بخش 8

امارت عنان بن مغامس #160;#160;#160; على بن عجلان #160;#160;#160; محمد بن عجلان #160;#160;#160; حسن بن عجلان #160;#160;#160; فلفل براى مصر #160;#160;#160; اسب#160;ها در مسجد #160;#160;#160; برافتادن بدعت#160;ها #160;#160;#160; رمیثه فرزند محمد بن عجلان #160;#160;#160; امارت مجدد حسن بن عجلان #160;#160;#160; على بن عنان #160;#160;#160; ضرب سکه #160;#160;#160; بازگشت شریف حسن و برکات #160;#160;#160; عزل دربانان مسجد #160;#160;#160; برکات فرزند حسن #160;#160;#160; على بن حسن #160;#160;#160; قاسم بن حسن #160;#160;#160; فرزندان برکات بن حسن بن عجلان #160;#160;#160; شریف محمد بن برکات #160;#160;#160; فرزندان محمد بن برکات #160;#160;#160; هزاع #160;#160;#160; احمد الجازانى #160;#160;#160; برکات بن محمد براى بار دوم #160;#160;#160; احمد جازان براى بار دوم #160;#160;#160; برکات براى بار سوم #160;#160;#160; احمد جازان براى بار سوم #160;#160;#160; حمیضه فرزند محمد بن برکات #


صفحه 351


امارت عنان بن مغامس

بدين ترتيب بود كه عنان بن مغامس، امارت مكه را در دست گرفت.
(1) وى از برخى از عموزادگان خود مانند احمد بن ثقبه، عقيل بن مبارك و على بن مبارك استمداد كرد تا او را در استقرار كارها يارى رسانند; اما استقرارى در كارها پديد نيامد; زيرا كبيش، عموى امير كشته شد و وصى او بر ضد متوليان جديد در اوايل سال 789 شورش برپا كرد.
ديگر فرزندان عجلان هم كه عموى هاى مقتول بودند او را يارى رساندند.
اين انقلاب در جدّه جاى پايى به دست آورد و كبيش بر آنجا تسلط يافت.
شورشيان از همان جا بر اموال تجّارى كه حضرمى و در جده بودند دست اندازى كرده، بر غلّه هايى كه از مصر رسيده بود تسلط يافتند.
(2) بسا شورشيان بر آن بودند تا شورش خود را با استفاده از اموال تجّار داخلى و نيز غلّه هاى متعلق به حكومت چراكسه مصر كه امير خردسال آنان را كشته و كسى جز از فرزندان عجلان را به جايش نشاندند، تقويت كنند.
برخى از نزديكان عنان حاكم جديد مكه هم به شورشيان كمك كردند.
دامنه شورش از جدّه به مكه كشيده شد و سر راه هر چه بود جارو كرد.
بردگان در طول راه، اموال عرب هاى مقيم در مسير و مسافران را غارت مى كردند.
در نهايت شورش به وادى فاطمه رسيد.
آنان در آنجا به تهيه نيرو براى حمله به مكه و رها كردن آن از دست عنان مشغول گشتند.
(3)

على بن عجلان

اين خبر به چركسى هاى مصر رسيد و آنان از اين كه حكومت را از فرزندان عجلان گرفته به ديگرى داده بودند، پشيمان شدند.
به همين دليل حكم جديدى نوشتند و فرزند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
از نخستين اقدامات عنان آن بود كه سدنه كعبه را از پرداخت اموالى كه امراى پيشين مكه از وى مى گرفتند، معاف كرد.
پيش از آن، يا بخشى از پرده كعبه را مى گرفتند يا پنج هزار درهم عوض از آن، به علاوه پرده در و پرده مقام ابراهيم.
بنگريد:
إفادة الأنام، خطى.

2 .
شفاء الغرام، ج 2، ص 207.

3 .
از نسل عنان، كسانى در قريه الخوار ميان خليص و سايه زندگى مى كنند كه كشاورز هستند و بيشتر بدوى اند تا شهرى.



صفحه 352


دوم عجلان را كه على بود به امارت مكه شناختند.
اين اقدام يك پيروزى براى فرزندان
شورشى عجلان بود.
فرزندان عجلان سپاهيان خود را گرد آوردند تا با فرماندهى كبيش كه در رأس شورشيان بود، وارد مكه شوند.
در اين سو عنان و يارانش از فرزندان رميثه حاضر به پذيرش فرمان چركسى ها نشده، مصمم به دفاع از مكه شدند.
درگيرى شديدى ميان آنان رخ داد و خون هاى زيادى از دو طرف در شعب اذاخر(1) ريخته شد.
در اين واقعه كبيش و ياران برجسته اش كشته شدند.
اين واقعه در 29 شعبان سال 789 رخ داد.

رمضان رسيد و نداى صلح سر دادند.
آل عجلان به وادى فاطمه(2) بازگشته، آلرميثه به مكه رفتند.
اين صلح تا موسم حج سال 789 ادامه يافت.
در اين وقت هيئتى از چركسى ها با راه حل جديدى از مصر رسيد و آن اين كه عنان از فرزندان مغامس و على از فرزندان عجلان به طور مشترك بر مكه حكومت كنند.
چنين مى نمايد كه عنان از اين حكم چندان شگفت زده نشد.
وى با يارانش به منطقه زيمه در وادى نخله رفت و سپس از آنجا عازم مصر شد تا نزد سلطان چراكسه برود.
در اين طرف على بن عجلان بر مكه مستولى شد و به استقلال حكومت كرد.
(3)

در ميان سال 793 عنان با حكم جديدى كه حق اشتراك با على بن عجلان را به او مى داد، به مكه بازگشت.
على شراكت را پذيرفت.
او در بيشتر اين مدت اشراف را به سمت خود متمايل كرده بود.
وقتى براى مشاركت در حكم بازگشت، اشراف به همان اندازه كه چركسى ها به عنان تمايل داشتند، به او متمايل شده بودند.
(4)

چيزى از اين شراكت نگذشت كه گروهى از ياران على بن عجلان تلاش كردند تا عنان را در مسعى ترور كنند.
زمانى كه خبر آن به الظاهر برقوق سلطان مصر رسيد او هر دو شريك را به مصر فراخواند.
در اين وقت، على اجازه يافت تا به امارت مستقل به مكه باز گردد و عنان هم به زندان رفت.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
دره اى كه به قسمت بالاى معابده تا زاهر متصل است و امروزه به نام خريق العشر ناميده مى شود.

2 .
وادى مرّ معروف كه در 23 كيلومترى مكه قرار دارد.

3 .
شفاء الغرام، ج 2، ص 207.

4 .
همان.



صفحه 353


على همچنان به صورت مستقل بر مكه حكومت كرد، جز آن كه حكومت اخير او چندان بر وفق مراد او نبود، زيرا اشراف مكه كه وى در ابتدا آنان را راضى كرده بود، متوجه خشونت وى شده، از وى برگشتند.
وى گروهى از آنان را زندانى و به آن ها اهانت كرد.
آنان نيز دشمنى با وى را آغاز كردند.
اين دشمنى چندان شدت گرفت تا آن كه مردم گرفتار رنج فراوان گشتند و فتنه و اضطراب بالا گرفت و امنيت از ميان رفت.
تجّار نيز كه اين ناامنى را دريافتند، بسيارى شان به ينبع گريختند تا از اين هرج و مرج نجات پيدا كنند.
اين وضعيت ادامه يافت تا آن كه دشمنانش بر او غلبه كردند و وى را در شوال سال 797 كشتند.
(1)

محمد بن عجلان

زمانى كه على كشته شد، محمد فرزند سوم عجلان به امارت رسيد.
او تلاش كرد تا اوضاع مكه را آرام كند و از چركسى هاى مصر و اهالى مكه تأييد بگيرد.
اما به خاطر ضعفش در اداره بلاد قادر به اين كار نبود و بدين ترتيب بى نظمى و آشوب رواج يافت و غارت و قتل تشديد شد.

يكى از فرماندهان ـ و شايد از چراكسه ـ چيزى از بيت المال دزديد و به برخى از يارانش پناه برد.
در اين وقت، ميان او و برخى از حجاج در مسجد درگيرى پيش آمد و به روى هم شمشير كشيدند.
اين نبرد به خيابان ها كشيده شد و نيروهاى امير الحاج حلب از خيمه هاى خود در ابطح خارج شدند.
از اين طرف نيروهاى نظامى از مراكز استقرار خود از جنوب مكه خارج شده، به سمت شبيكه حمله بردند.
ميان دو گروه نبردى درگرفت كه نيروهاى نظامى غلبه كردند.

كار به همين جا خاتمه نيافت.
برخى از غارتيان و لصوص بر دامنه ناامنى افزودند و شروع به غارت اموال حجاج و اهالى كردند.
دامنه اين غارت در روز ترويه به مكه و راه عرفات و در شب هاى منى به مسير مأزمَين و مسير مزدلفه هم كشيده شد.
آنگاه اوضاع

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
منائح الكرم، ج 2، ص 394.



صفحه 354


مكه بسيار خطرناك شد و خانه هاى بسيارى از ساكنان مكه غارت گرديده، به اموال حجاج يمن دست اندازى شد.
محمد بن عجلان هم چندان ضعيف بود كه نتوانست بر بى نظمى غلبه كند يا استقرار را به مكه باز گرداند.
(1)

در اين سال، قافله حج شامى، به همراه خود قافله اى از حجاج حلب آورده بود.
همچنين در اين سال عراقى ها نيز كه پس از سالها به حج نيامده بودند، حج به جاى آوردند.
شمار آنان اندك بود و عدد شتران آنان به بيش از پانصد نمى رسيد.
(2)

حسن بن عجلان

در اين ميان، و در ميان غبار ناامنى و آشوب، نام جديدى در مكه درخشيد و او حسن بن عجلان بود كه در قياس با برادرانش از بيشترين حزم و اعتماد به نفس برخوردار بود.
بسا ميان فرزندان عجلان هيچ كس در توانايى و قدرت در اداره امور مانند او نبود.
بسيارى از منابع، او را از علما و فضلا دانسته اند.
(3)

نوشته هاى مورّخان نشانگر آن است كه او از ناامنى دوران برادرش راضى نبود و يك سال پيش از قتل برادرش به مصر رفت.
در آنجا بر ضد وى توطئه اى نزد چراكسه صورت گرفت و آنان به تصوّر اين كه به على بن عجلان براى تأمين امنيت مكه كمك كنند، حسن را زندانى كردند.
چيزى نگذشت كه اوضاع به عكس شد و شورش مكه بالا گرفت، چندان كه به كشته شدن على و جانشينى برادرش محمد انجاميد.
چراكسه در انتظار آن بودند كه با امارت محمد، مكه روى آرامش ببيند، اما وقتى او هم ناكام ماند، متوجه زندانى خود حسن شدند.
اينجا بود كه وى را آزاد كرده و حكمى براى امارتش براى مكه نوشتند.
وى عازم مكه شد و حكومت را در 24 ربيع الاخر سال 809 بدون نبرد گرفت.
(4)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
شفاء الغرام، ج 2، ص 250.

2 .
همان.

3 .
اتحاف فضلاء الزمن، خطى.

4 .
إفادة الأنام، خطى.



صفحه 355


او توانست بلاد را تحت كنترل درآورد و علل و اسباب فساد را از ميان ببرد.
وى دريافت كه بخشى از عوامل ناامنى در ميان همين عموزادگانش از ميان اشراف است.
بنابراين چنان تدارك ديد تا در موسم حج جديد شرايط خوبى را پديد آورد تا پيش از موسم حج امنيت به اين بلاد باز گردد.
به همين جهت يك حمله تأديبى را بر ضد آنان در وادى فاطمه در جايى به نام زباره تدارك ديد.
اين ماجرا در پنجم شوال رخ داد.
حمله موفقيت آميز بود و طى آن چهل نفر از اشراف كشته شدند.
(1) پس از آن بود كه امنيت و آرامش به مكه بازگشت و تجارى كه از ناامنى و آشوب فرار كرده بودند توانستند به مكه باز گردند.

در اين وقت، يكى از پادشاهان اسلام، خيمه اى به مسجد الحرام اهدا كرد تا آن را در مسجد نصب كنند تا نمازگزاران در نزديكى خطيب زير آن نماز جمعه بگزارند و از حرارت خورشيد در امان باشند.
حسن پذيرفت و آن را در مسجد نصب كرد، جز آن كه خود نمازگزاران با آن مخالفت كرده، بندهاى آن را پاره كردند.
چيزى نگذشت كه جمع شد.
(2)

در همين دوره بود كه امير مدينه ثابت بن نصير(3) درگذشت.
حسن يكى از برادران او را كه نامش عجلان بن نصير بود، دعوت كرد تا به مكه بيايد.
وقتى آمد، حكومت مدينه را به وى سپرد، اما پيش از آن كه از مكه بيرون برود، خبر آمد كه جمناز بن هبه در مدينه شورش كرده و پرده در حجره نبوى و انبارهاى مسجد را با همه هداياى نفيس و اموال زيادى كه در آن بوده تصرّف كرده و بسا خواسته است با آن اموال شورش خود را تقويت كند.

شگفتى من از هيچ چيزى بيشتر اين نيست كه كسى چيزى را به مسجد هديه مى كند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
اتحاف فضلاء الزمن، خطى.

2 .
خلاصة الكلام، ص 37.

3 .
استاد محقق حمد جاسر، نام درست او را ثابت بن نغير مى داند، اما من در منابع موجود جز نام «نصير» چيزى نيافتم.
زامباور در كتاب
معجم الأنساب و الأسر الحاكمه يكى از امراى مدينه را نعير بن منصور مى داند.



صفحه 356


تا نامش را در انبارهاى مسجد ثبت كند! در حالى كه همان وقت، مسلمانان بيشترين نياز را براى اصلاح و آبادى بلاد و درست كردن راه ها و تعميم تعليم وتربيتشان به آن دارند.

شريف حسن، فرزندش احمد را با سپاهى كه شمارش به 260 نفر از سواره و پياده مى رسيد، به همراه 32 برده فرستاد.
همان طور كه عجلان بن نصير را هم با سپاهى ديگر براى سركوب شورش فرستاد.
اين دو سپاه توانستند شورشيان مدينه را سركوب كرده، مدينه را آرام كنند.
اين واقعه در سال 811 رخ داد.
(1)

در سال 812 سلطان يمن مانع از ارسال ارزاق به مكه شد و اين به دليل دشمنى او با حسن بن عجلان بود.
داستان اين دشمنى را غازى آورده(2) كه حكايت شگفتى است و آن اين كه سلطان يمن از حسن بن عجلان خواست تا در موضوعى كه او طرح كرده، شعرى بسرايد.
او شعر را فرستاد، اما در مقابل هديه اى نفرستاد.
وى هم به سراغ عفيف عبدالله الهبى ـ كه بسا نماينده يمن در مكه بوده ـ رفت و پنج هزار مثقال طلا از او گرفت.
سلطان يمن از اين جريان خشمگين و مانع از ارسال ارزاق به مكه شد.
اين كار او بر شريف حسن گران آمد و كسى او را به جنگ با يمن تحريك كرد و به او براى جمع نيرو يارى رساند.
او هم براى اين كار آماده شد جز آن كه چيزى نگذشت كه به او گفته شد تا سُبْكى را به نمايندگى خود براى حلّ و فصل اختلافات به يمن بفرستد.
سبكى رفت و بدين ترتيب كارها اصلاح شده، امور به مجراى طبيعى خود يا نزديك به آن بازگشت.

در اين سال (802) كسانى نزد الناصر فرج بن ظاهر برقوق براى حسن بن عجلان خبرچينى و نمّامى كرده به او گفتند كه او از مناسبات مثبت خود با ناصر منحرف شده است.
ناصر هم اصرار بر عزل او كرد و به امير الحاج گفت تا سلاح و لشكر و توپخانه را ـ كه گويا نخستين بار بود كه پاى توپخانه به مكه مى رسيد ـ آماده سازد.
قرار بر اين بود تا مقصد را يمن اعلام كنند و چنين هم كردند، اما اين اقدام از چشم شريف حسن پنهان نماند و مصمم به دفاع از امارت خويش شد.
او قبايل عربى و اشراف را بسيج كرد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
إتحاف الورى، ج 3، ص 463 - 464.

2 .
إفادة الأنام، خطى.



صفحه 357


به طورى كه از طائف، وليه، و جبل حجاز(1) چهار هزار نفر فراهم آمدند.
به علاوه از مكه
هم دو هزار نفر گرد آمدند.
ششصد اسب هم در اختيارش قرار گرفت.

زمانى كه فرمانده سپاه مصرى در مسير مكه بود، شريف حسن به او پيغام داد: من آماده ديدار با تو هستم، اما عقيده دارم كارى كنى كه آسيبى به حُجّاج نرسد.
يا زودتر بيا يا بعد از رفتن آنان.
(2)

پيش از آن كه اين نامه از مكه فرستاده شود، نماينده فورى الملك الناصر خبر عدول سلطان را از اين اقدام اعلام كرده و گفت كه امارت شريف حسن مورد تأييد قرار گرفته است.
نماينده صلح، فيروز، ساقى ملك ناصر بود.
وى خلعت ها و هدايايى به همراه آورده بود.
بدين ترتيب آرامش، همراه با استمرار حكومت شريف حسن به مكه بازگشت.
نماينده سلطان مصر از شريف حسن خواست تا متعرض سپاه مصر نشود.
او نيز مشروط به آن كه سپاه مصر سلاح خود را تحويل داده، آن سلاح ها در قلعه اى در اجياد گذاشته شود، پذيرفت.
اميرِ حجِ مصر ابتدا نپذيرفت، اما سپس قبول كرد.
سلاح ها ماند تا آن كه پس از حج به آنان باز گردانده شد.
بدين ترتيب اوضاع آرام گرديده، امير الحاج با امنيت وارد مكه شد و با شريف حسن در خانه اش در اجياد ديدار كرد.
با اين حال، ترس و اضطراب در عرفات و منى وجود داشت و دليل آن عدم اطمينان آنان از نتيجه آن توافق بود.

تقى الدين فاسى مى نويسد: در اين سال مشكلى ميان حجاج پيش آمد و آن اين كه روز وقوف در عرفات براى امير الحاج مصرى ثابت نشد.
به همين دليل سپاه خود را غروب عرفه بيرون آورد تا روز بعد دوباره وقوف كند.
اهالى مكه تصوّر كردند قصد خدعه دارد.
اين مسأله برخوردهايى را پيش آورد و آرامش موجود را خدشه دار كرد.
تنها تلاش برخى از عقلاى دو طرف مانع از وقوع فتنه و درگيرى شد.
(3)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
از سلسله جبال سراة در غرب و جنوب طائف كه قبايلى از غامد و زهران در آن ساكنند.

2 .
شفاء الغرام، ج 2، ص 253.

3 .
همان.



صفحه 358


قطبى در حوادث سال 815 مى نويسد: در اين سال قحطى پيش آمد، به طورى كه يك جوال گندم تا بيست دينار طلا معامله مى شد، كما اين كه يك هندوانه با يك دينار طلا معاوضه مى شد.
(1)

در اين دوره، قافله حج عراقى براى هفت سال تعطيل بود و حتى پاى يك سوار و قافله از آنجا به مكه نرسيد.
دليل آن، فتنه هاى پديد آمده در عراق بود.
ابن يوسف تركمانى شورش كرده، حاكم عراق را كشت و بر آن بلاد مستولى شد.
(2)

فلفل براى مصر

از نكات ظريفى كه شيخ عبدالله غازى در كتاب إفادة الأنام نقل كرده، اين است كه در سال 815 فلفل در مكه كمياب شد، همان طور كه در مصر.
(3) سلطان مصر براى خريدارى آن از مكه، كسانى را به اين شهر فرستاد.
قيمت يك بار شتر تا 229 مثقال طلا مى رسيد، در حالى كه قبل از آن 60 مثقال بود.
با اين حال، طبق درخواست سلطان مصر به مقدار پنج هزار مثقال طلا فلفل براى او فرستادند.

در سال 816 حج قافله عراق آغاز شد و طبق معمول هدايايى براى شريف مكه و فقراى اين شهر فرستاده شد.
در مقابل، روى قبّه زمزم در 16 ذى حجه آن سال براى حكومت عراق دعا شد.

قافله حج عراقى برنامه خاصى توسط قرّاء در مسجد الحرام داشت.
هر قارى يك جزء مخصوص را مى خواند و ديگرى جزء بعدى را.
بدين ترتيب قرآن را ختم كرده و پس از آن بخشش هاى سالانه ميان افراد مورد نظر تقسيم مى شد.
اين كار كه براى سال ها تعطيل بود، به خاطر آمدن قافله عراق در اين سال برقرار گرديد.
(4)

حسن بن عجلان در برخى از كارهاى عمرانى با نشاط و فعال بود.
مدت زمان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
الإعلام بأعلام البيت الحرام، ص 223.

2 .
همان.

3 .
فلفل چنان در قاهره نادر شد كه يك رطل آن به 46 درهم رسيد.
بنگريد:
درر الفرائد، ج 1، ص 434.

4 .
منائح الكرم، سنجارى، خطى.
(اين مطلب در
منائح، ضمن رخدادهاى سال مورد نظر مؤلف در متن نيامده است).



صفحه 359


مديدى از عمر بيمارستانى كه مستنصر عباسى ميان باب الزياده و باب الدُرَيبه ساخت
و وقف براى ديوانگان و درمانشان بود ـ و ما در جاى خود از آن ياد كرديم ـ گذشته است.
حسن در سال 816 آن را براى يك صد سال از قاضى شرع مكه اجاره كرد و پذيرفت كه در مقابل، چهل هزار درهم بدهد.
آنگاه قاضى به او اجازه داد تا مبلغ مزبور
را صرف تجديد بناى بيمارستان و آماده كردن آن براى بيماران، فقرا و ديوانگان
كند.
بدين ترتيب بيمارستان كارش را ادامه داد تا زمانى كه تخريب و مضمحل شد.

در اواخر سلطنت سلطان سليم بود كه به جاى آن و دو رباط كه در كنارش بود، چهار مدرسه ساخته شد كه تا زمان ما (زمان سنجارى)(1) باقى است(2) و ما از آن ها سخن خواهيم گفت.
(3)

اسب ها در مسجد

يكى از كارهاى شگفت اين دوره آن بود كه امير الحاج مصرى در سال 817 بر يكى از غلامانش خشم گرفت و او را تأديب كرده، به زندان انداخت.
اين برخورد سبب خشم رفقاى آن غلام و برخى از فرماندهان شده، از سمت باب ابراهيم، در حالى كه سوار بر اسب بودند، به مسجد الحرام وارد شدند، در حالى كه مردم در حال خواندن نماز جمعه بودند.
مهاجمين تا مقام حنفى جلو رفتند.
در آن جا ترك ها و حُجاج با آنان برخورد كردند و درگيرى بالا گرفت تا آن كه آنها را از مسجد بيرون كردند و آنان هم از فرصت استفاده كرده، به غارت مردم پرداختند.
در اين وقت امير الحاج مصرى دستور بستن درهاى مسجد به جز در مقابل منزلش در نزديكى مدرسه مجاهديه را داد تا خود و يارانش از آنجا وارد مسجد شوند.
پس از آن اسبش را وارد مسجد كرده، آن را در رواق شرقى مسجد نزديك رباط شرابى بست.
اسب همان جا در مسجد بود و مسجد را با بول و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
منائح الكرم، ج 2، ص 415. «ج»

2 .
اين مدراس تخريب شده و داخل طرح توسعه حرم شده است.

3 .
مدرسة المجاهديه، بين باب السلام و باب الدريبه بود.



صفحه 360


سرگين خود كثيف مى كرد.

شريف حسن معتقد بود كه حرمت مسجد هتك شده و به كرامت آن توهين شده است.
به همين جهت حجاج و اهالى را در جايى در پايين مكه گرد آورد و پس از گفتگو متفق القول شدند تا كسى را نزد امير الحاج مصرى بفرستند و به وى تفهيم كنند كه با اين كار خود به دشمنى با حكومت مكه پرداخته و هرچه زودتر بايد كارها و اختلافات خود را با مخالفانش اصلاح كرده، اسب ها از مسجد بيرون كند.
امير اين سفارت را پذيرفت و وساطت آنان را براى اصلاح اختلافات قبول كرد.
بدين ترتيب ميان او و غلامانش صلح برقرار شد و آرامش به مكه بازگشت.

از رخدادهاى غريب، آن كه نام كسى كه اين فتنه به خاطر او درگرفت، جراد بود، و شاعرى مكى با اشاره به اين حادثه اين گونه سرود:

 

وقع الغلاء بمكة *** و الناس أضحوا فى جهاد

و الخير قلّ فَها هُمُو *** يتقاتلون على جراد(1)

 

گرانى در مكه چندان بالا گرفته است كه همه مردم به زحمت افتاده اند.

خير و بركت، آن اندازه كم شده است كه مردم به خاطر ملخى با يكديگر جنگ مى كنند.

برافتادن بدعت ها

از جمله نكاتى كه تواريخ از اين دوره نقل كرده اند آن است كه علماى مكه اجتماع كرده، سندى را داير بر الغاى بدعت هاى مؤذنان در خواندن اشعار غنايى در مدح حضرت نبوى و نيز الغاى جشن هاى شب هاى ختم قرآن در ماه رمضان و نيز منع از روشن كردن مشعل هاى مقام هاى اربعه در رمضان و اول ربيع الاول و رجب امضاء كردند.
درخواست آنان پذيرفته شد و از همه اين كارها ممانعت گرديد.
اما دو سال

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
خلاصة الكلام، ص 38.



صفحه 361


نگذشت كه برخى از بزرگان در اين باره نزد امراى مكه وساطت كرده، بار ديگر اين رسم ها معمول گشت.
(1)

رميثه فرزند محمد بن عجلان

چيزى نگذشت كه در سال 818 ميان حسن و چراكسه اختلاف افتاده، براى جنگ با او سپاهى را به فرماندهى رميثه فرزند محمد بن عجلان به مكه فرستادند.
وى بر مكه مستولى شد و عمويش را از آنجا بيرون راند.

امارت مجدد حسن بن عجلان

بعيد نمى دانم حكومت در مكه، خلأ ناشى از نبود شريف حسن را احساس كرده و چراكسه مصر هم بدان واقف گشته بودند.
به همين دليل، زمانى نمى گذرد كه شاهديم چراكسه باز حسن بن عجلان را براى امارت مكه تأييد مى كنند.
به همين جهت شاهديم كه چند ماهى نمى گذرد كه در سال 819 شاهد بازگشت او به مكه با زور سلاح و تأييد چراكسه هستيم.
وى پذيرفت تا سى هزار مثقال طلا در مقابل تأييدش توسط آنان به خزانه مصر بپردازد.
(2)

حسن با همان روحيه نيرومند كه در عمل به كار مى گرفت، به مكه بازگشت; اما رميثه فرزند برادرش حاضر به واگذار كردن حكومت نشد و در شهر تحصّن كرد.
او ديوارهاى شهر را استوار كرد و به همين جهت، شريف حسن از سمت مَعْلات بر ديوارها يورش برد و حفره اى در آن ايجاد كرد و كسانى از آنجا داخل شدند.
عده اى ديگر هم به سمت دروازه آمده، بعد از ماليدن روغن بر آن، آن را به آتش كشيدند كه منجر به سقوط
آن شد.
برخى هم از سمت ديوار جبل شامى، جهت مقبره اى كه مقابل محله سليمانيه(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
إفادة الأنام، خطى.

2 .
همان.

3 .
امروزه به جبل سليمانيه معروف است، چون از غرب مشرف بر محله سليمانيه است.
بخش غربى آن را جبل عبادى مى گويند (عاتق).



صفحه 362


امروزى است آمده و بر محافظان آنجا يورش بردند.
تيراندازى ميان دو گروه بالا گرفت و سنگ پرانى فراوان شد.

نيروهاى شريف حسن در حدود سيصد سوار و هزار پياده بودند، در حالى كه نيروهاى رميثه بيش از يك سوم آن نبودند.

برخى از بزرگان و علماى شهر تلاش كردند تا آتش اين فتنه را خاموش سازند.
به همين جهت با در دست گرفتن ربعات مصحف قرآن(1) نزد شريف حسن رفته، از او خواستند تا دست از جنگ بردارد.
او پذيرفت، اما مشروط بر آن كه رميثه و يارانش شهر را ترك كنند.
بر همين اساس صلح پذيرفته شد و رميثه از مكه بيرون رفت و شريف حسن در 26 شوال 819 وارد مكه شد و نزديك بركه مَعْلات(2) خيمه و خرگاه زد.
زمانى كه قصد حج كرد، در حالى كه خلعت خويش را پوشيده بود، مورد استقبال علماى مسجد الحرام وخادمان آن جا قرار گرفت.
زمانى هم كه قصد طواف كرد، اصحاب بخور كه كارشان بخور دادن و معطّر كردن فضا بود، پيشاپيش او حركت مى كردند.
در اين وقت، صاحب قبّه زمزم هم بر بام قبّه رفت و هنگامى كه حسن مشغول طواف بود براى او دعاى توفيق و تأييد كرد.
بعد از طواف هم فرمان سلطان چركسى در امارت وى بالاى منبر خوانده شد.

در اين وقت، موكب او به گردش در خيابان هاى شهر پرداخت، در حالى كه منادى او اعلام امان كرد.
به دشمنان پنج روز فرصت داده شد تا طى آن مكه را رها كرده بروند.
بيشتر آنان همراه امير خود رميثه عازم يمن شدند،(3) اگرچه زمانى نگذشت كه رميثه در حالى كه اظهار ندامت كرده و اطاعت از عمويش را پذيرفته بود، به مكه بازگشت و مورد اكرام واحترام قرار گرفت.

حسن در كنار خوبى هاى خود، بدى هايى هم داشت.
گفته شده است كه او به احتكار ارزاق براى خودش مى پرداخت و پس آن اقدام به فروش آنها به تجار مى كرد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
مصحف را به سى جزء تقسيم كرده هر يك را جداگاه جلد مى كند كه به هر يك ربعه مى گويند.

2 .
دو بركه مَعْلات مستقيماً پشت ديوار بود.

3 .
إتحاف الورى، ج 3، ص 534 .



صفحه 363


سلطان مصر در اين باره او را سرزنش كرد و وى پاسخ داد: من آنها را احتكار نكردم، بلكه براى خودم و سپاهم خريدم، اما وقتى نياز مردم را ديدم اقدام به فروش آنها كردم.
(1)

در سال 820 برخى از اشراف اقدام به شورش كردند و حكومت برخى از عموزادگان او را اعلام نمودند.
چيزى نمانده بود كه در جدّه به پيروزى برسند، اما حسن به سرعت وارد عمل شد و آنان را ناكام گذاشت.
(2)

در همين دوره بود كه بركاتْ فرزند وى از مصر به مكه آمد و با پدرش در اداره آن مشاركت كرد.
(3)

زمانى كه برخى از ساكنان مناطق قيَم،(4) وجه، عقيق، ليه، و جبل سكارى در نواحى طائف از پرداخت مالياتى كه شريف حسن به آنچه از آنان در سال 821 مى گرفت افزوده بود، ممانعت كردند، اقدام به نبرد با آنان كرد و برخى از املاك و قلعه هايشان را تخريب نمود.
در بازگشت از راه نخلة اليمانيه، و زيمه، سوله و خيفِ بنى عمير،(5) برگشته از آنجا به وادى مر آمد و با عموم قبايلى كه در آن نواحى تردد مى كردند براى پرداخت خراج مصالحه كرد.

زمانى كه چراكسه از برخوردهاى تند وى با مخالفانش مطلع شدند، به دشمنى با وى پرداختند، اما باز از او راضى گشتند.
ابن فهد مى نويسد: مؤيد، سلطان مصر نامه اى به ناصر سلطان يمن فرستاد و از دشمنى اش با شريف حسن و رضايت بعدى اش از او ياد كرد و از ناصر هم خواست تا همان رضايت را از او داشته باشد.
از جمله نكات لطيف در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
منائح الكرم، سنجارى.
(در مظان بحث از حسن بن عجلان، اين مطلب يافت نشد).

2 .
إفادة الأنام، خطى.

3 .
همان.

4 .
لقيم همان وادى عقيق در طائف است تا برسد به مليساء.
به آن لقيم اعلى هم گفته مى شود.
قدرى كه پايين تر برود، به آن لقيم اسفل گويند.
اما وقتى وادى لقيم گفته مى شود شنونده گويى چنان مى شنود كه وادى القيم.
(يعنى وادى قيم).

5 .
نامش زباره است و گاه وادى زباره گفته مى شود كه بعد از دو نخله است.
بنوعمير هم تيره اى از هذيل هستند كه تاكنون در آنجا مى زيند (عاتق).



صفحه 364


اين نامه اين است: اهالى مكه كه از انكار ما نسبت به او مطلع شدند، از مشاركت حسن در
بيت جلوگيرى كرده، او را از حرم بيرون راندند و درها را بستند و گفت: هرگز.
وقتى طرد شد، عرفات هم او را نشناخت و به سرعت ردش كرد و او نتوانست بگويد كه (سآوي إلى جبل)(1) به كوه پناه مى برم.
بعد به طور رفت و زبان حال به او خطاب كرد كه (والبحر المسجور * ان عذاب ربك لواقع)(2) تا آن جا كه مى نويسد: پس از آن ناچار شد كسب رضايت خاطر كريمه ما را بكند تا از عواطف ناصريه هم بهره مند شود.
ناصر سلطان يمندر پاسخ نوشت: او (يعنى حسن) وقتى نيرو دارد رشته صداقت را مى ريسد و گره هاى مدارا را يك يك باز مى كند و هر سال براى تجار حادثه اى مى آفريند، و هر وقت از يكى به سختى در مى افتد دومى و سومى پشت سر آن مى آيد.
تا آنجا كه مى نويسد: او فرزندش را فرستاد و شروطى را پذيرفت و ما آن شروط را بر تجار تحميل كرديم تا رضايت خاطرش را جلب كنيم و ما آنچه را كه در پى اش بوديم به دست او انجام داديم تا او توجه داشته باشد كه بايد به تعهدات خود عمل كند كه در آن صورت اگر مخالفت كرد بتوان عليه او حكم كرد... تا آخر اين متن ادبى.
(3)

چنين مى نمايد كه شريف حسن در پى اين رخدادها نتوانست در امارت بماند.
به همين جهت به نفع دو فرزندش بركات و ابراهيم از امارت كناره گرفت.
او به مصر نوشت تا آن دو را تأييد كند تا او بتواند به عبادت بپردازد.
در سال 824 بود كه فرمانى از مصر براى تأييد بركات و مشاركت ابراهيم رسيد.
خطيب براى او و فرزندش بركات دعا كرد.
ابراهيم به مخالفت برخاسته، به مكه هجوم مسلّحانه كرد تا آن كه آن دو پذيرفتند براى او هم در كنار پدر و بركات دعا شود.
اما بار ديگر پدر بازگشت و او را عزل كرد.

در همين سال، ملك مظفر در مصر، مقرّر كرد سالانه هزار سكه طلا در مقابل الغاى ماليات از سوى شريف حسن به وى پرداخت شود.
اين مطلب در كتيبه اى نوشته شد و در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
سوره هود، آيه 43.

2 .
سوره طور، آيه 6 .

3 .
إتحاف الورى، ج 3، ص 547 .



صفحه 365


اسطوانه اى در مسجدالحرام نصب گرديد.
(1)

در اين همين زمان سلطان محمد اول(2) هداياى نفيسى براى امير مكه فرستاد و اوقافى براى فقراى حرمين معين كرد.
او سالانه غَلاّتى را به عنوان صُرّه مى فرستاد كه اولين مورد از صرّه منظم است كه براى فقراى حرمين ارسال شده است.

على بن عنان

امارت شريف حسن و فرزندش بركات تا اوايل سال 827 به درازا كشيد.
در اين دوره، دشمنان او از عموزادگان شان از نسل رميثه در مصر اقامت داشتند و در حاشيه دربار چراكسه مترصّد فرصت بودند.
در اين سال، اين فرصت فراهم شد.
بسا اين موقعيت در اثر پديد آمدن اختلاف ميان چراكسه و امير مكه باشد، زيرا در نوشته ابن ظهيره چنين آمده است كه برسباى، سلطان مصر، على بن عنان از فرزندان رميثه را تجهيز كرد و در موسم سال 827 به مكه فرستاد.
همراه وى سپاه سلطانى هم بود.
شريف حسن مقاومتى نكرد و حكومت را به وى تسليم نمود و خود راهى مصر شد.

ضرب سكه

به همراه على بن عنان، دستگاه ضرب سكه هم به مكه آورده شد و به اسم او سكه زده شد.
على بن عنان تا موسم حج سال 828 بر مكه حكومت كرد.
(3)

بازگشت شريف حسن و بركات

در موسم حج اين سال شريف حسن با حمايت از برسباى توانست امارت مكه را بازپس گيرد.
فرمان او بعد از آن كه طواف كرد و براى او روى قبّه زمزم دعا شد، خوانده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
خلاصة الكلام، ص 40.

2 .
سلطان محمد اول يكى از اجداد سلاطين عثمانى است كه پايتختش در قراحصار بود.
اين ارتباط با مكه، درست يك قرن پيش از آن است كه فرزندان وى حجاز را بگيرند و نامشان در خطبه مكه بيايد.

3 .
شفاء الغرام، ج 2، ص 211.



صفحه 366


شد.
سپس در حالى كه خلعت امارت پوشيده بود، در خيابان هاى مكه گردش كرد.

زمانى كه حج تمام شد، وى براى تشكر عازم مصر شد.
در آنجا از وى استقبال به عمل آمد و روز ورود او بسيار باشكوه بود.
وى تا زمان درگذشتش در 16 جُماداى اوّل در سال 829 و در حالى كه براى بازگشت به مكه آماده شده بود، در آنجا ماند.
(1)

شريف حسن فردى بسيار ثروتمند بود و در مكه، كسى كه در جود و كرم با او برابر باشد، وجود نداشت.
همچنان كه وى از علماى فاضل به شمار مى آمد و شمار زيادى از علماى مصر و شام به وى اجازه روايت دادند.
تقى بن فهد براى وى اربعين حديث تهيه كرد و بسيارى از شعرا از جمله علامه شرف الدين اسماعيل بن مقرى نويسنده كتاب الروض والإرشاد فى مذاهب الشافعيه او را ستايش كردند.
وى قصايدى در مدح او دارد و مطلع يكى از آن قصايد چنين است:

اى حسن! كار تدبير حكومتت را به خوبى انجام دادى و در قطع ريشه فتنه كوشش كردى.
(2)

شريف حسن در مكه رباطى براى مردان و رباطى براى زنان ساخت.
(3) بسا ديدگاه آنان در ساختن رباط ها چيزى جز آن بوده كه امروز مورد توجه است، زيرا آنچه امروز مشاهده مى كنيم آن است كه بيشتر اوقات، رباط ها جاى تنبلان زيادى از نقاط مختلف است كه به قدر مخارجى كه دارند سودى براى بلاد ندارند.
اگر هدف از ساختن اين رباط ها، ساختن آنها براى طلاب فقير است، حقيقت آن است كه اين طلاب، در غالب اوقات آنها را به ارث، چيزى شبيه ارث شرعى، براى فرزندانش مى گذارند، در حالى كه فرزندان به اندازه پدرانشان به دنبال علم نيستند و به همين دليل رباط ها براى هدفى جز
آنچه بنا شده، استفاده مى شود.
گاه غلاّتى براى اين رباط ها وقف شده تا از آنها انفاق شود، اما همين، سبب سستى آنان شده، آنها را چندان چشم تنگ مى كند كه با اصول

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
شفاء الغرام، ج 2، ص 211.

2 .
خلاصة الكلام، ص 41. و شايد اين ترجمه: در اداره كشورت، خوب رفتار كردى و در نابود كردن فتنه ها جديت به خرج دادى.

3 .
إفادة الأنام، خطى.



صفحه 367


اسلامى سازگارى ندارد.
بدين ترتيب در غالب اوقات، از رباط ها در جهتى بر خلاف اهدافى كه در بناى آن ها بوده استفاده مى شود.
اگر در اين رباط ها صرفاً به حمايت از طلاب علم، در يك چهارچوب تعريف شده و نيز وادار كردن ساكنان آن به اين كه برخى از صنعت ها و حرفه ها را فرابگيرند تا آنان را از موظفى مرسوم بى نياز كند، ساخته مى شد، اين ممكن بود كه بلاد از ساكنان آن رباط ها و تلاش هايشان بهره مند شود.

عزل دربانان مسجد

در اين وقت، فرمانى داير بر بستن درهاى مسجد بعد از موسم به جز چهار در صادر گرديد.
اين امر سبب به سختى افتادن مردم و انتقادهاى آنان شد.
به دنبال آن بود كه فرمان عزل دربانان مسجد كه از فقها و قضات بودند صادر شد و مقرر گرديد تا به جاى آنها برخى از مردم نيازمند تعيين شوند و موظف گردند تا مراقب درها بوده، همان جا، استراحت هم بكنند.
(1)

بركات فرزند حسن

با درگذشت شريف حسن، برسباىْ سلطان چراكسه امارت بركات را تأييد كرده و برادرش ابراهيم را نايب او قرار دارد.
او توانست امور جارى را به خوبى اداره نموده، با آرامش و عدالت بر مكه حكومت كند.
(2)

در همين دوره بود كه آمدن قافله هاى هندى كه شمار حجاج آنان فراوان بود، آغاز گرديد، در حالى كه تا آن زمان شمار آنان اندك بود.
امارت مكه هم مقرّر كرد تا آنان چيزى بپردازند.
در سال 832 از طرف برسباى خبر رسيد كه دستور داده است تا آنچه را از قافله هندى مى گيرند يك سوم را صاحب مكه بردارد و دو سوم آن براى وى فرستاده شود.
چنين مى نمايد كه بركات احساس كرد كه سهم او از اين رسوم اندك است و از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
إفادة الأنام، خطى.

2 .
إتحاف الورى، ج 3، ص 632 .



صفحه 368


سلطنت مصر خواست تا آن را افزايش دهد كه مورد قبول واقع شد.
شاهد آن كه دحلان
بدان اشاره دارد كه در سال 840 فرمان هاى جديدى از مصر رسيد كه به موجب آن درآمدهاى مربوطه مى بايست به صورت پنجاه پنجاه ميان امارت مكه و سلطنت مصر تقسيم شود.
(1) غازى هم مى گويد كه چراكسه در مصر،(2) بركات را به پرداخت سالانه ده هزار دينار مكلّف كرده و پذيرفتند كه متعرّض عشريه مأخوذه از اجناس در جدّه نشوند، اما از رسوم اخذ شده از حجاج يادى نشده است.
بسا آن را براى بركات گذاشته اند.
اينها نشانگر گسترش نفوذ چراكسه در مكه اين دوره است، چنان كه گفته شده است كه بركات مكلّف به پرداخت پنج هزار دينار شد.
(3)

نفوذ چراكسه در دوران سلطان جقمق بيشتر شد; شاهدش آن كه نماينده وى
امير سودون به عنوان ناظر حرمين تعيين شده و موظّف شد تا به عمارت
آنجا بپردازد.
همچنين به همراه او پنجاه نظامى ترك فرستاده شدند تا در مكه مقيم
شوند.
(4)

همان طور كه گذشت، اين تشكيلاتى است كه مماليك ترك در سال 760 در مكه درست كردند، اما آن زمان نتوانست ادامه يابد، زيرا اشراف شورش كرده آنان را در مسجد محاصره نمودند و تعدادى را كشتند و شمارى را اسير كردند و اسرا را هم به ينبع فرستاده، در بازار برده ها فروختند.
اين كار بعدها دنبال نشد و مورّخان طى اين سالها اشاره اى به آن نكرده اند.

از نكات شگفت آن كه از جمله كارهاى امراى مكه در اين دوره، اين بود كه پاى شتر محمل را وقت رسيدن به مكه ببوسند.
بركات از سلطان جقمق خواست تا او را از اين كار معاف كند و او هم پذيرفت.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
خلاصة الكلام، ص 42.

2 .
همان.

3 .
همان.

4 .
الإعلام بأعلام البيت الحرام، ص 235. در آنجا شرحى هم از اقدامات اصلاحى سودون آمده است.
«ج»



صفحه 369


على بن حسن

شريف بركات تا سال 842 امير مكه بود، پس از آن برادرش به مخالفت با وى برخاست و زمانى كه نتوانست بر بركات غلبه كند، همراه حجاج راهى مصر شد و تا شعبان 845 كه برگشت، درآنجا ماند.
وى همراه خود فرمان اميرى مكه را آورد.
(1)

بركات، امارت را به وى تحويل داده به يمن رفت.
على تا 15 محرم سال 846 امير بود تا آن كه بركات با سپاهى بر وى هجوم برد، اما نتوانست بر وى پيروز شود.
(2)

قاسم بن حسندر اين وقت على بن حسن در مكه حاكم بود و ابراهيم در اداره كارها به او كمك مى كرد.
اندكى بعد ميان اين دو برادر از يك سو و فرمانده نيروهاى چراكسه اختلاف پيش آمد و فرمانده از مصر درخواست كرد تا فرمان دستگيرى آن دو و عزلشان را به او بدهند.
وقتى اين فرمان رسيد، وى آن دو را دستگير كرد و فرمانى را نشان داد كه مى بايست ابوالقاسم برادر چهارم آنان به امارت مكه گماشته شود.
پس از آن برادران دستگير شده با غل و زنجير در گردن، راهى مصر شدند.
اين امر سبب برآشفتگى اهالى مكه شد، زيرا اهانتى بود كه تا آن زمان سابقه نداشت.
قطب الدين محمد مالكى از شعراى مكه در اين باره چنين سروده است:

اى تمراز!(3) تاكنون مانند تو در فتك و توهين نزد ما نيامده بود.

تو از چوبى عبور مى كنى كه يك سرش در مكه و سر ديگر آن روى جاى سستى است.
اخشب ـ جايى در مكه ـ در مكه سير مى كنى و اخشب دوم هم بر فلك است.

مانند اين در دوران حكومت بنى عباس و تركان نيامده بود.

دو شريف مكه بدون اين كه خونريزى كرده و يا آسيب و طعنى به كسى زده باشند،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
إفادة الأنام، خطى.

2 .
همان.

3 .
تمراز يكى از فرماندهان چركسى در مكه بود كه فرمان دستگيرى دو برادر را صادر كرد.



صفحه 370


زندانى مى شوند.

اين با تقدير كسى است ]خداوند[ كه قهر او سبب مى شود تا از هر كسى بخواهد، حكومت را بگيرد.
(1)

ابوالقاسم تا سال 849 امير مكه بود.
در اين مدت، سكه مى زد و نام خودش را هم بر آن حك مى كرد.
در ربيع الاول همين سال برادرش بركات بر وى يورش برده، مكه را گرفت و چراكسه هم او را تأييد كردند و تا سال 851 حكومت كرد.

در ربيع الثانى سال ياد شده، فرمان جديدى از چراكسه داير بر تأييد شريف بركات به عنوان امير مكه صادر شد و وى ابوالقاسم را از مكه بيرون كرده، براى بار چهارم به امارت اين شهر رسيد.
با تسلّط وى بر اين شهر آرامش به آن بازگشت و علما جايگاه خود را در مجلس او كه جاى رجال فضل و علم بود، به دست آوردند.
(2)

اندكى بعد سلطان جقمق از او دعوت كرد تا به مصر برود.
وى در اوّل رمضان سال 851 به قاهره رسيد.
سلطان براى ديدن او تا رميل آمد و در اكرام او بسيار كوشيد.
علماى بسيارى در قاهره از او اجازه روايت گرفتند، چرا كه سند او، سندى عالى بود.
وى هم به شمار فراوانى اجازه روايت داد.
غازى به نقل از علامه سخاوى از اين سفر چنين ياد كرده است: قاهره براى استقبال بركات به لرزه درآمد و حتى زنان پرده نشين هم براى ديدن وى بيرون آمدند و روز باشكوه و شلوغى بود.
تا آنجا كه مى گويد: من و قلقشندى و بقاعى و سنباطى از كسانى بوديم كه با او ديدار كرديم و با اجازه او از زين الدين عراقى و هيثمى، ده حديث از او شنيديم و ابوبركات ابن ظهيره هم با ما بود.
(3)

بركات چندين ماه را در قاهره سپرى كرد و پس از آن به مكه بازگشته در جمادى الاولاى سال 852 به مكه رسيد و در حالى كه مُحْرم به احرام عمره بود طواف كرده، در شب سعى را به جاى آورد و آنگاه به زاهر رفت و آنجا استراحت كرد.
فردا صبح در يك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
إتحاف الورى، ج 4، ص 194.

2 .
همان.

3 .
إفادة الأنام، خطى.



صفحه 371


موكب رسمى مورد استقبال قرار گرفت.
(1) بركات تا سال 859 كه در شعبان آن سال درگذشت، امير مكه بود.
پس از بيمارى، او را به وادى مر بردند و در آنجا درگذشت.
مردم مكه، جنازه او را بر دوش گرفته، او را غسل داده، بر وى نماز خواندند و پس از آن كه هفت بار او را بر اساس عادت اشراف گرد كعبه طواف دادند، در مَعلات دفن كردند و روى قبرش، قبّه اى ساختند.
(2) شعراى فراوانى در رثاى او شعر سرودند.
جلال الدين سيوطى در كتاب نظم العقيان برخى از اين اشعار را آورده است:

اى كسى كه به ياد او وسواس من از ميان مى رود و با مشغول شدن به وى ديگران را فراموش مى كنم.

كسى كه محبّت او در قلب من جاى گرفته است و من مطيعش هستم، روى سر من قرار دارد.

من از شما ليوان آبى خواستم كه من را از شراب راحت كند در وقتى كه شرابى در جام نباشد.
(3)

از جمله نكات شگفتى كه در شرح حال بركات آمده آن است كه احمد بن اسماعيل، سلطان يمن، به او نوشت كه قصد حج دارد و از وى خواست تا خانه هاى مكه را براى اقامت او خالى كرده، در جايى به نام حلى(4) از وى استقبال كند.
بركات با قصيده اى كه عفيف الدين عبدالله بن قاسم ذروى سرود و بيش از سى بيت است، به وى پاسخ داد.
(5)

وقتى اين اشعار به سلطان يمن رسيد، از حج منصرف شد و دستور داد تا در كمين عفيف الدين ذروى باشند.
مأموران وى مراقب او بودند تا آن كه وى را دستگير كرده به يمن فرستادند و سلطان او را در يمن حبس كرده، بر او بسيار سخت گرفت.
بركات

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
خلاصة الكلام، ص 43. عبدالله غازى گويد كه اين سفر از نصف ماه بيشتر تجاوز نكرد.

2 .
همان; و بنگريد:
منائح الكرم، ج 3، ص 59 .

3 .
منائح الكرم، ج 3، ص 60 .
همان جا اشعارى هم از شهاب منصورى در رثاى وى آمده است.
«ج»

4 .
حلى جايى در جنوب بلاد حجاز است.

5 .
مؤلف در اينجا شش بيت از اين اشعار را آورده است.



صفحه 372


پيشنهاد كرد با يك صد هزار شتر او را آزاد كند ـ و باور من آن است كه در اين باره مبالغه شده و احتمالاً صد شتر بوده است ـ اما پادشاه يمن اين درخواست را رد كرد.
او سوگند خورد كه تا اين شكاف در كوه باز نشود (گويا اشاره به شكاف در كوهى دارد كه در آنجا بوده است) او را آزاد نخواهد كرد.

در اين جا بود كه عفيف الدين ذروى قصيده اى گفت كه شيخ حضراوى آن را در تاريخ البشر خود آورده است:اگر تصور مى كنى كه روزگار فقط يك روز است، تصور نادرست و كذبى است

بسا شكافى كه شِعْبش را درمانده مى كند، اما بناگاه رحمتى به آن مى رسد و مُنشعِبش مى كند.

در آن وقت، كسى كه به پروردگارش پناه برده است، دعايش در باره دشمنانش مستجاب خواهد شد.

شگفت آن كه شاعر، آن شب را به صبح نرساند جز آن كه در آن شب چندان از آسمان باران سيل آسا آمد كه آن شكاف كوه باز شد و سلطان، شاعر را آزاد كرد و به او صله داد.

بايد بگويم كه احمد بن اسماعيل در سال 827 دو سال پيش از آن كه بركات در سال 829 به امارت برسد، درگذشت.
بنابراين، اين روايت درست نيست، مگر آن كه در دورانى رخ داده باشد كه بركات با برادرش در امارت شراكت داشت.
من اين را بعيد نمى دانم، چرا كه نفوذ بركات در دوران شراكتش با پدر كمتر از نفوذ او در دوران امارت مستقلش نبود.

فرزندان بركات بن حسن بن عجلان

زمانى كه بركات احساس ضعف در امارت كرد، به نايب جدّه، امير جانى بيك ظاهرى نوشت تا به سلطان مصر خبر دهد كه ولايت فرزندش محمد را بر مكه تأييد كند.
چراكسه درخواست او را قبول كردند و فرمان تأييد سلطان را براى امارت محمد بن بركات براى او فرستادند.
درست چند ساعت پيش از آن كه فرمان برسد، امير بركات



صفحه 373


در 19 شعبان سال 859 درگذشت.
(1) پس از رسيدن خبر، در شامگاه همان روز، خبر در
مسجد اعلام گرديد و بعد از نماز مغرب به نام وى دعا شد.
آنگاه چند روز بعد، موكب او از وادى فاطمه به سمت مكه حركت كرده، شبانگاه، با شكوه فراوان به مكه وارد گرديد و فرمان امارت او در روز جمعه 7 رمضان 859 خوانده شد.

 

شريف محمد بن بركات

محمد همانند پدر و جدش از علماى نجيب بود و خودش شهرتى فراوان در كار تحريض برعلم وحمايت ازعدالت داشت.
وى نسبت به امور مسلمانان بيدار و به مهربانى و رأفت و عدالت شهره بود، به همين جهت بود كه حكومتش 43 سال به درازا كشيد.
(2)

در روزگار وى، سلطنت مصر به ملك قايتباى انتقال يافت و او فرمانى در لغو ماليات به مكه فرستاد كه آن را بر اسطوانه اى در باب السلام نصب كردند.
اندكى بعد خود او به مكه آمد و خيرات فراوانى را كه شامل همه فقراى مكه مى شد تقسيم كرد.
(3)

محمد فرزندش بركات دوم را از ابتداى سال 877 در كار امارت شريك كرد و آن دو نفر تا زمان درگذشت محمد در يازدهم محرم 903 در ابيار،(4) در آرامش و بدون آن كه شورشى و مظلمه اى باشد، مكه را اداره مى كردند.
جنازه او به مكه انتقال يافت و پس از آن كه به مانند اسلافش هفت بار طواف داده شد، دفن شد.
(5)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
اتحاف فضلاء الزمن، ج 1، ص 244. مؤلف از نسخه مخطوط اين كتاب استفاده كرده است.
متن چاپى آن با اين مشخصات ارائه شده است:
تاريخ مكه، إتحاف فضلاء الزمن بتاريخ ولاية بنى الحسن، محمد بن على بن فضل طبرى مالكى (م 1173)، تحقيق محسن محمد حسن سليم، قاهره، دارالكتاب الجامعى، 1996. در متن چاپى ضمن دو جلد، حوادثِ تا سال 1124 آمده است.
«ج»

2 .
خلاصة الكلام، ص 44.

3 .
همان.

4 .
وادى بيضاء كه از 51 كيلومترى جنوب مكه عبور مى كند، و نخستين مرحله از راه يمن در قديم بوده است، پس از انتقال راه به كنار ساحل در سال 1397 ق از مسير به دور افتاد.
بيضاء چاه ايستگاه آنجاست، و در پايين وادى، چاه هاى زيادى وجود دارد كه به آن منسوب است و محل سكونت اشراف حموديه از اشراف عبادله است (عاتق).

5 .
بلوغ القرى، ج 1، ص 1020.



صفحه 374


به نوشته بلوغ القرى،(1) به دنبال درگذشت وى، اندوه تمامى مكه را پر كرد و اهالى
در گروه هاى فراوان طى شش روز به خواندن جزءهاى قرآن مشغول بودند.
برخى از زنان هم موى خويش را پريشان كرده، براى مدتها تمامى آن بلاد را ماتم و عزا گرفت و كار خريد و فروش در بازارها تعطيل شد.

از جمله كارهاى او تأسيس رباطى در مكه براى فقرا و جايى براى آب رسانى در نواريه(2) و ميان راه جده ـ مكه بود كه اوقاف زيادى براى آنها اختصاص داد.
(3)

محمد بن بركات افزون بر دختران، شانزده پسر داشت كه مشهورترين آن ها بركات، احمد، جازان، هزاع، قايتباى، على و راجح بودند.
سه نفر اوّل، مكه را عرصه منازعات و تاخت و تاز خود بر سر امارت قرار دادند و به خاطر آن ترس و وحشت عظيمى آن بلاد را فرا گرفت كه بدان اشاره خواهيم كرد.

فرزندان محمد بن بركات

گذشت كه محمد فرزندش بركات دوم را در امارت شريك خويش ساخت.
طبيعى بود كه وى پس از وفات پدر به امارت برسد و رسيد و روز يازدهم محرم 903 كه روز وفات پدر بود، جشن گرفت.
وى خبر را به قايتباى سلطان چراكسه در مصر فرستاد.
او هم در چهارم ربيع دوم او را تأييد كرده، برادرش هزاع را با او شريك گردانيد.
(4)

هزاع

اتفاق ميان آن دو، بيش از يك سال طول نكشيد و پس از آن اختلاف بالا گرفت.
هزاع خشمگينانه به ينبع رفت و از آن جا به دوستان خودش در ميان چراكسه مصر نامه نوشت تا در مقابل تأييد او يك صد هزار دينار شريفى بگيرند.
در اواخر سال 904 حكم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
بلوغ القرى، ج 1، ص 1021.

2 .
نام سرف، جايى ميان تنعيم و وادى فاطمه است.

3 .
اتحاف فضلاء الزمن، ج 1، ص 289.

4 .
منائح الكرم، ج 3، ص 102.



صفحه 375


تأييد وى همراه قافله مصرى ها رسيد.
به دنبال آن وى با سپاهيان خود به همراه قافله مصرى از ينبع به سوى مكه حركت كرد.
بركات با اطلاع از اين مطلب براى روبرو شدن با او به وادى مر(1) رفت.
در اين درگيرى بركات دوم شكست خورده به جده گريخت.
بدين ترتيب منطقه ناامن شد، در حالى كه حجاج در عرفات و منى بودند.
مفسده جويان هم فعّال شدند و مردم به ناله درآمدند.
در اين وقت بزرگان قوم نزد هزاع رفته او را سخت ملامت كردند.
(2)به دنبال آن، اشرف ميان دو برادر را آشتى داده و بركات در اواخر ذى حجه همان سال به مكه بازگشت.
دو سال بعد، باز اختلاف آغاز شد و اين بار هزاع بر بركات يورش برده، در نهم جمادى الأولاى سال 907 با يكديگر درگير شدند.
بركات شكست خورده به ليث رفت و هزاع امارت مكه را در دست گرفت; اما چيزى نگذشت كه در 15 رجب همان سال در نزديكى مكه درگذشت.
جنازه او را به مكه حمل كرده، پس از طواف دفن كردند.
(3)

احمد الجازانى

با درگذشت هزاع، در حضور ابوالسعود بن ظهيره قاضى مكه مجلسى در مسجد با حضور اصحاب حَلّ و عقد تشكيل گرديد و بر توليت احمد جازانى فرزند محمد بن بركات اوّل اتفاق شد.
پس از آن خبرش اعلام شده، نامه اى هم در اين باره به چراكسه مصر نوشتند.

احمد جازان دريافت كه مى بايست لشكر مقيم مكه را راضى كند.
به همين دليل به قاضى و برخى از اعيان دستور داد تا پولى براى آنان از تجار مكه بگيرند.
او پول را به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
مقصود مر ظهران است، وادى بزرگى كه از بزرگ ترين وادى هاى حجاز است و گفته اند كه در آن سيصد چشمه جارى بوده و امروز به جز چند عدد، چيزى نمانده است.
به آن وادى فاطمه يا وادى شريف هم مى گويند.
اين وادى از 22 كيلومترى شمال مكه عبور مى كند.
(عاتق)

2 .
إفادة الأنام، خطى.

3 .
بلوغ القرى، ج 2، ص 1202.



صفحه 376


نسبت بيست اشرفى براى سواركاران و ده اشرفى براى نيروهاى پياده ميان آنان تقسيم كرد.
(1)

وى همچنين دريافت كه برخى از اهالى جدّه تمايلى به او ندارند.
به همين جهت همراه شمارى از سپاهيان خود عازم شده، به غارت آنان پرداخت.
كار احمد بيش از دو هفته به طول نينجاميد.
پس از آن خبر رسيد كه برادرش بركات دوم فرزند محمد از يمن رسيده و فرمان تأييد از چراكسه آورده است.
(2)

بركات بن محمد براى بار دوم

در اوايل شعبان سال 907 بركات با سپاه خود وارد مكه شد و احمد جازان بدونمقاومت از مكه گريخت.
زمانى كه امارت بركات استوار شد، بر آن شد تا تجارى را كه برادرش احمد را با كمك به سپاهش كمك كرده بودند، امتحان كند.
وى آنان را مكلّف كرد كه چندين برابر آن پول به عنوان قرض بپردازند كه آنان از سر ناچارى پرداختند، به طورى كه مجبور به فروش املاك خود شدند تا بتوانند آن پول را بپردازند.

وى همچنين بر آن شد تا قاضى مكه ابوالسعود بن ظهيره را هم به خاطر تأييد امارت برادرش و نيز به خاطر برخى از نوشته هاى او كه در آنها از احمد خواسته بود تا به مكه بيايد، تأديب كند.
وى قاضى را به مجلسى كه برپا كرده بود احضار كرد و پس از قرائت اتهامات او، به زندانى شدن او و مصادره اموال و املاكش حكم كرد.
برخى از حاضران از او خواستند تا وى را عفو كند، اما او نپذيرفت و بر خوار كردن او اصرار داشت، به طورى كه برادرش قايتباى هم كشيده اى به قاضى زد.
پس از آن متن آن حكم را نوشت و به امضاى قضات و فقها و تجار رساند، سپس آن را به دربار چراكسه فرستاد.
(3)

پس از آن با جمع كردن همه فرزندان پسر و دختر قاضى در يك خانه، دستور بستن خانه هاى آنان را داد و فرمان داد تا دست هاى برخى از پسران قاضى را با چوب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
بلوغ القرى، ج 2، صص 1202 ـ 1203.

2 .
إفادة الأنام، خطى.

3 .
بلوغ القرى، ج 2، صص 1206 ـ 1207.



صفحه 377


ميخكوب ببندند.
مردم به شفاعت برخاستند و او پذيرفت تا آنان با پنج هزار دينار و برخى با كمتر از آن خود را رها سازند.
پس از آن خانه هاى آنان و نيز پدرشان را گشود و هرچه از اثاث و كتاب در آن ها بود فروخت و پول آن را مصادره كرد كه به صدها هزار مى رسيد.

به دنبال آن خانواده قاضى را به جزيره ابن بركوت(1) تبعيد كرد.
چيزى نگذشت كه نايب او در جزيره، آنان را در كشتى كوچكى به دريا فرستاده، غرقشان كرد.

هنوز چند ماهى از استقرار امارت بركات نگذشت بود كه خبر رسيد برادرش احمد در حال فراهم آوردن جنگجويانى در ينبع است.
وى براى رويارويى با او در اواخر ذى حجه سال 907 حركت كرد و او را به شكست كشاند.
وقتى بازگشت باز شنيد كه برادرش درگيرى را از سر گرفته است.
بركات كه مريض بود و نمى توانست نبرد كند، راه يمن را در پيش گرفت و برادرش احمد را رها كرد تا به مكه درآيد.

احمد جازان براى بار دوم

بدين ترتيب احمد جازان در اوايل سال 908 وارد مكه شد و گويا بناى آن داشت تا انتقام ياورش قاضى را بگيرد.
وى به سختگيرى روى آورد و سپاهش را براى خرابكارى در مكه آزاد گذاشت.
آنان نيز دست به هر كار زشتى زدند و حرمت كعبه را شكسته، اموال اهالى را مصادره كردند و بردگان و كنيزكان صاحب اولاد را تصرف كرده، خانه هاى تجار را غارت نمودند.

هنوز امارتش استوار نشده بود كه برخى از تجار را كه از ياران برادرش در مكه و جده بودند وادار كرد تا اموال فراوانى را به او بپردازند.
وى به شكنجه برخى از آنان پرداخت و دستان آنان را با چوب هايى بست تا مجبور به فروش املاك خود شوند.
بسيارى هم از آن ديار گريختند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
شايد منسوب به شهاب الدين بركوت باشد كه از شخصيت هاى قرن نهم هجرى است.
سخاوى در
الضوءاللامع شرح حال او را نوشته و نويسنده درر الفوائد (ص 353) گويد كه به جزيره الصبايا تبعيد شد.



صفحه 378


احمد چند ماهى سر كار بود تا آن كه شنيد برادرش بركات در حال حمله به اوست.
وى براى رويارويى با او به نزديكى منا آمد و توانست او را تا دور دست به شكست بكشاند، جز آن كه بركاتِ شكست خورده، به سرعت به سوى مكه برگشت و از سمت جنوب آن در يازدهم رمضان سال 908 وارد مكه شد.
(1)

بركات براى بار سوم

با ورود او به مكه، اهالى جمع شده و متعهد به حمايت از او شدند.
آنان در استوار كردن ديوارهاى شهر كوشيدند و خندقى در پشت ديوار شهر در سمت معلات حفر كردند.
خندق ديگرى هم از سمت مسفله كندند.
چيزى نگذشت كه احمد با سپاهيان خود در همان ماه رمضان يورش سختى آورد، جز آن كه به سبب شجاعتى كه اهالى در دفاع از شهر نشان دادند، شكست خورد.
بركات سوار بر اسب، عرض هفت ذرعى خندق را پريد تا به ميان لشكر مهاجمان افتاد و توانست آنان را از آن جا دور سازد.

هجوم ديگرى در ميانه ماه شوال صورت گرفت كه باز احمد موفقيتى
نداشت; هرچند در فاصله اى نه چندان دور ماند تا در فرصت مناسب حمله ديگرى
داشته باشد.
(2)

احمد جازان براى بار سوم

چند هفته بعد از اين باز براى احمد فرصتى به دست آمد.
زمانى كه بركات براى انجام برخى كارها به جنوب رفته بود، احمد همراه سپاهيانش به مكه آمده آن را اشغال كرد و سپاهش را در غارت شهر و گرفتن اموال مردم و كشتار آنان آزاد گذاشت.
گفته شده است: وقتى احمد آنان را از غارت منع مى كرد به سخنش گوش نمى دادند و مى گفتند قرار ما و تو اين بود كه سه روز به غارت ادامه دهيم!


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
بلوغ القرى، ج 2، ص 1254.

2 .
همان.



صفحه 379


امارت احمد در مكه ادامه يافت تا آن كه در ذى قعده آن سال با امير الحاج قافله مصرى ملاقات كرده، نزد او رفت و از وى خواست تا بركات را دستگير كرده همراه
خود به مصر ببرد و در مقابل شصت هزار شريفى قرمز بگيرد.
امير الحاج مصرى
هم پذيرفت و پس از دستگيرى، او را به عنوان اسير به مصر برد.
سلطان الغورى از اين كار او خشمگين شده، بركات را آزاد كرد و منزلى شايسته در قاهره به او داد و اكرامش نمود.
(1)

احمد براى هشت ماه در مكه امارت كرد و حكومتش منشأ اختلاف و فتنه بود، به طورى كه خويشانش هم با وى به مخالفت برخاستند.
اين وضع به جايى رسيد كه برادرش حميضه گروهى از ترك ها را تحريك كرد تا او را در صبح روز جمعه 19 رجب سال 909 بكشند.

پس از آن جنازه اش را در صحن مسجد رها كرد و زن و مرد، او را با كلمات زشت بدرقه كردند.
اين وضع چندان ادامه يافت تا آن كه كارگران حمل جنازه كه كارشان بردن مردگان غريب بود، او را برداشته با لباس هايش بدون غسل و نماز دفن كردند و حتى يك تن از اشراف و اهالى او را تشييع نكردند.

حميضه فرزند محمد بن بركات

با مرگ احمد، برادرش حميضه از 19 رجب سال 909 امارت مكه را در دست گرفت.
اين خبر را در بلاد منتشر كردند بدون آن كه كسى با آن مخالفت كند.
خبر آن را هم براى سلطان چراكسه مصر فرستادند.

موسم حج رسيد و حميضه از قافله هاى حج استقبال كرد و امير الحاج مصرى بر او خلعت پوشاند; جز آن كه هنوز روز ترويه نرسيده بود كه فتنه ديگرى بالا گرفت و خبرى هشداردهنده آمد كه بركات بن محمد در رأس سپاهى آمده است.
(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
منائح الكرم، خطى.

2 .
همان.



صفحه 380


بركات بن محمد براى بار چهارم

بركات از منزلى كه الغورى پس از آمدن وى به عنوان اسير از سوى امير الحاج مصرى، در قاهره برايش تدارك ديده بود، گريخت.
او سپس از مصر به ينبع آمد و در آنجا بود كه خبر كشته شدن برادرش را در مطاف و تسلط برادر ديگرش حميضه را بر مكه شنيد.

وى به نواحى شرق مكه(1) آمد تا در فرصت مناسب حمله كرده، مكه را از چنگ برادرش حميضه درآورد.

وى در ميان برخى از قبايل سكونت كرده با دخترى از فرزندان حسين ازدواج كرد و فرزندش ابونمى دوم از او به دنيا آمد.
(2)

انتظار وى چند ماهى بيشتر به طول نينجاميد تا آن كه توانست برخى از قبايل مانند ابن عقبه و بنى لام و ديگران را بسيج كرده، عده زيادى را آماده كند و روز ترويه به مكه يورش برد.
وى با سپاه خود به عرفات رفت و خيمه هاى خود را در دامنه جبل الرحمه برپا كرد.

در اين وقت، امراى قوافل حج همراه اتباع خود به عرفات آمده، در آنجا فرود آمدند.
ساير حجاج هم از آنان پيروى كردند.
در اين هنگام جز درگيرى هاى مختصر با برخى از اعراب، آن هم در راه منى، حادثه اى پيش نيامد، جز آن كه بيشتر اهالى مكه در آن سال حج انجام ندادند.
پس از آن مردم به مزدلفه آمده، از آنجا سالم به منى آمدند، مگر برخى از حوادث انفرادى كه ضمن آن غارت هايى صورت گرفت.
(3)

چنين مى نمايد كه حجاج دريافتند كه مى بايست پس از حج به سرعت مكه را ترك كرده به جدّه بروند، چرا كه بيم آن مى رفت كه درگيرى هايى پيش آيد.
قافله ها هنوز از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
شايد درست «شرق مدينه» باشد، چنان كه از سياق جمله به دست مى آيد.
زيرا بنى لام و بنى عقبه از ساكنان شرق مكه نيستند (عاتق).

2 .
خلاصة الكلام، ص 49.

3 .
بلوغ القرى، ج 2، ص 1328.



صفحه 381


منى نرسيده، راهى جده شدند.
در اين وقت برخى از مردان باديه نشين فرصت را مغتنم
شمرده به نخستين قافله كه عازم جده بود، حمله كردند.
اين قافله مشتمل بر هزار شتر بود.
آنان بر هر شتر شش محلقه و از هر الاغ دو ملحقه ماليات وضع كردند.
همين برخورد با قافله بعدى هم كه به همان اندازه بود صورت گرفت; در حالى كه هيچ كس نبود تا آنان را از اين كار باز دارد، چرا كه حميضه مراقب خودش بود.

سپاه بركات، مقاومت جدى برابر خود نمى ديد و بسا وى هم دريافته بود كه ايستادگى برابر اين مهاجمان بسيار سخت است.
وى از ترس شمشير برادر از مكه گريخت.
بدين ترتيب بركات در 12 ذى حجه سال 909 براى بار چهارم تسلط يافت.
(1)

به دنبال آن، بركات، امنيت را به حجاج و اهالى باز گرداند.
پس از آن نامه اى به سلطان غورى نوشته از او خواست تا فرمان تأييد او را بدهد كه تأييد آمد; همچنين براى بركات و فرزندش على روى قبّه زمزم دعا شد; چنان كه پس از نامِ سلطان غورى روى منبر، نام بركات هم برده شده، قايتباى به وى و برادرش خلعت داده شد.

در سال 913 بركات به برخى از قبايلى كه در غارت هاى اخير در مكه در جريان هجوم هاى بردارش احمد مشاركت داشتند، حمله كرد.
همچنين برخى از كسانى كه به كاروان هاى حجاج حمله كرده و آسيب هاى جدى به آنان زده بودند، به مكه آورده گردن زد و برخى را هم به مصر فرستاد كه در آنجا گردنشان را زدند.

از نكات شگفتى كه از اين دوره نقل شده آن است كه كسى كه مسؤول نظافت مكه بود، در خيابان ها و محلات مى گشت و زمانى كه در كنار خانه اى آشغال مى ديد، صاحب خانه را صدا زده، شلاق به كف پايش مى زد.
مورّخان اسامى برخى از افرادى را كه به اين سبب كتك خوردند، آورده اند.
بدين ترتيب مردم از ريختن زباله در راه هاى عمومى خوددارى مى كردند.
(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
بلوغ القرى، ج 2، ص 1332. ابن ظهيره در الجامع اللطيف مخالف اين مطلب را آورده و مى گويد كه حميضه براى سالها در امارت خود باقى ماند.
اين نقلى است كه تنها او آورده و چيزى كه شاهد درستى آن باشد، در دست نيست.

2 .
براى حوادث سال 913 بنگريد:
بلوغ القرى، ج 3، صص 1565 ـ 1613.



صفحه 382


بركات در سال 915 به همراه شمارى از خويشانش براى ديدار سلطان غورى عازم مصر شد.
وى هداياى با ارزشى را كه از آن جمله بيست برده حبشى، بيست هزار دينار طلا، بيست اسب و سه هزار دينار هم براى ديويدار «كاتب» بود، بردند.
(1) اين موارد نشان مى دهد كه وضعيت مكه به عكس شده و حجاز فقير كه بايد نياز معيشتى خود را برآورد و اهالى را سير كند، هدايايى اين چنين با اين مبالغ گزاف را براى دربارهاى پادشاهى در سرزمين هاى ثروتمند مى برد، در برابر شهرهاى خود را نيازمند به يك پول سياه از اين ارقام مى كرد كه براى كارهاى عمومى خود و نيز سير كردن فقراى آن جا كه حرفه شان گرفتن صدقات بود، سخت محتاج آن بودند.

در سال 918 سلطان غورى، بركات را براى زيارت مصر دعوت كرد.
او به خاطر داشتن سن بالا عذرخواهى كرده، فرزندش محمد ابونمى دوم را با گروهى از علماى مكه كه از آن جمله قاضى آنجا صلاح الدين بن ظهيره قرشى و نجم الدين بن يعقوب مالكىبودند، فرستاد.
در آن وقت ابونمى هشت سال داشت، اما در مصر به صورت باشكوهى از او استقبال به عمل آمد و ابونمى چندان ذكاوت از خود نشان داد كه سلطان غورى را به تعجب واداشت.

غورى در نخستين برخورد، دست ابونمى را بوسيد.
پس از آن فرمانى براى او نوشت كه وى را در امارت مكه با پدرش شريك مى كرد.
(2)

جنگ پرتغالى ها

در اين دوره است كه نبرد پرتغالى ها در سرزمين هند بالا گرفته و تا سرحد درياى سرخ رسيد.
سلطان غورى سپاهى را از ترك ها و مغربى ها به جدّه فرستاد تا از آن جا دفاع كنند.
فرماندهى اين سپاه را در اختيار حسين كردى گذاشت كه ديوار جده را بنا كرد و روى آن برج هاى متعدد ساخت.
همچنين يك نيروى دريايى به جزيره كمران(3) فرستاد تا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
منائح الكرم، ج 3، ص 156.

2 .
إفادة الأنام، خطى.

3 .
مجموعه اى از جزاير كه در نزديكى بندر لحيه در ساحل يمن و ميان الحديده قرار دارد (عاتق).



صفحه 383


آنجا را به عنوان پايگاه براى عمليات و دفاع از بلاد عرب قرار دهند.

كردى برخوردى سختگيرانه داشت و بيشتر اهالى و تجار را وادار كرد تا گِل و سنگ آوردند، به طورى كه يك ساله ديوار جده تمام شد.
سختگيرى او به حدى بود كه يك وقت يكى از بنّاها را كه در كارش تأخير كرد، زير ديوار گذاشت و همان جا داخل ديوار نگه گذاشت تا مرد.

حسين كردى تا اواخر روزگار چراكسه، امارت جدّه را داشت و بعدها عثمانى ها دستور دادند تا او را در دريا غرق كنند.
(1) همسر سلطان غورى در سال 920 به حج آمد و بركات از او استقبال باشكوهى به عمل آورد و پذيرايى مفصّلى كرد.
زمانى كه به مصر باز مى گشت، از او خواست تا همراهش به مصر برود كه بركات هم رفت و در آن جا مورد استقبال قرار گرفت.
وى تا رجب همان سال كه به مكه برگشت در آنجا ماند.
(2)

بركات بعد از آن توانست امور را به خوبى اداره كرده، امنيت را در آن بلاد استوار سازد و با حكمت و عدالت، اين امنيت را براى حجاج فراهم آورد.
وى همچنان امير مكه بود كه خبر سقوط چراكسه مصر و ورود عثمانى ها را در سال 923 به قاهره شنيد.
در اين باره بعداً سخن خواهيم گفت.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
الإعلام، صص 260 ـ 261. شيخ عبدالقادر در كتاب السلاح والعدة گويد كه ساخت ديوار جده در سال 911 و در پى هجوم بنو ابراهيم در ينبع بر جده در سال 908 بود.
ما خبر اين هجوم را در حوادث نظامى كه احمد جازانى در آن سال برپا كرد آورديم.
اما به نظر من اين ديوار در پى حوادث پرتغالى ها در سال 918 بنا شد، يعنى همان چيزى كه قطبى مى گويد.

2 .
خلاصة الكلام، ص 50 .



صفحه 384


 

 

 

 

 

 

مسائل عمومى در روزگار مماليك ترك و چركس

 

وضعيت سياسى

گذشت كه مكه در اواخر دوره ايوبى مورد طمع همسايه يمنى خود قرار گرفت و اين با توطئه و تحريكاتى بود كه برخى از اشراف كه امارت مكه را داشتند صورت مى گرفت.
اين وضعيت ادامه يافت تا آن كه دو نفر از بزرگانِ اشراف ـ يعنى حسن و فرزندش ابونمى اوّل ـ در سال 647 آن را از آشفتگى و بحران نجات دادند و دور از هر گونه نفوذى با استقلال آن را اداره كردند.
ابونمى اوّل اين وضعيت را پس از پدرش هم ادامه داد، جز آن كه امارتش زمان درازى ادامه نيافت; چرا كه مماليك ترك كه با ايوبى ها درافتاده بودند بر ويرانه هاى دولت آنان، حكومت جديدى برپا كردند كه اندكى بعد نفوذشان تا مكه هم رسيد.
نفوذ سلطه گرانه آنان در سال 667 در زمان سلطان ظاهر بيبرس در سال 667 آغاز شد و پس از آن با قلاوون ادامه يافت.
اين دو نفر با تمامى امكانات در تلاش براى اعمال نفوذ در امور ابو نمى و وادار كردن او براى دعا براى ايشان بر منبر مكه بودند.
آنان براى اين كار اموال زيادى صرف كردند و هداياى فراوانى براى فريب وى به او دادند.
به علاوه زمانى كه دريافتند كه او تمايلى به سمت آل رسول در يمن دارد، به تهديد روى آوردند، به طورى كه قلاوون توانست كارى كند كه در سال 681 در مكه تنها براى او دعا شود.
وى همچنين رواج سكه هايى را كه به نامش بود و شروط ديگرى كه در جاى خود، در فصل گذشته بيان كرديم، بر امارت مكه تحميل كرد.

ابونمى در برابر اين وضعيت، صادقانه تسليم نبود.
به همين جهت تلاش كردند تا



صفحه 385


وى را تأديب كنند، اما او آنان را از پشت ديوارهاى مكه شكست خورده باز پس راند.
آنان برگشتند و او هداياى آنان را پذيرفت و به تصوّر من تحت فشار، راضى به دعاى بر ايشان شد تا هم از پول آنان بهره گيرد و هم بتواند با فراغت امارت خود را در مقابل دشمنانى از خويشان و عموزادگان خود حفظ كند.
اما چيزى نگذشت كه از آنان بريد و در باقى مانده حكومت خود به دعا براى آل رسول يمن پرداخت.

زمانى كه پس از وى، فرزندانش سر امارت با يكديگر درگير شدند، مماليك براى حمايت از يك گروه عليه گروه ديگر فرصتى به دست آوردند و توانستند تا بار ديگر نام خود را در منبر مكه بالا برند و سايه اى از نفوذ خويش را در آنجا ادامه دهند، در حالى كه گروه هاى رقيب در برخى از سالها براى سلطان مغول كه در عراق بود دعا مى كردند.
قافله عراق در اين دوره، صدقات و طلا و نقره فراوانى در مكه توزيع كردند، به طورى كه قيمت طلا به خاطر كثرت صدقات، پايين آمد و ترديدى نداريم كه اين خواسته سلطان مغول بود.

دعا براى مغولان، زمان درازى به طور نينجاميد، زيرا مماليك منتظر فرصت براى تجديد نفوذ خويش در مكه بودند و به همين جهت خاندان هاى رقيب از اشراف را براى گرفتن امارت حمايت مى كردند تا به آنچه كه مورد انتظارشان بود برسند و عملاً با ايجاد نزاع ميان اشراف حاكم به مقاصد خود رسيدند; به طورى كه در سال 760 توانسته اند دسته اى از سپاه خويش را به بهانه حفظ امنيت و تثبيت اشرافِ ـ محمد بن عطيفه ـ از فرزندان ابونمى و تقويت او در استقرار امنيت در حجاز، مستقر سازند.
از اين زمان، وضعيت مكه با دوران پيش از آن، يعنى از شورش جعفر بن محمد مؤسس دولت اشراف تا آن روز متفاوت گرديد.
و چنين بود كه اهالى مكه احساس كردند كه سرزمين آنان با حضور نيروهاى مملوكى براى نخستين بار در تاريخشان اشغال شده است.
اشغال، بيش از يك سال به طور نينجاميد; زيرا اشراف، شورش سختى را به راه انداختند، به طورى نيروهاى اين سپاه تسليم شدند و شمارى از اسرا به ينبع برده شده، در بازارهاى آنجا به عنوان اسير فروخته شدند.

چنين مى نمايد كه مماليك ترك به آنچه تجربه كردند، قانع شدند و دوباره به



صفحه 386


روال پيش، روابط خويش را با مكه از سر گرفتند.
آن روال چنين بود كه در مكه
براى آنان دعا مى شد و در برابر تأييد امير جديد، هدايا و كمك ها را مى گرفتند
و فرمان رسمى براى توليت امير نوشته شده، براى قاضى و خطيب و ائمه و مؤذنان و
فراش ها و خدام و ديگر نيازمندى هاى حرم از شمع و روغن، به صورت سالانه حقوق
مى فرستادند.

وضعيت سياسى در دوران چراكسه

امور چنين مى گذشت تا آن كه روزگار مماليك ترك به سر آمد و مماليك چركس وارث آنان گشتند.
احمد بن عجلان شريف وقت مكه دريافت كه مى بايد ادامه روابط خود را با حكومت جديد داشته باشد.
به همين دليل، نمايندگان خود را براى تبريك و بردن هدايا و تأييد اين كه روابط بر اساس همانچه در دوره مماليك بوده باقى است، به مصر فرستاد.
آنان نيز تأييد كردند و فرمان تأييد امارت مكه را به همراه چيزهايى كه سالانه فرستاده مى شد، فرستادند.

روابط چراكسه با مكه بر همين اساس براى سالها ادامه يافت.
پس از آن نفوذشان گسترش يافت و بر مقدّرات اين شهر تسلط يافتند و مستقيماً به عزل و نصب اشراف پرداختند، جز آن كه اشراف چندان به اين قبيل فرمان هاى امارت كه از چراكسه
مى رسيد، پايبند نبودند، زيرا برخى از آنان، با نيروى نظامى، امير منصوب از طرف چراكسه را بيرون كرده، جايش را مى گرفتند.
چراكسه هم فرمان تأييد سابق را فراموش كرده، خصم پيروز را با فرمانى جديد تأييد مى كردند.
آنان يكبار شريف پيشين، يعنى بركات را در مصر زندانى كردند تا برادرش حميضه از شرّ او در امان بماند.
وقتى
بركات از زندانش گريخت و توانست به زور مكه را تصرّف كند و اين بعد از آنى بود كه
برادرش را از آن جا بيرون كرد، چراكسه در تأييد او بخل نورزيده و عطيفه ]حميضه![ را
فراموش كردند.

گاه چراكسه، اميرى را عزل مى كردند، اما خواست آنان رد مى شد.
ديديم كه حسنابن عجلان عزل خويش را برنتافت و مقابل امير الحاج مصرى به مقاومت مسلحانه



صفحه 387


پرداخت تا آنان عزل خود را پس گرفتند.
وى اجازه ورود به مكه را به سپاه چركسى نداد، مگر آن كه سلاح خويش را تحويل دهند كه آنان هم اطاعت كردند.

اما چيزى نگذشت كه روابط چراكسه با مكه تغيير يافت، زيرا برخى از اشراف عليه رقباى ديگر خود از چراكسه كمك مى گرفتند.
به همين دليل، مصرى ها توانستند موقعيت ممتازى براى خود در مكه به دست آورند و امير مكه را وادار كنند تا سالانه خراجى هم بپردازد، همچنان كه قدرت تسلّط كامل بر ماليات اجناس را به دست آوردند.
آنها در دوره بركات بن محمد، يك لشكرِ حامى، مركّب از پنجاه اسب سوار را در مكه با فرماندهى يكى از چراكسه كه نامش سودون بود، در مكه مستقر كردند.
اندكى بعد نظارت بر مسجد را هم به همو سپردند و خدمات مربوط به حجاج، ايجاد بناهاى اختصاصى براى آسايش خودشان و تعمير موارد لازم در مسجد را هم در صلاحيت امير اين نيروى نظامى دانستند.
قطبى در كتاب الإعلام نوشته است كه ناظر حرم در زمان وى كه حوالى سال 852 است، شخصى به نام بيرم خواجه بوده است.
سپس مى نويسد: در سال 854 امير برديك جاى او را گرفت.
(1) در جاى ديگر هم نوشته است: امير ترك مكه، امير جانى،(2) در سال 856 به سفر رفت و جايش را به ناظر حرم «التاجى» دادند، همان طور كه منصب سپاه را هم بر عهده گرفت.
در فرمانى كه براى او آمد، گفته شد كه او نظارت حرم، رباط، اوقاف، صدقات و محتسب را در مكه بر عهده دارد.

بدين ترتيب، مكه زير نظر حاكم تابع چراكسه درآمد و نايب آنان به كار اداره بلاد و خدمات عمومى مى پرداخت.
همچنان كه امراى مكه از شرفا فرمان تعيين خود را از چراكسه مى گرفتند.
زمانى هم كه برخى از آنان با زور شمشير خود بر مكه غلبه مى كرد و مى توانستند شريف غاصب را دور كنند، همان گونه كه گفتيم، چيزى نمى گذشت كه تأييد خود را از چراكسه كه هيچ بخلى در تأييد فرد پيروز به خرج نمى دادند، درخواست مى كردند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
الإعلام بأعلام البيت الله الحرام، ص 237.

2 .
طبرى از او در
اتحاف فضلاء الزمن، (ج 1، ص 249) ياد كرده است.
«ج»



صفحه 388


وضعيت عمرانى و اجتماعى

وضعيت عمرانى مكه، بسان همان وضعيتى بود كه از دوره ايوبى بيان كرديم.
ديوار شهر به همان كيفيتى كه قتادة بن ادريس بنا كرد، باقى ماند.
تقى الدين فاسى(1) كه در اين دوره مى زيست، به وصف آن پرداخته مى گويد: شهرى مستطيل شكل است كه سه ديوار دارد: ديوار طرف معلات كه دو دروازه دارد; ديوار طرف شبيكه كه يك دروازه بزرگ دارد; و ديوار سمت يمن كه در مسفله است.
معناى سور در اين جا، ديوارى است كه بين دو كوه كشيده مى شود، زيرا مكه از جهات ديگر در محاصره كوه ها قرار دارد.
ابن مجاوروصفى دارد كه تأييد كننده همان وصف فاسى است; جز آن كه او نقشه اى دايرهوار بسان نقشه هايى كه براى شهرها كشيده مى شود، ترسيم كرده كه در نسخه خطى كتابش كه با خط بسيار بدى در كتابخانه حَمَد جاسر در رياض هست، آمده است.
ابن بطوطه هم در سفرنامه اش از اين دوره، سال 725، از مكه ياد كرده مى نويسد: دروازه هاى مكه در اين دوره سه عدد بود: باب مَعْلات، باب شبيكه، و باب مسفله.
(2) اينها همان درهايى است كه ابن جبير در سفرنامه اش از روزگار ايوبى ها ياد كرده است.
ابن بطوطه مى نويسد: او شاهد بازار بزرگى در ميان صفا و مروه بوده كه در آن انواع حبوبات و گوشت و خرما و روغن و ديگر ميوه ها عرضه مى شده و سعى كنندگان گرفتار ازدحام مردمانى كه در آن جا براى خريد در درب مغازه ها مى آمدند، بوده اند.
(3) سپس مى گويد: در سمت راست مروه، خانه امير مكه عطيفه فرزند ابونمى قرار دارد.
خانه رميثه در رباط شرابى نزديك باب بنى شيبه (باب السلام) است و هر روز، وقت نماز مغرب در خانه آنها طبل نواخته مى شود.
(4)

سپس از زاهر «شهداء» ياد كرده و اين كه خانه ها و بازارها و باغستان هايى در آنجا ديده است.
(5) ابن بطوطه به تفصيل در باره اخلاق و عادات مردم مكه سخن گفته و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
شفاء الغرام، ج 1، ص 10.

2 .
رحلة ابن بطوطه، ج 1، ص 80 .

3 .
همان.

4 .
همان.

5 .
همان.



صفحه 389


مى گويد: مردم مكه به نيكوكارى و مكارم اخلاق و دستگيرى از ضعفا و درماندگان و غريب نوازى موصوفند.
اگر كسى بخواهد وليمه اى بدهد، اوّل به سراغ فقرايى كه براى عبادت در آن شهر مجاور شده اند مى رود و با نهايت خوشى و مهربانى از آنان دعوت مى كند.
اكثر اين مساكين در مقابل نانوايى ها مى ايستند و چون كسى نان مى خرد، به دنبالش راه مى افتند و او هم به هر كدام پاره نانى مى دهد و نااميد بر نمى گرداند، حتى اگر يك نان بيشتر هم نداشته باشد، ثلث يا نصف آن را با كمال رضا و رغبت بين آنان تقسيم مى كند.
همچنين ابن بطوطه مى گويد، او ديده است كه كودكان يتيم در بازارها مى نشينند و هر كدام يك زنبيل بزرگ و يك زنبيل كوچك با خود دارند.
اين زنبيل ها را در مكه مكتل مى نامند.
چون كسى به بازار مى آيد و مايحتاج خود را از قبيل گوشت و سبزى و حبوبات مى خرد، يكى از آن كودكان پيش مى آيد و اجناسى را كه او مى خرد گرفته، گوشت و سبزى را در زنبيل بزرگ و بقيه را در زنبيل كوچك مى گذارد و آن را به خانه وى مى رساند.
خريدار هم پى كار خود براى طواف يا كار ديگر مى رود، و اتفاق نيفتاده است كه يكى از اين كودكان در رسانيدن اجناس به خانه خيانت كند.
اين كودكان وظيفه خود را به بهترين وجه انجام مى دهند و در مقابل خدمت خود اجرتى مى گيرند.
(1)

اين جمله ابن بطوطه كه مى گويد «آن شخص براى طواف مى رود» ما را به كار روزانه آنان در مكه رهنمون مى سازد و آن اين كه مرد، پس از انجام كارش در بازار، به طواف مى رفت نه محل كارش، زيرا جامعه مكه، به طور غالب، با آنچه از حجاج به عنوان بخشش مى رسيد، يا درآمد حاصل از كارهاى عادى زندگى بود، مستغنى مى شد به طورى كه وقتى اين شرايط براى او فراهم مى آمد، نيازش را برآورده مى كرد و سپس او به طواف مى رفت.
باور من اين است كه اگر روال عادى جز اين بود، ابن بطوطه اين چنين نمى نوشت و در مقابل مى نوشت كه آن شخص سپس دنبال كارش مى رفت.
بسا گفته شود: اين گفته ابن بطوطه كه «شخص به دنبال طواف يا حاجت ديگرى مى رود»، مورد دوم، اشاره به كار و شغل او باشد، اما من چنين تصوّرى ندارم; زيرا كار كردن در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
رحلة ابن بطوطه، ج 1، ص 80.



صفحه 390


مكه بسيار نادر بود و دست كم فراوان نبود.

ابن بطوطه مطالب ديگرى هم به عنوان جنبه هاى ممتاز زندگى اهالى مكه از مشاهدات خود آورده است: اهل مكه در پوشاك خود ظرافت و نظافت را مراعات مى كنند.
بيشتر جامه هاى آنها سفيد است و همواره لباس سبك و كوتاه تميز و پاكيزه بر تن دارند.
عطر زياد استعمال مى كنند، سرمه مى كشند و با چوب اراك سبز مسواك مى كنند.

زنان مكه بسيار زيبا و خوشگل و پاكدامن و عفيف هستند و عطر زياد مصرف مى كنند.
چنان كه ممكن است زنى شب گرسنه بخوابد و با پول شام، عطر بخرد.
زنان مكه شب هاى آدينه را براى طواف مى آيند و در اين شبها بهترين لباس هاى خود را مى پوشند و سراسر مسجد از بوى عطر آنان پر مى شود.
(1)

ابن بطوطه مى گويد: مردم مكه روزانه فقط يكبار بعد از عصر، غذا مى خورند و تا فردا همان وقت به همان مقدار اكتفا مى كنند.
اگر در طول روز بخواهند چيزى بخورند، از خرما استفاده مى كنند.
به همين دليل، داراى بدن هاى سالم اند و كمتر بيمارى در آنجا ديده مى شود.
(2) بايد بگويم كه غذاى عصر همان غذاى چرب است و به جز آن صبح و ظهر هم چيزى بايد خورد.

ابن بطوطه، پس از اين به مانند ابن جبير كه آداب و عادات مكيان را در روزگار ايوبى ها نوشته، به بيان اين جنبه هاى زندگى پرداخته مى نويسد: مردم، هلال رجب را با بوق و طبل استقبال كرده، سپس همراه موكب امير سواره و پياده به راه مى افتند و با اسلحه بازى كرده، حربه هاى خود را در آسمان مى چرخانند و حركت مى دهند تا آنكه براى عمره از تنعيم بازگشته، به طواف و سعى روند.
او از هودج هايى كه ابن جبير هم ياد كرده، سخن گفته واين كه در خيابان هاى مكه فراوانند و روى آنها پرده هايى از حرير و كتان هست.
سپس مى گويد: اهالى بجيله و زهران و غامد كه از نواحى مكه است، در مراسم رجب مشاركت داشته، در عمره حضور دارند.
آنان به همراه خود حجم زيادى از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
رحلة ابن بطوطه، ج 1، صص 91 ـ 92.

2 .
همان: ج 1، ص 93.



صفحه 391


توليدات خود را مى آوردند كه سبب ارزانى و راحتى در شهر است.
اين جماعت بر اين باورند كه بلاد آنان سرسبز نمى شود، مگر آن كه از توليدات خود به عنوان برّ و نيكى در مكه توزيع كنند.
(1)

وضعيت اجتماعى در دوران چراكسه

ابن بطوطه در وصف اين قبايل مى نويسد: زبانى فصيح و نيّتى پاك دارند.
وقتى گرد كعبه طواف مى كنند دعاهايى مى خوانند كه قلب انسان را به رقّت وا مى دارد.
در مطاف چندان ازدحام مى كنند كه ديگران قادر به انجام طواف نيستند.
سپس مى نويسد: آنان بسيار شجاع هستند و لباسشان از پوست است.
وقتى وارد مكه مى شوند، اعراب طول مسير با تهليل مقدمشان را گرامى مى دارند.
(2)

بايد بگويم: اين قبايل، در روزگار ما، آن مزايا را ندارند.
شايد سبب آن، فراوانى رفت و آمد آنان به شهرها، يكجانشينى و پرداختنشان به برخى از كارها مانند خدمتگزارى باشد.
اين سبب شده است كه آنان اخلاق قبيله اى را كه زمانى به آن افتخار مى كردند از دست بدهند، درست همان طور كه بلاد آنان با انواع متاع هاى وارداتى هم پر شده است.

ابن بطوطه به وصف جشن ها و مراسم اهالى مكه در ماه رمضان مى پردازد و همانها را كه ما از ابن جبير در باره دوره ايوبى ها گفتيم، مانند آنچه از چند و چون برگزارى نماز تروايح توسط امام هاى مختلف در گوشه و كنار مسجد است، بيان مى كند و مى افزايد: آنان با طبل و دهل از فرارسيدن رمضان استقبال مى كنند و حصير مسجد را تجديد كرده، شمع و مشعل فراوانى روشن مى كنند كه همه جا را نورانى مى كند.
در باره كارهاى انجام شده در سحر هم گويد: مؤذّنِ زمزمى متولّى اعمال سحر است و ديگر مؤذّنان در مناره ها، مطالب او را تكرار مى كنند.
وى از قنديلى هم كه در يكى از مأذنه ها هست و با خاموش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
رحلة ابن بطوطه، ج 1، صص 91 ـ 92.

2 .
همان، ج 1، ص 100.



صفحه 392


كردن آن مردم از خوردن امساك مى كنند، به مانند ابن جبير ياد كرده است.
(1)

ابن بطوطه همچنين از مشاغلى كه محل كار خويش را در اطراف مسجد و متصل به دارالندوه قرار داده اند، مانند خياط ها و در كنار آنان قاريان و كاتبان، همان طور كه ابن جبير قبلاً بيان كرده بود، سخن گفته است.
ما آن مطالب را در دوره ايوبى آورديم.
البته ابن جبير از فروش هر چيزى از «دقيق» (آرد) تا «عقيق» در مسجد هم ياد كرده كه ابن بطوطه به آن اشاره اى ندارد.
(2)

چنين مى نمايد كه چراكسه بيش از اسلاف ترك خود به مسجد توجه داشتند; زيرا سپاهى از آنان كه در مكه ماندگار شده بود، با اهالى مكه نزديك شده و بسا ساكنان مكه از برخى از ظواهر زندگى فريبنده آنان تأثير هم پذيرفته بودند.
مى دانيم كه سپاه چراكسه به آن تمايل داشتند تا شكوه و ابهت خويش را حفظ كنند.
طبعاً آثار زندگى ثروتمندانه آنان در همه جا آشكار مى شد و اين خود تأثيرش را در محيطى كه آنان در آنجا به سر مى بردند بر جاى مى گذاشت.

قطبى مى نويسد كه گروهى از نسل نخست كه در خدمت چراكسه بودند، كمربندهاى برّاق روى لباس هاى خود مى پوشيدند و اطراف آن را رها مى كردند كه تا ساق پايشان مى رسيد.
ما حتى امروز نمونه اى از اين گونه كمربندها را در ميان آغاوات در مسجد الحرام شاهديم كه بى شباهت به اصل آن نيست.
من بعيد نمى دانم كه اين كمربندها در ميان اعيان مكه شايع بوده و به تدريج كنار گذاشته شده و تنها ميان آغاوات كه رسم و رسوم را حفظ كرده اند، برجاى مانده است.
حتى مى توانم بگويم كمربندهايى كه علما زير جبّه خود روى كمرشان مى بستند، شكل تلطيف شده همان چيزى بوده است كه چراكسه داشتند.
(3)

در دوران مماليك، اگر تنها دوران فتنه ها را استثنا كنيم، احوال بلاد به لحاظ مادى خوب و مناسب، و ثروت در خصوص دوره چراكسه فراوان بوده است.
اين ثروت با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
رحلة ابن بطوطه، ج 1، ص100.

2 .
همان.

3 .
الإعلام، 127 در حاشيه خلاصة الكلام.



صفحه 393


فراوانى نقدينگى در ميان چراكسه بيشتر مى شد، چنان كه علاقه آنان به بخشش و كمك به فقرا، وضعيت را عوض مى كرد، به طورى كه بسيارى از كسانى كه به نوعى به فرماندهان چركسى مربوط بودند، از خيرات و بخشش هاى آنان استفاده مى كردند.

در اين دوره، مراسمى كه در قصرهاى مكه برگزار مى شد، در مقايسه با آنچه از دوره فاطمى و ايوبى بود، بيشتر شده بود.
اگر وصف جشن ها و مراسمى كه در استقبال از آنان برگزار مى شد مطالعه شود، دامنه شكوه و ابهتى كه در اين قبيل مراسم ها بود به دست مى آيد.

قطبى در كتاب الإعلام خود مى گويد: وقتى يكى از امرا به مكه مى رسيد، ابتدا شبانه براى انجام اعمال وارد مكه مى شد.
آنگاه صبح روز بعد مراسم استقبال و جشن بزرگ آغاز شده، موكب او به مسجد الاحرام مى رفت و در آنجا مردم و خادمان حرم از وى استقبال مى كردند.
او به طواف مى پرداخت و همان لحظه يكى از مؤذّنان روى قبّه زمزم «مقام شافعى»شروع به خواندن دعا براى او مى كرد.
اين وضعيت ادامه داشت تا طواف او تمام شود.
زمانى كه نماز طواف را مى خواند با موكب خود، در حالى كه رويش به كعبه بود، در سايه ديوار زمزم مى ايستاد.
آنگاه شخصى فرمان مربوط به او را بلند مى خواند.
اين مربوط به وقتى بود كه آن شخص براى منصبى به مكه فرستاده شده باشد.
سپس موكب او به سمت صفا مى رفت و امير در حالى كه سوار بر اسب با عرّابه خود بود، در كوچه ها و خيابان هاى شهر مكه مى گشت ـ و بسا با اين مرور، او خود را به مردم مى شناساند و يا ولايت خويش را به آنان اعلام مى كرد ـ سپس به قصر خويش مى رفت تا از كسانى كه به تهنيت مى آمدند، استقبال كند.

وضعيت علمى

خاندان هاى علمى مكه، همچنان بسان روزگار فاطمى و ايوبى در مكه زندگى كرده، كار نشر علم را در جلسات درس عمومى در مسجد الحرام و در مكان هاى ويژه بر عهده داشتند.
شمار طلاب آنان در اين دوره بسيار فراوان گرديده، حلقه هاى تدريس هم از آنچه بود بيشتر شده بود.
به همان قياس، شمار زيادى هم از مجاوران، كسانى كه مكه را



صفحه 394


به عنوان موطن خود انتخاب كرده بودند، بر آنان افزوده شده بود و به كار نشر علم و دانش مى پرداختند.

از ميان آل ظهيره قرشى، چهره هاى فراوانى در اين دوره درخشيدند: محمد ابوالسعود، ابراهيم، جمال الدين، محمد بن عبدالله، صلاح الدين، عبدالقادر عفيف الدين.
همچنين از خاندان طبرى: شيخ الاسلام ابراهيم بن محمد بن ابراهيم، شيخ رضى الدين و نجم الدين قاضى مكه، نيز زين الدين، شهاب الدين، و زنى كه از برجستگان علمى اين دوره بود، يعنى ام سلمه دختر محب الدين طبرى.
از خاندان نويرى هم كسانى برآمدند كه امامت مسجد و شؤون فتوا را با آل طبرى(1) و آل ظهيره بر عهده داشتند كه مشهورترين آنان عبارت بودند از: ابوالفضل محمد نويرى قاضى و خطيب مكه، محب الدين نويرى قاضى حرمين، و از جز اينان هم كسانى از مشايخ شهرتى يافتند مانند: احمد بن عليف، احمد حرازى، احمد علاءالدين پدر علامه قطب الدين از مورّخان مكه، همان كسى كه بعداً به سبب نام فرزندش قطب الدين، به قطبى شهرت يافت.
نيز شيخ تقى الدين محمد بن احمد فاسى، شيخ نجم الدين بن فهد و پسرش عبدالعزيز كه هر سه نفر از بزرگ ترين مورّخان مكه هستند.
نيز شيخ مجدالدين بن يعقوب فيروزآبادى صاحب القاموس المحيط.
وى كتاب قاموس را در خانه اش در مكه در كنار صفا تأليف كرده و اين مطلب را در خاتمه كتابش يادآور شده است.

يك عالم بسيار برجسته هم در مكه اين دوره شهرت يافت.
وى شيخ محمدبن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
طبرى منسوب به طبرستان نه طبريه آنچنان كه برخى پنداشته اند.
مؤلف پيش از اين هم از اين خاندان سخن گفته بود.
(عاتق).

   آل طبرى يكى از مشهورترين خاندان هاى موجود در مكه هستند كه امام جماعت مقام شافعى هم هميشه از ميان آنان تعيين مى شد (الأرج المسكي، ص 184).
على بن عبدالقادر طبرى نويسنده همين كتاب
الأرج المسكي، خود در باره خاندانش شرحى در همان كتاب (ص 199) آورده و مى گويد كه شيخ فخرالدين عمر بن فهد كتابى با عنوان التبيين فى تراجم الطبريين داشته و در باره نخستين كسى كه از اين خاندان به مكه آمد، در آنجا سخن گفته است.
در باره اين خاندان، يك تك نگارى مستقل نوشته شده است با اين مشخصات:
الاُسرة الطبرية المكية، عائض الردادي، رياض، دارالرفاعي، 1995. «ج»



صفحه 395


الفقيه بود.
نيز امام حنبلى ها محمد بن عثمان بغدادى كه نايب قاضى و محتسب بود، چنان كه شهاب الدين بن البرهان و عبدالله بن عمر صوفى و شهاب الدين احمد بن على و عبدالحق سنباطى و عبدالكبير خرازى و سيد محمد خطاب هم از مشاهير اين دوره بودند.
از ميان مجاوران، كسانى چون سيد ابراهيم خرد و نيز احمد ريمى و احمد حنبلى و عبدالله بن احمد باكثير و محمد مشرع يمنى و سيد محمد تريمى شهرتى به دست آوردند.
برخى از اين علما تا اوايل دوره عثمانى زنده بودند.
(1)

مجلس ومحفل برخى از امرا، محل حضور عالمان و جاى طرح برخى از مباحث علمى بود.
مشهورترين آنها محفل حسن بن عجلان، فرزندش بركات، و نواده اش محمدبود.
اينان در ميان اميران مكه اين دوره، افرادى با كفايت علمى سطح بالا به شمار مى آمدند.

شيخ عبدالله ابوالخير در كتاب نشر النور فى تراجم علماء مكه(2) از شمار فراوانى از عالمان اين دوره و آثار و مؤلفات ايشان ياد كرده كه جاى آن در كتاب هاى شرح حال است.
من نسخه اى خطى از اين كتاب را در كتابخانه شيخ عبدالوهاب دهلوى در مكه به دست آوردم.

شمارى از اين علما، منصب قضاوت و افتاء مكه را عهده دار بودند، همچنان كه برخى صاحبِ منصبِ محتسبى بودند كه كارش نظارت بر بازار و امور عمومى بود.
مماليك در برخى از دوره ها، ولايت قاضى را تأييد مى كردند، چنان كه در مواردى كسى را از مصر براى منصب قضاوت مى فرستادند.
اشراف هم گاه قضات را عزل كرده و يا تأييد مى كردند.

سلطان قايتباى به مسأله تعليم و تربيت در مكه توجه خاص داشت.
وى به سال 882

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
بنگريد
المختصر من كتاب نشر النور، تحقيق العامودى، جده، دارالمعرفه، 1986.

2 .
نام دقيق اين كتاب با مشخصات چاپ آن چنين است:
نشر النور و الزهر فى تراجم أفاضل مكة، شيخ عبدالله مرداد ابوالخير، اختصار و ترتيب و تحقيق: محمد سعيد العامودي و أحمد علي، عالم المعرفة، جده چاپ دوم 1986. در متن، به اشتباه از آن با عنوان نظم الدر فى تراجم علماء مكه ياد شده است.
در ضمن آنچه چاپ شده «مختصر» كتاب ياد شده است و به همين دليل نامى كه بر روى متن چاپى آمده
مختصر نشر النور... است.
«ج»



صفحه 396


به وكيل تجارى خود در مكه دستور داد تا محلى را در كنار مسجد شناسايى كند و در آنجا مدرسه اى به نام وى براى تدريس فقه مذاهب اربعه بنا نمايد.
(1) همين طور رباطى هم براى سكونت فقرا ساخته شود كه شامل 72 حجره براى ايتام باشد.
نيز مدرسه اى براى ايتام بسازد كه گنجايش چهل طلبه را داشته باشد.
به علاوه براى فقرا و ايتام، از گندم، موظفى سالانه به مقدار كافى تدارك ببيند.
وكيل، برخى از رباط هاى موجود در سمت باب السلام و باب النبى را تبديل به بناهاى مورد نظر كرد.
همين طور خانه يكى از زنان اشراف با نام شمسيه از بنى الحسن را خريد و در آنجا مدرسه معروف قايتباى را بنا كرده، درى هم از آن به سمت مسجد گشود كه به آن باب قايتباى گفته مى شد.
بالاى آن هم مناره اى به نام قايتباى ساخت.
سپس به كار برنامه ريزى درسى در آن پرداخت و حقوقى براى استادان معين كرد و تعدادى خانه را در مكه وقف اين كار نمود.
همين طور برخى از روستاها و مزرعه ها را در مصر وقف كرد تا غَلاّت آن براى مدرسه صرف شود.
غلاّتى كه مبلغ آن سالانه دو هزار دينار طلا بود، وقف مدرسه شده بود.
غلاّت اين روستاها هر ساله تا روزگار قطب الدين حنفى در قرن دهم به مكه حمل مى شد.
(2)

باور شيخ باسلامه در كتاب عمارة المسجد الحرام آن است كه برخى از سلاطين متأخر مصر، روى اين اوقاف دست گذاشته، آنها را تحت نظارت دولتى درآوردند.
(3)

قايتباى كتابخانه اى هم در مكه بنا كرد كه شمار زيادى كتاب در آن بود.
شيخ قطب الدين گويد كه اين كتابخانه به مرور زمان توسط كسانى كه كتاب به امانت مى گرفتند آسيب ديد.
او در دوره نخست عثمانى، متولّى آن شد و تلاش كرد تا آن را سامان بخشد.
سپس مى نويسد: به دنبال اين اوضاع، مدرسه رو به سقوط رفته، در ايام حج، محل اقامت امراى حج مى شد.
به جز آن، در طول سال هم محل اقامت شمارى ديگر بود كه براى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
قايتباى به خواجه ابن الزمن دستور بناى اين مدرسه و همين طور رباطى را براى فقرا داد.
در باره اين بنا و مسائل مربوط به آن بنگريد:
منائح الكرم، ج 3، صص 81 ـ 82 .
در سال 882 قايتباى در پى خوابى كه ديد دستور داد تا داخل و خارج كعبه را شسته و آن را معطر كردند.
همان، ص 85 .
«ج»

2 .
الإعلام در حاشيه خلاصة الكلام، ص 153.

3 .
عمارة المسجد، ص 77.



صفحه 397


زيارت به مكه مى آمدند.
(1)

قطب الدين در كتاب الإعلام خود مى نويسد: رباط مراغى در زمان وى، همان رباط سلطان قايتباى بود.
سپس مى نويسد: باب حريريين ميان مدرسه قايتباى و خانه خواجة بن عباد بوده است.
مقصود وى از باب الحريريين همان است كه ما پيش از توسعه مسجد به آن باب النبى (صلى الله عليه وآله) مى گفتيم.
نزديك اين در، حرير فروخته مى شد و گاه به آن باب القفص هم گفته مى شد; زيرا زرگرها اجناس زينتى خود را در قفسه هايى كه در دكاكين خود نصب كرده بودند، براى فروش عرضه مى كردند.
(2)

در اين زمان، سلطان بنگال، نماينده اى را با هداياى بسيار زياد به مكه فرستاد و او آنها را ميان فقرا تقسيم كرد و رباط و مدرسه اى براى تدريس مذاهب اربعه ساخت.
وى آنها را در نزديكى خانه ام هانى ساخت واصلاحاتى هم در چشمه زبيده كرده به علاوه دو بركه را در مَعلات تعمير كرد، به طورى كه آب چشمه بازان در آنها جارى گشت.
(3)

در اين دوره، ناصر بن قلاوون به حج آمد.
در موكب او حوضچه هايى از چوب وجود داشت كه در آنها سبزيجات و... بود و روى شتران گذاشته شده بود.
همچنان كه در موكب او غرفه هايى براى پخت نان و كماج وجود داشت.
شمار بارهاى گندم موجود در موكب 130 هزار اِردب بوده است.
(4)

كارهاى عمرانى در دوران مماليك ترك و چركس

مماليك ترك به مقدارى كه چركس ها در اين باب، پس از آنان هزينه كردند، مايه نگذاشتند، با اين كه آنها هم اصلاحاتى داشتند كه از آن جمله يكى در سال 736 بود كه ستون هاى اطراف مطاف را تعمير كرده، در برخى از آن ها سنگ هايى كه با دقت تراشيده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
الإعلام، ص 243.

2 .
همان.

3 .
در باره دفعات مختلف كمك هاى سلطان بنگاله به مكه و علماى اين شهر بنگريد:
إتحاف الورى، ج 3، ص 452، 481، 644، ج 4، ص 44. «ج»

4 .
الذهب المسبوك، ص 100.



صفحه 398


شده بود و در برخى ديگر از آجر پخته، استفاده كردند.
آنان بين هر دو ستون، چوبى نصب كردند كه قنديل هايى به آنها آويزان بود و اين به جاى تيرهاى چوبين بود كه قناديل به آنها آويزان بود.
(1)

در سال 749 امير فارِس الدين از مماليك ترك، اقدام به تعمير مسجد كرد و ستون هاى اطراف مطاف را تعمير نمود.
(2) چنان كه در سال 720 ناصر محمد بن قلاوون هم سنگ هاى حجر اسماعيل را تعمير كرد.
پس از وى منصور على بن اشرف در سال 781 تعميراتى داشت و درى براى كعبه ساخت.
فرزندش ناصر حسن هم در سال 781 درى براى كعبه ساخت.
(3)

صالح اسماعيل ناصر در سال 743 روستايى در اطراف قاهره را كه به آن بيسوس(4)گفته مى شد ودر نزديكى قليوبيه بود، وقف كرد تا درآمد غلّه آن براى پرده كعبه استفاده شود.
ابن بطوطه در سفرنامه اش، درباره سفر حج خود در سال 728 گويد: ملك ناصر هزينه پرده كعبه را بر عهده داشت، چنان كه پرده به رنگ سياه و آستر آن از كتان بود.

ناصر بن قلاوون وضوخانه اى هم برابر باب على (عليه السلام) بنا كرد.

چراكسه هم اصلاحات و تعميراتى در مكه و مسجد داشتند.
برقوق در سال 801 به اصلاح مروه پرداخته، پله هاى آن را درست كرد.
در سال 842 ناظر سپاه چراكسى و مدير حرم كه به او سودون گفته مى شد، كارهاى زيادى در منى و مزدلفه و عرفات كرد و بسيارى از بته هاى بزرگ خار و صخرهاى بزرگ را سر راه عرفات برداشت، صخره هايى كه غارتگران پشت آنها پنهان مى شدند.
(5)

چشمه اى كه از نعمان تا عرفات ادامه داشت، خراب شده و آب آن از زمان مماليك ترك قطع گرديده بود.
مجراى اين چشمه را در سال 748 تعمير كردند تا آن كه آب براى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
إتحاف الورى، ج 3، ص 207.

2 .
إتحاف الورى، ج 3، ص 361 (وقايع سال 740).

3 .
تاريخ الكعبه، ص 199.

4 .
الإعلام قطبى در حاشيه خلاصة الكلام، ص 144.

5 .
همان، ص 146.



صفحه 399


استفاده حجاج در آن جارى گشت.
(1)

سلطان قايتباى دستور داد تا وضوخانه اى كه گفتيم مماليك ترك برابر باب على ايجاد كرده بودند تخريب شده، به جاى آن رباطى براى فقرا ساخته شود.
وى سه ذرع از مساحت مسعى را هم داخل رباط كرد و وقتى قاضى مكه به اين مسأله اعتراض كرده از ساختن بنا ممانعت كرد، قايتباى به امير حج خود دستور داد تا با زور آن بنا را بسازد كه ساخته شد.
در كنار رباط وضوخانه كوچكى بنا شد كه درِ آن به سمت سوق الليل ـ قشاشيه ـ باز مى شد.
همچنين در كنار آن مطبخى درست شد كه در آنجا دشيشه طبخ شده، ميان فقرا توزيع مى شد.
قايتباى در مسجد خيف در منى و مسجد نمره در عرفات هم تعميراتى داشت.
(2)

در دوره چركس ها، در شوال 802 در رباط رامشت(3) كه ميان باب ابراهيم و باب الوداع بود آتش افتاد و شعله هاى آن به سقف مسجد هم رسيد و رواق هاى تا باب الباسطيه سوخت.
چركس ها، امير الحاج مصرى را در سال 803 مكلّف كردند تا آنچه را از ميان رفته بود اصلاح كند.
اين تعمير نياز به تغيير برخى از ستون هاى سنگى داشت كه از كوه معروف به جبل كعبه سنگ هايى به شكل نيم دايره تراشيده شد و با آنها ستون هاى ضخيمى بنا گرديد.
پس از آن مسجد با انواع رنگ ها زينت داده شده، زنجيرهايى براى آويزان كردن قناديل به سقف ها زده شد، به همان صورت كه در دوره عباسى چنان بود.
همچنين مقام هاى چهارگانه، به همان شكل قديم تعمير گرديده، بناى آنها در سال 807 به اتمام رسيد.
اين وقايع در روزگار ابوالسعادات بن ظاهر برقوق دومين سلطان چراكسه بود.
(4)

مقام حنفى را در سال 801 روى چهار ستون سنگى كه بالاى آن سقف منقّش و زينت شده بود، استوار كردند.
گروهى از علما با اين كار به مخالفت برخاسته خواستار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
الإعلام قطبى در حاشيه خلاصة الكلام، ص 151.

2 .
همان، ص 151.

3 .
به بحث از بناهاى دوره فاطمى مراجعه فرماييد.

4 .
شفاء الغرام، ج 2، ص 229. و نيز بنگريد: الزهور المقتطفة من تاريخ مكة المشرفة، صص 82 ـ 83 .



صفحه 400


تعزير كسى شدند كه اجازه چنين بنايى را داده; به دليل آن كه جاى زيادى را در مسجد مى گرفت.
(1) به خصوص كه من فكر مى كنم اين كار را كرده بودند تا مقام حنفى از ديگر مقام هاى موجود در مسجد ممتاز باشد، جز اين كه اين مخالفت ها چيزى را عوض نكرد بلكه مقدار ديگرى هم بر آرايش و زينت آن افزوده شد.
در سال 836 امير سودون، سقف آن را برداشته، از نو تعمير كرد و بيش از گذشته تزيين و زمين آن را با سنگ قرمز فرش نمود.
همچنين بر فراز سقف آن قبّه اى بنا كرد.
بعدها هم به دفعات، اصلاحات و تعميراتى روى آن انجام گرفت تا آن كه در زمان عثمانى ها بسيار زيباتر از آنچه بود، به آن پرداختند.
(2) اين بنا در توسعه هاى اخير در زمان ما از ميان رفت.

در اين زمان هم، امامان جماعت در چند نوبت، به همان قياس زمان ايوبى ها، نماز مى گزاردند.
ابتدا شافعى، سپس مالكى و حنبلى با هم و بعد امام حنفى.
در برخى از سالها ابتدا حنفى نماز مى خواند سپس مالكى.
(3) ابن بطوطه مى نويسد:(4) او شاهد نماز امام جماعت مالكى و حنبلى بوده است كه همزمان بعد از شافعى نماز خواندند.
پس از آنان، امام حنفى نماز گزارد.

اما در نماز مغرب، حنفى و شافعى در يك وقت اقامه جماعت مى كردند.
خبر آشفتگى و تشويش ناشى از اين امر، به ناصر فرج بن برقوق چركسى رسيد و او در سال 811 دستور داد تا در مغرب تنها امام شافعى نماز بگزارد.
با روى كار آمدن الملك المؤيد او دستور داد تا همه امامان در يك وقت نماز بخوانند.
(5)

ابن بطوطه(6) در اين زمان از قبّه زمزم و قبه هاى حوالى آن ياد مى كند و اين كه قبّه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 .
همان; نيز بنگريد:
منائح الكرم، ج 2، ص 399. در پاورقى آنجا فتاواى شمارى از علما و فقهاى مصر در اين باره نقل شده است.
«ج»

2 .
سنجارى در جاى هاى مختلف
منائح از تغييراتى كه در اين بنا داده شده، سخن گفته است.

3 .
همان.

4 .
رحلة ابن بطوطه، ص 99.

5 .
منائح الكرم، ج 2، ص 416 در منبع، سال 816 آمده است.
«ج»

6 .
رحلة ابن بطوطه، ج 1، ص 84 .



| شناسه مطلب: 77184