بخش 11
امارت مبارک بن احمد براى بار سوم #160;#160;#160; امارت عبدالله بن سعید بن سعد بن زید #160;#160;#160; مالیات براى تجار #160;#160;#160; امارت محمد بن عبدالله #160;#160;#160; محنت شیعیان #160;#160;#160; امارت مسعود بن سعید #160;#160;#160; امارت محمد بن عبدالله براى بار دوم #160;#160;#160; امارت مسعود بن سعید براى بار دوم #160;#160;#160; اعلان لعن بر رافضه #160;#160;#160; مبارزه با تنباکو #160;#160;#160; دور کردن اجانب #160;#160;#160; دو سیل بزرگ #160;#160;#160; آغاز حرکت محمد بن عبدالوهاب #160;#160;#160; مساعد بن مسعود #160;#160;#160; امارت جعفر بن سعید #160;#160;#160; مساعد بن سعید براى بار دوم #160;#160;#160; آل برکات و استمداد آنان از محمدعلى بلوط در مصر #160;#160;#160; امارت عبدالله و احمد فرزندان سعید بن زید #160;#160;#160; آغاز حملات جدید مصر #160;#160;#160; امارت عبدالله بن حسین #160;#160;#160; امارت احمد بن سعید براى بار دوم #160;#160;#160; سرور بن مساعد از آل ز
صفحه 501 |
بود.
مبارك، مكه را اشغال كرد و بركات هم به وادى مر گريخت.
بركات و پدرش به دنبال آن به شام رفتند و همانجا مردند.
(1)
امارت مبارك بن احمد براى بار سوم
بدين ترتيب مبارك بن احمد براى بار سوم به امارت رسيد و به دنبال آن مراسم و جشن معهود برگزار شد.
تسلط وى بر مكه سبب شد تا آل زيد براى پنجاه سال بر اين شهر حكومت كنند.
امارت وى در همان روزهاى نخست استوار شده، آرامش به مكه بازگشت، و راه ها نيز امنيت نسبى يافت.
چيزى نگذشت كه با يكى از عموزادگانش از آل زيد، يعنى عبدالله بن سعيد، يكى از امراى گذشته مكه، اختلاف پيدا كرد، چُنان كه با شريف محسن آل عون عبدلى هم اختلاف پيدا كرد و دوباره امنيتِ ايجاد شده از ميان رفت.
عبدالله بن سعيد نامه اى به سلطان عثمانى نوشت و در آن شرح داد كه مبارك چه اندازه از ترك ها را در يورش به مكه كشت.
پاسخ سلطان چيزى جز عزل مبارك و امارت عبدالله بن سعيد زيدى نبود و در واقع امارت در گرو همين خطابات صادره و وارده بود.
عبدالله بن سعيد، فرمان توليت خود را نزد قاضى مكه برد تا آن را امضا و اعلان كند اما قاضى توقف كرد تا آن كه محسن جد آل عون او را در اين كار تشجيع كرد و قاضى تسليم واقعيت شد.
(2)
امارت عبدالله بن سعيد بن سعد بن زيد
اعلان خبر امارت عبدالله در 15 جمادى الثانى سال 1136 اعلان شد و موكب او به سمت سويقه حركت كرد.
در اين هنگام خبر به امير قبلى رسيد و خواست تا قصر خود براى دفاع آماده شود.
اما شريف محسن عبدلى مى دانست چگونه او را آرام كند.
با او سخن گفت و وى را قانع كرد تا بدون درگيرى امارت را رها كند.
وى با اهل و عيال
1 .
خلاصة الكلام، ص 178.
2 .
همان، ص 179.
صفحه 502 |
خداحافظى كرده به سمت بركه ماجل در مسفله در راه حسينيه رفت و از آنجا عازم يمن شده هرگز به مكه باز نگشت.
امارت او در اين بار پنج ماه بود.
(1)
امارت عبدالله بن سعيد براى مدتى طولانى ادامه يافت.
وى در اوائل با شدت برخورد كرد و از پرداخت حقوق اشراف تا چند ماه خوددارى مى كرد.
اين مسأله سبب برآشفتن آنان شد و درخواست محاكمه وى را نزد قاضى كردند.
بعد از آن باز كار بالا گرفته در 25 ذى قعده سال 1136 ميان آنان جنگ در گرفت.
در اين وقت گروهى از اشراف آل بركات در دار الرحمه كه متعلق به آنان بود تحصن كردند و جنگ بالا گرفت.
ابتدا ترك ها از كمك به عبدالله خوددارى كردند، اما بعد از آن به حمايت از وى شتافته او را بر ضد انقلابيون كمك كردند و آنان به اجبار به بئر ذى طوى گريخته، در آنجا اقامت كردند.
عبدالله براى راضى كردن آنان نزد ايشان رفت، اما نپذيرفتند.
سپس نزد امير الحاج شامى رفتند و او واسطه صلح شد و عبدالله بن سعيد توانست براى او اثبات كند كه واردات مكه اشراف را كفايت نمى كند.
امير الحاج قول جبران آن را داد و عقد صلحى ميان آنان منعقد كرد.
در اين وقت عبدالله بن سعيد به تعقيب برخى از دشمنان خود كه در جريان شورش اشراف از آنان حمايت كرده بودند كرده، كليددار بيت الله الحرام محمد بن عبدالمعطى شيبى را دستگير كرد و او را خانه نشين نمود و غرامت سنگينى از وى گرفت.
منصب كليدارى را هم از وى گرفته، به يكى از عموزادگانش سپرد.
نيز همين برخورد را با علامه آن عصر شيخ حديث شيخ سالم بصرى و يك عالم تركى ديگر كرد.
(2)
ماليات براى تجار
شريف عبدالله ماليات جديدى براى تجار بزرگ مكه و برخى از تجارى كه به مكه رفت و آمد داشتند بست و دفتر خاصى را درست كرد كه مى بايست به موجب آن ماليات
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 .
خلاصة الكلام، ص 180.
2 .
خلاصة الكلام، ص 181.
صفحه 503 |
خويش را مى پرداختند.
اين امر در قيمت اجناس تأثير گذاشته و مردم در سال 1136
و 1137 از بالا رفتن قيمت ها به سختى افتادند.
خبر به دربار عثمانى رسيد و فرمان تخفيف به او داده شد و او هم پذيرفت.
وى در كوه ابوقبيس خانه اى براى خود بنا كرد تا در پيش آمدها در آنجا تحصن كند.
اين خانه را بيت النار ناميدند.
خانه مزبور در كنار كوه صفا بود و بعدها براى توسعه راه منهدم شد.
به تدريج اختلاف جديد ميان او محسن عبدلى پديد آمد و شريف محسنخشمگين شده، به طائف رفت و سپاهى را براى نبرد با عبدالله تدارك ديد.
عبدالله كه وحشت كرده بود كسى را براى راضى كردن او فرستاده به او و يارانش بذل و بخشش ها كرد تا راضى شدند و كارشان در سال 1138 به صلح انجاميد.
باز هم برخى از اشراف به دشمنى با او پرداخته، از او خشمگين شدند و سپس مصالحه كردند.
باز دسته اى ديگر به مخالفت برخاستند كه آنها هم صلح كردند و اين كار تا پايان سال 1139 به طول انجاميد.
در اين وقت، امارت عبدالله استوار، امنيت فراگير و راه ها اصلاح شد و اشراف بعد از محبت هاى او در حق آنان و رعايت عدالت از وى اطاعت كرده آرامش به تمامى بلاد بازگشت.
از اين وضعيت مى توان چنين نتيجه گرفت كه فعاليت او در مناطق مختلف آن هم با فرستادن نمايندگانى براى تحبيب قلوب و ايجاد رفاقت، گسترده بوده است.
عبدالله هفت سال و نيم حكومت كرد تا آن كه مريض شد و در 15 ذى قعده سال 1143 درگذشت و در جايى برابر قبر شيخ محمود بن ادهم كه جايى شناخته شده و برابر بازان جرول بود، مدفون شد.
(1)
امارت محمد بن عبدالله
با درگذشت عبدالله، يكى از برادرانش با نام مسعود، مردم را به امارت فرزند امير سابق، محمد دعوت كرد كه آن وقت در يمن بود و شايد براى ابلاغ سلام و ايجاد ارتباط
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 .
خلاصة الكلام، همان.
محل قبر شيخ محمود همچنان معروف است و در همسايگى آن بنايى است كه به آن قبه گفته مى شود و شايد همانجا قبر شريف عبدالله باشد.
صفحه 504 |
دوستى و همجوارى به يمن رفته بود.
اين امر را قاضى امضا كرد و سپس به تعجيل در پى او فرستادند كه در 29 ذى حجه رسيد و امارت را در دست گرفت.
(1)
محنت شيعيان
در دوران وى شيعيان گرفتار مصيبتى شدند كه به نظرم يكى از آن نكبت هايى است كه مسلمانان در آتش آن گرفتار شدند و محصول تعصّب كور و بدفهمى موجود ميان شيعيان و برادرانشان از اهل سنت است.
قافله شيعيان اندكى ديرتر از موسم حج در سال 1143 به مكه رسيد.
آنان در مكه ماندند تا در حج سال 1144 شركت كنند.
در اين وقت برخى از عوام مردم چنين تصوّر كردند كه آنان نجاستى در كعبه گذاشته اند و به همين جهت عليه آنان شوريدند.
سپاه ترك هم با آنان برآشفت و به سراغ قاضى رفتند كه قاضى از ترس فتنه آنان گريخت.
سپس به خانه مفتى رفته او را همانند شمار ديگرى از علماى برجسته از خانه هايشان بيرون كشيدند.
سپس نزد وزير امارت رفته، بدون آن كه دشمنى را معين كنند خواستند نزد او اقامه دعوا كنند.
بدين ترتيب توانستند از وزير امارت حكمى بگيرند تا بر اساس آن شيعيان را از آن شهر بيرون كنند.
در اين وقت به بازار رفته، فرياد بيرون راندن آنان را بلند كردند و به غارت خانه هاى آنان پرداختند.
روز بعد به خانه قاضى رفته از او خواستند تا واسطه شود و از امير مكه بخواهد تا حكم وزير امارت را داير بر بيرون راندن شيعيان تصديق كند.
امير از اين كار خوددارى كرد و اندكى بعد از ترس گسترش فتنه، آن را پذيرفت.
بدين ترتيب شمارى از شيعيان به طائف گريخته و برخى به جدّه رفتند و آنجا ماندند تا فتنه آرام گرفت و امير مكه توانست رهبران فتنه را دستگير كند و سپس در پى فراريان بفرستد تا به مكه باز گردند.
(2)
دحلان از تاريخ الرضي(3) نقل كرده است كه آنچه رخ داد، نتيجه تعصّب برخى از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 .
تذييل شفاء الغرام، ص 309.
2 .
خلاصة الكلام، ص 184.
3 .
تعبير دحلان تاريخ الرضي نيست، بلكه «قال الرضي...» است.
«ج»
صفحه 505 |
مردمان پست و ترك ها بود و اهالى اصلى مكه بدين كار راضى نبودند.
من بيش از آن كه مايل باشم كسانى را متهم كنم، مى خواهم اين جهالت فراگير ميان توده هاى مسلمان را از هر جنس و مذهب محكوم كنم، چيزى كه هميشه عامل نيرومندى براى ايجاد دوگانگى و تفرقه كلمه ميان مسلمانان بوده است.
محمد بن عبدالله يك سالى به امارت خود ادامه داد، در حالى كه عمويش مسعود بر كارهاى او نظارت داشت، چرا كه جوانى بود كه هنوز تجربه نداشت و سنش از بيست تجاوز نمى كرد.
(1)چيزى نگذشت كه ميان او و عمويش اختلاف شد و او حاضر به پذيرش نظارت او بر خود نگرديد.
در اين وقت دشمنى ميان اين دو بالا گرفت و منشأ دو حادثه شد كه بيش از هر چيز نشانگر نداشتن تجربه و عدم تمركز بود.
اين دو حادثه، اختلاف ميان او اشراف و شورش اشراف بر ضد وى و پيوستن آنان به عمويش شد.
حادثه نخست آن بود كه در باره يكى از اشراف از آل بركات سختگيرى كرده، دستور ترك مكه را به او داد كه او نپذيرفت و به خانه شريف عبدالعزيز از آل بركات پناه برد.
امير دستور خروج از مكه را مورد تأكيد قرار داد.
در اين وقت آل بركات وساطت كرده تا شب مهلت خواستند كه نپذيرفت و با همان روحيه جوانى كه داشت به محاصره خانه اى كه آن شريف در بخيله در آن بود پرداخته، به سپاهيانش دستور تيراندازى از سوراخ هاى ديوار داد.
اين تيرها به شمارى از اشرافى كه در آن خانه بودند اصابت كرد و سبب برآشفتن آنان شد، به طورى كه اگر كسانى از اشراف پادرميانى نكرده بودند فتنه اى برپا شده بود.
بدين ترتيب شريف محمد به خانه اش بازگشت.
در پى اين رويداد اشراف در خانه عبدالمحسن عبدلى گردآمده، در پى انقلاب بودند، اما عبدالمحسن عقيده اش بر اين بود كه از امير بخواهند اصحاب آن خانه اى كه بر ضد آن اقدام شده را بر اساس قواعد معهود راضى كند.
پرداخت 25 اسب خوب، همين مقدار برده، 60 شتر و عذرخواهى رسمى از صاحبان خانه چيزى بود كه مطرح شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .
تذييل شفاء الغرام، ص 309.
صفحه 506 |
امير حكم اشراف را پذيرفت و هرچه گفته بودند عمل كرد.
بدين ترتيب مورخ مى تواند دريابد كه شريف محمد به خاطر تندروى اش در اقدام به هجوم به آن خانه محكوم گرديد و وقتى آرام شد، از آن برخورد عذرخواهى نموده و حكم سنگين اشراف را پذيرفت.
خلاصه حادثه دوم آن بود كه برده يكى از بزرگان اشراف، يكى از فرزندان شيخ ابوبكر حنبلى را كشت و در خانه اربابش پنهان شد.
زمانى كه امير در ميان شمارى از بردگانش مى گذشت، آن برده مورد نظر در حالى كه در ميان شمارى ديگر از بردگان اشراف در تالارى در خانه اربابش نشسته بود، ظاهر شد و امير دستور دستگيرى او را داد، اما وى و همراهانش گريخته، به خانه ارباب پناه بردند.
ارباب كه از اين امر اطلاع يافت با شمشير به جان بردگان امير افتاد.
در اين وقت امير به خانه اش برگشت و با حاضر ساختن سپاه بار ديگر به خانه مورد نظر و اشراف حاضر در آنجا يورش برد.
(1)
آنچه در اينجا بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه شريف محمد بايد توجه مى داشت كه يك خاندان بزرگ از اشراف تا چه اندازه نفوذ دارد و اين خاندان تنها تسليم همان قواعد سنتى و معهود و قديمى مى شود.
بنابراين شريف محمد مى توانست صاحب خانه را ملزم به احضار قاتل كند، بدون آن كه خانه او را كه قادر به دفاع نبود، مورد حمله قرار دهد، اما شور جوانى او را به چنين كارى وا داشت.
در آخرين لحظه كه نزديك بود فتنه بالا گيرد شريف عبدالمحسن عبدلى پا درميانى كرده، توانست شريف محمد را از اين اقدام بازدارد و فتنه را بخواباند.
با اين حال، آثار آن در وجود اشراف همچنان بود تا آن كه شعلهور شد و اشراف از هر تيره و طايفه عليه وى شورش كرده به دفاع از عمويش مسعود پرداختند.
مسعود هم كه فرصت را براى وارد آوردن ضربه كارى به برادرزاده مناسب ديد، به طائف گريخت و به دنبال او شمارى از اشراف نيز راهى شده، توانستند حاكم طائف را بيرون كرده و فرياد انقلاب سر دهند.
اين بعد از آنى بود كه شمارى از قبايل ثقيف و قريش و ديگران را با
1 .
خلاصة الكلام، ص 185.
صفحه 507 |
خود همراه كردند.
زمانى كه محمد از اين اقدام آگاه شد، با سپاه خويش عازم طائف شده، به قرن المنازل(1) رسيد.
هنگامى كه مخالفان وى در طائف، خبر آمدنش را شنيدند، طبل ها را در نواحى مختلف طائف به صدا در آورده، فريبكارانه آتش بزرگى هم برپا كردند كه نشان دهند همچنان در طائف هستند.
اما از راه ديگرى از طريق سيل به عرفه آمدند تا مكه را تصرّف كنند.
شريف محمد از حيله آنان آگاه شد و از مسير ديگرى آنان را تعقيب كرد تا آن كه پس از خروج آنان از عرفه به ايشان رسيد.
نبرد سختى درگرفت و رجال قبايل، متفرق شدند و اشراف كه تنها مانده بودند، هدف تيرهاى سپاه قرار گرفتند و تنها با تكيه بر شمشيرهايشان چندان مبارزه كردند كه شريف محمد را به شكست كشاندند.
شريف به حسينيه گريخت و سپاه او با سلاح و وسايل به عموى او مسعود پيوستند.
بدين ترتيب او پيروزمندانه وارد مكه شد و در روز هفتم جُمادى الاُولاى سال 1145 بعد از آن كه امير محمد يك سال و نيم امارت كرده بود، به اميرى مكه رسيد.
(2)
امارت مسعود بن سعيد
امارت مسعود براى سه ماه ادامه يافت، چرا كه شريف محمد شكست خورد و اندكى بعد حسينيه را به سمت جنوب ترك كرده به مَخوات(3) رفت و از آنجا با عبور از سرات بجيله راهى طائف شد.
در آنجا توانست قبايل ثقيف و غيره را فراهم آورد.
زمانى كه عمويش مسعود از اين اقدام او آگاه شد، با سپاهى به سوى وى عزيمت كرد.
اما محمد از آنجا به مثنات(4) رفت و سپس روى ارتفاعات آن ناحيه صعود كرد.
زمانى كه سپاه
1 .
اين همان قريه السيل الكبير در نزديكى طائف است.
2 .
إفادة الأنام، خطى.
3 .
شهر بزرگى در تهامه زهران كه از الباحه دو مرحله فاصله دارد و مركز ادارى دوم در تهامه زهران است (بنگريد: بلاد غامد و زهران، از علي السلوك الزاهراني، ص 217)
4 .
از نواحى اطراف طائف.
صفحه 508 |
عمويش مسعود به آن حوالى رسيد و در دشت وسيع در پايين كوه جاى گرفت، متحصنين بالاى كوه باران تير را بر سر آنان فرو ريختند به طورى كه اغلب آنان كشته شدند.
مسعود گريخت و محمد به تعقيب او پراخت و فرصت جمع آورى دوباره سپاه را به او نداد.
مسعود براى نجات جان خود به باديه گريخت.
بدين ترتيب محمد به مكه بازگشته، پيروزمندانه وارد آن شد و در شعبان سال 1145 بار ديگر امارت خود را اعلام كرد.
(1)امارت محمد بن عبدالله براى بار دوم
محمد، تتمه سال 1145 و بخشى از سال 1146 را به امارت گذراند تا آن كه به تدريج با حوادثى كه روى داد، مصيبت هايى براى وى پيش آمد.
آغاز آن اين حادثه بود:
زمانى كه فرمانده نيروهاى انكشاريه روزى را به همراه خانواده اش در نزهتگاهى در يكى از باغ هاى بالاى مكه سپرى مى كرد، ميان يك سرباز يمنى از نيروهاى شريف محمد و يكى از سربازان انكشارى درگيرى پيش آمد و كار بالا گرفت.
در اين وقت انكشارى برآشفته سرباز يمنى را كشت.
پس از آن يمنى ها فرياد انتقام سر داده، اطراف باغ جمع شدند و شروع به تيراندازى كرند.
زمانى كه شريف محمد خبردار شد، به آنجا آمد.
فرمانده انكشارى كه از آمدن او آگاه شد، محلى را گشود تا او را ببيند.
در اين وقت، تيرى به او اصابت كرد و مرد.
در اين وقت كار بدتر شد و اوضاع رو به وخامت گذاشت و سپاه انكشارى فرياد انتقام سر داد.
سپاه مصر مقيم مكه هم به كمك آنان آمد و همگى در سويقه اجتماع كرده، در خانه هاى آن جا تحصن نمودند و منافذ ورودى را بستند و سنگر درست كرده، مشغول تيراندازى شدند.
شريف محمد كسى را به نمايندگى نزد آنان فرستاد تا با خوبى كار را فيصله دهد، اما آنان نپذيرفتند.
وى به دنبال حاكم جدّه فرستاد تا مشكل را حل كند.
زمانى كه آمد باز شورشيان حاضر به شنيدن سخن او نشدند.
وى از آنان خواست تا به جده بيايند و در آنجا منتظر بمانند تا فرمان سلطان عثمانى برسد.
آنان
1 .
تاج تواريخ البشر، محمد سعيد حضراوى، خطى.
صفحه 509 |
پذيرفته به جده رفتند.
چيزى نگذشت كه افسران آنان اعلام كردند كه شريف محمد، معزول و شريف مسعود امير مكه است.
سپس خبر آن را به شريف مسعود نوشتند كه آن زمان در خليص(1) آماده تهاجم به مكه بود.
اين جماعت براى او امكانات و پول فراوان فرستادند.
مسعود نيز تشجيع شده، با پولى كه براى او رسيده بود به گردآورى قبايل اطراف پرداخت.
سپس همراه آنان عازم مكه شده در حديبيه «الشُمَيْسى» مستقر شد و سپاه جده هم به او پيوست.
زمانى كه اين سپاه به اطراف مكه رسيد، شريف محمد توانست آنان را متفرق سازد.
سپاه ياد شده به جده بازگشت و مسعود به رايزنى با نواحى اطراف مشغول شد تا بار ديگر نيرويى براى نبرد فراهم آورد.
زمانى كه شريف محمد از اين اقدام آگاه شد، به تنهايى به جده آمد و مبلغ يك هزار سكه طلا توسط برخى از نزديكان شريف مسعود به وى رساند تا او را راضى كند.
شريف مسعود قبول كرد.
اندكى بعد به طائف رفت و با كمك همان پول به جمع آورى قبايل پرداخت و چيزى نگذشت كه به مكه حمله كرده، نبرد سختى با شريف محمد كرد، به طورى كه او را شكست داد و محمد به حسينيه گريخت.
به دنبال آن مسعود پيروزمندانه وارد مكه شد و براى بار دوم در هفتم رمضان سال 1146 به امارت رسيد.
(2)امارت مسعود بن سعيد براى بار دوم
از اين پس امارت مسعود استوار شد و او توانست امارت خود را با كفايتى كه در اداره امور از خود نشان داد، براى مدتى نزديك به بيست سال نگاه دارد.
وى در برخورد با اشراف و اهالى، با سياست حكيمانه اى برخورد كرد و حتى برادرزاده اش شريف محمد را به مكه بازگرداند و با وى برخورد انسانى كرد.
اين بعد از آن بود كه وى پنج سال را در باديه سپرى كرده بود.
در دوران امارت مسعود، مكه و نواحى آن در آرامش و ارزانى و رفاه روزگار را سپرى كرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .
خليص در بيست كيلومترى شمال عسفان.
2 .
تذييل شفاء الغرام، ص 310.
صفحه 510 |
با اين همه، وجود آرامش ياد شده به معناى خالى بودن مكه از فتنه و آشوب نبود.
در دوران وى، برخى از بنى حسن(1) در جنوب مكه شورش كرده، راه را بر تجار بستند.
همين طور قبيله بقوم در شرق طائف سر به شورش برداشت.
وى برادرزاده اش را به مقابله با شورش نخست فرستاد كه پيروزمندانه بازگشت.
همين طور فرمانده ديگرى را براى مقابله با قبيله بقوم فرستاد كه آنان نيز تسليم وى شدند.
اعلان لعن بر رافضه
در روزگار امارت وى بود كه فرمان لعن بر روافض صادر شد.
سببش آن بود كه نادرشاه عجم، عليه عثمانى ها جنگ كرده، توانست بخشى از سرزمين هاى آنان را در عراق تصرّف كند.
سپس يكى از علماى شيعه را با نامه اى نزد مسعود فرستاد.
متن نامه آن بود كه ما و خليفه عثمانى اتفاق كرديم كه به طور مشترك روى منبر مكه به ما دعا شود و مذهب جعفرى ما در آنجا ظاهر گردد و امام ما در كنار چهار امام مذاهب ديگر نماز بگذارد.
وى در نامه خود تهديداتى هم كرده بود.
اين كار براى مسعود گرفتارى ايجاد كرد و همه در مكه درمانده شدند و آراء آنان مختلف شد.
وزير تركى كه مقيم جدّه بود در پى مسعود فرستاد كه آن عالم را نزد وى بفرستد تا او را بكشد.
اما شريف مسعود آن را نپذيرفت و گفت: من او را نگاه مى دارم تا ماوقع را براى دربار عثمانى بنويسم و جواب بگيرم.
وزير از اين پيشنهاد راضى نشد و گويا چنين تصور كرد كه شريف مسعود تمايل به مذهب جعفرى دارد.
شريف نيز موقعيت دشوار خود را حس كرد و شايد به او خبر رسيد كه در حال انتشار چنين خبرى در باره او هستند.
به همين جهت دستور داد تا در منابر رافضه را لعن كنند تا از اتهام تبرئه شود.
اين واقعه در سال 1157 روى داد.
در همين سال جواب خليفه عثمانى به مكه رسيد كه آن عالم جعفرى را به اميرالحاج تسليم كنند تا او را به دربار عثمانى ببرد و او هم چنين كرد.
(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .
منسوب به حسن بن عجلان بن رميثه كه تا امروز اعقاب آنان هستند.
2 .
خلاصة الكلام، ص 193.
صفحه 511 |
مبارزه با تنباكو
در دوران امارت مسعود، مبارزه با تنباكو از سوى علماى مكه شدت يافت و مسعود هم فرمانى در باره منع از تظاهر به آن در بازارها و قهوه خانه ها صادر كرده دستور داد هر كسى علناً استفاده كند او را تنبيه نمايند.
مأموران حكومت در تمامى راه ها در اجراى فرمان وى مردم را تعقيب مى كردند.
به همين دليل، مردم مجالس خود را در خانه هايشان برگزار مى كردند.
گفته شده است كه شريف مسعود آن را حرام مى دانست.
نيز گفته شده است كه سبب صدور اين فرمان آن بود كه مردم در اين باره اسراف نموده، علناً در مجالس و برابر بزرگان قوم و علما تجاهر به كشيدن تنباكو مى كردند.
اين فرمان در سال 1149 صادر شد.
(1)
دور كردن اجانب
شريف مسعود چنين دريافت كه به دليل افزايش شمار مهاجران به مكه، اين شهر
به لحاظ خانه هاى مسكونى گرفتار مشكل شده و به علاوه مهاجران، بسيارى از غرفه ها و حجره هاى تجارى را در اختيار گرفته اند.
به همين دليل فرمان داد تا منادى در بازارهاى مكه اعلام كند كه مهاجران بايد شهر را ترك نمايند; همچنان كه در تنبيه
متخلّفين هم شدت به خرج داد.
اين سبب رفتن آنان شد.
اين رخداد هم مربوط به سال 1149 است.
دو سيل بزرگ
در دوران شريف، مسجد الحرام با سيل عظيمى كه آمد و تا نزديكى در كعبه رسيد پر از آب شد.
اين واقعه در روز جمعه اى از سال 1153 بود.
آب به حدى بود كه خطيب
1 .
خلاصة الكلام، ص 193. گفته اند كه كشت تنباكو نخستين بار در سال 999 صورت گرفته است كه به حساب جمّل «يوم تأتى السماء» مى شود.
صفحه 512 |
نتوانست روى منبر قرار گيرد، به همين جهت خطبه خود را در باب الزياده(1) ايراد كرد و نماز را در حالى كه تنها پنج نفر با او بودند، اقامه نمود.
در سال 1159 باز سيل ديگرى آمد، در حالى كه مردم در منى بودند.
بسيارى از حجاج غرق شدند به طورى كه شمار زيادى از مردگان در راه ها افتاده بودند.
(2)
در روزگار مسعود ميان وى و وزير تركى مقيم جده درگيرى پيش آمد.
گفته اند كه وزير از ارسال سهم شريف مسعود از وارادت جده ممانعت به عمل آورد و اين سبب خشم مسعود گرديد.
نزاع ادامه يافت.
مسعود آدمى نبود كه حاضر به توهين در كفايت و كارآمدى خويش بوده يا در اين باره اهل چانه زدن باشد.
به همين جهت برادرش جعفررا با سپاه عظيمى براى جنگ با جده و خوار كردن وزير تركى ارسال كرد.
وزير در جده متحصن شد و توپخانه ها را در اطراف ديوارها نصب كرد.
اما سپاه مسعود چندان بود كه قلعه وزير را تصرف كرد و توانست از سمت جنوبى آن و با كمك اهالى، وارد جده شود و به شهر يورش برد.
در اين وقت، وزير با شمارى از خواص خود به سمت دريا رفته در كشتى نشست و خود را نجات داد.
بدين ترتيب شريف توانست جده را زير سلطه خود درآورد.
وى گزارش آن را به دارالخلافه نوشت و آنان وزير ديگرى فرستادند و به او گفتند كه فوراً سهم شريف مسعود را بپردازد.
(3)
آغاز حركت محمد بن عبدالوهاب
در همين دوره بود كه كار محمد بن عبدالوهاب در نجد آغاز شد، به طورى كه او ميان قبايل مى گشت و روز به روز به شمار پيروانش افزوده مى شد.
نجدى ها كسى را نزد مسعود فرستاده، از او خواستند تا به آنان و همراهانشان اجازه برگزارى حج بدهد، اما او نپذيرفت.
آنان شمارى از علمايشان را به نمايندگى از خود به مكه فرستادند و با علماى اين شهر مناظره كردند، اما به سرانجامى نرسيد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .
در چاپ جديد تاريخ مكه، در غالب موارد، و به اشتباه، باب الزياده تبديل به باب الزياره شده است.
«ج»
2 .
همان، ص 194.
3 .
تاج تواريخ البشر، خطى.
صفحه 513 |
مساعد بن مسعود
مسعود در سال 1165 درگذشت و بلافاصله پس از وفات وى امارت فرزندش شريف مساعد بن مسعود اعلام شد.
بيشتر اشراف و اعيان و در رأس آنان برادرزاده اش محمد بن عبدالله بن سعيد با او بيعت كردند در حالى كه دسته اى از آل بركات حاضر به قبول آن نشدند و به واى مر رفتند.
شريف مساعد كسى را فرستاد تا آنان را راضى كند.
از جمله نمايندگان او يكى همين محمد بن عبدالله بود.
زمانى كه مخالفان با نمايندگان وى در يك جا جمع شدند، گفتند كه ما جز به امارت محمد بن عبدالله رضايت نمى دهيم.
در اين وقت محمد از جمع نمايندگان خارج شد و به مخالفان پيوست تا حق خود را در امارت دنبال كند.
بدين ترتيب، شريف مساعد از همان روز نخست امارت گرفتار منازعات داخلى شد، به طورى كه در نهايت منجر به جنگ هاى سختى در همان ماه هاى نخست امارت او شد.
داستان از اين قرار بود كه محمد بن عبدالله با مخالفان، راهى طائف شدند و به جذب برخى از قبايل از عتيبه پرداخته، طائف را تصرّف كردند.
سپس از آنجا راهى مكه شدند و در دقم الوبر در اواخر جمادى الثانى سال 1165 آماده نبرد با مساعد شدند.
در اين سَمت، عموى او مساعد با سپاه خود عازم جنگ شد.
محمد براى فريب مساعد دستور داد تا بر سر كوه ها آتش روشن كنند تا سپاه مساعد تصور كند آنان هنوز در آن منطقه هستند.
اما آنان حركت كرده از سمت محصب در بالاى مكه، عازم مكه شدند.
مساعد از اين مطلب آگاه شد و دو سپاه در منحنى نزديك معابده با يكديگر درگير شدند.
در پايان اين جنگ، محمد شكست خورد و دو طرف با يكديگر صلح كردند و اوضاع آرام شد.
اين واقعه در نيمه شعبان همان سال بود.
در اين وقت مساعد نامه اى به دربار عثمانى نوشت و از آنان خواست تا او را تأييد كنند كه آنان هم فرمان تأييد را فرستادند.
(1)
در سال 1169 محمد بن عبدالله درگذشت و اين سبب شد تا كار مساعد استوارتر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 .
إفادة الأنام، خطى.
صفحه 514 |
شود و بتواند با سياست بهترى به مانند پدرش به اداره امور پردازد.
بدين ترتيب امنيت و آرامش در آن نواحى تا سال 1171 گسترش يافت.
در اين وقت، ميان شريف مساعد و برخى از اشراف اختلاف پيش آمد و عبدالله العفر با امير الحاج شامى و مصرى در موسم سال 1171 ديدار كرده، با دادن رشوه خواستار عزل مساعد و نصب مبارك بن محمد بن عبدالله بن سعيد شد.
اين كار به انجام رسيد، بدون آن كه مساعد از آن مطلع باشد.
زمانى كه در ذى حجه خواستند خبر امارت مبارك را اعلام كنند، گروهى از سپاهيان را بر بام حرم و در مأذنه ها و برخى از خانه هاى اطراف دارالسعاده در نزديكى باب الوداع، جايى كه مساعد سكونت داشت، مستقر نمودند.
من نمى دانم اين چه نظامى بود كه به امراى حج اجازه عزل امير منصوب از طرف دربار عثمانى را براى نصب ديگرى مى داد.
حتى اگر فرض كنيم شكاياتى به امراى حج مى رسيد كه درست هم بود، باز هم نمى توانيم بفهميم كه آنان صلاحيت عزل و نصب را بدون اطلاع خليفه و صدور فرمانى در اين باره داشتند.
اما آشفتگى در نظام ادارى نتيجه اش چيزى جز همين مشكلات و نزاع ميان اشراف و افزايش ناامنى در اين بلد امين نبوده است.
با شروع صداى تيراندازى، شريف مساعد هوشيار شد.
به همين جهت از سپاه يمنى خود استمداد كرد و به حاكم بازار هم پيغام فرستاد تا از بازارى ها هر كس را كه مى تواند براى دفاع بسيج كند.
بدين ترتيب نبردى سهمگين ميان دو گروه در خيابان هاى مكه رخ داد كه 24 ساعت به درازا كشيد.
اين نبرد با پيروزى مساعد و شكست سپاه امراى حج پايان يافت.
به دنبال شكست آنان، لشكرگاهشان مورد غارت قرار گرفت و هر چه در آن بود بردند، به طورى كه هيچ ذخيره اى براى آنان نماند.
امراى حج درخواست صلح و بازگرداندن اموالشان را كردند كه مساعد پذيرفت و بدين ترتيب بخشى از اموال غارت شده به آنان بازگشت.
كار به همين جا خاتمه نيافت، چرا كه امير الحاج شام كه يكى از افراد درگير در اين حادثه بود سال بعد از 1172 هم در مقام امارت حج عازم شد و زمانى كه حجاج از انجام
صفحه 515 |
مناسك حج فارغ گشتند، جلسه اى براى رسيدگى به موضوع چشمه زبيده ترتيب داد كه مقرّر شد شريف مساعد هم باشد.
در همين جلسه بود كه وى شريف مساعد را دستگير كرد.
در اين وقت حاضران دريافتند كه اين جلسه بهانه و هدف اصلى دستگيرى شريف بوده است.
با دستگيرى وى نزديك بود فتنه بالا بگيرد كه امير الحاج در يك مجلس عمومى در مسجد الحرام فرمان جديد خليفه را در باره امير جديد قرائت كرد و اوضاع آرام شد.
(1)
نيازى به شرح و بسط اين ماجرا نيست.
امير الحاج سال قبل شكست خورده بود و طى اين مدت تلاش مى كرد تا دوباره براى رسيدن به هدف تلاش كند و بدين ترتيب موفق شده بود تا حق عزل و نصب را به دست آورد.
بدين ترتيب روشن مى شود كه سيستم ادارى عثمانى تا چه اندازه گنجايش و ظرفيت تحقق خواسته هاى متمرّدانه را داشت و در قبال آنچه حكام اين بلاد انجام مى دادند معذور بود!
امارت جعفر بن سعيد
با دستگيرى مساعد، امارت در اختيار برادرش جعفر قرار گرفت.
وى شخصاً فردى مسالمت جو بود و طمع كارى اين دنياى فانى، او را به مبارزه جويى وا نمى داشت.
زمانى كه ديد چاره اى جز پذيرش آن نيست، امارت را پذيرفت، مشروط به آن كه با برادرش بدرفتارى نشود و او را تسليم وى كنند تا مانند يك امانت با او برخورد نمايد، و آنان هم پذيرفتند.
زمانى كه جعفر سر كار آمد، و پس از آن كه حجاج، مكه را ترك كردند، زمينه را براى بازگشت برادرش فراهم كرد و در نهايت در 14 محرم سال 1174 به نفع او از امارت كناره گيرى نمود.
(2)
اگر در هر زمانى يك جعفر مثل اين جعفر وجود داشت كه خير و نيكى را براى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 .
إفادة الأنام، خطى.
2 .
تذييل شفاء الغرام، ص 310.
صفحه 516 |
ديگران مى خواست و براى مصلحت برادرش كار مى كرد، به همان اندازه كه براى خود، نود درصد جنگ ها در تاريخ قديم و جديد عالم پديد نمى آمد.
مساعد بن سعيد براى بار دوم
امارت مساعد براى سالها استوار ماند و در خلال اين سالها مشكلى كه امنيت را برهم زند وجود نداشت، مگر فتنه برادرش احمد كه در سال 1175 تلاش كرد تا او را از مكه بيرون كند.
وى به عنوان مخالفت به وادى نعمان(1) در نزديكى عرفه رفت و با همراه كردن برخى از قبايل به مكه يورش برد.
زمانى كه به منطقه ابولهب در جرول رسيد، مساعد به مقابله با وى آمد و او را شكست داد.
اندكى بعد با او صلح كرده و اوضاع بسان گذشته آرام شد.
(2)
در اين دوره، نجدى ها اجازه حج خواستند كه به آنان چنين اجازه اى داده نشد.
آل بركات و استمداد آنان از محمدعلى بلوط در مصر
در سال 1182 ميان مساعد و گروهى از اشراف از آل بركات اختلافاتى پيش آمد.
رهبرى مخالفان با عبدالله بن حسين بن يحيى بركاتى بود.
با بالا گرفتن اختلافات، وى به وادى فاطمه رفت و در آنجا عده اى اشراف آل بركات با وى در جنگِ با مساعد، هم عقيده شدند.
اين جماعت تصميم گرفتند ابتدا جده را تصرف كنند.
از اين رو سپاهى را هم از باديه فراهم آورده به سمت جده رفتند.
مردم شهر در قلعه تحصن كرده با نصب توپخانه به مهاجمان حمله مى كردند، چنان كه وسايل آتش زا به تيرها گذاشته، آنها را روى چادرهاى مهاجمان پرتاب كرده، آنها را به آتش مى كشيدند.
عبدالله دريافت كه كارى از پيش نخواهد برد، به همين جهت دوباره به وادى فاطمه برگشت.
(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .
بعد از مر ظهران، از بزرگ ترين وادى هاى مكه است كه در كتاب هاى ادبى هم شهرتى دارد و در بيست و پنج كيلومترى شرق مكه است و ساكنانش از طايفه هذيل هستند.
2 .
خلاصة الكلام، ص 198.
3 .
إفادة الأنام، خطى.
صفحه 517 |
مصر اين زمان به رهبرى محمدعلى بيك بلوط بر ضد عثمانى ها سر به شورش برداشته و توانسته بود نيروهاى خود را به نواحى مختلف شام اعزام كرده، بسيارى از آن مناطق را فتح كند.
آل بركات چنين انديشيدند تا با حاكم جديد مصر ارتباط برقرار كرده و براى بيرون راندن آل زيد از مكه و جايگزينى خودشان از او كمك بخواهند.
(1)
بدين ترتيب بود كه عبدالله بن حسين به مصر رفت و توانست محمدعلى بيك را قانع كند.
محمدعلى هم فرصت را براى گسترش دامنه نفوذ خود تا مكه مناسب ديد و به امير الحاج مصرى گفت تا او را براى رسيدن به مكه همراهى كرده، براى سپردن امارت به وى تلاش كند.
اين مسأله در سال 1183 بود.
چنين مى نمايد كه وقتى امير الحاج مصرى به مكه رسيد، دريافت كه كار دشوارتر از آن است كه عبدالله بن حسين براى وى تصوير كرده است.
و البته امير الحاج شامى هم مايل به كمك به اوست.
بنابراين هدف خويش را پنهان كرد.
اما مساعد كه از هدف اصلى وى آگاه شده بود، دو روز پس از منى، در پى امير الحاج مصرى فرستاده به او گفت مكه را ترك كند تا مشكلى در اين شهر پديد نيايد.
امير الحاج مصرى هم بدون آن كه چيزى ابراز كند، از مكه بيرون رفت.
در اين سوى، آل بركات از اين كه اوضاع چنين بگذرد، بر ايشان دشوار آمد.
به همين دليل شروع به پراكنده كردن پول ميان مردان قبايل باديه نشين كرده، لشكرى فراهم آورد كه در اواخر ذى حجه سال 1183 در وادى مر اجتماع كردند.
زمانى كه شريف مساعد مطلع شد، كوه هاى مشرف بر معابده و جرول را به صورت يك قلعه درآورد و در محرم سال 1184 آماده مقابله با آنان شد.
به دنبال آن، نبرد
1 .
از زمانى كه عثمانى ها نيروهاى مملوكى را در سال 923 از مصر راندند، واليانى از خود بر آنجا مى گماشتند، چنان كه فرماندهى سپاه را هم از برخى از صنجق ها از مملوكان نيروهاى نظامى انتخاب مى كردند.
براى دو قرن اين وضعيت ادامه داشت و طى آن استبداد نيروهاى نظامى روى واليان ترك تشديد مى شد; چنان كه هر كسى را مى خواستند، نصب يا عزل مى كردند.
زمانى كه رهبرى به محمد على بلوك، يكى از بزرگان از صناجقه رسيد، توانست با شورشى كه در سال 1184 به راه انداخت، دولت تازه اى در مصر تأسيس كند.
اين همان دولتى است كه آل بركات به آن پناه بردند تا امارت مكه را به آنان باز گرداند.
رئيس حكومت جديد دعوت آنان را پذيرفت و از بابت آن استفاده هم كرد.
صفحه 518 |
سنگينى ميان دو طرف روى داد كه سبب شكست آل بركات شده آنان گريختند و بدين ترتيب بار ديگر امنيت به مكه بازگشت.
با اين حال، امارت مساعد در مكه چندان به درازا نكشيد، به طورى كه در اواخر محرم همان سال 1184 درگذشت.
تا اين زمان وى بيست سال به جز ماه هايى كه برادرش امارت كرده بود، ]از پايان سال 1172 تا محرم 1174[ بر مكه حكومت كرد.
(1)
امارت عبدالله و احمد فرزندان سعيد بن زيد
با درگذشت مساعد، امارت برادرش عبدالله در 28 محرم سال 1184 اعلام شد، اما چند روز نگذشت كه برادرش احمد به منازعه با او برخاست.
عبدالله براى جلوگيرى از خونريزى از حكومت كناره گرفت و برادرش در مجلسى كه قاضى و علماى بزرگ و اشراف و اعيان بودند، امارت را در دست گرفت.
آغاز حملات جديد مصر
عبدالله بن سعيد كه صلح جو و عاقبت انديش بود، از امارت كناره گرفت، زيرا مى دانست كه آل بركات نسبت به برخوردى كه مساعد با آنان كرده، روال موجود را تحمّل نخواهند كرد و به علاوه محمدعلى بلوط هم حمايتش را از آنان دريغ نخواهد نمود.
واقعيت قضيه همين طور بود.
شريف عبدالله بن حسين بركاتى كه هنوز در جده بود و اندكى پيش از درگذشت مساعد از وى شكست خورده بود، دوباره به مصر رفت و با محمدعلى بلوط ديدار كرد و شرح مصايبى را كه تحمّل كرده بود بيان نمود.
محمدعلى بلوط هم سپاهى از ترك ها و مصرى ها را براى حمايت از وى بسيج كرده، از راه دريا به ينبع فرستاد.
فرماندهى اين سپاه را يكى از غلامان او با نام محمد بيك ابى الذهب بر عهده داشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .
تاج تواريخ البشر، خطى.
صفحه 519 |
خبر اين حمله به مكه رسيد.
در اين هنگام تنها يك ماه و اندى از حكومت احمد گذشته بود.
اندكى بعد به او خبر رسيد كه درويش آغا، وزير او در ينبع، برابر دشمن تاب نياورده و گريخته است.
مهاجمان، ينبع را اشغال كرده، هرچه را در آنجا بود غارت كردند و شريف عبدالله بن حسين هم با لشكرى عظيم از عرب ها در وادى فاطمه آماده يورش به مكه بود.
احمد بن سعيد فعاليت خود را آغاز كرد و ابتدا خانواده خود و ديگر آل زيد را به طائف فرستاد.
سپس كسى را فرستاد تا قبايل را براى حمايت از خود بسيج كند;(1) اما جز اندكى نپذيرفتند.
او نيز در حد امكان تلاش كرد تا در مكه تحصن اختيار كرده از آن دفاع كند.
امارت عبدالله بن حسين
در روز 14 ربيع الاول سال 1184 بود كه خبر رسيدن مهاجمان مستقر در وادى فاطمه به مكه رسيد.
شريف احمد، على بن عبدالقادر صديقى مفتى مكه و شريف عبدالله الفعر را براى گفتگو با فرمانده سپاه محمدعلى، يعنى محمد بيك ابى الذهبفرستاد.
پاسخ فرمانده به آنان يك پاسخ نظامى بود و آن اين كه وى مأموريت دارد امارت مكه را گرفته به عبدالله بن حسين بركاتى تسليم كند.
اينان پاسخ را به امير مكه رساندند.
دو روز بعد، سپاه مصر از وادى فاطمه حركت كرده در زاهر لشكرگاه زد و توپخانه خود را آماده نمود، به طورى كه بر بئر ذى طوى اشراف داشت.
در اين وقت احمد هم با سپاه خود و برخى از كسانى از اعراب كه از او حمايت مى كردند حركت كرده به مصانع ـ كه در ريع است و ما امروزه آن را ريع رسان(2) مى ناميم و در انتهاى حارة الباب است ـ آمد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .
إفادة الأنام، خطى.
2 .
نام درست آن ريع رسام است، شايد از آن جهت به اين نام ناميده شده است كه رسم البضائع ـ ماليات اجناسى ـ كه از جده مى آمده در آنجا گرفته مى شده است.
اينجا يكى از اكديه مكه است و نامش هم كَدى.
صفحه 520 |
وى دريافت كه سودى از اين نبرد براى وى به دست نخواهد آمد، به ويژه كه باديه نشيان هم به طمع طلاهايى كه رقيب او در سپاه مهاجم توزيع مى كرد از اطرافش پراكنده شدند.
بنابراين پس از آن كه خانه اش را در مكه به شريف حامد بن حسين برادر رقيبش واگذاشت، خود از طريق معابده، مكه را به سمت طائف ترك كرد.
اين پس از آن بود كه وى تنها پنجاه روز امارت كرده بود.
سپاه مهاجم در روز جمعه هجدهم ربيع الاول همان سال، وارد مكه شد و نيروهاى آن در گوشه و كنار مكه پراكنده شدند.
عبدالله بن حسين هم به دارالسعاده آمد و امارت او اعلام شد و شاعران و تهنيت گويان به خواندن آيات تبريك مشغول گشتند.
سپاه مهاجم در مكه به فساد پرداخت و كسى از آزار آنان در امان نماند، چنان كه بازار هم از جور و ستم و غارت آنان مصيبت فراوان ديد.
فرمانده سپاه، مفتى مكه را زندانى كرد و تا وقتى كه بيست هزار ريال از وى نگرفت، آزادش نكرد.
همچنين اموال زيادى از تجار گرفت و خانه شريف مساعد را كه در منطقه اجياد بود، غارت كرده، بسيارى از آل زيد را كه در مكه بودند آواره كرد.
(1)
همچنين دارالسعاده، محل استقرار آل زيد آتش گرفت.
اين كار به فرمانده نيروهاى مهاجم منسوب شد، اما نويسنده خلاصة الكلام(2) آن را نفى كرده و گويد: اين مطلب ثابت نيست.
بدين ترتيب، امارت شريف عبدالله بن حسين مستقر شد و چيزى كه نشانه ستمگرى وى باشد، از وى بروز نكرد.
نوشته اند كه اموال زيادى از سوى مسؤول بيت المال از ماتَرَك احمد بن على طبيله كه درگذشت و از شخصيت هاى جده بود و اموال و زمين ها و كشتى هاى زيادى داشت براى شريف عبدالله گرفته آوردند و به او گفتند: اين سهم بيت المال از ماترك شخص متوفاست.
اما شريف، پول را رد كرده، آورنده را هم سخت مورد انتقاد قرار داد و اين آيت قرآنى را تلاوت كرد كه: (إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ
1 .
إفادة الأنام، خطى.
2 .
خلاصة الكلام، ص 305.
صفحه 521 |
الْيَتَامَى ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً) (نساء: 10).
چند روزى نگذشت كه خبرهاى تازه اى به مكه رسيد داير بر اين كه احمد بن سعيد بن زيد، كسى كه از ترس مهاجمان از مكه گريخته بود، به شمارى از اعراب در وادى ليه ملحق شد و در 24 همان ماه طائف را تصرّف كرده است.
شريف عبدالله نيرويى متشكل از اشراف، اعراب و سپاه ابى الذهب را به فرماندهى يكى از نزديكانش به سوى وى فرستاد.
زمانى كه احمد از آمدن اين سپاه آگاه شد، از طائف به ثنيه كرا(1) گريخت.
وى در طول راه شمار زيادى از اعراب بنى سعد و ثقيف را با خود همراه كرد و در عرفه لشكرى فراهم آورد.
در اين هنگام سپاه شريف عبدالله و ابى الذهب برابرش درآمدند و نبرد سهمگينى ميانشان رخ داد.
در اين وقت گروهى از سپاه ابى الذهب به ميان ميدان آمده با پايين آوردن پرچم هاى خود نام شريف احمد را فرياد كردند و تمايل خود را به او نشان دادند.
وى فريب خورده نزد آنان رفت.
در اين هنگام او را محاصره و اسير كردند.
بدين ترتيب نيروهاى شريف عبدالله و ابى الذهب پيروز شدند.
بعدها شريف احمد توانست از اسارت گريخته به ليث برود و همانجا بماند.
در 20 جُمادى الاُولاى سال 1184 بود كه ابى الذهب با نيروى خود عازم مصر شد.
اين بعد از آنى بود كه نيرويى را در جدّه به فرماندهى حسن آغا شبكه كه او را به سمت والى گرى جده منصوب كرده بود، براى حمايت باقى گذاشت.
بدين ترتيب اوضاع متفاوت از قبل شده، نيروى مصرى جانشين نيروى عثمانى شد و امير مكه هم بعد از خليفه عثمانى، مديون حاكم مصر شده و تحت الحمايه وى درآمد.
حوادثى كه گذشت، خللى در اراده شريف احمد ايجاد نكرد، چرا كه او در زمره نيروهاى پراراده قديمى به شمار مى آمد.
هنوز ابى الذهب نرفته بود كه وى باز فعاليت خود را به قصد گرفتن انتقام آغاز كرد.
وى شريف ثقبه را به سراغ قبايل ثقيف و آن نواحى فرستاد.
خود او هم به سمت قبايل جنوب رفت و شمار قابل ملاحظه اى را با خود
1 .
كرا، كوهى است كه وادى نعمان از آن نشأت مى گيرد، و پشت آن ييلاق هدأه طائف است; و يكى از راه هاى مكه به طائف از آنجا مى گذرد.
(عاتق).
صفحه 522 |
همراه كرده، با شريف ثقبه در عرفه قرار گذاشت.
اين نيرو در 21 جمادى الثانى سال 1184 به عرفه درآمد و در دو گروه مختلف عازم مكه شد.
يك گروه به سمت بالاى مكه و گروه ديگر از پايين آن.
نتيجه درگيرى چهارساعته ميان آنان، ظاهر شدن آثار شكست در نيروى شريف مصر و مدافعان مصرى او بود،(1) به طورى كه آنان به وادى فاطمه گريختند و بدين ترتيب حكومت شريف عبدالله پس از دو ماه و بيست و سه روز پايان يافت.
امارت احمد بن سعيد براى بار دوم
به دنبال اين رويداد، احمد بن سعيد پيروزمندانه در 23 جمادى الثانى سال 1184 وارد مكه شد و دستور داد دارالهناء محل اقامت آل بركات را آتش بزنند، چرا كه باورش اين بود كه آتش گرفتن دارالسعاده به دستور شريف عبدالله بوده است.
خانه آل بركات آتش گرفت و مردم، آن چه را در آن بود غارت كردند.
آتش به خانه هاى اطرافِ آن هم سرايت كرد و بسيارى از خانه هاى آل بركات و هواداران آنها آتش گرفت.
در اين سوى، سپاه مصرى به وادى فاطمه گريخته، از آنجا عازم جده شد و در پشت ديوارها و توپخانه ها متحصن گرديد.
شريف احمد سپاهى را متشكل از نيروهاى قبايل آماده حمله كرده به سمت جده حركت داد.
اين نيرو در غليل(2) جايى نزديك مكه اقامت كرده با شمارى از مردم جدّه توافق كردند تا آنان را از سمت باب يمانى به داخل شهر راه دهند و بدين ترتيب در پايان جمادى الثانى همان سال جده را هم تصرف كرده شمارى از متحصنين را كشتند.
باقى مانده آنان به ينبع گريخته، از طريق دريا عازم مصر شدند كه شريف عبدالله هم با آنان بود.
عبدالله مدتى در مصر بود و سپس به استانبول رفت و در آنجا درگذشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .
تذييل شفاء الغرام، ص 310 و بعد از آن.
2 .
غليل كفر بير، وادى كه در رغامه، شرق جده مى ريزد.
رغامه هم مجموعه كوه هاى گرداگرد هم در خبث، در سمت شرقى جده است.
صفحه 523 |
با تصرف جده، آنان به انبارها و خانه هاى تجار يورش برده، آنها را غارت كردند.
اين امر در گرانى قيمت ها در جدّه تأثير گذاشت، به طورى كه دشوارى، تمامى باديه ها را فرا گرفت، به حدّى كه برخى به خوردن گربه و خون لخته هم مشغول شدند.
اين امر تا پايان سال 1184 به درازا كشيد.
اما با ورود غلات از نواحى مختلف در آغاز سال 1185 اوضاع رو به تغيير گذاشت و روابط ميان مكه و عثمانى ها هم به وضعيت گذشته خود بازگشت.
(1)
امارت احمد بن سعيد تا سال 1186 ادامه يافت.
در اين وقت، برادرزاده اش سرور بن مساعد بن سعيد بن زيد بر وى شوريد.
(2)
داستان از اين قرار بود كه شريف احمد قصد تعويض يوسف قابل وزيرش در جده را داشت.
در اين باره نامه عزل او را نوشت و به يكى از اشراف داد تا به او برساند.
شريف سرور كه در مجلس نشسته بود با آگاهى از اين مطلب، خواست از فرصت بهترين استفاده را ببرد.
وى كه در اين وقت جوانى هيجده ساله بود و اعتماد به نفس عجيبى داشت و بسيار بلند پرواز بود.
همين روحيه سبب شد تا وى موقعيتى ميان طايفه خويش به دست آورد و نفوذ كلمه اى داشته باشد.
سرور سوار شترى تندرو شد و پيش از آن كه نماينده شريف احمد به جده برسد، خود را به اين شهر رساند.
او به خانه يوسف قابل رفت و ضمن گفتگو با يكديگر توافق كردند به رهبرى سرور سر به شورش بردارند و يوسف هم با اموال خويش او را حمايت كند.
زمانى كه نمايندگان شريف احمد به جدّه رسيدند سرور را در آنجا يافتند كه به دفاع از يوسف مى پرداخت.
وى از آنان خواست تا به او و يوسف پيوسته همگى بر ضد شريف از جده قيام كنند.
بدين ترتيب همگى از جدّه خارج شده و در نيمه راه، سرور و يوسف به سمت وادى فاطمه رفته، در آنجا نيروهايى از باديه فراهم آوردند.
سپس به
1 .
خلاصة الكلام، ص 206.
2 .
تذييل شفاء الغرام، ص 311.
صفحه 524 |
سوى برخى از قبايل عتيبه فرستاد و آنان نيز به حمايت از او پرداختند.
در اين سوى، شريف احمد از اوضاع آگاه شد و كسى را فرستاد تا ميان او برادرزاده اش را صلح دهد.
سرور حاضر به مصالحه نشد و جز اين را كه احمد مكه را ترك كند نپذيرفت.
احمد آماده دفاع شد.
نيروهاى شورشى در وادى فاطمه اجتماع كرده از آنجا به عابديه(1) و سپس به منحنى در بالاى مكه آمدند.
در اينجا بود كه دو سپاه درگير شدند و نبرد دو ساعت ادامه يافت كه در نهايت شريف احمد شكست خورد و او به وادى نعمان(2) گريخت.
سرور بن مساعد از آل زيد
با فرار شريف احمد، شريف سرور پيروزمندانه وارد مكه شد و امارت او در روز شنبه 13 ذى قعده سال 1186 اعلام شد.
(3)سرور با قدرت تحمل بالا توانست راه ها را امن و دست مفسدان را كوتاه كند و خود را دشمن هر نوع مفسد و خرابكارى بشناساند.
بدين ترتيب امور بلاد براى مدتى آرامش يافت تا آن كه باز مخالفت هايى برخاست.
بسيارى از قبايل از حكومت او كراهت داشتند و كسانى از رؤساى هذيل و حرب عليه او خروج كردند.
در مكه هم برخى از اشراف از وى جدا شدند.
سرور از بابت عصيان آنان، سختى زيادى تحمل كرد.
در اين سوى، عموى او هم وى را آرام نگذاشت.
وى اندكى پس از خروجش از مكه با نيرويى عظيم به مكه حمله كرده، ميان آنان در بركه سلم در مسير منى نبردى درگرفت.
در اين جنگ، نيروهاى عمويش شكست خوردند و او به باديه گريخت.
اين واقعه در چهارم ذى حجه سال 1186 بود.
(4)
اين واقعه، پيامدهايى داشت كه مركزيت سرور را گرفتار مشكل كرد، چرا كه سپاه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 .
عابديه، چاهى در جنوب غربى عرفه با فاصله تقريبى يك كيلومتر است.
2 .
وادى نعمان در شرق عرفه است.
3 .
تذييل شفاء الغرام.
4 .
إفادة الأنام، خطى.
صفحه 525 |
مكه از شريف احمد، حقوق هفت ماهه اى را طلب داشتند و بنابراين، دور شدن احمد از مكه چندان به مصلحتشان نبود و مى خواستند آن را از او بگيرند.
به همين جهت در هشتم ذى حجه عليه سرور شورش كرده و اعلام كردند حج را با او به جاى نخواهند آورد مگر آن كه آنچه را از حاكم پيشين طلبكار بوده اند به آنان بپردازد.
شريف سرور به اجبار پذيرفت تا نيمى از آن را بدهد و نيم باقى مانده را به بعد از حج موكول كند.
آنان اين پيشنهاد را نپذيرفتند.
او هم آنان را رها كرد و همراه بردگان خود عازم عرفات شد.
سپاه او ايام حج را صبر كردند و بعد از آن كه حجاج از مكه رفتند، در پى شريف احمد فرستاده از او خواستند به مكه بيايد تا از او حمايت كنند.
آنان اميدوار بودند كه پس از آمدن او حقوقشان پرداخته شود.
وقتى احمد مخفيانه وارد مكه شد، يكباره فرياد شورش عليه سرور بالا گرفت.
در اين سوى، شريف سرور از امير الحاج مصرى كمك خواست و او هم با نيروى الخياله به يارى وى شتافت; جز اين كه اين نيرو نتوانست به خوبى از او دفاع كند، چرا كه گلوله هاى شورشيان از سوراخ هايى از ديوارهايى كه در كنار خيابان ها بود بر سر آنان فرود مى آمد.
سرور از برخى از قبايل كمك خواست و آنان از وى حمايت كردند و بدين ترتيب شريف احمد شكست خورده، براى بار سوم به باديه گريخت.
اندكى بعد باز شريف احمد براى بار چهارم و پنجم و ششم حمله كرد و پشت سرِ هم شكست مى خورد، به حدى كه تعداد حملات او با پانزده رسيد و ميان هر حمله او با حمله ديگر از يك ماه تا سه ماه فاصله بود.
(1)
وى در اين حملات خود از قبايلى كه از حكومت سرور ناخشنود بودند استفاده مى كرد، همين طور از برخى از اشراف مخالف.
در اين ميان قبيله هذيل بيش از يك بار به او كمك كرد.
در برخى دفعات هم از قبيله حرب كمك گرفت، چرا كه شنيده بود كه آنان با سرور اختلاف دارند و سرور بر آنان سخت گرفته و برخى از مشايخ ايشان را زندانى كرده است.
يك بار هم از شريف الفعر و شريف بركات بن جودالله كمك گرفت.
در اين
1 .
إفادة الأنام، خطى.
صفحه 526 |
حمله، سرور هر دو شريف را اسير كرد و آنان را در زندان قنفذه انداخت.
اندكى بعد
بركات بن جودالله را آزاد كرد و شريف الفعر را هم به مكه فرا خواند.
الفعر از يكى از امراى يمن استمداد كرد و او هم وى را از دست سپاه گرفت.
شريف سرور به امام يمن نامه نوشته، از او خواست تا شريف الفعر را به او بسپارد و در اين باره تهديد كرد.
امام يمن دستور داد تا شريف را به سرور تحويل دهند.
شريف بار ديگر او را زندانى كرد تا در همان زندان مرد.
(1)
شريف احمد در حمله دوازدهم خود، از خاندان حمود (از اشراف آل بركات) كمك گرفت و آنان نيز وى را كمك كردند تا انتقام خود را كه همان زندانى بود و به خاطر ناامن كردن راه ها و راهزنى قبايل به زندان افتاده بود، بگيرند.
شريف احمد بارها تلاش كرد تا با امراى حج مصرى و شامى ارتباط برقرار كرده، از آنان بخواهد تا وى را عليه سرور حمايت كنند، اما آنان از اين كار عذر خواستند و يكى از آنان گفت كه در اين بار به فرمان خاص نياز است.
شريف احمد هفت سال به اين حملات خود ادامه داد كه نخستين آن اواخر سال 1186 و آخرين آنها در ميانه سال 1193 بود كه طى آنان گرفتار مشقتى غير قابل وصف شد و خودش و برادرزاده اش چندان به لحاظ مالى و روحى دچار خسارت شدند كه اندازه نداشت.
در اين مرتبه بود كه شريف احمد به اسارت و زندان مادام العمر درآمد، چرا كه شريف سرور به محض آن كه در حمله پانزدهم وى به مكه بر او دست يافت، او و دو فرزندش را به زندان سپرد.
زندان آنان در ينبع بود و از آنجا به زندان جده منتقل شدند.
ابتدا يكى از فرزندانش در زندان مرد و سپس خود او در 20 ربيع الثانى سال 1195 درگذشت.
فرزند دوم او به دنبال مرگ پدر از زندان آزاد شد و اين بعد از آن بود كه تعهدات زيادى از وى گرفته شد تا آرام باشد و سر به شورش بر ندارد و او هم به آنها عمل كرد.
(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .
نسل عبدالله فعر، امروزه در وادى ليه در جنوب طائف هستند.
اما بنو جودالله در شمال طائف سكونت دارند.
2 .
تذييل شفاء الغرام.
(مؤلف شماره صفحه را ذكر نكرده است).
صفحه 527 |
بدين ترتيب، پس از خاتمه اين شورش ها، كار شريف سرور استقرارى يافت، هرچند استقرار كامل نبود، چرا كه خون در رگ هاى شريف سرور جوان چندان غليان مى كرد كه در ادامه امور نرمش از خود نشان نمى داد و نمى توانست در مقابل مخالفان در اطراف و اكناف بلاد، صبر و بردبارى از خود نشان دهد.
او يكسره به دنبال شورشيان و راهزنان بود و آنان را به عقوبت هاى سخت مجازات مى كرد.
همچنين در پى مفسدان فرستاده، تعقيبشان مى كرد.
او بيشتر شب ها خود در حالى كه برخى از بردگانش او را همراهى مى كردند به شبگردى مى پرداخت و محله اى نبود كه از آن نگذرد و گذرى نبود كه داخلش نشود و اين كار را براى ترساندن مجرمان مى كرد.
يك شب برخى از مخالفان بر آن شدند تا در كمين وى نشسته در هنگام شبگردى او را به قتل آورند.
در ميان اين جماعت گروهى از اشراف هم به رهبرى مسعود عواجى(1) و گروهى از خويشان او از آل زيد هم بودند.
جاسوسان وى خبر آن توطئه را به آگاهى او رساندند.
شريف سرور شمارى از بردگان خود را براى تحقيق آنچه جاسوسان وى از برخى از راه هاى مكه به او رسانده بودند، فرستاد.
زمانى كه خبر ثابت شد آن شب را از خانه بيرون نرفت و فرداى آن روز كسانى را براى دستگيرى توطئه گران فرستاد و همه را به زندان انداخت.
(2)
يكبار هم خواست به زيارت مدينه برود تا در ضمن، در طول مسير از قبايل هم تفقدى كرده باشد و از وضعيت مدينه آگاه شود.
به همين جهت در سال 1194 همراه پنج هزار نفر از اعراب و اشراف كه نيمى سوار بر اسب بودند، حركت كرد.
برخى از سران قبيله حرب بر آن شدند تا قدرت خود را به رخ او بكشند; به همين جهت درخواست هاى شگفت مالى از او كردند و در انتظار تأييد او نشستند، اما او حاضر به پرداخت آن نشد و به آنان حمله سختى كرده جنگيد تا تسليم شدند.
آنگاه بخشش هايى در ميان آنان كرد و از ميان مردان برجسته گروگان هايى گرفته به راهش ادامه داد.
زمانى كه به مدينه رسيد، اموال فراوانى از طلا و نقره ميانشان توزيع كرد.
در اين
1 .
مسعود عواجى صاحب باغ مشهور عواجى است كه اندكى پيش از معابده بوده است.
2 .
إفادة الأنام، خطى.
صفحه 528 |
وقت جاسوسان وى خبر آوردند كه برخى از مردان قبيله حرب، نزد شيخ حرم رفته و با يكديگر توطئه كرده اند كه در ظاهر به مدينه يورش ببرند تا زمينه را براى شيخ حرم و هواداران او در مدينه آماده كند و اهالى دست بر شورش بردارند.
زمانى كه سرور از اين خبر آگاهى يافت، محتاطانه حركت كرد تا آن كه قلعه مدينه را به تصرّف درآورد و مستقر شد.
در اين وقت توانست دشمنان خود را به شكست كشانده و شيخ حرم و پنجاه نفر از هواداران او را دستگير كرده به مكه بفرستد و اين پس از آنى بود كه شيخ حرم را از منصبش عزل كرد.
در بازگشت از مدينه، مسيرى را كه قبايل حرب در آن بودند، رها كرد و در تدارك حمله نيرومندترى به آنان بود.
وى به سمت جنوب شرقى رفت تا به طائف رسيد و از آنجا به مكه آمد.
(1)
انديشه حمله براى رام كردن قبيله حرب مرتب در ذهن او بود تا آن كه در سال 1201 در پى قبايل هذيل و ثقيف و عتيبه فرستاد و از ميان آنان لشكرى عظيم فراهم آورد.
اشراف را نيز تحريض كرد و آنان او را همراهى كردند.
گفته شده است كه وى سكه هاى طلا ميان داوطلبان جنگجو توزيع مى كرد و براى هر كسى كه سرى را قطع كند، پنج سكه قرار داده بود.
قبايل براى همراهى وى راهى شدند و زمانى كه سپاه او به مستوره، جايى ميان رابع و مدينه رسيد، گروهى را براى جنگ در كوه صبح فرستاد تا آنجا را به تصرّف درآورند كه چنين كردند.
سپس نبردهايى با قبيله حرب داشت كه در آنها پيروز شد; منطقه فرع و سپس بدر را به تصرّف درآورد.
از آنجا عازم ينبعِ النخل شده، آنجا را اشغال كرد.
سپس به بدر بازگشت و به سمت خيف رفت و آنجا را هم تصرّف كرد.
(2)
در تمامى اين مناطق و ميان تيره هاى ديگر جنگ هايى درگرفت و شمار اسرا رو به فزونى داشت و وى آنان را دست بسته مى فرستاد.
زمانى كه حكومت خويش را در آن
1 .
إفادة الأنام، خطى.
2 .
«فرع» و «بدر» منازلى در باديه در ميان رابغ و ينبع هستند.
ينبع نخل، ده كيلومتر از ينبع بحر فاصله دارد.
صفحه 529 |
ناحيه استوار كرد، چند روزى را هم در آنجا ماند و سپس از مسير قبيله حرب بدون آن كه
جنگ و درگيرى پيش آيد به مكه بازگشت.
(1)
در باره قبيله حرب مسائل مختلفى به ذهن خطور مى كند.
اين قبيله با كثرت جمعيت و تيره هاى داخلى و توان آن، در گذشته و حال، شايسته آن بوده است كه منبعى براى آبادى بلاد و استفاده از بازوى تواناى آن در كارهاى سودمند باشد; مشروط بر آن كه كسى در گذشته و حال بوده باشد كه توان آن قبيله را بشناسد و از آن در مسير زندگى بهره بردارى كند.
بخش مهمى از سرزمين هاى متعلق به حرب، قابليت كشت و زرع دارد، البته در صورتى كه كسى باشد تا آنان را براى اين كار تربيت كند.
توان فرزندان اين قبيله براى كار، و تحمّل آنان نسبت به شدايد و سختى ها، قابليت آنان را براى انجام كارهاى توليدى و اقتصادى بالا برده است، باز هم در صورتى كه كسى باشد كه آنان را در اين مسير هدايت و راهبرى كند.
اين در حالى است كه ما آنان را در گوشه و كنار باديه، گرسنه رها كرده ايم و تنها بخشش هايى به آنان مى كنيم كه بدان خو كرده و همان را اساس زندگى شان قرار داده اند.
زمانى كه اين كمك ها قطع مى شود، شَرور مى شوند وآماده طغيان.
وقتى شرشدندو شورش كردند، آنان را شورشى و خارجى عليه نظام مى ناميم.
در اين وقت كسى مانند شريف سرور پيدا مى شود كه آهن و آتش خود را عليه آنان به كار مى گيرد.
اين جاست كه ديگر از «ظلم» در اين بحث يادى نمى كنيم و از دريافت درست حقايق محروم مى مانيم.
(2)
قلعه اجياد
توجه شريف سرور به مسأله امنيت تا به آنجا رسيد كه وى در سال 1196 در بالاترين نقطه اجياد، قلعه اجياد را كه هنوز سرپاست، بنا كرده، اموال زيادى در عمارت استوار آن و براى آن كه حصن محكم او باشد، هزينه كرد.
اين قلعه مشرِف بر خانه او در
1 .
خلاصة الكلام، ص 219.
2 .
به تعليقات ما در اين باره در كتاب نسب حرب مراجعه فرماييد (عاتق).
صفحه 530 |
دامنه كوه بود.
(1)
روزگار شريف سرور، با همه هشيارى او خالى از دشمنى از سمت باديه نبود.
بارها هذيل سر به شورش برداشت و او با آنان جنگيد.
همين طور برخى از راهزنان، تمرّد كرده به امنيت آسيب رساندند و او به تعقيبشان پرداخت تا بر آنان تسلط يافت.
در روزگار وى، به سال 1194 قبيله جُهينه بر امير الحاج شام شوريد(2) و نزاعى ميان آنان درگرفت كه به نبردى خونين انجاميد.
همچنين در سال 1200 برخى از قبايل حرب بر ضد امير الحاج مصرى شوريدند.
اميرالحاج، شمارى از آنان را اسير كرد و داغى بر گونه هايشان زد تا علامتِ آن بر آنان بماند و بدان شناخته شوند.
در اين باره تنى چند از مشايخ وساطت كردند، اما نپذيرفت و كار داغ زدن را ادامه داد.
در اين وقت فريادى از قبيله حرب برخاست و استمداد كرد.
به دنبال آن، شمار زيادى از حربيان از گوشه و كنار فراهم آمدند و شمشير ميان حجاج مصرى و كسانى كه دنبال آنان بودند گذاشتند، به طورى كه جز كسانى كه فرار كردند كسى سالم نماند.
امير الحاج هم از جمله كسانى بود كه گريخت.
(3)
شريف سرور به نشان دادن عظمت و ابهت امارت خود در سطح بالا تمايل داشت و در اين راه اموال زيادى هزينه مى كرد.
در همان سفرى كه گفتيم به مدينه داشت، در اطراف او پنج هزار شتر كه بار آنان انواع وسايل و اثاثيه گران بها بود، وجود داشت و اقامت او در مدينه با جلال و جبروتى فريبنده همراه بود، آن گونه كه توانست ابهتى را كه موافق مذاقش بود، با بذل و بخشش فراوان از طلا و نقره نشان دهد.
دحلان مى نويسد:(4) شريف در سال 1202 محفل جشنى براى ختنه اولادش برگزار كرد كه هفده روز به درازا كشيد و مردم همه محلات در آن مشاركت داشته انواع بازى ها و سرگرمى ها و نواها در آن بود.
چنان كه اهل سپاه و نگهبانان هم با موسيقى هاى خاص
1 .
خلاصة الكلام، ص 220.
2 .
منازل جهينه در غرب مدينه در ينبع و عيص و ام لج و اطراف آن است (عاتق).
3 .
خلاصة الكلام، ص 218 و بعد از آن.
4 .
خلاصة الكلام، ص 223.
صفحه 531 |
خود كه آن را نوبه مى ناميدند، مشاركت داشتند.
در تمام اين مدت، پذيرايى فراوان از سوى قصر براى مردم از همه طبقات سرازير بود و هدايا و لباس هاى فاخر ميان سپاهيان و اهالى و صاحب منصبان توزيع مى شد.
در آخرين روز جشن دستور داده شد تا سپاهيان خياله و ديگران در يك موكب بزرگ و در حالى كه توپ ها در جلوى آنان بود، در خيابان ها رژه بروند.
تصور مى كنم اين اولين مورد رژه در نوع خود در مكه بود.
شريف به اين مقدار اكتفا نكرده از زنان شهر و باديه خواست تا در يك جشن عمومى شركت كنند كه در آن نوازندگان مى نواختند و از طرف قصر، از همه كسانى كه حاضر بودند، پذيرايى صورت مى گرفت.
اين جشن هم سه روز ادامه يافت و هداياى فراوان و لباس هاى فاخر توزيع شد.
قصر عرفه
دامنه اين شكوه خواهى و ابهت گرايى او به آنجا رسيد كه اراده كرد تا در عرفات قصرى براى خود بسازد، چيزى كه تا آن زمان بى سابقه بود و بعد از وى هم كسى دست به اين كار نزد.
او اين بنا را ساخت و پايه هاى آن تا سال 1377 در حاشيه جبل الرحمه ديده مى شد.
شريف به عمران و آبادى توجه ويژه داشته، نسبت به بهبود وضعيت خيابان ها، توسعه آنها و ايجاد خيابان هاى جديد، فعاليت كرد.
در زمان وى، وزيرش ريحان، زاويه حداد را كه معروف و در مدخل اجياد بود بنا كرد و وقفيات زيادى از كتاب هاى سودمند براى آن مقرّر نمود.
(1) اين زاويه در توسعه خيابان در زمان ملك سعود از ميان رفت.
از جمله كارهاى وى كه تاريخ گزارش كرده است، عزل «شبندر» رئيس التجار به نام حسن النايته و نصب احمد القارى به جاى وى آن هم، در ازاى گرفتن چهار هزار ريال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 .
خلاصة الكلام، ص 221.
صفحه 532 |
بود.
همچنين حسين الرشيدى را از نظارت بر بازار برداشته، به جاى او محمد غزاوى را در ازاى گرفتن هيجده هزار قرش منصوب كرد.
همچنين درويش بن صالح را برابر مبلغى كه پرداخت به عنوان مسؤول امور بيت المال منصوب نمود.
(1)
سرور تا زمان درگذشتش در هيجدهم ربيع الثانى سال 1202 بر مكه امارت كرد.
وى در زمان مرگ در حالى كه تنها 35 سال داشت، پانزده سال و نيم بر مكه فرمانروايى كرد.
عبدالمعين بن مساعد
پس از شريف سرور، برادرش عبدالمعين به امارت رسيد، اما امارت وى يك روز يا كمتر و شايد هم چند روز بيشتر نبود.
پس از آن به نفع برادرش غالب كنار رفت.
(2)
غالب بن مساعد
زمانى كه غالب به امارت رسيد، خبر آن را به استانبول فرستاد و فرمان تأييد امارت او آمد.
با اين حال، امارت وى چند ماهى بيشتر استوار نبود.
پس از آن برخى از برادرانش بر ضد وى شوريدند.
آنان از قبايل هذيل يمن(3) و شام استمداد كرده آنان را با خود همراه ساختند و سپاه خود را به كوه مفجر در نزديكى منى آوردند.
زمانى كه غالب آگاه شد در 19 ذى حجه سال 1202 با سپاه خود به مقابله با آنان شتافت و توانست آنان را شكست دهد.
آنان بار ديگر سپاه خود را به سمت طائف كشاندند كه در آنجا هم وكيل شريف غالب آنان را شكست داد.
بار ديگرى در يك وادى نزديك عقيق گرد آمدند و حركت خود را به سمت مكه آغاز كردند.
اين بار هم شريف در ابطح با آنان رودررو شد و بعد از چند روز درگيرى و زد و خورد آنان را شكست داد و متفرّقشان كرد.
اما
1 .
خلاصة الكلام، ص 221.
2 .
تذييل شفاء الغرام (بدون ذكر شماره صفحه).
3 .
مقصود هذيل جنوب و شمال است.
منازل هذيل غالباً در كوه هاى ميان مكه و طائف است.
صفحه 533 |
شورشيان اين بار در طائف گرد آمده آنجا را تصرّف كردند و از نو به سمت مكه حركت كردند و اين بار در 24 ذى حجه سال 1202 در وادى نعمان اجتماع نمودند.
غالب تلاش كرد تا براى كندن ريشه شر، آنان را به صلح دعوت كند.
به همين جهت قاضى شرع مكه را همراه علماى بزرگ اين شهر و شمارى از اشراف نزد آنان فرستاد و پيشنهاد صلح را مطرح كرد.
آنان پذيرفتند و شروطى گذاشتند كه او قبول كرد و بدين ترتيب ميان دو گروه مصالحه شد و مخالفان به مكه بازگشتند.
جشنى برگزار شد و بدين ترتيب، امارت غالب استوار گرديد.
(1)مهدى بنگالى
در رجب سال 1203 در حالى كه خطيب مسجد شيخ عبدالسلام الحرشى مشغول سخن گفتن بر فراز منبر بود، يك حاجى بنگالى كه شايد ديوانه بود، به سمت او حمله كرد و كاردى را كه در اختيار داشت در شكم او فرو برد و خطيب همان لحظه مرد.
در اين وقت فغان عظيمى از سوى نمازگزاران برخاست و ميان مردم چنين شهرت يافت كه مهدى در ميان ركن و مقام ظهور كرده است.
چيزى نگذشت كه يكى از علما برخاست و خطبه را تمام كرده نماز خواند و اضطراب از ميان رفت.
فرد جانى را هم بيرون برده اعدام كردند.
(2)
فتنه ابن سلتوح
در سال 1204 به شريف غالب خبر رسيد كه يحيى بن سلتوح پيشكار امور شريف سرور و پس از او فرزندانش، دست به اقدامات اختلاف انگيزى مى زند تا ميان او و خويشانش را بر هم زند.
غالب دستور زندانى كردن او را در سياه چالى داد.
ابن سلتوح
1 .
تحصيل المرام، شيخ محمد بن احمد مالكى مكى (1243 ـ 1321) تصحيح عبدالملك بن عبدالله بن دهيش، مكه، مكتبة الاسدى، 2004/1424.
2 .
خلاصة الكلام، ص 226.
صفحه 534 |
چندى در آنجا ماند و پس از آن با زدن نقبى در ديوار توانست به خانه عبدالله بن سروربگريزد و پس از فريفتن او براى پس گرفتن امارت پدرش، به تحريكاتش ادامه دهد.
در اين وقت، سن عبدالله از دوازده تجاوز نمى كرد.
حدود پانصد جنگجو در حمايت از وى آماده شد، شروع به تيراندازى از داخل مسجد به سمت خانه غالب كه ديوار به ديوار مسجد در كنار باب الوداع بود، كردند.
بدين ترتيب فتنه آغاز شد و از آن طرف هم شروع به تيراندازى شده از سمت خانه هايى كه اطراف خانه غالب بود به سمت خانه هايى كه در كنار باب القطبى بود و طرفداران عبدالله بن سرور در آن بودند، تير رد و بدل مى شد.
اين وضعيت چهار روز ادامه يافت به طورى كه طى اين روزها، عبور و مرور قطع شد و نماز جمعه در مسجد الحرام تعطيل گرديد، چرا كه هر كسى از آنجا مى گذشت از دو طرف هدف قرار مى گرفت.
در اين وقت، طرفداران عبدالله بن سرور كه از دستيابى به پيروزى نااميد شده بودند با درخواست تأمين از سوى غالب، به همان روش اشراف، از مكه خارج شده، به باديه رفتند.
در آنجا با شمارى از قبايل، تبانى كرده، آنان را به هجوم به مكه متمايل كردند.
زمانى كه غالب آنان را شكست داد، باز به عابديه و فاقه(1) گريختند.
سپس به جبال هذيل و از آنجا به طائف رفته اين شهر را تصرف كردند و باز به مكه هجوم آوردند.
اين بار غالب در ابطح با آنان رو در رو شد و توانست پس از يك نبرد خونين آنان را پراكنده سازد و عبدالله بن سرور و برادرش را دستگير كند.
وى مدتى آنان را زندانى كرد و سپس آزاد نمود و به اين ترتيب فتنه پايان پذيرفت.
يحيى بن سلتوح از اين حادثه گريخته، به ديار حرب و سپس به شام و تركيه رفت تا مقامات عثمانى را در جهت عزل غالب تحريك كند كه كارى از پيش نبرد.
از آنجا به مصر برگشت و همانجا ماند تا زمانى كه مرد.
(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .
فاقه در همسايگى عابديه است و دو كيلومتر از عرفه فاصله دارد و ما امروزه آن را الخرار مى ناميم.
2 .
إفادة الأنام، خطى.
صفحه 535 |
نجديان خواستار انجام حج
در اين دوره، سعودى هاى نجد از غالب براى اقامه حج اجازت خواستند كه نپذيرفت، چرا كه با ديده ترديد به آنان مى نگريست.
چيزى هم نگذشت كه سپاهى را به سوى آنان فرستاد كه جنگى ميانشان درگرفت.
(1)
ما در فصل آينده به مهم ترين وقايعى كه در باره اين نبردها رخ داده اشاره كرده، سير تحولاتى را كه منجر به تسلط نهايى آنان بر مكه شد، شرح خواهيم داد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .
إفادة الأنام، خطى.
صفحه 536 |
مسائل عمومى مكه در دوره اول عثمانى
وضعيت سياسى
گذشت كه با رسيدن سپاه عثمانى به مصر، فرمانده آن سپاه به امير وقت مكه شريف بركات نوشت كه در صورت دعاى براى عثمانى ها، با امارت او در مكه موافقت مى شود.
بركات هم اين پيشنهاد را پذيرفت و بدين ترتيب روابط ميان مكه و عثمانى ها آغاز شد.
و بدين ترتيب بود كه اشراف همچنان به عنوان صاحبان مكه باقى مانده و پى در پى از ميان آنان اميرانى بر اين شهر حكومت كردند.
اين امارت به صورت ارث يا غلبه، به امير بعدى از همين اشراف منتقل مى گشت.
شريف جديد به محض آن كه بر تخت امارت مى نشست، نامه اى به خليفه عثمانى مى نوشت و او را از وضعيت جديد آگاه مى ساخت تا فرمان تازه خليفه را در تأييد امارت بگيرد.
اين فرمان در مسجد و در حضور اصحاب حلّ و عقد و در مراسمى با شكوه و با آداب و رسوم خاص خوانده مى شد.
ساير شهرهاى حجاز هم تابع مكه بود و به طور معمول، كسى از ناحيه امير مكه، به اداره امور آنها مى پرداخت و البته در شهرهاى ديگر مانند مدينه و ينبع و جده، يك حاكم تركى هم به عنوان نماينده دولت عثمانى با كسى كه از طرف امير مكه منصوب بود، در اداره امور مشاركت داشت.
در جده يك لشكر عثمانى به فرماندهى يك صنجق نظامى حضور داشت كه جايگزين لشكر چركسى شكست خورده پيشين بود و البته در كنار آن براى اداره امور اهالى يك نفر هم از طرف امير مكه حضور داشت كه به طور معمول به او وزير جده
صفحه 537 |
گفته مى شد.
كارى كه علاوه بر صنجق جده، به وظايف اين نماينده دولت عثمانى افزوده شده بود عنوان مَشْيَخَةُ الحرمين براى مباشرت در كارهاى تعميرات مكه و نيز اشراف بر اداره كارها در مكه بود، چيزى كه پيش از آن هم كسى از طرف چراكسه آن را انجام مى داد.
صنجق جده، دستورات خود را مستقيم از استانبول و يا در مواردى از والى ترك در مصر دريافت مى كرد و به حكم شغلى كه داشت در جريان عزل يك امير معزول از اشراف و نصب ديگرى، و تقديم خلعت، مساعدت مى كرد.
والى ترك مصر هم مى توانست در امور مكه مداخلاتى داشته باشد، زيرا سلاطين عثمانى به آنان اعتماد داشته، به آراى آنان به خاطر نزديكى شان به حجاز احترام مى گذاشتند، در حالى كه خودشان از مكه بسيار دور مى بودند.
طى دو قرن نخست سلطه عثمانى، هيچ نيروى نظامى از عثمانى در مكه حضور نداشت، اما پس از آن، در جريان حوادثى كه شرحش گذشت، ديديم كه شمارى از سپاه انكشارى در حوالى قرن دوازدهم هجرى در اين شهر مستقر شدند و تأثير آن در رخدادهاى اين شهر آشكار شد.
فرماندهى اين نيرو با سردارى بود كه از صنجق جده دستور مى گرفت.
در بيشتر اين دوره، عثمانى ها جز در دو منصب قاضى و محتسب، كسى را در شهر عزل و نصب نكرده و مأمورى نداشتند.
كار محتسب هم در بيشتر اوقات به صنجق جده كه همان شيخ الحرم بود واگذار مى شد.
اما وظيفه افتاء در اين شهر بر عهده علماى مكه و با حكم امير و تأييد دولت عثمانى بود.
ما در فصلى خاص به شرح اسامى خاندان هاى علمى مكه كه منصب افتاء را در اختيار داشتند خواهيم پرداخت.
صنجق جده به رغم آن كه كارش نظارت بر شؤون حرمين بود، اما به حكم منصبى كه داشت در جده مى ماند و به جز در دوره دوم عثمانى، به مكه منتقل نشد كه شرحش خواهد آمد.
اين صاحب منصب ترك، با اين كه در جده اقامت داشت، اما به مرور زمان بر سلطه اش افزوده مى شد تا به آنجا كه نظارت بر اجراى تمامى اوامر سلطانى در اختيار او
صفحه 538 |
قرار گرفت، همچنان كه در مواردى كه يك امير ضعيف يا مسالمت جو در مكه حاكم مى شد فرصت مى يافت تا از اختيارات او كاسته و بر سرنوشت امور عمومى شهر تسلط بيشترى به دست آورد.
اين در حالى بود كه اميرانى از اشراف كه نيرومند بودند، در برابر سلطه او، تجاهل كرده توجهى نمى كردند، چنان كه گاه همين برخورد را با اوامر سلطانى هم كه از مركز خلافت عثمانى مى آمد داشتند.
درآمدى كه از ناحيه حجاج و مكوس به دست مى آمد، در اختيار اميران مكه بود و آنان بر اين درآمد تسلّط داشتند.
بخشى از آن به صورت سهام، ميان خاندان هاى اشراف توزيع مى شد.
اين روشى بود كه از سال هاى نخست دولت عثمانى مرسوم بود تا آن كه قانصو والى ترك جده در سال 1040 در پى حوادثى كه روى داد و به خاطر ضعف امير مسعود در مكه در آن سال، توانست بر تمامى اين درآمد دست اندازى كرده، آن را به خزانه دولت عثمانى منتقل كند.
اين وضعيت چندان ادامه نيافت; چرا كه اندكى بعد شريف زيد كه در رأس امراى آل زيد بود، حكومت را در اختيار گرفت و خواستار بازگشت درآمد به خزانه امير مكه شد.
با اين حال، تلاش او در حد بازگشت نيمى از آن نتيجه داد، در حالى كه نيم ديگر به خزانه عثمانى كه در جده درست شده بود واريز مى گرديد و اين براى هزينه آن توسط عثمانى ها در تعميرات حرمين و مسائل حج بود.
بعد از آن والى عثمانى ها در جده در دوران امارت مسعود بن سعيد تلاش كرد تا حق امير مكه را نپردازد و مسعود هم به همين جهت به جده لشكركشى كرده آن را اشغال و والى ترك را از آنجا بيرون راند.
پس از آن نامه اى در شرح اين اوضاع به دربار عثمانى نوشت.
آنان هم امير ديگرى فرستادند و به او دستور دادند تا حق امير مكه را بپردازد.
با ايجاد خزانه عثمانى در جده و دست اندازى آنان به درآمدهاى مكه در سال 1040 و بعد از آن بود كه حكومت عثمانى به دخالت بيشتر در امور مكه مى پرداخت; چرا كه بر شمار كارمندان عثمانى در مناصب مالى و پست و نظارت بازار و كارهاى اوقاف و امور ديگر افزوده مى شد.
هنوز دوره اوّل عثمانى در سال 1217 به پايان نرسيده
صفحه 539 |
بود كه مكه به طور كامل به دولت عثمانى پيوست و شهرى بود كه در تمام امور سياسى و اجتماعى خود به تابعيت آن دولت درآمد.
من به خود اجازه نمى دهم عثمانى ها را سرزنش كنم; مردم هر زمان، در داشتن آمال و آرزوهاى بلند و انانيتِ سركش و علاقه به بهره كشى از ديگران، مانند هر زمان ديگرند.
بنابراين عثمانى ها چرا بايد به خاطر كارهايى كه در جهت مصالح خود انجام مى دادند و هر نيرومندى كه روزگار او را بر ديگران تسلط داده مستحق سرزنش باشند.
به نظرم، گناه متوجه مردمان همين بلاد است كه به كناره گيرى و سستى و عقب ماندگى خود، عثمانى ها را تحريك به غلبه بر سرنوشت خود مى كنند، آن هم درست بعد از دوره اى كه اجداد آنان در مناسبات سياسى خود تنها به دعا كردن و گرفتن تأييد امارت خود و حفظ حدود در جده اكتفا مى كردند و اين جماعت اكنون به خاطر درگيرى هاى داخلى ميان خود بر سر امارت، راه را براى دوست نيرومند خويش آماده كردند تا در سرنوشت بلاد آنان دخالت كند و تا فيها خالدون برود.
البته در اين سرزنش، برآن نيستم كه تندروى كنم، چرا كه فلسفه گناهان و كوتاهى ها مرا بر آن نمى دارد تا بدون تأمل حكم كرده، پيش از شناخت درست امور و دشوارى ها و شرايط موجود حرفى بزنم.
اصحاب مكه كه من با آنان سروكار دارم، يعنى همين اشراف، زندگى شان را در همين منازعات و رقابت ها گذراندند، چندان كه هنوز شمشير خود را غلاف نكرده بودند كه بايد به روى ديگرى بر مى كشيدند و هنوز يك شورشى را سركوب نكرده بودند كه شورشيان ديگرى بر مى خاستند و جنگ خانمان سوز ديگرى را به راه مى انداختند.
آيا اين اشراف، گناهكار و مقصّر بودند؟
به يك معنى آرى و به معناى ديگر نه.
اشراف گناهكار بودند چون به درستى حقايق را درك نكردند و حق را با تعصبات خويش سنجيدند و هر گروهى از آنان چندان در تعصباتش پيش رفت كه به قطع رحم و شمشير كشيدن به روى يكديگر و بر پا ساختن جنگ منتهى شد.
مكه هم به خاطر دشمنى آنان، روزهاى سخت و پرمصيبتى را پشت سر گذاشت و
صفحه 540 |
گرسنگى و مرگ و مشكلات ديگرى را كه غير قابل وصف است و قلم از نگارش آن عاجز، پشت سر نهاد.
اين وضعيت در دوره هاى مختلف تكرار شد و مصايبى براى خود اينان هم پيش آمد كه هيچ صبرى نمى توانست برابر آن پايدارى كند.
عرف مردم اين قبيل مصيبت ها را گناه مى نامد، هرچند، فلسفه، هميشه مى خواهد سخن از شرايط حاكم آن دوران به ميان آورد تا ببيند چه اندازه مى تواند درست قضاوت كند و در آن باره سخن بگويد.
اشراف، حكومت را از اجداد خود به ارث برده بودند، آن هم در يك وضعيت ترديدآميز و ناثابت، به طورى كه هيچ قاعده استوار و هيچ عهد و پيمان فراگير مكتوبى وجود نداشت.
در حالى كه هر نوع حكومت پادشاهى در روى زمين، كارش جز با وجود ولايت عهدى كه قواعد ثابت داشته باشد و هيچ ترديدى در آن نباشد استوار نخواهد شد.
و اگر در اين امر هر گونه اختلال و ترديدى وجود داشته باشد، بدون شك عاملى براى بحران و ناآرامى و طبعاً برخاستن فتنه ها و جنگ ها خواهد شد.
ما در اين باره نيازى به ارائه دليل نداريم، چرا كه تاريخ جنگ هاى داخلى در ميان همه ملت ها و در همه نقاط روى اين كره خاكى، به بهترين وجه به ما نشان مى دهد كه وقايع درناك همگى در يك محور واحد بوده و آن هم اختلاف در اين كه چه كسى وارث حكومت پيشين است.
هر گروه از مدّعيان، مدعى احقّيت خود و نفى ديگران بود و به هر قيمت براى به دست آوردن آن تلاش مى كرد كه از آن جمله ريختن خون و هزينه اموال است.
به همين جهت ترديدى نيست كه اگر ولايت عهدى در تمامى اين دولت ها و حكومت ها، پايه و اصول دقيق و صحيحى داشت، مردمان در طول تاريخ گرفتار سه چهارم اين جنگ هايى كه برپا شده است، نمى شدند.
گواه نظريه ما آن كه سرشت انسان ها در تمامى ادوار تاريخ ـ و صرف نظر از هر جهت ـ مبتنى بر طمع كارى و خودخواهى و بهره كشى است و جز نبىّ معصوم يا كسى كه مشمول عنايت الهى باشد، از آنها عارى نيست و البته اينها هم در تاريخ بسيار اندكند.
در چنين شرايطى است كه اشراف خود را در وضعيت بسيار سخت و ستمگرانه اى مى ديدند.
اين يكى خود را از ديگران احقّ به امارت مى ديد و دليلش وراثتى بود كه آن
صفحه 541 |
را ادعا مى كرد و ديگرى هم براى خود ادعا داشت.
زيرا پدر دشمنانش، همين ديروز غاصب امارت از دست آنان بود و بنابراين چرا وى نبايد اقدامى براى بازگرداندن آنچه را كه نسل سابق غصب كردند بگيرد.
و اين ادامه پيدا مى كرد تا آن كه شمشير ميانشان حكم كرد و باز يكى از اعقاب فرد شكست خورده با اين باور كه «تا وقتى كه طلبكارى طلبش را بخواهد، طلب از بين نمى رود» قيام مى كرد.
همين احساس بود كه به فتنه منجر مى شد.
در اين ميان، گاه كسى از ميان گروهى به ادعاى احياى آنچه كه در اختيار جد اين خاندان بوده است، قيام مى كرد و با نفى ديگران تنها خود را وارث شرعى آن مى ديد.
بدين ترتيب «حق» به اندازه افراد، متعدد مى شد.
ابتدا اختلاف بالا مى گرفت، سپس به كينه و دشمنى مى رسيد و آنگاه خون ها به جوش مى آمد و بعد از آن عقل ها از كار مى افتاد.
در اين هنگام برابر چشمان او چيزى جز رسيدن به هدف ديده نمى شد.
طبعاً وقتى دشمنى به ميان آيد و خون ها به جوش آيد، آدمى در گذرگاه هاى زندگى گرفتار بدترين پيامدها خواهد شد.
امارت مكه در سال 923 كه عثمانى ها با اين شهر در ارتباط شدند، در اختيار بركات بود.
فرزندان وى جانشين وى شدند تا آن كه حكومت در اختيار عبدالله بن حسن بن ابى نمى قرار گرفت، كسى كه به سال 1041 به نفع فرزندش كناره گيرى كرد و زيد بن محسن فرزند برادرش را در اداره امور شريك كرد، چون به عقل و حسن تجربه او اعتقاد داشت.
چيزى نگذشت كه اين اعتماد به پديد آمدن مشكلاتى ميان آل زيد و عموزادگان آنان از آل بركات منجر شد و آنان را ميان دريايى از منازعه در باره احق بودن به امارت غرق كرد و اين ديار از آن اختلاف و جنگ ها، فراوان مصيبت ديد.
اَشراف از اين نبردها براى نشان دادن مردانگى خود بهره فراوانى بردند، به طورى كه آنان به صورت يك جنگجو با همه ويژگى هايى كه در يك مرد جنگى از شجاعت و مردانگى و شهامت انتظار مى رود، به خود مى باليدند.
اين اخلاق جنگى چندان تأثير بدى در آن بلاد گذاشت كه تا به امروز چيزى آن را جبران نكرده است و تا مدت ها نيز چنين نخواهد شد.
شرح داستان، آن كه يك جنگجوى اين چنينى وقتى پيروز مى شد و بر مكه تسلّط مى يافت و مقدّرات آن را در اختيار
صفحه 542 |
مى گرفت تمام همّ و غم وى آن بود تا بتواند امارت خويش را از دست دشمنانش محفوظ نگاه دارد.
به همين دليل، بيش از همه در فكر پر كردن خزانه مالى خود از هر طريق و با استفاده از هر وسيله، خريدن رؤساى قبايل و نيز متنفّذان از اشراف به هر قيمت بود.
بگذريم كه بايد براى تسليحات و درست كردن حصار و قلعه و ساختن مخفى گاه چه اندازه هزينه مى كرد.
همين وضعيت بود كه سبب مى شد حاكم احساس كند كه درآمدهاى موجود در اين بلاد، كفايت مخارج عمومى را نمى كند.
به علاوه فرصتى هم نداشت تا در باره ابعاد زندگى در اين ديار بينديشد.
اين حاكم در مسند امارت خود، بسان جنگجويى بود كه تحت سلطه هيچ قانون ثابت و نظام استوارى در نمى آمد و در اين صورت، چه نيروى فكرى براى او مى ماند كه بتواند فرصت فكر و تحقيق را در امورى غير از امر جنگ و سنگربندى و قلعه سازى و تثبيت جايگاه خود به او بدهد.
از سوى ديگر، گويى براى عثمانى ها تنها چيزى كه برايشان در اين بلاد اهميت داشت، همين بود كه خطيب مكه نامشان را در خطبه بياورد.
اين رويه اى بود در آغاز، يعنى زمانى كه هنوز پايبند به برخى از مسائل بودند، به آن عمل مى كردند، اما با گذشت ايام و زمانى كه به تدريج تسلط بيشترى پيدا كردند و زمانى كه مكه را هم مانند ساير بلاد به صورت سرزمينى تابع خود درآوردند، آنجا را اقليمى نمى شناختند كه عسل از آن مى تراود و لذا بايد به آن برسند و زمينه را براى بارورى آن آماده كنند، بلكه آنجا را كاروانسرايى مى دانستند كه بايد مشتى گرسنه و بى كار و زاهد كه از نواحى دوردست مى آمدند، در آن بيارامند و بياسايند.
بنابراين مانعى از اين كه ذهن خود را از آن منصرف سازند و صرفاً به همين مقدار تبعيت و اِشراف بسنده كنند، وجود نداشت.
مهم تر آن كه اصحاب حلّ و عقد اين شهر از ميان اشراف، حاضر به تسليم كامل برابر استعمارگرى كه ميان آنان مى گشت و با رعاياى آنان ارتباط داشت و هرچه از آنان مى خواست براى خود فراهم مى كرد، نبودند.
به جز اين هم دشوارى هايى وجود داشت كه مال و جان عثمانى ها را به زحمت مى انداخت آن هم در مسيرى كه نتايج آن روشن نبود.
بنابراين، چرا نبايد دولت عثمانى، به نزديك ترين راه پناه مى برد كه آن گرفتن
صفحه 543 |
اطاعت در ازاى پرداخت درهم هاى اندكى براى خاندانى ثروتمند بود، آن هم بسان سهمى كه به عنوان زكات به فقرا و مساكين معتكف در مسجد پرداخت مى شود.
براى همين است كه عثمانى ها در اين شهر، به همين حد از شرف انتساب و پيروى و اطاعتِ فى الجمله اكتفا كرده و مردم اين شهر را مشتى مفت خوار مى دانستند كه در جوار حرم جمع شده اند تا حجاج را طواف داده و به زوار خدمت كنند و براى خليفه بخشنده دعا كنند.
براى همين، اشراف را به حال خود گذاشتند تا خودشان هر گونه كه مصلحت مى دانند امورشان را اداره كرده، با يكديگر بجنگند و هر طور كه مى خواهند با سلاح به جان يكديگر بيفتند.
دولت عثمانى هم در دارالسلطنه خود اخبار اين فجايع و فتنه ها را دريافت كند، بدون آن كه تأييد يا رد كند و تنها به همان مراسم عزل و نصب بسنده نمايد.
گويى جاى اسامى، خالى مانده است تا در وقت مناسب با اسامى افراد جديدى از اشراف كه بتوانند با غلبه و برترى پيروزى به دست آوردند، پر شود.
اين سياستى بود كه به همان مقدار كه سودمند بود، براى اين بلاد ضرر هم داشت; زيرا تازيانه ترك ها كه در ساير بلاد بر پشت مردم فرود مى آمد، در اين شهر راهى براى ضربه زدن بر پشت اهالى آن نداشت و چرا بايد چنين باشد، در حالى كه حاكمان اين شهر كسانى از اشراف بودند كه هيچ تازيانه اى نمى توانست ريشه آنان را بركند.
در اين اواخر، گاه عثمانى ها به كمك برخى از اشراف آمده و اوامرى در عزل كسانى و نصب كسانى ديگر صادر مى كردند.
طريقه اِعمال اين اوامر، همان نيروى نظامى شان بود كه با امير الحاج شامى يا مصرى براى تنفيذ اوامر سلطان وجود داشت، جز آن كه اوامر خليفه هم از محدوده اى از سياست عمومىِ تثبيت شده خارج نمى شد، به طورى كه امارت، وقتى به طور معمول از كسى گرفته مى شد، به نزديك ترين فردِ به معزول مانند برادر، يا پدر يا يكى از عموزادگانش داده مى شد.
اين امارت گاه به ديگرى منتقل مى شد، اما با غلبه فرد معزول، دوباره به او باز گردانده مى شد، بنابراين سلطان چاره اى جز نقض دستور روز پيش خود نداشت، چرا كه ارتباط سياسى خاص او با مكه، تنها اقدام در يك چهارچوب خاص را براى وى ممكن مى كرد و عزل و نصب او مى بايست در محدوده اى باشد كه آن محدوده خارج از حدود خانه هاى اشراف حاكم بر
صفحه 544 |
مكه نبود.
نيروى تركى جده و نيروى مكه، در بيشتر اوقات، بيش از شش بلوك نمى شد و زمانى كه رؤساى آنها در مشكل ادارى مى افتادند، ميان آنان و اشراف، شمشير حاكم بود، درست مثل اين كه اينها آدم هاى عادى بودند و نشان خلافت هيچ آنان را از ديگران متمايز نمى كرد.
زمانى كه اين سپاه بر اشراف پيروز مى شد، سقوط امير و جانشينى ديگرى را از خاندان او اعلام مى كردند.
گاهى هم آن سپاه شكست مى خورد كه در باديه ها پراكنده مى شدند تا خبرشان به دارالسلطنه برسد و ديگرى را به نمايندگى بفرستند و آنان را به آرامش توصيه كنند.
امير مكه، سپاه ويژه خود را داشت كه شمارى از آنان مزدوران يمنى و برخى، از بدوى هاى اطراف مكه بودند كه احياناً مزدوران ديگرى از مجاوران از ميان مغربى ها يا حضرمى ها و افغانى ها به آنان مى پيوستند.
شمار اين سپاه به چند هزار مى رسيد و اين به جز بردگانى بود كه گاه شمارشان از هزار مى گذشت.
در وقتى كه نبردى پيش مى آمد، امير علاوه بر سپاه خود، روى شمارى از قبايل دوست خود در شرق، غرب يا جنوب مكه حساب مى كرد و چندان به آنان پول مى پرداخت تا راضى شان سازد.
همين طور روى برخى از ساكنان مكه حساب مى كرد كه آنان را از طريق رؤسا و پيران آنان از محلات مختلف فراهم مى آوردند.
توده هاى مكى كه به آنان فرزندان محلات گفته مى شد، به دليل حميّت و تعصب، ممتاز بودند، چرا كه آنان در فضايى آكنده از جنگ و فتنه پرورش يافته و لزوماً بايد به گونه اى تربيت مى شدند تا بتوانند از خانه هاى خود دفاع كنند، در حالى كه مردان قبيله، به چالاكى و سرعت موصوف و ممتاز بودند و اين به خاطر آن بود كه در مناطق كوهستانى پرورش يافته بودند و آن زندگى، آنان را با اين ويژگى، يعنى سرعت در دويدن و تيراندازى دقيق و هدفمند تربيت كرده بود.
اما بردگان، شأنشان از اين هم بالاتر بود، زيرا آنان از نفوذ و سلطه خود در شهر دفاع مى كردند، چرا كه وجودشان در گرو وجود سيد و سرور آنان در مركز خلافت بود.
از قواعد اشراف برجسته آن بود كه شريف شكست خورده نسبت به خانواده خود
صفحه 545 |
در شهر، آن هم زمانى كه شهر را ترك مى كرد، واهمه نداشت.
او مى توانست كار آنان را به هر يك از اشرافى كه مى خواست واگذار كند تا در سايه حمايت او زندگى كند تا هر زمان كه سرور خانواده به هر چه خواست عمل كرده يا پيروزمندانه به شهر بازگشت امارت از دست رفته را در اختيار بگيرد.
جنگ هاى اشراف تا پيش از دوره اخير با اسب و شمشير و چوبدستى و چماق بود، اما بعد از آن تير و تفنگ هم به آن افزوده شد و اندكى بعد توپخانه هم به كار آمد و در بيشتر اوقات از خانه هاى خود به عنوان حصن و قلعه استفاده كرده، از سوراخ هاى آن براى تيراندازى و از خيابان هاى مكه به عنوان ميدان نبرد استفاده مى كردند.
در اين ميان دكانداران، هميشه اموالشان در معرض غارت بود، چنان كه خانه هاى مردم هم در ميانه جنگ، در اموال خود امنيت نداشت.
چنان كه در مواردى، از عرصه مسجد و رواق هاى آنها نيز به عنوان ميدان جنگ استفاده مى شد; اين به خصوص در مواقعى بود كه طرف درگيرى ترك ها بودند، زيرا خانه هاى آنان محاذى با مسجد و اطراف آن بود، به همين دليل دشمنان آنان چاره اى جز نبرد با آنان از اطرافشان كه ضلعى از آنها همان ديوار مسجد بود نداشتند و اين، خود به خود نبرد را در وقتى كه توسعه مى يافت، به داخل مسجد مى كشاند.
مكه هنوز از ثبات يك امارت بهره مند نگشته بود كه يكباره حركت هاى شورشى تازه اى برپا مى شد، چرا كه اشراف، همان طور كه گفتيم، در اختلافشان بر امارت، از شمشير بهره مى گرفتند و به همين دليل، در بيشتر سال ها، اين بلاد گرفتار فتنه هاى ويرانگر بود، چنان كه گاه در يك سال بيش از چند بار فتنه رخ مى داد.
مشكل ديگر آن بود كه ايّام حج در بسيارى از اين اوقات با اين فتنه ها درگير بود و حجاج گرفتار مصايب غير قابل تحمّلى مى شدند.
بسا دولت عثمانى بيشتر نقش را در برپايى فتنه در ايام حج داشت، چرا كه اوامر عزل، زمانى كه زمينه آن فراهم مى شد، به طور معمول در ايام حج همراه با اميرالحاج شامى به مكه مى رسيد و با اتكاى نيروى نظامى اعلام مى شد و اين فقط در موسم حج ممكن بود.
در اواخر دوره مورد بحث، يعنى حوالى قرن يازدهم و دوازدهم، اوامر خليفه
صفحه 546 |
معمولا از طريق والى مصر براى امير مكه ارسال مى شد يا با اتكاى به نيروى نظامى مصرى در مكه به اجرا در مى آمد.
به همين دليل برخى تصوّر كرده اند كه مكه تابع مصر بوده است.
واقعيت آن است كه ارتباط اميران مكه با واليان مصر، ارتباط يك كارگر با واسطه اى بود كه خليفه به او اعتماد داشت و همان طور كه در ابتداى اين فصل گفتيم روى عنصر تركى آن حاكم حساب مى شد.
شرايط مكه به گونه اى سپرى شد كه محقق به درستى نمى تواند در اين باره كه وضعيت آرامش و استقرار و اطمينان در طول مدت زمانِ مورد بررسى ما در اين فصل، چگونه بوده، به نتايج مطلوبى دست يابد، زيرا مكه يكسره در معرض رشته فتنه هايى بود كه شمارش آنها بسى دشوار است و شايد بتوان گفت در طول سه قرن به جز مدّت زمان هاى كوتاه كه بيشتر آن ده سال مى شد، روى آرامش را نديد.
البته بايد دوران امارت بركات و فرزندش ابونمى و نواده اش حسن را كه بيش از هشتاد سال نيست، استثنا كرد.
نمايندگى هاى اجنبى
در پايان دوره مورد بحث، براى نخستين بار اين بلاد شاهد حضور نمايندگى هاى سياسى اجنبى بود.
براى نخستين بار قنسول انگليس در سال 1216 وارد جده شد تا كارهاى قنسولى را مستقيم انجام دهد.
وى براى اين كار، خانه اى گرفت و پرچم انگليس را براى نخستين بار در تاريخ نمايندگى هاى سياسى اجنبى بر آن برافراشت.
هنوز آن قرن تمام نشده بود كه بر شمار نمايندگى هاى خارجى در جده افزوده شد و فرانسوى ها و روس ها هم در جده قنسولگرى تأسيس كردند.
(1)
محدوده شهر مكه به لحاظ عمران و آبادى در اوائل دوره عثمانى، چيزى بيش از آنچه در زمان چراكسه بود، نبود.
قطبى كه بخشى از عمرش را در دوره نخست عثمانى در مكه سپرى كرد و به سال 988 درگذشت، در كتاب الاعلام خود گويد: ابتداى مكه، مَعْلات و منتهاى آن در سمت مسفله جايى نزديك مولد حمزه است كه چسبيده به محل
1 .
إفادة الأنام، خطى.
صفحه 547 |
وردى آبى است كه از راهى به آنجا مى آيد كه به آن بازان(1) گفته مى شود.
و نهايت آن در
سمت جده، شبيكه است.
عرض آن هم از سمت كوهى است كه الان ـ يعنى در زمان وى ـ به آن كوه جِزَّل گفته مى شود و ازرقى آن را جبل الاحمر ناميده و مُشْرف بر كوه قُعَيقعان(2) است.
آن را بدين سبب جزّل مى نامند كه طايفه اى از سپاه مسمّى به اين اسم، در آنجا طبل مى نواختند.
(3) چنين به نظر مى آيد كه ديوارى كه قتاده در حوالى قرن ششم بنا كرد، در زمان قطبى نبوده است، چرا كه وى مى گويد مكه زمان وى، سورى ندارد.
سپس اشاره مى كند كه شهر در زمان وى آباد شده است، اين بعد از آنى است كه وى در دوران كودكى خود شاهد آن بوده است كه حرم ومطاف، خالى از جمعيت بوده است.
قاعدتاً دوران طفوليت او در روزگار سلطان سليم بود.
سپس مى افزايد: يك پيرمرد راستگو از اهل مكه به او گفته است: شاهدِ آهوانى بوده كه از كوه ابو قبيس به سمت صفا آمده، داخل مسجد مى شدند و باز مى گشتند، چرا كه كسى در مسجد نبوده است.
و مى گويد كه در وقت ظهر، بازار مسعى، خالى از فروشنده بوده است و ديده است كه قافله ها با بار خود از بجيله مى آمدند و كسانى را نمى يافتند تا متاعشان را بخرند.
آن زمان به خاطر كمى جمعيت قيمت ها بسيار پايين و درهم بسيار ارزشمند بوده است.
اين مطالبى است كه قطبى از آن پيرمرد نقل كرده و من بعيد نمى دانم كه آن پير اواخر دوران چراكسه را به خاطر دارد.
پس از آن قطبى مى گويد: اما در روزگار ما، مردم فراوان و رزق و روزى هم بسيار گسترده است.
(4)
جيره سالانه گندم
ترديدى نداريم كه يكى از منابع عمده گسترش رزق و روزى در مكه، جيره گندمى بود كه سلطان سليم در حجمى بسيار وسيع و فراوان به صورت سالانه ارسال كرده، ميان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 .
شايد ورودى چاه را بازان مى گفتند و اين به خاطر مهندس آن يا بانى آن است كه نامش بازان بوده است.
2 .
ياقوت مى گويد كه جبل احمر همان قعيقعان است; يعنى همان كوهى كه قلعه هندى روى آن ساخته شده است.
3 .
الإعلام بأعلام بيت الله الحرام، صص 39 و 43.
4 .
همان، صص 40 ـ 41.
صفحه 548 |
ساكنان حرم توزيع مى شد.
اين محموله نخستين بار در زمان وى و اولين بار در هفت هزار اِردب بود كه دو هزار آن در مدينه و پنج هزار آن در مكه توزيع شد.
مصلح الدين، امير محمل رومى، بزرگان را به اجتماعى فرا خواند كه صلاح الدين بن ظهيره شافعى قاضى مكه و سه قاضى از سه مذهب ديگر، نايب جده و برخى از شخصيت ها در آن حاضر شدند.
در آنجا فرمان سلطانى در باره توزيع غلاّت خوانده شد و با آنان در باره كيفيت تقسيم آن مشورت گرديد.
آنان گفتند كه مى بايست اين كار در اختيار بركات امير مكه و به رأى او باشد.
در اين باره، نامه اى به امير مكه نوشته شد و او هم آن را به همان اجتماع واگذار كرد.
اين مجلس بار ديگر تشكيل شد و اعضاى حاضر در اين باره توافق كردند تا توزيع غلات بر اساس سجلاّتى باشد كه اسامى خانه هاى هر محله و شمار مردان و زنان و اطفال و خدمه موجود در هر خانه در آن نوشته شود.
در اين باره مى بايست تجار و اهل بازار و نظاميان استثنا شوند.
شمار ساكن به جز افرادى كه مستثنا شده بودند، دوازده هزار نفر بود و به هر كدام از آنان چهار كيل رسيد كه همراه با يك دينار طلا به آنان داده شد.
اين گندم چندان فزونى گرفت كه معاش مكيان از آن تأمين مى شد.
سلطان سليمان عثمانى دستور داد تا قريه هايى در مصر از اموال خاص او خريدارى و درآمد غلّه آن وقف شود و سالانه براى توزيع در مكه ارسال گردد.
اين كار مى بايست به موجب دفاتر سلطانى باشد.
او همچنين دستور داد تا بر مبالغى نقدى هم كه به مكه فرستاده مى شد، افزوده شود.
(1) در دوران سليم بن سليمان، هفت هزار اِردب ديگر غله، از سهم اوقاف سلطانى در مصر افزوده شد.
اين بار، با شتر به سمت سوئز حمله شده، از آنجا با كشتى به جدّه يا ينبع فرستاده مى شد.
اينها نيكى هايى است كه عثمانى ها به هدف كسب ثواب و احسان يا شايد هم براى ريا و تبليغ يا به سبب ديگرى مى فرستادند، جز آن كه ترديد نداريم كه اين امر بيش از آن كه به نفع اهالى حرمين باشد، به ضرر آنان بود، چرا كه قبول اين احسان، سبب كسالت و خمودى اين مردم شد.
زمانى كه تصوّر كنيم اين احسان براى چند قرن به طول كامل ادامه
1 .
بنگريد: منائح الكرم، ج3، ص448.
صفحه 549 |
داشت و به شمار افزايش جمعيت بر مقدار آن افزوده مى شد و شامل تمامى خانواده هاى موجود در مكه از اين سال تا سال ديگر مى شد، در آن صورت مى توانيم شرايطى را كه اين مردم در آن تربيت شده اند درك كنيم و در آن صورت شگفتى ما از اين كه چرا اين مردم صرفاً روى بخشش ها و صدقات تكيه كرده و نيازى به ورود جدّى در عرصه هاى زندگى بسان ساير امت ها احساس نمى كنند؟ از ميان خواهد رفت.
اگر اين نيكوكاران در باره اين مبالغ غير قابل شمار، انديشه كرده، آنها را در راه احياى اراضى موات و كندن چاه ها و گسترش آموزش و پرورش و ساختن كارخانجات به كار مى گرفتند، امروز اين مردم به گونه اى ديگر تربيت شده بودند و اينك شاهد مرارت ها و مشقّات موجود نبوديم.
بايد توجه داشته باشيم كه اين شهر، طى دوره مورد بحث، سختى هاى زيادى را هم تحمّل كرد، چرا كه فتنه هايى كه ميان امراى شهر پديد مى آمد، در بسيارى از اوقات، مانع از رسيدن اين كمك ها و بخشش ها مى شد، چنان كه گاه مانع از رسيدن كاروان هاى تجارى مى گشت.
اگر اين سرزمين خودكفا بود، وضعيتى جز اين داشت.
دحلان براى ما از سالهاى فتنه چنين مى گويد: قيمت كَيْله گندم و برنج دو مشاخِص(1)و يك رطل از شكر و گوشت و روغن به دو ريال مى رسيد.
ما گرانى سنگين اينها را در نمى يابيم مگر وقتى كه اين قيمت ها را با آنچه همين دحلان از قيمت ها در وقت ارزانى آورده است، مقايسه كنيم.
همو مى گويد: يك كيل از گندم و برنج ارزشش پنج ديوانيه و اندازه اين كيل تقريباً معادل يك صاع بوده است.
قيمت يك رطل عسل و كشمش، چهار ديوانيه بوده است.
آنچه من از دوران طفوليت به ياد دارم آن است كه يك هلله كه پنج قرش فعلى بود، برابر با 30 ديوانيه بود و اين پول رايج عثمانى در دوره مورد بحث ما بود.
از جمله انواع اين پول كه دحلان از آن ياد كرده، قرش بود كه معادل 40 ديوانيه بود و بدين ترتيب آنان هفت كَيْله از گندم را به يك قرش خريدارى مى كردند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .
دينارهاى با نقش و شكل.
سكه هاى منقوش.
صفحه 550 |
افراد مسن دو نوع قرش مى شناسند، يكى قرش صاغ كه 120 ديوانيه بود و ديگرى قرش شرك كه 40 ديوانيه بود.
ريال مجيدى هم 20 قرش صاغ و 60 شرك بود.
از نكات شگفت زندگى در اين دوره، اگر دوره هاى گرانى را استثنا كنيم، مطلبى است كه غازى از طبرى و سنجارى مى گويد و آن اين كه وقتى يكى از ائمه مسجد الحرام، سنش بالا رفته و بازنشسته مى شد، نفقه روزانه او دو قرش تعيين مى گرديد و اين نشانگر هزينه متوسط يك شخص در آن زمان است.
راه حج
راه حج در اين دوره، همان مسيرى بود كه در زمان مماليك وجود داشت و از شام يا مصر به سمت عقبه مى آمد.
سلاطين عثمانى توجه خاصى به ايستگاه هاى طول مسير داشتند و در استوار كردن قلعه ها در عقبه و مويلح و ضبا و الوجه با استفاده از پول خزاين تركى ـ مصرى مى كوشيدند.
اين وضعيت تا دوره دوم عثمانى ادامه يافت و در سال 1301 بود كه راه حج از راه دريا به مسير سوئز تغيير يافت.
در اين وقت عثمانى ها قلاع عقبهو الوجه را در اختيار گرفتند و سپس در سال 1310 آن را به امارت مكه محلق كردند.
حجاج هند هم ]زمانى[ به صورت زمينى از ايران و عراق عبور مى كردند; اما در اوائل اين دوره از بندر سورت در نزديكى بمبئى با كشتى به حج مى آمدند.
محمل ها
عثمانى ها به تقليد از شام و مصر، يك محمل رومى به راه انداختند و اين از نخستين سال تسلط آنان بر مكه، يعنى از سال 923 آغاز شد.
زمانى كه اين محمل همزمان با محمل مصرى به مكه رسيد، شريف بركات همراه با گروهى از سپاهش كه از عموزادگانش بودند براى ملاقات با آنان از شهر بيرون رفته، در زاهر به استقبالشان شتافت.
(1) در آنجا به وى و فرزندش خلعت مخصوص داده شد و آن دو همراه امرا و دو
1 .
در اين مراسم، معمولا مستقبلين با شمشيرها و تفنگ ها بازى مى كردند.