بخش 3
باب نخست : توصیف مکه مکرّمه و بیان برخی احکام آن مکه مکرمه
49 |
باب نخست :
توصيف مكه مكرّمه و بيان برخي احكام آن
مكه مكرمه
مكّه معظّمه شهري است گسترده و بزرگ كه در سرزمين مقدس واقع شده و جمعيت بسيار آن را جز خداي شماره نتواند كرد . كوه ها همچون بارويي آن را در بر گرفته اند و با اين حال سه بارو دارد ؛ يكي در بالا به نام « باب مُعلاّة » ( 1 ) با دو دروازه كه يكي از آنها بيشتر وقت ها بسته است . و دو باروي ديگر در پايين ؛ يكي به نام « باب شبيكه » ( 2 ) با دروازه اي بزرگ و پنجره اي كوچك و ديگري « باب ماجن » ( 3 ) كه « باب يمن » نيز ناميده مي شود ؛ زيرا بر جادّه يمن قرار دارد .
آن گونه كه خود ديده ام ، بهترين اين باروها ، « باب شبيكه » است كه با بناي قسمت ميان دو كوه ، كامل شده است . باروهاي ديگر ؛ يعني « باب معلاّة » و « باب ماجن » چنين موقعيتي ندارند . خرابي درِ باروي « باب ماجن » هم زياد است و ديوارهاي اين دو بارو در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ « معلاّة » ( با تشديد ) منطقه مرتفعي بر دامنه كوه « حجون » است و قبرستان مكه موسوم به « معلاة » در آن قرار دارد . مردم مكه آن را « معلي » ( بدون تشديد ) تلفظ مي كنند .
2 ـ « شبيكه » كه در حال حاضر از محله هاي مكه به شمار مي رود ، در قسمت پايين شهر و در سمت غربي آن است .
3 ـ « ماجن » يا « ماجل » در پايين مكه امروزه جايگاه بركه اي است به همين نام .
50 |
بسياري جاها ، كوتاه تر است ، حال آن كه باروي « باب شبيكه » چنين نيست ؛ باروهاي « باب معلاة » و « باب ماجن » بازسازي شده و بناي آنها از كوه تا كوه ، تكميل شده است ، گو اينكه در باروي « باب معلاة » در طرف بركه معروف به « بركه صارم » هنوز جاي خرابي وجود دارد .
ديوارهاي اين دو بارو نسبت به قبل ، بلندتر شده و گفته مي شود از اين نيز خواهد شد و كنگره هايي براي آن خواهند ساخت . خرابي هاي موجود در باروي « باب معلاّة » و در بناي ساخته شده آن ، در نيمه دوم سال 816 از سوي شريف بدرالدين حسن ( 1 ) بن عجلان حسني ، نايب السلطنه بلاد حجاز مرمّت گرديده است . علّت خرابي اين بود كه برادرزاده وي رميثة بن محمد بن عجلان در پگاه روز پنجشنبه ، بيست و چهارم جمادي الآخرِ همان سال به اتفاق گروهي از ياران خود به مكّه يورش آورد و وارد آن شد و جماعتي از غير عرب هايي كه در مكه بودند ، به وي گرويدند و سپس همگي از آن خارج شدند و از ترس رسيدن حسن بن عجلان و يارانش ـ كه از كثرت چشمگيري برخوردار بود و آنان را تار و مار مي كرد ـ خرابي چنداني در مكه ايجاد نكردند . مدت حضور آنان در مكه يك ساعت يا اندكي بيشتر بود .
هنگامي كه رميثه به مكه روي آورد ، عمويش اطلاعي از اين امر نداشت . او پس از آگاهي ، به سرعت از جانب « باب معلاّة » وارد مكه شد . ياران رميثه در حال خروج از مكه ، دسته هاي جلويي و پيش قراولان وي را ديدند . سيد حسن اندكي آنان را تعقيب كرد و سپس ترحّم نمود و رهايشان ساخت . ميان دو گروه ، درگيري هاي بسياري اتفاق افتاد . به علاوه برخي از مردان سيد حسن ، بخش هايي از هر دو سوي باروي « باب معلاة » را خراب كردند ؛ از جمله بخش بزرگي كنار كوه و پاي برجي به فراخي حدود ده ذرع كه ديوار آن را ويران ساختند و نيز قسمتي از آن سوي ديوار متصل به « بركه صارم » را كه در روز سه شنبه ، بيست و پنجم شوال سال هشتصد و هجده ، ويران ساختند كه در روزهاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شريف حسن در 16 جمادي الآخر سال 829 وفات يافت . شرح حال وي در « الضوء اللامع » ، سخاوي ، ج3 ، ص105ـ103 ، رقم 417 آمده است .
51 |
باقي مانده شوال ، همه ويراني هاي آن همانند گذشته بازسازي گرديد .
در اول ذي قعده همان سال نيز دروازه « باب معلاّة » كه در سال 786 در كلكته هند ساخته شده و به سيد احمدبن عجلان اهدا شده بود ، و در سال 789 در زمان توليت عنان بن مغامس بر مكه ، در پي كشته شدن محمد بن احمد بن عجلان ، كار گذاشته شده بود ، در آتش سوخت و به زمين افتاد .
علّت سوزاندن و ويران شدن دروازه آن بود كه وقتي سيد حسن در هجدهم ماه رمضان آن سال به جاي رميثه بن عجلان ، كارگزار مكه شد ، مردان رميثه مانع از ورود عموي وي به مكه شدند و او نيز آن را سوزاند و ويران كرده بود ، از اين رو وي دستور داد آنچه ويران شده بازسازي شود و درِ سوخته با در ديگري تعويض گردد و در همان جا در روز جمعه دوازدهم ذي قعده همان سال ، نصب شود ؛ اين در متعلق به يكي از خانه هاي سيد حسن در مكه بود كه اندكي از دروازه « باب معلاّة » كوچك تر بود . اين كوچكي جبران شد و كار مرمّت و اصلاح آن بخوبي صورت گرفت .
مكه غير از بارويي كه امروزه دارد ، باروي ديگري از سمت بالا نزديك به مسجد معروف « الرايه » ( 1 ) دارد .
دروازه اين بارو طبق گفته چند تن ، ميان دو خانه روبه روي هم منسوب به مسعودبن احمد ، معروف به « ازرقي مكي » واقع است كه در يكي از آنها و در برابر نبش اين دو خانه و آن طرف خرابه هاي ديوار « آب انبارهاي بدون سقف » قرار دارد و اگر جاي دروازه اين بارو در برابر اين دو نبش باشد ، ظاهراً جايگاه بقيه بارو بايد روبه روي دروازه هاي آن ، از دو سو و از طرف كوهي در سمت « قراره » ( 2 ) به نام « لعلع » تا به كوه روبه روي آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ « مسجدالرايه » همچنان به همين نام شناخته مي شود . اين مسجد در « الجودريه » سمت راست « صاعد » از سوي « مدعا » به طرف « معلاة » است . در سال 1361 هـ . ق . به هنگام بازسازي آن ، زير پايه هاي آن دو قطعه سنگ داراي نوشته هايي يكي با تاريخ 898 و ديگري سال هزار قمري يافت شد كه ثابت مي كرد اين مسجد همان « مسجدالرايه » است .
2 ـ از آبادي هاي مكه .
52 |
است « سوق الليل » ، ( 1 ) كشيده شده باشد ، چرا كه پناه گرفتن در اين بارو ، تنها در چنين صورتي معنا پيدا مي كرد . در اين دو كوه ياد شده ، برجا مانده كه از اتصال بارو به آنها حكايت دارد .
قسمت هايي از بارو نيز در حال حاضر جزو خانه هاي روبه روي آن قرار گرفته است ؛ زيرا كسي در يكي از خانه هاي منسوب به « رالكين » ، ( 2 ) ديوارهاي پهناوري را به من نشان داد و به نقل از خويشان خود يادآور شد كه اين ديوار ، بازمانده بارويي است كه در آنجا قرار داشته است . امروزه به همان جايي كه دروازه بارو بوده ، « درب الدارس » و به اين دروازه « سور الجديد » مي گويند . همچنين مطلبي به خط عبدالرحمان بن ابي حرمي كاتب عطار قباله نويس مكه ديده ام كه بيانگر همين مطلب است .
از دروازه باروي ياد شده از همان نبش دو خانه مزبور ، پس از گودال تا ديوار قبله « مسجد الرايه » ، فاصله زميني يكصد و بيست و سه ذرع و يك ربع ذرع آهني و به ذرع دستي يكصد و چهل ذرع و شش هفتم ذرع است . و از محل دروازه باروي مورد نظر تا ديوار دروازه مسجدالحرام معروف به « باب بني شيبه » فاصله نهصد و بيست و نيم ذرع آهني و يك هزار و پنجاه و دو ذرع دستي است . معلوم نشد كه اين باروهاي مكه ، چه زمان ساخته شده اند و چه كسي آنها را ساخته و يا بازسازي كرده است ، ولي آگاه شدم كه « شريف ابوعزيز قتاده » ( 3 ) بن ادريس حسني يكي از اجداد همان سيد حسن ، آن را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ از آبادي هاي مكه .
2 ـ در اصل چنين آمده است .
3 ـ او نخستين فرد از اشراف حسني پس از هاشمي ها است كه عهده دار كارگزاري مكه گرديد . تاريخ كارگزاري وي ، پانصد و نود و هفت يا هشت يا نه ( 9ـ 8 ـ597 ) بوده است . ميان وي و خليفه بغداد ؛ يعني « ناصر لدين الله » نزاع و درگيري بوده است . ملك عيسي بن عادل ايوبي حاكم حلب ، بر وي خشم گرفت و كار گزار مدينه را عليه وي ياري داد و لشكريان فراواني به كمك او فرستاد كه در نتيجه آن ، « قتاده » در سال 612 شكست سختي خورد . ابن اثير در تاريخ خود يادآور شده است كه كارگزاريِ « قتاده » مرزهاي يمن تا مدينة الرسول را در برگرفت و لشكريانش آن چنان فراوان بودند كه اعراب را به وحشت انداخت . او در همين وضع بود تا اينكه با پسرش حسن ، اختلاف نظر پيدا كرد و حسن در اين اختلاف او را كشت و در سال 618 خود را امير خواند . نكـ : « الكامل في التاريخ » ، ج12 ، ص401
53 |
بازسازي و مرمت كرده است .
گويا در ايام دولت او بود كه گردنه اي كه باروي « باب شبيكه » بر آن ساخته شده ، از سوي « مظفر » حاكم اربل در سال 607 آماده سازي و هموار گرديد و چه بسا هم او ، باروي جديد بالاي مكه را ساخته باشد ، والله اعلم .
در كتب تاريخي آمده است كه مكه در زمان « مقتدر بالله » ( 1 ) عباسي ، داراي بارو بوده است ، ولي در نيافتم كه آن بارو در كدام سوي شهر قرار داشته است .
طول مكه از « باب معلاة » تا « باب ماجن » در امتداد ويرانه هاي ديوار و مسعي و بازار معروف به « سوق العلاّفه » ( 2 ) و مسيل وادي ابراهيم ، 4470 ذرع دستي است كه ذكر آن در بيان حدود حرم خواهد آمد . در اين حال مي توان گفت كه اندازه آن ، هفت هشتم ذرع آهني است .
طول مكه از « باب معلاة » تا « باب شبيكه » در امتداد ويرانه هاي ديوار و مسعي و مسيل « وادي ابراهيم » كه در كوچه اي كه به خانه معروف به خانه « ابن عرفه » در « شبيكه » درمي آيد و به سمت « باب شبيكه » منحرف مي گردد ، به ميزان 4692 ذرع دستي است و از « باب معلاّة » تا « باب شبيكه » در امتداد ويرانه هاي ديوار به سمت « سوق البُنّ والحشيش » ( بازار قهوه و علوفه ) تا « سويقه » و از آنجا به « شبيكه » ، مقدار 4172 ذرع دستي است . كسي را سراغ ندارم كه پيش از من ، اندازه هايي به ذرع دستي داده باشد . اندازه هايي كه در اصل اين كتاب آمده است ، در يكي از نسخه هاي ابن حاجب ( ذرع درستي ) مشهور شمرده شده است و از كسي كه مي گويد يك « ميل » برابر با 3500 ذرع است ـ بنا بر گفته ابن عبدالبرّ كه شيخ خليل مالكي صاحب « التوضيح » از وي نقل كرده است ـ درست تر است و نيز كسي كه مي گويد يك ميل برابر با چهار هزار ذرع است و اهل حساب آن را قبول دارند و به گفته « ابوالوليد باجي » ، در نقل قولي كه صاحب « التوضيح » از وي مي كند ، بيشتر مردم بر همين قولند و نيز گفته شش هزار ذرع را در مورد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ « مقتدر بالله » از خلفاي عباسي ، در سال 295 به خلافت رسيد و تا سال 317 در خلافت باقي ماند .
2 ـ امروزه به نام « سوق الصغير » معروف است .
54 |
يك « ميل » داريم كه سخن « اصمعي » و هواداران شافعيِ وي و ديگران است .
فاكهي همچنين يادآور شده است كه در گذشته مردم براي سكونت ( در مكه ) ، از چاه واقع در مسجد نزديك ويرانه هاي ديوار در بالاي مكه ، فراتر نمي رفتند ؛ زيرا در مطلبي با عنوان « ذكر محل هايي از مكه كه نماز در آنها مستحب است و آثار برجا مانده از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) » آورده است : . . . از جمله مسجدي است در بالاي مكه نزديك ويرانه هاي ديوار كنار چاه « جبير بن مُطْعم بن عديّ بن نوفل » كه آن را « بئر عليا » ( چاه بالايي ) مي نامند و گفته مي شود كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در آن نماز گزارده است . آنگاه مي گويد : از برخي فقهاي اهل مكه شنيده ام كه گفته اند : مردم در سكونت خود در گذشته هاي دور ، از اين چاه فراتر نمي رفتند و در اين سوي مسجد بودند و آن سوي مسجد خالي بوده است .
« عمر بن ابي ربيعه » يا ديگري ، در ابيات ذيل ، از اين چاه ياد كرده است :
ـ نزلت بمكة في قبائل نوفل * * * ونزلت خلف البئر أبعدَ منزل
ـ حذراً عليها من مقالة كاشح * * * ذَرِبِ اللِّسان يقول ما لم يفعل
« در مكه بر قبايل نوفل پشت چاه در دورترين خانه وارد شدم . »
« در آنجا از سخنان آدم كينه توز و بد زباني كه فقط حرف مي زند ، بيم داشتم . »
از « ابويحيي بن ابي ميسره » شنيدم كه مي گفت : آخرين خانه ها در كنار ويرانه ها در حدود اين مكان بود و به گفته « عطاء » استدلال مي كند كه مي گفت : اگر حاجي از ويرانه ها در گذرد ، هر چه مي خواهد مي تواند انجام دهد .
مسجد مزبور ، همان مسجد معروف به « مسجد الرايه » و چاه مورد اشاره ، نيز احتمالاً همان چاهي است كه در اين مسجد وجود دارد و نزد مردم مشهور است و از آن آب بر مي دارند و احتمال دارد همان چاهي باشد كه در نزديكي چاه « ابي مره » در نزديكي اين مسجد از سمت بالا ، واقع است كه اكنون حدود دوازده سال است كه خشك شده و نسبت به چاه فعلي ، از آن دورتر است و اولي نزديك تر است ، ( خدا عالم است ) .
امروزه خانه هاي بسياري در بالاي مسجد و چاه مزبور از دو سوي وادي ؛ يعني
55 |
همان سمتي كه در جهت راست بالاي مكه معظمه قرار دارد ، ( 1 ) متعلق به مردم وجود دارد . و از كوه هاي پيرامون مكه بنا بر آنچه « ازرقي » ذكر كرده است ، ( 2 ) دو كوه اخشب ؛ يعني كوه « ابوقبيس » و « جبل احمر » است ؛ زيرا مي گويد : دو اخشب مكه يكي ابوقبيس ؛ يعني كوه مشرف بر « صفا » به طرف « سويدا » و « خندمه » است و پس از آن مطالبي درباره ابوقبيس مي گويد : . . . و اخشب ديگر ، كوهي است كه به آن « جبل احمر » مي گويند كه در جاهليت « اعرف » ناميده مي شد و آن كوهي است كه از پيش رو به قُعَيْقعان و خانه هاي عبدالله بن زبير مشرف است .
« ابن اثير » و « محبّ طبري » درباره دو اخشب مكه ، همان مطلبي را كه ازرقي گفته است آورده اند ، ولي قاضي عياض در « المشارق » و ياقوت ( حموي ) در « مختصر معجم البلدان » ( 3 ) درباره « جبل احمر » ، مطلب مغايري گفته اند ؛ « قاضي عياض » گفته است : دو اخشب ، دو كوه هستند كه گاهي در شمار مكه و گاه در شمار مدينه مي آيند ؛ يكي « ابوقبيس » است و ديگري قعيقعان و گفته مي شود كوه ديگر « جبل احمر » است كه به آنجا مشرف است و هر دو را « جبجبان » ( 4 ) مي نامند و ابنوهب مي گويد : دو اخشب ، دو كوهي است كه پايين عقبه منا ، بالاي مسجد الحرام قرار دارند ؟ اينكه گفته . . . « و گاهي در شمار مدينه مي آيند » چه بسا در اصل ـ و به دليل آنچه كه به نقل از « ابنوهب » نقل كرده ـ بايد مي گفت : در شمار منا . ( خداوند آگاه است ) .
ياقوت مي گويد : اخشب دو جاست ؛ اخشب شرقي و اخشب غربي كه هر دو را دو اخشب ( اخشبان ) مي گويند . شرقي همان كوه « ابوقبيس » است و غربي كوه « قعيقعان » . و گفته مي شود : آن دو ، « ابوقبيس » و « جبل احمر » است كه بر آنجا مشرف است و در « معجم البلدان » توضيح داده شده اند . ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ منظور سمت جاده « المدعا » است .
2 ـ اخبار مكّه ، ج2 ، ص266
3 ـ منظور كتاب « المشترك وضعاً و المفترق صقعاً » ( صفحه 16 ) است .
4 ـ نكـ : معجم البلدان ، ج1 ، ص122
5 ـ « اخبار مكه » ، ج2 ، ص203 ـ 202
56 |
در وجه تسميه « ابوقُبَيس » ( با قاف مضموم و باي مفتوح و ياي ساكن ) اختلاف است ؛ گفته مي شود اين اسم از نام مردي از قبيله اياد گرفته شده كه او را « ابوقبيس » مي ناميدند و نخستين كسي بوده كه در آن كوه ، خانه ساخته و هنگامي كه ساخت خانه به پايان رسيد ، آن كوه را « جبل ابوقبيس » نام نهادند . اين سخن را امام ازرقي با همين مضمون آورده است . همچنين در بيان وجه تسميه آن گويند « ركن » از آن برگرفته و اقتباس شده است . نزد مردم مكه ، داستان نخست ، مشهورتر است .
ازرقي جز اين دو مورد ، چيزي در وجه تسميه كوه « ابوقبيس » نياورده است و گفته شده كه « ابوقبيس » از قبيله « مذحج » است .
نووي به نقل از ابن جوزي اين مطلب را نقل كرده ؛ چرا كه در « تهذيب » گفته است : ابن جوزي در علت نامگذاريِ ابوقبيس دو سخن مي آورد كه درست ترين آنها از اين قرار است : نخستين كسي كه در آنجا خانه ساخت ، مردي از قبيله « مذحج » به نام ابوقبيس است كه وقتي بناي خود را در آنجا ساخت ، آن كوه « ابوقبيس » ناميده شد . و سخن دوم را از آن رو كه ضعيف يا نادرست است ، نمي آوريم .
گفتني است سخني كه نووي آن را نياورده ، همان مطلبي است كه ازرقي بدان اشاره كرده ؛ يعني داستان اقتباس ركن از آن كوه ؛ چرا كه « محبّ طبري » در باب چهلم ، تحت عنوان « آنچه در فضل و حريم مكه آمده و اينكه بهترين زمينِ خداست » چنين آورده است : « در وجه تسميه ابوقبيس اختلاف است . برخي مي گويند اولين كسي كه در آن اقدام به ساخت خانه كرد ، مردي از قبيله مذحج به نام ابوقبيس بوده است و به همين دليل چنين نامي به خود گرفته است .
برخي نيز گويند به اين دليل كه ركن ، از آن برگرفته شده . ليكن گفته نخست درست تر است ؛ اين مطلب در « مثير العزم » آمده است » . نام كامل اين كتاب « مثير العزم الساكن إلي أشرف الأماكن » ، تأليف حافظ ابوالفرج بن جوزي است كه البته اين انتساب بنا بر قول مشهور است .
اينكه محبّ طبري در « القري » پس از نقل حديث در نخستين باب كتاب خود ، گفته
57 |
است : « ابن جوزي » اين حديث را با ذكر سند در كتاب مثيرالعزم آورده است كه تأييدي بر اين مطلب است .
اگر مطلبي كه محب طبري در وجه تسميه ابوقبيس بيان كرده ، واقعاً در مثير العزم آمده باشد ، آنچه را در بيان سخنان ناگفته « نووي » ياد كرديم ، تأييد مي كند .
فاكهي در مورد مردي كه نخستين بار در كوه ابوقبيس خانه ساخت ، هر دو قول را ؛ يعني اين كه : آيا از قبيله « اياد » است يا « مذحج » ، ذكر كرده و او را قبيس مي نامد و اين با آنچه « ازرقي » آورده و ابوقبيس ناميده است ، اختلاف دارد . شايد هم لفظ « ابو » در كتاب فاكهي افتاده باشد . ( الله اعلم ) .
نتيجه آن كه در نسب و نيز نام وي ، دو قول وجود دارد . گفته مي شود كه وجه تسميه اين كوه به ابوقبيس غير از آن است كه آورده شده ؛ چرا كه ابوالقاسم سهيلي در كتاب خود ( 1 ) مي نويسد : « ثور » و « ثبير » از كوه هاي مكه اند .
گفته اند كه ثبير مردي از قبيله هذيل بوده كه در آن كوه وفات يافته و به همين دليل ، كوه را به اين نام مي خوانند ، همچنان كه كوه ابوقبيس برگرفته از نام « قبيس بن شالح » مردي از قبيله جُرهُم است كه به سخن چيني و بدگويي ميان « عمرو بن مضاض » و دختر عموي او « مَيَّه » پرداخت . مَيَّه تصميم گرفت با پسر عموي خود صحبت نكند . از آنجا كه عمرو دختر عمويش را خيلي دوست داشت ، قسم خورد كه قبيس را بكشد . او نيز به اين كوه گريخت و خبري از وي نشد و در همان جا مُرد يا اين كه به جاي ديگري رفت . به هر حال اين كوه ، ابوقبيس ناميده شد .
سهيلي همچنين آورده است : ( 2 ) ابن هشام در يك خبر طولاني ، در جاي ديگري جز سيره « ابن اسحاق » از وي ياد كرده است . در وجه تسميه اين كوه مي گويند آتشي كه اينك در اختيار مردم است ، از آنجا اقتباس شده ؛ چرا كه دو كُنده بزرگ درخت از آسمان فرو افتادند و آتش گرفتند و حضرت آدم ( عليه السلام ) آتشي را كه در اختيار مردم است ، از آنها اقتباس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الروض الأُنُف ، مطبعة الجماليه ـ مصر ، ج1 ، ص175
2 ـ همان ، ج1 ، ص221
58 |
كرد . مضمون اين مطلب را « محمد بن ابراهيم وراق » در كتاب « مباهج الفِكَر و مناهج العِبَر » ياد كرده است .
وراق مي گويد : به آن كوه « ابوقابوس » و « شيخ الجبال » مي گويند . من اين كتاب را كه وراق مطالب ذكر شده درباره ابوقبيس را در آن آورده است ، نديده ام و تنها به نقل از او به خط يكي از دوستان خوانده ام .
ياقوت در « مختصر معجم البلدان » مي نويسد : ( 1 ) ابوقبيس ، نام دو محل ومكان است : يكي همين كوه و ديگري برجي است در برابر « شَيْزَر » . ما علاوه بر آنچه گفتيم ، باز هم درباره ابوقبيس در باب بيست و يكم اين كتاب سخن خواهيم گفت .
« احمر » كه گفته شده يكي از دو اخشب مكه است و بنا بر روايت عبدالله بن عمروبن عاص ، كه به نقل از ابوقلابه در تاريخ « ازرقي » ( 2 ) آمده است ، حضرت ابراهيم خليل ( عليه السلام ) خانه كعبه را از اين كوه بنا نهاد .
ياقوت در معجم البلدان ( 3 ) اَحمر را نام سه محل دانسته و مي نويسد : اَحمر سه جايگاه است ؛ نخست كوهي است مشرف بر « قُعَيْقعان » كه درزمان جاهليت « الأعرف » ناميده مي شد . دوم ، برجي است در سواحل شام كه به « عثليث » مشهور بوده و سوم ، ناحيه اي است در اَندلس در طرف « سَرَ قُسْطَه » كه بدان برج احمر مي گويند .
« ياقوت حموي » در تعريف « قعيقعان » و محل هايي كه بدين نام خوانده شده ، مي گويد : گويند كه قعيقعان يكي از دو « اخشب » مكه است . ( 4 )
نووي نيز همين مطلب را تأييد مي كند ؛ زيرا پس از يادآوري جاي آن در « روضه » و بيان حروف و حركات آن ، مي گويد : كوه معروف مكه در برابر كوه ابوقبيس است .
و از اين كه مي گويد : « به گفته ياقوت در تعريف قعيقعان كه مي گويد در برابر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ المشترك وضعاً ، ص11
2 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص267
3 ـ معجم البلدان ، ج1 ، ص117
4 ـ المشترك وضعاً ، ص355
59 |
ابوقبيس قرار دارد » ( 1 ) معلوم مي شود كه از « اخشب » هاي مكه است .
ابن اثير مي گويد : « اخشب » در لغت ، هر كوه ستبر و سخت را گويند . و در « صحاح جوهري » نيز به همين معنا آمده است . همچنين نام « قُعَيْقِعان » از آن رو چنين است كه سلاح هاي « مُضاض بن عمرو جُرْهُمي » و قوم او به هنگامي كه به جنگ قبيله « قطورا » درآمدند ، به قعقعه ( يعني چكاچك و به هم خوردن شمشيرها ) افتاد . ( كه در باب بيست و پنجم همين كتاب ، داستان آن را مي آوريم ) .
قول ديگر اين كه اين نامگذاري ، به دليل چكاچك شمشيرهاي « تبّع » بوده كه به هنگام ورود به مكه براي ارج نهادن به حرمت خانه خدا انجام شده است ، با آن كه قبلاً درباره آن نظر ديگري داشت .
قعيقعان ، نام پنج مكان است كه ياقوت در مختصر معجم البلدان خود ( 2 ) سه مكان را ذكر كرده است . علاوه بر آنها ، به نقل از « عرام » مي گويد : « جايي است در دوازده ميلي مكه در راه « جرف » به سمت يمن كه روستايي داراي آب و كشت و نخل است و ديگري كوهي است در « اهواز » كه ستون هاي مسجد بصره از سنگ هاي آن است » .
دو محلي كه ياقوت آنها را كه ذكر نكرده ، يكي محل معروفي است در اين سوي وادي مشهور در نزديكي « طائف » و ديگري ، دژي است در يمن ميان « ذمار » و « اِرياب » . ( 3 ) اين مطلب را يكي از دوستان مورد اعتماد ، برايم بازگو كرده است .
كوه هايي كه پيرامون مكه و درون اين سلسله جبال قرار دارند ، و نيز كوه هاي بيرون از مكه را ، با وجود آنكه ازرقي نام آنها را ذكر كرده ، جز افراد اندك نمي شناسند و از اين رو از اين موضوع مي گذريم .
در « مكه » بناهاي بسياري هست كه از ميان همه آنها ، تنها اماكن مقدس را ياد مي كنند . ما نيز جز اماكن مقدس و متبرك ، مقدس و متبرك محلي را ياد نمي كنيم . بناهاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تهذيب الأسماء و اللغات ، ج2 ، ص110
2 ـ منظور كتاب « المشترك وضعاً والمفترق صقعاً » ، ص355 است .
3 ـ « ذمار » و « ارياب » دو روستا است در يمن .
60 |
مزبور به نام كساني خوانده مي شوند كه مالك آن بوده اند و اين نام تنها براي همان زمان به كار مي رفته است و با فروش يا انتقال ملكيّت ، نام آن جاها نيز تغيير مي كرده و به نام كساني در مي آمده كه آنها را در اختيار گرفته اند و معمولاً نام هاي پيشين از ياد مي رفته است . هم چنان كه در معرفي عمارت هاي بزرگ مكه از زبان ازرقي پيش آمده است و اكنون تنها شمار بسيار كمي از آنها به همان نامي كه ازرقي آورده ، شناخته مي شوند كه بدان خواهيم پرداخت .
در مورد مكه ، از محلي به نام « مُعلاّة » منطقه بالاي مكّه نام برده مي شود كه پس از بيان محدوده آن ، به بيان حدّ « مسفله » ( منطقه پايين مكّه ) مي پردازيم :
ازرقي در تاريخ خود ( 1 ) از منطقه بالاي مكه ، موسوم به « معلاة » و آنچه در امتداد آن قرار دارد ، چنين ياد كرده است : حدّ معلاة از سمت راست مكه ، فراتر از خانه ارقم بن ابي ارقم و كوچه اي است كه كنارِ كوه صفاست و از آن ، به سمت وادي به كوه ابوقبيس بالا مي روند و همه اينها و روبه روي كعبه و مقام ابراهيم و زمزم و قسمت بالاي مسجد ، از بخش بالاي مكه ، معلاة شمرده مي شود .
حدّ معلاة از سمت چپ ، از ابتداي كوچه بقر ، كنارِ آسياب و خانه « عبدالصمدبن علي لبّان » روبه روي خانه يزيد بن منصورِ حِميَري ، ( داييِ مهدي ) كه به آن « دارالعروس » مي گويند ، آغاز مي شود و تاكوه قعيقعان و خانه جعفربن محمد و دارالعجله و مسيل قعيقعان و بازارچه ادامه مي يابد و تا قسمت بالاي قعيقعان همه در شمار معلاة است .
مسفله ( منطقه پايين مكّه ) از سوي راست ، از كنار صفا تا بخش اجيادين به پايين ، همه را شامل مي شود . سمت چپِ مسفله ، از كوچه « بقر » به پايين تا خانه « عمروبن عاص » و خانه ابن عبدالرزاق جمحي و خانه زبيده ، همگي از مسفله به شمار مي رود .
از ميان خانه هايي كه ازرقي نام برده ، جز خانه ارقم و خانه عجله هيچ يك مشهور نيستند ؛ چه بسا منظور از خانه عمرو ، همان محل معروف به « خزانه قريش » باشد ؛ زيرا بنا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص266
61 |
به گفته ازرقي ، اين خانه در نزديكي همان درِ مسجدالحرام است كه به آن « باب عمروبن عاص » گفته مي شود و به « باب السدّه » معروف است . در زمان ما افراد زيادي از خاندان عمروبن عاص آن را فروخته اند و بيشتر آنها در جايي مشهور به « وهْط » در طائف اقامت دارند و پس از ايشان نيز به « بركوت مكين » ( 1 ) تعلّق گرفت . وي بناي باشكوهي در آن ساخت و پيرامون آن را از هر سو ، ديوار بلندي كشيد . او اين كار را در سال 812 آغاز كرد .
چه بسا كوچه « بقر » ، كه در حدود معلاة و مسفله از آن نامبرده شد ، همان كوچه اي باشد كه از آنجابه سوي جايگاه معروف به « معبدجنيد » بالا مي روند .
به گمان من وسعت دارالعجله نسبت به آنچه در زمان ابن زبير بوده ، كاهش يافته است ؛ زيرا از آن در محدوده مسفله و معلاة به عنوان مناطق مرزي ياد شده و تنها در صورتي مي تواند چنين باشد كه محل معروف به « خانه ابوسعيد » جزو آن بوده باشد .
در حال حاضر اغلب خانه هايي كه « ازرقي » بعنوان حدّ و حدود مسفله و معلاّة از آنها ياد كرده ، از ميان رفته اند و عمارت هاي بزرگي كه به نام صاحبانش معرفي كرده ، هيچ گاه در ياد نخواهد ماند و اين تأييدي بر نظر ماست كه گفته بوديم معرفي اين بناها به نام صاحبان آن ، جز براي همان زمان ، به كار نمي آيد .
در روزگار ما محدوده محل سكونت در مسفله از سمت كوه صفا تا نشان راهي است كه پاي يكي از مناره هاي مسجدالحرام معروف به مناره « باب علي » قرار دارد . پيش از آن محدوده ساكنين تا « مطهره ناصريه » در « مسعي » مي رسيد و از سمت دارالعجله به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حافظ سخاوي در « الضوء اللامع » ، ج3 ، ص15 ، شماره61 از وي ياد كرده كه : بركوت شهاب الدين ، آزاد شده سعيد مكيني است و اين يك آزاد شده مكين الدين يمني ، مردي حبشي داراي فضل و دوستدار دانشورزان و نيكوكاران و نسبت به ايشان مهربان و با محبّت بود كه بهره زيادي در دنيا برد و روزگارش دگرگون گشت و در عدن جاهاي بسياري را بنا كرد و آنگاه به مكه شد و در آنجا سكونت گزيد و خانه بزرگي در آن ساخت و به دامادي خانواده « محلي » درآمد و با دختر وي آمنه ، ازدواج كرد و از وي فرزندان بسيار آورد . همسران و فرزندان بسيار داشت ؛ به گونه اي كه در زمان حيات وي ، بيش از پنجاه فرزند وي وفات يافتند و در ذي قعده سال هشتصد و سي در حالي وفات يافت كه كاملاً ناتوان شده بود و صاحب حدود شصت فرزند شده بود . وي در قطيع به خاك سپرده شد و از جمله بناهاي يادگاري او در جاده أنس ، سقاخانه و آبگيري براي چهارپايان است . خدايش رحمت كناد !
62 |
ساختمان معروف به « خانه ابوسعيد » كه ديوار به ديوار « دارالعجله » است ، محدود مي شد .
فاكهي در كتاب خود مطلبي آورده است كه نشان از برتري « معلاة » بر « مسفله » دارد . وي مي گويد : زبير بن بكار به نقل از حمزة بن عتبه لهبي آورده است : از پيامبر گرامي ( صلّي الله عليه وآله ) شنيدم كه وقتي حدّ و حدود مشاعرالحرام را در معلاة و مسفله و رمي جمره و صفا و مروه و سعي و ركن و مقام و حِجر تعيين مي كرد ، هنگامي كه به پايين مكه رسيد ، به سمت چپ و راست نگريست و فرمود : خداوند تبارك و تعالي را در مناسك حج به اينجاها ، كاري نيست . درستي اين حديث عجيب را كه نقل كرديم ، تنها خداوند مي داند .
نخستين خانه اي كه در مكه ساخته شد و درِ آن ، در جهت مسجدالحرام قرار داده شد ، « دارالندوه » بود كه قصي بن كلاب به هنگامي كه حكومت مكه را يافت ، آن را ساخت تا محل گردهمايي خود با خويشان باشد ؛ پس از آن ، قريش نيز به او و شيوه اش اقتدا كرد و آنجا را محل اجتماع و مشورت قرار داد . بارها همه اين خانه ( دارالندوه ) در محدوده مسجد الحرام در آمد .
زبيربن بكار به نقل از ابوسفيان بن ابيوداعه سهمي ، نقل كرده كه سعيدبن عمرو بن هصيص سهمي ، اولين كسي است كه در مكه خانه ساخت و براي ابوسفيان شعري سرود كه دلالت بر اين امر دارد :
فأوّل من بوّأ بمكّة بيته * * * و سور فيها ساكناً بأثاف ( 1 )
« او نخستين كسي است كه در مكه منزل گزيد و با سنگپاره اطراف آن را ديوار كشيد . »
ولي از قرار گرفتن درِ اين خانه در سمت نمازگاه كعبه ، سخني نگفته است .
وقتي كسي خانه اي در مكه مي سازد ، شايسته است كه بلندتر از كعبه نباشد ؛ چرا كه برخي صحابه در چنين حالتي ، فرمان به ويراني خانه مي دادند و اين مطلب در تاريخ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ قطبي نيز در تاريخ خود اين بيت شعر را آورده است . نكـ : تاريخ القطبي ، ص23 ، و در « جامع اللطيف » از ابن ظهيره ، ص26 ، آمده است كه حميد بن زهير اولين كسي است كه در مكه چهار ديواري ساخت .
63 |
ازرقي ( 1 ) ذكر شده است . او در مطلبي با عنوان « نام هاي كعبه و وجه تسميه آن و اين كه نبايد بنايي مشرف بر آن ساخته شود » ، مي گويد : جدّم از عيينه به نقل از ابن نبيه حجبي از شيبة بن عثمان نقل كرده كه او بالا مي رفت و اگر خانه اي را بالاتر از كعبه مي ديد ، دستور مي داد خرابش كنند ؛ سپس مي افزايد : جدّم مي گفت : هنگامي كه عباس بن محمدبن علي بن عبدالله بن عباس خانه خود را در مكه در محله « صيارفه » برابر مسجدالحرام مي ساخت ، به متصدي بنا دستور داد كه آن قدر ساختمان را بالا نبرد كه بر كعبه مشرف شود و به احترام خانه كعبه ، بالاترين نقطه آن را پايين تر از كعبه قرار دهند .
جدم ( 2 ) گفت : همه خانه هاي متعلق به سلطان يا ديگران در مكه و در اطراف مسجدالحرام نماند كه مشرف بر كعبه بود ، خراب شد و اوضاع تا به امروز چنين بوده است .
در مكه ، چشمه رواني وجود دارد كه از بالا تا پايين شهر جريان دارد . وقتي آب آن زياد باشد ، بر بركه معروف به نام « بركه ماجن » مي ريزد و هرگاه كم باشد به « سوق الليل » مي رسد ؛ اين چشمه را مردم به نام « عين بازان » مي شناسند . ( 3 )
در مكه چاه هاي بسيار وجود دارد كه بيشتر آنها همگاني است و نيز سقاخانه و بركه هاي زيادي وجود دارد كه با توضيح بيشتري از آنها ياد خواهيم كرد .
در مكه ، دو گرمابه هست كه يكي متعلق به « ابوالعباس احمدبن ابراهيم بن مطرف مُرّي » است و در « اجياد » بوده و او آن را وقف اردوگاه لشكريان خود در مروه كرده بود . گرمابه ديگر نمي دانم به چه كسي منسوب است ، شايد همان باشد كه جواد ، وزير حاكم موصل ساخته است .
به گفته فاكهي ، در مكه شانزده گرمابه وجود داشت كه او جاي هريك را مشخص كرده ، ولي در حال حاضر هيچ كدام قابل شناسايي نيستند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص279
2 ـ منظور جدّ ازرقي است . نكـ : اخبار مكه ، ج1 ، ص282ـ283
3 ـ اين چشمه هنوز هم به نام « بازان سوق الليل » موجود است و به « سبع آبار » شهرت دارد .
64 |
فاكهي يادآور شده كه در اجياد سه گرمابه و در شعب ابن عامر دو گرمابه وجود دارد . شعب ابن عامر همان شعب عامر معروف در بالاي مكه است .
فاكهي پس از بر شمردن اين گرمابه ها ، از گرمابه ديگري ياد كرده ، مي گويد : گفته مي شود كه اين يك در صفا است و بدين ترتيب در صورت درستيِ اين سخن ، تعداد گرمابه هاي مكه به هفده مي رسد .
مكه داراي دهستان هاي بسياري است كه تا به امروز هم شهرت دارند ؛ از جمله وادي طائف ، شامل روستاهاي بسيار است ـ كه بدانها خواهيم پرداخت ـ و وادي « لِيَّه » كه روستاهاي زيادي دارد و وادي « مَرّ » كه به آن « مَرّ ظهران » گويند و جايي است كه « بني جابر » از آنجا گِل سفيد براي مكه مي آوردند و وادي نخله كه اين سه وادي ، مشتمل بر روستاهاي بسياري است كه داراي نخل ها ودرخت ها وچشمه هاي روانند و ويراني هاي برجا مانده در آنها ، نشان مي دهد كه روزگاري آباد بوده اند . من ندانستم كه نخستين بار چه كسي اين مناطق را آباد كرده است . كهن ترين روستاي وادي « مرّ » كه از آن نام برده شده « سروَعه » ( 1 ) است كه فاكهي در سخن از فضايل جد خود از آن نام برده است .
در قباله نامه اي كه متعلق به سال پانصد و هفتاد يا هشتاد بوده ـ ترديد از من است ـ ذكري از منطقه « حسان » ديدم .
سهيلي در مورد وجه تسميه « مرّ » نظر مختلفي دارد . او مي گويد : از آن جهت « مرّ » ناميده شده كه در اين وادي رگه اي شبيه به ميم و راء ؛ « مر » وجود داردكه متفاوت از رنگ زمين است و از بسياري نقل شده كه اين نامگذاري به خاطر وجود درختي به نام « مرار » در آن است .
حازمي ازكندي نقل كرده كه « مرّ » نام يك ده و ظهران نيز نام درّه اي است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ياقوت حموي گويد : « سَرْوَعه » به فتح اول و سكون دوم و فتح سوم است و مي گويد : صمعي بر آن است كه سروعه كوهي است در تهامه متعلق به بني دؤل بن بكر . يكي از اهالي حجاز كه به وي اعتماد دارم ، گويد : سروعه به سكون راء ، روستايي در « مرّ ظهران » است كه در آن نخل و چشمه اي روان وجود دارد . نكـ : معجم البلدان ، ج3 ، ص217
65 |
به گفته بكري فاصله « مَرّ » تا مكه ، شانزده ميل ( 1 ) است كه البته چنانكه « ابنوضّاح » حكايت كرده ، هجده و نيز بيست و يك ميل هم گفته اند .
قسمتي از درّه نخله را نخله شاميه و قسمتي ديگر از آن را نخله يمانيه ( 2 ) مي گويند . در وادي نخله شاميه روستاهاي « بردان » و « تنضب » و « بشراك » و بلندي بني عمير و دنباله هاي آن قرار دارد .
و در « نخله يمانيه » مي توان از « سُوله » ( 3 ) و « زيمه » ( 4 ) نام برد .
به « نخله » ، « بستان ابن عامر » مي گويند . اين نكته را « ابن سيدالناس » در كتاب سيره خود ( 5 ) به هنگام ذكر سَريّه عبدالله بن جحش در نخله ، بيان كرده است . به « نخله » « بستان بني عامر » هم مي گويند كه در كتاب هاي حنفي ها چنين آمده و ممكن است نادرست باشد .
از تنگه نخله تا مكه يك شب راه است . « ابن خرداذبه » در كتاب خود المسالك والممالك در مورد آبادي هاي مكه از جاهايي نام برده كه ديگران ياد كرده اند و ما نيز آنها را نقل مي كنيم . او مي گويد : آبادي هاي مكه عبارتند از : « نجد » و « طائف » و « نجران » .
شاعر گويد :
و كعبةُ نَجْرانَ حَتْمٌ عليك * * * حتي تُناخي بأبوابها
« برتو بايسته است كه بر آستان كعبه نجران رحل اقامت افكني »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ « معجم ما استعجم » ، ج4 ، ص1212
2 ـ بردان و تنضب دو روستا يا دو آبادي با كشت و نخل در بالاي نخله شمالي است .
3 ـ قلعه اي است بر روي پشته اي در تنگه نخله كه چشمه اي دارد و نخل هايي متعلق به خاندان مسعود از قبيله هذيل است .
4 ـ روستايي است نزديك سوله داراي چشمه و باغ كه مسافران تابستاني طائف در رفت و برگشت ، از آن مي گذرند ، درختان موز و ليمو و ديگر مركبات و سبزيجات دارد از « سوله » سرسبزتر و بزرگتر و آبادتر است ؛ زيرا بر سر راه قرار دارد ، حال آنكه « سوله » از جاده منحرف مي شود .
5 ـ عيون الأثر ، ج1 ، ص228
66 |
و نيز آبادي « قرن المنازل » كه شاعر درباره آن مي گويد :
ألم تسألِ الربع أنْ ينطقا * * * بِقَرْن المنازلِ إنْ أخْلَقا
« آيا از ربع نخواستي كه سخن بگويد ، آن گاه كه به در قرن المنازل درآمدند ؟ »
و غيل ( 1 ) و عكاظ ( 2 ) و « ليَّه » ( 3 ) و ترَبَه ( 4 ) و بيشه ( 5 ) و تَباله ( 6 ) و هجيره ( 7 ) و لنيه ( 8 ) و جرش ( 9 ) و سراه ( 10 ) و آبادي هاي آن در تهامه شامل « مَلَكان » ( 11 ) و « عشم » ( 12 ) و « يسر » ( 13 ) و « عكّ » ( 14 ) است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ جايي است در بالاي يَلَمْلَم كه خود تنگه اي است در جنوب مكه به فاصله دو شب كه ميقات اهل يمن است و مسجد « مُعاذ بن جبل » در آن واقع است . ( معجم البلدان ، ج4 ، ص222 ) .
2 ـ عكاظ ، نخلستاني است واقع در تنگه اي كه تا طائف يك شب و تا مكه سه شب راه است ( معجم البلدان ، ج4 ، ص142 ) و امروزه بنا به بيشتر روايات ، « سيل » در جاده طائف قرار دارد كه داراي چشمه و اندكي نخل و چند خانه و قهوه خانه است .
3 ـ « لبّه » تنگه اي است مشهور از سمت شرق طائف ( معجم البلدان ، ج5 ، ص20 ) .
4 ـ « تَرَبه » تنگه اي است در نزديكي مكه به مسافت دو روز از آن ( معجم البلدان ، ج8 ، ص21 ) .
5 ـ « بيشه » نيز از تنگه هاي مشهور حجاز و از توابع مكه ، در مرزهاي يمن است ( معجم البلدان ، ج1 ، ص529 ) . در المسالك ، ص133 ، « بيش » آمده است .
6 ـ « تباله » جايي است با فاصله يك شب در جنوب بيشه ( معجم البلدان ، ج2 ، ص9ـ10 ) .
7 ـ هجيره ، جايي در همان نواحي است .
8 ـ « لنيه » شايد همان رنيه در نزديك بيشه و تثليث و بَمْبَم و عقيق تمره باشد كه همگي متعلق به بني تميم هستند . ( معجم البلدان ، ج3 ، ص74 ) .
9 ـ جُرَش ، واقع در منطقه اي است كه امروزه « عُسَير » ( به ضم اول و فتح دوم ) نام دارد .
10 ـ سراه ، نام كوه هاي حجاز در فاصله تهامه و نجد است كه حجاز از آن نام گرفته است ( معجم البلدان ، ج3 ، ص205 ) .
11 ـ مَلَكان ، به فتح لام ، كوهي است در طائف و به كسر لام ، تنگه اي است از آنِ « هذيل » كه هر دو در حجازند . ( معجم البلدان ، ج5 ، ص194 ) . اين نام در مسالك ( ص133 ) به ضنكان تصحيف شده است .
12 ـ عشم روستايي يمني نشين از روستاهاي تهامه است . ( معجم البلدان ، ج4 ، ص156 ) .
13 ـ يسر ، نقبي زير زميني است داراي آب در دهناء ( معجم البلدان ، ج5 ، ص436 ) .
14 ـ « عك » نام قبيله اي است كه احتمالاً از قبايل عسير باشد و يك آبادي در يمن نيز متعلق به آنهاست ( معجم البلدان ، ج4 ، ص142 ) .
67 |
برخي از اين آبادي هايي كه ابن خرداذبه ذكر كرده ، شناخته نشده است و بعيد نيست كه نوشته او دستخوش تحريف شده باشد . گروهي از فقهاي شافعي يادآور شده اند كه طائف و « وجّ » و آنچه بدانها اضافه مي شود ، منسوب به مكه اند و از توابع آن به شمار مي روند ؛ اين نكته را نووي در الروضه نقل كرده و سخن خود را در بخش « عقد الجزية و الهدنه » چنين آورده است :
امام الحرمين ابوالمعالي الجويني مي گويد : اصحاب گفته اند كه طائف و « وجّ » ؛ يعني وادي طائف و آنچه بدان اضافه شده ، منسوب به مكه اند و از توابع آن به شمار مي روند و « خيبر » ( 1 ) از آبادي هاي مدينه محسوب مي گردد . « نجران » نيز جزو حجاز نيست ، هر چند گفته شده كه از آبادي هاي مكه است .
از جمله كساني كه مي گويند « نجران » در شمار حجاز نيست ، جواهري است كه در صحاح خويش گويد : نجران ، شهري در يمن است .
و در تهذيب شيخ ابواسحاق شيرازي چنين آمده است : امّا نجران بنا به گفته نووي ، ميان مكه و يمن به فاصله هفت منزل از مكه واقع است و به مسيحيان تعلق داشته است .
نووي در اين باره كه ابن خرداذبه ، نجران را از آبادي هاي مكه دانسته است ، ترديد كرده و مي گويد : امام حافظ ابوبكر حازمي در بخش « المؤتلف والمختلف في الأماكن » از كتابش ، نجران را از آبادي هاي مكه از سمت يمن دانسته است و در اين گفته او ، بي دقتي وجود دارد . ( 2 )
بي دقتيِ سخن حازمي در مورد سخن ابن خرداذبه نيز به اقتضاي گفته نووي صدق مي كند . ممكن است گفته شود : در سخن حازمي ، تساهل و بي دقتي وجود ندارد ؛ زيرا گفته آنان مبني بر اينكه « نجران » از آبادي هاي مكه از سمت يمن است ، الزاماً بدان معنا نيست كه نجران از حجاز باشد ؛ چرا كه آبادي هاي مكه مي تواند در حجاز و يمن باشد و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شايد منظور وي خيبر شمالي باشد ؛ چرا كه بدون ترديد خيبر شمالي از توابع مدينه است ، ولي خيبر جنوبي از توابع مكه به شمار مي رود .
2 ـ تهذيب الأسماء و اللغات ، ج2 ، ق2 ، ص172
68 |
علت الحاق نجران و پيرامون آن به آبادي هاي مكه ، آن است كه فرمانداري مكه در گذشته ، تا بدانجا ادامه پيدا مي كرد و مانعي هم ندارد ؛ زيرا مأمون عباسي ، « داودبن عيسي بن موسي بن محمدبن علي بن عبدالله بن عباس عباسي » را در مكه و مدينه به كارگزاري گمارد و بلاد « عكّ » را به اين مناطق افزود . چه بسا همين امر در مورد كارگزاران عباسيِ مكه هم صورت گرفته باشد و بدين ترتيب آنچه به نقل از ابن خرداذبه در مورد آبادي هاي مكه آمده است نيز تأييد مي شود .
نووي بر اين گمان بود كه دوري نجران از مكه و وجود آن در يمن ، آن را از تابعيت مكه خارج مي سازد ، حال آن كه چنين نيست ؛ زيرا صِرفِ نزديكي به مكه هم دليل آن نمي شود كه ـ همچون « خُلَيص » كه از « نجران » به مكه نزديك تر است ـ از توابع مكه به شمار آيد ؛ چرا كه خليص ( 1 ) با اينكه دو روز تا مكه فاصله دارد ، از توابع مكه به شمار نمي رود و آن چنان كه در سخن فاكهي خواهيم آورد ، مرز توابع مكه از آن سوي ، « جنابذبن صيفي » ميان « عسفان » و « مَرّ ظهران » است كه اين مكان ؛ يعني « جنابذبن صيفي » امروزه شناخته شده نيست .
علت آن كه عده اي ، برخي مناطق را با وجود فاصله بسيار از مكه ، جزء توابع آن برشمرده اند ، ظاهراً اين بوده كه ولايت كارگزار مكه در گذشته ، شامل آنجا بوده است و بدين ترتيب آنچه را فاكهي و ابن خرداذبه و ديگران در مورد توابع مكه گفته اند ، پذيرفته مي شود ، هر چند در مورد مناطقي چون « نجران » و « عكّ » و . . . باشد كه بسيار از آن دور بوده و در كناره هاي حجاز و بلاد يمن واقعند .
فاكهي مطالبي را تحت عنوان « توابع و مرزهاي مكه و تعيين آن » آورده است كه آن را نقل مي كنيم : « توابع و آبادي هاي مكه بسيار است و نام هايي دارند كه براي رعايت اختصار كتاب ، از ذكر آنها خودداري مي نماييم ، ولي حدّ نهايي مرزهاي آن را ياد مي كنيم : آخرين محلي كه در سمت جاده مدينه جزء توابع مكه به شمار مي آيد ؛
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ روستايي است در جاده مدينه منوّره ، پس از « عسفان » كه تا به امروز نيز به همين نام شهرت دارد . صاحب معجم البلدان مي گويد : آنجا دژي ميان مكه و مدينه است ( نكـ : ج2 ، ص387 ) .
69 |
« جنابذبن صيفي » نام دارد كه ميان « عسفان » و « مرّ » واقع است و يك روز و اندي تا مكه فاصله دارد . آخرين محل در سمت جاده عراق ، « غمر » است كه نزديك به « ذات عرق » است و به فاصله يك روز و اندي قرار دارد و آخرين تابع مكه در جاده يمن و جاده امروزي تهامه ، محلي است به نام « ضنكان » ( 1 ) كه ده روز راه تا مكه فاصله دارد . آخرين منطقه تابع مكه در گذشته ، بلاد « عكّ » داخل « يمن » و نزديك به « عدن » بوده و آخرين منطقه تابع مكه پس از يمن در جاده نخل و جاده صنعاء ، منطقه اي است كه نجران نام دارد و آخرين آبادي هاي آن به شمار مي رود و مدت بيست روز از مكه فاصله دارد » .
گفته فاكهي مبني بر اين كه فاصله نجران تا مكه بيست روز است ، با آنچه پيش از اين به نقل از نووي ـ مبني بر هفت منزل بودن فاصله نجران تا مكه ـ نقل كرديم ، منافات دارد ؛ زيرا هفت منزل ، بيست روز راه نيست .
سخن فاكهي اين گمان را مطرح مي كند كه نجران نسبت به مكه از بلاد « عكّ » دورتر است ، در حالي كه فاكهي چنين مطلبي را نياورده است ؛ اين كه وي مي گويد بلاد « عكّ » آخرين منطقه تابع مكه در داخل يمن و نزديك به عدن بوده است ، بدان معناست كه بلاد « عكّ » نزديك به يمن باشد ، ولي نجران اين ويژگي را ندارد .
اينكه فاكهي مي گويد « نجران دورترين آبادي مكه است » ، مقصودش بعد از بلاد « عكّ » است ؛ زيرا « عك » دورترين منطقه تابع مكه بود و بعدها ، نجران دورترين شده و فاكهي نيز با توجه به اين نكته گفته است : « نجران » دورترين آبادي مكه است . بدين ترتيب روشن مي شود كه تناقضي در سخن فاكهي نيست و تمامي آنچه را كه فاكهي و ابن خرداذبه در شمار آبادي هاي مكه بر شمرده اند ، امروزه از توابع مكه نيست ؛ زيرا بسياري از آنها در محدوده امارت مكه واقع نيستند . در حال حاضر دورترين محل نسبت به مكه كه كارگزار مكه در آن صاحب قدرت است ، « حَسَبه » است كه آبادي در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ « ضنكان » دره اي است در جنوب تهامه بر دامنه كوه هاي « سراه » كه منتهي به درياي سرخ مي شود و در آن مي ريزد . ابن خرداذبه آن را در شمار آبادي هاي مكه شمرده است . ( المسالك ، ص133 ) .
70 |
جانب يمن بر جاده « تهامه » ( 1 ) واقع است و تا « قنونا » ( 2 ) دو روز و تا « حلي » نيز دو روز فاصله دارد .
سخن فاكهي به اين معناست كه امير مكه از مزارع آنجا ، ساليانه يكصد عِدل مكي عايدي دارد و از آبادي ديگري به نام « دوقه » ـ به فاصله يك روز راه از « حسبه » ـ نيز همين ميزان عايدي دارد و از دو وادي ، دويست عِدْل و از « ليث » ( 3 ) نيز همين مقدار عايدي سالانه دارد . امير مكه نيز به همه اين جاي ها ، كساني را براي جمع آوري اين منافع گسيل مي دارد .
پس ، از اين محل ها ، مناطقي كه از همه دورتر است و امير در آنجا بيش از جاهاي ديگر داراي قدرت و نفوذ است ، وادي « طائف » و وادي « ليه » است كه نفوذ و نيز درآمد امير از آن مناطق ، نسبت به ديگر محل ها افزون تر است و در آنجا نمايندگاني دارد .
وادي « طائف » و وادي « ليه » در حوزه قاضي مكه واقعند و قاضي مكه در آنجا ، نمايندگاني دارد . دورترين جاها نسبت به مكه در جهت مدينه ـ كه امير مكه در آن نفوذ دارد ـ وادي « هَدَّه » ( هدة بني جابر ) است كه در يك منزلي « مَرّ ظَهران » واقع است .
كارگزاران مكه در حال حاضر آنچه را در فاصله « جدّه » و « رابغ » ( 4 ) در دريا وجود داشته باشد ، از آن خود مي دانند و بر آنند كه در محدوده نفوذشان قرار دارد . « جُدّه » در حال حاضر و پيش از اين ، از توابع مكه بوده و در دو منزلي آن واقع است كه درباره اش سخن خواهيم گفت .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ درباره آن نگاه كنيد به : معجم البلدان ، ج2 ، ص258
2 ـ « قنونا » همان قنفذه است . نكـ : ـ عمر رضا كحاله « جغرافية شبه جزيرة العرب » ، ص28 و آن از بنادر جنوبي حجاز است ، ياقوت حموي آن را « قنوني » ذكر كرده است ( معجم البلدان ، ج4 ، ص409 ) .
3 ـ « ليث » كه اهل حجاز آن را « اللّيث » با تشديد لام و تا به جاي ثا مي خوانند ، دره اي است در پايين « سراة » كه به دريا ختم مي شود ( معجم البلدان ، ج5 ، ص28 ) .
4 ـ دره اي است ميان « بزواء » و « جحفه » پايين تر از « عَزْوَز » كه حاجيان از آن مي گذرند ( معجم البلدان ، ج3 ، ص11 ) .
71 |
محلي كه در اين كتاب بايد از آن ياد شود ، « حجاز » است كه بارها نام آن تكرار شده و شامل مكه و مدينه و يمامه و آبادي هاي آنهاست .
امام شافعي در كتاب « الأمّ » از « حجاز » ؛ بنا بر نقل قول « بندنيجي » ، همين برداشت را از « حجاز » دارد .
در وابستگي يمن به حجاز ، دو سخن وجود دارد : برخي گويند « تبوك » و « فلسطين » جزو « حجاز » است و مرزهاي حجاز از ميان كوه هاي « طي » به سوي جاده عراق مي گذرد و از اين جهت ، آن را حجاز ناميده اند ؛ زيرا به عنوان حاجزي ميان « تهامه » و « نجد » است . اين مطلب را ابن كلبي و اصمعي و ديگران گفته اند .
« يمامه » مورد اشاره به فاصله دو منزلي يمن از سمت طائف و به فاصله دو منزلي يمن از سمت طائف و به فاصله چهار منزلي از مكه است . نووي در « تهذيب الأسماء واللغات » ( 1 ) بر اين باور است و بنابراين ، طبق نظر او ، ناحيه معروف به « بجيله » در شمار حجاز نيست ؛ زيرا از طائف نسبت به هر جاي ديگر در فاصله طائف تا يمامه دورتر است .
منطقه بجيله و يمامه ، در يك سمت ؛ يعني در سمت نجدِ يمن قرار دارند ، ولي منطقه بجيله بيش از يمامه ، به يمن نزديك است و در نتيجه ، نمي توان منطقه بجيله را در شمار حجاز آورد .
مردم مكه تا به امروز نيز حجاز را جز بر طائف و پيرامون آن ، اطلاق نمي كنند و منطقه بجيله را به نامِ حجاز نمي خوانند ، علت آن است كه بجيله در سرزمين يمن قرار دارد .
آبادي هاي ياد شده در محدوده حجاز ، همان آبادي هاي مكه و مدينه و يمامه اند . مخاليف نيز آبادي ها و روستاهاي نزديك به هم هستند و به فتح ميم و خاء ، جمع مِخالف است . به گفته نووي ( 2 ) مكه جزو تهامه است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نكـ : ج2 ، ق2 ، ص201
2 ـ تهذيب الأسماء واللغات ، ج2 ، ق1 ، ص44