بخش 5
باب دوم : نام های مکّه معظّمه و معانی آنها نام های مکه معظّمه معنای برخی نام های مکه و انتساب برخی از آنها به علما باب سوم : تعیین حدود حرم مکّه و علّت حرمت آن حرم و علت حرمت آن نشان های حرم مرزهای حریم و بیان برخی نام ها حدود حرم از سمت طائف بر جاده عرفه از راه نَمِرَه حد حرم از سمت عراق حد حرم از سمت تنعیم حدّ حرم از سمت یمن
105 |
باب دوم :
نام هاي مكّه معظّمه و معاني آنها
نام هاي مكه معظّمه
مكه معظّمه نام هاي بسياري دارد كه برخي آنها را گرد آورده اند و من در اين مورد كسي را چون استادم علاّمه ، لغوي ، قاضي يمن شيخ مجدالدين شيرازي نديده ام ، هرچند او در آنچه ياد نموده ، زياده روي كرده و با اين حال ، نام هايي را نيز از قلم انداخته است .
استاد قاضي مجدالدين شيرازي به آگاهي ام رساند كه در كتاب خود « تحبير الموشين في التعبير بالسين والشين » در باب نون ، نوشته است كه « ناسّه » و « ناشه » از نام هاي مكه معظّمه است . اين مطلب را « كراع النّمل » از لغت شناسان خبره در تأليف خود « المنتخب » ذكر كرده و پس از شرحي در معناي اين دو نام ، مي گويد : از ديگر نام هاي مكه معظمه : عروض ، سيل ، مخرج صدق ، بنيه ( اين نام از ياقوت نقل شده است ) ، معاد ، اُمّ رُحم ، اُمّ راحم ، اُمّ زحم ، اُمّ صبح ، اُم القري ، بلد ، بلده ، بلدالأمين ، بلدالحرام ، رتاج ، ناسّه ، ناشه ، حرم الله تعالي ، بلدالله تعالي ، فاران ( اين نام از ياقوت نقل شده است ) ، باسّه ، ناسّه ، ( 1 ) بسّاسه ، طيبه ، قادس ، مقدّسه ، قرية النمل ، نقرة الغراب ، قرية الحُمْس ، صلاح ، حاطمه ، كوثي ، سبّوحه ، سلام ، عذراء ، نادره ، وادي ، حرم ، نجز ، قريه ، بكّه ، مكّه ، عَرش ، عُرش ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ از نسخه ديگر اين كتاب و نيز در معجم البلدان ( ج5 ، ص182 ) ، « نساسه » آمده است .
106 |
عريش ، عروش ، حُرمه . اين نام از ابن عديس در كتاب « الباهر » نقل شده است .
استاد ، قاضي مجدالدين شيرازي گويد : در شرح صحيح امام بخاري ، آنچه را كه به اشتقاق هر يك از نام ها مربوط مي شود ، همراه با شواهد و توضيح آورده ام كه مي توان بدان مراجعه كرد . در آنجا مي گويد : قرية النمل و نقرة الغراب ، دو نشانه از محل زمزم اند كه عبدالمطلب ، دستور حفر آن را داده بود و برخي مجازاً اين دو نام را ، نام زمزم دانسته اند . و چنانچه استاد ، « قاضي مجدالدين » با توجه به اين دو نام ـ كه نام هاي زمزم اند ـ مكه معظمه را ـ از باب تسميه كل به جزء ـ كه امري متداول و رواست به اين نام ها ، ناميده باشد ، مي توان صفا ، مروه ، حزوره و ديگر جاهاي معروف مكه را نيز در شمار نام هاي مكه ياد كرد . همچنين اين كه گفته است : « قرية الحمس از اين روي نام گرفته كه حُمْس ساكنين قبلي مكه بوده اند » ، مي توان در شمار نام هاي مكه از قرية العمالقه و قريه جُرهُم نيز نام برد ؛ زيرا اينان نيز پيش از حمس ، ساكن مكه بوده اند ؛ مگر آن كه گفته شود كه نامگذاري قرية النمل و نقرة الغراب و قرية الحمس از اهل لغت نقل شده و قياسي نيست .
برخي ديگر از نام هاي مكه كه استاد قاضي مجدالدين شيرازي از آنها ياد نكرده ، عبارتند از : بَرَّه ، بساق ، بيت العتيق ، رأس ، قادسيّه ، مسجدالحرام ، معطشه ، مكّتان ، نابيه ، امّ رَوْح ، اُمّ الرحمان ، امّ كوثي . در ادامه نام علمايي را كه اين نام ها را برشمرده اند ، خواهيم آورد .
معناي برخي نام هاي مكه و انتساب برخي از آنها به علما
در اين كه حرف اول نام اين شهر « م » است ( مكه ) يا « ب » ( بكه ) ، اختلاف است ؛ و آيا هر دو به يك معنا هستند يا دو معنا دارند ؟ نظر اول را ضحاك در نقل قولي از محبّ طبري و نيز مجاهد دارد كه ماوردي از وي نقل كرده است . ابن قتيبه در درست بودن اين نظر ، استدلال كرده كه حرف « ميم » ، تبديل به « باء » مي شود ؛ مانند « ضربٌ لازم » كه « ضربٌ لازب » شده است . درباره نظر دوم ، اختلافي وجود ندارد . گفته مي شود بكّه ( با حرف باء ) جايگاه بيت الله الحرام و مكه ( با حرف ميم ) ، آبادي مكه است . اين نظر از
107 |
ابراهيم نخعي روايت شده است . نيز گفته مي شود بكّه جايگاه بيت الحرام و مكّه خود مسجدالحرام است . اين نظر ، از يحيي بن ابي انيسه روايت شده است . گفته مي شود بكه ميان دو كوه را گويند و مكه تمامي مسجدالحرام است و به روايت سوم ، بكّه كعبه و مسجدالحرام است و مكه ذوطوي مي باشد . اين روايت را زيد بن أسلم ، آورده است . بكه مسجدالحرام و مكه اطراف آن است . اين نظر از « مجاهد » نقل شده است . همه اين گفته ها و روايات در تاريخ ازرقي آمده ، ولي گوينده روايتِ سوم در اين كتاب ، معلوم نشده است . والله اعلم بالصواب . ( 1 )
در معناي نام مكه با « ميم » نيز اختلاف است . برخي مي گويند : وجه تسميه اين نام ، آن است كه پوزه جباران و قلدران را به خاك مي مالد ( از ريشه لغوي مَكَّ ) و يا فاجران و ستمگران را به بيرون مي راند و يا ( اين شهر ) مردمانش را به تلاش و كوشش وا مي دارد ؛ همچون تلاشي كه براي بيرون كردن مغز استخوان ، به عمل مي آيد ؛ « تمكّكت العظم » ؛ « مغز استخوان را درآوردي » .
در خصوص اين وجه تسميه ، همچنين گفته شده كه مردم را به سوي خود جلب مي كند ؛ چون مي گويند : « أمتكّ الفصيل ما في ضرع امّه » ؛ « شيرخواره ، آنچه در پستان مادرش بود ، مكيد »
و نيز گفته مي شود وجه نامگذاري به چنين نامي ، به خاطر كميِ آبِ آن است .
در وجه تسميه اين سرزمين و ديار به « بكّه » نيز اختلاف است . گفته اند : براي آن است كه گردن زورمنداني را كه در آن كفر و الحاد ورزند ، به هم مي كوبد و يا به دليل ازدحام مردم در آن است كه اين روايت ابن عباس است .
همچنين برخي مي گويند به اين دليل است كه از نخوت متكبران مي كاهد و آنان را سر جاي خود مي نشاند . اين روايت را ترمذي آورده است . اين دو نام ( مكه و بكّه ) از قرآن كريم گرفته شده اند . چندين نام ديگر نيز از قرآن كريم گرفته شده كه از جمله
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ از سياق آيه كريمه : { إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُديً لِلْعَالَمِينَ } رجحان نظر نخست آشكار مي شود ؛ يعني بكه از نام هاي مكه است و ميم به ب تبديل شده كه نظر مفسران نيز همين است .
108 |
مي توان از « اُمّ القري » ياد كرد . ضحاك در تفسير آيه { لُتِنْذِرَ اُمّ الْقُري } مي گويد : در علّت نامگذاري به اين نام ، اختلاف است ؛ به گفته ابن عباس ، اين نام به اين دليل است كه زمين در زير آن ، گسترده شده و برخي علت اين نامگذاري را اين مي دانند كه از همه روستاها و آبادي ها ، برتر است و يا به خاطر آن است كه « بيت الله » در آن واقع است و همچنان كه سلطان و پايتخت او بر ديگر جاها برتري دارد . امّ ( يعني مادر ) نيز مقدّم دانسته شده است . و نيز گفته اند : به اين دليل است كه امّت ، همه قصدِ آن مي كنند و به سويش مي آيند .
از ديگر نام هاي آن ، « قريه » است . مجاهد در تفسير آيه : { وَضَرَبَ اللهُ مَثَلا قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكَان . . . } مي گويد : قريه نام جايي است كه گروه بسيار از مردم در آن گرد مي آيند ؛ زيرا در لغت نيز مي گوييم ، « قريت الماء في الحوض » ؛ يعني آب در بركه جمع شد . به حوض يا بركه « مقراة » نيز مي گويند .
همچنين به مكه ، « بلد » مي گويند ؛ چرا كه خداوند متعال مي فرمايد : { لاَ أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ } . ابن عباس مي گويد : مراد مكه است و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به من فرمود : « البلد » مكه است . فاكهي نيز به نقل از وي و نيز از ابن . . . ( 1 ) در تفسير اين آيه نقل كرده كه مراد ، مكه است .
بلد در لغت ، دامنه ، فراز و بلنديِ آبادي هاست . از ديگر نام ها ، « بلدالأمين » است ؛ خداوند متعال مي فرمايد : { وَهذَا الْبَلَدِ الأَمِين } فاكهي در روايتي با اسناد به ابن عباس ، درباره اين آيه مي گويد : منظور مكه است . اين سخن از زيد بن اسلم نيز روايت شده است .
از ديگر نام ها ، « بلده » است . خداوند متعال مي فرمايد : { إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ . . . } واحدي در « الوسيط » مي گويد : مراد از « البلده » مكه است . ابن برجان نيز در تفسير خود ، همين مطلب را بيان كرده است .
ياقوت حموي نيز در « معجم البلدان » با عنوان « البلده » سه جاي را ذكر كرده است و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ در اصل ، جاي خالي است . « ابن جرير » در تفسير خود يادآور مي شود كه از جمله كساني كه اين آيه را به « مكه » تفسير كرده اند : مجاهد ، عطاء ، قتاده و ابوزيد هستند .
109 |
مي گويد : اولي در آيه كريمه : { بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ } آمده كه مراد از آن ، مكه است . ( 1 )
فاكهي مطلبي غير از آنچه گفته شد ، بيان كرده است ؛ زيرا مي گويد : او يحيي بن ميسره ، براي ما حديث گفت و او به نقل از خالد بن يحيي مي گويد : سفيان گفت : { إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ . . . } مراد ، « منا » است .
ابويحيي مي گويد : عرب تا به امروز نيز آنجا را « البلده » خوانند .
از ديگر نام ها ، « مَعَاد » ( به فتح ميم است ) ؛ چرا كه خداوند متعال مي فرمايد :
{ إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَي مَعَاد . . . } . ( 2 ) در صحيح بخاري به نقل از ابن عباس آمده است كه گفت : محمدبن مقاتل حديث كرده و گفته است كه « يعلي » مي گويد : سفيان عصفري به نقل از عكرمه به نقل از ابن عباس مي گويد : در « لَرَادُّكَ إِلَي مَعَاد . . . » مراد مكه است ؛ اين هشت نام برگرفته شده از قرآن كريم هستند .
محبّ طبري تنها پنج نام از اين نام هاي برگرفته از قرآن را ذكر مي كند ؛ زيرا مي گويد : خداوند متعال مكه را به پنج نام ، خوانده است : بكه ، مكه ، البلد ، القريه و ام القري .
مجاهد در مورد نام « باسّه » براي مكّه ، مي گويد : معناي آن چنين است كه هركس راكه در آنجا اِلحاد ورزد ، هلاك و متلاشي مي كند ( بَسَّ ، يَبِسُّ بدين معناست ) و از آيه { وَبُسَّتِ الْجِبالُ بَسّاً } چنين نتيجه اي گرفته شده و ابن جماعه نيز آن را آورده است . ( 3 )
ماوردي ، درباره نام « ناسّه » ( با نون و سين ) كه براي مكه ذكر شده ، مي گويد : يعني كه هركس را در آن الحاد ورزد ، مي راند و دور مي كند ( نَسَّ ، يَنسُّ به اين معناست ) .
صاحب « المطالع » و نووي ( 4 ) اين مطلب را گفته و ابن جماعه نيز آن را چنين يادآور شده است : نامگذاري ناسه به اين دليل است كه ملحدان را طرد مي كند و گفته شده كه به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ « معجم البلدان » ، ج1 ، ص483
2 ـ قصص : 84
3 ـ نيز نكـ : « الاحكام السلطانيه » ، ص158
4 ـ تهذيب الأسماء ، ج2 ، ق2 ، ص156
110 |
علت كمي آب آن ، چنين نامي يافته است ؛ زيرا « نسّ » به معناي خشكي نيز آمده است .
نام « نسّاسه » ( با نون و تشديد سين اوّل ) از فحواي كلام « المطالع » دانسته مي شود و معناي آن نيز همان معناي « ناسّه » است .
ازرقي نام « حاطمه » را براي مكه به نقل از ابراهيم بن ابي يحيي و صاحب المطالع و ابن خليل و نووي آورده و مي گويد : بخاطر درهم شكستن ( حَطَمَ ، يَحْطمُ ) مشركان است !
و اما نام « صَلاح » را مصعب زبيري نقل كرده ( 1 ) و گفته است : به دليل امنيتي كه دارد چنين نامي گرفته است و در اين باره ، گفته ابوسفيان بن حرب بن اميه به ابن الحضرمي را نقل كرده است :
ـ أبا مطر هَلُمَّ إلي صلاح * * * فيكفيك النَّدامي من قريش
ـ و تنزل بلدةً عَزَّت قديماً * * * وتأمن أن يزورَك ربُّ جيش ( 2 )
واژه « صلاحِ » مبني بر كسر است ؛ همچون حَذامِ و قَطامِ و . . . كه ممكن است صَرف هم بشود و در اين مورد به سخنان پيش گفته ابوسفيان ، استدلال شده است .
عنوان « عرش » ( با عين مفتوح و راء ساكن ) را « كراع » در نقل قولي كه ابن جماعه از وي به عمل آورده و صاحب مطالع بدان اشاره كرده ، آورده است .
نام « عريش » ( با افزوده « يا » به نام قبلي ) را ابن سيده در نقل قولي كه ابن جماعه از وي آورده ، ياد كرده است .
نام « قادس » را صاحب مطالع آورده و مي گويد : قادس از تقديس آمده ؛ زيرا مكه آدمي را از گناهان پاك مي كند .
نام « مقدّسه » را نيز صاحب مطالع و نووي ( 3 ) آورده اند و معناي آن همانند نام پيشين است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكّه ، ج1 ، ص282
2 ـ « الأحكام السلطانيه » ، ص158
3 ـ تهذيب الأسماء و اللغات ، ج2 ، ق2 ، ص156
111 |
نام « كوثي » را ازرقي ( 1 ) به نقل از مجاهد و سهيلي ( بدون نسبت به وي ) و صاحب مطالع ياد كرده و گفته است : به نام بقعه اي است كه منزلگاه بني عبدالدار در آن است ؛ ولي فاكهي اظهار مي دارد كه « كوثي » در ناحيه « قُعَيْقِعان » است و مي گويد : گفته شده است كه « كوثي » كوهي در منا است .
نام « حرم » را سليمان بن خليل در منسك خود آورده است .
نام « رتاج » را محبّ طبري در « شرح التنبيه » بنا به نقل قولي كه ابن جماعه از وي كرده ، آورده است .
نام « امّ رُحم » را مجاهد ـ كه ماوردي ( 2 ) از وي حكايت كرده ـ آورده و ( در توجيه آن ) مي گويد : زيرا مردم در آن به مهرباني و محبت با هم برخورد مي كنند .
نام « امّ زحم » نيز از ازدحام گرفته شده و « رشاطي » آن را ذكر كرده است .
نام « امّ صبح » را آنچنان كه در نوشته اي به خط شمس الدين محمدبن احمد نويري قاضي طرابلس ديدم ، « ابن اثير » در كتاب خود « المرصّع » ( 3 ) ذكر كرده است .
نام « بُساق » را ابن رشيق در العمده ( 4 ) در تفسير اين شعر امية بن حرثان ، آورده است .
سأستعدي علي الفاروق رَبّاً * * * له عَمَد الحَجيج اِلي بساق
آنگاه ابن رشيق مي گويد : گفته مي شود « بُساق » شهري در حجاز است .
نام « برّه » را سليمان بن خليل در « منسك » خود ( بدون انتساب ) آورده و معنايي هم براي آن ذكر نكرده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص281
2 ـ الأحكام السلطانيه ، ص158
3 ـ المرصع ، ص220
4 ـ العمده ، ج1 ، ص31 . ياقوت نيز در معجم البلدان ، ج2 ، ص413 اين نام را آورده و گفته است : بُساق ( با سين و يا با صاد ) كوهي در عرفات و يا دشتي ميان مدينه و جار است . او ابياتي را كه امية بن حرثان بن الاسكر در حضور عمربن خطاب درباره فرزندش كلاب سروده بود ، آورده است و ياقوت اين داستان عبرت انگيز را نقل كرده است . بساق را تنگه اي ميان « تيه » و « ايله » نيز دانسته اند .
112 |
ازرقي ( 1 ) نيز به نقل از ابراهيم بن ابي يحيي و صاحب « مطالع » و ابن خليل نام « بيت العتيق » را آورده است . ممكن است اين نام ، از اطلاق نام جزء بر كل برگرفته شده باشد كه امر معمول و متداولي است ، ولي اگر اين معنا را منظور كنيم ، بايد همه نام هاي « كعبه » را نام مكه نيز بشماريم .
نام « رأس » را نيز امام سهيلي ( 2 ) و صاحب المطالع و نووي ( 3 ) ياد كرده و گفته است : زيرا ارجمندترين جاها ، سر ( رأس ) آدمي است .
نام « قادسيه » را ابن جماعه ياد كرده و به كسي نسبت نداده است . همچنين نام « مسجدالحرام » را ابن خليل در منسك خود آورده و در قرآن كريم نيز شاهدي براي آن يافته است و عبدالله بن عبدالملك بن الشيخ ابومحمد مرجاني به نقل از ابن مسدي ، آن را حكايت كرده است .
نام « مُعطِّشه » را نيز ابن خليل ذكر كرده ، ولي نه به كسي نسبت داده و نه معناي آن را نوشته است .
در مورد نام « مكّتان » ، برهان الدين قيراطي از ادباي مصر و استاد اجازه ما ، در ديوان شعر بديع خود آن را ياد كرده و ممكن است كه آن را از گفته ورقة بن نوفل اسدي برگرفته باشد :
ببطن المكّتين علي رجائي * * * حديثك أن أري منه خروجاً
سهيلي خود پس از بيان اين بيت شعر ، سخن جالبي گفته است : مكه را تثنيه كرده اند ( مكتّان ) ، حال آنكه مكه يكي است ، ولي داراي دّره و دامنه است . آنگاه مي گويد : منظور اعراب در چنين اشاره اي ( كاربرد تثنيه براي مكان ) ، دو سوي هر شهر و يا اشاره به بالا و پايين آن است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص280
2 ـ الروض الأُنُف ، ج1 ، ص139
3 ـ تهذيب الأسماء واللّغات ، ج2 ، ق2 ، ص156
113 |
سهيلي در جاي ديگر ، در پي بيان مطالبي درباره عبدالله بن سعد بن ابي سرح قرشي عامري ـ كه درباره محاصره عثمان بن عفان ، سخن گفته ، ابياتي را ذكر كرده كه در آن به نام مكّتين اشاره شده ، آنجا كه مي گويد :
أري الأمر لايزداد إلاّ تفاقماً * * * وأنصارنا بالمكّتين قليل
وأسلمنا أهلُ المدينة و الهوي * * * إلي أهل مصر والذليل ذليل ( 1 )
همچنين نام « نابيه » را شيخ عمادالدين بن كثير در تفسير خود ـ آنچنان كه به خط يكي از دوستان در حاشيه كتاب « تحبير الموشّين » تصنيف استادمان مجدالدين قاضي القضات در مقام بيان نام هاي مكه يافته ام ـ ذكر كرده است . متن حاشيه مزبور از اين قرار است : ابن كثير در تفسير خود يادآور شده كه « نابيه » ( با نون و باء ) از نام هاي مكه است . ( 2 )
نام « اُمّ رَوْح » را آنچنان كه به خط شمس الدين نويري يافته ام ، ابن اثير در كتاب « المرصّع » ( 3 ) آورده است .
اما نام « امّ الرحمان » را عبدالله بن عبدالملك مرجاني براي مكه ذكر كرده و آن را به ابن عربي نسبت داده است .
و نام « اُمّ كوثي » را ابن مرجاني ياد كرده و به كسي نسبت نداده است و معنايي نيز براي آن ذكر نكرده است .
از آنچه گفته شد ، دانستيم چه كساني دوازده نامي را كه استاد ما شيخ مجدالدين به آنها اشاره اي نكرده ، براي مكه برشمرده اند . معناي برخي از اين نام ها را نيز آورديم . همچنين دانسته شد كه چه كساني برخي نام ها را كه استاد ما قاضي مجدالدين ياد كرده ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الروض الأُنُف ، ج2 ، ص273 ( طبعة الجماليه ، مصر ) .
2 ـ در تفسير ابن كثير ، اين نام وجود ندارد . شايد اشتباه از ناسخ باشد : زيرا گفته است كه ابن كثير ، به هنگام شمارش نام هاي مكه ، بيست و يك نام بر شمرده و مي گويد : « ناسّه » ( هم با نون و هم با باء ) است . ناسخ گمان برده كه منظور ابن كثير « نابه » است ، حال آنكه منظور وي باسّه بوده است . والله اعلم .
3 ـ المرصع ، ص186 . از « الروح » و « الرحمه » گرفته شده است .
114 |
همراه با معناي آنها ، برشمرده اند و همچنين برخي نام هاي ناآشنايي كه جز از وي نشنيدم و خود داراي معناي روشني هستند ، ذكر كرديم ، همچون « ام راحم » و « ام رحم » و « بلدالحرام » به دليل حرمت مكه و « بلدالله » زيرا سرزمين برگزيده خداست و « طيبه » به دليل نيكويي و پاك بودن آن ؛ اين نام را حافظ علاءالدين مُغْلَطاي در سيره خود نقل كرده است و نيز « صلاح » ( با تنوين ) كه به معناي صلاح ( بدون تنوين ) است و « سلام » كه به همين معناست . و نام « وادي » كه برگرفته از سخن عمربن خطاب به نافع بن عبدالحارث خزاعي ، كارگزار وي بر مكه به هنگام ديدار با وي در « عسفان » است كه عبدالرحمان بن أبزي را جانشين خود بر اهل مكه قرار داده بود . عمر از وي پرسيد : چه كسي را بر اهل « وادي » ( به جاي خود ) برگماردي ؟
نووي تنها به شانزده نام از نام هاي مكه اشاره مي كند و مي گويد : هيچ شهر و دياري را ـ همچون مكه و مدينه ـ كه شريف ترين جاهاي زمين هستند ـ نمي شناسد كه از اين همه نام برخوردار باشند . ( 1 )
عبدالله مرجاني در تاريخ مدينه خود به نام « بهجة الأسرار في تاريخ دار هجرة النّبيّ المختار » پس از ذكر نام هاي مكه ، مي گويد : از قول خواص گفته شده ، كه اگر با خون بر پيشاني ( كسي كه دچار خونريزي شده است ) نوشته شود : « مَكَة وَسَطُ الدُّنيا وَاللهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبادِ » ، خون بند مي آيد . . . .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تهذيب الأسماء واللغات ، ج2 ، ق2 ، ص157ـ156
115 |
باب سوم :
تعيين حدود حرم مكّه و علّت حرمت آن
حرم و علت حرمت آن
حريم مكه ، همان پيرامون و اطراف آن است كه خداوند متعال براي ارج گذاردن به آن ، حكم آن را همچون حكم خود مكه قرار داده است . ماوردي ( 1 ) و ابن خليل و نووي ( 2 ) به اين مطلب اشاره كرده اند .
در علت حرمت و تحريم آن ، اختلاف نظر وجود دارد . مي گويند هنگامي كه حضرت آدم ( عليه السلام ) به زمين هبوط كرد ، از شيطان بر خود ترسيد و از ترسِ او به خداوند پناه برد . خدا نيز فرشتگاني فرستاد كه از هر سو مكّه را فرا گرفتند و در جاي سنگ هاي موجود در حرم و « انصاب » ، جاي گرفتند و به نگهباني آدم پرداختند و از آن پس ميان آدم و محل استقرار فرشتگان ، حريم گرديد .
نيز مي گويند آنگاه كه حضرت ابراهيم خليل ( عليه السلام ) در زمان بناي كعبه ، حجرالأسود را در كعبه قرار مي داد ، آن را از چهار سو روشن كرد ، خداوند نيز تا آنجايي را كه نور حجرالأسود مي رسيد ، حريم كعبه قرار داد .
همچنين گفته اند : از اين جهت كه وقتي خداوند تعالي به آسمان ها و زمين فرمود : به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الأحكام السلطانيه ، ص157
2 ـ تهذيب الأسماء ، ج2 ، ق2 ، ص156
116 |
ميل خود يا به زور ، در آييد و در پاسخ گفتند كه ما « به اطاعت آمده ايم » ؛ ( 1 ) از زمين تنها بخش حرم آن ، چنين پاسخي داد و از اين رو آن قسمت را حرمت بخشيد . اين قول را سهيلي ( 2 ) نقل كرده و ازرقي ( 3 ) شواهدي بر دو گفته نخست آورده است . سخنان ديگري نيز در اين باره گفته اند .
نشان هاي حرم
حرم را نشان هاي روشني است كه در پيرامون آن ، به استثناي حَدَّه ( 4 ) از سمت جُدَّه و از سوي جِعرانه ( 5 ) به صورت سنگ هايي ( انصاب ) بنا شده اند . نخستين كسي كه اين سنگ ها ( انصاب ) را نصب كرد ، ابراهيم خليل ( عليه السلام ) و با اشاره حضرت جبرئيل و پس از وي قصيّ بن كلاب بود . گويند كه اسماعيل ( عليه السلام ) پس از پدرش ابراهيم خليل ( عليه السلام ) آنها را نصب كرد و سپس قُصيّ اين كار را كامل كرد . اين مطلب را ابن عباس روايت كرده و فاكهي و ديگران از وي نقل كرده اند . ونيز از زبير بن بكار نقل كرده اند كه گفته است : عدنان بن أدّ نخستين كسي بود كه وقتي بيم آن داشت حرم پاك شود ، نشانه ها وعلامت ها را كار گذاشت . قريش نيز پس از برداشتن آنها و همچنين پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) زماني كه پيش از هجرت در مكه بود ، اين نشان ها را نصب كردند .
پيامبر گرامي ( صلّي الله عليه وآله ) در عام الفتح ، سپس عمربن خطاب و عثمان بن عفان و سپس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سوره فصلت ، آيه 11 .
2 ـ الروض الأُنُف ، ج1 ، ص222
3 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص127
4 ـ « حَدَّه » منزلي ميان جُده و مكه ، از سرزمين تهامه ، در ميانه راه است . درّه اي است داراي دژ و بارو و نخل و چشمه هاي روان كه تفرّجگاه مردم است . قدما آن را حدّاد مي خواندند ( نكـ : معجم البلدان ، ج2 ، ص229 ) .
5 ـ جِعرانه ( به كسر اول ) ، چشمه اي است ميان طائف و مكه و نزديك تر به مكه ، پيامبر گرامي ( صلّي الله عليه وآله ) براي تقسيم غنايم هوازن در بازگشت از غزوه حنين ، در آنجا فرود آمد و هم از آنجا محرم گرديد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آنجا مسجدي دارد كه در نزديكي آن چاه هايي موجود است ( معجم البلدان ، ج2 ، ص3ـ142 ) .
117 |
معاويه و از آن پس عبدالملك بن مروان و پس از وي مهدي عباسي ، آن ها را نصب كردند و سپس راضيِ عباسي دستور بناي عمارة العلمين بزرگ را در « تنعيم » به سال 325 هـ . ق . صادر كرد كه نام او را نيز بر آن نوشتند . پس از آن مظفّر ، واليِ إربل دستور بناي العلمين را ـ كه حدّ حرم از سمت عرفه را تشكيل مي دهند ـ در سال 626 ، صادر كرد و پس از آن ملك مظفر ، والي يمن در سال 683 هـ . ق اقدام به نصب مجدّد نشان ها كرد .
ازرقي سخني درباره نصب كردن نشان ها به وسيله اسماعيل ( عليه السلام ) و عدنان و مهدي نقل نمي كند و يادي از تاريخ و سالي كه عمر دستور اين كار را داد به ميان نمي آورد . عمر در سال 17 هجري به عثمان دستور نصب آنها را داد و عثمان نيز در سال 26 بنا به روايت ابن اثير ( 1 ) در اين دو مورد ، دستور آن را صادر كرده بود .
ازرقي ـ بنا بر روايتي كه سند آن به خودش مي رسد ـ گفته است : نشان هاي حرم بر فراز « ثنيّه » طوري قرار گرفته اند كه آنچه روبه روي اين بخش قرار دارد ، در شمار حرم و آنچه فراسوي آن قرار دارد ، غير حرم ( حِلّ ) است .
ازرقي علامت ديگري را نيز بر شمرده است ؛ زيرا در روايتي كه از وي نقل شده ، مي گويد : هر درّه اي كه در حرم قرار دارد وارد غير حرم ( حِلّ ) مي شود و هيچ دره اي از حِلّ وارد حرم نمي شود ، مگر « وادي تنعيم » در منزلگاه « نفار » . ازرقي اين مطلب را در بخش آخر شرحي كه با عنوان « درباره حرم و حرمت آن » آورده ، نقل كرده است .
فاكهي نيز مطلبي به اين مضمون دارد كه سيل حِلّ ( غير حرم و جاهاي خارج از اين نشانه ها از هر سو ) از چند جا به حرم مي ريزد ؛ وي در عنوان مطلب چنين آورده است : « درّه هايي كه از غير حرم وارد حرم مي شوند » . و اين جاها را مشخص ساخته و ما در اصل اين كتاب آن ها را آورده ايم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ « الكامل في التاريخ » ، ج2 ، ص537 و ج3 ، ص87
118 |
مرزهاي حريم و بيان برخي نام ها
ازرقي حدود حرم را از جهات شش گانه بيان كرده است . ( 1 ) ديگران نيز به اين مطلب پرداخته اند ، ولي در وسعت برخي از اين جهات با ازرقي اختلاف نظر دارند و برخي را نيز ناقص ذكر كرده اند . آنچه كه از نظر و ديدگاه مردم نسبت به حدود و مرزهاي حرم برداشت كرده ام ، اين است كه در همه حدود آن ـ چنان كه توضيح خواهم داد ـ اختلاف نظر وجود دارد .
در مورد مرز حرم از سمت طائف بر جاده عرفه از وادي نَمِره ، ( 2 ) چهار نظريه وجود دارد : حدود هجده ميل بنا به روايت قاضي ابوالوليد باجي ؛ و يازده ميل طبق روايت ازرقي ( 3 ) فاكهي و ابوالقاسم عبيدالله بن عبدالله بن خرداذبه خراساني در كتاب « المسالك والممالك » ( 4 ) و محبّ طبري به نقل از ازرقي و سليمان بن خليل هر چند كه اين يك ، با ترديد ياد كرده است ؛ و نُه ميل بنا به روايت ابومحمد بن عبدالله بن ابي زيد قيرواني در كتاب « النوادر » و سليمان بن خليل كه آن را عنوان سخن خود قرار داده و محبّ طبري پس از ذكر آنچه ازرقي آورده است ؛ و هفت ميل بنا به روايت ماوردي در كتاب « الأحكام السلطانيه » ( 5 ) و شيخ ابواسحاق شيرازي در « مهذّب » خود و نووي در « الايضاح » و نيز در « تهذيب الأسماء واللغات » ( 6 ) كه البته در آنچه گفته اند ، ترديد بسياري وجود دارد و آنچنان كه خواهيم ديد ، چندان درست به نظر نمي رسد .
نووي در « تهذيب » يادآور شده است كه سخن ازرقي درباره حدّ حرم از جاده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص131ـ130
2 ـ نَمِرَه ( با فتح اول و كسر دوم ) ناحيه اي است در عرفه كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وارد آن شد . گفته مي شود حرم از راه طائف بر جاده عرفه از سمت « نَمِرَه » ، يازده ميل فاصله دارد . خلاف اين هم گفته شده است . ( نكـ : معجم البلدان ، ج5 ، ص305ـ304 ) .
3 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص131
4 ـ المسالك والممالك ، ص132
5 ـ الاحكام السلطانيه ، ص165ـ164
6 ـ تهذيب الأسماء و اللغات ، ج2 ، ق2 ، ص82
119 |
طائف ، منحصر به خود اوست و مي گويد كه جمهور علما ، شش نظريه دارند . ازرقي در موافقت با ابن خرداذبه تنها نيست ، ولي در ميان پيشينيان ، معاصران و كسانِ بعد از وي ، جز ماوردي و صاحب « المهذّب » ، مخالفي ديده نشده است و اگر ازرقي با اين دو مخالفت كرده بود ، آن را ـ همچنان كه مخالفت ايشان با ازرقي نقل شده است ـ نقل مي كرد . نووي و ديگر متأخران نيز از آن دو پيروي كردند و نه سليمان بن خليل و نه محبّ طبري اين مطلب را يادآور نشده اند و اين نشانگر عدم رضايت ايشان نسبت به چنين سخني است ؛ زيرا ايشان در حدود حرم آنچه را ابن ابي زيد و ديگران بيان كرده اند ، نقل نموده و به طريق اولي بايد از آن مطلب ، سخن مي گفتند ؛ چرا كه گوينده آن شافعي است و به دليل شهرت بسيار زياد ، نمي توان گفت بر آنها پوشيده مانده بود .
امّا درباره حدود حرم از سمت عراق ، چهار نظريه وجود دارد : 1ـ هفت ميل كه از سوي ازرقي روايت شده 2ـ هشت ميل كه ابن ابي زيد مالكي ( 1 ) در « النوادر » ذكر كرده 3ـ ده ميل كه از سوي سليمان بن خليل بيان شده 4ـ شش ميل كه گفته ابوالقاسم بن خرداذبه است .
ازرقي يادآور شده است كه حدّ حرم در اين جهت ، در « ثنيّة الخَلّ » كوه راهه خَلّ در مُقطّع است . كه خَل و المُقطَّع را خود به خط سليمان بن خليل ديده ام . حال آن كه محبّ طبري در القري ، خَلّ را با تشديد لام و مقطّع را با فتح ميم و سكون قاف آورده و در « الايضاح » نووي و « تهذيب الأسماء واللغات » ، ( 2 ) به جاي خلّ ، جبل ( با جيم و باء ) ديدم كه بعيد نيست خطا در نگارش باشد .
ازرقي يادآور شده كه وجه تسميه « مُقطّع » آن است كه در زمان ابن زبير ، سنگ هاي كعبه را از آنجا برگرفتند ( قطع كردند ) و نيز گفته اند : در زمان جاهليت وقتي از حرم بيرون مي شدند ، به گردن شتران خود پوست درختان حرم را آويزان مي كردند . اگر محملي هم بود چنين مي كردند و هر جا مي رفتند در امان بودند ؛ زيرا همه مي دانستند كه آنان از سوي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ المسالك و الممالك ، ص132
2 ـ تهذيب الأسماء واللغات ، ج1 ، ق2 ، ص82
120 |
خانه خدا آمده اند و هنگامي كه باز مي گشتند و وارد حرم مي شدند ، آنها را قطع مي كردند و نام « مقطع » از اينجاست . ( 1 )
در مورد حد حرم از سمت جِعرانه ، دو نظريه وجود دارد : نه ميل بنا به گفته ازرقي ( 2 ) و يزيد ؛ و دوازده ميل بنا به گفته ابن خليل كه البته پس از بيان نظر قبلي ، اين نظر را با ترديد بيان مي كند . درباره جعرانه ( به كسر جيم و سكون عين و تخفيف راء ) توضيحات بيشتري خواهد آمد .
ازرقي يادآور شده كه حد حرم از سوي جعرانه ، در شعب آل عبدالله بن خالدبن أسيد ( 3 ) قرار دارد . عبدالله بن خالد بن اسيد كه اين شعب به او منسوب است ، ظاهراً برادرزاده عتّاب بن اسيد بن عاص اموي قرشي ، امير مكه است ؛ زيرا او ( عبدالله مورد نظر ) به دليل ولايت عمويش بر مكه ، از شهرت بسياري برخوردار بود . قبرستاني در بالاي مكه به وي منسوب است كه عبدالله بن عمر در آن مدفون است .
سليمان بن خليل گويد : كسي كه شعب به او منسوب است ، عبدالله بن خالدبن اسيد خزاعي است . ابن جماعه سخني بر خلاف اين دارد ؛ زيرا در بيان حد حرم از اين سمت ، از جاده جعرانه در شعب آل عبدالله القسري سخن آورده است .
آن چه در انتساب اين شعب به « عبدالله بن خالدبن اسيدبن ابي العاص » بيان كرديم ، از نام هاي ديگر به صواب نزديك تر است ؛ زيرا تعريف و توضيح ، مشهورترين نام ها صورت مي گيرد ، اما كسي كه ابن خليل و ابن جماعه اين شعب را به وي نسبت مي دهند ، در مقايسه با نام مذكور از چندان شهرتي برخوردار نيست .
حدّ حرم از اين سمت ، در حال حاضر شناخته شده نيست ، هر چند كه يكي از اعراب مكه برآن است كه حدّ حرم از اين سمت در نيمه راه جعرانه است . وقتي علّت پرسيده شد ، گفت : جاي مشهوري كه بدان اشاره كرد ، برابرِ نشانه حرم از سمت نخله ؛
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص283ـ282
2 ـ همان ، ص131
3 ـ همان
121 |
يعني همان سمت عراق قرار دارد .
اما درباره حد حرم از سوي تنعيم ، نظر وجود دارد :
1ـ سه ميل ، به قول ازرقي ( 1 ) و ابن خرداذبه ( 2 ) و ماوردي ( 3 ) وصاحب « مهذّب » وديگران .
2ـ حدود چهار ميل ، به گفته ابن ابي زيد در النوادر به نقل از چند تن از مالكي ها .
3ـ چهار ميل ، بنا به گفته فاكهي .
4ـ پنج ميل ، به گفته ابوالوليد باجي كه عين سخن وي از اين قرار است :
و امّا تنعيم ، من در مكه اقامت گزيدم و از بيشتر مردم شنيدم كه ( حدّ حرم ) پنج ميل ( فاصله ) است ، و طيّ اقامتم در آنجا ، نظر مخالفي نشنيدم و اگر ميان تنعيم و مكه ، چهار ميل فاصله باشد ، لازم مي آيد كه ميان مكه و حديبيه ، چيزي حدود پانزده ميل باشد ؛ زيرا بيش از سه برابر آن فاصله دارد .
در اين گفته و نيز در گفته فاكهي و آنچه ابن ابي زيد گفته است ، جاي تأمل است و بدان خواهيم پرداختم . از آنچه ابن ابي زيد درباره حدّ حرم از اين سمت ذكر كرده ، چنين برداشت مي شود كه اين حد ، تا آخر تنعيم ادامه دارد ؛ زيرا مي گويد : « بيش از يك نفر از اصحاب ما برآنند كه حدّ حرم پس از جادّه مدينه ، حدود چهار ميل تا آخر تنعيم است » .
ازرقي نظر ديگري دارد . او مي گويد : حدود حرم از راه مدينه و پايين تنعيم در منزلگاه نفار ، ( 4 ) سه ميل است . ( 5 ) محبّ طبري نيز در شرح خود بر « التنبيه » نظر ازرقي را ترجيح مي دهد ؛ زيرا يادآور شده است كه تنعيم اندكي در برابر غير حرم قرار دارد و كسي كه آن را در محدوده غير حرم مي داند ، در واقع نام محلي را به نزديكي هاي آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص131ـ130
2 ـ المسالك و الممالك ، ص132
3 ـ الأحكام السلطانيه ، ص164
4 ـ كه به قول ياقوت حموي ، « اضاءة بني غفار » نيز ناميده مي شود . ( نكـ : معجم البلدان ، ج1 ، ص214 ) .
5 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص130
122 |
اطلاق كرده است .
اگر كسي نيز حق داشته باشد تنعيم را در محدوده غير حرم بداند ، در مورد كسي كه آخر تنعيم را درست جاده مدينه مرز حرم دانسته است ؛ يعني « ابن ابي زيد » چه بايد گفت ؟
نفار كه در سخن ازرقي آمده ، بنا به ذكر چند تن ( به نون و فاء و الف و راء ) است .
و اما در مورد حدّ حرم از سمت جدّه ، دو قول آمده است : 1ـ ده ميل ، به گفته ازرقي ( 1 ) و ابن ابي زيد 2ـ حدود هجده ميل ، بنا بر آنچه باجي به نقل از « النوادر » ابن ابي زيد درباره فاصله مكه و حديبيه تا منتهاي حدّ حرم از سمت جده آورده است . ازرقي همچنين يادآور شده است كه منتهاي حدّ اين سمت ، انتهاي نخلستان هاست ( 2 ) كه برخي از نخل هاي آن در حرم و برخي در غير حرم قرار دارد ، همچنان كه به گفته شافعي و ابن قصّار ، حديبيه نيز چنين وضعي دارد .
ماوردي ( 3 ) گويد : حديبيه در محدوده غير حرم قرار دارد و « مالك » آن را جزو حرم مي داند . اين مكان ( حديبيه ) و نيز نخلستان ها امروزه شناخته شده نيستند . مي گويند حديبيه همان چاهي است كه در جاده جدّه به چاه شميبي ( 4 ) معروف است .
امّا درباره حدّ حرم از سمت يمن ، دو نظر وجود دارد : 1ـ هفت ميل ، بنا بر آنچه ازرقي ( 5 ) و ابن ابي زيد و سليمان بن خليل آورده اند 2ـ شش ميل ، كه خود به خط محبّ طبري در « القري » آن هم در سه نسخه از آن ، ديدم و نمي توان گفت لغزش نوشتاري و سهو قلم است ؛ زيرا در القري پس از ذكر آن ، سخني را كه ازرقي و ابن ابي زيد آورده ، ذكر كرده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان منبع .
2 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص131
3 ـ الأحكام السلطانيه ، ص165
4 ـ در يكي از نسخه هاي خطي اصل اين كتاب شميسي ، به جاي شميبي آمده كه امروزه هم به همين نام شهرت دارد . نيز نكـ : معجم البلدان ، ج3 ، ص365
5 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص131
123 |
جاي مرز در اين سمت ، بنا به آنچه ازرقي ( 1 ) ذكر كرده ، آبگير ( أضاة لِبْن ) ( 2 ) در ثنيّه لبن است . اين آبگير را امروزه آبگير ابن عقش ( أضاة ابن عقش ) مي گويند كه در آن نشانه اي به عنوان حدّ حرم ، موجود است .
آنچه درباره حدود حرم به ميل گفته شد ، طبق نظر مردم بود ، در اين باره از حنفي ها مطلبي ديده ام كه بسيار شگفت است ؛ زيرا قاضي شمس الدين سروجي حنفي در مناسك خود به نقل از ابي جعفر هنداوي آورده است : مقدار حد حرم ، از سمت مشرق ، شش ميل و از سمت ديگر دوازده ميل است .
نويسنده « المحيط » مي گويد : اين سخن جاي تأمل دارد ؛ زيرا در اين سمت ، تنعيم قرار دارد كه نزديك به سه ميل از مكه فاصله دارد . و از سمت سوم ، سيزده ميل و سرانجام از سمت چهارم ، بيست و چهار ميل فاصله دارد . ظاهراً منظور گوينده اين سخن ، از سمت مشرق ، جهت عراق و سمت ديگر ( دوم ) ، تنعيم و از سمت سوم ، سمت يمن و منظور از سمت چهارم ، جهت جدّه است . آنچه در اين گفته شگفت است ، كميِ فاصله در جهت مشرق و فزوني آن در سه جهت ديگر است . من از اين جهت سمت هاي ديگري را كه ديگران در مورد حدود حرم ذكر كرده و او نيز برشمرده است ، ذكر نمي كنم ؛ زيرا مطمئن نيستم منظور گوينده دقيقاً كدام جهت است و تنها جهت هاي معروفي را كه مردم در معيّن ساختن حدود حرم بيان مي كنند ، معيار قرار داده ام كه سمت طائف در راه عرفه از نَمِرَه در وادي عُرَنَه ، راه عراق ، راه تنعيم و راه يمن است و ملاك اندازه گيري و براي ما ، طنابي است كه با ذرع به كار گرفته در مسافت هاي كوتاه تقسيم بندي شده است و بنا به گفته محبّ طبري در شرح تنبيه خود ، ملاك اندازه گيري عبارت از يك ذرع دستي است ، همچنين يادآور شده كه اندازه اين ذرع بيست و چهار انگشت ، هر انگشت به اندازه شش جو كنار هم است . من به خط او چنين ديدم . نووي نيز در « تحرير التنبيه » بدان اشاره كرده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص131
2 ـ در معجم البلدان آمده است كه اضاة لبن مكي از حدود حرم در جاده يمن است . نكـ : ج1 ، ص280
124 |
نووي كه انگشت را سه جو دانسته ، اشتباه مي كند و ذرع مورد اشاره او ، ذرع آهني است كه در اندازه گيري پارچه در مصر و مكّه امروزي متداول است و اندازه آن هفت هشتم ( 87 ) ذرع ( دستي ) است . گروهي از هم مذهبان ما نيز ذرع دستي را در نظر گرفته و اندازه آن را با جوهاي متوسط و كنار هم چيده شده ، به دست داده اند و به همان صورت شده كه محبّ طبري و همفكران وي گفته اند و اين اندازه گيري ها در حضور خودم صورت گرفت .
حدود حرم از سمت طائف بر جاده عرفه از راه نَمِرَه
از ديوار باب بني شيبه تا عَلَمَين كه هر دو نشان هاي حد حرم از سمت عرفه است ، سي و هفت هزار و يكصدوده ذرع و يك هفتم ذرع با مقياس ذرع دستي است و بر حسب ميل ، عبارت از ده ميل و سه پنجم ميل و يك پنجم يك هفتم يك دهم ميل به اضافه يك هفتم ذرع ( ( 101 × 71 × 51 ) + 53 + 10 ميل به اضافه 71 ذرع ) است و اين بنا بر نظري است كه ميل را سه هزار و پانصد ذرع مي گيرد . و اين فاصله را بايد در مورد حدود حرم ، در نظر گرفت ؛ زيرا نسبت به آن توافق بيشتري وجود دارد و از شهرت افزونتري هم برخوردار است ؛ چرا كه اگر ميل را دو هزار ذرع بگيريم ، فاصله آن حدود يك ميل از آنچه فعلاً شهرت دارد ، بيشتر مي شود . همچنين اگر اين نظر را بپذيريم كه ميل شش هزار ذرع است ، اين فاصله از آنچه مشهور است ، به حدود نصف كاهش مي يابد و پذيرش اين دو قول جدّاً دشوار است ؛ زيرا به افزايش يا كاهش زياد مي انجامد ، ولي در نظر گرفتن برابري ميل با سه هزار و پانصد ذرع ، اگر چه خالي از اشكال نيست . ولي نتيجه اي كه به دست مي آيد نزديك به رقم مشهور است و از آنجا كه ـ بنا بر نقل ابن عبدالبرّ ـ اين برابري درست ترين نظرها در اندازه ميل است ، صحت نظر نيز مورد تأكيد قرار مي گيرد .
البته نظري را كه ما درباره حدود حرم ترجيح داديم ، با كاهش و افزايشي كه نسبت به قول مشهور دارد ، دچار اختلال نمي شود ؛ زيرا اين كاهش يا افزايش اندك است و نيز چه بسا برخاسته از نحوه گرفتن ميل يا به خاطر پستي و بلندي زمين و يا به دليل در نظر
125 |
گرفتن جاي ديگري به عنوان مبدأ ناشي شده باشد ؛ مثلاً ما باب بني شيبه را در نظر گرفته ايم و ازرقي جايي در ميان آنجا و معلاّة را براي حد حرم از سمت عرفه ، برگزيده است . از پاي باب معلاّة تا علمين ، كه هر دو از حدود حرم در اين سمت به شمار مي آيند ، سي و پنج هزار و سيصد و هشتاد و سه ذرع و سه هفتم ذرع به ذرع دستي است و بنا بر قولي كه ميل را سه هزار و پانصد ذرع مي داند ، بالغ بر ده ميل و يك هفتم در يك هفتم ميل ( 71 × 71 ) و يك پنجم در يك هفتم در يك دهم ميل ( 101 × 71 ×51 ) و يك پنجم در يك پنجم در يك هفتم در يك دهم ميل ( 151 ×71 × 51 ×51 ) و جمعاً به ميزان17501 +3501 + 491 + 10 ميل است .
ازرقي حد حرم را از اين جهت « باب معلاّة » نمي داند ، بلكه از باب بني شيبه حساب كرده است و برايش اين توهّم پيش آمده كه حد حرم از اين جهت ، به بيست و پنج زرعيِ قبله مسجد نَمِرَه منتهي مي شود ؛ زيرا يادآور شده كه حد حرم از اين جهت برابر با يازده ميل است و جاي هر كدام از ميل ها را تا عرفه برشمرده ( و مثلاً ) درباره جاي ميل يازدهم مي گويد : جاي ميل يازدهم در حد مكاني است كه قبله مسجد عرفه را به قبله مسجد ابراهيم خليل الرحمن ( عليه السلام ) متصل مي كند و ميان آن تا ديوارهاي مسجد ، بيست و پنج ذرع فاصله است .
اقتضاي اين سخن آن است كه دو نشان ( ميل ) ياد شده در حدّ ( حرم ) نباشند . سخن ازرقي اين تصوّر را پيش مي آورد كه حدّ حرم از اين جهت ششصد و شصت و يك ذرع پايين تر از دو نشاني منتهي مي شود كه در واقع نشان حد حرم از اين جهت است ؛ زيرا مي گويد : از حد حرم تا مسجد عرفه هزار هزار ( يك ميليون ) و ششصد ذرع و يك پنجم ذرع است .
و از آنجا كه حد حرم از اين جهت به مقداري كه ياد كرديم ، از پايين دو نشان پيش گفته فاصله دارد ؛ زيرا فاصله ميان آن دو نشان و ديواري كه مسجد عرفه را هزار و هفتصد و سه ذرع آهني و برابر با هزار و نهصد و چهل و شش ذرع دستي اندازه گرفته ايم ، نتيجه اين مي شود كه دو نشان مزبور در غير از حد قرار داشته باشند و اين دو نشان همان هايي
126 |
هستند كه نسبت به دو نشان نزديك به عرفه ، از مكه نزديك ترند و بنابراين چنانچه دو نشان ياد شده ، علامت حدّ حرم از اين جهت در نظر گرفته شوند ، درست تر از آن به نظر مي رسد كه حد حرم را پايين تر از آنها يا برابر آنها در جهت عرفه و نزديك به مسجد منسوب به آنها بدانيم كه سخن ازرقي در هر دو جا ، چنين القايي در پي دارد ؛ زيرا در دو نشان مورد نظر ، دو قطعه سنگ وجود دارد كه روي هر كدام از آنها مرقوم شده است :
« أللّهمّ أيِّد بالنّصر والظّفر عبدَكَ الشّاكِر لاِنعُمِكَ يُوسف بن عمر ، فهو الآمر بتجديد هذا العَلَم الفاصل بَين الحِلِّ وَالحَرَم » .
و نيز در آن نوشته شده است : « در سال ششصد و هشتاد و سه بنا شد » . يوسف بن عمر همان ملك مظفر والي يمن است و رسم بر آن بوده كه چنين بنايي تنها بر اساس اخبار فراوان يا نشاني از قبل ، صورت مي گرفته و بناي كهنه را بازسازي و نوسازي مي كردند . والله اعلم .
گروهي بر آنند كه « فاصله حرم از اين سمت و جهت به ميزان هفت ميل است » ، اشكالي كه بر اين گفته مي توان وارد كرد اين است كه : فاصله حرم ، با در نظر گرفتن هر ميل برابر با سه هزار و پانصد ذرع ـ چه از باب بني شيبه در نظر بگيريم و چه از باب المعلاّة ـ بيش از ده ميل مي شود . اين فزوني نيز ـ همچنان كه اندكي پيش گفتيم ـ از آنجاست كه فاصله حرم از اين سمت ـ بنا بر آن كه ميل را چهار هزار ذرع بدانيم و مسافت را از باب بني شيبه حساب كنيم ـ برابر است با نُه ميل و يك پنجم ميل و يك چهارم يك دهم ميل به اضافه دو هفتم ذرع ( ( 72 ذرع ) + ( 41 + 51 + 9 ) ) مي شود و اگر از باب المعلاّة منظور كنيم ، برابر با هشت ميل و سه چهارم ميل و يك پنجم و يك دهم ميل و هفت هزارم ميل به اضافه دو هفتم ذرع خواهد شد و اگر فاصله حرم از اين جهت را با احتساب هر ميل برابر دو هزار ذرع بگيريم از مبدأ باب بني شيبه به ميزان هجده ميل و سه پنجم ميل و دو صدم ميل به اضافه دو هفتم ميل و با احتساب باب المُعَلاّة به عنوان مبدأ برابر با هفده ميل و نيم ميل و يك بيست و پنجم ميل و شش هفتم خمس يك صدم ميل خواهد شد و فاصله
127 |
حرم از اين سمت با احتساب اينكه يك ميل برابر با شش هزار ذرع است ، برابر با شش ميل و يك پنجم ميل و يك ششم يك صدم ميل به اضافه دو هفتم ذرع با در نظر گرفتن باب بني شيبه به عنوان مبدأ ؛ و به ميزان پنج ميل و نيم ميل و يك سوم ميل و يك سوم يك پنجم ميل و دو پنجم يك هفتم يك صدم ميل ـ با در نظر گرفتن باب المعلاّة به عنوان مبدأ ـ خواهد شد . حال اگر فاصله حرم در اين جهت بنا بر هر يك از چهار اندازه ميل چنان كه گفتيم باشد ، نادرستي سخن كسي كه اين فاصله را هفت ميل مي داند ، روشن مي شود ؛ زيرا با اقتضاي اين گفته ها ، در تناقض قرار مي گيرد و در مورد همه اندازه هاي ميل به جز برابري آن با شش هزار ذرع كمتر از آن اندازه ها و نسبت به ميل شش هزار ذرعي ، بيشتر از آن اندازه ها در مي آيد . و اين افزايش به ميزان تقريباً ده ذرع كمتر از چهار پنجم ميل با احتساب باب بني شيبه ( به عنوان مبدأ اندازه گيري ) و به ميزان يك ميل و تقريباً يك ششم ميل با در نظر گرفتن باب المعلاّة به عنوان مبدأ است .
نووي در اين مورد دچار اشتباه شده و در مورد حدّ حرم از اين جهت سخني دارد كه با گفته وي مبني بر هفت ميل بودن آن تناقض دارد ؛ زيرا در « الإيضاح » مي گويد : بدان كه ميان مكه و منا يك فرسخ فاصله است ( معناي « فرسخ » را در كتاب هاي ديگرش آورده است ) . با بيان فاصله ميان مكه و منا و نيز فاصله ميان منا و دو نشاني كه نشان حدّ حرم از سمت عرفه هستند ، تناقض ميان اين نظر وگفته خودش ـ كه آن را هفت ميل دانسته است ـ روشن مي شود . امّا فاصله ميان مكه و منا ، سيزده هزار و سيصد و شصت و هشت ذرع از ديوار و باب بني شيبه تا عقبه است كه حدّ بالايي منا پس از جَمره عقبه به شمار مي رود و فاصله ميان منا تا عَلَمَين ياد شده ، بيست و سه هزار و هشتصد و چهل و دو ذرع و يك هفتم ذرع از حدّ عقبه ياد شده تا علمين پيش گفته است و اگر چنين باشد ، مسافت عقبه منا تا عَلَمين مزبور ، در صورتي كه از باب بني شيبه محاسبه گردد ، دوبار دو هزار و هشتصد و نود و سه ذرع كسر شود ، همان فاصله ميان مكه تا منا است .
از اين گفته نووي كه فاصله مكه و منا را يك فرسخ مي داند ، لازم مي آيد كه ميان عقبه ياد شده و علمين مورد نظر ، پنج ميل و يك سوم ميل و هفتاد و هفت ذرعِ دستي
128 |
باشد و فاصله عقبه منا تا علمين به فاصله مكه تا عقبه منا ، افزوده گردد و روي هم رفته بالغ بر هشت ميل و يك سوم ميل و هفتاد و هفت ذرع گردد و اين رقم به مثابه فاصله حرم از اين جهت ـ با در نظر گرفتن گفته نووي مبني بر فاصله يك فرسخي ميان مكه و منا ـ مي گردد و در عين حال با اين سخن نووي كه مي گويد حدّ حرم از سمت عرفه هفت ميل است ، متناقض مي شود و در نتيجه آنچه در مورد حد حرم از سمت عرفه گفته است ، مورد تأكيد قرار مي گيرد .
چه بسا برداشت از سخن نووي اين باشد كه فاصله حدّ حرم از اين جهت به ميزان يك فرسخ بيشتر از آن مقدار است ـ به اعتبار اين كه فاصله مكه و منا از باب المعلاّة در نظر گرفته شود ـ زيرا از عقبه باب المُعلاّة تا انتهاي عقبه ياد شده ، يازده هزار و دويست و چهل و يك ذرع و يك هفتم ذرع و فاصله ميان منا و علمين به اندازه دو برابر فاصله مكه تا منا به اضافه هزار و سيصد و شصت ذرع است و بدين ترتيب فاصله ميان منا و علمين ياد شده ، شش ميل و يك سوم ميل به اضافه يكصد و چهارده ذرع مي شود . و اگر فاصله مكه تا منا يك فرسخ باشد و از باب المعلاة حساب كرده باشند و فاصله منا و علمين را هم به فاصله مكه و منا بيفزايند ، روي هم رفته 9 ميل و يك سوم ميل و يكصد و چهارده ذرع مي شود كه فاصله حرم از اين سمت بنا بر قول نووي است كه ميان مكه و منا را يك فرسخ مي داند .
بايد دانست كه گفته نووي مبني بر فاصله يك فرسخي ميان مكه و منا متضمن اشاره اي است كه نشان مي دهد او شش هزار ذرع بودن ميل را نپذيرفته است ؛ زيرا اگر پذيرفته بود لازم مي آمد كه مسافت بيان شده مكه تا منا ، به طور غير مستقيم بوده باشد ، زيرا اين فاصله از سه ميل كه مقدار فرسخ باشد ، به ميزان يك ميل و يك هشتم ميل و هشت ذرع و شش هفتم ذرع با در نظر گرفتن مسافت از باب المعلاّة ، كمبود دارد و اگر از باب بني شيبه در نظر بگيريم ، سه چهارم ميل و يك ششم ميل وشش ذرع و چهار هفتم ذرع ، كم مي آورد و در صورتي كه سخن نووي را هم بر راه راست و هم بر راه غير مستقيم بتوان حمل كرد ، حمل آن بر راه راست و مستقيم ، اولي است . والله اعلم .
129 |
حد حرم از سمت عراق
از ديواره باب بني شيبه تا عَلَمَين ، كه دو نشان حدّ حرم در راه عراق هستند و در جاده وادي نخله قرار دارند ، مقدار بيست و هفت هزار و يكصد و پنجاه و دو ذرع دستي است . و اگر ميل را سه هزار و پانصد ذرع بگيريم ، هفت ميل و پنج هفتم ميل و سه هفتم يك دهم ميل به اضافه دو ذرع مي شود . و از پاي باب المعلاّة تا عَلَمَين ياد شده ، بيست و پنج هزار و بيست و پنج ذرع دستي است كه با در نظر گرفتن سه هزار و پانصد ذرع براي هر ميل ، هفت ميل و يك هفتم ميل و نصف يك هفتم يك دهم ميل مي شود . آنچه ازرقي در فاصله حرم از اين جهت ذكر مي كند ، با در نظر گرفتن مبدأ باب المعلاّة و از اين رو كه اندكي از هفت ميل بيشتر است ، قابل قبول است و آنچه ابن ابي زيد گفته و فاصله حرم از اين سمت را هشت ميل دانسته است ، مي تواند چنين توجيهي داشته باشد كه مسافت را از باب بني شيبه در نظر گرفته ، چون در اين صورت اندكي از هشت ميل بيشتر مي شود ، ولي نتيجه گيري ابن خرداذبه در اين كه « فاصله حرم از اين جهت شش ميل است » ، بعيد به نظر مي رسد و آنچه سليمان بن خليل گفته و اين فاصله را ده ميل دانسته ، بعيدتر است .
حد حرم از سمت تنعيم
اين سمت شامل جاده مدينه و آن سويي است كه از ديوار باب مسجدالحرام معروف به باب عمره تا نشان هاي حرم در اين جهت ، كه نه در كوه بلكه روي زمين هموار قرار دارند ، به مقدار دوازده هزار و چهارصد و بيست ذرع دستي است كه با احتساب هر ميل برابر با سه هزار و پانصد ذرع ، سه ميل و دو پنجم و يك هفتم ميل و يك پنجم يك پنجم يك هفتم ميل و از پايين باب شبيكه تا نشان هاي مزبور ، به ميزان ده هزار و هشتصد و دوازده ذرع و با ميل سه هزار و پانصد ذرعي برابر سه ميل و سه پنجم يك هفتم ميل و يك پنجم يك دهم يك دهم ميل و يك هفتم يك دهم يك دهم ميل ( 101×101 ×71 و101×101 × 51 + 71 × 53 + 3 ) است و آنچه ازرقي در ميزان حدّ حرم از سمت تنعيم ذكر كرده ،
130 |
ممكن است از محل باب شبيكه يا نزديك هاي آن منظور شده باشد ؛ چه در اين صورت ، كمي بيشتر از رقم ياد شده است و امّا در اين كه ميزان حرم از اين سمت چهار ميل دانسته شده ، مشكل بتوان ميل را برابر سه هزار و پانصد ذرع در نظر گرفت ؛ زيرا اگر مسافت را از باب شبيكه بدانيم چهار پنجم ميل و يك دهم ميل و سه ذرع كمتر است و اگر آن را از باب عمره بدانيم اين مسافت ، به ميزان نصف ميل منهاي يكصد و هفتاد ذرع ، كمتر خواهد بود . برابر گرفتن ميل با چهار هزار ذرع نيز بعيد به نظر مي رسد ؛ زيرا در اين صورت ـ و با احتساب مبدأ از باب عمره ـ مسافت به ميزان يك ميل منهاي يك دهم ميل و نيم صدم ميل ؛ و با در نظر گرفتن مبدأ از باب شبيكه ، يك ميل و ربع كمتر خواهد بود .
همچنين پذيرفتن اين كه فاصله حد حرم در اين سمت ، حدود چهار ميل است نيز دشوار به نظر مي رسد ؛ زيرا به معناي همان چهار ميل تلقي مي شود . از همه بعيدتر و ناپذيرفتني تر چيزي است كه باجي ذكر كرده و مقدار حرم در اين سمت را ، پنج ميل دانسته است ؛ زيرا تنها در صورتي كه ميل را دو هزار ذرع بگيريم درست در مي آيد كه البته در اين برابري ، جاي تأمل وجود دارد و با در نظر گرفتن اين فاصله از باب شبيكه ، اين مسافت به ميزان دو پنجم ميل از پنج ميل بيشتر مي شود و با در نظر گرفتن باب عمره ، اين افزايش به ميزان يك ميل و حدود يك چهارم ميل مي گردد . اين بود نظري كه درباره اين گفته ها داشتيم .
حدّ حرم از سمت يمن
از ديواره باب مسجدالحرام معروف به باب ابراهيم تا نشان حد حرم در اين سمت ، بيست و چهار هزار و پانصد و نه ذرع و هفت هشتم ذرع فاصله است كه بر حسب ميل و با در نظر گرفتن برابري ميل با سه هزار و پانصد ذرع ، هفت ميل و هفت ذرع و چهار هفتم ذرع مي شود . و از پاي باب مكه معروف به « باب ماجن » تا حدّ حرم در اين سمت ، بيست و دو هزار و هشتصد و هفتاد و شش ذرع و چهار هفتم ذرع و بر حسب ميل سه هزار و پانصد ذرعي ، شش و نيم ميل و يك چهارم يك هفتم ميل به اضافه يك ذرع و چهار
131 |
هفتم ذرع مي شود . بدين ترتيب اندازه حريم حرم را از همه طرف هاي معروف ، بر حسب اندازه هاي متفاوت و چهارگانه ميل در اصل اين كتاب به رشته تحرير در آورديم و در اين كتاب تنها به ذكر اندازه هاي ياد شده بر حسب ميل سه هزار و پانصد ذرعي ، بسنده كرديم ؛ زيرا اين مقياس ، هم برتري دارد و هم اين كه رعايتِ اختصار شده است . حدود حرم را در اين ابيات نيز به نظم در آورده اند :
وللحرم التحديد من أرض طيبة * * * ثلاثة أميال إذا رُمْتَ إتقانه
وسبعة أميال عِراق و طائف * * * و جُدّة عَشْر ثمّ تسعٌ جِعرانه
ومن يَمَن سبعٌ بتقديم سينها * * * فَسَلْ ربَّك الوهّاب يرزقك غفرانه
وقد زيد في حدّ لطائف أربعٌ * * * ولم يرض جمهور لذا القول رجحانه
سراينده دو بيت نخست را نمي شناسم و دو بيت آخر نيز متعلق به جدّ پدري من قاضي القضات كمال الدين ابي الفضل محمدبن احمد نويريِ شافعي ، قاضي و خطيب مكّه و عالم حجاز در عصر خويش است كه خدايش بيامرزاد ! من اين شعر را در كتاب وي به نام « المسلم بدية الحرّ المسلم » به خط يكي از بزرگان يافتم . برخي از مردم اوّلين بيت سروده جدّم را به گونه ديگري مي خوانند :
و مِن يَمَن سبعٌ بتقديم سينها * * * وقد كملت فاشكر لربّك إحسانه
و همين نيز نزد مردم مشهور است و توجيه اين اختلاف هم مي تواند از اين قرار باشد كه جدّ من ، شعر را به هر دو صورت سروده است . جدّم در بيت اوّل ، بر آن بود كه حدّ حرم ، از سمت يمن را به روايت ماوردي در « احكام السلطانيه » ( 1 ) و به روايت ابي اسحاق شيرازي در « المهذّب » بيان كند ؛ زيرا سراينده دو بيت نخست به اين قسمت ، نپرداخته بود .
منظور جدّم از سرودن بيتِ دوم اين بود كه در مورد حدّ حرم از سمت طائف و از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نگاه كنيد به فصل مربوط به حدود حرم ، از كتاب « الأحكام السلطانيه » ، ص173
132 |
راه عرفه ، اين نظر را كه يازده ميل هم گفته شده و ازرقي ( 1 ) در تاريخ خود بيان كرده است ، وارد كند و در عين حال خاطر نشان سازد كه در اين باره ، قول كسي كه معقتد به هفت ميل است ، اولويّت دارد . همچنان كه ماوردي ( 2 ) و شيخ ابواسحاق شيرازي و نووي ( 3 ) نيز چنين اعتقادي دارند و جدّم ، ترجيح ايشان را پذيرفته است . البته در اينكه اين نظر برتر است ، جاي تأمّل است .
در ناپذيرفتني بودن ، آن بهويژه سخن نووي كه در اين باره دچار آشفتگي هاي كلامي هم شده است ، پيش از اين سخن گفتيم . علّت اين امر نيز تقليد ايشان و دور بودن آنها از مكان و بي توجّهي به واقعيت امر است و اگر هر يك از اين بزرگان ، به اين نكته توجه مي كردند ، درستي آنچه گفتيم براي آنها روشن مي گشت ، ولي آنها تقليد كردند و سخنشان درست نمي آيد . سخن در اين باره به درازا كشيد ، ولي موجباتي براي اين تفصيل وجود داشت .
استاد ما نويسنده و مفتي علاّمه كمال الدين محمدبن موسي بن عيساي دميريِ مصريِ مكّيِ شافعي ، از قول جدم اين شعر را باز مي گفت و مي خواند و معتقد بود كه بهتر آن است كه گفته شود :
و مِن يَمَن سَبعٌ بتقديم سينها * * * لذلك سَيل الحَرم لم يعد بنيانه
اين مصرع از بيت ، بنا به گفته امام صلاح الدين خليل بن محمد أقفهسي ( 4 ) از آنِ اوست و استاد ما كمال الدين هم علت اين تغيير در مصرع را آن مي دانست كه سيل غير حرم ، وارد حرم نمي شود ، ولي در مصرع جدّم ، مطلبي جز دعا وجود ندارد ؛ اين مطلب را چندين نفر از علما ذكر كرده اند ، هر چند با آنچه ازرقي مي گويد و معتقد است كه سيل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص131
2 ـ « الأحكام السلطانيه » 165
3 ـ تهذيب الأسماء ، ج1 ، ق2 ، ص82
4 ـ براي شرح حال او ، نكـ : « الضوء اللامع » ، ج3 ، ص204ـ202 ، شماره765
133 |
غير حرم تنها از سمت تنعيم وارد حرم مي شود ، منافات دارد . پيش از اين سخن ازرقي را در اين باره آورديم . گفته فاكهي كه از آن ياد كرديم نيز با آن تضاد دارد .
از دوستي شنيدم كه بيت شعر كمال الدين را با نقل آن از استادمان « دُميري » چنين مي خواند :
وَمِن يَمَن سَبعٌ و كرز لها اهتدي * * * لذلك سيل الحرم لم يعد بنيانه
و كرز كه در اين شعر بدان اشاره شده ، همان كرز بن علقمه خزاعي ( 1 ) است و اولين كسي هم نيست كه در اسلام اين نشان را نصب كرده است ؛ زيرا گروهي از صحابه ، پيش از وي اين كار را كرده بودند ؛ از جمله و بنا بر آنچه ازرقي ( 2 ) و فاكهي گفته اند ، تميم بن اسد در سال فتح مكه به دستور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اين كار را كرده بود و نيز در زمان خليفه عمر ، حُوَيْطِب بن عبدالعُزّي و سعيدبن يربوع و مخرمة بن نوفل و ازهربن عوف زُهْرِيان هستند و در « اخبار مكه » فاكهي از زبير بن بكار نقل شده كه صبيحة بن حارث بن جبلة بن عامربن كعب بن سعيدبن تيم از قريشي هايي كه عمربن خطاب براي بازسازي نشان هاي حرم فرستاد و نيز در زمان عثمان ، حويطب بن عبد العزّي و سعيدبن يربوع و عبدالرحمان بن هرمز و گروهي از قريش ، به اين كار دست مي زدند . اينان بنا به نقل ازرقي و فاكهي ، هر ساله نشان ها ( انصاب ) را بازسازي و مرمّت مي كردند . در كتاب ازرقي و فاكهي ، نامي از كرز به عنوان نصب كننده اين نشان وجود ندارد و اين مطلب را تنها ابن عبدالبرّ ( 3 ) ياد كرده و گفته است كه اين موضوع در زمان معاويه و در دوره ولايت مروان بر مكه ، صورت گرفته است و من ندانستم كه استاد ما دُميري چرا به كار نصب كرز اشاره كرده و از ديگران كه از وي مشهورتر بوده اند ، ياد نكرده است و بهتر آن بود كه مي گفت :
وَ مِن يَمَن سَبعٌ تميم لها اهتدي * * * لذلك سيل الحرم لم يعد بنيانه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ درباره وي ، نكـ : « الجرح و التعديل » ، ج7 ، ص170
2 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص129
3 ـ الاستيعاب ، ج3 ، ص311 ( در حاشيه الإصابه ) .
134 |
چرا كه اين كار ، به دستور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) صورت گرفته بود و مشخّص كردن ابعاد حرم در آن زمان ، تأثير بسزايي داشته است .
من هيچ كس را جز ابوالقاسم بن خرداذبه خراساني در كتاب « المسالك والممالك » ( 1 ) نديدم كه به مسافت و ميزان حريم حرم ، اشاره كرده باشد ؛ وي طول حرم پيرامون مكه را سي و هفت ميل ذكر كرده است كه همه نشان هاي نصب شده را شامل مي گردد . اين هم در صورت درستي ، آگاهي مفيدي است و خداوند به حقيقت آن ، داناتر است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الاستيعاب ، ج3 ، ص132