بخش 7

باب پنجم : برتری مکه معظّمه بر دیگر بلاد و فضیلت نماز در آن برتری مکّه بر سایر بلاد فضیلت نماز در مسجد مکه باب ششم : اقامت و وفات در مکّه و فضیلت اهل مکّه و اطراف آن اقامت در مکه وفات در مکه بخشی از فضایل مردمان مکه فضیلت جدّه ، ( ساحل مکه ) فضیلت طائف


147


باب پنجم :

برتري مكه معظّمه بر ديگر بلاد و فضيلت نماز در آن

برتري مكّه بر ساير بلاد

ابراهيم بن محمد صوفي ، خود در مسجدالحرام به من گفت : احمدبن ابي طالب صالحي از ابي المنجا عبدالله بن عمر بغدادي و ابوبكر محمدبن مسعودبن بهروز طبيب از ابوالوقت عبدالأول بن عيسي بن شعيب سنجري از فقيه ابوالحسن عبدالرحمان بن محمد بن مظفر داودي به نقل از عبدالله بن احمد سرخسي ، از ابراهيم بن حزيم ، از عبدبن حميد حافظ ، از يعقوب بن ابراهيم زهري ، از پدرش ، از صالح بن كيسان ، از ابن شهاب ، از ابوسلمة بن عبدالرحمان ، از عبدالله بن عدي بن حمراء نقل كرد كه از پيامبر گرامي ( صلّي الله عليه وآله ) شنيده است كه سوار بر مركب خود در « حزوره » مكّه خطاب به مكّه مي فرمود :

« به خدا سوگند كه تو بهترين و دوست داشتني ترين سرزمين خدايي و اگر از اين جا بيرونم نمي كردند بيرون نمي شدم » .

در سفر دوم خود به دمشق از اُمّ احمد فاطمه بنت العزّ محمدبن احمد جيلي ـ در حالي كه اين حديث را بر او مي خواندند ـ شنيدم كه قاضي تقي الدين سليمان بن حمزه مقدسي به اطلاعش رسانده كه حافظ ضياءالدين مقدسي از زاهر بن احمد الثقفي ، از غانم بن خالد ، از ليث ، از عقيل ، از محمدبن مسلم و او از ابومسلمه به نقل از عبدالله بن عدي بن حمراء نقل كرده كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را ديدم كه بر مركب خود در « حزوره »


148


( خطاب به مكه ) مي فرمود : « به خدا سوگند كه تو بهترين و دوست داشتني ترين سرزمين نزد خدايي و اگر بيرون رانده نشده بودم ، هرگز تو را ترك نمي گفتم » .

امّ محمد دختر مُنَجّا برايم گفت : از قاضي ابوالفضل مقدسي شنيده كه مي گفت : حافظ ضياء از ابوجعفر صيدلاني و فاطمه بنت سعدالخير ، از فاطمه بنت عبدالله ، از ابوبكر محمدبن عبدالله ، ازابوالقاسم طبراني از زُرْعَه دمشقي ، از ابويماني ، از شعيب بن ابوحمزه و طبراني از عبدالرحمان بن جابر بحتري به ما گفته كه بِشْربن شعيب از زُهَري ، از ابوسَلَمَة بن عبدالرحمان نقل كرده كه عبدالله بن عُديّ بن حمراء به وي گفته كه او از پيامبر گرامي ( صلّي الله عليه وآله ) شنيده كه وي در حالي كه در « حزوره » در شرق مكه ايستاده بود ، خطاب به مكه فرمود : « به خدا سوگند تو بهترين سرزمين خدا و دوست داشتني ترين سرزمين خدا براي خدا هستي و اگر نبود كه از آنجا بيرونم كردند ، هرگز بيرون نمي شدم » .

ترمذي ( 1 ) آن را با سند نقل كرده و نسائي به نقل از قتيبة بن سعيد از ليث روايت كرده و ابن ماجه ( 2 ) به نقل از زغبه آن را مستند كرد و ابن حبّان در صحيح خود از محمدبن حسن بن قتيبه از زغبه از ليث ، آن را با سند آورده است . اين روايت نسبت به روايت ترمذي و نسائي از رجال كمتري برخوردار بوده ، اما موافقت آن با روايت ابن ماجه و ابن حبّان كمي رجال در آن را جبران مي كند .

ترمذي بنا بر نقل قولي كه محبّ طبري در « القري » از وي به عمل آورده ، مي گويد : حديث ابن حمراء ، حديث حَسَن و صحيحي است و من آن را از خط خودش نقل كردم . وي پس از ذكر حديث مي گويد : و از عبدالله بن عديّ بن حمراء كه خود ديدم بالاي كلمه « الحمراء » كروشه اي باز شده و در آن چيزي شبيه « خيار » قيد شده بود ( يعني به جاي حمراء ، خيار هم آمده است ) و اين از وي ، شگفت است ؛ چرا كه اين حديث از ابن حمراء مشهور است .

ترمذي در ادامه حديث ابن حمراء مي گويد : محمد بن عمرو به نقل از ابي سلمه به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شماره 3921 ، « في المناقب باب ماجاء في فضل مكة » .

2 ـ شماره 3108 ، « في المناسك باب ماجاء في فضل مكة » .


149


نقل از ابوهريره آن را روايت كرده و حديث زهري نزد من صحيح تر است .

در « معجم الكبير طبراني » حديثي از محمدبن عبدالله بن مسلم زهري برادرزاده زهري از عموي خود محمدبن مسلم زهري از محمدبن جبيراز عبدالله بن عدّي روايت كرده كه به قول ابوالفضل احمدبن علي بن حجر عسقلاني برادرزاده زهري اين كار را غير متعارف دانسته است و آنچه ترمذي ذكر كرده و گفته كه « محمدبن عمرو » آن را به نقل از ابوسلمه از ابوهريره نقل كرده ، من اين گونه نديدم ، بلكه آنچه ديدم به نقل از او و از ابي سلمه و از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به طور مرسل ( بدون سند ) بود و در بخش دوّم از حديث علي بن حجر سعدي به نقل از اسماعيل بن جعفر ، از محمدبن عمرويه و نيز در تاريخ ازرقي به نقل از جدّ خود ، از سعيد بن سالم قدّاح از عثمان بن ساج ، از محمدبن عمرويه و يا محمد بن عمرو در روايتي كه ترمذي از وي نقل كرده ، همان سلسله اسناد خود را كه در حديث تكراري ديگري جز آنچه كه از ابوسلمه ، از ابوهريره نقل شده بود ، روايت كرده است .

در روايت مرسلِ محمدبن عمرو كه در تاريخ ازرقي آمده ، چنين مي گويد : پيامبر گرامي ( صلّي الله عليه وآله ) آن سخنان را در عام الفتح ( سال فتح مكه ) در « حجون » بر زبان آورد . ( 1 ) كه بر فرض اثبات حديث ، بيان اين روايات از يك سو و روايتي كه مي گويد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اين سخنان را در « حزوره » بر زبان رانده است ، تضادي وجود ندارد ؛ زيرا مي توان هر دو روايت را با هم جمع كرد . بدين معنا كه در سال فتح مكه آن سخنان را در حجون و نيز در حزوره در هنگام خروج از مكه در عمره بر زبان رانده است ؛ زيرا آن زمان قصد اقامت در مكه و سكونت به اتفاق همسرش ميمونه بنت حارث هلاليه را داشت كه قريش مانع از اين كار شدند . برخي رجال حديثي كه نقل كرديم بر اين گمان هستند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آن سخنان را در زماني كه سوار بر مركب خود در حزوره بود ، بر زبان جاري كرد ، درحالي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وقتي به مدينه هجرت كرد ، در چنين حالتي قرار نداشت ؛ زيرا اخبار مربوط به هجرت آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) حكايت از آن دارند كه ايشان مخفيانه از مكه بيرون شدند و اگر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نكـ : اخبار مكه ، ج2 ، ص156


150


سوار مركب شده باشد ، در واقع سفر خويش را آشكار گردانده است كه خلاف قصد ايشان است .

حَزْوَرَه كه عوام در مكه آن را عَزْوَره مي گويند ـ و از قديم چنين تغييري در گفتار صورت گرفته است ؛ زيرا در سنگي در كاروانسراي « رامشت » در مكه با تاريخ سال 529 چنين تعبيري را ديدم ـ به معناي پشته كوچك و جمع آن « حزاور » است كه بازار گندم فروشان مكه در آنجا پايين مكه و كنار مناره مسجدالحرام قرار دارد . اينكه طبراني حزوره را در مشرق مكه ذكر كرده ، نادرست است و بايد سوق ( بازار ) مكه مي گفت كه به تصريح در مسند احمد بن حنبل و در حديثي از عبدالله بن عديّ بن حمراء ، قيد شده است و آنچه درباره محل حزوره گفتيم ، هماني است كه به گفته ازرقي ، ( 1 ) مشهور و معروف است . او از برخي مردم مكه نقل كرده كه « حزوره » در محوطه خانه « أرقم » ؛ يعني خانه خيزران در صفا قرار دارد و از برخي نيز نقل كرده كه در حذاءالردم در درّه است .

گفته مي شود كه حزوره به وزن قَسْوَرَه بدون تشديد است . دار قطني يادآور شده كه درست آن است كه بدون تشديد تلفظ شود ، ولي محدثيني هستند كه حرف دوم آن را مفتوح و مشدّد مي دانند كه درست نيست . صاحب « مطالع » اين مطلب را از دارقطني نقل كرده و مي گويد : ما آن را به نقل از ابن سراج ، به هر دو صورت ضبط كرده ايم .

فاكهي نيز در وجه تسميه حزوره مطلبي دارد و مي گويد : در زمان كارگزاري ابن نزار در كعبه و مسجدالحرام ، كارهاي مسجدالحرام به مردي از خاندان ايشان به نام وكيع بن سلمة بن زهيربن اياد بود كه قصري در پايين مكه در بازار گندم فروشان امروزي بنا كرد و كنيزي به نام « حازوره » را در آن گماشت و آنجا به نام او حازوره نام گرفت .

ما روايت ابوهريره و ابن عباس و عبدالله بن عمروبن عاص را كه نزديك به حديث ابن حمراء بود ، بيان كرديم . حديث ابوهريره را دو حافظ مصري ؛ يعني ابوالفضل عبدالرحيم بن حسين و ابوالحسن علي بن ابوبكر شفاهاً در قاهره به اطلاعم رساندند و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص254


151


گفتند : عبدالله بن محمد مقدسي از علي بن احمد حنبلي از محمد بن معمر قرشي و خواهر او عايشه و آنها به نقل از سعيد بن ابي رجاء از احمد بن محمد بن نعمان ، از ابوبكر محمدبن ابراهيم مقري حافظ و او از اسحاق بن احمد خزاعي ، از محمدبن يحيي بن ابي عمر از عبدالرزاق از معمر از زهري از ابي سلمه از ابوهريره نقل كرده كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در حزوره ايستاد و فرمود :

« دانستم كه تو بهترين سرزمين خدا و دوست داشتني ترين زمين نزد خدايي و اگر مردمان تو مرا بيرون نرانده بودند ، بيرون نمي رفتم . »

نسائي به نقل از سملة بن شبيب از عبدالرزاق بن همّام آن را آورده و اين روايت را به جاي آن ديگري ، روايت عالي ( با رجال كمتر ) تلقي مي كنيم و احمد بن حنبل در مسند خود به نقل از عبدالرزاق و نيز از ابراهيم بن خالد صنعاني به نقل از رباح بن زيد از معمر از زهري ، از ابي سلمه و به نقل از برخي صحابه همين حديث را روايت مي كند . حافظ ابوالفضل عسقلاني يادآور شده كه روايت معمر ، « شاّذ » است ؛ يعني روايتي است كه از زهري ، از ابي سلمه ، از ابوهريره نقل شده و او آن را به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نسبت مي دهد .

او مي گويد : ظاهراً اشكال اين حديث از عبدالرزاق است ؛ زيرا معمّر اسم صحابي را آنچنان كه در روايت رباح از وي شده است ، نياورده ، ولي عبدالرزاق اين سلسله را طي كرده و مي گويد : به نقل از ابوسلمه ، از ابوهريره ، سپس مي گويد : اگر چنين باشد معلوم مي شود كه حديث ابوهريره در اينجا ، اصالتي ندارد .

شبيه به همين حديث در سوّمين بخش از حديث مخلص سقاء بن ابي الفوارس و در المنتقي كه شامل هفت بخش است و نيز شبيه آن از حديث عبدالله بن رباح انصاري به نقل از ابوهريره روايت شده است و قاضي مفتي ابوبكربن الحسين شافعي به طور شفاهي در طيبه به نقل از احمدبن ابي طالب به آگاهي ام رسانده و در كتاب محمدبن عبدالرحمان قضاعي مطلع شدم كه احمدبن ابي طالب ، به طور شفاهي به وي خبر داده و گفته است كه احمدبن يعقوب مارستاني به وي اجازه داده و گفته كه ابوالمعالي بن النحاس از


152


ابوالقاسم بن البشري از ابوطاهر المخلص و او از يحيي بن محمد ، از احمدبن محمدبن سنان از مؤمَّل بن اسماعيل از حماد بن سلمه ، از كاتب به نقل از عبدالله بن رباح انصاري مي گويد : همراه با گروهي كه ابوهريره در ميانشان بود ، خارج شدم . ابوهريره در حديثي يادآور شد كه وقتي به مكه وارد شديم ، در حالي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در صفا قرار گرفته بود ، انصار نزد آن حضرت آمدند و گرد او نشستند . آن حضرت چشمان خود را گرداگرد مكه دوخت و به آن نگاه كرد و فرمود : « به خدا سوگند دانسته ام كه تو از همه جاي ديگر نزد خدا عزيزتر و گرامي تري و اگر قوم من بيرونم نكرده بودند ، از آن بيرون نمي شدم » . همچنين از المخلص به نقل از يحيي بن محمد از احمدبن سنان در رمله ، به نقل از مؤمّل بن اسماعيل از حمادبن سلمه از ثابت از عبدالله بن رباح انصاري از ابوهريره از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) همان سخنان روايت شده است . ابن صاعد درباره اين روايت مي گويد : اين دو خبر را تنها مؤمل بن اسماعيل نقل كرده است . اسناد اين حديث ، جاي تأمل دارد ؛ زيرا مؤمّل بن اسماعيل كه به تنهايي ناقل حديث است بنا بر گفته ابوحاتم ، ( 1 ) فرد پرخطايي است ، ولي ما به دليل شگفت بودن آن را نقل كرديم .

امّا در مورد حديث ابن عباس آن را دو فرد مورد اعتماد مصري ؛ يعني مفتي ابواحمد ابراهيم بن محمد لخمي و محمدبن حسن بن علي قرشي به من خبر داده اند كه حافظ ابوالفتح يعمري شفاهاً به آنها گفته كه بر ابوحفص عمربن عبدالمنعم قواس ( 2 ) از غوطه دمشق خواندم كه ابوالقاسم عبدالصمدبن محمد انصاري به نقل از ابوالحسين بن مسلم گفت كه از حسين بن محمد بن احمد بن طلاب ( 3 ) نقل كرده كه ابن جُمَيْع از ابراهيم بن معاويه از عبدالله بن سليمان از نصربن عاصم از وليد ، از طلحه از عطاءبن عباس نقل كرده كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : آري به خدا سوگند كه من از سرزمين تو ( مكه ) بيرون

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ « الجرح والتعديل » ، ج8 ، ص374 ، شماره1709

2 ـ شرح حال وي را ذهبي در « العِبَر » ، ج5 ، ص388 ، آورده است .

3 ـ ابونصر قرشي است در صيدا ( ساحل شام ) در سال 389 هـ . ق متولد شده و در سال 470 هـ . ق . در دمشق وفات يافته است ( تاريخ شهر دمشق ، ابن عساكر ) ( نسخه خطي تيموري ) .


153


مي روم و مي دانم كه تو دوست داشتني ترين و گرامي ترين سرزمين نزد خدا هستي و اگر مرا از تو نرانده بودند ، هرگز بيرون نمي شدم . » ( 1 ) و عمربن حسن المزّي با اجازه عام ( بدون نقل رجال ) مي گويد : عمربن عبدالمنعم ياد شده با سند سابق خود نقل كرده است و ترمذي ( 2 ) در مناقب به نقل از محمدبن موسي بصري از فضيل بن سليمان و ابن حبان در صحيح خود به نقل از حسن بن سفيان از فضيل بن حسين جحدري از فضيل بن سليمان از ابن خثيم از سعيد بن جبير و ابن طفيل و هر دو از ابن عباس ، اين روايت را اسناد داده و ترمذي گفته است : « حسنٌ صحيحٌ غريبٌ في هذا الوجه » .

و اما در مورد حديث عبدالله بن عمرو ، گفتني است كه آن را تنها فاكهي در كتاب اخبار مكه آورده و متن آن چنين است : ميمون بن حكم صنعائي ، از محمد بن جعشم ، از ياسين بن معاذ ، از عمروبن شعيب از پدرش و او از جدش ، نقل مي كند : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) عتّاب بن اسيد را بر مردم مكه فرستاد . و به وي فرمود :

« آيا مي داني كه تو را به كجا روانه كرده ام ؟ به سوي اهل الله روانه ات ساخته ام . هيچ شهري نزد خدا و نزد من از آن دوست داشتني تر نيست ، ولي قوم من مرا از آن بيرون كردند و اگر بيرونم نكرده بودند ، هرگز از آن بيرون نمي شدم » .

عبدالله بن عمران براي ما اين حديث را نقل كردكه : سعيدبن سالم از عثمان بن ساج ، از يحيي بن ابي انيسه به نقل از ابن شهاب زهري از ابوسلمة بن عبدالرحمان از عبدالله بن عمرو به نقل از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مضموني نزديك به حديث فوق را روايت كرده اند .

و حديث عبدالله بن عدّي بن حمراء كه پيش از اين بيان شد ، حجّت و دليل كساني است كه به برتري مكه نسبت به ديگر اماكن باور دارند ، به جز محلي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آن به خاك سپرده شد . محلي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دفن شد بنا بر آنچه قاضي عياض در شرح مسلم بيان كرده ، به اجماع ، بهترين جاي روي زمين است و حتّي بنا بر تصريح ابو يُمن بن عساكر در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اين حديث را ابن جميع صيداوي در « معجم الشيوخ » ـ نسخه خطي ليدن ، ص88ـ89 روايت كرده است .

2 ـ « المناقب » ، شماره 3921 باب ما جاء في فضل مكة .


154


« الإتحاف » ، از جايگاه كعبه نيز برتر و با فضيلت تر است .

از جمله كساني كه قائل به برتري مكه بر ديگر جاها هستند ، بايد از امام ابوحنيفه و شافعي و احمدبن حنبل ( در روايت صحيح تري كه از وي نقل شده ) و نيز ابنوهب و ابن حبيب از پيروان مذهب مالكي نام برد . همچنين به گفته عبدي ، اكثريت فقها بر اين عقيده اند . ابن عبدالبرّ مي گويد : اين مطلب از عمر و علي [ ( عليه السلام ) ] و ابن مسعود و ابي درداء و جابر و ديگر صحابه روايت شده است . و مي افزايد : ايشان در تقليد و پيروي نسبت به كساني كه بعد از ايشان آمده اند ، اولي هستند . در مورد فضيلت مكه همين بس كه خانه خدا در آن است كه خداوند مقرر كرده كه اگر بندگانش در طول عمر خود ، حتي اگر يك بار عزم سفر كنند و آن را قصد كنند ، گناهانشان آمرزيده است و تنها در صورتي كه روي بدان جهت كنند ، نمازشان پذيرفته است و اين خانه خدا ، قبله مسلمانان زنده دل است .

گفتيم فضل و برتري كه براي مكه منظور شده ، بنا به گفته محبّ طبري در « القري » ، شامل همه حَرَم آن نيز مي شود .

ابن عبدالبرّ برخي از احاديث را كه در برتري مدينه نسبت به مكه ، به آنها استدلال مي شود ، ضعيف مي داند . حديث ياد شده را حاكم در مستدرك ( 1 ) از صحيحين به نقل از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مستند كرده كه حضرت به هنگام خروج از مكه به مدينه ، فرموده اند : « خداوندا ! مي داني كه آنها مرا از دوست داشتني ترين شهرها بيرون كردند ؛ پس مرا در شهري كه از همه بيشتر دوست داري ، ساكن گردان . » ابن عبدالبر درباره اين حديث مي گويد : حديث صحيحي نيست و علما در ساختگي بودن آن ، هم عقيده اند .

به فرض كه اين حديث درست باشد ، بر آنچه كه بنا بر گفته محبّ طبري بدان استناد شده ، دلالت ندارد ؛ زيرا وقتي اختلاف علما را در برتري مدينه بر مكه ـ طيّ فصلي كه ويژه فضيلت مسجد مدينه و فضيلت نماز در آن است ـ بررسي مي كند ، مي گويد : اين سخن مورد استدلال ايشان ( كساني كه قائل به فضيلت مدينه بر مكه هستند ) از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كتاب الهجرة ، ج3 ، ص3


155


كه فرمود : « خداوندا ! مرا از عزيزترين سرزمينم بيرون كردي ، پس مرا در عزيزترين سرزمين خود ساكن گردان » ، بايد چنين تفسير شود كه منظور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دوست داشتني ترين يا عزيزترين سرزمين نزد خدا ، پس از مكه بوده است . دليل اين تفسير نيز حديث پيش گفته نسائي و ابن حبّان در فضيلت مكه ؛ يعني همان حديث عبدالله بن عديّ بن حمراء است كه ثابت مي كند مكه دوست داشتني ترين سرزمين براي خداست ؛ هر چند كه اين حديث ، خود متضمن دلالتي در اين باره نيست ؛ زيرا جمله : « مرا در دوست داشتني ترين سرزمين خود ساكن گردان » به گونه اي آمده است كه عرفاً مراد از آن را ( دوست داشتني ترين سرزمين ) پس از مكه ، مي گرداند . چون انسان وقتي از جايي بيرون مي رود ، ديگر از خدا نمي خواهد كه به همانجا باز گردد . وقتي حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) مي گويد : مرا ( از . . . ) بيرون كردي ، پس ( در . . . ) ساكنم گردان ؛ دليل بر آن است كه مراد جايي جز آنجايي است كه بيرون شده است ، بدين ترتيب در اين حديث سخني از مكه به ميان نيامده است .

حديث ديگر ( كه در برتري مدينه نسبت به مكه بدان استناد مي كنند ) ، حديث رافع بن خديج است كه بنا بر آنچه در معجم طبراني آمده ، مي گويد : گواهي مي دهم كه من از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شنيدم كه فرمود : مدينه از مكه برتر است . ابن عبدالبرّ درباره اين حديث مي گويد : ضعيف است و قابل استدلال نيست و نيز گفته شده كه اين حديث ، ساختگي است و ذهبي در « فضل البلدان » آن را آورده و درباره اش گفته است : حديث بيهوده و نامربوطي است .

اين دو حديث ، مشهورترين حديث هايي هستند كه در فضيلت مدينه نسبت به مكه ، بدانها استناد مي شود . از جمله كساني كه قائل به آن هستند ، مالك بن انس و اصحاب او ـ غير از آنهايي كه ذكر كرديم ـ مي باشند و قاضي عياض اين مطلب را از عمربن خطاب و برخي صحابه و بيشتر اهل مدينه ، نقل كرده است .

ترديدي نيست كه مكه و مدينه ، از سرزمين هاي ديگر برتر و از فضيلت بيشتري برخوردار است و به گفته قاضي عياض ، همگان بر اين امر متفق القولند ، همچنانكه


156


بيت المقدس نيز پس از مكه و مدينه ، به اجماع از ديگر جاها برتر است . دليل اين اجماع نيز احاديث مشهور و ثابت در صحيحين و ديگر كتاب هاست .

فضيلت نماز در مسجد مكه

در اين مورد احاديثي از انس بن مالك ، جابربن عبدالله انصاري ، عبدالله بن زبيربن عوام ، عبدالله بن عمربن خطاب ، ابوهريره ، ابو درداء ، امّ درداء و عايشه روايت شده است . اينك ما اين احاديث را همراه اسناد آنها ، در اصل اين كتاب آورده ايم و در اينجا بدان بسنده مي كنيم كه نشاني آنها را براي كسب اهل علم ، ارائه دهيم . حديث انس بن مالك و جابربن عبدالله انصاري در سنن ابن ماجه ( 1 ) ـ كه از نظر سند حديث جابر به گفته ابن جماعه در منسك خود ، صحيح هم هست ـ و حديث ابن زبير كه بدان خواهيم پرداخت و حديث ابن عمر و ابي هريره در مسند ابن حنبل ( 2 ) و حديث ابو درداء در « معجم الكبير » طبراني ـ به گفته يكي از بزرگان با سند صحيح ـ و حديث ام درداء در « إتحاف الوري » ابن عساكر و حديث عايشه در « معجم الاوسط » طبراني آمده است و حديث ابن زبير ـ كه ابراهيم بن محمد صوفي به طور شفاهي در مكه به خودم گفت كه احمدبن ابي طالب صالحي ، به نقل از ابن الّلتّي و ابن بهروز و آن دو به نقل از ابوالوقت ، از داودي ، از حِمَوي از ابراهيم بن حزيم ، از عبدبن حميد حافظ ، از سليمان بن حرب ، از حمادبن زيد ، از حبيب معلم ، از عطا ، از عبدالله بن زبير كه مي گويد : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :

« نماز در مسجد من ، بهتر از هزار نماز در مساجد ديگر ، جز مسجدالحرام است و نماز در مسجدالحرام يكصد برابر بهتر از نماز در مسجد من است . »

در حديثي كه علي بن محمد خطيب ، از ابوبكرِ وشتي ، از حافظ بن خليل ، از الرازي ، از حداد ، از ابونعيم حافظ ، از عبدالله بن فارس ، از يونس بن حبيب ، از ابوداود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سنن ابن ماجه ، ج1 ، ص451 ، باب « ماجاء في فضل الصلاة في المسجد الحرام و مسجد النبي ( صلّي الله عليه وآله ) » ، شماره 1406

2 ـ مسند ابن حنبل ، ج2 ، ص528


157


طيالسي ، از ربيع بن صبيح برايم نقل كرد و گفت : از عطاء بن ابو رباح شنيده كه مي گفت : در حالي كه ابن زبير براي ما سخنراني مي كرد ، رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :

« نماز در مسجد من ، برتر از هزار نماز در مساجد ديگر به جز مسجدالحرام است و نماز در مسجدالحرام برابر صد نماز است . »

عطا مي گويد : يعني كه ( نماز در مسجدالحرام ) يكصد هزار برابر برتر از نماز در مساجد ديگر است . همچنين مي گويد : گفتم : اي ابا محمد ، اين فضيلتي كه گفته شده ، تنها مسجدالحرام را شامل مي شود يا همه حرم را در بر مي گيرد ؟ گفت : همه حرم را ؛ زيرا تمام حَرَم ، مسجد است . اين حديث را در « اتحاف الزائر » ابي يمن بن عساكر به نقل از شبابة بن سواد از ربيع بن صبيح نيز ديده ام جز اينكه در آن آمده است : « . . . و يك نماز در مسجدالحرام برابر يكصد هزار است . »

و در « مسند ابن حنبل » و « بزار » و « معجم الكبير » طبراني به الفاظ مختلف آن را ديده ام و از طريق حديث ابن زبير ، سه روايت به دست مي آيد كه در يكي ، بنا بر آنچه در مسند عبدبن حميد و ابن حنبل و البزار و يكي از دو روايت طبراني در معجم الكبير ، با توجه به يكي بودن رجال ابن حنبل و رجال صحيح ، نماز در مسجدالحرام برتر از يكصد نماز در مسجد مدينه است و در دومي آنچنان كه در مسند طيالسي و إتحاف الزائر ابن عساكر آمده ، نماز در مسجدالحرام به اندازه هزار نماز در مسجد مدينه است . سومي نيز روايت ابن زبير از حماد بن زيد است كه ابن حبّان در صحيح خود به نقل از حسن بن سفيان از محمدبن عبدالله بن حسان از حمادبن زيد آورده و از نظر ما از رجال اندكي برخوردار است و آن را به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نسبت داده است . به گفته ابن عبدالبرّ ، كسي كه اين نسبت را داده است ، از سلسله سند آن مطمئن تر و ثابت تر است ، چه ابن عبدالبرّ اين حديث را صحيح دانسته و گفته است : هنگام اختلاف ، اين حديث حجّت است و سندي است كه در مورد اختلاف براي كسي كه تعصب نداشته باشد ، قاطع و يقين آور است .

حديث اَنَس و جابر و ابودردا در مورد نماز در مسجدالحرام ، ضمن آن كه گوياي


158


برتريِ نماز در مسجدالحرام نسبت به نماز در مسجد مدينه است ، درست مانند حديث ابن زبير است كه در مسند طيالسي و اتحاف الزائر ابن عساكر آمده است ، در حالي كه حديث ابن عمر ، متضمن ميزان برتريِ نماز در مسجدالحرام نسبت به ديگر مساجد نيست ، بلكه تنها گوياي برتريِ نماز در آن است و حديث ابوهريره نيز گوياي برتريِ نماز در مسجدالحرام به ميزان يكصد برابرِ نماز در مسجد مدينه است ؛ مضمون كلي احاديث ابن عُمَر و ابوهريره در كتاب فاكهي چنين است .

در برتري نماز در مسجدالحرام ثواب هاي بيش از اين نيز آمده است ؛ زيرا فاكهي مي گويد : عبدالله بن منصور از عبدالرحيم بن زيد عمّي از پدرش ، از سعيد بن جبير ، از ابن عباس براي من چنين روايت كرد كه هر كس بيست و پنج بار به جماعت در مسجدالحرام و در اطراف بيت الله الحرام نماز بگزارد ، خداوند براي او يكصد هزار نماز مي نويسد كه برابر دو هزار هزار نماز مي شود و هركس در مسجدالحرام يا در بيت الله الحرام يا در حَرَم نماز بگزارد ، خداوند براي او يكصد هزار نماز مي نويسد . يكي از تابعين پرسيد : ابن عباس ! آيا از پيش خود مي گويي يا از قول رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ؟ پاسخ داد : از قول رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مي گويم . در اين سلسله اسناد ، عبدالرحيم ضعيف است .

فاكهي همچنين مي گويد : محمدبن صالح بلخي از ابومطيع الحكم بن عبدالله قرشي از مُسيّب ، به نقل از مبارك بن حسان ، از حسن و معاوية بن قُرَّه نقل كرده كه گفته اند : نماز در مسجدالحرام ( برابر با ) دو هزار هزار ( دو ميليون ) و پانصد نماز است و نماز در هر جاي حرم ، ( برابر با ) يكصد هزار نماز است .

از جندي ، در كتاب فضائل مكه روايتي داريم كه مي گويد : اسحاق بن ابراهيم از اسماعيل بن عبدالكريم ، از عبدالصمدبن مغفل ، از وهب بن منبّه نقل كرده ، مي گويد : در تورات ديدم كه نوشته است : هركس نمازهاي پنج گانه را در مسجدالحرام به جاي آورد ، خداوند براي او دوازده هزار هزار ( دوازده ميليون ) و پانصد هزار نماز مي نويسد و جندي در تفسير آيه : {  إِنَّ فِي هَذَا لَبَلاَغاً لِقَوْم عَابِدِينَ } . ( 1 ) حديثي روايت مي كند كه بر اساس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انبياء : 106


159


آن ، مراد نمازهاي پنج گانه به صورت جماعت در مسجدالحرام است . لفظ حديث نقل شده از سوي وي چنين است : « عبدالله بن ابي غسان به نقل از عبدالرحيم بن زيد عمّي از پدرش ، از سعيد بن جبير ، از ابن عباس حديث گفته كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) تلاوت فرمود : {  إِنَّ فِي هَذَا لَبَلاَغاً لِقَوْم عَابِدِينَ } و سپس فرمود : منظور نمازهاي پنج گانه ، به صورت جماعت در مسجدالحرام است .

درباره حديث ابن زبير بايد گفت كه ابن كنانه مالكي و مالكي هاي ديگر درباره اين فرموده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ـ آنچنان كه در صحيحين آمده ( 1 ) ـ : « نماز در مسجد من برتر از هزار نماز در مساجد ديگر ، بجز مسجدالحرام است » ، مي گويد : منظور آن است كه نماز در مسجد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) برابر با هزار نماز در ديگر مساجد ، به استثناي مسجدالحرام است و نماز در مسجد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) برتر از نماز در مسجدالحرام ( بدون هزار برابر ) ، و بدين ترتيب آنچه در برتريِ نماز در مدينه نسبت به مكه روايت كرده اند ، درست در مي آيد ، در حالي كه حديث زبير و احاديث مشابهي كه آورديم ، اين تفسير را رد مي كند ؛ زيرا حكايت از برتري نماز در مكه نسبت به نماز در مدينه دارند .

از ديگر مطالبي كه از حديث : « نماز در مسجدالحرام يكصدهزار برابرِ مساجدِ ديگر فضيلت دارد » و تفسير آن مي توان دريافت : يك نماز در مسجدالحرام برابر با نمازهاي پنجاه وپنج سال و شش ماه و بيست شبانه روز است و نماز يك شبانه روز يعني پنج نماز در مسجدالحرام ، برابر است با دويست و نود و هفت سال و نه ماه و ده شب ( نماز خواندن در جاهاي ديگر ) . پيشتر گفتم كه از استاد خود امام بدرالدين احمدبن محمد ، معروف به ابن صاحب مصري اشاري ، سخن جالبي در اين معنا ديده ام ؛ زيرا آن گونه كه باخبر شديم گفته است طبق آنچه در حديث آمده ، هر نماز فرادا در مسجدالحرام ، برابر است با يكصد هزار نماز و هر نماز جماعت در آن برابر است با دو هزار هزار ( دو ميليون )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ البخاري ، ج3 ، ص54 در التطوع ، باب « فضل الصلاة في مسجد مكة و المدينة » و مسلم ، شماره 1394 في الحج باب « فضل الصلاة في مسجد مكة و المدينة » .


160


و هفتصد هزار نماز و نمازهاي پنج گانه در آن برابر است با سيزده هزار هزار ( ميليون ) و پانصد نماز . و اگر كسي به طور فرادا در وطن خود ، جز مسجد مكه و مسجد مدينه نماز بگزارد ، در هر يكصد سال شمسي برابر با يكصد و هشتاد هزار نماز و در هر يكهزار سال به هزار هزار ( يك ميليون ) و هشتصد هزار نماز مي خواند و از اينجا معلوم مي شود كه خواندن يك نماز جماعت در مسجدالحرام ثوابي بيش از نماز كسي دارد كه با دو برابر عمر نوح ( عليه السلام ) در وطن خود به طور فرادا نماز بگزارد و اين هم مزيّتي است كه با يك سفر ( به مكه ) برابري مي كند . سپس مي گويد : و اگر كارهاي خوب و ثواب ديگر را هم به نماز خواندن بيفزاييم ؛ مثلاً اگر يك روز روزه بگيرد و نمازهاي پنجگانه را به جماعت بخواند و انواع كارهاي نيك در آن انجام دهد و فرض كنيم كه فقط ( ثواب كارهاي خوب در آنجا ) دو برابر مي شود ، ثواب و فضيلت آن را نمي توان شمارش كرد .

از ديگر نكات ( مربوط به اين حديث ) ، اين است كه ميان علماي مالكي و ديگران ، از اين جهت كه اين فضيلت وبرتري شامل نماز واجب و مستحب ، هر دو ، مي شود يا اينكه تنها منحصر به واجبات مي باشد ، اختلاف است ؛ انحصار به واجبات ، مقتضاي روايات مشهور در مذاهب مالكي و مذهب حنفي است و قائل شدن به تعميم ، بنابه تصريح نووي ، از آنِ مذهبِ شافعي است .

همچنين گفته شده كه مراد از مسجدالحرام ، همه حَرَم ( مكه ) است . محبّ طبري مي گويد : اين نكته از اين آيات استفاده مي شود : {  وَالْمَسْجِدُ الْحَرامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَآءً العاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ } ( 1 ) و : {  سُبْحانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إلَي الْمَسْجِدِ الاَْقْصَي . . . } ( 2 ) كه ( اين اِسراء ) از خانه امّ هاني انجام شد .

نيز گفته شده كه مراد از مسجدالحرام همان كعبه است . محبّ طبري به نقل از برخي چنين گفته و براي وي مقصود گوينده مبهم بوده است ، مي گويد : برخي متأخرين از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حج : 25

2 ـ اسراء : 1


161


اصحاب ما چنين برداشتي داشته اند و يادآور شده كه اين برداشت با حديث ابوهريره تأييد مي شود كه : « يك نماز در مسجد من بهتر از هزار نماز در جاهاي ديگر ، به استثناي كعبه است » ، اين حديث را نسائي ( 1 ) به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نسبت داده است .

گروهي از اصحاب ما ، يادآور شده اند كه در برخي روايات اين حديث ، « به استثناي مسجد كعبه » آمده است كه در اين صورت نمي توان استدلالي را كه محبّ طبري آورده ، پذيرفت و مراد از مسجدالحرام را مشخصاً كعبه دانست .

از ديگر نكات مربوط به برتري مكه ، مضاعف بودن ثواب هاست كه بسياري از نادانان گمان برده اند اين مضاعف بودن در مورد نمازهاي قضا شده است . به همين خاطر اين نكته را مورد بررسي قرار داديم . از جمله كساني كه در اين مورد صراحت دارد ، نووي در « شرح مسلم » است . از احاديثي كه بيان كرديم و نيز از گفته علما ، برتريِ مكه بر ديگر جاها ، روشن گرديد و معلوم شد كه ثواب و فضيلت نماز در مكه ، بيشتر از ثواب و فضيلت آن در جاهاي ديگر است .

احاديثي نيز دلالت بر برتريِ ثواب روزه و قرباني و ديگر كارهاي نيك در مكه نسبت به ساير جاها دارد . هر چند از لحاظ استحكام و اطمينان همچون احاديث برتريِ مكه و برتريِ نماز در آن نيستند ؛ حديث مربوط به برتريِ روزه در مكه نسبت به جاهاي ديگر ، در مسند ابن ماجه ( 2 ) و در تاريخ ازرقي ( 3 ) و نيز در « المجالس المكّيه » ميانشي با برداشت از حديث ابن عباس روايت شده است و از او چند برابري حسنات در حرم نسبت به جاهاي ديگر نيز وارد شده است ؛ چرا كه از طريق « زاذان » از ابن عباس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روايت داريم كه فرمود : هركس با پاي پياده براي حج به مكه رود و باز گردد ، خداوند در هرگامي كه برداشته ، هفتصد حسنه از حسنه هاي حرم برايش منظور مي كند . كسي از ابن عباس پرسيد : حسنه هاي حرم كدام است ؟ گفت : هر حسنه ( حرم ) برابر يكصد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سنن نسايي ، ج2 ، ص33 في المساجد : باب فضل الصلاة في المسجدالحرام ( حديث صحيحي است ) .

2 ـ سنن ابن ماجه ، ج2 ، ص141 ، شماره 3117

3 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص23


162


هزار حسنه ( عادي ) است . اين حديث را بيهقي با سند خود به عيسي بن سواده از اسماعيل بن ابي خالد از زاذان نقل كرده و گفته است : جز عيسي بن سواده كه فرد مجهولي است ، كسي آن را نقل نكرده است .

بايد بگويم : برخلاف گفته بيهقي ، تنها عيسي بن سواده آن را نقل نكرده ؛ چرا كه در « الأربعين المختاره » تصنيف حافظ بن مسدي ، خطيب مكه و جاهاي ديگر نيز روايت شده و حديث سفيان بن عُيَيْنَه از اسماعيل بن ابي خالد كه ابن سواده ، از وي نقل كرده ، نيز پيش روي ماست . ابن مسدي درباره اين حديث مي گويد : « حديثٌ حسنٌ غريب » . حاكم از همان شيوه بيهقي آن را روايت كرده و اسناد آن را صحيح دانسته است . ( 1 ) محبّ طبري پس از نسبت دادن اين حديث به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي گويد : اين حديث دلالت بر آن دارد كه مراد از مسجدالحرام در بيان فضيلت نماز در آن ، همه حَرَم ( مكه ) است ؛ زيرا اين چند برابريِ فضيلت در همه حرم تعميم داده شده است . حديث چند برابري فضيلت نماز براي كساني كه در هر جاي مكه هستند ، تعميم داده شده است و در اين موارد ، حكم حرم و مكه به اتفاق علما ، يكي است ، مگر اين كه بگوييم مسجد فضيلت افزوده اي دارد و هر نماز در آن برابر يكصد هزار نماز در جاهاي ديگر است و نمازي كه در جاهاي ديگر برابر ده حسنه است در مسجدالحرام ، برابر با هزار هزار حسنه و نماز در مسجدالنبي ( صلّي الله عليه وآله ) برابر با يكصد هزار حسنه است ، آن گونه كه از ظاهر لفظ حديث ، چنين برمي آيد .

وي مي گويد ، بنابراين ، حسنه حرم برابر يكصد هزار حسنه و حسنه مسجد آن ، چه مسجد جامع و چه كعبه ، برابر با هزار هزار است . برخي حسنات نيز با يكديگر مقايسه مي شوند و يا اينكه اين فضيلت و برتري ها تنها ويژه نماز است .

ازحسن بصري نيز روايتي داريم كه حكايت از يكصدهزار برابرشدن هرحسنه ( كارنيك ) در مكه است ؛ زيرا مي گويد : يك روز روزه در مكه برابر است با يكصد هزار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ المستدرك علي الصحيحين ، ج1 ، ص461 و مي گويد : اسناد اين حديث صحيح است ولي بخاري و مسلم آن را نياورده اند .


163


روزه و يك درهم صدقه برابراست بايكصد هزار درهم و هرحسنه اي برابراست بايكصد هزار حسنه .

محبّ طبري گفته است كه احاديث پيش گفته درباره برتريِ نماز و روزه در مكه ، خود دليلي بر جاري بودن برتري در مورد همه حسنات است . وي مي گويد سخن حسن بصري نيز اين نكته را تأييد مي كند .


165


باب ششم :

اقامت و وفات در مكّه و فضيلت اهل مكّه و اطراف آن

اقامت در مكه

اقامت در مكه ، در نظر بيشتر علما ، از جمله شافعي ، ابويوسف و محمدبن حسن ، دو شاگرد ابوحنيفه و ابن قاسم شاگرد مالك ، مستحب است . ابن قاسم گفته است : اقامت در مكه همچون مرزباني و نماز ، باعث نزديكي به خدا مي شود . ابن الحاج مالكي در كتاب مناسكِ خود اين روايت را از وي نقل كرده است . احمدبن حنبل نيز اقامت در مكه را مستحب مي داند ؛ زيرا از وي روايت شده كه گفته است : اي كاش اكنون در مكه اقامت داشتم .

از جمله كساني كه اقامت در مكه را مكروه مي داند ، ابوحنيفه است . ابن رشد مالكي نيز از يكي از سخنان مالك ، كراهتِ اقامت در مكه را برداشت كرده است . علّت كراهت از نظر كساني كه بدان معتقدند ، بنا بر گفته محبّ الدين طبري در « القري » ، بيم از ملال و بي توجهي به مكان به دليل مداومت و يكنواختي و نيز ترس از ارتكاب گناه است ؛ زيرا گناه و معصيت در مكه ، مانند جاهاي ديگر نيست ؛ علّت ديگر كراهتِ اقامت در مكه ، اشتياق بيشتر در صورت فراق و دوري از آن است . ابوعمرو زجاجي مي گويد : هركس در حرم ( مكه ) سكونت يافت و دل به چيزي جز خدا بست ، زيانكار واقعي است .

محبّ الدين مي افزايد : احمدبن حنبل ، اقامت و همجواري در مكه را ، در مورد


166


بسياري كه آن را فضيلت مي شمارند ، مكروه نمي داند . هركس بيم گناه دارد بايد بداند كه در برابر ، براي نيكوكار ، ثوابِ افزون تر نيز در كار است .

از ميان اصحاب رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) تعداد پنجاه و چهار نفر در مكه اقامت داشتند كه محبّ طبري در « القري » آنان را بر شمرده است . و نووي در « الايضاح » يادآور شده كه استحباب اقامت در مكه ، مرجّح است . او كراهت مجاورت را از نظر كساني كه قائل به كراهت هستند ، به همان علتي مي داند كه محبّ طبري ذكر كرده است . سپس مي گويد : كساني كه آن را مستحب مي دانند به خاطر فضيلت بيشتر حسنات و طاعات است . گروه بي شماري از پيشينيان و نيكان مورد اقتداي امّت ، در مكه مجاور و مقيم بوده اند .

به عقيده ما يكي از دلايل استحباب اقامت در مكه و همجواري با آن ، رغبت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به سكونت در آن است كه در حديث عبدالله بن حمراء و ابن عباس و ابوهريره و ابن عمر منعكس شده است .

بلال نيز طي ابيات زير ، در آرزوي بازگشت به جاهايي بود كه مكه و پيرامون آن ، از آن جمله اند :

ألا ليت شِعْري هل أبيتنَّ ليلةً * * * بفخٍّ وحولي إذخِرٌ وجليلُ ؟

وَهَل أرِدْنَ يوماً مياه مَجَنَّة * * * و هل تَبْدُوَنَّ لي شامة وطفيل ؟

در تاريخ ازرقينيز اينگونه آمده است . ( 1 ) در بخاري به جاي بفخّ ( در مصرع دوم ) ، « بِواد » آمده است .

پيش از اين گفتيم كه « اِذْخِر » گياه معروف و خوشبويي است . و « الجليل » گل ياسمن است و « فخ » وادي زاهر است ؛ زيرا ياقوت در معجم البلدان ( 2 ) وقتي به فخّ مي رسد ، مي گويد : سيد علي بن وهاس علوي گويد : فخ وادي زاهر است كه در آن قبر گروهي از علوياني است كه در درگيري با ياران موسي الهادي بن المهدي بن المنصور ، در ذي حجه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص191

2 ـ ج3 ، ص237


167


سال 169 كشته شدند .

علي بن وهّاسِ ياد شده ، از فضلاي مكه و از كساني است كه نزد زمخشري شاگردي كرد و گفته شده كه زمخشري « الكشاف » را به خاطر او تصنيف كرد و در آن ، وي را ستوده است . اگر خدا بخواهد ، در باب چهلم به « مَجَنّه » و « شامه » و « طفيل » ( كه در بيت دوم شعر فوق الذكر آمده اند ) خواهيم پرداختم .

از ديگر دلايل استحباب سكونت در مكه ، سخن عايشه است كه گويد : اگر امر هجرت نبود ، به يقين ساكن مكه مي شدم . من آسمان را به زمين در مكه از هر جايي نزديك تر مي بينم و در هيچ جايي دلم به اندازه مكه آرام و مطمئن نيست و ماه را در مكه از هر جاي ديگر زيباتر مي بينم . اين حديث در تاريخ ازرقي ( 1 ) آمده است . همچنين در استحباب مجاورت مكه روايتي است كه در باب فضايل مكه ، از جندي نقل شده است . او مي گويد : ابوصالح محمدبن زنبور از سفيان بن عُيينه از مطر ، از ابوطفيل نقل كرده كه ابن عباس گفته است : در مكه اقامت كن هر چند كه ناگزير به خوردن خار درختان شوي . نيز موارد ديگري در استحباب مجاورت مكه وارد شده كه ما به همراه مطالب ديگر مربوط به حكم اقامت در مكه ، در اصل اين كتاب آورده ايم و در اينجا به همين اندازه بسنده مي كنيم .

وفات در مكه

از عبدالله بن عمربن خطاب روايتي به دستمان رسيده كه مي گويد : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پس از سخنان و احاديثي كه بيان كرد ، فرمود : هركس در مكه بميرد ، مانند آن است كه در آسمان ها وفات يافته است . البته سند اين روايت ضعيف است .

و از حسن بصري در رساله مشهورش روايتي آورده است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : هركس در مكه بميرد ، مانند آن است كه در آسمان ها مُرده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص153


168


و در كتاب فضايل مكه جندي به نقل از محمدبن قيس بن مَخْرَمه به نقل از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روايت شده كه فرمود : هركس در مكه وفات يابد ، خداوند در روز قيامت او را در شمار امان يافتگان مبعوث نمايد . همچنين از حديث ابن عباس منتسب به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در ضمن سخناني درباره كعبه چنين آمده : حضرت آدم ( عليه السلام ) به درگاه خداوند دعا كرد وگفت : پروردگارا ! از تو مسألت دارم كه هركس از خاندان و فرزندانم اين خانه را حج كرد و شرك نورزيد ، او را در بهشت به من ملحق گرداني . و خداوند تعالي فرمود : هركس در حرم بميرد و به من شرك نورزد ، در روز قيامت او را در شمار امان يافتگان مبعوث مي كنم .

در حديثي كه از انس بن مالك آمده است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : هركس در يكي از حرمين ( مكه يا مدينه ) بميرد ، روز قيامت در شمار امان يافتگان خواهد بود .

و از جابربن عبدالله نقل شده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : هركس در مكه يا در راه مكه بميرد ، در شمار امان يافتگان خواهد بود . اين حديث را ابن جماعه در منسك خود آورده است . او مي افزايد : روايت شده كه حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) از خداوند متعال پرسيد كه اهل بقيع غرقد ( مردگان مدفون در مقبره مدينه ) چه خواهند داشت ؟ فرمود : آنها بهشت را دارند . حضرت پرسيد : پروردگارا ! اهل ( و مردگان مدفون در ) معلاّة چه دارند ؟ فرمود : اي محمد ، درباره همجواران خود پرسيدي ؛ از همجواران من مپرس .

درباب بيست و يكم درباره فضيلت قبرستان معلاّة مطالبي خواهد آمد .

در مُسند طيالسيّ به نقل از عمربن خطاب روايت شده كه گفت : از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شنيدم كه مي فرمود : هركس مرا زيارت كند ، روز قيامت شاهد يا شفيع او خواهم بود و هر كس در يكي از حرمين وفات كند ، خداوند متعال در روز قيامت او را در شمار امان يافتگان ، مبعوث مي كند .

و حاطب بن ابي بلتعه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روايت كرده كه حضرت فرمود : هركس پس از مرگم مرا زيارت كند ، مانند آن است كه در زمان حيات زيارتم كرده است و هركس در يكي از حرمين بميرد ، روز قيامت در شمار امان يافتگان مبعوث مي گردد . ابن الحاج


169


مالكي اين حديث را به همين صورت در مناسك خود آورده است . از سلمان فارسي نيز نقل شده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : هركس در يكي از حرمين بميرد ، مستوجب شفاعت من مي گردد و روز قيامت در شمار امان يافتگان خواهد بود . ابن جماعه اين روايت را نقل كرده است .

بخشي از فضايل مردمان مكه

در كتاب « النسب » زبيربن بكار ، قاضي مكه ، و در جاهاي ديگر حديث عمرو بن شعيب ، به نقل از پدرش ، از جدش روايت شده كه گفت : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) عتاب بن اُسَيد را به مكه گسيل داشت و به وي فرمود : آيا مي داني تو را نزد چه كساني مي فرستم ؟ تو را نزد اهل خدا مي فرستم ! و در روايتي در تاريخ ازرقي آمده است كه عمربن خطاب ، نافع بن عبدالحارث خزاعي ، كارگزار خود در مكه را عزل كرد ؛ زيرا در حالي كه خود مشغول خواندن كتاب خدا بود ، عبدالرحمان بن أبزي ـ خدمتكارش ـ را عهده دار مردم مكه كرده بود . ( 1 )

به خط يكي از دوستان مطلبي ديدم كه از نوشته شيخ ابوالعباس مَيُورقي ، نقل كرده كه ابلهان مكه سياهي لشگر بهشت هستند . ميان دو تن از علما در حرم ، در مورد تفسير اين حديث و سند آن ، درگيري لفظي شد . كسي كه حديث و مفهوم آن را تكذيب مي كرد ، دچار ضربه اي از ناحيه بيني شد و بيني اش كج گرديد ؛ به او گفتند : به خدا سوگند كه ابلهان مكه از اهل بهشتند ، ابلهان مكه از اهل بهشتند ، ابلهان مكه از اهل بهشتند ! لرزه بر اندامش افتاد و به سراغ كسي رفت كه با او بحث و مشاجره مي كرد و از علماي زمان خود بود و اعتراف كرد كه درآنچه نمي دانستم وبه من مربوط نبوده ، سخن گفتم ( و پوزش خواست ) .

به من گفته اند مردي كه منكر حديث بوده ، امام تقي الدين محمدبن اسماعيل بن ابي الصيف يمني شافعي مفتي و ساكن مكه بوده كه مي گفت : در حديث ( به جاي سفها ) بايد « اَسْفي » به معناي كساني باشد كه به دليل كوتاهي نسبت به وظايف خويش در مكه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص151


170


غمگين هستند و خود را سرزنش مي كنند .

از جمله اخبار وارده درباره فضيلت اشراف ( سادات ) مكه ، حديثي است كه شيخ جمال الدين ابومحمد عبدالغفاربن قاضي معين الدين ابي العباس احمدبن عبدالمجيد مشهور به ابن نوح انصاري خزرجي اقصري ساكن « قوص » در كتاب خود « المنتقي من كتاب الوحيد في سلوك طريق اهل التوحيد و التصديق و الإيمان بأولياءالله تعالي في كلّ زمان » ياد كرده ؛ زيرا آورده است : حاجّة امّ نجم الدين بنت مطروح ـ همسر قاضي سراج الدين و از زنان صالحه ـ به من گفت : روزگاري در مكه معظمه دچار گراني ( و قحطي ) شديم و مردم به خوردن پوست روي آوردند . ما هجده نفر بوديم و در حال درست كردن تقريباً نيم قدح آش بوديم كه چهارده كيسه آرد گندم به ما رسيد و مردم مكه نيز در پي آن سر رسيدند . چهار كيسه از آنها را برداشتم و به او ( سراج ) ، گفتم : تو مي خواهي از گرسنگي ما را بكشي . او ده كيسه باقي مانده را ميان مردم مكه تقسيم كرد . شبانگاه ، با ترس و لرز از خواب برخاست ـ يا شايد هم گفت با گريه برخاست ـ به او گفتم : تو را چه مي شود ؟ گفت : اكنون ( در خواب ) حضرت فاطمه ( عليها السلام ) دختر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را ديدم كه مي گفت : اي سراج ، تو گندم مي خوري ، در حالي كه فرزندان من گرسنه هستند ؟ ! ( سراج هم ) برخاست و چهار كيسه باقي مانده را ميان اشراف ( سادات ) پخش كرده و خودمان بي گندم و بي آذوقه مانديم و آنقدر گرسنه بوديم كه توان برخاستن نداشتيم .

در اصل اين كتاب احاديث و اخباري از تاريخ ازرقي و جاهاي ديگر آورده ايم كه دلالت بر فضل و فضيلت اهل مكه دارد . در اينجا براي رعايت اختصار از آنها ، صرف نظر مي كنيم .

فضيلت جدّه ، ( ساحل مكه )

فاكهي مي گويد : عبدالله بن منصور از سليم بن مسلم ، از مثنّي بن صباح ، از عمروبن شعيب ، از پدرش ، از جدش براي ما چنين نقل كرد : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « مكة رباط و جدة جهاد » ؛ « مكّه ، پادگان و جدّه جايگاه نبرد است . » ابراهيم بن ابي يوسف ، از يحيي بن سليم ،


171


از ابن جريج نقل كرده كه از عطا ( 1 ) شنيدم كه مي گفت : جدّه دروازه مكه است كه از آن وارد مكه مي شوند ، ولي از آن خارج نمي شوند . ابن ابويوسف نقل كرده كه يحيي بن سليم از ابن جريج نقل كرده كه گفت : مكه پادگان و جده جايگاهِ نبرد است .

ابن جُرَيج مي گويد : اميدوارم رزمنده حاضر در جده ، همان فضيلتي را بر ديگر رزمندگان داشته باشد كه مكه نسبت به ديگر جاها دارد .

محمدبن علي صايغ ، از خليل بن رجاء ، از مسلم ابويونس نقل كرده كه محمدبن عمر از ضوءبن فجر نقل كرده كه مي گويد : با عَبّادبن كثير در مسجدالحرام نشسته بودم ، گفتم : سپاس خداي را كه ما را در بهترين و برترين جاها قرار داد . پدرم از جدم نقل كرده كه نماز در آن هفده هزار هزار نماز و يك درهم برابر است با يكصد هزار درهم و اعمال آن به همين ميزان ( برتر است ) و تا شعاع ديد چشم ، بيننده آن ، آمرزيده مي شود . مي گويد : گفتم خدايت رحمت كناد ! تا كنار دريا ؟ گفت : آري تا كنار دريا ( كه شامل جدّه هم مي شود ) . سپس فاكهي مي گويد : ابراهيم بن ابي يوسف از يحيي بن سليم نقل مي كند كه گفت : از عبدالله بن سعيدبن قنديل شنيدم كه گفت ، فرقد سنجي در جدّه نزد ما آمد و گفت : من كسي هستم كه اين كتابها را مي خوانم و در كتابهايي كه خداوند نازل فرموده « جُدّه » يا « جديد » را مي بينم كه در آن كشته ها و شهدايي هست . در آن روز هيچ شهيدي برتر از آنان نبود . يكي از اهل مكه مي گويد : حبشي ها در سال هشتاد و سه ، به جُدّه آمدند و با مردم جدّه درگير شدند و مردم از مكه به جده آمدند . والي آنها عبدالله بن محمدبن ابراهيم بود كه مردم را به جنگ در دريا روانه كرد و عبدالله بن محمدبن ابراهيم بن عبدالله بن حارث بن عبدالملك بن عبدالله بن ابي ربيعه مخزومي فرماندهي ايشان را به دست گرفت . اين مطلب را در كتابي كه در باره بزرگان مكه بود و يكي از اهالي مكه به من داده بود ، يافتم .

ابراهيم جدّ عبدالله بن محمد امير مكه ، همان ابراهيم معروف به امام فرزند محمدبن علي بن عبدالله بن عباس برادر سفّاح و منصور است كه نوه وي عبدالله از سوي رشيدبن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ « بنا بر آنچه در خلاصه « تهذيب الكمال في اسماء الرجال » ، ص125 ، آمده عطاءبن ابي رباح است . »


172


مهدي بن منصور عباسي ، كارگزاري مكه را بر عهده داشت و بنابراين سال هشتاد و سه كه گفته شد در واقع يكصد و هشتاد و سه بايد باشد .

و در برخي كتاب ها اسم « عبدالله » را « عبيدالله » ذكر كرده اند .

جدّه در حال حاضر ، ساحل مكه است و عثمان بن عفّان اولين كسي است كه آن را ساحل مكه قرار داد و اين كار را پس از مشورت با مردم و در پي درخواست آنان در سال بيست و شش هجري انجام داد ، تا پيش از آن « شُعَيْبَه » ساحل مكه بود . ابن جبير يادآور شده كه در جدّه آثار ديواره هاي پيرامون آن را ديده و خاطر نشان ساخته كه در آن ، دو مسجد وجود دارد و آنها به عمربن خطاب منسوبند و به يكي از آنها مسجد آبنوس مي گويند ؛ زيرا در آن دو تيرك يا ستون از چوب آبنوس به كار رفته است . اين مسجد تا به امروز نيز شهرت دارد و برجاست ، ولي مسجد ديگر شناخته شده نيست . ممكن است همان مسجدي باشد كه نماز جمعه جدّه در آن برگزار مي شود . اين مسجد ، آنگونه كه آگاهي يافته ام ، از بناهاي ملك مظفر والي يمن است . همچنين ابن جبير يادآور شده كه در جدّه جايي بود كه گنبدي قديمي در آن وجود داشت ، گفته شده منزل حوّا همسر آدم ابوالبشر ( عليهما السلام ) ( 1 ) بوده است . شايد همان جايي باشد كه به آن قبر حوّا مي گويند كه جاي مشهوري در جدّه است و امكان دارد كه حوّا هم در آن ساكن بوده و هم در آنجا دفن شده باشد .

بعيد مي دانم كه قبر حوّا در محل مذكور باشد ، ولي ابن جبير در اين باره چيزي نمي گويد ، چون به يقين بر وي پنهان مانده و پس از سفر مواردي را از ياد برده است . و الله اعلم .

فضيلت طائف

ابوهريرة بن حافظ ذهبي ، آنگاه كه ـ در نخستين سفرم به غوطه دمشق ـ نزد وي تحصيل مي كردم ، به من خبر داد كه يحيي بن محمدبن سعد انصاري شفاهي به وي ـ تنها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ « رحلة بن جبير ، ص 55 ـ53 ، طبع دار صادر بيروت ، 1384 هـ . ق . = 1964 م . »


173


به وي ـ گفته كه ابوالمنجّا بن اللّتي و ديگران گفته اند ، ابوعلي حسن بن احمد بزّار از ابومحمد عبدالله بن جعفربن دُرسْتْوَيْهِ نحوي ، از ابويوسف يعقوب بن سفيان فَسَوي ( 1 ) نقل كرده كه مي گويد : عبدالله بن حارث بن عبدالملك مخزومي ، از محمدبن عبدالله بن انسان از پدرش از عروة بن زبير ، از زبيربن عوام نقل كرده كه گفت : به اتفاق رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از « لِيَّه » ( 2 ) آمديم ، وقتي به « سدره » رسيديم ، پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در كنار « قرن الأسود » ، در برابر سدره ايستاد و رو به سوي « نَخِب » ( 3 ) كرد و ايستاد تا مردم جمع شدند . آنگاه فرمود : شكار در « وَجّ » و « عضاهه » حرام است و خداوند ـ عزّوجلّ ـ حرام گردانده است . حضرت اين سخن را پيش از ورود به طائف فرمود . اين حديث به همين صورت در جزء اول از « مشيخه » فَسَوي به نقل از حميدي روايت شده و در سنن ابي داود ( 4 ) و مسند ابن حنبل ( 5 ) آمده ، ولي به گفته نووي ، اسناد آن ضعيف است . نووي به نقل از بخاري مي گويد : ( اين روايت ) صحيح نيست . و در « الإيضاح » مي گويد : شكار در وَجّ ( 6 ) حرام است ، ولي ضماني در آن نيست .

محبّ طبري در تحريم شكار در وَجّ دو احتمال طرح كرده ، مي گويد : شايد براي حمايت از آن ( شكار ) باشد و در اين صورت ما بايد بدان پايبند باشيم و اين احتمال نيز هست كه در زماني تحريم شده و سپس حرمت آن نسخ گرديده است .

نَخِب ( به فتح نون و كسر خاء ) وادي اي در طائف است و گفته شده كه وادي اي است در سرزمين هذيل . و « قرن » كوه كوچكي مشرف بر « وهده » است . مي افزايد : وجّ را برخي همان سرزمين طائف مي دانند كه به نام وجّ بن عبدالحق از عمالقه ( 7 ) ناميده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صاحب كتاب « المعرفة و التاريخ » است .

2 ـ حُمَيْدي مي گويد : « لِيَّه » مكاني در طائف است .

3 ـ حميدي گويد : « نخب » مكاني در طائف است .

4 ـ سنن ابي داود ، في المناسك ، ص 93

5 ـ مسند ابن حنبل ، ج1 ، ص 165

6 ـ وج درّه اي است در طائف .

7 ـ از قبايل قديمي ساكن عربستان .


174


شده است .

و « وحّ » ( با حاء ) ناحيه نعمان است . ( 1 ) حازمي بنا بر نقل قوي كه نووي از وي كرده ، وَحّ ( با حاء ) را ناحيه نعمان مي داند و مي گويد : وَجّ ( با جيم ) هم ممكن است با وَحَّ ( با حاء ) اشتباه شده باشد . و افزوده است : حازمي گويد كه وجّ نامي براي دژهاي طائف ، يا نام يكي از دژهاي طائف است . همچنين در « المهذب » آورده : وادي اي است در طائف و صاحب « المطالع » گويد كه وجّ وادي است به فاصله دو روز تا مكه و محبّ طبري نيز مي گويد كه در حديث آمده : وجَّ ( مكان ) مقدّس است . فاكهي نيز روايت كرده كه : از روايت خَوْلَه دختر حكيم ، همسر عثمان بن مظعون نقل شده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : آخرين سرزميني كه خداوند فتح كرد ، در وجّ است .

فاكهي مي گويد : سفيان بن عُيَيْنَه در تفسير آن مي گويد : آخرين غزوه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) غزوه طائف بود كه به جنگ با مردم طائف رفت ؛ در صحاح جوهري نيز چنين آمده است : بهترين مطلبي كه درباره اين جمله پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) گفته شده ، متعلق است به استاد ما ابومحمد بن حافظ عبدالعظيم بن عبدالقويّ منذري كه مي گويد : آخرين غزوه اي كه خداوند اهل شرك را درگير آن كرد ، غزوه طائف در پي فتح مكه معظمه بود . اين مطلب را مَيُورقي در كتابي آورده كه آن را « بهجة المُهَج في بعض فضائل الطائف و وَجّ » ناميده و در آن مسائل شگفتي در فضيلت طائف در مورد اين سخن الهي {  وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ } ؛ يعني فتح مكه ـ روايت كرده است ، طائف مهمترين و عزيزترين شهرها از نظر اوست . مفسّران در باره آيه {  لَوْلاَ نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَي رَجُل مِنْ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيم } ( 2 ) بر آنند كه منظور از دو قريه ، مكه و طائف است . خداوند ـ جلّ جلاله ـ طائف را با خانه خود ( مكه ) هم رديف آورده و اين نهايت افتخار ( براي طائف ) است كه ارزش و اعتبار و مفهوم آن به بيان نمي آيد .

فاكهي درباره آيه ياد شده مي گويد : گفته مي شود اين آيه درباره مكه و طائف نازل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تهذيب الأسماء و اللغات ، ج2 ، ق2 ، ص198

2 ـ زخرف : 31


175


شده و درباره آن مرد ( رجل ) نيز دو سخن گفته شده است . ( 1 ) يكي اينكه عتبة بن ربيعة بن عبد شمس است و قول ديگر اينكه مسعود بن مُعْتِب ثقفي است .

وي مي افزايد : طائف از بخش هاي مكه است . جايي است خوش آب و هوا با آب سرد كه در گذشته براي خلفا اهميت داشته و خليفه كسي را مستقيماً به ولايت آنجا بر مي گماشت و او را زير نظر كارگزار مكه قرار نمي داد .

در طائف آثاري وجود دارد كه به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نسبت داده مي شود ؛ از جمله « سدره » ( درخت سدر ) است كه براي آن حضرت به دو نيم شد و توانست از ميان آن عبور كند و خود همچنان بر دو ساقه ، استوار است . اين درخت به هنگامي كه حضرت به اتفاق سنان ، شبانه در غزوه طائف راه مي سپرد بر سر راه ايشان قرار گرفته بود . اين داستان را قاضي عياض در « الشفا » به نقل از ابن فُوْرَك ، حكايت كرده است . هنوز هم آثاري از اين درخت باقي مانده كه مردم بدان تبرّك مي جويند . از ديگر آثار طائف مسجدي است منسوب به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در پشت مسجدي كه قبر عبدالله بن عباس ( متوفاي سال 68 در طائف ) در آن قرار دارد ؛ در ديواره قبله آن از بيرون ، سنگ نبشته اي است با اين عبارت : « اُمّ جعفر دختر ابوالفضل ( 2 ) مادر وليعهدان مسلمانان ، دستور بازسازي مسجد رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) در طائف را صادر كرد ، در تاريخ يك صد و نود و دو » . به گمان من مسجدي كه قبرابن عباس قرار دارد ، به همراه ضريح وي ، به وسيله مستعين بالله عباسي ، مرمّت گرديده است ، كه نام وي در منبرِ موجود در اين مسجد ، نوشته شده است . اسم ملك مظفر والي يمن نيز در گنبد بالاي ضريح عباس ـ به عنوان باني عمارت آن ـ مرقوم شده است . در طائف محل هاي ديگري هم هست كه به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نسبت داده مي شود و نزد مردم طائف

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خازن مي گويد : درباره اين مرد بزرگ ، اختلاف نظر وجود دارد ؛ گفته شده او وليدبن مغيره در مكه و عروة بن مسعود ثقفي در طائف بوده است . نيز گفته شده وي عتبة بن ربيعه از مكه و كنانة بن عبدياليل از طائف و به گفته ابن عباس ، وليدبن مغيره از مكه و حبيب بن عمير ثقفي از طائف بوده است .

2 ـ منظور بانو زبيده همسر رشيد و مادر ولي عهد او ، امين ( عباسي ) است . انتساب مأمون و معتصم به وي ، تسامحي است . او ديداري از حجاز داشت و اصلاحاتي در بناهاي آن به عمل آورد و بناهايي ساخت كه مهمترين آنها « عين زبيده » ( چشمه زبيده ) در مكّه است .


176


معروف است .

حافظ ابومحمد قاسم بن حافظ ابوالقاسم علي بن عساكر ، خبري را در فضيلت اهل طائف ذكر مي كند كه محبّ طبري در « القري » از وي نقل كرده است و متن آن به نقل از عبدالملك بن عبّادبن جعفر در « القري » چنين است : از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شنيدم كه مي فرمود : نخستين كساني را كه از امتم در روز قيامت شفاعت مي كنم ، مردم مدينه و مردم طائف هستند .

در وجه تسميه طائف ، اختلاف نظر است . سهيلي مي گويد : برخي نسب شناسان يادآور شده اند كه دمُّون بن صدف ـ كه نام اصليِ صدف ، مالك بن مالك بن مربع بن كِندَه از حضرموت است ـ خوني بر زمين ريخت و به طايفه ثقيف ( كه در محل كنوني طائف زندگي مي كردند ) پيوست و در آنجا اقامت گزيد و به ايشان گفت : آيا مي خواهيد براي شما ديواري بسازم كه دور تا دور شهرتان را فراگيرد ؟ اين ديوار را ساخت و از آن پس ، طائف ( طواف كننده ) خوانده شد . ( 1 ) اين خبر را بكري ( 2 ) آورده و سهيلي در مورد معرفي دمّون به او اعتراض كرده و مطالبي درباره او و پسرش گفته است . ابن كلبي نيز موافق اين سخن ، مطالبي دارد .

در وجه تسميه طائف همچنين گفته شده كه بنا به گفته برخي مفسّران ، جبرئيل آن را به گِرد كعبه طواف داده است ؛ در تفسير اين آيه از سوره : قلم ؛ {  فَطَافَ عَلَيها طآئِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نآئِمُونَ } ( 3 ) گفته مي شود كه جبرئيل ( عليه السلام ) آن را از جاي خود كند و به مكه آورد و به گرد خانه كعبه طواف داد و سپس خداوند متعال آن را در جاي امروزي قرار داد ؛ از اين رو طائف نام گرفت . اين نقل قول به اختصار از كتاب سهيلي آورده شد .

مَيُورقي از ازرقي نقل كرده كه طائف به اين خاطر چنين نامي به خود گرفت كه جبرئيل پس از بركندن آن از شام ، با دعاي حضرت ابراهيم خليل ( عليه السلام ) به درگاه پروردگار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الروض الأُنُف ، ج4 ، ص161

2 ـ « معجم ما استعجم » ، ج2 ، ص557

3 ـ قلم : 19


177


كه فرمود : {  وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ } ( 1 ) ؛ « و مردمش را از ميوه ها روزي ده » ؛ هفت بار به دور خانه كعبه طوافش داد .

بدين ترتيب مطالبي در فضيلت طائف و اخبار آن بيان كرديم . از جمله شگفتي هاي طائف مطلبي است كه ميورقي به نقل از فقيه ابومحمد عبدالله بن حموا نجاري به نقل از شيخ الخدّام حَرَم نبوي « بدر الشهابي » ذكر كرده كه مي گويد : ابريق ( آفتابه ) او در عين الأزرق ( چشمه ازرق ) طائف افتاد و در عين الأزرق مدينه پيدا شد . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره : 126

2 ـ اين روايات و روايات مشابه ، در انتقال طائف از شام به وسيله جبرئيل و پيدا شدن آفتابه اي كه در عين الازرق طائف افتاد و در مدينه پيدا شده ، از افسانه هاي قديمي و خرافات عوام الناس است كه هيچ دليلي بر صحت آنها وجود ندارد و عقل هم آنها را نمي پذيرد ـ مؤلف .



| شناسه مطلب: 77199