بخش 8

باب هفتم : بنای کعبه معظمه و بازسازی آن بنای کعبه معظمه بیت المعمور که خداوند برای آدم فرو فرستاد وضع کعبه پس از بنای ابن زبیر و حَجّاج


179


باب هفتم :

بناي كعبه معظمه و بازسازي آن

بناي كعبه معظمه

شكي نيست كه كعبه معظمه ، بارها تجديد بنا شده است . در تعداد بناي آن ، اختلاف است و از مجموعه آنچه در اين باره گفته شده ، نتيجه گيري مي شود كه كعبه معظمه ، ده بار ( از نو ) ساخته شده ؛ از جمله بناي آن به وسيله فرشتگان ( عليهم السلام ) ، حضرت آدم ( عليه السلام ) ، فرزندان آدم ، ابراهيم خليل ( عليه السلام ) ، عمالقه ، قوم جُرهم ، خاندان قصيّ بن كلاب ، قريش ، عبدالله بن زبير بن عوام اسدي و به وسيله حجاج بن يوسف ثقفي است . البته تعبير « بنا » از روي تسامح است ؛ چراكه در هر بار ـ چنان كه خواهيم ديد ـ تنها قسمتي از آن ساخته شده و در واقع مرمّت گرديده است . اين مطلب را بدان سبب ذكر كرديم كه سهيلي و نووي در مورد تعداد بناي كعبه ، اين رقم را آورده اند . ( 1 )

مطلبي به خط عبدالله بن عبدالملك مرجاني ديده ام كه عبدالمطلب جد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پس ازقصيّ وپيش از قريش ، كعبه را ساخت و ازديگري چنين مطلبي نديده ام و مي ترسم كه توهّمي بيش نباشد .

اما در مورد ساخت كعبه از سوي ملائكه ، اين مطلب را ازرقي در تاريخ خود ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نكـ : الروض الأُنُف ، ج1 ، ص221 و تهذيب الأسماء و اللغات ، ج2 ، ق2 ، ص124

2 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص32 و 33


180


يادآور شده و گفته است كه اين امر پيش از آفرينش حضرت آدم ( عليه السلام ) بوده است و دليلش هم خبري است كه از ( امام ) زين العابدين [ ( عليه السلام ) ] روايت كرده و از گفته هاي ابن عباس نيز در تأييد بناي كعبه به وسيله ملائكه ، آورده است .

نووي نيز در « تهذيب الأسماء واللغات » ( 1 ) از بناي كعبه به وسيله ملائكه سخن گفته و آن را نخستين بناي كعبه بر شمرده است . ولي از بناي كعبه به وسيله آدم ( عليه السلام ) سخن به ميان نياورده است كه از وي شگفت است ؛ زيرا شهرت بناي كعبه به وسيله حضرت آدم ، اگر بيشتر از بناي ملائكه نباشد ، كمتر نيست . هرچند هيچ يك از دوخبر ، قطعي و مؤكد نيست ، ولي در صورت صحّت ، آنها را بايد تأسيس و بنا نهادنِ كعبه تلقّي كرد .

در مورد بناي كعبه به وسيله حضرت آدم ( عليه السلام ) در كتاب « دلائل النبوّه » بيهقي خبري منسوب به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به دستمان رسيده كه از اين قرار است : ابوعبدالله حافظ ، از ابوجعفر محمد بن محمد بن عبدالله بغدادي ، از يحيي بن عثمان بن صالح ، از ابوصالح جهني ، از ابن لهيعه ، از يزيد ، از ابي خير ، از عبدالله بن عمرو بن عاص نقل كرده كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : خداوند جبرئيل را نزد آدم و حوّا فرستاد و به ايشان گفت : براي من خانه اي بسازيد . جبرئيل محدوده خانه را براي آنها مشخص كرد و حضرت آدم شروع به حفاري نمود و حوّا خاك ها را جابه جا مي كرد ، تا اينكه ( در حفاري ) به آب رسيد ، آنگاه از آن زير ندا آمد : كافي است اي آدم ، وقتي به فرمان الهي ساخته شد ، بايد به گرد آن طواف كني . و به او گفته شد : تو نخستين انساني و اين نخستين خانه است . آنگاه قرنها سپري شد و به ( زمان ) حج حضرت نوح ( عليه السلام ) رسيد . پس از آن نيز قرن ها گذشت و ( به زماني رسيد كه ) حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) پايه هاي خانه را بالا برد . بيهقي مي افزايد : اين خبر مرفوع را تنها ابن لهيعه نقل كرده است .

ازرقي نيز از بناي كعبه معظمه به وسيله حضرت آدم ( عليه السلام ) ياد كرده و در اين باره به دو خبري كه از ابن عباس روايت كرده ، استناد نموده است . در يكي از آنها آمده است كه او ( حضرت آدم ( عليه السلام ) ) كعبه را از پنج كوه ؛ يعني لبنان ، طور زيتا ، طور سينا ، جوديّ و حِرا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تهذيب ، ج2 ، ق2 ، ص124


181


ساخت تا اينكه بر روي زمين قرار گرفت و استوار شد . ( 1 ) در خبر دوم : حضرت آدم ( عليه السلام ) نخستين كسي است كه خانه را ساخت و در آن نماز گزارد . ( 2 ) در كتاب عبدالرزاق آمده است كه حضرت آدم ( عليه السلام ) كعبه را از اين پنج كوه ساخت و كوه حِرا را محور كار خود ( مربض ) قرار داد .

محبّ طبري گويد : « مربض » شالوده دايره مانند خانه كعبه است . ازرقي در اثناي خبر مربوط به بناي كعبه به وسيله حضرت ابراهيم خليل ( عليه السلام ) ، به سند خود از ابن اسحاق خبري را نقل مي كند كه نشان از ساختن كعبه به وسيله حضرت آدم دارد . ( 3 ) در اين كه نخست ملائكه كعبه را ساخته اند يا حضرت آدم ( عليه السلام ) ، اختلاف است . ازرقي شاهدي بر هر دو ادّعا آورده است و ما آنها را در اصل اين كتاب نقل كرده ايم .

بيت المعمور كه خداوند براي آدم فرو فرستاد

در تاريخ ازرقي به نقل از مقاتل ، با اسناد حديث به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روايت شده كه آن حضرت در سخناني فرموده اند : حضرت آدم ( عليه السلام ) گفت : پروردگارا ! من بر بدبختي خويش آگاهم . من اندكي از نور تو را مي بينم . خداوند نيز « بيت المعمور » را هم عرض خانه كعبه در ياقوت سرخ براي او فرو فرستاد كه البته طول آن از آسمان تا زمين بود و به وي دستور داد كه به گرد آن طواف كند و بدين ترتيب خداوند غصّه و ناراحتي حضرت آدم ( عليه السلام ) را برطرف ساخت تا اين كه در زمان نوح ( 4 ) ( بيت معمور ) برداشته شد .

ازرقي نيز در مورد بناي كعبه به وسيله حضرت آدم ( عليه السلام ) سخن گفته است . وي به سند خود از وهب بن منبّه نقل كرده كه او گفت : چون خيمه اي كه پس از هبوط حضرت آدم به زمين ، براي پوشش او در نظر گرفته شده بود ، پس از وفات آدم ، برداشته شد . فرزندان او

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص37

2 ـ همان .

3 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص64

4 ـ همان ، ص38


182


در همان جا خانه اي با گِل و سنگ ساختند كه همچنان برجاست و آنها و كساني كه بعد از ايشان آمدند ، آن را مرمّت كردند تا زمان نوح ( عليه السلام ) كه دنيا غرق گرديد و او جاي آن را عوض كرد ، تا اينكه براي حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) آماده شد .

حافظ ابوالقاسم سهيلي ( 1 ) در فصلي كه به بناي كعبه اختصاص داده ، گويد : در طول زمان ، كعبه پنج بار بنا گرديد ؛ نخستين بار زماني بود كه شيث بن آدم ( عليه السلام ) آن را بنا كرد .

به نظر من اين سخن با نظر پيش گفته ، در باره نخستين كسي كه كعبه را بنا كرد ، مخالف است . در آنجا يكي از ملائكه يا حضرت آدم ( عليه السلام ) به اين عنوان مطرح شده بود . شايد علت اين كه برخي قائل به ساختن كعبه براي اولين بار به وسيله شيث فرزند آدم ( عليه السلام ) هستند ، اين باشد كه بناي كعبه با گِل و سنگ صورت گرفت ، حال آنكه بناي حضرت آدم ( عليه السلام ) تنها ـ بنا به آنچه در خبر بناي كعبه به وسيله حضرت آدم ( عليه السلام ) آمده ـ منحصر به اساس و پايه خانه كعبه بوده و خداوند خانه اي را كه به گرد آن مي چرخيد ، نازل كرد و آن همان « بيت المعمور » است كه درباره اش سخن رفت و شايد هم همان خيمه اي باشد كه در خبر وهب بن منبّه به آن اشاره شده .

چه بسا علت انتساب بناي كعبه به شيث بن آدم ( عليه السلام ) ، اين بوده كه وي ـ بنابر آنچه از وهب بن منبّه روايت شده ـ وصيّ پدرش بوده است . ولي در مورد بناي كعبه به وسيله ابراهيم خليل ( عليه السلام ) اين امر چنانكه در قرآن كريم و سنت شريف آمده ، قطعي و مؤكَّد است و بنا بر گفته فاكهي به نقل از علي بن ابي طالب [ ( عليه السلام ) ] و يقيني كه شيخ عمادالدين بن كثير در تفسير خود بدان دارد و مي گويد خبري از معصوم نيامده كه خانه كعبه پيش از ابراهيم خليل ساخته شده ، حضرت ابراهيم نخستين كسي است كه خانه كعبه را ساخته است .

در تاريخ ازرقي از ابن اسحاق روايت شده كه وقتي حضرت ابراهيم خليل ( عليه السلام ) خانه كعبه را ساخت ، ارتفاع آن را نُه ذرع و عرض آن را ، از ركن اسود تا ركن شامي كه حجرالأسود در آنجاست ، سي و دو ذرع و فاصله ميان ركن شامي تا ركن غربي را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الروض الأُنُف ، ج1 ، ص221


183


بيست و دو ذرع و طول پشت آن را از ركن غربي تا ركن يماني سي و يك ذرع و عرض بخش يماني آن را از ركن اسود تا ركن يماني بيست ذرع در نظر گرفت و درِ آن را در زمين به طرف داخل حفر كرد ، به طوري كه وقتي كسي وارد مي شود در سمت راستش خزانه كعبه قرار دارد . در حالي كه او مشغول بنا بود ، ( پسرش ) اسماعيل سنگ ها را روي شانه برايش مي آورد . ( 1 )

ابن الحاج مالكي در منسك خود مطالبي در باره بناي كعبه به وسيله حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) آورده و گفته است : ويژگي بناي كعبه كه به دست ابراهيم ( عليه السلام ) ساخته شد ، اين بود كه از سمت عقب ، دايره مانند بود و داراي دو ركن ( گوشه ) يعني ركن هاي دوگانه يماني بود كه وقتي قريش آن را ساختند ، تبديل به چهار ركن شدند .

از ابن عباس روايت شده كه گفت : به خدا سوگند آنها ( ابراهيم و اسماعيل ( عليهما السلام ) ) خانه كعبه را با ني و سنگ نساختند و چيزي با خود نداشتند كه سقفي بر آن نهند ، ولي آن را برافراشتند و به دور آن طواف كردند . از عثمان بن ساج نيز روايت شده در خبري كه به او رسيده ، ابراهيم خليل ( عليه السلام ) كعبه را از سنگ هاي هفت كوه ساخت . ابي قُلابه نيز روايت كرده كه او ( ابراهيم ( عليه السلام ) ) آن را از پنج كوه ساخت : حِرا ، ثَبير ، لبنان ، طور و جبل احمر .

از قَتاده روايت شده كه گفت : به ما گفته اند كه ابراهيم خليل ( عليه السلام ) خانه كعبه را از پنج كوه ساخت : از طور سينا ، طور زيتا ، ( 2 ) لبنان ، جودي ( 3 ) و حِرا . و مي افزايد : به ما گفته شده كه پايه هاي آن را از كوه حرا آورده اند . همچنين گفته شده كه حضرت ابراهيم خليل ( عليه السلام ) خانه كعبه راازشش كوه ساخت ؛ از كوه هاي ابوقبيس ، طور ، قدس ، ورقان ، رَضْوي واز كوه اُحُد . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، صص64 و 65

2 ـ طور زيتا ، كوهي است در قدس ، مشرف بر مسجد الأقصي .

3 ـ جودي ، كوهي است مشرف بر رود دجله و بر جزيره ابن عمر ، كه روستايي از بخش هاي موصل است . بر اين كوه بود كه كشتي نوح ( عليه السلام ) پس از فروكش كردن توفان ، به زمين نشست .

4 ـ همچنين نكـ : احاديثي كه ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق ، ج2 ، صص124 ـ 120 در باره كوه هاي بهشت يا كوه هايي كه خانه كعبه با آنها ساخته شد ، آورده است . نيز به آنچه ابن شداد در الأعلاق الخطيره ، ج2 ، ص35 ، روايت كرده است .


184


به نظر من ، اين روايات ، آن حكمت ( خداوندي ) را كه سهيلي در ساخته شدن خانه كعبه به وسيله حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) از پنج كوه ياد كرده خدشه دار مي سازد ؛ زيرا پس از يادآوري اينكه وي ( ابراهيم خليل ( عليه السلام ) ) خانه كعبه را از پنج كوه ؛ يعني طور زيتا ، طور سينا ، جودي ، لبنان و حِرا ساخته ، مي گويد : به حكمت خداوندي توجه كن كه بناي آن را از پنج كوه ساخت و از اين نظر به آن مفهومي داد و آن را به عنوان قبله نمازهاي پنج گانه و ستون اسلام در نظر گرفته است . ( 1 )

اما بناي كعبه به وسيله عمالقه و جرهم را ازرقي ياد كرده و با سند خود از علي بن ابي طالب [ ( عليه السلام ) ] روايت كرده كه ضمن خبر بناي كعبه به وسيله حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) فرموده است : پس از آن ، ( كعبه ) منهدم شد و عمالقه آن را بنا كردند . سپس دوباره منهدم شد و قبيله اي از طايفه جرهم آن را بنا كردند و بعد از آن منهدم گرديد و قريش آن را بنا كردند . ( 2 )

فاكهي نيز اين خبر را آورده و به سند خود از حضرت علي [ ( عليه السلام ) ] روايت كرده كه فرمود : نخستين كسي كه بيت ( الله الحرام ) را ساخت ، حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) بود ، سپس ويران شد و جرهم آن را ساختند ، پس از آن منهدم گرديد و عمالقه آن را ساختند و سپس منهدم شد و قريش بنايش كردند .

به نظر من ، اين ( روايت ) به معناي آن است كه جُرهُم پيش از عمالقه خانه كعبه را ساختند ، حال آن كه روايت قبلي ، گوياي آن بود كه عمالقه پيش از جرهم خانه كعبه را بازكردند . اين در حالي است كه محبّ طبري در « القري » خبر اول را قطعي دانسته است .

مسعودي يادآور شده كسي كه از جرهم بود و خانه كعبه را بنا كرد « حارث بن مُضاض اصغر » بوده است ؛ زيرا در ضمن بيان اخبار جُرهم ، درباره او مي گويد : حارث ، بر بناي بيت الله الحرام افزود و آن را به صورتي كه بناي ابراهيم ( عليه السلام ) بود ، در آورد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الروض الأُنُف ، ج1 ، ص223

2 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص62


185


زبيربن بكار قاضيِ مكه ، در كتاب « النسب » در باره بناي كعبه به وسيله قصيّ بن كلاب ، چنين آورده است : و خبر ابوعبيدة بن عبدالعُزّي بن عمران العنبسي گفته است : قصيّ اقدام به بناي بيت ( الله الحرام ) كرد و مخارج آن را گرد آورد و سپس ويرانش ساخت و پس از آن بنايي ساخت كه هيچ كس تا آن زمان ، چنان بنايي در آن نساخته بود ، و در همان زمان كه مي ساخت اين اشعار را مي گفت :

ابني وبيتي الله يرفعها * * * وليبن أهل وُرّاثها بعدي

بيتاً بها و تمامها و حجابها * * * بيد الإله و ليس بالعبدي

قُصَّي آن را ساخت و برايش با چوب دَوْم ( 1 ) و برگ درخت خرما ، سقف گذاشت و اندازه اش را بيست و پنج ذرع قرار داد . به همين خاطر اعشي بكربن وائل در باره اش سروده است :

فإنّي و ثوبي راهب اللُّجّ والتي * * * بناها قُصَّي و المضاض بن جُرْهُم

لئن جدّ أسباب العداوة بيننا * * * لترحلنّ منّي علي ظهر شيهم

زبيربن بكّار در جاهاي ديگر هم در اين باره سخن گفته است كه در بخش مربوط به اخبار قصيّ ، از آن ياد خواهيم كرد . تمام اين مطالب را فاكهي ، به نقل از زبير ، در كتاب خود اخبار مكه ، نقل كرده است .

فاكهي در باره بناي كعبه به وسيله قصي ، از غير زبير هم نقل قول كرده است ؛ زيرا در خبر مربوط به قصي مي گويد : عبدالله بن ابي سلمه از عبدالله بن يزيد ، از ابن لهيعه ، از محمدبن عبدالرحمان ابوالأسود برايم نقل كرد : كه شنيده ام قصيّ بن كلاب خانه كعبه را پس از حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) و پس از وي ، قريش آن را بنا كرد .

ابوعبدالله محمدبن عائذ دمشقي در مغازي خود آورده كه قصي بن كلاب بيت ( الله الحرام ) را بنا كرده و ماوردي در « الاحكام السلطانيه » اين خبر را به طور قطع تأييد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ درختي شبيه نخل .


186


كرده است ؛ زيرا مي گويد نخستين كس از قريش كه بناي كعبه را پس از ابراهيم ( عليه السلام ) تجديد كرد ، قصيّ بن كلاب بود كه با چوب درخت دوْم و برگ درخت خرما سقف آن را پوشاند . ( 1 ) اين مطلب را ازرقي نياورده است . والله اعلم .

امّا در مورد اين گفته عبدالعزيزبن عمران ، در خبري كه زبيربن بكار آورد و اندازه اش را بيست وپنج ذرع قرار داد ، جاي تأمل است ؛ زيرا اگر منظور آن است كه قصيّ ارتفاع كعبه را بيست و پنج ذرع قرار داد ، اين سخن مخالف اخبار مشهوري است كه مي گويد ابراهيم ( عليه السلام ) ارتفاع آن را نُه ذرع قرار داد و قريش هم نُه ذرع بر طولـش افزودند . و اگر منظور آن است كه قصي عرض آن را بيست و پنج ذرع قرار داد ، عرض شرقي ـ غربي آن در بناي ابراهيم خليل ( عليه السلام ) كمتر از سي ذرع نيست و حتّي فزون تر هم هست كه البته در ميزان اين فزوني اختلاف وجود دارد . بنابراين ، منظور عرض آن از جهت شامي و يماني است كه در اين راستا عرض بيت الله الحرام سه ذرع ـ يا كمي بيشتر ـ از بيست و پنج ذرع كمتر است و هركس پس از ابراهيم خليل ( عليه السلام ) كعبه را بنا كرد ، تنها روي پايه هاي ( قبلي ) آن بنا كرد ، ولي قريش در جهت عرض شرقي ـ غربي چند ذرعي از پايه هاي ساخته شده از سوي حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) به اقتضاي شرايط ، كاستند و حَجّاج نيز از روي لجاجت پس از ابن زبير چنين كرد كه بدان خواهيم پرداخت .

در مورد بناي كعبه از سوي قريش بايد گفت كه در سنت شريف و با روايت صحيح از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ثابت شده است كه خود آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) نيز زماني كه ـ بنا به اعلام قطعي ابن اسحاق و تني چند از علما ـ سي و پنج سال داشتند ، شاهد آن بودند . موسي بن عقبه در « مغازي » خود و ابن جماعه در « منسك » بنا به نقل « مغلطاي » از تاريخ يعقوب بن سفيان ، سن حضرت را بيست و پنج سال دانسته و ابن خليل نيز در « منسك » خود قاطعانه بر سي سالگي آن حضرت در آن زمان پاي مي فشارد . البته اين روايت معروفي نيست و گويا كلمه پنج از كنار سي ، افتاده باشد . والله اعلم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الأحكام السلطانيه ، ص160


187


گويند كه آن حضرت در زمان بناي كعبه به وسيله قريش ، در سنين نوجواني بوده است . اين نظر را ازرقي آورده و در بخشي با عنوان « طول و عرض كعبه از داخل و خارج ، از روزگار كهن تا به امروز » چنين مي گويد : « آنگاه كه قريش در زمان جاهليت آن را بنا كردند ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نوجوان بود . » فاكهي مطلبي در تأييد اين گفته دارد و در آنچه ذكر كرده سخني هم از سنّ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به ميان آورده و حضرت را نوجوان دانسته است ؛ زيرا معمولاً به كودك از تولد تا زمان بلوغ بچه مي گويند و آنچه فاكهي در اين باره گفته در توضيحاتي كه وي تحت عنوان : « در باره طول و عرض كعبه از زمان حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) تا به امروز » آورده مي گويد : « آنگاه قريش در زمان جاهليت آن را بنا كردند و ما در آنجا كه بناي كعبه به وسيله قريش پرداختيم ، گفتيم كه در آن زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به سن بلوغ نزديك شده بود . »

اين گفته و آنچه ابن خليل نقل كرده ، هر دو به دليل تضاد با روايت مشهور در مورد سنّ آن حضرت در زمان بناي كعبه به وسيله قريش ، جاي شگفتي دارد ؛ روايت مشهور را ابن اسحاق و ابن عقبه ذكر كرده اند ، ولي گفته ابن خليل را جاي ديگري نديده ام . آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) ـ به هنگامي كه قريش در قرار دادن حجرالأسود در كعبه ، دچار اختلاف شد ـ شخصاً به اين كار اقدام كرد .

علت بناي مجدد كعبه به وسيله قريش نيز رنگ سوخته آن بر اثر آتش سوزي و سيلاب عظيمي بود كه بدان وارد شد و به ديوارهايش ـ پس از آن آتش سوزي ـ صدمه وارد شد . از اين رو ارتفاع آن را از بيرون هجده ذرع قرار دادند و آن نُه ذرع بيش از ارتفاعي بود كه حضرت ابراهيم خليل ( عليه السلام ) در مرّمت كعبه در نظر گرفت . از عرض آن نيز چند ذرعي كاستند و به حِجر اختصاص دادند ؛ چون هزينه اي كه براي اين كار تدارك ديده بودند ، امكان عرض بيشتر را نمي داد . آنها دري نيز براي آن تعبيه كردند تا هركس را خواستند راه دهند و هركس را نخواستند از ورودش مانع شوند . آن در را با سنگ محكم كاري كردند و در داخل آن شش ستون در دو رديف سه تايي ، از بعد از حجر تا ركن يماني قرار دادند و در ركن شامي از درون ، نردبان نهادند ، تا بتوان به روي بام آن


188


رفت و پشت بامي ساختند و ناوداني در آن قرار دادند كه آبِ جمع شده را به حِجر مي ريخت . اين فشرده مطلبي بود كه ازرقي در خبر مربوط به ساخت كعبه به وسيله قريش ، ( 1 ) آورده است و ما تمام آن را و آنچه را ابن اسحاق در اين مورد گفته و مطالب ديگر مربوط به آن را در اصل اين كتاب ، آورده ايم .

ازرقي و فاكهي در مورد آنچه قريش بر طول كعبه نسبت به بناي حضرت ابراهيم خليل ( عليه السلام ) افزوده اند ، مطلب شگفتي نوشته اند ؛ ازرقي در مطلبي با عنوان ، « در باره بناي كعبه به وسيله قريش در زمان جاهليت » مي گويد : « جدم از داودبن عبدالرحمان عطار ، از عبدالله بن عثمان بن خيثم قاري به نقل از ابي الطَفَيل خبري در باره بناي كعبه به وسيله قريش نقل كرده كه در آن آمده است : آنگاه آن را ويران كردند و در بيست ذرع طول ، دوباره ساختند . »

اما فاكهي گفته است : « عبدالله بن ابي سلمة بن أزهر ، ازابراهيم بن منذر ، از عبدالعزيزبن عمران از عبدالله بن عثمان بن ابي سليمان ، از پدرش ، از ابن زبير نقل كرده كه گفت : عثمان بن عفّان ـ كه از احوال جاهليت و نيز بناي بيت الله الحرام آگاه بود ـ گفت : وقتي كعبه ويران شد ، قريش آن را با سنگ هاي درّه كه بر كتف خود حمل مي كردند . بنا كردند و ارتفاع آن را به اندازه بيست ذرع گرفتند . آنها سنگ ها را از « اجياد » مي آوردند . »

شگفتي اين مطالب در آن است كه با نظر پيش گفته ازرقي و فاكهي و ديگران ، كه طول كعبه بنا شده از سوي قريش را هجده ذرع دانسته اند ، مخالفت دارد . فاكهي در اين باره نيز كه چه كسي حجرالأسود را پس از بناي آن به وسيله قريش در كعبه قرار داد ، مطلب شگفتي بيان كرده است . او مي گويد : عبّادبن عبدالرحمان اعرج خدمتكار ربيعة بن حارث مدعي شده : كسي ـ كه به وي بدگمان نيستم ـ از حسان بن ثابت ( كه خود شاهد بناي آن بود ) نقل كرده كه مي گويد : عبدالمطّلب بن هاشم را ديدم كه مردي سالمند بود و بر ديواره كعبه نشسته و ابروانش به هم پيوسته بود و مردم براي برداشتن حجرالأسود با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نكـ : اخبار مكه ، ج1 ، ص157 به بعد .


189


همديگر درگير بودند و وقتي كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) داوري كرد و قريش ( حجرالأسود ) را بر عبايي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) قرار داده بود ، برداشتند ، آن را به طرف عبدالمطلب بلند كرد و اين عبدالمطلب بود كه آن را با دست خود در جايش قرار داد . و محمدبن علي در ضمن سخنش به وي گفت : به خدا سوگند اين مطلب را از هيچ يك از افراد خانواده ام نشنيدم و از هيچ كس هم نشنيدم كه جز اين بگويد كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بود كه آن را با دست خود در جايش قرار داد . ( 1 ) عثمان گويد : محمد گفت : از برخي علما شنيدم كه عبدالمطلب خود ( حجرالأسود را ) به دست گرفت و قريش دستان خود را زير دست او گذاشتند و سپس آن را بلند كردند و به جاي خود قرار دادند و آنگاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به دست خود آن را در جاي اصلي اش نهاد و همه اين مطالب را در ركن شنيديم .

شگفتي اين خبر در آن است كه مي گويد : عبدالمطلب در زمان بناي كعبه از سوي قريش ، حجرالأسود ( را در ركن ) قرار داد ؛ و اين با قول مشهور مبني بر اين كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در زمان بناي كعبه از سوي قريش به دست خويش حجرالأسود را در جاي خود نهاد ، مخالفت دارد . در تأييد آن نيز همين بس كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به هنگام وفات عبدالمطّلب كه هشت ساله ، يا هشت سال و يك ماه و ده روزه ، يا نُه ساله ، يا ده ساله ، شش ساله و يا سي ساله بود ، حال آنكه به هنگام بناي كعبه آن حضرت سي و پنج سال و يا بنا به روايت مشهور ، در زمان بناي كعبه از سوي قريش ، سن آن حضرت بيست و پنج ساله بود . ( 2 ) اگر چنين باشد عبدالمطلب نمي تواند در زماني كه قريش كعبه را ساختند ، به دست خود حجرالأسود را در جايش قرار داده و يا حتي در زمان بنا ، حضور داشته باشد ، هرچند فاكهي در جاي ديگري و در ذكر اخبار « تبّع » مطلبي به اين مضمون دارد كه عبدالمطلب در بناي كعبه از سوي قريش حضور داشته است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ضعف و سستي اين روايت كاملاً روشن است ؛ زيرا مسلّم است زماني كه عبدالمطّلب وفات يافت ، پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هشت ساله بود .

2 ـ روايت مشهور چنين است . بنا بر آنچه ابن اسحاق در روض الأُنُف ، ج1 ، ص221 ، روايت كرده ، حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) در آن زمان سي و پنج سال داشتند .


190


اما بناي كعبه توسط ابن زبير ، مشهور و مسلّم است ، علت آن نيز صدماتي بود كه كعبه بر اثر سنگ هاي منجنيق ايّام محاصره ابن زبير در مكه به كعبه اصابت كرده بود . در اوايل سال شصت و چهار هجري ، ابن زبير به دليل مخالفت با يزيدبن معاويه توسط لشكريان وي درمحاصره قرار گرفت ، همچنين بر اثر آتش سوزي كه برخي نزديكان ابن زبير در خيمه اش به راه انداختند ، باد شعله هاي آن را به پرده كعبه و چوب ساجِ به كار رفته در ديوار كعبه رساند . از طرفي بر اثر فرسودگي و ويراني ديواره هايش كوتاه شده و سنگ هايش پراكنده شده بود پس از آن كه به دنبال مرگ يزيد بن معاويه ، حصين بن نمير از محاصره مكه دست برنداشت ، ابن زبير چنين ديد كه كعبه را خراب كند و از نو بسازد . برخي با وي موافق و افراد بسياري با او مخالف بودند كه از جمله مخالفان ، ابن عباس بود . هنگامي كه قرار شد آن را ويران كنند ، بسياري از مردم مكه از بيم آن كه دچار عذاب شوند ، به منا رفتند و ابن زبير گروهي حبشي را مأمور خرابي كعبه گردانيد ؛ به اميد آن كه در ميانشان آن حبشي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خبر از ويران ساختن كعبه به وسيله او داده بود ، يافت شود . بدين ترتيب كعبه خراب و با خاك يكسان گرديد . ويراني كعبه به دستور ابن زبير ، روز شنبه نيمه جمادي الآخر سال شصت و چهار بود كه ( پس از آن ) كعبه را بر همان پايه هاي ابراهيم خليل ( عليه السلام ) بنا كرد و فضايي را كه قريش از آن بيرون كرده و به حجر اختصاص داده بود ، بدان باز گرداند . و به همان اندازه كه قريش به طول آن نسبت به بناي ابراهيم خليل ( عليه السلام ) افزوده بود ؛ يعني نُه ذرع بدان افزود . بدين ترتيب طول آن بيست و هفت ذرع برابر بيست و هفت مدماك ( 1 ) گرديد .

آنگاه براي آن دو درِ چسبيده به زمين در نظر گرفت كه يكي از آنها امروزه موجود است و ديگري كه روبه روي آن است ، بسته شده است . براي اين كار و نيز آنچه را كه قريش از كعبه كاسته و به حجر افزوده بودند ـ از اطلاعاتي كه خاله اش عايشه به وي داد و بدان خواهيم پرداخت ـ بهره گرفت و براي آن سه ستون در يك رديف قرار داد و در ركن شامي ، پله هايي ساخت كه از آن به روي بام بروند و ناوداني در پشت بام گذاشت كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ « مدماك » واحد قديمي اندازه گيري نزد اهل مكه بوده است .


191


( آب باران را ) به روي حجر مي ريخت و روزنه هايي براي تابش نور در آن قرار داد . اين بود خلاصه اي از آنچه ازرقي در خبر مربوط به بناي كعبه به وسيله ابن زبير آورده بود . ( 1 )

و در صحيح مسلم ( 2 ) روايتي به نقل از عطاء بن ابي رباح آمده مبني بر اين كه ابن زبير ده ذرع بر طول كعبه افزود و اين خبر اقتضا مي كند كه ابن زبير كعبه را در آن زمان كه ازرقي ادّعا كرده ، ويران نكرده باشد .

ابن اثير در الكامل ( 3 ) تصريح دارد كه عمارت كعبه به وسيله ابن زبير در سال شصت و پنج بوده و مي گويد : گفته شده كه در سال شصت و چهار بوده است ـ كه اين مطابق گفته ازرقي است . و قول نخست او مطابق با روايتي است كه در صحيح مسلم آمده است ؛ زيرا در آن روايت و در حديث عطاءبن ابي رباح آمده كه گفته است : وقتي در زمان يزيدبن معاويه و به هنگام يورش مردم شام به مكه ، كعبه آتش گرفت و آن اوضاع پيش آمد ، ابن زبير آن را به حال خود رها كرد تا مردم در موسم حج ، به آنجا آمدند و پس از اتمام مراسم در ميان مردم حاضر شد و خطاب به آنها گفت : اي مردم ، در مورد كعبه به من بگوييد كه آن را ويران كنم و از نو بسازم يا به مرمّت و تعميرش بپردازم و خرابي هاي آن را اصلاح كنم ؟ ابن عباس به وي گفت : به نظر من بهتر آن است كه به مرمّت و اصلاح خرابي هاي آن بپردازي و خانه و حجرالأسودي كه مردم بدان اسلام آورده اند و پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) با وجود آن ، مبعوث گرديد ، دست نزني ، ابن زبير گفت : اگر خانه كسي از شما بسوزد ، راضي نمي شود مگر آن كه بازسازي شود ؛ حال در مورد خانه خدا چه مي گوييد ؟ من سه بار استخاره مي كنم و سپس تصميم خود را مي گيرم . او پس از سه بار استخاره ، تصميم گرفت كه كعبه را ويران سازد . مردم از او فاصله گرفتند تا اين كه نخستين فرد را برگزيند و خواست خدا را به مورد اجرا بگذارد ، تا اين كه مردي بالا رفت و از آن بالا سنگي پايين انداخت . وقتي مردم ديدند كه بلايي بر سر او نيامد ، آن ها نيز چنان كردند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص201 به بعد .

2 ـ شماره 1333 في الحج : « باب نقض الكعبة و بنائها » .

3 ـ « الكامل في التاريخ » ، ج4 ، ص207


192


و ( كعبه را ) ويران و با خاك يكسان كردند . . . وجه اختلاف و تناقض اين روايت با آنچه ازرقي آورده در آن است كه ابن زبير هنگامي اقدام به ويراني خانه كعبه كرد كه مردم از مراسم حج برگشته بودند و زمان حج غير از آن زماني است كه ازرقي در مورد ويراني كعبه به وسيله ابن زبير بيان كرده و اندكي پيش بدان اشاره كرديم .

بنابر حديث عطاءبن ابي رباح ، بناي كعبه از سوي ابن زبير در آخر ذي الحجه سال شصت و چهار و ابتداي سال شصت و پنج خواهد بود كه اين تاريخ با تاريخي كه ابن اثير به طور قطع اعلام كرده ؛ تطابق دارد . والله اعلم .

من در تاريخ ازرقي ، ذكري از تاريخ اتمام بناي كعبه به وسيله ابن زبير نديدم كه بنا به روايت المسبّحي در تاريخ خود ـ كه به خط حافظ رشيدالدين بن حافظ زكي الدين منذري در « مختصر تاريخ المسبّحي » ديدم ـ همان سال شصت و پنج است .

محبّ طبري مطلبي دارد به اين مضمون كه ابن زبير بناي كعبه را در شب هفدهم رجب سال شصت و چهار به پايان رسانيد ؛ زيرا تحت عنوان « درباره عمره تنعيم » در باب سي و هشتم از « القري » ، آورده است كه ابن زبير پس از فراغت از بناي كعبه ، از تنعيم براي عمره محرم شد .

ابوالوليد نيز يادآور شده كه ويران ساختن كعبه در روز شنبه ، نيمه جمادي الآخر سال شصت و چهار بوده و ظاهراً ، آغاز بناي كعبه بلافاصله پس از پايان ويراني آن انجام گرفته است . مردم مكه هر سال در شب بيست و هفتم رجب به عمره مي پردازند و اين عمره را به ابن زبير نسبت مي دهند و بعيد نيست كه بناي كعبه ، تا اين تاريخ به درازا كشيده باشد ؛ چرا كه پاي بندي مردم به اين سنت ، ناشي از تكرار كار پيشينيان ( در مورد عمره رجب ) است و انجام اين كار ، دليلي بر صحّت اين انتساب است و معلوم مي شود كه در آن زمان ، ( ابن زبير ) به عمره رفته است و زمان پايان بناي كعبه نيز همين تاريخ بوده است .

در اين كه پس از بناي كعبه به وسيله ابن زبير ، چه كسي حجرالأسود را در كعبه قرار داد ، اخبار گوناگوني رسيده است . برخي مي گويند : عبدالله بن زبير خود اين كار را كرد . ازرقي در خبري كه از واقدي به سند خود روايت كرده ، چنين خبري را نقل كرده


193


و آورده است : وقتي بناي كعبه به ركن رسيد ، ابن زبير آمد و خود حجرالأسود را در جايش قرار داد و با يك رشته مو آن را بست . همچنين گفته شده كه عبّادبن عبدالله بن زبير حجرالأسود را در جاي خود قرار داد .

ازرقي ( 1 ) در خبري آورده است كه عبدالله بن زبير به پسرش عبّاد و جُبَيربن شَيبه دستور داد كه ركن را ميان پارچه اي قرار دهند و هنگامي كه در يك روز بسيار گرم مشغول نماز با مردم است ، بيرون آورند تا كسي با خبر نشود و براي قرار دادنش ، به رقابت نپردازند . آنها نيز چنين كردند . در آن خبر آمده است : كسي كه حجرالأسود را در جاي خود گذاشت ، عبّادبن عبدالله بن زبير بود و جبيربن شيبه او را ياري داد .

گويندكه حمزة بن عبدالله بن زبير به دستور پدرش ، حجرالأسود را در جاي خود نهاد . اين خبر را سهيلي ( 2 ) به نقل از زبيربن بكار آورده است .

در تاريخ ازرقي و كتاب فاكهي مطلبي با اين مفهوم ديدم كه حاجيان كعبه به همراه حمزة بن عبدالله بن زبير ، حجرالأسود را در جاي خود قرار دادند . نتيجه آن مي شود كه در باره كسي كه پس از بناي كعبه به وسيله ابن زبير ، حجرالأسود را در جاي خود قرار داد ، چهار گفته متفاوت نقل شده است .

اما بناي كعبه به وسيله حجّاج نيز مسلّم و مشهور است . ازرقي و ديگران اين خبر را نقل كرده اند و خلاصه اش آن است كه حجّاج پس از آن كه ابن زبير را محاصره كرد و او را كشت ، به عبدالملك بن مروان نوشت كه ابن زبير ( در بناي كعبه ) آنچه را از آن نبود ، به آن افزوده و درِ ديگري براي آن درست كرده است و از وي اجازه خواست كه آن را به همان صورتي كه در جاهليت بود ، در آورد . عبدالملك بن مروان نيز در پاسخي به او نوشت كه درِ غربي را ببندد و افزوده هاي ابن زبير در حجر را خراب كند و به همان صورت كه بود ، باز گرداند . حجاج نيز چنين كرد و ديواري را كه در سمت حجر قرار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص208

2 ـ الروض الأُنُف ، ج1 ، ص228


194


دارد ، بنا كرد و درِ غربيِ بسته در پشت كعبه ، در ركن يماني و زير پاشنه درِ شرقي را كه بنا به گفته ازرقي چهار ذرع و يك وجب است ، ديوار گرفت و بقيه را ـ همان گونه كه ابن زبير ساخته بود ـ رها كرد .

اين بود فشرده مطالب ازرقي در اين باره ، ( 1 ) بنا به گفته ابن اثير ، اين كارها در سال هفتاد و چهار هجري بوده است . ( 2 ) بنا به روايت ذهبي در « العِبَر » ، اين واقعه در سال هفتاد و سه بوده است ، ( 3 ) پس از آن عبدالملك بن مروان از كرده خود در مورد كعبه ، پشيمان شد و گفت : به خدا سوگند آرزو مي كردم كه ساخته ابن زبير را ـ كه بر اساس گفته حارث بن عبدالله بن ابي ربيعه مخزومي ، از طريق عايشه و حديثي كه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شنيد و ابن زبير در بناي كعبه بر اساس آن اقدام كرده بود ـ به حال خود رها مي كردم و كاري به آن نداشتم .

در نخستين سفر من به قاهره ، عبدالرحمان بن احمد مصري به طور شفاهي ، مرا در جريان حديث عايشه قرار داد و گفت : يونس بن ابراهيم عسقلاني از ابوالحسن علي بن حسين بغدادي به طور شفاهي و او از ابوبكربن زاغوني و نصربن نصر عكبري نقل كرده كه از زاغوني ، از ابن نصر زينبي ، از عكبري ، از ابوالقاسم بن بسري ، از ابوطاهر مخلص ، از يحيي ، از بكاربن عيينه ، از ابوداود طيالسي ، از سليم بن حبّان ، از سعيدبن مثني ، از عبدالله بن زبير نقل كرده كه گفته است : عايشه خبرم داده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به وي فرمود : اگر قومت تازه از جاهليت در نيامده بودند ، كعبه را ويران و با خاك يكسان مي كردم و براي آن يك درِ شرقي و يك درِ غربي قرار مي دادم و به اندازه شش ذرع از حجر مي گرفتم و به كعبه مي افزودم ؛ چرا كه قريش ، به هنگامي كه كعبه را ساختند از آن كاستند . ( 4 ) روايات در باره اندازه اي كه قريش از كعبه گرفتند و به حجر افزودند ، مختلف است و ما در اخبار مربوط به حجر ، بدان خواهيم پرداخت .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص210

2 ـ « الكامل في التاريخ » ، ج3 ، ص365

3 ـ « العِبَر في خبر من غبر » ، ج1 ، وفيات سنة 73 هـ .

4 ـ همچنانكه گفتيم اين حديث را مسلم به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نسبت داده است .


195


وضع كعبه پس از بناي ابن زبير و حَجّاج

تا آنجا كه ما آگاهي يافته ايم ، هيچ يك از خلفا و سلاطين از زمان هاي گذشته تا به امروز ( 1 ) در ساختمان ابن زبير و حَجّاج ، تغييري ايجاد نكردند ، چون اگر تغييري داده بودند ، بنا به اهميت و عظمتي كه كعبه دارد ، خبرش نقل مي شد و پنهان نمي ماند . آنچه چند بار پس از ابن زبير و حجاج ، تغيير يافت ، ناودان ها و درهاي آن ـ به شرحي كه خواهد آمد ـ و نيز برخي ستون هاي آن و موارد ضروري كه در مرمّت ديوارها ، سقف و پله ها و نيز چارچوب درها و سنگ هاي مرمرين آن بوده كه پس از ابن زبير و حَجّاج در بناي كعبه ، ايجاد شده است .

ازرقي نوشته است : وليدبن عبدالملك نخستين كسي بود كه زمين كعبه و نيز ديوارهاي آن را با سنگ مرمر پوشانيد ـ او اين مطلب را از ابن جريج نقل كرده و مي گويد : ابن جُرَيج گويد : وليدبن عبدالمك در درون كعبه سنگ مرمر قرمز و سبز و سفيد به كار گرفت و ديوارهايش را نيز سنگ مرمر كرد و سنگ كف آن را از شام آورد . ازرقي سپس مي افزايد : همه چيز در كعبه ، از سنگ مرمر است و اين از كارهاي وليدبن عبدالملك است . ( 2 ) سليمان بن عبدالملك بن مروان در پاسخ به درخواست جانشين خود عمربن عبدالعزيز ، دوست داشت كه بناي كعبه را به همان وضعي برگرداند كه ابن زبير ساخته بود ، ولي چيزي كه مانع از اين كار مي شد ، اين بود كه حَجّاج اين كار را به دستور پدرش عبدالملك بن مروان انجام داده بود . ( 3 )

روايت شده است كه رشيد و يا جدّ او منصور خليفه عباسي مي خواست آنچه را كه حجاج در كعبه ايجاد كرده بود ، تغيير دهد و به همان صورت كه زبير بنا كرده بود ، باز گرداند ، ولي امام مالك بن انس او را از اين كار باز داشت و به وي گفت : تو را به خدا قسم مي دهم كه خانه خدا را بازيچه دست پادشاهان قرار مده . هركس كه در صدد تغيير آن بر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ منظور تا زمان تأليف اين كتاب به وسيله فاسي است ؛ يعني سال 816 هـ . ق .

2 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص213

3 ـ همان ، ص220


196


آيد ، اين كار را انجام مي دهد و بدين ترتيب هيبت و شوكت آن ، از دل ها مي رود . مالك در اين امر ، قاعده مشهور و درست « دور ساختن مفاسد مقدّم بر جلب مصالح است » را مورد ملاحظه قرار داد .

در اينجا به بناها و مرمّت هايي مي پردازيم كه پس از ابن زبير و حَجّاج در كعبه صورت گرفت و ما از آنها باخبر شده ايم . از جمله آنها ، شكافته شدن ديواري است كه حَجّاج در جلو و پشت كعبه ساخته بود كه مورد مرمّت قرار گرفت . اين مطلب را اسحاق بن احمد خزاعي ـ يكي از كساني كه در تاريخ خود از ازرقي روايت كرده ـ چنين آورده است :

من خود ديده ام ديواري كه حجاج بنا كرده بود ، از طرف ديوار قبلي بنا شده از سوي ابن زبير ، مورد مرمّت قرار گرفت و به اندازه نيم انگشت از جلو و عقب از هم باز شده بود كه با گچ سفيد ، مورد ترميم قرار گرفت . او يادآور شده كه شكافته شدن ديوار و مرمّت آن در زمان خود وي صورت گرفت ويا اينكه خرابي آن قبلاً صورت گرفته ، ولي ـ همچنان كه گفته ، خود ناظر مرمت آن بوده است . والله اعلم .

ازرقي نيز در اين مورد مطالبي نزديك به همين مضمون نقل كرده است . از ديگر تعميرها و مرمّت ها ، مرمّتي است كه بنا به گفته ازرقي در پشت بام كعبه ، صورت گرفت . وي مي گويد : كف پشت بام كعبه كاشي كاري بود و وقتي باران مي آمد ، چكّه مي كرد . بعد از سال دويست ، كاشي ها را برداشتند و با مرمر پخته و گچ بازسازي كردند .

از ديگر مرمّت هاي كعبه ( پس از ابن زبير و حجاج ) ، به گفته ازرقي ، پاشنه درِ پاييني كعبه بود . ازرقي ضمن بيان عمارت مربوط به كعبه در زمان متوكّل عباسي ، در سال دويست و چهل يك هجري ، مي گويد : پاشنه درِ پاييني كعبه ، از دو قطعه تخته چوب ساج بود كه به مرور زمان ساييده شده بودند ، در اين حال اسحاق بن سلمه صايغ متولّي عمارت كعبه آنها را در آورد و به جاي آن دو ، يك قطعه تخته چوب ساج قرار داد و آن را با نقره ، ( 1 ) پوشش داد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص301


197


از ديگر تعميرات صورت گرفته بر در كعبه ، دو يا سه پاره سنگ مرمر در ديوارهاي كعبه است كه اسحاق بن سلمه آنها را ( در تاريخ ياد شده ) پر كرد و با گچ آنها را دو باره كار گذاشت . اين را نيز ازرقي ( 1 ) آورده است . مواردي هم بوده كه پس از ازرقي صورت گرفته و آن عمارت مسقّف كعبه و پلكاني است كه هر دو را در سال پانصد و چهل و دو مرمّت كردند .

ديگر مرمّت سنگ هاي مرمر آن ـ به احتمال قوي ـ در دهه پنجاه ( پنجم ) از قرن ششم است كه از جانب جمال الدين معروف به جواد وزير ، والي موصل صورت گرفت .

و ديگر ، كاري است كه در سال ششصد و بيست و نُه صورت گرفت ، ولي ندانستم كه در آن سال ، كعبه در معرض چگونه مرمّت يا تعميري قرار گرفته است و آيا سقف ، كف يا ديوارهاي آن ؛ از جمله مثلاً سنگ هاي مرمرش ، ترميم و بازسازي شده اند ؟ اين تعمير به وسيله مستنصر عباسي صورت گرفت ؛ زيرا در ديوار يماني كعبه از داخل ، سنگ نوشته مرمري وجود دارد كه بعد از « بسم الله . . . » ، روي آن نوشته شده است : « امام اعظم ابوجعفر منصور مستنصربالله اميرالمؤمنين ، دستور عمارت خانه كعبه را صادر فرمود . » وپس از دعا به جان وي ، آمده است : « در سال 629 » .

همچنين بايد از تعمير و مرمّت سنگ مرمر كعبه به فرمان ملك مظفّر ، واليِ يمن ياد كرد كه به همين علّت نام وي در كعبه روي سنگ مرمري در وسط ديوار غربي چنين آمده است : « بنده نيازمند به رحمت پروردگار يوسف بن عمربن علي بن رسول فرمان داد تا سنگ هاي مرمرِ خانه خدا نوسازي گردد » و پس از دعا براي او تاريخ شوال سال ششصد و هشتاد ، قيد شده است .

چسباندن سنگ هاي مرمري ديوارها كه بيم افتادن آنها مي رفت نيز در اواخر سال هشتصد و يك يا اوايل سال هشتصد و دو صورت گرفت .

همچنين پشت بام آن ، كه در نقاط بسياري ( بر اثر فرسودگي ) ، آب باران به پايين چكه مي كرد نيز ترميم شد . از جمله محل هايي كه آب به آن مي رسيد و سرازير شده بود ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، صص306 و 307


198


ديوار شامي و روزنه هاي ورود نور بود . اين موارد پس از كندن سنگ هاي مرمر و جاگذاري مجدّد يا تعويض آنها ، با استفاده از گچ تمام شد . همه روزنه ها نيز با گچ مرمّت شد . تخته چوب هاي فرسوده اي كه در قسمت بالايي روزنه هاي كارگذاشته شده و بخش بالايي ديواره ها روي آنها قرار گرفته بود ، نوسازي و تعويض شد و بناي آنها ، تجديد گرديد . هر چند تخته چوب روزنه اي كه درست در كنار درِ كعبه قرار دارد ، تغيير پيدا نكرد ، ولي چوب و تخته زير سقفي ؛ روزنه اي كه در كنار گوشه غربي قرار داشت ، و خراب و فرسوده بود ، نيز مورد مرمّت قرار گرفت . روزنه كنار ركن يماني نيز آسيب ديده بود كه برداشته شد و روزنه ديگري جاي آن قرار داده شد . پله هاي آسيب ديده نيز اصلاح و مرمت شد و خود شاهد اصلاح و بازسازي بسياري از اين موارد بوده و همراه با مرمّت كاران ، به پشت بام كعبه رفتم و اين در دهه دوم ماه رمضان سال هشتصد و بيست وچهار و در پي باران سيل آسايي بود كه در ابتداي دهه ، در مكه نازل شد و بر اثر آن از درِ كعبه مانند دهانه مشك ، آب بيرون مي زد . يكي ديگر از موارد مرمت و بازسازي ، در نيمه آخر ذي الحجه ، سال هشتصد و بيست و پنج انجام شد و در آن ، روزنه هاي پشت بام كعبه و نيز سنگ مرمر زير ناودان ها باز سازي شد ؛ زيرا بر اثر خرابي ، آب به زير آن راه يافته بود . سنگ مرمرهاي ياد شده از جا كنده شد و زير آن تعمير گرديد و بارديگر سنگ ها كار گذاشته شد .

در همين تاريخ ، تخته چوب هايي كه در پشت بام كعبه قرار داشت و براي به هم بستن پوشش آن به كار مي رفت ، و بر اثر مرور زمان پوسيده بود ، برداشته شد و چوب هاي خوب و محكم و پس از پيوستن بست آهنين به آن ، كه پوشش بناي كعبه را محكم به خود مي گرفت ، به جاي آن كار گذاشته شد .

مرحله ديگري از مرمت ها كه در ماه صفر سال هشتصد و بيست و شش انجام شد ، تعويض سنگ مرمرهايي بود كه در فاصله ديوارهاي غربي كعبه با ستون هاي كعبه ، از جا كنده و خراب شده بود . از اين رو پس از اصلاح و مرمّت ، به همان صورت قبلي و با استفاده از گچ ، كار گذاشته شد . سنگ هاي مرمر ديگري از ديوارهاي كعبه كه فرسوده


199


شده بود نيز مرمّت گرديد و به همين مناسبت بر روي لوح مرمريني كه برابر درِ كعبه قرار دارد ، نوشته اي قرار داده شد كه در آن آمده است : « اين بنده محتاج درگاه خداوندي ملك اشرف برسباي ( 1 ) با مرمّت سنگ هاي مرمري اين خانه شريف و مطهّر ، در سال هشتصد و بيست و شش ، به خداي ـ عزّوجلّ ـ تقرب جست . » اين ملك اشرف ، همان والي ديار مصر و شام و حرمين در اين تاريخ بوده است .

از ديگر موارد تعمير ، بازسازي ستوني بود كه پس از درِ كعبه قرار داشت و دچار اندكي انحراف گرديده و باعث نگراني شده بود كه ما به اتفاق گروهي از قضات مكه و نيز نماينده اعزامي از مصر ، براي عمارت مسجدالحرام همراه با تني چند از بزرگان مكّه و آشنايان به كارهاي معماري و بنا ، نشستيم و ستون مزبور را بررسي كرديم و دريافتيم كه اندكي منحرف شده است ، خداي را شكرگفتيم ( كه متوجه آن شديم ) و به صورت راست ودرست درآمد وبه همان صورتي كه درآغاز بود ، محكم گرديد . امير و نماينده اعزامي كه از او سخن گفتيم ، جناب مستطاب مقبل قديدي ملكي اشرفي ، كار اصلاح اين ستون روز شنبه شانزدهم صفر سال هشتصد و بيست و شش آغاز شد و مرمّت و بازسازي سنگ هاي مرمر ، طي چند روزي از همان ماه بود .

پس از ابن زبير و حجّاج ، از جمله قسمت هايي كه تعويض شد ، چارچوب درِ پاييني ( كعبه ) بود ؛ ازرقي مي نويسد : ( به جاي دو لنگه اي كه پيشتر بود ) ، يك قطعه از چوب ساج تهيّه گرديد . پاي اين در ، اينك از سنگ است كه نمي دانيم چه زمان قرار داده شده است . همچنين موارد بسياري از اين قبيل تعمير و مرمّت ، به دليل اين كه پيشينيان ثبت نكرده اند ، بر ما پوشيده مانده است . از آن جمله ، تعميرات و مرمّت هايي كه در خصوص شاذروان كعبه انجام گرفته ، و ما آنچه را دانسته ايم در باب بعدي در قسمت مربوط به شاذروان ، بيان كرده ايم .

بنا بر گفته فاكهي ، در مورد ستون ها بايد گفت كه يكي از آنها را عوض كردند ؛ وي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ او سلطان مماليك در مصر و شام است كه در سال 825 به سلطنت نشست و در زمان وي ، قبرس فتح شد . او در سال 841 وفات يافت ( الضوء اللامع ، ج3 ، ص 8 تا 10 ) .


200


گويد : ابوعلي الحسن بن مكرم ، از عبدالله بن بكر نقل كرده كه مي گويد : پدرم بكربن حبيب گفته است : هنگامي كه ساكن مكه بودم ، يكي از ستون هاي كعبه ، عيب پيدا كرد . آن را در آوردند و ستون ديگري در نظر گرفتند تا به جاي آن قرار دهند . جابه جايي به درازا كشيد و شب شد و مي دانيم كعبه را شبها باز نمي كنند . بنابراين به صورت مايل ، ستون جديد را رها كردند تا فردا باز گردند و راستش كنند ؛ وقتي فرداي آن روز آمدند ، ديدند كه خود به شكل عمود قرار گرفته و پا برجا شده است .

ازرقي چيزي از اين مطلب ياد نكرده و از غير از فاكهي نيز اين مطلب را نديده ام . اين مطلبي بسيار شگفت انگيز است . خدا خود داند . اگر اين گفته صحت داشته باشد ، بايد آن را از كرامات كعبه به حساب آورد كه خداوند بدان عنايت دارد .

در مورد ناودان ها ، بايد گفت كه يك ناودان را « شيخ ابوالقاسم رامشت » ، صاحب كاروانسراي معروف در مكه ( كاروانسراي رامشت ) تهيّه ديد كه پس از مرگش خدمتكار او « مثقال » همراه با تابوت وي در سال پانصد و سي و هفت ، آن را آورد و كار گذاشت . ناودان ديگري را مقتفي ، خليفه عباسي ( 1 ) در سال پانصد و چهل و يك ، يا چندي بعد به جاي ناودان رامشت ، كار گذاشت . و نيز ناوداني كه ناصر خليفه عباسي ( 2 ) كار گذاشت كه هم اكنون نيز در كعبه وجود دارد و نام وي روي آن نوشته شده است ؛ آن ناودان قطعه چوبي است كه داخل آن را ـ جايي كه آب در آن روان مي شود ـ سرب اندود كرده اند و ظاهر آن به گونه اي است كه گمان مي رود با نقره پوشانده اند .

محلّ جريان آب آن نيز در دهه دوم ماه رمضان سال هشتصد و چهارده ، و پس از كندن لوحي كه آب از روي آن جريان مي يافت ، تعمير شد و لوح مزبور را دوباره به جاي خود گذاشتند . طول اين ناودان با احتساب قسمتي كه در ديوار كعبه قرار دارد ، از چهار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابوعبدالله حسين المقتفي لأمرالله بن المستظهركه در سال 540 هـ . با خلافت وي بيعت شد وتا سال مرگ ؛ يعني 555 هـ . به عنوان خليفه باقي ماند .

2 ـ ابوالعباس احمد ناصرلدين الله بن مستضيء ، كه در سال 575 با خلافت وي بيعت شد و تا 622 كه وفات يافت ، خليفه بود .


201


ذرع آهني ، مقدار يك هشتم ذرع يا كمي بيش از آن ، ـ ترديد از من است ـ افزون تر است . آخرين بار كه اين ناودان سرب اندود شد ، سال هفتصد و هشتاد و يك بود .

اما در مورد درها بايد گفت كه يك در را جمال الدين محمدبن علي بن ابي منصور وزير معروف به « جواد » در سال پانصد و پنجاه درست كرد كه در سال پانصد و پنجاه و يك ، نصب شد و بنا به گفته ابن جبير ( 1 ) به نام خليفه نيز مزيّن شد كه در باره تزيين آن نيز توضيح داده است .

سخن ابن اثير حكايت از آن دارد كه خليفه المقتفي نيز در اين سال براي كعبه دري ساخت . وي در اخبار مربوط به سال پانصد و پنجاه و دو مي گويد : در اين سال خليفه مقتفي لإمر الله درِ كعبه را از جا كَند و به جاي آن درِ نقره اندودي قرار داد و از درِ اوّلي براي خود تابوتي ساخت كه جسدش پس از مرگ در آن گذارده شود . ( 2 )

آنچه كه ابن اثير در انتساب اين در به مقتفي گفته ، با سخن ابن جبير كه آن را به جواد نسبت مي دهد ، تضادي ندارد ؛ زيرا جواد آن را به دستور مقتفي ساخت و نام خليفه را به آن نوشت .

ما از اين جهت به اين نكته اشاره كرديم كه گمان نرود آنها هر كدام جداگانه براي كعبه دري ساختند ؛ زيرا بعيد است كه هر يك به دليلي ؛ يعني تابوت كردن درِ قبلي براي خود در يك تاريخ براي كعبه در ساخته باشند ؛ گفته اندكه جواد از دري كه پيش از او بود ، براي خود تابوتي ساخت و جسدش را ( پس از مرگ ) در آن گذاشتند و به مدينه آوردند ، بديهي است اين كار بايد با موافقت مقتفي صورت مي گرفت كه به يقين او ( مقتفي ) نيز مايل بوده كه از آن در براي خود تابوتي درست كند . به همين دليل است كه اين كار بنا به نوشته ابن اثير ، به مقتفي نسبت داده شده است . والله اعلم .

درِ ديگر ، دري است كه ملك مظفّر ، والي يمن ساخت روي آن صفحاتي از نقره به وزن شصت رطل ، اندود كرد كه به خاندان شيبه تعلّق گرفت . ديگر ، دري است كه ملك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ رحلة ابن جبير ، ص102

2 ـ « الكامل في التاريخ » ، ج11 ، ص228


202


ناصر محمد بن قلاوون ( 1 ) حاكم مصر آن را درست كرد و پس از كندن باب ملك مظفر در هجدهم ذي قعده سال هفتصد و سي و سه ، در كعبه نصب شد و بنا به گفته برزالي ، مقدار سي و پنج هزار و سيصد درهم نقره در آن به كار رفته و از چوب اقاقياي سرخ ساخته شده بود .

درِ ديگر ، در چوبي بود كه در زمان سلطنت فرزند وي ملك ناصر حسن ( 2 ) در سال هفتصد و شصت و يك ساخته شد . و از جنس ساج بود و در مكه ساخته شده بود و تا اين تاريخ همان در برجاست ؛ هرچند در سال هفتصد و هفتاد و شش ، آن را در آوردند تا نقره كاري كنند وبه جاي آن يكي از درهاي قديمي كعبه راگذاشتندكه اكنون در انبار گذاشته شده است و چه بسا همان دري باشد كه ملك ناصر محمدبن قلاوون درست كرده بود . پس از نقره كاري ، درِ ساخته شده به وسيله ملك حسن را در تاريخي كه پدرم ـ اَعَزَّه الله ـ به من اطلاع داده و ذكر كردم ، كار گذاشتند كه البته من گمان مي كنم در تاريخ هفتصد و هشتاد و يك بوده است . و الله اعلم .

نام ملك ناصر محمد بن قلاوون در پايين اين در و نام نواده او ملك اشرف شعبان بن حسين ( 3 ) نيز در يكي از گوشه هاي در نوشته شده و در گوشه ديگري از آن در ، سمتِ راستِ دروني ، روي به كعبه ، نام ملك مؤيد ابي النصر شيخ ، ( 4 ) حاكم مصر ـ نَصَرَهُ الله ـ قيد شده است ؛ زيرا يكي از خاصان او ، در اولين روز ذي حجه سال هشتصد و شانزده به مكه آمد و آن طرف از در را نيازمند نقره كاري و تزيين ديد و آن را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ او سلطان مماليك در مصر و شام بودكه چند بار به سلطنت رسيد . بارنخست در سال 693 زماني بودكه نُه سال داشت و به مدت يك سال سه روز كم ، سلطنت كرد . پس از آن در سال 698 سلطان شد و تا 708 در اين مقام باقي ماند و سرانجام در سال 709 سلطان گرديد و تا سال مرگ يعني 741 هـ . در اين سلطنت دوام آورد . نكـ : الدرر الكامنه ، ج4 ، ص144 تا 148

2 ـ او سلطنت مماليك را درسال 748 تاسال 752 ونيز در 755 تا 762 به عهده داشت . نكـ : الدررالكامنه ، ج2 ، ص38 تا 40

3 ـ از سال 764 تا سال قتل يعني 778 هـ . عهده دار سلطنت بود . نكـ : بدائع الزهور ، ج1 ، ق2 ، ص181

4 ـ او سلطان شيخ محمودي است . ازسال 815 تااوايل سال 824 ـ كه وفات يافت ـ سلطنت كرد . نكـ : بدائع الزهور ، ج2 ، ص60


203


با نقره تزيين كرد و با طلا پوشش داد و نام ملك مؤيد ـ نصره الله ـ را بر آن نوشت . مقدار نقره كار رفته در آنجا ـ بنا بر خبري كه يكي از سازندگان و دست اندركاران نقره كاري به من داد ـ يكصد و نود و اندي درهم بود . عمل نقره كاري و طلاكاري تا پيش از رفتن به عرفه ، در دهه اول ذي حجه ، سال هشتصد و شانزده به پايان رسيد و نقره كار و طلا كار نيز خوب از عهده كار خود بر آمده بود ، خداوند بر شكوه ايشان بيفزايد ! نام ملك مظفر حاكم يمن اكنون در روي كليد قفل در كعبه و نيز به گمانم به روي خود قفل نيز وجود دارد ، هرچند نوشته آن پاك شده است .

اين بخش را با مطالبي در باره اينكه چه كسي نخستين بار براي كعبه در گذاشت ، به پايان مي بريم . بنا به نوشته زبيربن بكار ، اولين كس انوش بن شيث بن آدم ( عليه السلام ) بود . او مي گويد : محمدبن حسن گفته است كه عيسي بن عبدالله به نقل از پدرش گفت : انوش بن شيث بن آدم ( عليه السلام ) نخستين كسي بود كه نخل را به خاك نشاند و براي كعبه در ساخت و تخم را در زمين كاشت . سهيلي نيز همين را گفته است . وي مي گويد : انوش كه معناي آن صادق ( راستگو ) است و به عربي « انش » است ، اولين كسي است كه نخل را بر خاك نشاند و براي كعبه در گذاشت و تخم كاشت . ( 1 )

در تاريخ ازرقي روايتي داريم حاكي از اينكه « تُبَّع حِمْيَري » نخستين كسي بود كه براي كعبه در گذاشت ؛ زيرا طي نقل خبري از ابن اسحاق راجع به بناي كعبه به وسيله ابراهيم ( عليه السلام ) مي گويد : درِ آن را در زمين قرار داده بود تا اينكه تبّع بن اسعد حِمْيري آمد وبراي آن دري ( عمودي ) ساخت . ازرقي همين مطلب را در جاي ديگر نيز آورده است . ( 2 ) ولي فاكهي خلاف اين را چنين گفته است : احمدبن صالح به نقل از واقدي نقل كرده كه : از بالاي مكه سيلاب وارد كعبه شد و آن را خراب كرد ، جُرهم آن را به صورتي كه ابراهيم ( عليه السلام ) ساخته بود ، بازسازي كردند و براي آن دو ( لنگه ) در و قفل گذاشتند و با اين كار حرمت خانه كعبه را نگاه نداشتند و كارهايي كردند و چيزهايي درست كردند كه پيش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الروض الأُنُف ، ج1 ، ص14

2 ـ اخبار مكه ، ج1 ، صص 134 و 250


204


از آن وجود نداشت .

وجه تضاد اين گفته فاكهي با آنچه ازرقي بيان كرده ، در آن است كه به گفته فاكهي جُرهُم براي كعبه در ساختند كه همان دو لنگه اي است كه به آن اشاره شد . زماني كه آنها اين كار را انجام دادند ، همان زمانِ ولايتِ ( قبيله ) جُرهم بر مكه بود كه پيش از ولايت ( قبيله ) خزاعه بوده است . ولايت خزاعه نيز قبل از ولايت قريش بوده و دري كه تبّع ساخت ، به روايت ازرقي ـ و به گفته فاكهي و ديگران ـ در زمان قريش بوده است .

برخي نيز مطالبي مخالف با اين نظر زبير و سهيلي ـ كه گفته اند انوش نخستين كسي بود كه تخم را كاشت ـ ابراز داشته اند ؛ زيرا قطب حلبي يادآور شده كه او خود به خط ابوعلي حسن بن اشرف احمدبن قاضي عبدالرحيم بن علي بيساني ديده است كه : نخستين كسي كه تخم را كاشت حضرت آدم ( عليه السلام ) بوده است . او خود شخم مي زد و مي كاشت و روايت شده كه جو را حوّا و گندم را حضرت آدم ( عليه السلام ) كاشت و مي گويد : اين مطلب را در كتب تاريخ نيز آورده اند . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نكـ : « تاريخ الرسل و الملوك » طبري ، ج1 ، ص128



| شناسه مطلب: 77200