بخش 13
باب دهم : احکام ورود به کعبه معظمه فضیلت ورود به کعبه اخباری که حکایت از عدم استحباب ورود به کعبه دارد آنچه باید به پیروی از پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) حکم نماز در کعبه آداب ورود به کعبه باب یازدهم : فضیلت کعبه و اجزاء آن فضیلت کعبه معظّمه فضایل حجرالأسود و بهشتی بودن آن فلسفه سیاهی حجرالأسود سفیدی هایی که پس از سیاه شدن حَجَر پدیدار است حجرالأسود در روز قیامت ، برای لمس کنندگانش شهادت می دهد روایاتی که به بسیار لمس کردن حجرالأسود تشویق کرده اند فضیلت لمس حجرالأسود حجرالأسود دست راست خدا و محل استجابت دعا فضیلت رکن یمانی ، بوسیدن و گونه نهادن بر آن روایاتی درباره دست گذاشتن پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) استلام رکن یمانی و حجرالأسود و آمرزش گناهان عدم استحباب لمس حَجَر و رکن یمانی برای زنان مسح پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) آمین گفتن فرشتگان برای استجابت دعا در کنار رکن رکن یمانی ، از درهای بهشت است
293 |
باب دهم :
احكام ورود به كعبه معظمه
فضيلت ورود به كعبه
در زمان تحصيلم نزد احمدبن عمر بغدادي در قاهره و نيز هنگام تحصيلم نزد قاضي و مفتي ابوبكربن حسين شافعي در « طيبه » ، هر دو از قول حافظ ابي حجّاج مزّي برايم نقل كردند كه دَرَجي از صيدلاني ، از فاطمه جوزانيه ، از ابن زيده ، از طبراني ، از احمدبن يحيي حلواني ، ازسعيدبن سليمان واسطي ، از عبدالله بن مؤمل ، از عبدالرحمان ابن محيصن ، از عطا ، از ابن عباس نقل كرده كه گفت :
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : هركس وارد كعبه شود و در آن نماز بخواند ، يك حسنه به حسابش نوشته مي شود و يك گناه از وي پاك مي گردد و مورد آمرزش قرار مي گيرد .
ودر متن ديگر آمده است كه هركس وارد كعبه شود ، آمرزيده شده از آن بيرون آيد .
فاكهي نيز اخباري در فضيلت ورود به كعبه و نماز در آن آورده است . وي مي گويد : سعيدبن عبدالرحمان از عبدالله بن وليد ، از عبدالوهاب بن مجاهد ، از پدرش ، از ابن عمر نقل كرده كه درباره ورود به كعبه گفته است : ورود به كعبه حسنه است و بيرون آمدن از كعبه عاري شدن از گناه و آمرزيده شدن است .
محمدبن ابي عمر از سفيان ، از عبدالكريم ونيز ابوبشر و ابن ابي صيف واسماعيل بن كثير ابوهاشم ، همگي از مجاهد نقل كرده اند كه گفت : ورود به كعبه حسنه
294 |
است و خروج از آن ( برابر با ) خروج از گناه و آمرزش است .
فاكهي همچنين مي گويد : احمدبن محمد قرشي از يوسف بن خالد نقل كرده و او از غالب قطان از هندبن اوس كه گفته است : به حج رفته بودم و در آنجا به ابن عمر برخوردم . گفتم از راه دور آمده ، قصد خانه كعبه را دارم . گفت هركس وارد اين بيت مقدس ( كعبه ) شود و در آن نمازبگزارد ، از گناه پاك مي شود ، همچون روزي كه از مادر متولد شده باشد . ابن عمر گويد : كسي كه وارد كعبه شود و در آن نماز گزارد ، از گناه بيرون شود همانند روزي كه مادر او را به دنيا آورد .
فاكهي مي گويد : از سلمة بن شبيب ، از غازيان ، از سفيان بن جُرَيج ، از عطا نقل شده كه گفت : اگر دو ركعت نماز در كعبه به جاي آورم ، برايم خوشايندتر از آن است كه چهار ركعت نماز در مسجدالحرام بخوانم .
فاكهي همچنين گويد : احمدبن حميد ، از حسين بن وليد ، از عبادبن راشد ، از حسن نقل كرده كه گفت : ( يك ركعت ) نماز در كعبه ، برابر با يكصد هزار ( ركعت ) نماز است .
و از حسن بصري در رساله مشهورش روايت شده است كه : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : هركس وارد كعبه شود ، وارد رحمت خداوند ـ عزّوجلّ ـ شده و در پناه خداوند متعال و در امان پروردگار قرار گرفته است و چون از آن بيرون آيد ، آمرزيده از گناه است . و حافظ ابوطاهر سلفي پس از ورود به كعبه چه خوش سرود :
أَ بعْد دخول البيت والله ضامن * * * بنفي قبيح ، والخطايا الكوامنُ
فحاشاه ، كلاّ ، بل يسامح كلّها * * * ويرجع كلٌّ ، وهو جذلان آمن
اخباري كه حكايت از عدم استحباب ورود به كعبه دارد
پيشوايان چهارگانه فقه در مورد استحباب ورود به كعبه ، اتفاق نظر دارند و مالك فزونيِ ورود به درون كعبه را نيكو دانسته است . در « مناسك » ابن الحاج آمده كه ابن حبيب گويد : مُطْرف از مالك برايم گفت كه از وي درباره نماز در كعبه و ورود به
295 |
درون آن پرسيدند ، گفت : اين كار بسيار نيكو است .
و نيز در تاريخ ازرقي از سالم بن عبدالله بن عمربن خطاب ، كه گفته مي شود يكي از هفت نفر فقيه مدينه است و نيز از صدقة بن يسّار از اين روايات آمده است . اخباري نيز وارد شده كه برخي علما در عدم استحباب ورود به كعبه به آنها استدلال كرده اند و محبّ طبري همراه با پاسخي كه به آنها داده ، در كتاب « القري » آورده است ، كه متن آن را در اصل اين كتاب نقل كرده ايم و در اينجا به بخشي از آن اشاره مي كنيم :
از كسي كه محبّ طبري خبرش داده بود ، آگاهي يافتم كه گفت : در باب ورود به كعبه ـ كه بيست و هشتمين باب از كتاب « القري » است ـ در استدلال آنهايي كه قائل به عدم استحباب ورود به كعبه هستند ، آمده است : از عايشه نقل است كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از نزد من بيرون شد و بسيار شاد و خرسند و شاداب بود ، پس از آن برگشت در حالي كه اندوهگين بود ، علّت را پرسيدم ، فرمود : من وارد كعبه شدم ولي اي كاش چنين نمي كردم ، ترسم از اين است كه امّتم را پس از خود به دردِ سر انداخته باشم . احمدبن حنبل و ترمذي ( 1 ) و ابوداود ( 2 ) آن را آورده و ترمذي آن را صحيح دانسته است .
كساني كه ورود به كعبه را مكروه دانسته اند به اين حديث استدلال مي كنند ، حال آن كه چنين دلالتي در آن وجود ندارد . مي توان گفت كه ورود آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) به كعبه ، خود دليل استحباب است و اين كه آرزو كرده اند كه اي كاش وارد آن نمي شدند ، به خاطر رنج و مشقت آن و شفقتي است كه بر امّتش داشت و بديهي است كه اين احتمال ، حكم استحباب ورود به كعبه را منتفي نمي سازد .
محبّ طبري مي افزايد : و ازعبدالله بن ابي اوفي نقل است كه گفت : رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) عمره گزارد و به طواف كعبه پرداخت و در پشت مقام ( ابراهيم ( عليه السلام ) ) به نماز ايستاد ، در حالي كه اطرافش را مردمان گرفته و مانع از ديده شدن ايشان بودند . مردي به او گفت : آيا رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وارد كعبه شد ؟ پاسخ داد : نه . حديث را آن دو آورده اند و بخاري براي اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ رقم873 في الحجّ باب « ماجاء في دخول الكعبه » .
2 ـ رقم2029 في المناسك ، باب « دخول الكعبه » .
296 |
حديث بابي هم در نظر گرفته است : « باب كسي كه معتقد است پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وارد كعبه نشد » و محبّ طبري در پاسخ به اين حديث مي گويد : وارد نشدن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به كعبه در عمره ، ممكن است به دليل عذري بوده ؛ و مي افزايد : چه بسا وارد نشدن ايشان به كعبه ، از باب شفقت بر امّتش باشد ؛ همچنان كه حديث قبلي دالّ بر اين امر بود .
بايد گفت : اين احتمال بعيد است و احتمال اوّل درست تر به نظر مي رسد ؛ زيرا با آنچه علما در علّت وارد نشدن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به كعبه در عمره ياد شده گفته اند ـ يعني عدم امكان از ميان بردن بت ها و تصاوير به دليل تسلّط مشركان بر آن ـ بيشتر سازگار است .
آنچه بايد به پيروي از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در درون كعبه انجام داد
طبق احاديثي كه در اين مورد وارد شده تكبير ، تسبيح ، تهليل ، حمد ، ستايش پروردگار ، دعا و استغفار در داخل كعبه مستحب است . روايتي از اسامة بن زيد وارد شده كه مي گويد : وقتي رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) وارد كعبه شد ، در همه جهتِ آن ( گشت و ) دعا كرد ، ولي نماز نخواند ، وقتي بيرون آمد روبه روي كعبه دو ركعت نماز خواند و فرمود : قبله اين است .
بخاري ( 1 ) و مسلم ( 2 ) اين روايت را آورده اند و در صحيحِ مسلم به نقل از از ابن جُرَيْج چنين آمده است : به عطا گفتم : منظور از « همه جهت » كدام است ؟ آيا همه گوشه هاي كعبه است ؟ گفت : خير ، منظور اين است كه هر جهت كعبه قبله است . سنن نسائي ( 3 ) نيز اين حديث را آورده و گفته است : در اطراف آن به تسبيح و تكبير پرداخت .
در معناي اين سخن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) كه فرمود : « اين قبله است » ، سه احتمال وجود دارد :
الف : مقرر گرديده كه قبله روبه روي اين بيت باشد و ديگر عوض نخواهد شد و تا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيح بخاري ، ج3 ، ص375 ؛ في الحج باب « من كبّر في نواحي الكعبه » ، ج8 ، ص14 ؛ في المغازي ، باب « أين ركز النبيّ ( صلّي الله عليه وآله ) الراية يوم الفتح » .
2 ـ رقم 1330 و 1331 ؛ في الحج ، باب « استحباب دخول الكعبة للحاج » .
3 ـ سنن نسائي ، ج5 ، ص219 و 220 ؛ في الحج باب « الذكر و الدعاء في البيت » و باب « موضع الصلاة من الكعبة » .
297 |
ابد به اين سمت نماز بگزاريد .
ب : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي خواست سنتِ جايِ ايستادن امام ( جماعت ) را آموزش دهد و بگويد كه بايد در برابر كعبه و نه در گوشه ها يا ديواره هاي آن ايستاد و خواندن نمازهاي متعدد در همه جهات آن جايز است . اين دو احتمال را امام ابوسليمان خطّابي و ديگران مطرح كرده اند .
ج : احتمال آخر ، از سوي امام نووي در « شرح مسلم » و پس از ذكر دو احتمال قبلي مطرح شده و از اين قرار است : معناي جمله آن است كه اين كعبه و نه همه حرم و يا مكه ، همان مسجد الحرامي است كه فرمان يافته ايد رو به آن نماز بگزاريد ، تمامي مسجدي كه در اطراف كعبه است نيز قبله نيست ؛ تنها همين كعبه قبله است . پس مراد از اين سخنِ عطا : « در هر قبله از كعبه » ، آن است كه در هر جاي كعبه يا هر جا از كعبه قبله است .
محبّ طبري پس از اشاره به اين نكته مي گويد : چه بسا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در همه سوي كعبه دعاگويان و تسبيح گويان گشته و اين عبارت را تكرار فرموده باشد .
از جمله احاديث وارده در معنايي كه بدان اشاره كرديم ، روايتي است كه آن هم در سنن نسائي از حديث اسامة بن زيد آمده كه او ـ يعني اسامه ـ همراه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وارد كعبه گرديد و ايشان به راه خود ادامه دادند و به ميان دو ستوني كه بعد از درِ كعبه بود ، رسيدند و در آنجا نشستند و سپاس و ستايش و حمد و ثناي الهي گفتند و به دعا و استغفار پرداختند . سپس برخاستند و در جايي روبه روي پشت كعبه قرار گرفتند و صورت و گونه خود را بر آن گذاشتند و به حمد و ستايش و ثناي الهي و استغفار و دعا پرداختند . پس از آن تكبير و تهليل گويان و همراه با تسبيح و ثناي الهي ، به سوي هر يك از ركن هاي كعبه رفتند و آنگاه بيرون آمدند .
همچنين در حديث اسامة بن زيد در سنن نسائي چنين آمده است : همراه با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وارد كعبه شدم ، آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) نشست و حمد و ثناي الهي گفت و به تكبير و تهليل پرداخت و سپس برخاست و به سمت جلو رفت و ( ديوار ) كعبه را در آغوش گرفت و سينه و گونه و دستانش را بر آن گذاشت و تهليل و تكبير گفت و دعا كرد
298 |
و پس از آن ، در هر يك از گوشه هاي كعبه اين عمل را تكراركرد و خارج شد . احمدبن حنبل نيز اين روايت را آورده است .
از ابن عباس نيز روايت شده كه گفت : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وارد كعبه شد . در كعبه شش تيرك يا ستون وجود دارد . او در كنار هر يك ايستاد و به دعا پرداخت ، ولي نماز نخواند . بخاري ( 1 ) و مسلم ( 2 ) و احمدبن حنبل ( 3 ) اين روايت را نقل كرده اند . در « مسند » حنبل از فضل بن عباس روايت شده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در كعبه ايستاد و تسبيح و تكبير گفت و به دعا و استغفار پرداخت ، ولي ركوع و سجود نكرد . از فضل نيز روايت شده زماني كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وارد كعبه شد ، من همراه ايشان بودم . وي در ادامه مي گويد : ايشان در آنجا نماز نخواندند ، ولي وقتي وارد شدند در ميان دو ستون به سجده افتادند و سپس نشستند و دعا كردند . ميان اين سخن كه : « به سجده افتاد » و سخن قبلي كه گفته بود : « سجده نكرد » ، تضادي نيست ؛ چرا كه احتمال دارد منظور از سجده نكردن ، در نماز نباشد و اين احتمال را ، اين سخن كه « ركوع نكرد » ، تأييد مي كند ؛ زيرا ركوع تنها در نماز صورت مي گيرد و سجود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در كعبه ـ به فرض اثبات حديث مربوط ـ براي شكر الهي بوده است .
محبّ طبري نيز به همين صورت ، دو حديث مذكور را جمع كرده است .
از جمله اعمالي كه در كعبه به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نسبت داده اند ، ريختن آب بر تن خويش است ؛ اين مطلب را فاكهي ذكر كرده است . او مي گويد : سَلَمَة بن شبيب ابوعبدالرحمان از زيدبن حُباب نقل كرده كه گويد : از اباقدامه عامر احول شنيدم كه مي گفت : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) يك دلو آب خواست ( برايش آوردند ) . آن را در كعبه بر روي خود ريخت . البته اين حديث بسيار عجيب به نظر مي رسد و براي همين ، آن را نقل كرديم و خدا مي داند كه تا چه حد صحت دارد و من كسي از علما را نمي شناسم كه قائل به استحباب اين كار ( ريختن آب بر خود ) باشد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بخاري ، ج3 ، ص375 ؛ في الحج .
2 ـ مسلم ، ص1330 ؛ في الحج .
3 ـ مسند ، ج1 ، ص237 و 311 ؛ ج5 ، ص208
299 |
از جمله كارهايي كه گفته مي شود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در كعبه انجام داد : ـ چنان كه در معجم ابن قانع روايت شده ـ آن است كه شكم و كمر خود را بدان چسبانيد . وي آورده است : حسين بن يماني از سهل بن عثمان عسكري ، از عبدالرحمان بن سليمان ، از عبدالله بن مسلم بن هرمز از عبدالرحمان زجّاج نقل كرده كه گفت : نزد شيبة بن عثمان آمدم ، گفتم : اي ابوعثمان ، بعضي گمان مي كنند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وارد كعبه شد ، ليكن در آنجا نماز نگزارد . گفت : دروغ گفته اند ، ميانِ دو ستون ، دو ركعت نماز خواند و سپس شكم و كمر خود را بدان چسبانيد .
استاد ما حافظ عراقي به استحباب اين كار در كعبه اشاره كرده است . روايتي كه در مسند شافعي به نقل از عروة بن زبير نقل شده نيز دلالت بر استحباب اين كار دارد . ( در روايت گفته شده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ) هر وقت به طواف كعبه مي آمدند ، همه ركن ها را با دست مي گرفتند و شكم و كمر و پهلوي خود را به كعبه مي چسباندند . . . تا آخر روايت .
تني چند از علما نيز مطالبي در عدم استحباب اين كار ذكر كرده اند . محبّ طبري در « القري » تحت عنوان « احاديثي كه در كراهت چسباندن كمر به كعبه » آمده ، گفته است : به نقل از عطا كه از وي در اين باره جويا شدند ، آن را مكروه دانست و به نقل از ابراهيم گفت : پشت كردن به كعبه را مكروه مي دانستند ؛ اين دو حديث را سعيدبن منصور نقل كرده است .
همچنين از امام مالك مطلبي ديدم مبني بر اين كه اين كار شايسته نيست . او گفته است : ستون هاي كعبه را نبايد به بغل گرفت ؛ وقتي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وارد كعبه شد ، نشنيده ام كه ستون هاي آن را بغل كرده باشد . مكروه دانستن اين كار ( يعني چسباندن شكم يا كمر به كعبه ) از سوي مالك ، در اين سخن كاملاً روشن است ؛ زيرا در آغوش گرفتن كعبه همانندِ چسباندن شكم يا كمر به آن است .
اما جز اين يك ، در مورد استحباب ديگر كارهايي كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در كعبه انجام داد و در اين احاديث ذكر آنها آمده است ، تا آنجا كه مي دانم ، اختلافي ميان علما وجود ندارد ، جز سجده شكر در كعبه كه از محتواي حديث « فضل » برمي آيد در اين مورد ميان
300 |
علما اختلاف نظر است . در مذهب مالك مشهور است ، كه سجده شكر به طور كلي كراهت دارد و اين بدان معناست كه نبايد در كعبه انجام شود ، هر چند در صحّت و تأييد حديث فضل كه درباره اين سجده است ، اختلاف نظر وجود دارد . والله اعلم .
حكم نماز در كعبه
اغلب علما نمازگزاردن در كعبه را مستحب دانسته اند ؛ زيرا مسلّم شده است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آنجا نماز خوانده است . گروهي از علما ؛ از جمله ابن عباس اين كار را منع كرده اند . قاضي عياض اين منع را از او نقل كرده و نووي نيز از گروهي از علما چنين نقل كرده و در شرح مسلم نيز آورده است . وي مي گويد : محمدبن جرير و اصبغ مالكي و برخي از ظاهريه گفته اند : هر نماز ـ چه واجب و چه مستحب ـ در كعبه مطلقاً صحيح نيست . و مي افزايد : دليل اغلب علما حديث بلال است . آنها كه نماز در كعبه را مستحب مي دانند نيز اختلاف نظر دارند ؛ برخي آن را در مورد نمازهاي واجب و نمازهاي مستحبي به شرطي كه در فريضه ، ذكر آن به ميان آمده باشد ، جايز مي دانند و برخي تنها به نمازهاي مستحبي غير مؤكد ، منحصر مي كنند كه اين ، مذهبِ مالك است و تا آنجا كه در كتب مالكي ها جستجو كردم ، مطلبي در تأييد آنچه نووي از اصبغ بن فرج ـ از بزرگان مالكي ـ نقل كرده ، نديدم . آنچه در كتاب هاي مالكي ها از وي نقل شده ، آن است كه هركس نماز واجب را در كعبه بخواند ، حتماً بايد قضاي آن را به جاآورد ؛ عمدي باشد يا سهوي . مالكي ها در اين مورد اختلاف نظر دارند . ابن عبدالحكم ( خواندن ) نماز واجب را درست دانسته است و اشهب مستحب دانسته كه در كعبه نماز واجب خوانده شود . لخمي نيز اين نظر را تأييد مي كند ؛ زيرا وقتي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نماز مستحبي را در كعبه بخواند ، برابري نماز واجب در اين مورد با آن ، لازم مي آيد ؛ چرا كه از نظر جهت گيري در نماز ، هر دو ( نماز واجب و نماز مستحب ) يكسانند . قول مشهور در مذهب ( مالكي ) آن است كه نماز فريضه در كعبه درست نيست و اگر خوانده شد بايد اعاده گردد ؛ بزرگان مذهب در زمان اعاده هم اختلاف دارند كه آيا بايد در وقت اصلي
301 |
نماز آن را اعاده كرد يا هر وقت كه ممكن شد بايد قضايش را به جاآورد ، كه اصبغ بر همين عقيده است . در مورد اعاده نماز نيز اختلاف هست كه آيا تنها كسي كه به طور سهو چنين كرده بايد نماز را اعاده كند ـ كه ابن حبيب و ابن يونس و ابن جماعه اين نظر را دارند ـ و يا اعم از آن است كه آگاهانه خوانده باشد يا ناآگاهانه و بايد آن را اعاده كند ؟ كه نظر قاضي عبدالوهاب و لخمي و ابن عتاب چنين است و نمازهاي مستحبي را نيز به نمازهاي واجب ملحق مي كنند ؛ و معتقدند كه آنها را نيز نبايد در كعبه به جا آورد . اين نمازهاي سنتي شامل نمازِ عيدين ، وَتْر ، دو ركعت فجر و دو ركعت طواف واجب است و اگر اين نمازهاي مستحبي در كعبه خوانده شود بنا به مذهب مشهور ، ثوابي در بر ندارد ، ولي بر نظر اشهب و ابن عبدالحكم ، مشمول ثواب مي شود .
حنبلي ها در صحّت نماز واجب در كعبه ، اختلاف نظر دارند . رأي صحيح تر نزد آنان عدم صحّت نماز ( واجب ) در كعبه است . از نظر آنها نذرِ مطلق نيز حكم نماز را دارد ؛ آنان گفته اند : اگر ( كسي ) نماز را در كعبه نذر كند ، درست است .
و در مورد صحت نماز مستحبي در كعبه ، در ميان آنها اختلاف است . نظر درست تر ، قائل به صحّت اين نماز است . از نظر حنبلي ها ، نماز مستحبي در كعبه ـ بنا به دو روايت ـ مستحب يا جايز است . در مذهب شافعي در جواز نماز در كعبه ـ اعم از اين كه نماز واجب باشد يا مستحبي ـ اختلاف نظري وجود ندارد . مقتضاي مذهب شافعي آن است كه انجام مستحبات در كعبه بهتر از انجام آنها در مسجد و خارج كعبه است . در مورد نماز واجب نيز چنين است مشروط بر آنكه نمازگزار ، اميدي به برگزاري نماز جماعت در بيرون كعبه نداشته باشد .
شافعي گويد : هر نماز واجبي را كه توفيق جماعت خواندن آن دست ندهد ، در جايي كه از همه جا بيشتر دوست دارم ـ يعني كعبه ـ مي خوانم ؛ زيرا وقتي سرزمين ها با نزديكي به آن ، فضيلت بيشتري مي يابند ، درون كعبه از هر جايي با فضيلت تر است .
مذهب ابوحنيفه قائل به جواز نماز مستحبي و واجب در كعبه است و خواندن نماز مستحبي در كعبه را جايز مي داند و از آنجا كه نماز در كعبه صحيح دانسته شده ، مي توان
302 |
در درون آن ، به هر سويي نماز خواند .
در « النوادر » كه از كتب دوستان مالكي ما است ، نيز همين گونه آمده است و در آن ترجيح داده شده كه ( نمازگزار به هنگام نماز ) درِ كعبه را در جهت پشت خود قرار دهد و در اين حالت به هر سمتي كه خواست ( پشت به در ) نماز بگزارد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نيز چنين كرد و عقيده مذهب شافعي نيز چنين است . نزد حنبلي ها نماز به سمت در ( كعبه ) به شرطي درست است كه پاشنه مشخصّي داشته باشد ، در صورتي كه به سمت چيزي كلّي و منظم يا از اين قبيل كه متصل به ساختمان نباشد ؛ دو حالت دارد و ابوالبركات نماز در اين حالت را صحيح دانسته است . اگر در كعبه ، نماز جماعت برقرار شد كسي كه امامت اين نماز را برعهده بگيرد ، پنج حالت از نظر سمت و سوي امام و مأموم مي تواند داشته باشد :
1ـ مأموم روبه روي امام باشد .
2ـ مأموم پشت به امام كند .
3ـ روي مأموم به طرف پشت امام باشد .
4ـ مأموم در كنار امام بايستد .
5ـ پشت مأموم به طرف روي امام باشد .
در همه اين حالت ها ، به جز حالت پنجم ، نماز صحيح است ، ولي در حالت پنجم از نظر مذهب شافعي ، نماز صحيح نيست . نظر مذهب ابوحنيفه در اين مسأله همچون مذهب شافعي است .
از نظر حنبلي ها ، صحّت نماز مأموم ، وقتي روبه روي امام ايستاده باشد ، دو حالت دارد : ابوالبركات ( از علماي حنبلي ) حالتي را كه پشت مأموم به روي جماعت است ، صحيح نمي داند و اگر در كعبه حفره اي كنده شود و انسان در آن حفره نمازبگزارد ، بنا بر قول برخي شافعي ها و طبق نقلي كه مجلي در « ذخائر » خود آورده ، نمازش درست است . مجلي مي گويد : مشروط بر آن است كه حفره از پايه هاي كعبه تجاوز نكند ، و اگر تجاوز كرد و چيزي از پايه هاي كعبه با بدنش محاذي نشد ، درست نيست
303 |
و در اين صورت مانند نماز بر پشت آن و به سوي گرده كوتاه آن است . ابن رفعه يادآور شده است كه سخن مجلي جاي تأمل دارد ؛ زيرا تفاوتي ميان اينكه از پايه ها تجاوز كند و به گرده برسد يا نرسد ، وجود ندارد و بسياري تجاوز كردن از پايه ها را مطلق دانسته اند .
ابن جماعه مي گويد : ولي به نظر من بهتر آن است كه فرق قائل شويم و بگوييم اگر در حفره نماز خواند و چيزي از كعبه يا پايه هاي آن محاذي بدنش نشد ، ولي مي توانست عين بنا را ببيند ، نمازش درست نيست و در غير اين صورت درست است .
علما در مورد نماز در پشت بام كعبه نيز اختلاف نظر دارند . نظر مشهور درمذهب مالك ، منع نماز در پشت بام كعبه است و اين كه اين منع از منع در مورد داخل آن ، شديدتر است ؛ چرا كه نمازگزار در داخل كعبه بايد در وقت نماز آن را اعاده كند ، ولي نمازگزار در پشت بام ، بايد قضايش را به جاي آورد .
برخي گويند : نماز در پشت بام كعبه مانند نماز در داخل آن است كه بايد در وقت آن ، اعاده شود . اين قول را ابن محرز از اشهب نقل كرده است .
همچنين برخي گفته اند : نماز در پشت بام كعبه درست است و اگركسي چنين نمازي بخواند ، نياز به اعاده نيست . اين قول را لخمي از اشهب نقل كرده كه همان قول ابن عبدالحَكَم است .
نيز گفته شده كه نماز در پشت بام مكه در صورتي درست است كه نمازگزار چيزي بگذارد و به طرف آن بايستد . اين تفسير را قاضي عبدالوهاب ارائه داده است . برخي نيز گويند : نماز در پشت بام كعبه ، در صورتي درست است كه قسمتي از پشت بام جلوي نمازگزار قرار گيرد . اين اختلاف نظر ، در مورد نمازهاي واجب است ، ولي در مورد نمازهاي مستحبي در پشت بام كعبه ، طبق مقتضاي مشهور مذهب صحيح نيست ، البته اگر نماز از مستحبات مؤكّد ـ مانند نمازهاي سنتي و وِتْر و دو ركعت فجر و دو ركعت طواف واجب ـ باشد . از آنجا كه حكم اين نمازهاي مستحبي در درون كعبه با نمازهاي واجب يكي است ، صحيح نيست و در مورد صحّت نمازهاي مستحب غير مؤكّد در پشت بام
304 |
كعبه ، به اقتضاي نظر اكثر اهل مذهب ـ كه نهي وارد از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را ، به نمازهاي پشت بام كعبه حمل مي كنند ـ جاي تأمل است .
ولي بنا بر رأي ابن عبد الحَكَم و موافقان او ، خواندن نماز مستحبي به طور مطلق در پشت بام كعبه درست است . حديث نهي از نماز ـ كه در « مسند » عبدبن حميد با سندي كه به خودش مي رسد و در باب نهم آمد ـ از اين قرار است : عبدالله بن يزيد مقري از يحيي بن ايوب ، از زيدبن جَبِيره ، از داودبن حصين از نافع ، از ابن عمر نقل كرده كه گفت : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نماز خواندن در هفت جا را نهي كرده است :
1ـ جايي كه آشغال و زباله مي ريزند ، 2ـ كشتارگاه 3ـ آرامگاه 4ـ ميانه راه ، 5 ـ حمام 6ـ نشستگاه شتران 7ـ پشت بام كعبه .
ترمذي از محمودبن غيلان ( 1 ) اين حديث را نقل كرده است . ابن ماجه از محمدبن ابراهيم دمشقي و هر دو از مقري نقل كرده اند . اين حديث نسبت به حديث ما ، يك درجه عالي تر و نسبت به روايتي كه با سماع از آنها نقل كرديم ، دو درجه عالي تر ( يعني با دو حلقه سند كمتر ) است . و زيدبن جبيره متروك الحديث است . ( 2 )
اين حديث از طريق ديگري در « سنن ابن ماجه » با اسنادي به همان ويژگي ، روايت شده كه متن آن چنين است : علي بن داود و محمدبن ابي الحسن گفته اند كه از ابوصالح ، از ليث ، از نافع ، از ابن عمربن خطّاب نقل است كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : هفت مكان است كه نماز ( گزاردن ) در آن جايز نيست : پشت بام كعبه ، قبرستان ، جاي زباله ، كشتارگاه ، حمام ، خوابگاه شتران و وسط جاده .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شماره 346 در الصلاة ، باب « ماجاء في كراهية ما يصلّي إليه وفيه » . ترمذي گويد : اسناد اين حديث ، ضعيف است .
2 ـ در نسخه چاپيِ عربي ، « زيدبن جبير » آمده كه ما آن را تصحيح كرديم ؛ زيرا ابن جبير محدّث ثقه اي است و « ابن جبيره » متروك الحديث است . نكـ : التاريخ الكبير ، ج3 ، ص390 ، شماره 1299 ؛ الجرح و التعديل ، ج3 ، ص559 ، شماره 2528 ؛ المعرفة و التاريخ ، ج3 ، ص138 ؛ المغني في الضعفاء ، ج1 ، ص245 ، شماره 2264 ؛ الكاشف ، ج1 ، ص264 ، رقم 744 ؛ ميزان الاعتدال ، ج2 ، ص99 ، شماره 299 ؛ تهذيب التهذيب ، ج3 ، ص400 ، شماره 736
305 |
ابن بشير از دوستان مالكيِ ما ، نقل كرده است كه در مذهب مالكي در مورد نماز در پشت بام كعبه ، اختلاف وجود دارد ؛ آيا به طور مطلق نهي شده است يا در حالتي كه نمازگزار به سمتي مي ايستد ، چيزي قرار ندهد ؟ اوّلي نظر گروهي از اهل مذهب است و دومي تأويل قاضي عبدالوهاب بنا بر مذهب خويش است .
در مذهب شافعي ، خواندن نماز واجب و مستحب در پشت بام كعبه صحيح است ، مشروط برآن كه پيش روي نمازگزار شاخصي به اندازه دو سوم ذرع از خود كعبه ، وجود داشته باشد . نظر صحيح در مذهب شافعي همين است . در اين مذهب ، وجه ديگري نيز وجود دارد : نماز در پشت بام كعبه حتي اگر هم شاخص به اندازه دو سوم ذرع نباشد ، صحيح است . برخي نيز گفته اند : نماز ( بر پشت بام كعبه ) به شرطي صحيح است كه طول و عرض شاخص به اندازه قامت نمازگزار باشد .
طبق مذهب حنفي ها ، نماز در پشت بام كعبه جايز است ، البته اگر در برابر نمازگزار چيزي گذارده نشده باشد ، مكروه است . زيرا به مفهوم بي احترامي است . از نظر حنفي ها ، نماز روبه ديوار كعبه درصورتي درست است كه نمازگزار رو به پشت بام آن كند ، ولي اگر پشت به پشت بام كند ، صحيح نيست . حنبلي ها برآنند كه نماز واجب را نمي توان در پشت بام كعبه خواند ، ولي نماز مستحبي در آنجا صحيح است و حكم نماز مستحبي در پشت بام كعبه ـ به شرط باز بودن درِ آن ـ همان حكم نماز واجب در داخل كعبه را دارد و اين بدان مفهوم است كه نماز در پشت بام ، در صورتي صحيح است كه شاخصي وجود داشته باشد .
ما ارتفاع شاخص در پشت بام كعبه را اندازه گرفتيم كه يك هشتم كمتر از يك ذرع ( يعني هفت هشتم ذرع ) در جهت شرق و يك ذرع و يك هشتم ذرع ( يعني نه هشتم ذرع ) در جهت حِجْر و يك ذرع در جهت مغرب و دوسوم ذرع در جهت يمن است ؛ طول و عرض اين شاخص ها را نيز در باب هشتم آورده ايم و به اندازه كافي به مسائل مربوط به نماز در روبه روي كعبه و بر پشت بام آن پرداختيم و نكاتي را گفتيم كه هرگز در كتاب ديگري ، يكجا گرد نيامده است .
306 |
آداب ورود به كعبه
آداب ورود به كعبه بسيار است ؛ از جمله : غسل كردن ، كه از عبدالكريم بن ابي مخارق روايت شده است ، و نيز كفش و نعلين در آوردن ، كه در سنن سعيدبن منصور از عطا و طاووس و مجاهد در اين زمينه روايت وجود دارد و مالك نيز دخول به كعبه با نعلين و كفش را مكروه دانسته و نظر حنبلي ها نيز همين است . ديگر اين كه نبايد چشم به سقف بدوزيم ؛ زيرا حديثي در اين مورد آمده است كه از عايشه روايت شده و حاكم در « المستدرك » ( 1 ) آن را آورده و گفته است : اين حديث به شرط شيخين صحيح است . حديث مذكور در باب نهم آمد . بنا به گفته محبّ طبري در « القري » به طور كلّي ، بالا گرفتن چشم و نگاه در جهت بالاي درون كعبه ، مكروه دانسته شده ؛ زيرا باعث غفلت و بي توجهي مي شود وممكن است ازدحامي پديد آورد كه خود يا ديگران را دچار زحمت كند . « نووي » و ديگران به اين نكته اشاره كرده اند .
( از آداب ) ديگر آن است كه : جز به هنگام ضرورت يا براي امر به معروف و نهي از منكر ، با كسي صحبت نكند . نيز دل و جان به خشوع و خضوع بسپارد و اگر توانست چشم از اشك پرسازد و يا لااقل تظاهر به اين حالت كند . اين دو مورد را محبّ طبري ذكر كرده كه عين گفته او بيان شد .
ديگر آن كه : از هيچ مخلوقي درخواستي نكند . در اين باره روايتي از سفيان بن عُيَيْنه داريم كه مي گويد : هشام بن عبدالملك وارد كعبه شد ، در آنجا سالم بن عبدالله بن عمربن خطاب را ديد ، به او گفت : بگو چه درخواستي داشتي ؟ گفت : از خدا شرمم مي آيد كه در خانه خدا از ديگري درخواست كنم .
فاكهي نيز اين روايت را به گونه اي آورده كه معلوم مي شود كسي كه طرف هشام بن عبدالملك بوده ( و از او درخواستي نكرد ) ، كسي جز سالم بن عبدالله است ؛ زيرا مي گويد : محمدبن ابي عمر نقل كرده كه سفيان بن عيينه گفت : از برخي شنيدم يكي از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ المستدرك علي الصحيحين ، ج1 ، ص479
307 |
خلفا ـ هشام بن عبدالملك يا ديگري ـ در مراسم حج ، وارد كعبه شد و كسي جز منصور حجبي در كعبه مشغول دعا نبود . هشام به او گفت : درخواستت را بگو . منصور گفت : من كسي نيستم كه در خانه خدا ، از جز خدا درخواستي كنم . از اين رو درخواستي از وي نكرد . حكم ورود زنان به كعبه تا آنجا كه مي دانم و به اتفاق علما ، همان حكم ورود مردان است .
309 |
باب يازدهم :
فضيلت كعبه و اجزاء آن
فضيلت كعبه معظمه
شكي نيست كه فضيلت كعبه به دليل ذكر نام آن در چندين آيه از قرآن كريم و نيز در سنت صحيحه ، آشكار و بديهي است و هدف ما از ذكر آنها ، تنها قصد تبرّك است ؛ از جمله آياتي كه در اين باره آمده ، اين آيه است :
* { إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُديً لِلْعَالَمِينَ * فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً . . . } ( 1 )
در معناي { أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنَّاسِ . . . } كه در مورد كعبه وارد شده ، دو قول گفته اند : الف : كعبه اولين خانه اي است كه براي « عبادت » بنا شده و پيش از آن ، خانه هاي ديگري براي كارهاي ديگر وجود داشته كه اين ، از حضرت علي بن ابي طالب [ ( عليه السلام ) ] روايت شده است .
ب : كعبه اوّلين خانه اي است كه در زمين بنا شده است .
محبّ طبري گويد : « مباركاً » در آيه ، به معناي پرخير است ؛ زيرا كسي كه به حج يا عمره رود يا به اعتكاف در آن بپردازد و آن را طواف كند ، از ثواب فراوان بهره مند مي شود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ آل عمران : 7 ـ 96
310 |
{ وَهُديً لِلْعَالَمِينَ } ؛ يعني كه كعبه سمت و سوي پرستش و قبله جهانيان است .
{ فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ } مقام ، عطف بيان براي آيات است و بدان جهت « مقام » ( كه مفرد است ) عطف بيان براي « آيات » ( كه جمع است ) شده كه « مقام » شامل آيات و نشانه هايي از جاي پاي ابراهيم در صخره است كه با وجود فراواني دشمنان مشرك ، باقي مانده و حفظ شده است .
در مورد امنيت كسي كه وارد آن شود ، نيز اختلاف است . گفته مي شود هركس وارد آن شود ، از گناهاني كه پيشتر داشته ، پاك و در امان مي شود و نيزگفته اند : هركس براي انجام مناسك و در راستاي احترام و تعظيم آن و به قصد قربت به خداوند ـ عزّوجلّ ـ وارد آن شود ، روز قيامت در امان خواهد بود ؛ همچنان كه روايت شده ، هركس نماز شب زياد بخواند چهره اش در روز نيكوترشود كه مراد روز قيامت است . وگفته اند { وَمَنْ دَخَلَهُ } يعني مورد قصاص واقع نمي شود كه اين مذهب ابوحنيفه است ، و براي بيرون شدن از صحنه قيامت ، از آن بهره مي گيرد . معاني ديگر نيز براي آن گفته اند .
* { جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِلنَّاسِ . . . } ( 1 )
محبّ طبري گويد : يعني خداوند در امر دين و دنيا مايه قوام و استواري اش ساخته است و تا هر گاه كه به سوي كعبه آيند ( و حج كنند ) ، دين بر روي زمين ماندگار است و روزي و معاش ، از آن به دست مي آيد . و مي افزايد : مراد از « تحريم بيت » ساير حرم ( جز كعبه ) است .
از ضحّاك نقل شده كه گفت : { قِيَاماً لِلنَّاسِ } يعني از قوام دين و از نشانه هاي حج ايشان است . و از سُديّ چنين مطلبي نقل مي كند و مي گويد : عكرمه گفت : ( مراد از ) { قِيَاماً لِلنَّاسِ } قيام براي نظم و نظام ايشان است .
و همچنين ، از احاديثي كه در اين باره وارد شده ، روايتي است كه با سندِ گذشته ، از ازرقي نقل كرديم كه گفت : جدّم از زنجي ، از ابو زبير مكّي ، از جابربن عبدالله نقل كرده كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مائده : 97
311 |
گفت : رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : اين خانه ( كعبه ) ، ستون وپايه اسلام است و خداوند ـ عزّوجلّ ـ تضمين داده است كه هركس به قصد اين خانه به حج يا عمره بيايد ، اگر بميرد وارد بهشت گردد و اگر ( به وطن خود ) بازگردد ، پاداش و غنيمت نصيبش شود .
از احاديث ديگر ، فرود آمدن رحمت ها بر كعبه است كه در « المعجم الكبير » طبراني از حديث ابن عباس به نقل از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آمده و متن آن چنين است : حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :
خداوند هرشب و روز يكصدوبيست رحمت فرومي فرستدكه شصت رحمت براي طواف كنندگان و چهل رحمت براي نمازگزاران و بيست رحمت براي بينندگان آن است . و در « معجم الأوسط » نيز اين حديث را روايت كرده ، امّا عبارت مسجد ( مسجد مكه ) را بر آن افزوده است . و در روايت ديگري ، چهل رحمت براي اعتكاف كنندگان ( به جاي نمازگزاران ) آمده است . ازرقي اين روايتِ طبراني را در تاريخ خود آورده است .
اين روايت با رجال بسيار اندكي به ما رسيده و از استادم ابن ذهبي از عيسي مُطعم ( به طور حضوري ) و با اجازه از ابن اللّتّي ، از ابوالوقت ، از لُبْنَي ، از ابن شريج ، از يحيي بن محمدبن صاعد ، از عبدالله بن عمران مخزومي در مكه ، از يوسف بن فيض ، از ابن صاعد ( كه همان يوسف بن سفر ابوالفيض است ) از اوزاعي ، از عطا ، از ابن عباس نقل كرده كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : سفر خداوند ـ عزّوجلّ ـ را هر روز و شب ، يكصد وبيست رحمت است كه بر مردمان اين خانه ( كعبه ) فرو مي بارد ؛ شصت تا براي طواف كنندگان و چهل تا براي نمازگزاران و بيست رحمت براي بينندگان ( كعبه ) .
شيخ ( محبّ الدين ) طبري يادآور شده ، ميان روايتي كه مي گويد : رحمت ها بر اين « خانه » فرود مي آيند و روايتي كه گفته است : « بر مسجد مكه » فرود مي آيند ، تضادي وجود ندارد ؛ زيرا ممكن است مراد از مسجد مكه ، همان خانه كعبه و بيت باشد . طبق اين آيه ، بر آن ، مسجد هم اطلاق مي شود : { فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ . . . } . ( 1 ) همچنين ممكن است منظور از آن مسجد جامع باشد كه بيشتر اين احتمال مي رود و مراد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 144 و 149 و 150
312 |
از فرود آمدن بر بيت نيز فرود بر اهل مسجد باشد .
همچنين رحمت ها نيز بر انواع عباداتي كه در آن صورت مي گيرد ، تقسيم مي شود . وي مي گويد : « شصت رحمت براي طواف كنندگان است و . . . »
احتمال دارد اين تقسيم را ميان هر دو گروه ، به دو صورت تلقي كنيم : نخست اينكه تقسيمِ برابر بين آنها ، بي توجه به كمي و زيادي و ضعف و قوت كاري كه انجام مي دهند ( طواف ، نماز و ديدن ) . و اگر ديگراني ، بيش از اندازه معين بدين كار پرداختند ، از راه ديگري پاداش مي يابند ؛ و اين مانند آن است كه بگوييم : به واردشدگان خانه ام ، يكصد دينار بپرداز ، در اين حالت ، كسي كه يك بار يا چندين بار وارد شده باشد ، همان يكصد دينار را مي گيرد و هيچ اختلاف نظري در اين كه به اينان يكسان پرداخت شود ، وجود ندارد .
ولي وجه دوم كه ظاهرتر است ، اين است كه تقسيم ميان آنها به ميزان كارشان باشد ؛ زيرا حديث در راستاي تشويق و ترغيب است و وقتي چنين باشد ، آنهايي كه كار بيشتر يا كمتري انجام مي دهند ، نبايد با هم برابر باشند . محبّ طبري براي استدلال ، از امور معنويِ ظاهري نيز بهره گيري كرده است .
در « معجم الكبير » طبراني نيز روايتي از ابن عباس آمده است كه گفت : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به كعبه نظر افكند و فرمود : « لا اِلهَ اِلاَّالله » ، چه نيكويي و چه بوي خوشي داري و از حرمت والايي برخورداري ، ( ولي ) مؤمن ازحرمت بيشتري برخورداراست . خداوند تورا حرمت بخشيده ، ( ولي ) مال و خون و ناموس مؤمن را حرمت بيشتري داده است و گمان بد به او را نيز تحريم كرده است .
فضايل حجرالأسود و بهشتي بودن آن
از عبدالله بن عمروبن عاص روايت شده كه گفت : از رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) شنيدم كه مي فرمود : حجرالأسود و مقام ، دو ياقوت بهشتي هستند كه خداوند نور آنها را فرو پوشانده است كه اگر فرو نمي پوشاند ، شرق تا غرب را روشنايي مي بخشيدند . اين روايت
313 |
را احمدبن حنبل در مسند خود ( 1 ) و ابن حِبّان در صحيح خود و ترمذي در « جامع » ( 2 ) خود آورده و گفته است : حديث غريبي است ! ( تنها از يك راه روايت شده است )
سُهيلي نيز از ترمذي همين حديث را نقل كرده ، ولي گفته است : « ركن ( حجر ) الأسود و ركن يماني دو ياقوتند » و مضمون بقيه حديث را مي آورد . اين كه سهيلي در اين حديث « و ركن يماني » آورده غيرمشهور وناشناخته است ، چيزي كه مشهور است « حجرالأسود » و « مقام » است . ممكن است اين ، نوعي سهو قلم از جانب سهيلي باشد . در بيش از يك نسخه از نوشته هاي وي ديده ام كه پس از ذكر اين حديث گفته است :
و در روايت ديگري ( خاصيت ) رهايي از بيماري گنگي و جذام و برص براي كساني كه دست به آن بزنند و آن را بگيرند ، آمده است .
در حديثي از ابن عباس روايت شده كه گفت : رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :
زماني كه حجرالأسود از بهشت فرود آمد ، از شير هم سفيدتر بود ، ولي گناهان آدميان آن را سياه ساخت . ترمذي اين روايت را آورده و آن را حسنٌ صحيح توصيف كرده است .
و از ابن عباس روايت شده كه رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : حجرالأسود از بهشت است . نسائي اين حديث را نقل كرده است .
ابن عباس همچنين از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روايت كرده كه فرمود : اگر خداوند ازناپاكي ها و پستي هاي جاهليت ، بر « ركن » نزده بود ، هر دردي را درمان مي بخشيد و آدمي را همان گونه كه خداوند در روز نخست آفريده بود ( پاك و بدون هر دردي ) مي گرداند . و از اين جهت رنگ آن را سياه ساخت كه مردم دنيا به زينت بهشت چشم ندوزند ؛ حجرالأسود همانا ياقوتي سفيد از ياقوت هاي بهشتي است .
استادِ اجازه ما ، از قول بدرالدين احمدبن محمد ، معروف به ابن صاحب مقري گفته است : اينكه حجرالأسود از ياقوت و نه ديگر گوهرهاي بهشتي است ، داراي حكمت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مسند احمد ، ج2 ، ص213 و 214
2 ـ الحج ، ص49
314 |
ظريفي است ؛ وي ضمن خبري كه درباره آن به ما مي دهد ، مي گويد : اگر بپرسي حكمت اين كه حجرالأسود از ياقوت است و نه ديگر گوهرهاي بهشتي چيست ؟ مي گويم : راز شگفتي دارد كه در كتاب « الرموز في كشف أغطية الكؤوس » از آن پرده برداشته شده كه تنها من بدان واقفم و به بخش كوچكي از آن اشاره مي كنم و آن اينكه : خورشيد در فلك متوسط چهارم قرار دارد و اگر وسط دنيا بهترين جاي هاي آن نبود ، هرگز خورشيد فلك مياني را برنمي گزيد تا در آن قرار گيرد . اين فلك تا افلاك بالاتر و پايين تر از خود امتداد يافته است . معده نيز در فلك چهارم بدن است كه به بالا و پايين امتداد پيدا كرده و از آتش به دورش مي گرداند . از اين روست كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « معده ، خانه بيماري هاست كه خداوند در آن چشمه جوشاني آفريده و آن به هضم و خنك كردن ، ياري مي رساند » و مكه نيز در فلك مياني جهان است كه محل آتش است و تا اين دنيا ، گسترده شده است .
خدواند متعال مي فرمايد :
{ جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِلنَّاسِ . . . }
« ( كعبه را ) قوام دين و دنياي مردم قرار داد و حجر ( الأسود ) را از ياقوت بهشتي كه آتش در آن كارساز نيست و خاصيت خنك كنندگي معنوي و حسي دارد ، ساخت . »
وطالما أحمي الياقوتَ جمرُ غضا * * * ثمّ انطفي الجمر والياقوت ياقوت
« چه بسا آتشي برافروخته ، ياقوت را گرم و سوزان مي كند اما سرانجام خود خاموش مي شود و ياقوت هم چنان ياقوت باقي مي ماند . »
راز ديگري نيز وجود دارد وآن اين كه ( حجرالأسود ) نقطه دايره ياقوتي است و اين راز ، از برطرف شدن پوشش برآمده است وهركس در پيِ كشف آن باشد ، گوش بسپارد تا به سمع او برسانم ؛ اين ميراث نبوي را در اين زمان كسي جز من نمي شنود .
315 |
فلسفه سياهي حجرالأسود
سهيلي پس از ذكر پاره اي مطالب درباره حجرالأسود ، در اشاره به حكمت اين مطلب كه گناهان بني آدم باعث سياه شدنِ تنها حجرالأسود شده و سنگ هاي ديگر و نيز پوشش آن را سياه نكرده است ، مي گويد : ـ پيماني كه خدا با بندگانش بسته ـ همان فطرتي است كه خداوند مردمان را بدان سرشته و عبارت از توحيد الهي است . پس هر آفريده اي بر اين فطرت به دنيا مي آيد و بر همين اساس پدر و مادرش او را يهودي ، مسيحي يا مجوس مي كنند كه در اين صورت قلب او از شرك سياه مي شود و از آن عهد و پيمان ( الهي ) روي برمي تابد . قلب بني آدم محلي براي آن پيمان شده و حجرالأسود نيز به همان قياس محلّي براي پيمان همه مردم گشته و بر اثر گناهان بني آدم و روي گرداني از آن عهد فطري ، سياه شده است . ابتدا سفيد بود ، ولي بر اثر گناهان سياه شد و اين حكمتي از جانب خداوند متعال است .
محبّ طبري درپاسخ به اعتراض برخي ملحدان گويد : اين كه چرا گناهان اهل شرك ، حَجَر را سياه كرد ، ولي توحيد اهل ايمان ، آن را سفيد نساخت ، سه پاسخ دارد :
الف : آنچه در حديث پيش گفته ابن عباس آمده آن است كه : خداوند نور آن ( حجرالأسود ) را فرو پوشاند تا زينتش پوشيده بماند . ظاهراً وقتي ويژگي اين سنگ كه خود زينتي ( از بهشت ) به شمار مي رفت ، به سياهي تغيير پيدا كرد ، اين سياهي همچون حجابي شد و مانع از ديدنِ آن گرديد و ما هر چه قصد ديدن آن كرده باشيم ، از ديدن اين زينت محروم مي مانيم و بنابراين مي توان آن را نامرئي دانست ، همچنان كه زن لباس بر تن كرده را مي توان نامرئي قلمداد كرد .
ب : پاسخي است كه ابن حبيب داده و مي گويد : اگر خداوند مي خواست چنين مي شد ، ولي تو اي معترض ، همچنان كه مي داني خداوند متعال روال عادي را چنان قرار داده كه هر چيزي را مي توان سياه كرد ، ولي نمي توان سياه را به رنگ ديگري درآورد ؛ حال آنكه هر چيزي را نمي توان به رنگ سفيد درآورد ، ولي مي توان سفيد را به هر
316 |
رنگي تبديل ساخت .
ج : اين عيب و كاستي است كه گفته شود حجرالأسود از آغاز سياه بوده است . بسا براي عبرت گرفتن بوده تا دانسته شود گناهاني كه در سنگ چنين تأثيري به جاي مي گذارد ، بر قلب ها چه پيامدي دارد .
سفيدي هايي كه پس از سياه شدن حَجَر پديدار است
ابن جبير در سفرنامه خود مي نويسد : در حجرالأسود نقطه سفيدِ كوچك و روشني وجود دارد ( 1 ) و او تنها از همين يك نقطه ياد كرده است . سفر ابن جبير در سال پانصد و هفتاد و نُه بوده است .
سليمان بن خليل عسقلانيِ فقيه در « منسك » خود پس از بيان مطالبي درباره حجرالأسود ، مي نويسد : من سه نقطه سفيد در حَجَر ديده ام : يكي در قسمتي كه كنار درِ كعبه قرار دارد و به اندازه يك دانه ذرّتِ بزرگ است و ديگري در كنار آن ، ولي كوچك تر از آن است و سوّمي در كنار دوّمي و كوچك تر از آن و به اندازه يك دانه ارزن است و اين يك را همواره زير نظر دارم و متوجه كوچك تر شدن آن مي شوم .
قاضي عزّالدين بن جماعه در « منسك » خود ، اين سخنِ ابن خليل را آورده و يادآور شده است كه در سال 708 حجرالأسود را ديده است كه يك نقطه سفيد مشخص روي آن بوده ، ولي در سال 736 ( به دليل كوچك تر شدن ) آن را به دشواري ديده است .
من حدود پانزده سال پيش با يكي از اساتيد خود در اين باره صحبت كردم و او يادآور شد كه در حجرالأسود نقطه سفيد بسيار كوچك و كم پيدايي وجود دارد ، ولي او جاي آن را نشانم نداد ؛ شايد هم همان نقطه اي باشد كه اكنون وجود دارد . بنا بر اطلاعي كه سه نفر از افراد مورد اعتماد از دوستان فقهاي اهل مكه ، روز جمعه ، پانزدهم جمادي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ رحلة ابن جبير ، ص67
317 |
الأول سال 818 به اطلاعم رساندند ، در طرف نزديك به درِ كعبه در قسمت بالاي حجرالأسود نقطه سفيدي به اندازه يك دانه كنجد وجود دارد . هر چند يكي از اين فقها در روز شنبه ، هشت روز بعد مرا در جريان اين موضوع قرار داد ولي آن سه نفر به اتفاق يادآور شدند كه آن را در روز جمعه ياد شده ديده اند كه از ايشان تشكر كردم .
حجرالأسود در روز قيامت ، براي لمس كنندگانش شهادت مي دهد
در « مسند دارمي » به نقل از ابن عباس روايت شده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : خداوند در روز قيامت حجرالأسود را در حالتي مبعوث مي كند كه دو چشم بينا و زباني گويا دارد و براي كساني كه دست به آن رسانده اند ، شهادت به حق مي دهد . و در روايت ديگري آمده است : بركسي كه دست به آن رسانده ، شهادتِ حق مي دهد . ترمذي و ابن حِبّان اين روايت را آورده اند . و در روايت ابن حِبّان ، زبان و دو لب براي حجرالأسود ذكر شده است . در حديث عبدالله بن عمرو از قول پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روايتي دالّ بر همين مدّعا نقل شده است . در حديثي كه به سلمان فارسي نسبت داده شده ، در بيان بوسيدن حجرالأسود و دست كشيدن بر آن ، از جانب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به همين مطلب اشاره شده است . نيز از عبدالله بن عمر درباره دست كشيدن به حجرالأسود روايت شده كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) حجرالأسود را لمس مي كرد و مي بوسيد .
بخاري ( 1 ) و مسلم ( 2 ) اين روايت را نقل كرده اند و درباره بوسه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر حجرالأسود ، از عمربن خطاب و جابربن عبدالله و ديگران رواياتي نقل شده و نيز درباره سجود بر آن رواياتي آمده است .
ترمذي از ابن عباس روايت كرده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر حجرالأسود سجده كرد . و در « سننِ بيهقي » از او روايت شده كه گفت : عمربن خطاب را ديدم كه آن ( حجرالأسود ) را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بخاري ، ج3 ، ص379 ؛ في الحج باب « من لم يستلم الاّ الركنين اليمانيين » و باب « الرمل في الحج و العمرة » و باب « تقبيل الحجر » .
2 ـ رقم 1267 في الحج ، باب « استحباب استلام الركينين اليمانيين » .
318 |
بوسيد و بر آن سجده كرد و گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را ديدم كه چنين كرد .
و از ابن عباس در « مسند شافعي » روايتي داريم كه آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) بر ركن بوسه زد و سه بار برابر آن به سجده افتاد . ( 1 ) اين مطلب به نقل از طاووس در تاريخ ازرقي و بيهقي و ديگران نيز روايت شده است . امام مالك به سجود بر حجر ( الأسود ) معتقد نيست و آن را بدعت مي داند ، ولي جمهور علما در اين مورد با وي مخالفت كرده اند . والله اعلم .
رواياتي كه به بسيار لمس كردن حجرالأسود تشويق كرده اند
در تاريخ ازرقي ـ با سندي كه به خودش مي رسد ـ چنين روايت شده است : جدّم از سعيدبن سالم ، از عثمان بن ساج ، از زهيربن محمد ، از منصوربن عبدالرحمان حجبي ، از مادرش و او از عايشه نقل كرده كه گفت : رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : حجرالأسود را بسيار لمس كنيد كه هر زمان ممكن است آن را از دست بدهيد و بسا مردمي كه شب به گِرد آن طواف مي كنند ، ولي صبح روز بعد ، آن را از دست مي دهند . خداوند متعال هر آنچه را از بهشت در روي زمين قرار داده ، حتماً تا پيش از رستاخيز بازخواهد گرداند . ( 2 )
فضيلت لمس حجرالأسود
از ابوهريره روايت شده كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « مَن فاوَضَ الْحَجَرَ الأسوَد فَإنَّما يُفاوِضُ يَدَ الرَّحمن » ؛ « هركس حجرالأسود را لمس كند ، مانند آن است كه دست خداي رحمان را لمس كرده است . » اين روايت را ابن ماجه آورده است .
محبّ طبري گويد : « مفاوضه » به معناي لمس و آميختگي است ، برگرفته از درآميختگي دو شريك در اموال يكديگر ( ملكيّت به نحو مشاع ) و واگذاري ( اختيارِ ) هر يك به ديگري است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مسند الامام الشافعي ، ص126
2 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص342 و 343
319 |
حجرالأسود دست راست خدا و محل استجابت دعا
در تاريخ ازرقي ، با سندي كه به خودش مي رسد ، روايتي آمده كه مي گويد : از جدّم ، از سعيدبن سالم ، از عثمان بن ساج ، از ابواسماعيل ، از عبدالملك بن عبدالله بن ابوحسين ، از ابن عباس نقل شده كه گفت : ركن ( حَجَرالأسود ) دست راست خداوند ـ عزّوجلّ ـ است كه بدان با آفريدگانش دست مي دهد و سوگند به آن كه جان ابن عباس در اختيار اوست ، هر مسلماني كه در كنار آن ، از خداوند متعال درخواستي كند ، حتماً برآورده مي شود . ( 1 )
اين حديث از قول پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روايت شده است . ابوعبيد القاسم بن سلام روايت كرده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : حجرالأسود دست راست خدا در روي زمين است . ابوطاهر مخلص در « فوائد » در جزء دوّم از ( باب ) نهم اين روايت را آورده و افزوده است : هركس بيعت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را درك نكرده باشد ، چنانچه بر حجرالأسود دست سايد ( مثل آن است كه ) با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بيعت كرده است .
محبّ طبري گويد : معناي حديث اين است كه هرگاه كسي به حضور پادشاهي مي رسد ، دستان او را مي بوسد ، ولي حاجّ وعمره گزار ، در اولين حضور خود حجرالأسود را مي بوسند و حجرالأسود به مثابه دست پادشاه ( خداوندي ) است كه به حضورش رسيده است . نيز هركس به حجرالأسود دست زند ، با خداوند همپيمان شده است .
علاّمه بدرالدين احمدبن محمدبن صاحب مصري ، اين بيت ها را سروده و اجازه نقل آن را به من داده است :
للحجرالأسود كم لاثم * * * و ساجد مرَّغ فيه الجباه
تزدحم الأفواه في وِرْدِه * * * كأنّه ينبع ماء الحياه
و درباره حجرالأسود نيز ، چنان كه ما را مطلع ساخت ، اين اشعار را سروده است :
كم أودعت أسرار أنس * * * في علوم الغيوب
يزدحم الأفواه في لثمه * * * كأنّه يلفظ قوت القلوب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص326
320 |
و نيز از سروده هاي اوست :
للحجرالأسود سرّ خفي * * * وقد بدا للعين فيه شهود
قد ضمّت قلوب الوري * * * كأنّه قلب سواد الوجود
و اين اشعار را نيز از وي شنيده ايم :
أقول وقد زوحمت عن لثم أسود * * * من البيت اِنْ تحجّب فما السرّ يحجب
فإنّك منّي بالمحلّ الذي به * * * محلّ سواد العين أو أنت أقرب
فضيلت ركن يماني ، بوسيدن و گونه نهادن بر آن
در « سنن دار قُطْني » از ابن عباس روايت شده كه گفت : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ركن يماني را مي بوسيد و گونه اش را بر آن مي گذاشت .
و در « تاريخ بخاري » از ابن عباس روايت شده كه گفت : هرگاه رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ركن يماني را لمس مي كرد ، آن را مي بوسيد .
و در « تاريخ ازرقي » از قول مجاهد روايت شده كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ركن را لمس مي كرد و گونه اش را بر آن مي نهاد . ( 1 )
گفتني است كه بوسه زدن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر ركن يماني و گذاشتن گونه بر آن ، ثابت شده نيست ، ليكن دست گذاشتن آن حضرت بر ركن ، مسلّم است .
رواياتي درباره دست گذاشتن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر ركن يماني
در « مسند احمدبن حنبل » ( 2 ) و جاهاي ديگر ، به نقل از ابن عمر روايت شده كه پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) هيچ طوافي را بدون دست گذاشتن بر ركن يماني و حجرالأسود ، به پايان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص338
2 ـ همان ، ج2 ، ص18
321 |
نمي رساند . ابوداود ( 1 ) و نسائي ( 2 ) اين روايت را آورده اند و محبّ طبري پس از آوردن اين روايت مي گويد : اين روايت دلالت دارد بر مستحب بودنِ بوسه زدن و دست گذاشتن در هر طواف بر ركن و حجرالأسود . برخي نيز ، همچون شافعي ، اين كار را در هر شوط ( طواف ) مستحب مي دانند و گفته اند اين روايت دلالت بر استحباب بوسيدن دارد ـ منظور بوسيدن و دست گذاشتن بر حجرالأسود است نه ركن يماني . والله اعلم .
استلام ركن يماني و حجرالأسود و آمرزش گناهان
از ابن عمر روايت شده كه او به دو ركن بسيار نزديك مي شد و چون از وي در اين باره پرسيدند ، گفت : اگر اين كار را مي كنم ( به اين دليل است كه ) از پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شنيدم كه مي فرمود : دست كشيدن بر آن دو پاك كننده گناهان است . ترمذي نيز اين روايت را نقل كرده است و از ابن عمر روايت شده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : دست كشيدن بر حجرالأسود و ركن يماني ، همه گناهان را يكباره فرو مي ريزد . احمدبن حنبل ( 3 ) و ابن حبان نيز در « صحيح » خود اين روايت را آورده اند .
عدم استحباب لمس حَجَر و ركن يماني براي زنان
به نقل از عطا ، از عايشه روايت شده كه به زني گفت : گِرد حجرالأسود ازدحام نكن ، اگر ( آنجارا ) خلوت يافتي ، دست ( برحجرالأسود ) بگذار و اگر ازدحام بود ، تنها نزديك آن شو وكسي را ميازار و تكبير وتهليل بگو . اين روايت را سعيدبن منصور نقل كرده است .
عايشه بنت سعد گويد : پدرم مي گفت : اگر فرجه اي در ميان مردم ( به هنگام طواف ) يافتي ، دست ( بر حجرالأسود يا رُكن ) بگذار ؛ در غير اين صورت تكبير گوي و رد شو .
امام شافعي نيز اين روايت را آورده است و در « صحيح بخاري » به نقل از عطا ، از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ رقم 1874 ؛ في المناسك باب « تقبيل الحجر » .
2 ـ سنن نسائي ، ج5 ، ص231 و 232 ؛ باب « استلام الركنين في كلّ طواف » .
3 ـ المسند ، ج3 ، صص89 و 95 ؛ ج4 ، ص123
322 |
عايشه روايتي در مورد صرف نظر كردن زنان از دست گذاشتن بر حجرالأسود آمده است كه البته ـ بنابر خبري كه سعيدبن منصور در سنن خود نقل كرده ـ منوط به حضور مردان در آن محدوده است .
مسح پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر حجرالأسود و آمرزش طلبي فرشتگان
در تاريخ ازرقي به نقل از عطا روايت شده كه گفت : از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پرسيدند : آيا بر ركن يماني زياد دست بگذاريم ؟ فرمود : هر بار كه به كنار آن آمدم ، جبرئيل ( عليه السلام ) را ديدم كه ايستاده و براي كسي كه بر آن دست بگذارد ، آمرزش مي طلبد . ( 1 )
آمين گفتن فرشتگان براي استجابت دعا در كنار ركن
از ابوهريره روايت شده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : در آنجا ؛ يعني ركن يماني ، هفتاد فرشته مأمور شده اند تا اگر كسي بگويد : « أللّهمّ إنّي أسأَلُكَ الْعَفْوَ وَالْعافِيةَ فِي الدِّين وَالدُّنيا وَالآخِرَة . أَللّهُمَّ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنيا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَة وَقِنا عَذابَ النّار » .
بگويند : آمين . اين روايت را ابن ماجه ( 2 ) و ديگران نيز آورده اند .
در تاريخ ازرقي همچنين به نقل از ابن عمر روايت شده كه گفت : بر ركن يماني دو مَلَك حضور دارند كه به دعاي هركس كه از آن گذر كند ، آمين مي گويند و در كنار حجرالأسود فرشتگان بي شماري حضور دارند . در همانجا از « مجاهد » روايت شده كه گفت : هركس دست خود را بر ركن يماني قرار دهد و دعا كند ، دعايش مستجاب مي شود . ( 3 )
همچنين درباره « مستجار » كه نزديكِ ركن يماني است ، مطالبي در اين راستا آمده كه در جاي خود بدان خواهيم پرداخت .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص338
2 ـ همان ، ص339
3 ـ سنن ابن ماجه ، ج2 ، ص985 ، شماره2957
323 |
ركن يماني ، از درهاي بهشت است
در تاريخ ازرقي به نقل از عبدالله بن زبير و او از پدرش نقل كرده كه گفت : فرزندم ! مرا به ركن يماني نزديك كن كه گفته شده : اين ركن ، يكي از درهاي بهشت است . ( 1 )
روايتي نيز نزديك به همين معنا از ( امام ) جعفربن محمدبن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب [ ( عليهم السلام ) ] آمده است .
سهيلي مطالبي در وجه تسميه « ركن يماني » به اين نام آورده ، مي گويد : و امّا ركن يماني را از آن جهت بدين نام مي خوانند كه به گفته « قتبي » ، مردي از يمن به نام « اُبيّ بن سالم » آن را ساخت و اين شعر را سرود :
لنا الركن اليماني من البيت الحرام وراثة * * * بقية ما أبقي اُبَيِّ بن سالم ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص338 ؛ سنن ابن ماجه ، ج2 ، ص964 ، رقم2887 ، باب « فضل الحجّ و العمرة » .
2 ـ اين بيت در الروض الاُنُف ، ج1 ، ص224 آمده است .