بخش 14
باب دوازدهم : فضیلت اعمال مربوط به کعبه ؛ طواف ، حج ، عمره ، نظر به کعبه و . . . ثواب طواف کعبه فضیلت طواف در گرمای تابستان طواف در زیر باران طواف پس از نماز صبح یا عصر یا همزمان با طلوع و غروب خورشید برتری طواف بر عمره فضیلت طواف گزاران آغاز طوافِ کعبه معظمه و طواف ملائکه طواف برخی از جنّیان و چهارپایان وپرندگان طواف ، برای به پاداشتن ذکر خدا است ثواب نگاه به کعبه ثواب حج و عمره باب سیزدهم : آیات روشن و شگفتی های کعبه نشانه های شگفت تُبَّع و هُذلی ها اصحاب فیل
325 |
باب دوازدهم :
فضيلت اعمال مربوط به كعبه ؛
طواف ، حج ، عمره ، نظر به كعبه و . . .
ثواب طواف كعبه
ابن ابي مجدِ خطيب ، از دشتي ، از ابن خليل حافظ ، از رازي ، از حدّاد ، از ابونُعيمِ حافظ ، از ابن فارس ، از يونس بن حبيب ، از ابوداود طيالسي ، از همام ، از عطاء بن سايب ، از عبدالله بن عُبيدبن عمير ، از پدرش و او از ابن عمر نقل كرده كه گفت : از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شنيدم كه مي فرمود : هركس هفت بار ، دقيق و بدون خطا پيرامون اين خانه ( كعبه ) طواف كند ، براي هر گامي كه برمي دارد ، يك حَسَنه نوشته مي شود و يك گناه پاك مي گردد و يك درجه رفعت مي يابد و اين كار براي او ، برابر است با آزاد كردن يك بنده .
ترمذي اين روايت را آورده و آن را « حسن » دانسته است . نسائي نيز قسمت هايي از آن را آورده و عبارتش چنين است :
« هركس هفت بار پيرامون كعبه طواف كند ، مانند آن است كه بنده اي آزاد كرده باشد . »
ابن ماجه نيز آن را آورده ، ولي عبارتش اين گونه است :
« هركس طواف خانه كند و دو ركعت نماز به جا آورد . . . » ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سنن ابن ماجه ، ج2 ، ص985 ، شماره2956 ؛ باب « فضل الطواف » .
326 |
در اين حديث ، در برخي از نقل ها ، قيد « پشت مقام » نيز آمده است . « ابن وضّاح » و ديگران تعبير « دقيق وبدون خطا » را با برداشت خود از معناي كلمه « يحصيه » آورده اند .
در « صحيح » ابن حبان و ديگران به نقل از « اَنس بن مالك » روايت شده كه گفت : همراه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در مسجد خِيْف قدم مي زدم كه مردي از انصار و مردي از خاندان ثقيف به حضور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رسيدند و سلام گفتند و او را به نيكي ياد كردند و سپس گفتند :
اي رسول خدا ، به محضرت آمده ايم تا از تو سؤال كنيم . . . وبقيه حديث را تا آخر آورده است . در آن حديث آمده : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در پاسخ مرد انصاري گفت : در طواف كعبه ، براي هر قدمي كه برمي داري ومي گذاري ، خداوند حسنه اي منظور مي كند و گناهي مي زدايد و درجه اي مرتبت مي بخشد . و دو ركعتي كه پس از طواف مي خواني ، مانند آن است كه بنده اي آزاد كرده باشي . طوافي كه پس از آن پيرامون كعبه مي كني ، به معناي حج است و به هنگام طواف ، از هر گناهي پاك خواهي شد .
ابوبكربن محمدبن عبدالرحمان مزّي ، برادرزاده حافظ ابوحجّاج مزّي ، به من خبر داد كه احمدبن ابي طالب صالحي حجّار به طور شفاهي و نيز مفتي ابوبكربن حسين شافعي به طور شفاهي در « طيبه » به نقل از احمدبن ابي طالب ( بااجازه نقل ) چنين خبر داد كه : از احمدبن يعقوب مارستاني ، از ابن نحّاس ، از ابوالقاسم بن تسري ، از ابوطاهر ، از يحيي بن صاعد ، از سفيان بن وكيع ، از ابن يحيي بن يمان ، از شريك ، از ابواسحاق ، از عبدالله بن سعيدبن جبير ، از پدرش ، از ابن عباس نقل شده كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :
هركس پنجاه بار كعبه را طواف كند ، از گناهان پاك مي شود ؛ همانند روزي كه از مادرش زاده شده است .
« ترمذي » اين روايت را به نقل از سفيان بن وكيع آورده كه به نظر ما به معناي موافقت او با آن است و مي گويد : حديث شگفتي است .
مراد از پنجاه بار ، پنجاه هفته است ؛ زيرا از ابن عباس روايت شده كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : هركس پنجاه هفته به طواف كعبه آيد ، از گناهان پاك مي شود ؛
327 |
همانند روزي كه از مادر زاده شده باشد . اين روايت در « معجم الكبير » طبراني آمده و محبّ طبري با سند آن ، از وي نقل كرده و به عبدالرزاق نسبت داده و گفته است : علما مي گويند منظور آن نيست كه به طور پياپي و در يك زمان طواف كند بلكه منظور آن است كه ( مقدار پنجاه طواف ) در پرونده كارهاي نيك وي ـ گر چه طول تمام عمر باشد ـ ثبت مي شود .
محبّ طبري يادآور شده كه يكي از علما اظهار داشته است : در تعداد طواف ، هفت مرتبه وجود دارد :
مرتبه نخست : پنجاه هفته در شب و روز بنا بر حديث پيش گفته .
مرتبه دوّم : بيست و يك ( هفته ) كه گفته شده است : هفت هفته ( طواف ) برابر با يك عمره و هر سه عمره برابر با يك حج است .
مرتبه سوّم : چهارده ( هفته ) و هر دو عمره برابر با يك حج آمده كه البته جز در ماه رمضان است ؛ زيرا عمره در اين ماه خود برابر حج است .
مرتبه چهارم : دوازده هفته ، پنج هفته در روز و هفت هفته در شب ـ بنا بر آنچه از كار حضرت آدم و نيز ابن عمر گفته شد ـ .
مرتبه پنجم : هفت هفته .
مرتبه ششم : سه هفته .
و سرانجام مرتبه هفتم : يك هفته . اين حديث را قاضي عزالدين بن جماعه در « منسك » خود از محبّ طبري نقل كرده كه متن آن آمد .
احاديث وارده در فضيلت طواف بسيار بيش از اينها است و ما تنها به همين سه حديث بسنده كرديم ؛ زيرا سند آنها از احاديث ديگر معتبرتر است و در « اخبار مكه » ازرقي و نيز « اخبار مكه » فاكهي و « فضائل مكه » جندي و رساله « حسن بصري » عبارت هاي بسياري در فضيلت طواف آمده كه برخي از آنها را در اصل اين كتاب آورديم و آنچه در اينجا گفتيم كافي است .
328 |
فضيلت طواف در گرماي تابستان
در « فضائل مكه » جندي به نقل از ابن عباس روايت شده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : هر كس هفت بار در روزهاي تابستان بسيار گرم در كعبه طواف كند و سر خود برهنه نمايد و گام هايش را نزديك به هم بردارد و به اين سو و آن سو توجّه نكند و چشم برگيرد و از سخن گفتن ، جز ذكر خداي ، پرهيزكند و درهرطواف ، بي آن كه كسي رابيازارد حجرالأسود را لمس كند ، خداوند با هر گامي كه برمي دارد ، براي وي هفتاد هزار حسنه و ثوابِ آزادي هفتاد بنده كه بهاي هر يك ده هزار ( درهم ) باشد ، رقم مي زند و به او شفاعت هفتاد هزار نفر مي دهد كه مي تواند از ميان مسلمانان يا ديگران ( هرجا كه بخواهد ) در دنيا يا آخرت ، از آنها شفاعت كند . اين حديث از نظر سند بسيار ضعيف توصيف شده است .
طواف در زير باران
ابن ذهبي برايم گفت : مطعم به طور حضوري و با اجازه نقل ، خبرم داد كه ابن اللّتِّي ، از ابوالوقت و از لُبْني از ابن ابوشريح ، از يحيي كه همان ابن صاعد است ، از عبدالله بن عمراز عايدي ، از داودبن عجلان ، از ابي عقال نقل كرده كه گفت : همراه انس بن مالك در روزي باراني به طواف ( كعبه ) پرداختم . انس گفت : همراه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در روزي باراني طواف مي كردم ، حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : كار را ادامه دهيد ، آنچه كرده ايد معتبر است ( يعني طواف هايي كه در باران انجام داده ايد درست است ) .
ابن ماجه ( 1 ) اين حديث را آورده و ازرقي نيز به نقل از جدش و ابن ابي عمر و او از داود آورده است و از اين نظر دو درجه عالي تر است ؛ يعني سند كمتري دارد و اين حديث از نظر سند به دليل وجود ابي عقال ؛ كه همان هلال بن يزيد است ، بسيار ضعيف مي باشد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سنن ابن ماجه ، ج2 ، ص1041 باب « الطواف في مَطَر » .
329 |
طواف پس از نماز صبح يا عصر يا همزمان با طلوع و غروب خورشيد
در تاريخ ازرقي ـ با سندي كه به وي ختم مي شود ـ روايت شده كه گفت : از جدم ، از عبدالرحيم بن زيدِ عمي ، از پدرش ، از انس بن مالك و سعيدبن مسيب نقل كرده كه گفته اند : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : دو طواف است كه هر مسلماني آن را انجام دهد ، همه گناهانش ( 1 ) هر اندازه كه باشد پاك مي شود ؛ طواف بعد از نماز صبح كه با طلوع خورشيد پايان يابد و طواف بعد از نماز عصر كه با غروب خورشيد ختم شود .
محبّ طبري پس از آوردن اين حديث مي گويد : احتمال دارد كه مراد از بعد از نماز صبح و بعد از نماز عصر ، حتّي به اندازه يك لحظه پيش از طلوع و غروب خورشيد باشد و تا يك هفته به درازا كشد . احتمال هم دارد كه منظور حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) پركردن اين فاصله زماني با عبادت است كه چه بسا ، محتمل تر هم باشد و گرنه مي فرمود : پيش از طلوع و پيش از غروب و بدين ترتيب اين حجتي است براي كساني كه طواف در اين وقت را مكروه دانسته اند .
محبّ طبري براي اين حديث ، اين عنوان را برگزيده است : « فضيلت طواف به هنگام طلوع و غروب خورشيد » . ازرقي نيز با اين عنوان آورده است : « در برتري طواف بر نماز » .
فاكهي گويد : محمدبن نصر مصري از ايوب بن سويد رملي ، از محمدبن جابر ، از عبدالله بن عمر نقل كرده كه گفت : خوشايندترين كارها براي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به هنگام تشرّف به مكه ، طواف كعبه بود .
از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) حديثي نقل شده كه دليل بر برتري طواف بر نمازاست ، ولي اين حديث قابل استناد نيست ؛ زيرا سندش ضعيف است و در ( سند ) آن يوسف بن سفر وجود دارد كه متروك است . ( 2 ) اين حديث پيش از اين ، در باب يازدهم آمد ( كه در اينجا تكرارش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ در تاريخ ازرقي اين عبارت هم اضافه شده است : همچون روزي كه از مادر زاده شده گناهانش پاك مي شود ، ج2 ، ص22
2 ـ الجرح و التعديل ، ج9 ، ص223
330 |
مي كنيم ) : از ابن عباس نقل شده كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : خداوند ـ عزّوجلّ ـ در هر روز و شب ، يكصد و بيست رحمت بر مردم حاضر در كعبه فرو مي بارد ؛ شصت رحمت براي طواف كنندگان ، چهل رحمت براي نمازگزاران و بيست رحمت براي نگاه كنندگان به ( كعبه ) . ( 1 )
ماوردي و سليمان بن خليل براي اثبات برتري طواف بر نماز ، به اين حديث استدلال كرده اند . محبّ طبري به هنگام پرداختن به اين حديث و پس از بيان نحوه تقسيم رحمت هاي الهي ميان هر گروه ـ در صورت لزوم ـ مي گويد : برتري در رحمت هاي فرود آمده ميان مشغولان به عبادت هاي مختلف سه گانه ، خود مهم ترين دليلِ برتري طواف بر نماز و برتري نماز بر نظر افكندن ( بر كعبه ) در صورت يكساني حالت اين كسان است ؛ اين همان چيزي است كه با شنيدن اين حديث ، به ذهن مي رسد .
از جمله احاديث وارده در بيان فضيلت طواف ، اين سخن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است كه فرمود : بدانيد كه بهترين كارهاي شما نماز است و فريضه نماز هنوز وضع نشده بود . همچنين به استناد احاديثي كه در اركان شرايط گفته شده ، طواف را نوعي نماز دانسته است و با توجه به مطلق بودن واژه نماز در حديث مذكور ، طواف نيز بر ساير كارها برتري مي يابد و از آنجا كه نمازها نيز با يكديگر يكسان نيستند و مراتبي دارند ، اين نوع نماز ـ كه همان طواف است ـ به خاطر آن كه در مسجدالحرام انجام مي شود ، بر ديگر نمازها برتري دارد .
سپس مي گويد : به يقين وجه برتري اين نوع نماز ، كه همان طواف باشد ، بر ديگر انواع نماز ، به جهت كعبه معظمه است و هيچ شبهه اي در آن نيست و به همين جهت در آيه { . . . وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ . . . } كه در دو آيه آمده ، « طواف و طائفين » مقدّم ذكر شده است . و از آنجا كه نماز ، گونه هاي مختلف دارد كه تنها به عنوان پرستش و عبادت ، تشريع شده حال آنكه نگاه كردن ، هم مي تواند عبادت باشد ( اگر به قصد قربت صورت گيرد ، و هم مي تواند عبادت نباشد ( در صورتي كه قصد قربت در آن وجود نداشته باشد ) ؛
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص8
331 |
بنابراين در مرتبه بعدي قرار گرفته است .
اگر از برابريِ حالت عبادت كنندگان سخن گفتيم ، از اين نظر است كه حالت عبادت كنندگان با يكديگر تفاوت پيدا مي كند و چه بسا طواف كننده بي توجه و غافل ، ولي نمازگزار و نظر كننده ( به كعبه ) خاشع و با حالتي كه گويي خدا را مي بيند يا همچون كسي است كه مي داند خدا او را مي بيند ، به اين عمل مي پردازد ، البته كه در اينجا عمل با خشوع و خضوع برتري دارد ؛ زيرا خشوع وي باعث مي شود همه اندام ها بدان كار بپردازند .
در آيه : { إِنَّا لاَ نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلا . . . } نيز خداوند متعال چنين كسي را منظور كرده است .
از حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) درباره احسان پرسيدند ، فرمود : « به گونه اي خداي را عبادت كني كه گويا او را مي بيني و اگر هم او را نبيني ( مطمئن باشي كه ) او تو را مي بيند » .
بسياري از علما نيز در توجيه تقسيم رحمت هاي الهي ميان طواف كنندگان و نماز گزاران و نظركنندگان به كعبه ، برآنند كه يكصد و بيست رحمت الهي به شش بخش تقسيم شده است : يك بخش براي نظركنندگان و دو بخش براي نمازگزاران ؛ زيرا نمازگزار معمولاً بيننده ( كعبه ) نيز هست . به طواف كننده نيز ، از آنجا كه داراي هرسه حالت است ، سه بخش از رحمت تعلق مي گيرد ؛ يعني يك بخش براي نظر كردن به كعبه و يك بخش براي طواف .
البته قائلان چنين توجيهي ، هيچ فضيلتي براي طواف نسبت به نماز نگفته اند و تنها فراواني رحمت هاي الهي را كه شامل نماز مي شود ، بيان مي كنند و به همين دليل آنچه ما پيش از آن ذكر كرديم ، اولي است و در آنچه در اينجا گفته شده ، جاي تأمل است ؛ چرا كه طواف كننده و نيز نمازگزار نابينا ، به اندازه طواف كننده و نمازگزار بينا ، از رحمت الهي برخوردار مي شوند و نگاه نكردن در نماز يا طواف ، ـ حتي اگر عمدي باشد ـ چيزي از رحمت هاي الهي ـ كه در اين حديث آمد ـ نمي كاهد .
پس اين امر دليل بر آن است كه مراد از نماز ، غير از آن دو ركعتِ پس از طواف است . چه ، فراواني مربوط به همين نماز واجب يا مستحبي پس از طواف است . جاي
332 |
تأملش نيز از آن جهت است كه اگر نگاه كردن ، توأم با قصد تعبّد نشود ، اثري نخواهد داشت و اگر قصد تعبّد در آن حاصل شود ، علاوه بر اجر طواف ، اجر ناظر را دربر خواهد داشت .
اين بود سخن محبّ طبري كه مطلب ارزشمند و روشنگري در اين مسأله است .
برخي از علما ، ميان طواف اهل مكه و طواف بيگانگان ، تفاوت قائل شده و گفته اند : طواف بيگانگان برتر و بافضيلت تر است ؛ زيرا آنها هميشه امكان انجام آن را ندارند و در عوض نماز اهل مكه برتر و بافضيلت تر است ؛ زيرا آنها امكان اقامه آن را در هر دو جا ( در كعبه و در جاهاي ديگر ) دارند كه اين مذهب مالك و ابوحنيفه و تني چند از علما است . والله اعلم .
برتري طواف بر عمره
در روايتي ، با سندي كه به ازرقي مي رسد ، آمده است : جدّم از زنجي ، از ابن جُرَيج ، از قدامة بن موسي بن قدامة بن مظعون نقل كرده : وقتي انس بن مالك به مدينه آمد ، عمربن عبدالعزيز سوار بر مركب ، به استقبالش رفت و از وي پرسيد : براي بيگانگان ( آنان كه در مكه ساكن نيستند ) طواف برتر است يا عمره ؟ او پاسخ داد : البته كه طواف برتر است . ( 1 )
محبّ طبري پس از آوردن اين حديث مي گويد : مراد انس بن مالك آن است كه تكرار طواف از عمره بهتر است و مرادش يك هفته طواف نيست ؛ چرا كه اين طواف ، در عمره وجود دارد . برخي علماي معاصر نظر به برتري و فضيلت عمره بر طواف دارند و معتقدند كه پرداختن به عمره ، بهتر از تكرار طواف است و آن چنان در اين نظر پاي مي فشارند كه هيچ يك از ايشان ، جز به برتري عمره نمي انديشد و اين خطايي است آشكار و مهم ترين دليل آن نيز مخالفت با قول و فعل سلف صالح در اين امر است ، چون
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص3
333 |
هرگز تكرار و فزوني عمره ، از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) يا صحابه و تابعين و تابع تابعين نقل نشده است .
محبّ طبري پس از اين استدلال مي گويد : حال كه به اين مسأله پرداختيم و توضيح داديم و تأليف كرديم ، البته مرادمان كراهت تكرار عمره نيست و معتقديم كه عمره عبادتي است با فضيلت و بسيار مهم ، ولي اشتغال به طواف و تكرار طواف در زمانِ انجامِ عمره ، بسي با فضيلت تر از تكرار عمره است . اين بود سخن محبّ طبري در كتابي كه با عنوان « عواطف النصرة في تفضيل الطواف علي العمرة » در اين باره تأليف كرده است .
قاضي عزالدين بن جماعه در « منسك » ، پس ازنقل سخنِ محبّ طبري ، مي گويد : « اين سخن نيكويي است » ؛ سپس مي افزايد : « چگونه ممكن است كسي كه متعبدانه و از راه دور به قصد كسب فضيلت زيارت ، رهسپار عمره مي شود ، از شخص مقيم و ساكني كه بابرداشتن هرگام به كسب حسنات و درجات نائل مي آيد و گناهانش پاك مي شود ، بهتر باشد ؟ پس نظرِ سلفِ صالح بر انجام عمره ، بي توجهي به طواف نبوده تا اين يك مهجور نماند و فراموش نگردد . راه صواب نيز در پيروي از ايشان است » .
دايي ام به طور شفاهي از آن برايم خبر داد و آن طوركه آگاهي يافته ام ، به يكي از علماي معاصرِ ابن جماعه ؛ يعني علاّمه شمس الدين ابوامامه محمدبن علي معروف به ابن نقاشِ شافعي هم نسبت داده شده و خود به خط يكي از دوستان ديده ام كه ابوامامه ابن نقاش داراي كتاب بزرگي در منع عمره دارد كه البته اين امر وجهي ندارد و چه بسا تأليف آن ( نه در منع بلكه ) در عدم استحباب تكرار عمره باشد .
ابن تيميّه ( 1 ) نيز سخني به مفهوم عدم استحباب تكرار عمره از مكه و خوش نداشتن آن دارد . وي مي نويسد : « در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و خلفاي راشدين كسي جز به عذر ، چه در رمضان و چه در وقت ديگر براي عمره از مكه خارج نمي شد . و در ميان آنهايي كه همراه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) حج كردند ، هيچ كس ـ جز عايشه كه عذر داشت ـ بعد از حج عمره نگزارد ، خلفا نيز چنين نكردند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ متولد حرّان در سال 661 و متوفاي دمشق در سال 728 هـ . ق .
334 |
تا آنجا كه مي دانم ، كساني از علماي معاصر ؛ مانند جمال الدين محمودبن جمله شافعي خطيبِ دمشق و علاّمه عارف عبدالله يافعي در اين مورد مخالف وي بودند و اين يك كتابي به نام : « الدرة المستحسنة في تكرار العمرة في السُّنّة » نيز تصنيف كرده است .
از استاد ما ، شيخ سراج الدين بلقيني درباره عمره و طواف و اينكه كدام يك برتر است ، پرسيدند و نظر و فتوايش را خواستند ، او گفت : فتوا در اين امر آن است كه تكرار عمره بهويژه در ماه رمضان ، برتر و بافضيلت تر است .
شاگرد او ، علاّمه زين الدين فارسكوري نيز قائل به همين است و كتابي با عنوان « الإنصاف في تفضيل العمرة علي الطواف » نوشته است .
يكي از اساتيدم از قول يكي از علما نقل مي كرد كه : عمره گزار از دو جهت بر طواف گزار مزيّت و برتري دارد : 1ـ ورود به گستره دعاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در طلب رحمت براي تراشندگان و كوتاه كنندگان 2ـ دعاي آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) براي حج گزار و عمره گزار به عزت و احترام و افتخار و نيكي بيشتر . اين بود مضمون آنچه از بزرگان خود شنيده ام كه سخني است منطقي ؛ چرا كه هركس عمره بگزارد ، از اين مزايا برخوردار مي شود و تكرار آن ، البته ثواب افزون تري دارد .
شايد علّت اختلاف نظريه ، در اين باشدكه عمره گزار ، تا پايان عمره ، تنها مشغول به آن باشد و طواف را به پايان مناسك عمره موكول كند و از اين نظر نيست كه در عمره ، از طواف باز مي ماند و در همه وقت يا بيشتر وقتها در يك روز يا يك شب چندين بار براي عمره به تنعيم رود و آن چنان خود را خسته كند كه رمقي براي طواف برايش نماند ، بهويژه كه اين تكرار در روز و شب هم صورت گيرد . بسياري نيز در ماه رمضان چنين مي كنند ، تا جايي كه گاهي يك نفر در يك روز سه بار براي عمره به تنعيم مي رود و حتي بيش از اين تعداد نيز گفته اند ، و ما نشنيده ايم كه هيچ يك از اين كارها را سلف و رهبران و بزرگان ، انجام داده باشند ، پيامبر گرامي و سرور اولين و آخرين ( صلّي الله عليه وآله ) و اصحاب او پس از فتح مكه مدت چند ده شب ـ كه با دهه آخر ماه رمضان نيز آغاز مي شد ـ در آنجا باقي ماندند ، ولي در هيچ خبري از آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) يا از اصحابش نقل نشده طي اين مدت
335 |
براي عمره به تنعيم رفته باشند . اگر چنين مي كردند ، به يقين گزارش مي شد ، همچنان كه ديگر كارهاي ايشان ، گزارش گرديده است . از صحابه و تابعيني كه پس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مكه ماندند نيز تكرار خروج بيش از يك بار به تنعيم يا رفتن به عمره در هر روز ، نقل نشده است ، مگر آنچه درباره حضرت علي [ ( عليه السلام ) ] و ابن عمر روايت شده كه آنها در هر روز به عمره مي رفتند كه بنا به گفته « قاضي عزالدين بن جماعه » در « منسك » خود ، در برخي كتب فقهي آمده و خود درباره اين احاديث مي گويد : اين مسأله در كتب حديث وارد نشده است . آنچه از برخي صحابه و تابعين نقل شده و صحيح است ، خروج براي تنعيم به قصد عمره و براي يك بار است . بنابراين بسنده كردن به همان كاري كه ايشان كرده اند و براي ما نقل شده اولي است ؛ زيرا آنان عبادات افضل را بهتر از هر كسي مي دانستند و بيش از همه نسبت به انجام برترين عبادات پاي بندي داشتند . والله اعلم بالصواب .
فضيلت طواف گزاران
به هنگام تحصيل در محضر ابن ذهبي ، از او شنيدم كه مي گفت : از الأمين بن نحّاس به طور شفاهي و با اجازه نقلِ خبر ، از ساوي ، از سلفي ، از علاّف ، از ابن بشران ، از آجري ، از ابوجعفر احمدبن يحيي حلواني ، از يحيي بن ايّوب عابد ، از محمدبن صبيح بن سماك از عابدبن بشير از عطا نقل كرده كه عايشه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :
« خداوند تبارك و تعالي به طواف گزاران افتخار مي كند » .
و از ابوهريره نقل شده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : گرامي ترين ساكنان آسمان نزد خدا ، كساني هستند كه پيرامون خانه او به طواف مي پردازند و گرامي ترين مردم زمين كساني اند كه پيرامون خانه او طواف مي كنند . اين حديث را به همين صورت سليمان بن خليل در « منسك » خود آورده و در رساله حسن بصري از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روايت شده و در همين جا از قول حسن بصري روايت شده كه ( پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود ) : خداوند ـ عزّوجلّ ـ فرشتگان خود
336 |
را با طواف كنندگان افتخار مي بخشد و اگر فرشته ها با كسي دست دهند ، آن كس طواف كننده دور خانه خداست .
حال بايد گفت كه اگر طواف كننده چنين امتياز و فضيلتي دارد ، سزاوار است كه طواف ، با خلوص نيت و با حفظ زبان از هر آنچه ناشايست و ناسزا ، است انجام شود . و چه خوب گفته است محبّ الدين طبري در اين باره : « و بدان كه سخن گفتن در طواف به جز آن صورتي كه در فصل پيش گفته شد ، خطايي بزرگ و غفلتي عظيم است و هركس چنين كند مرتكب كار ناشايستي گرديده است ، بهويژه اگر از سوي پژوهندگان علم و دين صورت گيرد و اگر چنين كند و ( با اين طواف ) به حج بپردازد ، باعث گمراهي ديگران شده است و هر كس در مسائل دنيوي و توجه به آنها با مخلوق سخن گويد يا به سخنان وي گوش دهد و ( اين سخن گفتن و گوش دادن ) او را از ذكر خالق و توجه به او و به آنچه به پرستش وي مربوط مي شود ، باز دارد ، كار نابخردانه اي انجام داده است ؛ زيرا با جسم خود طواف كرده ، ولي قلب او غافل و در جاي ديگري بوده است و عبادتش را ناآگاهانه انجام داده است و بدين ترتيب بيش از آنكه سودي برده باشد ، زيان ديده است و چنين كسي ، بهتر آنكه خانه كعبه به درگاه خداوند ـ عزّوجلّ ـ و جبرئيل ، از وي شكايت ببرد و بسا ( چنين كسي ) باعث آزار فرشتگان شود و بسياري از طواف كنندگان از وي بيزار باشند و بر طواف كننده است كه تلاش كند از چنين وضعي ، دوري جويد .
سليمان بن خليل مي گويد : طواف كننده بايد مصداق وصفي كه در اشعار يكي از علما آمده ، نباشد :
« اي كسي كه با جسم خود به طواف كعبه آمده اي ، ولي جسم تو در شهري و روحت در شهر ديگر است . »
« چه كرده اي و مشغول چه كاري هستي ، سراسيمه به قصد ديدار به خداي بي نياز رواني . »
« همانا طواف بي دل و بدون چشم ( بصيرت ) ، غم و اندوه را برطرف نمي كند . »
337 |
آغاز طوافِ كعبه معظّمه و طواف ملائكه
در « تاريخ ازرقي » آمده است كه يكي از اهل شام در مكه از امام زين العابدين علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب [ ( عليهم السلام ) ] درباره آغاز طواف خانه ( كعبه ) پرسيد . حضرت فرمود : خداوند متعال به فرشتگان فرمود :
{ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الاَْرْضِ خَلِيفَةً . . . }
ملائكه گفتند : پروردگارا ! خليفه اي جز ما ، از آنها كه به فساد مي پردازند و خون مي ريزند و به حسادت يكديگر مي پردازند و نسبت به همديگر دشمني ميورزند و فساد مي كنند ؟ ! خداوندا ! آن خليفه و جانشين را از ميان ما برگزين . ما در آنجا فساد نمي كنيم ، خون نمي ريزيم . نسبت به يكديگر رشك نميورزيم و دشمني نمي كنيم و ما تو را ستايش مي كنيم و تسبيح مي گوييم و تقديس مي كنيم و از تو اطاعت مي كنيم و در محضر تو مرتكب معصيت نمي شويم .
خداوند متعال فرمود : { إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ }
( امام ( عليه السلام ) ) افزود : ملائكه گمان كردند آنچه در پاسخ پروردگارشان گفتند باعث خشم خداوند شده ، بنابراين به عرش پناه آوردند و سر بلند كردند و با انگشت نشانه رفتند و به گريه و تضرّع و زاري پرداختند و مدت سه ساعت ، در عرش به طواف پرداختند . خداوند به آنها نگاه كرد و رحمت خود را بر آنان فرود آورد و براي آنان زير عرش و بر چهار ستون از زبرجد ، با پوششي از ياقوت سرخ ، خانه اي قرار داد و اين خانه ، « ضُراح » نام گرفت ؛ آنگاه خداوند ـ عزّوجلّ ـ به ملائكه فرمود : به گرد اين خانه طواف كنيد و عرش را رها سازيد .
( امام ( عليه السلام ) ) فرمود : ملائكه به طواف بر گِرد خانه پرداختند و عرش را رها ساختند و برايشان آسان تر گرديد و اين همان « بيت المعمور » است كه خداوند از آن ياد كرده و هر روز هفتاد هزار ملك وارد آن مي شوند و هرگز بدان باز نمي گردند . از سوي ديگر ، خداوند فرشتگاني فرو فرستاد و به آنها گفت : برايم خانه اي مانند اين و به همين اندازه در زمين بسازيد و خداوند به آفريدگانش در زمين فرمان داد : همچنان كه آسمانيان برگرد
338 |
« بيت المعمور » طواف مي كنند ، ايشان نيز برگرد اين خانه طواف كنند » . آن مرد گفت : پدرم به قربانت ! اي فرزند دختر رسول خدا . ( 1 )
روايتي در همين معنا و خلاصه تر ، دركتاب « النسب » نوشته زبيربن بكار قاضيِ مكه آمده است و در تاريخ ازرقي و ديگر منابع نيز ، اخبار ديگري دال بر طواف كردن ملائكه به گِرد « بيت » روايت شده است . و اين هم روايت ازرقي كه با سند خود از وهب بن منبّه نقل كرده است كه مي گويد : دريكي ازكتاب هاي قديمي درباره كعبه خواندم كه هيچ فرشته اي را خداوند به زمين نمي فرستد مگر آنكه به او فرمان دهد به زيارت خانه بشتابد . فرشته نيز از زير عرش در حال احرام و لبيك گويان ، فرود مي آيد تا دست بر حجرالأسود گذارد و سپس هفت بار طواف مي كند و در داخل كعبه دو ركعت نماز مي خواند و پس از آن بالا مي رود . ( 2 )
از جمله اين روايات ، روايتي است كه با سند خود از محمدبن مُنكدر نقل كرده كه گفت : اوّلين كاري كه حضرت آدم ( عليه السلام ) به هنگام فرود آمدن از آسمان انجام داد ، طواف به گرد بيت الحرام بود كه ملائكه او را ديدند و گفتند ( 3 ) : اي آدم ما دوهزار سال پيش از تو ، اين خانه را طواف كرديم .
طواف برخي از جنّيان و چهارپايان وپرندگان
درتاريخ ازرقي نيز خبري روايت شده مبني براين كه يكي از جنّيان هفت بار پيرامون كعبه طواف كرد و پشت مقام نماز خواند و نزد خانواده اش رفت ، در آنجا جواني از بني سهم او را كشت و در نتيجه در مكه آشوبي به پا شد و فتنه اي ميان جنّيان و بني سهم ، در گرفت .
همچنين در تاريخ ازرقي خبري روايت شده كه « اَنمار » ، كه مار نر است ، هفت بار به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، صص33 و 34 ؛ الروض الأُنُف ، ج1 ، صص 22 و 222
2 ـ همان ، ج1 ، ص39
3 ـ آنچه در « اخبار مكه » ( منبع خبر ) آمده چنين است : « گفتند اي آدم ، عبادتت قبول باشد ، ما . . . » .
339 |
طواف كعبه پرداخت و پشت مقام ( ابراهيم ( عليه السلام ) ) دو ركعت نماز خواند و پس از آن چنبر زد و دُمِ خود را به روي خود انداخت و به آسمان رفت و از چشم ها ناپديد شد . در تاريخ ازرقي روايت شده كه پرنده اي ، هفته ها بر روي دوش حجاج به طواف پرداخت و آنها پرنده را مي ديدند و پرنده با ايشان انس گرفته بود ، سپس پرواز كرد و از مسجدالحرام خارج شد . اين اتفاق در بيست و هفتم ذي القعده سال 226 صورت گرفت . ( 1 )
طواف ، براي به پاداشتن ذكر خدا است
در « مُسند » دارمي با سند صحيح از عايشه روايت شده كه گفت : طواف كعبه و رمي جمره و سعي ميان صفا و مروه ، براي اقامه ذكر خدا وضع گرديد . و همچنين در آنجا از عايشه به نقل از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روايتي در همين معنا آمده است .
محبّ طبري اين روايت را در « القري » آورده و به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نسبت داده و پس از « ذكر خدا » افزوده است : هرچند اين ذكر ، با قول همراه نباشد . سپس مي گويد : بهترآن است كه طواف كننده و تلاوت كننده صدايش را بيش از اندازه اي كه خود بشنود ، بلند نسازد تا حواس ديگران را پرت نكند و در اين مورد استدلال كرده و سپس گفته است : طواف كننده شامل هر كسي است كه در مسجد و نزديك محل طواف قرار داشته باشد و بهترآن است كه به هنگام ذكر ، صداي خود را بلند نكند تا حواس طواف كنندگان را پرت نسازد .
ثواب نگاه به كعبه
در اين باره ، حديث ابن عباس به نقل از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در فرود آمدن رحمت هاي الهي نقل شد كه بيست رحمت براي نظركنندگان ( به كعبه ) در نظرگرفته شده است . در تاريخ ازرقي به نقل از عطا روايت شده است كه گفت : از ابن عباس شنيدم كه مي گفت : نگاه كردن به كعبه ، ايمان خالص است . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص17 ـ 18
2 ـ همان ، ج2 ، ص9
340 |
در همان جا از ابراهيم نخعي روايت شده كه : حمادبن ابي سلمه گفته است : نظر افكندن به كعبه برخلاف نگاه به هر جاي ديگري از زمين ، عبادتي است همچون عبادت بنده هميشه خاشع و خاضع و روزه دار و نمازگزار . ( 1 )
از مجاهد نيز روايت شده است كه : نگاه كردن به كعبه عبادت است . ( 2 ) و از سعيدبن مسيب روايت شده كه گفت : هركس از روي ايمان و اخلاص به كعبه نظر كند ، گناهانش پاك مي گردد ؛ همچون روزي كه از مادر متولد شده است . ( 3 ) از ابي السائب مدني نيز روايت شده كه گفت : هركس از روي ايمان و اخلاص به كعبه نگاه كند ، گناهانش فرو مي ريزد ، همچنان كه برگ از درخت فرو مي ريزد ( 4 ) همچنين از زهيربن محمد روايت شده كه گفت : كسي كه در مسجد ( الحرام ) بنشيند ، بي آنكه طواف كند و نماز بگزارد و فقط به كعبه نگاه كند ، برتر از كسي است كه در خانه اش به نماز ايستد و نتواند به كعبه نگاه افكنَد . ( 5 ) از عطا هم روايتي نقل شده كه گفت : نگاه كردن به خانه ( كعبه ) عبادت است و اين كار به منزله روزه داري و نمازگزاري و مجاهدت هميشگي در راه خداوند ـ عزّوجلّ ـ است . ( 6 )
ثواب حج و عمره
در اين باره از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و اصحابش و ديگران ، اخبار مشهور و مسلّمِ بسياري نقل شده است ؛ از جمله روايت ابوهريره از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است كه فرمود :
« هركس براي خداوند ـ عزّوجلّ ـ حج بگزارد و نزديكي ننمايد و فسق نورزد ، گناهانش آمرزيده مي شود مانند روزي كه از مادر زاده شده است . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص8
2 ـ همان ، ج2 ، ص9
3 ـ همان ، ج2 ، ص9
4 ـ همان ، ج2 ، ص9
5 ـ همان ، ج2 ، ص9
6 ـ همان ، ج2 ، ص9
341 |
اين روايت اتفاقي است و متن آن از « بخاري » نقل شده است . ( 1 )
در روايتي از مسلم ( 2 ) آمده است : « هركس به اين خانه آيد و نزديكي نكند و به فسق نپردازد ( از نظر بي گناهي ) مانند روزي مي شود كه از مادر زاده شد » .
نسائي ( 3 ) نيز همين حديث را آورده و گفته است : هركس به حج يا عمره آيد و . . . ( بقيه حديث را آورده است ) . ابن عمر و ابن عباس گفته اند كه « رفث » ( كه در احاديث فوق ، به « نزديكي كردن » ترجمه شد ) همان جماع است . برخي نيز گويند : رفث ، عنواني براي هر كار بيهوده ، زشت ، دروغ و باطل است و فسوق ( كه به فسق ترجمه شد ) به گفته ابن عمر و ابن عباس ، ارتكاب گناه است .
نيز روايتي است كه ابوهريره از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرده كه فرمود : « عمره تا عمره ، كفاره گناهاني است كه در فاصله آنها صورت مي گيرد و حج پاك و خالص ، پاداشي جز بهشت ندارد »
اين حديث نيز مورد اجماع است ( 4 ) و معناي « پاداشي جز بهشت ندارد » آن است كه علاوه بر پاك شدن از گناهان ، حتماً راهيِ بهشت نيز مي شود .
همچنين روايتي است از ابوهريره كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : حجّ پاك و ناب ، گناهان يك سال را پاك مي كند . اين روايت را ابن حِبّان در « صحيح » خود آورده است . و از جمله حديثي به نقل از عمروبن عاص و به روايت مسلم از پيامبر است كه فرمود : « حج ، ( گناهانِ ) پيش از خود را ويران مي سازد » . از جمله روايتي است از ابن مسعود از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ـ كه ترمذي ( 5 ) آن را روايت كرده و نسائي ( 6 ) و ابن ماجه ( 7 ) در سنن خود آن را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيح بخاري ، ج3 ، ص476 ؛ في الحج ، باب « وجوب العمره و فضلها » .
2 ـ صحيح مسلم ، شماره1349 ؛ في الحج ، باب « في فضل الحج و العمرة و يوم عرفة » .
3 ـ سنن نسائي ، ج5 ، ص112 و 115 ؛ في الحج ، باب « فضل الحج المبرور و باب فضل العمرة » .
4 ـ اين حديث را بخاري ، مسلم ، مالك ، ترمذي و نسائي آورده اند .
5 ـ سنن ترمذي ، شماره 810 ؛ في الحج ، باب « ماجاء في ثواب الحج و العمرة » .
6 ـ سنن نسائي ، ج5 ، ص115 ؛ في الحج ، باب « المتابعة بين الحج و العمرة » ، اسناد اين روايت حسن و حديث صحيح است .
7 ـ سنن ابن ماجه ، ج2 ، ص964 ، شماره 2887 ؛ باب « فضل الحج و العمرة » .
342 |
صحيح دانسته اند ـ نقل كرده كه فرمود : « حج و يا عمره بگزاريد كه اين دو كار فقر و گناهان را دور مي سازند ، همچنان كه كوره آهنگري ، ناخالصي هاي آهن و طلا و نقره را مي زدايد و حجّ پاك و خالص ، ثوابي كمتر از بهشت ندارد » .
در روايتي از ابن ابي خيثمه و طبراني ( 1 ) آمده است : « حج و عمره را در پي هم آوريد كه اين كار عمر و روزي را زياد مي كند » . ديگر روايتي است كه از ابوهريره به نقل از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آمده كه گفت : « فرستادگان خدا سه گروهند : جنگجويان ، حاجيان و عمره گزاران » . اين حديث را نسائي و ابن حِبّان در « صحيح » خود آورده و حاكم در « مستدرك » خود به شرط صحيح دانستن مسلم ، صحيح دانسته است و ابن حِبّان در برخي طرق اين حديث ، افزوده است : « وقتي آنها را فرا خواند ، پاسخش مي دهند و هر گاه از خدا چيزي بخواهند ، به ايشان مي دهد » . و در روايتي كه ابن ماجه آورده ، چنين آمده : « عمره گزاران فرستادگان خدايند كه هرگاه دعايي كنند و از خدا چيزي بخواهند ، پاسخشان مي دهد و اگر آمرزش طلبند ، بيامرزد » . و از احاديثي كه در « سنن بيهقي » به نقل از ابوهريره ، از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روايت شده ، اين است كه فرمود : « خداوندا ! گناهان حُجّاج را ببخش و آن كس كه برايش آمرزش طلبيده اند بيامرز ! » حاكم آن را صحيح دانسته است . و ديگر ، روايتي از ابن عباس ، از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است كه فرمود : « عمره رمضان همچون حجّي است كه همراه من انجام شود » اين روايت به همين صورت از طبراني نقل شده است .
حاكم مي گويد : اين روايت به شرط صحيح دانستن بخاري و مسلم صحيح است . اين حديث در صحيحين به نحو ديگري آمده و در يكي از طرقي كه مسلم ( 2 ) آورده ، چنين است : « عمره در ماه رمضان ، با يك حج يا با حجّي به همراه من برابري مي كند » . اخبار وارده در فضيلت عمره و حج بسيار است ، ولي سخن را بيش از اين طولاني نمي كنيم و از آنجا كه بنا بر اختصار است ، به همين اندازه بسنده مي كنيم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ المعجم الكبير ، ج10 ، ص230 ، شماره10406
2 ـ بخاري ، ج3 ، ص480 ـ 481 ؛ في الحج ، باب « عمره في رمضان » ، و باب « حج النساء » روايت كرده است و مسلم ، شماره1256 ؛ في الحج ، باب « فضل العمرة في رمضان » و نسائي ، ج4 ، ص130 ـ 131 ؛ في الصيام ، باب « الرخصة في أن يقال لشهر رمضان : رمضان » .
343 |
باب سيزدهم :
آيات روشن و شگفتي هاي كعبه
نشانه هاي شگفت
در كعبه معظمه شگفتي ها و نشانه هاي روشن وجود دارد .
* بقاي بناي كعبه تا به امروز ، يكي از آن نشانه هاست . طبق گفته يكي از معماران معاصر ، طبيعي نيست كه بنايي تا اين مدت ، پابرجا بماند . او بر اين باور است كه بقاي اين بنا از آيات الهي است ! در واقع هم همين گونه است ، زيرا بديهي است كه باد و باران اگر چند روز پياپي بر بنايي فرو ببارد آن را ويران مي سازد و اين مسلّم است كه باد و باران هاي شديد و سيل آسا از آغاز بنا تا اين تاريخ ، كه 750 سال است ، برآن وزيده و باريده ، ليكن سپاس خداي راكه هيچ خللي بر آن وارد نيامده است و حداكثر اتفاقي كه در آن افتاده ، شكسته شدن قطعه اي از ركن يماني و تكان مكرر كعبه است .
شيخ شهاب الدين ابوشامه مقدسي در ذيل « الروضتين » خود ، در اخبار مربوط به سال 592 گفته است : « قطعه اي از ركن يماني از كعبه افتاده و كعبه بارها تكان خورده كه سابقه نداشته است . » ( 1 )
ابن اثير در اخبار سال 515 مي گويد : « در اين سال ، ركن يماني از بيت الله الحرام ـ كه خداوند عظمت و شرافت بيشتر به آن بخشد ! ـ بر اثر زلزله اي تكان خورد و قسمت هايي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تراجم رجال القرنين السادس و السابع المعروف بالذيل علي الروضتين ، ص8
344 |
از آن ويران شد . ( 1 ) ابوالفداء مؤيد صاحب منصبِ « حماه » نيز در اخبار سال 515 به همين مطلب اشاره كرده است . ( 2 ) صاحب « مرآة الزمان » ( 3 ) نيز در رويدادهاي سال 417 از شكاف برداشتن بيت الحرام خبر داده است . ابوعبيد بكري در كتاب « المسالك والممالك » گفته است : گروهي مي گويند كه سال 433 ، قطعه اي از ركن يماني به اندازه يك انگشت شكست و بسياري از امت از آن غفلت كردند و آن قطعه به دست يكي از اقوام ساكن مكه از حسني ها افتاد و بيماري و مرگ مهيبي در مكه پيش آمد و هيچ فرد بيماري بيش از سه روز دوام نمي آورد و در ميان خانواده اي كه گفته مي شد آن قطعه نزد آنهاست ، هجده نفر به هلاكت رسيدند . در اين زمان يكي از نيكان خراساني مجاور در مكه در خواب ديد كه اگر قطعه افتاده از كعبه را بازگردانند و سر جاي خود گذارده شود ، خداوند بيماري را از ايشان برمي دارد و چنين هم شد . اين بود اطلاعاتي كه راجع به ايجاد خلل در بناي كعبه داشتم كه البته اين بنا همچنان به خواست الهي باقي و پابرجاست ، تا آن كه پيش بيني مبني بر ويراني آن به دست حبشي ها در آخرالزمان ـ چنانكه در باب هشتم گفته شد ـ محقق شود .
* از ديگر آيات و نشان هاي مربوط به كعبه ـ بنا به گفته حافظ ـ آن است كه كساني كه قبلاً بيت الحرام ( يعني كعبه ) را نديده اند ، تنها در حالت خنده يا گريه ، آن را مي بينند .
* آيت ونشانه سوم آن است كه گروهي از پرندگان و كبوتران و . . . كه جلو مي آيند ، وقتي به نزديكي كعبه مي رسند به دو گروه تقسيم مي شوند و فروتر از كعبه پرواز مي كنند . اين مطلب را حافظ ذكر كرده و مي گويد : گفته اند كه ابوعبيد بكري نيز قاطعانه همين را بيان كرده است ؛ او مي گويد : از شگفتي هاي مكه اين است كه كبوتران و تماميِ پرندگان به هنگام پرواز ، وقتي به محازات كعبه مي رسند ، در چپ و راست آن قرار مي گيرند .
* از نشان ها و آيات ديگر آن است كه به گفته حافظ هيچ كبوتري ـ به دليل امان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الكامل في التاريخ ، ج10 ، ص594
2 ـ المختصر في اخبار البشر ، ج2 ، ص235
3 ـ نوه دختريِ ابن جوزي است .
345 |
داشتن ـ در پشت بام كعبه فرو نمي افتد مگر ناتوان يا مريض باشد .
ابن الحاج نيز همين معنا را ذكر كرده است . او ضمن بيان آيات و نشان هاي كعبه مي گويد : هيچ پرنده اي بالاتر از كعبه پرواز نمي كند و اگر پرواز كند ، مريض است و براي شفا يافتن چنين مي كند . ابوعبيد بكري نيز همين نكته را يادآور شده ، مي گويد : از شگفتي هاي كعبه ( 1 ) اين است كه كبوتر و ديگر پرندگان مطلقاً فراتر از آن پرواز نمي كنند و بر ديوارهاي آن نمي نشينند مگر اينكه مريض باشند و به قصد شفا چنين كنند . پرندگان بر ساير ديوارهاي مسجد ( الحرام ) و نيز در زمزم و جاهاي ديگر فرود مي آيند . برخي نيز يادآور شده اند كه اگر پرنده اي بر كعبه فرود آيد يا شفا مي يابد و يا همان دم مي ميرد .
محبّ طبري نيز از اين شگفتي ياد كرده مي نويسد : و اگر چنين نبود ، پرده هاي كعبه مانند ساير جاها آن چنان پر از فضله پرندگان مي شد كه نشستن بر آن ناممكن مي گرديد .
* يكي ديگر از شگفتي هايي كه ابن الحاج به نقل از برخي مفسّران نقل كرده ، اين است كه اگر ابر در طرف ركن يماني باشد ، باران و سرسبزي در يمن خواهد بود و اگر در سمت ركن شامي باشد ، در سرزمين شام باران و سرسبزي خواهد بود و چنانچه بر فراز همه كعبه ابر پيدا شود ، همه جا بارور و سرسبز و حاصلخيز مي شود .
محبّ طبري نيز نزديك به همين معنا را ذكر كرده است . همچنين جاحظ چنين خبري را ذكر كرده ، ولي قسمت هايي از آن را به گونه ديگري بيان كرده است . مي گويد : اگر در آغاز سال درِ كعبه از سمت عراق در معرض باران قرار گيرد ، در آن سال عراق حاصلخيز مي گردد و اگر در سمت شام اين اتفاق بيفتد ، در آن سال سرزمين شام حاصلخيز مي شود . اگر باران همه كعبه را در بر گيرد ، حاصلخيزي نصيب همه جا خواهد شد .
* از ديگر شگفتي هاي ( كعبه ) آن است كه اگر كليد آن را در دهان بچه اي كه زبانش سنگين است ( و هنوز به سخن نيامده ) بگذارند ، بي درنگ زبان باز مي كند ! فاكهي اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ در متن « مكه » است ولي صحيح « كعبه » مي باشد .
346 |
مطلب را در شمار اخبار مكه ياد كرده ، مي گويد : از عادات مردم مكه آن است كه اگر كودكي زبان نگشود و به موقع حرف نزد ، او را نزد پرده داران كعبه مي آورند و از ايشان مي خواهند كليد كعبه را به دهان كودك بگذارند ، پرده داران كودك را با خود به داخل خزانه كعبه مي برند و چهره اش را مي پوشانند و آنگاه كليد كعبه را به دهانش مي گذارند و بدين ترتيب ( كودك ) به زبان مي آيد و به خواست خدا سخن مي گويد . و اين ( معجزه ) در مكه و تا به امروز ، مجرّب است و مردم مكه هنوز هم اين كار را انجام مي دهند .
* از ديگر شگفتي ها آن است كه درِ ( كعبه ) در حضور مردمان بسياري تا آخر باز مي شود و همگان وارد آن مي شوند و ازدحام مي كنند و نماز مي خوانند و به قدرت خداوند همه در آن جاي مي گيرند و نشنيده ام كه كسي از ازدحام و شلوغي آنجا ، مرده باشد ، مگر 35 نفر كه همگي در سال 581 ـ بنا به گفته ابوشامه در « الروضتين » ( 1 ) به نقل از ابن القادسي از زبان حجاج اين سال ـ وفات يافتند ـ اين خبر را ابن بزوري از « ذيل المنتظم » نيز نقل كرده و به حاجيان ( آن سال ) نسبت داده است .
از ديگر شگفتي ها اين كه كعبه از زماني كه خداوند متعال آن را آفريد ، هرگز خالي از طواف كننده ؛ اعم از انسان ، جن و فرشته نبوده است . اين مطلب را محبّ طبري و ابن جماعه ذكر كرده اند و پيش از آنها سهيلي نيز شبيه آن را آورده و در اين باره از خبر عجيبي ، سخن گفته است ؛ زيرا به هنگام سخن از بناي كعبه به وسيله ابن زبير مي گويد : در خبر است كه او به دور كعبه پرده هايي كشيد و اين پرده ها ، تا پايه هاي كعبه را مي پوشاندند و مردم به گرد آن پرده ها طواف مي كردند و هرگز از طواف كننده خالي نشد ، به طوري كه گفته مي شود روزي كه ابن زبير كشته شد ، جنگ هاي سختي در گرفت و مردم در گير و دار اين جنگ ها بودند و هيچ طواف كننده اي ، جز يك شتر ، ديده نشد كه به گِرد كعبه مي گردد . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ فاسي از بخش گم شده كتاب « الروضتين » نقل قول كرده است .
2 ـ الروض الأُنُف ، ج1 ، ص221
347 |
از جمله اين شگفتي ها و آيات ، چيزي است كه « ابن الحاج » بيان كرده است . او مي گويد : ابن ابي خيثمه از موسي بن اسماعيل ، از ثابت بن يزيد ، از هلال بن حبان ، از عمرو ابن ميمون نقل كرده كه گفته است : دودي را كه از كعبه خارج مي شود ، ديدم كه نه به چپ ، نه به راست ، نه به جلو و نه به عقب بلكه مستقيم به آسمان بالا مي رود . شايد منظور از دود ، دودي است كه از آتشدان كعبه بيرون مي آيد .
* از ديگر شگفتي ها ، نشستنِ ابّهتِ آن در دل ها و نيز حفظ آن از دست اندازي زورگويان و خواريِ آنها در برابر آن و انتقامي كه كعبه از بدخواهان گرفته ، همچنان كه براي تُبَّع و طايفه هُذلي و نيز اصحاب فيل و ديگراني كه قصد بي حرمتي به آن را داشتند ، اتفاق افتاد ، كه به گونه اي مختصر به جريان آن اشاره مي كنيم .
تُبَّع و هُذلي ها
تُبَّع ، همان معان اسعد حميري پادشاه يمن است كه از شرق براي انجام كاري به مدينه آمد و از آنجا رهسپار مكه شد ؛ زيرا مكه سر راهش قرار داشت . وقتي به ميانه « أَمَج » و « عُسْفان » رسيد ، گروهي از طايفه هُذَيل ، از خاندان بني لحيان ، به ديدار وي آمدند و تشويقش كردند تا كعبه را خراب كند و در ديار خود خانه اي بسازد و حج را بدانجا كشاند . او نيز قصد اين كار كرد ، ولي بي درنگ چهارپايانشان رم كردند و تاريكي شديد و باد تندي آنان را فرا گرفت . او تني چند از احبار اهل كتاب را كه همراهش بودند ، فراخواند و علت را از ايشان جويا شد . گفتند : آيا نسبت به خانه كعبه نظر بد داشتي ؟ او سخنان هُذَلي ها و كاري را كه مي خواست انجام دهد ، به ايشان باز گفت . به وي گفتند : اينان قصد هلاك تو و همراهانت كرده اند . اين خانه خداست كه هركس بدخواهيِ آن كند هلاك گردد . تبّع پرسيد چاره كار چيست ؟ گفتند : اين كه در دل آن را نيكو داري و ارج نهي و بپوشاني و در كنار آن قرباني كني و به مردمانش نيكي روا داري . او نيز چنين كرد و آنگاه بود كه تاريكي از ميانشان رفت و بادها ، از حركت باز ماندند و چهارپايانشان آرام گرفتند . وي تا چندين روز ، هر روز يكصد رأس چهارپاي فربه سر مي بريد و كعبه را
348 |
پوشاند . اين بود فشرده اي از مضمون داستان از كتاب ازرقي . ( 1 )
فاكهي نيز اخباري از تُبّع ذكر كرده ؛ از جمله آورده است : حسن بن حسين اَزدي ، از ابراهيم بن عبدالله ، از هشام بن كلبي ، از جريربن يزيد بجلي ، از جعفربن محمد ، از پدرش نقل كرده كه گفت : روزي كه تبّع تصميم گرفت كعبه را ويران سازد و اعراب را به يمن سوق دهد ، سالم و تندرست خوابيد ، ولي فردايش كه برخاست چشمانش به روي گونه آمده بود . از اين رو احبار و ساحران و جادوگران و كاهنان و ستاره شناسان را فرا خواند و به ايشان گفت : به خدا سوگند كه نمي دانم مرا چه شده است ! تندرست بودم كه شب خوابيدم و وقتي برخاستم به چنين وضعي كه مي بينيد افتادم . گفتند : شايد در دل قصد بدي نسبت به اين خانه ( كعبه ) كردي ؟ گفت : آري . گفتند : حال در دل نيت كن كه به آن و مردمانش نيكي كني . چنين كرد و چشمانش به حالت نخست بازگشت و بينايي خود را باز يافت و كعبه را با پوشش چرم پوشانيد .
سُهَيلي گويد : راويان اخبار گفته اند : وقتي تبّع قصد ويران ساختن كعبه را كرد ، مرضي گرفت كه از سر او مرتب چرك بيرون مي آمد و فاسد مي گرديد ، به طوري كه از بوي بد و فساد ، كسي ياراي نزديك شدن به او را نداشت . برخي نيز گويند : « بر او بادي فرستاديم كه دست ها و پاها و پوست بدنش را فلج كرد و تاريكي شديدي آنان را فرا گرفت ، به طوري كه اسب هايشان به نرمي راه مي رفتند و به همين سبب آنجا را « الدّف » ( 2 ) ناميدند و در اين هنگام طبيبان را فرا خواند و از ايشان در اين باره پرسيد . آنها از آنچه ديدند و شنيدند ، ترسيدند و كاري نتوانستند برايش بكنند . آنگاه به سراغ دو كاهن رفت . كاهنان به وي گفتند : شايد فكرهايي درباره اين خانه ( كعبه ) در سر پرورانده اي ؟ گفت : آري ، قصد ويراني آن را كردم . به او گفتند : از آنچه قصد داشتي ، به درگاه خداوند توبه كن كه آنجا خانه خداست و به او فرمان دادند كه حرمتش را پاس دارد . او نيز چنين كرد و از بيماري رها شد و دردش بهبود يافت .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص132 و 133
( 2 ) الدُّف ؛ جايي است در جُمدان از اطراف مدينه ، نزديك عسفان .
349 |
سهيلي مي گويد : اين خبر مي تواند درست باشد ؛ چرا كه خداوند ـ عزّوجلّ ـ خود مي فرمايد :
{ وَمَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَاد بِظُلْم نُذِقْهُ مِنْ عَذَاب أَلِيم } ( 1 )
« هر كس در آن قصد ستم و كفر داشته باشد ، او را عذابي دردناك مي چشانيم » .
آنگاه مي گويد : عُتْبي گفت : داستان تبّع ، هفتصد سال پيش از اسلام بوده است . ( 2 )
مطلبي كه عتبي ذكر كرده ، تا حدّي با آنچه كه ابن اسحاق در سيره اش آورده ، سازگار است ؛ زيرا مي گويد : آن گونه كه گفته اند تبع نخستين كسي بوده كه كعبه را پرده پوشاند و به واليان خود ، از خاندان جُرهم نيز سفارش به اين كار كرد . ( 3 ) سبب سازگاري اين دو خبر با يكديگر آن است كه از زمان ولايت خاندان جُرْهُم تا اسلام ، تقريباً همان فاصله زماني است كه عُتبي ذكر كرده است ؛ چرا كه خزاعه به مدت پانصد سال پس از جرهم ولايت بر كعبه را به عهده گرفتند ، البته كمتر از اين فاصله زماني نيز گفته شده است . ولايت قريش بر مكه پيش از اسلام نيز كمتر از يكصد سال نبوده و چه بسا بيشتر از آن هم بوده است و اگر چنين باشد ، همان مدت زماني كه عتبي ياد كرده است . آنچه خبر سيره ابن اسحاق در اين مورد را خدشه دار مي سازد آن است كه داستان تبّع با هذلي ها بنا به نقل قول ازرقي از ابن اسحاق ، در زماني جرهم بوده است ؛ زيرا او در خبر تبّع مي گويد : جدم از سعيدبن سالم از عثمان بن ساج از ابن اسحاق نقل كرده كه گفت : « تبّع اوّل » رهسپار كعبه گرديد و قصد ويراني و خرابي آن را كرد . در آن روزگار ، خاندان خُزاعه ولايت كعبه و امارت مكه را بر عهده داشتند . بنابراين خزاعه به دفاع برخاستند و نبرد سختي با او ( يعني تبع اول ) كردند و او بازگشت و سپس تبع ديگري آمد و او هم به همين سرنوشت دچار شد و تا آنجا كه مي گويد : و اما تبّع سوّم كه در صدد خراب كردن كعبه برآمد ، در آغاز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حج : 25
2 ـ الروض الأُنُف ، ج1 ، صص 39 و 40
3 ـ تهذيب سيره ابن هشام ، ص22
350 |
حضور قريش بود . مي گويد : علت خروج و آمدن او اين بود كه گروهي از هزيل از بني لحيان نزد وي آمدند و گفتند : در مكه خانه اي است كه همه اعراب آن را گرامي مي دارند و ارج مي نهند و دنباله داستان را باز مي گويد . و از ابن جريج و ابن اسحاق سوم نيز مطالب مشابهي نقل كرده است ؛ زيرا در باب ولايت قُصَيّ بن كِلاب بر بيت الحرام و امارت مكه پس از خزاعه ، پس از نقل روايتي كه با همان سند از ابن جريج و ابن اسحاق نقل مي كند ، مي گويد : اما تبع سوم كه براي كعبه قرباني داد و در ساخت و آن را پوشاند و چند روزي آنجا ماند و هر روز چهارپاي فربهي سر مي بريد . . . ( 1 ) تا آنجا كه مي گويد : اينها همه در زمان قريش بوده است . ( 2 ) بدين ترتيب معلوم نيست كه سخن ابن اسحاق در آمدن تبع به مكه ، آيا همزمان با وجود جُرهم در آنجا بوده يا در آغاز آمدن قريش صورت گرفته است ؟
سهيلي مطالبي در باره اين خبر ، يادآور شده كه شايسته است آنها را باز گوييم : از جمله اينكه : نام يكي از آن دو كاهن كه در خبر تبع به ايشان اشاره شد « سحيت » ونام ديگري « منبه » است و اين آگاهي را به قاسم بن ثابت نسبت داده است . همچنين مي گويد : در روايت يونس از اسحاق آمده است : نام كاهني كه با پادشاه سخن گفت « بليامن » بوده است . و ديگر اين كه گفت : معناي « تبع » در زبان مردم يمن ، پادشاه حكمران است .
مسعودي گويد : هنگامي به پادشاه تبع مي گويند كه بر يمن ، شحر و حَضْرَموت پادشاهي كند و نخستين تبّع ها ، « حارث الرائش » بوده است .
اصحاب فيل
اين خبر را جماعتي از علما نيز به طور مفصل و هم به صورت فشرده و مختصر ، آورده اند ، همچنان كه در اصل اين كتاب نيز آمده است و در اينجا تنها به آنچه كه از امام ابوالقاسم زمخشري نقل كردم ، بسنده مي كنم ؛ زيرا مختصر و مفيد نگاشته است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ در نقل قول از همين منبع ، در كمتر از دو صفحه پيش ، صحبت از يكصد چهارپاي فربه در هر روز بود .
2 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص132 و نكـ : سيره ابن هشام ، صص 21 ـ 22
351 |
متن سخن او چنين است : روايت شده كه ابرهة بن صباح اشرم ، پادشاه يمن ، از طرف اَصْحَمَه نجاشي ، كليسايي در صنعا ساخت و آن را « قليس » نام گذارد و بر آن شد كه حاجيان را بدان سوي سوق دهد . مردي از كِنانه بيرون شد و شبانه به در ( كليسا ) نشست ( و قضاي حاجت كرد ) . ابرهه از اين كار به خشم آمد و گفته شده است كه گروهي از اعراب آتشي برپا كردند و باد شعله هاي آن را به آن ( كليسا ) زد و سوزاند و ابرهه سوگند ياد كرد كه كعبه را ويران كند . بنابراين از حبشه بيرون شد و فيلي به نام « محمود » ، همراه خود كرد . اين فيل بسيار تنومند بود و دوازده فيل يا هشت فيل ديگر همراهي اش مي كردند . هزار فيل نيز گفته اند كه با وي همراه بود . برخي نيز از تنها همين يك فيل سخن گفته اند . وقتي ابرهه به « مَغَمّس » ( 1 ) رسيد ، عبدالمطلب به سراغش رفت و يك سوم اموال « تهامه » را به او پيشنهاد داد تا ( بگيرد و ) باز گردد ، ولي ابرهه نپذيرفت و لشكريانش را آماده كرد و فيل را پيش فرستاد . وقتي فيل را به سوي حرم ( كعبه ) سوق مي دادند به زانو مي نشست ( 2 ) و تكان نمي خورد ، ولي وقتي آن را به سوي يمن يا جاهاي ديگر مي راندند ، شتاب مي كرد . خداوند پرندگاني سياه يا سبز و يا سفيد فرستاد كه هر يك سنگي در منقار و دو دانه سنگ بزرگتر از عدس و كوچك تر از نخود در پاي داشتند . آنگاه مي گويد : وقتي سنگ ها روي سرِ كسي مي افتاد ، از مخرج او بيرون مي آمد . روي هر سنگ نيز نام كسي كه بر سرش مي افتاد ، نوشته شده بود . بدين ترتيب آنها فرار كردند و به هلاكت رسيدند و به همه سو پراكنده شدند . خودِ ابرهه ، سرانگشتانش فرو افتاد و به هلاكت رسيد و بلا فاصله سينه اش شكافته شد و قلبش بيرون ريخت و وزيرش « اَبو يكسوم » در حالي كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مغمّس ، تنگه اي نزديك مكه ، در ناحيه شرق است . نكـ : الروض الأُنُف ، ج1 ، ص68
2 ـ سهيلي توضيحي بر كلمه « برك » ( كه در متن به « زانو نشستن » ترجمه شد ) آورده است . از اين قرار : به زانو نشستن فيل جاي تأمل دارد ؛ زيرا فيل به زانو نمي نشيند . احتمال دارد منظور افتادن فيل به زمين به فرمان خداوند متعال باشد و احتمال هم دارد كه فيل همان كاري را كه ( شتر ) زانو زده انجام مي دهد و از جاي خود تكان نمي خورد ، انجام داده باشد . اين را نيز شنيده ام كه مي گويند : در فيل ها ، گونه اي وجود دارد كه مانند شتران به زانو مي نشيند ، اگر چنين باشد كه درست است وگرنه همان تفسيري كه ارائه داديم ، پذيرفتني است . نكـ : الروض الأُنُف ، ج1 ، ص71
352 |
پرنده اي بالاي سرش به پرواز بود فرار كرد تا به نجاشي رسيد و داستان را برايش باز گفت و همينكه داستان را به پايان رساند ، سنگ بر وي افتاد و پيش پاي نجاشي به هلاكت رسيد . گفته شد كه مردم مكه به اموال حبشي ها دست يافتند و عبدالمطلب جواهرات و طلاهاي آنان را جمع كرد و از آن پس ، تواناتر گرديد .
سهيلي مي گويد : داستان فيل در اول محرّم سال 882 از تاريخ ذي القرنين ( 1 ) اتفاق افتاد .
ابوعمربن عبدالبرّ مي گويد : اما نظر محمدبن موسي خوارزمي چنين است كه : آمدن فيل و اصحاب فيل به مكه در تاريخ سيزده روز مانده به پايان محرم بوده است . غير از خوارزمي نيز همين تاريخ را گفته و روز يكشنبه را نيز افزوده است . اول محرمِ آن سال ، روز جمعه بود .
حافظ دمياطي ، از ابوجعفر محمدبن علي نقل كرده كه آمدن فيل در نيمه محرم بوده است . از اين مطالب نتيجه گيري مي شود كه در تاريخ آمدن فيل به مكه در ماه محرم ، سه قول وارد شده است : اول محرم يا نيمه آن و يا سيزده روز مانده به پايان آن .
در به هلاكت رسيدن كساني كه قصد سوء به كعبه داشته اند ، اخبار ديگري نيز وارد شده كه از جمله از ام المؤمنين امّ سلمه به نقل از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روايت شده كه فرمود : « گروهي كه قصد سوء به كعبه داشته باشند ، در زميني هموار فرو كوفته مي شوند » . از جمله اخبار وارده در انتقاد از كساني كه به كعبه و اطراف آن بي حرمتي كرده اند ، روايتي در « سيره ابن اسحاق » و جاهاي ديگر از عايشه آمده كه گفته است : شنيده ايم كه « اساف » و « نائله » مرد و زني از جرهم بوده اند كه در كعبه به قضاي حاجت پرداختند ، خداوند آنان را به صورت دو سنگ درآورد .
ديگر روايتي است كه در « معجم الكبير » طبراني به نقل از « حُوَيطب بن عبدالعزّي » آمده كه گفته است : در زمان جاهليت در محوطه كعبه نشسته بوديم ، زني را ديديم كه به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تاريخي كه سرآغاز آن سلطنت اسكندر مقدوني است ( 346 ق . م ) .
353 |
كنار كعبه آمد و شروع به شكايت از شوهرش و درد دل با كعبه كرد . شوهر دستش را به سوي او دراز كرد ، ولي دستش خشك شد . پس از اسلام او را ديدم كه هنوز فلج بود .
از ديگر اخبار ، روايتي است كه در تاريخ ازرقي به هنگام بيان اخباري از ابن جُرَيج آمده و در آن از حُمس و ديگران سخن رفته و از جمله گفته شده است : نيز زني لخت كه از زيبايي هم بهره داشت ، به قصد طواف آمد . مردي او را ديد و شيفته اش شد . او نيز وارد محوطه طواف شد و در كنارش به طواف پرداخت تا او را لمس كند و بازويش را نزديك بازوي وي آورد ، ( ولي دو بازوي آنها بهم چسبيد ) . آن دو از طرف ( دروازه ) بني سهم از مسجد خارج شدند و پا به فرار گذاشتند و از اين مجازاتي كه گرفتارش شده بودند وحشت كرده بودند . يكي از شيوخ قريش در خارج مسجد ايشان را ديد ، داستان را پرسيد آنها نيز برايش باز گفتند . به ايشان گفت : به همان جايي كه دچار اين گرفتاري شدند باز گردند و به درگاه الهي دعا كنند و سوگند خورند كه از اين پس ، اين كار را نكنند . آنها نيز چنين كردند و دست به دعا برداشتند و نيت خود را پاك گرداندند . آنگاه بازويشان از هم باز شد و هر كدام به راه خود رفت .
محبّ طبري اين خبر را به طور مختصر ذكر كرده و آن را به ابن جوزي نسبت داده است . ابن جوزي نيز آن را به كسي ديگر غير از ابن جريج نسبت داده كه ما در اينجا آن چنان كه در « القري » آمده است باز مي گوييم و از مسعر ، از علقمة بن مرثد نقل است كه گفت : در حالي كه مردي مشغول طواف كعبه بود متوجه بازوي زني شد . پس ساعد خود را بر ساعد وي قرار داد و كامجويي كرد و لذت گرفت . در اين حالت ساعد آن دو به هم چسبيد . يكي از شيوخ سر رسيد و گفت : به همانجايي كه اين كار را كردي بازگرد و با خداي كعبه پيمان بند كه اين كار را تكرار نكني . او نيز چنين كرد و رهايي يافت . سهيلي نيز اين خبر را به طور مختصر به گونه اي آورده كه برداشت ديگري از آن مي شود ؛ زيرا پس از بيان اندكي از اخبار « حمس » و « حلّه » و طواف عريان و لخت حله اي ها به گِرد كعبه مي گويد : و از جمله آنچه در عريان بودن آنان در طواف آمده ، اين كه مردي و زني به طواف مي پرداختند كه مرد به زن چسبيد ، در اين هنگام بازوي مرد به بازوي زن چسبيد
354 |
( ايشان وحشت كردند در حالي كه به هم چسبيده بودند ، از مسجد خارج شدند و هيچ كس را توان جدا كردن بازوان آنها از يكديگر نبود ) ( 1 ) تا اين كه كسي به ايشان گفت از آنچه در دل داشتيد ، توبه كنيد و در توبه خود به درگاه الهي اخلاص داشته باشيد ، آنها چنين كردند و از يكديگر جدا شدند . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ متن داخل كروشه به نقل از پاورقي كتاب از اصل كتاب « الروض الأُنُف » افزوده شد .
2 ـ الروض الأُنُف ، ج1 ، ص232