بخش 16
باب شانزدهم : مقام ابراهیم خلیل ویژگی های مقام تزیین مقام شکل ظاهری مقام و مصلای آن فاصله مقام تا نقاط مختلف کعبه مقام در جاهلیت و اسلام در فضایل مقام هلاکت تعرض کنندگان به مقام باب هفدهم : حِجْر اسماعیل جایگاه حجر و ارتباط آن با کعبه محل حجر و ابعاد و اندازه های آن نماز گزاردن در حجر اسماعیل دعا در حجر ، زیر ناودان مکان هایی در اطراف کعبه که پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) باب هجدهم : ابعاد مسجدالحرام و مراحل توسعه آن
375 |
باب شانزدهم :
مقام ابراهيم خليل ( عليه السلام )
ويژگي هاي مقام
اين مقام ، همان سنگي است كه حضرت ابراهيم خليل ( عليه السلام ) ، هنگامي كه كعبه را مي ساخت ، روي آن ايستاد . اين مطلب از ابن عباس و سعيدبن جبير و ديگران روايت شده است ، همچنين گفته اند هنگامي كه مردم را به حج فرا خواند روي اين سنگ ايستاد .
همچنين در خبر مفصّلي آمده است : زماني كه ابراهيم سفري به سرزمين مكه داشت وبه دنبال اسماعيل بود و عروسش ـ همسر اسماعيل ـ سر او را مي شست ، روي اين سنگ ايستاد ، ليكن سعيدبن جبير آن را ضعيف مي داند . البته مي توان همه اين گفته ها را درست دانست ؛ بدين معني كه براي همه اين كارها ، روي اين سنگ ايستاده است . والله اعلم .
ازرقي ( 1 ) ، ابن جبير ( 2 ) و ابن جماعه از ويژگي ها و اندازه مقام مطلب نوشته اند و ما همه آنها را در اصل اين كتاب آورده ايم ، ولي در اينجا تنها به آنچه ابن جماعه آورده ، بسنده مي كنيم ؛ چرا كه از همه رساتر و گوياتر است :
دايي ام قاضي حرمين محبّ الدين نويري گويد : قاضي عزّالدين بن جماعه به نقل از ازرقي يادآور شده است كه اندازه ( طول ) مقام ، يك ذرع و ( عرض آن ) دو پا و هفت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان ، ج1 ، ص 288
2 ـ رحله ابن جبير ، ص 62
376 |
انگشت است . من در سال هفتصد و پنجاه سه ، زماني كه مجاور ( ساكن ) مكه بودم ، اين اندازه ها را گرفتم و ارتفاع آن را از زمين نيم ذرع و يك چهارم ذرع و يك هشتم ذرع ( 87 ذرع ) ، با ذرع متداول در مصر براي اندازه گيري پارچه يافتم . قسمت بالايي مقام از هر جهت مربع است و اندازه آن ، نيم ذرع و ربع ذرع ( سه چهارم ذرع ) است و جاي پاها نقره اندود است و عمق آن از روي نقره ، هفت و نيم قيراط در مقياس ذرع پارچه اي است .
تزيين مقام
نخستين كسي كه مقام ( ابراهيم ( عليه السلام ) ) را آراست ، خليفه مهدي عباسي ( 1 ) بود ؛ زيرا زماني كه مقام ابراهيم از زمين برداشته شد ، به دليل سستي سنگ آن آسيب ديد ؛ پرده داران به طور كتبي جريان را براي مهدي ( خليفه عباسي ) گزارش كردند و بيم خود را از فروپاشي آن اعلام داشتند . او نيز هزار دينار يا بيشتر فرستاد كه با استفاده از اين مبلغ ، از بالا و پايين آن را محكم كردند و در زمان متوكّل نيز بر طلاكاري هاي آن افزوده شد و روي زيورهاي قبلي ، زيور شد كه اين در زمان حج سال 236 بود . سپس جعفربن فضل عباسي ، كارگزار مكه و محمدبن حاتم ، زيور و طلاهايي كه در زمان خلافت متوكّل بر مقام نهاده شده بود ، كندند و سكّه زدند و آن را براي جنگ با اسماعيل بن يوسف علوي ـ كه در سال 251 در مكه قيام كرد ـ هزينه كردند .
زيوري كه مهدي خليفه عباسي بر مقام گذاشته بود ، همچنان پا برجا بود تا اين كه در محرّم سال 256 و به منظور تعمير آن ، كنده شد ؛ زيرا پرده داران به علي بن حسن عباسي كارگزار مكه گزارش كردند كه مقام در حال فروپاشي و سنگ هاي آن رو به ويراني گزارده است و بيم خرابي كامل آن مي رود و از وي خواستند تا به مرمّت آن بپردازد و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ محمد مهدي بن منصور عباسي است كه پس از فوت پدرش ابوجعفر منصور در سال 158 هـ . خلافت را بر عهده گرفت و تا زمان وفات در سال 169 هـ . خليفه باقي ماند .
377 |
استحكامش بخشد . او نيز به درخواست ايشان توجه كرد و براي تزيين آن طلا و نقره در اختيارشان گذاشت . او دو بند ؛ يكي طلايي به وزن هزار مثقال هشت مثقال كم و ديگري بندِ نقره اي ساخت ( كه استحكامش بخشد ) و مقام را به دارالإماره آورد و در آنجا مواد مختلف با جيوه برآن نهاد و محكم بسته شد تا بدان بچسبد . اين سنگ ( مقام ) ، هفت قطعه بود ، در سال 255 كه براي تعمير برداشته شد ، از يكديگر جدا شده بود . كسي كه در اين سال آن را با دست خود بسته و محكم كرده بود ، بِشْر خادم ، خدمتكار خليفه معتمد عباسي ( 1 ) بود . مقام ( ابراهيم ( عليه السلام ) ) پس از بسته شدن و آراسته گرديدن ، به جاي خود باز گردانده شد كه اين كار در روز دوشنبه هشت شب گذشته از ماه ربيع الأول سال 256 ، انجام گرديد ، كار زيور بستن و آراستن آن در محرم و صفر همين سال انجام شده بود .
در اوايل ماه ربيع الأوّل ، دو طوق يا بند طلايي كه براي مقام ساخته و كار گذاشته شده بود ، فراختر شدند و مجدداً برآن كار گذاشته شدند و ( مقام ) در تاريخي كه گفته شد در جاي خود قرار گرفت . اين بود خلاصه اي از آنچه فاكهي در باره زيور و آراسته هاي مقام بيان كرده بود . سخن وي بسي مفصل تر بود كه ما در اصل اين كتاب به تمامي ، آورده ايم .
ازرقي ( 2 ) همچنين يادآور شده است كه زيور و آراسته هاي مقام ، در زمان مهدي و متوكّل صورت گرفت ، ولي تاريخ انجام اين كار در زمان المهدي را ـ كه به گفته « فاكهي » سال 161 بوده ـ ذكر نكرده است .
شكل ظاهري مقام و مصلاي آن
در باره ويژگي اين مكان ، بايد گفت كه در حال حاضر گنبدي بلند ، از چوب ثابت و قائم بر چهار ستون سنگي تراش شده است كه ميان اين ستون ها از چهار سو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ گفته مي شود كه معتمد عباسي ، در سال 256 خلافت را بر عهده گرفت و تا سال وفات يعني 279 هـ . ق . در اين مقام باقي ماند . بنا بر اين خليفه مورد نظر در تاريخ ياد شده بايد مهتدي باشد و نه معتمد .
2 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص 256 و پس از آن .
378 |
دريچه هايي آهني قرار دارد ؛ از سمت شرق وارد مقام مي شوند و دور تا دور اين گنبد داراي نقش و طلاكاري شده و سقف آن با آهك سفيد گرديده است . جاي نماز در حال حاضر ، سقف گونه اي ( ساباط ) سوار بر چهار ستون است كه دو ستون مربوط به گنبد است كه سمت زميني آنها نقش دار و طلاكاري است و سمت بالاي آنها با آهك سفيد شده است . تازه ترين زماني كه اين قسمت مرمّت شد ، رجب سال 810 ( 1 ) است . نام ملك ناصر فرج واليِ ديار مصر و شام به عنوان بانيِ اين عمارت و نيز نام ملك ناصر محمدبن قلاوون صالحي واليِ مصر در پنجره شرقي اين مكان به عنوان بانيِ اين عمارت در سال 728 نوشته شده است .
مقام در ميان اين چهار پنجره آهني ، درونِ گنبدي آهني ، كه در زمين ثابت شده ، واقع است ؛ گنبدي كه روي آن قرار دارد نيز با سُرب ريخته شده در زمين ، ثابت گشته به طوري كه جز با كلنگ و تيشه نمي توان گنبد آهني را از جاي خود در آورد . و چه بسا اين گنبد آهني كه در حال حاضر مقام درون آن قرار گرفته ، همان گنبدي باشد كه به هنگام آمدن حجاج به مكه ، روي مقام قرار داده مي شد تا مورد حفاظت قرار گيرد ؛ زيرا به گفته ابن جبير ( 2 ) ازدحام و يورش جمعيت را بيشتر تحمّل مي كرد .
او اظهار مي دارد كه در زمان سفرش ، مقام در جايي ثابت نبوده و جابجا مي شده است ؛ گاهي در كعبه و در همان جايي كه پلّكاني منتهي به پشت بام كعبه در آن قرار داشت ، نهاده مي شد و گاهي نيز در همين جايي كه اكنون واقع است ، درون گنبدي چوبي ، قرارش مي دادند و هنگامي كه موسم حج فرا مي رسيد ، گنبد چوبي را برمي داشته و به جاي آن گنبدي مي گذاشتند . ابن جبير اين مطلب را در دو جاي سفرنامه اش آورده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ در مورد حوادث اين سال ، ابن حجر يادآور شده است كه پادشاه هند در بنگاله كه نامش احمدخان بن ميرخان بن ظفرخان بوده و پدرش كافر بود و سپس اسلام آورد و جد خود را كشت . . . . اين پادشاه خيمه سرخ بسيار بزرگي را به مكه فرستاد تا بر طواف كنندگانِ گرد كعبه سايه افكن باشد . قسمتي از آن نصب شد و نصب بخش اعظم آن تا كسب اجازه از والي مصر ، به تأخير افتاد و سپس به فراموشي سپرده شد و والي مكه آن را براي خود برداشت . نكـ : « اِنباء الغمر بأنباء العمر » ، ج2 ، ص388
2 ـ رحلة ابن جبير ، ص63
379 |
متن مطلب او كه گوياي ثابت نبودن جاي مقام است . وي پس از ذكر عمره مُكْثِربن عيسي بن فُلَيْتَه ، امير مكه ، در ماه رجب سال 579 ؛ همان سالي كه ابن جبير براي حج به مكه رسيد ، مي گويد : وقتي او ( مُكْثر ) طواف گزارد ، در ملتزم به نماز ايستاد . سپس به مقام آمد و پشت آن نماز خواند . مقام را براي او از كعبه بيرون آوردند و در گنبدي چوبين قرار دادند تاپشت آن نماز بگزارد . وقتي نمازش پايان يافت ، گنبد چوبي را از روي مقام برداشتند تا بتواند آن را لمس كند و برآن دست نهد و پس از آن ، گنبد روي مقام نهاده شد . ( 1 )
من ندانستم كه چه هنگام مقام را در گنبد به صورت فعلي ، ثابت كردند . اما در مورد گنبد آهني كه روي مقام قرار گرفته و مقام درون آن گذارده شده است ، گمان مي كنم نخستين بار ، ملك مسعود واليِ يمن و مكه آن را ساخت .
فاصله مقام تا نقاط مختلف كعبه
در تاريخ ازرقي ، طي روايتي كه سند آن به خودش مي رسد ، آمده است : فاصله ميان ركن اسود ( ركني كه حجرالأسود در آن است ) تا مقام ابراهيم ( عليه السلام ) بيست و نه ذرع و نه انگشت مي باشد و فاصله ميان ديوار كعبه از وسط تا مقام ، بيست و هفت ذرع و فاصله ميان شاذروان كعبه تا مقام ، بيست و شش ذرع و نيم و از ركن شامي تا مقام ، بيست و هشت ذرع و هفده انگشت است . سپس مي افزايد : فاصله مقام تاچاه زمزم ، بيست و چهار ذرع و بيست انگشت است . ( 2 )
قاضي عزالدين بن جماعه ، بنا بر آنچه دايي ام از وي نقل كرده ، چنين مي گويد :
فاصله جلوي پنجره اي كه مقام در آن است ، تا شاذروانِ كعبه ، بيست ذرع و دو سوم ذرع و يك هشتم ذرع به ذرع آهني است كه پيشتر به آن اشاره داشتيم و برخي فاصله ها را كه ازرقي در اين مورد بيان كرده ، از نزديك اندازه گرفتيم كه از اين قرار بود :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ رحله ابن جبير ، ص 109
2 ـ اخبار مكه ، ج2 ، صص 85 و 86
380 |
فاصله ركن كعبه كه حجرالأسود در آن است و ركن يماني تا اركان صندوق ( گنبدي شكلي ) كه مقام در آن قرار دارد ، از درون پنجره اي كه صندوق در آن واقع است ، يك ششم كمتر از بيست و چهار ذرع است و فاصله وسط ديوار شرقيِ كعبه تا وسطِ صندوق روبه روي آن ، يك چهارم ذرع كمتر از بيست و دو ذرع است و فاصله ميان ركن شامي كعبه در آن سوي حِجْر و ركن شامي صندوق سي و سه ذرع و ( بالأخره ) فاصله ميان ركن شرقي صندوق تا ركن كعبه كه چاه زمزم روبه روي آن است ، ( 31 ) ذرع كمتر از پانزده ذرع است ؛ همه اين اندازه ها با ذرع آهني محاسبه شده است .
مقام در جاهليت و اسلام
ازرقي با سندي كه به خودش منتهي مي شود ، روايت كرده كه جدّم گفت : عبدالجبّار ابنورد نقل مي كرد : از ابن ابي مليكه شنيدم كه مي گفت : جاي مقام در همين جايي است كه اكنون قرار گرفته است و در زمان جاهليت و نيز در عهد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و ابوبكر و عمر در همين مكان قرار داشت . البته در زمان خلافت عمر سيل آن را جابجا كرد و روبه روي كعبه قرار داد تا اين كه عمر در حضور مردم به جاي خود باز گرداند .
ازرقي در مورد جاي مقام ، به نقل از عمروبن دينار و سفيان بن عيينه ، مطالبي سازگار با روايت ابن ابي مليكه ، آورده است . ( 1 )
فاكهي نيز از عمروبن دينار و سفيان بن عيينه ، تقريباً همان را كه ازرقي نقل كرده ، آورده است . ليك محبّ طبري در « القري » به نقل از مالك ، مطالب مغايري دارد ، آنجاكه مي نويسد : مالك در « المدوَّنه » گويد : مقام در زمان حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) در جاي امروزي آن قرار داشت و مردمانِ زمان جاهليت از بيم سيل ، آن را به كعبه چسباندند . در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و ابوبكر نيز به همين وضعيت بود ولي وقتي عمر به خلافت رسيد ، آن را با رعايت اندازه هايي كه پيش از جابجايي با ريسمانهايي به جاي مانده بود ، مشخص شده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص 33
381 |
بود ، باز گرداند .
محبّ طبري آنگاه مي افزايد : اين سخن آشكارا با آنچه ازرقي به نقل از ابن ابي مليكه ذكر كرده و نيز با سياق حديث صحيح و طولاني جابر ، تناقض دارد . رواياتي كه مشابه آن نقل شده ، خود شاهدي بر ترجيح روايت ابن ابي مليكه است . در روايت جابر چنين آمده است : سپس به طرف مقام ابراهيم ( عليه السلام ) آمد و آيه : { وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلّيً . . . } را خواند و مقام را ميان خود و كعبه قرار داد . آنچه از اين عبارت به ذهن متبادر مي شود آن است كه مقام به كعبه چسبيده نبود ؛ زيرا اگر چسبيده باشد در عرف نمي گويند به طرف مقام آمد و در صورتي چنين مي گويند كه بتوان به سمت آن رفت يا در پشت آن قرار گرفت و اگر چسبيده باشد ، تنها مي توان در جلوي آن قرار گرفت .
در اصل اين كتاب ، بقيه سخنان محبّ طبري و نيز سخني از مالك در همين مورد را آوره ايم و آنچه را كه صواب ديده ايم روشن ساخته ايم .
موسي بن عقبه در « مغازي » خود و ابو عَرُوبه در « الأوائل » و فاكهي در كتاب خود ، مطلبي سازگار با نظر مالك ، مبني بر اين كه مقام ( ابراهيم ( عليه السلام ) ) در زمان جاهليت در طرف روبه روي كعبه به آن چسبيده بود ، آورده اند .
موسي بن عقبه گويد : مالك در روايتي گفت : ادعا شده است كه مقام به كعبه چسبيده بود و پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آن را به اين جايي كه در اين دوران هست ، تغيير مكان داد . او اين مطلب را در ضمن خبر فتح مكه ذكر كرده است . ابوعَرُوبه نيز در روايتي كه از وي داريم ، مي گويد : سلمه از عبدالرزاق ، از معمر ، از حميد اَعرج ، از مجاهد نقل كرده كه گفت : مقام در كنار كعبه قرار داشت و بيم سيلاب بر آن مي رفت ؛ مردم پشت آن به نماز مي ايستادند .
اين بود خلاصه داستان باز گرداندن مقام از سوي عمر به جاي كنوني آن و آنچه ميان او و مطّلب بن ابيوداعه سهمي در باره جاي آن ـ كه مطّلب تحقيق كرده بود ـ وجود داشت .
ابوعَرُوبه همچنين مي گويد : سلمه از عبدالرزاق ، از ابن جُرَيج نقل كرده كه گفته
382 |
است : از عطا و ديگر دوستان شنيدم كه مي گفتند : خليفه عمر اوّلين كسي بود كه مقام را برداشت و در جاي فعلي آن گذارد و پيش از آن جلوي كعبه قرار داشت .
اما فاكهي مي نويسد : عبدالله بن ابي سلمه ، از عبدالجباربن سعيد ، از ابن ابي سبره ، از موسي بن سعيد ، از نوفل بن معاويه ديلي نقل كرده كه گفت : من در زمان عبدالمطّلب مقام را ديدم كه همچون پيش دري ، به كعبه چسبيده بود . فاكهي با سندي كه به عبدالله بن سلام مي رسد ، خبري را روايت كرده كه در آن ـ با اشاره به فراخوان مردم از سوي حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) براي حج ، از بالاي مقام ـ آمده است : وقتي اين كار را كرد دستور داد مقام را طوري قرار دهند كه روبه روي او قرار گيرد و او خود همواره روبه روي باب كعبه به طرف آن ، به نماز مي ايستاد . همچنين در اين خبر آمده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تا زمان وفات از مدينه به مكه مي آمد ، در كنار مقام و در حالي كه به كعبه چسبيده بود ، به نماز مي ايستاد .
فاكهي مي گويد : زبيربن ابي بكر ، از يحيي بن محمدبن ثوبان ، از سليم ، از ابن جُرَيج ، از عثمان بن ابي سليمان ، از سعيدبن جبير نقل كرده كه مي گفت : مقام روبه روي كعبه قرار دارد و حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) هنگامي كه بناي كعبه بالا آمد ، روي آن ايستاد تا برآن مُشْرف شود . وي مي گويد : وقتي مردمِ بسياري گرد آمدند ، عمر بيم آن داشت كه آن را لگدمال كنند ، از اين رو جاي آن را به محلّ فعلي ، در راستاي همان جايي كه جلوي كعبه قرار داشت ، تغيير داد .
فاكهي مي گويد : يعقوب بن حميدبن كاسب ، از عبدالعزيزبن محمد ، از هشام بن عروه از پدرش نقل مي كند كه عبدالعزيز احتمال مي دهد به نقل از عايشه باشد كه گفته است مقام در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در كنار كعبه قرار داشت . فاكهي مي گويد : يكي از مكي ها مي گويد : ميان مقام و كعبه ، راهي براي عبور بزها وجود داشت .
در آنچه كه مالك و ابن عقبه و ابوعَرُوبه و فاكهي در باره نزديكي مقام به كعبه گفته اند ، ذكري از محل دقيق آن به ميان نيامده است ، جز اينكه در خبري كه فاكهي از سعيد بن جبير نقل كرده ، جاي مقام در نزديكي كعبه به تقريب معلوم مي گردد ؛ زيرا در اين خبر اشاره شده كه جاي فعلي آن ، به محاذات محلّ قرار گرفتن آن در برابر كعبه بوده
383 |
و مقام در حال حاضر درون صندوقي ( يا چارچوبي ) است كه در ميان آن چهار پنجره مزبور قرار دارد و اين صندوق به اندازه تقريباً دو ذرع آهني و پنج قيراط فاصله دارد . اين دو ذرع نيز اندازه نصف حفره چسبيده به شاذروان كعبه است . نيمه حفره اي كه در اينجا اشاره شده ، آن نيمه اي است كه در كنار حِجْر قرار دارد و آن قيراط هاي افزون بر دو ذرع ( يعني پنج قيراط ) نيز در راستاي صندوقي است كه مقام در آن قرار دارد و در جهت حفره و بعد از حِجْر است . اگر چنين باشد جاي مقام را مي توان نسبت به كعبه به تخمين معين كرد .
مقام ابراهيم در فاصله نيمه حفره ، از سمتِ حِجْر و پنج قيراط افزون بر دو ذرع قرار دارد ؛ زيرا در اين صورت به محاذات محلّي كه در حال حاضر مقام در آن قرار دارد مي رسيم و اگر چنين باشد با قول كسي كه مي گويد محل فعليِ مقام در راستاي جاي آن در كنار كعبه است مطابق مي شود .
فقيه محمدبن سُراقه عامري در كتاب خود « دلائل القبله » در باره جاي مقام در نزديكيِ كعبه ، سخني دارد كه با اين گفته ، كه جاي آن در راستاي جاي قبلي آن نسبت به كعبه است ، مغاير مي باشد .
متن گفته ابن سراقه چنين است : از باب ؛ يعني باب كعبه تا مصلاّي آدم ( عليه السلام ) ـ كه پس از فراغت از طواف و نزول توبه الهي ، به نماز ايستاد و جاي فرسوده از تكيه گاه كعبه نيز در همان جاست ـ كمي بيش از نُه ذرع است . مقام ابراهيم ( عليه السلام ) نيز همانجا بود و هم در آنجا بود كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پس از طواف ، دو ركعت نماز گزارد و خداوند آيه { وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلّيً . . . } را بر وي نازل كرد و پس از آن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مقام را به جايي كه اكنون هست ؛ يعني در بيست ذرعي كعبه منتقل كرد تا طواف به دليل حضور نمازگزاراني كه پشت مقام به نماز مي ايستند ، قطع نگردد يا مردم در ازدحام ها ـ به خاطر طواف ـ نماز در آنجا را ترك نكنند و گِردي پيرامون كعبه كامل شود و امام ( جماعت ) از هرسوي ديده شود . پس از آن سيلاب مقام را با خود برد و از مسجد بيرون كرد ، خليفه عمر دستور داد آن را به همان جايي كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) گذاشته بود ، باز گرداندند و فاصله ميان جاي
384 |
فرسوده ، كه همان مصلاّي حضرت آدم ( عليه السلام ) است تا ركن شامي ، هشت ذرع است .
پيش از اين در باب هشتم اين كتاب و در ميان مصلاّي حضرت آدم ( عليه السلام ) برخي مطالب ابن سُراقه را نقل كرديم كه بر اساس آن بايد جاي مصلاّي حضرت آدم ( عليه السلام ) و جاي فرسوده از تكيه گاه كعبه و جاي مقام را ـ با توجه به مطالب ابن سراقه در بيان فاصله ميان مقام و ركن كعبه ( پس از حِجْر ) كه دو ذرع و دو سوم ذرع آهني از سمت حفره به سوي حجر است ـ در نزديكي كعبه تلقي كنيم و بنا بر اين ، مقام نسبت به كعبه ، به ميزان دو ذرع و دو سوم خارج از حفره قرار مي گيرد و بنا بر آنچه تاكنون گفته شده ، جاي مقام در امتداد جاي فعلي خود نسبت به كعبه است . جاي آن نسبت به كعبه نيز در نيمه حفره اي است كه پس از حِجْر قرار دارد .
فاكهي ، درباره محلي كه به هنگام سيل ، مقام را به كعبه بستند ، مي گويد : از برخي مردم مكه نقل شده ، جايي كه مقام را به ديوار روبه رويي كعبه بستند ـ عمربن خطاب آن را به جاي خود باز گرداند ـ بدين صورت تعيين مي شود كه طواف كننده از حِجر شامي به سوي شاذروان كعبه تعداد هفت سنگ را بشمارد و به سنگ هفتم كه رسيد به همان جاي مورد نظر رسيده است و در غير اين صورت ، در محلّ نهمين سنگ شاذروان كعبه نيز قرار داشته است .
فاكهي در جاي ديگري از كتابش ، مطلبي به اين معنا دارد كه اين نشانه جايي است كه عبدالله بن سائب مخزومي يادآور شده است كه در روز فتح مكه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را در حال نماز در آن ديده و ازرقي ( 1 ) نيز چنين مطلبي را يادآور شده است .
آنچه ابن سُراقه در اين باره كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مقام را به جاي فعلي باز گرداند ، گفته است : با گفته هاي ابن عقبه تأييد مي گردد و آنچه را كه خواهم گفت با مطالب ذكر شده از سوي سعيدبن جبير و عطا و ديگران در اين باره كه خليفه عمر نخستين كسي است كه آن را به جاي خود باز گرداند ، مغايرت دارد .
فاكهي خبري را يادآور شده كه به موجب آن ، كارگزاران ( مكه ) آن را در محل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص 34
385 |
فعلي قرار داده اند و معلوم مي شود كسي جز عمر آن را باز گردانده است . بنا بر اين ، در مورد اين كه چه كسي مقام را به جاي خود باز گردانده است ، سه نظر وجود دارد :
الف : اين كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چنين كرد ب : عمر انجام داد ج : اين كه كسي غير از عمر ، اين كار را انجام داد .
مشهور آن است كه عمر چنين كرده است . خبر ذكر شده از سوي فاكهي ، به نقل از سعيدبن جبير حكايت از آن دارد كه عمر مقام را به جاي خود بازگرداند تا مبادا مردم آن را لگدمال كنند ، ولي آنچه معروف است اين كه عمر به اين دليل كه سيلاب مشهور به « اُمّ نهشل » آن را از جاي خود كنده بود ، به جاي اولش باز گرداند .
فاكهي خبري را يادآور شده كه به موجب آن ، مردي از آل عابدبن عبدالله بن مخزوم به عمر گفته است كه جاي نخستين مقام را مي شناسد . آن كسي كه به عمر چنين گفت ، بنا به گفته ازرقي و فاكهي و ديگران ، مطّلب بن ابيوداعه سهمي است .
آنچه ابن سراقه ، در باره فاصله فعلي مقام تا كعبه بيان كرده است ، درست نيست ؛ زيرا خيلي از آنچه كه ازرقي گفته ، كمتر است . ذرعي كه ابن سراقه و نيز ازرقي با آن اندازه گيري كرده اند ، ذرع دستي است . گفته هاي ابن سراقه جز از اين جنبه نيز ، جاي تأمل دارد . ابن جبير در سفرنامه خود مطلبي دارد به اين مضمون كه حفره ناقصي كه روي كعبه قرار دارد ، نشانه جاي مقام در زمان حضرت ابراهيم خليل ( عليه السلام ) است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آن را به جاي فعلي آن كه مصلاّست ، باز گرداند . اين مورد نيز جاي تأمل دارد ؛ زيرا جاي فعلي مقام مسلّما و بدون هيچ ترديدي همان محلي است كه در زمان حضرت ابراهيم خليل ( عليه السلام ) بوده است و اختلاف نظر در آن است كه آيا محل فعلي ، همان جايي است كه ـ به گفته ابن ابي مليكه ـ در زمان پيامبر قرار داشته و يا بنا به نظر مالك ، جز آنجاست .
سخن ابن جبير از جهت ديگري نيز جاي تأمل دارد كه در اصلِ اين كتاب در باره آن توضيح داده ايم .
در تاريخ ازرقي تاريخ و سالي كه عمر مقام را ـ پس از جا به جا شدن براثر سيل ، به
386 |
جاي كنوني ـ منتقل كرد نديده ام ( 1 ) كه بنا به گفته ابن جرير ( 2 ) و نيز ابن اثير در كامل ( 3 ) سال هفده هجري است . سال هجده نيز گفته شده كه از سوي ابن حمدون در تذكره بيان شده است . والله اعلم بالصواب .
در فضايل مقام
شكي نيست كه فضيلت مقام ، بنا به نصّ قرآن كريم و سنت شريف و صحيح نبوي ، مشهور و مسلّم است . در قرآن كريم آيه : { فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ . . . } آمده است كه بنا بر روايات صحيح و مشهور ، مراد همين مقام است . البته گفته شده كه مراد تمام مناسك حج و يا عرفه و يا مزدلفه است و نيز گفته شده كه مراد همه حرم است . و اما از نظر سنت نبوي ، پيش از اين در فضيلت حجرالأسود حديث عبدالله بن عمروبن عاص را آورديم كه گفت : از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شنيدم كه مي فرمود : حجر ( الأسود ) و مقام ، دو ياقوت از ياقوت هاي بهشتي اند كه خداوند نور آنها را فروپوشاند و اگر فرو نمي پوشاند ، از مشرق تا مغرب را روشني مي بخشيدند .
و در تاريخ ازرقي ، به نقل از مجاهد روايتي آمده كه مي گويد : در روز قيامت ، ركن و مقام ، هركدام همچون ( كوه ) ابوقبيس پيش مي آيند و نسبت به كساني كه حق آنها را به جاي آوردند ، شهادت مي دهند و حق شناسي مي كنند .
هلاكت تعرض كنندگان به مقام
فاكهي مي نويسد : برخي مي گويند : مردي يهودي يا مسيحي در مكه بود كه جُرَيج نام داشت و تظاهر به اسلام مي كرد . او در مكه شبي اقدام به دزديدن مقام كرد . پس از جستجو آن را نزد وي يافتند و او مي خواست مقام را براي پادشاه روم بفرستد . فاكهي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص 35
2 ـ تاريخ الرسل والملوك ، ج4 ، ص 68
3 ـ الكامل في التاريخ ، ج2 ، ص 537
387 |
مي افزايد : مقام را از وي گرفتند و گردنش را زدند .
ابوطاهر قرمطي نيز مي خواست آن را بردارد ، ولي موفق نشد ؛ زيرا پرده داران مسجدالحرام آن را در دره هاي مكه پنهان كردند ، مقام همچنان در حراست خداوند متعال بوده و هست تا آنگاه كه ـ به مقتضاي حديث عايشه كه در « تاريخ ازرقي » آمده است ـ به بهشت برده شود .
در فضيلت حجرالأسود مطالبي بيان شد كه حكم مقام از نظر دست زدن ، بوسيدن و دشت كشيدن برآن ، در جهت مخالف حكم حجرالأسود است و اين كار به گفته علما ، در مورد مقام مطلوب نيست . در تاريخ ازرقي ( 1 ) و منسك قاضي عزالدين بن جماعه نيز مطالبي در تأييد اين نظر وجود دارد و بهتر است از گفته علما پيروي كنيم . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص 29
2 ـ به نظر مي رسد اين فراز بايد در بخش قبلي با عنوان « در فضايل مقام » مي آمد .
389 |
باب هفدهم :
حِجْر اسماعيل ( عليه السلام ) و محلّي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آنجا نمازگزارد
جايگاه حجر و ارتباط آن با كعبه
ازرقي در روايتي كه منتهي به خود اوست ، مي گويد : جدّم از سعيدبن سالم ، از عثمان بن ساج ، از ابن اسحاق نقل كرده كه در خبر مربوط به « بناي كعبه به وسيله حضرت ابراهيم خليل ( عليه السلام ) » گفته است : حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) حِجْر را در كنار كعبه به صورت آلونكي از درخت اراك ساخت كه بزها به درونش مي رفتند و آغل گوسفندان اسماعيل ( عليه السلام ) بود . ( 1 )
پيش از اين ، در خبر بناي كعبه گفته شد كه قريش به هنگام بناي آن ، چند ذرع از حِجر را وارد كعبه كردند . آنها مي خواستند همه آن را وارد كنند ، ولي هزينه اي كه براي اين كار تدارك شده بود ، كم آمد . همچنين گفتيم كه عبدالله بن زبير به هنگام بناي كعبه ، تمام حِجر را جزو كعبه كرد و حَجّاج حِجر را بارديگر جدا ساخت و كعبه را به همان صورتي كه در زمان قريش و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بود ، باز گرداند و وضع ( كعبه و حِجر ) به همان صورت تا به امروز مانده است و قسمتي از حِجر جزو كعبه شده و قسمتي از آن خارج از كعبه قرار گرفته است . و دليل بر اين امر روايتي است كه در صحيحين و جاهاي ديگر از عايشه نقل شده كه گفت : رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : اي عايشه ، اگر قوم تو فاصله نزديكي با شرك ( و بت پرستي ) نداشتند ، كعبه را خراب و با زمين يكسان مي كردم و يك درِ شرقي و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، صص 65 ـ 64
390 |
يك درِ غربي براي آن مي گذاشتم و شش ذرع از حِجر برآن مي افزودم ؛ زيرا زماني كه قريش كعبه را ساختند ، همين اندازه كم گذاشتند .
و در روايتي آمده است كه : اگر قوم تو پس از من قصد بناي كعبه را كردند ، بيا تا قسمت هاي جدا مانده را نشانت دهم . و حدود هفت ذرع به وي نشان داد .
و در صحيح مسلم به نقل از ( وليدبن ) ( 1 ) عطا مطالبي در باره آتش سوزي در كعبه و بناي آن به وسيله ابن زبير ، چنين نقل مي كند : از عايشه شنيدم كه مي گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : اگر مردم فاصله اندكي با كفر نداشتند و هزينه بناي مجدّد آن را نيز داشتم ، به اندازه پنج ذرع از حِجر را به كعبه مي افزودم . عطا مي گويد : پنج ذرع از حجر ( به كعبه ) افزود و اساس آن نمايان شد و به مردم نگاه كرد و بناي ( كعبه را ) بر آن ساخت . ( 2 )
فاكهي در اين باره حديثي را ذكر كرده كه بر اساس آن ، آن مقدار از كعبه كه قريش در حِجر به جاي گذاشتند ، چهار ذرع است ؛ زيرا در حديثي كه روايت كرده ، مي گويد : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وارد آن ( كعبه ) شد ، وقتي اساس بناي آن را ديد به عايشه فرمود : اگر نزديكي قوم تو به كفر مانع نبود ، آن را ويران مي كردم و بر همان شالوده ابراهيم ( عليه السلام ) بنا مي كردم و براي آن ، دو در قرار مي دادم و چهار ذرع از حجر را به آن ضميمه مي كردم ؛ زيرا چهار ذرع از حجر ، در واقع مربوط به كعبه است . در اسناد اين حديث كسي قرار دارد كه نمي شناسم و به دليل شگفت بودن آن ، نقلش كردم . در مقداري كه قريش از كعبه در حجرگذاشت ، مطالب ديگري نيز خواهد آمد .
احاديث صحيحي كه بدان ها اشاره كرديم ، حكايت از آن دارند ـ همچنان كه محبّ طبري از برخي نقل كرده ـ نه تمام حِجر ، بلكه قسمتي از آن متعلق به كعبه است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ميان كروشه را افزوده ايم ، زيرا مسلم ، داستان بناي كعبه را به نقل از وليد بن عطاء بن خباب حجازي روايت مي كند . ( در اين باره نكـ : التاريخ الكبير ، ج8 ، ص 149 ـ 148 « الجرح والتعديل » ، ج9 ، ص 10 شماره 45 . « ميزان الاعتدال ، ج 4 ، ص 342 شماره 9388 ، « تهذيب التهذيب » ، ج11 ، ص 143 شماره 231 ، « تقريب التهذيب » ، ج2 ، ص 334 شماره 73 ) .
2 ـ نكـ : « صحيح مسلم » ، شماره 1333 ، في الحج باب « نقض الكعبة و بنائها » . در اين روايت ، اختلاف اندكي از نظر برخي الفاط ( نسبت به روايت قبلي ) وجود دارد .
391 |
گوينده اين مطلب ، به روايتي از عايشه در صحيحين استناد مي كند كه گفت : از پيامبر پرسيدم : آيا حجر جزو كعبه است ؟ فرمود : آري . گفتم : پس چرا آن را وارد كعبه نمي كنند ؟ فرمود : قوم تو براي اين كار ( هزينه ) كم آوردند . اين حديث عايشه با احاديثي كه از وي ذكر كرديم ، منافاتي ندارد ؛ زيرا اين حديث مطلق است و احاديث ديگر مقيّد و مي دانيم كه مطلق را ( مي توان ) بر مقيّد حمل كرد .
محبّ الدين طبري به همين نكته اشاره كرده ، مي گويد : درست تر آن است كه ميزان كمبود كعبه ، هفت ذرع است كه در حديثي از عايشه آشكارا بدان اشاره شده است كه به طور مختصر مضمون حديث را نقل مي كند ، سپس مي گويد : در اينجا مطلق را بر مقيدي كه پيشتر آمده است ، حمل مي كنيم و اطلاق كل بر جزء جايز است . محبّ طبري اين مطلب را در « شرح التنبيه » آورده و در « القري » ، پس از بيان استدلال خود ، مي گويد : برخي برآنند كه حجر جزئي از كعبه است و برخي نيز معتقدند بخشي از آن جزء كعبه است .
اين احاديث دلالت برآن دارند كه بخشي از حِجر جزء كعبه است و كسي كه قائل به حمل مطلق بر مقيد است ، مي گويد : مطلق اين احاديث در فصل قبلي ، براين يك وارد شده اند و كسي كه قائل به اين امر نيست ، به همين حديث مطلق عمل مي كند .
بايد گفت : براي حمل حديث مطلقِ عايشه بر احاديث مقيد آن ، همين بس كه علت در هر دو حديثِ مطلق و مقيّد يكي است و آن عبارت از جاگذاشتن بخشي از كعبه در حِجر به وسيله قريش ، به دليل كم آوردن هزينه آن است . اما با توجه به سخن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در حديث مطلق عايشه كه فرمود : « اگر قوم تو فاصله اندكي با جاهليت نداشتند و بيم آن نداشتم كه اگر حِجْر را وارد كعبه كنم ، در دل ناخوش دارند » كسي كه قائل به آن است كه تمام حِجر جزء كعبه مي باشد ، از دو حال خارج نيست : يا بايد بگويد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با اين سخن خود اشاره به وارد كردن بخشي از حِجر در كعبه كرده است يا اين كه منظور وي وارد كردن تمامي حِجر در كعبه بوده است ؛ اگر قائل به حالت دوم باشد ، در درستي آن بايد تأمل كرد ، زيرا در روايت بخاري به نقل از عايشه ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : اگر قوم تو به
392 |
زمان جاهليت نزديك نبودند دستور مي دادم كعبه را خراب كنند و آنچه از آن بيرون شد ، وارد مي كردم و براي آن دري شرقي و دري غربي مي ساختم و به پايه بناي ( حضرت ) ابراهيم ( عليه السلام ) مي رساندم . ( 1 )
اين روايت ، مستلزم آن است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در پي بازگرداندنِ اساس كعبه به اساس بناي ابراهيم ( عليه السلام ) است و اساس بناي ابراهيم ( عليه السلام ) كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بدان اشاره كرده ، هماني است كه قريش به دليل كمبود هزينه آن ، چنان كه گفته شد ، وارد حجر كرد ( و از كعبه كاست ) زيرا بنا به اتفاق تاريخ نگاران ، كعبه در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از همه اطراف ، جز آنچه پيشتر گفته شد ، از سمت حِجر بر اساس بناي حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) بنا شده بود . بنا بر اين ، آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) با اين سخن خود اشاره به اساس بناي ابراهيم ( عليه السلام ) داشته اند كه قريش آن را جزو حجر قرار داد و اين همان اساسي است كه ابن زبير ـ چنانكه پيشتر در حديث عطا در صحيح مسلم آمد ـ كعبه را بر آن بنا كرد .
ازرقي نيز اين حديث را در خبر مربوط به بناي كعبه از سوي ابن زبير آورده است . او مي گويد : وقتي ابن زبير كعبه را خراب و با خاك يكسان كرد ، پايه هاي بناي حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) را دنبال كرد و متوجه شد كه چيزي حدود شش ذرع و يك وجب ، داخل حجر شده است ؛ مانند گلوي شتراني بود كه همچون درهم رفتن انگشتان درهم رفته اند و با حركت و تكان اركان ( كعبه ) ، حجر نيز به تكان در مي آيد . ابن زبير پنجاه تن از بزرگان و سران را فرا خواند تا شاهد اساس و پايه بناي كعبه باشند . سپس افزوده است : وي آنگاه بناي خود را برآن اساس قرار داد .
گفتني است كه در برخي روايات ، احاديثِ مطلقِ عايشه نيز كه در آنها پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مقداري از كعبه را ـ كه قريش جزو حجر قرار داده بود ـ به عايشه نشان داد ، دليلي است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بخاري اين حديث را در ج1 ، ص 198 ـ 199 في العلم باب « من ترك بعض الإختيار مخافة أن يقصر فهم بعض الناس عنه فيقعوا في اشدّ منه » و في الحج ، باب « فضل مكة و بنيانها » ، و في الأنبياء باب « قول الله تعالي : ( وَاتَّخَذَ اللهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلا ) و في تفسير سورة بقره ، باب قوله تعالي : ( وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنْ الْبَيْتِ . . . ) ، و في التمني باب « ما يَجوز مِن اللّهو » آورده است .
393 |
برآن كه قسمتي از حجر جزو كعبه است ؛ چرا كه اگر همه حجر جزو كعبه بود ، ديگر نشان دادن آن قسمت به عايشه ، مناسبتي نداشت .
اختلاف روايات نقل شده از عايشه ، در مساحت آن بخش از حجركه بايد جزء كعبه باشد ، موجب نمي شود كه روايت عايشه را كه تصريح دارد قسمتي از حِجر جزء كعبه است به كناري نهيم ، بلكه بايد كوشيد آن مقدار از كعبه را كه جزو حِجر شده ، پيداكرد . روايات در اين باره فراوان است و چنان كه در صحيحين آمده ، اين ميزان ، حدود هفت ذرع است .
ما از اين جهت به اين نكته اشاره كرديم كه سخن شيخ تقي الدين ابن صلاح بنا بر نقل قول نووي در « الإيضاح » ، خلاف آن را القا مي كند . متن سخن وي چنين است : اما در مورد حديث عايشه ، شيخ امام ابوعمروبن صلاح مي گويد : روايات بسيار و آشفته اي در اين باره نقل شده و در روايتي در صحيحين حِجر جزو كعبه به شمار آمده و روايت شده كه شش ذرع از حِجر ، متعلّق به كعبه است ؛ تقريبا شش ذرع هم روايت شده ، پنج ذرع هم گفته شده و نزديك به هفت ذرع نيز آمده است . و مي افزايد : حال كه روايات ، متفاوت و آشفته است ، لازم است بيشترين رقم را بگيريم تا يقين حاصله هرگونه شكي را بزدايد .
سخن ابن صلاح و نووي دليل برآن است كه طواف تنها در صورتي كه از پشت حِجر انجام شود ، درست است . نووي يادآور شده كه اين فتوا ، فتواي درستي است و شافعي نيز برهمين اساس مي گويد : جمهور علماي اصحاب براين نظرند و راه درست همين است ؛ زيرا رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از بيرون حجر طواف كرد . خلفاي راشدين و ديگر صحابه پس از ايشان نيز چنين كردند .
گفتني است با اين بيان نووي كه : « پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از بيرون حِجر طواف گزارد » ، مي توان استدلال به وجوب طواف از خارج حجر كرد ؛ چرا كه افعال صادره از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در حجّي كه به عمل آمد از دو حال خارج نيست :
يا اينكه انجام تماميِ آنها مطلوب است و جنبه وجوب دارد و اخلال در هر بخش از آنها مبطل حج است و يا اينكه انجام آنها مطلوب است ، ولي قسمتي جنبه واجب و
394 |
قسمت ديگر ، جنبه استحباب دارد و تميز واجب از مستحب نيازمند دليل مشخّص ديگري است .
احتمال نخست را نمي توان ثابت كرد ، امّا احتمال دوم بجا و حق است و اگر قرار باشد طواف پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از پشت حجر ، دليل بر وجوب اينگونه طواف نباشد ـ بدان جهت كه برخي افعال حجّ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) واجب و برخي غير واجب است و اگر از استدلال به طواف پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از پشت حجر صرف نظر كنيم ـ دليلي بر وجوب طواف از بيرون حجر وجود ندارد ؛ در صورتي كه در حديث عايشه تصريح شده بود : حجر جزو كعبه است . استدلال به اين حديث نيز جاي تأمل دارد ، چرا كه اين حديث مطلق است و بر احاديث مقيدِ وي حمل شده ـ كه در آنها ، چنانكه گفته شد ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مقداري از كعبه را كه در حجر است روشن و مشخص ساخت ـ و بدين ترتيب روشن شد كه نمي توان چنانكه نووي استدلال كرده ـ به علت نبود دليلي مبني بر واجب بودن اين فعل پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) براي ديگران ـ از طواف آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) براي وجوب طواف از بيرون حجر ، استدلال كرد .
علاوه بر اين ، احتمال هم دارد كه طواف پيامبر از آن سوي حجر ، به دو دليل باشد ؛ 1ـ جنبه قطعيت بخشيدن به مورد مشكوكي است كه ممكن است باعث فساد طواف بسياري از طواف كنندگان باشد ، چون كعبه از جانب حجر ، بر پايه بناي ابراهيم ( عليه السلام ) بنا نشده و قريش هنگام بناي آن ، بخشي از كعبه را در حجر قرار دادند و بر طواف كننده واجب است كه از بيرون آن طواف كند و وقتي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در طواف خود ، از ميان حجر رد شود و آن قسمت از كعبه را كه در حجر قرار گرفته دور بزند ، ديگراني كه نمي دانند چه مقدار از كعبه در حجر قرار گرفته ، نمي توانند به پيروي از آن حضرت از حجر طواف كنند زيرا نمي توانند فاصله مراعات كنند و در نتيجه طوافشان باطل مي شود .
مسأله ديگر آن كه ، حتي اگر احتمال نخست را ناوارد بدانيم و فرض كنيم كه همه مردم مي دانند كه در طواف خود چقدر بايد از حجر بگذرند ، طواف آن حضرت از آن سوي حِجر ، دو حكمت نيكو در بر داشت : يكي رهايي از نرده هاي حجر ـ كه قريش در خبر بناي كعبه از سوي ايشان ، همچون ديواري به گرد آن كشيده بودند ـ و ديگري
395 |
پيش گيري از يك مفسده و آن اين كه زنان نيز مجبور مي شدند همچون مردان از روي نرده ها عبور كنند و با اين كار ( قسمت هايي از بدنشان ) آشكار مي شد ؛ حال آنكه زنان مأمور به حفظ و صيانت خود هستند و بدين ترتيب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بهتر آن ديد كه از آن سوي حجر به طواف بپردازد كه براي دنيا و دين امّتش ، آسايش و اطمينان بيشتري در برداشت . همين احتمال و توجيه در مورد طواف خلفا و ديگران ـ كه از آن سوي حجر طواف كرده اند ـ نيز وارد است و اگر طواف آن حضرت از آن سوي حجر ، به اين دليل و توجيه باشد ، چنين طوافي جنبه استحباب مؤكد ( و نه واجب ) دارد ؛ زيرا چنانكه پيش از اين نيز گفته شد ، دليلي بر واجب بودن اين فعل پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در حج ، براي ديگران نيست . و چنانچه كسي ( در طواف خود ) از وسط حجر و از روي نرده آن و از آنجايي كه خارج از كعبه باشد ، رد شود بهويژه وقتي روايت هفت ذرع يا شش ذرع و اين حدود را رعايت كرده باشد ، نمي توان گفت طوافش نادرست و فاسد شده ؛ زيرا اين حكم مبتني بر دليل نيست .
گروهي از علما ؛ از جمله ابومحمد جويني و فرزندش امام الحرمين و بَغَوي ، معتقد به صحّت طواف كساني هستند كه از ميان حجر رد شده و ميان خود و كعبه شش ذرع فاصله را رعايت كرده اند .
رافعي نيز يادآور شده كه اين فتوا صحيح است . لخمي از ياران مالكي نيز قائل به همين نظر است . شيخ خليل جندي در مختصر خود كه شامل فتواهاست ونيز شاگرد وي قاضي تاج الدين بهرام مالكي در « الشامل » به طور قطع قائل به اين نظر هستند و دليل آنها نيز روايت عايشه است كه در آن شش ذرع از حجر ، جزو كعبه دانسته شده و چنانكه گفته شد ، اين روايت در صحيحين آمده است . والله اعلم .
محل حجر و ابعاد و اندازه هاي آن
محل حِجر ؛ ميان ركن شامي ـ يا عراقي ـ و ركن غربي است .
ويژگي حجر ؛ قطعه زميني سنگ چين شده و داراي ديوارهاي نقش داري به صورت نيم دايره است .
396 |
بناي حجر ؛ ازرقي مي نويسد : وقتي منصور عباسي به حج آمد ، زيادبن عبيدالله حارثي امير مكه را فرا خواند و گفت : سنگ حجر را از سنگ هاي باديه يافتم . مي خواهم هم اكنون ديوار حجر را يك لايه با سنگ مرمر بپوشاني . زياد ، كارگراني به كار گرفت و با استفاده از آن ، پيش از صبح روز بعد ، ديوارهاي حجر را با سنگ مرمر پوشانيد . پيش از آن در ديوارهاي حجر مرمر به كار نرفته بود . وي مي افزايد : پس از آن ، خليفه مهدي سنگ مرمر آن را بازسازي كرد . ( 1 ) ازرقي يادآور شده كه سنگ مرمرِ حجر ، كه در زمان مهدي به كار رفت ، همچنان باقي بود تا اينكه در زمان خلافت متوكّل فرسوده شد و آنها را كندند و سنگ مرمر تازه به جاي آن كار گذاشتند . اين كار در سال 241 صورت گرفت و بازسازي سنگ هاي آن در زمان مهدي خليفه عباسي در سال 161 بود . ( 2 ) ازرقي تاريخ بازسازي آن در زمان منصور عباسي را قيد نكرده و تنها نوشته است : در همان سالي بوده كه منصور به حج آمد كه البته بيانگر سال انجام اين كار نيست ؛ زيرا منصور عباسي در زمان خلافت خود ـ بنا به گفته عتيقي در بر شماري امرايي كه به حج آمده اند ـ در سال هاي 140 ، 144 و 147 به سفر حج آمد و بالاخره در سال 157 بود كه در آن سفر پيش از ورود به مكه ، وفات يافت . ( 3 ) اگر وي در يكي از سه سال پيش گفته به حج رفته باشد ، بيان اين كه ( حجر را ) در سالي كه به حج رفت بنا كرد ، بيان كاملي نيست و ظاهراً اين امر در سال 140 اتفاق افتاده است ؛ زيرا در اين سال بود كه بنا به گفته ازرقي ، بناي مسجدالحرام ، كه منصور دستور آن را داده بود ، به دست زياد بن عبيدالله ، امير مكه انجام گرديد .
معتضد عباسي نيز حجر را در عصر خلافتش ، بنا به گفته اسحاق بن احمد خزاعي ، راوي تاريخ ازرقي ، در سال 283 مورد مرمّت و بازسازي قرار داد . حجر در آغاز خلافت ناصر عباسي ؛ يعني در سال 576 نيز مورد مرمّت و تعمير قرار گرفت ؛ مستنصر عباسي نيز آن را تعمير كرد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص 313
2 ـ همان ، ج1 ، صص 314 ـ 313 ، كه به دست جعفربن سليمان بن علي ( امير مكه و مدينه ) صورت گرفت .
3 ـ مسعودي نوشته است كه منصور در سال 152 نيز به حج رفت ( مروج الذهب ، ج4 ، ص 402 ) .
397 |
ملك مظفر والي يمن و همچنين ملك ناصر محمدبن قلاوون نيز آن را مرمت كردند كه نام اين دو و نيز نام مستنصر عباسي روي سنگي در بالاي حجر نوشته شده است . در سنگ نوشته اي كه خبر عمارت ملك ناصر در آن آمده ، سال 720 قيد شده است . در ايام ملك منصور علي بن ملك اشرف شعبان بن حسين بن ملك ناصر محمدبن قلاوون و به فرمان دو امير ؛ يعني « بركه » و « برقوق » ( 1 ) از كارگزاران دولت وي در سال 781 حِجر مورد مرمت و تعمير قرار گرفت . سپس در سال 801 به دستور ملك ظاهر برقوق تعمير گرديد كه به همين علت نام وي در قطعه سنگي مرمرين ، در بالاي حجر و بر دريچه شرقي آن نوشته شده است . در دريچه ديگر نيز كلياتي در باره عمارت ، قيد شده است اين كار در آغاز ماه رمضان سال 801 انجام شد . در رجب و شعبان سال هشتصد و بيست و دو نيز بسياري از سنگ هاي آن كه فرسوده بود و بيم سقوط آنها مي رفت ، مورد تعمير و تجديد قرار گرفت و با گچ محكم شد كه بيشتر شامل ديوارهاي حجر مي شد . پس از آن بسياري از سنگهاي مرمر ديوارهاي داخلي و خارجي و در قسمت بالا و پايين حجر از ابتداي محرم سال 826 و به دستور توليت بناي آن امير زين الدين مقبل قديدي مرمّت و تجديد بنا شد .
در مورد بناي آن ، در فاصله خلافت معتضد عباسي تا خلافت ناصر عباسي ، مطالب بسياري ناگفته و پنهان مانده است ؛ زيرا بعيد است كه در اين زمان طولاني ، بازسازي و مرمتي در آن صورت نگرفته باشد .
از جمله كساني كه حجر را تعمير و مرمّت كردند ، جمال الدين معروف به جواد وزير است كه گمان مي رود در سال 550 بوده است .
ازرقي و ابن جماعه به ابعاد و اندازه هاي آن ، اشاره كرده اند . ازرقي در روايتي ، با سندي كه به خودش مي رسد ، آورده است : فاصله ديوار كعبه از زير ناودان تا ديوار حجر ، هفده ذرع و هشت انگشت است و فاصله ميان دو درِ حجر ، بيست ذرع و عرض
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان كسي است كه سلطان شد و لقب « الظاهر » گرفت . درباره او و بركه نكـ : الضوء اللامع ، ج3 ، ص12ـ10
398 |
آن بيست و دو ذرع است . ارتفاع ديوار از داخل يك ذرع و چهارده انگشت است و اندازه آن در كنار دري كه نزديك مقام قرار دارد ، يك ذرع و ده انگشت است و ارتفاع ديوار غربي حجر ، يك ذرع و بيست انگشت است و فاصله حجر تا ركن شامي يك ذرع است و تا درِ كناري بعد از مقام ، يك ذرع و ده انگشت و يك ذرع و شانزده انگشت است و ارتفاع آن در وسط دو ذرع و سه انگشت و عرض ديوار دو انگشت كمتر از دو ذرع است . ( 1 ) واندازه درِ حجر از سمت مشرق بعد از مقام پنج ذرع و سه انگشت است و اندازه درِ حجر از سمت مغرب ، هفت ذرع است و اندازه محيط داخلي حجر سي و هشت ذرع و محيط خارجي آن چهل ذرع و شش انگشت است ( پايان سخن ازرقي ) . ( 2 )
دايي ام ازابن جماعه نقل كرده كه گفت : اندازه گِردي داخليِ حجر تا دروازه آن ، سي ويك ذرع و يك سوم ذرع است و گِردي خارجي آن ( محيط خارجي منهاي عرض دروازه ) سيوهفت ذرع ونيم و ربع و يك هشتم ( 87 37 ) ذرع است ، و فاصله مستقيم اين سر تا آن سر ، هفده ذرع است و فاصله گودي حجر تا ديوار ناودان ( كعبه ) پانزده ذرع است و ضخامت ديوار حجر دو ذرع و يك سوّم ذرع و يك هشتم ذرع است و ارتفاع آن از محل طواف تا دروازه سمت مقام ، يك ذرع و دو سوم ذرع و يك هشتم ذرع است ( 24191 = 81 + 32 + 1 ) و ارتفاع آن تا دروازه ديگر ، يك ذرع و يك دوم و يك سوم و يك هشتم ( 24231 =81 + 31+ 21 + 1 ) ذرع است و ارتفاع آن در وسط ، يك ذرع و دو سوم ذرع است و فاصله ميان ديوار حجر و شاذروان در كنار دروازه نزديك مقام ، چهار ذرع و يك سوم ذرع است . و مقدار خارج شده ديوارِ حجر از شاذروان ، يك دوم ذرع و يك هشتم ( 85 ) ذرع است و فاصله گشادگي ديگر ، چهار ذرع و نيم و مقدار خارج شده ديوار حجر از شاذروان ، نيم ذرع و يك سوم ( 65 = 31 + 21 ) ذرع است .
همه اين اندازه ها به ذرعِ پارچه كه در روزگار ما در مصر اندازه گيري مي شود ، حساب شده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ در « اخبار مكه » افزوده هايي وجود دارد كه مؤلف در اينجا نياورده است .
2 ـ نكـ : اخبار مكه ، ج1 ، صص 321 ـ 320
399 |
مواردي از حجر را اندازه گرفتيم و به اين نتيجه رسيديم كه فاصله ميان وسط ديوار ناودان كعبه تا ديوار روبه رويي آن ، از حجر پانزده ذرع بود و فاصله ديوار حجر در وسط ، دو ذرع و ربع بود و فاصله ديواره شرقي حجر تا ( ديوار كعبه ) پنج ذرع و فاصله ديواره غربي حجر ، پنج ذرع و يك قيراط بود و فاصله ميان دو لبه حجر از داخل هفده ذرع و دو قيراط بود .
ارتفاع ديوار حجر از درون ، در لبه شرقي دو ذرع يك قيراط كم و از بيرون ، دو ذرع و دو قيراط و ارتفاع ديوار حجر از داخل و از وسط يك ذرع و دو سوم ذرع و از خارج دو ذرع و دو قيراط بود و ارتفاع ديوارهاي حجر از داخل در لبه غربي ، يك قيراط كمتر از دو ذرع و از خارج ، دو ذرع و يك هشتم بود . همه اين اندازه ها به ذرع آهني است . ابن خرداذبه در اندازه هاي مربوط به گردي حجر ، مطلب شگفتي دارد او مي گويد : اندازه گِردي حجر ، پنجاه ذرع ( 1 ) است . اين اندازه ، از اين نظر شگفت است كه با گفته ازرقي در اين باره ( 2 ) اختلاف دارد و رقم داده شده از سوي ابن خرداذبه ، به ميزان ده ذرع از آنچه ازرقي آورده ، بيشتر است .
نماز گزاردن در حجر اسماعيل
فاكهي گويد : احمدبن صالح براي ما گفت كه محمدبن جعفربن محمد ، ازپدرش ، از جدش ، ازعلي بن ابي طالب [ ( عليهم السلام ) ] نقل كردكه : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به ابوهريره فرمود : ابوهريره ! بر در حجر فرشته اي است كه بر هركس وارد شود ، مي گويد : دو ركعت نماز بگزار تا همه گناهانت آمرزيده شود ؛ پس شروع كن . بر در ديگرِ حجر ، فرشته ديگري از همان زمان كه خدا دنيا را آفريد تا زماني كه كعبه به آسمان برده مي شود ، حضور دارد و به كسي كه نماز بگزارد و بيرون شود ، مي گويد : اگر از امت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) باشي در شمار پرهيزگاراني .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ المسالك والممالك ، ص 133
2 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص 321
400 |
در تاريخ ازرقي از ابن عباس روايت شده كه : در نمازخانه نيكان نماز بخوانيد . از او در اين باره پرسيدند ، گفت : منظور زير ناودان است . ( 1 ) حكم نماز در قسمت كعبه اي حجر ، همان حكم نماز خواندن در كعبه را دارد ، چون آنجا هم از كعبه است و بنا بر فتواي مشهور از مالك ، نماز واجب يا مستحبيِ مؤكد ؛ مانند وِتر و دو ركعت طواف و نماز حجر و دو ركعت نماز واجب طواف در آنجا درست نيست ، ولي مستحبات غير مؤكد درست است و همچون ديگر جاهاي حجر ، در آنجا مستحب هم هست . در بقيه حِجر ( يعني خارج از محلي كه احتمال مي رود جزء كعبه باشد ) ، نماز واجب درست است و كراهتي هم ندارد . در مذهب شافعي و ابوحنيفه ، مي توان همه نمازها را در همه جاي حجر ، به جاآورد .
دعا در حجر ، زير ناودان
در تاريخ ازرقي به نقل از عطا روايت شده كه گفت : هركس زير ناودان كعبه بايستد و دعا كند دعايش مستجاب مي شود و همچون روزي كه از مادر زاده شده ، از گناهانش پاك مي گردد . شبيه اين سخن ، پيش از اين ، به نقل از حسن بصري ، در باب پانزدهم نيز آورديم . در روايتي ديگر همين معنا با لفظ ديگري آمده است . ( 2 )
از حسن بصري در رساله مشهورش روايت شده كه از عثمان بن عفّان شنيدم كه روزي نزد دوستانش آمد و گفت : آيا نمي پرسيد كه از كجا آمده ام ؟ گفتند : از كجا آمده اي ؟ گفت : من بر دروازه بهشت ايستاده ام » ؛ و او زير ناودان ايستاده و در آنجا به درگاه خدا دعا كرده بود .
از ديگر فضايل حجر ، قرار گرفتن قبر اسماعيل ( عليه السلام ) در آن است .
در « تهذيب ابن هشام » روايتي از زياد بكايي آمده كه به نقل از ابن اسحاق مي گويد : آنگونه كه مي گويند : حضرت اسماعيل ( عليه السلام ) يكصدو سي سال عمر كرد و پس از آن وفات يافت ـ رحمت خدا و بركاتش بر او باد ! ـ و در حجر كنار مادرش هاجر ـ خداي او را نيز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص 318
2 ـ همان ، ج1 ، ص 318
401 |
رحمت كناد ! ـ به خاك سپرده شد . ( 1 )
ازرقي گويد : جدّم برايم گفت كه سعيدبن سالم از عثمان بن ساج برايم چنين نقل كرد : ابن اسحاق پس از بيان مطالبي در باره اسماعيل و فرزندان وي ، مي گويد : در باره جُرهمي ها و خاندان اسماعيل بايد گفت وقتي حضرت اسماعيل ( عليه السلام ) وفات يافت ، همراه مادرش در حجر دفن شد و گفته مي شود كه او ( هاجر ) نيز پس از وفات در آنجا به خاك سپرده شد . ( 2 )
صاحب « الاكتفاء » يادآور شده كه قبر اسماعيل ( عليه السلام ) در حجر است و محل اين قبر در كنار دروازه حجر قرار دارد . در باره ( قبر ) اسماعيل ( عليه السلام ) اختلاف است ؛ برخي همچون ابن اسحاق برآنند در حِجر است و برخي نيز گفته اند در حطيم است كه پيش از اين طي نقل قول ازرقي در بخش حطيم ، از « مقاتل » آورديم و فاكهي نيز از كعب الأحبار و ابن سابط ( همين روايت را ) نقل كرد .
فاكهي در فضايل مكه مي نويسد : موسي بن محمد ، از يزيد بن ابي حكيم ، از سفيان ثوري ، از عطاء بن سائب ، از ابن سابط نقل كرده كه گفت : ميان ركن و مقام و زمزم قبر نود و نُه پيامبر است و قبر هود و شعيب و صالح و اسماعيل ( عليهم السلام ) در اين بقعه و يا بنا ، به قولي در طرف جايي است كه حجرالأسود در آن بود ، اين قول را مسعودي آورده ، آنجاكه مي گويد : اسماعيل ( عليه السلام ) در حالي كه 137 سال عمر كرده بود ، وفات يافت و در مسجدالحرام در سمت همان جايي كه حجرالأسود بود ، به خاك سپرده شد . ( 3 ) در نسخه اي از تاريخ مسعودي عبارت « همان جايي كه حجرالأسود بود » را ديدم و فكر مي كنم « بود » از اضافات ناسخ است ؛ زيرا وجود آن بي معناست .
آنچه مسعودي در باره عمر حضرت اسماعيل ( عليه السلام ) گفته ، با خبري كه ابن اسحاق آورده ، مغايرت دارد . شايسته است كه از خوابيدن در آن و نيز از دو بدعت ذيل ـ كه به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص 313
2 ـ همان ، ج1 ، ص 64
3 ـ مروج الذهب ، ج2 ، ص 48
402 |
گفته ابن جماعه به نقل از دايي ام هيچ ريشه اي ندارد و مردم آنها را درست كرده اند ـ احتراز كرد ؛ يكي ايستادن در دو دهانه حجر براي نماز و سلام بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و ديگري ايستادن به طرف پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در دو دهانه حجر و پشت كردن به كعبه است . حال آن كه بهتر است به هنگام دعا ، روي به كعبه داشته باشيم . اين بود مضمون سخنان او . خداوند متعال به ما توفيق دهد از بدعتها فاصله گيريم و از سنت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پيروي كنيم .
مكان هايي در اطراف كعبه كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آن ها نماز گزارد
محبّ طبري ، اين جاها و محلّ دقيق آنها را در كتاب « القري » آورده كه ما نيز در اصل اين كتاب ، متن آن را نقل كرده ايم و در اينجا تنها به برخي از آنها اشاره مي كنيم :
نخست ؛ پشت مقام ابراهيم ( عليه السلام ) . دوم ؛ آنچنان كه در نسائي و ابن حبان به نقل از حديث مطلب بن ابيوداعه سهمي آمده است ، روبه روي حجرالأسود در حاشيه محل طواف . سوم : چنان كه در مسند احمد بن حنبل و سنن ابوداود ، از حديث عبدالله بن سائب آمده است ، نزديك به ركن شامي در كنار حجر . چهارم : چنان كه در تاريخ ازرقي ( 1 ) و فوايد « تمّام رازي » از روايت ابن عباس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آمده است ، در كنار درِ كعبه . حديث از اين قرار است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : جبريل ( عليه السلام ) دو بار در كنارِ در كعبه امانم داد . پنجم : برابر ركن ، كنار حِجْر از سمت مغرب ، كمي مايل به مغرب ، به طوري كه باب مسجدي كه امروزه به آن « باب العمره » مي گويند ، پشت سر قرار مي گيرد . اين را از روايتي در « مسند احمدبن حنبل » ( 2 ) و سنن ابوداود و نسائي و ابن ماجه از حديث مطّلب بن ابيوداعه داريم كه گفته است : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را ديد كه در كنار باب بني سهم مشغول نماز بود و مردم نيز اين سو و آن سوي وي در رفت و آمد بودند . در اسناد اين روايت فرد مجهولي وجود دارد .
باب بني سهم همان باب العمره اي است كه بدان اشاره شد . ششم : چنان كه در صحيحين از حديث اسامة بن زيد آمده است ، در مقابل كعبه نيز از مكانهايي كه پيامبر در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص 268
2 ـ مسند احمد ، ج1 ، ص 237 و 311 و ج5 ، ص 208
403 |
آن نمازگزارد ، وجود دارد . ابن زيد مي گويد وقتي پيامبر وارد كعبه شد در همه سوي آن به نيايش پرداخت ، ولي نماز نخواند و بيرون شد و هنگام خروج درست در برابر كعبه ، دو ركعت نماز خواند و فرمود : قبله اين است . ( 1 ) نسائي مي گويد : در همه اطراف آن تسبيح و تكبير گفت ولي نماز نخواند سپس بيرون رفت و پشت مقام دو ركعت نماز خواند و فرمود : اين قبله است . ( 2 )
محبّ طبري مي گويد : « برابر كعبه » به درِ آن مي گويند و به محاذات آن « پشت كعبه » گفته مي شود . سپس مي گويد : همچنين بر همه اطراف ( كعبه ) كه دري داشته باشد ، نيز اطلاق مي شود و متعارف نيز همين است . آنگاه مي افزايد : ظاهراً اين مكان ، روبه روي مقام در محوّطه كعبه است ، به طوري كه مقام در پشت نماز گزار قرار گيرد و مي گويد : احتمال بعيد آن است كه اين مكان همان جاي چهارم ( محل امامت جبريل ) باشد . محبّ طبري وجه ديگري را نيز جايز دانسته است و آن اينكه همان جاي اول در پشت مقام باشد ؛ زيرا به آنجا نيز وجه ( برابر ) كعبه مي گويند . سپس افزوده است : برتري صورت كعبه بر ديگر طرف هاي آن ، وارد شده است . پس از آن گفته است : جاي هفتم : ميان دو ركن يماني است . اين را ابن اسحاق در سيره خود طي داستان درازي ، نقل كرده است . هشتم : حجر ، و استدلالش نيز به حديث « خفه كردن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) توسط عقبة بن ابي معيط در حجر » است كه در صحيحين ( 3 ) آمده . در همين فصل به نماز پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در كعبه اشاره كرده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بخاري ، ج3 ، ص 375 در الحج باب « من كبّر في نواحي الكعبة » و ج8 ، ص 14 در المغازي باب « اين ركّز النبي ( صلّي الله عليه وآله ) الراية يوم الفتح » روايت كرده است . مسلم نيز آن را در شماره 1330 و 311 در الحج باب « استحباب دخول الكعبة للحاج » روايت كرده است .
2 ـ نسائي ، ج5 ، ص 219 و 220 در الحج باب « الذكر والدعاء في البيت » و باب « موضع الصلاة من الكعبة » .
3 ـ بخاري در صحيح خود چنين روايت كرده است : در حالي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مشغول نماز در حجر كعبه بود ، عقبة بن ابي مُعَيط جلو آمد و پيراهنش را بر گردن رسول خدا پيچيد و به سختي فشرد ، ابوبكر پيش آمد و شانه اش را گرفت و او را كنار زد و از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دور ساخت و گفت : آيا مي خواهيد مردي را بكشيد كه مي گويد « الله پروردگار من است و نشانه هاي روشني از سوي خدا براي شما آورده است ؟ ! » . مسلم نيز اين روايت را در صحيح خود آورده است .
404 |
و گفته است : گويند حضرت آدم ( عليه السلام ) در كنار ركن يماني دو ركعت نماز خواند ، او اين روايت را به « دلائل اليقين » ابن ابي الدنيا و تاريخ ازرقي ( 1 ) نسبت داده و مي گويد : بدين ترتيب جاهايي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به طور مسلّم يا به گمان ، در آنها نماز گزارده به نُه ( 2 ) مورد رسيد . دهم : مصلاي حضرت آدم ( عليه السلام ) است . پايان سخن محب طبري كه نكاتي را بايد در باره آن يادآور شد : از جمله اينكه ذكر نماز پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در كعبه ، با عنوان اين قسمت سازگار نيست ؛ زيرا عنوان از اين قرار بوده است : « جاهايي در اطراف كعبه كه گفته مي شود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آنجا نماز خواند » و اين عنوان اقتضا دارد كه تنها به ذكر جاهايي در كعبه پرداخته شود و نه داخل كعبه . ديگر اين كه : بر شمردن مصلاّي حضرت آدم ( عليه السلام ) نيز با عنوان فوق سازگاري ندارد . و همچنين در مورد مصلاّي آدم ( عليه السلام ) كه آن را محتمل دانسته ، احتمال دارد كه حضرت آدم ( عليه السلام ) كنار ركن يماني در كنار حجرالأسود نماز خوانده باشد و هم احتمال دارد كنار ركن يماني در كنار « باب المسدود » در مستجار نماز گزارده كه احتمال دوم ـ بنا بر آنچه پيشتر از قول فاكهي آورديم ـ قوي تر است .
برخي مي گويند : جايي كه خداوند توبه آدم ( عليه السلام ) را پذيرفت ، پشت كعبه در كنار دري است كه ابن زبير نزديك ركن يماني باز كرد . ديگر اينكه آنچه در مورد مصلاّي آدم ( عليه السلام ) در كنار ركن يماني ذكر كرده با نظر ابن سراقه و ابن جماعه ـ كه آن را در جهت شرقي كعبه دانسته اند ـ مغايرت دارد و در باب هشتم اين كتاب اشاره شد كه مصلاّي آدم ( عليه السلام ) در جهت شرقي است و ميان حفره سنگفرشي كه در همين راستا قرار دارد ، يك سوم كمتر از سه ذرع آهني ، فاصله است .
از جمله اين كه محبّ طبري زماني كه جاي نماز پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در ميان دو ركن يماني را معين كرده ، اين احتمال را هم مي دهد كه آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) وسط ديوار نماز خوانده باشد و هم اين كه احتمال مي دهد كه از وسط كمي آن سوتر و نزديك به حجرالأسود نماز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نكـ : اخبار مكه ، ج1 ، ص 44
2 ـ ظاهراً مؤلف نماز خواندن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در كعبه را جاي نهم دانسته است ، در حالي كه به لحاظ شمارش ، فقط هشت مورد را ذكر كرده است .
405 |
بخواند و بالأخره اين احتمال را هم مي دهد كه از وسط اين سوتر و نزديك به ركن يماني نماز خوانده است . تعبير وسط ديوار نيز از آن جهت است كه سنگ مرمري در شاذروان كعبه وجود دارد كه روي آن نوشته شده است : ملك لاجين ( 1 ) دستور بناي محل طواف را صادر كرد .
ديگر اين كه محبّ طبري جايي را كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در پاي در كعبه نماز خواند ، معين نكرده است كه خود سه احتمال دارد : 1ـ در برابر در نماز خوانده باشد 2ـ در حفره سنگفرشي كه در سمت راست درِ كعبه است 3ـ ملتزم ، كه البته احتمال سوم ، بعيد و احتمال اوّلي قوي تر است ؛ زيرا « در كنار در » خود بيانگر خلاف دو احتمال ديگر است و آن دو احتمال ديگر را تنها به دليل نزديكي مي توان مصداق كنار در كعبه برشمرد .
ما بدين جهت اين نكته را يادآور شديم كه از شيخ الاسلام عزالدين بن عبدالسلام شافعي و احمدبن موسي بن عُجَيل از بزرگان يمن وارد شده كه گفته اند : مصلاي جبرئيل در پشت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، همين حفره سنگفرشي بوده است ، البته من عين سخن ابن عجيل را نديده ام ولي به آگاهي يافتم كه امام المقام و شيخ الشيوخ ما رضي طبري از شيخ احمدبن موسي بن عجيل خواست كه به روش كشف و شهود ، در اين باره تحقيق كند . او نيز به آگاهي وي رسانده است كه حفره ياد شده همان مصلاّي جبرئيل در پشت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است .
سخن ابن عبدالسلام را ابن جماعه ، در منسك خود نقل كرده و آورده است : « شيخ عزالدين بن عبدالسلام گويد : حفره چسبيده به كعبه ، كه ميان درِ كعبه و حجر واقع است ، همان جايي است كه جبرئيل نمازهاي پنج گانه را پس از واجب شدن آنها از سوي خداوند متعال بر امت ، پشت سر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به جاي آورد . من از فرد ديگري چنين چيزي نديده ام و البته بعيد هم هست ؛ زيرا اگر اين سخن درست بود ، با نوشتن در باره حفره ، بدان اشاره مي كردند و تنها به ( ذكر ) كسي كه دستور بناي محل طواف را داده ، بسنده نمي كردند » . اين مطلب را دايي ام از وي نقل كرد . خدا هردوي آنها را بيامرزاد !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شرح حال وي پيش از اين آمد .
406 |
در باره مقام ، به نقل از سعيدبن جبير ( رحمه الله ) ( 1 ) آمده است كه : جاي فعليِ آن ، روبه روي درِ صندوقي ( يا گنبدي ) است كه مقام در آن قرار دارد و از حفره اي كه كنار حجر است رد مي شود . بنا بر اين ، مقام نسبت به كعبه ، در نيمه حفره ياد شده قرار دارد و اگر جاي مقام نسبت به كعبه ، چنين باشد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پس از خروج از كعبه در آنجا نماز خوانده است ؛ زيرا نسائي از اسامة بن زيد روايت كرده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پس از خروج از كعبه ، دو ركعت نماز جلوي كعبه خواند و در روايتي آمده كه آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) دو ركعت نماز در پشت مقام خواند و در واقع پشت مقام و جلوي كعبه يكي است ، چنان كه گفته اند مقام در كنار كعبه بوده است .
ديگر آن كه از سخن محبّ طبري بر مي آيد : مصلاّيي كه ابن سائب از آن ياد كرده ، غير از آن مصلاّيي است كه اسامه گفته است ؛ زيرا اسامه به دو صورت از آن ياد كرده كه جاي تأمل دارد : حديث ابن سائب در مورد مصلايي كه ذكر كرده ، با حديث اسامه در اين مورد سازگار است و با نگاهي به متن حديث ، هر كدام اين نكته ها روشن مي شود . متن حديث ابن سائب كه ازرقي آن را آورده چنين است :
جدم از داودبن عبدالرحمان ، از محمدبن جُرَيج ، از محمدبن عبادبن جعفر ، از ابن سائب روايت كرده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روز فتح مكه ، جلوي كعبه ، روبه روي الطرفة البيضاء ( نوار سفيدي كه به عنوان علامت نهاده شده بود ) به نماز ايستاد و سپس دو دست خود را بلند كرد و فرمود : اين قبله است . ( 2 )
متن حديث اسامه چنين است : وقتي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وارد كعبه شد ، در همه اطراف آن به دعا پرداخت ولي نماز نخواند و بيرون آمد ؛ وقتي خارج شد در برابر كعبه دو ركعت نماز خواند و فرمود : اين قبله است . آن دو اين روايت را آورده اند . ( 3 ) نسائي هم مي گويد : در همه اطراف آن تسبيح و تكبير گفت ، ولي نماز نخواند . سپس بيرون رفت و پشت مقام ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ رحله ابن جبير ، ص 62
2 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص 351
3 ـ منظور ، بخاري ، ج3 ، ص 375 و ج 8 ، ص 14 و نيز مسلم ، شماره 1330 و 1331 است .
407 |
دو ركعت نماز خواند و سپس فرمود : اين قبله است . ( 1 )
حقيقت آن است كه گفته اسامه در حديث اول كه گفت : « در برابر كعبه نماز خواند » و سخن او در حديث دوم : « و پشت مقام دو ركعت نماز خواند » با هم تعارض ندارند . زيرا آن گونه كه ابن عقبه در مغازي و جاهاي ديگر گفته ، مقام در برابر كعبه قرار داشته است و بنا براين ، در پشت مقام نماز خواند ، به مثابه توضيح اين گفته است كه : « در برابر كعبه نماز خواند » و بدين ترتيب تناقض ميان سخن وي در اين دو حديث ، برطرف مي شود و اين بهتر از آن است كه سخن او را حمل بر اين كنيم كه آن حضرت در پشت محل فعلي مقام ، به نماز ايستاد ؛ زيرا اگر چنين كنيم ، بوي تناقض ميان اين دو حديث ، به مشام مي رسد .
و اگر حديث ابن سائب گوياي آن باشد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در روز فتح مكه كنار كعبه به نماز ايستاد و فرمود : « اين قبله است » و حديث اسامه نيز گوياي همين سخن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) باشد ، اين خود دليل بر يكي بودن نمازگاه هايي است كه اسامه و ابن سائب ذكر كرده اند . و همان نظر كه از سوي محبّ طبري مطرح ساختيم تأييد مي شود ؛ يعني كه نمازگاه ذكر شده از سوي اسامه غير از نمازگاهي است كه از سوي ابن سائب ذكر شده است و حديث استدلالي محب طبري براي مصلايي كه ابن سائب ذكر كرده نيز آورده نشده و همچنين حديث ازرقي نيز آورده نشده است ؛ زيرا محبّ طبري در « القري » در مطلبي با عنوان « جاهايي از كعبه كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نماز گزارد » ، مي گويد : . . . سوم ، نزديك به ركن شامي ، در كنار حجر ، و از عبدالله بن سائب روايت است كه او ابن عباس را به آن سوي ركن ، كنار حجر بعد از در ، سوق مي داد ؛ ابن عباس به وي مي گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در همين جا نماز مي خواند و مي گفت : آري و بر مي خاست و به نماز مي ايستاد . احمد و ابوداود اين روايت را آورده اند . در اين معنا ، حديثي از ابن عباس وارد نشده و معلوم مي شود كه اين روايت از خود ابن سائب است . والله اعلم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ج 5 ، صص 219 و 220
408 |
ديگر اينكه : اين گفتگو ( ي ابن سائب و ابن عباس ) مي تواند به صورت پرسشي باشد كه يعني : آيا مطمئن هستي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در اينجا نماز گزارد و پاسخ مي شنود كه : آري ( مطمئن هستم ) .
حديثي را كه محبّ طبري بدان استناد كرده ، غير از حديثي است كه ازرقي آورده است ؛ زيرا حديث مطرح شده از سوي محبّ طبري گوياي آن است كه ابن عباس از ابن سائب در محلّ نماز پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در برابر كعبه پرسيده است ، ولي حديثي كه ازرقي آورده حكايت از آن دارد كه ابن سائب خبر داده است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در روز فتح مكه در برابر كعبه به نماز ايستاد و دست هايش را بلند كرد و فرمود : اين قبله است ، و با بيان تعداد طواف ، محلّ مصلاّ ( جاي نماز ) را مشخص كرد و اين مطلب ، با نماز خواندن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در برابر ركن شامي منافاتي ندارد . زيرا امكان دارد كه از همان محلّ نظر افكنده باشد و بنا بر اين ، هر دو صورت را بشود گفت و در خبر مربوط به ابن عباس نيز بخشي از داستان از قلم افتاده است .
من خود به خط رضي الدين محمدبن ابي بكربن خليل عسقلاني ، مفتيِ حرم ( مسجد الحرام ) مطلبي ديده ام كه حاكي است پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را نمازگاهي ميان اين حفره و حجر است ؛ متن آن نوشته چنين است : شيخ عثمان بن عبدالواحد عسقلانيِ مكي ، به نقل از يكي از بزرگان و استادان مكه خبر داد كه جاي ( به نماز ايستادن ) پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سنگ گود افتاده ، نزديك حفره ، كنارِ كعبه در سمت حجر اسماعيل ؛ يعني همان حجري است كه در كنار اين حفره وجود دارد و دعا در آن ، مستجاب است .
مفتي عمادالدين بن عبدالرحمان بن محمد برايم گفت : هركس در آن مكان دعاي زير را بخواند مستجاب مي شود : « يا واجِدُ يا واحِد يا ماجِد يا بَرُّ يا رَحِيمُ يا غَنِيّ يا كَرِيم اَتْمِم عَلَيَّ نِعْمَتَكَ وَاَلْبِسْنِي عافِيَتَك » ، اين حفره همان حفره پيش گفته است . و سنگ گود افتاده نيز كه به عنوان نشانه اين نمازگاه آمده ، اكنون شناخته شده نيست و اين همان سوّمين جايي است كه محبّ طبري ياد كرده است ؛ زيرا ميان حفره ياد شده و ركن شامي ، جز همين نمازگاه سوم ، نمازگاه ديگري وجود ندارد .
409 |
در سال 801 ، سنگِ مرمر فعليِ حفره ياد شده تجديد بنا شد و ما مواردي از ابعاد و اندازه هاي آن را خود معين كرديم كه طول آن از سمت ركن شامي به سوي ركن يماني ، چهار ذرع بود و عرض آن از سمت شرقي به سوي ديوار كعبه ، دو ذرع و يك ششم و عمق آن نيم ذرع كه البته همه به ذرع آهني است . حفره ياد شده تنها پس از آمدن ابن جبير به مكه است كه مزّين به سنگ مرمر مي شود . ابن جبير در سال 579 به مكه آمده است . وي در سفرنامه خود از اين مكان نيز ياد كرده و گفته است : اين ( حفره ) نشانه مقام در زمان ابراهيم ( عليه السلام ) است تا اينكه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آن را به جايي كه امروزه مصلاست ، جابه جا كرد و اينك با شن سفيد ، فرش شده است . ( 1 )
بدين ترتيب ثابت مي شود كه وقتي ابن جبير آن را ديد ، مزيّن به سنگ مرمر نشده بود ( و تنها با شن سفيد پوشيده شده بود . ) پيش از اين ، به نادرستي اين سخن وي كه اين مكان ، محل مقام در زمان ابراهيم ( عليه السلام ) بوده ، اشاره كردم . والله اعلم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ رحله ابن جبير ، ص62