بخش 20

باب بیست و یکم : اماکن متبرکه مکه معظمه مساجد مکّه استحباب زیارت مسجد خیف در روزهای شنبه محلّ نماز گزاردن پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ویژگی کنونی مسجد خِیف و ابعاد آن ابعاد و اندازه های مسجد خیف تعداد رواق های مسجد خیف شمار ستون ها ، ویژگی ها و اندازه های داخلی مسجد تعداد طاق های قوسی ابعاد مصلاّی پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) تعداد کنگره های داخلی و خارجی مسجد اندازه ، ویژگی و تعداد مناره ها و فاصله آن تا نواحی مختلف مسجد ابعاد سقاخانه جایگاه های متبرک مکه معظمه که به « موالید » شهرت دارند برکه ای که در محل تولد پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ویژگی محل ولادت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) خانه های متبرک مکه معظمه کوه های متبرک مکه و منطقه حرم قبرهای متبرّک مکّه


467


باب بيست و يكم :

اماكن متبركه مكه معظمه

مساجد مكّه

اين اماكن ، شامل مساجد ، خانه ها ، كوه ها ، و قبرهاست كه البته تعداد مساجد از بقيه اماكن بيشتر است . گر چه برخي از اين مساجد به نام مولَد ( محل تولّد ) و برخي ديگر به نام دار ( خانه ) شهرت دارد . كه بدانها اشاره خواهيم كرد ، ليكن آنچه در اينجا مورد نظر است ، جاهايي است كه در مسجدالحرام شهرت يافته است .

* از جمله ، مسجدي است نزديك به كشتارگاه بزرگ ، در سمت راست بالاي آن به طرف شيب ، رو به مكه و در سمت چپ در طرف سربالاييِ آن . گفته مي شود كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نمازمغرب را درآنجا خوانده است واين نكته بر دو سنگ نبشته ، قيد شده است ؛ يكي به خطّ عبدالرحمان بن ابي حرمي است و در آن آمده است كه اين مسجد در رجب سال 588 مرمّت شد و در سنگ نبشته ديگري آمده است كه در سال 647 مرمّت گرديد .

طول اين مسجد از ديواري كه درآن در قرار دارد تا ديوار روبه رويي ، يك ربع كمتر از هفت ذرع آهني است كه در اندازه گيريِ پارچه در ديار مصر و مكه به كار مي رود . عرض آن پنج ذرع و يك هشتم ، شامل فاصله ديواري كه محراب در آن قرار داد تا ديوار روبه رويي است . اين اندازه گيري ها با حضور خودم صورت گرفت . ميان درِ اين مسجد و ديوار باب بني شيبه ( يكي از درهاي مسجدالحرام ) مقدار 510 و نيم ذرع دستي است كه پيشتر بدان اشاره شد و اين فاصله به ذرع آهني ، 446 ذرع و پنج هشتم و


468


يك شانزدهم ذرع است كه اين اندازه گيري نيز در حضورم صورت گرفت .

برخي از مورّخان معاصر برآنند اين مسجد همان مسجدي است كه ازرقي از آن ياد كرد كه جايگاه قرن مسقله ( 1 ) و محلّ تجمع گوسفندان بوده وگفته اند : مردم در روز فتح مكه در اين مسجد باپيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بيعت كردند . اين گمان ، نادرست است ؛ زيراكوهي كه اين مسجد درآن است ، مشرف به مروه است و به گفته ازرقي « جبل الديلمي » نام دارد و در بخش بالايي مكه شامي ( درسمت ركن شامي ) واقع شده است ؛ حال آنكه « قرن مسقله » اي كه ازرقي بدان اشاره كرده ، در بخش بالايي مكه يماني قرار دارد . متن سخن او در اخبار مربوط به اين سمت ، از اين قرار است :

« قرن مسقله » جايي است كه قسمتي از آن در بالاي مكه ، در پشت دار سَمُرَه در محلّ تجمع گوسفندان ، ميان شعب ابن عامر و كناره خانه رابغه ، واقع شده است . ( 2 ) شعب ابن عامر نيز هماني است كه عوام امروزه به آن « شعب عامر » مي گويند كه در بالاي مكه در سمت يمانيِ آن واقع است و ميان اين دو جا ، فاصله زيادي است .

* و ديگر ، مسجدي است بالاي آن ، كه بدان « مسجدالرّايه » مي گويند و محبّ طبري در « القري » چنين شناسانده كه آن مسجدي است كه طبق بيان ازرقي گفته مي شود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آن نماز خوانده است و هم او گويد : عبدالله بن عباس بن محمدبن علي بن عبدالله بن عباس اين مسجد را بنا كرد . در اين مسجد ، در حال حاضر دو لوح وجود دارد كه يكي از آنها به خط كوفي ، ولي خواناست و در ديگري آمده است كه : معتصم عباسي ( 3 ) در شعبان سال 604 دستورِ بناي آن را صادر كرد و در اوايل سال 801 امير قطلبك حسامي منجكي ( 4 ) بناي كنوني آن را مورد بازسازي و مرمّت قرار داد . طول اين مسجد از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نام مردي است كه در جاهليت در آن ساكن بود .

2 ـ همان ، ج2 ، ص270

3 ـ او آخرين خليفه عباسي در عراق بود كه در سال 640 به خلافت رسيد و در 656 مغولان او را كشتند .

4 ـ وي از اعيان امراي دولت ظاهريه برقوق بود كه در سال 802 هـ . در ينبوع وفات يافت . نكـ : « الضوء اللامع » ، ج6 ، ص224 ، شماره 749


469


داخل شانزده ذرع آهني است و شامل فاصله ديواري كه در در آن قرار دارد تا ديوار روبروي آن مي شود . عرض آن نيز پنج ذرع و دو سوم ذرع از ديوار محراب تا ديوار روبه رويي آن است . اندازه گيري اين مسجد نيز در حضور من انجام گرفت . ميان درِ اين مسجد تا ديوار باب بني شيبه ( يكي از دروازه هاي مسجدالحرام ) 724 ذرع آهني است كه به ذرع دستي ، بالغ بر 1056 ذرع مي شود ؛ اين اندازه گيري نيز در حضور من صورت گرفت .

* از ديگر مساجد ، مسجدي در سوق الليل ، نزديك محلّ تولد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است كه بدان « مختبأ » مي گويند و مردم در روزِ دوازدهم ربيع الأول هر سال ( روز تولّد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به روايت اهل سنت ) آن را زيارت مي كنند . نديده ام كه كسي از اين مسجد ياد كرده باشد و درباره آن نيز چيزي نيافتم . طول اين مسجد از وسط ديوار تا وسط ديواري كه محراب در آن است ، يك سوم كمتر از هشت ذرع مي باشد و عرض آن هفت ذرع و يك سوم به ذرع آهني است . اين اندازه گيري ها در حضور من صورت گرفت .

* مسجد ديگري در پايين مكه است كه به ابوبكر نسبت داده مي شود و مي گويند اين مسجد از خانه اوست و از همانجا به مدينه مهاجرت كرد .

ابن جبير از اين مسجد ياد كرده ( 1 ) و در اصلِ اين كتاب ، سخن او را همراه با مطالب اندكي درباره اين مكان آورده ايم . اين همان جايي است كه به « حجاريه » شهرت دارد و در پايين مكه در نزديكي باب الماجن واقع است .

* چند مسجد نيز در خارج از مكه ، در قسمت بالايي آن است ؛ از جمله مسجدي است كه به آن « مسجدالإجابه » مي گويند و در سمت چپ به طرف منا ، درگردنه اي نزديك راه كوهستاني « اذاخر » قرار دارد و همان مسجد مشهوري است كه مي گويند پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آن نماز خوانده است . ازرقي از آن ياد كرده و اندكي نيز درباره گردنه اي كه مسجد در آن قرار دارد ، سخن گفته است ؛ او در روايتي كه سندش به خودش مي رسد ، آورده است : گردنه ( شعب آل قنفذ ) همان گردنه اي است كه خانه آل خلف بن عبد ربّه بن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ رحلة ابن جبير ، ص93


470


سايب در آن است و روبه روي ساختمان محمدبن سليمان واقع شده . اين گردنه را « شعب اللام » مي گويند كه همان قنفذبن زهير از بني اسدبن خزيمه است و اين همان گردنه اي است كه وقتي از مكه به سوي منا مي رويد ، در طرف چپ شما بالاي ديوار « خرمان » واقع است و در حال حاضر ، « دارالخلعيين » بني مخزوم در آنجا قرار دارد . در اين گردنه مسجدي است كه مي گويند پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آن نماز گزارد و امروز حضرمي ها در موسم حج وارد آن مي شوند . ( 1 ) اين مسجد در حال حاضر بسيار خراب است و جز ديوار سمت قبله ، همه ديوارهاي آن افتاده است و سنگي در آنجا وجود دارد كه روي آن نوشته شده : اين « مسجدالاجابه » است و عبدالله بن محمد در سال 720 آن را بازسازي كرد . من اين عبدالله بن محمد را نشناختم . طول اين مسجد از ديوار محراب تا ديوار روبه روي آن ، هجده ذرع آهني است و عرض آن نيز به همين اندازه است و در حضور خودم اندازه گرفته شد . بسياري از مردم در پِگاه نخستين شنبه ماه ذي قعده هر سال به اينجا مي آيند . البته علت اين كه در چنين روزي به زيارت اينجا مي آيند ، بر من روشن نشد .

* از ديگر مساجد ، مسجدي است كه به آن « مسجدالبيعه » مي گويند . مراد همان بيعتي است كه به گفته دانايان انصار ، در حضور عموي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، عباس بن عبدالمطلب با وي بيعت كردند . ( 2 ) اين مسجد در نزديكي عقبه و اندكي پشت عقبه به طرف مكه در گردنه اي است كه در سمت راست راه منا قرار دارد . در اين مسجد دو سنگ نوشته هست كه در يكي مطلبي است به اين مفهوم : عبدالله اميرالمؤمنين كه خداي بزرگش بداراد ! ـ دستور بنيان اين مسجد ( مسجدالبيعه ) را داده است كه نخستين بيعت با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در حضور عباس بن عبدالمطلب ، در آن انجام گرفت و بر سنگ نوشته دوم ، مسجد البيعه شناسانده شده و اينكه در سال 144 ساخته شده است . اميرالمؤمنينِ ياد شده ، ابوجعفر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص287 ـ 286

2 ـ اين همان بيعتي است كه به « بيعت عقبه دوم » مشهور شد و علت مستقيم هجرت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بوده است . نكـ : تاريخ طبري ، ج2 ، ص361


471


منصور عباسي است . مستنصر عباسي ( 1 ) نيز طبق سنگ نوشته اي كه در اطراف اين مسجد بر اثر خرابي آن افتاده بود ، آن را در سال 629 مورد مرمت قرار داد . ازرقي نيز از اين مسجد ياد كرده است . ( 2 ) وي چيزي از مرمّت و بازسازي آن از سوي المنصور ، نگفته است . اين مسجد داراي دو رواق است كه بر هر يك سه گنبد بر چهار طاق قوسي ، قرار گرفته است . پشت اين رواق ها ، ميدانگاهي نيز وجود دارد . در سمت شامي اين مسجد دو در و دو در نيز در سمت يماني است . طول رواق پيش گفته از سمت شامي تا يماني 23 ذرع و عرض آن 14 ذرع است . رواق دوّمي نيز به اندازه رواق اول است . طول ميدانگاه از ديوار شامي تا ديوار يمانيِ آن 24 ذرع و نيم و عرض آن 23 ذرع و نيم است . طول مسجد نيز از محراب تا انتهاي ميدانگاه 38 و يك ششم ذرع است . در همه اين موارد ، ذرع مورد استفاده ، ذرع آهني است . هر رواق تعدادي سه درِ ورودي دارد . در حال حاضر بخش اعظم اين مسجد خراب شده است . اندازه گيري هاي گفته شده در حضور اين جانب انجام گرفت .

* مسجد ديگر ، مسجدي است در منا ، در خانه معروف به « دارالمنحر » ميان جمره اول و جمره مياني در سمت راست ، سر بالايي عرفه است . اين مسجد آن گونه كه گفته مي شود ، منتسب به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است ؛ زيرا سنگ نوشته اي در آن است با اين عبارت :

« اين مسجد سيدالأوّلين والآخرين است كه در آن نماز ظهر گزارد و قرباني خود را سربريد »

نيز آمده است كه ملك قطب الدين ابوبكربن ملك منصور عمربن علي ، حاكم يمن دستور بازسازي آن را ، پس از ديداري كه در سال 645 از آن داشت ، صادر كرد . در سمت قبله اين مسجد ، دو در وجود دارد . پشت آن نيز ميدانگاهي هست . اين مسجد در جهت شرقي ، ديواري ندارد و داراي چهار در : يكي در طرف شامي ، يكي در سمت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وي پس از شانزده سال خلافت در سال 640 وفات يافت .

2 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص201


472


يماني و دو در نيز در طرف ديوار قبله آن است كه يكي سمت راست و ديگري سمت چپ محراب قرار دارد . طول اين مسجد از محراب تا انتهاي آن ، هشت ذرع و عرض آن هفت ذرع آهني است كه با حضور خودم اندازه گيري شد .

* و از آنها است مسجدالكبش ( گوسفند ) ، كه به آن مسجدالكبش منا مي گويند و در سمت چپ راه عرفه است . در منا مسجد مشهوري است و گوسفند مورد نظر همان گوسفندي است كه خداوند متعال آن را به جاي پيامبرش ، حضرت اسماعيل فرزند حضرت ابراهيم و يا اسحاق فرزند ابراهيم ، زماني كه پدر قصد بريدن سر فرزند را داشت ، براي او فرستاد .

در تاريخ ازرقي درباره اين مكان ، مطلب ديگري هم افزوده شده است ( 1 ) و در آن دو مورد ، فرزندي كه قرار بود سر بريده شود ، دو نظر آورده شد و از جمله گفته است : محبّ طبري مي گويد : احتمال بيشتر آن است كه اسحاق بوده است .

فاكهي نيز مطلبي ذكر كرده كه نشان مي دهد اين گوسفند ، در جاي ديگري سر بريده شده است ؛ زيرا حديثي درباره داستان ذبح اسماعيل از سوي ابراهيم ( عليه السلام ) با سند خود از حضرت علي بن ابي طالب [ ( عليه السلام ) ] آورده است كه فرمود : در اينجا بر وي گوسفندي از « ثبير » فرود آمد . ناگزير به كوه رفت و پس از آن گوسفند را آورد و در فاصله دو جمره ، سر بريد . اين خبر را در باب بيست و ششم همين كتاب خواهيم آورد . محبّ طبري نيز مطلبي در تأييد آن دارد و ما محل سر بريدن ميان دو جمره را نشان خواهيم داد ؛ زيرا از ابوذر هروي خبري نقل شده كه مي گويد : از ابن عباس روايت است كه گفت : پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) در محل سر بريدن گوسفند از سوي ابراهيم ، ( قرباني خود را ) سر بريد ، شما نيز همانجا اين كار را بكنيد ، اين همان محلي است كه امروزه خلفا در آن قرباني را سر مي برند . در مَثَل نيز مي گويند اينجا يك قربانگاه و همه منا نيز يك قربانگاه است .

ابن عباس گويد درباره همين محل است كه يهوديان مي گويند : قرباني اسحاق است ، ولي آنها دروغ مي گويند ، قرباني اسماعيل است . اين روايت را ابوداود آورده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص175


473


است . آنگاه خود او از ابن عباس نقل مي كند كه گفت : صخره اي كه در منا پاي « ثبير » وجود دارد ، همان صخره اي است كه گوسفند قرباني اسماعيل يا اسحاق ، بر آن سر بريده شد . ( پايان نقل قول به اختصار ) .

سپس مي افزايد : اين روايت را ابوسعيد در « شرف النبوّه » آورده و پس از آن گفته است : ميان اين دو حديث تضاد هست ؛ زيرا حديث ابوسعيد حكايت از آن دارد كه مكان ذبح ابراهيم ، پاي ثبير بوده ، ولي حديث ابوذر مي گويد كه ( مكان سر بريدن قرباني ابراهيم ) همان محل فعلي سر بريدن قرباني خلفاست كه در دامنه كوه روبه روي آن است .

اين محل سر بريدن همان جايي است كه به « دارالمنحر » در منا ميان جمره اولي و وسطي در نزديكي مسجدي كه پيشتر از آن ياد كرديم ، شهرت دارد . مردم نيز آن را به همين نام مي شناسند و حاكم يمن نيز قرباني خود را در اينجا ، سر مي برد ، مسجد معروف به مسجد كبش داري سه رواق بدون سقف است كه در هر كدام از دو رواق جلويي ، دو طاق قوسي ( ديواري ) وجود دارد و داراي پنج در است . دو در بر ديوار قبله در سمت چپ و راست محراب و دو در نيز در انتهاي ديوارهاي شرقي و غربي آن است و پنجمي نيز در واقع دريچه اي در ديوار انتهايي آن است . در رواق مياني دو در وجود دارد كه از آنها وارد رواق جلويي مي شوند . در انتهاي اين رواق ، نزديكِ درِ طرف مشرق آن ، حفره كوچكي است كه سنگي بنا شده در ديوار در آن قرار دارد كه گفته مي شود ردّ پاي گوسفندي است كه قرباني فرزند ابراهيم ( عليه السلام ) شد . طول اين مسجد از انتها تا ديوار قبله آن ، نوزده ذرع و ربع و عرض آن سيزده ذرع و يك ششم به ذرع آهني است . در حال حاضر بيشتر اين مسجد ، مخروبه است . دو رواق جلويي آن داراي سه گنبد بوده كه همگي افتاده اند . اندازه گيري ابعاد آن در حضور خودم صورت گرفت .

* ديگر مسجد ، مسجدِ خِيف در منا است كه مسجد بزرگي است و بنا به احاديث و اخباري كه وارد شده ، بسيار بافضيلت است ؛ از جمله اين احاديث ، موردي است كه در « معجم الأوسط طبراني » از حديث ابوهريره روايت شده است كه مي گويد : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : جز به قصد سه مسجد كمر سفر مبند : مسجد خِيف ، مسجدالحرام و همين


474


مسجد من . اسناد اين حديث ضعيف است و آن را تنها براي بيان همين نكته عجيب نقل كرديم . از ديگر اخبار ، روايتي در « معجم الكبير طبراني » از حديث ابن عباس است كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود در مسجد خيف تعداد هفتاد پيامبر ؛ از جمله حضرت موسي ( عليه السلام ) نماز گزاردند . ( 1 ) اين روايت در تاريخ ازرقي آمده است . ( 2 ) از مجاهد نيز روايت شده كه در مسجد خِيف 75 پيامبر نماز گزاردند . در مسندالبزّار از حديث عبدالله بن عمروبن عاص روايت شده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : در مسجد خِيف قبر هفتاد پيامبر وجود دارد . رجال اين حديث همه موثق هستند ، فاكهي در اين مورد روايتي با اسناد به عروة بن زبير آورده كه مي گويد : حضرت آدم ( عليه السلام ) پس از نماز جبرئيل پاي در كعبه به روي در مسجد خيف به خاك سپرده شد .

استحباب زيارت مسجد خيف در روزهاي شنبه

ازرقي با سندي كه به خودش مي رسد ، آورده است : جدّم ازعبدالمجيد ، از ابن جُرَيج از عطا برايم حديث كرد كه : از ابوهريره شنيدم كه مي گفت : اگر از اهل مكه بودم هر شنبه به مسجد خيف مي آمدم . ( 3 )

« جنيدي » گويد : محمدبن يوسف ، از ابوقرّه نقل كرده كه گفت : ابن جُرَيج از عطا نقل كرده كه او شنيده است : ابوهريره مي گفت : اگر از اهالي مكه بودم ، هيچ شنبه اي را سپري نمي كردم مگر آنكه به مسجد خيف بيايم و دو ركعت نماز در آن بخوانم .

محلّ نماز گزاردن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مسجد خِيف

همچنين با اسناد به ابن جُرَيج ، از اسماعيل بن اميّه نقل شده كه خالدبن مضرّس به وي خبر داد كه او بزرگاني از انصار را ديده است كه در برابر مناره و در نزديكي آن ، دنبال

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ المعجم الكبير ، ج11 ، صص453 ـ 452 ، شماره 12283

2 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص174

3 ـ همان ، ج2 ، ص174


475


جاي نماز پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بوده اند و ازرقي با سندي كه به خودش مي رسد ، چنين آورده است : جدّم گفت سنگ هايي كه در نزديكي مناره هستند جايگاه نماز پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است و مردم و علما از آن هنگام در همانجا نماز مي گزارند . ( 1 )

ويژگي كنوني مسجد خِيف و ابعاد آن

ازرقي اندازه ابعاد مسجد خيف را به ذرع دستي و نيز ويژگي هاي آن را در زمان خود ذكر كرده است ( 2 ) و ما اينك آن را همراه با اندازه ابعاد آن ، پس از ازرقي به ذرع دستي و نيز اخبار نوسازي و عمارت آن را در اصل اين كتاب آورده ايم و در اينجا تنها به ذكر ويژگي فعلي و اندازه هاي آن به ذرع آهني بسنده مي كنيم ؛ زيرا ويژگي فعلي آن گوياي اخبار مربوط به بنا و بازسازي آن است .

ويژگي كنوني مسجد خِيف

اين مسجد به شكل مربع بزرگي است كه در طرف قبله ، چهار محراب ، علاوه بر محرابِ بزرگ آن وجود دارد . سه محراب در چپ اين محراب بزرگ و يك محراب در سمت راست آن واقع است . منبر اين مسجد ، پلّكاني و بلند است . در جلوي اين مسجد چهار رواق سقف دار آجريِ آهك اندود وجود دارد . رواق ديگر نيز در كنار ديواري است كه بر جاده اصلي واقع است و سقف ندارد . درِ بزرگ اين مسجد در وسط همين ديوار واقع است . درِ بزرگ ديگري نيز در ديوار انتهايي آن به طرف عرفات وجود دارد . در ديوار آن كنار كوه ، دو پنجره است و در وسط آن مناره مربع شكلي است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در پاي آن نماز گزارده است و در محوّطه اي سنگي ، پاي اين مناره محراب كوچكي هست . در فاصله طول مسجد ميان درِ بزرگ و مناره آن سقاخانه بزرگي است كه به صورت طاقي ( كماني ) در زمين و روي ستون هايي قرار دارد . اين سقاخانه پنج در دارد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص174

2 ـ همان ، ج2 ، ص181


476


مردم از آن آب مي نوشند . در سمت راست قبله از بيرون ، از رواق ها ، پلكان چسبيده به رواق در كناره راه است و از آن به روي سقف رواق هاي ياد شده مي روند . ديوارهاي مسجد بلند و داراي كنگره است . بر درِ بزرگ مسجد مجسمه هاي بلندي وجود داشته كه بيشتر آنها افتاده است و نيز بخشي از ديواره مسجد ، در فاصله در بزرگ و قبله است و نيز گنبد بزرگي كه روي محراب قرار داشته ، همراه با قسمتي از ميانه ديوار قبله آن افتاده است .

ابعاد و اندازه هاي مسجد خيف

طول وسط ديوار قبله تا انتهاي آن ، 210 ذرع و عرض آن از ديواري كه دروازه بزرگ در آن واقع است تا ديوار روبه روييِ كنار كوه ، 5/199 ذرع و ارتفاع ديوار قبله آن از داخل يازده ذرع و از خارج نوزده و نيم ذرع و ارتفاع ديوار كنار كوه آن از داخل هفت ذرع و دو سوم و ارتفاع ديوار كناره جاده آن از داخل مسجد شش ذرع و ربع و از خارج هشت ذرع و دو سوم و ارتفاع درِ بزرگ مسجد هفت ذرع و يك ششم و عرض اين در يك ششم كمتر از چهار ذرع و ارتفاع آستانه اين در از بيرون نيم ذرع و ارتفاع درِ پشتي آن چهار ذرع و ربع و عرض آن دو ذرع است .

تعداد رواق هاي مسجد خيف ( 1 )

اندازه طول رواق هاي جلويي ، از روبه روي قبله تا انتهاي آنها ، در سمت صحن ، 31 ذرع و طول هر رواق از ديوار كنار جاده تا ديوار كنار كوه ، 35 ذرع و دو سوم و عرض آن هفت ذرع و نيم است ؛ به استثناي عرض رواق كنار صحن مسجد كه هفت ذرع است طول رواق چسبيده به ديوار كنار جاده از ديوار قبله تا درِ بزرگ مسجد ، هفتاد ذرع و يك ششم ذرع و عرض آن هفت ذرع و نيم و طول ابعاد ديگرِ آن ، از درِ بزرگ مسجد تا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اين تيتر ، با توجه به نوع عنوان هاي اين كتاب ، دقيق نيست ، چون نه به تعداد رواق ها بلكه به اندازه ها و ابعاد آنها اشاره شده است . . م .


477


انتهاي آن ، 140 ذرع و يك ششم و عرض آن 7 ذرع و ربع است و در هر يك از دو طرف رواق سه پنجره قرار دارد كه دو تاي آنها به هم چسبيده و ديگري جدا در كنار درِ بزرگ مسجد واقع است .

شمار ستون ها ، ويژگي ها و اندازه هاي داخلي مسجد

شمار اين ستون ها هشتاد و چهار عدد است كه در چهار رديف و هر رديف شامل 21 ستون سنگي است كه با گچ ( روي هم ) چيده شده است . فاصله ميان هر دو ستون در يك رديف ، پنج ذرع و يك سوم و در برخي موارد اندكي بيشتر است .

تعداد طاق هاي قوسي

تعداد طاق هاي قوسي ، در رواق هاي پيش گفته ، 168 طاق ؛ يعني در هر رواق 22 در عرض و در هر رديف 22 طاق در طول آن وجود دارد .

ابعاد مصلاّي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در برابر مناره

اندازه طول آن از ديوار مناره قبله تا دورترين محراب ، 5/23 ذرع و يك هشتم ذرع است و عرض آن ؛ يعني فاصله راست تا چپ مصلاّ 24 ذرع و يك چهارم است و فرجه محراب اين مسجد هشت ذرع و يك هشتم است و طول محراب در جهت قبله دو ذرع و نيم است و فاصله ميان اين محراب تا لبه صحن مسجد ، در كنار قبله نيز 85 ذرع است .

تعداد كنگره هاي داخلي و خارجي مسجد

كنگره هاي بيروني بر ديوار انتهايي ، 76 عدد ، بر ديوار كناره جاده سمت انتهاي مسجد تا درِ بزرگ آن ، 72 عدد كه سه تاي آنها ويران شده است و تمام كنگره هاي روي اين ديوار بيش از بيست عدد است ؛ زيرا بيشتر كنگره هاي كنارِ در ويران شده است . بر


478


ديوار كنار كوه ، 96 كنگره است كه شش تاي آنها ويران شده و در مورد كنگره هاي داخلي مسجد بر رواق انتهايي از ميان چهار رواق صحن مسجد ، 103 كنگره ؛ از جمله 72 كنگره از انتهاي مسجد تا درِ بزرگ آن 33 كنگره تا ديوار قبله آن است .

اندازه ، ويژگي و تعداد مناره ها و فاصله آن تا نواحي مختلف مسجد

طول اين مناره در مسجد ، 21 ذرع و يك هشتم و اندازه ضلع مربع آن از سمت قبله ، قيراطي كمتر از 6 ذرع و از سمت پشت نيز به همين اندازه است . از طرف كوه تا درِ اين مناره ، دو قيراط كمتر از 6 ذرع و نيم و فاصله آن از سمت درِ بزرگ مسجد نيز همين اندازه است .

در اين مناره ، تعداد يازده پنجره وجود دارد كه در سه طرف ، سه پنجره است ، اما در ضلع طرف پشت مسجد تنها دو پنجره وجود دارد . اين مناره 64 پله دارد و ميان آن تا ديوار كنار كوه مسجد ، هشتاد ذرع و ربع فاصله است و تا رواق چسبيده به ديوار كناره جاده مسجد ، 88 ذرع و ربع است و ميان آن تا ديوار عقبي مسجد ، 97 ذرع و نيم فاصله است . پيش از اين نيز فاصله آن تا طرف صحن مسجد كنار قبله و نيز فاصله آن تا ديوار قبله بيان گرديد .

ابعاد سقاخانه

طول اين سقاخانه 39 ذرع و ربع است و فاصله آن تا روبه روي مناره ، يك هشتم كمتر از 53 ذرع است و تا آستانه درِ بزرگ مسجد ، 42 ذرع و يك ششم فاصله دارد ، تمام اندازه هايي كه بيان شده در حضورِ خودم انجام گرفت .

اما در مورد بنا و عمارت اين مكان پس از ازرقي ، ( بايد گفت كه ) بسياري از اخبار آن ، بر ما پوشيده مانده است ؛ چرا كه پيشينيان آن را ثبت نكرده اند ؛ از جمله موارد عمارت اين مكان بعد از ازرقي ، به گمان من عمارتي است كه در زمان خليفه معتمد احمدبن متوكل عباسي در سال 256 صورت گرفته است و نيز از جمله موارد قطعي اين كه


479


وزير الجواد اصفهاني و مادر خليفه الناصر لدين الله عباسي نيز آن را بازسازي و مرمت كرده اند و نام اين يك بر درِ بزرگ آن نوشته شده است . ملك مظفر حاكم يمن نيز در سال 674 قسمت هاي ويران شده و افتاده آن را بازسازي و مرمت كرد و در همين سال دستور بناي مناره فعلي آن را صادر نمود كه نام وي هنوز هم بر لوحي در اين مناره وجود دارد . اين كه احمدبن عمر معروف به ابن مرجاني ، تاجي دمشقي نيز زماني كه در سال 720 ساكن مكه بوده است ، مبلغ بيش از بيست هزار درهم خرج مرمت و بازسازي آن كرد و بعد از آن نيز قسمت هاي خراب شده آن ـ چه در دوره ما و چه پيش از آن ـ مورد اصلاح و مرمت قرار گرفته است . در اين زمان بخش هاي زيادي از آن خراب شده كه البته بسياري از اين خرابي ها و ويراني ها با بازسازي در سال 820 برطرف شد . بانيِ اين بازسازي ها را نشناختم ، ولي ( مي دانم كه ) متولّي اين كار شيخ علي بغدادي ، شيخِ كاروانسراي موالينا در محله فرحان مكه است . درِ بزرگ آن كه در كنار جاده اصلي به عرفه و مكه قرار داشت ، تنگ شد كه اگر چنين نمي شد بهتر بود ؛ زيرا در ايام حج ، گشادگي و وسعت آن بهتر بود . ( 1 )

* از جمله ، مسجدي است كه عايشه امّ المومنين پس از به جا آوردن حج در حجة الوداع از آن براي عمره محرم شد . اين مسجد در تنعيم قرار دارد . ( 2 ) درباره اين مسجد اختلاف نظر وجود دارد . برخي گويند همان مسجدي است كه به آن مسجد هليلجه مي گويند ؛ زيرا درخت هليلجه در آن بوده و اخيراً اين درخت افتاده است . اين موضوع بنا به گفته سليمان بن خليل ، ميان اهل مكه متداول است و سنگي در اين مسجد وجود دارد كه نوشته روي آن ، تأييدي بر اين مطلب است .

گويند مسجدي كه در نزديكيِ آن ، چاه وجود دارد و در ميان مسجد هليلجه و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ملك اشرف در سال 874 هـ . ، سلطان محمد قزلارآغا در سال 1072هـ . و سليمان آغا در سال 1902م . از سوي خليفه محمدخان آن را بازسازي كردند . در زمان ملك عبدالعزيز آل سعود نيز بناي آن مورد بازسازي قرار گرفت .

2 ـ به مسجد تنعيم شهرت دارد . « تنعيم » مرز مكه از طرف مدينه است .


480


مسجد واقع در جاده مرّالظهران قرار گرفته ، مسجد علي [ ( عليه السلام ) ] است . در اين مورد ، سنگ نوشته اي نيز وجود دارد كه تأييدي بر اين ادعاست . اختلاف نظر در اين باره ، تازگي ندارد و فاكهي و ديگران نيز بدان اشاره كرده اند . محبّ طبري بنا به سخن اسحاق خزاعي ، آن را مسجدي مي داند كه در نزديكي آن چاه قرار دارد . به گفته اسحاق خزاعي ، اين مسجد را عبدالله بن محمدبن داودبن عيسي عباسي ، امير مكه مرمّت و بازسازي كرد و به گفته خزاعي ، پس از وي « عجوز » مادر مقتدر عباسي آن را مرمّت كرد . سپس همسر ملك منصور ، حاكم يمن آن را مرمّت كرد و تاريخ عمارت آن بنا به روايت محبّ طبري در تاريخ بناي آن 645 يا 644 بوده است .

از ديگر كساني كه مسجد هليلجه را مرمّت كرد ، ابونصر استرآبادي است كه در سال 466 از سوي خود و برادرش به اين كار اقدام كرد . پس از آن ملك مسعودي حاكم يمن و مكه در سال 619 اين مسجد را مرمت كرد . تاريخ مرمت وي و نيز مرمتي كه ابونصر به عمل آورد ، روي دو سنگ نوشته در مسجدِ ياد شده آمده است . ( 1 )

ابعاد اين دو مسجد را اندازه گرفتيم ، طول مسجد معروف به مسجد هليلجه ، از وسط محراب تا ديوار انتهاي ميدانگاه آن ، 25 ذرع و طول آن در قسمت ميدانگاه ، يازده ذرع و عرض آن 23 و يك چهارم ذرع و فاصله ميان اين مسجد تا اولين پرچم روي زمين ـ و نه پرچم هايي كه در كوه تنعيم قرار دارد ـ 714 ذرع آهني است .

طول مسجد ديگري كه به عايشه نسبت داده شده و در كنار مسجد هليلجه قرار دارد ، از محراب تا ديوار ميدانگاه روبه روي آن 24 ذرع و دو سوم و عرض معبر آن از ديواري كه محراب در آن قرار دارد تا سمت طاقي كه كنار ميدانگاه است ده ذرع و دو سوم است و طول اين معبر ، 23 ذرع و سه چهارم و فاصله ميان اين دو مسجد نيز 872 ذرع آهني است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سلطان محمود نيز در سال 1011 هـ . و محمود بيك والي جدّه در سال 1012 هـ . اين مسجد را مرمت و بازسازي كردند . وزير سنان بيك نيز در سال 978 چاه نزديك آن را مرمت كرد و بناي اين مسجد در زمان عبدالعزيز آل سعود ( پادشاه سعودي ) بازسازي گرديد .


481


* ديگر مسجدي است كه به آن « مسجد فتح » مي گويند و در نزديكي الجموم ـ كه از دشت مرّالظهران است ـ قرار دارد و گفته مي شود از آن مساجدي است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در فاصله مكه و مدينه ، در آن نماز خوانده است .

اين مطلب را استاد ما قاضي زين الدين بن حسين مراغيِ مدني در تاريخ مدينه منوره خود ، بخش مساجدي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در فاصله مكه تا مدينه در آنها نماز گزارده ، آورده است ، متن سخن وي چنين است :

و مسجدي است در مسيل ، در وادي مرّالظهران ، پايين تر از « صفراوات » ، در سمت چپ جاده به سوي مكه ، كه اكنون به « مسجد فتح » شهرت دارد . از كساني كه اين مسجد را ـ آن گونه كه به من گفته اند ـ مرمّت كرده است ، « شريف ابونمي » حاكم مكه است . همچنين به اطلاعم رسيده كه وقتي عمويش شريف ادريس بن قتاده درصدد مرمت اين مسجد برآمد ، خود پيش دستي كرد و اقدام به مرمت آن نمود . از ديگر كساني كه اين مسجد را مرمت كردند شريف وهاس بن راجح حسني است . در زمان ما نيز حدود هشت سال پيش ، حاكم مكه شريف حسن بن عجلان آن را سفيد كرد كه هنوز هم باقي است . درهاي آن نيز نيز براي جلوگيري از ورود گوسفند و . . . بالاتر برد . خداوند به همه آنان جزاي خير دهاد !

اين بود اماكن متبركه مكه و اطراف آن كه امروزه به « مساجد » ، شهرت دارند . ازرقي مساجد ديگري را نيز نامبرده كه جاي آنها مشخص نيست ، ولي ما سخن او را در اصل اين كتاب نقل كرديم .

جايگاه هاي متبرك مكه معظمه كه به « مواليد » شهرت دارند

اين جايگاه ها در واقع مسجد هستند ، ولي مردم آنها را به مواليد ( 1 ) مي شناسند . به همين دليل جداگانه به آنها پرداخته ايم :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ جمع مولد به معناي جاي تولّد است .


482


* از جمله مولدالنبي ( صلّي الله عليه وآله ) در محلي است كه آن را « سوق الليل » مي گويند و نزد مردم مكه مشهور است .

ازرقي مي نويسد : وقتي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به مدينه هجرت كرد ، عقيل بن ابي طالب آن را به خود اختصاص داد كه تا مدت ها در اختيار او و فرزندانش بود ، تا اين كه يكي از آنان ، آن را به محمدبن يوسف برادر حجاج بن يوسف ثقفي فروخت و او نيز آن را ضميمه خانه خويش ساخت كه به آن « دارالبيضاء » مي گويند . اين خانه همچنان در اين وضع بود تا اين كه خيزران مادر موسي و هارون دو خليفه ( عباسي ) به حج آمد و آنجا را مسجد و نمازخانه ساخت و از خانه اي كه ضميمه شده بود جدا كرد و به كوچه اي كه در انتهاي آن خانه وجود داشت ، راه داد . ( 1 )

سهيلي در تعيين مكان جايي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آن متولد شد و كسي كه آن را ساخت ، خبر شگفتي نقل كرده است ؛ وي مي نويسد : آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) در شعب متولد شد و گفته شده در خانه اي كه در « صفا » قرار دارد به دنيا آمد و آن در اختيار محمدبن يوسف برادر حجّاج بود تا اين كه زبيده هنگامي كه به حج آمد آن را به صورت مساجد ساخت . ( 2 )

حافظ علاءالدين مغلطاي نيز در سيره خود ، خبر شگفتي در تعيين محل تولد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دارد . وي گفته است : در مكه متولد شد ، آنگاه مي افزايد : در خانه اي كه متعلق به محمدبن يوسف برادر حجاج بن يوسف ( ثقفي ) بود و گفته مي شود در شعب ، وهمچنين گفته اند : در « ردم » ونيز گويند : در عسفان ( متولد شده است ) .

عجيب تر آن كه گفته اند : آن حضرت در « ردم » يا « عسفان » متولد شده است ! روايتي كه مي گويد در « ردم » متولد شده ، روايتي است از قول ابوحفص بن شاهين در « الناسخ و المنسوخ » و گفته است : احمدبن عيسي بن سكن ، از هاشم بن قاسم از يعلي بن اشدق ، از عبدالله بن جراد نقل كرده كه گفت : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در ردم متولد شد و در ردم ختنه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص198

2 ـ الروض الأُنُف ، ج1 ، ص184


483


شد و از ردم به بعثت رسيد و از ردم ( جنازه آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) ) حمل شد .

بكري مي گويد : « ردم بني جمح » در مكه است كه ميان خاندان جمح و خاندان محارب بن فهر در آن جنگي درگرفت و خاندان محارب بسياري از خاندان جمح را كشتند و به دليل انباشته شدن آنجا از اجساد و كشته ها ، الردم ( پشته ) نام گرفت .

بركه اي كه در محل تولد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وجود دارد

ازرقي با سند خود ، از برخي كساني كه پيش از اقدام خيزران در جدا ساختن اين مكان از « دارالبيضاء » ساكن آن بودند ، نقل مي كند كه گفته اند : به خدا سوگند كه ( تا وقتي در آن زندگي مي كرديم ) هيچ گرفتاري و نيازمندي نداشتيم ، ولي به محض آن كه از آن بيرون شديم ، دنيا بر ما سخت شد . ( 1 )

ويژگي محل ولادت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )

اما درباره ويژگي و خصوصيات اين مكان كه ما بدان دست يافته ايم ، بايد گفت : خانه اي است مربع با دو ستون كه دو طاق قوسي روي آن است و در گوشه غربي آن ، به طرف جنوب ، كنجي روبه روي درِ كنار كوه قرار دارد . درِ ديگري نيز در طرف شرقي دارد . اين مكان داراي ده پنجره است كه چهارتاي آن بر ديوار شرقي است و دو درِ پيشگفته در همين ديوار است . در ديوار شمالي آن دو پنجره و در ديوار غربي يك پنجره و در كنج آن ، دو پنجره ؛ يكي در طرف شمالي و يكي نيز در طرف يماني است . يك محراب نيز دارد و نزديك محراب حفره اي است كه روي آن پنجره اي چوبي قرار داده شده است . اندازه ضلع اين حفره مربع ، يك ذرع و يك ششم ذرع آهني است ، در وسط اين حفره ، سنگ مرمر سبز رنگي وجود دارد كه پيشتر اشاره شد و آن گونه كه ابن جبير بيان كرده ، دور تا دور آن را نقره در بر گرفته بود و اشاره كرده بود كه مساحت آن به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص199


484


انضمام نقره ، دو سوم وجب است . ( 1 )

اين مكان به عنوان جايي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آن متولد شده ، نشانه گذاري شده است . طول آن 24 ذرع و يك چهارم از ديوار شمالي تا ديوار روبه رويي ؛ يعني ديوار جنوبي كنار كوه است و اندازه عرض آن از ( ديوار ) شرقي كه درِ آن قرار دارد تا ديوار غربي روبه رويي آن ، يازده ذرع و يك هشتم است . طول كنج مورد اشاره ، سيزده ذرع و نيم و عرض آن هشت و نيم است . اين اندازه گيري ها نيز در حضور من انجام گرديد . ازرقي چيزي درباره ويژگي و اندازه هاي اين مكان نگفته و بسياري از اخبار بنا و مرمت و بازسازي آن ، بر ما پوشيده مانده است . آنچه من دانستم اين است كه ناصر عباسي در سال 576 آن را بازسازي كرد . پس از آن ملك مظفر حاكم يمن در سال 666 آن را مرمت و بازسازي كرد و سپس از سوي نواده وي ، المجاهد در سال 740 مورد بازسازي قرار گرفت و در سال 758 از سوي امير شيخون از بزرگان حكومتي مصر ( 2 ) و در دولت ملك اشرف شعبان حاكمِ مصر و به سفارش دولتمرد او ، يلبغا خاصكي ( 3 ) در سال 766 و در آخر سال 801 يا سال بعد از آن ( با بهره گيري ) از پولي كه ملك ظاهر برقوق ، حاكم مصر براي عمارت مسجدالحرام و غيره در مكه اختصاص داده بود ، اين مكان مورد بازسازي و مرمت قرار گرفت كه البته بازسازي آن پس از فوت حاكم مصر بود .

از ديگر مواليد مكه ، محلي است كه به آن مولد ( محل به دنيا آمدن حضرت ) فاطمه [ ( عليها السلام ) ] دختر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي گويند . اين مكان جزو خانه مادرِ وي خديجه بنت خويلد [ ( عليها السلام ) ] در كوچه معروف به كوچه حجر در مكه معظمه است . مي گويند اين خانه ، مولد فاطمه [ ( عليها السلام ) ] است . محل ولادت حضرت فاطمه [ ( عليها السلام ) ] جاي معروفي در اين خانه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در متن چنين است ، ولي در سفرنامه ابن جبير ، ( ص 141 ) آمده است : « مساحت آن با نقـره اي كه بدان پيوسته ، يـك وجـب است . »

2 ـ متوفاي سال 758 هـ . نكـ : « الدرر الكامنه » ، ج2 ، ص 196 و 197 ، شماره 1950

3 ـ يلبغابن عبدالله خاصكي ناصري ، امير بزرگ و مشهور است ، كه در سال 768 هـ : به قتل رسيد . ابن حجر مي گويد : يلبغا صدقه هاي زيادي براي اهل علم و نيز كارهاي نيك فراواني در حجاز داشت « الدرر الكامنه » ، ج4 ، ص 440 ـ 438 ، شماره 1218 » .


485


است كه طول آن چهار ذرع و هفت هشتم و عرض آن از وسط ديوار سه ذرع و يك چهارم و يك هشتم ( 83 3 ) ذرع آهني است . در همين مكان ، جاي كوچكي به شكل بركه دايره اي است كه طول دهانه آن ، در قسمت داخل بنا ، يك ذرع و عرض آن نيز يك ذرع است و در وسط آن سنگ سياهي قرار دارد كه گفته مي شود محلّ دقيق تولد آن حضرت است . در اين كه حضرت فاطمه [ ( عليها السلام ) ] در اين خانه متولد شده است ، هيچ گونه ترديدي وجود ندارد . اندازه هاي گفته شده ، همه در حضور من گرفته شده است .

* يكي ديگر از مواليد ، محلي است كه به آن مولد حمزة بن عبدالمطلب عموي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي گويند . اين مكان در پايين مكه ، نزديك باب ماجن واقع است و چشمه مكه معروف به چشمه بازان در آنجا واقع است . من مطلبي در تأييد صحت اين امر نديده ام و حتي در صحت آن جاي ترديد است ؛ زيرا اين مكان متعلق به بني هاشم نبوده است .

طول اين مكان پانزده ذرع و يك سوم و عرض آن از ديواري كه درِ آن واقع است تا ديوار روبه رويي كه ديوار قبله آن است ، هفت ذرع و يك چهارم و يك هشتم ( 83 7 ) ذرع است . درِ آن در سمت باب الماجن است . اين مكان در حال حاضر كاملا ويران است و سقفي ندارد . اندازه گيري آن نيز در حضور من صورت گرفت و وسيله اندازه گيري ذرع آهني بود .

ديگر جايي است در خانه معروف به دار ابوسعيد در نزديكي دارالعجله كه به آن مولد ( امام ) جعفر صادق [ ( عليه السلام ) ] مي گويند ؛ زيرا بر در آن سنگي است كه روي آن نوشته شده : اينجا محل تولد ( امام ) جعفر صادق [ ( عليه السلام ) ] است و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وارد آن شده است . نيز نوشته شده كه يكي از ساكنان ( مكه ) در صفر سال 623 دستور بناي آن را داده است . اين محل را جاي تولد جعفربن ابي طالب معروف به طيار نيز مي گويند .

طول اين مكان از ديواري كه در دارد تا ديوار روبه رويي كه ديوار قبله است ، شانزده ذرع و يك سوم و عرض آن شش ذرع و سه چهارم است و همه به ذرع آهني است و اندازه گيري ها در حضورم صورت گرفت .


486


خانه هاي متبرك مكه معظمه

در مكه ، خانه هاي متبركي وجود دارد كه بيشتر آنها مسجد هستند ، ولي مردم آنها را به عنوان خانه مي شناسند . بنابراين از آنها جداگانه ياد كرده ايم :

* دار خديجه بنت خويلد امّ المومنين كه در كوچه معروف به زقاق الحِجْر در مكه واقع است كه به آن ـ بنا به گفته ازرقي ( 1 )  ـ « زقاق العطارين » نيز مي گويند . اين خانه به مولد فاطمه [ ( عليها السلام ) ] نيز معروف است ؛ زيرا بنا به گفته ازرقي ، او و برادرانش فرزندان خديجه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، در همين مكان متولد شده اند . ازرقي يادآور شده است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در اين خانه با خديجه ( عليها السلام ) ازدواج كرد و خديجه در همين خانه وفات يافت و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تا زمان هجرت به مدينه در همين خانه سكونت مي كرد . بعدها ، عقيل بن ابي طالب آن را گرفت و سپس آن را به معاوية بن ابي سفيان كه خليفه بود ، فروخت و او آن را تبديل به مسجد كرد ( 2 )

ازرقي خود در جاي ديگري گفته است كه معتب بن ابي لهب ، خانه خديجه بنت خويلد را گرفت و به يكصد هزار درهم به معاويه فروخت ( 3 ) كه البته با آنچه در مورد عقيل گفته بود ( كه خانه خديجه را گرفت ) مغايرت دارد . بخش اعظم اين خانه در حال حاضر به صورت مسجد است و در آن رواقي وجود دارد با هفت طاق قوسي كه روي هشت ستون قرار دارند . در وسط ديوار رو به قبله آن ، سه محراب وجود دارد و در آن 26 زنجير در دو رديف آويخته است و روبه روي آن رواق ديگري هست كه چهار طاق قوسي بر روي پنج ستون در آن قرار دارد و اين دو رواق را يك صحن از هم جدا مي كند . رواق دومي از رواق اوّلي محدودتر است و در نزديكي آن محل هايي وجود دارد كه مردم به قصد زيارت به آنجا مي روند . سه جاي زيارتي بدين قرار است :

نخست : جايي كه به آن مولد فاطمه [ ( عليها السلام ) ] مي گويند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص78

2 ـ همان ، ج2 ، ص199

3 ـ همان ، ج2 ، ص246


487


دوّم : محلي كه به آن ، « قبة الوحي » مي گويند و متّصل به مولد فاطمه [ ( عليها السلام ) ] است .

سوم : محلي كه به آن المختبي مي گويند و متّصل به « قُبّة الوحي » است كه مي گويند پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پاره سنگ هايي را كه مشركان به سويش پرت مي كردند ، در آنجا پنهان مي كرد ( 1 ) ( مختبأ به معناي پناهگاه است ) .

اندازه جايي كه به آن مُختبي مي گويند از ديواري كه در آن محراب وجود دارد تا ديوار مقابل كه در سمت ديوار غربي « قُبَّة الوحي » است ، چهار ذرع و يك سوم است و عرض آن از ديواري كه در آن در قرار دارد تا ديوار روبه روي آن ، سه ذرع و دو سوم است و اندازه جايي كه به آن قبّة الوحي مي گويند از ديواري كه در دارد تا ديوار روبه رويي ، هشت ذرع و دو سوم است و عرض آن هشت و نيم ذرع است كه همگي به ذرع آهني محاسبه شده است . اندازه هاي مولد فاطمه [ ( عليها السلام ) ] نيز پيش از اين گفته شد . اندازه زمين رواق جلويي اين خانه از وسط دو ديوار آن 38 ذرع و عرض آن هفت ذرع و ربع است . اندازه فاصله دو ستون آن پنج ذرع و ربع و اندازه رواق عقبي اين خانه از ديوار قبة الوحي تا ديوار روبه رويي 23 ذرع است و اندازه عرض آن ده ذرع است و همه اندازه گيري هاي انجام شده با ذرع آهني و در حضور من انجام گرفته است .

بر درِ اين خانه نوشته است : « زمان خلافت ناصر عباسي ، در عصر ملك اشرف شعبان بن حسين بن ملك ناصر محمدبن قلاوون ، حاكم مصر ، بازسازي شد » ، بر رواق جلويي اين خانه نوشته شده : « المقتدي عباسي فرمان بازسازيآن را داد » ، و بخشي از اين خانه در آغاز زمامداري ملك ناصر فرج بن ملك ظاهر برقوقي از اموالي كه پدرش براي عمارت مسجدالحرام و ديگر اماكن در نظر گرفته بود ، مورد مرمّت قرار گرفت كه اين كار پس از مرگ وي در آخر سال 801 يا سال بعد از آن ، انجام گرفته است .

از جمله جايي از اين خانه كه در اين تاريخ مورد مرمّت قرار گرفت ، محلي معروف به « قبّة الوحي » است كه پس از تخريب ، بازسازي شد . آگاه شدم كه قبه ساقط شده ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در اين باره نكـ : رحله ابن جبير ، ص142


488


ساخت ملك مظفر حاكم يمن بوده است . در كنار اين خانه ، حياط بزرگي است كه بالاي درِ آن سنگي است كه روي آن نوشته شده : « اينجا حياط خلوت جايگاه تولّد فاطمه [ ( عليها السلام ) ] است و ناصر عباسي آن را مرمت كرد و براي ( هزينه هاي جاري ) دار خديجه كه در كنارش قرار دارد ، وقف كرد .

برخي مردم نقل كرده اند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در خواب ديد كه رفت و آمد در اينجا زياد خواهد شد . محبّ طبري نيز يادآور شده كه خانه خديجه پس از مسجدالحرام ، از بهترين جاهاي مكه است كه ترديدي هم در آن نيست .

خانه ديگر ، است مشهور در همين كوچه كه به آن « خانه ابوبكر » مي گويند .

بر سر در آن سنگ نوشته اي است كه در آن چنين آمده است :

امير والامقام نورالدين عمربن علي بن رسول مالكي مسعودي در عهد سلطنت ملك مسعودي فرمان نوسازي آن را صادر كرد . خداوند جزاي خيرش دهاد ! آنگاه پس از ذكر القاب او و پدرش مي نويسد : در محرم سال 623 كسي كه دستور بازسازي اين بنا را داده ، مسجد آن را نيز ساخته است .

ازرقي اين خانه را متعلق به ابوبكر نمي داند ، ولي ابن جبير در شمار ديدني هاي مكه بدان اشاره كرده است و مي گويد : از ديدني هاي ارجمند مكه ، خانه ابوبكر صديق است كه امروز بسيار فرسوده و ويرانه است و تنها ديواري دارد كه در آن سنگي است كه مردم با لمس آن ، تبرّك مي جويند و گفته مي شود هرگاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از آنجا عبور مي كرد ، ( اين سنگ ) سلام مي گفت . خطيب امام ابوعبدالله محمدبن عمربن محمدبن عمربن رشيد فهري در سفرنامه خود مطالبي درباره اين خانه و اين سنگ بيان كرده و يادآور شده است : از جمله كساني كه در مكه مكرّمه با آنها ديدار كرده ، دو فقيه مكّه ؛ يعني محمدبن ابي بكر بن خليل و برادرش علم الدّين احمد بودند . پس مي افزايد : وقتي به قصد زيارت ايشان روانه شديم در سر راهمان ، با سنگي مواجه شديم كه مردم بالمس و دست كشيدن بر آن تبرّك مي جستند . از علم الدين درباره سنگ پرسيدم . گفت : عمويم سليمان گفته هر كس را كه در مكه ديدم ، به من گفت اين همان سنگي است كه با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سخن گفته


489


است . اين سنگي كه از جلوي آن رد شديم ، همان است كه در سمت باب النبي در برابر خانه ابوبكر ، به صورت اندك برجسته اي بر ديوار ، نمايان است .

اگر درست باشد كه اين سنگ با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سخن گفته ، شايد همان سنگي است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در اين سخنان خود منظور داشتند : « من سنگي را در مكه مي شناسم كه در شب هايي كه مبعوث شدم بر من سلام مي گفت . » ( 1 )

درباره سنگ مورد نظر اختلاف است . گفته اند كه حجرالأسود است و نيز گفته شده كه سنگي جز آن است و شايد همين سنگ فوق الذكر باشد .

طول مسجدي كه در خانه ابوبكر وجود دارد ، هشت ذرع و عرض آن شش ذرع است كه فاصله ديوار محراب تا درِ مسجد را در بر مي گيرد . اندازه گيري به ذرع آهني بوده و در حضور خودم صورت گرفت .

* از ديگر خانه ها ، خانه ارقم مخزومي در صفا است كه به دار خيزران معروف است . مسجدي كه در آن است محل زيارت ( مردم ) است . اين مسجد مشهور است و از مساجدي است كه ازرقي نام برده و يادآور شده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آن پنهان شده بود . همچنين در اين مسجد بود كه عمربن خطاب اسلام آورد . ( 2 ) بسا بتوان گفت كه اين مكان پس از خانه خديجه بنت خويلد ، با فضيلت ترين مكان در مكه است ؛ زيرا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در زمان دعوت نهاني مردم به اسلام ، فرصت هاي بسياري را در آن گذرانده و پيش از خانه خديجه در اين مكان اقامت گزيده است و از اين رو از خانه خديجه نيز برتر است . طول اين مسجد دو قيراط كمتر از هشت ذرع و عرض آن هفت ذرع و يك سوم است . كه در حضور خودم اندازه گيري شد . در نوشته اي در آن آمده است : {  فِي بُيُوت أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَالاْصالِ } . ( 3 ) اينجا دار خيزران ، پنهانگاه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مسلم دركتاب « الفضائل » باب « فضل نسب النبي وتسليم الحجر عليه قبل النبوة » اين روايت راآورده است ، شماره 2277

2 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص200

3 ـ نور : 36


490


رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است و آغاز اسلام در اينجا بود ، بانوي فقير درگاه الهي و بنده آزاد شده اميرالملك مفلح در سال . . . و شش ( 1 ) ، دستور بازسازي آن را داد . وزير الجواد نيز آن را بازسازي كرد . زني از اهل مكه به نام « مرة العصماء » نيز آن را بازسازي كرد . در سال 821 نيز مورد مرمت قرار گرفت ، ولي نمي دانم كه باني اين بازسازي و مرمّت چه كسي بوده است . مباشر اين كار و متولّي صرف هزينه هاي آن ، علاءالدين علي بن ناصر محمدبن صارم معروف به قائد بوده است .

* محل از ديگر خانه هاي متبرك در مكه ، خانه عباس بن عبدالمطّلب در مسعي است كه عَلَم سبز در آن قرار دارد و در حال حاضر كاروانسراي فقيران است .

* ديگر ، كاروانسراي معروف به كاروانسراي الموفق در پايين مكه است . به خط جدّ پدرم ، شريف ابوعبدالله فاسي ديده ام كه او از شيخ ابوعبدالله بن مطرف ساكن مكه و عارف مشهور شنيده است كه مي گفت : هر بار كه دست خود را بر حلقه درِ كاروانسرا ـ كه به نظر جدّم كاروانسراي الموفق است ـ گذاشتم ، مطمئن بودم كه تعدادي از عارفان الهي دست بر اين حلقه نهاده اند .

همچنين به اطلاع من رسيده كه شيخ خليل مالكي مي گفت : دعا در اين مكان يا در كنار درِ آن مستجاب است و او براي دعا كردن ، فراوان به آنجا مي رفته است .

* خانه ديگر ، جايي است كه به آن « معبد جُنَيد » در جبل الأحمر ، يكي از دو اخشب مكه واقع است كه در حال حاضر به آن قعيقعان مي گويند . مردم مكه اين كوه را جبل حارث نيز مي خوانند . اين مكان در مكه معظمه ، شهرت دارد .

كوه هاي متبرك مكه و منطقه حرم

در مكه و اطراف آن ، كوه هاي مبارك چندي وجود دارد ؛ از جمله :

* كوه معروف به ابوقبيس ؛ مي گويند قبر حضرت آدم ( عليه السلام ) در آن است و صاحب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقيه تاريخ پاك شده است .


491


« المورد العذب الهنيء » مي نويسد : وهب ـ ابن منبّه ـ گفته است : براي حضرت آدم ( عليه السلام ) در جايي در ابوقبيس و در غاري كه آن را « غار الكنز » مي نامند . قبري كنده شد ( و در آن به خاك سپرده شد ) و حضرت نوح ( عليه السلام ) ( جسد ) وي را درآورد و در تابوتي قرار داد و همراه خود به كشتي برد و زماني كه آب ( توفان ) فروكش كرد ، به جاي خود بازگرداند . امروزه اين غار ناشناخته است و در مورد قبر حضرت آدم ( عليه السلام ) نيز چهار روايت مختلف وجود دارد :

نخست : او ـ آنچنان كه وهب مي گويد ـ در ابوقبيس بوده است .

دوّم : بنا به گفته عروة بن زبير ( در روايتي از فاكهي ، با سندي كه به خودش مي رسد ، نقل كرده است ) در مسجد خِيف قرار دارد و ما پيش از اين در اخبار مسجد خيف به اين نكته اشاره كرديم . در آنجا آمده است كه پس از نماز گزاردن جبرئيل بر وي ، در آنجا در باب الكعبه ، به خاك سپرده شد .

سوّم : نزديك مسجد خيف . اين روايت را ذهبي در نوشته اي در شرح حال حضرت آدم ( عليه السلام ) و فرزندان وي ـ كه به خط خودش ديده ام ـ آورده و پس از ذكر سخن وهب در مورد قبر حضرت آدم ( عليه السلام ) مي نويسد : « گفته مي شود سام بن نوح او را در نزديكي مسجد خيف به خاك سپرد . وهب اين سخن را با لحن ضعيفي بيان كرده است .

چهارم : قبر او در بلاد هند در همان محلي است كه از بهشت فرود آمد . حافظ عمادالدين بن كثير در تفسير خود اين روايت را درست مي داند .

در تاريخ ازرقي مطلبي آمده و اين گمان را پديد مي آورد كه قبر حضرت آدم ( عليه السلام ) در بيت المقدس است . او مي گويد : مقاتل خبر مي دهد كه در مسجدالحرام ، در فاصله ميان ركن و زمزم قبر هفتاد پيامبر از جمله هود و صالح و اسماعيل ( عليهم السلام ) وجود دارد و قبر حضرت آدم و ابراهيم و اسحاق و يعقوب و يوسف ( عليهم السلام ) در بيت المقدس است . ( 1 )

آن گونه كه مي گويند ، قبر شيث بن آدم و مادرش حوا در ( كوه ) ابوقبيس قرار دارد . ذهبي در بخش مربوط به تاريخ آدم و فرزندانش آورده است : پس از آدم ( عليه السلام ) فرزندش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص73


492


شيث جانشين وي شد و تعداد پنجاه نامه بر او نازل شد و نهصد سال عمر كرد و با پدرش در غار ابوقبيس به خاك سپرده شد . آنچه نقل كردم به قلم ذهبي بود . در بالاي كوه ابوقبيس جايي است كه مردم مي گويند در آنجا ماه براي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به دو نيم شد ، ولي من دليلي بر صحّت اين گفته در جايي نديدم ، بلكه مطلبي ديده ام كه نشان مي دهد دو نيمه شدن ماه ( شقّ القمر ) در همين كوه ، ولي در نقطه اي ديگر اتفاق افتاده است . ابونعيم با سند خود به عطا ، به نقل از ابن عباس روايت كرده كه شقّ القمر در شب چهارده صورت گرفت و ماه به دو نيم شد ؛ نيمه اي بر صفا و نيمه اي بر مروة فرو افتاد . به گفته علما صفا از كوه ابوقبيس و در پايين آن است و از حديث ابن مسعود روايتي حاكي از دو نيمه شدن ماه بر كوه ابوقبيس بدون بيان جاي آن ، در كتاب فاكهي آمده است . فاكهي با اسناد به ابن جُرَيج به نقل از مجاهد مطلبي درباره شق القمر آورده و در پي آن اظهار داشته است : « ابومعمر از عبدالله بن مسعود برايم نقل كرد : ماه را ديدم كه پيش از بيرون شدن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از مكه ، به دو بخش تقسيم شد . بخشي بر كوه ابوقبيس و بخشي ديگر بر كُدي و كَداء ( 1 ) ( فرو افتاد ) »

ندانستم كه مراد از كُديً و كَداء چيست ؟ آيا گردنه پايينيِ كوه ابوقبيس است يا جاي ديگر ؟ اين كه همان گردنه پاييني ابوقبيس باشد ، از آنجا معلوم مي شود كه قطب حلبي مطلبي درباره شق القمر دارد و مي گويد : نيمه ماه در قعيقعان ( 2 ) و نيمه ديگر بر كوه ابوقبيس ديده شد . قعيقعان جايي است كه گردنه پاييني در آن قرار دارد و بنا به گفته محبّ طبري همان گردنه اي است كه دروازه مكه معروف به « باب شبيكه » بر آن قرار گرفته و چه بسا از كوه قعيقعان باشد . اين كه در روايت ابونعيم آمده است : نيمي از آن بر صفا ديده شد ؛ با روايت ابن مسعود كه مي گويد : بخشي بر ابوقبيس فرود آمد ، منافاتي ندارد ؛ زيرا چنان كه پيش از اين ، از قول علما گفته شد ، « صفا » جزو ابوقبيس است . و اين كه گفته است نيمي از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كُدي در پايين مكه در ذي طوي است و كَداء در بالاي مكه در محصّب ذي طوي است . نكـ : « معجم البلدان » ، ج4 ، ص439

2 ـ قعيقعان نام كوهي در مكه است . درباره آن نكـ : « معجم البلدان » ، ج4 ، ص379


493


آن بر مروه فرود افتاد ، با توجه به اين كه مراد از كديً و كداء در حديث ابن مسعود همان گردنه پاييني است با آنچه از قطب حلبي از كتاب وي « المورد العذب الهني في شرح سيرة عبدالغني المقدّسي » آمده ـ و من در نقل قول از ابونعيم بر آن كتاب استناد كرده ام ، و خاطر نشان ساخته كه : بدين ترتيب دو نيمه شدن در خود شهر مكه اتفاق افتاده است ـ همخواني ندارد . حديثي كه در مسند عبدبن حميد روايت شده ، خود دليلي بر آن است كه شق القمر در مكه صورت گرفته است . متن اين حديث چنين است :

« عبدالرزاق از معمّر از قتاده از انس نقل كرده كه گفت : مردم مكه نشانه اي از پيامبري خواستند و ماه دو بار در مكه به دو نيمه شد و آيه : {  اِقْتَرَبَتِ السّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَر . . . } تا {  سِحْرٌ مُسْتَمِرّ } از سوره قمر نازل گرديد .

ذاهب مي گويد : اين حديث را ترمذي از عبدبن حُمَيد آورده كه نسبت به روايت سماعي ، دو درجه عالي تر ( با رجال كمتر ) است . و در برخي طرق نقل حديث انس آمده است : اهل مكه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خواستند كه آيتي به آنها نشان دهد ، او نيز دو نيمه شدن ماه را نشان داد كه ماه به دو نيمه شد ( و كوه ) حِرا را ميان دو نيمه ماه ديدند .

قاضي عياض در « الشفا » ( 1 ) آورده است : مسروق از ابن مسعود روايت كرده كه دو نيمه شدن ماه در مكه رخ داد . بنا به گفته برخي از بزرگان ، اين مطلب را ابو يَعلي در مسند خود ، از حديث ابن مسعود نيز روايت كرده است ؛ همچنين از حديث ابن مسعود روايت شده است كه دو نيمه شدن در منا بوده است ؛ زيرا مسلِم در صحيح خود گفته است : « منجاب بن حرب تميمي براي ما حديثي گفته كه متن آن چنين است : از ابن مسهّر ، از اعمش بن ابراهيم ، از ابومعمّر ، از عبدالله بن مسعود نقل كرده است : ما با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در منا بوديم كه ماه دو پاره شد ؛ پاره اي پشت كوه و پاره اي ديگر در پايين آن ، و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به ما فرمود : گواه باشيد . » ( 2 )

ميان روايتي كه شق القمر را در مكه دانسته ، با اين روايت كه آن را در منا بر شمرده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الشفاء ، ج1 ، ص281 ( طبعة بيروت ) .

2 ـ مسلم ، باب « انشقاق القمر » ، شماره 2800 ( 44 ) .


494


است منافاتي وجود ندارد ؛ زيرا علّت « شق القمر » آن بوده است كه برخي از مشركان از پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) خواسته بودند معجزه اي به ايشان نشان دهد . آن حضرت نيز شق القمر را نشان داد و خداوند متعال چنان كرد كه هركس در مكه و اطراف آن بود ، اين پديده را ببيند و پيامبري او را با توجه به معجزه اي كه از وي خواسته شده بود ، تصديق كند . برخي مشركان در اين مورد ترديد كردند و آن را جادو شمردند و برخي نيز صحت آن را به عهده مسافران ( و نظر ايشان ) گذاشتند . مسافران نيز در بازگشت ، اظهار كردند كه دو نيم ماه را ديده اند . به طوري كه ماه در همه اطراف مكه ـ به گفته قطب حلبي ـ چنين ديده شد .

قاضي عياض از سمرقندي ، از ضحاك نقل كرده كه ابوجهل بن هشام بود كه گفت : اين از قبيل جادو است و هم او گفته است : سراغ مردمان در اطراف بگيريد و ببينيد كه آيا آنها ( شق القمر را ) ديده اند يا خير ؟ آنان گفتند كه ماه را دو نيمه شده ديدند . در اينجا آن لعين كافر ( ابوجهل ) گفت : اين جادوي هميشگي است . به همين مضمون روايتي در مسند ابوداود طيالسي هم نقل شده ؛ زيرا از حديث ابن مسعود در آنجا آمده است : در زمان پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ماه دو نيم شد . قريش گفتند : اين سحرِ ابن ابي كبشه است . و مي افزايد : گفتند ببينيد كه مسافران چه مي گويند ؛ چرا كه محمد نمي تواند همه مردم را جادو كند . مسافران نيز آمدند و همان خبر را نقل كردند .

دو پاره شدن ماه براي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از معجزه هاي درخشان و متواتر است ؛ زيرا در قرآن كريم بدان اشاره شده است . {  اقْتَرَبَتِ السّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ . . . } .

در سنت صحيحه نيز ، حديث انس و ابن مسعود و ابن عمر و ابن عباس آمده و حديث همگي آنها در صحيح مسلم موجود است ( 1 ) و از حديث علي بن ابي طالب [ ( عليه السلام ) ] و جبيربن مطعم و حذيفة بن يمان نيز شق القمر روايت شده و اين كه بسياري از ملحدان ، موضوع شق القمر را بعيد دانسته و نفي كرده اند ، ملاك نيست . اين كار آنها در جهت شقاوت و مفسده جويي و انكار مسأله اي عيني و متواتر در نقل است و امكان آن نيز از نظر عقل ، غير ممكن نيست .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نكـ : صحيح مسلم ، ج 4 ، ص2158 ، شماره 2800 ( 48 ـ 43 ) .


495


قاضي عياض در « الشفا » اشكال هاي منكران را آورده و بدان پاسخ هاي بسنده داده است كه در اينجا به بخشي از آن اشاره مي كنيم :

در روايتي كه از او داريم مي گويد : به اين اعتراض كه « اگر چنين شده بود ، بر زمينيان پوشيده نمي ماند ! » ، نمي توان توجه كرد ؛ چرا كه مردم از همه ساكنان روي زمين نقل نكرده اند كه همگي به ماه توجه كرده و آن را رصد كرده اند ، ولي دو نيمه شدن آن را نديده اند . اگر چنين چيزي هم از سوي مردم گفته مي شد و از آنجا كه نمي توان به دليل كثرت مردم ، آن را حمل بر دروغ كرد ، باز هم دليلي بر رد آن نبود ؛ زيرا ماه بر همه مردمان روي زمين ( در زمان واحد ) يكسان نيست ، زماني در جايي بيرون مي آيد و زماني بعد در جاي ديگري طلوع مي كند و چه بسا براي مردمي درست عكس آن است كه براي مردم ديگري ( در سوي ديگر زمين ) قرار مي گيرد » .

قطب حلبي در پاسخ به آنها كه اين امر را بعيد دانسته و نفي كرده اند ، اين نكته را مطرح ساخته كه احتمال دارد بخشي از اين معجزه در آن باشد كه توجه همه مردم روي زمين از ماه ، برگردانده شده تا تنها مردم مكه از مزيّتِ ديدن اين پديده برخوردار باشند و معجزه اي را كه درخواست كرده بودند ، مشاهده كنند .

در فضيلت كوه ابوقبيس آمده كه آن را « امين » مي گفتند ؛ زيرا حجرالأسود در زمان توفان ( نوح ) ، در آنجا امانت گذارده شد و هنگامي كه حضرت ابراهيم خليل ( عليه السلام ) كعبه را بنا كرد ، ابوقبيس فرياد برآورد : ركن ( حجرالأسود ) نزد من در فلان و بهمان جاست . جبرئيل ( عليه السلام ) نيز آن را آورد و در جاي خود در كعبه قرار داد .

از ديگر فضائل اين كوه ، مستجاب بودن دعا در آن است . فاكهي در خبر گروهي كه براي طلب آب و باران براي قوم خود ـ كه سرزمين آنها دچار قحطي و خشكسالي شده بود ـ به اين جنبه اشاره كرده و گفته است : آنها در اين سفر به خانه بكربن معاويه ـ بزرگ عماليق مكه در آن روزگار ـ وارد شدند و يك ماه در آنجا اقامت داشتند و در اين مدت به آنان شراب مي داد و گوشت مي خوراند و « جرادتان » برايشان آواز مي خواند . بدين ترتيب از كاري كه به خاطر آن آمده بودند بازماندند . بكر خجالت مي كشيد مستقيماً


496


چيزي به ايشان بگويد ، بنابراين شعري سرود و جرادتان آن را به آواز خواند ( و با شنيدن اين آواز ) از خواب غفلت برخاستند . وقتي بكر ايشان را ديد ، گفت : از اين كوه ـ كوه ابوقبيس ـ بالا رويد ؛ چراكه هر گناهكاري كه خداي متعال را بشناسد و از آن بالا رود و چيزي از خدا بخواهد ، حتماً نيازش برآورده مي شود . آن گاه به ذكر بقيه خبر پرداخته كه هر كدام يك به يك دعا كردند و دعايشان مستجاب گرديد . آنچه نقل كرديم ، قسمتي از آن متن و قسمتي ديگر نقل به مضمون بود .

از ديگر فضايل كوه ابوقبيس آن است كه بنا به روايت ابن عباس ، نخستين كوهي است كه خداوند متعال در روي زمين قرار داده است . از يكي از علماي معاصر شنيدم كه مي گفت : كوه ابوقبيس از همه كوه هاي مكه برتر است و حتي آن را از كوه حِرا نيز برتر دانسته و علت آن را نزديك تر بودنش به كعبه مي داند . دل نيز گواهي مي دهد كه اين كوه از حِرا برتر است ؛ زيرا آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) براي عبادت ، فراوان به كوه ابوقبيس مي رفت و هر سال يك ماه را در آنجا اقامت مي گزيد و هم در آنجا بود كه خداوند وي را به رسالت مبعوث گرداند و چنين ( افتخاري ) نصيب كوه ديگري نشده است و همين نشانگر امتياز و برتري آن است . اينكه محبّ طبري خانه خديجه بنت خويلد در مكه را پس از مسجدالحرام برترين جاي مكه مي داند دليلش آن است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بيشترين زمان را در آن سپري كرده و در آن وحي بر وي نازل شده است ، خود تأييدي بر سخن ماست و اگر برتري و فضيلت ، تنها با نزديكي به كعبه حاصل مي شود و به موارد معنوي ديگري از جمله آنچه در مورد برتري كوه حِرا و خانه خديجه گفتيم ، كاري ندارد ، هركوه ديگري كه از حِرا به كعبه نزديك تر باشد ، بر آن برتري خواهد داشت و هر خانه اي كه نسبت به خانه خديجه به كعبه نزديك تر باشد ، از جمله خانه عباس بن عبدالمطلب در مسعي و نيز خانه ارقم مخزومي در صفا معروف به « دار خيزران » از آن برتر است و من چنين چيزي را بعيد مي دانم .

از خواص كوه ابوقبيس خاصيتي است كه ابوعبدالله محمدبن محمد قزويني در كتاب خود « عجائب المخلوقات » ذكر كرده و مي نويسد : كوه ابوقبيس مشرف به مكه


497


است و مردم بر اين باورند كه هركس بر اين كوه كله كباب شده بخورد ، از سردرد در امان مي ماند و خيلي از مردم چنين مي كنند . ( 1 ) هر چند اين خبر عجيبي است .

* كوه « خندمه » : فضيلت اين كوه در روايات آمده است . فاكهي پس از شناساندن « خندمه » مي گويد : ابوبكر احمدبن محمدبن ابراهيم مليكي از عبدالله بن عمربن اسامه حُمَيدي از ابوصفوان مرواني از ابن جُرَيج ، از عطا ، از ابن عباس نقل كرده كه گفت : در مكه هرگز باراني نيامده ، مگر آن كه از خندمه بر آن باريده است ؛ زيرا قبر هفتاد پيامبر در آنجا است . فاكهي در معرفي كوه خندمه مي گويد : خندمه در فاصله لبه « سويد » به سوي گردنه اي است كه چاه ابن ابي شمير در شِعْب عُمر در آن قرار دارد و بر اجيادالصغير و نيز شعب ابن عامر و خانه محمدبن سليمان در جاده رو به منا مشرف است . كوهي است در آن سوي كوه ابوقبيس و انتهاي پشتي آن مشرف بر خانه ابن صيفي مخزومي در ميان گردنه اي است كه از آنجا از شعب ابن عامر به شعب آل سفيان در پايين دست شعب ابن عامر مي روند ، اين كوه بر خانه محمدبن سليمان در جاده منا و پس از قبرستان در سمت راست رو به منا ، مشرف است .

ازرقي نيز در معرفي خندمه به همين صورتي كه فاكهي گفته ، مختصراً مطالبي آورده . خندمه در حال حاضر در ميان مردم مكه معروف است و هم درباره آن است كه در ابيات مشهور در خبر فتح مكه با اين مَطْلع آمده است :

« إنَّكَ لَو شَهِدْتَ يَوْمَ الْخَنْدمة »

« اگر روز خندمه را ديده بودي . . . ! »

* كوه حِرا ؛ و آن در بالاي مكه واقع است . به دليل فراواني حضور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آن واختصاص رسالت آن حضرت از سوي خداوند در اين مكان و نيز نزول وحي بر در آن ( از فضيلت برخوردار است ) . نزول وحي بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در حِرا ، در غاري بوده است ؛ زيرا در برخي روايات اين حديث آمده است : « تا آن كه حق تعالي او را در غار غافلگير

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عجائب مخلوقات ، ص126 ، طبعة كتاب التحرير ، رقم 128


498


ساخت . » اين غار در بالاي كوه حِرا واقع است و ميان مردم مشهور است و آيندگان به گذشتگان رسانده اند و به زيارتش مي شتابند .

ازرقي نيز محل اين غار را يادآور شده است . وي پس از ياد كردن از ديوار ، مي گويد : ( اين كوه ) مشرف بر قلّه روبه روي دشت غَيناء است كه محجّة العراقي در فاصله آن تا اين دشت قرار دارد و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به اين كوه آمد و از مشركان مكه ، در غاري در نزديكي قلّه آن به طرف قبله ، پنهان گرديد .

فاكهي خبري نقل كرده كه حاكي است : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از آزار و اذيت مشركان به اين غار پناه آورد و اين سخن شگفتي است ! خبري كه ازرقي آورده نيز شگفت است ؛ زيرا بنا بر نقل مشهور ، غاري كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از بيم مشركان در آن پنهان شد ، غار ثور بوده و نه غار حِرا .

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) براي عبادت و پرستش ، به غار حِرا مي آمد . حتي اگر پنهان شدن آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) در غار حِرا درست باشد ، افزون بر موارد پنهان شدن در غار ثور بوده است .

ابوعبيد بكري نيز همراه مطالبي ، درباره اين كوه سخن گفته است . وي مي نويسد : حِراء مشهور است و ميان آن تا مكه ، يك ميل و نيم فاصله است و كوهي است صعب العبور كه تنها از يك مسير مي توان از آن بالا رفت و از طرف هاي ديگر غير قابل صعود است . جايي كه جبرئيل بر اين كوه نازل شد ، در انتهاي قسمت بالايي آن در پناه گاهي واقع است .

گفتني است گفته او مبني بر اين كه « ميان حِرا تا مكه يك ميل و نيم فاصله است » نيز جاي تأمل دارد ؛ زيرا با آنچه صاحب « مطالع » نقل كرده ، مغاير است . او مي گويد : حِرا در سه ميلي مكه است . ابن جبير نيز مي نويسد : از جمله كوه هاي مشهور در مكه ، كوه حِرا است و در قسمت شرقي آن در فاصله يك فرسخ يا همين حوالي است . ( 1 ) همچنين در جاي ديگري از سفرنامه خود يادآور شده كه اين كوه در فاصله سه ميلي مكه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ رحله ابن جبير ، ص90


499


قرار دارد .

بايد گفت : واقعيت ، خلاف سخن بكري در مورد فاصله حِرا تا مكه را ثابت مي كند ، و نيز درستي گفته ابن جبير و صاحب « مطالع » در اندازه اين فاصله ، گفته البكري را رد مي كند . ابن عطيه در تفسير اين آيه از كلام خداوند متعال : {  وَمَا كَانَ صَلاَتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكَاءً وَتَصْدِيَةً . . . } ( 1 ) مي گويد : ديدم كه برخي اعرابِ قوي ، بر صفا صفير مي كشيدند و صداي آن در حِرا شنيده مي شد و ميان آنها چهار ميل فاصله است و اين روايت سوّم در بيان فاصله حِرا تا مكه است .

خطابي يادآور شده است كه اهل حديث در تلفّظ نام حِرا ، مرتكب خطاهايي مي شوند .

حرف اول و دوم در حرا مفتوح و الف آخر آن كشيده ( ممدود ) است . در زمان جاهليت نيز مردم اين كوه را مورد احترام و ارج قرار مي دادند ؛ از جمله ابوطالب عموي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درباره آن سروده است :

و ثور و من أرسي ثبيراً مكانه * * * وراق ليرقي في حرا ونازل

مسلمانان نيز در اشعار خود ، نام آن را آورده اند .

* كوه ثور : اين كوه در پايين مكه واقع است كه فضيلت آن به خاطر پنهان شدن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و ابوبكر در راه هجرت از مكه به مدينه در غار مشهوري است كه در آن قرار دارد . اين همان غاري است كه خداوند متعال در اين آيه از آن ياد كرده است {  ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ } ( 2 ) در فضيلت اين كوه در روايتي كه ابوهريره نقل كرده ، آمده است : ابوبكر به فرزندش گفت : فرزندم ! اگر در ميان مردم اتفاقي افتاد ، در همان غاري پنهان شو كه من پنهان شدم ( مطمئن باش ) كه روزي و رزق تو ، صبح و شام خواهد رسيد . اين حديث را البزّار در مسند خود آورده است . گو اينكه در سلسله سند آن ، موسي بن مطير

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انفال : 35 ، « و دعايشان در نزد خانه كعبه ، جز صفير كشيدن و دست زدن هيچ نبود . »

2 ـ توبه : 40


500


آمده كه دروغگو است . ( 1 ) روايت شده كه اين كوه به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) گفته است : به سوي من آي اي محمد كه پيش از تو هفتاد پيامبر را جاي داده ام . اين غار در اين كوه معروف است و گذشتگان به آيندگان درباره فضيلت آن سخن مي گويد و به زيارتش مي آيند .

ابن جبير در سفرنامه خود يادآور شده است كه طول غار ، هيجده وجب و طول دهانه تنگ آن پنج وجب و گنجايش و ارتفاع آن نسبت به كف ، يك وجب در وسط و دو سوم وجب در دو طرف است و راه ورودي آن از وسط آن است . پهناي درِ دوم و گشادترِ آن ، پنج وجب است . درِ آن را در زمان ما گذاشته اند ؛ زيرا برخي مردم به درون آن رفته ، آن را آلوده اند . سنگ ها را از برابر آن تراشيده اند تا كمي گشادتر شود . اين كار را در سال هشتصد يا كمي قبل يا بعد از آن انجام دادند . ابن جبير يادآور شده است كه بيشتر مردم به دليل دشواريِ ورود ، از وارد شدن به آن از دهانه تنگ آن خودداري مي كنند . ( 2 ) و چون گفته مي شود هركس وارد آن نگردد حلال زاده نيست ، ( از دهانه گشادتر وارد مي شوند ) و برخي مردم نيز مي گويند هيچ كس از كوه ابوثور بالا نمي رود ، مگر آن كه برشته شود .

ابن جبير يادآور شده كه اين كوه در سه ميلي مكه واقع است . ابن الحاج نيز در منسك خود همين را مي گويد و بنا به نقل قول محبّ طبري از وي ، آن را ابوثور ناميده است . محبّ مي گويد : و آنچه معروف و مشهور است « ثور » است . بكري نيز آن را ابوثور مي نامد و مي گويد : در فاصله دو ميلي مكه است و حدود يك ميل ارتفاع دارد و در بالاي آن غاري است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به همراه ابوبكر وارد آن گرديد و هماني است كه در قرآن كريم ياد شده است و از بالاي اين كوه ، مي توان دريا را ديد و در اين كوه ، درختي وجود دارد كه هركس ( شاخه اي ) از آن با خود همراه داشته باشد ، هيچ جانور زهرآگيني

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نكـ : « الجـرح والتعديـل ، ج8 ، ص162 ، شماره 717 ؛ « التاريخ لابن معين » ، ج2 ، ص696 ، شماره 1608 ؛ « ميزان الإعتدال » ج4 ، ص223 ، شماره 8928 ؛ « لسان الميزان » ج6 ، ص130 ، شماره451 ؛ « المغني في الضعفاء » ج2 ، ص687 ، شماره 6529

2 ـ رحلة ابن جبير ، ص94


501


او را نيش نخواهد زد .

در « قاموس » به هنگام ذكر نام اين كوه ، مي گويد : « به آن ثور اَطْحَل نيز گفته اند و نام كوه هم اطحل است كه ثوربن عبد منات بر آن وارد شد و از اين رو به نام وي منسوب گرديد . ( 1 ) و چنان كه گفته اند ، در اين كوه بود كه قابيل ، هابيل را كشت و اين مطلب در روايتي از ابن عباس نقل شده است و آن را استاد ما امام كمال الدين الدميري ( 2 ) در تعليقه هاي خود آورده كه متن نوشته او به خط خودش چنين است : « واقعه قتلِ هابيل به دست قابيل ؛ ابن عباس در برخي روايات گفته است كه اين امر در ثور ( كوهي در نزديك مكه ) صورت گرفت » . يكي از دوستان مورد اعتماد ، اين نوشته استاد را براي ما آورد .

گفتني است ثور بنا بر آنچه در صحيح مسلم در حديث حضرت علي [ ( عليه السلام ) ] آمده ، كوهي است در مدينه در مرز حرم آن ( 3 ) و آن كوهي است بسيار كوچك كه كوه احد در سمت چپش قرار دارد . اين مطلب را عفيف بن مزروع آورده و آن را از طايفه هاي عرب آشنا با منطقه ، نقل كرده است . برخي نيز منكر وجود ( كوه ) ثور در مدينه هستند . ( 4 )

* كوه ثبير ؛ نويسنده تاريخِ ازرقي در روايتي مي گويد : محمدبن يحيي از عبدالعزيزبن عمران ، از معاوية بن عبدالله ازدي ، از معاويه بن قرّة از الخلد بن ايوب ، از انس بن مالك نقل كرده كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : زماني كه خداوند ـ عزّ و جلّ ـ ( در پي تقاضاي موسي ( عليه السلام ) ) بر كوه متجلّي شد ، كوه پاره پاره گرديد و شش كوه از آن زاده شد ؛ سه كوه در مكه و سه كوه در مدينه فرود آمد . در مكه كوه هاي حِرا و ثبير و ثور و در مدينه كوه هاي اُحُد و ورقان و رَضْوي . ( 5 )

ابوعبدالله محمدبن محمد قزويني در كتاب خود « عجائب المخلوقات و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ القاموس المحيط ، ج1 ، ص384 ؛ معجم ما استعجم ، ج1 ، ص348

2 ـ او صاحب كتاب مشهور « الحيوان » است كه در سال 808 هـ . وفات يافت .

3 ـ در حديث ، اين سخن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آمده كه فرمود : « مدينة بين عَيْر تا ثور » حرم است . صحيح مسلم ، شماره 1370

4 ـ معجم ما استعجم ، ج1 ، ص350

5 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص280 و 281


502


غرائب الموجودات » مي نويسد : كوه ثبير در مكه نزديك منا است ؛ كوه متبرّكي است كه مشتاقان به زيارتش مي روند و همان كوهي است كه گوسفندي كه خداوند آن را قرباني اسماعيل ( عليه السلام ) قرار داد بر آن فرود آمد . اعراب گويند : « أشرق ثبير كيما نغير » ( 1 ) . اين كه مي گويد : در مكه است ـ و جوهري نيز پيش از وي گفته بود ـ تسامح است ؛ زيرا اين كوه نزديك مكه واقع است . و اين كه مي گويد : نزديك منا است مرا به ياد گفته كسي مي اندازد كه آن را كوهي در مزدلفه مي داند و اين نظر ، برتري و اين كه گفته است گوسفندي كه قرباني اسماعيل ( عليه السلام ) گرديد ، بر اين كوه فرود آمد ، تأييدي است بر همين مطلب . در اين كه اين كوه در منا قرار دارد ، اختلافي نيست و در سمت چپ به طرف عرفه واقع است .

شيخ ما قاضي القضاة مجدالدين شيرازي در كتاب خود « الوصل و الْمُني في فضل مِني » مي نويسد : ابوبكر نقاش مفسّر در منسك خود گفته است : دعا در ثبير مستجاب است . منظور ثبيرالأثبر است كه غار فتح در كنار آن است ؛ زيرا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پيش از نبوت خويش و قبل از پيدايش اسلام ، در آن به عبادت مي پرداخت و براي همين نيز عايشه امّ المؤمنين در آن اقامت گزيد . اينجا به صخره عايشه معروف است .

* كوهي در كنار مسجد خِيف ؛ و در آن كوه ، غاري است كه به آن « غارمرسلات » گويند ، زيرا بنا بر نقل مشهور ، اثرِ سرِ مبارك پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آنجا موجوداست . ابن جبير پس از ذكر مسجد خِيف مي گويد : درنزديكي آن ، در سمت راست ، رو به جاده ، سنگ بزرگي تكيه داده به ديواره كوه و بالاتر از زمين است ، به طوري كه سايه آن به پايين مي افتد و گفته شده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) زير سايه آن نشست و پيشاني بر آن سنگ نهاد و چون به اندازه گردي سر آن حضرت اثر پذيرفت ، مردم براي تبرك و ميمنت ، به گذاشتن سر خود در اين مكان و جايي كه حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) لمس كرده بود ، اقدام مي كنند تا به رحمت الهي ، آتش دوزخ آن را لمس نكند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ « خورشيد ! به كوه ثبير بتاب تا زمان كوچ ما فرا رسد . » عجائب المخلوقات ، ص127 ، چاپ كتاب التحرير ، شماره 128


503


ابن خليل نيز از اين كوه ياد كرده ، مي گويد : مستحب است كه مسجدالمرسلات زيارت شود . در اين مسجد سوره « والمرسلات » نازل گرديد و در سمت يماني مسجد خيف واقع است . محبّ طبري نيز مطلبي به همين مضمون دارد ؛ او در كتاب خود « القري » در باب سي ام مي نويسد : آنچه درباره غاري كه سوره والمرسلات نازل شده به نقل از عبدالله بن مسعود آمده ، چنين است : همچنان كه ما همراه با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در غاري نزديك مني بوديم ، سوره {  وَالْمُرْسَلاتِ عُرْفاً } بر وي نازل شد و به تلاوت آن پرداخت و من فرصت يافتم كه آن را از دهان مبارك آن حضرت بشنوم و دهان آن حضرت بدين سوره معطّر گرديد . در همين حال بود كه ماري به ما حملهور شد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : آن را بكشيد . هر كدام در پي اين كار برآمديم چون مار دور شد ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : شما را از شر آن در امان نگهداشتم ، همچنان مرا از شرّ آن ( مار ) در امان نگاه داشتيد . بخاري اين روايت را در باب « ما يقتل المحرم من الدواب » ( 1 ) آورده است . اين غار در منا پشت مسجد خيف به سمت كوه ، در طرف يمن شهرت دارد و نسل اندر نسل به زيارتش مي روند .

از قول استاد ما قاضي مجدالدين شيرازي مطلبي به اين مضمون شنيدم كه ايشان در اين غار سوره والمرسلات را همراه گروهي از دوستانش مي خواند ، از آنجا ماري به آنها حملهور شد . همين كه خواستند آن را بكشند ، فرار كرد و اين بسيار شگفت است ؛ زيرا درست مانند همان داستاني است كه ـ طبق نقل صحيح بخاري و غيره در حديث ابن مسعود ـ براي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اتفاق افتاده بود .

در نسخه اي كه از مسند ابن مسعود دارم ، از مسند ابن حنبل چنين نقل شده كه اين داستان در حِرا براي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اتفاق افتاد ؛ زيرا آمده است : يعقوب بن ابراهيم از پدرش ، از ابن اسحاق ، از عبدالرحمان بن اسود ابن يزيد نخعي ، از پدرش ، از عبدالله بن مسعود نقل كرده كه گفت : در شب مار ، سوره والمرسلات بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نازل گرديد . گفتيم : شب مار چيست اي ابوعبدالرحمان ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بخاري ، ج4 ، ص29 في الحج باب « ما يقتل من الدواب » .


504


گفت : در همان حالي كه ما همراه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شبانه در غار حِرا بوديم ، ماري از كوه در مقابل ما ظاهر شد . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به ما دستور داد آن را بكشيم . سعي كرديم ، ولي موفق نشديم و ما را خسته كرد . حضرت فرمود : آن را رها كنيد خداوند شرّ آن را از شما دور ساخت . همچنان كه شرّ آن را از من كم كرديد . ( 1 )

پس اگر گفته اش در حِرا تحريف نشده نباشد با آن سخن كه غار مشهور به مرسلات در منا واقع است ، مغايرت دارد . ( خداوند آگاه است ) .

قبرهاي متبرّك مكّه

* قبرستان معلاّة يا معلّي ؛ در مكه معظمه قبرستان هاي متبرّكي وجود دارد ؛ از جمله قبرستان معلاّة يا معلّي ( 2 ) است كه مشهور مي باشد . در روايتي كه سند آن به ازرقي مي رسد ، آمده است :

« جدم از زنجي نقل كرده كه مردمِ مكه در زمان جاهليت و در صدر اسلام ، مردگان خود را در شعب ابي ذئب ( 3 ) و در فاصله حجون تا شِعب صفي الشباب و نيز در شعب چسبيده به ثنيّة المذنبين كه امروزه قبرستان اهل مكه است ، به خاك مي سپردند . اين قبرستان با توسعه تدريجي خود به طرف كوه ، در نزديكي راه كوهستاني اذاخر ، بر ديواره خرمان رسيده است .

ازرقي سپس مي افزايد : مردم مكه در جاهليت و اسلام ، مردگان خود را در دو طرف تنگه به نشان شومي يا شگوني ( مرده ) به خاك مي سپردند . پس از آن مردم و بنا بر روايتي كه در اين باره آمده است ، همگي قبرهاي خود را در شعب سمت چپ قرار دادند و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : نيكو شعب و نيكو قبرستاني است . همچنين در روايتي كه سلسله سند آن به ازرقي مي رسد ، آورده است : جدّم مي گويد : در مكه شعبي را نمي شناسيم كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مسند احمد ، ج1 ، ص458

2 ـ قبرستان مكه است كه بسياري از صحابه در آن دفن شده اند .

3 ـ در متن شعب ابي ذئب است ولي صحيح شعب ابي ذبّ مي باشد .


505


روبه روي بخشي از كعبه قرار داشته ، ولي داراي انحراف بنا نباشد ، مگر شعب مقبره كه همه آن روبه روي كعبه واقع است . و در حديثي با همين سند كه به خودش ختم مي شود ، مي گويد : جدم از قول زنجي از ابن جُرَيج ، از ابراهيم بن ابي خراش ، از ابن عباس نقل كرده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : چه نيكو قبرستاني است قبرستان اهل مكه ، همچنين با همين سند ، مي گويد : جدّم گفت كه مسلم بن خالد ، از ابن جُريج ، از اسماعيل بن وليدبن هشام ، از يحيي بن محمدبن عبدالله بن صيفي نقل كرده كه گفت : هركس در اين قبرستان ( يعني قبرستان مكه ) به خاك سپرده شود ، روز رستاخير در امان مبعوث خواهد شد . ( 1 )

گفتني است : حديث ابن عباس كه در بالا ذكر شد ، در « معجم الكبير » طبراني نيز آمده است . ( 2 )

احمد و بزّار نيز در مسندهاي خود آن را روايت كرده اند و رجال آن به استثناي ابن ابي خراش ، همان رجال صحيح است كه البته احمد ( بن حنبل ) او را ضعيف نمي داند . ( 3 )

جندي در روايتي كه راجع به فضائل مكه از وي نقل شده ، مي گويد : عبدالله بن ابي غسّان از عبدالرحيم بن زيد عمري از شقيق بن سلمة بن وائل ، از عبدالله بن مسعود نقل كرده كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر راه قبرستان ـ كه در آن زمان قبري در آن وجود نداشت ـ ايستاد و فرمود : خداوند از اين بقعه و از اين مكان مقدس ، هفتاد هزار نفر را مبعوث مي گرداند كه همگي بدون حساب ، وارد بهشت مي شوند و هر يك از آنان براي هفتاد هزار ( نفر ) شفاعت مي كند . چهره هاي آنان همچون ماه شب چهارده است . در اينجا ابوبكر به آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) گفت : اي رسول خدا ، آنان چه كساني هستند ، فرمود : همه غريب هستند . در سلسله اسناد اين روايت ميان عبدالرحيم و شقيق ، نام يك نفر حذف شده است .

و از جمله مواردي كه در فضيلت اين قبرستان وجود دارد ، مطلبي است كه به خط

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص209

2 ـ معجم الكبير ، ج 11 ، ص137 ، شماره 11282

3 ـ مسند احمد ، ج1 ، ص367


506


عبدالله بن المرجاني درباره تاريخ مدينه ديدم ؛ وي مي نويسد : از پدرم شنيدم كه مي گفت : از شيخ ابوعبدالله دلاصي شنيدم كه گفت : از شيخ ابومحمد دبشي شنيدم كه مي گفت : ( در رؤيا ) اهل معلاّة ( مردگان قبرستان معلاة ) را ديدم ؛ گفتم : آيا فاتحه يا چيزي از اين قبيل ، سودي هم براي شما دارد ؟ گفتند : ما به اين چيزها نيازي نداريم . مي گويد : به آنها گفتم : آيا در ميان شما كسي هست كه بلاتكليف باشد ؟ گفتند : در اين مكان كسي بلاتكليف نمي ماند .

از ديگر موارد ، روايتي است كه در « تاريخ ابن سمعاني » حافظ ابو سعد در شرح حال ابي نصر محمدبن ابراهيم بن فخار اصبهاني آمده و يادآور شده است كه : ابو زكريا ابن منده حافظ ، از محمدبن منصوربن عليك تاجر شنيد كه مي گفت : از ساكنين مورد اعتماد مكه شنيدم كه مي گفتند : از ابونصربن فخار در مكه شنيديم نقل مي كرد : در خواب ديده است ، انسانِ مرده اي را كه در معلاة به خاك سپرده شده بود بيرون آوردند و در جاي ديگري گذاشتند ، مي گويد : از حال وي جويا شدم و پرسيدم : چرا اين مرده را بيرون آورديد ؟ گفتند : اين قبرستان از پذيرش اهل بدعت معذور است و اين زمين هيچ بدعت گزاري را نمي پذيرد . و ديگر مطلبي است كه از استادمان ، مفتي تقي الدين عبدالرحمان بن ابي الخير ، شريف فاسي شنيدم كه مي گفت : از شيخ خليل مالكي شنيدم : « دعا در سه جا در المعلاه ، مستجاب است ؛ از جمله ( نزديك ) قبرهايي كه به آنها قبرهاي « سماسرة الخير » ( قبر نيكوكاران ) مي گويند و نزديك گنبد ملك مسعود قرار دارد و نيز كنار قبر متبولي و نزديك قبر امام الحرمين كه منظور او عبدالمحسن بن ابي عميد حقيقي امام ( جماعت ) مقام حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) بوده است » .

زيارت اين قبرستان نيز به دليل در برگرفتن ( قبرِ ) ساداتِ صحابه و تابعين و علما و صالحان بزرگان ، مستحب است . البته به تحقيق قبر صحابه مشخصي در آن شناخته نشده است و در مورد قبري هم كه به آن قبر خديجه بنت خويلد ( 1 ) مي گويند ، نيز نشان قابل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حقيقت آن است كه حضرت خديجه ( عليها السلام ) در ابواء ، ميان مدينه و مكه در فاصله حدود 13 ميلي رابغ مدفون شده است .


507


اعتمادي موجود نيست .

* مقبرة العليا ؛ نيز يكي قبرستان هاي مكه مكرمه است كه ازرقي از آن نام برده و در روايتي با سندي كه به خودش مي رسد ، آورده است :

جدم از زنجي خبرم داد وگفت : « در قبرستاني كه نزديك راه كوهستاني أذاخر قرار داشت ( مردگان ) خاندان اُسيدبن ابي العيص بن امية بن عبد شمس به خاك سپرده مي شدند و عبدالله بن عمربن خطاب كه در سال هفتاد و چهار در سن هشتاد و چهار سالگي وفات يافت ، در همين قبرستان به خاك سپرده شد . او ( به هنگام وفات ) ، بر عبدالله بن خالدبن اَسَيد در خانه اش وارد شده بود و از دوستان او به شمار مي رفت . وقتي به بستر مرگ افتاد ، از وي خواست كه حَجّاج بر وي نماز نخواند . حَجّاج در آن زمان و پس از كشته شدن عبدالله بن زبير ، والي مكه بود . بنابراين عبدالله بن خالدبن اسيد شبانه و بر پشته اي پاي چارچوب خانه آنها ( بر جنازه اش ) نماز خواند و در همين قبرستان در راه كوهستاني أذاخر پاي ديوار خرمان ، به خاكش سپرد . در اين قبرستان علاوه بر خاندان أسيد ، خاندان سفيان بن عبدالاسد بن هلال بن عبدالله بن عمربن مخزوم نيز به خاك سپرده مي شوند و تا به امروز مرده هايشان را در همين قبرستان خاك مي كنند . » ( 1 )

ازرقي در جاي ديگر مي گويد : مردم مكه در جاهليت و صدر اسلام ، مردگان خود را به نشان شومي و شگوني در دو طرف تنگه به خاك مي سپرند . پس از آن مردم قبرستان خود را به شعب سمت چپ منتقل كردند ؛ زيرا روايتي درباره آن وارد شده است .

وي در ادامه مي افزايد : امروزه قبر مردم مكه به استثناي خاندان عبدالله بن خالدبن اسيدبن ابي العيص بن عبد شمس و نيز خاندان سفيان بن عبدالأسدبن هلال بن عبدالله بن عمربـن مخزوم در اين شعب ، قرار دارد . اينان در مقبره عليا پاي ديوار خرمان ، به خاك سپرده مي شـوند . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص210 ـ 209

2 ـ همان ، ج2 ، ص211


508


گفتني است ، ديوار خرمان همان جايي است كه به آن خرمانيه مي گويند و همان « اودان » در سمت بالاي محلي است معروف به معابده در حاشيه مكه راه كوهستاني اذاخر نيز بالاي همين مكان است و مشهور هم هست و در جاهليت ، قبرستان به آن ختم مي شد . همچنين بنا به گفته ازرقي و ديگران ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روز فتح مكه از همين جا وارد مكه شد . اين كه ازرقي از جدش زنجي نقل كرده كه عبدالله بن عمر در اين قبرستان به خاك سپرده شده ( 1 ) مخالف با اين گفته است كه وي در كوهي كه باب معلاة سمت چپ به طرف مدينه و سمت راست در جهت عكس مدفون است و من دليلي بر اينكه ابن عمر در اين كوه مدفون است ، نديده ام و بعيد هم هست .

و ديگر قبرستان معروف به قبرستان المهاجرين در حصحاص است . ( 2 )

در روايتي كه سند آن به ازرقي مي رسد ، آمده است : « حصحاص » كوهي است مشرف بر پشت ذي طوي به سوي درّه مكه ( 3 ) مي گويد دره ذي طوي ، ميان دامنه راه كوهستاني قبرستان معلاة تا كوهپايه آن كه خضراء نام دارد و از آنجا به سمت قبرستان مهاجرين در پايين فخّ مي رسد ، قرار دارد . ( 4 )

بايد گفت : اين سخن بدان معناست كه قبرستان مهاجران ، در كنار راه كوهستاني است كه از آنجا به سمت معلاّة مي روند و مردم آن را « حجون اوّل » مي نامند .

سليمان بن خليل نيز مطلبي دارد حاكي از اين كه حصحاص ، كنار كوهي است كه مردم مكه آن را « بكّاء » مي نامند و در جادّه عمره معروف واقع است ؛ زيرا در سخن از احرام از تنعيم مي گويد : فاكهي در كتاب خود گفته است : در اين راه عمره نيز كوهي است كه « مقلع » ناميده مي شود . مقلع همان كوهي است كه در پايين « حصحاص » واقع است و سنگ هاي زيادي هم در اطراف آن وجود دارد و گفته مي شود زماني كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از مكه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص210

2 ـ همان ، ج2 ، ص213

3 ـ همان ، ج2 ، ص299

4 ـ همان ، ج2 ، ص297


509


به مدينه هجرت كرد ، براي وي خيلي گريه كرد و مردم مكه امروزه آن را كوه بكّاء ( كوه بسيار گريان ) مي نامند .

و « فخّ » به گفته السيد عُلَيّ بن وهّاس حسيني ، آن چنان كه ياقوت در « مختصر معجم البلدان » از وي نقل كرده ، دشت سرسبزي است . او يادآور شده كه فخّ نامي براي دو مكان است : يكي از آنها همين است و ديگري را نيز ياد كرده است . متن سخن او چنين است : باب « فخّ » دو مكان است يكي دشتي از نواحي مكه . سيد عليّ بن وهاس علوي مي گويد : دشت سرسبزي است كه در آن قبر گروهي از علويان قرار دارد كه در واقعه اي كه ميان آنها و ياران موسي هادي بن مهدي بن منصور عباسي در سال 199 ( 1 ) در ماه ذي حجه اتفاق افتاد ، كشته شدند . شعرا نيز مرثيه هاي زيادي براي آنها سروده اند . و فخّ مكاني است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) براي عُظَيم بن الحرث المحاربي ( به عنوان مقاطعه ) در نظر گرفت . اين مطلب را حازمي نقل كرده است . ( 2 )

* قبرستان ( معروف به ) « شبيكه » ؛ از ديگر قبرستان هاي متبرك مكه معظمه است و آن در پايين مكه پاي دروازه شبيكه واقع شده كه چون ( قبر ) بسياري از غربا و نيكوكاران و ديگران را در برگرفته ، نزد مردم مشهور است . فاكهي پس از ذكر قبرستان مكه در بالاي آن و بيان اندكي از فضيلت هايش ، مي نويسد : قبرستان « مطيّبي ها » در بالاي مكه و قبرستان « اَحلاف » در پايين مكه قرار داشت . ظاهراً قبرستان احلاف همين قبرستان باشد ؛ زيرا در پايين مكه قبرستاني جز آن شناخته نيست و به خاك سپردن مردگان تا كنون گوياي آن است كه مردم در گذشته نيز ( مردگان خود را ) در آن به خاك مي سپردند .

« مطيّبي ها » فرزندان عبد مناف بن قصي و خاندان مخزوم و سهم و جمح و عَدِيّ بن كعب هستند . نامگذاري اينان به « احلاف » و آنان به « مطيّبي ها » ، علّت مشهوري دارد كه آن را در اصلِ اين كتاب باز گفته ايم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در هر دو نسخه چنين است ولي درستِ آن ، يكصد و شصت و نه مي باشد كه در معجم ياقوت هم چنين است و با سال خلافت هادي نيز كه تا 170 هـ . ادامه يافت ، سازگاري دارد .

2 ـ المشترك وضعاً و المفترق صقعاً ، ص330 و 331


510


* قبر امّ المؤمنين ميمونه بنت حارث هلاليه ؛ از قبرهايي است كه شايسته است زيارت شود ، و آن در راه وادي مَرّ معروف است . در مكه و نيز در نزديكي آن ، قبر كسي از صحابه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) جز اين يك را نمي شناسم ، بديهي است اگر وجود داشت ، نسل در نسل يكديگر را باخبر مي كردند ( و ما هم از آن آگاهي مي يافتيم ) . جايي كه قبر ميمونه در آن است به « سَرِف » شهرت دارد و صاحب « المطالع » در مورد فاصله آن تا مكه ، چهار نظر را آورده است : شش ميل ، هفت ميل ، نُه ميل و دوازده ميل و اينجا همان جايي است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با وي ازدواج كرد .



| شناسه مطلب: 77212