بخش 23
مسجد عرفه و ویژگی های آن نامگذاری عرفه و حکم سکونت در آنجا حکم ساختن بنا در منا فضیلت منا و معجزه هایی در آن فاصله میان منا تا مکه
540 |
مسجد عرفه و ويژگي هاي آن
طول مسجد عرفه از در تا ديوار قبله ، 191 ذرع و يك چهارم است و عرض آن از وسط ديوارها يك سوّم كمتر از 140 ذرع و ارتفاع محراب آن يك سوم كمتر از شش ذرع كه به اندازه دو ذرع ( اين محراب ) وارد ديوار شده است يك هشتم كمتر از سه ذرع پهنا دارد . منبر آن داراي ده پله است كه با سنگ ساخته شده و ارتفاع اين منبر تا پله بالايي چهار ذرع و نيم است كه ذرع هاي ياد شده همگي ذرع آهني است كه پيشتر توضيح داده شد . همه اين مسجد روباز است و رواقي ندارد . ازرقي در تاريخ خود ويژگي اين مسجد در زمان خود و نيز اندازه هاي آن را به ذرع دستي بيان كرده است ( 1 ) و ما در اصل اين كتاب ، سخن او را آورده ايم و در اينجا تنها به اندازه هاي آن ( مسجد ) بسنده كرديم ؛ زيرا بسيار گويا هستند . اين اندازه گيري ها در حضور خودم بوده است .
نامگذاري عرفه و حكم سكونت در آنجا
وجه تسميه عرفه ، به دليل آشنايي آدم و حوا در آن بوده است ؛ زيرا حضرت آدم ( عليه السلام ) در هند هبوط كرد و حوّا در جدّه و اين دو در آنجا ( عرفه ) با هم آشنا شدند . اين را ضحّاك گفته است . نيز گفته شده : به اين دليل بوده كه جبرئيل ( عليه السلام ) مناسك ( حج ) را در روز عرفه به حضرت ابراهيم خليل معرفي كرد و شناساند و نيز گفته شده كه مردم در اينجا به گناهان خود اعتراف مي كنند و سخن هاي ديگري نيز گفته شده كه همه را ـ كه بالغ بر 9 نظر مي شود ـ در اصل اين كتاب آورده ايم .
اما در مورد جمع و صرف اين كلمه ؛ يعني عرفه ، گروهي از علما از جمله نووي اين كار را جايز دانسته ، مي گويند : جمع آن عرفات است هر چند خود يك مكان است و هر بخش آن را عرفه مي نامند . از اين رو جمع آن همچون قصبات ( كه جمع قصبه است ) متداول است . نحوي ها مي گويند : مي توان صرف اين كلمه ( عرفه ) را ترك كرد ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص187 به بعد .
541 |
همچنانكه مي توان از صرف كلمه عنايات و اذرعات به عنوان اينكه اسم مفردِ يك بقعه است ، درگذشت . ( 1 )
اما سكونت در آن جايز نيست و زمين هاي ( عرفه ) غيرقابل مالكيت است و اين نكته را حسين بن علي طبري گفته و ابن خليل از وي نقل كرده است . علت آن را نيز در آن مي داند كه اين مكان جاي پرستش و عبادتگاه عموم مردم و همچون مسجد است .
نووي در اين باره سه نظر را مطرح كرده و گفته است : از همه درست تر منع مطلق اين كار ( سكونت ) است و اين نظر به مذهب ( مالكي ) نزديك تر است .
13ـ عُرَنَه ؛ جايي است كه حُجاج نبايد در آن توقف كنند و از عَلَمين كه حد عرفه شمرده مي شود آغاز مي گردد . اين عَلَمين در واقع مرز حرم ( مكه ) از اين سمت هستند . ابن حبيب مالكي ياد آور شده كه دو عَلَم جزء حرمند ، ولي اين سخن بنا بر نظر محبّ طبري در « القري » ، ـ كه معتقد است آنها به نظر مالك ، جزء عرفه اند ـ درست نيست .
ابن منذر نيز همين نكته را از مالك نقل كرده است ، هر چند در صحت اين نظر جاي تأمّل است ؛ زيرا مالك در جواز وقوف در مسجد عرفه ـ به رغم اين كه در اين باره اختلاف نظر وجود دارد ـ سكوت اختيار كرده است . آيا مسجد عرفه از عرفه است يا از عُرَنَه ؟ يا اين كه بخشي از عرفه است و بخشي ديگر از عُرَنَه ؟ بنابراين چگونه مي شود كه همه عرنه ( با نون ) از نظر مالك ، از عرفه باشد ؟ ممكن است كسي كه اين نظر را به وي نسبت داده قائل به اين است كه عرنه ( به نون ) از عرفه است و اين نظر را از جواز مالك نسبت به وقوف اين مسجد برداشت كرده است . دليل اين احتمال آن است كه ابن جلاّد يادآور شده كه وقوف در وادي عُرَنه مكروه است . او مي گويد : كسي كه در اين مكان توقف كرد ، وقوف در آن را جايز دانسته است و وادي عرنه همان مسجدي است كه امام ( جماعت ) در آن نماز مي خواند . اين كه مالك ، وقوف در اين مسجد را جايز دانسته است ، مستلزم آن نيست كه او همه عرنه را جزو عرفه دانسته باشد ؛ زيرا احتمال دارد ـ به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تهذيب الاسماء و اللغات ، ق2 ، ج2 ، ص56
542 |
دليل شبهه اي كه براي او پيش آمده و باعث سكوت وي در برابر جواز وقوف در اين مسجد شده ـ به نظر وي اين مسجد ، جزو عرفه باشد .
محبّ طبري نوشته است : حدّ عرفه كه ازرقي از ابن عباس نقل كرده ، مستلزم آن است كه عُرَنَه جزو عَرَفه باشد . پيش از اين در ذكر عُرَنَه ، به آنچه ازرقي در حدّ عرفه گفته و نيز به استدلال محبّ طبري به آن در خصوص جزو عرفه بودن عُرَنَه ، اشاره كرديم .
وي بلافاصله پس از آن مي گويد : فرموده پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تأييدي بر استدلال دوستان ما در اين باره است كه عُرَنَه ، جزو عَرَفه نيست . حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « از دشت عُرَنَه بالا رويد . » در اين سخن دلالتي بر آنچه گفته اند ، نيست ، بلكه دليلي بر ( تأييد نظر ) مذهب مالك است و فرمان آن حضرت در بالا رفتن از عُرَنَه اين برداشت را مطرح مي سازد و روايت ديگر هم آن را تأييد مي كند : « همه جاي عَرَفه جاي توقف است مگر عُرَنَه » و استثنا خود دليل بر آن است كه « مستثني » بخشي از « مستثني منه » است و استثناي منقطع خلاف اصل است .
مي توان پذيرفت كه دليل بر اختلاف نظر در حكم وقوف در آن و در عرفه است كه از نظر مالك چنين است و بنابراين مذهب ، تا زماني كه ( حاج ) در جايي از حدود عرفه بايستد ، حج او درست است و اگر جاي ديگري بايستد ، حج وي صحيح نيست . عُرَنَه با ضمّ اوّل و فتح دوم است و به اين صورت ، شناخته شده است . البته به ضمّ اول و دوم و نيز به ضمّ اول و سكوت دوّم گفته اند كه اين نظر را ابن عبدالسلام مالكي در « شرح مختصر » ابن حاجب بيان كرده است .
14ـ قُزَح ؛ جايي كه مستحب است حاجيان ظهر روز عيد قربان در آن توقف كنند و آن در مزدلفه است و همان مكاني است كه حاجيان ظهر عيد قربان براي دعا در آن گرد هم مي آيند و آن را « مشعرالحرام » مي گويند . محبّ طبري و ديگران به اين مطلب اشاره كرده و او در « شرح التنبيه » مي گويد : « قُزَح » به ضمّ اول و فتح دوم ، مزدلفه است كه روي آن بنايي ساخته شده كه هركس مي تواند روي آن مي ايستد و اگر نتوانست كنار آن رو به قبله مي ايستد و به تلبيه گفتن مي پردازد و دعا مي كند . بهتر است كه مردم آنچه را كه
543 |
عادت كرده و از پله هايي كه در وسط آن قرار دارد و مردم در آنجا ازدحام مي كنند ، پايين مي آيند ، انجام ندهد ؛ زيرا اين كار بدعت است و براي پايين آمدن بايد از همان پله هايي كه بالا رفته است ، استفاده كند .
ابوعمروبن صلاح يادآور شده است كه قُزَح كوه كوچكي در انتهاي مزدلفه است . سپس مي گويد : مردم به جاي توقف در اين مكاني كه گفتيم در جايي كه در وسط مزدلفه ساخته شده ، توقف مي كنند كه در اين سال به آن مكان نرفتند . محبّ طبري مي گويد : ظاهراً ـ و همچنانكه گفته شد ـ اين مكان بالاي كوه قرار دارد و مشاهده حضور نيز صحت اين امر را تأييد مي كند و از آنچه جز آن گفته شده است ؛ چيزي نديدم . اين بود متن سخن محبّ طبري كه در كتاب وي « القري » نيز مانند آن آمده است .
نووي نيز در « الإيضاح » گفته است : بهتر آن است كه حاجيان با توقف بر بنايي كه ايجاد شده است ، به سنت عمل كنند . ما در اصل اين كتاب ويژگي هاي بناي قديم و جديد را كه روي قزح ساخته شده و نيز نوع سوخت ( روشنايي ) را كه در آن به كار مي رود ، بيان كرده ايم و در اينجا به بخش هايي از آن اشاره مي كنيم .
اما ويژگي بنايي كه اكنون ( 1 ) بر قزح قرار دارد : اين بنا ، مربّعي شبيه مناره است كه در بالاي آن بيست و دو كنگره وجود دارد كه هفت كنگره در جهت قبله و پنج كنگره در هر يك از جهات ديگر است و پلّه هايي هم از داخل و هم از خارج دارد . تعداد پله هاي بيروني بيست و چهار عدد و پله هاي داخلي بيست عدد است . ارتفاع اين بنا سيزده ذرع آهني است كه در اندازه گيري پارچه در مصر و مكه به كار مي رود . اين ارتفاع از زمين تا بالاي كنگره ها را شامل مي شود . ارتفاع اين بنا از زمين تا بالاي پشت بام بدون كنگره ها تقريباً دو ذرع و نيم كمتر است . اندازه هر ضلع اين مربع ، دوازده و نيم ذرع آهني است ، جز آن كه ضلع جهت شرقي به اندازه يك سوم ذرع از بقيه كمتر است . اين اندازه ها و ويژگي ها كه بيان كرديم در ربيع الأول سال 811 بوده كه با حضور خودم صورت گرفته
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ يعني سال 811 هـ . ق . همان سالي كه فاسي خود ابعاد اين مكان را مورد اندازه گيري قرار داد .
544 |
است . اين ويژگي با آنچه ازرقي ( 1 ) بيان كرده ، متفاوت است و ما از اين جهت كه گوياتر است آن را نقل كرديم . من ندانستم كه اين بنا در چه تاريخي ساخته شده است . به گفته ابن عبد ربّه در « العِقدالفريد » ( 2 ) اين بنا را در جاهليت ، جدّ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) قُصَيِّ بن كِلاب ساخته بود .
اما درباره نوع سوختي كه در آن قرار داده مي شود . در زمان خلافت رشيد ، شمع ( 3 ) در آن روشن مي كردند . وقتي رشيد وفات يافت ، چراغ هاي بزرگ و پس از آن ، چراغ هاي كوچك روشن مي كردند . اين بود خلاصه گفته هاي ازرقي درباره روشنايي و سوخت مورد استفاده در آن . ازرقي اشاره كرده است كه در زمان خلافت رشيد ، آتش و هيزم در آن روشن مي كردند ( 4 ) و ندانستم كه منظور وي در زمان جاهليت بوده است يا در زمان اسلام .
فاصله ميان قُزح و باب بني شيبه و نيز فاصله ميان قزح و باب مُعَلاّة را در بحث مشعرالحرام بيان خواهم كرد . بنا به روايتي كه از حضرت علي بن ابي طالب [ ( عليه السلام ) ] آمده و در آن گفته شده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وقتي در « جمع » ( 5 ) آمد ، به قزح آمد و بر آن ايستاد و فرمود : اين قزح و اينجا محل توقف است و همه جاي جمع ، محل توقف است . روايت ياد شده را ابوداود ( 6 ) و ترمذي ( 7 ) آورده اند و ترمذي افزوده است : روايت حسن و صحيحي است .
15ـ كَداء ؛ جايي كه مستحب است فرد مُحرم از آن وارد مكه شود . آنجا راهي كوهستاني است در بالاي مكه و از آنجا به سمت قبرستان معروف ابطح سرازير مي شوند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نكـ : اخبار مكه ، ج2 ، ص188
2 ـ اين مطلب را در « العقد الفريد » نديدم .
3 ـ در اخبار مكه « هيزم » آمده است .
4 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص187
5 ـ جمع به فتح اول و سكون دوم همان مزدلفه است و بخاطر جمع شدن مردم در آن ، چنين نامي گرفته است .
6 ـ سنن ابي داود ، ج2 ، ص193 ، شماره 1935 ، كتاب المناسك .
7 ـ شماره 885 في الحج ، باب « ماجاء انّ عرفة كلّها موقف » .
545 |
و به آن حَجون دوم مي گويند .
فاكهي نيز درباره كَداء مطالبي سازگار باآنچه گفته شد ، ذكر كرده و در شناساندن آن مي گويد : در بخش شامي معلاّي مكه ، كَداء قرار دارد و كوهي است كه بر قبرستان و وادي مشرف است و هم درباره آن است كه حسان بن ثابت در روز فتح مكه سروده است :
عدمت ثَنِيَّتي إنْ لَم تروها * * * تُثيرُ النَّقْعَ عَن كتفي كَداء
فاكهي پس از آن كه از گردنه قبرستان در اين جهت ياد مي كند و اندكي درباره اش سخن مي گويد ، اظهار مي دارد : در راه كوهستاني قبرستان بود كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در حَجّه الوداع وارد ( مكه ) شد . برخي گفته اند : گفته مي شود راه كوهستاني قبرستان ، همان كَداء است كه البته نشانگر ضعيف بودن اين نظر است ؛ زيرا با ترديد بيان شده است ، چون اگر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از اين راه كوهستاني وارد شده بود ، مطمئناً اخبار فراوان و صحيحي در اين باره كه آن حضرت در هنگام حج از مدينه به مكه از راه كداء وارد شده ، نقل مي شد . در تاريخ ازرقي نيز مطلبي سازگار با نظر فاكهي درباره ورود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از اين راه كوهستاني در حَجّة الوداع آمده است و اين تأييدي بر آن است كه راه كوهستاني كداء همان است كه ورود از آن به مكه استحباب دارد .
در سخن چند تن از متأخرين ، اين راه كوهستاني ، به « كداء » نامگذاري شده است ؛ از جمله اينان ، سليمان بن خليل ، محبّ طبري و نووي است . محبّ طبري مي گويد : اين كلمه به فتح اول و مدّ است و ازرقي نيز مطالبي درباره اين راه كوهستاني آورده است كه اكنون در « حاميم الأحداث » در فاصله « دارالسري » تا راه كوهستاني قبرستان واقع است و همان جايي است كه قبر ابوجعفر منصور عباسي در پاي آن قرار دارد . وي مي گويد : آن را با « حاميم » مي شناسند و ابتداي آن قلّه اي است در راه كوهستاني بر بالاي خانه هاي ابن ابي حسين نوفلي كه كنار آن قلّه اي بر مناره حبشي ميان راه كوهستاني مدينين قرار دارد و هماني است كه ابن زبير را بر آن به صليب كشيدند و نخستين كسي كه آن را هموار ساخت ، معاويه بن ابي سفيان بود . پس از آن ، عبدالملك بن مروان اين كار را كرد و
546 |
مهدي آخرين كسي بود كه ديوارها و پله هاي آن را بنا كرد . فاكهي اين مطلب را يادآوري كرده و در اين باره كه نخستين بار معاويه اين ( راه كوهستاني ) را هموار كرده باشد ، ابراز ترديد كرده است . او همچنين گفته است : گفته مي شود ابن زبير نخستين كسي است كه آن را هموار كرده است . در نتيجه از سخنان ازرقي و فاكهي معلوم مي شود كه راجع به نخستين كسي كه اين راه كوهستاني را هموار كرده است دو نظر وجود دارد .
در سال 811 يكي از مقيمان مكه اين راه را هموار ساخت و در نيمه دوم سال 817 راهي جز آنچه كه وجود داشت ، ايجاد نمود . اين راه در سمت چپ كسي قرار دارد كه از راه كوهستاني به سوي قبرستان و ابطح سرازير گردد . پيشتر راه بسيار تنگي بود ، ولي با تيشه و كلنگ ، ( ديواره ) كوه هاي اطراف كنده شد و جاده پهن تر گرديد وگنجايش چهار رديف شتر باردار را پيدا كرد . حال آنكه قبلا تنها گنجايش يك نفر شتر را داشت . زمين اين جاده با خاكي كه به آنجا آوردند ، هموار شد و مردم بيش تر از آن راه معمولي از آن استفاده كردند .
ميان اين دو راه ، ديواره اي از سنگ هاي چيده شده درست كردند . در جاهايي از اين جاده ، قبرهايي وجود داشت كه بدين ترتيب پنهان گرديد .
16ـ كُدّي ؛ جايي است كه مستحب است روندگان اين جاده از آنجا خارج شوند و آن راهي است كوهستاني در پايين مكه كه بنا به گفته محبّ طبري در « شرح التنبيه » دروازه معروف به « شبيكه » بر روي آن بنا شده است . او مي گويد : كُدّي كه حاجيان از آن خارج مي شوند ، مضموم و با الفِ مقصوره است و آن دروازه مكه كه به طرف تنعيم باز مي شود ، روي آن بنا شده است . دروازه مكه كه محبّ طبري به آن اشاره كرده ، همان باب شبيكه است ؛ زيرا بيشتر مردم از همان جا به عمره تنعيم مي روند . نووي نيز در تأييد مطلب محبّ طبري از نظر ضبط اين نام و جاي آن ، مطلبي دارد . او در « الإيضاح » باب سوم آورده است . چهارم : سنّت آن است كه مُحرم از راه كوهستاني كداء كه در بالاي مكه است ـ و از آنجا سوي قبرستان سرازير مي شوند ـ وارد مكه شود و زماني كه عازم شهر خويش است ، از راه كوهستاني كُدّي ( به ضم و قصر و تنوين ) كه راهي در پايين مكه
547 |
در نزديكي كوه قعيقعان به طرف ذي طوي است ، خارج گردد .
قاضي بدرالدين بن جماعه در « منسك » خود مطلبي با اين مضمون دارد كه كدي همان راه كوهستاني است كه جاي معروف به قبر ابي لهب در جاده عمره ، در آن واقع است . متن سخن ابن جماعه چنين است : از راه كوهستاني كُدي ( به ضمّ اول و قصر الف ) در پايين مكه خارج گردد ، اين همان راه كوهستاني است كه از دروازه معروف به باب شبيكه به مكه مي روند و همان راهي است كه به طرف رجم گاه معروف به قبر ابي لهب ، مي روند و نيز از آنجا به « زاهر » كه پيش از اين بدان اشاره شد مي روند و عمره گزاران نيز از همين راه خارج مي شوند . اين سخن ابن جماعه با آنچه كه محبّ طبري ـ كه خود در اين گونه مسايل صاحب نظر است ـ آورده ، ناسازگار است . هم از همين راه كوهستاني بود كه قيس بن سعدبن عباده روز فتح مكه ـ بنا به گفته ازرقي ( 1 ) ـ از آن وارد مكه شد . مطلبي هم در اين باره كه حسان بن ثابت در شعر پيش گفته خود راجع به كداء ، اين راه كوهستاني ؛ يعني كُدا را مدّ نظر داشته است و شعري هم كه آورده با آنچه كه فاكهي نقل كرده تفاوت دارد او اين گونه مي نويسد :
عَدِمْنا خَيْلَنا انْ لم تَرَوْها * * * تُثِيرُ النّقْعَ موعدُها كَداءُ
در پايين مكه راهي كوهستاني است كه به آن كُدَيٌّ ( به ضم اول و تشديد و تنوين ياء ) گويند ، كه از آن به سمت يمن مي روند . محبّ طبري با ذكر اين نكته مي گويد : دروازه مكه كه مردم يمن از آن رفت و آمد مي كنند ، بر اين راه ساخته شده است . اين سخن وي در « شرح التنبيه » است ، امّا در « القري » مي گويد : و سوم كُدَيّ ( به ضم اول و تشديد ياي مصغّر ) جايي در پايين مكه است . كُدَيِ اول و دوم مشهوراند و سوّمي همان است كه به سمت يمن ( از مكه ) خارج مي شود و ضبط آن از سوي محققان ؛ از جمله ابوالعباس احمدبن احمر عُذْرِي چنين است . او اين مطلب را براي كارشناسان مكه بازگو مي كرد . اين مطلب را حُمَيْدي از وي نقل كرده است . اين گفته او كه دروازه مكه ؛ يعني
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص286
548 |
همان دروازه اي كه محل رفت و آمده اهل يمن است ، بر راه كوهستاني به نام كُديّ ( به صيغه تصغير ) قرار دارد ، با گفته مردم همخوان نيست ؛ زيرا ايشان برآنند كه آن راه ، همان راه كوهستاني است كه از آن به خمّ فرو مي آيند و اين خمّ ، درّه مشهوري است و همان خُمّي نيست كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در غدير آن در فضيلت حضرت علي بن ابي طالب [ ( عليه السلام ) ] فرمود : « مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ » بلكه جايي است در « جحفه » كه در ميان آن تا دروازه مكه ـ محبّ طبري بدان اشاره كرده است ـ دو تيررس فاصله است .
از ديگر كساني كه از اين مكان نام برده اند ، سليمان بن خليل است . وي مي گويد : اما كُدَيّ ( به صيغه تصغير و به ضم كاف و فتح دال ) كوهي است در پايين مكه كه از آنجا به يمن مي روند . آنچه در ضبط كَداءالعُليا و كُدَي السفلي ـ كه باب شبيكه بر آن بنا شده است ـ گفتيم درست است . برخي كُداءالعليا را با ضمّ كاف و كَدي السفلي را به فتح كاف آورده اند و نووي قائلان به آن را به غلط و تصحيف منتسب مي كند . ( 1 ) صاحب « المطالع » شاهدي بر ضمّ اول كداء العليا مي آورد ، گر چه مشهور به فتح اوّل است .
فاكهي مطلبي دارد به اين مضمون كه : در بالاي مكه مكان ديگري هست كه به آن كداء مي گويند و غير از آن كداء ؛ يعني راه كوهستاني قبرستان است . وي مي گويد : كداء ، كوه مُشرِف بر گردنه مقابل قبرستان اهل مكه است كه امروزه پايين آن خانه هاي عبدالرحمان بن يزيد و ابن خلف خدمتكار عباس بن محمد است و تا دارالأراكه امتداد پيدا مي كند . اين مطلب را در شناساندن بخشِ مُعلاّي يمانيِ مكه آورده و پيش از آن درباره كداء كه در راه كوهستاني ، در بخش شامي معلاّي مكه قرار دارد ، سخن گفته بود و از آنجا كه اين دو بخش در دو جهت متفاوت هستند ، جاي مورد نظر نيز دو تا است و در جاي ديگري يادآور شده كه كدا جايي در بالاي مكه ، غير از كداء راه كوهستاني قبرستان است و اشاره اي به ضبط اين نام نمي كند . بدين ترتيب جاهاي مطرح شده چهارتا است : دوتاي آنها ارتباطي به مناسك حج ندارند و دو جاي ديگر به مناسك حج مربوط مي شوند كه عبارتند از : كَدائي كه همان راه كوهستاني قبرستان است و كُدائي كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تهذيب الاسماء و اللغات ، ج2 ، ق2 ، صص123 و 124
549 |
در جاده مدينه قرار دارد و خروج و ورود از آن به مكّه مستحب است ؛ زيرا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در حَجّة الوداع چنين كرد و در زمان فتح مكه ( آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) ) بنا به گفته ابن اسحاق ( در سيره خود ) و ازرقي ، از راه كوهستاني اَذاخر در بالاي مكه وارد گرديد . موسي بن عقبه مطلبي دارد حاكي از اينكه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در روز فتح مكه از كَداء در بالاي مكه وارد شد . زبير بن عوام نيز چنين گفته است . ( 1 )
و امّا در مورد عمره آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) كه از ميقات جِعرانه صورت گرفته ، از پايين مكه وارد و از همان جا خارج شد . اين مطلب در خبر فاكهي آمده كه به اسناد خود آن را آورده و در رجال اين سلسله اسناد ، كسي وجود دارد كه او را نمي شناسم .
17ـ مَأْزمان ؛ ( دو مأزم ) كه مستحب است حاجيان در بازگشت از عرفه ، از اين راه باز گردند و آن همان جايي است كه امروز اهل مكه آن را مضيق ( تنگه ) ميان مزدلفه و عرفه مي نامند .
صاحب « المطالع » مي نويسد : مأزمان به صورت همزه دار و به صيغه تثنيه است .
ابن شعبان مي گويد : آنها ، دو كوه مكه اند و جزو مزدلفه نيستند .
نووي در « التهذيب » مي نويسد : مأزمان دو كوه هستند در فاصله عرفات تا مزدلفه كه ميان آن ، جاده است و مراد فقها در آن ، همين جاده است و هنگامي كه مي گويند بر جاده مأزمين مراد همين جاده اي است كه ميان آنها وجود دارد . امّا اهل لغت مي گويند : « مأزمان » تنگ راهي است ميان دو كوه ( 2 ) ( نقل قول به اختصار ) .
محبّ طبري در معناي آن گفته است : برخي مردم ، تركِ همزه مأزمين از سوي فقها را نادرست دانسته و آن را لهجه اي دانسته اند . حال آنكه امر يقيني نيست . ترك همزه در اسم معني ، به اتفاق عربي دانان جايز است . اگر كسي با همزه بخواند درست خوانده و اگر همزه را تلفّظ نكند و با تخفيف بخواند و هر دو فصيح ( و درست ) است . ازرقي نيز يادآور شده كه فاصله ميان اين دو كوه ، يكصد ذرع و دوازده انگشت است . ابن خليل نيز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ امام معافري ، « السيرة النبويه » ، ج4 ، ص91
2 ـ تهذيب الاسماء و اللغات ، ج2 ، ق2 ، ص148
550 |
همين رقم را ذكر كرده است .
بايد گفت از ابتداي اين دو مأزم در كنار مزدلفه تا عَلَمَين كه خود حدّ عرفه به شمار مي روند ، 12093 ذرع و سه هفتم ذرع دستي است و در اصل اين كتاب ، اين فاصله را بر حسب ميل و بنا به چهار نظري كه در اندازه ميل وجود دارد ، ارائه داده ايم . و از ابتداي اين دو مأزم در كنار مزدلفه تا نشان هايي كه حدّ حرم از سمت عرفه به شمار مي رود ، 8912 ذرع است و چون در اصل اين كتاب بر حسب مِيل نيز نوشته ام ، در اينجا تكرار نمي كنم .
18ـ مُحَسِّر ؛ جايي است كه مستحب است حاجيان در آن شتاب كنند و آن درّه اي است ميان منا و مزدلفه كه در مرز آنها قرار دارد ، ولي جزو آنها نيست . نووي در « الإيضاح » و محبّ طبري در « القري » به اين مطلب اشاره كرده و اين يك يادآوري كرده كه در حديث فضل بن عباس مطلبي دالّ بر آن وجود دارد كه قسمتي از مُحَسِّر از منا و بخشي از آن از مزدلفه است و آن را درست دانسته است . سليمان بن خليل و محبّ طبري مطلبي دارند حاكي از آنكه محسِّر در جايي است كه به آن « وادي النار » مي گويند و تا به امروز به همين نام معروف است .
اين نام را به جايي در منا كه در اين زمان « بني حسن » سكونت دارند ، اطلاق مي كنند و ميان آن تا محسِّر بيابان است . شايد هم به دليل نزديكي به محسّر باشد .
به محسِّر ، مهلل هم مي گويند ؛ زيرا مردم وقتي در حج به آنجا مي رسند ، به هلهله مي پردازند و در تنگه متصل به آن شتاب مي كنند . اين « مهلل » مكان مرتفعي است كه در كنار آن دو بركه بي آب در پاي قلّه كوه بلندي قرار دارد و باز مانده هاي ديواري به آنها متّصل است و اينجا در سمت راست كسي قرار دارد كه به عرفات مي رود يا سمت چپ كسي كه به منا مي رود . ابن صلاح در پي معرفي اين كتاب مي گويد : ابتداي محسِّر از قلّه مشرف بر كوهي است كه در سمت چپ كسي واقع است كه رو به منا مي رود . سپس مي گويد : اهل مكه آن را « وادي النار » مي نامند و به دليل اينكه محسِّر در همان جايي قرار دارد كه به آن « مهلل » مي گويند ، نزد مردم به اين نام نيز مشهور شده است .
اين نكته از آنجا مورد تأييد قرار مي گيرد كه فاصله رأس مهلل تا انتهاي منا از سمت
551 |
مكه همان عقبه ؛ يعني حدّ منا ، 9139 ذرع و سه هفتم ذرع دستي است و همين فاصله تقريباً نزديك به رقمي است كه ازرقي در اندازه منا گفته است و به گفته وي 7200 ذرع است . ( 1 ) محبّ طبري و ابن خليل يادآور شده اند كه از آن جهت اين مكان محسّر ناميده شده كه فيل هاي اصحاب فيل در آنجا خسته شده و از پاي درآمدند .
گفتني است : در اين مورد بايد تأمل كرد ؛ زيرا ابن اثير در « نهاية الغريب » آورده است كه فيل ها وارد حرم ( مكه ) نشدند . و اين مطلب را ذيل ماده « حبس » مطرح كرده و گفته است . آن فيل ها را حبس كننده فيل ها ، حبس كرد . ( 2 )
ازرقي يادآور شده است كه مساحت وادي محسِّر 545 ذرع ( مربع ) است . ( 3 )
ائمه چهارگانه اتفاق نظر دارند كه شتاب كردن در عبور از اين مكان ، به اندازه پرتاب يك سنگ براي پياده و سواره ، مستحب است . رافعي وجه ضعيفي را بيان كرده و گفته است : براي فرد پياده شتاب كردن استحبابي ندارد . اساس استحباب شتاب در اين مكان ، فعل آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) است كه البته در برخي احاديث نكاتي در خلاف آن آمده است ، ولي احاديث حاكي از شتاب كردن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بيشتر و درست ترند و از اين نظر كه اثباتي هستند ، بر رواياتِ مخالف مقدّم دانسته شده اند . در مورد علت شتاب دادن آن حضرت به مركب خود در اين مكان ، اختلاف دارد . گفته مي شود : ممكن است براي اين بوده كه اين مكان ، از پهناي بيشتري برخوردار بوده است و نيز گفته شده كه آن حضرت اين كار را براي آن كرد كه اين مكان مأواي شياطين است و براي همين آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) شتاب در آن را مستحب دانست . ممكن است در اين شعر كه عمربن خطاب كه آن را به هنگام عبور از عرفه به مزدلفه سرود ، اشاره به همين نكته باشد :
إليك تعدو قلقاً وضينها * * * مخالفاً دين النصاري دينها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص186
2 ـ ابن اثير ، « النهايه » باب « الحاء مع الباء » .
3 ـ اخبار مكه ، ج2 ، صص 189 ـ 190
552 |
بنا به نظر نووي و ديگران ، محسِّر با ميم مضموم و حاء مفتوح و سين مشدّدِ مكسور خوانده شده است .
19ـ محصّب ( 1 ) ؛ كه مستحب است حاجيان پس از فراغت از منا ، در آن فرو آيند و آن مسيلي است ميان مكه و منا كه به مكه خيلي نزديك تر است . ازرقي در مورد محدوده آن از سمت مكه ، سخن گفته است ، ولي اين شبهه را پيش آورده كه به محدوده آن از سمت منا اشاره كرده است . متن نوشته وي از اين قرار است : حد محصّب از حجون به بالا در بخش چپ رو به منا تا حائط خرمان مكان مرتفعي پشتِ تنگه است . ( 2 ) حَجُون مورد اشاره در اينجا ، همان كوهي است كه پيشتر از آن ياد كرديم و گفتيم يكي از دو كوهي است كه ميان آنها تنگه اي قرار دارد كه مردم به آن « شعب العفاريت » مي گويند و در معلاّة در سمت راست كسي است كه به منا مي رود و يكي از آن دو كوه معروف به جبل ابن عمر است ؛ زيرا گفته مي شود : قبر عبدالله بن عمربن خطّاب در آن قرار دارد . اين كوه در سمت راست كسي است كه وارد تنگه ياد شده مي شود و اگر حجون در اين جايي كه گفتيم قرار داشته باشد ، حد محصّب از سمت مكه ـ بنابه مضمون گفته ازرقي در نقل قول پيش گفته ، در آن قرار خواهد داشت .
شيخ تقي الدين بن صلاح در « منسك » خود ونيزشيخ محي الدين نووي در « الايضاح » و نوشته هاي ديگر و نيز محبّ الدين طبري در « القري » مطالبي در اين باره آورده اند كه گويا حد محصّب از سمت مكه پايين تر از جايي است كه در توضيح حجون گفته شد .
متن سخن ابن صلاح چنين است : محصّب درابطح است ، در فاصله و ميان كوهي كه قبرستان مردم مكه در آن است تاكوه روبروي آن ، در بخش چپ ، رو به منا و به طرف بالاي دشت . قبرستان جزو اين منطقه نيست و از آن جهت محصّب ناميده شده است كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ المحصِّب : به ضم اول و فتح دوم و صاد مشدّد ، اسم مفعول از الحصباء است والحصْب به معناي ريگ انداختن ، مسيلي است ميان مكه و منا .
2 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص160
553 |
سيلاب ، ريگ ها ( حَصْباء ) را در آن جمع مي كند سخن نووي و محبّ طبري نيز به همين گونه است .
قاضي عزالدين بن جماعه در « منسك الكبير » ، در باره محدوده محصّب سخني مانند سخن پيش گفته و از ميان آنچه كه ما در باره حدّ محصّب از سمت مكه در توضيح حجون بيان كرديم ، با سخن ابن صلاح و علمايي كه معتقدند قبرستان جزو محصّب نيست ، منافاتي وجود ندارد ؛ زيرا اكثريت اين علما بر اين باورند كه مرز آن كوهي است كه قبرستان اهل مكه در آن واقع است و در معرفي محصّب گفته اند : كوهي است در سمت چپ كسي كه از راه كوهستاني كداء به سوي پايين مي آيد . پس قبرستان اهل مكه بركوهي است در سمت راست كسي كه از راه كوهستاني مزبور پايين مي آيد ؛ زيرا در آنجا نيز قبرستاني متعلق به مردم مكه وجود دارد و هركدام كه مراد باشد ، روبه روي جايي است كه در تفسير حَجون ياد كرديم و اين مكان حدّ محصب از سمت مكه را تشكيل مي دهد . قبرستاني كه روبه روي آن واقع است ، از زمين هاي محصّب و نه از طول آن ، كسر مي گردد . سخن اين گروه از بزرگان با سخن ازرقي در مورد محدوده محصّب ، از سمت مكه همخواني دارد و اگر حدّ طولي محصّب از سمت مكه از نظر ابن صلاح و كساني از علما كه با وي هم عقيده هستند ، پايين تر از جايي باشد كه ما به عنوان حدّ محصب ياد كرديم و قبرستان در محدوده طول آن قرار نداشته باشد ، گفته مي شد كه اين حد محصّب از سمت مكه به سوي قبرستان در بالاي ( مكه ) است و نياز به آن نبود كه يادآوري كنند قبرستان جزو آن نيست و اقتضاي اين عبارت ، يا عبارات مشابه چنين است ، ولي از آنجا كه محصّب از سمت مكه ، همان جايي است كه بدان اشاره كرديم و روبه روي آن چيزي نيست جز يكي از دو كوهي كه راه كوهستاني ياد شده ميان آنها قرار دارد ، در تعريف آن گفته اند : محصّب جايي است ميان كوهي كه قبرستان اصلي مكه در آن واقع است و كوه روبه رويي آن كه مراد « حَجون » است و قبرستان ميان اين كوه را نيز استثنا كرده اند ؛ زيرا محلّ قبرستان در مزدلفه ، ريگزار ( محصب ) نيست ، چون ريگزار معمولاً جاهاي پست زمين است و علما در معناي محصّب گفته اند : جايي است كه
554 |
ريگ ها بر اثر سيل در آن جمع مي شود و جاي قبرستان از اين ويژگي برخوردار نيست . دليل صحت اين تفسير نيز آن است كه محصّب همان « ابطح » و به قول محبّ طبري « بطحاء » است و ترديدي هم نيست جايي كه ما بدان اشاره كرديم ، در شمار « ابطح » است .
ازرقي در باره حدّ محصّب از سمت منا نيز سخني دارد كه گويا اين حد تا حائط خرمان ـ كه همان « اودان » معروف به « خرمانيه » در بالاي معابده است ـ امتداد مي يابد و اين كه از مطالب ازرقي برمي آيدكه مكان را حد محصب برشمرده ، سخن او در بيان حد آن از سمت مكه است كه آن را حائط خرمان دانسته است . نيز احتمال مي رود به حد و مرز آن كاري نداشته و تنها در اين صدد بوده كه روشن سازد : جايي كه از محصّب پايين مي آيد ، در سمت چپ كسي قرار دارد كه به منا مي رود و نيز در سمت چپ كسي قرار است كه رو به حائط خرمان رهسپار است . البته اين احتمال قوي تر است .
از مطلبي كه از شافعي نقل شده ، چنين متوجه شدم كه حدّ محصّب از سمت منا ، كوه عيره است وآن در نزديكي سقاخانه اي است كه به آن « سَبيل السِّتّ » مي گويند و جاده منا در سمت آن و به سمت منا است . متن گفته شافعي بنا بر آنچه كه سليمان بن خليل از وي نقل كرده ، چنين است : شافعي مي گويد :
محصّب در ميان دو كوه قرار دارد : كوه عيره و كوهي كه بر دروازه مكه در ابطح است و اين سخن بنا به گفته ابوحامد در « التعليق » است ( پايان نقل قول از منسك ابن خليل ) .
اين بدان معناست كه حدّ محصّب از سمت كوه قبرستان و كوه عيره ، همان حدّ ميل ( نشان ) دوّم از ميل هايي است كه ازرقي از آن نام برده و ميان باب بني شيبه و توقفگاه امام در عرفه قرار دارند ؛ زيرا او وقتي به ذكر اين ميل ها و ميل دوم در حدّ جبل عيره مي پردازد و مي گويد : در محلّ عيره كوهي قرار دارد كه پاي ميل ( نشان ) سمت راست رو به منا است . ما فاصله ميان باب بني شيبه تا سقاخانه اي را كه به آن « سبيل السِّتّ » مي گويند ، اندازه گرفتيم كه دو ميل شد و هر ميل 3500 ذرع است و نتيجه گرفتيم كه كوه عيره در جاي همين سقاخانه واقع است و اين كوه از سمت منا است . اما اين گفته صاحب
555 |
« المطالع » كه : « محصّب ميان مكه و منا است و به منا نزديكتر است » چنين چيزي نيست و نووي هم به اين نكته اشاره كرده است .
محصّب همان « خيف ( دامنه ) بني كنانه » است كه قريش در آنجا بر كفر هم سوگند شدند .
20ـ مروه ؛ انتهاي محلّ سعي است و به گفته ابوعبيدالله بكري در پاي كوه قعيقعان واقع است . نووي هم مي گويد : اين مكان ابتداي كوه قعيقعان است . ( 1 ) سليمان بن خليل و نيز محبّ طبري وجه تسميه صفا و مروه را ذكر كرده اند . متن سخن سليمان بن خليل در اين باره چنين است : ( امام ) جعفربن محمد [ ( عليهم السلام ) ] فرمود : حضرت آدم بر صفا و حوّا بر مروه فرود آمدند ، آنجا را به نام آدم برگزيدند ( مصطفي ) و صفا ناميدند و اينجا را به نام حوا ( مرأه ) مروه نامگذاري كردند و جمع مروه ، مروات است ؛ مانند عشره و عشرات . متن گفته محبّ طبري نيز در توضيح اصل « حجرالأبيض البرّاق » چنين است ؛ مي گويند سنگي است كه از آن آتش جرقه مي زند و آن دو كوه ( قعيقعان ) را بدين نام ناميده اند ؛ زيرا چنين بودند .
سپس مي گويد : و بر صفا و مروه ، بناهايي ساخته شده كه ( آن دو كوه را ) پوشانده است ؛ به طوري كه جز بخش كوچكي از آنها در صفا ، چيزي ديده نمي شود . نيز مي گويد : در برابر مروه نيز طاق بزرگي قرار دارد و ظاهراً به عنوان نشاني از حدّ مروه نهاده شده است وگرنه آنجا بودنش بيهوده است . اينكه آنجا حدّ مروه است ، از گذشتگان به آيندگان نسل در نسل ، رسيده است . حاجيان نيز ( سعي خود را ) براساس آن مطابقت داده اند و سعي كننده بايد كه از زير آن رد شود و تا بنايي كه از زمين بالاتر است ، بالا رود .
بايد گفت : بناي مرتفعي كه محبّ طبري بدان اشاره كرده ، مانند دكّه اي است كه پله دارد . او اندازه فاصله ميان ركن حجرالأسود تا صفا و نيز فاصله ميان صفا و مروه را ذكر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تهذيب الاسماء واللغات ، ج1 ، ق2 ، ص 181 ، ماده « الصفا » .
556 |
كرده است و مروه نيز بيست و پنج پله دارد . ( 1 ) او تعداد پله هاي صفا را نيز قيد كرده و يادآور شده كه دوازده پله سنگي است .
بكري در باره پله هاي مروه ، همان مطالب را ازرقي آورده و ابن جبير يادآور شده است كه پله هاي مروه پنج تا است ( 2 ) نووي نيز گفته است كه در مروه دو پله وجود دارد ، ولي آنچه فعلاً ديده مي شود يك پله است ، طاقي هم كه در مروه هست پس از سقوط آن در آخر سال 801 يا 802 بازسازي گرديده و بناي كنوني از دارايي ملك ظاهر برقوق و ماترك وي انجام گرفت و نام او بالاي طاق به عنوان باني ، مرقوم شده است . در صفا نيز چنين است ، ولي گمان نمي كنم كه طاق صفا از نو ساخته شده باشد ، بلكه تنها آهك اندود شده و تعمير گشته است . علت ترديد من نيز در آن است كه در آخر سال 801 ، دوّمين سفر خود به ديار مصر و شام را از مكه انجام دادم . از پايين اين طاق تا ابتداي پله اي كه درون طاق در مروه قرار دارد ، هفت ذرع و از زير طاق مروه تا پشت آن به طرف قبله ، هجده ذرع و دو سوم است ، پهناي طاق نيز شانزده ذرع آهني مصري است و به گفته شيخ الإسلام عزالدين عبدالعزيزبن عبدالسلام و نيز شاگرد او شهاب قرافي ، مروه از صفا با فضيلت تر است ؛ زيرا ما در سعي بين صفا و مروه چهار بار قصد صفا ولي سه بار قصد مروه مي كنيم ( ! ) و هرجاكه عبادت بيشتر باشد ، بافضيلت تر است . قاضي عزالدين بن جماعه گفته است كه اين سخن جاي درنگ دارد و مي گويد : بهتر است قائل به برتري صفا شويم ؛ زيرا خداوند ـ سبحانه و تعالي ـ از آنجا آغاز كرده است و اگر قائل به برتري مروه باشيم به اين دليل كه نحر و ذبح به آنجا اختصاص پيدا كرده است ، از آنچه آن دو گفته اند ، مناسب تر خواهد بود .
21ـ مُزْدَلِفَه ؛ جايي است كه حاجيان دستور دارند در آنجا وقوف كنند و پس از عرفه ، شب را در آنجا بگذرانند و آن ، جايي ميان دو مأزم عرفه و محسِّر است . دو مأزم عرفه همان مكاني است كه به آن مضيق مي گويند . گروهي از علما اين محدوده مزدلفه را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج 2 ، ص 119
2 ـ رحله ابن جبير ، ص 84
557 |
كه گفتيم يادآور شده اند ؛ از جمله عطا است كه تاريخ ازرقي از وي نقل كرده ( 1 ) و امام شافعي در كتاب خود « الأم » گفته است : حدّ مزدلفه از مأزمان ( دو مأزم ) عرفات تا قُلّه محسِّر را شامل مي شود و بدين ترتيب در سمت راست و چپ ، جاهايي چون « قوائل » ، « ظواهر » ، « نجاد » و « وادي » همگي جزو مزدلفه هستند و به اين جهت آن را مزدلفه مي گويند كه مردم در آنجا گرد هم مي آيند و به هم نزديك مي شوند و نيز گفته شده به دليل آن است كه مردم در ساعاتي از شب به آنجا مي روند . وجه تسميه هاي ديگري نيز گفته شده است . به مزدلفه ، « جمع » هم مي گويند ؛ زيرا مردم در آنجا جمع مي شوند و گفته شده اين نام به دليل جمع شدن آدم و حوّا در آن است و نيز گفته شده به دليل جمع دو نماز در آن است .
در مزدلفه ، پيرامون قُزَح مسجدي وجود دارد كه مسجد كوچك و مربعي است و ديوارهاي كوتاهي دارد . طول سمت قبله اين مسجد يك سوم كمتر از 26 ذرع است ، ولي عرض طرف چپ نمازگزار نسبت به عرض سمت راست ، يك چهارم كمتر از پنج ذرع و عرض آن بيست و دو ذرع است .
در طرف قبله اين مسجد ، محرابي است كه در آن سنگي وجود دارد كه روي آن نوشته شده است : « امير يَلْبُغا الخاصكي » اين مكان را در تاريخ ذي قعده سال 760 بازسازي كرد .
ازرقي به ويژگي ها و اندازه هاي ابعاد مسجد مزدلفه پرداخته ( 2 ) وما متن سخن او را در اصل اين كتاب نقل كرده ايم . اندازه هايي كه از اين مسجد ارائه گرديد ، با حضور خودم گرفته شده است و ذرع مورد اندازه گيري نيز ذرع آهني است ( 3 ) طول مزدلفه از محدوده كنار منا كه همان وادي محسِّر است ، تا محدوده آن در كنار عرفه ـ كه ابتداي مأزمين است ـ 7780 و چهار هفتم ذرع است و فاصله ديوار باب بني شيبه تا حد مزدلفه ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، صص 191 ـ 192
2 ـ همان ، ص 186 به بعد .
3 ـ در اينجا و چند جاي ديگر در تبديل ذرع به ميل ، مؤلف ذرع آهني و ذرع دستي را با هم در آميخته است .
558 |
از سمت منا و مكه ، 20507 و سه هفتم ذرع است كه با احتساب هر ميل برابر با 3500 ذرع ، برابر با پنج ميل به اضافه پانصد ذرع و سه هفتم ذرع مي شود .
22ـ مشعرالحرام ؛ مستحب است حجاج براي دعا و ذكر ، ظهر عيد قربان ، در مشعرالحرام توقف كنند و آن جايي معروف در مزدلفه و همان قُزَح پيش گفته است . حديث بلند جابر ، دلالت برآن دارد كه مشعرالحرام ، جايي از مزدلفه و همه آن نيست ؛ زيرا او پس از بيان نزول پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مزدلفه و گذراندن شب و خواندن نماز صبح در آن ، مي گويد : آنگاه سوار بر « قصوي » ( نام شتر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ) گشت و به مشعرالحرام شد و رو به قبله ايستاد ، دعا كرد و تكبير و تهليل گفت و خدا را به يگانگي ياد كرد و تا روشن شدن كامل هوا در آن ، آنجا ايستاد و پيش از طلوع خورشيد ، آنجا را ترك كرد . ( 1 ) در حديث پيش گفته حضرت علي [ ( عليه السلام ) ] در ذكر قزح ، نيز دليلي براين مطلب وجود دارد ( 2 ) زيرا قزح همان مشعرالحرام است .
اما گفته ابن عمر كه مشعرالحرام تمامي مزدلفه است و مانند اين سخن ، در بسياري از كتاب هاي تفسير وجود دارد و در تفسير آيه : { فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرام . . . } آمده كه حمل بر مجاز شده است ؛ محبّ طبري اين نكته را يادآور شده است . به گفته جوهري و ديگران ، تلفظ فصيح تر مشعرالحرام به فتح « ميم » است و به كسر آن نيز تلفظ شده است ، ولي جز به فتح نيامده است . مشعرالحرام به معناي جايي است كه شكار و . . . در آن حرام است . ممكن هم است كه معناي آن حرمت باشد .
آخرين مرمّت و بازسازي مشعرالحرام تا آنجا كه من آگاهي يافته ام ، در سال 759 يا 760 بوده است . از ديوار باب بني شيبه تا حدّ مشعرالحرام از سمت مكه 25708 ذرع و چهار هفتم ذرع دستي است كه بر حسب ميل ، با احتساب هر ميل 3500 ذرع برابر با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اين حديث را مسلم ( رقم 1218 في الحج ، باب « حجة النبي ( صلّي الله عليه وآله ) » ) و ابوداود ( رقم 1905 و 1907 و 1908 و 1909 در « المناسك » ، باب « صفحة حجه النبي ( صلّي الله عليه وآله ) » ) و نسائي ج5 ، صص 143 و 144 در باب « حج » و ابن ماجه ( رقم 3074 في « المناسك » باب « حجة رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) » ) آورده اند .
2 ـ سنن ابوداود ، رقم 1935 و ترمذي ، رقم 885 در باب حج .
559 |
هفتصد ميل و يك پنجم ميل و يك هفتم ميل به اضافه هشت ذرع و چهار هفتم ذرع است و از آستانه باب مُعَلاّة تا حدّ سمت مكه مشعرالحرام ، 23671 ذرع و چهار هفتم ذرع است كه با احتساب هر ميل 3500 ذرع برابر با شش ميل و پنج هفتم ميل و يك دهم ميل به اضافه شش ذرع و چهار هفتم ذرع مي شود .
23ـ مطاف ؛ ( محل طواف ) كه در كتب فقها آمده است و آن در فاصله كعبه و مقام حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) و به همين اندازه از همه طرف هاي كعبه است . شيخ ابومحمد جويني كه ابن صلاح در « منسك » خود از وي نقل كرده ، تعريف ياد شده از مطاف را آورده و مي گويد : شيخ ابومحمد گفت : مطاف معمولي ـ كه بايد در ميانه آن حركت كرد و غير قابل انكار است و نبايد از آن خارج شد ـ در فاصله بين كعبه و مقام قرار دارد و در هر طرف نيز معمولاً نشان هايي وجود دارد تا مردم به هنگام طواف از محدوده آن تجاوز نكنند .
گفتني است : اين مكان با سنگ تراشيده در اطراف كعبه ، از هر سو ، فرش شده است و اين كار چند بار تكرار شده تا به وضعي كه امروزه هست ، رسيده است و در سال 766 نيز چنين شد . در اين سال بخش بسيار بزرگي از آن ، سنگ فرش شد و اين كار از سوي ملك اشرف شعبان حاكم مصر صورت گرفت . از پادشاهان مصر نيز ملك منصور لاجين منصوري ( 1 ) طواف را مورد بازسازي قرار داد و نام وي در سنگ مرمري در فاصله ركن يماني و حجرالأسود حك شده است .
از خلفا نيز مستنصر عباسي در سال 631 آن را مرمّت كرد و نام وي نيز در حفره كنار درِ كعبه نوشته شده است .
فاكهي نخستين كسي را كه محل طواف را سنگفرش كرده و نيز مقدار آن و آنچه كه در آنجا گذاشته مي شد ، روشن ساخته است . او با عنوان ، فرش محلّ طواف با چه چيز است ؟ مي گويد : برخي مردم مكه مي گويند : وقتي عبدالله بن زبيركعبه را بنا كرد و از اين كار فراغت حاصل كرد ، آن را با مشك خوشبو ساخت و زمينش را از داخل فرش كرد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ وي درسال696به سلطنت رسيد ودر سال698 كشته شد . نكـ : « البدايةوالنهايه » ج13 ، ص348وج14 ، ص3
560 |
مقداري سنگ نيز اضافه ماند كه با آن اطراف محل طواف را تا شعاع حدود ده ذرع ، فرش كردند و همان سنگفرش تا به امروز باقي مانده است و زماني كه وقت مراسم حج مي رسد ، روي آن سنگها را با ماسه اي كه به آن « كثيب الرَّمْضَه » مي گويند و آن را از پايين مكه مي آورند ، مي پوشانند ؛ اين كار را پرده داران كعبه انجام مي دهند ؛ بدين صورت كه ماسه زيادي مي خرند و در محل طواف مي ريزند و روي آن آب مي پاشند و باقي مانده ماسه ها را در گوشه مسجدالحرام ، در كنار باب بني سهم انباشته مي كنند تا وقتي از ماسه هاي محل طواف كاسته مي شود ، از ماسه انباشته شده برآن مي افزايند و آب پاشي مي كنند تا خوب محكم شود و بدين ترتيب زير پاي طواف كنندگان نرم تر مي شود . به هنگام تابستان كه ماسه و شن ها از شدت گرما داغ مي شوند ، غلامان و خدمتكاران زمزم و كعبه در مشك هاي خود آب مي آورند تا آن را روي شن ها بريزند و از گرمي آنها بكاهند . اين كار را در مورد پشت مقام و رديف اول ( پس از محل طواف ) نيز انجام مي دهند .
برخي دوستان فاصله ميان انتهاي محل طواف تا كعبه معظمه را از هر سو ، اندازه گرفتند . فاصله ميان حجرالأسود تا مرز سنگفرش روبه روي آن در سطح زمين ، در جهت راست ، يك سوم كمتر از 5/3 ذرع بود و فاصله ميان حجرالأسود و مرز سنگفرش روبه روي آن در وسط و مقام حنبلي ها 22 ذرع و يك سوم و فاصله ميان حجر ( الأسود ) تا ديوار زمزم ، سي ذرع و دو سوم ذرع و ميان ركن شامي كه به آن عراقي مي گويند تا انتهاي دايره محل طواف برابر آن در سمت شرقي ، 5/24 ذرع و از ركن شامي تا انتهاي سنگفرش روبه روي آن در سمت شامي ، 37 ذرع و ربع و از وسط ديوار حجرالأسود تا آخر سنگ فرش كه روبروي مقام حنفي هاست ، 22 ذرع و فاصله ميان ركن غربي و انتهاي سنگفرش روبه روي آن از سمت شامي و غربي ، سي ذرع و فاصله ميان نيمه سمت غربي كعبه تا آخر سنگفرش روبه روي آن در سطح زمين نيز به همين اندازه ( يعني سي ذرع ) است و فاصله ميان ركن يماني و انتهاي سنگفرش مقابل آن در جهت غربي يك سوم كمتر از 29 ذرع و فاصله ميان ركن يماني تا انتهاي سنگفرش روبه روي آن از
561 |
سمت يماني و نيز فاصله ميان وسط سمتِ يمانيِ كعبه تا آخر سنگفرش ، هركدام 27 و يك سوم ذرع است كه همه اين اندازه ها به ذرع آهني است كه پيشتر از آن ياد شد .
طواف كننده در طواف خود نبايد از اين محدوده ها خارج شود ؛ زيرا در « جواهر » ابن شاس و طبق مذهب امام مالك آمده است : از آن سوي زمزم و نيز از آن سوي رواق هاي مسجدالحرام ، نبايد طواف صورت گيرد و اگر چنين كند ، بايد مادام كه در مكه است ( طواف خود را ) تكرار كند و اگر به ديار خود بازگشت ، لازم مي آيد قرباني دهد يا بايد باز گردد و تكرار كند ، دو نظر وجود دارد : ابن بشير و ابن حاجب در « مختصر » خود نيز شبيه به اين مطلب دارند و ما در اصل اين كتاب ، به جزئيات بيشتر اين مسأله پرداخته ايم .
و اما مقدار طواف كعبه را ازرقي و سليمان بن خليل ذكر كرده اند و در اين باره ميان آنها اختلاف نظر وجود دارد . ازرقي يادآور شده است كه هفت دور طواف كعبه 836 ذرع و بيست انگشت مي شود . ( 1 ) سليمان بن خليل نيز گفته است : فاصله محلّ طواف ( طول محيط آن ) برابر با 107 ذرع است . گفته سليمان بن خليل در مورد اندازه يك دور طواف ، بدين معناست كه طول هفت دور طواف بالغ بر 749 ذرع است كه به ميزان 87 ذرع و بيست انگشت از آنچه ازرقي گفته ، كمتر است .
ابن خرداذبه نظري همخوان با ابن خليل دارد ؛ زيرا مي گويد : محيط كعبه 107 ذرع است كه ممكن است ابن خليل از او برداشت كرده باشد . والله اعلم .
24ـ منا ؛ جايي كه حاجيان فرمان دارند تا در آنجا ، وارد شوند و تا طلوع خورشيد بر ( كوه ) ثبير ، در روز عرفه و روز عيد قربان و روزهاي تشريق بعد از آن ، اقامت كنند و در شب هاي ايام تشريق نيز در آن بمانند ؛ زيرا رمي جمره نيز از بالاي عقبه اي كه جمره عقبه در آن است صورت مي گيرد و از آنجا تا وادي محسِّر ، جزو منا محسوب مي شود .
اين مرزبندي منا را عطاء بن ابي رباح طبق نقل فاكهي آورده است . فاكهي مي گويد : زبيربن ابي بكر از يحيي بن محمد ثوبان ، از رباح ، از زنجي بن خالد ، از ابن جُرَيج ، از عطا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مساحت كعبه ، 418 ذرع ( ربع ) است . نكـ : اخبار مكه ، ج2 ، ص 290
562 |
نقل كرده كه گفت : مرز منا از عقبه تا محسِّر است كه در اصل به جاي « مُحَسِّر » ، « نحر » آمده و اين تصحيف و غلط است ؛ زيرا محسِّر به گفته چند تن از علما ، همان حدّ منا از سمت مزدلفه است و هيچ كس نگفته كه « نحر » حدّ منا است ؛ زيرا از محسِّر بسيار دور است و به حدّ منا از سمت مكه ، نزديك مي شود . در تاريخ ازرقي به نقل از عطا مطلبي هست كه درستي آنچه را آورديم ، تأييد مي كند .
آنچه كه از عطا نقل كرديم نشان مي دهد بالاي عقبه ، جزو منا محسوب مي شود .
امام شافعي يادآور شده كه « عقبه » جزو منا نيست چون مي گويد : محدوده منا در فاصله ميان روستاهاي وادي مُحسِّر تا عقبه اي است كه جمره نزديك به مكه در آن قرار دارد . اين همان جمره عقبه است كه در آنجا انصار با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بيعت كردند ، نه محسّر و نه عقبه ، هيچ يك جزو منا نيستند و اين شامل دشت و كوه و آبادي ها و ويرانه هاي آنها مي شود . ولي كوه هاي پيرامون ، كه رو به منا دارند ، جزو آنند و كوه هايي كه پشت به منا دارند ، جزو آن نيستند . سليمان بن خليل در « منسك » خود اين مطلب را از وي نقل كرده است .
طبري نيز پس از بيان مطلبي در باره محدوده منا ، همين معنا را در اين باره و نيز در باره عقبه اي كه جمره بدان منسوب است ، يادآور شده است .
گفتني است كه سخن محبّ طبري در « القري » در اين مورد كه جمره عقبه جزو منا است ، صراحت دارد و ابن جماعه در « منسك » خود بنا به خبري كه دايي ام به من داد ، از وي نقل كرده كه گفته است : عقبه جزو منا است و از هيچ كس نقل نشده كه جمره جزو منا نيست واين بانظر شافعي و نووي كه گفته اند عقبه جزو منانيست ، مغايرت دارد .
ازرقي اندازه هاي ابعاد منا را بيان كرده است . او در روايتي كه سندش به خودش مي رسد ، گفته است : اندازه ( ابعاد ) منا از جمره عقبه تا وادي محسِّر 7200 ذرع و عرض منا از انتهاي مسجد كنار كوه تا كوه روبه روي آن 1300 ذرع و اندازه پهناي شعب علي كه در برابر جمره عقبه قرار دارد ، 26 ذرع و فاصله جاده بزرگ برابر جمره اولي كه جاده مياني
563 |
به شمار مي روند 37 ذرع است ( 1 ) .
سپس مي گويد : طول جاده بزرگ عقبه از ديوار روبه رويي آن 67 ذرع و پهناي اين جاده بزرگ از جمره عقبه 36 ذرع است . ( 2 ) فاكهي نيز در باره اندازه هاي طول و عرض منا ، مطالبي مشابه گفته هاي ازرقي آورده است . ازرقي يادآور شده كه جاده مياني همان راه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است كه در روز عيد قربان از آن از قُزَح راهيِ جمره عقبه گرديد و تا مدتها از سوي راهنمايان حج طي مي شد تا اينكه در سال 200 ترك گرديد ( پايان نقل قول به اختصار ) .
در وجه تسميه منا اختلاف نظر است . مي گويند به خاطر خون هاي ريخته شده در موسم حج در منا است ؛ زيرا به معناي محل خونريزي است . اين معناي مشهور آن است كه اكثريت علماي اهل لغت و ديگران به گفته نووي ( 3 ) برآن اجماع دارند . همچنين گفته شده نام منا به خاطر تمنّاي بهشت از سوي آدم در اين مكان بوده است . اين دو قول در تاريخ ازرقي آمده است . ( 4 ) نيز مي گويند اين نام به خاطر منّت خداي بر ابراهيم خليل ( عليه السلام ) است كه به جاي فرزندش ، قرباني برايش تعيين كرد و گفته شده به خاطر منت خدا بر بندگان براي مغفرت بر ايشان است . اين دو قول نيز در « منسك » ابن خليل آمده است و گفته شده كه به خاطر گردهم آمدن مردم در آن است ؛ چرا اعراب هرجايي را كه مردم جمع شوند ، منا مي گويند . اين را فاكهي به همين صورت بيان كرده است . نظريات ديگري نيز در اين باره گفته شده كه ما در اصل اين كتاب ، همه را باز گفته ايم . در صرف منا نيز اختلاف نظريه وجود دارد . ابن قتيبه در « أدب الكاتب » تنها به اين بسنده كرده كه مي گويد : غير قابل صرف است . ( 5 )
و جوهري نيز در « صحاح » ، تنها گفته است كه منا مذكّرِ قابل صرف است وبهترين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص 186
2 ـ همان ، ج2 ، ص185
3 ـ تهذيب الأسماء واللغات ، ج2 ، ق2 ، ص 157
4 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص 180
5 ـ « تهذيب الاسماء » ، ج2 ، ق157 به نقل از « ادب الكاتب » ، ص 231
564 |
نظر در صرف اين كلمه مطلبي است كه نووي بيان كرده و گفته كه به كسر « ميم » است و ما در اصل اين كتاب مسأله را بازتر كرده ايم .
منا نام مكان ديگري نيز هست و ابوالفرج اصفهاني صاحب « الأغاني » اشعاري از لبيدبن ربيعه در باره « منا » نام برده با اين مطلع آورده است :
عَفت الدّيارُ محلُّها فَمُقامها * * * بمنَي تَأَبَّدَ غَوْلُها فرِجامها
سپس توضيح مي دهد : « عفت » يعني كهنه و فرسوده شد و « منا » جايي در بلاد عامر است نه در مكه .
حكم ساختن بنا در منا
ابراهيم بن محمد دمشقي ( 1 ) به طور شفاهي در مسجدالحرام به من گفت كه احمدبن ابي طالب از ابن الّلتّي از ابو الوقت ، از داودي ، از ابن حمويه ، از عيسي بن عمر ، از عبدالله بن عبدالرحمان دارمي ، از اسحاق ، از وكيع ، از اسرائيل ، از ابراهيم بن مهاجر ، از يوسف بن ماهاك ، از مادرش مسيكه ـ كه از وي به نيكي ياد كرده ـ از عايشه نقل كرده كه گفت : به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) عرض كردم : اجازه مي دهيد خانه اي براي شما بسازيم تا سايه باني باشد ؟ حضرت فرمود : خير ، اينجا اقامتگاه كساني است كه پيشتر آمده اند . ابوداود از احمدبن حنبل و ترمذي اين حديث را آورده اند . ابويُمْن بن عساكر ( 2 ) پس از آوردن اين حديث مي گويد : مفهوم اين سخن دلالت برآن دارد كه احياي هيچ كدام از ( زمين هاي ) موات منا جايز نيست و هيچ بخش از آن قابل مالكيت نيست و هيچ كس حق ندارد جايي از آن را به خود اختصاص دهد و حصاري دور آن بكشد يا خانه اي براي خود بسازد . اهل مكه و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ برهان الدين ابوبكر ابراهيم بن محمدبن صديق دمشقيِ شافعيِ صوفي ، مؤذن جامع امويِ دمشق ساكن مكه و معروف به ابن رسام بود . وي متوفاي سال 806 هـ . است وتقي فاسي درتاريخ از او ياد كرده است . نكـ : « الضوء اللامع » ، ج1 ، ص148 ـ147
2 ـ عبدالصمدبن عبدالوهاب بن حسين امين الدين دمشقي مكّي درسال 686 هـ . ق . وفات يافت . نكـ : لحظ الألحاظ ، ص81 و 82
565 |
ديگران نيز در اين مورد يكسانند . خداوند متعال مي فرمايد : { سواءً العاكِفُ فِيهِ وَالْباد . . . } درميان علما درضمير « فيه » اختلاف است . اكثريت علماآن رابه همه حرم برمي گردانند و كساني نيز تملك و احياي موات آن را غير جايز دانسته اند و هركس نيز كه پيش از آن بخشي از آن را به مالكيت خود درآورده است ، با ديگران در منافعش برابر است و فروش يا اجاره دادن آن ، براي وي جايز نيست .
سپس مي گويد : كساني كه آيه را به مسجد ( الحرام ) تأويل كرده اند ، فروش يا اجاره خانه هاي منا را جايز دانسته اند ؛ از جمله اينان ، ابويوسف و شافعي است ، ولي مالك خريد و فروش آنجا را مكروه دانسته است و در جواز احياي موات عرفه و مزدلفه نيز ميان علما اختلاف نظريه است .
آنچه در باره منع خريد و فروش و اجاره منا گفتيم اولي است ؛ زيرا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرموده است : « آنجا اقامتگاه پيشينيان است » . اين تعبير با قيد « إنَّما » ، در سخن عرب ، براي اثبات مذكور و نفي موارد ديگر است . اين بود فشرده سخن دمشقي در باره اين كه زمين هاي منا قابل تملك نيست .
محبّ طبري در « القري » آنجا كه سخن از اين حديث آورده ، مي گويد : كساني كه معتقدند خانه هاي مكه در مالكيت اهل مكه نيست ، به اين حديث استدلال كرده اند . سپس مي گويد : به نظر من احتمال دارد كه اين امر ويژه منا باشد ؛ زيرا منا جايي است كه در مناسك به همگان تعلق دارد و پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به كسي حق نمي دهد جايي از آن را براي بنا يا كار ديگر به خود اختصاص دهد . همه مردم در آن برابرند و كسي كه پيشتر آمده ، حق تقدم دارد . همين حكم در عرفه و مزدلفه نيز صدق مي كند . نووي در « المناهج » به قطع ، اعلام كرده كه احياي موات منا و مزدلفه همچون عرفه ، جايز نيست .
از شافعي نيز نقل شده كه او در منا خيمه اي بنا كرده و دوستانش به هنگام حج ، در آن مقيم مي شوند . اين را ابوثور ـ كه يكي از راويان كهنه كار است ـ از وي نقل كرده است . برخي ( از شافعي ها ) با استناد به آن ، جواز بنا در منا را نتيجه گرفته اند . در عمل به اين حديث بر فرض صحّت انتساب آن به شافعي به دو دليل جاي تامّل است :
566 |
1ـ شافعي گفته است : اگر اين حديث صحيح باشد ، موافق با نظر من خواهد بود و حديث وارد در نهي بنا در منا ، قابل استدلال است ؛ زيرا ترمذي آن را « حسن » دانسته و ابوداود در باره اش سكوت اختيار كرده است . در نتيجه و بنا بر مبناي علم الحديث ، اين حديث صحيح نيز قابل استناد است و زماني كه شافعي قائل به آن مي شود و به صورت نظر خود و يارانش در مي آيد ، قابل انتقاد نيست ؛ چرا كه نووي نيز در چندين مسأله چنين كرده است و چه بسا در مورد عدم جواز احياي موات منا و مزدلفه كه آن را با عرفه مقايسه كرده ، چون علت حكم آنها را يكي مي داند ، همين امر صورت گرفته است .
2ـ شكي نيست كه شافعي به فرض مسلم داشتن بناي خيمه ، اين بنا را به كسي اختصاص نداده بود و در ازاي سكونت ( ديگران ) در آن ، اجاره اي دريافت نمي كرد و بناي او در منا تنها براي سايه اندازي و حفظ كالاها و وسايل و . . . بوده است و نمي توان در بناي جاي اختصاصي و گرفتن مزد از كساني كه در آن اقامت مي كنند ـ كه بسياري از معاصران امروزه چنين مي كنند ـ برآن استدلال كرد . همچنين درست نيست كه چنين كساني را از نظر شافعي داراي حسن نيت بدانيم .
از قاضي حرم جمال الدين ابوحامد بن ظهيره ( 1 ) ـ خداي او را حفظ كند ـ شنيدم كه مي گفت : جد مادري من ابوالفضل نويري قاضي مكه مراتب ناخشنودي خود را از بنا كردن در منا با من در ميان مي گذاشت و شديداً اين كار را نهي مي كرد و فتوايي كه شيخ نجم الدين عبدالرحمن بن يوسف اَصفوني شافعي ، مؤلف « مختصرالروضه » داده كه منا در مورد جواز خريد و فروش و اجاره خانه اي آن همچون جاهاي ديگر است ، از ديد نقلي و نظري ، نادرست دانسته است . از ديد نقلي به اين خاطر كه با مفهوم حديث و سخن نووي و ابن عساكر و محب طبري و ديگران ، مغايرت دارد و از ديد نظري به اين علت كه مهم ترين مطلب قابل استناد اين است كه زمين هاي موات حرم را مي توان احيا كرد و منا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ محمد بن عبدالله بن ظهيره ، قاضي مكه و خطيب و ناظر حرم و اوقاف و حسبه آن و شيخ فتوا و شيخ تدريس مكه ، در سال 751 متولد شد و در سال 817 هـ . وفات يافت نكـ : لحظ الامحاظ ، ص 255 ـ 253 و الضوءالامع ، ج6 ، ص 95 ـ 92 ، رقم 194
567 |
نيز جزء حرم ( مكه ) است و بنابراين آنچه احيا مي شود ، مي تواند در مالكيت در آيد و احكام ملكي برآن صدق مي كند و اين درست نيست ، زيرا در منا نكته اي هست كه ( در جاهاي ديگر نيست و ) آن را متمايز مي سازد و بايد حساب آن را از حساب زمين هاي موات حرم جدا بدانيم و آنجا عبادتگاه و محل انجام مناسك عموم مسلمانان است و به صورت مسجد و جاهاي ( وقفي ديگر ) در آمده است و هرجا كه چنين باشد ، نمي تواند ويژه كسي باشد و هركس زودتر آمده باشد ، حق استفاده از آن را دارد و بنا كردن در آن ، ناممكن است و به مالكيت نيز در نمي آيد . پس همچون جاهاي ديگر نيست كه بتوان آن را به مالكيت درآورد . حكم بنا كردن در منا همان حكم بنا در عرفه است ؛ زيرا عرفه با منا از نظر علّت منع بنا ، بنا بر رويات صحيح تر ـ يكسان است . والله اعلم .
فضيلت منا و معجزه هايي در آن
فضيلت سرزمين منا مشهور است ( و نيازي به توضيح وبيان ندارد ) و تنها براي تبرّك ، مواردي از آن را مي آوريم .
مطالبي در اين باره در بحث مسجد خيف آورديم ؛ از جمله روايتي است كه در « صحيح ابن حِبّان » و ديگران ، از حديث عبدالله بن عمر نقل شده كه گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) زماني كه ميان دو اخشب منا بود ( با دست به سوي مشرق اشاره كرد و فرمود : ) « در آنجا وادي اي هست كه به آن « وادي السُّرَر » مي گويند و در آن درختي وجود دارد كه زير آن ، ناف هفتاد پيامبر بريده شده است » .
محبّ طبري پس از آوردن اين حديث ، مي گويد : در توضيح فرمايش پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بايد گفت كه مراد بريده شدن ناف آنها توسط قابله به هنگام نوزادي است و منظور آن است كه آنها زير آن درخت به دنيا آمده اند و جايي كه اين مكان وجود دارد ، به نام « وادي سُرَر » ( نافها ) ناميده مي شود كه با فتح و كسر « سين » هم آمده و در هر حال حرف « راء » مفتوح است .
محبّ طبري محل اين گردنه را روشن نساخته و من نيز آن را نشناختم و « اخشبان »
568 |
منا نيز دو كوهي هستند كه در آنجا وجود دارند : يكي ثبير و آن در سمت چپ كسي است كه به عرفه مي رود و ديگري « صفائح » كه مسجد خيف در دامنه آن واقع است .
و اما نشان ها و معجزاتي كه در منا ديده شده پنج تا است :
* ريگ و سنگ ريزه هايي كه در جمرات منا جمع مي شود ( خود بخود ) برداشته مي شوند كه اگر چنين نبود فاصله ميان دو كوه پر مي شد . اخباري در برداشته شدن ( ريگ ها و سنگ ريزه هاي ) انباشته شده آنجا روايت شده است ؛ از جمله در روايتي كه سند آن به ازرقي مي رسد ، آمده : جدّم از يحيي بن سليم ، از ابن خثيم ، از ابوطفيل نقل كرده كه گفت : به وي گفتم اي ابوطفيل ، چگونه است اين همه سنگي كه در جاهليت و اسلام پرتاب ( رمي ) مي شوند ، راه را بند نمي آورند ؟ گفت : در اين باره از ابن عباس پرسيدم ، گفت : خداوند ـ عزّ و جلّ ـ ملكي را مأمور آنها كرده است ، آنچه را كه مورد قبول واقع شود ، برمي دارد و آنچه پذيرفته نمي شود ، به جاي مي ماند . ( 1 ) در تاريخ ازرقي نيز در باره برداشته شدن سنگ ريزه هاي جمره ، از ابن عمر و ابن سعيد خُدَري ، روايتي آمده است .
محبّ طبري در « شرح التنبيه » مي گويد : استادمان ابونعمان بشيربن ابوبكر حامد تبريزي ، شيخ حرم شريف و مفتي آن ، به من خبر داد كه خود به چشم خويش شاهد برداشته شدن سنگ ها بوده است .
محبّ طبري نيزآن را دليلي برصحّت اين روايت دانسته است وما دراصل اين كتاب ، سخن او را آورده ايم . اين معجزه را شيخ ما قاضي مجدالدين نيز گفته است : يكبار به حكم عقل و منطق و حساب و تعداد سال هايي كه حج در آنها صورت گرفته و رمي جمره شده است ، محاسبه اي انجام دادم و تخمين زدم كه سنگ هاي گرد آمده در هر قسمت بايد مسافتي حدود پنجاه ذرع را در بر بگيرد و بلندي آن به بلندي كوه ثبير برسد ، ولي ( دانستم كه ) خداي ـ عزّوجلّ ـ را رازي است ( كه مانع از چنين جمع شدني است ) و حقّا كه خدايي جز او نيست .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج 2 ، صص 177 ـ 176
569 |
* از ديگر معجزه ها و آيات اين مكان ، گنجايش آن براي همه حجاج ، به رغم تنگي ظاهري آن است . ازرقي در روايتي كه سند آن به خودش مي رسد ، آورده است : محمدبن يحيي ، از سليم بن مسلم ، از عبدالله بن ابي زياد ، از ابي طفيل نقل كرده : شنيدم كه در باره منا از ابن عباس سؤال شد : در شگفتم كه در ايام غير حج ، چنان تنگ است ( ولي در ايام حج گنجايش همه حجاج را دارد ؟ ! ) ، ابن عباس در پاسخ گفت : منا گنجايش همه مردمان را دارد ، همچنان كه رحم گنجايش فرزند رادارد . ( 1 )
* از ديگر معجزه ها و نشان هاي خارق العاده ، آن است كه در ايّام تشريق پرندگانِ شكاري در منا گوشت را نمي ربايند . ديگر اين كه در اين مكان ، مگس روي غذا نمي نشيند ، هرچند ( در وقتهاي ديگر ) اين مزاحمت هميشه در مورد موادّي چون عسل و . . . صورت مي گيرد . اين دو معجزه را محبّ طبري همراه با معجزه سنگ ها بيان كرده و گفته است : « . . . دوّم اين كه پرنده شكاري به رغم اينكه هرجا گوشت ببيند ، مي ربايد و حتي اگر در دست آدمي پارچه سرخ رنگي باشد ( به خيال اينكه گوشت است ) آن را مي ربايد ، ولي در منا پاره هاي گوشت بر ديوارها و زمين وكوه ، پهن مي شود و اين پرنده شكاري در بالاي آن به پرواز در مي آيد ولي نمي تواند چيزي از آن گوشت ها را بردارد . سوم اين كه غذاهاي شيريني كه معمولاً مگس را به گرد خود جمع مي كنند ، در ايام منا در آنجا زياد مي شود ، ولي برآنها مگس نمي نشيند . در جاهاي ديگر همين غذا به دليل مگس فراوان ، گوارا نمي باشد . اين را ما خود به طور مكرر در چند سال ، به چشم ديده ايم . »
* از ديگر معجزه ها در ايام حج ، در منا ، كم شدن پشه است و اين را ابوسعيد ملاّ در « شرف النبوّه » بيان كرده و استاد ما قاضي مجدالدين شيرازي در كتاب خود « الوصل والمني في فضل مِني » باز گفته است . او مي گويد : ابوسعيد در « الوفا بشرف المصطفي » گفته : شبي در غير از ايام حج ، در منا بودم و بيشتر شب را از آزار پشه ها ، بيدار ماندم . وقتي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص179
570 |
صبح شد از يكي از اهاليِ مكه در باره پشه ها پرسيدم . گفت : در تمام سال پشه ها زيادند ، مگر در ايام منا كه كاهش پيدا مي كنند .
فاصله ميان منا تا مكه
رافعي گويد : ميان مكه و منا ، شش ميل فاصله است . نووي در اظهار نظري گفته است : ميان اين دو ، سه ميل فاصله است و در چند جاي ديگر از كتاب هاي خود نيز بر اين نظر ، پاي فشرده است . محبّ طبري در « القري » يادآور شده كه منا در چهار ميلي مكه واقع است و اين نكته را در مطلبي با عنوان « گستره منا و نام هاي آن » بيان كرده است . ما اين فاصله را با ذرع و ميل ـ بنا به مقياس چهارگانه ميل ـ اندازه گرفتيم ، فاصله ميان باب بني شيبه و منا به ذرع برابر با 13368 ذرع و بر حسب ميل و با احتساب هر ميل 3500 ذرع ، برابر با سه ميل و چهار پنجم ميل و پنج دهم ميل منهاي دو ذرع است .
فاصله باب مُعَلاّة تا حدّ منا ، از سمت مكه ، 11241 ذرع و يك هفتم ذرع و با احتساب هر ميل برابر ، 3500 ذرع برابر با سه ميل و دو پنجم پنج دهم يك ميل به علاوه يك ذرع و يك هفتم ذرع مي شود . ما در اصل اين كتاب فاصله ميان باب بني شيبه و منا و نيز بيان باب معلاّة تا منا را بر حسب ميل و بنا به اندازه هاي چهارگانه اي كه در مقدار ميل مي گويند ، آورده ايم .
25ـ دو نشانه سبز ؛ كه سعي كننده در فاصله آن دو ، به هَرْوَله مي پردازد . يكي از آن دو نشانه ، در ركن مناره دار مسجد ( الحرام ) است كه به آن مناره « باب علي » مي گويند و ديگري در ديوار مسجدالحرام كه به آن « باب العباس » مي گويند . دو نشانه اي كه روبه روي اين دو نشانه قرار دارند ؛ يكي در دار عبّادبن جعفر است كه امروزه آن را ( دار ) سلمه بنت عقيل مي گويند و ديگري در دارالعباس است كه امروزه آن را كاروانسراي عباس مي گويند .
وقتي سعي كننده اي از صفا به مروه مي رود و فاصله او تا نشانه سبزي كه در مناره ياد شده قرار دارد ، به حدود شش ذرع مي رسد ، شتاب بيشتري مي گيرد . اين مطلب را
571 |
صاحب « التنبيه » بيان كرده و محبّ طبري در « شرح التنبيه » مي نويسد : اين از آن جهت است كه آن نشانه ، نخستين نشاني بوده كه در آن وادي نهاده شده بود و روي يك بنا قرار داشت و سپس روي زمين در همان جايي كه به عنوان ابتداي سعي تشريع گرديد ، نهاده شده ، چون سيلاب معمولاً آن را مي انداخت و از ميان مي برد ، آن را به بالاي ركن مسجد بردند و جايي نزديكتر و مرتفع تر از ركن مسجد ، نيافتند و از ابتداي محل سعي ، تعداد شش ذرع فراتر رفت .
سليمان بن خليل نيز نزديك به همين مطلب را آورده است و پيش از اين دو ، ابوالمعالي جويني ، امام الحرمين به اين مطلب اشاره كرده بود ، ولي ازرقي با وجودي كه يادآور شده كه نشانه سعي ، مناره ياد شده است ، اشاره اي به اين تغيير مكان نكرده و اين بدان معناست كه تغيير ياد شده در زمان او يا پيش از آن ، صورت گرفته و بعيد به نظر مي رسد كه اين تغيير مكان علّتي داشته باشد ، ولي ازرقي بدان اشاره نكند ، همچنين بعيد به نظر مي رسد كه علت آن بر وي پنهان مانده باشد ؛ چرا كه او به اين گونه مسائل توجه زيادي دارد .
اينكه گفته شده وقتي سعي كننده از صفا به مروه به فاصله شش ذرعي اين نشانه سبز مي رسد ، شتاب مي گيرد ، مفهومش اين است كه سعي كننده وقتي از مروه قصد صفا مي كند ، به صورت هروله حركت مي كند تا اينكه حدود شش ذرع از اين دو نشانه فراتر رود كه اين به خاطر شتاب در توجه به مروه است .
ازرقي به ويژگي اين نشانه ها پرداخته و ( گفته است كه ) فاصله ميان نشانه اي كه بر در مسجد ( الحرام ) قرار دارد تا نشانه اي كه روبه روي آن بر در دارالعباس است و ميانشان عرض سعي فاصله است ، 5/35 ذرع است و مي گويد : از نشانه اي كه در در دار عباس بن عبدالمطلب قرار دارد تا نشانه اي كه بر دار ابن عبّاد ، روبه روي نشانه ركن مناره دار مسجد ( الحرام ) واقع است و ميانشان وادي است ، 121 ذرع فاصله است . ( 1 ) كه مبيّن فاصله طولي ميان اين دو نشانه است و نه عرض آنها . ما خود طول و عرض ميان اين نشانه ها را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ج2 ، ص119
572 |
اندازه گرفتيم و نتيجه آن شد كه فاصله نشانه اي كه در لبه درِ معروف به باب العباس در مدرسه افضليه قرار دارد تا نشانه اي كه روبه روي آن در درِ معروف به دارالعباس واقع است ، يك چهارم كمتر از 28 ذرع آهني است كه به ذرع دستي برابر با 31 و پنج هفتم ذرع مي شود و از فاصله اي كه ازرقي در اين مورد گفته ، كمتر است . فاصله نشانه اي كه پاي مناره باب علي قرار دارد تا نشانه روبه روي آن در دار سلمه ، 5/43 ذرع و دو قيراط به ذرع آهني و برابر با 5/37 ذرع و يك ششم يك هفتم ذرع دستي است و از نشانه اي كه در باب العباس مسجدالحرام واقع است تا نشانه اي كه پاي مناره باب علي قرار دارد 103 و يك چهارم ذرع آهني برابر با 118 ذرع دستي است .
فاصله نشانه موجود در دارعباس تا نشانه اي كه در دار سلمه قرار دارد ، 96 ذرع و يك سوم ذرع آهني برابر با 110 ذرع و دو سوم يك هفتم ذرع دستي است .
ازرقي گفته است : فاصله نشانه اي كه در باب مسجد ( الحرام ) واقع است تا مروه ، پانصد ذرع و نيم است ( 1 ) كه ما فاصله ميان نشانه مزبور تا اَزج ( بناي مستطيل شكل طاق ضربي ) كه در مروه قرار دارد ، اندازه گرفتيم 492 و يك سوم ذرع دستي شد . فاصله ميان نشانه اي كه در مناره و وسط طاق صفاست تا ديگر طاق هاي صفا ( به يك اندازه و برابر با ) 160 ذرع دستي بود .
ازرقي مطلبي دارد حاكي از اينكه : محل سعي در فاصله ميان نشانه اي كه در مناره قرار دارد تا نشانه اي كه روبه روي آن است ، تنها در زمان خلافت مهدي عباسي و با تغيير مكان سعي از جاي قبلي خود به اين جهت ، به محل سعي تبديل گرديده است و در برنامه دوّم توسعه ، مسجدالحرام از سوي مهدي ( عباسي ) ، وارد مسجدالحرام شد .
ازرقي مي گويد : جدّم برايم نقل كرد : وقتي مهدي ( عباسي ) مسجدالحرام را ساخت و افزوده اوّلي را در آن بنا كرد ، از بالا و پايين و بخشي از آن كه كنار دارالندوه و شامي قرار دارد ، بدان اضافه شد و بخش يماني آن كه كنار وادي و صفا قرار دارد ، تنگ شد . ( در آن زمان ) كعبه در بخش مسجد قرار داشت ؛ زيرا وادي به مسجد ( الحرام ) امروزي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص 119
573 |
متصل بود . وي همچنين مي گويد : خانه هاي مردم در محل فعلي وادي بود و فاصله مسجد تا صفا در دل وادي را خانه ها تشكيل مي داد . مردم بايد از كوچه تنگي مي گذشتند تا پس از پيچيدن به دور خانه هايي كه ميان وادي و صفا قرار داشت ، به صفا مي رسيدند . سعي نيز در محل فعلي مسجدالحرام بود . خانه محمدبن عبادبن جعفر نيز در كنار ديوار ركن مسجدالحرام امروزي ، در محل مناره اي كه رو به وادي قرار داشت ، واقع شده بود ، نشانه محل سعي نيز آنجا بود و اين وادي در قسمت پايين آن در محل فعلي مسجدالحرام ، واقع است .
ازرقي پس از بيان مطالبي در خصوص افزوده هاي اين قسمت ، مي گويد : ابتدا اين كار را در سال 267 شروع كردند . خانه ها را خريدند و ويران كردند و بخش اعظم خانه ابن عبّاد ابن جعفر عائذي را خراب كردند و محل سعي و وادي را در آن قرار دادند . ( 1 )
به نظر مي رسد در مورد محلّ سعي ، جابجايي صورت گرفته است . گرچه تغيير قسمت هايي از آن نسبت به جاي سعي پيش از آن صورت گرفته ؛ زيرا امروزه مردم و علما در اين محل به سعي مي پردازند و اين مسأله پنهاني نيست ، همچنان كه شهرت كتاب ازرقي نيز در شرق و غرب پنهان نبوده است و علماي متأخر بهويژه علماي مكه هم از آن و محتويات آن با خبر بوده اند و اگر بپذيريم كساني كه پيش از ازرقي بوده اند ، از محتويات آن بي خبر بوده اند ، اين امر نزد علماي حرم و ديگر علمايي كه اين تغييرات در زمان آنها صورت گرفته و آنها خود شاهد اين تغييرات بوده اند ، كاملاً شناخته شده است و در جايي هم ثبت نشده كه كسي از اين علما ، اين امر را نفي كرده يا اينكه در جاي ديگري جز محل سعي فعلي ، سعي كرده باشد . علماي ديگر نيز همين وضع را دارند ، جز آنكه آنها اين تغييرات را به چشم خود نديده اند . بنابراين در مورد درست بودن سعي در محل كنوني از نظر علمايي كه شاهد اين تغييرات بوده اند يا علماي بعد از ايشان ، اتفاق نظر وجود دارد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، صص80 ـ 78
574 |
26ـ نَمِرَه ؛ جايي است كه حاجيان دستور دارند در روز عرفه كه از منا مي آيند ، در آنجا توقف كنند . اين مكان بنا به گفته ابن خليل در « منسك » خود ، در دل دشت عُرَنَه قرار دارد . محبّ طبري در « القري » مي نويسد : نَمِره ( به فتح اول و كسر دوم ) ، جايي در عرفه است و آن كوهي است كه نشان هاي حرم ( محدوده حرم مكه ) در سمت راست ، بيرون از مأزمين ، در آنجا قرار دارد و محل توقف است و به گفته ابن منذر ، عايشه در آنجا توقف مي كرد ، سپس به « اراك » مي رفت . طبري همچنين در « شرح التنبيه » گفته است : نَمِره به ( فتح اول و كسر دوم ) جايي در كنار كوهي است كه نشان هاي حرم ـ در سمت راست كسي كه به قصد توقف به مأزمين مي رود ـ در آن قرار دارد . پايين كوه نمره غاري است ( به وسعت ) چهار يا پنج ذرع كه مي گويند پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در روز عرفه وارد آنجا مي شد تا از آنجا به عرفات رود . فاصله غار تا مسجد عرفه 2011 ذرع است .
بغوي و ديگران گفته اند : نمره جايي است نزديك عرفه و ابن صبّاغ آن را جزء عرفه دانسته است . ولي مشهور آن است كه جزء آن نيست و اكثريت نيز بر اين نظرند .
نووي مي گويد : « نمره جايي است در نزديكي عرفات ، خارج از حرم و در اطراف آن ، در سمت عرفات . و مي افزايد اين كلمه به فتح « نون » و كسر « ميم » است . ( 1 ) ساكن كردن « ميم » و فتح « نون » و كسر آن نيز جايز است و بدين ترتيب به سه صورت مي توان آن را تلفظ كرد . ( نَمِره ، نَمْره ، نِمْره ) و گفته شده است كه اين نمره جزو حرم است . اين مطلب از سفيان بن عُيَيْنَه روايت شده و به گفته محبّ طبري در « القري » ماوردي در « الحاوي » نقل كرده است از سفيان بن عيينه كه قريش روز عرفه از حرم ( مكه ) خارج نمي شدند بلكه در پايين عرفه در نمره در حرم ( مكه ) توقف مي كردند .
محبّ طبري در باب دهم كتاب ( القري ) ، اين مطلب را آورده و پس از بيان آنچه از سفيان بن عيينه نقل كرده ، مي گويد : اين كه نمره جزء حرم است ، جاي تأمل دارد و سخن اغلب علما دلالت برآن دارد كه جزء حرم ( مكه ) نيست .
ازرقي نيز مطلبي سازگار با سخن سفيان در مورد نمره دارد . او در روايتي از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تهذيب الأسماء واللغات ، ج2 ، ق2 ، ص 177
575 |
ابن عباس خبري درباره « حُمس » و اخبار آنان آورده كه در آن گفته است : ايشان ( حمسي ها ) در مناسك حج خود و در مورد توقف در عرفه كه جزو حِلّ ( غير حرم مكه ) است ، كاستي هايي روا مي دارند . در آنجا توقف نمي كنند و از آنجا كوچ نمي كنند و شب عرفه در مأزمين كه در كنار حرم و در نمره است توقف مي كنند و روز عرفه را در « اراك » از نمره مي مانند . ( 1 ) نمره همچنين جايي در قديد است . محبّ طبري اين نكته را در « القري » ذكر كرده است . والله اعلم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، صص181 ـ 180