بخش 12

باب سی و نهم : وقایع و حوادث طبیعی مکه در طول تاریخ سیل#160;های مکّه اخبار گرانی ، ارزانی و شیوع بیماری وبا در مکه معظمه


409


باب سي و نهم :

وقايع و حوادث طبيعي مكه

در طول تاريخ

سيل هاي مكّه

ازرقي در روايتي به سند خودش ، در مطلبي تحت عنوان « سيل هاي مكه در جاهليت » آورده است : محمد بن يحيي به نقل از عبدالعزيز بن عمران ، از محمد بن عبدالعزيز ، مي گويد : در زمان جاهليت ، دره مكه را سيل عظيمي فرا گرفت . در آن زمان خزاعه اي ها بر كعبه ولايت داشتند . سيل ياد شده اهالي مكه را غافلگير كرد و وارد مسجدالحرام شد و كعبه ، را فرا گرفت و درختان را به پايين مكه برد و يك مرد و يك زن ، قرباني گرفت زن شناسايي شد . او در بالاي مكه سكونت مي كرد و « فاره » نام داشت ولي مرد را نشناختند . خزاعه اي ها در اطراف كعبه بنايي ساختند و حجر را وارد اين حصار ديواري كردند تا كعبه را از سيل مصون بدارند . اين بنا تا زماني كه قريش كعبه را تجديد بنا كردند پا بر جا بود . آن سيل را سيل فاره ناميدند و شنيدم كه او زني از بني بكر بود .

ازرقي مي گويد : جدم از سفيان ، از عمرو بن دينار ، از سعيد بن مسيب روايت كرده كه مي گفت : پدرم به نقل از جد خود برايم گفته در جاهليت ، سيلي آمد كه ميان دو كوه را پر كرد . ( 1 )

ازرقي تحت عنوان « سيل هاي دشت مكه در اسلام » مي گويد : جدم چنين نقل كرده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اخبار مكه ، ج 2 ، صص 167 ـ 166 .


410


كه در زمان اسلام ، سيل هاي سهمگين و از نظر مردم مكه ، سيل هاي مشهوري در دره مكه جاري شده كه از جمله سيلي است كه در زمان عمر بن خطاب ، جاري شده كه به آن سيل « ام نهشل » مي گويند . اين سيل از بالاي مكه و از سمت جاده « ردم » و بين الدارين ، وارد مسجدالحرام شد . سيل ، « ام نهشل » دختر عبيد بن سعيد بن عاص بن امية بن عبدشمس را كشت كه جسدش را در پايين مكه ، به دست آوردند و لذا آن را سيل ام نهشل ناميدند . اين سيل ، مقام حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) را با خود برد كه در پايين مكه آن را يافتند و به جاي اولش ، باز گرداندند . موضوع را طي نامه اي به خليفه ، عمر بن خطاب ، نوشتند او نيز سراسيمه حاضر شد و مقام را به جاي خود گذاشت . مي گويند : عمر بن خطاب ، در آن سال ديواره [ ردم ] را كه آن را « ردم عمر » مي گويند ساخت كه همان « ردم » بالايي در كنار خانه جحش بن رئاب است ، كه به آن خانه « ابان بن عثمان » هم مي گويند . او اين بنا را با سنگ هاي بزرگ ساخت و محكم كرد و از جدم شنيدم كه مي گفت : از آن زمان ، هيچ سيلي به مقام نرسيده است .

پس از آن ، سيل هاي بزرگ چندي جاري شد كه هيچكدام به بلندي مقام نرسيدند . ( 1 ) ازرقي در فصلي با عنوان « سيل جُحاف [ بنيان كن ] و اخبار نقل شده درباره آن » مي گويد : سيل جحاف در سال هشتاد [ هجري ] ، در زمان خلافت عبدالملك بن مروان رخ داد و روزي ـ كه روز ترويه بود ـ حاجيان كه در دشت مكه اقامت كرده بودند ، شب را در امان و آرامش كامل به صبح آورده بودند و آسمان صاف بود ، و نم باراني بيش نبود . ازرقي به نقل از جدش مي گويد : سفيان بن عيينه عن عمرو بن دينار ، به من گفت كه در سال جحاف ، باران چنداني نباريد و شدت و سختي باران تنها در بالاي دشت بود . روز ترويه در تاريكي بامداد پيش از نماز صبح ، حاجيان با صداي مهيب سيل ، بيدار شدند ؛ اين سيل ، آنها و آن چه را همراه داشتند ، با خود برد و مسجدالحرام و كعبه را فرا گرفت . اين سيل ناگهان خانه هايي را كه در دشت بنا شده بود ويران ساخت و بر اثر ويراني ، عده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اخبار مكه ، ج 2 ، صص 168 ـ 167 .


411


بسياري به هلاكت رسيدند . مردم به كوه ها رفتند و در آن جا پناه گرفتند و لذا آن را جحاف [ بنيان كن ] ناميدند . عبيدالله بن ابي عماره در باره اين سيل مي گويد :

ولم تر عيني مثل يوم الاثنين * * * أكثر محزوناً وأبكي للعين

إذ حرج المخبئات تسعين * * * سوانداً في الجبلين يرقين ( 1 )

در باره اين سيل ، براي عبدالملك بن مروان نامه اي نوشته شد ؛ او پول زيادي فرستاد و براي كارگزار خود در مكه ، يعني عبدالله بن سفيان مخزومي و يا چنان كه گفته شده حارث بن خالد مخزومي ، نوشت كه از اين پول ها ، ديواره هايي بر گرد خانه هاي واقع در دشت ، بنا كند و خاكريزهايي بسازد تا خانه هاي مردم ، از سيل ها در امان بمانند او خود يك نفر مسيحي را براي نظارت بر اين كار ، اعزام داشت و ديواره هاي مسجدالحرام و ديواره هاي خانه هاي دو سوي دشت ، ساخته شد و ردم الحزامية ( 2 ) در محوطه اي در راه حزاميه و نيز ردمي كه به آن ردم بني جمح مي گويند از همين ديواره هاست و متعلق به آنها [ يعني بني جمح ] نيست و از بني قراد فهري است ، ولي بني جمح بر آن دست يافتند ، چنان كه شاعر مي گويد :

ساملك عبزةً وأفيضُ أخري * * * اذا جاوزتٌ ردمَ بني قراد ( 3 )

مي گويد : براي اين كار فرمان داد تا سنگ بياورند ، سنگ ها را با گاري آوردند . گودال هايي پايين خانه ها كند و سنگ ها را از آن جا پي ريزي كرد و از همان پولي كه فرستاده شده بود ، كار ديواره ها را محكم كرد . مي گويند : شتران و گاوها ، اين گاري ها را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در نسخه ديگري به جاي سواندا ، شوارداً و نزد بلاذري اين شعر بدين گونه روايت شده است :

لم تر غسانٌ كيوم الاثنين * * * اكثر محزوناً وأبكي للعين

إذ ذهب السيل بأهل المصرين * * * وخرج المحنّاب يسعين

شوارداً في الجبلين يرقين

2 . در كنار باب الوداع قرار دارد .

3 . اصل آن در فتوح البلدان بلاذري ، ج 1 ، صص 3 ـ 62 آمده است .


412


مي كشيدند و به اندازه چند برابر بهاي خانه ها ، براي اين كار خرج كردند از اين ديواره ها تا كنون ، بقايايي از خانه ابان بن عثمان كه همان « ردم عمر » باشد تا خانه ابن جرار ، هنوز به همان صورت به جاي مانده است . همه ديواره هاي خانه ها در اين فاصله ، از همين پول ، بنا گرديد و از ديواره ابن جمح تا سمت چپ پايين دست مكه نيز بخش هايي كه همچنان به صورت اول باقي مانده ، بقاياي همان بناهاست . ولي در بناي ديواره خانه أويس در پايين مكه ، در جلگه متصل به گلوگاه دره ، نمي دانيم كه كار كيست . برخي مي گويند از كارهاي عبدالملك است و برخي ديگر برآنند كه كار معاوية بن ابوسفيان است ، كه درست تر به نظر مي رسد . ( 1 )

پس از آن ، در سال 84 هـ مسيلي آمد كه آن را سيل المخبل مي گويند كه در پي آن بيماري سختي به سراغ مردم آمد كه بدن و زبانشان را مبتلا كرد . و به چيزي شبيه « المخبل » ( زخم و جراحت ) دچار شدند لذا آن را « المخبل » ناميدند و آن ، سيل عظيمي بود كه وارد مسجدالحرام شد و كعبه را احاطه كرد .

پس از آن در سال 184 هـ ، زماني كه حماد البربري ، امارت مكه را بر عهده داشت ، سيل سهمگيني جاري گشت و وارد مسجدالحرام شد و مردم و اموال آنان را با خود برد و به دنبال آن ، در زمان خلافت هارون الرشيد ، وادي مكه ، غرق شد .

در سال 202 هـ ، در ايام خلافت مأمون و در زماني كه يزيد بن محمد بن حنظله مخزومي ، به جاي حمدون بن علي بن عيسي بن ماهان ، امير مكه شده بود ، سيلي جاري شد و وارد مسجدالحرام گرديد و كعبه را در بر گرفت و به اندازه يك ذرع ، پايين تر از حجرالاسود رسيد و از ترس اين كه مقام را با خود ببرد ، آن را جا به جا كردند . اين سيل ، چندين خانه را ويران كرد و قربانيان زيادي گرفت و پس از آن ، مردم را بيماري سختي از جمله وبا و مرگ و مير گسترده ، فرا گرفت و اين سيل را « سيل ابن حنظله » ناميدند .

پس از آن ، در زمان خلافت مأمون ، در شوال سال 208 هـ سيلي آمد كه از سيل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اخبار مكه ، ج 2 ، صص 170 ـ 168 .


413


ابن حنظله ويران كننده تر بود و مردم را غافلگير كرد و پشت سدي كه در « ثقبه » ( 1 ) قرار دارد ، پر از آب شد و با سرريز شدن آب ، اين سدّ ، خراب گرديد و سيلي كه از آن جا روان شد ، با سيل سدره و سيلي كه از سمت مني آمده بود ، يكي شد و از مسجدالحرام رد شد و كعبه را فرا گرفت و به حجر الاسود رسيد ، و از ترس اين كه مبادا مقام حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) از جا كنده شود ، آن را برداشتند . بر اثر اين سيل ، مسجدالحرام و دشت مكه ، پر از گل و لاي شد و صندوق ها و جعبه ها و سكوهاي بازار ، به حركت درآمد شد و به پايين مكه رفت و مردمان زيادي قرباني و خانه هاي بسياري كه مشرف بر دشت بودند ، ويران شدند . امير مكه در آن زمان عبيدالله بن حسين بن عبيدالله بن عباس بن علي بن ابي طالب ( رضي الله عنه ) بود و مبارك طبري ، عهده دار بريد و صوافي مكه بود . در ماه رمضان آن سال گروهي از حجاج اهل خراسان و بسياري ديگر ، براي حج عمره مشرّف شده بودند . حجاج و اهل مكه ، گل و خاك را برداشتند و يا كساني را به هزينه خود براي اين كار اجير كردند ، حتي زنان نيز در شب بيرون مي آمدند و براي كسب ثواب و مزد ، خاك و گل را بيرون مي بردند ، تا اين كه بالاخره آن چه در مسجدالحرام جمع شده بود ، به بيرون برده و گزارش اين كار به مأمون داده شد او نيز پول زيادي فرستاد و دستور داد آن را خرج مسجدالحرام و دشت مكه كنند ؛ با اين پول دشت مكه را گود [ لايروبي ] كردند و مسجدالحرام ، نيز مرمت و هموار گرديد . از آن پس ديگر به دشت مكه دست نزدند تا اين كه سال 237 هـ رسيد . در اين سال بود كه مادر جعفر ، متوكل علي الله ، خليفه عباسي ، دستور داد ، ده هزار دينار براي لايروبي دشت مكه هزينه شود ، كه اين كار به خوبي انجام شد . اين بود آن چه ازرقي درباره سيل هاي دشت مكه در جاهليت و اسلام ، آورده است . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الثقبه كه مكي ها با تاء ( دو نقطه ) تلفظ مي كنند ، كوهي است ميان حراء و ثبير در مكه كه پاي آن مزارع قرار دارد ( معجم البلدان ، ج 2 ، ص 281 ) .

2 . ازرقي در جاهاي ديگري از كتاب خود به طور پراكنده ، از سيل هاي ديگري نيز نام برده است ، از جمله سيلي كه در سال 225 هـ ، جاري شد و سيل ديگري در سال 240 هـ و سيل ديگري در سال 280 هـ . ولي در مورد سيل آخري ، نمي توان آن را حقيقي دانست ، زيرا ازرقي در حدود سال 250 هـ وفات يافت و يكي از شارحان كتاب در حاشيه ، آن را نوشته و پس از آن ، برخي نسخه برداران ، اين مطلب را به كتاب ، وارد كرده اند و يا چه بسا از گفته هاي خزاعي ، راوي تاريخ ازرقي است كه الفاسي مؤلف « شفاء الغرام » متوجه اين نكته شده و آن را به خزاعي ، منتسب كرده و در شمار سيل هايي كه ازرقي ياد كرده ، نياورده است و نيز نگاه كنيد به برخي سيل هاي مكه در : فتوح البلدان بلاذري ، ج 1 ، صص 3 ـ 62 .


414


فاكهي نيز به اختصار ، سيل هاي مورد اشاره ازرقي را بيان كرده و در اين مورد با اشاره به مطالبي كه ازرقي ذكر نكرده آورده است : سيلي كه به آن « المخبل » مي گويند ، در زمان ولايت حماد بربري بر مكه بوده است ، امّا اين مطلب از سخن ازرقي ، برداشت نمي شود .

وي همچنين يادآور شده سيلي كه به آن « ابن حنظله » مي گويند آن چنان بزرگ بوده كه تمام دشت را به اندازه يك ذرع ، پوشاند كه اين نكته نيز از سخن ازرقي فهميده نمي شود ، و فاكهي آن را از پدرش اسحاق و ابن عباس ، نقل كرده است .

و از جمله باران ها و سيل هاي مكه كه پيش از ازرقي بوده ، ولي يادي از آنها نكرده مواردي است كه ابن جرير طبري در تاريخ خود ، ذكر كرده است ، زيرا در اخبار سال 88 هـ ، به نقل از صالح بن كيسان مي گويد : عمر بن عبدالعزيز ، در اين سال ، يعني سال 88 ، به اتفاق گروهي از قريش كه صله هايي بر ايشان فرستاده بود و شتراني براي برداشتن بار ، بيرون شد و [ عازم حج شد ] آنها همگي از ذي الحليفه مُحرم شدند او گاوهاي چاقي با خود آورده بود . وقتي به شفير ( 1 ) رسيدند با گروهي از قريش از جمله مليكة ابن ابوبكر و ديگران ، برخورد كردند و به ايشان گفتند كه مكه ، دچار كم آبي است و بيم آن دارند كه حاجيان دچار تشنگي و كمبود آب شوند ، چرا كه باران كم باريده است . عمر گفت : پس خواسته ما كاملاً روشن است بياييد به درگاه خداوند دعا كنيم . من ديدم كه آنها ، دست به دعا برداشتند و در دعاي خود پافشاري كردند . صالح مي گويد : به خدا سوگند آن روز به مسجدالحرام نرسيدم مگر آن كه باران مي باريد و تا شب هم ادامه داشت و آسمان فرو باريد و سيل ، دشت را فرا گرفت . اين باران ، ناگهاني بود و مردم مكه ، وحشت كردند در عرفه و مني و جمع نيز باريد و همه جا را فرا گرفت مي گويد : مكه در آن سال ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در اصل چنين است ولي طبري آن را تنعيم آورده است .


415


حاصلخيز بود .

ابن اثير نيز اين مطالب را به طور مختصر آورده است . ( 1 )

از ديگر سيل ها ، سيل ابوشاكر ، در ايام ولايت هشام بن عبدالملك ، در سال 120 هـ بود . ابوشاكر كه اين سيل به نام اوست ، سلمة بن هشام بن عبدالملك فاكهي علت اين نام گذاري را بازگو نمي كند ، ولي علت ، آن بود كه بنا به گفته عتيقي و ديگران ابوشاكر در سال 119 ، براي مردم حج گزارد و اين سيل ، در پي حج ابوشاكر ، سرازير شد و لذا نام وي را بر آن گذاشتند .

همچنين در سال 160 ودر زمان خلافت مهدي عباسي ، نيز سيلي جاري شد كه زمان آن ، دو روز مانده به پايان ماه محرم آن سال بود . اين دو سيل اخير را فاكهي آورده است .

از جمله باران ها و سيل هاي مكه ، در زمان ازرقي يا اندكي پس از او ، سيلي بود كه در سال 253 هـ جاري شد و وارد مسجدالحرام گرديد و كعبه را فراگرفت و به نزديكي ركن حجرالاسود هم رسيد و اموال مردم را از ميان برد و خانه ها را خراب كرد و مسجد پر از گل و لاي شد ، به طوري كه گل و لاي مسجدالحرام را با گاري بيرون بردند . ( 2 )

مورد ديگر در سال 262 هـ بود كه سيل عظيمي جاري شد و همه سنگ ها و ريگ هاي مسجدالحرام را با خود برد . ( 3 )

همچنين سيلي در سال 263 هـ جاري شد . در آن سال باران شديدي در مكه باريدن گرفت و سيل به راه افتاد و از دروازه هاي مسجدالحرام گذشت و مسجد را پر كرده و به نزديكي حجرالاسود رسيد ، چندان كه مقام را از ترس سيل ، برداشتند و به درون كعبه بردند اين سيل ها را فاكهي ، غالباً با عين همين عبارات ؛ و برخي را نيز به مضمون ، نقل كرده است .

و از جمله باران ها و سيل هاي مكه پس از ازرقي ، مواردي است كه اسحق بن احمد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الكامل في التاريخ ، ج 4 ، ص 534 .

2 . اخبار مكه ، ج 2 ، ص 313 ضميمه سيل هاي مكه شماره 12 .

3 . اخبار مكه ، ج 2 ، ص 312 ، رقم 17 .


416


خزاعي راوي تاريخ ازرقي ياد كرده و مي گويد : ما اين را در سال 281 ديديم . در آن سال ، در مكه باران هاي شديدي باريد و در سال 279 هـ و 280 هـ سيل هاي تندي وادي مكه را فرا گرفت و آب زمزم بالا آمد و به نزديكي سطح زمين رسيد و چيزي حدود هفت ذرع ، بيشتر ارتفاع نداشت و من هرگز زمزم را آن اندازه پرآب نديده بودم و نشنيده ام كه كسي اين چاه را اين چنين ديده باشد . در آن روزها ، آب چاه زمزم آن چنان شيرين شده بود كه از آب آشاميدني مردم مكه هم ، شيرين تر بود . ( 1 )

همچنين مسعودي در تاريخ خود و در اخبار سال 297 هـ مي گويد : خبر به مدينه السلام رسيده كه چهار گوشه مسجدالحرام در زمان جاري شدن سيل ، غرق آب شد و چاه زمزم ، سرريز كرد و چنين امري تا آن زمان ، سابقه نداشت . ( 2 )

در جمادي الاول سال 528 هـ نيز در مكه ، به مدت هفت روز باران باريد و خانه ها فرو ريخت و زيان هاي فراواني به مردم وارد شد .

همچنين شيخ جمال الدين ، محمد بن احمد بن برهان طبري نقل كرده كه در سال 549 هـ در مكه باراني باريد كه بر اثر آن در دره ابراهيم ، سيل جاري شد و همراه باران ، تگرگ هايي به اندازه يك تخم مرغ ، به زمين افتاد كه يكصد درهم وزن داشت .

همچنين بنا بر نوشته اي به خط وي [ طبري ] در سال 569 هـ در مكه ، باراني باريد و سيل بزرگي جاري شد و از باب بني شيبه وارد مسجدالحرام شد و به دارالإماره رفت و تا پيش از آن هرگز هيچ سيلي به درون دارالإماره راه نيافته بود .

در سال 579 هـ نيز باران ها و سيل هاي مكه فراوان بود و در وادي ابراهيم ، پنج بار سيل به راه افتاد .

همچنين بنا بر نوشته اي به خط وي ، در روز دو شنبه ، هشتم صفر سال 594 ، سيل عظيمي به راه افتاد و وارد كعبه شد و يكي از دو لنگه باب ابراهيم و منبرهاي سخنراني و پلكان كعبه را با خود برد و سطح آب از قنديل هايي كه در وسط مسجدالحرام آويخته

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اخبار مكه ، ج 2 ، ص 54 .

2 . مروج الذهب ، ج 4 ، ص 307 .


417


شده اند بالاتر رفت .

در نسخه اي از تاريخ ازرقي چنين آمده است : روز دوشنبه ، هشت روز گذشته از صفر سال 593 ، سيلي آمد و خانه هايي از دو سوي دره مكه را خراب كرد و وارد مسجدالحرام شد و به اندازه دو ذرع بالاي حجرالاسود رسيد و وارد كعبه شد و نزديك به يك ذرع از آن جا بالا رفت و دو لنگه دروازه ابراهيم ( عليه السلام ) را با خود برد . در اين نقل ، نسبت به آن چه ابن برهان ثبت كرده ، مواردي از جمله بالا آمدن يك ذرع در كعبه و بردن هر دو لنگه دروازه ابراهيم و خراب شدن خانه هايي در دو سوي دره ، افزوده شده است . در آغاز سال 620 نيز سيلي جاري شد كه آن را ابن سدّي ، در معجم شيوخ خود ذكر كرده است . اين سيل باعث از ميان رفتن يادداشت هاي وي در باره يكي از اساتيدش گرديده كه به گفته وي ، در مكه به خاك سپرده شده بود .

همچنين بر طبق نوشته اي به خط شيخ ابوالعباس مَيورِقي ، در نيمه ذي القعده سال 620 هـ ، سيل عظيمي جاري شد كه نزديك بود وارد بيت الله الحرام گردد ، ولي چنين نشد ؛ و ممكن است اين همان سيلي باشد كه ابن سدي از آن ياد كرده است .

طبق نوشته اي به خط او ، در سال 651 سيلي جاري شد و نيز در شب نيمه شعبان سال669 هـ سيلي آمد كه هرگز سابقه نداشت و وارد مسجدالحرام شد و همه خس و خاشاك معلاة را به آن جا ريخت . شيخ عبدالله بن محمد بن شيخ ابوالعباس ، احمد تونسي معروف به اعمي ، گويد : در نيمه ماه شعبان ، كسي در مسجدالحرام نبود ، ولي از سيلي كه جاري شده بود مانند دريا آب جمع شده و منبر مسجد در آن شناور مانده بود در آن شب صداي اذاني نشنيدم ، زيرا مردم از بيم و هراس ويراني و خرابي و غرق شدن ، در خانه هاي خود مانده بودند ، به طوري كه بيم آن مي رفت كه بسياري از مردم ، نماز صبح خود را فراموش كنند ، چه رسد به نماز شب نيمه شعبان المعظم ؛ و من گمان بردم كه اين سيل ، به معناي طرد مردم مكه از سوي خانه خدا بود ، زيرا آنها طبق روال معمول ، براي به جاي آوردن نماز نيمه شعبان ، آماده شده بودند . و از نماز جمعه ، فراغت پيدا كرده بودند كه امام جماعت آن نماز را به پايان برد و در آن شب ، هيچ طواف كننده اي


418


ديده نشد ، مگر مردي كه گفته شد شنا كنان ، به طواف مي پرداخت و مردم از شجاعت و قدرت و جسارتش ، در شگفت ماندند . قلعي مي گويد : حجرالاسود ، تنها براي شناوراني كه به ميان آب مي رفتند ، قابل دسترسي بود . و فقيه يعقوب قاضي مي گويد : سيل مكه ، خلق بسياري را با خود برد و خانه هاي زيادي نيز بر سر مردم خراب شد .

سيل عظيمي نيز شب چهارشنبه ، شانزدهم ذي الحجه سال 730 ، جاري شد و شهاب الدين طبري قاضي مكه در نامه اي كه به يكي از دوستانش پس از حج در اين سال ، نوشته ، از آن ياد كرده و گفته است : « در شب چهارشنبه ، شانزدهم ذي الحجه ، باران شديدي باريدن گرفت و سيل عظيمي ، بر مردم سرازير شد و چاله و گودال هايي را كه در معلاة و نيز در محل تولد پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) وجود داشت ، پر كرد و باغات را ويران ساخت و مسجدالحرام را پر از آب كرد و آب ، به مدت دو روز باقي ماند كه كار تخليه آب همچنان ادامه دارد و مردم ، مدت زمان زيادي است كه مشغول اين كار هستند . »

و ديگر اين كه ، بنا به گفته برزالي در تاريخ خود ، در آخر ذي الحجه سال 732 هـ ، در مكه ، باران هاي شديد و صاعقه هايي آمد و يكي از صاعقه ها به كوه ابوقبيس برخورد كرد و يك نفر را به هلاكت رساند ، و در مسجد خيف نيز صاعقه ديگري وارد شد و شخص ديگري را به هلاكت رساند و در جعرانه نيز صاعقه دو نفر را كشت .

و اما اخبار صاعقه هاي مكه از اين قرار است : صاعقه اي پيش از سال 700 و بعد از سال 690 در مكه وارد شد و بر اثر آن ، يكي از اذان گويان مسجدالحرام جان سپرد .

و ديگري صاعقه اي بود كه در سال 154 هـ به مسجدالحرام ، اصابت كرد و پنج نفر را به قتل رساند . خبر اين صاعقه را واقدي ذكر كرده و ذهبي ، از وي نقل كرده است . ( 1 )

بنا به نوشته اي به خط ابن برهان در شب پنجشنبه ، دهم جمادي الاخر سال 738 هـ ، سيل عظيمي وارد مسجدالحرام شد و [ آب ] و يك وجب و چهار انگشت از كعبه بالا رفت . اين سيل را ابن محفوظ نيز در تاريخ خود ذكر كرده و آورده است : در آن سال ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ الاسلام ، ج 6 ، ص 160 .


419


يعني سال 738 در دره ابراهيم ، سيل جاري شد و وارد مسجدالحرام گرديد و به اندازه يك ذرع ، در اطراف كعبه ، بالا آمد و به قنديل هايي كه در رواق هاي مسجدالحرام قرار داشت رسيد و منبرهاي خطابه و پلكان كعبه همچون قايقي در آب شناور بود . سيل شب هنگام جاري گشت و همه كتاب هايي كه در جايگاه كتاب قرار داشت ، خيس شد و گل و لاي زيادي به مسجدالحرام ، سرازير شد و مردم مدتي را به ترميم خرابي هاي سيل پرداختند . همچنين در نوشته اي كه نگارنده آن مشخص نيست ، چنين آمده است : سال 738هـ بود و شب پنج شنبه جمادي الاول از اين سال ، برابر با پنجم كانون الاول ( 1 ) ، خداوند متعال ، ابرها و رعدها و برق هاي شديد و باران هاي فراواني مقدر كرد و از هر سو سيل ها به راه افتاد . در مكه معظمه ـ كه خداوند شرف و عزتش دهد ـ رگباري گرفت و بخش اعظم سيل ها از طرف بطحاء بود ، و آب از همه دروازه ها ، از بني شيبه گرفته تا باب ابراهيم ، وارد مسجدالحرام گرديد و به درها آسيب رساند و به اندازه دو قامت يا بيشتر بود ؛ اطراف ستون ها را آب گرفت و اگر اين ستون ها محكم در زمين پايدار نشده بودند ، مسلماً از جا كنده مي شدند . سيل ، هر يك از منبرها را به سويي برد و آب ، بيش از نيم ذرع و حتي دو وجب ، از بالاي درها بالا زد و به قنديل هاي محل طواف رسيد و از برخي آنها نيز عبور كرد و خاموششان ساخت ، تعدادي از زنان كه روي سكوها نشسته بودند ، غرق شدند و خانه هاي بسياري ويران و ساكنين آنها غرق شدند و برخي نيز در زير آوار ويرانه ها ، جان سپردند و وحشت و هراس فراواني در دل ها افتاد و قدرت خدايي است كه وقتي چيزي را اراده كند ، محقق مي شود و اگر حركت اين سيل ، تا صبح ادامه مي يافت مطمئناً تمام مكه ـ العياذ بالله ـ غرق مي شد . شيخ عمادالدين ابن كثير نيز جريان اين سيل را آورده است .

تا آن جا كه دانسته ام پس از آن ، سيلي با اين عظمت و قدرت ، هرگز در مكه جاري نشد ، مگر سيلي كه در سال 802 هـ به وقوع پيوست . در اواخر روز دوم جمادي الاول آن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . از ماه هاي رومي كه امروز معادل ماه دسامبر است .


420


سال ابرهاي سياهي پديد آمد و تا روز نهم ماه باران باريد ، و در اواخر همين روز بارش ابرها شديدتر شد و همين اوضاع تا پس از غروب شب و پنج شنبه ، دهم ماه مزبور ، ادامه يافت و باران همچون دهانه مشك ها ، سرازير مي شد و چيزي نگذشت كه سيل از دره ابراهيم به سوي مكه سرازير شد و زماني كه اين سيل خروشان به اجياد رسيد با سيلي كه از اين دره سرازير گشته بود ، جمع شد و درياي خروشاني پديد آورد و از اغلب دروازه ها وارد مسجدالحرام گرديد و همه جاي آن را فراگرفت و ارتفاع آن در مسجدالحرام ، آن گونه كه يكي از دوستان ذكر كرده ، به پنج ذرع [ ! ] رسيد ، چرا كه در آن زمان من در مهاجرت دوم خود ، از آن جا دور بودم ، يكي از بزرگان نقل كرد كه ارتفاع آب در سمت باب ابراهيم ، بيش از يك قامت و يك وجب بود و به اندازه يك ذرع يا كمي بيشتر از پاي در كعبه معظمه ، نيز بالاتر رفت و سيل از شكاف در كعبه ، وارد آن شد و پلكان كعبه را با خود برد و كنار باب ابراهيم افكند ، و اگر برخي ستون ها مانع نمي شد ، معلوم نبود اين پلكان به كجا مي رسيد . اين سيل همچنين دو ستون از ستون هاي مسجدالحرام در كنار باب العجله را ويران كرد و همراه با سقف و بستي كه روي آنها بود ، به زمين انداخت و اگر لطف خداوندي نبود ، همه مسجدالحرام را تبديل به ويرانه اي مي كرد ، زيرا اين سيل ، زمين را پاره پاره كرد وخانه هاي بسياري را ويران ساخت وساكنين آنها زير آوار خانه هاي خود ، به هلاكت رسيدند و آنچنان كه گفته شد ، جمع كشته هاي اين سيل ، بالغ بر شصت نفر شد و ( به علاوه چيزهاي زيادي از ) دارايي مردم را و در مسجدالحرام نيز قرآن هاي زيادي را از بين برد . صبح كه شد مؤذن مردم را فراخواند كه نماز صبح را در منزل خود به جاي آورند ، زيرا راه هاي منتهي به مسجد و در داخل مسجدالحرام ، پر از گل و لاي بود . مؤذن ، براي نماز صبح جمعه نيز چنين كرد و خطيب جمعه نيز تنها در سمت شمالي مسجدالحرام به خطبه ايستاد . زيرا قادر نبود در جاي معمول خود يعني ركن شامي بايستد و خطبه بخواند ، زيرا پر از گل و لاي بود . به من گفتند كه مردماني بودند كه براي انجام طواف ، دو روز صبر كردند زيرا طواف كردن در آن وضع ، بسيار دشوار بود .

( از ديگر سيل هاي هولناك ) ، سيل بزرگي بود كه وارد مسجدالحرام شد و به بالاي


421


حجرالاسود و تا پاي كعبه شريفه رسيد و پلكان آن را به كنار مناره باب حزوره ، انداخت . اين سيل بعد از نماز صبح روز شنبه ، بيست و هفتم ذي الحجه سال 825 هـ وارد مسجدالحرام شد . باران در اواخر شب پيش از آن ، به شدت باريده بود و زمان نماز صبح كه رسيد ، امام شافعي در برابر افزوده دارالندوه ، در طرف شامي مسجدالحرام ، به نماز ايستاد ، زيرا نمي توانست در مقام حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) نماز بگذارد . وقتي نماز صبح به پايان رسيد فرّاشان شمعي را حمل مي كردند كه قرار بود آن را در جايگاهي ميان سقّاخانه عباس و قبه زمزم بگذارند ، ولي ارتفاع آب در صحن مسجدالحرام اندك اندك بالاگرفت و به دشواري ، اين كار انجام شد . يكي از متصديان سقّاخانه ، به روي سكويي رفت ، ولي آب هم چنان بالا و بالاتر مي رفت . او نيز روي صندوقي كه روي آن سكو گذاشت ، رفت كه بالاخره آب به او نيز رسيد و ترسيد و شتابان از سقاخانه بيرون آمد و به سمت صفا ، فرار كرد و با تلاش بسيار ، بالاخره ، نجات پيدا كرد . سيل از درهاي نزديك به باب الصفا و درهاي شرقي ، يعني باب بني شيبه ، وارد مسجدالحرام شده بود در حالي كه به ندرت از آن جا ، آب وارد مسجدالحرام مي گرديد . بدين ترتيب مسجدالحرام پر از آب شد و تا ارتفاع نزديك به يك قامت گرديد و صندوقچه هايي كه بر فراز ستون ها گذارده بودند ، در صحن مسجد ، شناور بود و از اين سو به آن سو مي رفت كه برخي از مردم براي نجات خود ، به آنها چسبيده بودند و توانستند شخصي را كه از بيم سيل به پنجره هاي چاه زمزم آويخته بود ، نجات دهند و پس از آن و با نزديك شدن اين صندوقچه هاي چوبي به هر قرباني سيل ، او را نجات مي دادند . سرانجام وقتي سيل از مسجدالحرام خارج شد ، پاشنه باب ابراهيم به خاطر بلندي ، خراب شد و آن قدر گل و لاي به مسجد سرازير شد كه به زحمت ، آنها را بيرون بردند و تا پيش از بيرون بردن آنها ، وارد شدن به مسجدالحرام بسيار دشوار شده بود . خانه ها و دكان هاي زيادي ، در آن اطراف و در ناحيه سوق الليل و « صفا » و « مَسْفله » ويران گرديد و تا آن جا كه دانستم ، كسي در اين سيل ، كشته نشد ، ولي در همان شب ، چهار نفر بر اثر صاعقه اي در مكاني به نام طنبداويه ، در پايين مكه ، جان باختند . از جمله اماكن ويران شده در اين سيل ، محل


422


در جديد دروازه هاي باب معلاة بود كه ميان اين دروازه تا دروازه قديم ، بيست و هشت ذرع ، فاصله بود . سيل ديگري نيز از درهاي يماني وارد مسجدالحرام شد و به نزديكي حجرالاسود رسيد و گِل و لاي فراواني را به مسجدالحرام آورد و هنگام جاري شدن آن ، پس از مغرب شب سوم جمادي الاول سال 827 هـ و در پي باران سهمگيني بود كه آغاز آن ، بعد از ظهر روز دوم ماه ياد شده بود . اين سيل ، باب الماجن و بخش اعظم ديواره آن را خراب كرد كه ويراني پس از آن ، مرمت گرديده است .

ترديدي نيست كه اخبار مربوط به اين موارد ، بسيار زياد است ولي تنها به همين چند خبر ، دست يافته ايم . ( 1 )

اخبار گراني ، ارزاني و شيوع بيماري وبا در مكه معظمه

در سال 73 ، در مكه گراني شد و مردم در تنگناي شديدي قرار گرفتند ، يك عدد مرغ ، به ده درهم و يك مدّ ذرت ، به بيست درهم فروخته شد . اين مطلب را صاحبِ الكامل آورده ( 2 ) ، ولي نگفته كه ميزان مُدّ چه اندازه است . ( 3 )

در سال 251 هـ قيمت سه اوقيه ( 4 ) نان در مكه به يك درهم و يك رطل گوشت به چهار درهم و يك كوزه آب به سه درهم رسيد . اين مطلب را نيز صاحب الكامل ، بيان كرده است . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . از جمله سيل هاي شديد مكه مي توان از موارد زير ، ياد كرد . سيل سال 837 ـ سيل القناديل در سال 838 ، سيل سال هاي 865 ـ 867 ـ 871 ـ 880 ـ 883 ـ 887 ـ 888 ـ 889 ـ 895 ـ 897 ـ 900 ـ 901 ـ 920 ـ 931 ـ 971 ـ 983 ـ 984 ـ 989 ـ 1009 ـ 1119 ـ 1021 ـ 1024 ـ 1033 ـ 1039 ـ 1055 ـ 1073 ـ 1081 ـ 1090 ـ 1091 ـ 1108 ـ 1153 ـ 1159 سيل ابوقرنين در سال 1208 ـ سيل سال هاي 1042 ـ 1278 ـ 1293 ـ 1325 و سيل الخديوي در سال 1327 ، يعني همان سال كه خديوي ، عباس دوم به حج رفت ـ و سيل سال 1328 و 1330 ـ 1335 ـ 1344 و 1350 هـ .

2 . الكامل في التاريخ ، ابن اثير ـ ج 40 ، ص 352 .

3 . همچنان كه در صفحات پيش بيان شد ، مقدار آن حدود يكصد و پنجاه كيلوگرم است .

4 . اوقيه ، واحد وزني برابر تقريباً يك پاوند و كمتر از نيم كيلو است .

5 . الكامل في التاريخ ، ج 6 ، ص 166 .


423


در سال 260 هـ بنا به گفته صاحب « الكامل في التاريخ » گراني سرتاسر بلاد اسلام را فرا گرفت و بسياري از اهل مكه ، آن جا را ترك گفتند و جلاي وطن كردند و كارگزار آن نيز ، شهر را ترك گفت . ( 1 )

همچنين در سال 266 هـ ، بنا به گفته صاحب « الكامل » گراني ، همه سرزمين هاي اسلامي ، از جمله حجاز و عراق و موصل و جزيره و شام و غيره را فرا گرفت ولي شدت گراني در مدينه از همه جا بيشتر بود . ( 2 )

بنا به گفته صاحب الكامل ، در سال 268 ، دو اوقيه ، نان به بهاي دو درهم در مكه رسيد و علت آن اين بود كه ابومغيره مخزومي [ به قصد چپاول ] عازم مكه شد و كارگزار مكه ، گروهي را گرد آورد و از آنان ياري گرفت و سپس ابومغيره به « مشاش » از چشمه هاي مكه رفت و آن جا را غارت كرد و به جده رفت و مواد غذايي آن جا را چپاول كرد و خانه ها را به آتش كشيد و به اين علت ، قيمت نان به آن ميزان رسيد . ( 3 )

همچنين بنا به گفته مؤلف الكامل ، در سال 440 هـ ، گراني و بيماري در همه شهرها يعني در مكه و عراق و موصل و جزيره و شام و مصر و جاهاي ديگر ، فراگير بود . ( 4 )

و نيز بنا بر نوشته مؤلف الكامل ، در سال 447 هـ در مكه ، گراني شديدي پديد آمد كه طي آن قيمتِ ده رطل نان ، به يك دينار مغربي رسيد و بسيار كمياب شد و مردم و حاجيان در آستانه هلاكت قرار گرفتند و خداوند آن چنان ملخ هايي بر مردم فرستاد كه زمين را پر كرد و مردم به جاي نان ، از ملخ استفاده كردند و حجاج براي حج گزاردن بازگشتند و كار اهل مكه ساده تر شد . وي در ادامه مي گويد : علت اين گراني ، كمبود آب در نيل مصر و عدم افزايش عادي آن بود كه موجب شد كه نتوان از راه آب ، مواد غذايي به مكه حمل كرد . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الكامل ، ج 7 ، ص 272 .

2 . همان ، ج 7 ، ص 336 .

3 . همان ، ج 7 ، ص 372 .

4 . همان ، ج 8 ، ص 552 .

5 . همان ، ج 9 ، ص 416 .


424


در سال 448 هـ ، بنا به گفته صاحب الكامل ، بيماري وبا و گراني ، ساير بلاد از جمله شام و جزيره و موصل و حجاز و يمن و جاهاي ديگر را فراگرفت . ( 1 )

بنا بر نوشته اي به خط جمال الدين بن برهان طبري ، در سال 567 هـ قيمت هر پنج مدّ گندم در مكه ، به يك دينار رسيد و در رجب و شعبان آذوقه به مكه نرسيد ، تا اين كه دو كاروان شتر پر از مواد غذايي از سوي صلاح الدين ، فرستاده شد و به داد مسلمانان رسيد و آنان را نجات داد .

مقدار اين مدّ ، يك ربيعه ، يعني ربع چاركي است كه امروزه از واحدهاي وزن نزد مردم مكه است . ولي خيلي بعيد است كه مدّ مورد نظر در اين مورد و ديگر موارد ، مدّ مكي باشد ، زيرا در اين صورت ، مقدار آن خيلي زياد و بهاي آن خيلي كم خواهد بود ، مگر آن كه دينار مورد نظر ، طلا باشد كه بعيد به نظر مي رسد .

بنا به گفته ابن برهان ، در سال 569 هـ ، يك صاع گندم به بهاي يك دينار و يك صاع آن به سه ربع دينار رسيد و خون و پوست و استخوان هاي چهارپايان نيز خورده شدند و بيشتر مردم [ از گرسنگي و گراني و قحطي ] مردند و روز بيست و هشتم جمادي الآخر ، خليفه مستضيء بالله ، صدقه هايي براي اهالي مكه و ساكنين آن جا فرستاد و گشايشي براي آنها حاصل شد . او پس از ذكر باراني كه در آن سال در مكه باريد مي گويد : در ماه رجب ، آورندگان جيره غذايي و گندم فروشان ، سه صاع و دو مدّ گندم را به يك دينار فروختند ، و يك صاع كه همان زبيدي باشد ربع چارك مكي يا يك صاع طائف و نزديك به نيم مدّ مكي است ( كه البته بعيد به نظر مي رسد و مطمئناً همان صاع مكي نيست چون در اين صورت ، خيلي زياد و قيمت آن خيلي ارزان است . )

در آغاز سال 600 ، گراني شديد و بيماريِ وبا مكه را فرا گرفت . بنا به گفته شيخ ابوالعباس ميورقي قاضي عثمان بن عبدالواحد عسقلاني مكي كه در سال 597 ، متولد شده و مي گويد : اين تاريخ گراني شديد در مصر است كه نزديك به دو سال ، ادامه يافت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الكامل ، ج 9 ، ص 631 .


425


و در اثر آن ، گراني حجاز معروف به سال « حوطه » در حدود دو سال به درازا كشيد پس از آن خداوند ، باران نازل فرمود و سپس بيماري وباي « ميله » به مدت دو سال در آغاز سال 600 ، فراگير شد .

در سال 630 و سال بعد از آن نيز در مكه ، گراني بود كه آن را گراني ابن مجلي مي گفتند ، زيرا بيورقي در نوشته اي پس از ذكر فتنه اي كه در سال 629 هـ در مكه بود ، مي گويد : در پي آن ، گراني ابن مجلي آمد ، ميورقي راجع به « ابن مجلي » كه از امراي مكه بود و از سوي ملك كامل گماشته شده بود ، توضيحي نمي دهد .

بنا به گفته ابن محفوظ در سال 649 نيز گراني سختي در مكه واقع شد و به مدت يك سال ، ادامه يافت .

در دهه هفتم قرن هفتم نيز ، در مكه گراني شديدي پديد آمد كه ميورقي درباره آن نوشته است : گراني از آخر سال سوم [ اين دهه ] در ايام موسم حج ، بالا گرفت و تا سال ششصد و شصت و چهار ، و شصت و پنج ، پيامدهاي اين گراني بي سابقه ادامه يافت . شنيدم كه علي بن حسين با ابن مسعود بن جميل گفتگو كردند و مي گفتند : سال گراني بزرگ در حجاز كه معروف به سال حوطه گرديد ، ادامه پيدا نكرد . و يادآور شد كه بالاتر از آن گراني سال ميله در طائف و حجاز بود و گراني شديد به سال حوطه پيوند خورد و خبر گراني سال 664 را مرد سالخورده اي از مصر برايم بيان كرد و افزود كه گراني امروز حجاز ، بسي بيش از آن گراني است كه در آغاز سال 600 در مصر بود و باعث هلاكت بسياري از مصريان شد و ما از صبر و شكيبايي مردم حجاز ، در شگفت بوديم . آنها در اين دوران سخت ، جوانمردي زيادي از خود نشان دادند و چه راست گفت پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كه ايمان در اهل حجاز است .

و نيز به خط او آمده است : در اواخر جمادي الآخر سال 665 هـ بيم قحطي ، بر ساكنين باديه ، در طول سال بالا گرفت و قيمت ها در طائف گران شد و قيمت يك ربع و دو ثلث جو در مكه ، به يك دينار بالغ شد و اين در ماه رمضان بود .

در سال 666 هـ گراني در حجاز ادامه يافت و سال 667 ، چهارمين سال قحطي و


426


خشكسالي در حجاز بود .

وي همچنين آورده است : در پاسي از شب ، اول ربيع الاول سال پنجم قحطي حجاز ، در سال 668 ، زلزله اي آمد ، و پس از آن در سال 669 هـ و 670 هـ ، محموله غذايي رسيد .

همچنين در سال 671 ، مرگ و مير زيادي در مكه پيش آمد . ميورقي مي گويد : از فقيه جمال الدين ، محمد بن ابوبكر تونسي ، امام بني عوف شنيدم كه مي گفت : در آخر رجب سال 671 هـ ، زائران مي گفتند : در يك روز از مكه معظمه ، بيست و دو جنازه و در روز ديگري پنجاه جنازه ، بيرون برده شد و مردم مكه ، در فاصله دو عمره اول رجب تا بيست و هفتم رجب ، نزديك به هزار جنازه برشمردند .

طي سال 676 هـ ، گراني در مكه ادامه داشت ، زيرا با رسيدن بازرگانان از سواحل يمن و « عيذاب » و « سواكن » ، ميان حاكم مكه از يك سو و حاكم مدينه از سوي ديگر ، درگيري پيدا شد . اين مطلب را زيد بن هاشم حسني ، وزير مكه ، در نامه اي به ميورقي نوشته است .

همچنين بنا بر نوشته اي به خط ابن محفوظ ، در سال 691 بهاي يك ربع آرد گندم به يك دينار بود و ربع مورد نظر به احتمال قوي ، ربع مدّ مكي است .

بنا به نوشته اي به خط ابن جزري دمشقي ، در سال 695 هـ خبر رسيد كه در مكه و حجاز ، گراني شده است و يك غراره گندم به بهاي يك هزار و دويست درهم ، فروخته شد . جزري ، توضيحي راجع به اين غراره [ كه پيمانه اي است ] ، نمي دهد و احتمال دارد كه غراره شامي باشد كه برابر دو و نيم غراره مكّي است و احتمال هم دارد ، همان غراره مكي باشد ، كه احتمال اول ، درست تر است .

بنا به گفته برزالي در تاريخ خود ، در نيمه سال 707 هـ گراني شديدي در مكه پديد آمد كه يك غراره آرد گندم را به هزار و پانصد درهم و يك غراره ذرت را به بيش از نهصد درهم فروختند . علت گراني اين بود كه ملك مؤيد ، حاكم يمن ، به دليل اختلافي


427


كه با حميضه ( 1 ) و رميثه ( 2 ) ، دو فرزند ابن ابونمي و حاكم مكه پيدا كرد ، جيره غذايي مكه را قطع كرد و اوضاع گراني بر همين منوال بود ، تا اين كه كاروان رجبي رسيد و قيمت ها پايين آمد و از يمن نيز كمك ها ـ كه تا آن زمان قطع شده بود ـ رسيد . كاروان رجبي ، در ماه رمضان به مكه رسيد . آنها هفدهم رجب از قاهره به راه افتاده بودند و در اين كاروان ، بيش از دوهزار شتر وجود داشت . در اين سال ، آب نيز بسيار كم بود و از « بطن مَرّ » و ابي عروه و جاهاي ديگر ، به مكه برده مي شد . علت نيز كمبود باران و خشكسالي هاي متوالي در مكه بود . غراره ياد شده در اين خبر احتمالاً ، همان غراره شامي است .

بنا به نوشته برزالي ، در سال 721 هـ ، گراني در حجاز ، يعني مكه و اطراف آن ، بالا گرفت و بهاي گندم به دويست و چهل درهم به ازاي يك اردب مصري رسيد ، و خرما به كلي ناياب و روغن كمياب شد ، به طوري كه هر اوقيه آن ، به پنج درهم بالغ گرديد . گوشت هم گران شد و يك من آن به پنج درهم رسيد . اوقيه مذكور در اين خبر ، ظاهراً همان اوقيه مكي است كه مقدار آن دو و نيم رطل و يا دو رطل و يك سوم رطل مصري است كه امروزه به كار مي رود و « مَنّ » نيز معادل 6 رطل و يك چهارم است . احتمال هم دارد كه مراد از اوقيه ، اوقيه شامي است ، كه عبارت از پنجاه درهم باشد كه بعيد به نظر مي رسد . رطل مصري نيز برابر يكصد و چهل و چهار درهم است .

در سال 725 هـ ، يك اردب گندم در جده ، ساحل مكه ، به بهاي هيجده يا هفده درهم كاملي و جو با بهاي دوازده [ درهم كاملي ] فروخته شد . اين مطلب را ابن جزري در تاريخ خود نقل كرده و يادآور شده كه محدث شهاب الدين معروف به ابن قدسيه ، اين خبر را به هنگام بازگشت از اقامتش در مكه در اين سال ، برايش باز گفته است .

بنا به گفته برزالي در تاريخ خود به نقل از نامه عفيف الدين مصري ، در سال 728 هـ ، مكه در اوج نعمت و امنيت و آسايش بود و بهاي يك اردب گندم چهل درهم و آرد گندم ، به هشت درهم و هر يك منّ گوشت ، به بهاي چهار درهم مسعود بود ، و قيمت هر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در باره او نگاه كنيد به : « الدرر الكامنة » ، ج 2 ، صص 78 ـ 81 ، رقم 1627 .

2 . در باره او نگاه كنيد به : « الدرر الكامنة » ، ج 2 ، صص 112 ـ 111 ، رقم 1728 .


428


يك منّ عسل ، دو درهم و يك اوقيه روغن ، به سه درهم و هر يك منّ پنير به دو درهم [ فروخته مي شد ] و در مكه ، نعمت فراوان و جمعيت ساكنان آن بي سابقه بود . منّ مورد نظر در اين خبر كه واحد عسل و پنير بود ، برابر سه رطل مصري است .

بنا به گفته ابن محفوظ ، در سال 747 هـ گراني شديد در ايام حج ، گريبان مردم را گرفت و يك غراره ذرت به يكصد و چهل درهم و گندم به يكصد و هفتاد درهم و يك منّ خرما به سه درهم و يك سه بسته نمك به يك درهم كاملي ، فروخته شد . سپس مي گويد : اين گراني به مدت دو ماه پس از حج ، ادامه يافت . « منّ » مورد اشاره در اينجا ، برابر سه رطل مصري است . بنا به گفته ابن محفوظ ، در سال 748 هـ ، در ايام مراسم حج ، گراني بود ، ولي ابن محفوظ ، ميزان اين گراني را تعيين نكرده است .

در سال 749 در مكه ، و سرزمين هاي ديگر ، وباي بزرگ آمد و در مصر ، وضعيت وحشتناكي به خود گرفت . ( 1 )

بنا به گفته ابن محفوظ در سال 759 ، مردم با گراني انواع مواد غذايي ، مواجه شدند ، ابن محفوظ ، ميزان اين گراني را معين نكرده است ؛ سپس مي گويد : و همه خوارج در روز سوم به هنگام ظهر ، مني را ترك گفتند .

بنا به گفته ابن محفوظ در سال 760 هـ ، گراني از آغاز سال ، مردم را همراهي كرد و مكه به شدت ، خالي از سكنه شد و مردم به خاطر گراني و ستم حكام ، در ساير سرزمين ها ، پراكنده شدند .

بنا به گفته يكي از فقهاي مكي مورد اعتماد ، در آخر اين سال ، و پس از رسيدن لشكريان مصر به مكه ، يك غراره آرد گندم ، در مكه به شصت درهم كامل فروخته شد . و ابن محفوظ يادآور شده كه پس از رسيدن نظاميان به مكه ، عوارض ديگر مواد غذايي ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وباي بزرگ ( يا نابودي بزرگ ) تقريباً تمامي سرزمين هاي پيرامون درياي مديترانه را در بر گرفت و كتاب هاي تاريخ ، مفصلاً به اخبار آن پرداختند . در اين باره نگاه كنيد به : السلوك ، ج 2 ، ق 3 ، ص 759 و پس از آن الدرر الكامنة ، ج 1 ، ص 423 ، النجوم الزاهرة ، 10 ، ص 199 و پس از آن ، وبا در جهان ، در فاصله سال هاي 742 تا 751 شيوع پيدا كرد و مسلمانان و فرنگيان را به يك اندازه ، تحت تأثير قرار داد .


429


برداشته شد ظلم و ستم از مكه ، بر طرف گرديد و عدل و امنيت ، گسترش پيدا كرد . و اينها همه به علت اقدامات شايسته فرمانده اين نظاميان يعني امير ، جركتمر مارديني بود كه در شرح حال محمد بن عطيفه حسني كه همراه اين لشكر از مصر عازم مكه شد ، تا ولايت آن را بر عهده بگيرد ، ذكر آن رفت .

در سال 766 هـ ، در مكه گراني فاحشي پديد آمد و مردم را سخت در تنگنا قرار داد به طوري كه مي گويند مردم به خوردن گوشت مردار رو آوردند ، زيرا خر مرده اي ديده شد كه بر روي بدنش ، جاي چاقو بود ؛ چهار پايان نيز به جرب گرفتار شدند و اين سال را به « ام الجرب » مي شناسند . مردم ، براي آمدن باران در مسجدالحرام ، به دعا پرداختند ، ولي باراني نيامد . چهارپايان را براي سيراب شدن به مسجدالحرام آوردند و در كنار باب العمرة به سمت مقام مالكي ، نگه داشته شدند . اين گرفتاري سرانجام ، به دست امير يَلبُغا عُمري ، معروف به خاصّكي ، از كارگزاران دربار مصر برطرف شد ، زيرا او گندم فرستاد كه ميان ساكنان مكه توزيع گرديد چرا كه يكي از نزديكانش كه براي عمارت مسجدالحرام ، از سوي وي اعزام شده بود ، او را از تنگناي مردم آگاه كرد . وقتي اين خبر به او رسيد بلافاصله دستور داد يك هزار اَردَب گندم ممتاز ، ارسال كنند . و اين گندم ها از طريق زمين و قسمتي نيز از راه دريا فرستاده شد و ميان مردم و نيازمندان ، توزيع گرديد و همگان بي هيچ مشقتي بدان دست يافتند .

در سال 793 هـ گراني شديدي پيش آمد و طي آن ، يك غراره آرد گندم در مكه ، به پانصد و چهل درهم كاملي ، فروخته شد و مردم به جاي گندم ، غلات ديگر را پختند و مصرف كردند و پس از آن ، با رسيدن گندم هاي ارسالي كه ملك ظاهر برقوق ، باني خير آن شده بود ، مردم آسوده شدند .

همچنين در همين سال ، در مكه [ بيماري ] وبا شيوع پيدا كرد و قربانيان آن در برخي روزها به چهل تن نيز رسيد .

در سال 796 هـ ، آن چنان فراواني و ارزاني بود كه يك غراره آرد گندم ، به هفتاد درهم كاملي ، در ايام حج ، فروخته شد .


430


اما در اواخر سال 797 ، پس از حج در گراني مكه پيش آمد ، كه البته به ميزان گراني سال 793 نرسيد و بهاي يك غراره آرد گندم به سيصد و سي درهم بالغ گرديد .

طي سال 805 هـ ، يك غراره آرد گندم ، به حدود پانصد درهم كاملي و ذرت به حدود سيصد و پنجاه درهم كاملي فروخته شد و اين گراني ، تنها چندروزي بيش ، دوام نياورد . و پس از آن خداوند در كار مردم گشايش آورد و محموله مواد غذايي از « سواكن » رسيد و يك منّ روغن در اين سال به يكصد و پنجاه درهم كاملي رسيد . اين منّ ، معادل دوازده اوقيه بود . اين بالاترين قيمت روغن بود و ارزان ترين بهاي روغن ، يك منّ آن ، حدود سي درهم كاملي براي يك من بود ، و مقدار زيادي روغن از سوي مردم به اين قيمت ، ذخيره گرديد و در برخي سال ها در موسم حج ، قيمت روغن در مني ، به پايين تر از آن هم رسيد و يكي از اساتيد گفته است كه بهاي روغن در مكه ، هر منّ به دوازده درهم رسيد كه هر اوقيه آن ، يك درهم مي شود ، و مردم هم به اين قيمت خريدند و ذخيره كردند ، ولي بهاي گندم ، هيچ گاه از يك غراره به هفتاد درهم كاملي ( كه در سال 796 به اين قيمت رسيد ) ارزان تر نشد .

يكي از اساتيد نقل كرده كه گندم در مكه به چهل درهم كاملي فروخته شد و اين به بهايي كه ابن جزري از ابن قدسيه نقل كرده ، نزديك است . و در مورد ذرت ، نيز هر غراره آن ، در مكه به چهل درهم كاملي فروخته شد و حتي هر سه غراره آن به يكصد درهم نيز رسيد كه بعد از سال 790 ، پايين ترين قيمت ذرت در مكه به شمار مي رود ؛ اين قيمت پس از آن به حدود شصت و هفتاد [ درهم ] رسيد . در اوايل اين قرن و بعد از آن ، در اواخر سال 811 هـ بهاي آن بالاتر رفت و به يكصد و پنجاه درهم رسيد و سپس ، قيمت گندم و جو و آرد و ديگر مواد غذايي ، در اواخر سال 815 بالا رفت و در سال 816 به بالاترين قيمتي كه تا آن زمان سابقه نداشته ، رسيد و يك غراره آن به پيمانه مكه ، به بيست اَفرنتي عمده فروش شد ، و بيش از بيست [ اَفرنتي ] بهاي خرده فروشي آن بود كه بدان خواهيم پرداخت .

آغاز اين گراني ، در اواخر ماه رمضان و در آستانه عيد فطر سال 815 بودو بهاي


431


يك « ربع » گندم در اين تاريخ ، به دروازه مسعودي رسيد ؛ حال آن كه تا پيش از آن به هشت مسعودي يا همين حدود بود ، و پس از آن ، اندك اندك ، قيمت آن بالا رفت و به هيجده مسعودي رسيد و تا موسم حج سال 815 ، ادامه پيدا كرد و حتي در ذي القعده اين سال ، به بيست و نه مسعودي هم رسيد و در ذي القعده اين سال و همزمان با رسيدن كاروان ها از يمن به مكه يك « ربع » گندم به كمتر از هيجده مسعودي فروخته شد ، ولي اين كاهش قيمت ، دوامي نداشت و چند روز بعد ، به هيجده و بالاتر رسيد . به علت آن كه متولي كاروان يماني ، يعني قاضي امين الدين ، مفلح التركي ناصري ، فرمان داد تا مواد غذايي همراه خود را به فروش برسانند و به بهاي نازلي هم فروخت و قسمتي را نيز صدقه داد و بخشيد و بقيه را براي خود نگاه داشت . وقتي اين كاهي قيمت پديد آمد ، امام ، قنوت در نماز را ترك گفت ؛ حال آن كه به مدت يك ماه يا در حدود اين مدت ، قنوت مي كرد و آغاز قنوت ، روز جمعه دهم شوال سال 815 بود و وقتي حجاج در اين سال رسيدند ، به طرف مواد غذايي يورش بردند بنا بر اين قيمت ها بالا رفت و به ميزان بي سابقه اي در موسم حج رسيد ، و ارزان ترين بهايي كه پس از حضور اعراب از بجيله و جاهاي ديگر كه با خود مواد غذايي به مكه مي آوردند ، از اين قرار بود كه هر غراره به ده افرنتي رسيد ، كه روز ششم ذي الحجه آن سال بود . پس از آن قيمت ها در عرفه و مني بالا رفت و هر ويبه مصري از آرد گندم به دو افرنتي و ده درهم ياد و افرنتي و بيست و درهم و هر « ويبه » جو به دو افرنتي و هر ربع مدّ گندم به بيست و هفت درهم مسعودي ، فروخته شد ، كه به عبارت ديگر هر غراره ، به بهاي تقريبي نوزده افرنتي بوده است . زيرا هر افرنتي در زمان حج در مني ، به پنجاه و هفت مسعودي فروخته مي شد و غراره برابر با چهل ربع مكي است و قيمت يك افرنتي به حدود پنجاه مسعودي سقوط كرد .

وقتي حجاج ، مكه را ترك گفتند ، هر ربع مكي گندم ، به بيست و هفت مسعودي فروخته شد و بهاي افرنتي به پنجاه مسعودي رسيد و يك مثقال طلاي خالص به حدود شصت مسعودي بالغ شد و بهاي يك غراره گندم ، بيست و يك افرنتي و بيشتر و به هيجده مثقال بالغ مي شود . و در پي سفر حجاج به بازار در مسعي ، بهاي هر غراره به


432


بيست افرنتي رسيد و قيمت هر ربع گندم به بيست و هفت مسعودي رسيد و قيمت طلا نيز تا محرم سال 816 ، به همان قيمت گفته شده باقي ماند و از آن پس ، يك درهم و دو درهم كاهش پيدا كرده و در محرم و سفر نيز به همين اندازه كاهش يافت و سپس در فصل رسيدن خرما ، در تابستان ، كاهش بيشتري نسبت به سال 816 پيدا كرد و يك ربع گندم در اين تاريخ ، به بهاي تقريبي بيست مسعودي كاهش يافت . زيرا بسياري از مردم از خرما بهره مند شده بودند و سپس به شانزده مسعودي هم كاهش يافت و مردم قيمت آن را نسبت به موسم حج سال 815 و پس از آن ، ارزان يافتند ، ولي نسبت به قيمت آرد گندم و غيره كه در سطح قيمت ماه رمضان سال 816 ، در حدود ده افرنتي باقي مانده بود ، هنوز گران بود ، زيرا قيمت برابري افرنتي در ماه رمضان سال 816 حدود شصت مسعودي بود كه همان رقم برابري در ماه رمضان سال 816 بود .

گاورس نيز در پي موسم حج ، هر ربع ، به دوازده مسعودي و جو نيز به همين قيمت و ذرت وتوتون نيز نزديك به قيمت آرد گندم در آغاز گراني تا اين تاريخ ، رسيد . خرما نيز در پي موسم حج ، هر من به نه مسعوديويا بيشتر از آن فروخته شد . برنج نيز هرويبه به چهار افرنتيوهرويبه مصري ازهسته خرما ، براي غذاي شتران ، به يك افرنتيوربع ، فروخته شد .

گراني در آن سال ، ميوه و تره بار را هم شامل شد و خربزه بزرگ نيز به يك افرنتي و بيشتر در عرفه و مني فروخته شد كه سابقه نداشت . علت اين گراني ، كمي باران در سال 815 در مكه نسبت به گذشته بود . همچنين مقدار ذرتي كه همه ساله از سرزمين « سواكن » و يمن به مكه مي رسيد ، به دليل گراني در آن جا ، وارد نشد . علت گراني در آن ديار و به ويژه سواكن نيز ، آفت ملخ بود كه باعث شد ذرتي از آن جا به مكه حمل نشود ؛ لذا قيمت ذرت در سال 816 هـ ، هر غراره مكي به سي مثقال طلا رسيد كه ، بي سابقه بود . علت گراني ذرت در بلاد يمن نيز كاهش كشت آن به دليل كاهش باران بود . مردم يمن و اهالي سواكن ، ذرت را از روستايي كه به آن « فَنونا » مي گويند و نزديك حَلي واقع است ، مي آورند و از آن جا وارد مكه مي شد .

در سال 819 يك غراره آرد گندم نمك زده ، به بهاي پنج افرنتي و يك غراره آرد


433


گندم مابي ـ كه نوعي آرد گندم پست تر است ـ به چهار افرنتي و يك ربع غراره و ذرت ، به سه افرنتي بود كه در وادي مرّ ، به بهاي دو افرنتي و شش دينار مسعودي فروخته شد . هر افرنتي نيز در اين وادي برابر با پانزده دينار مسعودي بود . بهاي هر اوقيه روغن نيز هفت مسعودي بود و هر منّ ، معادل دو افرنتي و يك سوم افرنتي است هر منّ گوشت نيز شش مسعودي و هر منّ خرما به بهاي دو درهم مسعودي بود .

قيمت برابر يك افرنتي در مكه ، پنجاه و چهار مسعودي و يا اندكي بيشتر بود .

از جمله گراني ها ، گراني پس از مراسم حج اين سال بود كه تا آغاز سال 820 ادامه يافت ، و طي آن يك غراره ذرت ، به سيزده افرنتي رسيد . از جمله ارزاني ها ، ارزاني ذرت در سال 821 بود كه يك غراره از آن در مكه به بهاي سه افرنتي و در جده به دو افرنتي و ربع يا دو و نيم افرنتي رسيد و عسل نيز در اين سال هر هفت من ، به دو افرنتي رسيد . كه براي قيمت عسل ، از دو سال پيش سابقه نداشت . در بقيه سال 821 هـ و نيز در سال 822 هـ ، قيمت آن و نيز قيمت ذرت ، بالا رفت و يك غراره ذرت به هفت افرنتي رسيد و قيمت يك غراره توتون در مكه به بهاي يك غراره گندم يعني دوازده افرنتي [ يازده افرنتي و سه چهارم افرنتي ] رسيد و سپس به ده افرنتي و كمتر سقوط كرد . قيمت ذرت و توتون تا جمادي الاول سال 822 هـ از هشت افرنتي ، پايين تر نيامد .

در سال 827 هـ در مكه ، وباي عظيم و همه گيري آمد كه قربانيان صاحب نام آن ، به بيش از دو هزار نفر رسيد ، كه غالباً تعداد هفت جنازه يا بيشتر [ از اين قربانيان ] پس از هر نماز صبح يا عصر ، براي تشييع ، جمع مي شد و در بسياري از روزها ، تعداد مرده ها به بيست و چند نفر مي رسيد . به همين اندازه ، در اخبار مربوط به گراني و ارزاني و بيماري وبا در مكه معظمه ، بسنده مي كنيم . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . يكي از حضرموتي ها كه ساكن حرمين شده ، يعني شيخ محمد حضرمي ، از طاعون بزرگي كه در سال 1230 هـ آمد ، سخن مي گويد : سال 1230 هـ در جده طاعوني پديد آمد كه جز آن چه مورخان در سال 884 ذكر كرده اند ، در سرزمين حرمين ، سابقه نداشت در اين سال طاعون بزرگي آمد و مردم در سال 1230 هـ سراسيمه به مكه معظمه آمدند يا از آن خارج شدند . در اين طاعون ، تعداد بي شماري به هلاكت رسيدند كه ظاهراً تعداد آن نزديك به هشت هزار نفر زن و مرد و بنده و آزاد و كوچك و بزرگ بود و مشكلاتي را در ميراث به جاي گذاشت .



| شناسه مطلب: 77231