بخش 1
مقدمه پیشگفتار بخش اول: مدینه منوّره غزوه بنی لحیان صلح حدیبیه ابواء غزوه عشیره غزوه حمراء الاسد ورود به مدینه محل توقف کاروان کربلا ورود به مسجد النبی مسجد النبیR تاریخچهی بقیع مسجد غمامه یا مسجد مصلّی مسجد امام علی بن ابی طالب سقیفهی بنی ساعده مسجد الاجابه (مباهله) مسجد و مشربه ی ام ابراهیم باغ سلمان یا مسجد قفیر منطقهی احد کوه رمات یا جبل عینین مقبرهی حمزهی بن عبدالمطلب شهدای دیگر احد مسجد قبلتین مساجد فتح یا مساجد خندق مسجد قبا چاه اَریس بخش دوم: مکّهی مکرّمه مسجد تنعیم مسجد الحرام و آداب آن مرمت و تجدید بنای کعبه خانهی اُمِّ هانی شعب ابی طالب شقُّ القَمَر لیلة المبیت مسجد الرایه قبرستان مَعلاة یا قبرستان ابوطالب غار ثور منطقهی عرفات جبل الرحمة مشعر الحرام و مزدلفه ابرهه و وادی مُحَسّر سرزمین مِنی جمرات مسجد خیف مسجد البیعة جَبَلُ النُّور مسجد جعرانه حدیبیه
سلسله كتب آموزشي ويژهي عمرهي دانشجويي (5)
سفرنامه مكّه و مدينه
نگارش:
ابراهيم ابراهيمي
اداره كل امور فرهنگي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري در راستاي تحقق دو اصل ارتقاء محوري و آموزش محوري در كليه برنامهها، اقدامات متعددي را در دستور كار خود قرار داده است كه يكي از آنها، تهيه و تدوين جزوات و كتب آموزشي ويژه سفر عمره دانشجويي ميباشد. اين اقدام، نخستين گام در راستاي ارتقاي كيفي سفر معنوي عمره است كه هر ساله بخشي از دانشجويان علاقمند دانشگاهها را تحت پوشش قرار خواهد داد.
آشنايي هر چه بيشتر دانشجويان با فضاي ظاهري و معنوي عمره و مشاهد مشرفه، اطلاع از مباني فكري و اعتقادي و شناخت احكام و آداب مربوط به حج و عمره و نيز آشنايي با فضاي ديني، اجتماعي و سياسي سرزمين عربستان و تحولات عمده جهان اسلام، موضوعات برجسته اين مجموعه را تشكيل ميدهند.
اميد است اين مجموعه كه در قالب
«سلسله كتب آموزشي ويژه عمره دانشجويي»
تنظيم شده است مورد استقبال و بهره برداري دانشجويان و ساير علاقمندان مباحث عمره و سفرهاي مذهبي قرار گيرد. در خاتمه، اداره كل امور فرهنگي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري از هر گونه پيشنهاد و نقد خوانندگان فرهيخته و ژرف انديش استقبال ميكند.
با آرزوي توفيق الهي
اداره كل فرهنگي وزارت علوم، تحقيقات وفناوري
پيشگفتار
خداي را سپاس ميگوييم كه فرصت و عشق پرستش خود را به بندگان بخشيد و مناسك حج و عمره را به منظور پالايش روح و روان آدمي بدو عطا كرد. حج و عمره دو فرصت بسيار استثنايي براي حركت و جنبش قواي دروني در راه وصول به درجات عالي انساني است و مهمتر اين كه اين تحرك روحي همراه با حركت و تكاپوي بيروني و جسمي نيز همراه ميباشد و اين از ويژگيهاي برجسته اين مناسك به شمار ميرود. حاجي را دستور داده اند كه بكوشد و ره بپويد و طواف و سعي كند و پروانه وار گرد خانه يار بچرخد تا دراين چرخش و جنبش ناخالصيها از گوهر وجود او كنده و زدوده شود و نهال كمالش به دور از خس و خاشاك برويد.
از جمله ويژگيهاي جالب توجه اين سفر مادي و معنوي و مناسك عبادي، امكان ديدار هم كيشان مسلمان و همگنان با ايمان از هر مليت و نژاد و مذهب و قوميت است و كيست كه نداند در وراي اين واقعيت، حقيقتي نهفته و آن منافعي است كه در سايه ارتباط، تعارف و تعامل ميان قشرها و ملتهاي مسلمان حاصل تواند شد. ليشهدوا منافع لهم. و كيست كه به اين حقيقت اعتراف نكند كه جوانان ملت ما با روحيه اي شاداب و ابتهاج ناشي از نفوذ ايمان در قلبهايشان، به ويژه در صحنههاي فرهنگي و علمي آماده اثبات باورها و ارزشهاي خويش و رويارويي انديشمندانه با باورهاي فرهنگ سلطه و ليبراليسم جهاني هستند و با شناخت انديشهها و مكاتب و تسلط بر زبان گفت و گو راه ديالوگ منطقي بين مذاهب، گرايشها و فرهنگها را ادامه ميدهند. اميد كه اين نسيم تفاهم همه آفاق را درنوردد و جانهاي هدايت جو را بنوازد.
در اين نوشتار برآنيم تا براي آمادگي بيشتر دانشجويان گرامي براي ارتباط هدفمند و موثر با مسلمانان ساير كشورها، يادآوريها و نكاتي را طرح و توجه علاقمندان اين عرصه را بدان جلب نماييم. سعي ما بر آن خواهد بود كه آنچه گفتني است در قالبي گويا و الفاظي مختصر عرضه و از تفصيل پرهيز شود.
آن كس است اهل بشارت كه اشارت داند
نكتهها هست بسي محرم اسرار كجاست
بخش اول
مدينهي منوره
تاريخ پرواز اعلام شد، وسائل سفر را آماده كردم، سپس در گوشهاي نشسته و به محاسبه گذشته خود پرداختم، اولين كاري كه كردم وصيتنامهام را تنظيم نمودم . سپس بعضيها را با تلفن وعدهاي را حضوري خداحافظي نموده و حلاليت طلبيدم. تا مشمول سخن امام موسي بن جعفر? نشوم كه در پاسخ علي بن يقطين كه عرضه داشت: تقصير من چه بود كه مرا راه ندادهايد، فرمود: به جهت آن كه برادرت ابراهيم جمّال را راه ندادي و خداوند از آن كه سعي و اعمال ترا قبول كند اِبا دارد، مگر بعد از آنكه ابراهيم تو را عفو نمايد.
حضرت، علي بن يقطين را پس از كسب رضايت ابراهيم، اذن داد و او را قبول فرمود.
سپس به نيت طلب خير و زيارت، غسل نمودم تا باعث پاكي روح از آلودگي باشد و سپس دو ركعت نماز قبل از سفر را اقامه نمودم و خانوادهي خود را جمع كرده و دعايي را كه از پيامبرr نقل شده خواندم :
اَلّلهُمَ اِنّي اَستَودِعُكَ نَفْسي وَ اَهْلِي وَ مَالِي وَ ذُرّيَتي وَدنيايَ وَ آخِرَتي وَ اَمانَتي وَ خَاتمَةِ عَمَلي [
»خدايا خود و خانواده، مال و فرزندانم ، دنيا و آخرتم، امانت و پايان كارم را نزد تو امانت ميسپارم «
و هنگام پرداخت صدقه اين دعا راخواندم:
اَلّلهُمَ اِنّي اِشْتَريتُ بِهذهِ الصَّدَقَةِ سَلامَتي وَ سَلامَةِ سَفَري وَ مَا مَعِي فَسَلِّمْني وَ سَلّمَ مَا مَعِي وَ بَلّغْني وَ بَلّغ مَا مَعِي بِبَلاغِكَ الحسنِ الجميل [
»خداوندا! من سلامتيم و سلامتي سفرم و سلامتي همراهانم را از تو با اين صدقه خريداري نمودم، خدايا مرا و همراهانم را سالم نگهدار و مرا و همراهانم را بر نيكوترين وجه به مقصد برسان. «
و هنگام حركت اين آيهي شريفه را مكرر خواندم:
وَ قُلْ رَبّ اَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ اخْرجْني مُخْرَجَ صِدقٍ وَ اجْعَل ِلي مِن لَدُنكَ سُلطاناً نَصِيراً [
»و بگو: پروردگارا! مرا در هر كار با صداقت وارد كن، و با صداقت خارج ساز، و از سوي خود حجتي ياري كننده برايم قرار ده « .
و باتلاوت آيهي شريفه ]اِنَّ الَّذي فَرضَ عَلَيكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ اِلي مَعَادٍ[ ]فَالله خَيْرٌحَافِظاً وَ هُوَ اَرْحَمُ الرَّاحِمينَ[ «آن كس كه قرآن را بر تو فرض كرد تو را به جايگاهت (زادگاهت) باز ميگرداند. خداوند بهترين حافظ و مهربانترين مهربانان است« از طرف بدرقه كنندگان سفر را آغاز نمودم.
هواپيما ساعت 11 صبح از فرودگاه به مقصد جده پرواز كرد، بعد از 5/3 ساعت وارد فرودگاه جده شديم بعد از انجام بازرسي ، با اتوبوس ، جده را به سوي مدينه ترك نموديم ، مسير جده به مدينه تقريبا همان مسير هجرت پيامبردر سال سيزدهم بعثت ، از مكه به مدينه است . وقتي اين مسير را طي ميكرديم تاريخ مربوط به هجرت و اتفاقاتي كه در اين سرزمين براي پيامبرr افتاده بود را در ذهنم مرور ميكردم تا اينكه چشمم به تابلويي افتاد كه بر روي آن نوشته شده بود (عسفان )با مشاهده تابلوي عسفان، ابتداء غزوه بني لحيان را به خاطرآوردم.
غزوه بني لحيان
در جمادي الاولي سال ششم ؛ رسول خداr به خونخواهي شهداي رجيع برسربني لحيان رفت ، سرانجام پس از طي طريق ، در سرزمين غران منزلگاه بني لحيان در جايي به نام (سايه) فرود آمد، اما دشمن خبر يافته ، به كوهها گريخته بود، پيامبرr با همراهان ، پس از توقف كوتاه در (عسفان) به مدينه بازگشت.
صلح حديبيه
خاطره بعدي ، ذي قعده سال ششم هجرت بود كه رسول خداr به قصد عمره ، آهنگ مكه كرد و چون بيم داشت كه قريش با وي بجنگند يا از ورود او به مكه جلوگيري كنند و با مهاجر و انصار، از مدينه رهسپار شد و در ذي الحليفه محرم شد تا مردم بدانند كه فكر جنگي در كار نيست . شماره مسلمانان از هزار و چهارصد تا هزار و هفتصد نفر بوده است .
منشأ اين تصميم آن بود كه آن حضرت خواب ديدند كه وارد خانه كعبه شده سرشان را تراشيده و كليد خانه كعبه را در دست گرفتهاند. زماني كه خبر نزديك شدن مسلمانان به قريش رسيد آنها مصمم شدند كه از ورود رسول خداr به مكه جلوگيري كنند. نخست خالد بن وليد و عكرمة بن ابيجهل را با سواراني روانه كردند؛ تا او را از رسيدن به مكه باز دارند رسول خداr پيش رفت تا اين كه شترش در حديبيه كه آغاز سرزمينهاي حرم است زانو زد و سپس دستور داد كه فرود آييد و به نمايندگان قريش و به مردم مكه به وسيلهي عثمان پيغام داد كه ما براي زيارت آمدهايم نه براي جنگ، ولي قريش نپذيرفتند. اصرار قريش در جلوگيري از ورود مسلمانان، ضرورت يك بيعت همگاني را فراهم كرد. اين بيعت را بيعت رضوان يا بيعت شجره ناميدهاند؛ زيرا رسول خداr زير درختي با مردم بيعت كردند. و عنوان رضوان از آيهاي كه در اين باره نازل شده گرفته شده است .
در همين ايام آن حضرت بر سر چاه كم آبي فرود آمد و مسلمانان از اندكي آب شكايت كردند كه رسول خدا تيري از تيردانش را به يكي از اصحاب سپرد تا به ته چاه پرتاب كند. پس از آن بود كه چاه مملو از آب گرديد .
سرانجام پس از 19روزتوقف درحال احرام قريش بر اين نكته توافق كردند كه، آن سال رسول خداr برگردد و از سال آينده براي سه روز به داخل شهر آمده و پس از قرباني كردن شهر را ترك كند.
همچنين ده سال ميان طرفين جنگ متوقف شود و هر طايفهاي كه بخواهد، بتواند با پيامبرr هم پيمان گردد و هر مسلماني كه به سوي قريش باز گردد الزام به باز گرداندن او نباشد؛ اما اگر كسي بدون اجازه قريش به پيامبر بپيوندد بايد به مكه باز گردانده شود. عمر نزد ابوبكر رفت و گفت چرا در راه دين تن به خواري بدهيم و سپس هر دو نزد پيامبرr رفتند و پيامبرr فرمود: »من بنده خدا و پيامبرr او هستم هرگز امر او را مخالفت نخواهم كرد و او هم هرگز مرا وا نخواهد گذاشت «.
بعد از امضاي صلحنامه رسول خداr برخواست و قرباني كرد و سرتراشيد و از احرام بيرون آمد و مردم نيز چنين كردند و سپس به سوي مدينه بازگشتند.
علي بن ابي طالبu نويسندهي صلحنامه بود و مرداني از مسلمين و مشركين بر آن گواه شدند كه ابن اسحاق اسامي آنان را نوشته است. مسير جده مدينه را ادامه ميداديم كه تابلو ديگري به نام( قديد) مشاهده كرديم .
در تاريخ آمده است كه در هنگام هجرت، وقتي رسول خدا r به منزل قديد رسيد، زني به نام ام معبد خزاعي در آنجا زندگي مي كرد او براثرقحطي عذرخواهي نمود رسول خدا با اجازه ام معبد دستي بر پشت گوسفندي كه از رمه بازمانده بود كشيد و گفت اللهم بارك لها في شاتها خدايا اين گوسفند را براين زن مبارك گردان . شير از گوسفند ريزش كرد، رسول خدا ظرفي طلبيد و ام معبد و همراهان را شير داد و ظرفي هم پر از شير نمود و نزد وي گذاشت و غروب كه شوهرش ظرف شير را ديد تعجب كرد وهمسرش داستان را براي او بازگو كرد، ابو معبد فهميد كه اوهمان پيامبر قريش است كه درتعقيب او هستند . تابلوهاي زيادي در مسير جاده نصب شده است . تابلويي كه توجه همگان را به خود جلب ميكرد تابلو ابواء بود.
ابواء
مورخين نوشتهاند از عمر رسول خدا شش سال تمام ميگذشت كه مادرش آمنه، وي را براي ديدن داييهايش به مدينه برد و هنگام بازگشت به مكه درابواء در گذشت و همان جا به خاك سپرده شد. ام ايمن رسول خدا را با همان دو شتري كه از مكه آورده بودند به مكه بازگرداند. رسول خدا كه در سال حديبيه بر ابواء ميگذشت ، قبر مادر خود را زيارت كرد و بر سر قبر گريست. تابلو ديگري كه قابل توجه بود تابلو عشيره بود.
غزوه عشيره
سال دوم هجرت رسول خداr ازمدينه با 150 يا 200 نفر به طرف بدر آمد تا جلوي كاروان قريش كه رهسپار شام بود را بگيرد. رسول خداr با سپاهيان خود تا عشيره پيش رفت. خبر دادند كه كاروان قريش از دسترس خارج شدهاند.
رسول خداr ماه جمادي الاولي و چند روزي از جمادي الآخر را آن جا ماند و با قبيله بني مدجل و هم پيمانانشان از بني ضمره قرار صلحي منعقد ساخت و سپس بي آن كه جنگي روي دهد به مدينه بازگشت .
در همين غزوه بود كه عليu و عمار ياسر به نخلستان بني مدجل براي تماشا كردن رفتند، و پس از مدتي روي خاك در سايه درختان خرما به خواب رفتند، تا رسول خداr آمد، و آنان را از خواب بيدار كرد، و به عليu فرمود: «ما لك يا اباتراب؟»، اي ابوتراب تو را چه ميشود؟
آنگاه فرمود: «الا احدثكما باشقي الناس، رجلين؟»، آيا شما را به دو مرد بدبخت تر از همه مردم خبر ندهم؟عليu وعمار گفتند:چرا اي رسول خدا، پس فرمود:«احيمر ثمود الذي عقر الناقه،والذي يضربك يا علي!علي هذا حتي يبل منها هذا»،سرخك ثمود كه شتر صالح را كشت و آن كس كه سرت را ميشكافد و محاسنت را به خون آن آغشته ميكند .
به نزديك مدينه رسيديم، پانزده كيلومترتا مسجد النبي فاصله داريم، در سمت چپ جاده روستايي به نام حمراء الاسد را مشاهده كرديم و نزديكي آن، كوهي به نام حمراء الاسد كه شبيه شير خوابيده به رنگ سرخ بود توجه ما را به خود جلب مي نمود.
غزوه حمراء الاسد
روز شنبه هفتم يا پانزدهم شوّال سال سوم هجرت ، جنگ احد پايان پذيرفت و رسول خداr به مدينه بازگشت و شب يكشنبه را در مدينه بود و مسلمانان هم به معالجه مجروحين خود پرداختند. رسول خدا بلال را فرمود تا مردم را به تعقيب دشمن فراخواند و جز آنان كه ديروز همراه بودهاند، كسي همراهي نكند، در اين ميان «بر بن عبداللّه» پدرش در احد به شهادت رسيد بود و بنا به دستور پدر براي سرپرستي خاندانش در مدينه مانده و از شركت در جنگ احد معذور و محروم گشته بود، از رسول خداr درخواست كرد تا او را به همراهي خويش سرافراز كند و رسول خدا تنها به او اذن داد كه در حمراءالاءسد شركت كند. ابوسفيان و همراهان وي مشورت ميكردند كه بازگردند و هر كه را از مسلمانان باقي مانده است از ميان ببرند، امّا «صفوان» اين رأي را نپسنديد و پيشنهادشان را رد كرد. رسول خدا بعد از شنيدن اين گزارش و مشورت با بعضي از صحابه به تصميم حركت و تعقيب دشمن گرفت. بزرگان اصحاب ، زخمداران را فراخواندند و مردان قبايل با اين كه هر كدام چندين زخم برداشته بودند به راه افتادند و رسول خدا براي ايشان دعا كرد. رسول خداr «عبداللّه بن امّ مكتوم» را در مدينه جانشين گذاشت و پرچم را به دست عليu داد، زره و كلاه خود پوشيد و از در مسجد سوار شد و فرمود: ديگر تا فتح مكّه مانند احد براي ما پيش آمدي نخواهد شد. گرفتاري ابوعزّه شاعر «ابوعزّه» كسي بود كه با رسول خداr عهد خويش بشكست و ديگران را عليه مسلمانان تحريك ميكرد، او در غزوه حمراءالاسد اسير شد و چون ديگر بار تقاضاي عفو و اغماض از رسول خدا كرد، در پاسخ وي فرمود: همانا مؤمن دو بار از يك سوراخ گزيده نميشود، آن گاه به «زبير» يا «عاصم بن ثابت» فرمود تا گردن وي را بزنند.
ورود به مدينه
با ورود به دروازه مدينه، در سمت راست كوهي به نام كوه «عير» مشاهده كرديم كه علامت حد حرم بر روي آن نصب شده است زماني كه رسول خدا rدر جريان هجرت از مكه بيرون آمد، رو به كعبه كرد و گفت :
اَللَّهُمَّ اِنَّهُمْ أَخْرَجُونِي مِن أَحَبِّ البِقاعِ اِلَيَّ فَأَسْكِنِّي أَحَبَّ البِقاعِ اِلَيك »خدايا! همانگونه كه مرا از سرزميني كه بيش از همه جا دوستش داشتم، خارج كردند، مرا در سرزميني كه بيش از همه جا دوستش داري، وارد كن« .
وقتي وارد مدينه شد گفت:
«اَللّهُمَّ اِنَّ ابراهيمَ حَرَّمَ مكَّةَ فَجَعَلَها حَرَمَاً وَ اِنِّي حَرَّمْتُ المدِينَةَ مَا بَيْنَ َمأزِمِيها، أنْ لا يُهْراقَ فِيها دَمٌ وَ لا يُحْمَلُ فِيها سِلاحٌ لِقِتَالٍ» خداوندا! ابراهيم مكه را حرم قرار داد و من مدينه را، كه حد فاصل دو كوه عير و ثور است؛ آن گونه كه خوني در آن ريخته نشود و سلاح براي جنگ در آن حمل نگردد.
در پشت كوه احد، كوه كوچك دايرهوار قرمزي هست كه آن را «كوه ثور« مينامند. اين كوه، حد حرم مدينه در شمال است. مانند اين سوي قبا كه كوه »عِيْر« قرار دارد و حد جنوبي حرم است. و هر كدام از اين دو كوه، تا مسجد النبي r هشت كيلومتر ميباشد.
حد حرم در شرق وغرب، همان حره شرقي (واقم ) وحره غربي (وبره) است.
كاروان درحال حركت به سوي مركز شهر بود كه مسجدي با چهار مناره توجه همگان را به خود جلب كرد اين مسجد مسجد قبا بود.
منطقه قبا در فاصله شش كيلومتري جنوب مسجد النبي واقع است و از نقاط خوش آب و هوا و از مناطق زراعي و پر آب اطراف مدينه به شمار ميآيد. به همين دليل نخلستان هاي زيادي در قبا وجود داشته و دارد. مردم اين منطقه، كه به نام طايفه بنو عمرو بن عوف شناخته ميشدند، به دليل واقع شدن قبا در جنوب شهر مدينه و سر راه مكه به مدينه، نخستين استقبال كنندگان از مهاجرين و نيز شخص رسول خدا rدر وقت هجرت بودند. پيش از آمدن رسول خدا rشماري از مهاجران كه از مكه به مدينه آمده بودند، به طور موقت در قبا سكونت گزيدند. پس از آن كه رسول خدا rبه قبا آمدند، چند روزي در آن جا توقف كرده و آن گاه كه خانواده آن حضرت همراه عليبن ابيطالبu به ايشان پيوستند، به محل اصلي يثرب؛ يعني جايي كه امروزه مسجدالنبي rقرار دارد، راهي شدند. رسول خدا روز دوشنبه دوازده ربيع الاول نزديك ظهر از ثنية الوداع وارد قبا شد ومسجد قبا را تأسيس كرد و روز جمعه روانه مدينه شد .
محل توقف كاروان كربلا
اتوبوس كاروان همچنان در خيابانهاي مدينه به پيش مي رفت تا به دروازه قديم شهر رسيديم يعني نرسيده به ايستگاه قطار كه روزي امام سجادu بعد از كربلا يا شام در آن مكان پياده شد و خيمهاي بر پانمود و به بشيربن جذلم فرمود: «اي بشير ! خدا بيامرزد پدرت را كه مردي شاعر پيشه بود . آيا تو نيز مي تواني شعر بگويي ؟ گفتم : آري ، اي پسر پيغمبر ! من هم شاعر هستم . فرمود : به مدينه داخل شو و خبر شهادت ابا عبد اللهu را به اطلاع مردم برسان . من بر اسبم سوار شدم و با شتاب آمدم تا وارد مدينه شدم . چون به مسجد رسول خداr رسيدم ، صدا به گريه بلند نمودم و اين اشعار را همان جا گفتم :
«يا اهل يثرب لامقام لكم بها قتل الحسين فادمعي مدرارا
ألجسم منه بكربلاء مضرج والرأس منه علي القناط يدار»
« اي مردم مدينه ! ديگر در مدينه اقامت نورزيد ، چون حسينu كشته شد و از شهادت اوست كه اشك چشم من چون باران فرو مي ريزد . بدن حسينu در زمين كربلا به خون آغشته گرديد و سر مقدس او را بالاي نيزهها، در شهرها مي گردانند» .
پس از آن گفتم : « اي اهل مدينه ! اينك علي بن الحسينu با عمهها و خواهرانش نزديك شما و پشت ديوار شهر شما قرار دارد و من فرستادهي او هستم تا به شما بگويم او كجاست ؟ از اين سخن تمام زنان مدينه كه پردهنشين و در حجاب، مستور بودند ، از چادرها بيرون آمدند و فرياد «واويلا !» و «واثبوراه !» بلند نمودند . هيچ روزي را پس از رحلت پيامبر خداr نديدم كه گريه كنندگانش بيش از آن روز بوده باشند ، يا روزي بر مسلمانها تلخ تر از آن روز وجود داشته باشد . شنيديم زني بر حسينu گريه و ندبه مي كرد و مي گفت : «خبر دهندهاي مرا از شهادت سيد و مولايم آگاه كرد و از اين خبر دلم را به درد آورد و مرا مريض و رنجور نمود . پس شما اي چشمان من ! در ريختن اشك سخاوتمند باشيد و براي آن كسي كه مصيبت او عرش خدا را به لرزه افكند و از شهادت او اعضاي ديانت و مجد بريده شد ، بي وقفه اشك بريزيد . بر فرزندان رسول خداr و فرزندان وصي او ـ علي بن ابي طالبu ـ اشك بريزيد ، بر آن مظلومي كه از شهر و ديار ، دور و آواره گرديده است» . او پس از خواندن اين اشعار گفت : «اي كسي كه اين خبر را آوردي ! اندوه ما را از شهادت ابا عبد اللهu تازه كردي و جراحات دل ما را كه هنوز بهبود نيافته بود ، دگر بار مجروح نمودي . تو كيستي ؟» گفتم : «من بشير بن جذلم هستم و مولايم علي بن الحسينu مرا فرستاده است . آن حضرت در فلان موضع با زنان و اهل بيت ابا عبد اللهu نزول اجلال فرمودهاند» . آنگاه اهل مدينه مرا رها كردند و با شتاب از مدينه بيرون ريختند. من با اسب خويش تاختم و خودم را به آن جا رسانيدم . ديدم كه مردم ، راهها و جايگاهها را گرفتهاند و جايي باقي نمانده است. از اسب پياده شدم و از ازدحام جمعيت پاي بر پاي مردم مي گذاشتم تا نزديك خيمهي امامu رسيدم . علي بن الحسينu درون خيمه بود . پس از لحظهاي از خيمه بيرون آمد و با دستمالي كه در دست داشت ، اشك چشمانش را پاك مي كرد . از پي آن حضرت ، خادمي آمد ، چهارپايهاي آورد و آن را بر زمين گذاشت و امام زين العابدينu بر روي آن قرار گرفت ، ولي نمي توانست از ريختن اشك خودداري كند . صداي گريه از هر جانب برخاست و نالهي زنان و كنيزان بلند شد و مردم از هر طرف به آن حضرت ، تسليت مي گفتند . تمام فضا ، يكپارچه گريه و ناله بود . در اين هنگام ، امام سجادu با دست خود اشاره كرد كه ساكت شويد . فوراً مردم ساكت شدند . آن گاه به ايراد سخن پرداخت : «سپاس خداوندي را است كه پروردگار دو جهان و فرمانرواي روز جزا و آفرينندهي همهي مخلوقات است آن خداوندي كه از ادراك عقلها دور، و رازهاي پنهان ، نزد او آشكار است خداوند را به خاطر برخورد با گرفتاريها و سختيهاي روزگار و داغهاي دردناك و گزندهاي غماندوز و مصيبتهاي بزرگ و سخت و اندوه آور و بليت سنگيني كه به ما رسيد ، سپاس ميگزارم . اي مردم! حمد خداي را كه ما را با مصيبتهاي بزرگ و حوادث گونهگون كه در راه اسلام واقع شد ، امتحان كرد . همانا اباعبداللهu و عترت او كشته شدند و زنان او اسير گرديدند و سر مقدس او را بر بالاي نيزه در شهرها گردانيدند و اين مصيبتي است كه در جهان اسلام نظير و مانندي ندارد . اي مردم ! كدام يك از افراد شما پس از وقوع اين مصيبت دلشاد خواهد بود ؟ كدام دلي است كه از غم واندوه خالي بماند ؟ و كدام چشمي است كه از ريختن اشك خودداري كند ؟ در صورتي كه هفت آسمان بر او گريستند و اركان آسمانها به خروش آمد و اطراف زمين ناليدند و شاخههاي درختان و ماهيان و امواج درياها و فرشتگان مقرب و همهي اهل آسمانها در اين مصيبت عزادار شدند . اي مردم ! كدام دلي است كه از كشته شدن حسينu از هم نشكافت ؟ اي مردم ! كدام دلي است كه بر او نگريد و كدام گوشي است كه بتواند اين مصيبت بزرگ را كه بر اسلام رسيده است بشنود ولي كر نشود ؟ اي مردم! ما را پراكنده ساختند و از شهرهاي خود دور نمودند . گويا ما از اهل تركستان يا كابل هستيم ؟ اين همه جنايات هنگامي رخ ميدهد بيآن كه ما مرتكب جرم و گناهي شده باشيم يا تغييري در دين اسلام داده باشيم . همانا چنين رفتار و برخوردي را از گذشتگان به ياد نداريم و اين جز بدعت در دين ، چيز ديگري نيست . به خدا قسم ! اگر پيغمبر اكرمr به جاي توصيههايي كه در حق ما نموده است ، فرمان جنگ با ما را مي داد ، بيش از اين نميتوانستند كاري بكنند. إنا لله وإنّا إليه راجعون . مصيبت ما چقدر بزرگ و دردناك و سوزاننده و سخت و تلخ و دشوار بود . از خداي متعال خواهانيم كه در برابر اين مصايب و سختيها به ما اجر و رحمت عطا كند ، زيرا او قادر و انتقام گيرنده است .
قبل از اينكه در هتل مورد نظر توقف كنيم . چشممان به منارههاي مسجده النبي r افتاد سپس قبة الخضراء را ديديم ، قبة الخضرايي كه در سال 678 سلطان قلاوون مملوكي مصر ( بعد از عباسيها) آن را به رنگ تيره ساخته بود و در سال1233 سلطان محمود عثماني آن را به رنگ سبزدر آورد كه تاكنون باقي است وهرچند سالي رنگي بر رنگ پيشين مي كشند. با ديدن گنبد سبز رسول خدا r ومنارههاي زيباي آن ، زمزمهها آغاز گشت :
السلام اي شهر ختم المرسلين
السلام اي قبله اهل يقين
السلام اي قبه سبز رسل
السلام اي تربت ختم رسل
السلام اي مهبط وحي جليل
السلام اي آستان جبرئيل
السلام اي بيت زهراي بتول
السلام اي بضعه پاك رسول
دركنار مسجد النبي r ديواري طولاني با نردههاي بلند ديده مي شد كه بقيع نام داشت. با شنيدن نام بقيع نفسها در گلو حبس شد نالهها بلند گشت .
السلام اي دامن پاك بقيع
السلام اي با صفا خاك بقيع
السلام اي خانههاي درد وداغ
السلام اي چهار قبر بي چراغ
در خيابانهاي مدينه به سوي هتل محل استقرار در حركت هستيم ، شهري كه بعد از ورود رسول خداr (مدينة النبي) و بهاختصار (مدينه) خوانده شد، حدود 450 كيلومتري شمال مكه واقع است. قبل از هجرت آن را يثرب مي خواندند . يثرب نام شخصي است كه آن جا را آباد كرده بود. (يثرب بن قاتيه) اين شخص، اهل يمن بوده كه به اين سرزمين هجرت كرده بود، در واقع مدينه شهر مهاجران است. قبايل اوس و خزرج از يمن، و يهوديها از فلسطين، و قبايل ديگر از اطراف،در اين نقطه اجتماع كرده بودند.
مهمترين نكته در جغرافياي داخلي مدينه اين است كه شهر در ميان دو رشته حَرِّه واقع شده، حَرِّه به طور معمول به سنگهاي سياهي اطلاق ميشود كه به صورتي خشن سطح زمين را پوشانده كه يكي در شرق با نام »حَرِّهي واقم« و ديگري در غرب با نام »حَرِّه ي وَبَرَه« است.
زائرين، در اتاقهاي خود مستقر شدند به زوار گفته شد. پس از شام در اتاقهاي خود استراحت كنند تا طبق برنامهي كاروان فردا صبح ابتدا به نماز و سپس در بين الحرمين تجمع كنند تا رسول خداr وفاطمه زهرا و ائمه بقيع را دسته جمعي زيارت كنيم .
زيارت، اگر از روي بصيرت و برپايه معرفت و محبت باشد، به زائر، ايمان كامل، اطمينان قلب، دعوت به خير، دفاع از حق، روحيه شهامت و شجاعت، درس همت و آمادگي شهادت در راه خدا را نويد ميدهد.
اذان نماز شب را كه يك ساعت قبل از اذان نماز صبح گفته مي شود از بلند گوهاي مسجد النبي r شنيديم. پس از غسل زيارت و وضو و پوشيدن لباسهاي مناسب زيارت و خوشبو نمودن خود با گامهاي آرام، همراه با ديگر زوار به سوي مسجد النبي r روانه شديم.
مرحوم شيخ محمد بهاري همداني در آداب زيارت قبور اولياي الهي ميفرمايد: زائران اهل بيت عصمت و طهارت بايد بدانند كه آنها مطلع بر حركات و سكنات زائرين، بلكه مطلع به خطورات قلبي آنان هستند، و لذا بايد كمال سعي در تضرع و ذل انكسار بنمايند. خصوصاً در حين دخول به مرقدهاي شريفه ايشان. همچنين، حواس خود را به طور تمام و كمال جمع نمايد كه تفرقه حواس و تشتت افكار باطل به منزله پشت كردن به امام است .
مولاي رومي ميگويد: اولياي خدا مانند بيم و اميد در دلهاي مردم جريان دارند. از اين رو، اسرار نهفته روحي جهان بر آنان پنهان نيست. در برابر آنان مراقب دل خود باشيد؛ زيرا دل آنان بر رازهاي نهفته آگاه است.
پيش اهل تن، ادب بر ظاهر است
كه خدا زيشان، نهان را ساتر است
پيش اهل دل، ادب بر باطن است
زآنكه دلشان بر سراير فاطن است
زيارت حضور عاشق در پيشگاه معشوق است؛ و چون اوصياي الهي محبوب خدايند، زيارت آنان جلوهاي از محبت خداي سبحان است .به همين جهت، زائران اهل بيت عصمت و طهارت ـ سلام الله عليهم ـ از رحمت واسعه خداوندي، و از فيوضات مادي و معنوي الهي بهرهمند ميگردند، و هيچ چيزي غير از گناهان نميتواند از نزول فيوضات ربوبي جلوگيري كند.
ورود به مسجد النبي از كوچهي بنيهاشم ، كه ديگر اثري از آن نيست ، از باب جبرئيل به مسجدالنبي r وارد شديم تا رسول خدا و فاطمه را زيارت كنيم ، همان مسيري كه عليu را به مسجد بردند وفاطمه با بازوي شكسته به دنبال عليu به مسجد رفت ، بالاي سر خانهي حضرت فاطمه براي زيارت ايستاديم آنجا كه دستهايش را بلند كرد تا امت پدرش را نفرين كند. كه با پيام عليu توسط سلمان از نفرين باز ايستاد.
وارد مسجد شدهايم . حضور نمازگزاران درمسجد قابل توصيف نبود بعضي نماز شب مي خواندند بعضي ديگر قرآن تلاوت مي كردند وعده اي هم منتظر اذان نماز صبح بودند.
اذان نماز صبح گفته شد ، امام جماعت به نماز ايستاد با جمله « استووا واعتدلوا صفوفكم » صفوف نماز جماعت منظم شد. بعد از نماز به زيارت پيامبر گرامي اسلام r وفاطمه زهرا پرداختيم. قبر شريف آنان در گوشهاي از مسجد النبي r قرار دارد .
مسجدالنبي
مسجدي كه پس از مسجدالحرام، شريفترين مسجد است؛ پيامبر دربارهي نماز خواندن در اين مسجد فرمود:
«صَلاةُ فِي مَسْجِدِي تَعْدِلُ اَلْفَ صَلاةٍ فِيمَا سِوَاهُ مِنَ الْمَسَاجِد ِالا الْمَسْجِدِ الْحَرام » .
زمين آن متعلق به دو يتيم از قبيله بني نجار بود. كه پس از خريداري تبديل به مسجد شد. گرچه مسجد در طول سالهاي متمادي بر آن افزوده يا بازسازي؛ شد ولي مرحله اول آن روضه ناميده شد كه رسولخداr در فضيلت آن فرمود: «مَا بَيْنَ قَبْرِي وَ مَنْبَرِي رُوضَةٌ مِنْ رِياضِ الْجَنَّةَ» .
مرحله اول : از برگ وتنه درخت خرما 35×30 متر7×6 ستون با احتساب اطراف (حد روضه منوره ).
مرحله دوم : از خشت وگل سال چهارم 35×30 متر7×6 (حد روضه).
مرحله سوم : 12×11 ستون درسال هفتم بعد از غزوه خيبركه عرض وطول آن مشخص است.
مرحله چهارم : سال هفدهم در زمان عمر كه كف آن را با ريگ وادي عقيق فرش كردند.
مرحله پنجم : سال 29 در زمان عثمان كه با سنگ حجاري شده منقش شد.
مرحله ششم : درسال88 در زمان وليد بن عبد الملك كه خانهي پيامبر و فاطمه كه آن روز در اختيار فاطمه صغري دختر امام حسينu بود را به زور گرفت وجزء مسجد كرد .
مرحله هفتم : درزمان عباسيها از سال 132تا 656 هجري درچند نوبت باز سازي شد .
مرحله هشتم: زمان عثمانيها در قرن 10 هجري سلطان سليمان عثماني و در قرن 13 سلطان عبدالحميد.
مرحله نهم : زمان عبدالعزيزسعودي 1373هجري .
مرحله دهم : زمان فهد بن عبدالعزيز در سال 1402 هجري (مسجد فعلي) داراي 41 درب 10 مناره 2104 ستون و مرحله يازدهم نيز (1427برابربا 1385) آغاز شده است .
روضهي شريف
قسمتي از مسجدالنبي يعني حد فاصل ميان منبر و قبر پيامبرr، به نام «روضه شريفه» شناخته ميشود. هر چند در تعريف محدوده روضه، اختلافاتي ميان علما و محققان وجود دارد. علماي شيعه دربارهي تعريف روضه بر اين باورند كه، روضـه از ديــوار محراب در جنوب ـ كه امـروزه بـا نـردههـاي فلـزي مشـخص است ـ آغـاز و در شـمال، بـه چهارمين ستون منتهي ميگردد؛ يعني يك ستون علاوه بر آن چه اهل سنت ميگويند و حد دوم آن در شرق داخل بيت پيامبر rو بيت فاطمه زهرا? است و در سمت غرب برابر منبر شريف ميباشد .
امام صادقu در روايت ديگري فرمود: «بهترين جاي مسجد پيامبر كه در آن نماز خوانده شود نزديك قبر آن حضرت است. پس هر گاه وارد مدينه شدي غسل كن، به مسجد برو، و زيارت خود را از قبر پيامبر آغاز كن، كنار آن بايست، بر پيامبر سلام بده و به رسالت و ابلاغ رسالت او گواهي بده و بر او زياد صلوات فرست، و هر چه خدا برايت گشايش دهد، در آنجا دعا بخوان» .
مرقد مطهر رسولخدا يكي از بهترين نقاط مسجد، مدفن رسول خدا rاست؛ به هنگام تأسيس مسجد، كه تا حدود نود سال پس از رحلت آن حضرت نيز سرپا بود. ابتدا حجرهاي براي سوده، پس از آن عايشه و در امتداد آن، حجرهاي براي حضرت فاطمه بنا گرديد. مورخان نوشتهاند كه رسول خداr در همان حجرهاي كه وفات يافت، مدفون شد. براساس آن چه كه اهل سنت روايت كردهاند، اين حجره همان حجرهي عايشه بوده كه حضرت در آن وفات يافت. احتمال ديگر آن است كه رحلت و دفن پيامبر در حجرهاي در ميان حجره عايشه و حجرهي حضرت فاطمهبوده كه آن حضرت براي استراحت در آن جا به سر ميبرده و اختصاص به هيچ يك از همسرانش نداشته است.
خانه و قبر فاطمهدر محفلي كه امام جعفر صادقu و نيز عيسي بن موسي عباسي حضور داشت، شخصي پرسيد كه حضرت فاطمه در كجا دفن شده است. عيسي گفت: در بقيع. آن شخص از امام سؤال كرد. حضرت فرمود: عيسي پاسخ تو را داد. آن شخص گفت: از شما ميپرسم و ميخواهم عقيده پدرتان را بدانم. حضرتu فرمود: ]دُفِنَتْ في بَيْتِهَا[ در خانهي خودش دفن شد.
ابونصر بزنطي از امام رضاu نقل كرده است كه از آن حضرت درباره محل دفن فاطمه زهرا سؤال شد. حضرت فرمود:
دُفِنَتْ في بَيْتَها فَلَمّا زادَتْ بَنواُمَيِّة فيِ الْمَسجِد صَارَتْ فِي الْمَسجِد[ : «حضرت در خانهاش دفن شد و زماني كه امويان مسجد را توسعه دادند، محل دفن در مسجد قرار گرفت» .
وجود همين روايت سبب شد تا علماي برجسته شيعه نظير شيخ صدوق، شيخ مفيد، شيخ طوسي، ابن طاووس و علامه مجلسي مدفن حضرت را خانه خودش بدانند؛ جايي كه اكنون در مسجد قرار گرفته است.
كليني با سند صحيح از امام موسي بن جعفرu آورده است كه فرمود :
«اِنَّ فاطِمَةَ صِدّيقَةٌ شَهيدةٌ» و شهيده بودن به خاطر ستمهايي است كه متحمل شد. چناچه كاشف الغطاء در قصيدهاي سروده است كه :
و َفِي الطُفوفِ سُقوطالسِبطِ مُنجَدِلا مِن سِقِطِ مُحسِنٍ خَلفُ البابِ مَنهَجِه.
و َبِالخِيام ضَرامُ النارِ مِن حَطَبٍ بِبابِ دَار اِبنَةَ الهادِي تَاْجَجِه.در كربلا حسين از اسب بر زمين افتاد، چنان كه محسن پشت در سقط شد، شعلههاي آتش كه در خيمه حسين افتاد، همان شعلههايي است كه در خانه دختر هادي را (فاطمه) در خود فرو برد .
منبر مسجد النبي :
در روايات زيادي نقل شده كه پيامبرe در آغاز با تكيه بر درخت خرمايي به ايراد خطبه ميپرداخت تا اين كه يكي از اصحاب پيشنهاد ساختن منبري را داد تا رسول خدا بر روي آن بنشيند و بدين وسيله، هم مردم او را ببينند و هم آن حضرت از ايستادن خسته نشوند.
نوشتهاند، زماني كه براي ايراد سخن روي منبر قرار گرفت، از آن درخت نالهاي برخاست . ستوني كه در محل آن بنا شد را، «حنانه» ميگويند. پيامبرe دستور داد تا آن درخت را در همان جا دفن كردند.
اين منبر بر اثر گذشت زمان از ميان رفت و قسمتي از آن در قرن ششم به عنوان تبرك مورد استفاده قرار ميگرفت در سال 654 در اواخر عمر عباسيها، مسجد نبوي آتش گرفت. و منبر سوخت. سوختهي منبر را در محلي دفن كردند كه اكنون منبر فعلي قرار دارد. منبر فعلي درسال 998ق ، توسط سلطان مراد عثماني فرستاده شدكه تاكنون باقي مانده است .
حياط مسجد :
نام 12 امام u وعشره مبشره و4 امام مذاهب اهل سنت دراطراف ديوارحيات نوشته شده است. اين نوشتهها در زمان عثمانيها صورت گرفته؛ زيرا آنان توجه خاصي به آنان داشتند ونام مهدي به گونه نوشته شده كه حيّ بودن آن مشخص است گرچه با شيوه خاصي اخيرا بين آن فاصله انداخته اند تا مشخص نباشد.
محراب مسجد النبيe
در زمان حكومت عمربن عبدالعزيز، در جايگاه نماز رسول خداe محرابي ساخته شد كه به عنوان محراب رسول خداe معروف است.
در سال 860 در داخل مسجد قديم، محراب عثماني منسوب به سلاطين عثماني كه درحال حاضر امام جماعت درآنجا مي ايستد ساخته شده است.
اُستُوانه يا ستونهاي مسجدالنبي
سقف مسجد بر ستونهايي قرار داشت كه علاوه برنگهداري از سقف، مورد استفاده رسول خداe و اصحاب نيز بود. از هر ستوني خاطرهي ويژهاي باقي مانده كه سبب شده است تا جنبه تبرك و تقدس به خود گيرد و با گرفتن نامهاي خاص، در تاريخ جاودان بماند. هر بار كه مسجد بازسازي ميشد، محل اين ستونها تغيير نميكرد، جز اين كه ستونهاي قديمي جاي خود را به ستونهاي جديد ميداد. هر يك از اين ستونها يادگار خاطرهي ويژهاي است كه درباره برخي از آنها توضيحاتي ميآوريم.
1- اُستُوانةُ الحَرَسْ
يكياز ستونهايمتبركمسجد، ستون حرس است. زيرا امام علي در كنار اين ستون مينشستند و از پيامبرe نگهباني ميدادند. همچنين نوشتهاند كه اين ستون، محل اقامهي نماز توسط امام عليu بوده است.
2- اُستُوانةُ التَّوبَة
ستون توبه يادآور خاطرهاي است دربارهي يكي از اصحاب رسول خداe به نام بشيربن عبدالمنذر انصاري مشهور به ابولبابه زماني كه در سال پنجم هجرت، احزاب مشرك، به مدينه يورش آوردند و در شمال مدينه با خندق روبرو شدند و به فكر اتحاد با يهوديان بني قريظه افتادند كه در قسمت جنوبي مدينه ساكن بودند و ميتوانستند با گشودن دروازههايشان، احزاب را به مدينه راه دهند. يهود بني قريظه با رسول خداe پيمان داشتند و به رغم اين پيمان با مشركان همراهي كردند پس از خاتمه حمله احزاب رسول خداe به سراغ بني قريظه رفت و آنان را در حصار گرفت.
به پيشنهاد بني قريظه، اَبُولُبابِه از طرف رسول خداe نزد بني قريظه رفت تا با آنان سخن بگويد وي از روي بيتوجهي به اشاره با آنان گفت: چون نقض عهد كردهاند مرگ در انتظار آنهاست اين سخن ميتوانست بنيقريظه را به دفاعي سخت در برابر مسلمانان وادار كند. ابولبابه كه خود متوجه خطاي خويش شده بود از قلعه بنيقريظه خارج شد و مستقيم به سوي مسجد رفت و خود را به يكي از ستونها بست و شروع به گريه و زاري كرد و نماز خواند تا اين كه خداوند توبه او را پذيرفت. اين ستون به خاطر همين نقل به نام ستون توبه معروف است.
3- اُستُوانَةُ الوُفُودْ
وُفود جمع وَفْد است، وفود يعني هيأتهاي نمايندگي قبايل مختلف براي اظهار اسلام كه تعداد آن را هفتاد و سه وفد گفتهاند.
يكي از كارهاي جاري رسول خداe ، ملاقات با سران قبايل براي آشنا ساختن آنان با اسلام و يا مذاكرات سياسي بود. آن حضرت، محلي را در مسجد به اين امر اختصاص داده بودند و هميشه در همان مكان، هيأتهائي را به حضور ميپذيرفتند. محل اين ملاقاتها در كنار ستوني از ستونهاي مسجد بود كه بعدها به نام »اسطوانةُالوُفُود« معروف شد و اكنون نيز همين نام را دارد. بعد از تبوك و اعلام برائت، از هر قبيلهاي نمايندگاني براي اظهار اطاعت قبيلهي خود و پذيرفتن اسلام نزد پيامبرe آمدند و تقريباً عمده قبايل در اين سال مسلمان شدند و به همين علت آن را سنةالوفود مينامند
4) اُسْتُوانَةُ السَرير
يكي ديگر از ستونهاي مسجد، محلي بود كه رسول خدا ايام اعتكاف را در آنجا به سر ميبرد. اين محل به عنوان جايي كه تخت رسول خداe بوده، شناخته شده است.
5) اُسْتُوانَةُ القرعه ، عايشه و مهاجرين
براي اين ستون، سه نام گفتهاند. نام »قرعه« از آن روست كه عايشه نقل كرد كه پيامبرe فرمود، در كنار اين ستون، زميني است كه اگر مردم اهميت آن را ميشناختند براي نماز خواندن در آن جا ميان خود قرعه ميانداختند. همچينن نامگذاري آن به »عايشه« از آن روست كه وي اين حديث را روايت كرده و فضليت آن را گوشزد كرده است. پس از آن به دليل اجتماع مهاجران در كنار آن، آن را استوانهي »مهاجرين« ناميدند.
6) اُسْتُوانَةُ الحنّانه
رسول خدا زماني كه هنوز منبر ساخته نشده بود، بر تنهي درخت خرمايي تكيه ميكرد و خطبه ميخواند. نوشتهاند: زماني كه براي آن حضرت منبر ساخته شد و براي ايراد سخن روي منبر قرار گرفت، از اين درخت نالهاي برخاست كه به همين دليل به ستوني كه در محل آن بنا شد، حنانه ميگويند. پيامبرe دستور داد: تا آن درخت را در همان جا دفن كردند. محل اين ستون در غرب محراب قرار دارد.
7) مقام جبرئيل
اين محل بدان جهت به عنوان مقام جبرئيل شناخته شده كه، ملك مُقرّب از آن جا بر رسول خداe وارد ميشد و خدمت آن حضرت ميرسيد. اين جا درِ ورودي خانهي حضرت فاطمه نيز بوده است كه اكنون در داخل حجرهي شريفه واقع است و قابل دسترسي نيست. در فضيلت اين استوانه كه در ضمن، باب خانه حضرت فاطمه نيز بوده، آمده است كه رسول خداe چهلروز صبحگاهان به كنار اين در ميرفت و خطاب به اهل خانه، كه امام عليu حضرت فاطمه و حسنين بودهاند ميفرمود: ]اَلسَّلامُ عَلَيكُم يَا اَهْلَ الْبَيْتِ[ و اين آيه را ميخواند:اِنَّمَا يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسِ اَهلَ البَيتِ وَ يُطَهَّرَكُم تَطْهِيراً . اين روايت در منابع مختلف اهل سنت نيز نقل شده است.
8) اُسْتُوانَةُ التَهَجُّد
در انتهاي ديوار شمالي خانهي فاطمه زهرا محراب تهجد قرار دارد. بر اساس برخي نقلها رسول خداe هر شب، وقتي همه مردم به خواب ميرفتند، در پشت خانهي حضرت عليu حصيري ميانداخت و نماز شب ميخواند.
9) اُسْتُوانَةُ المُخَلَّقه
مخلّقه به معناي معطر و از خَلوق مأخوذ است، خلوق به معناي عطر ميباشد و مخلقه ستوني بوده كه بر آن عود مينهادند و فضاي مسجد را معطر ميكردند. اين رسم از زمان مهدي عباسي وتوسط خيزران باب شد.
بعد از زيارت پيامبر اسلام وفاطمه زهرا به بقيع رفتيم تا ائمه بقيع را زيارت كنيم .
تاريخچهي بقيع
يكي از پرخاطرهترين مكانهاي مدينه، قبرستان بقيع است؛ جايي كه آن را پيش از آمدن پيامبرe »بقيعالغَرقَد « ميناميدند.
غرقد نوعي درخت است. بقيع پيش از اسلام، گورستان مردم اين شهر بود و پس از اسلام نيز به عنوان مهمترين گورستان شناخته شد. اين گورستان در طول قرون مختلف اسلامي، مدفن صحابه، تابعين و مهمتر از همه، چهارتن از امامان بوده و از اين رو محل زيارت تمامي زائران مدينهي منوره است.
وقتي وارد بقيع شديم چشممان به سه قبر افتاد ، يكي از آنها با چهار سنگ علامت گذاري شده بود كه قبر چهار امام يا ائمه بقيع نام داشت كه در آن زمان، آن محل، خانهي عقيل بوده است . و پشت خانهي عقيل ، محل گريهي حضرت فاطمه زهرادر سوگ پدرش بوده است. اين مكان در آغاز، خانهاي محقر، متعلق به آن حضرت بوده كه پس از آن به »بيت الاحزان« يا »قبة الحزن« شهرت يافته و فعلاً اثري از آن باقي نمانده است.
وقتي در پشت نردهها به قبر امامان? كه دركنار قبور ديگران قرار دارد مينگريستم ، فرازي از زيارت جامعهي كبيره را مناسب ديدم و شروع به خواندن آن نمودم .
«بأبي انتم وأمي ونفسي واهلي ومالي ، ذكركم في الذاكرين واسماؤكم في الأسماء واجسادكم في الاجساد وأرواحكم في الأرواح وأنفسكم في النفوس وآثاركم في الآثار وقبوركم في القبور فما احلي أسمائكم وأكرم أنفسكم وأعظم شأنكم وأجل خطركم وأوفي عهدكم وأصدق وعدكم».
پدر و مادر وخودم وخاندان ودارائيم فداي شما باد. ( اي سروران من گرچه ) ذكر شما در زبان ذكر كنندگان و نامهايتان در ميان نامها و پيكرتان با ساير پيكرها و روانتان درميان ساير روانها وجانتان كنار ساير جانها وآثارتان درميان آثار ديگران وقبرهاتان درشمار ساير قبرهاست ولي (شما را چه نسبت با ديگران، اي سروران من) چه شيرين است نامهايتان وبزرگوار است جانهايتان وبزرگ است مقامتان وبرجسته است منزلت و موقعيتتان و باوفاست عهدتان و راست است وعدهاتان .... ».
آري در يك مكان محدود چهار امام به ترتيبِ رحلت دركنار يكديگر مدفونند.
1. امام حسن مجتبي
اولين امامي كه در آن خانه دفن شد امام مجتبي بود. ريحانهي رسولخداe ، حسنبن عليu در پانزدهم رمضان سال سوم هجرت به دنيا آمد. وي و برادرش امام حسينu مورد علاقه شديد رسول خداe بودند و به عنوان فرزند آن حضرت شناخته ميشدند. امام حسنu علاقهمند بود تا در كنار جدش رسول خداe به خاك سپرده شود، اما مروانيان با همكاري شخصي كه ادعاي مالكيت زميني را داشت كه رسول خداe در آنجا مدفون شده بود، مانع اين كار شدند.
در جلوي آنها، عايشه بر شتري سوار بود و ميگفت: ابن عباس، ميخواهيد كسي را داخل خانه من كنيد كه من او را دوست نميدارم گفتم: ]وا سواتاه[ يك روز بر شتر سوار ميشوي و يك روز بر استر و ميخواهي نور خدا را فرونشاني و ميان رسول خدا و حبيب او حايل شوي پس او نزد قبر آمد و فرياد ميزد تا يك مو بر سر من هست، نميگذارم حسن را در اينجا دفن كنيد.
مروان اظهار ميداشت كه عثمان در دورترين جاي مدينه دفن شد و شما ميخواهيد حسن را در كنار پيامبرr دفن كنيد .
امام حسينu به خاطر توصيه برادر به عدم ايجاد درگيري، برادرش را در بقيع، كنار قبر جدهاش فاطمهي بنت اسد به خاك سپرد.
2. امام سجاد
دومين امامي كه در مدينه به شهادت رسيد امام سجاد بود. امام سجادu چهارمين امام شيعه، در سال 38 قمري متولد شد و دوران رشد خود را در عهد امامت امام مجتبيu و پدر خود حسين بن عليu سپري كرد. آن حضرت در كربلا حضور داشت، اما به دليل بيماري در جنگ شركت نكرد. پس از آن نزديك به سي و چهار سال؛ يعني تا سال 94 قمري، رهبري شيعه را برعهده داشت. آن حضرت از راههاي گوناگوني توانست شيعيان خالص را در اطراف خويش گرد آورد و راه را براي فرزندش امام باقرu باز كند. از مهمترين يادگارهاي امام سجادu دعاهاي آن حضرت است كه سرشار از مفاهيم عالي اخلاقي و عبادي و سياسي است و بخشي از آنها در صحيفهي سجاديه آمده است و پس از قرآن و نهج البلاغه، يكي از مهمترين متون ديني ما به شمار ميآيد.
امام سجادu در سال 94 قمري به تحريك عليبن عبدالملك مسموم گرديد و به شهادت رسيد و در كنار امام مجتبيu در بقيع مدفون شد.
3. امام باقرسومين امام شهيد در مدينه امام باقرu است .امام محمدباقرu پنجمين امام شيعه، در سال 58 قمري به دنيا آمد و تا سال 94 قمري در كنار پدرش در مدينه زندگي ميكرد. پس از رحلت پدر، رهبري شيعه را در دست گرفت. آن امام، در جلوگيري از تحريف عقايد ديني بسيار كوشيد و تلاش كرد تا با تربيت شاگردان فراوان، معارف اصيل اسلام را از تحريف امويان حفظ كند. امام باقرu را به دليل علم و دانش فراوانش، باقرالعلوم؛ يعني شكافندهي علوم لقب دادند. جابر انصاري، از آخرين صحابهي بر جاي مانده، سلام رسول خداe را به او رساند و امامu را بوسيد. امام در اوج نزاعهايي كه ميان عالمان مدينه بر سر مسائل اعتقادي و احكام فقهي در گرفته بود؛ خطوط روشني را در فقه و تفسير و سيره نبوي تبيين كرد كه تكيهگاه شيعيان در مذهب اصيل شيعه است. امام باقرu در سال 114 يا 117 قمري به تحريك هشام بن عبدالملك به شهادت رسيد و در كنار پدرش حضرت سجادu در بقيع مدفون شد.
4. امام صادقچهارمين امام شهيد درمدينه امام صادقu، رئيس مذهب جعفري است . امام صادقu كه ششمين امام معصوم است و مذهب شيعه با نام او به عنوان مذهب جعفري شناخته ميشود، در سال80 يا 83 قمري در مدينه به دنيا آمد و پس از رحلت پدر، رهبري فكري و سياسي شيعيان اصيل پيرو مذهب اماميه را بر عهده گرفت. آن حضرت تا سال 148 قمري در قيد حيات بود. در اين مدت نزديك به چهارهزار نفر شاگرد در محفل درسش حاضر شدند و از دانش آن حضرت بهره بردند. در دورهي اين امام نيز جز در چند سال نخست دولت عباسي، فشاري سخت بر شيعيان وجود داشت. منصور، دومين خليفه عباسي، نسبت به امام صادقu سخت كينه داشت و عاقبت نيز به نوشتهي مورخان در25 شوال سال 148 هجري، آن حضرت، به تحريك وي مسموم شد و به شهادت رسيد. امام صادقu در كنار جد و پدرش در بقيع به خاك سپرده شد.
5. قبر فاطمه بنت اسد
پايينتر از قبور ائمه چهارگانه، محل قبر فاطمه بنت اسد ميباشد.اين مادر از زنان بسيار محبوب نزد رسول خداe بود. وي آن اندازه عظمت داشت كه بنابر نقلهاي تاريخي به اندرون خانه كعبه رفت و امير المومنان uرا به دنيا آورد. فاطمه بنت اسد به عنوان همسر ابوطالب در سرپرستي رسول خداe شريك بود و پيامبر فاطمه بنت اسد را چون مادر خويش ميدانست.
وي از نخستين زنان مسلمان در مكه بود و پس از هجرت، همراه فرزندش عليu در مدينه زندگي ميكرد. زماني كه فاطمهي بنت اسد در سال سوم هجري رحلت كرد، رسول خداr به شدت متأثر و ناراحت شد. او فاطمه بنت اسد را در پيراهني از خود كفن كرد و پيش از دفن، خود در قبر او داخل شد. وقتي از حضرت rپرسيدند شما اين كار را براي هيچ كس نكرديد؟!
فرمود: «او بعد از ابوطالب مهربانترين فرد نسبت به من بود، پيراهنم را به او پوشاندم تا از لباسهاي بهشت پوشانده شود و در قبر او داخل شدم تا فشار قبر بر او آسان گردد».
سپس آن حضرت بر وي نماز گزارد و در حالي كه ميگريست، او را در قبر نهاد.
6 . قبر عباس بن عبدالمطلب
در همان قسمتي كه ائمه بقيع دفن هستند، با اولين نگاه قبري ديده مي شود كه متعلق به عباس عموي پيامبرe است ، او از مدافعان رسول خداr به شمار ميرفت. وي از اشراف مكه تلقي ميشد و روحيه اشرافي نيز داشت. در عين حال، پس از اين كه اسلام آورد و به دليل كمكي كه در جمع بنيهاشم به رسول خداe كرده بود و نيز به عنوان عموي آن حضرت، سخت مورد علاقه رسول خداe بود. وي بعد از رحلت رسول خداe به اميرالمومنانu وفادار بود و در رجب سال 32 هجري در روزگار عثمان بدرود حيات گفت. زماني كه عباسيان به قدرت رسيدند، عنايت خاصي به مقبرهي جدشان در بقيع داشتند و در زمان ناصر عباسي(575-622) كه گرايش زيادي به مذهب تشيع داشت، بقعهاي روي مقبره عباس و چهار امام ساختند.
بعد از زيارت قبور ائمه و مادر عليu و عباس عموي پيامبرr، به زيارت مدفونين ديگر دربقيع پرداختيم ، هر قبري را كه با علامت مشخص شده بود، يكي بعد از ديگري زيارت نموديم، ابتدا دختران پيامبرr را زيارت كرديم .
7. قبر بنات الرسول r
1. رقيه؛ كه همسر عثمان بن عفان بود و با او در مدينه زندگي ميكرد. وقتي جنگ بدر رخ داد، او به سختي مريض شد تا قبل از رسيدن رسول خداe به مدينه، در گذشت.
رسول خداe او را در بقيع دفن كرد.
2. ام كلثوم؛ كه پس از رقيه، او نيز به همسري عثمان بن عفان درآمد. وي در سال نهم هجرت درگذشت و در بقيع دفن شد.
3. زينب؛ پيش از بعثت، همسر ابوالعاص بن ربيع بود. پس از هجرت رسول خداe به مدينه، او در مكه نزد همسرش نگه داشته شد. ابوالعاص در جنگ بدر در كنار مشركان شركت كرد و اسير شد. همسرش زينب گلوبند خود را به عنوان فديه وي فرستاد. رسول خداe فرمود تا گلوبند را پس فرستادند و ابوالعاص را نيز به شرطي آزاد كرد كه همسرش را طلاق دهد و راهي مدينه كند و بدين ترتيب زينب به رسول خداe ملحق شد. چند سال بعد، ابوالعاص ايمان آورد و مجدداً با زينب ازدواج كرد. زينب در سال هشتم هجرت در گذشت.
بعد از زيارت دختران پيامبرe به زيارت همسران آن حضرت رفتيم .
8 . قبر همسران رسول خدا
بيشترِ همسران آن حضرت، در بقيع و در كنار يكديگر دفن شدهاند. همسران آن حضرت كه در بقيع دفناند عبارتند از: زينب فرزند خزيمه(متوفاي سال4 هجري قمري)، ماريه قبطيه(متوفاي سال16) هديهي حاكم مصر به رسول خداe، زينب بنت جحش دختر عمهي رسول خداe كه پس از اين كه از زيد جدا شد همسر پيامبر گرديد (متوفاي سال20)، ام حبيبه دختر ابوسفيان (متوفاي سال 42 يا 44)، حفصه دختر عمر (متوفاي سال 45)، سوده بنت رمعة بن قيس كه پس از خديجه به عقد آن حضرت درآمد (متوفاي سال 50 يا 54)، صفيه دختر حُيّي بن اخطب يهودي (متوفاي سال50)، جويريه بنت حارث(متوفاي سال 50 يا 56)، عايشه بنت ابوبكر(متوفاي سال 57 يا 58).
از ديگر همسران پيامبر غير از حضرت خديجه مادر حضرت فاطمه زهرا كه در حجون مكه دفن است، امسلمه در باب صغير شام مدفوناست.
ام سلمه (متوفاي سال 61) از بهترين همسران رسول خداe پس از خديجه بود و در سالهاي بحران، از حاميان ولايت اميرالمومنانu بوده است.
و ميمونه بنت حارث(متوفاي سال 63 هجري) كه در سفر عمرة القضاء با واسطهي عباس ابن عبدالمطلب به همسري رسول خدا در آمد در سرف، پنج كيلومتري مسجد تنعيم دفن است.
ازدواج رسول خداe بر مبناي خاصي استوار بود ابتدا با خديجه? ازدواج كرد و حدود 25سال با او زندگي نمود و تا او زنده بود همسر ديگري را اختيار ننمود. خديجه در سن 65 سالگي، سال دهم بعثت وفات يافت ودر قبرستان حجون دفن شد پيامبرe پس از خديجه و بعد از هجرت، زناني را اختيار نمود كه هدف از اين ازدواجها، برخي براي كسب نيرو و زياد شدن مسلمانان بود و برخي براي مصون ماندن از شر طايفهي آنان و برخي براي تأمين مخارج آنان و برخي براي تثبيت عملي حكم شرعي، تا سنت جاهلي نابود گردد.
بعد از زيارت همسران پيامبر به زيارت قبر عقيل و قبر عبدالله بن جعفر رفتيم .
9. قبرعقيل بن ابيطالب و عبدالله بن جعفر
عقيل فرزند ابوطالب و بيست سال بزرگتر از امير المومنانu بود و از نَسَبشناسان معروف زمان خويش شمرده ميشد. وي خانهاي در نزديكي بقيع داشت و در همان خانه مدفون شد.
عبدالله فرزند جعفربن ابيطالب است. جعفرu يكي از نخستين مسلمانان در شهر مكه بود كه در جريان هجرت مسلمانان به حبشه، از طرف پيامبرe به سرپرستي مهاجران برگزيده شد. وي در سال هفتم هجرت به مدينه بازگشت و در غزوه موته به عنوان فرمانده اول مسلمانان شركت كرد و در همان جنگ به شهادت رسيد. در اين وقت بود كه رسول خداe فرزند او، عبدالله را در آغوش گرفت و دربارهي جعفر فرمود: خداوند عوض دستان او ـ كه قطع شد ـ دو بال به وي خواهد داد كه در بهشت همراه فرشتگان پرواز كند. به همين دليل آن حضرت را جعفرطيار ناميدهاند. در حال حـاضـر، قبر وي، از مزارهاي مهم (در موته ـ واقع در كشوراردن ـ به شمار ميآيد).
فرزند وي عبدالله در آن زمان كودكي خردسال بود و پيامبرe در حق وي بسيار محبت كرد.
پس از رحلت پيامبرr عبدالله همچنان شخص محترمي بود و همسر حضرت زينب، دختر عليبن ابي طالبr و نور ديدهي فاطمهي زهرا شد. عبدالله پس از كربلا، به عنوان يكي از شخصيتهايبرجسته مطرح بود و بهدليل بخششهاي فراوانش به صفت »جواد« شهرت يافت. زماني كه وي در گذشت، او را در كنار عمويش عقيل دفن كردند.
بعد از زيارت عقيل و عبدالله به زيارت قبري رفتيم كه ابراهيم نام داشت كه بايد دركنار عثمان بن مظعون دفن شده باشد.
10. قبر ابراهيم وعثمان بن مظعون
تنها فرزندي كه در مدينه نصيب رسول خداe شد، ابراهيم بود كه از مادري به نام ماريه قبطيه به دنيا آمد. اين زن توسط حاكم مصر به رسم هديه براي رسول خداe فرستاده شد. ابراهيم در ذيحجه سال هشتم هجرت چشم به دنيا گشود و با تولد او موجي از شادي و سرور مدينه را فرا گرفت.
ابراهيم پس از آن كه شانزده يا هجده ماه از عمرش گذشت، از دنيا رفت و رسول خداe را سخت اندوهگين كرد. حضرت فرمود او را در كنار صحابي صالحش عثمان بن مظعون دفن كنيد . عثمان بن مظعون سرپرست اولين گروه مهاجر به حبشه بود . وي در مكه به پيامبرe گرويد، سپس به حبشه هجرت كرد و پس از مهاجرت به مدينه در جنگ بدر حضور يافت و آن گاه درگذشت.
مسير زيارتي را در بقيع ادامه داديم تا به مقبرهي شهداي احد و حرّه رسيديم.
11. شهداي اُحد و حرّه
الف) شهداي احد، همان زخميهاي جنگ احد هستند كه در مدينه به شهادت رسيدند و در بقيع دفن شدند.
ب) شهداي حره ، چون هجوم سپاه شام به مدينه از طريق حره واقم صورت گرفت اين واقعه به فاجعه حره مشهور گرديد.
در سال 63 هجري مردم مدينه به دنبال سخنراني حماسي عبدالله بن حنظلهي غسيل الملائكه و چند نفر از بزرگان مدينه بعد از بازگشت از سفر شام، بر ضد حكومت بني اميه قيام كردند. وقتي شورش مردم مدينه را به يزيد گزارش دادند، مسلم بن عُقبه را با لشگري انبوه، براي سركوبي نهضت به مدينه اعزام كرد. سرانجام شورشيان شكست خوردند، سران نهضت كشته شدند، مسلم به مدت سه روز دستور قتلعام مردم و غارت شهر را صادر كرد. دراين حادثه امام سجادu با خاندانش به ينبع رفت. ابن عباس و محمد حنفيه به مكه رفتند. ابوسعيد خدري كه در 12 غزوه شركت داشت اعدام شد. و در بقيع، پايينتر از قبر حليمه سعديه دفن شد.
بعضي از شهداي واقعه حره در بقيع دفن شدهاند و بقيه در قبرستاني در شمال شرقي مسجد النبيr در محله عبد الاشهل كه اينك متروكه ميباشد، دفن گرديدهاند.
12. قبر اسماعيل بن جعفراالصادقu
در كنار قبور شهداي احد و حره محلي به نام قبر اسماعيل قرار دارد . و به آن علّت كه جسد تسط وهابيون از جاي ديگري به اين مكان انتقال يافته، علامتي ندارد.
گويند در سال 55 كه خيابان غربي بقيع را تعريض ميكردند جسد سالم پيدا شد كه معروف شد جسد اسماعيل است و آن جسد را در نزديكي شهداي حرّه و اُحد دفن نمودند.
اسماعيل فرزند بزرگ امام صادقu بود كه ده سال پيش از پدر درگذشت. قبل از درگذشت وي، تصور عمومي شيعيان آن بود كه وي جانشين امام صادقu خواهد بود و حتي پس از مرگش برخي از شيعيان به رغم تأكيد امام صادقu بر رحلت فرزندش، مرگ وي را باور نكردند، بعضي او را امام غايب و بعضي امامت را در ميان فرزندان او دانستند، اين فرقه بعدها به (فرقهي اسماعيليه) شهرت يافتند و در مصر دولت فاطمي را تأسيس كردند.
13. حليمهي سعديه
در نزديكي نردهها وبالاتر از قبر عثمان بن عفان قبر حليمهي سعديه قرار دارد.
حليمهي سعديه دايه رسول خداست كه دو سال پيامبرr را شير داد و سه سال هم از او پرستاري نمود و او را در هواي پاك منطقهي جعرانه، در قبيلهاي اصيل و فصيح عرب پرورش داد.
14. قبر عاتكه و صفيه و ام البنين
وقتي كه از زيارت مدفونين در بقيع به بيرون بقيع هدايت ميشديم ، داخل بقيع در كنار نرده سه قبر دركنار يكديگر مشاهده ميشود كه عبارتاند از:
عاتكه: دختر عبدالمطلب و عمهي رسول خداe بود. وي همان كسي است كه در مكه و پيش از جنگ بدر، خوابي به اين مضمون ديد كه «قريش جگر گوشههايش را از دست ميدهد». وقتي خبر اين خواب در آستانهي رفتن سپاه قريش به بدر مطرح شد، ابوجهل آن را مورد تمسخر قرار داد. از قضا در نبرد بدر، قريش سروران خود و از جمله همين ابوجهل را از دست داد.
صفيه: دختر ديگر عبدالمطلب و عمهي رسول خداe بود. وي از زنان با شهامت صدر اسلام بود و در جريان جنگ احزاب، در داخل شهر، يك يهودي را، كه براي يهوديان بنيقريظه جاسوسي ميكرد، به قتل رساند. اكنون قبرهاي اين دو خواهر در كنار ديوار غربي بقيع قرار گرفته است.
ام البنين، همسر حضرت عليu بود. عليu به برادرش عقيل توصيه كرد كه زني براي من انتخاب كن كه از شجاعان، زاده شده باشد چون ميخواهم از او فرزند شجاع به دنيا بيايد.
عقيل، ام البنين را انتخاب كرد. چهار پسر از اين زن به دنيا ميآيد كه همه آنها در كربلا در ركاب اباعبداللهu به شهادت ميرسند. ام البنين در حادثه كربلا در مدينه بود. خبر شهادت فرزندانش را در مدينه شنيد. براي پسرهايش ندبه و گريه ميكرد، گاهي سر راه عراق و گاهي در قبرستان بقيع مينشست و ندبههاي جانسوزي ميخواند. زنها هم دور او جمع ميشدند:
از جمله ندبههايش اين است:
لا تَدْعُوِنِّي وَ يْكِ اُمَّ الْبَنِينِ
تَذَكَّرِينِي بِلَيُوث الْعَرِينِ
كانَتْ بَنُونَ لِي اُدْعَي بِهِم
وَ الْيَوم اَصْبَحتُ وَلامِن بَنيِن
گاهي همهي فرزندانش و گاهي فرزند ارشدش را بالخصوص ياد ميكرد. مرثيهاي دارد راجع به اباالفضل العباسu اين مادر داغدار در آن مرثيههاي جانسوز خودش اين گونه ميخواند:
يا مَن رَأيَ الْعَبّاس كَرَّعَلي جَماهِيِر النَّقَد
وَ وَرأَهُ مِن اَبناهِ حيدَر كُلّ لَيثٍ ذِي لِبَد
اَنْبَئْتُ اَنَّ ابْنِي اُصِيبَ بِرَأسِهِ مَقطُوعُ يَد
َويْلِي عَلي شِبْلِي اَمَالَ بِرَأسِهِ ضَربُ الْعَمَد
لُو كانَ سَيفُكَ فِي يَدَيكِ
لَمَا دَنَي مِنْهُ أَحَد
بعداز زيارت بقيع، براي صرف صبحانه واستراحت به هتل بازگشتيم . به اعضاي كاروان گفته شد كه هر وقت كه خواستند ميتوانند جهت زيارت و نماز به مسجد النبيr بروند .
بعد از آشنايي مختصر با مدينه و شركت در جلسات احكام و مناسك، آماده شديم تا براي زيارت و نماز مجدداً به مسجد النبيr برويم ، وارد مسجد شديم، بعد از زيارت و نماز مغرب، به زيارت اماكن اطراف مسجد النبيr رفتيم، ابتدا از محله بنيهاشم شروع كرده و محل زندگي بنيهاشم مخصوصاً امامان معصوم و خاندان آنان را از روي تخمين مشاهده نموديم سپس قبر پدر پيامبر r را زيارت نموديم .
قبر عبداللهu پدر رسول خداr
عبداللهu پدر رسول خداe همراه كاروان بازرگاني قريش در حال بازگشت بود كه در يثرب بيمار شد و در ميان بستگان خود در آن جا بستري گرديد، افراد كاروان خبر بيماري او را به مكه آوردند، عبدالمطلبu، حارث را مأمور كرد كه به يثرب برود و برادر خود را به مكه بياورد. او وقتي وارد يثرب شد، اطلاع يافت كه عبداللهu در گذشته و او را همان جا به خاك سپردهاند.
قبر عبدالله پدر رسول خداe در توسعهي جديد مسجد، در محل درب ورودي باب السلام فعلي مسجد النبيe قرار گرفته است.
مسجد غمامه يا مسجد مصلّي
بعد از اين كه به خاطر ممانعت وهابيها از دور، قبر عبداللهu زيارت نموديم، به سوي مسجد غمامه و امام عليu رفتيم .
حدود سيصدمتري مسجدالنبيe در جنوب غربي آن، چهار مسجد وجود دارد كه مهمترين آنها مسجد غَمامه و مسجد علي بن ابي طالبu است.
ميدان وسيعي كه مسجد غمامه و چند مسجد ديگر در آن قرار گرفته، »مناخِه «نام داشته است. مناخه محل فرود شتران بود. اين ميدان وسيع در كنار شهر، از زمان رسول خداe محل اقامهي نماز عيد بوده و هر سال، آن حضرت، در جايي از آن به نماز ميايستادند؛ از جمله محلي كه در سالهاي پاياني عمر خويش در آن جا نماز عيد و نماز باران اقامه كرد؛ جايي است كه امروزه به نام مسجد مصلي يا مسجد غمامه شناخته ميشود. اقامهي نماز باران در اين مصلّي، سبب شد تا پس از استجابت دعاي پيامبرe و مسلمانان، مسجد موجود به نام «مسجد غمامه» يا «مسجد ابر» نامگذاري شود.
مسجد امام علي بن ابي طالبu
در محل مناخه؛ يعني مصلاي بزرگ عيد و در فاصلة سيصد متري مسجدالنبيe و 122متري مسجد غمامه، مسجدي است با نام «مسجد علي بن ابي طالبu». اين جا محل اقامهي نماز عيد توسط امام عليu است؛ آن هم زماني كه عثمان در محاصرهي مخالفانش بود و آن حضرت نماز را اقامه كرد. درِ مسجد بسته بود و نتوانستيم در آن، نماز تحيت بخوانيم. بعد از آن روانه مكاني شديم سقيفهي بني ساعده نام داشت.
سقيفهي بني ساعده
سقيفه به بناي مسقفي گفته ميشود كه داراي ايوان است. برخي از طوايف يا همهي آنها، سقيفهاي داشتهاند كه براي كارهاي عمومي و جلسات، از آن استفاده ميكردهاند. مثل دارالندوهاي كه قصي بن كلاب براي قريش در مكه درست كرد.
سقيفهي بنيساعده، متعلق به طايفهي بنيساعدة بن كعب بن خزرج بود و در نزديكي مسجدالنبيr قرار داشته كه به دليل وقوع رخداد تاريخي بيعت ابوبكر از شهرت تاريخي برخوردار است.
سقيفه، در سمت غرب مسجد نبوي بود. سعد بن عباده كه كانديداي انصار براي خلافت بود، در نزديكي آن زندگي ميكرد.
سقيفه در يك مثلثي ميان شارع سلطانه، شارع مناخه و شارع السحيمي قرار داشته است.
در نهجالبلاغه خطبه 67 دربارهي رخداد سقفيه آمده است: هنگامي كه اخبار سقيفه بعد از وفات رسول خداr به امامu رسيد. امامu پرسيد انصار چه گفتند؟ پاسخ دادند: انصار گفتند: زمامداري از ما انتخاب شود و زمامداري از شما. امامu فرمود: چرا در برابر آنها استدلال نكرديد كه پيامبرe درباره آنان فرمود: با نيكان آنها به نيكي رفتار كنيد و از بدان آنها در گذريد. حاضران عرض كردند: اين چه دليلي بر ضد آنها ميشود؟ امامu فرمود: اگر حكومت در ميان آنها بود، سفارش دربارهي آنها معنا نداشت. سپس فرمود: قريش به چه چيز استدلال كردند؟ عرض كردند: دليل آنها اين بود كه آنها از شجرهي رسول خدا هستند. فرمود:]اِحْتَجَّوا بِالشَّجرَةِ وَ اَضَاعُوا الثَّمَرَةِ [آنها به شجره استدلال كردند اما ثمره را ضايع نمودند.
با ديدن محل سقيفهي بني ساعده، زيارت دوره آن شب تمام شد. بعضي به مسجد رفتند، تا در نماز عشاء شركت كنند وبعضي كه نماز عشاء را خوانده بودند به هتل رفتند.شب بعد نيز پس از نماز مغرب به سوي مسجد اجابه رفتيم.
مسجد الاجابه (مباهله)
اين مسجد در فاصلهي چهارصد متري شمال شرقي بقيع و پانصد و پنجاه متري مسجدالنبيe در كنار شارع ستين ـ شارع ملك فيصل ـ قرار دارد. يكي از طوايف قبيلهي اوس، بنو معاوية بن مالك بود كه پس از پذيرفتن اسلام، در ميان خانههاي خود مسجدي بنا كردند و گفته شده كه پيامبرe در آن جا نماز گزارد و دعا كرد وچون دعايش مستجاب شد (امتم را با قحطي نابود نكن و دشمن را بر آنان مسلط ننما)، «مسجد الاجابه» شهرت يافت. در منابع شيعه ازآن به «مسجد مباهله» ياد شده است؛ زيرا بنا بود در آن جا مباهله صورت گيرد.
قرآن كريم درسوره آل عمران آيه 61 ميفرمايد: ]فَمَن حاجَّكَ فيه مِن بَعدِ ما جاءَكَ مِنَ العِلم فقُل تَعالوا نَدعُ أبنائَناوأبنائَكُم ونِسائَناوَنِسائَكُم واَنفُسَنا واَنفُسَكُم ثُمَّ نَبْتَهِل فَنجْعَل لَعنَةََ الله عَلَي الكاذِبيَن[ .
مباهله از ماده بَهَلَ به معناي رها كردن است و ابتهال به معني تضرع و واگذاري كار به خدا است و در اصطلاح به معناي نفرين كردن دو يا چند نفر، همديگر را در پيشگاه خدا كه دروغگو رسوا و مجازات گردد. و اين در صورتي است كه استدلالات منطقي سودي نداشته باشد. شأن نزول اين آيه به اتفاق فريقين در رابطه با مناظره نصاراي نجران با رسول خداr است كه آنان در اين كه حضرت عيسيu، اقنومي از اقانيم ثلاثه است، پاي ميفشردند و توصيف وحياني قرآن را دربارهي عيسيu كه بندهي پارساي خدا و پيامبر است، قبول نداشتند. تا اين كه حضرت به آنان پيشنهاد مباهله داد.
حضرت رسولr، براي انجام مباهله دست حسنين? به دست گرفت و به همراه حضرتِ فاطمهي زهرا? پشت سر آن حضرت و امير المؤمنينu در آخِر، حركت نمود.
در نهايت، چون آنان صدق و اخلاص پيامبر rو همراهانش را مشاهده كردند از عقوبت الهي بيمناك گشتند و از مباهله منصرف شدند و با پيامبرr صلح نموده و درخواست كردند كه به دين خود باقي بمانند و جزيه بپردازند و حضرت پذيرفت.
مسجد و مشربهي ام ابراهيم
شيعان مدينه به جعفري مشهورند؛ گرچه به شيعيان نخاوله نيز خوانده ميشوند. اينان در عوالي شارع علي بن ابيطالب زندگي ميكنند كه مشربهي ام ابراهيم و باغ سلمان در آن جا قرار دارد . و به تازگي در يك باغي كه متولي ان شيخ عمروي رهبر شيعيان مدينه است، مسجدي بنا شده كه به نام مسجد يا حسينيهي شيعيان يا شيخ عمروي شناخته ميشود . ابتدا به زيارت مشربه رفتيم.
عقبة بن خالد گويد از امام صادقu پرسيدم: ما مساجدي را كه پيرامون مدينه هستند، زيارت ميكنيم، از كدامين مسجد آغاز كنيم بهتر است؟ فرمود: از مسجد قبا آغاز كن و در آن زياد نماز بخوان؛ زيرا آن نخستين مسجد در اين منطقه است كه رسول خداr در آن جا نماز خواند. پس از آن، به مشربهي امّ ابراهيم برو و در آن جا نماز بگزار؛ زيرا آن جا مسكن دوم پيامبرr خدا و محل نماز او است.
ولي پس از تسلّط وهابيان بر حجاز، مشربهي امّ ابراهيم نيز مانند حرم ائمه و ساير بقاع متبرّكه، منهدم و ديگر اثري از مشربه و محلّ مسكن پيامبرr و مسجد آن ديده نميشود .
فيروز آبادي مينويسد: مشربه (به فتح و ضم راء) به زمين نرمي گفته ميشود كه هميشه سر سبز است. و همچنين به معناي غرفه و محلّ مرتفع و به صفّه و سكّو نيز گفته ميشود.
«مشربهي امّ ابراهيم» در ميان مردم به باغ خرمايي اطلاق شده كه در خارج از شهر مدينه بوده و به رسولاللهr تعلّق داشته است و در نقطهي مرتفعي از اين باغ، غرفهاي بوده كه پيامبر آن را براي زندگي كنيز خود «ماريهي قبطيه» اختصاص داد و او را به اين محل منتقل كرد و ابراهيم، فرزند آن حضرت در همين محل از ماريه متولد شد و از دنيا رفت. ماريه، پس از رسول خدا نيز تا پايان عمرش(15هجري) در مشربه، به زندگياش ادامه داد و در همان غرفه از دنيا رفت.
اين باغ، پيشتر، از آنِ شخصي يهودي، به نام «مخيريق» بود و با وصيت او، به رسولاللهr منتقل شد.
مخيريق، (به ضم اول و فتح ثاني به صيغه تصغير )كه از يهوديان بنينضير مدينه و از عالمان و ثروتمندان آنها بود، به هنگام جنگ اُحد، اقوام و عشيرهي خويش را جمع كرد و به آنان گفت: اي يهوديان! شما ميدانيد كه محمدr همان پيامبري است كه ما و پدرانمان در انتظار ظهورش به سر ميبرديم و اكنون نصرت و ياري او برهمه واجب است. پس بهپا خيزيد و از وي در مقابل دشمنانش دفاع كنيد. گفتند: امروز يوم سبت و شنبه است. (كه به عقيده آنها در اين روز جنگ جايز نبود) مخيريق در پاسخ آنان گفت: واي بر شما! ديگرسبتي نيست و دين يهود با آمدن پيامبر اسلام منسوخ گرديد. او وقتي ديد دعوت وموعظهاش در همكيشانش مؤثر واقع نميشود، خود آماده جنگ با مشركان مكه شد و به هنگام حركت به اُحد اين گونه وصيت كرد كه: اگر من در اين جنگ كشته شدم همه ثروتم از آنِ محمد است و هر گونه صلاح بداند تصرّف خواهد كرد. او سرانجام در جنگ اُحد به شهادت رسيد و پيامبرr پس از شهادتش فرمود: «مُخَيرِيق خَيرُ يَهُود».
بدين گونه، املاك و باغهاي «مخيريق» كه هفت قطعه و از جمله، مشربه بود، در اختيار رسول اللهr قرار گرفت و آن حضرت اين باغها و نخلستانها را، كه در تاريخ به عنوان «حوائط سبعه» معروف شده است. (جمع حائط، باغ خرما ) و همين حوائط بود كه پس از رحلت آن حضرت، همراه با فدك ـ كه مورد ادعاي حضرت زهرا و مورد انكار خليفه اول بود ـ در اختيار دختر پيامبرr قرار گرفت. و چون ماريه در آن سكونت داشته ظاهرا مورد تعرض قرارنگرفت.
امّ ابراهيم كيست؟
رسول خداr در ذيقعده سال ششم هجرت، پس از مراجعت از حديبيّه، نامههايي به برخي از سلاطين و سران كشورهاي مختلف فرستاد و آنها را به توحيد خداوند و پذيرش اسلام فرا خواند; از جمله، نامهاي به وسيله يكي از اصحابش، به نام «حاطب بن ابي بلتعه» به «مقوقس» پادشاه اسكندريه فرستاد و در اين نامه او را به قبول اسلام دعوت فرمود. مقوقس گرچه اسلام را نپذيرفت، ليكن با احترام و ادب كامل نسبت به نامهي پيامبر خداr و مراعات با پيك آن حضرت، هنگام دريافت نامه گفت: از اين پيام عطر خير و نيكي استشمام ميشود. آن گاه فرمان داد آن نامه در صندوقي از عاج حفظ شود و به همراه پاسخ اين نامه هدايايي براي رسول خداr فرستاد و از جمله اين هدايا كنيزي بود به نام «ماريه، دختر شمعون» و كنيز ديگر به نام «سيرين» خواهر او. پس از ورود اين دو خواهر به شهر مدينه رسول اللهr، آنها را به بانويي به نام امّ سليم تحويل داد و در خانهي او به ديدارشان رفت و آنها را به اسلام دعوت كرد و هر دو خواهر، كه از آگاهي بالايي نسبت به مذهب و عقيده خود برخوردار بودند، در همان خانهي اسلام را پذيرفتند و در تاريخ، از بانوان با فضيلت و متعهّد صدر اسلام به حساب ميآيند. پيامبرr سيرين را به حسّان بن ثابت، شاعر خويش هديه كرد، و حسان از وي داراي فرزندي به نام عبدالرحمان شد. پيامبرr ماريه را براي خود نگهداشت و از وي داراي فرزندي به نام ابراهيم شد.
باغ سلمان يا مسجد قفير
قفير نام محلي كوچك در بخش عالي مدينه است. در خيابان علي بن ابيطالبu، پس از مستشفي الزهراء، قبل از پمپ بنزين دركنار مدرسه امام حسينu باغ سلمان واقع است .
گفته شده كه رسول خداr به سلمان فرمود : زميني را آماده كن تا درآن برايت خرما بكارم. ثمرهي آن درخت خرما امروزه به خرماي عجوة معروف است .
در مدّت هفتهاي كه در مدينه بوديم، يك روز نوبت زيارت دوره داشتيم ،نوبت زيارت دوره فرا رسيد سوار بر اتوبوس شديم. ابتدا به زيارت شهداي احد دركنار كوه احد رفتيم . همان شهدايي كه پيامبرr دربارهي آنان فرمود:
«هؤُلاء شُهداءُ، فَآتُوهُم وَ سَلِّمُوا عَلَيهِم وَ لَمْ يُسَلِّم عَلَيهِم أحَدٌ ما قامَتِ السَّماواتُ و الاَرْض الا رَدُّوا عَلَيهِ: اينان شهيدان هستند، نزد آنان برويد و بر آنان درود بفرستيد. تا زماني كه آسمان و زمين بر پا است، هيچ كس بر آنان سلام ندهد، جز آن كه پاسخش را بدهند« .
پس از فرمايش پيامبرr، فاطمهي زهرا، هر هفته به زيارت قبر حمزه و ساير شهداي احد ميرفت و پس از رحلت رسول خداr نيز روزهاي دوشنبه و پنجشنبه قبر حضرت حمزه و ديگر شهداي احد را زيارت ميكرد و مكانهاي شهدا را به اطرافيانش نشان ميداد. درختي را كه در مسير حضرت زهرابود، بريدند تا در رفت و بر گشت از سايهي آن استفاده نكند.
گفته شده است كه درسال 49 هجري به دستور معاويه درمنطقه احد قناتي حفر نمودند ومجراي آن را قبور شهداء قرار دادند كه جسد حمزه وعبدالله پدر جابر وعمروبن جموح را سالم يافتند كه اين عظمت و مشاهدهي فاجعه بدن حمزه به دست مادر معاويه باعث شد كه از نبش قبور شهداء منصرف شوند.
منطقهي احد
كوه احد در فاصله پنج و نيم كيلومتري مسجد نبوي واقع شده است. در جنوب غربي كوه احد، باغهاي نخل و زمينهاي زراعي فراواني وجود دارد كه در نهايت به وادي عقيق منتهي ميشود.
كوه رمات يا جبل عينين
كوه كوچكي كه در جنوب اُحُدْ واقع شده و قبر حضرت حمزه و ديگر شهداي احد ميان آن و كوه احد فاصله انداخته است؛ كوه عينين ورمات نام دارد. نامگذاري اين كوه به »عينين«؛ »دو چشمه«، از آن روست كه در كنار آن وادي، قنات قرار داشته است. اين كوه درسمت چپ سپاه اسلام قرار داشت كه با استقرار تير اندازان روي آن باعث جلوگيري از نفوذ دشمن ميشد. زماني كه تيراندازان اين مكان را ترك كردند؛ دشمن با دور زدن كوه رمات از پشت، بر مسلمانان يورش بردند و آن فاجعهي تاريخي رخ داد.
مقبرهي حمزهي بن عبد المطلب
حمزه ، فرزند عبدالمطلب، عموي رسول خدا rبود. او زماني به پيامبر rايمان آورد كه حضرت تحت فشار مشركان و اهانت و تمسخر آنان، در مكه قرار داشت. حمزه پس از گرويدن به اسلام، با شهامت در برابر مشركان ايستاد و اهانت به رسول خداr را اهانت به خود تلقي كرد و مانع از آزار و اذيت مشركان به آن حضرت ميشد. پس از هجرت، حمزه به مدينه آمد و فرماندهي نخستين نيروهاي مهاجم به مشركان را برعهده گرفت. وي در جنگ بدر، شمار فراواني از مشركان را به هلاكت رساند؛ به گونهاي كه هند، همسر ابوسفيان، كينة وي را به دل گرفت و وحشي را واداشت تا در احد به كمين حمزه بنشيند و در موقع مناسب، با نيزه وي را به شهادت برساند. او نيز چنين كرد. آن گاه هند بر جنازهي حمزه آمد، سينهي او را شكافت و جگر او را بيرون آورد.
رسول خداr در شهادت حمزهu، كه از چهرههاي شاخص اصحاب بود، بسيار غمگين شد و بر هر شهيدي كه نماز ميخواند دستور ميداد تا پيكر حمزه را نيز در كنار آن شهيد قرار دهند و نماز ميخواند و به او لقب سيدالشهدا داد و از زنان مدينه خواست تا براي او مجلس عزا برپا كنند.
شهداي ديگر احد
به جز حمزه، نزديك به هفتاد نفر از مهاجر و انصار، در احد به شهادت رسيدند.
از جمع شهداي احد، تنها قبر حمزه و عبدالله بن جحش بن رباب اسدي، مشخص است. در حال حاضر، مقبرة الشهداي احد مكانهاي بسيار مقدس و زيارتگاههاي عمومي شهر مدينه است كه تقريباً همهي زائران مدينه، به زيارت آن جا نيز ميآيند. در ميان آنان، چهرههاي برجستهاي بودند، مانند:
مَصعَبِ بن عُمَير، مصعب بسيار شبيه به رسول خداr بود و زماني كه به شهادت رسيد، قاتل وي گمان كرد كه رسول خداr را كشته است. لذا فرياد زد كه محمدr را كشته است. همين امر سبب شد تا برخي از مسلمانان از صحنهي جنگ بگريزند؛ چرا كه گمان ميكردند كار اسلام تمام شد! خداوند در اين باره فرمود:
»محمد رسولي هم چون رسولان پيشين است؛ آيا اگر بميرد يا كشته شود، شما به جاهليت باز ميگرديد؟«
حنظلهي غسيل الملائكه، رادمردي كه شب نبرد به كابين ازدواج گام نهاد، شب را كنار همسرش ماند و فرداي آن روز، با دلي لبريز از عشق به اسلام، به نبرد پرداخت و شهد شهادت نوشيد.
انس بن نضر كه هشتاد و چند جاي ضربه و زخم بر بدنش بود. وي همان كسي است كه وقتي شنيد كسي فرياد زد:محمد كشته شد بايد برويم والا ما هم كشته ميشويم! گفت:
«يا قوم اِنْ كان مَحَمَّدٌ قَد قُتِلَ، فَإنَّ رَبَّ مُحَمَّدٍ لم يَقْتُل». «اگر محمد كشته شده، خداي محمد كه كشته نشده و زنده است».
عمرو بن جموح؛ كه لنگ بود و چهار فرزندش مانع از رفتن او به جبههي جنگ بودند. پيامبرr فرمود:
«شما او را منع نكنيد، چه بسا خداوند شهادت را نصيب او كند».
بعد از زيارت شهداي احد به سوي مساجد سبعه رفتيم ابتدا، به مسجد قبلتين كه ياد آور تغيير قبله بود، رفتيم.
مسجد قبلتين
مسجد قبلتين ـ متعلق به طايفة بنو سلمه ـ از مساجد بسيار قديمي در غرب مدينه است كه به دليل ارتباط آن با تغيير قبله، بايد زمان بناي آن، در دو سال نخست هجري باشد. اين مسجد بدان جهت كه در ميان طايفهي بنو سلمه بوده، به نام «مسجد بني سلمه» نيز مشهور است.
مسألهي تغيير قبله در 25 شعبان سال دوم هجرت (يا بنا بر قول ديگر 15رجب آن سال) روي داد.
تا پيش از آن، مسلمانان به سوي بيتالمقدس نماز ميخواندند. آن چه سبب تغيير قبله شد، طعنهي يهوديان بر مسلمانان اين بود كه شما قبله نداريد و يا به قبلهي ما نماز ميگذاريد! اين طعنه، سبب آزردگي رسول خداr و مسلمانان گرديد.
نكتهي ديگر اين بود كه تاريخ بناي كعبه، بسيار پيش از بيتالمقدس بوده و آيهي ]اِنَّ اَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذي بِبَكَّهَ مُبارَكاً ... [ نشان ميداد كه كعبه پيش از بيت المقدس بنا شده است. به هر روي، پس از درخواست و دعاي رسول خداr ، تغيير قبله اعلام گرديد تا مسلمانان از لحاظ روحي آسوده خاطر شوند؛ خداوند مسألهي تغيير قبله را ضمن آيات 142 ـ 150 سورهي بقره، بيان فرموده است. در يكي از اين آيات خطاب به رسول خداr آمده است:
قَدْ نَري تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَليَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرام وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلّوا وُجوهَكُم شَطْرَه وَ اِنَّ الَّذينَ اُوتُوا الكتاب لَيَعلَمُونَ اَنَّهُ الحَق مِن رَبِّهِم وَما الله بِغافِلٍ عَمّا يَعمَلُون .
«نگريستنت را به اطراف آسمان ميبينيم. تو را به سوي قبلهاي كه ميپسندي ميگردانيم، پس روي به جانب مسجدالحرام كن، و هر جا كه باشيد روي بدان جانب كنيد، اهل كتاب ميدانند كه اين دگرگوني به حق و از جانب پروردگارشان بوده است و خدا از آن چه ميكنند، غافل نيست».
آمده است كه رسول خدا rبه زيارت زني از بنيسلمه به نام اُمُّ بِشْر ـ كه به تازگي فرزندش در گذشته بود- رفت، وقتي ظهر شد حضرت با اصحاب خود در محل اين مسجد نماز خواند. پس از سپري شدن دو ركعت نماز، به رسولخداr امر شد تا به سمت كعبه بايستد. رسول خداr به سمت كعبه برگشت و به همين دليل آن مسجد را مسجد ذوقبلتين گفتند.
يك نقل تاريخي حكايت از آن دارد كه حكم تغيير قبله در وسط نماز ابلاغ شد و نمازگزاران دو ركعت از نماز ظهر را به سوي بيتالمدس و دو ركعت بعدي را به سوي كعبه خواندند. خبر ديگري حكايت از آن دارد كه حكم تغيير قبله ميان نماز ظهر و عصر بود؛ به طوري كه نمازگزاران نماز ظهر را به سوي بيت المقدس و نماز عصر را به سمت كعبه خواندند.
مساجد فتح يا مساجد خندق
در شمال غربي مدينه، در دامنهي غربي كوه سلع، تعدادي مسجد به نامهاي فتح، علي بنابيطالبu، فاطمه? سلمان، ابوبكر و عمر وجود دارد.
كوه سلع مشرف بر خندقي بوده است كه مسلمانان در جنگ احزاب در شمال مدينه حفر كردند. خندق از نقطهاي در كنار سلع آغاز ميشده و به صورت يك نيم دايرهي كوچك، حَرِّهي غربي را به حرهي شرقي پيوند ميداده است، يعني از كوه سلع تا مسجد عبد الاشهل، محل فعلي مسجد ابوذر كه در شرق مسجد النبي قرار دارد. اين خندق به گونهاي بود كه يك مانع طبيعي مصنوعي به همراه موانع طبيعي واقعي كه حرهها بوده، مانع از نفوذ دشمن به درون شهر ميشده است.
مسجد فتح مهمترين مسجد از مساجد سَبْعِه، است كه به نام «مسجداحزاب» نيز مشهور است. اين مسجد بر دامنه كوه واقع شده و زائران با طي پلههايي چند، براي اقامه نماز به درون آن ميروند. مسجد فتح بر روي كوهي قرار گرفته، كه پشت آن كوه، مسير حفر خندق در جنگ احزاب بوده است. اين كوه، به دليل موقعيت خوبي كه براي نظارت بر خندق و دشمن پشت خندق داشته، به عنوان محل استقرار رسول خدا rدر جريان جنگ احزاب مورد استفاده قرار گرفته است. حضرت طي روزهاي متوالي نمازهاي خود را در آن جا اقامه كرد و به همين دليل، بعدها اين محل تبديل به مسجد شد.
نكتهي مهم آن است كه حضرت در اين مكان دعا براي پيروزي سپاه كردند و اين دعا مستجاب شد. روايت شده است: كه حضرت در روز دوشنبه دعا كرد و شب چهار شنبه بود كه دعايش مستجاب شد و احزاب شكست خوردند و مدينه را ترك كردند.
اين مسجد، از مساجد مورد توجه مسلمانان قرون اوليه اسلامي به شمار ميرود و در روايات اهل بيت سلام الله عليهم و منابع شيعه، نماز خواندن در آن، مورد تأكيد قرار گرفته است. همچنين روايت شده در شبهاي پاياني غزوهي خندق، حضرت رسولr وقتي حذيفه را براي خبر گرفتن به سوي دشمن فرستادند، در محل اين مسجد نشسته بودند. هم اكنون (1385هـ . ش) در دامنهي كوه در منطقهي خندق مسجدي ساخته شده است، كه ظاهراً مسؤولين دولت سعودي تصميم دارند، مساجد تاريخي موجود را تخريب كنند.
جنگ خندق در سال پنجم هجرت اتفاق افتاد. طول خندق، 5/5 كيلومتر (از كوه سلع تا مسجد فعلي ابوذر كه در محله عبد الاشهل قرار داشته است)، عرض آن دهمتر، عمق آن 5 متر، و به مدت 6 روز كنده شد. روزي عمروبن عبدود با چهار نفر ديگر توانستند از خندق عبور كنند. چون مبارز طلبيدند، كسي به جز عليu حاضر نشد به او پاسخ دهد، او رجز ميخواند تا اين كه گفت: «لَقَد بَحِحْتُ مِن النِّداء لِجَمعِكم هَل مِن مُبارز». از بس داد كشيدم كسي به جنگ من نيامد تا اينكه صدايم گرفت آيا كسي در ميان شما نيست، با من به مبارزه برخيزد؟ پيامبرr به عليu اجازه داد تا به جنگ او برود. عليu حركت كرد، وقتي به طرف عمرو ميرفت، پيامبر فرمود: «بَرَزَ الايمانُ كُلـُّه الي الشِّركِ كُلِّه».
وقتي عليu در مقابل او قرار گرفت، ابتدا در پاسخ رجز عمرو فرمود: «لا تَعجَلَنَّ فقد اَتاكَ مُجِيبُ صوتكَ غَيْرَ عاجِز».سپس از او خواست كه يكي از سه پيشنهاد را بپذيرد. يا مسلمان شود يا در جنگ عليه مسلمانان شركت نكند يا پياده شود و با علي uبجنگد. كه پيشنهاد سوم را پذيرفت. بعد از بلند شدن گرد و غبار و صداي تكبير عليu مسلمانان از پيروزي علي uخوشحال شدند و همراهان عمرو فرار نمودند.
بعد از اينكه عمرو كشته شد. پيامبر rفرمود: «ضَربَةُ عليٍّ يَومُ الخندقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثَّقَلَيْن».
آخرين محل زيارت دورهي آن روز، حضور در مسجد قبا بود، مسجدي كه نماز در آن ثواب يك عمرهي مفرده را دارد و پيامبر گاهگاهي به اين مسجد ميآمد ودر آن نماز ميگزارد ، مسجدي كه قرآن كريم آن را مسجد تقوا ناميده است.
مسجد قبا
منطقهي قبا در فاصله شش كيلومتري جنوب مسجد النبي r واقع است و از نقاط خوش آب و هوا و از مناطق زراعي و پر آب اطراف مدينه به شمار ميآيد. به همين دليل نخلستانهاي زيادي در قبا وجود داشته و دارد. مردم اين منطقه، كه به نام طايفهي بنو عمرو بن عوف شناخته ميشدند، به دليل واقع شدن قبا در جنوب شهر مدينه و سر راه مكه به مدينه، نخستين استقبال كنندگان از مهاجرين و نيز شخص رسول خدا rدر وقت هجرت بودند. پيش از آمدن رسول خدا rشماري از مهاجران كه از مكه به مدينه آمده بودند، به طور موقت در قبا سكونت گزيدند. پس از آن كه رسول خدا rبه قبا آمدند، چند روزي در آن جا توقف كرده و آن گاه كه خانوادهي آن حضرتr همراه عليبن ابيطالب uبه ايشان پيوستند، راهي محل اصلي يثرب؛ يعني جايي كه امروزه مسجدالنبي rقرار دارد، شدند.
چاه اَريس
در كنار مسجد قبا چاهي بوده به نام چاه اريس كه آن را به نام «بئرخاتم» و «بئرالنبي» هم خواندهاند. گفتهاند، كه انگشتر پيامبرr در زمان خلافت عثمان، به داخل آن چاه افتاد و ناپديد گشت. در حال حاضر، حوض و فوارهاي كه در كنار مسجد قبا، در ضلع غربي، در كنار خيابان وجود دارد، محل آن چاه ميباشد.
بخش دوم
مكهي مكرّمه
آخرين روز حضور كاروان زيارتي در مدينه به پايان ميرسيد و بعد از زيارت وداع با پيامبر اسلام و فاطمه زهرا و ائمه بقيع ميبايست براي مُحرم شدن و ورود به شهر مكه و زيارت خانهي خدا به مسجدي برويم كه آن را مسجد شجره ميگويند.
در فاصله هشت كيلومتري مسجدالنبي در جنوب مدينه؛ منطقه ذوالحليفه واقع است كه مسجد شجره يا ميقات ذوالحليفه در آن جا قرار دارد. مسجد شجره در محلي واقع شده كه رسول خدا rدر سال ششم هجرت؛ وقت رفتن به مكه، كه منتهي به امضاي معاهدهي حديبيه شد، و در سال هفتم هجرت جهت عمرةالقضاء و در سال دهم هجرت براي انجام حجة الوداع در آن جا محرم شدند. و چون در زير درخت سمره نماز خواند و محرم شد؛ به همين مناسبت، آن را مسجد شجره و ميقات مينامند. اين مسجد، ميقات كساني است كه از مدينه عازم حج يا عمره ميشوند. و طبيعي است؛ اهميت اين مكان از لحاظ ديني، مسلّم بوده و به دليل استفادهي دائم مردم از آن همواره مورد توجه ميباشد. در قرون گذشته اين منطقه به نام «بئرعلي» يا «آبار علي» خوانده ميشد.
كاروان، قبل از غروب در مسجد شجره محرم شد و بعد از نماز مغرب و عشاء به سوي مكه حركت نموديم. قبل از اين كه به محدودهي حرم برسيم، در پنج كيلومتري محدودهي حرم كه مسجد تنعيم قرار دارد، به محله سِرف رسيدهايم، يك چار ديواري سفيدي ديده ميشود كه ميمونة بنت حارث (متوفاي سال 63 هجري) كه در سفر عمرة القضاء با واسطهي عباس ابن عبدالمطلب به همسري رسول خداr درآمده بود در آنجا مدفون است.
مسجد تنعيم
در مدخل ورودي مكه از راه مدينه، منطقهاي به نام تنعيم وجود دارد، كه اوّل حرم يا ادني الحل ميباشد. تنعيم نام درختي است ؛ مسجد تنعيم از مكانهايي است، كه به عنوان ميقات عمرهي مفرده معين شده است، زماني اين مسجد به مسجد عايشه هم شهرت يافت، زيرا رسول خدا به او دستور داده بود كه از اين محل محرم شود.
با رسيدن كاروان به مسجد تنعيم وارد حرم و شهر مقدس مكه مكرمه شديم .
با هم در حين حركت، دعاي ورود را ميخوانديم و وارد شهر خدا شديم.
«اَللّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ فِي كِتابِكَ الْمُنْزَلِ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ وَأَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَعَلي كُلّ ضامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق، اَللّهُمَّ إِنّـِي أَرْجُو أَنْ أَكُونَ مِمَّنْ أَجابَ دَعْوَتَكَ، وَقَدْ جِئْتُ مِنْ شُقَّة بَعِيدَة وَ مِنْ فَجّ عَمِيق، سامِعاً لِنِدائِكَ، وَمُسْتَجِيباً لَكَ، مُطِيعًا لاَِمْرِكَ، وَكُلُّ ذلِكَ بِفَضْلِكَ عَلَيَّ وَإِحْسانِكَ إِلَيَّ، فَلَكَ الْحَمْدُ عَلي مَا وَفَّقْتَنِي لَهُ، أَبْتَغِي بِذلِكَ الزُّلْفَةَ عِنْدَكَ، وَالْقُرْبَةَ إِلَيْكَ، وَ الْمَنْزِلَةَ لَدَيْكَ، وَالْمَغْفِرَةَ لِذُنُوبِي، وَالتَّوْبَةَ عَلَيَّ مِنْها بِمَنِّكَ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَحَرِّمْ بَدَنِي عَلَي النّارِ، وَ آمِنّـِي مِنْ عَذابِكَ وَعِقابِكَ، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».«خداوندا! در قرآنت (به ابراهيم) فرمودي و فرمودهات درست است كه «مردم را به حجّ فراخوان تا پياده و سواره بر مركبهاي لاغر اندام از هر راه دور به سويت آيند. خداوندا! من اميدوارم از كساني باشم كه دعوتت را پاسخ گفتهاند. خدايا از سرزمين و راه دوري آمدهام، ندايت را شنوا و پذيرا و فرمانبردارت ميباشم، و اين همه به فضل و احسان توست، پس سپاس تو را سزد كه مرا به آن توفيق بخشيدي كه به سويت تقرب جويم و نزديكي به سوي تو و جاه و منزلت نزد تو و مغفرت گناهانم را خواستار شوم كه بر من به لطف خويش ببخشايي خداوندا! درود فرست بر محمد و آلش، و بدنم را بر آتش حرام ساز و از عذاب و كيفرت امانم دِه، به رحمتت اي مهربانترين مهربانان».
اتوبوس حامل كاروان، در خيابانهاي مكه به سوي محل استقرار در حركت بود ، قلبها متوجه خدا و خانهي خدا بود و چشمها نظارهگر كوهها و خيابانهاي شهر مكه. شهر مكه، در فاصله هشتاد كيلومتري شرق درياي سرخ واقع است. ظهور اين شهر كه آن را امالقري نيز خوانده اند؛ با سرگذشت ابراهيم و هاجر و اسماعيل گره خورده است.
مكه به دو جهت به نام «اُمُّ الْقُري» نام گرفت. نخست به خاطر مركزيت عباديش و ديگر، مركزيت تجاري آن. اين شهر، در قرآن «بكه» هم لقب گرفته است . از امام صادقu روايت شده است كه فرمود:
«إنما سُمِّيَتْ مَكّةَ بَكَّةً لاَنَّ الناسَ يَتَباكُونَ فِيها» مكه را از اين جهت بكه ناميدند كه مردم در آن (هنگام طواف) به يكديگر فشار ميآورند .
نامهاي ديگر مكه، «اَلبَلدُالاَمِين» و «اَلْبلَدُ الحَرام» است كه به تناسب مركزيت عبادي آن، براي آن به كار رفته و در قرآن بر اين بُعد شهر تكيه شده است.
شهر مكه در بُعد ديني، داراي فضايل بيشماري است. مهمترين فضيلت آن، وجود خانهي خدا و مسجد الحرام است كه به تعبير حضرت ابراهيمu «بَيْتُكَ المحَرّم» است. رسول خداr به هنگام خروج از حرم فرمود: چه شهر پاكي هستي و چقدر براي من دوست داشتني. اگر نبود كه قوم من، مرا از اين شهر بيرون كردند؛ جز در تو سكونت نميكردم .
امام باقرu دربارهي اين شهر فرمود: «اَلنّائِمُ بِمَكَّةَ كَالمْتهَجِّدِ في البُلْدان» خوابيدن در مكه، مساوي با شب زندهداري در شهرهاي ديگر است .
پس از اين كه در هتل استقرار يافتيم و استراحتي كرديم، مديركاروان همهرا براي اقامهي نماز صبح و غسل ورود به مسجد الحرام بيدار نمود تا براي انجام اعمال عمره و طواف بر گرد كعبه به مسجد الحرام برويم. آري همه حاضر شديم. شور خاصي در دلمان موج ميزد، احساس خاصي داشتيم، دلمان ميخواست هر چه سريعتر حركت كنيم. همه پايين هتل منتظر بوديم كه جمع شوند و با هم به خانهي دوست برويم. ديگر طاقت انتظار نداشتيم. خدايا آن چه را كه بارها از تلويزيون مشاهده كرده بوديم تا لحظاتي ديگر خواهيم ديد.
نزديك مسجدالحرام شده بوديم وقتي همه ما رو به روي درِ ورودي رسيديم باهم دعاي ورود را زمزمه مي كرديم:
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَمِنَ اللهِ وَماشاءَ اللهُ، اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ وَ آلِهِ، اَلسَّلاَمُ عَلي اِبْراهِيمَ وَآلِهِ، وَالسَّلامُ عَلي أَنْبِياءِاللهِ وَرُسُلِهِ وَالْحَـمْـدُ لِلّهِ رَبِّ الْعـالَـمِـينَ. سلام و رحمت و بركات خداوند بر تو اي پيامبر، به نام خدا و به ياري او و ياري از خداست و خواست خواست خداست،سلام بر رسول خدا وآل او، سلام بر ابراهيم خليل الله وآلش، سلام بر پيامبران خدا و فرستادگانش و سپاس مخصوص خداوند; پروردگار جهانيان است.
و در روايت ديگر وارد است كه نزد در مسجد بگويد:
بِسْمِ اللهِ وَبِـاللهِ وَمِنَ اللهِ وَإِلَي اللهِ وَما شاءَ اللهُ وَعَلي مِلَّةِ رَسُولِ اللهِ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَخَيْرُ الاَْسْماءِ لِلّهِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ، وَالسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلي أَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ، اَلسَّلامُ عَلي إِبْراهِيمَ خَلِيلِ الرَّحْمانِ، اَلسَّلامُ عَلَي الْمُرْسَلِينَ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْنا وَعَلي عِبادِ اللهِ الصّالِحِينَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَبارِكْ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْحَمْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّد، كَماصَلَّيْتَ وَبارَكْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلي إِبْراهِيمَ وَآلِ إِبْراهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ، وَعَلي إِبْراهِيمَ خَلِيلِكَ وَعَلي أَنْبِيائِكَ وَرُسُلِكَ وَسَلِّمْ عَلَيْهِمْ، وَسَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلِينَ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، اَللّهُمَّ افْتَحْ لِي أَبْوابَ رَحْمَتِكَ، وَاسْتَعْمِلْنِي فِي طاعَتِكَ وَمَرْضاتِكَ، وَاحْفَظْنِي بِحِفْظِ الاِْيمانِ أَبَداً ما أَبْقَيْتَنِي، جَلَّ ثَناءُ وَجْهِكَ، اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي جَعَلَنِي مِنْ وَفْدِهِ وَزُوّارِهِ، وَجَعَلَنِي مِمَّنْ يَعْمُرُ مَساجِدَهُ، وَجَعَلَنِي مِمَّنْ يُناجِيهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ وَزائِرُكَ فِي بَيْتِكَ، وَعَلي كُلِّ مَأْتِيّ حَقٌّ لِمَنْ أَتاهُ وَزارَهُ، وَأَنْتَ خَيْرُ مَأْتِيّ وَأَكْرَمُ مَزُور، فَأَسْأَلُكَ يا اَللهُ يا رَحْمانُ بِأَنَّكَ أَنْتَ اللهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ ، بِأَنَّكَ واحِدٌ أَحَدٌ صَمَدٌ، لَمْ تَلِدْ وَلَمْ تُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ ]لَكَ[ كُفُواً أَحَدٌ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَعَلي أَهْلِ بَيْتِهِ، يا جَوادُ يا كَرِيمُ يا ماجِدُ يا جَبّارُ يا كَرِيمُ، أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْعَلَ تُحْفَتَكَ إِيّايَ بِزِيارَتِي إِيّاكَ أَوَّلَ شَيْء تُعْطِينِي فَكاكَ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ: به نام خدا و به كمك او و بازگشت به سوي خداست و خواست، خواست خداست و برشريعت رسول خداr ميباشم و بهترين نامها براي خداست و سپاس ويژه خداوند است و سلام بر رسول خدا، سلام بر محمّد بن عبدالله، سلام و رحمت و بركات خدا بر تو اي پيامبر، سلام بر انبياي خدا و پيامبرانش، سلام بر خليل خداي رحمان، سلام بر پيامبران خدا و فرستادگان و سپاس مخصوص خدا; پروردگار جهانيان است، سلام بر ما و بربندگان شايسته خداوند، خداوندا! دورد فرست بر محمّد و آلش و بركت بخش بر محمّد و آلش وترحم كن بر محمّد و خاندانش، چنانچه درود و بركت و ترحم ورزيدي بر ابراهيم و دودمان ابراهيم كه تو ستوده و بزرگي، خداوندا! درود فرست بر محمّد و خاندان محمّد; بنده و پيامبرت، خداوندا! درود فرست بر ابراهيم خليل و بر انبيا و پيامبرانت كه درود بر آنان. و سلام فرست بر رسولان. و سپاس مخصوص خداوند; پروردگار جهانيان است، خداوندا! ابواب رحمتت را برايم بگشا و مرا به فرمانبرداري و جلب خشنوديت به كار گير و در پناه ايمان براي هميشه تا آن گاه كه باقيم داشتهاي محفوظم دار، ستايش ذات توبزرگ است، حمد مخصوص خدايي است كه مرا از واردين و زائرينش قرار داد،از كساني كه مساجدش را آباد ميكنند و با او مناجات مينمايند، خداوندا! من بنده و زائر خانهات ميباشم و بر هر وارد و زائري حقي بر صاحب خانه ميباشد، و تو بهترين و گراميترين كسي هستي كه بر او وارد ميشوند، پس از تو ميخواهم اي خداي رحمان كه معبودي جز تو نيست؛ تنها و بيهمتايي، يگانه، يگانه، بينياز، نه زادهاي و نه زاده شدهاي، و براي تو همتايي نميباشد و اين كه محمّد بنده و فرستاده توست كه صلوات خدا بر او و خاندانش باد، اي بخشنده، اي كريم، اي بزرگ، اي خطاپوش، اي كريم از تو ميخواهم كه هديه مرا به خاطر زيارتم از خانه تو، نخستين عطايت را رهاييم از آتش قرار بده.
بعد از خواندن دعا وارد مسجدي شديم كه قبله گاه مسلمين، كعبه در آن قرار داشت .
مسجدالحرام و آداب آن
با گامهاي آهسته وارد مسجد الحرام شديم مسجدي كه حضرت ابراهيمu حدود مسجدالحرام را تعيين كرده بود ، اما اين حدود توسط اعراب جاهليت فراموش شده و مكيان به تدريج در حرم و درون مسجد به خانه سازي پرداختند. با قدرت گرفتن اسلام و افزايش جمعيت مسلمين توسعه مسجد و بازگرداندن به حدود اوليه آن ضروري مينمود. از اين رو خليفه دوّم در سال 17 هجري و خليفه سوّم در سال 26 هجري نخستين توسعهها را انجام دادند.
و بعد از آن عبدالله بن زبير در سال 65 هجري و هنگام تجديد بناي كعبه، صحن مسجد را از شمال و جنوب گسترش داد. در دوران خلافت عباسي هم، ابتدا منصور در سال 137 هجري شمسي، غرب مسجد را توسعه داد و آن را تا «باب بنيسهم» رساند و سپس مهدي عباسي نخست در سال 161 همهي خانههاي باقيمانده ميان مسجدالحرام و «مسعي» را خراب كرد و حد مسجد را مسعي قرارداد و سپس در سال 167 مسجد را از هر سو به اندازهاي توسعه داد كه كعبه در وسط مسجد قرار گرفت و مسجدالحرام را از جهت شرق و غرب به حد اوليه خود رساند. زيرا ابراهيمu حد شرقي مسجد را «مسعي» و حد غربي را «حزوره» قرار داده بود و حزوره همان بازار «حناطين» بوده است، كه حد غربي توسعه مهدي عباسي است.
بر اين اساس است كه ، مسافتهاي اضافه شده، حكم مسجدالحرام را دارند، بلكه بخشي از آن هستند و زياده محسوب نميشوند. امام صادق uو امام كاظم uاين محدوده را از آغاز جزء مسجدالحرام دانسته وساختن منازل توسط مكيان را غصب محدوده مسجد ميدانستند و لذا كسب رضايت صاحبان خانه را لازم نميديدند.
بعد از توسعههاي عباسيان كه آخرين آنها در زمان المُقْتَدِربالله است، در توسعه حكومت عربستان سعودي در سال 1375 شمسي، 1409 قمري، مساحت مسجدالحرام را چند برابر كرده و از حد اوليه گذرانده است. لذا برخي از فقها نسبت به جريان احكام ويژهي مسجدالحرام در مكانهاي اضافه شدهي اخير احتياط ميكنند و برخي ديگر احتياط را مستحب ميدانند، زيرا همين كه مردم آنها را جزء مسجدالحرام بدانند و در عرف، نام مسجد بر آن بنهند، كافي است تا احكام آن جريان يابد .
مسير درب ورودي مسجد الحرام را به سوي كعبه طي نموديم.
وقتي چشممان به كعبه افتاد، اول به سجده رفتيم و خدا را از اين كه به ما توفيق داد كه خانهاش را زيارت كنيم سپاس گفتيم و حاجتهايي كه در نظر داشتيم، در حال سجده از خداي خود درخواست نموديم.
آن گاه كه سر از سجده بر داشتيم رو به كعبه نموده و با اين جمله با خدا مناجات نموديم:
اَللّهُمَّ إِنّـِي أَسْأَلُكَ فِي مَقامِي هذا، فِي أَوَّلِ مَناسِكِي أَنْ تَقْبَلَ تَوْبَتِي، وَ أَنْ تجاوزَ عَنْ خَطِيئَتِي وَ تَضَعَ عَنِّي وِزْرِي، اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي بَلَّغَنِي بَيْتَهُ الْحَرامَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّ هذا بَيْتُكَ الْحَرامُ الَّذِي جَعَلْتَهُ مَثابَةً لِلنّاسِ وَأَمْناً مُبارَكاً وَ هُديً لِلْعالَمِينَ. اَللّهُمَّ إِنّـِي عَبْدُكَ، وَالْبَلَدَ بَلَدُكَ، وَالْبَيْتَ بَيْتُكَ، جِئْتُ أَطْلُبُ رَحْمَتَكَ ، وَأَؤُمُّ طاعَتَكَ ، مُطِيعًا لاَِمْرِكَ، راضِياً بِقَدَرِكَ، أَسْأَلُكَ مَسْأَلَةَ الْمُضْطَرِّ إِلَيْكَ الْخائِفِ لِعُقُوبَتِكَ. اَللّهُمَّ افْتَحْ لِي أَبْوابَ رَحْمَتِكَ، وَاسْتَعْمِلْنِي بِطاعَتِكَ وَمَرْضاتِكَ. خداوندا! در اين جايگاهم و در اوّل مناسككم از تو ميخواهم كه توبهام را پذيرا و از خطايم درگذري و وزر و وبالم را از من برداري حمد مخصوص خدايي است كه مرا به بيت الله الحرام خويش رساند، خداوندا! من گواهي دهم كه اين بيت الله الحرامي است كه تو محلّ آمد و شد مردم و محل امن و مبارك و هدايت جهانيان قرار دادي، خداوندا! منم بنده تو و اين شهر شهر توست و خانه خانهي تو ميباشد آمدهام تا رحمت تو را بطلبم و آهنگ اطاعت تو كردم، فرمانبردار امر تو ميباشم، و راضي به تقدير تو هستم، از تو ميخواهم همانند نيازمندي كه از تو خائف ميباشد، خداوندا! درهاي رحمتت را به رويم بگشا و به طاعت و جلب رضايتت وادارم ساز. كعبه كه در وسط مسجد قرار دارد، بنايي است تقريباً مربع كه از سنگ كبود رنگ ساخته شده است. چهارگوشهي كعبه از قديم الايام چهار ركن ناميده ميشد. كه ركن شمالي را ركن عراقي و ركن غربي را ركن شامي و ركن جنوبي را ركن يماني و ركن شرقي را ركن اسود مي ناميدند. كعبه را به اين شكل بنا نمودند تا بادها هر قدر هم كه شديد باشد با رسيدن به آن شكسته شود و نتواند آن را خراب كند.
پيامبرخدا صلي الله عليه و آله فرمود: «خداوند جبرئيل را نزد آدم و حوا فرستاد و به آن دو فرمود: براي من خانهاي بسازيد. جبرئيل برايشان نقشه كشيد. آدم حفر ميكرد و حوا خاك را منتقل ميكرد، تا به آب رسيد. از زير آن ندا آمد: بس است اي آدم! پس چون خانه را ساختند، خداوند به او وحي فرمود كه بر گِرد آن طواف كند و به او گفته شد:اَنتَ اَولُ النّاسِ وهذا اَولُ بَيتٍ: تو اولين كس و اين اولين خانه است».
سپس قرنها گذشت، تا آن كه حضرت نوح آن را ديدار كرد، سپس قرنها گذشت، تا آن كه حضرت ابراهيم، پايههاي آن را برافراشت» .
رسول جعفريان، در تحقيقات خود آورده است كه: ساختمان كعبه از زمان حجاج ثقفي تا دوران ما به همان شكل كنوني باقي مانده است. و بناي آن از سنگهاي سياه و سختي ساخته شده است. اين سنگها كه از سال 1040 قمري تا به امروز بر جاي مانده، از كوههاي مكه گرفته شده و پايههاي آن از سرب مذاب ساخته شده است كه مشخصات كعبه بر اساس متر، عبارت است از:
ارتفاع كعبه: 85/14متر
از ركن اسود تا ركن عراقي: 68/11متر
از ركن عراقي تا شامي: 90/9متر
از ركن شامي تا ركن يماني: 04/12متر
از ركن يماني تا اسود 18/10متر
هر ركني از اركان كعبه، ويژگي خاصي داشته، و طواف كننده از نقطهي شروع تا پايان، مراحلي را براي وصول به قرب حق طي ميكند.
شيخ صدوق با سند خود از امام صادق uآورده است: «اِنما سُمّيَت كَعبَةً لانَّها مُربِّعَةٌ، وَ صَارَت مُربِّعَةٌ لانَّها بِحِذاءِ البَيتِ المعْمُور وَ هُو مُربّعٌ، وَ صارَ البَيتُ المعْمُور مُربعاً لانَّه بحِذاءِ العَرشِ وَ هُو مُربِّع، وَ صَار العَرشُ مُربَّعاً لانَّ الكَلماتِ التي بُنِيَ عَلَيها الاسلامُ اَربَعٌ، وَ هي: سُبحانَ الله، و الحمدلله، وَ لااله الا الله، وَ الله اَكبَر».«كعبه را كعبه ناميدند زيرا چهار ضلع دارد؛ علت چهار ضلعي بودنش نيز آن است كه در مقابل (بيت المعمور) است كه آن هم چهارضلعي است. بيت المعمور چهارضلعي شده، به خاطر اين كه در برابر (عرش) است كه چهارضلعي است. عرش چهارضلعي شده، چون كلماتي كه اسلام بر آنها استوار است، چهار كلمه است: «سبحان الله، الحمدلله، لا اله الا الله و الله اكبر» .
از اين ميان ، فضيلت ركن يماني و ركن حجرالاسود از دو ركن ديگر بيشتر است؛ چنان كه روايات زيادي از شيعه و سني دربارهي فضيلت و اهميت اين دو ركن نقل شده است. در روايتي از امام باقر uنقل شده است كه فرمود: «رسول خداr دو ركن يماني و اسود را استلام ميكرد و آنها را ميبوسيد و صورتش را بر آنها مينهاد».
در روايتي ديگر از امام صادقu آمده است كه: ركن يماني دري از درهاي بهشت است و از روزي كه گشوده شده، بسته نشده است. همچنين ركن يماني از جاهايي است كه دعا در آن جا به اجابت ميرسد.
به نقل از رسول خداr آمده است كه فرمود: «مسح حجر الاسود و ركن يماني، گناهان انسان را پاك ميكند».
ابومريم نقل كرده است كه همراه امام باقرu طواف ميكردم. در هر دوري كه ميزد، ركن يماني را استلام ميكرد و ميفرمود: «اَللّهُمَّ تُبْ عَليَّ حَتي أتُوبَ وَ اعْصِمْني حتّي لا أعُودَ خدايا! به سويم بازگرد و توفيقي ده تا توبه كنم و مرا نگهدار تا دوباره به گناه بازنگردم».
مرمت و تجديد بناي كعبه
كعبه و مسجدالحرام در گذر زمان بارهاو بارها مرمت و تجديد بنا شده است. اين تعميرات، معمولاً پس از سيلهاي فراوان مكه و گاه پس از جنگها انجام گرفته است.
آخرين ترميم بناي كعبه در سال 1309 به دستور سلطان مراد چهارم عثماني بود كه سيل، قسمتي از خانه را خراب كرده بود.
بعد از سجدهي شكر و طلب حاجت با شوقي كه قابل وصف نبود وارد صحن شديم وطواف بر دور خانهي محبوب را شروع كرديم شروع ما از از ركن حجر الاسود بود .
ركن حجرالاسود
حجرالاسود يا سنگ سياه، از اجزاي بسيار مقدس مسجدالحرام و در ركن شرقي كعبه در ارتفاع يكونيم متري قرار گرفته است. اين سنگ مقدس، پيش از اسلام و پس از آن، همواره مورد توجه و در شمار عناصر اصلي كعبه بوده است. به مرور زمان و در اثر تحولات و تغييرات، از حجم نخستين اين سنگ كاسته شد و حتي به چند پاره تقسيم گرديد كه آخرين بار قسمتهاي مختلف آن را به يكديگر متصل كردند و آن را در محفظهاي نقرهاي قرار دادند. در بسياري از روايات آمده است كه حجرالاسود از سنگهاي بهشتي است و همراه آدم به زمين فرود آمد .
پيامبر اسلامr، فرمود: «حجر، دست خدا در زمين است، هر كس دست خود را به آن بكشد با خدا بيعت كرده كه او را نافرماني نكند».
عقبة بن بشير از امام باقر uروايت ميكندكه:
«خداوند حضرت ابراهيم را فرمان داد كه كعبه را بسازد و پايههايش را بالا آورد و مناسك مردم را به آنان نشان دهد. ابراهيم و اسماعيل هر روز يك رديف ازكعبه را ميساختند، تا به جايگاه حجرالاسود رسيدند. سپس از كوه ابوقبيس، ندا آمد: ابراهيم ! تو نزد من سپردهاي داري. آنگاه حجرالاسود را به او داد و ابراهيم آنرا در جايگاهش نهاد».
امام باقر uفرمود: حجرالاسود مانند پيمان است و دست كشيدن بر آن مثل بيعت است. آن حضرت هرگاه دست بر آن ميكشيد، ميگفت: خدايا اين امانت من است كه ادا كردم و پيمان من است كه بستم، تا نزد تو براي من گواهي دهد كه رساندم.
يعقوب بن شعيب ميگويد: به امام صادق uعرض كردم: وقتي روبروي حجرالاسود قرار گرفتم، چه بگويم؟ فرمود: «تكبير بگو و بر پيامبرr و آل او درود بفرست». و شنيدم كه خود امام چون پيش حجرالاسود ميآمد، ميگفت: «اللهاكبر السلام علي رسول اللهr».
امام صادقu فرمود: «در صورتي كه كسي در اطراف حجر نبود و به راحتي امكان استلام و بوسيدن بود، آن را ببوسيد و در وقت ازدحام، از دور، بر او تكبير بگوييد» .
استلام حجر الاسود يا بلند كردن دست و تكبير گفتن، نشانهي تجديد عهدي است كه در (عالم ذر يا عالم اَلست) بسته شده است .
در روايتي از امام كاظم uبه نقل از رسول خداr ، آمده است: «در هر طوافي بدون آن كه كسي را آزار دهد، حجرالاسود را لمس ميفرمود» .
از اين تعبير ميتوان فهميد كه آزار نرساندن به ديگران در استلام حجر، يك شرط مهم و اساسي است.
بعد از ركن عراقي، ديواري بود هلالي شكل و آن حِجر اسماعيل بود كه ما در طواف ازطرف بيروني آن حركت ميكرديم .
حجراسماعيل
در فاصلهي ركن عراقي و شامي، ديواري است با ارتفاع 30/1 متر كه قوسي شكل بوده و حجراسماعيل ناميده ميشود. حجر اسماعيل يادگار زمان ابراهيم و اسماعيل و مدت زماني پس از بناي كعبه ميباشد و پيشينهي آن به زمان بناي كعبه به دست ابراهيم ميرسد.
از امام صادق نقل شده است كه فرمود: «حجر خانه اسماعيل و محل دفن هاجر و اسماعيل است» . اسماعيل در130 سالگي ازدنيا رفت و در حجر، دفن شد.
طاووس يماني ميگويد: داخل حجر اسماعيل شدم، ديدم كه حضرت امام زين العابدين uدر سجده است و كلامي را تكرار ميكند، با خود گفتم مردي است از خاندان صالح و پاك، گوش دادم ببينم چه ميگويد، پس به مناجات او گوش فرا دادم و شنيدم كه ميگفت:
«عُبَيدُكَ بفِناءِك، مِسكينُكَ بفِناءِك، سائِلُك بفِناءك، فَقيُرك بفِناءِك».
يعني؛ بنده تو به درگاه تو آمده، مسكين تو به درگاه تو آمده، سائل تو به درگاه تو آمده، فقير تو به درگاه تو آمده.
طاووس ميگويد: به خدا سوگند هرگز خدا را با اين جملات نخواندم مگر اين كه گرفتاري من مرتفع گرديد و گشايش برايم پيدا شد .
حطيم
قبلا نام حطيم را شنيده بوديم. جايي كه گناهان آمرزيده ميشود .جايي كه مردم در آن قسمت براي دعا جمع ميشوند. شيخ صدوق و صاحب مجمع البحرين آوردهاند كه: فاصلهي ميان در كعبه و حجرالاسود را حطيم گويند، جايي كه خداوند توبهي آدم را پذيرفت.
معاوية بن عمار ميگويد: از امام صادق uدربارهي حطيم پرسيدم. فرمود: «ميان حجرالاسود و در كعبه است». پرسيدم: چرا به آن حطيم ميگويند؟ فرمود: «چون در آنجا مردم همديگر را فشار ميدهند».
ابوبلال مكي ميگويد: امام صادق uرا ديدم كه بر گِرد كعبه طواف كرد، سپس ميان درِ كعبه و حجرالاسود، دو ركعت نماز خواند. گفتم: هيچ يك از شما را نديدهام كه اينجا نماز بخواند. فرمود: «اينجا همان جاست كه توبه آدم پذيرفته شد».
اما علامه طباطبايي ميفرمايد: ناودان كه در ديوار شمالي واقع است، و آن را ناودان رحمت ميگويند چيزي است كه حجاج بن يوسف آن را احداث كرد. در مقابل اين ناودان ديوار قوسي قرار دارد كه آن را حطيم ميگويند، و حطيم نيمدايرهاي است جزء بنا كه دو طرفش به زاويهي شمالي و غربي منتهي ميشود. فضايي كه بين حطيم و ديوار است، حجراسماعيل ناميده ميشود كه تقريباً سه متر از آن در بناي حضرت ابراهيم داخل كعبه بوده و بعدها بيرون افتاده است .
ملتزم و مستجار
آيا اسم ملتزم ومستجار را شنيده اي ؟ آيا محل شكافته شدن كعبه و ورود فاطمه بنت اسد به درون كعبه را ديدهاي ؟ آيا با محل تولد علي آشنا هستي ؟ ملتزم و مستجار اينجاست ، اينجاست كه فاطمه خود را به آن رساند و عرض كرد خدايا درد زايمان را بر من آسان بگردان، ديوار كعبه شكافته شد و به درون آن رفت .
مُلتَزَم: بخشي از ديوار پشت كعبه است كه در نزديكي ركن يماني و تقريبا روبروي درِ كنوني قرار دارد. اما علامه طباطبايي مينويسد: مسافتي كه بين در كعبه و حجرالاسود است را ملتزم نامند چون زائر در دعا و استغاثهاش به اين قسمت متوسل ميشود .
اين محل را ملتزم ناميدند؛ چون كه مردم در آن قسمت ميايستند و به ديوار ملتزم شده، ميچسبند و دعا ميخوانند. در روايتي آمده است كه رسول خدا صورت و دستهاي خود را روي اين قسمت از ديوار قرار ميداد. همچنين از رسول خدا نقل شده است كه فرمود: «ملتزم، محلي است كه دعا در آن جا پذيرفته ميشود و بندهاي نيست كه در آنجا خدا را بخواند و خداوند دعايش را اجابت نكند».
يكي از كارهايي كه در اين جا انجام ميشود، آن است كه بنده دست را بر ديوار اين بخش گذاشته، و به گناهان خود اعتراف كند.
امام صادق فرمودند: «هيچ بندهاي در اينجا اعتراف به گناهانش نميكند، و طلب استغفار نمينمايد، جز آن كه خداوند او را ميبخشد».
امام صادق uفرمود: چون آدم، خانهي خدا را طواف كرد و به ملتزم رسيد، جبرئيل به او گفت: اي آدم! در اين مكان به گناهان خويش در برابر خدا اعتراف كن تا آن كه گفت:
«يا رَبِّ، اغفِِر لي. فَنوُدِي: اِنّي قد غَفَرتُ لَك. قال: يا رَبِّ، وَلِوَلَدِي! فَنُودِيَ: يا آدَمُ، مَنْ جاءَني مِن وُلدِكَ فَباءَ بذَنبهِ بهذا المكانِ غَفرتُ لَه: پروردگارا مرا ببخشاي پس خدا به او وحي كرد: اي آدم! گناه تو را آمرزيدم. گفت: پروردگارا! براي فرزندان و ذريهام؟ خداوند متعال به او وحي كرد: اي آدم! هريك از ذريه تو اينجا بيايد و به گناهانش اقرار كند و توبه نمايد ـ هم چنان كه توبه كردي ـ سپس آمرزش بخواهد او را ميآمرزم» .
ديوار كنار ركن يماني را مستجار نيز مينامند كه به معناي «پناهبردن» است. اين جا از مكانهاي استجابت دعا است و محلي است كه مردم به آن جا پناهنده ميشوند؛ به همين دليل به آن جا مستجار گفته ميشود.
محل ورود فاطمهي بنت اسد در كعبه، براي تولّد امام علي? همين بخش از ديوار كعبه بوده است. مورخان شيعه نوشتهاند كه وقتي درد زايمان فاطمهي بنت اسد شدت يافت، راه مسجدالحرام را در پيش گرفت و خود را به ديوار كعبه نزديك ساخت و از خداوند خواست تا تولد فرزندش را آسان گرداند. پس از اين درخواست، ديوار كعبه گشوده شد و فاطمه وارد خانه خدا شد. و در آنجا وضع حمل نمود .
به دليل بازسازيهايي كه در ديوار كعبه صورت گرفته، هيچ اثري از محل ورود اين بانوي بزرگوار بر كعبه ديده نميشود.
بعد از اين كه هفت دور طوافمان تمام شد به قصد نماز طواف به پشت مقام رفتيم كه نماز طواف را به جاي آوريم .
مقام ابرا هيم
از ديگر نقاط مقدس مسجدالحرام، مقام ابراهيم است. اين مقام، مربوط به زماني است كه ابراهيمu ديوارهاي كعبه را بالا ميبرد؛ و از شعائر الهي خوانده ميشود، خداوند دربارهي آن فرموده است: ]و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلي[ .
زراره ميگويد به امام باقرu گفتم: آيا حسين را درك كردهاي؛ فرمود: «آري، به ياد ميآورم كه همراه او در مسجدالحرام بودم، سيل وارد مسجد شد، مردم روي مقام ميايستادند. برخي كه بيرون ميرفتند، ميگفتند: مقام را سيل برد و بعضي ميگفتند: سر جاي خود است. امام به من فرمود: فلاني! مردم چه كردند؟ گفتم مردم بيم آن دارند كه سيل، مقام را برده باشد. فرمود: بانك برآور كه خداوند، آن را نشانه قرار داده است، و سيل آن را نخواهد برد، پس مردم آرامش يافتند».
جايگاه اوليهي مقام، كنار ديوار كعبه بود. تا آن كه مردم جاهليت آن را به جايگاه امروزش منتقل كردند. چون پيامبرr مكه را فتح كرد، مقام را به همان جايي برگرداند كه ابراهيم uآن را بنا نهاده بود و آن جا بود تا آن كه عمربن خطاب به حكومت رسيد. از مردم پرسيد چه كسي جايگاه قبلي آن را ميداند؟ مردي گفت: من جاي آن را با افساري كه نزد من است، اندازه گرفتهام. گفت آن را بياور، آن را آورد. پس اندازه گرفت و مقام را به همانجا برگرداند .
امام علي در يك سخنراني افشاگرانه فرمود: «اگر مقام ابراهيم را به همان مكاني ميگذاشتم كه پيامبر اكرم قرار داده بود و فدك را به صاحب اصليش ميدادم، هر آينه از اطراف من پراكنده ميشدند. تا دستور دادم كه نماز مستحبي را به جماعت نخوانند كه بدعت است، جمعي از لشكريان من فرياد زدند: اي اهل اسلام سنت خليفه دوم را تغيير دادند، ترسيدم كه لشكريانم را دچار پراكندگي نمايند» .
مقام ابراهيم uاز نشانههاي روشن الهي و از نظر مشهور همان سنگ معروف در نزديكي كعبه ميباشد كه جايگاه ابراهيمu هنگام بالا بردن پايههاي بيت (كعبه) بوده است.
در اين سنگ، اثر قدم انسان آشكارا ديده ميشود و اين خود معجزه و آيهاي الهي است كه در يك جسم سخت و محكم، پا فرو رود و اثر آن ساليان دراز باقي بماند و سيلها و جنگها و غارتها را پشت سر بگذارد.
در زمان وقوع اين معجزهي الهي و ايستادن ابراهيمu بر اين سنگ، اختلاف نظر هست، بعضي آن را هنگام بناي كعبه و بالا بردن پايههاي كعبه ميدانند و معتقدند كه حضرت ابراهيمuبر آن ميايستاده است تا بتواند قسمت بالايي ديوار كعبه را بسازد.
نماز را خوانديم، سپس به كنار آب زمزم رفتيم. در روايات اهل بيتu ، نوشيدن از آب زمزم سفارش شده و همهي مسلمانان به متبرك بودن آن باور دارند. امام عليu فرمود: «مَاءُ زَمزم خَيرُ مَاءٍ عَلي وَجهِ الاَرضِ: آب زمزم، بهترين آب روي زمين است» .
روايات موجود نشان ميدهد كه پيامبرr و امامانu به طور معمول بعد از طواف، از آب زمزم استفاده ميكردند.
در روايات اسلامي آمده است: پس از آن كه ابراهيمu همسر و فرزندش را ترك كرد، تشنگي بر آنها چيره شد و خداوند به وسيلهي جبرئيل، چاه زمزم را براي حفظ جان اسماعيلu و هاجر پديد آورد. بدين صورت، چاه زمزم آيتي از آيات الهي است. وجود اين چاه و اهميت آن براي مردم مكه سبب شده بود تا در قريش منصب «سقايت» به وجود آيد. اين منصب در اوان ظهور اسلام، در دست عباس عموي پيامبرr بود. گفته شده كه در جاهليت، مدت زماني اين چاه پر شده بود و عبدالمطلبu آن را از نو گشود. از آن زمان تا به امروز اين چاه مورد استفاده قرار ميگيرد.
محل چاه زمزم در محل فعلي مطاف مقداري پشت مقام ابراهيم به موازات حجرالاسود و درِ خانهي خدا است كه با سنگ مشكي به صورت دايرهاي پوشيده شده است و آب شيرهاي اطراف مطاف كه مورد استفاده زايران قرار ميگيرد به وسيله چاه زمزم تأمين ميگردد.
اكنون نوبت عملي ديگر از اعمال عمره است و آن، حركت (سعي) بين دو كوهي بود كه آن را مروه وصفا خوانده اند.هر چند كه از آن دو كوه جز تكه سنگي باقي نمانده است .
مسعي، ميان دو كوه صفا و مروه است كه حاجيان بايد در آن جا به سعي بپردازند. طول مسعي 5/394 و عرض آن 20 متر است . بخشي از كوه صفا همچنان باقي مانده است.
سعي، از اعمال اصلي عمره و حج است ، خداوند در قرآن كريم از صفا و مروه اين گونه ياد كرده است:
إنَّ الصَّفا وَ الْمَروَةَ مِن شَعَائِراللهِ فَمَن حَجَّ البَيْتَ أوِ اعْتَمَرَ فَلا جُنَاحَ عَليهِ اَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَ مَن تَطَوَّعَ خَيراً فَإنَّ اللهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ[ .
امام صادق فرمودند: «هيچ بقعهاي در روي زمين دوست داشتنيتر از مسعي نيست، چرا كه هر زورگويي در آن جا تحقير ميشود».
صفا و مروه دو كوه كوچكياند كه كوه صفا در قسمت شرق مسجدالحرام و كوه مروه در ناحيه شمال شرقي آن قرار دارد. سعي ميان صفا و مروه، همانند ديگر مشاهد حج، يادگار اسماعيل و هاجر است. سعي صفا و مروه يادآور دفعاتي است كه هاجر در طلب آب براي نوزادش دويد.
خداوند (سعي) ميان صفا و مروه را بخشي از مناسك حج قرار داد تا يادآور سعي هاجر و بزرگداشتي براي كار بزرگ او باشد. مستحب بودن (هروله) و تند رفتن حاجيان در فاصلهي قسمتي از صفا و مروه نيز، زنده كردن ياد هروله و تند رفتنهاي تلاشگرانهي هاجر در آن جاست.
خانهي اُمِّهاني
بارها سورهي إسراء و نجم را خوانده بوديم اما دوست داشتيم محل عروج پيامبر را زيارت كنيم. در تاريخ آمده است كه آغاز عروج از خانهي ام هاني بود.
امهاني خواهر اميرالمؤمنينu و از زنان معروف قريش است. خانهي وي در نزديكي كوه صفا در بخش حزوره، در نزديكي باب الوداع بوده است كه در توسعه مسجدالحرام در زمان مهدي عباسي، به داخل مسجد افتاد و محل آن زير منارهي بابالوداع، برابر اَجْيَاد است. فاصلهي ميان ركن يماني تا منارهي بابالوداع، 120 متر ميباشد. اين تك منارهاي است كه در سمت جنوبي مسجد ـ باب اجياد ـ ديده ميشود .
پيامبر rپس از فتح مكه، به اولين خانهاي كه وارد شد، خانهي امهاني بود. نوشتهاند كه رسول خدا r پس از نماز عشاء، در خانهي امهاني استراحت ميكرد و از همان جا به معراج رفت.
علامهي طباطبايي در جلد13 ص 20 الميزان ميفرمايد: پيامبر rبا روح مقدس خود از مسجدالاقصي به ماوراي عالم ماده يعني جايي كه ملائكه منزل دارند عروج نمود، آيات الهي را مشاهده كرد، نتايج اعمال برايش مجسم شد و ارواح انبياي عظام را ملاقات نمود.
داستان معراج رسول خداr به دو شكل قابل تبيين است؛ يكي طبيعي و مادي كه در سورهي إسراء آمده است و ديگري به صورت ارتباطات قلبي كه در سورهي نجم بدان اشاره شده است. در سورهي إسراء آمده است كه:
]سُبحَانَ الَّذي اَسري بِعَبدِهِ لِيلاً مِنَ الْمَسجِدِ الْحَرامِ اِلي المَسجِدِ الاَقْصَي الَّذي بَارَكْنَا حَولَهُ لِنُرِيَهُ مِن اايَاتِنَا اِنَهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِير [: «منزه است آن كه بندهاش را شامگاهان از مسجدالحرام به سوي مسجدالاقصي كه پيرامون آن را بركت داديم سير داد، تا از نشانههاي خود به او بنمايانيم، كه او همان شنواي بيناست».
و در سورهي نجم ميفرمايد:]ثُمَّ دَني فَتَدَلي فَكَانَ قَابَ قَوسَينِ اَوْ اَدْني فَاَوحي اِلي عَبدِهِ مَا اَوحَي مَا كَذّبَ الفُؤادُ مَا رَأي[ : «پس نزديك شد و نزديكتر شد، تا به قدر دو كمان يا نزديكتر شد، آن گاه به بندهاش آن چه را كه بايد وحي كند، وحي نمود. آن چه را كه دل ديد انكار نكرد».
در شب معراج جبرئيل تا سدرةالمنتهي پيش رفت، و گفت: اي محمد به پيشرو و مرا واپس نه كه اگر از حدم درگذرم و به قدر سرانگشتي نزديك شوم، بسوزم. «لودَنوتُ اَنْمُلَةً َلاْحتَرَقْتُ».گويد: ار آيم به قدر يك كمان
من به سوي تو، بسوزم در زمان
تو مرا بگذار، زين پس پيش ران
حد من اين بود اي سلطان جان
درجاي ديگر آورده است .
چون گذشت احمد زسِدْره ومَرْصَدش
و ز مقامِ جبرئيل و از حَدَش
گفت: او را هين بِپَر اندر پي ام
گفت: رَوْ رَوْ من حريف تو ني ام
بدون شك مسالهي معراج ، جنبهي عادي نداشته بلكه با استفاده از نيرو و قدرت بي پايان خداوند صورت گرفته است ، و همهي معجزات انبياء، همين گونه است ، به عبارت روشنتر معجزه بايد عقلاً محال نباشد، و همين اندازه كه عقلاً امكان پذير بود، بقيه با استمداد از قدرت خداوند حل شدني است. هنگامي كه بشر با پيشرفت علم توانايي پيدا كند كه وسايلي بسازد سريع، آن چنان سريع كه از حوزهي جاذبهي زمين بيرون رود، سفينههايي بسازد كه مسالهي اشعههاي مرگبار بيرون جو را حل كند، لباسهايي بپوشد كه او را در برابر سرما و گرماي فوق العاده حفظ نمايد، با تمرين به بيوزني عادت نمايد، خلاصه جايي كه انسان بتواند با استفاده از نيروي محدودش، اين راه را طي كند آيا با استمداد از نيروي نامحدود الهي حل شدني نيست؟! ما يقين داريم كه خدا مركب سريع السيري كه متناسب اين سفر فضايي بوده باشد، در اختيار پيامبرش گذارده است ، و او را از نظر خطراتي كه در اين سفر وجود داشته زير پوشش حمايت خود گرفته ، اين مركب چگونه بوده است و چه نام داشته ؟ براق ؟ رفرف ؟ يا مركب ديگر؟ در هر حال مركب مرموز و ناشناختهاي است از نظر ما. از همه اينها گذشته، فرضيهي حد اكثر سرعت كه در بالا گفته شد، امروز در ميان دانشمندان متزلزل شده ، هر چند انيشتاين در فرضيهي معروف خودش، به آن سخت معتقد بوده است. دانشمندان امروز ميگويند: امواج جاذبه بدون نياز به زمان در آنِ واحد از يكسوي جهان به سوي ديگر منتقل ميشود و اثر ميگذارد، و حتي اين احتمال وجود دارد كه در حركات مربوط به گستردگي جهان (ميدانيم جهان در حال توسعه است و ستارهها و منظومهها به سرعت از هم دور ميشوند) منظومههايي وجود دارند كه با سرعتي بيش از سرعت سير نور از مركز جهان دور ميشوند .كوتاه سخن اين كه مشكلاتي كه گفته شد هيچ كدام به صورت يك مانع عقلي در اين راه نيست ، مانعي كه معراج را به صورت يك محال عقلي در آورد، بلكه مشكلاتي است كه با استفاده از وسائل و نيروي لازم قابل حل است .به هر حال مسالهي معراج نه از نظر استدلالات عقلي غير ممكن است و نه از نظر موازين علم روز. و خارق العاده بودن آن را نيز همه قبول دارند بنا بر اين هر گاه با دليل قاطع نقلي ثابت شود بايد آن را پذيرفت .
از جاهاي ديدني وتاريخي در اطراف مسجد الحرام، محله بنيهاشم است آن جايي كه سه سال مسلمين محاصره بودند و آن را شعب مينامند.
شعب ابيطالب
منطقهي كوهستاني پيرامون كعبه، سبب به وجود آمدن شعبهاي بسياري در مكه و اطراف آن شده است. محدودهي قرار گرفته ميان دو كوه نزديك به هم را شعب گويند و فاصلة دو كوه، كه مرز خروجي شهر است، ثنيه ناميده ميشود. محل شعب، شامل فضاي وسيعي است كه اكنون سنگفرش شده و محل خواندن نماز و استراحت حجاج در ايام حج است. اين شعب، كه محل سكونت بنيهاشم بود، ظاهراً همان محلي است كه رسول خداr همراه خاندان خود، به مدت سه سال در محاصرهي قريش قرار گرفت و با مشقت و رنج فراوان آن را سپري كرد. چنان چه علي uدر نامه نهم نهج البلاغه خطاب به معاويه از اين حادثه اين گونه ياد ميكند:
«فَاَرادَ قَومُنَا قَتْلَ نَبيِّنَا، و َاجْتِياحَ اَصْلِنَا وَ هَمُّوا بنَا الهُمُوم وَ فَعَلُوا بِنَا الاَ فَاعِيلَ، و َمَنَعُونَا الْعَذْبَ، وَ اَحْلَسُونَا الْخَوفَ، وَ اضْطَرُّونَا اِلي جَبَلٍ وَعْرٍ، وَ اَوْقَدُوا لَنَا نَارَ الْحَربِ».
«خويشاوندان ما از قريش ميخواستند پيامبرمان را بكشند و ريشهي ما را درآورند و در اين راه انديشهها از سر گذراندند، و هر چه خواستند به ما انجام دادند، و زندگي خوش را از ما سلب كردند و با ترس و وحشت به هم آميختند، و ما را به پيمودن كوههاي صعب العبور مجبور كردند و براي ما آتش جنگ افروختند. اما خدا خواست كه ما پاسدار دين او باشيم و شر آنان را از حريم دين باز داريم».
آري ابوطالبu به عنوان بزرگ بنيهاشم، همراه فرزندانش جعفر و علي ، مهمترين نقش را در دفاع از رسول خداr برعهده داشت.
شعب ياد شده، محل تولد رسول خداr بوده و خانهي خديجه كه محل زندگي حضرت با وي بوده و فاطمة زهراu نيز در آن متولد شده، همين جا بوده است. ظاهرا شعب ابيطالب محلهاي بزرگ بوده، كه اطراف آن را كوه خندمه، كوه ابوقبيس و مسجدالحرام در محاصره داشته است. در كنار شعب ابيطالب، شعب عامر بوده كه هنوز نيز به همين نام از آن ياد ميشود، در حال حاضر شعب ابيطالب به نام شعب عليu شهرت دارد. خانهاي كه رسول خداr در آن متولد شد در محل شعب قرار داشت و آن را «مولدالنبي» مينامند؛ كه اينك به نام مكتبة مكة المكرمة برجاي مانده است .
شَقُّ الْقَمَرْ
روي كوه ابوقبيس كه الآن مهمانسراي ملك نام دارد؛ مسجدي بوده كه محل شق القمر است كه با ساختن مهمانسرا، اثري از اين واقعه تاريخي قرآني باقي نمانده است.
محل شق القمر بالاي كوه ابوقبيس در شعب ابيطالب قرار دارد.
قرآن كريم ميفرمايد : بِسْمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيمِ? اِقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ ?وَ اِنْ يَرَوا آيَةً يُعرِضُوا وَيَقُولُوا سِحرٌ مُسْتَمَرٌ[ .
و معناي اينكه فرمود: (وانشق القمر) اين است كه اجزاي قرص قمر از هم جدا شده، دو قسمت گرديد، و اين آيه به معجزه، شق القمر كه خداي تعالي به دست رسول خداr در مكه و قبل از هجرت و به دنبال پيشنهاد مشركين مكه جاريش ساخت اشاره ميكند. راويان اين داستان هم بسيار زياداند، و به طوري كه ميگويند همهي اهل حديث و مفسرين بر قبول آن احاديث اتفاق دارند .
به گزارش خبرگزاري قرآني ايران به نقل از پايگاه خبري اينترنتيkuwait chat ، فضانوردان آمريكايي كه قصد داشتند پرچم ايالات متحده را بر فراز ماه به اهتزاز درآورند اما موفق به اين كار نشدند. در آخرين تحقيقات زمينشناسي خود به اين نتيجه رسيدهاند كه كره ماه در گذشتهاي دور به دو نيم تقسيم شده است. اين مطلب در يك ميزگرد تلويزيوني و از زبان سخنگوي يك گروه فضايي اعلام گرديد. براي جستوجوي علت اين مسأله فضانوردان به تحقيقات زمين شناسي روي آوردند و در نتيجه براي آنها محرز گرديد كه كره ماه سالها قبل به دو نيم تقسيم شده و سپس مجدداً پيوند خورده است.
شنيدن اين نكته كه قرآن كريم از چنين واقعهاي خبر داده، بسياري از مردم اروپا و آمريكا را به تحقيق دربارهي اسلام و قرآن مشتاق كرده است.
خانهي خديجه در نزديكي كوه مروه قرار داشته است؛ آنجايي كه پيامبر و خديجه زندگي مشترك خود را آغاز كردند ، جايي كه فاطمه متولد شد و عليu جان خود را فداي جان پيامبرr نمود كه ليلة المبيت نام گرفت .
لَيلةُ المبيت
خداوند ميفرمايد:
]وَ مِن النَّاس مَن يَشري نَفْسَهُ اِبتِغَاءَ مَرضَاتِ اللهِ وَاللهُ رَئُوفٌ بِالْعِبَادِ[ .
«و از ميان مردم كسي است كه جان خود را براي طلب خشنودي خدا ميفروشد، و خدا نسبت به اين بندگان مهربان است».
سران قريش بر اساس تصميم خود در شب اول ربيع الاول خانه رسول خدا را محاصره كردند و انتظار ميكشيدند تا در فرصت مناسب بر او حمله كنند. جبرئيل نازل شد و دستور هجرت را ابلاغ نمود و پيامبرr را از تصميم قريش آگاه ساخت.
]وَ اِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ اَو يَقْتُلُوكَ اَو يُخْرجُوكَ وَ يَمكُرُونَ وَ يَمكُرُ اللهُ وَ اللهُ خَيرُ المَاكِرينَ[ .
«و هنگامي را كه كافران دربارهي تو نيرنگ ميكردند، تا تو را به بند كشند يا بكشند يا اخراج كنند، و نيرنگ ميزدند، و خدا تدبير ميكرد، و خدا بهترين تدبير كنندگان است».
رسول خداr به علي uفرمود: تا در بستر او بخوابد و در مكه بماند و امانتهاي مردم را به صاحبانش برگرداند و در زماني مناسب به مدينه بيايد كه آيه 207 بقره در اين رابطه نازل شد.
در سال هشتم هجرت كه براي فتح مكه آمده بودند واز معابدهي فعلي وارد مكه شدند، پرچم خود را بر زمين كوبيد و دستور توقف را صادر نمود كه درآن محل مسجدي به نام مسجد رايه قرار دارد.
مسجدالرايه
در جريان فتح مكه، ورود پيامبرr به مكه ، از مسير محلهي معابدهي فعلي بوده است (همان جايي كه اكنون پل حجون ومسجد جن و مسجد اجابه قرار دارد). دستور دادند تا پرچم ايشان را در محل مسجدالرايه فعلي، در آغاز سوق جـَوْدريه برپا كنند. در مسير مسجدالحرام سه مسجد به نام مسجدالرايه وجود دارد كه به نظر ميرسد پيامبر اسلامr در اين منطقه پرچم خود را برپا كرده است.
بالاتر از مسجد رايه مسجد الجن قرار دارد . در منابع تاريخي آمده است كه پيامبرr در سال دهم بعثت پس از رحلت ابوطالب و خديجه? تصميم گرفت به طائف سفر كند، در راه بازگشت به مكه شبي در نخله توقف كرد و در آنجا گروهي از جنيان آيات قرآن را شنيدند و ايمان آوردند و خطاب به جنيان گفتند: ]اِنَا سَمِعنَا قُرآناً عَجَبَا يَهدِي اِلي الرُّشدِ فَآمَنّا بِهِ[ .
بعد از اعمال مكه وپايان عمره مفرده وزيارت اماكن مقدسه درون و اطراف مسجد الحرام، نوبت زيارت دوره كاروان ما فرا رسيد. ابتدا براي زيارت قبر حضرت خديجه كبري واجداد رسول خدا? به سوي قبرستان ابوطالب يا حجون رفتيم .
قبرستان مَعْلاة يا قبرستان ابوطالب
قبرستان معلاة (محله بالا) يا جحون يا قبرستان ابوطالب، قبرستاني كهن است، كه به دليل در آغوش گرفتن بسياري از چهرههاي برجسته و ممتاز از اجداد و اصحاب رسول الله، تابعين و علماء، مورد توجه مسلمانان بوده، و از زيارتگاههاي عمومي زائران خانه خدا به شمار ميآيد. از جملهي دفن شدگان عبارتند از:
1 ـ عبد مناف جد سوم پيامبرr. از جملهي فرزندانش عبارتند از : هاشم، عبدشمس، مطلّب.
هاشم بن عبد مناف جد دوم : و از جمله فرزندان وي: عبدالمطلب و اسد است و سورهي قريش در رابطه با هاشم نازل شده است .
2 ـ عبدالمطلبu؛ عبدالمطلب جد پيامبرr است، او از افراد بسيار با شخصيت شهر مكه بود كه ميان اعراب نفوذ فراواني داشت، عبدالمطلب دو سال سرپرستي رسول خدا را به عهده داشت، برخي از اعمال او كه بر گرفته از سنت ابراهيمي بود، همچون سنتي در ميان اعراب مورد پيروي قرار گرفت، مثل اداي نذر و مقدار ديهي انسان، و اسلام نيز آنها را تأييد كرد. عبد المطلب جد اول پيامبر وابوطالب وحمزه وعبد الله وعباس وابولهب از فرزندان اويند.
داستان اصحاب فيل در زمان عبد المطلب به وقوع پيوست، كه سورهي فيل بيانگر آن حادثه است.
3 ـ ابوطالبu؛ ابوطالب فرزند عبدالمطلب و عموي پيامبرrاست، وي در پرده تقيه توانست حمايت قابل توجهي از پيامبرr به عمل آورد، او در برابر تهديدهاي قريش حاضر نشد رسول خداr را به آنان تسليم كند، و حمايت آشكار خود را از آن حضرت در همه مراحل اعلام كرد، وي بزرگترين حامي پيامبر در سالهاي خفقان در مكه بود. ابوطالب در همان سالهاي آغاز بعثت، فرزندانش علي و جعفر را به محضر پيامبر فرستاد، و خود نيز تا سال دهم بعثت كه زنده بود، هرگز در دفاع از آن حضرت كوتاهي نكرد. اشعار زيادي از ابوطالب به جاي مانده كه، نشانگر ايمان عميق اين بزرگ مرد هاشمي است.
4 ـ خديجه؛ او نخستين زن مؤمن به رسول خداr بود؛ وي تمامي اموال خود را وقف پيشبرد اسلام كرد، و در برابر فشاري كه قريش بر رسول خدا وارد ميكردند، بهترين يار صميمي او در خانه محسوب ميشد، رسول خداr هميشه از او به نيكي ياد ميكرد، تا جايي كه حسادت برخي از همسران وي برانگيخته ميشد، اما آن حضرت از تحسين خديجه خودداري نميفرمود.
5 ـ پسران رسول خدا و خديجه: قاسم وعبدالله
6 ـ عالمان شيعه؛ بسياري از علماي شيعه نيز كه در مكه در گذشته يا به شهادت رسيدهاند، در اين قبرستان مدفونند.
آن گاه به غار ثور رفتيم غاري كه پناهگاه پيامبرr در آغاز هجرت بود .
غار ثور
غار ثور ، غاري است كه سه شبانه روز از پيامبر پاسداري نمود و او را از شر دشمنانش باز داشت.
غار ثور، كهف خداست كه با سستترين حافظ (تار عنكبوت)، بزرگترين حجت خدا را در خود پناه داد.
جبل ثور كوهي است بزرگتر از كوه نور كه در جنوب شرقي مسجدالحرام واقع شده است، سه كوه متصل به يكديگر را به نام كوه ثور ميشناسند، و غار ثور در سومين آنها قرار دارد، زماني كه مشركين مكه به قصد كشتن رسول خداr بسيج شدند، آن حضرت پس از خروج از خانه، در حالي كه براي رفتن به يثرب ميبايست، راه شمال را در پيش بگيرد، اما براي گمراه كردن مشركان، راه جنوب را برگزيد، و به كوه ثور رسيد، آن حضرت به همراه يك نفر وارد غار ثور شد و مدت سه روز در آنجا مخفي بود، مشركان تا نزديكي غار ثور آمدند، اما به اعجاز الهي، عنكبوتها تارهايي بر درِ غار تنيدند، تا مشركان را از رفتن به درون آن منصرف كنند؛ چرا كه آنان با ديدن تارهاي عنكبوت تصور كردند كه كسي وارد غار نشده است، خداوند در قرآن از اين غار ياد كرده است: ]اِلا تَنصُرُوهُ فَقَد نَصَرَهُ اللهُ اِذ اَخرَجَهُ الَّذينَكَفَرُوا ثَانِياِثنِينْ اِذهُما ِفي الغَارِ، اِذ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لا تَحزَنْ اِنَّ اللهَ مَعَنَا فَاَنزلَ اللهُ سّكينَتَهُ عَليهِ وَاَيَّدَهُ بِجُنودٍ لَم تَرَوهَا[ .
«اگر او(پيامبر) را ياري نكنيد، (بدانيدكه)خداوند او را هنگامي كه كافران آوارهاش ساختند، ياري داد، آن گاه كه يكي از آن دو به هنگامي كه در غار بودند، به همراهش گفت: نگران مباش كه خدا با ماست؛ آن گاه خداوند آرامش خود را بر او نازل كرد، و با سپاهياني كه نميديدشان ياري داد».
سپس به سوي منطقه عرفات حركت كرديم تا مكانهاي مقدس راز ونياز حاجيان درحج واجب را ديدن نمائيم .
منطقهي عرفات
حاجيان در روز ترويه، در مكه محرم ميشوند و عازم عرفات ميگردند.
امام صادقu فرمود: «روز ترويه را، ترويه ناميدند، چون جبرئيل در چنين روزي، نزد حضرت ابراهيم آمد و گفت: (اي ابراهيم براي خود و خانوادهات آب بردار). و ميان مكه و عرفات آبي نبود. آن گاه به موقف عرفات رفت و به ابراهيم گفت:اِعتَرفْ وَ اعْرفْ مَنَاسِكَكَ، فَلِذَلِكَ سُمِّيَتْ عَرَفَةَ، ثُّمَ قَالَ لَهُ: اِزدَلِفْ اِلي الْمَشعَرِ الْحَرَام، فَلِذَلِكَ سُمِّيَتِ المُزْدَلِفَةَ: اعتراف كن و با عبادات خويش آشنا شو. از اين رو، آن روز(عرفه) ناميده شد. سپس به او گفت: به مشعر نزديك شو، به اين جهت نام آنجا (مزدلفه) شد» .
حاجيان بعد از اين كه در شهر مكه محرم شدند از ظهر شرعي روز نهم ذيالحجه تا مغرب موظفند با قصد قربت در صحراي عرفات كه حدود 18 كيلومتر مربع مساحت دارد وقوف نمايند.
دربارهي نامگذاري اين منطقه به عرفات، چهار نكته گفتهاند:
وقتي جبرئيل مراسم حج را به آدم يا به ابراهيم خليل آموخت، در پايان به او گفت: »عَرَفْتَ؟« آيا شناختي؟
آدم و حوا، در اين منطقه همديگر را شناختند (تعارفا).
مردم در آن جا به گناهان خود اعتراف ميكنند. در روايتي از امام صادقu نقل شده است كه ايشان درباره نامگذاري عرفات فرمود: جبرئيل در ظهر عرفه از ابراهيم پرسيد: اي ابراهيم به گناهان خود اعتراف ، عرفات را به خاطر اين سخن جبرئيل كه گفت: «اِعْتَرِفْ» عرفات ناميدهاند .
برخي هم عرفه را به معناي كوه گرفتهاند.
جبل الرحمة
در منطقهي عرفات، كوهي وجود دارد كه آن را جبل الرحمه مي نامند، اين كوه، مستقل از كوههايي است كه منطقه را در حصارخود گرفته است. رسول خداr خطبه حجةُالوداع را بر فراز اين كوه ايراد فرمودند، و امام حسينu نيز در روز عرفه در زمان معاويه و در سال 57 ـ 58 هجري كه به حج مشرف شده بود، در كنار اين كوه با خداوند به نيايش پرداخت و دعاي عرفه را به يادگار گذاشت.
مشعر الحرام ومزدلفه
بعداز ديدن منطقهي عرفات به سوي مشعر ومزدلفه حركت نموديم آن جايي كه حاجيان در شب عيد قربان با عطر حضور حضرت مهدي(عجّل الله تعالي فرجه) وآمين حضرت خضر به تماشاي معبود مي نشينند.
مشعر؛ كه محل عبادت وبندگي است،درحرم قرار گرفته است تا حاجيان حرمت آن را نگه دارند وبا اقرار به بندگي خود زمينه وصول به مقام يقين را فراهم نمايند.
مشعر؛ شب نيايش است، نيايش با خدا در كنار بقيةالله، حجت كبراي خدا كه هرسال با حضورش در آن مكان مقدس به نيايش كنندگان بهرهي مضاعف ميرساند.
نام گذاري اين نقطه به مزدلفه به خاطر گفتار جبرئيل به ابراهيم است كه: اِزْدلِف اِلي الْمُشعُرالْحُرام به مشعر الحرام نزديك شو . وجْمُع ناميده شده است چون محل اجتماع تمامي حجاج در شب دهم ذي حجه در آنجا است.
آري سومين اعمال حج تمتع وقوف در مشعر الحرام است.
در مشعرالحرام، مسجدي بنام مسجد مزدلفه واقع شده است. نماز خواندن در اين مسجد و در اين منطقه به خاطر حضور رسول خداr در حجةُالوداع و حضور امام زمانu در هر سال از معنويت ويژهاي برخوردار است.
ابرهه و وادي مُحَسِّر
قبل از ورود به منا خياباني از مشعر تا منا وجود داردكه وادي محسر ناميده مي شود. زماني كه ابرهه حبشي از آن سوي درياي سرخ به يمن آمد، تصميم داشت آيين مسيح را بر اين مناطق مسلط سازد و مردم را از زيارت كعبه باز دارد. وقتي با مقاومت عربها روبرو شد مصمّم شد كعبه را ويران سازد، اين واقعه در سال تولد رسول خداr و در زمان تسلط معنوي عبدالمطلب بر مكه رخ داده است اما به قدرت الهي گرفتار عذاب شد و سپاهيانش كشته شدند. محل كشته شدن آنان وادي محسر بود.
سرزمين مِني
بعد از عبور از وادي محسر به سرزمين منا آمديم .
مني، بيابان وسيعي است بين مكه و مشعرالحرام كه حاجيان از صبح روز دهم ذيالحجه تا عصر روز دوازدهم ذيالحجه به انجام واجبات حج ميپردازند كه عبارت است از رمي جمره عقبه و ذبح و حلق يا تقصير در روز دهم ذيالحجه كه تجلّي تبري و تولي است. با زدن سنگ به جمرات، تبري و انزجار از شيطان ميجويند و با قرباني و سر تراشيدن يا كوتاه كردن آن، عشق و محبت به خداي سبحان را به نمايش ميگذارند. اگر قادر بر قرباني نباشد، بايد سه روز در حج و هفت روز پس از مراجعت از حج در ماه ذيالحجه بطور متوالي روزه بگيرد.
و بيتوته در شبهاي يازدهم و دوازدهم ذيالحجه از غروب آفتاب تا نيمه شب و رمي جمرات سه گانه در روزهاي يازدهم و دوازدهم ذيالحجه بر حاجيان واجب است.
امام رضاu فرمود: علت آن كه به مني، مني گفته شده، اين است كه جبرئيل، بعد از پيروزي در آن امتحان بزرگ، در آن جا به ابراهيم گفت:
«تَمَنَّ عَلي رَبِك مَا شِئتَ فَتَمَني ِابراهِيمُ ِفي نَفسِهِ اَنْ يَجعَلَ اللهُ مَكانَ اِبنِهِ اِسمَاعِيلَ كَبشاً يَأمُرُهُ بِذِبحِهِ فِداءً لَهُ ، فَاُعْطِيَ مُنَاهُ».
«هر چه ميخواهي از خداوند تمنا كن. حضرت ابراهيمu هم در دل خود از خدا خواست كه به جاي فرزندش اسماعيل، قوچي به عنوان فديه قرار داده شود و خداوند متعال دستور دهد كه آن را سر ببرد. خداوند هم خواسته او را اجابت فرمود» .
جمرات
بين مكه و منا سه ستون ديده ميشود كه آن را جمرات مي نامند و حاجيان در روزهاي 11و12 آن سه را رمي ميكنند.
رمي جمرات، رمز تنفر است. انزجار دروني حاجيان است از شياطين انس و جن، اين انزجار دروني آدميان را از اهريمن دروني و بيروني حفظ ميكند.
امامعليu فرمود: «جمرهها بدين سبب با سنگ زده ميشود كه چون جبرئيل، محلهاي عبادت را به حضرت ابراهيمu نشان داد، ابليس بر او نمايان شد. جبرئيل آن حضرت را فرمان داد كه او را براند. او هم شيطان را با هفت سنگ راند. كنار جمره اول، زير زمين پنهان شد و كنار جمره دوم سر برآورد. با هفت سنگ ديگر او را راند، در جاي دوم به زير زمين رفت و از محل جمرة سوم آشكار شد. با هفت سنگ او را زد، او در همانجا به زير زمين رفت».
مسجد خيف
در سرزمين منا نزديك جمرات مسجدي به نام مسجد خيف وجود دارد. خيف به محلي گويند كه از شدت كوهستاني بودن آن كاسته شده ولي هنوز به صورت دشت در نيامده، يا از اين جهت به آن «خيف» گويند كه از وادي مِنا بلندتر است و هر چه بلندتر باشد خيف ناميده ميشود.
بر اساس برخي روايات محل مسجد خيف محل پيمان مشركان مكه در سال پنجم هجري با برخي از قبايل عرب براي ريشه كردن اسلام و حمله به مدينه بوده است و همچنين شاهدخطبه مهم رسولخداr در حجةالوداع است.
همچنين توصيه شده است كه كسي كه در مني است بكوشد تا نمازهايش را در مسجد خيف بخواند چرا كه در آن هفتاد پيامبر نماز خوانده است. در دعاي سمات نيز به اين مسجد اشاره شده است.
امام صادقu فرمود: در مسجد خيف كه مسجد «منا»ست نماز بخوان .
محل نماز پيامبر در دوران او، نزد منارهاي بود كه وسط مسجد است و بالاي آن به فاصله سي ذراع به سمت قبله و همين مقدار از سمت راست و چپ و پشت آن. فرمود: آن را بجوي، اگر توانستي كه محل نمازت آنجا باشد، چنان كن. چرا كه در آن مكان هزار پيامبر نماز خواندهاند.
مسجد البيعة
بعد از جمرهي عقبه وقتي كه به طرف مكه ميروي سمت راست، درهاي را مشاهده ميكني كه مسجدي ويرانه در پشت چند درخت ديده ميشود.كه آن محل ياد آور پيمان انصار و مهاجرين است .
در سال يازده بعثت رسول خداr در موسم حج در عقبه منا با شش نفر از خزرجيان ملاقات كرد و آنان را به اسلام دعوت نمود. اينان به يثرب آمدند و اسلام و نام رسول خداr در يثرب رواج پيدا نمود.
در سال دوازده بعثت، دوازده نفر از انصار در عقبه مني با رسول خداr بيعت كردند كه اين بيعت به بيعت النساء معروف شد، زيرا رسول خداr با زنان هم به همين شرايط بيعت ميكرد يعني اين كه براي خدا شريكي قرار ندهند فحشا و منكري را انجام ندهند و در كارهاي نيك، پيامبر را نافرماني نكنند. و مصعب بن عمير را همراه آنان به يثرب فرستاد تا قرآن را به مردم تعليم دهد. و در آن شب حضرت عليu در پايين دره مراقب اوضاع بود.
در سال 13 بعثت، 73 مرد و دو زن از انصار به همراه مصعب به مكه آمده بودند كه در عقبه با حضور عباس در نيمه شب با رسول خداr بيعت كردند كه با دشمنان او دشمن و با دوستان او دوست باشند و با هر كس كه با وي بجنگد، بجنگند و بدين سبب آن را بيعتالحرب ناميدند. و او را به مدينه دعوت نمودند.
در پايان زيارت دوره ، به كوه نور رفتيم تا محل نزول اولين پيك الهي بر محمدr را زيارت كنيم .
جَبَلُالنُّور
جبلالنور؛ زمينه ساز پيوند رسالت و امامت و مقدمات انعقاد ام ابيهاست، آري آن جا جبل عشق است.
اين كوه كه يكي از مكانهاي مقدس مكه، و از آثار مذهبي باقي مانده از عصر رسالت به شمار ميرود، در شمال شرقي مكه واقع است. غار حرا كه در بالاي اين كوه واقع شده است، محل عبادت رسول خداr بوده و آن حضرت چندي از ايام سال، بهويژه ماه مبارك رمضان را در آن به سر ميبرده است، در همين غار بود كه نخستين بار، فرشته وحي بر رسول خدا نازل شد، و پنج آيه آغازين سوره مباركهي عَلَقْ را بر آن حضرت تلاوت فرمود در نهج البلاغه، خطبه قاصعه (192)، آمده است كه:
«و َلَقَد كَانَ يُجَاورُ ِفي كُل سَنَةٍ بِحَراءَ فَاَرَاهُ وَلا يَراهُ غَيرِي، وَ لَم يَجمَعْ بَيتٌ وَاحِدٌ يَؤمَئذٍ ِفي الاِسلام غَيرَ رَسولِ اللهِr وَخَديجةَ وَاَنَا ثَالِثهُمَا ،اَري نُورَ الوَحي وَالرِسَالَةِ، وَاَشُمُّ رِيحَ النُبُوَّةِ. وَ لَقد سَمِعتُ رَنَةَ الشَّيطَانِ حِينَ نَزَلَ الوَحيُ عَلَيهِr فَقُلتُ يَا رَسُولَ اللهِ مَا هَذِهِ الرَّنَةُ؟ فَقَال: هَذَا الشَّيطانُ قَد آيِسَ مِن عِبَادَتِهِ. اِنَّكَ تَسمَعُ مَا اَسمَعُ، وَتَري مَا اَري، اِلا اَنَّكَ لَستَ بِنَبيٍّ، وَلكِنَكَ لَوَزيرٌ و َاِنَّكَ لَعَلي خَيرٍ».«پيامبرr مقداري از سال را در غار حراء ميگذراند، تنها من او را مشاهده ميكردم و كسي جز من او را نميديد، در آن روزها، در هيچ خانهاي اسلام راه نيافت جز خانه رسول خداr كه خديجه هم در آن بود و من سومين آنان بودم. من نور وحي و رسالت را ميديدم، و بوي نبوت را ميبوئيدم، من هنگامي كه وحي بر پيامبر فرود آمد، ناله شيطان را شنيدم، گفتم اي رسول خدا، اين نالهي كيست؟ فرمود: شيطان است كه از پرستش خويش مأيوس گرديده است و فرمود: علي! تو آن چه را كه من ميشنوم، ميشنوي، و آن چه را كه من ميبينم ميبيني، جز اين كه تو پيامبر نيستي، بلكه وزير من بوده و به راه خير ميروي».
يكي از روزهايي كه در مكه بوديم به زيارت شهداي فخ رفتيم .
مقبره اين شهيدان در ابتداي خيابان شهدا، دست راست، پيش از پمپ بنزين از طريق ورودي مسجد تنعيم قرار دارد.
حسين بن علي بن حسن بن حسن بن علي بن ابيطالبr، در سال 169 هجري قيامي را بر ضد هادي عباسي(م ـ 170) ترتيب داد، وي قيامش را از شهر مدينه آغاز كرد، و پس از تسلط بر اين شهر، از آن جا كه زمان حج نزديك بود، همراه سيصد تن از شيعيان و نزديكانش به سوي مكه حركت كرد، وي در منطقه فخ با سپاه عباسيان مواجه شد، و در نبردي كه صورت گرفت به شهادت رسيد، همراه وي شمار ديگري از سادات حسني نيز به شهادت رسيدند.
شهيد فخ، در شمار علويان حسني و شهيدي است كه از سوي امامان شيعه مورد تأييد قرار گرفته است، به علاوه ضمن رواياتي كه نقل شده، خبر شهادت او از زبان پيامبر نيز نقل شده است، از جمله آن كه:
ابوالفرج اصفهاني روايتي از امام باقرu نقل كرده است كه حضرت فرمود: «جبرئيل به من خبر داد كه اي محمد! مردي از خاندان تو در اين جا كشته ميشود كه اجر شهيد همراه او معادل اجر دو شهيد است».
زماني كه سرهاي شهدا را نزد هادي آوردند، موسيبن جعفرu و شماري از علويان حاضر بودند، حضرت دربارهي شهيد فخ فرمود: به خدا قسم او مسلماني صالح، روزهدار و آمر به معروف و ناهي از منكر بود.
در حال حاضر اين مقبره در خيابان شهدا قرار دارد، كه تمام آن منطقه را به نام منطقه شهدا ميشناسند، يك خيابان فرعي از خيابان شهدا به سمت مقبره ميرود، مقبرهي مزبور، در پايين كوهي قرار گرفته، كه اكنون يك سمت آن مقبره و سمت ديگر آن ميدان فوتبال است .
مسجد جعرانه
معتمرين معمولا به يك عمره اكتفا نمي كنند و عمرهي مجدد انجام ميدهند. ميقات عمرهي مجدد اطراف حرم است؛ اما بعضي از افراد دوست دارند جايي احرام عمرهي مجدد خود را ببندند كه رسول خداr محرم شده است. از اين روي به جعرانه رفتيم ، جعرانه در ناحيهي شرق در راه نجد است، كه فاصله آن تا مسجدالحرام حدود 30 كيلومتر مي باشد.
در جعرانه مسجدي است كه به «مسجد الرسول» معروف است. پيامبر اسلام به علت ناكافي بودن شير مادر يا به رسم بزرگان عرب در دوران شيرخوارگي به مدت پنج سال به همراه حليمه سعديه از قبيله بنيسعد بن بكر بن هوازن به اين منطقه آمد تا در بيرون مكه در محيطي پاك بزرگ شود و سخن گفتن به لهجه فصيح عربي را فرا گيرد و از بيماري احتمالي وباي شهر مصون بماند.
روايت شده كه رسول خداr پس از بازگشت از جنگ حنين، نزديك به پانزده روز در جعرانه توقف كرد، و غنايم جنگ با هوازن را، ميان مردم تقسيم نمود، در اين زمان، افرادي از قبيله سعد ـ كه پيامبرr دوران طفوليت خود را در ميان آنان گذرانده بود ـ در حالي كه اسلام آورده بودند به پيامبرr مراجعه كردند و تقاضاي استرداد زنان و اطفال خود را داشتند، پيامبرr فرمود: من سهم خود و بني عبدالمطلب را به شما ميبخشم ولي سهم ديگران به خود آنان مربوط است.
سپس فرمود: «شما پس ازنماز ظهر بپاخيزيد. از من تقاضا كنيد من درحضور مسلمانان سهم خود را به شما ميبخشم واز مسلمانان نيز خواهم خواست كه چنين كنند».
در نتيجه، همه مسلمانان به جز چند نفر، سهم خود را بخشيدند و ديگران نيز با وعدهي پيامبرr كه در غنيمت بعدي چند برابر آن را خواهند گرفت راضي گرديدند .
حديبيه
آخرين مكاني كه در ايام عمره به ديدن آن رفتيم تا هم مكاني تاريخي را از نزديك ديده باشيم وهم در آن جا اگر كسي ميخواهد عمرهي مجدد ديگري بجا آورد محرم شود، حدبيه بود .
« علمين» يا «حديبيه» در ناحيهي غرب از طريق جده است كه فاصلهي آن تا مسجدالحرام حدود 48 كيلو متر است.
رسول خداr در شوال ششم هجري براي عمره با 1400 يا 1600 نفر راهي مكه شدند. منشأ اين تصميم آن بود كه آن حضرت خواب ديدند كه وارد خانه كعبه شده سرشان را تراشيده و كليد خانه كعبه را در دست گرفتهاند. زماني كه خبر نزديك شدن مسلمانان به قريش رسيد، آنها مصمم شدند كه از ورود رسول خداr به مكه جلوگيري كنند. نخست خالد بن وليد و عكرمة بن ابي جهل را با سواراني روانه كردند تا حضرت را از رسيدن به مكه باز دارند. رسول خداr پيش رفت تا اين كه شترش در حديبيه كه آغاز سرزمينهاي حرم است، زانو زد و سپس دستور داد كه فرود آييد و به نمايندگان قريش و به مردم مكه به وسيلهي عثمان پيغام داد كه ما براي زيارت آمدهايم نه براي جنگ، ولي قريش نپذيرفتند. اصرار قريش در جلوگيري از ورود مسلمانان، ضرورت يك بيعت همگاني را فراهم كرد. اين بيعت را بيعت رضوان يا بيعت شجره ناميدهاند؛ زيرا رسول خداr زير درختي با مردم بيعت كردند. و عنوان رضوان از آيهاي كه در اين باره نازل شده گرفته شده است .
در همين ايام آن حضرت بر سر چاه كم آبي فرود آمد و مسلمانان از اندكي آب شكايت كردند كه رسول خداr تيري از تير دانش را به يكي از اصحاب سپرد تا به ته چاه پرتاب كند. پس از آن بود كه چاه مملوّ از آب گرديد .
سرانجام پس از 19روزتوقف درحال احرام قريش بر اين نكته توافق كردند كه، آن سال رسول خداr برگردد و از سال آينده براي سه روز به داخل شهر آمده و پس از قرباني كردن، شهر را ترك كند.
همچنين ده سال ميان طرفين، جنگ متوقف شود و هر طايفهاي مجاز باشد كه با پيامبرr هم پيمان گردد و هر مسلماني كه به سوي قريش باز گردد الزام به باز گرداندن نباشد، اما اگر كسي بدون اجازه قريش به پيامبر بپيوندد بايد به مكه باز گردانده شود. عمر نزد ابوبكر رفت و گفت چرا در راه دين تن به خواري بدهيم و سپس هر دو نزد پيامبرr رفتند و پيامبرr فرمود: «من بنده خدا و پيامبرr او هستم، هرگز امر او را مخالفت نخواهم كرد و او هم هرگز مرا وا نخواهد گذاشت».
بعد از امضاي صلحنامه رسول خداr برخواست و قرباني كرد و سرتراشيد و از احرام بيرون آمد و مردم نيز چنين كردند و سپس به سوي مدينه بازگشتند.
در سال هفتم هجرت آن حضرت همراه شماري از اصحاب خود عمرة القضا را بجا آوردند.
وآخر دعوانا أن الحمدلله رب العالمين
پايان