بخش 4
2 / الف: توسعه عمربن خطاب، خلیفه دوم 3 / الف: توسعه عثمان بن عفّان، خلیفه سوم 4 / الف: توسعه عمر بن عبدالعزیز
فيروز آبادي در «المغانم المطابه في معالم طابه» (ص 374)، مربد را به «كسر، ثمّ سكون، ثمّ باء موحّده مفتوحه و دال مهمله» دانسته است; ولي گفته قاضي عياض را ناديده نگرفته كه چون وي اصل آن را رَبَد دانسته، مربد را به فتح ميم و كسر باء خوانده است.
«مربد» بر وزن استر، محلّي بوده كه حيوانات اهلي را موقتاً در آن نگهداري مي كردند و يا به گفته ابن شهاب: شترخاني بود كه گاهي هم خرما در آن خشك مي كردند.
«دلائل النبوّه» بيهقي (فصل مسجدالرّسول) و قسطلاني «ارشاد السّاري بشرح صحيح البخاري» و يا به نظرگاه حديث انس بن مالك: «محوّطه اي بودكه در آن چند درخت خرما و مقابري از مشركان وجود داشت.»
و به تصريح الأصمعي: «المربد كلّ شيء حبست فيه الإبل أو الغنم».
ابن حجر عسقلاني مي نويسد: «و آن زمين بنا به گفته ابن شهاب به نقل از عروة بن الزبير كه مورد استناد امام بخاري (در صحيح، كتاب مناقب الأنصار، باب هجرة النّبي، حديث 3906) قرار گرفته، جزو اموال سهيل و سهل بن رافع بن عمرو بن النجّار بود; كه به علّت صغيري و يتيمي، تحت كفالت و ولايت اسعد بن زاره زندگي مي كردند.
ابن زباله گفته است: «دو جوان مذكور، تحت ولايت ابو ايّوب انصاري بودند».
و ابن اسحاق در «السّيرة النّبويه» آن ها را در حجر، «معاذبن عفراء» خوانده است.
محمّد رسول الله (صلي الله عليه وآله) از سهيل وسهل يا قيّم ووليّ آنها ويا طايفه «بنونجّار» خواستار معامله مربد شد; تا در آنجا خانه و مسجد خود را بنا نهد. اين كار به تصريح بيهقي در
«دلائل النّبوه» (ج 1، فصل مسجدالرّسول)، يا از طريق خريد بوده و يا در مقابل آن
1 . ج6، ص220
2 . «فتح الباري»، ج7، ص246
3 . بيهقي «دلائل النبوه»، ج2، ص187، ترجمه فارسي.
4 . به نقل از ابن حجر عسقلاني (فتح الباري بشرح صحيح البخاري، ج 9، ص 246)و ابن رسته (الاعلاق النّفيسه، ص 64).
عطايي داده است; ولي در حديث انس بن مالك كه مورد تأكيد بيهقي قرار گرفته، پيامبر دستور ساختمان مسجد را صادر فرمود و پي بني نجّار فرستاد. چون به حضور آمدند، فرمود: «زمين خود را به من بفروشيد.» گفتند: «به خدا قسم بهاي آن را نمي گيريم; مگر از خداوند متعال.» و پيشكش دادند.
ابن قيّم جوزي در «زادالمعاد» (ج2، ص56) گفته است: پيامبر هبه آنها را نپذيرفت، «فابتاعه منهما بعشرة دنانير»; يعني «مربد» را به ده دينار از ايشان خريد.
اين گفته، مستند به حديث ابن شهاب در «صحيح»، امام بخاري، كتاب مناقب الانصار، باب هجرة النبي، حديث 3906) مي باشد كه; «فأبي رسولُ الله أَن يقبلَه منهما هبةً حتّي ابتاعه منهما».
در «باب الهجره» از صحيح امام بخاري (كتاب مناقب الأنصار، باب مقدم النبي و اصحابه المدينه) گفته اي از انس بن مالك نقل گرديده كه به استناد آن معلوم مي شود: قبل از تصاحب «مربد» توسط محمّد رسول الله (صلي الله عليه وآله) ، اين مكان محل دفن مشركين و نخلستاني متروك بوده است و چون به ملكيّت محمّد رسول الله (صلي الله عليه وآله) در آمد، به تصريح ابن قيّم جوزي در «زاد المعاد» (ج 2، ص 56)، پيامبر فرمان داد تا مهاجران و انصار به كمك او شتافته، تمامي نخل ها و آثار مخروبه قبور را بركنند.
انس بن مالك گفته است: «فأمر رسول الله بقبور المشركين فنبشت و بالخرب فسوّيت و بالنخل فقطع...».
ولي ابن حجر عسقلاني در «فتح الباري» (ج7، ص266)، به عقيده ابن بطال استناد كرده كه: «لم أجد في نبش قبور المشركين لنتّخذ مسجداً نصّاً عن أحد من العلماء...».
امام بخاري در «صحيح» گفته است: «اوّلين بناي مسجدالنّبي، متشكل مي شد از ديوارهاي خشتي و گِلي، با سقفي از شاخه هاي درخت خرما، بر پايه ستون هايي از تنه درخت خرما».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «آنگاه رسول گرامي دستور نبش قبرهاي مشركين را صادر و آن ها را با زمين صاف كردند و نخل ها را بريدند.» همان مأخذ، صحيح بخاري.
2 . «در نبش قبرهاي مشركين! چيزي را نيافتم تا به جاي آن مسجدي را به پا داشته باشند!»
و يحيي از طريق عبدالعزيزبن عمر، از يزيدبن السائب، از خارجه ابن زيد بن ثابت روايت مي كند:
«بني رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ مسجده سبعين في ستّين ذراعاً و يزيد و لَبَّنَ لَبِنَهُ من بقيع الخبخبة و جعله داراً و جعل سواريه خشباً شقة شقة و جعل وسطه رحبة و بني بيتين لزوجتيه».
مساحت به ذرع: 4200 = 60×70
مساحت به متر مربع: 05/1022
بيهقي به روايت عبدالله بن عمر، كه مورد تصريح امام بخاري در «صحيح» قرار گرفته، اشاره خاصّي دارد كه: «مسجد پيامبر داراي ديوارها و پايه هايي از خشت خام بود و سقف آن را با شاخه هاي درخت پوشيده بودند و ستون هاي آن تنه هاي خرما بود».
بر اساس بيان ياد شده، معلوم مي گردد كه در ديوارهاي خشتي مسجد، خاصه در جدار سمت شامي يا شمالي آن، كه رو به بيت المقدس بوده، تنه هاي بريده و تراشيده شده از درختان خرماي مربد، جهت استحكام و قوام بنا، كار گذاشته بودند و در وسط بنا حياطي كوچك و در كنار آن جهت سكونت همسر; دو خانه متصل به هم بنا نمودند.
بقيع خبخبه كه در روايت خارجة بن زيد بن ثابت آمده، محلّي است كه در قسمت چپ بقيع الغرقد مجاور باغ قديمي الصّيفي و چاه ابو ايّوب قرار داشته است. فيروزآبادي در «المغانم المطابه في معالم طابه» (ص62) آن را «بقيع الخبجبه» (به فتح جيم) دانسته است.
در مورد مساحت بناي نخست مسجد نبي، نظريه هاي متفاوتي است و جمع بندي و نتيجه گيري از آن ها نيازمند تأمّل. حقير از بررسي و نقد آنها به گفته زيدبن ثابت، كه يحيي آن را از طريق عبدالعزيزبن عمر روايت كرده، تمايل دارد كه: «مسجد سبعين في
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «پيامبرگرامي مسجدش را 70×60 ذراع يا بيشتر بنا كردند و از گِل مخصوص خشتش را، كه از محل بقيع خبخبه (مي آوردند)، ساخت و در اطرافش چوب به كار برد و در وسط آن حياطي ايجاد نمود و براي دو همسرش دو منزل بنا نهاد.»
2 . «دلائل النّبوّه»، ج1، فصل مسجدالرّسول. همچنين نكـ : ابن كثير «البداية و النهايه»، ج 3، ص 214 و نويري، «نهاية الارب»، جزء 16، ص344
ستّين ذراعاً أو يزيد» = 70 ذرع طول آن از شمال به جنوب و 60 ذرع عرض آن، از شرق به غرب; يعني حدود 1022 مترمربع مساحت بوده است.
از نظرگاه الاقشهري به استناد گفته ابن عمر بناي مسجد در آن ايّام، سه در داشته است: دري در جهت ديوار جنوبي مسجد، دري موسوم به «باب عاتكه» در شمال ديوار غربي، كه به «باب الرّحمه» مشهور است و درِ سوم همان «باب جبرئيل» فعلي است كه ميانه ديوار شرقي مسجد قرار داشته است. همچنين ابن قيّم جوزي در «زادالمعاد» (جزو 2، ص56) مي نويسد كه پيامبر: «جعل له ثلاثةَ أبواب: باباً في مؤخّرة و باباً يقال له باب الرّحمة و الباب الذي يدخل منه رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ ».
پس از تغيير جهتِ قبله از بيت المقدس; يعني سمت شمالي مسجد به كعبه يا سمت جنوبي مسجد، محمّد رسول الله (صلي الله عليه وآله) درِ گشوده شده در ديوار جنوبي را مسدود نمود و باب ديگري گشود كه متأسّفانه پژوهنده با گزارش هاي تاريخي مختلفي در اين باره روبه رو است. در نهايت نظر، شايد گفته «حافظ محمدبن محمودبن نجار» در «اخبار مدينة الرسول» (ص 69) با واقعيّت مطابق باشد كه اين در، در ديوار شمالي و محاذي دري بود كه پس از تغيير قبله بسته شد.
چنانكه يادآور شديم و در گفته ابن شهاب به آن اشاره شده، سقف مسجد از شاخه و برگ درختان، خاصه درخت خرما پوشيده شده بود و امام بخاري در «صحيح»، حديث ليلة القدر، به گفته شاهدان عيني استناد مي كند كه در ايّام باراني، پيامبر پيشاني خود را بر آب و گِل به سجده مي نهاد و اثر گِل را بر پيشاني محمّد (صلي الله عليه وآله) ديده اند. با اين همه، وقتي ياران گفتند كه اجازت فرما تا سقف مسجد را خاك ريزي و گِل اندود كنيم، به تصريح ابن زباله به نقل از خالد بن معدان، پيامبر جواب داد:
«كلاّ، ثمام و خشيبات و ظلّة كظلة موسي و الأمر أقرب من ذلك».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . «سه در براي آن در نظر گرفت; يكي در عقب و ديگري به نام در رحمت معروف است و سومي دري كه پيامبر گرامي از آن رفت و آمد مي كردند.»
2 . «هرگز... و سايه باني چونان سايه بان موسي و حقيقت بدان نزديك تر است.»
يعقوبي، تاريخ، ج1، ص401، ترجمه فارسي. ابن قيّم جوزي، زادالمعاد، ج2، ص56
بيهقي در «دلائل النّبوه» (ج1، فصل مسجدالرّسول)، از عباده روايت مي كند:
«انصار مالي را جمع آوري كردند و به حضور پيامبر آوردند و پيشنهاد نمودند كه مسجد را بازسازي و زيور نمايند و گفتند: تا چه هنگام بايد زير اين سقف كه پوشال خرما است، نماز بگزاريم؟ پيامبر فرمود: سقف مسجد برادرم موسي نيز چنين بود و من از روش او بر نمي گردم.»
از گفته بيهقي از حسن، كه: «عريش موسي كان إذا قام أصاب رأسه السقف»، معلوم مي شود، ارتفاع ديوارهاي مسجد بسيار كوتاه بوده و با توجه به نقل ابن زباله و يحيي در «الاحياء»، بيش از سه متر و اندي نبوده است و پيامبر در خصوص بناي مسجد، مكرّر به ياران تأكيد مي كرد: «لا تزخرفه و لاتنقشه».
مورّخان، به استناد منابع معتبر، متّفق القول اند كه در بناي نخست مسجد، پيامبر همدوش با ديگر صحابه بزرگ ـ از مهاجر و انصار ـ بنّايي مي كرده است و در حديث زُهَري و انس بن مالك آمده كه محمّد (صلي الله عليه وآله) هنگام اشتغال به كار، شعري را چنين زير لب زمزمه مي كرده است:
اللهمّ لا خير إلاّ خير الآخرة فانصر الأنصار و المهاجرة
«پروردگارا! خير حقيقي خير آخرت است. پس انصار و مهاجران را رحمت فرما!»
نورالدّين سمهودي در «وفاء الوفا باخبار دار المصطفي» به نقل از امام عليّ بن ابي طالب (عليه السلام) شعر را چنين ثبت كرده است:
لا يستوي مَن يَعمُرُ الْمَساجدا يدأب فيها قائماً و قاعدا
و من يري عن الغبار حائدا
امام بخاري در«صحيح»(باب الهجره، حديث 3906، كتاب مناقب الأنصار) آن را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نيز نكـ : ابن رسته «الأعلاق النّفيسه»، ص66
از شهاب چنين نقل كرده است:
هذا الحمال لا حمال خيبر هذا أبرّ ربّنا و أطهر
اللهمّ إنّ الأجر أجر الآخرة فارحم الأنصار و المهاجرة
به همين روال است نقل هاي ديگر كه به هر حال با توجّه به زمان طولاني بناي مسجد، اختلاف در اقوال را مبيّن تعدّد و تنوّع اشعار مي يابيم نه نافي يكديگر.
و مسلم در «صحيح»، بعضي از اين رجزها را در جريان حفر خندق دانسته اند كه انس بن مالك آن را روايت كرده و امام نووي ذيل آن گفته است:
«هذا الحديث استحباب الرّجز و نحوه من الكلام في حال البناء ونحوه وفيه عمل الفضلاء في بناء المساجد و نحوها و مساعدتهم في اعمال البرّ».
بناي مسجد حضرت محمّد (صلي الله عليه وآله) ، تركيب و شكل اوليه خود را تا سال هفت هجري حفظ نمود و تغييراتي در اين مدّت به خود نديد.
در سال هفتم هجري، پس از آن كه مسلمانان از فتح قلاع خيبر به سوي مدينه بازگشتند، ضرورت توسعه مسجد نبي، به خاطر افزايش روزافزون جمعيّت مسلمانان، مدّ نظر محمد (صلي الله عليه وآله) و اصحاب قرار گرفت و به گفته امام جعفربن محمّد صادق (عليه السلام) به نقل از اخبار دار الهجره رزين و... ، پيامبر مسجد را از طول و عرض به نحوي توسعه داد كه به صورت مربّع 100×100 ذرعي درآمد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همچنين مراجعه شود به: «المنتقي»، «مولد النبي»، تأليف 732 هـ . ق. ترجمه فارسي از «سير كازروني»، عفيف بن سعيد كازروني، 760 هـ . ق. نسخه خطي: قاهره، دارالكتب (1 ـ السيرة المحمديه ـ فارسي طلعت). اين كتاب از مراجع مجلسي در «بحارالأنوار»، ج19، ص 128، بوده است).
2 . جزء 12، بشرح الإمام النووي، ص 173 ـ 171
3 . «اين حديث استحباب رجزخواني و از اين قبيل سخنان را در هنگام ساختن و بنا كردن آن به همراه داشت و نشانه اي از كار بزرگان در بنا كردن مساجد و غيره و ياري كردن آنان در انجام كارهاي نيك دارد.» همچنين از ابن رسته «الأعلاق النّفيسه»، صص 64 و 65
اين مساحت را ابن رسته مورد تأييد قرارداده، مي گويد:
«و بناه النّبيّ مرّتين; بناه حين قدم أقلّ من مائة في مائة، فلمّا فتح الله عليه خيبر، بناه و زاد عليه مثله في الدور».
با توجه به احتساب برابريِ ذرع يَد با متر، مساحت مسجد در سال هفتم مي بايست 2433 متر مربّع شده باشد و اين متراژ عيني از بناي مسجد، طبق معيارهاي نقشه اي كه از كارشناسان ترك در اوايل قرن 13قمري ارائه كرده اند; يعني 2475 مترمربّع مطابقت محاسباتي دارد. از اين رو، به نقد آراء و روايات ديگر نمي پردازيم:
100 ذرع = 33/49 متر
2433 مترمربّع = 33/49×33/49
كتاب هاي سيره وحديث، ضمن ارائه مستندات چگونگي انجام گرفتن بناي مسجد، به گفتگويي اشاره كرده اند كه براي پژوهندگان قابل توجّه است. بيهقي در «دلائل النّبوه» از خالد الخدّاء، از عكرمه، از ابوسعيد خدري و امام بخاري در «صحيح» و ابن اسحاق در «السيرة النّبويه» و مسلم در «صحيح» و ابوداود در «سنن»، به اسناد ديگر ايضاً از ابوسعيد خدري نقل كرده اند:
«كنّا نحمل في بناء المسجد لبنة لبنة و عمّار يحمل لبنتين لبنتين، فرآه النبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ]وسلّم ـ فجعل ينفض التراب عنه و يقول: ويح عمّار تقتله الفئة الباغية. يدعوهم إلي الجنّة و يدعونه إلي النار. قال: يقول
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «الأعلاق النّفيسه» (ص64).
2 . «پيامبر دو بار آن را ساخت در حالي كه حداقل 100 متر در 100 متر (مساحت داشت) هنگامي كه خدا خيبر را بر او گشود، به اندازه خانه هاي آن محل، به آن افزود.»
3 . نقشه چاپ: خليل افندي قازاني، آلمان.
عمّار: أعوذ بالله من الفتن.»
عمّار ياسر در سال 37ق. در جنگ صفين به هواداري امام علي بن ابي طالب (عليه السلام) شمشير زد و به دست شاميان هوادار معاويه شهيد گرديد.
ابوالفداء، اسماعيل بن كثير در «السّيرة النّبويه» (ج2، ص308) صريحاً مي نگارد:
«و هذا الحديث من دلائل النبوّة، حيث أخبر صلوات الله و سلامه عليه عن عمّار أنّه تقتله الفئة الباغية.»
و بيهقي در «دلائل النبوّه» آن را از جمله اخباري دانسته كه دليل بر صحّت پيامبري محمد (صلي الله عليه وآله) است.
همچنين ـ «كنز العمّال» حديث «تقتله الفئة الباغية» را از طريق زيدبن وهب، عثمان، جابربن عبدالله البختري، لؤلؤ مولاة عمار، عمروبن العاص، كعب بن مالك، ابو امامه، ابو رافع، ابوهريره، ابو قتاده، زياد بن الغرد، عائشه، امّ سلمه، عبدالله بن عمر، ابن مسعود، عليّ بن ابي طالب و انس بن مالك ثبت كرده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «در ساختمان مسجد، هر يك از ما يك خشت، يك خشت بر مي داشتيم و عمار دو خشت، دو خشت برمي داشت. پيامبر گرامي او را ديد و شروع به تكاندن خاك از او نمود و مي گفت: آفرين (درود) بر عمار كه گروه سركش او را مي كشند، در حالي كه آن ها را به بهشت مي خوانَد و آن ها او را به دوزخ مي خوانند.
عمار مي گويد، به خدا پناه مي برم از فتنه و آشوب ها.»
2 . و اين روايت از كتاب دلائل النبوه است كه حضرت ـ صلوات الله وسلامه عليه ـ در مورد عمّار فرمود: «او را گروه ستمگر خواهد كشت.»
3 . ج1، صص 194 ـ 191
4 . متقي، ج16، صص147 ـ 137
5 . همچنين ابن رسته «الأعلاق النّفيسه»، ص65
نقشه مسجد نبي تا سال 10 هجرت
2 / الف: توسعه عمربن خطاب، خليفه دوم
بنا به مستندات تاريخي، پيامبر اسلام به صحابه خود اجازه توسعه مسجدالنّبي را داده بود:
يحيي از عمربن ابي بكر موصلي از راويان و دانشمنداني روايت كرده كه محمد (صلي الله عليه وآله) گفته است: «هذا مسجدي و ما زيد فيه فهو منه، لو بلغ بمسجد».
خليفه دوم از خلفاي راشدين، با توجه به ازدياد و ازدحام مسلمانان در مسجدالنّبي و نبودن مكان كافي جهت برگزاري فرايض و اعتكاف و عبادت و زيارت، تصميم گرفت تعدادي از خانه هاي اطراف مسجد را جهت توسعه مسجد خراب كند. احمد گفته نافع را ثبت كرده كه وي گفته بود از خليفه دوم شنيدم:
«إنّي سمعت رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ يقول ينبغي أن نزيد
في مسجدنا ما زدت».
حافظ محمد بن محمود بن نجار در «اخبار مدينة الرسول» (ص93) به سخني از مصعب بن ثابت اشاره مي كند كه وي از مسلم بن حباب حديث كرد:
إنّ النّبيّ قال يوماً و هو في مصلاه: «لو زدنا في مسجدنا» و أشار بيده نحو القبلة. فلمّا توفّي (عليه السلام) و ولي عمر بن الخطاب، قال: انّ رسول الله قال: «لو زدنا في مسجدنا» و أشار بيده نحو القبلة...».
امام بخاري در «صحيح»، ابو داود در «سُنن» و يافعي در «مرآة الزّمان»، از نافع به نقل از ابن عمر گفته اند كه:
«خليفه دوم اين توسعه را در سال هفدهم هـ . ق. عملي ساخت.»
خليفه دوم جهت اجراي نقشه، لازم ديد كه خانه عبّاس بن عبدالمطّلب را خراب و آن را به مسجد منضمّ نمايد; ولي عبّاس راضي به فروش يا بخشش آن نشد. ازاين رو، بين آن دو، مناقشاتي به وقوع پيوست كه تمامي كتاب هاي تاريخ و جوامع حديث نظر به اهميت مسأله، آن را به روايات مختلف ذكر كرده و به شرح حقيقتش پرداخته اند:
ابن سعد در «الطبقات الكبري» و بيهقي در «سُنن» و ابوعبدالله حاكم در «المستدرك» و ابن زباله و يحيي به نقل از عبدالله بن ابي بكر در «اخبار المدينه» و رزين از نافع،از ابن عمر در«اخبار دارالهجره»، ابن اسحاق از عبدالله بن عبّاس و احمد بن حنبل در «مسند»،ابن عساكر در«تاريخ دمشق»، و امام ابوسحاق حربي در «المناسك و اماكن طرق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «به خدا شنيده ام، كه پيامبرگرامي (صلي الله عليه وآله) مي گفت: شايسته است كه مسجدمان را توسعه دهيم، آنچه را كه من افزودم.»
2 . «روزي پيامبر در مصلي گفت، چه خوب بود بناي مسجد خودمان را توسعه مي داديم و با دستش به طرف قبله اشاره كرد.
هنگامي كه وفات يافت و عمر بن خطاب زمام امور را به دست گرفت، گفت: پيامبر فرمودند: چه خوب بود كه به مسجدمان مي افزوديم و با دستش به سوي قبله اشاره كرد.»
الحج و معالم الجزيره» (ص362) مدارك مربوط به اين اختلاف را به رشته تحرير درآورده اند.
حقير با توجّه به جمع بندي مستندات، مجمل آن را چنين دانست كه:
«خانه عبّاس بن عبدالمطلب عموي محمّد (صلي الله عليه وآله) مجاور ديوار جنوب غربي مسجد بوده است و خليفه به جهت آن كه مي خواست مسجد را از سمت قبلي يا جنوبي و سمت غربي آن توسعه دهد، عبّاس را مجبور به واگذاري خانه خود يا فروش آن نمود. ولي عموي پيامبر به احترام آن كه محمد در بناي خانه اش وي را ياري كرده بود، به تخريب آن رضا نداد.»
اين امر موجب بروز مناقشات و گفتگوهايي ميان خليفه و عبّاس بن عبدالمطّلب از يك سو و اهالي مدينه از سوي ديگر گرديد. ناچار جهت رفع اين منازعه، حكميّت را به ابيّ بن كعب يا طبق گفته اسلم در «تاريخ ابن عساكر» حذيفه واگذاردند.
خليفه و عموي پيامبر به عنوان طرفين دعوي در محضر قاضي حاضر شدند و خليفه از اهميّت و لزوم توسعه مسجد سخن گفت و اين كه عبّاس بن عبدالمطّلب مي بايست از نفع شخصي خود به جهت مصلحت مسلمين گذشت كند; در غير اين صورت به خاطر حفظ مصلحت، خليفه حق خواهد داشت خانه را به عُنف تخريب و آن را به مسجد منضم نمايد.
عبّاس بن عبدالمطّلب از موضع حقّ مالكيت ـ و اين كه نمي بايست حقوق شرعي افراد، كه رعايت آن از واجبات دين است، زير پا نهاده شود و آيا لازمه توسعه مسجد، ظلم و تعدّي به مالكان منازل است؟ ـ دادخواهي نمود.
ابيّ بن كعب پس از وقوف به مسأله و دعاوي طرفين، در حضور صحابه و اهل مدينه، رأي و نظر خود را ضمن بيان حديثي از محمد (صلي الله عليه وآله) ، چنين ابراز داشت:
«از محمد،رسول الله شنيدم كه خداوند به داود نبي فرمان داد تاخانه اي به نام او روي زمين بنا كند.داود چون به تأسيس بنا همّت گماشت،خانه كوچكي در كنار يا وسط عبادتگاه مانع اجراي كامل نقشه بود و چون صاحب آن خانه به هيچ
وجه به فروش يا واگذاري آن رضا نداد، داود در دل خود قصد كرد تا براي تحقّق نقشه عبادتگاه به زور، خانه را از مالكش بستاند. چون اين رغبت و اراده در دل و انديشه داود خطور كرد، خداوند به داود وحي فرستاد كه مي خواهي مال غصب شده اي را در عبادتگاهي كه به نام خدا بر پا مي شود، قرار دهي؟! مورد عقوبت من قرار گرفتي و اين افتخار را از تو گرفتم; زيرا فاقد شايستگي تأسيس چنين بنايي هستي.»
يا به روايت ابوالزناد ـ كه مورد تأييد امام حربي در «المناسك و اماكن طرق الحج و معالم الجزيره» (ص362) قرار گرفته است ـ توسّل جست كه:
«فأوحي الله إليه أنّ بيتي أحقّ البيوت بأن لا يجعل فيه شيء من الظلم».
پس داود شرمنده در درگاه ربوبي، دست به دعا برداشت و از خداوند خواست كه اين توفيق را از فرزندان من مگيرد! و خداوند آن را به سليمان نبي محوّل كرد.
چون بيان حديث از لسان ابيّ بن كعب يا حذيفه پايان گرفت، خليفه دوم از عمل خود شرمنده شد و عبّاس بن عبدالمطّلب گفت:
«اكنون كه حكم خدا روشن شد، خانه ام را به مسلمانان مي بخشم; نه به تو، اي خليفه!» او دعا كرد: «اللّهمّ لا آخذ لها ثواباً»!
عده اي ديگر از مؤلّفان اسلامي گفته اند:
اختلاف بر سر ناوداني بود كه در حدّ فاصل بين ديوار خانه عبّاس و ديوار مسجد آويزان بود و چون مسير آبريزي آن بر ديوار مسجد لطمه وارد كرده بود، خليفه ناودان را از جاي بركند و آن را به سويي انداخت. عبّاس از آن واقعه مطّلع شد و گفت:
«قسم به خدا كه رسول الله ناودان را به دست خود نصب كرده بود و خليفه حق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «پس خداوند به وي وحي كرد كه خانه من به حق شايسته ترين خانه هاست و چيزي (نشانه اي) از ستم در آن جاي نگيرد.»
نداشت كه آن را بي اذن من از جاي بركند.» دعوي بالا گرفت و ابيّ بن كعب را به حكميّت انتخاب كرد و پس از شرح حديث و معلوم شدن اشتباه خليفه، عُمر گفت: «و الله ما تشدُّه إلاّ و رجلاك علي عاتقي فَردّه مكانه».
در هر صورت، خليفه دوم، پس از دستيابي به خانه عبّاس بن عبدالمطّلب و خريداري قسمتي از خانه جعفربن ابي طالب، كه در روايت طاهربن يحيي به آن اشاره شده، اقدام به توسعه مسجد نبي نمود.
مورّخان مدينه عموماً با توجه به حديث ابن عمر كه گفته است:
پس از توسعه در زمان عمر، طول مسجد النبي از قبله به شام، 140 ذراع و عرض آن از شرق به غرب 120 ذراع بوده است.
چنين نتيجه گيري كرده اند كه خليفه دوم حدود 20 ذراع به سمت قِبلي يا جنوبي مسجد افزوده و به سمت شامي يا شمالي مسجد، 40 ذراع اضافه كرده است و چون قسمت شرقي ديوار مسجد، حجره هاي همسران پيامبر قرار داشته، خليفه در آنجا تصرّفي نكرد و تغييري به وجود نياورد.
ابن رسته در «الأعلاق النّفيسه» (ص66)، در مورد افزوده سمت قبلي مسجد توسط خليفه دوم مي نويسد:
«فلمّا ولّي عمر جعل أساطينه من لبن و نزع الخشب و مدَّه في القبلة و كان حدُّ جدار عمر من القبلة علي أوّل أساطين القبلة التي إليها المقصورة...».
بنابراين، مجموع مساحت توسعه يافته، حدود 1216 مترمربّع بوده است و اين مساحت،بر اساس ذرع يد با آنچه مهندسان با متراژ بناي فعلي جهت تعيين حدود مسجد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «به خدا قسم او را محكم نمي كني مگر آن كه پاهايت روي شانه هاي من باشد. پس او را در جاي خويش مجدداً قرار داد.»
2 . «هنگامي كه عمر خليفه مسلمين شد، ستون هاي مسجد را از خشت بنا كرد و چوب هاي آن را از آن جدا كرد و آن را از سمت قبله امتداد داد.
حد ديوار عمر از قبله در امتداد ستون هاي قبله، منتهي به مقصوره بوده است.»
در زمان خليفه دوم ارائه داده اند (يعني 1100 مترمربّع) چندان اختلافي ندارد و مي توان آن مستندات تاريخي را مقرون به صحت دانست.
نقشه مسجد نبي پس از توسعه عمر بن خطاب سال 17 هـ. ق
پس از انجام توسعه مذكور، در قرار گرفتن درهاي بزرگ مسجد، تغييراتي حاصل شد. به استثناي ابواب قديمي عاتكه، جبرئيل و شامي، دو درِ ديگر به آن افزوده شد و مسجد داراي شش در به شرح زير گرديد:
1 ـ باب مروان در ديوار غربي، كه به «باب السّلام» مشهور است و مجدداً مُحاذي همان جهتي كه قبلاً بود، جلوتر كشيده شد و قرار گرفت.
2 ـ باب عاتكه در ديوار غربي كه به «باب الرّحمه» موسوم است.
3 ـ باب جبرئيل در ديوار شرقي مسجد همچنان باقي ماند; زيرا در آن سمت، توسعه و يا تغييراتي صورت نپذيرفت.
4 ـ باب النّساء در منتهاي شمالي ديوار شرقي مسجد بنا گرديد كه به اختلاف آن را از ساخته هاي عُمربن خطاب گفته اند.
5 و 6 ـ دو در، در ديوار شمالي يا جهت شامي مسجد النّبي.
3 / الف: توسعه عثمان بن عفّان، خليفه سوم
امام بخاري در «صحيح»وابوداود در «سنن» از عبدالله بن عمر، از نافع نقل مي كنند:
«پس از عمر، عثمان بناي مسجد را تغيير داد و به مساحت آن مقداري افزود و ديوارهايش را با سنگ هاي منقوش بازسازي كرد و ستون هاي مسجد را با سنگ هاي حجّاري شده و منقّش تجديد بنا نمود و سقف آن را با چوب ساج ترميم كرد.»
مضمون گفته، در عين اجمال، شامل و كامل است و نشان مي دهد كه اساساً عثمان خليفه سوم بناي مسجد پيامبر (صلي الله عليه وآله) را از حالت نخستين و سادگي و بي پيرايگي خارج كرده است.
ابو داود در «سنن» از عطيه و او از ابن عمر، نشان مي دهد كه بناي مسجد در زمان عثمان فرسوده و ديوارها و ستون هاي آن رو به پوسيدگي نهاده بود. افزايش روز افزون جمعيّت مسلمانان در شهر مدينه و مهاجرت قبايل مسلمان به سوي مدينه، موجب شد توسعه مسجد ضروري شود.
براي بررسي بيشتر، نظري به حديث عبدالله بن حنطب كه يحيي آن را از فرزندش مطّلب بن عبدالله بن حنطب روايت كرده، مي اندازيم:
«در سال 24 هـ . ق. كه عثمان به خلافت رسيد، مردم مدينه در باره ازدياد جمعيت و كمي جا در مسجدالنّبي، خاصه در جماعت جمعه، با وي به گفتگو پرداختند و خواستار توسعه مسجد شدند. عثمان پس از مشورت با صاحبان رأي، به
انجام چنين كاري رضا داد. وي در يكي از روزها پس از اداي نماز ظهر بر فراز منبر رفت و چنين اعلام كرد:
«أيّها النّاس، إنّي قد أردتُ أن أهدم مسجد رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ]وسلّم ـ و أزيد فيه و أشهد لسمعتُ رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ يقول: من بني لله مسجداً بني الله له بيتاً في الجنّة و قد كان لي فيه سلف و إمام سبقني و تقدمني عمربن الخطاب كان زاد فيه و بناه و قد شاورت أهل الرأي من أصحاب رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ . فاُجمعوا علي هدمه و بنائه و توسيعه».
البته طبق آورده محمود بن لبيد كه امام بخاري در «صحيح» و مسلم در «صحيح» و بغوي در «شرح السّنه» به آن اشاره كرده اند، مردم با توسعه مسجد پيامبر، موافقت كامل داشتند، ولي: «و احبّوا أن يدعه علي هيئته!»
«محمودبن لبيد» عقيده عمومي را در خصوص توسعه مسجد، چنين ثبت كرده است كه: «فإنّما كرهوا منه بناءه بالحجارة المنقوشة لا مجرّد توسعته».
از سويي ديگر، بلاذري در «انساب الأشراف» از مالك بن انس، از زهري گفت:
«عثمان، مسجد النّبي را توسعه داد و ده هزار درهم سيم را از اموال خود، صرف آن نمود. ولي مردم مي گفتند: مسجد پيامبر را توسعه مي دهد در حالي كه طريق و راه او را وارونه عمل مي كند»; «قال: وسّع عثمان مسجد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «اي مردم مي خواستم مسجد رسول الله را خراب كنم تا آن را توسعه دهم. شهادت مي دهم كه شنيده ام رسول الله مي گويد: كسي كه مسجدي را بنا كند، خداوند منزلي براي وي در بهشت مي سازد. اسوه و امامي پيش از من اين كار را كرده است و عمر بن خطاب مسجد را توسعه و تجديد بنا كرده است، با بزرگان از صحابه رسول الله (صلي الله عليه وآله) مشورت كردم همگي بالاتفاق نظر دادند كه آن را خراب و مجدداً توسعه و تجديد بنا گردد.»
2 . «نظر او را كه مسجد را با سنگ هاي كنده كاري شده و تزييني بنا گردد، نپسنديدند، نه اين كه توسعه نيابد.»
3 . جزو 5 ، ص38
النّبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ فأنفق عليه من ماله عشرة آلاف درهم، فقال النّاس: يوسّع مسجد رسول الله و يغيّر سنّته».
به هر تقدير، در زمان عثمان، بناي قديمي مسجد از بن برچيده و بناي جديد با
مساحتي بيشتر جايگزين آن گرديد. امام ابواسحاق حربي در «المناسك و اماكن طرق الحج و معالم الجزيره» (ص363) مي گويد: خارجة بن زيد بن ثابت، اين بازسازي را چنين توصيف مي كند:
«عثمان مسجد را خراب كرد و آن را از جهت قبله توسعه داد; ولي از جانب مشرق، چيزي بر آن نيفزود. سمت غرب را به اندازه يك ستون توسعه بخشيد و آن را با سنگ هاي حجّاري شده و گچ و... بنا نمود.». «و بناه بالحجارة المنقوشة و القصة و الخشب و الجريد و بيضه بالقصّة».
در اين توسعه و با توجّه به گفته ابن رسته در «الأعلاق النفيسه» (ص67) بقيه خانه عبّاس بن عبدالمطّلب ـ كه در توسعه قبلي مسجد بخشي از آن جزو مسجد شده بود ـ به طور كامل به مسجد ملحق گرديد.
عبدالله بن عطيّه، مسأله را به تفصيل چنين بيان مي كند:
«عثمان، مسجد را با سنگ هاي نقاشي شده و گچ بنا كرد. ستون ها را با سنگ و ميله هاي آهن به پاساختوآن را منقوش نمود وسقف آن را باچوب ساج بساخت. طول مسجد را مجموعاً به 160 ذراع و عرض آن را به 150 ذراع توسعه داد.»
اين گفته با سخن ديگري كه از زيد بن ثابت ثبت شده و ابن نجّار آن را در «اخبار مدينة الرّسول» (ص97) و ابن فقيه در «مختصر كتاب البلدان» نقل كرده، مطابقت دارد. همين نظريات را يعقوبي در كتاب «تاريخ» به رشته تحرير درآورده كه:
«[عثمان] در سال 29 هجري، مسجد پيامبر خدا را وسعت داد و سنگ آن را از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ص23، چاپ بريل، 1302 هـ . ق.
2 . ج2، ص58، ترجمه فارسي.
بطن نخل آورد و در ستون هاي آن قلع به كار برد و درازي آن را 160 ذراع و پهناي آن را 150 ذراع و درهاي آن را چنانكه در زمان عمر بود، 6 در قرار داد.»
نقشه مسجد نبي پس از توسعه عثمان بن عفان
محمد بن جرير طبري در «تاريخ الرسل و الملوك» با يعقوبي هم عقيده است. تنها اضافه مي كند كه:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . متن عربي، ج2، ص166، چاپ بيروت، دار صادر.
2 . ج5، ص 2113، ترجمه فارسي.
«مسجد را با سنگ منقّش ساخت و ستون هاي آن را از سنگ هايي بنا كرد كه سرب در آن جا داده بودند و طاق آن را چوب ساج كرد.»
اسناد مذكور، با توجّه به تطبيق آن با مساحت مسجد در زمان پيامبر و خليفه دوم تا حدودي مقرون به صحّت است; زيرا كلّ مساحت مسجد در زمان خليفه دوم به 3575 مترمربّع رسيده بود و توسعه انجام شده از سوي عثمان، مطابق محاسبات دقيق «مكتب توسعة المسجد النّبوي السعودي» و بررسي عيني مؤلّف، بيش از 496 مترمربّع نبوده است; يعني كلّ مساحت مسجد در زمان او متراژي بيش از حدود 4071 مترمربع نداشته است و اين رقم در تبديل به ذرع با مستندات مذكور اختلاف زيادي ندارد.
اين تعميرات و توسعه، طبق گفته ابن نجّار در «اخبار مدينة الرسول»، از اوّل ربيع الأوّل سال 29 تا محرّم سال 30 هجري به طول انجاميد و اين نظريه با روايت مطلب بن عبدالله كه سمهودي در «وفاء الوفا بأخبار دار المصطفي» به آن اشاره كرده، مطابق است.
نكـ : نقشه : صفحه92
4 / الف: توسعه عمر بن عبدالعزيز
پس از توسعه و تعمير بناي مسجد، توسط عثمان بن عفّان، مسجد نبي به همان شكل و مصالح باقي ماند; تا اين كه وليد بن عبدالملك در سال 86 ق. به خلافت رسيد و عمربن عبدالعزيز را به استانداري مدينه و مكّه منصوب كرد. محمدبن جرير طبري در «تاريخ الرّسل و الملوك» ذيل سخن از حوادث سال 88 مي گويد:
«در همين سال وليد عبدالملك بگفت تا مسجد پيمبر خدا (صلي الله عليه وآله) را ويران كنند و خانه همسران پيغمبر را نيز ويران كنند و در مسجد بيندازند.»
خانه و اتاق هاي محلّ سكونت پيامبر تا آن زمان، به همان حالت و وضعيّت اوليّه خود باقي مانده بود. نه خليفه دوم و نه عثمان بن عفّان، به موقعيّت ساختماني حجره ها و خانه رسول اسلام و دخترش فاطمه، لطمه اي وارد نياورده بودند و دلبستگي شديد مردم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ج9، ص3815، ترجمه فارسي.
2 . دميري «حياة الحيوان الكبري»، ج1، ص66
مدينه به حفظ خانه و عشق وافر آنان به حفاظت از آثار زندگاني حضرت محمد (صلي الله عليه وآله) ، مانع از اين كار بود.
محمدبن عمر واقدي گفته ابو ايّوب عطاء خراساني را كه ابن معين و الدار قطني او را از ثقات دانسته اند، در كتاب خود ثبت كرده است كه:
«من حجره هاي خانه محمد را ديده بودم و وقتي كه دستورالعمل وليدبن عبدالمك را براي مردم مدينه خواندند، حضور داشتم. مردم گريه ها كردند و هرگز روزي را به مانند آن روز، از شيون و ناله مردم نديده بودم.»
سعيدبن مسيّب بن حَزْن كه از علماي اثبات و فقهاي كبار و از تابعيني بود كه به گفته ابن مديني «لا أعلم في التّابعين أوسع علماً منه»، در باب ويران سازي بناي خانه، به عطاء خراساني مي گويد:
«چه خرسند بودم اگر خانه هاي رسول را به همان وضعيّت بنايي خود باقي مي گذاشتند تا مردم جهان و اهل مدينه به آن ها مي نگريستند كه چگونه پيامبر خدا زندگي ساده و بي آلايشي داشت و به آن همه سادگي قناعت ميورزيد. اين نشاني عبرت آميز براي مردم بود تا اين سان به اسراف در مال دنيا مبادرت نورزند.»
بي شك با چنين زمينه اعتقادي در افكار عمومي، عمربن عبدالعزيز با مشكلاتي در تخريب خانه ها و تجديد بناي مسجد روبه رو مي شد و به همين منظور، نيازمند خشونت بود.
وليدبن عبدالملك به اتّكاي قدرت خلافت، ضمن فرمان مذكور، اختيار اِعمال قدرت را به والي مدينه داده بود. نورالدّين سمهودي در «وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفي» به روايت رزين اشاره مي كند كه گفت:
«وقتي وليدبن عبدالملك به خلافت رسيد و عمربن عبدالعزيز را از جانب خود به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . در باره عطاء نكـ : كتاب «تهذيب التهذيب»، ابن حجر عسقلاني، ج7، ص212
2 . در باره سعيد بن مُسيب نكـ : «تقريب التهذيب»، ج1، ص305
استانداري مكّه و مدينه منصوب كرد، بودجه كلاني را در اختيار وي قرار داد تا زمين و خانه هايي را كه جهت توسعه و تجديد بناي مسجد لازم به انضمام است، خريداري كند...»
در شرق مسجدالنّبي خانه محمّد (صلي الله عليه وآله) جاي داشت و در زمان عمربن عبدالعزير محلّ سكونت و زندگي فاطمه بنت حسين بن علي و حسن بن حسن بن علي بود كه اوّلي مادرش امّ اسحاق و دومي مادرش خوله فزاري بود.
همچنين خانه هاي عبدالرّحمان بن عوف و عبدالله بن مسعود در شرق مسجد ـ هم رديف حجره هاي رسول ـ واقع شده بود.
در مغرب مسجد النّبي، خانه طلحة بن عبيدالله و ابي سيرة بن ابي رَهْم و عمّار ياسر و قسمتي از خانه عبّاس بن عبدالمطّلب قرار داشته است.
در قسمت قبلي يا جنوب شرق مسجد، خانه حفصه از آنِ عبيدالله بن عبدالله بن عمر بود. حافظ محمدبن محمودبن نجّار در «اخبار مدينة الرسول» نوشته است:
«ذكر أهل السير أنّ الوليد بن عبدالملك، لمّا استعمل عمربن عبدالعزيز علي المدينة، أمره بالزيادة في المسجد و بنيانه، فاشتري ما حوله من المشرق و المغرب و الشام. من أبي أن يبيع هدم عليه و وضع الثمن له».
ابن رسته در «الأعلاق النفيسه» (ص68»، از منصور مولي حسن بن علي، ضمن روايت مفصّلي در اين خصوص، به ماجراي خانه فاطمه بنت رسول الله اشاره مي كند كه:
«وليد به عمربن عبدالعزيز نامه نوشت و در آن، ضمن دستور توسعه مسجد، فرمان خريداري خانه فاطمه را صادر كرد. ولي اهل خانه كه از اهل بيت محمّد رسول الله بودند، از فروش خانه خودداري كردند و حسن بن حسن بن علي گفت: سوگند به خداوند كه حاضر به گرفتن بهاي خانه رسول الله نيستم.
عمربن عبدالعزيز، هفت الي هشت هزار دينار در قبال فروش خانه پيشنهاد كرد; ولي آنان نپذيرفتند.»
عمربن عبدالعزيز نتيجه مذاكره را به وليدبن عبدالملك گزارش نمود. وليد در پاسخ نامه دستور داد تا خانه را خراب كنند و آن را به مسجد منضمّ سازند و پول پيشنهادي براي خريد را به بيت المال بسپارند. عمربن عبدالعزيز چنين كرد.
«فكتب إلي الوليدبن عبدالملك بذلك فأمره بهدمه و إدخاله في المسجد و طرح الثمن في بيت المال ففعل».
مقدسي در «احسن التقاسيم في معرفة الأقاليم» صريح تر نوشته است كه: «ثمّ زاد فيه الوليد و لم يزده لله».
عمربن عبدالعزيز در انجام اين دستور، با اعتراضات تند مردم مدينه روبه رو شد. در نتيجه فاطمه بنت حسين بن علي را به خانه خود در حرّه برد و با احترام خاص اسكان داد.
در اين خصوص، گفته ها و اسناد متعدّدي را در كتاب هاي تاريخ ديده ام كه در نهايت امر، از هم افقي خاصي برخوردارند و همگي مبيّن تخريب خانه رسول اسلام به زور و برخلاف افكار عمومي است.
از سويي ديگر، ابن زباله ـ از دانشمندان مدينه ـ مي آورد كه:
«وقتي نامه وليد به عمربن عبدالعزيز رسيد، آل عمربن الخطاب را ضمن پيامي به نزد خود دعوت نمود. عمر به آنان گفت: وليد دستور داده است كه خانه حفصه را خريداري كنم. آل عمر گفتند: ما هرگز آن را نخواهيم فروخت. عمربن عبدالعزيز دستور خرابي آن را صادر كرد.»
ولي در گفته اي كه يحيي آن را از مالك بن انس نقل كرده چنين آمده است:
«حجاج به عبيدالله بن عبدالله بن عمر گفت: منزل حفصه را به من بفروشيد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «پس به وليدبن عبد الملك نامه نوشت و (وليد) به او دستور داد آن را ويران و جزو مسجد كند و پيشنهاد نمود هزينه اين كار از بيت المال پرداخت گردد و اين كار را كرد.»
2 . ص80، چاپ ليدن، 1906م.
3 . «سپس وليد آن را (مسجد نبي) توسعه داد و حال آن كه اين عمل را براي خدا انجام نداد.»
نكـ : ترجمه فارسي علينقي منزوي، ج 1، ص 116، تهران، شركت مؤلّفان، 1361
عبيدالله گفت: به خدا نمي فروشم و از بابت خانه رسول، پولي دريافت نمي دارم. حجاج گفت: سوگند به خدا كه آن را خراب خواهم كرد. عبيدالله گفت: مگر خانه را بر من خراب كني. حجّاج دستور خراب كردن را به عمّال خود داد. سپس نامه اي به وليدبن عبدالملك نگاشت. وليد هم خطاب به عمربن عبدالعزيز نوشت: بهاي خانه را به عبيدالله بن عبدالله بن عمر بدهيد. در صورت عدم پذيرش، مبلغ مذكور را در بناي مسجد صرف و خانه اي ديگر به او بدهيد.»
بر اين اساس، آنچه مسلّم است اين است كه خانه حفصه را خراب كردند و خانه ديگري در سمت قبلي و مجاور مسجد كه دارالدّقيق نام داشت، به «آل عمربن خطاب» داده شد; كه به گفته مطري در «التعريف بما آنست الهجرة من معالم دار الهجره» بعدها به «دارالعشره» مشهور گشت.
نورالدّين سمهودي در «وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفي» مي نويسد:
«اين عوض خانه حفصه است كه به هر صورت به «آل عمر» داده شد.»
و تا زمان وي، در قرن نهم هجري، همچنان مورد توجّه مردم بوده است و از دوران سلطه «عثماني ها» بر حجاز تا سال 1353 ق. به شكل مدرسه اي معلوم، مكان متبرّكي به شمار مي رفت; ولي در جريان اجراي طرح توسعه مسجد به وسيله «سعودي ها» و گشودن خياباني در مجاورت ديوار جنوبي، اين خانه هم از بين رفت.
به همين سان، همه خانه هايي كه در طرح توسعه از غرب و جنوب و شرق و شمال مانع اجراي كامل نقشه مي شد، يكي پس از ديگري از بين رفت.
حافظ محمّد بن محمود نجّار متوفّي به سال 643 ق. در زماني مي زيسته است كه حدّ توسعه مسجد را در زمان عمر بن عبدالعزيز از شرق و غرب و شمال مشاهده كرده است و اين تاريخ، قبل از توسعه سلطان قايتباي در سال 888 ق. بوده است و آنچه را كه
مهدي عباسي در طول سال هاي 161 تا 165 ق. به مسجد افزود، فقط به قسمت شمالي
1 . همچنين نكـ : ابن رسته «الأعلاق النفيسه»، ص68
مسجد محدود مي باشد. بنابر اين، وصفي كه ابن نجّار از توسعه مسجد النّبي در زمان عمربن عبدالعزيز ارائه كرده، قابل توجّه است و مي تواند مورد استناد پژوهندگان قرار گيرد. وي ذيل فصل «زيادة الوليد بن عبدالملك فيه» مي نويسد:
«عمربن عبدالعزيز طول مسجدالنّبي را 200 ذراع و عرض آن را از قسمت قبلي (جنوبي) 200 ذراع و از قسمت شمالي به 180 ذراع رسانيد.»
يعني مجموعاً آنچه را كه عُمربن عبدالعزيز پس از توسعه عثمان بن عفّان، خليفه سوم، به مسجدالنّبي افزوده، عبارت است از ضلع جنوبيِ شرق به غرب مسجد، حدود پنجاه ذراع و ضلع شمالي آن حدود چهل ذراع. وي طول مسجد را از قبله به شام يا جنوب به شمال، حدود چهل ذراع توسعه داده است.
اين نظريه با گفته هاي يحيي به نقل از ابنوردان و او از پدرش و نيز ابن زباله از محمدبن عمّار و او از جدّش و بررسي محققانه سمهودي كه بر اساس ستون هاي افزوده شده، حدّ توسعه را بيان كرده اند، تطبيق اصولي دارد و گفته محمّد بن جرير طبري را در «تاريخ الرسل و الملوك» تأييد مي نمايد كه:
«وليدبن عبدالملك دستور داده بود كه حجره هاي همسران پيمبر (صلي الله عليه وآله) را در مسجد پيمبر بيندازند (= منهدم كنند) و پشت مسجد و اطراف آن را بخرد تا 200 ذراع در 200 ذراع شود.»
لذا مي توان مجموع مساحت افزوده شده به مسجدالنّبي به وسيله وليد را رقمي نزديك 2369 متر مربّع تخمين زد; يعني مساحت كل مسجدالنبي در زمان عمربن عبدالعزيز مجموعاً حدود 6440 متر مربع بوده است.
بنايي كه وليدبن عبدالملك جايگزين بناي عثمان كرد، با توصيفات مشتركي بين اقوال، شناسانده شده است و آنچه كه مسلّمِ راويان و مورّخاني چون ابن رسته، ابن زباله و يحيي به نقل از قدامة بن موسي و ابن نجّار و سمهودي و ابواسحاق حربي مي باشد، اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ج9، ص3816، ترجمه فارسي، ذيل سخن از حوادث سال 88
است كه:
«وليد بن عبدالملك از پادشاه روم جهت بناي مسجد در قبال بودجه اي هنگفت تقاضاي ارسال بنّا ومعمار، كاشي كار، نقّاش، سنگ تراش، طراحو... كرده بود.»
محمدبن جرير طبري در «تاريخ الرسل و الملوك» صريحاً مي نويسد:
«وليد كس پيش فرمانرواي روم فرستاد و خبر داد كه دستور داده مسجد پيمبرخدا (صلي الله عليه وآله) را ويران كنند و از او كمك خواست. (فرمانرواي روم)، يك صد هزار مثقال طلا فرستاد و يك صد كارگر و چهل بار موزائيك و بگفت تا در شهرهاي ويران شده موزائيك بجويند و همه را پيش وليد فرستاد.»
ستون هاي سنگي تراش شده با روكش هاي فلزّي، ديوارهاي بلند و مزيّن به نقوش گچ كاري و كاشي كاري هاي ديوارها و برپايي مقصوره ها، نقّاشي سقف و تزيين آن به چوب ساج و جايگزيني بنايي مستحكم و سنگي به جاي خانه هاي گِلي پيامبر سبب شد چنان مسجدي بنا نهاده شود كه تا آن زمان بنايي به سانِ آن در جزيرة العرب نبود.
اين تجديد بنا و تعميرات به گفته محمّدبن جرير طبري، ابن زباله و ابن نجّار از سال 88 تا 91 ق. به طول انجاميد.
چهل كارگر رومي با يكصدهزار مثقال طلا، چندين باركاشي هاي مزيّن به رنگ هاي مختلف، قناديل كشيده شده در زنجيرهاي زرّين، ابتكار كار تجديد بنا را به عهده گرفته بودند و عمربن عبدالعزيز آنان را در طول انجام كار از پاداش و خلعت بي بهره نمي گذارد.
آيات قرآني براي اوّلين بار با خطوط زينتي، روح بخش كاشي ها و ديوارهاي مسجدالنّبي شد. ابن نجّار تصريح مي كند كه سوره هاي «و الشّمس و ضحيها» تا «النّاس»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ج9، ص3817، ترجمه فارسي، ذيل سخن از حوادث سال 88
2 . «در باره نامه وليد به امپراتور روم نكـ : ابن رسته، «الأعلاق النّفيسه» ص81، چاپ ليدن، 1906 ; قزويني، «آثار البلاد و اخبار العباد» ص107 ; ياقوت حموي «معجم البلدان» ج5، ص82 ; مقدسي «احسن التقاسيم في معرفة الأقاليم» ص81 ; چاپ ليدن 1906م.