بخش 6
1 ـ 1 / ب: مقبره محمّد رسول الله (صلی الله علیه وآله) 2 ـ 1 ب: مرقد فاطمه 3 ـ 1 ب : تاریخ بنای مرقد و حجره
خانه هاي همسران رسول را در هنگامي كه عمر بن عبدالعزيز آن ها را خراب كرد، مشاهده و نظاره كردم. خانه هايي بود ساخته شده از خشت; با اتاق هايي كه با ديوارهاي ساخته شده از شاخه هاي چوب درختان و گِل، از يكديگر جدا شده بود.
اين اتاق ها را در آن ايّام كه شمارش كردم، نُه خانه بود و بين خانه عايشه تا دري كه پس از باب الرّسول مي آيد، تا منزل اسماء بنت حسين بن عبدالله بن عبيدالله بن عبّاس و خانه امّ سلمه، همه و همه از خشت، بنا شده بودند.
محمد بن عمرو واقدي گفت كه از معاذ بن محمد انصاري شنيدم كه گفت:
عطاء خراساني در مجلسي با حضور عمر بن ابي انس گفته بود: اتاق هاي همسران محمّد رسول الله (صلي الله عليه وآله) از چوب خرما بنا شده بودند و بالاي درهايش موي سري كه با شانه كردن از سر جدا شده بود، وجود داشت.
معاذ گفت: چون سخن عطاء خراساني به پايان رسيد، عمر بن ابي انس (كه احمد و ابن معين و ابوحاتم و نسائي او را از ثقات دانسته اند) مشاهدات خود را چنين توصيف كرد:
چهار خانه از خانه هاي مذكور، با خشت ساخته شده بود و داراي اتاق هايي بود و پنج خانه ديگر داراي اتاق نبود و با شاخه هاي خرماي گِل اندود، بنا شده بود و موي دم شانه بالاي در اين خانه ها بود.
محمد بن عمر به نقل از عبدالله بن عامر گفت:
ابوبكر بن حزم در حالي كه در مصلاّي پيامبر، بين دو ستون كنار مرقد ايستاده بود، خانه هاي محمد (صلي الله عليه وآله) را چنين وصف كرد:
«اين خانه زينب بنت جحش است و رسول در آن مكان نماز خوانده است و اين مكان، از باب اسماء بنت حسين تا صحن مسجد، خانه هاي رسول بوده است و من آن ها را ديدم كه با شاخه هاي خرما ساخته شده بودند.»
قبيضة بن عقبه به نقل از نجار بن فروخ يربوعي سخن يكي از معتمدان پير مدينه را ياد كرده كه گفته بود:
«خانه هاي پيامبر از شاخه هاي خرما ساخته شده بودند.»
محمد بن مقاتل مروزّي به نقل از عبدالله بن مبارك و او نيز از حريث بن سائب از حسن روايت مي كند:
«من در عهد خلافت عثمان داخل خانه هاي همسران رسول اكرم شدم. ارتفاع خانه ها تا اندازه اي بود كه دستم به سقف مي رسيد.»
ابن سعد مي گويد:
«سوده همسر پيامبر وصيّت كرده بود كه خانه اش را به عايشه دهند. ولي وارث سوده آن را به معاويه فروخت. به استناد همين روايت، بعضي گفته اند كه خانه ها ملك خصوصي همسران رسول اسلام بوده است.»
ابن نجّار در «اخبار مدينة الرسول»، ص 72 ضمن تأييد اين مطلب كه مجموع خانه هاي همسران و عايشه، تا دنباله باب الرّسول بوده، به رواياتي اشاره مي كند كه مطالعه آنها بيشتر ما را با كيفيّت و وضعيّت اين خانه آشنا مي سازد:
از عمران بن انس نقل مي كند:
«خانه ها با خشت و شاخه خرما بنا شده بود و سنگ در آن ها به كار نرفته بود و مجموعاً چهار خانه بود كه اتاق هاي آنها با سرشاخه هاي خرما كه روكش آن كاه گل بود، از يكديگر جدا شده بود.»
مالك بن انس از قول عدّه اي از اهل وثوق مي گويد:
«پس از وفات پيامبر، مردمْ داخل حجره هاي همسران محمّد (صلي الله عليه وآله) شدند; ولي به خاطر كمي جا نماز جمعه را در مسجدالنّبي به جاي آوردند. درهاي اين خانه ها مُشرف به مسجد و مقابل آن بود.»
همچنين از صالح بن ابي الحسين خزيمي به نقل از محمد بن عبدالباقي انصاري و او از ابوالحسن بن معروف و او نيز از حارث بن ابي اسامه به نقل از محمد بن سعد از عبدالله بن يزيد همداني، به اين مسئله كه مصالح بناي خانه هاي رسول، از شاخه درختان و خشت و گل بوده، اذعان شده است.
سمهودي در «وفاء الوفا باخبار دار المصطفي»، ج 1، ص 346 به روايات ديگري اشاره مي كند كه همه آنها مؤيّد گفته هايي است كه مصالح بناي خانه ها را شاخه هاي درخت خرما و خشت و گل خوانده اند. يحيي به نقل از عبدالله بن يزيد رواياتي ذكر كرده كه خانه هاي موجود در شرق مسجد، مجموعاً نُه خانه بودند كه به دنبال خانه عايشه تا خانه اسماء بنت حسن بن عبدالله بن عبيدالله بن عبّاس قرار داشتند.
ابن جوزي در «شرف المصطفي» به سندي از مالك بن ابي الرّجال از پدر و مادرش اشاره مي كند كه آنان گفتند: خانه هاي همسران رسول الله، همه در قسمت چپ نمازگاه واقع شده بود و وقتي «زينب بنت جحش» درگذشت، امّ سلمه در آنجا ساكن شد.
امام ابواسحاق حربي در «المناسك و اماكن طرق الحج و معالم الجزيره» ص 373 به حديث ابومحمّد اسماعيل بن محمد بن اسحاق بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب (عليه السلام) كه از دانشمندان مدينه بود، باور آورده كه وي گفته بود:
«كانت أوّل حجرة من حجر أزواج النبيّ حجرة حفصة و هي موضع الخوخة التي تدعي خوخة عمر، ثمّ تليها حجرة حجرة، حتي تنتهي إلي حجرة عائشة و هي موضع القبر و بعدها حجرة فاطمة في الصدر عند باب جبريل و بعدها حجرة أمّ سلمة و آخر الحجرات حجرة جويرية...».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . همچنين ابن سعد: «طبقات الكبري»، ج 1، ص 499، بيروت، دار صادر
2 . «اولين خانه (اتاق) از خانه هاي همسران پيامبر، خانه حفصه است و آن در محلي به نام (خوخه) يا (خوخه عمر) است. بعد از آن، خانه پيامبر و منتهي به خانه عايشه مي گردد و آن موضع قبر پيامبر است و پس از آن، خانه حضرت فاطمه زهرا در صدر، نزديك در جبرئيل واقع است و پس از آن خانه امّ سلمه و آخرين خانه (اتاق)، خانه جويريه مي باشد... .»
بر اين اساس و با توجّه به اين كه منزل اسماء در مقابل باب النّساء فعلي در جهتْ شامي آن واقع شده بود، معلوم مي شود كه كليه خانه ها از خانه حفصه و عايشه و اسماء و فاطمه در جنوب شرقي، سپس محاذي باب الرّحمة تا قسمت شامي ديوار شرقي مسجد قرار داشته اند.
پيرامون بناي خانه فاطمه بنت رسول الله، منابع و احاديث مستقلّي غير از آنچه ضمن شرح خانه ازواج رسول وارد شده، در كتاب هاي سيره و حديث نيامده است و پژوهندگان را متقاعد مي كند كه خانه فاطمه، مجاور و پشت خانه محمد (صلي الله عليه وآله) ـ كه عايشه در آن به سر مي برده ـ قرار داشته است.
يحيي به نقل از عيسي بن عبدالله از پدرش آورده است كه:
«رسول اكرم هنگام خروج از خانه عايشه، در كنار روزنه اي كه بين خانه فاطمه و خانه عايشه بوده، جوياي حال دخترش مي شده است و اين محل در قسمت انحناء بين قبر و خانه رسول واقع شده بود.»
بنابر اين و با توجّه به ديگر گفته هاي ثبت شده مسلّم است كه خانه فاطمه بين مربع قبر و ستون تهجّد بوده است. طبراني به نقل از ابي ثعلبه گفته است:
«هرگاه رسول گرامي از سفري باز مي گشت، ابتدا به مسجد مي رفت و دو ركعت نماز به جاي مي آورد و آنگاه به خانه فاطمه رفته، پس از ديدار با دخترش، به خانه همسران خود تشريف مي بردند.»
سادگي بناي خانه هاي رسول اسلام و فاطمه و عليّ بن ابي طالب، كه در مستندات تاريخي مورد تأكيد قرار گرفته، ناشي از اصول معنوي اسلام بوده است. بر خلاف گفته هاي بعضي از نويسندگان كه پنداشته اند اساساً در آن ايّام، شهر مدينه غير از اين نوع، شيوه ديگري در ساخت و سازِ عمارت نمي توانسته داشته باشد، مدارك تاريخي زيادي در دسترس است كه نشان مي دهد بعضي از مردم مدينه، يهوديان مجاورنشين مدينه، قريشيان مكّه ـ به خصوص يمني هاي شبه جزيره عرب ـ داراي خانه هاي سنگي، مرتفع، مزيّن و بزرگ بوده اند.آثار به جاي مانده از خانه كعب بن اشرف در جنوب مدينه و قلاع
خيبر و توصيفاتي كه مورّخان از عظمت آن به يادگار گذارده اند، به خوبي مؤيّد نظريّه مذكور است.
از سوي ديگر، حكايات و گفته هايي ضمن شرح توصيفيِ خانه هاي همسران و دختر محمّد رسول الله (صلي الله عليه وآله) در منابع اوليّه ثبت شده است كه به خوبي توجّه و خواست و اراده محمّد (صلي الله عليه وآله) را به رعايت نهايت سادگي خانه و زندگي خود، نشان مي دهد و همين اعتقاد است كه از آن به عنوان يكي از مباني عرفان و لوازم دنيوي تقوي در تاريخ جوامع مسلمانان بهره گرفته شده است.
به دنبال حديثِ صالح بن ابي الحسين خزيمي به نقل از محمد بن عبدالباقي انصاري، از فردي، از عبدالله بن يزيد همداني ـ كه آن را مورد استناد قرار داديم ـ آمده است:
«خانه امّ سلمه را ديدم كه از خشت بنا شده بود و آنگاه از نوه اش علّت وضعيّت بنا را سؤال كردم. گفت: هنگامي كه رسول اسلام دومه را فتح كرد، امّ سلمه خانه خود را تعمير و مرمّت مختصري نمود. چون پيامبر به خانه بازگشت و خانه امّ سلمه را ترميم يافته ديد، فرمود: اين بنا چيست؟ امّ سلمه گفت: خواستم از ديد مردم محفوظ باشم. پيامبر فرمود: إنّ شرّ ما ذهب فيه مال المسلم البنيان; بدترين راهي كه مال مسلمانان در آن ضايع مي شود، ساختمان است.»
در همين سند به خانه فاطمه اشاره مي كند كه روزي دختر پيامبر قسمت هايي از خانه خود را با پرده زيبايي زينت داده، دو لوح نقره اي را جهت تزيين اتاق آويزان كرده بود. چون پيامبر از سفر بازگشت و طبق عادتِ معمول به خانه فاطمه رفت، اصحاب او را در هنگام بازگشت از خانه دختر، نگران و عصباني يافتند. فاطمه چون گرفتگي پدر را شنيد، دانست كه نگراني وي مربوط به تزيينات خانه بوده است. كسي را نزد پدر فرستاد و به او پيام داد:
«دخترت سلام عرض مي كند و گفت اين اشياي زينتي را در راه خدا در ميان مستحقّين مسلمان تقسيم فرما!»
پيامبر چون سخن فاطمه را شنيد، فرمود:
«ليست الدنيا من محمّد و لا من آل محمّد، ولو كانت الدنيا تعدل عندالله من الخير جناح بعوضة، ما سقي كافراً منها شربة ماء».
همين قناعت و استغنا بود كه سبب شد خانه هاي دختر و همسران محمّد (صلي الله عليه وآله) به صورت تجلّي گاه ايمان به ابديّت و سرمشقي براي عارفان اسلام درآمد و
خانه هاي به جاي مانده، پس از رحلت محمد (صلي الله عليه وآله) به صورت خاري در چشم امرا قرار داشت كه از نام محمّد (صلي الله عليه وآله) متنعّم شده بودند و محمّد (صلي الله عليه وآله) خود به ذرّه اي از آن تنعّم ها رضا نداشت.
بعدها، پس از پيروزي اشرافيّت عرب به رهبري امويان بر شيوه بي آلايش اهل بيت، كه راه خود را در ميان مسلمانان مي گشود، همين خانه هاي محقّر به صورت «عاملِ تهديدكننده مشروعيّت راه و رسم خلفا» و «محكي در آشكاركردن خطوط متضاد اين دو نوع رهبري» جلوه نمود.
وليد بن عبدالملك در روزهايي از اوج قدرت امويان به خلافت رسيد كه
اندوخته بيت المال بيش از هر خزانه اي در جهان لبريز بود و ارتباط متقابل با ايران و روم و مصر و... مسلمانان را به سوي تنعّم و رفاه بي زحمت، كه فساد و تباهي را در ذات خود مي پرورانيد، كشاند و روز به روز از سادگي زندگي ديني دور كرد و به سوي ايران
و روم و يونان سوقشان داد. معيارهاي نظام ارزشي اسلام، دستخوش تفاسير زمانه
و تعابير مسخ شده اي گرديد كه متأسّفانه همچنان در دو قلمرو ماده و معني تداوم
دارد.
با چنان اوضاعي، وليد بن عبدالملك به بهانه توسعه مسجدالنّبي قصد تخريب خانه هاي همسران پيامبر را نمود و از سنن پيامبر، اثري ستانيد كه ديگر جبران نشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «دنيا از آن محمد و آل محمد نيست و اگر جهان نزد خداوند به اندازه بال پشه اي ارزش داشت، كافر در آن يك جرعه آب نمي نوشيد.»
در همان روزهايي كه وليد بن عبدالملك، فرمان تخريب خانه ها را خطاب به يكي از برجسته ترين واليان متّقي تاريخ اسلام ـ يعني عمر بن عبدالعزيز ـ صادر كرد و ابن عبدالعزيز نيز فرمان مذكور را براي اهل مدينه خواند، اهل مدينه و اهل بيت رسول (صلي الله عليه وآله) ، همه افسرده خاطر شدند و از طرحي كه در وراي اين خيرخواهي نهفته بود، آگاه و مطلع بودند.
ابن سعد در «الطبقات الكبري» ذيل شرح خانه هاي همسران پيامبر، روايتي از محمّدبن عمر، از عطاي خراساني نقل مي كند كه غالب مورّخان تاريخ مدينه و سيره نويسان اسلامي به آن استناد كرده اند. عطا گويد:
«از سعيد بن مسيّب شنيدم كه وقتي خبر خراب كردن خانه هاي پيامبر را شنيد، گفت: اي كاش اين خانه ها را به وضعيّت خود باقي مي گذاشتند تا مسلمانان از هر نقطه و مكاني كه به اين سوي مي آمدند، مي ديدند كه پيامبر اسلام چگونه به چنين خانه هاي محقّري اكتفا مي كرد و در آن با اهل خود به زندگاني مي پرداخت. شايد عبرت مي گرفتند و اين همه در زرق و برق دنيا اسراف نمي كردند.»
بتنوني در «الرحلة الحجازيه» (ص230)، بر اين گفته عطا تأكيد كرده است.
عمربن ابي انس گويد:
«در مجلسي از فرزندان و ياران پيامبر بودم; از آن جمله ابوسلمة بن عبدالرحمان، ابو امامة بن سهل، خارجة بن زيد. همگي چون خبر خراب كردن خانه ها را شنيدند، گريه ها كردند; بدان اندازه كه ريش هايشان به آب ديده تَر شد. ابو امامه گفت: اي كاش آن را خراب نمي كردند و به حال خود باقي مي گذاشتند; تا مردم نگاه مي كردند كه خداوند به رسول خود ـ كه تمام كليدهاي دنيا در تصرّفش بود ـ چه داد و او چه خواست; تا از ساختن بناهاي تجملاتي خودداري مي كردند.»
نكـ : نقشه صفحه 83
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ج 1، ص 499
1 ـ 1 / ب: مقبره محمّد رسول الله (صلي الله عليه وآله)
ابن سعد در «الطبقات الكبري» اسنادي از هشام بن عروه، از پدرش و عكرمه از ابن عبّاس و مالك بن انس... نقل مي كند كه همگي آن ها حكايت از آن دارند كه صحابه پيامبر در باره اين موضوع، كه محمد (صلي الله عليه وآله) را در كجا دفن كنند، به شور و مذاكره پرداخته اند. عدّه اي كنار منبر و بعضي ديگر قبرستان بقيع را پيشنهاد دادند و گروهي ديگر مصلّي را محلّ مناسب براي اين منظور دانسته اند و...
در نهايت، رأيي مورد توافق قرار گرفت كه بر گفته اي از پيامبر مستند بود. پيامبر فرموده بود:
«ما مات نبيّ إلاّ دفن حيث يقبض.»
يا به لفظ ديگر:
«إنّما تدفن الأجساد حيث تقبض الأرواح.»
يا:
«ما توفّي الله نبياً قط إلاّ دفن حيث تقبض روحه».
و يا:
«ما دفن نبيّ إلاّ في مكان الّذي قبض الله فيه نفسه».
اين گفته هاي بازمانده، مُؤيّد روشن و مبيّن آن است كه پيامبر را در جايي مي بايست به خاك سپرد كه در آن مكان رحلت كرده است; از اين روي، جسد حضرت را در اتاق خود ـ يعني همان جا كه در آن در گذشت ـ به خاك سپردند.
با توجه به گفته موسي بن داود به نقل از مالك بن انس، معلوم مي شود كه منزل عايشه به دو قسمت تقسيم شده بود. يك قسمت به مقبره محمد (صلي الله عليه وآله) اختصاص داده شد و در قسمت ديگر، عايشه به سكونت خود ادامه داد و بين اين دو قسمت، ديواري قرار داشت كه خانواده و ياران و پيروان محمّد (صلي الله عليه وآله) جهت زيارت از يك سمت به سمت ديگر مي رفتند. اين مقبره كه به گفته قاضي عياض: «إنّ موضع قبره ـ صلّي الله عليه[ وآله ]وسلّم ـ أفضل بقاع الأرض» به همين صورت بود تا آن كه طبق روايت يحيي بن عباد، به نقل از حمادبن زيد، از عمرو بن دينار، از عبيدالله بن ابي يزيد، عمر بن خطاب ديوار كوتاهي بر گرد مقبره بنا كرد كه بعدها عبدالله بن زبير به مرتفع نمودن آن همت گماشت.
ابن عساكر به نقل از داود بن قيس گفته است كه:
«عرض خانه از حجره تا درِ خانه، حدود شش الي هفت ذرع و ارتفاع ديوارهاي آن هشت تا نُه ذرع بود و اين مستند، با توجه به سند ديگري كه در مورد مكان درِ خانه عايشه در كتاب هاي حديث و تاريخ و سيره ثبت شده است، معلوم مي سازد كه خانه دو اتاقي عايشه، داراي دو در ـ يكي رو به شمال يا شامي و ديگري رو به غرب يعني مشرف به مسجدالنّبي ـ بوده است.»
ابن زباله در «تاريخ المدينه» معتقد است كه قبر محمّد رسول الله، بين خانه حفصه و عايشه جاي داشته. به عقيده حقير، اتاقي كه پيامبر در آن دفن گرديد، در سمت جنوبي اتاقي بوده كه بعدها تنها اتاق سكونت عايشه به شمار مي رفت. لذا با توجه به ديواري كه عمربن خطاب در اطراف مقبره محمّد رسول الله (صلي الله عليه وآله) كشيد، واضح مي شود كه اين ديوار غير از ديوار ظاهري اتاق يا خانه عايشه بوده است.
و اما چگونگي قرار گرفتن قبر محمّد رسول الله (صلي الله عليه وآله) در مجاورت قبور خليفه اوّل و دوم،اهم منابع روايتي وتاريخي آن در «صحيح» امام بخاري (كتاب 23، كتاب الجنائز) و «سنن» ابوداود (كتاب 19) و «الطبقات الكبراي» ابن سعد (جزء 3) و «الموطأ» مالك (كتاب62باب 8 ،كتاب 96باب 16وكتاب 9)ذكر شده است.به گفته مقدّسي در«احسن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «همانا اجساد در همانجا كه قبض روح مي گردد، دفن مي شود.»
2 . «هيچ پيامبري دفن نگرديد مگر همانجايي كه در آن قبض روح شد.»
3 . كتاب الجنائز، كتاب23
4 . كتاب الجنائز، كتاب6
مالك (كتاب 16) و «السّيرة النّبويه» ابن هشام آمده است، مطابق و بدون خلاف است.
1 . نووي: «شرح صحيح مسلم»، ج6، ص101، حاشيه ارشاد الساري، قسطلاني.
التّقاسيم في معرفة الأقاليم» (ص81)، چاپ ليدن، 1906 م:
«قد اختلف النّاس في ترتيب قبر النّبيّ و صاحبيه».
نگارنده در اين خصوص، به هفت نظريه مختلف برخورد كردم:
نظريّه اول كه غالب محقّقان، خاصه مراغي، رزين و يحيي به آن اعتقاد و اطمينان دارند و مبتني بر گفته عبدالله بن محمّدبن عقيل و نافع بن ابي نعيم مي باشد، اين است كه قبر محمّد رسول الله (صلي الله عليه وآله) روي به ديوار قبله قرار گرفته و سرش در جهت غربي است. سپس قبر خليفه اوّل برابر دو شانه محمّد (صلي الله عليه وآله) و قبر خليفه دوم برابر دو شانه ابوبكر قرار دارد.
موقعيت مقبره: بر اساس نظريه نافع ابن نعيم
نظريّه دوم مبتني بر آورده اي است از قاسم بن محمدبن ابي بكر، به نقل از عايشه كه آن را ابوداود و حاكم ثبت كرده اند و نظر آن است كه قبر محمّد، مقدّم و رو به ديوار قبله مي باشد و قبر ابوبكر پشت قبر محمّد (صلي الله عليه وآله) و محاذي با دو شانه پيامبر و عمربن خطاب جلوي پاي محمّد رسول الله (صلي الله عليه وآله) قرار دارد.
موقعيت مقبره: بر اساس نظريه قاسم بن محمد بن ابي بكر
نظريه سوم عقيده ابن عساكر است و ابن زباله آن را مبتني بر سندي مي داند از ابن ابي اويس، از يحيي بن سعيد و عبدالله بن ابي بكر، از عايشه كه گفته بود:
«سر رسول به دنبال جهت غربي ديوار و سر ابوبكر جلوي پاي رسول و قبر عمربن خطاب پشت سر رسول قرار گرفته است.»
موقعيت مقبره: بر اساس نظريه سيده عائشه
نظريّه چهارم عقيده منكدر بن محمد از پدرش مي باشد كه ابن زباله آن را روايت و ابن عساكر از آن تصويري رسم كرده است.
موقعيت مقبره: بر اساس نظريه منكدر بن محمد
نظريّه پنجم روايت ضعيف قاسم بن محمد است كه بر اساس آن، ابن عساكر طرحي رسم نموده است.
موقعيت مقبره: بر اساس نظريه قاسم بن محمد
نظريّه ششم، روايت عبدالله بن محمّد بن عقيل است كه مي گويد:
«ورأيت القبور فإذاً قبر النبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ و قبر أبي بكر عند رجليه و قبر عمر عند رجلي أبي بكر و عليهما حصي من حصباء العرصة».
اين روايت را رزين نيز در كتاب خود آورده و ابن عساكر بر اساس آن نقشه اي ترسيم كرده است.
موقعيت مقبره: بر اساس نظريه عبد الله ابن محمد ابن عقيل
نظريّه هفتم، بر اساس گفته ابن جُبَير در «رحله ابن جبير» (ص169)، كه وي در ميانه هاي سال 578 تا 581 ق. مسجد را ديده و گفته بود:
«و إلي قدميه ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ رأس أبي بكر ، و رأس عمر الفاروق ممّا يلي كتفي أبي بكر...».
موقعيت مقبره: بر اساس نظريه ابن جبير سياح قرن 6 هـ. ق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «و در زير پاي پيامبر، سر ابوبكر و سر عمر، به محاذات شانه ابوبكر قرار دارد.»
از ميان نظريه هاي فوق الذّكر، دو نظريّه اوّل و دوم از اعتبار خاصّي برخوردار است و با مستندات تاريخ بناي مرقد، تطابق بيشتر و منطقي دارد. پژوهندگان اعتماد بيشتري به نظريّه اوّل نشان داده اند و بر اساس آن، محلّ سر رسول الله (صلي الله عليه وآله) را با يك ميخ عمود يا قنديل، مشخّص نموده بودند.
2 ـ 1 ب: مرقد فاطمه
سه نظريّه، مستند به سه گروه از اسناد تاريخي در باره مكان قبر فاطمه بنت محمّد (صلي الله عليه وآله) در كتاب هاي حديث و تاريخ ياد شده است كه جهت بررسي و اخذ نتيجه، هر يك از آن ها قابل تأمّل و توجّه است:
نظريه اوّل، مبتني بر گفته هايي است كه محل دفن و مقبره دختر پيامبر (صلي الله عليه وآله) را خانه اش دانسته اند. اهمّ اين آورده ها، سخني است از امام علي بن موسي الرّضا كه ابن بابويه آن را در «عيون اخبار الرّضا» و ابن شهرآشوب در «المناقب» و نيز در «قرب الاسناد» از بَزَنْطي و او نيز از امام رضا (عليه السلام) چنين ثبت كرده اند: «قبر فاطمه در خانه خودش مي باشد.»
نظريّه دوم، مبتني بر اسنادي است كه مدفن و مقبره دختر پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) را محلّ روضه يا فاصله بين منبر و مرقد گفته اند و اين محل مجاور خانه فاطمه است:
«دفنت فاطمة في بيتها فلمّا زادت بنوأميّة في المسجد صارت في المسجد».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ابن ماجه، سنن، الجنائز، كتاب 6، باب 10، 11 و 63
مالك، الموطأ، الجنائز، كتاب 16
ابوداود، سنن، كتاب 19، باب 27
طيالسي، مسند، حديث 1530 و 2750
امام بخاري، صحيح، كتاب 4، باب 45 ـ كتاب 10، باب 39 ـ كتاب 23، باب 96 ـ كتاب 64، باب 87 ـ كتاب 67، باب 104
مجلسي، بحار الأنوار، ج22، ص492
مقدسي، احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم، ص81، چاپ ليدن، 1906م.
2 . احمدبن محمد، به نقل از ابوالحسن. نيز نكـ : ابن شهرآشوب در كتاب «المناقب»، ج3، ص365، چاپ علاّمه قم، مصطفوي.
مهم ترين سند در اين باره، روايتي است از ابوعبدالله كه «معاني الأخبار» آن را از ابن ابي عُمير نقل كرده كه وي ضمن وصف روضه گفته است:
«قبر فاطمه نيز در روضه مباركه است.»
و شيخ ابوالفتوح رازي به اين نظريه اعتماد كرده و آن را مستنَد به قول محمّد رسول الله (صلي الله عليه وآله) دانسته است.
ناصرخسرو نيز در «سفرنامه» (ص103)، چون از روضه نام مي برد، مشهور عقيده شيعيان را چنين مي نگارد كه:
«روضه، وگويند آن بستاني از بستان هاي بهشت است... و شيعيان گويند آنجا قبر فاطمه زهرا است.»
در ميانه سال هاي 581 ـ 578 ق. كه ابن جبير از مسجد پيامبر ديدار كرده، عقيده عمومي آن دوران را در «رحله ابن جبير» (ص170)، چنين ثبت كرده است كه:
«و في جوفيّ الروضة المقدّسة حوض صغير مرخّم في قبلته شكل محراب قيل: إنّه كان بيت فاطمة (رضي الله عنها) و يقال: هو قبرها».
نظريّه سوم:
بعضي از تاريخ نويسان گفته اند:
«قبر فاطمه بنت رسول الله در قبرستان بقيع مي باشد.»
از آن جمله، ابن شبه مورّخ مدني، كه به استناد رواياتي از محمدبن علي بن عمرو و عمربن علي بن حسين بن علي و عبدالله بن ابو رافع و ابوغسان، به قرارداشتنِ مرقد فاطمه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «در داخل محل آرامگاه پيامبر حوضچه اي است از سنگ مرمر و در سمت قبله آن محرابي وجود دارد كه گفته مي شود آن محراب خانه فاطمه زهرا بوده است و نيز گفته شده كه همان آرامگاه حضرت زهرا است.»
در بقيع باور آورده است.
شيخ صدوق پس از بررسي مستندات تاريخي گفته است:
«قبر فاطمه در خانه وي مي باشد.»
شيخ طوسي همين نظريه را در كتاب «تهذيب»، با ترديدهايي در خصوص امكان قرارداشتنِ قبر دختر پيامبر (صلي الله عليه وآله) در روضه آورده است; ولي صريحاً مي نگارد:
«كسي كه مي گويد قبر حضرت در بقيع است، از صحّت دور است.»
به عقيده مؤلفِ حقير، چندان منطقي به نظر نمي رسد كه علي بن ابي طالب (عليه السلام) فاطمه (عليها السلام) را از خانه تا قبرستان بقيع به نحوي خارج كرده باشد كه كسي متوجّه وي و دفن جسد نشده باشد. ثانياً چندان اصولي به نظر نمي رسد كه علي (عليه السلام) محلّ روضه و كنار قبر پيامبر را، كه هم براي انجام دفن پنهاني كاملاً مساعد بوده و هم از نظر قدسيت روضه ـ كه در عقيده ديني قطعه اي از رياض جنّت است ـ بر دفن در قبرستان عمومي مدينه ترجيح نداده باشد.
از اين روي و با توجّه به محل روضه كه اگر هم به رغم بعضي از پژوهندگان، تمام خانه فاطمه بنت محمّد را در بر نگيرد، ولي كاملاً مجاور قبر و روضه واقع شده بوه، اختلافي با رواياتي كه به دفن وي در خانه خود تصريح كرده اند، وجود ندارد و مي توان آن را معرّف يك نظريه با اختلاف در تعيين حدود روضه، رأيي مقرون به صحّت دانست.
بتنوني در «الرحلة الحجازيه» (ص215)، در بيان حدود مقصوره فاطمه زهرا مي نويسد:
«فطولها من الجنوب 14 متر أو نصف و من الشمال 14 متر فقط و من الشرق و الغرب نحو سبعة أمتار و نصف و هي تتصل بالمقصورة الكبري من الداخل ببابين».
3 ـ 1 ب : تاريخ بناي مرقد و حجره
براي نخستين بار، خليفه دوم همزمان با توسعه و ترميم مسجدالنّبي، حجره (= مقصورة الشّريفه) را با خشت بنا و تعمير كرد و بعد ازآن، در زمان وليدبن عبدالملك، كه خانه هاي دختر و همسران پيامبر به مسجد منضم گرديد، در اطراف مرقد يك ديوار چهار ضلعي ساخت و با يك ديوار پنج ضلعي (=مخمّس) ديگر از خارج، آن را احاطه نمود:
الأقشهري در [ بمنسك القاصد الزائر ] ، وفاء الوفا، ص 560 و ابن عساكر در «تحفة الزّائر»، تصاويري از نقشه هندسي بناي مرقد و حجره پيامبر را كه توسّط عمربن عبدالعزيز بنا شده، ارائه كرده اند و سمهودي آن هارا در «وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفي»، (صص569 ـ 560) مورد استناد قرار داده است. (نكـ : نقشه 15 ـ سوم)
ابو اسحاق حربي در «المناسك و اماكن طرق الحج و معالم الجزيره» (ص 375)، كه خود، در اوايلِ قرن سوم هجري قمري، شاهد بناي مخمّس بوده، در باره چگونگي ساخت بناي مرقد توسط عمربن عبدالعزيز به سندي از گفته هاي هشام بن عروه از پدرش اشاره كرده كه:
«لمّا أراد عمربن عبدالعزيز هدم الحجرات و إدخالها في المسجد، هدم حجرة عائشة».
الأقشهري در «روضة الفردوسيّه» (ص 376)، به استناد بيان ابوغسان معتقد است كه بناي پنج جداري اطراف مرقد، به آن علت احداث گرديد كه عمربن عبدالعزيز كراهت داشت از اين كه مرقد مزبور به بناي مربّعِ كعبه شباهت يابد و به عنوان قبله اختيار شود.
ناصر خسرو قبادياني در «سفرنامه» (ص 102)، ضمن ذكر زيارتش از شهر مدينه، صريحاً اشاره مي كند كه در نيمه اول قرن پنجم هجري، پنج ضلعي بودن بناي مقبره، مشهود و مشهور همگان بوده است. وي در اين خصوص مي نگارد:
«مقبره; و آن خانه اي مخمّس است و ديوارها از ميان ستون هاي مسجد برآورده است.»
موقعيت ساختماني مقبره بر اساس نظريه ابن نجاد
سمهودي تصاويري را كه ابن شبه و ابن عساكر و ابن نجار و ابن زباله از بناي مرقد ترسيم كرده اند، در «وفاء الوفا بأخبار دار المصطفي» (ص 561)، رسم كرده است.
اين تصاوير با تمام اختلافات جزئي كه دارد، گوياي روشني از ساختمان بناي مرقد و حجره نبوي است.
نكـ : نقشه هاي: 16 الف ـ سوم، 16 ب ـ سوم، 16 پ ـ سوم، 17 ـ سوم.
موقعيت ساختماني مقبره كه توسط عمر عبد العزيز بنا نهاده شد
موقعيت ساختماني مقبره كه توسط عمر عبد العزيز بنا نهاده شد
موقعيت ساختماني مقبره بر اساس نظريه ابن شبه
نقشه بناي مقبره پس از بازسازي آن توسط سلطان قايتباي
پس از عمربن عبدالعزيز در قرن اول هجري، حجره يا مرقد يا مقصوره، مكرّراً با حفظ شكل اوليّه، مورد تعمير و مرمّت قرار گرفت، كه ذيلاً اهمّ سير تداومي آن را قبل از وصف موقعيّت امروزي آن بر اساس منابع و مآخذ تاريخي برمي شماريم:
اسحاق بن سلمه كه از جانب متوكّل (247 ـ 232 هـ . ق.) مأمور عمران و آبادي مدينه و مكّه بود، نماي حجره شريفه را بازسازي كرد و زمين آن را به سنگ هاي مرمر مفروش ساخت و بتنوني در «الرحلة الحجازيه» (ص 217)، گفته است:
«اوّلين كسي كه بر حجره شريفه پرده اي آويزان نمود، خيزران مادر هارون الرشيد بود.»
در سال 548 هـ . ق. جمال الدّين اصفهاني، وزير سلاطين «زنگي»; «اتابك موصل»، اطراف حجره را به ارتفاع يك قامت با مرمر نماسازي و آن را مرمّت نمود و تمامي ضلع هاي اطراف مقصوره را با ضريحي چوبي و مشبّك، محصور و مزيّن كرد و اين اوّلين ضريحي است كه بر مرقد پيامبر (صلي الله عليه وآله) بنا نهاده شد.
در سال 557 هـ . ق. سلطان نورالدّين محمودبن زنگي بن اقسنقر (متوفّاي 569هـ . ق.) از «اتابكان شام» به دنبال آگاهي يافتن از سوء قصد به مسجد و حفر زمين اطراف مسجد جهت ربودن جسد مطهّر فرمان داد تا در اطراف حجره خندقي حفر كنند و آن را با سرب پر سازند تا كسي قادر به حفر كانال جهت ربودن جسد نباشد!
در سال هاي 667 تا 680 قمري، ركن الدّين بيبرس از حاكمان «مماليك مصر» و از نوادر اُمراي با فضل و فضيلت (متوفّي به سال 725 هـ . ق.) اطراف جدار مرقد و حجره ها را به ضريحي چوبي (داربزين) كه داراي سه درِ جنوبي، شرقي و غربي بود، محصور نمود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نكـ : بني زنگي.
2 . بتنوني: «الرحلة الحجازيه»، ص 216
3 . حافظ ابن احمد داودي :«الطبقات المفسرين»، جزء1، ص 120، قاهره 1972 م.
«حسن المحاضره»، ج 1، ص 555. «الدرر الكامنه»، ص 431 و «السلوك»، ج 2، ص 269 و همچنين: «النجوم الزاهره»، ج9، ص263
اين ضريح چوبي داراي سه متر ارتفاع بوده، كه منتهي اليه آن به سقف مسجد نمي رسيده است.
زين الدّين مراغي در «تحقيق النّصرة بتلخيص دارالهجره» بر ما روشن مي سازد كه پس از ركن الدين، «ملك زين الدّين» در سال 694 هـ . ق. مشبّك چوبي را تا سقف مسجد مرتفع ساخت.
بعدها به سال 822 هـ . ق. اين درهاي چوبي به خاطر ايجاد زحمت براي زائران و محدود كردن محيط و فضاي مسجدالنّبي گشوده شد.
حمدالله مستوفي جغرافي دان و مورّخ بزرگ ايلخانان مغول، در نيمه سده 8 هجري در «نزهة القلوب»، مقاله سوم، ص 14 مي نويسد:
«در كتاب استظهار الأخبار، تأليف قاضي احمد دامغاني و مجمع ارباب الملكقاضي ركن الدّين جويني آمده است كه حاكم اسماعيلي كه ششم خليفه بني فاطمه مغرب بود، از مدينه علوي را بفريفت تا در شب از خانه او نقب بر روضه رسول مي زدند تا ابوبكر و عمر خطاب از آن روضه بيرون آورند و هر چه خواهند، با ايشان كنند. حاكم مدينه نَقّابان را بگرفت و سياست كرد و اين حال در سنه احدي عشر و أربع مائه بود.»
در سال 678 هـ . ق. ملك منصور قلاوون از «مماليك بحري مصري» يا به روايتي ديگر، احمدبن برهان عبدالقوي والي شهر «قوص» بالاي حجره، گنبدي بنا نهاد و آن را با لوح هاي سربي روكش نمود تا مانع نفوذ آب باران شود.
در سال 765 هـ . ق. اشرف ناصرالدّين شعبان ثاني، از «مماليك بحري» (764 تا 778هـ . ق.) لوح هاي سربي را مرمّت نمود.
در خلال سال هاي 879 تا 888 هـ . ق. ملك اشرف قايتباي پس از مرمّت كامل حجره و تجديد بناي آن، گنبدي رفيع بر حجره شريفه و گنبدي ديگر بر فراز حجره فاطمه بنا نهاد.
از سويي ديگر ميرزا حسين فراهاني در «سفرنامه» (ص 278)، مي نگارد كه خود ديده است بر باب سمت شمالي مرقد، اسم ملك الأشرف قايتباي ـ از سلاطين «چراكه»