بخش 9

فصل چهارم: مسجد قبلتین الف: قبله گاه مسلمانان ب: تغییر قبله پ: مکان تغییر قبله ت: بنای مسجد قبلتین فصل پنجم: مسجد سُقیا الف: روستای سُقیا ب: بنای مسجد سُقیا فصل ششم: مسجد فضیخ الف: واژه فضیخ ب : فضیخ، ردّالشمس پ: بنای مسجد


200


فصل چهارم: مسجد قبلتين

الف: قبله گاه مسلمانان

طبق آنچه مورد توافق مؤلّفان سيره و مورّخان اسلامي است، نخستين قبله گاه مسلمانان، بيت المقدس بود و پيامبر اسلام رو به سوي آن مكان مقدّس، فرايض خويش را به جا مي آورد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بيت المقدس.

2 . بيت عتيق = كعبه.

تمامي آيات مذكور در لسان و قول مفسّران و مورّخان، مدني هستند، ما را شبهه و خلافي نيست. اين آيات، در سوره بقره آمده است و به استثناي آيه 177، بقيّه آيات (از شماره 142 تا 150) به ترتيب مسأله قبله و تغيير جهت آن را به ياد مسلمانان مي آورد:

} سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِن النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمْ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا قُلْ للهِِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَي صِرَاط مُسْتَقِيم*وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَي النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنتَ عَلَيْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنقَلِبُ عَلَي عَقِبَيْهِ وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاَّ عَلَي الَّذِينَ هَدَي اللهُ وَمَا كَانَ اللهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ * قَدْ نَرَي تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللهُ بِغَافِل عَمَّا يَعْمَلُونَ * وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الكِتَابَ بِكُلِّ آيَة مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَمَا أَنْتَ بِتَابِع قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُمْ بِتَابِع قِبْلَةَ بَعْض وَلَئِنْ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنْ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذاً لَمِنْ الظَّالِمِينَ * الَّذِينَ آتَيْنَاهُمْ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ * الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنْ الْمُمْتَرِينَ * وَلِكُلّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمْ اللهُ جَمِيعاً إِنَّ اللهَ عَلَي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ * وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَمَا اللهُ بِغَافِل عَمَّا تَعْمَلُونَ * وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي وَلاُِتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ{ .

1 . «مردم سفيه و بي خرد خواهند گفت: چه چيز موجب شد كه مسلمانان از قبله اي كه بر آن بودند (بيت المقدس)، رو به كعبه آوردند؟! بگو (اي پيامبر)، مشرق و مغرب از آن خدا است و هركه را خواهد او را به راه راست هدايت كند و ما همچنان شما مسلمانان را به آيين اسلام هدايت كرديم و به اخلاق معتدل و سيرت نيكو بياراستيم كه گواه مردم باشيد تا ساير ملل از نيكي و درستيِ شما بياموزند. چنانكه پيامبر را آگاهِ شما كرديم تا شما از وي بياموزيد. اي پيامبر، ما قبله اي كه بر آن بودي تغيير نداديم مگر اين كه بيازماييم و جداسازيم و گروهي را كه از پيامبر خدا پيروي كنند، از آنان كه به مخالفت او بر خيزند و اين تغيير قبله جز در نظر هدايت يافتگان به خدا بسي بزرگ نمود و خداوند اجر پايداري شما را در راه ايمان تباه نگرداند; زيرا خدا به خلق مشفق و مهربان است.

ما توجه تو را بر آسمان، به انتظار وحي و تغيير قبله، بنگريم، البته روي تو را به قبله اي كه بدان خشنود گردي بگردانيم. پس روي كن به طرف مسجد الحرام و شما مسلمين نيز هر كجا باشيد در نماز روي بدان جانب كنيد و گروه اهل كتاب به خوبي مي دانند كه اين تغيير قبله، به حق و راستي، از جانب خدا است نه به دلخواه كسي و خدا غافل از كردار آن ها كه مطيع و نيكوكار يا منافق و زشت رفتارند نيست و تو اي پيامبر، محقّقاً بدان كه اگر هر قسم معجزه اي براي اهل كتاب بياوري پيرو قبله برخي ديگر نشوند و اگر تو تابع دلخواه و هوس هاي جاهلانه آن ها شوي، پس از آن كه از جانب خدا علم يافتي، البته در اين صورت از گروه ستمكاران خواهي بود. گروهي كه ما بر آن ها كتاب فرستاديم (يهود و نصاري)، محمد و حقانيت او را به خوبي مي شناسند; بدانگونه كه فرزندان خود را مي شناسد، ليكن گروهي از آنان از راه عناد حق را كتمان مي كنند، در صورتي كه علم به آن دارند، حق همان است كه از طرف خدا به سوي تو آمد و ديگران بر باطلند. پس شبهه به دل راه مده. هر كسي را راهي است به سوي حق (يا قبله اي است در دين خود كه بدان راه يابد و به آن قبله روي آورد، پس هرجا باشيد، بشتابيد به خيرات و عبادات، خداوند همه شما را به عرصه محشر خواهد آورد و خداوند محقّقاً بر هر چيز تواناست. اي پيامبر، هرجا و به سوي هر ديار بيرون شدي، رو به كعبه آور، چون اين دستور بر وجه صواب و به امر خدا است و خدا از كار شما غافل نيست و اي رسول، از هرجا و به هر ديار بيرون شدي، روي به جانب كعبه كن و شما مسلمانان هم هر كجا بوديد، روي بدان جانب كنيد تا مردم به حجت و مجادله بر شما زبان نگشايند جز گروه ستمكار و معاند با اسلام، كه از جدل و گفتگوي آنان هم نينديشيد و از نافرماني من بترسيد و به فرمان من باشيد تا نعمت و رحمتم را براي شما به حد كمال رسانم، باشد كه طريق حق و صواب را يابيد.»


202


آورده تمامي روايت ها در تفسير آيه 142، قريب الأفق است و به گفته علاّمه طباطبايي در «الميزان في تفسير القرآن»، قبل از نزول آيه 142، پيامبر (صلي الله عليه وآله) رخ به جانب آسمان مي كرد و در انتظار نزول وحي بود; زيرا دوست مي داشت خداوند او را به قبله مخصوص اسلام افتخار دهد; نه اين كه به قبله گاه بيت المقدس رضا نداشت.

يهوديان، مسلمانان را به خاطر متابعت ايشان از قبله يهود سرزنش و بر آنان تفاخر مي كردند. اين امر موجب حزن و تأثّر محمد (صلي الله عليه وآله) شد; تا آنجا كه در سياهي شب، از خانه بيرون مي آمد و سر به جانب آسمان، منتظر رفع سرزنش و تفاخر يهود بود.

از آيه } فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ المَسْجِدِ الحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْفَوَلُّوا وُجُوهَـكُمْ شَطْرَهُ {در مي يابيم كه نخست، فرمان تغيير قبله به محمّد (صلي الله عليه وآله) خطاب گرديد و سپس به مسلمانان تعميم داده شد. اين تعبير، مؤيّد آن است كه تغيير قبله در حالي تحقّق يافت كه پيامبر به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، جزء 2، ص 16، چاپ دارالفكر، چاپ 1957م.


203


نماز ايستاده بود. پس چون او جهت را تغيير داد، مسلمانان به اقتداي او، رو به قبله جديد نمودند.

ب: تغيير قبله

بر اساس گفته ابن عبّاس و براء بن عازب و آورده ابن حبان، تغيير قبله در ماه هفدهم هجرت عملي گرديد. انس بن مالك گفته است: «ده يا نوزده ماه پس از هجرت»، قتاده و ابن زيد هم آن را در شانزدهمين ماه هجرت دانسته اند. ولي ابن ماجه و سدّي گفته اند: «هيجده ماه» و در روايتي ديگر از معاذبن جبل به «سيزده ماه پس از هجرت» تصريح شده است.

اين گفته ها در كتاب هاي: صحيح امام بخاري و صحيح امام مسلم و سنن نسائيثبت شده و همگي مؤيّد آن است كه تغيير جهت قبله در اواخر سال اول، يا اوايل سال دوم هجري رخ داده است.

علي بن ابراهيم در سندي از جعفربن محمد گفته است:

«تحوّلت القبلة إلي الكعبة بعدها ما صلّي النبيّ ثلث عشر سنة إلي بيت المقدس و بعد مهاجرة إلي المدينة صلّي إلي بيت المقدس سبعة أشهر».

شرف الدين دمياطي مي نويسد:

تغيير جهت قبله در نيمه رجب بعد از پانزده ماه و نيم از هجرت بوده است. نووي در «سيرالروضه» به نقل از محمّدبن حبيب هاشمي مي نگارد:

«آن روز سه شنبه نيمه شعبان سال دوم هجرت بود.»

مقريزي در «امتاع الأسماع» گفته است:

«و في شعبان علي رأس سنة عشر شهراً علي رأس سبعة عشراً حوّلت
القبلة من بيت المقدس إلي الكعبة فكان أوّل شيء نسخ من الشريعة
القبلة».

و بيهقي از ابونعيم به نقل از سعيد بن مسيب آورده است:

«پيامبر پس از آمدن به مدينه، هفده ماه به سوي بيت المقدس نماز گزارد و سپس دو ماه پيش از جنگ بدر، قبله از بيت المقدس به كعبه برگشت.»


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله)  ، پس از اين كه سيزده سال به طرف بيت المقدس نماز گزارد، قبله به سوي كعبه تغيير يافت و نيز پس از اين كه آن حضرت به مدينه مهاجرت كردند، به مدت هفت ماه به طرف بيت المقدس نماز به جاي آوردند.» نكـ : مجمع البيان، ذيل آيه «سَيَقُولُ السُّفَهاءُ» و بحارالأنوار، ج 19، ص 159 ذيل تحويل القبله.

2 . شيخ طوسي، تهذيب.

3 . من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 88

هجرت دانسته است.

واقدي معتقد است: «صرفت القبلة يوم الإثنين النصف من رجب علي رأس سبعة عشر شهراً» و يعقوبي در تاريخ خود، پس از جمع بندي مستندات تاريخي، متمايل به رأي واقدي و ابن سعد مي نويسد:

«وافترض الله عزّ و جلّ شهر رمضان و صرفت القبلة نحو المسجد الحرام في شعبان بعد مقدمه بالمدينة بسنة و خمس أشهر و قيل بسنة و نصف».

1 . «خداي ـ عزّ و جلّ ـ ماه مبارك رمضان را بر بندگان خود واجب گردانيد و پس از يك سال و پنج ماه و به روايتي پس از يك سال و نيم از نزول اجلال پيامبر به مدينه، در ماه شعبان، قبله به سوي مسجد الحرام تغيير يافت.» نكـ : ص401، ج1، ترجمه فارسي.

2 . «در ماه شعبان، آغاز دهمين ماه هجرت.... يا آغاز هفدهمين ماه، قبله از بيت المقدس به سوي كعبه تغيير يافت و بدين ترتيب نخستين چيزي كه از شريعت اسلام منسوخ شده، قبله بوده است.»

3 . دلائل النّبوه، ج 1، قبله گرديدن كعبه، ترجمه فارسي، ص 201


205


پ: مكان تغيير قبله

توجّه كاوشگران به شناخت دقيق اوّلين مكاني كه تغيير قبله در آن رعايت گرديد، با مشكلات پژوهشي فراواني روبرو است. روش پژوهشي مؤلّف حقير بر اين روال قرار گرفت كه اهمّ نظريات را طبقه بندي و حقيقت ممكن را از جمع بندي نهايي آن ها استخراج كند:

1 . مهم ترين اسناد، حديثي است كه يحيي به نقل از عثمان بن محمّد بن الأخنس، آن را اينگونه در دفاتر حديث ثبت كرده است:

«زار رسول الله (صلي الله عليه وآله) امرأة و هي أمَّ بشر بن البراء بن معرور من بني سلمة في بني سلمة فصنعت له طعاماً. قالت أمّ بشر: فهم يأكلون من ذلك الطعام إلي أن سألوا رسول الله (صلي الله عليه وآله) عن الأرواح، فذكر حديثها في أرواح المؤمنين و الكافرين. ثمّ قال: فجاءت الظهر فصلي رسول الله (صلي الله عليه وآله) بأصحابه ركعتين أمر أن يوجه إلي الكعبة فاستدار رسول الله (صلي الله عليه وآله) إلي الكعبة و استقبل الميزاب».

سند ياد شده را واقدي و ابن سعد در «الطّبقات الكبري» و يعقوبي آورده اند. نيز از طريق محمّد بن حبيب هاشمي در المنتقي نقل شده است و زمخشري و مجلسي در بحارالأنوار به آن تصريح كرده اند.

اصل واقعه را عليّ بن ابراهيم، به نقل از امام جعفربن محمد(عليهما السلام) مورد استناد قرار داده است. طبرسي نيز در مجمع البيان، ذيل آيه «سَيَقُولُ السُّفَهاءُ» و مجلسي در بحارالأنوار، باب تحويل القبله به اين واقعه اشاره كرده است. نتيجه اين مجموعه آرا، كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله) از زني به نام امّ بشر بن براء بن معرور، از بني سلمه، ديدن كردند. آن زن براي آن حضرت غذايي آماده كرد و گفت: «همچنانكه پيامبر و يارانش مشغول غذا خوردن بودند، از پيامبر (صلي الله عليه وآله) درباره ارواح پرسيدند. پس حديث ياد شده را درباره ارواح مؤمنان و كافران بيان كرد.... سپس آن زن افزود: ظهر كه فرا رسيد پيامبر گرامي دو ركعت نماز با يارانش به جاي آوردند، آنگاه به ايشان دستور داده شد رو به كعبه بايستد. پس، حضرت رسول به جانب كعبه چرخيدند و به سوي ناودان ايستادند.»

2 . تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 401، با ترجمه فارسي.


206


به گفته امّ بشر منتهي مي شود، پژوهندگان را به نظريه واقدي متمايل ساخته كه مكان نخستين نماز پيامبر (صلي الله عليه وآله) پس از تغيير قبله، مسجد طايفه بنوسلمه بوده است.

به نقل از جعفربن محمد نقل شده است:

«چون وقت نماز ظهر فرا رسيد، محمّد (صلي الله عليه وآله) در مسجد بني سالم بود. دو ركعت از نماز ظهر را خوانده بود كه جبرئيل او را متوجّه كعبه نمود.»

در اين حديث، طايفه «بنوسلمه» به صورت «بنوسالم» ضبط شده است; در حالي كه: «بنوسالم» در شمال قريه قبا يا جنوب مدينه كه محلّ مسجد جمعه است، سكونت داشتند و اين منطقه با قول امّ بشر كه خود از «بنوسلمه» بود، فاصله و جدايي زيادي دارد. از اين رو، براي مؤلف حقير شكي نيست كه اين اختلاف، به اشتباه استنساخ نُسخ مربوط است.

2 . اسناد تاريخي بسياري گوياي آن است كه به دو قبله نمازگزاردن مسلمانان در مسجدهاي متعدّدي بوده است. به گفته «مجد» و آورده صحيح بخاري و صحيح مسلماز ابن عمر، مسلمانان در مسجد قبا مشغول نماز بودند كه يكي از اصحاب، خبر تغيير قبله را اعلام نمود و اهل قبا، نماز ديگر را رو به كعبه گزاردند.

مطري و رزين و ابن نجّار چنين اتّفاقي را در مسجد بني حرام ـ واقع در قاع ـ يادآور شده اند. مسجد بني حرام در جوار قبيله بنوسواد از بنوسلمه است. ابو اسحاق حربي آن را از جمله مساجد معتبر مدينه دانسته است.

يحيي از رافع بن ضريج نقل كرده است:

«تحويل قبله در مسجدالنّبي هنگام نماز ظهر رخ داد.»

ابن ابي حاتم به نقل از نويلة بنت اسلم، اين ماجرا را در مسجد بني حارثه دانسته و يا به مستنداتي ديگر در مسجد بني عبدالأشهل...

اولا: نظريه مطري مبني بر اين كه اوّلين نماز پيامبر پس از تغيير قبله در مسجد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . المناسك و اماكن الحج و معالم الجزيره، ص 402


207


بني حرام بوده، مورد تأييد سمهودي نيست. زيرا وي صريحاً نظر مي دهد كه: مسجد قبلتين در «بنوسواد» از «بنوسلمه» واقع شده; نه در «بنوحرام».

ثانياً: تمامي مساجدي كه در دو سال نخست هجرت از منطقه قبا تا وادي عقيق و حرّه شرقي و غربي و وادي قناة از منازل «بنوحارثه» و «بنومعاويه» و «بنوعبدالأشهل» در شمال شرقي و شرق مدينه و «بنوسالم» و «بنوسلمه» احداث و بنا شده بودند، قبله اي رو به سوي بيت المقدس داشته است و مسلّماً تا خبر تغيير قبله در مدينه انتشار يافت، يا در حال نماز، قبله خود را گردانده اند; يا نماز ظهر را به سوي بيت المقدس خوانده و پس از شنيدن خبر تغيير قبله، عصر را به سوي كعبه خوانده اند. به اين لحاظ مي توان تمام مساجد مذكور را ذوقبلتين خواند; ولي آنچه مورد نظر پژوهندگان بوده، اين است كه مكان اولين نماز دو قبله اي محمّد رسول الله (صلي الله عليه وآله) را بيابند. پژوهندگان اسلامي خصوصاً واقدي و ابن زباله، مسجد بني سلمه را كه تاكنون به مسجد قبلتين شهرت يافته، در اين خصوص، مقدّم بر ديگر مساجد مدينه دانسته اند.

ت: بناي مسجد قبلتين

مسجد قبلتين در حرّه الوبره (شمال غربي مدينه، يا در غرب مساجد دامنه كوه سلع) قرار دارد كه فاصله آن تا مسجدالنّبي سه و نيم كيلومتر است. از وضعيّت ديرينه بناي مسجد تا قرن هفتم هجري، مدارك صحيح و مشخصّي در دست ندارم; ولي مسلّم است كه اين مسجد داراي بنايي بوده است. ابن نجّار اين مسجد را مورد توجّه زائران مسلمان دانسته و از بناي مخروبه آن توصيفاتي آورده است.

در سال 893هـ .ق. شاهين الجمالي (شيخ الخدام مسجد النّبي) آن را تجديد بنا كرد و سلطان سليمان عثماني در سال 950هـ .ق. به ترميم و بازسازي آن اهتمام ورزيد.

در 24 محرّم سال 1318هـ .ق.رفعت پاشا (اميرالحاج مصري) به زيارت ومشاهده مسجد مزبور موفّق شد وآن را درمرآت الحرمين،مسجدي مخروبه توصيف كرد كه تنها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اخبار مدينة الرّسول، ص115


208


قسمتي از ديوار حياطش به جاي مانده بود. وي عكسي از اين مسجد برداشت كه به وضوح معلوم مي سازد كه بقاياي آخرين ترميم بنا در سال 950هـ .ق. است.

(نكـ : پيكره 1 ـ 4)

بر اساس اظهار نظر كارشناسان مدينه، بناي مخروبه تا سال 1370هـ .ق. باقي مانده بود و به استثناي ترميم غير اصولي قسمتي از سقف و ديوارها، اقدامي در بناي آن صورت نپذيرفت; تا اين كه «ملك عبدالعزيز آل سعود» دستور داد آن را با طرحي نو احيا نمايند.

مؤلّف حقير در خلال سال هاي 1398 ـ 1392هـ .ق. ضمن زيارت، امكان مطالعه و بررسي بناي مسجد را پيدا كرد:

بناي مسجد از دو قسمت قبلي (جنوبي مسقّف) و حياط تشكيل شده است. طول آن 9 متر، عرض آن 214 و ارتفاع ديوار 214 متر است.

در زاويه شمال شرقي حياط مسجد، مناره اي زيبا بنا كرده اند. حياط مسجد داراي دو در شمالي و غربي است و درِ غربي، منتهي اليه جاده اي است كه زائران از آن سمت وارد مي شوند.

در شبستان مسقّف مسجد، محرابي به سوي كعبه احداث شده است و در سمت راستِ در ورودي ديوارِ شمالي شبستان، نشاني به عنوان محلّ محراب بيت المقدس گذارده شده كه در اثر ساييده شدن توسّط دست بازديد كنندگان، تيره رنگ شده است.

بر مدخل در ورودي ـ غربي، روي تابلويي كه از طرف وزارت حج و اوقاف عربستان آويزان شده است، چنين نگاشته اند: «مسجد القبلتين أسس عام 650 هـ .»

اين تاريخ به قبل از بازسازي شاهين جمالي در 893هـ .ق. مربوط مي باشد. در اين صورت معلوم مي گردد كه شاهين جمالي بناي مسجد قبلتين را ترميم كرده است; ولي خط خوردگي روي عدد 650، نشان مي دهد كه بعد از نصب تابلوي مذكور، عده اي نسبت به تاريخ يادشده ترديد داشته اند. شايد 950 را اشتباهاً 650 آورده اند.

مسجد قبلتين در شمال حره الوبره نزديك دانشگاه اسلامي مدينه و در جهت شارع


209


«الجامعة الإسلاميه» شرق «وادي العقيق»، كنار «باغستان سيّد حمزه غوث» قرار دارد. و آن در شمال مسجد است. متأسفانه در سال هاي اقامت و سفرهاي پژوهشي، اين بوستان به صورت زميني بزرگ كه تنها در بعضي از جوانب آن درختانِ سبزشده اي به چشم مي خورد، در آمده بود و ديگر شباهتي به يك بوستان يا به اصطلاح اهل آنجا: بستان نداشت. (پيكره هاي 2 ـ 4; 3 ـ 4)

نكـ : نقشه 1 ـ چهارم


210


فصل پنجم: مسجد سُقيا

الف: روستاي سُقيا

سُقيا در لغت به معناي نوشيدن است و السّقيا قريه اي است كه به گفته ياقوت حموي از ساخته هاي اشراف قديمي مدينه بوده و در 9 ميلي مدينه و به گفته خوارزمي در 29 ميلي مدينه واقع شده است.

فيروزآبادي به اظهار نظر ابوبكر بن موسي استناد كرده است كه:

«السقيا بئر بالمدينة، منها كان يستقي لرسول الله، محمول علي هذا، لأنّ الفُرع من عمل المدينة». سپس موضع چاه را مورد شناسايي و اظهار نظر قرار داده، معلوم مي سازد كه:

«و أمّا البئر الّتي علي باب المدينة بينها و بين ثنيّة الوداع علي يسار السالك إلي ذي الحُليفه و يظنّها أهل المدينة إنّما هي السقيا المذكور في الحديث فالظاهر أنّه وهمٌ».


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . معجمالبلدان، ج3، ص228

2 . «السقيا» چاهي است در مدينه كه پيغمبر خدا (صلي الله عليه وآله) از آن مي نوشيد. البته اين گونه شايع شده است. زيرا آن، محلّي از منطقه مدينه است.

3 . «و اما چاهي كه نزديك دروازه مدينه است و بين مدينه و ثنيّة الوداع، در سمت چپ گذر ذي الحليفه واقع شده و اين كه اهل مدينه تصور مي كنند كه همان سقياي ياد شده در حديث است، به نظر مي رسد كه توهّمي بيش نباشد.» المغانم المطابه في معالم طابه، ص 179


211


ياقوت حموي به نقل از عبدالعزيز بن اخضر، از يحيي بن ثابت و او از احمدبن حنبل به نقل از هشام بن عروه و در نهايت از عايشه روايت مي كند كه:

«محمّد رسول الله (صلي الله عليه وآله) از چاه خانه هاي قريه السقيا كه به چاه سقيا شهرت داشته، آب سرد مي نوشيد.» و در نگارش ديگر: «آب سرد طلب مي كرد.»

و اصفهاني در دهه نخست قرن سوم هجري از «سقيا الجزل» و «سقيا يزيد» و
«سقيا غفار» از امّ البرك ياد كرده; ولي در بلادالعرب ذكري از اين موارد نكرده
است.

در منطقه السقيا به گفته مؤلّفِ «المناسك و اماكن طرق الحج و معالم الجزيره» كه در خلال قرن دوم و سوم هجري به سر مي برده است: نخسلتان هايي بوده كه پس از پيامبر اسلام، آن ها را قطع كردند و سپس در سال 48هـ .ق. مجدداً باغستان مذكور را احيا نمودند. در سال 52هـ .ق. بار ديگر اين باغستان در معرض نابودي قرار گرفت. و به همين سان در سال 74هـ .ق. ...

در قرن نخست اسلامي، در كناره اين منطقه، مزارع و نخلستان هاي حسن بن زيد قرار داشت و داراي سي چاه بوده و گفته اند كه: دهانه چاه ها را با چوب بست هايي مي پوشانيدند.

در زمان خلافت متوكّل، پنجاه چاه ديگر در آن روستا حفر گرديد كه به گفته وي، آبِ همگيِ آن ها سرد است. با اين همه، نمي توان باور داشت كه توصيفات مؤلّف المناسك با منطقه سقياي واقع در حره غربي مدينه مطابقت داشته باشد. به عقيده مؤلّف حقير، سقياي مورد نظرِ كتابِ المناسك، همان منزلگاه بين «العرج» و «الأبواء» كه به امّ البرك مشهور بوده است، مي باشد و ارتباطي با موضوع مورد بحث ندارد.

به هر حال آنچه مسلّم است، سقيا به عنوان محلّي كه در متن حديث و تاريخ حيات پيامبر (صلي الله عليه وآله) بوده، مورد توجّه مورّخان و مؤلفان اسلامي است.

حديثي كه اساس اين توجّه و نگرش شد، نيايشي است كه محمّد (صلي الله عليه وآله) در باره
مردم مدينه نمود و نخستين بار پس از هجرت، علاقه باطني خود را به اهل آن


212


آشكار ساخت.

مجموعه هاي مدوّن حديث، تواريخ و كتاب هاي سيره، انشاي دعاي مذكور را به روايات متواتر از طريق صحابه و تابعين، غالباً از لحاظ لفظ و معني، هم افق نگاشته اند.

اهمّ اين اسناد، سندي است كه ترمذي آن را «حسنٌ صحيحٌ» خوانده و به سند معتبر از علي بن ابي طالب آورده است:

«عن عليّ عليه السلام: خرجنا مع رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ حتّي إذا كنّا بِحرّة السقيا الّتي كانت لسعدبن أبي وقّاص. فقال رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ ائتوني بوضوء. فتوضّأ ثمّ قام فاستقبل القبلة. فقال: اَللّهمّ إنّ ابراهيم كان عبدك و خليلك و دعاك
لأهل مكّة بالبركة و أنا عبدك و رسولك. أدعوك لأهل المدينة أن تبارك
لهم في مُدِّهم و صاعهم مِثْكي ما باركت لأهل مكة مع البركة
بركتين».

ابن شبه و طبراني به سلسله اسناد ديگر، روايتي نقل مي كنند كه معناً و لفظاً تفاوتي با متن حديث ياد شده ندارد. احمدبن حنبل از طريق راوياني ديگر، از ابوقتاده نقل مي كند كه اين واقعه در «الحرّة عند بيوت السقيا» بوده است و در دعاي محمّد (صلي الله عليه وآله) پس از «في صاعهم و مدّهم» مي افزايد:

«... و ثمارهم. اللّهمّ حبّب إلينا المدينة كما حببت إلينا مكّة و اجعل ما بها من وباء بخم. اللهمّ إنّي حَرَّمْتُ ما بين لابتيها لما حرمت علي لسان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «از علي (عليه السلام) نقل شده است كه: همراه با پيغمبر به حره السقيا كه از آنِ سعد بن ابيوقاس بود خارج شديم و رفتيم تا رسيديم. پس پيغمبر (صلي الله عليه وآله) فرمود: برايم آب وضو بياوريد. پس وضو ساخت و به طرف قبله ايستاد و گفت: پروردگارا! ابراهيم بنده و خليل تو بود و در دعاي خود از شما براي اهل مكه بركت خواست، من هم بنده و رسول تو هستم و از تو مي خواهم كه به ترازوي اهل مدينه بركت دهي، همانگونه كه به اهل مكه بركت دادي و هر بركتي دو بركت همراه داشته باشد.»


213


إبراهيم الحرم».

محمدبن عمر واقدي، توقّف محمد (صلي الله عليه وآله) را در ميان خانه هاي سقيا كه در مسير مدينه بدر قرار گرفته، مربوط به زماني مي داند كه وي عازم نبرد بدر بوده است و به روايت ابن ابي ذئب به نقل از المقبري و او از عبدالله بن ابي قتاده به نقل از قتاده، پس از خروج از مدينه در ميان خانه هاي السقياء (= بيوت السقيا) نمازي به جاي آورد و آنگاه دعاي مشهور را در حق شهروندان مدينه بر زبان جاري نمود.

واقدي در اين استناد تاريخي، به گفته سعدبن ابيوقّاص باور آورده و اين توقف را در روز يكشنبه دوازدهم رمضان بر سر راه بدر دانسته است; ولي سند تاريخي نمازگزاردن پيامبر را به قتاده نسبت داده است كه از قول پدرش گفته بود: پيامبر نزديك خانه هاي سقيا نماز خواند و براي مردم مدينه دعا فرمود.

ابن زباله از عمربن عبدالله ديناري و عمار بن حفص با تأكيد نقل مي كند:

«إنّ النّبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ عرض جيش بدر بالسقيا و صلّي في مسجدها و دعا هنالك لأهل المدينة أن يبارك لهم».

بر اين اساس و با توجّه به ديگر متون و مراجع، به ويژه كتاب 45 (الموطأ) امام مالك، تحت عنوان «الدعاء لأهل المدينه» مي توان نتيجه گرفت كه:

محمّد رسول الله (صلي الله عليه وآله) در آغاز سفر پرمخاطره بدر، در سقيا (قريه سرسبز و خرّمي كه در غرب مدينه، در كناره حرّه غربي از حرة الوبره واقع شده، وضو گرفت و در مسجد اهل آنجا نماز آورد و براي مردم مدينه دست نيايش بلند كرد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «...و ميوه هايشان. خداوندا! دوستي مدينه را در دل هاي ما بيفكن، همانگونه كه ما را دوستدار مكه نمودي و هر آنچه وبا در آن است دور كرده و در خم قرارده. خداوندا! من ميان دو منطقه آن را حرم كردم، همانگونه كه با زبان ابراهيم، حرم حرام گرديد.»

2 . «مغازي» واقدي، ج 1، ص 16، ترجمه فارسي.

3 . «مغازي»، ج 1، فصل بدرالقتال.

4 . فضائل مدينه در عقيده ديني اسلام.


214


ب: بناي مسجد سُقيا

بناي قديمي مسجد، پس از ويراني، نخستين بار در نيمه قرن نهم هـ .ق. به همت و سعي نورالدّين سمهودي شناسايي شد و پس از حفّاري و اكتشاف، محراب آن نمايان گشت. سمهودي مي نگارد:

از ظاهر آثار به دست آمده، چنين معلوم شد كه مساحت مسجد سقيا، هفت ذرع در هفت ذرع بوده وبا سنگ وگچ بنا شده بود. پس از كشف مكان مسجد و آثار اوليّه، اهل مدينه به ديدن و زيارت آن شتافته، بناي مستحكمي جايگزين خرابه هاي آن نمودند.

سمهودي از المناسك ابو عبدالله اسدي، در قرن اوّل هجري، به نقل از متقدّمين خود روايت كرده كه مسجد سُقيا يكي از زيارتگاه هاي مردم مدينه بوده است. ابن شبه نيز در قرن سوم هجري در فصل «المواضع التي صلّي فيها النّبيّ و مساجده» از كتاب أخبار المدينه، مكان ياد شده را با وصفِ «متبرِّك» ذكر كرده و از آن يادها نموده است.

علي بن موسي به بناي مسجد سُقيا اشاره مي كند و مي گويد:

آن مسجد هم اكنون (سال 1303هـ .ق.) به قبّةُ الرّؤسْ شهرت دارد.

عبدالقدّوس انصاري در «آثار المدينة المنوّره»، وجهِ تسميه اين مكان را به قبّة الرّؤس چنين دانسته است كه در زمان عثماني ها، عدّه اي از سران اعراب باديه نشين چون به قطاع طريقي (راهزني) دست زده بودند، اعدام و به دستور حكّام عثماني در آن مكان دفن گرديدند و از آن پس اين مكان به قبّة الرّؤس شهرت يافت.

مؤلّف حقير تلفّظ بومي اهل محل را «قبّة الرُّوسْ» شنيد.

نايب الصّدر شيرازي آن گونه كه در صفحه 265 از سفرنامه اش (تحفة الحرمين) آورده،روز 21 محرّم 1306هـ .ق.از طريق دروازه عبدالحميه مدينه را وداع گفته و در آنجا به انتظار بازگشت به ايران دو روزي توقّف كرده است.وي از بنايي به نام «قبه رأس» در مجاورت دروازه شهر ياد كرده و ديده است كه به صورت زيارتگاهي مورد توجّه زائران است. نايب الصّدر بي آن كه خود از موقعيّت تاريخي ـ ديني «سقيا» اطّلاعي داشته

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وصف المدينة المنوّره، ص 36


215


باشد، تنها به شهرت عمومي اين بنا اشاره كرده، مي گويد:

«اين ضعيف با جناب سيّد شريف مانديم و ضمناً از قبة رأس الوهّابي جويا شدم. گفتند: چندين سال قبل شيخ وهّابي به عزم تصرّف نمودن مدينه مُشرّفه، با جمعي [ اين شهر را ] محاصره نمودند. آثار چند گلوله [ از اين واقعه ] در مسجد نبي باقي است. از مصر به حمايت رسيدند. شيخ وهّابي را به قتل در آوردند (= رساندند) و محض يادداشت بر سر او مناره اي ساخته اند....»

Jules Gervais عكّاس پژوهنده (1931/1863 م.) كه در روزهاي افتتاح ايستگاه قطار مدينه توسّط عثماني ها در 1908 م. در اين شهر به سر مي برده، تصويري از مراسم گشايش اين ايستگاه تهيّه كرده كه به خوبي موقعيت اراضي سُقيا را ـ كه تا آن ايّام بياباني باير بوده ـ نشان مي دهد. در سمت چپ خطّ راه آهن، بناي مسجد سقيا، به همان هيكلي كه تاكنون (1398هـ .ق.) پا برجاست، جلوه گري مي كند و روشن مي سازد كه قدمت آن بسيار پبيش از 1900 م. بوده است.

برگزاري مراسم مذكور با حضور نظاميان، اميران و علماي مدينه، در محلّي دور از مسجد سقيا و عدم محوّطه سازيِ اطراف بنا، به خوبي از متروك بودن مسجد، حكايتي تأسّف آور دارد.

بتنوني از اين مراسم ياد كرده، مي گويد:

«هو الّذي اضتحته الدولة العليّة رسمياً باول قطار للمدعوين إلي هذا الاحتفال وصلي إلي المدينة المنورة في ثالث شعبان سنة 1326 الموافق 28 اغسطس سنة 1908» و: «يوم الإحتفال بافتتاح السكة الحدية الحجازية بالمدينة المنورة في 25 شعبان بسنة 1326».

در سال هاي اخير، زمين هاي سقيا از حالت مزرعه اي يا باير خارج شده و براي محقّقان بسيار مشكل است كه حدود تقريبي زمين هاي سعدبن ابي وقّاص را تعيين كنند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : Robin Bidwell: ]Travellers in Arabia[. Hamlyn 1976,136/137).

2 . الرّحلة الحجازيّة، صص5 و 2 و 233


216


در جستجوي محلّ مسجد، با مشكلات فراواني روبه رو شدم و رنج را به جان پذيرا گشتم; و نااميد از توفيقِ مشاهده، ترك تفحّص نمودم; ولي در سال 1395هـ .ق. با استفاده از افاضات سيّد مصطفي عطّار كه در مدينه سرشناس بود و در سال هاي 1368/1361هـ .ق. شهردار اين شهر بود، يافتن سقيا ميسّر شد.

بناي ساده و مخروبه مسجد نشان مي دهد كه از آثار عثماني ها در مدينه است و هم اكنون تنها اسكلت بي در و پنجره اي از آن به جا مانده است كه نه عبادتي در آن جريان دارد و نه ديداركنندگاني را به خود مي بيند.

ويژگي ساختمان مسجد سقيا اين است كه آن، گنبد سفيدرنگ مرتفعي است كه در دو سمت شرقي ـ غربي آن، دو قبّه كوچك قرار گرفته است.

جهت رفتن به مسجد بايد از شارع المناخه عبور نمود و به شارع العنبريّه و ميدان العنبريه رسيد. در اين ميدان كه در سال هاي 1383/1384 ق. ساخته شده، با ايستگاه قطار قديم مدينه ـ دمشق كه در سال 1325هـ .ق. توسّط عثماني ها احداث شده و هم اكنون قسمتي از ديوار بلند آن به جاي مانده است، روبه رو مي شويم. اين ايستگاه، مقابل مسجدي است كه به سبك مسجد اياصوفيا توسط عثماني ها بنا شده است.

محل ايستگاه قطار قديم مدينه هم اكنون به صورت ترمينال حمل و نقل زائران درآمده است كه از چهار طرف به ديوارهايي محصور است. مسجد سقيا در 400 متري غرب ميدان عنبريّه، داخل محوّطه ترمينال و مجاور ديوار جنوبيِ مشرف به جاده مدينه ـ مكّه ـ جده واقع شده است. پيكره هاي 1 ـ 5 ; 2 ـ 5 ; 3 ـ 5


217


موقعيت مسجد سقيا


218


فصل ششم: مسجد فضيخ

الف: واژه فضيخ

«فضيخ» در لغت به معناي شراب انگور، عصيرالعنب و خمرالتّمر است و مسجد فضيخ ميان نخلستان ها و خرماستان «العوالي» در جنوب شرقي مدينه قرار دارد و منازل «بنو خطمه» در مشرق آن واقع است. از ديرينه تاريخي و علل نامگذاري آن، معاني مختلفي در كتاب هاي حديث و اَعلام آمده است. اهمّ آن ها را مي توان به سه نظرگاه مختلف، طبقه بندي كرد و مورد توجّه و بررسي قرار داد:

1 . گفته جابربن عبدالله انصاري است كه مورد استناد ابن شبه و ابن زباله قرار گرفته كه گفت:

«حاصر النّبيّ ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ بني نضير، فضرب قبته قريباً من مسجد الفضيخ و كان يُصَلّي في موضع مسجد الفضيخ ستّ ليال.

فلمّا حرمت الخمر خرج الخبر إلي أبي أيّوب في نفر من الأنصار و هم يشربون فيه فضيخاً، فحلّوا وكاء السقاء فهراقوه فيه فبذلك سمّي مسجد الفضيخ».


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «پيامبر (صلي الله عليه وآله) بني نضير را محاصره و چادر خود را نزديك مسجد الفضيخ به پا كرد و 6 شبانه روز در محل مسجد الفضيخ نماز گزارد. هنگامي كه نوشيدن خمر تحريم گرديد، خبر به ابو ايوب، كه در جمع انصار بود و در حالي كه شراب انگور مي نوشيدند، رسيد. پس دهانه مشك ها را باز كرده و ريختند آنچه در آن بود و بدين علت مسجد به نام الفضيخ ناميده شد.»


219


2 . بيان: ابن عمر كه مورد استناد احمد در مسند قرار گرفته، ضمن روايتي گفته است:

«إنّ النبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ يعني أتي بفضيخ في الفضيخ فشربه، فبذلك سمّي مسجد الفضيخ». و به عبارت ابو يَمْلي: «أتي بجر فضيخ نيشُّ و هو في مسجد الفضيخ فشربه. فلذلك سمي مسجد الفضيخ».

3 . سخن ابو عبدالله است كه كليني در فصلِ «الحج» فروع الكافي به نقل از محمدبن يحيي و او از احمدبن محمد به روايت از ابن فضّال و او از مفضل بن صالح به نقل از ليث مرادي آورده است كه گفت:

«سألت أبا عبدالله عن المسجد الفضيخ لِمَ سمّي مسجد الفضيخ؟ فقال: لنخل يسمّي الفضيخ فلذلك سمّي مسجد الفضيخ».

البته در رابطه با دو نظرگاه نخست و با توجّه به بيان مفسّران در شأن نزول آيات مدني تحريم خمر هيچ يك ازمفسّران صريحاً و بااطمينان به موضوع ميگساري بعضي از ياران محمّد (صلي الله عليه وآله) در جنگ بني نضير (در سال 4 ق.) اشاره نكرده يا نظريه نداده اند. با اين همه، غالب مورّخان و محقّقان با گفته و آورده يعقوبي در وقعه بني النّضير هم قلم اند كه:

«و في هذه الغزاة شرب المسلمون الفضيخ فسكروا فنزلت تحريم الخمر».


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «منظور پيامبر اين است كه آب انگور را در محل فضيخ برايش آوردند و آن را نوشيد، پس مسجد فضيخ ناميده شد.»

2 . «در حالي كه او در مسجد فضيخ بود، يك كوزه آب انگور برايش آوردند و آن را نوشيد، پس مسجد فضيخ ناميده شد.»

3 . «از ابا عبدالله پرسيدم: چرا به آن مسجد فضيخ گفتند؟ پاسخ داد: نخل آنجا فضيخ ناميده مي شود و بدين علت مسجد به نام فضيخ موسوم گرديد.»

4 . بقره: 216 ; نساء: 46 ; مائده: 92

5 . «و در اين غزوه، مسلمانان فضيخ نوشيدند و مست شدند و پس دستور تحريم خمر نازل گرديد.»


220


ولي بر خلاف بعضي از مستندات تاريخي، ماجراي اين ميگساري مربوط به صحابه اي از زمره ابو ايّوب انصاري نبوده است. به قول شيخ الطّائفه ذيل تفسير آيه و ابوالفتوح رازي و مجلسي به استناد «المنتقي»، ماجرا مربوط به ميهماني «عتبان بن مالك» با شركت گروهي از مسلمانان; از آن جمله سعد وقّاص يا ميهماني «عبدالرّحمان بن عوف» بوده است. طبق تحليل نهايي ابوالفتوح رازي «قول بعضي از مفسّران و اصحاب ما آن است كه شُرب خمر، هميشه حرام بوده [ است ] و اين اخبار را قبول نكنند.»

و اگر نظريه زين مراغي را در «تحقيق النصره بتلخيص دارالهجره» مدّنظر آوريم، تحريم شراب، خمر و سكر اگر چه مربوط به سال 4 ق. است; ولي سبب يقين ما به اين كه آيه تحريم در ميانه روزهاي محاصره «بني نضير» نازل شده، نمي شود.

بر اين اساس، مي توان از منابع مختلف حديث و تاريخ، چنين نتيجه گرفت كه مكان مسجد الفضيخ در طول روزهاي غزوه بني نضير، اقامتگاه محمّد (صلي الله عليه وآله) بوده و اين كه در آنجا به نماز ايستاده، قول مورد اتّفاق همه محقّقان است و وجه تسميه فضيخ نيز به هر اعتبار، مربوط به همين ايّام مي باشد.

كليني در فروع كافي، مدارك متعدّدي مبني بر متبرّك بودن مكان «فضيخ» در عقيده ديني ـ و اين كه يادآور حضور محمّد (صلي الله عليه وآله) است ـ خاطر نشان ساخته است. از ابوعبدالله، به نقل از ابوعلي اشعري، از محمّدبن يحيي به روايت از سهل بن زياد، از عليّ بن ابراهيم مؤكّداً به زيارت و عبادت در آن مكان قلم زده اند.

ب : فضيخ، ردّالشمس؟

در بعضي از آثار ديني، مسجد فضيخ با نام هاي ديگري چون مسجدالشّمس، مسجدالشّمسي و مسجد ردالشّمس شناسانده شده است.

سمهودي در «وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفي» به گفته ابن شبه استناد كرده كه او از عبدالعزيزبن عمران نقل كرده است:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . طبرسي، مجمع البيان في تفسيرالقرآن، جزء 6، ص187 به نقل از ابن عبّاس، چاپ دارالفكر 1957م.

2 . الحج، باب «اتيان المشاهدة و قبور الشّهداء».


221


«مسجد فضيخ به مسجد ردّ شمس مشهور است». آنگاه دو نظريّه مختلف را علت نام گذاري مذكور مي داند:

1 . نظريّه مجد: چون مسجد فضيخ بر تپّه اي بلند واقع شده است، طلوع خورشيد به زيبايي خاصي در آن جلوه گري مي كند.

2 . واقعه اي است كه اسماء بنت عميس آن را ياد كرده و عياض در «الشفاء» و طحاوي در «مشكل الحديث» گفته وي را مورد تأييد قرار داده اند:

«كان رأس النبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ في حجر علي[ عليه السلام ]و هو يوحي الله فغربت الشمس و لم يكن عليّ صلّي العصر فقال النبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ]وسلّم ـ أ صلّيت يا عليّ؟ قال: لا. فقال: اللّهمّ إنّه كان في طاعتك و طاعة رسولك فارْدُدْ عليه الشمس. قالت أسماء فرأيتُها غربت ثمّ رأيتها طلعت بعد ما غربت.»

طحاوي مي گويد: احمدبن صالح گفت: «براي دانشمندان دين پسنديده نيست كه حديث اسماء را حفظ نداشته باشند. اين حديث از نشانه هاي نبوّت است.»

1 / ب: نقد حديث اسماء

ابن حزم، ابن جوزي، ابن تيميّه و ابن كثير، حديث اسماء را بي اعتبار و به اجماع ردّالشمس را باطل مي دانند.

طحاوي (متوفّاي 321هـ .ق.) در «مشكل الآثار» (ج2، ص11) گويندگان حديث

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «سر حضرت پيامبر (صلي الله عليه وآله) در دامن علي بود، و در اين حال پيامبر در حالت وحي بود، در آن هنگام خورشيد غروب كرد در حالي كه علي نماز عصر را به جا نياورده بود. پيامبر از علي پرسيد: آيا نماز خوانده اي؟ پاسخ داد: خير، پس پيامبر فرمود: پروردگارا! او در حالت اطاعت از تو و اطاعت از پيامبر تو بود، پس آفتاب را بازگردان. اسماء مي گويد: ديدم كه آفتاب غروب نمود و پس از آن ديدم كه مجدداً «طلوع نمود...»

2 . مجلسي، بحارالأنوار.


222


اسماء را محلّ وثوق خوانده و آن را حديثي متّصل دانسته است.

ماوردي در «اعلام النّبوّه» (ص79) و بيهقي در «دلائل النّبوه» و ابن سبع در «شفاءالصّدور» و سيوطي در «جمع الجوامع» (ج5، ص277) و «خصائص الكبري» (ج2، ص183) و «كشف اللّبس في حديث ردّالشمس»، واقعه را از نشانه هاي پيامبري شمرده اند.

حافظ قاضي مالك اندلسي (متوفّاي 544هـ .ق.) در «الشّفاء» حديث را نقل مي كند و به صحّت آن اطمينان دارد و «ابوالمظفّر يوسف قز اوغلي» (مُتوفّاي 654 ق)در التّذكره به قضاوت پدر بزرگ خود، ايراد گرفته است. ابن حجر عسقلاني در «فتح الباري» (ج2، ص168) به ابن جوزي خرده گرفت كه چرا حديث اسماء بنت عميس را رد كرده است و خود آن را از طريق اسماء، عليّ بن ابي طالب، حسين بن علي، ابوسعيد و ابوهريره روايت كرده و به دفاع از رجال حديث آن پرداخته است.

حافظ ابوعبدالله محمّدبن يوسف گنجي شافعي در كفاية الطالب (ص 244 ـ 237) حديث اسماء را براي كساني كه به عالم غيب معتقدند، غير قابل انكار مي داند و به نظريّه ابن جوزي و ابن تيميّه اعتراض نموده است. حافظ شهاب الدّين ابن حجر هيثمي (متوفّاي 974 ق.) حديث اسماء را يكي از جلوه هاي كرامت عليّ بن ابي طالب دانسته است.

از سيره نويسان مي توان نورالدّين حلبي شافعي (مُتوفّاي 1044 هـ .ق.) را نام برد كه در السّيرة النّبويّه (ج 1، ص 413) حديث اسماء را حديثي متّصل خوانده است. سيّد احمد زيني دحلان در السّيرة النّبويه، حاشيه حلبي، صريحاً گفته است: نظريّه ابن جوزي فاقد اعتبار است.

شهاب الدّين خفاجي حنفي (مُتوفّاي 1069هـ .ق.) از تعدّد طرق روايت، صدق صحّتش را استنباط كرده است و ابوعبدالله زرقاني مالكي (متوفّاي 1122 ق.) مي گويد:

«اگر اسناد حديث را به ابن جوزي عرضه مي داشتند، مي پذيرفت كه حديث اسماء،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سبط ابن جوزي.

2 . صواعق، ص 76


223


اصلي استوار دارد.»

كليني حديث اسماء را از جعفربن محمد ـ ابوعبدالله، كه خود از دو فرزند اسماء شنيده، چنين ثبت كرده است:

«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَاد، عَنْ مُوسَي بْنِ جَعْفَر، عَنْ عُمَرَ بْنِ سَعِيد، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ صَدَقَةَ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَي قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) مَسْجِدَ الْفَضِيخِ فَقَالَ يَا عَمَّارُ تَرَي هَذِهِ الْوَهْدَةَ. قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: كَانَتِ امْرَأَةُ جَعْفَر الَّتِي خَلَفَ عَلَيْهَا أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) قَاعِدَةً فِي هَذَا الْمَوْضِعِ وَ مَعَهَا ابْنَاهَا مِنْ جَعْفَر فَبَكَتْ فَقَالَ لَهَا ابْنَاهَا مَا يُبْكِيكِ يَا أُمَّهْ. قَالَتْ: بَكَيْتُ لاَِمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) فَقَالاَ لَهَا تَبْكِينَ لاَِمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ لاَ تَبْكِينَ لاَِبِينَا. قَالَتْ: لَيْسَ هَذَا هَكَذَا وَ لَكِنْ ذَكَرْتُ حَدِيثاً حَدَّثَنِي بِهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) فِي هَذَا الْمَوْضِعِ فَأَبْكَانِي. قَالا: وَ مَا هُوَ؟ قَالَتْ: كُنْتُ أَنَا وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فِي هَذَا الْمَسْجِدِ فَقَالَ لِي تَرَيْنَ هَذِهِ الْوَهْدَةَ؟ قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: كُنْتُ أَنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) قَاعِدَيْنِ فِيهَا إِذْ وَضَعَ رَأْسَهُ فِي حَجْرِي ثُمَّ خَفَقَ حَتَّي غَطَّ وَ حَضَرَتْ صَلاَةُ الْعَصْرِ فَكَرِهْتُ أَنْ أُحَرِّكَ رَأْسَهُ عَنْ فَخِذِي فَأَكُونَ قَدْ آذَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) حَتَّي ذَهَبَ الْوَقْتُ وَ فَاتَتْ فَانْتَبَهَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) فَقَالَ: يَا عَلِيُّ، صَلَّيْتَ؟ قُلْتُ: لاَ. قَالَ: وَ لِمَ ذَلِكَ؟ قُلْتُ: كَرِهْتُ أَنْ أُوذِيَكَ، قَالَ: فَقَامَ وَ اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَ مَدَّ يَدَيْهِ كِلْتَيْهِمَا وَ قَالَ: اللَّهُمَّ رُدَّ الشَّمْسَ إِلَي وَقْتِهَا حَتَّي يُصَلِّيَ عَلِيٌّ فَرَجَعَتِ الشَّمْسُ إِلَي وَقْتِ الصَّلاَةِ حَتَّي صَلَّيْتُ الْعَصْرَ، ثُمَّ انْقَضَّتْ انْقِضَاضَ الْكَوْكَبِ».


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح المواهب، ج 5، ص 118 ـ 113

2 . «گروهي از اصحاب ما، از سهل بن زياد، از موسي بن جعفر، از عمر بن سعيد، از حسن بن صديق، از عماربن موسي روايت كرده اند كه گفت: من و ابو عبدالله وارد مسجد الفضيخ شديم و او به من گفت: اي عمّار، اين گودال را مي بيني؟ گفتم: بله، گفت: همسر جعفر، كه او را امير المؤمنين جا گذاشته بود، همراه دو پسرش در اين موضع نشسته بود و گريه مي كرد. دو پسرش به وي گفتند: مادر! چه چيزي باعث گريه تو شده است؟ پاسخ داد: براي امير المؤمنين گريه مي كنم. به وي گفتند: براي امير المؤمنين گريه مي كني نه براي پدر ما؟

پاسخ داد: چنين نيست، ليكن حديثي را به ياد آوردم كه امير المؤمنين در اين موضع به من گفته بود و اكنون باعث گريه من شده. پرسيدند: آن حديث چه بود و او گفت: من و امير المؤمنين در اين مسجد بوديم و او به من گفت: آيا اين گودال را مي بيني؟ پاسخ دادم: بله، گفتند: با پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در آنجا نشسته بوديم، پس پيامبر سر خود را در دامن من گذاشت. شب شد و به خواب رفت. در آن هنگام، وقت نماز عصر فرا رسيد و من كراهت داشتم كه سر حضرت را از پايم بردارم. مبادا كه آزاري به او رسانده باشم. پس زمان گذشت و وقت نماز سپري شد. پيامبر خدا متوجه گرديد و گفت: اي علي، نماز خوانده اي؟ پاسخ دادم: خير. پرسيد: چرا؟ در جواب گفتم: ترسيدم كه آزاري به تو رسد. پس پيامبر به پا خاست و روبه روي قبله ايستاد و دست خود را دراز نموده، گفت: پروردگارا! آفتاب را بازگردان تا علي نماز بخواند. پس آفتاب به وقت نماز بازگشت تا اين كه من نماز عصر را به جا آوردم و در پي آن همانند رد شدن ستارگان گذشت.»

فروع الكافي، ج 4، ص 561 ، الحج، باب إتيان المشاهد و قبور الشهداء.


224


شيخ مفيد (مُتوفّاي 413 هـ .ق.) در امالي (ص 55)، حديث اسماء را از ابوعبدالله محمّدبن عمران مرزباني، به نقل ازراويي ازفاطمه بنت عليّ بن ابي طالب روايت كرده است.

2 / ب: مكان واقعه

منابع ياد شده گزارش روشن و دور از اختلافي از محلّ حادثه ارائه ننموده اند. سمهودي و كليني مسجد الفضيخ را به عنوان محلّ حادثه آورده اند; ولي طحاوي و قاضي وقوع آن را در «صهباء خيبر» دانسته اند و كتاب «خرائج» مكان واقعه را «حُنين» و ضمن روزهاي نبرد حُنين دانسته است.

پ: بناي مسجد

با توجّه به گفته جعفربن محمّد كه فرمود:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجلسي، بحارالأنوار.

2 . فروع كافي، كتاب الحج، باب اتيان المشاهد و قبور الشّهداء، ج4، ص560


| شناسه مطلب: 77243