بخش 11
فصل دوازدهم: مسجد شجره الف: میقات حجّ پیامبر ب: ذُوالْحُلَیْفه پ: بنای مسجد شجره فصل سیزدهم: مسجد مُعَرَّس الف: منابع فقهی
مكان بني ظفر در تاريخ و آثار مدينه گرديد:
«ذكر أبو الليث السمرقندي حدّثنا الخليل بن أحمد قال: حدثنا ابن منيع، قال: حدّثنا ابن كامل، قال: حدّثنا فضيل عن يونس عن محمدبن فضاله عن أبيه: إنّ رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ أتاهم في بني ظفر فجلس علي الصخرة الّتي في بني ظفر و معه ابن مسعود و معاذ و ناس من أصحابه فأمر قارئاً يقرأ حتّي أتي علي هذه الآية: فكيف إذ جئنا من كلّ أمّة بشهيد... بكي رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ حتي اخضلّت وجنتاه فقال يا ربّ هذا علي من أنا بين ظهرانيهم فكيف من لم أرهم».
اين حديث را حافظ ابن كثير در «تفسير القرآن العظيم» (ج2، ص269)، به استناد ابن ابي حاتم از طريق الصلت بن مسعود الجحدري، فضيل بن سليمان، يونس بن محمدبن فضاله انصاري ثبت كرده است.
عبدالله ابن مسعود كه خود در اين واقعه با پيامبر بوده، ماجرا را بدون آن كه به مكان آن اشاره كند، ياد كرده است و محدّثان از او روايت كرده اند.
امام بخاري درصحيح، فضائل القرآن (ج6، ص241) گويد: عبدالله بن مسعود گفت:
«قال لي النّبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ اقرأ عليّ. قلت: يا رسول الله أقرأ عليك ا نزل؟ قال: نعم. إنّي أحب انّ السمعة من غيري. فقرأت سورة النساء حتّي أتيت إلي هذه الآية: فكيف إذا جئنا... قال: حسبك الآن، فإذاً
1 . «ابو الليث سمرقندي گفت: خليل بن احمد مي گفت: ابن منيع به من گفت، ابن كامل به ما گفت، فضيل به نقل از يونس، به نقل از محمد بن فضاله، به نقل از پدرش گفت: پيامبر نزد آنان به بني ظفر آمد و روي صخره اي كه در بني ظفر بود نشست و با او، ابن مسعود و معاذ و جمعي از صحابه همراه بودند. پس دستور داد قاري قرآن تلاوت كند، تا به اين آيه رسيد. } فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّة بِشَهِـيد...{ ، چگونه خواهد بود اگر از امّتي شاهدي بياوريم.
رسول الله (صلي الله عليه وآله) گريست تا گونه هايش تر شد و گفت: خدايا! اين از ميان كساني است كه من در جمعشان هستم، پس چگونه خواهد بود كساني را كه نخواهم ديد.» نكـ : ج2، ص1767، چاپ دارالشعب.
عيناه تذرفان.»
ابن نجّار در اخبار مدينة الرسول، مسجد بني ظفر را با نام البغله ياد كرده است و مطري در تاريخ المدينه گفته است:
وجه تسميه مسجد به البغله (= استر) بدان جهت است كه در مسجد ردّ پاي قاطر پيامبر روي سنگي به جاي مانده است. ولي عليّ بن موسي در وصف المدينة المنوّره (ص 11)، وجه نامگذاري مسجد مزبور را به بغْله بدان لحاظ دانسته كه «مدفن الدلدل بغلة سيّدنا النّبيّ».
ابراهيم بن عليّ العياشي در «المدينة بين الماضي و الحاضر»، مسجد بني ظفر را با نام «المائده» مي شناساند. ابراهيم رفعت پاشا مسجد المائده را در شرق بقيع زيارت و مشاهده كرده و توصيفاتي از آن در «مرآت الحرمين» (ج1)، آورده كه با شناسنامه ارائه شده از جانب ابراهيم عياشي مطابقت ندارد.
در هر صورت بني ظفر يا البغله يا المائده مورد توجّه تاريخي مسلمانان بوده و در خلال قرن ها، تخريب و تجديد بنا شده است.
سمهودي در اواخر قرن نهم تصريح مي كند كه آثار مخروبه مسجد را ديده و در سمت راست محراب، سنگ نبشته اي يافته كه بر آن چنين نقر كرده بودند:
«.. خلّد الله ملك الإمام ابن جعفر المنصور المستنصر بالله اميرالمؤمنين عمّر سنة ثلاثين و ستمائة».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . «پيامبر به من گفت: براي من تلاوت كن. گفتم: يا رسول الله آيا «انزال» را تلاوت كنم؟ گفت: آري. دوست دارم آن را با صداي كس ديگري بشنوم. پس سوره النساء را تلاوت كردم تا به اين آيه رسيدم: } فَكَيْفَ إِذا جِئْنا...{، (پس چگونه است اگر بياورم...) گفت: ديگر بس است در آن حال از چشمانش اشك مي باريد.»
نكـ : مسلم، صحيح، باب فضل استماع القرآن، ج 2، ص 195. همچنين: طبرسي، مجمع البيان، ج 5، ص 155، ترجمه فارسي. و نيز: ابوالفتوح رازي، «تفسير روح الجنان و روح الجنان»، ج 3، ص 393 و ميبدي، كشف الأسرار و عدة الأبرار، ج 2، ص 513
2 . «گور دلدل قاطر سرور ما پيامبر.»
3 . «خداوند مملكت امام ابن جعفر منصور المستنصر بالله، امير المؤمنين را جاودانه گرداند، تعمير كرد به سال 630».
بر اين اساس، معلوم مي گردد: بناي مخروبه دوران ابن نجّار، تجديد بنا شده و سپس رو به ويراني نهاده است.
عبدالقدّوس انصاري در آثار المدينة المنوره (ص 134)، به بقاياي سنگ نبشته اي ديگر اشاره مي كند كه در ويرانه هاي بنا يافته و حكايت دارد كه پس از ابوجعفر منصور مستنصر بالله، مسجد مزبور دگربار مرمّت و بازسازي شده است.
قطعه سنگ مذكور هم اكنون در دارالكتب و الوثائق القوميّه، در قاهره نگهداري مي شود. مسجد در حرّه شرقي بر بلندي عرصه معاويه واقع است. طول آن 70/3 متر و عرض آن نيز همين مقدار است.
فصل دوازدهم: مسجد شجره
«ميقات» از واژه «مَوْقِت» به معناي مكان يا زمان ملاقات گرفته شده است و در فرهنگ اسلامي به زمان ها و مكان هايي اطلاق مي شود كه نخستين ديدار مسلمان با حج، از آن آغاز مي گردد.
طريحي در «مجمع البحرين» (ص 144)، چاپ سنگي گفته است:
«الميقات هو الوقت المحدود للفعل و استعير للمكان و منه مواقيت الحج لمواضع الإحرام».
الف: ميقات حجّ پيامبر
ذوالحُلَيفه در 8 كيلومتري غرب شهر مدينه، ميقات حجّ پيامبر (صلي الله عليه وآله) و بعدها ميقات شهروندان مدينه گرديد. جُستار در باره چهار سفر محمّد (صلي الله عليه وآله) از مدينه به مكّه به قصد حج يا عمره، موقعيّت تاريخي ميقات ها را بر ما مي شناساند:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «ميقات; زمين تعيين شده براي عملي را گويند. براي مكان هم به عاريت گرفته شده است و از اين جمله است ميقات هاي حج براي جاهاي احرام بستن.»
1 / الف: ميقات عمره ناشده
در تاريخ آمده است كه پيامبر در سال ششم هجرت، با گروه كثيري از مسلمانان به قصد زيارت خانه خدا و مناسك عمره از مدينه عازم مكّه شدند.
مسعودي در مروج الذّهب، (ج1، ص644) مي نويسد:
« [پيامبر] به سال ششم هجرت به سفر عمره رفت كه به غزوه حُديبيّه معروف شد و با مشركان صلح كرد.»
حُديبيّه مكاني بود در نزديكي هاي مكّه كه قريشيان راه ادامه سفر را بر مسلمانان بستند و چون اين ممانعت، مي رفت كه به جنگي منتهي گردد، پيامبر با مذاكره و ملايمت، پيماني سه ساله منعقد نمود كه بر اساس آن، شرط كردند كه سال آينده، مكّه را سه روز براي پيغمبر خلوت كنند و از آن بيرون شوند تا او با سلاح، سواره به آن درآيد و در طول قرارداد، نبايد كسي از ياران پيامبر را آزار دهند و يا او را از ورود به مكّه باز دارند. پيمان نامه را به امانت نزد سهيل بن عمرو گذاردند و پيامبر (صلي الله عليه وآله) مسلمانان را فرمود تا سر بتراشند و شتران را قرباني كنند و به مدينه باز گردند.»
ميقات اين عمره ناشده را ابن سعد در «طبقات الكبري» چنين دانسته است:
«خرج للعمرة في ذي القعدة سنة ستّ من مهاجرة قالوا استنفر رسول الله أصحابه إلي العمرة و خرج و ذلك يوم الإثنين بهلال ذي القعدة و استخلف علي المدينة عبدالله ابن أمّ كلثوم و لم يخرج معه بسلاح إلاّ السيوف في القرب و ساق أصحابه أيضاً بدنا فصلّي الظهر بذي الحليفة... و إحرام و لبّي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . محمّدبن جرير طبري در «تاريخ الرّسل و الملوك»، ج 2، ص 1110 ترجمه فارسي ; ابن هشام در «السيرة النّبويه»، ج 3، ص 355 ; ابن قتيبه در المعارف، ص 70 ; متّقي هندي در «كنز العمّال»، ج 10، ص 301 ; واقدي در «المغازي» ; ابن حجر عسقلاني در «فتح الباري بشرح صحيح البخاري، ج 7، ص 429، باب 35 و يعقوبي در تاريخ، ج 1، ص 413
2 . يعقوبي، تاريخ، ج1، ص414
3 . ج2، ص 95، غزوه رسول الله الحديبيّه و در چاپ ادوارد سخو، ج 1، ص 169
و قدّم عبادبن بشر أمامه...».
حلبي در السّيرة الحلبيّة في سنن الأمين و المأمون، در باره اين ميقات مي نويسد:
«و كان إحرامه ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ بالعمرة من ذي الحُليفة أي بعد أن صلّي بالمسجد الّذي بها ركعتين و ركب من باب المسجد...».
ابن قيّم جوزي مي نويسد:
«فلمّا كانوا بذي الحليفة قلّد رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ الهدي و اشعره و أحرم بالعمرة».
اين، روايت زهري، عروة بن زبير، مسور بن مخرمه است كه شيخ طبرسي به آن باور دارد و در تفسير آيه 19 از سوره فتح كه مي فرمايد: } لَقَدْ رَضِيَ اللهُ عَنِ المُـؤْمِنِـينَإِذ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَه{ بي كم و كاست به آن استناد كرده است.
واقدي و ابن سعد آن سفر را عمرة القضيَّة خوانده اند و تحت عنوان «عمرة رسول الله القضيّه» در «طبقات الكبري» (ج 1، ص87) مي نويسند:
«ثمّ عمرة رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ القضيّة في ذي القعدة سنة سبع من مهاجرة... و خرج مع رسول الله قوم من المسلمين عماراً فكانوا في عمرة القضية ألفين و... فلمّا انتهي إلي ذي الحليفة... و أحرم رسول الله من باب المسجد و لبّي و المسلمون معه يلبُّون».
3 / الف: ميقات حجّة الوداع
سومين سفر پيامبر به مكّه در جريان سفر جنگي او براي فتح صورت پذيرفت كه در آن، چون قصد عمره و حجّي نبود، توقّفي در ميقاتي جهت احرام صورت نپذيرفت; تا اين كه در سال دهم هجرت، جهت انجام حَجّة الوداع (= حَجّة الإسلام) مدينه را به سوي مكّه ترك فرمود و اين حج به اتّفاق آراء تاريخ نگاران اسلامي، اوّلين و آخرين حجّي بود كه طبق احكام تشريحي آن به جاي آمد و جوانب شريعتي آن با سنن تكميل گرديد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «براي به جا آوردن عمره در ذي القعده سال 6 هجرت، از مدينه خارج شد. گفته اند رسول الله، يارانش را به عمره فراخواند.... در روز دو شنبه به هنگام هلال ذي القعده از مدينه خارج شد و عبدالله بن ام كلثوم را بر مدينه گماشت ـ كسي كه با سلاح همراه نشد جز شمشيرها كه در نيام بودند و يارانش نيز شتر راندند و در ذي الحليفه نماز خواندند... و احرام بستند و لبّيك گفتند و عباد بن بشر را پيش فرستاد...».
2 . ج 2، ص689
3 . «پيغمبر احرام عمره را از ذي الحليفه بست; به عبارت ديگر، بعد از اين كه در مسجد آنجا دو ركعت نماز خواند و از در مسجد سوار شد....» همچنين نكـ : متقي هندي، كنزالعمّال، ج 5، ص 159
4 . «هنگامي كه در ذي الحليفه بودند، پيامبر (صلي الله عليه وآله) شتر قرباني را قلاده در گردن انداخت و زخم در كوهان آن زد و به منظور عمره احرام بست.» نكـ : زادالمعاد، ج 1، ص 123 ذيل «في قصة الحديبيّه».
5 . «مجمع البيان في تفسير القرآن»، جزء 26، ص 63، چاپ دارالفكر 1955 م.
6 . «خداوند از مؤمنان راضي گرديد; چرا كه در زير درخت با تو بيعت مي كنند.» فتح : 19
7 . كليني، روضه كافي، ص 325 و بدرالدّين عيني، فتح الباري بشرح صحيح البخاري، جزء 6، ص 136
2 / الف: ميقات عمرة القضا
بر اساس پيمان صلح حديبيّه كه در سال 5/6ق. منعقد گرديده، پيامبر در سال 7ق. به آهنگ قضاي عمره سال پيشش روان شد. ابن اسحاق مي گويد:
«چون پيامبر از خيبر سوي مدينه بازگشت، ماه ربيع الأوّل و ربيع الآخر و جمادي الأوّل و جمادي الآخر و رجب و شعبان و رمضان و شوّال را در آنجا بماند و كسان را به غزا و سفرهاي جنگي فرستاد. پس از آن در ماه ذي القعده (همان ماهي كه مشركان راه وي را به مكّه بسته بودند) به قصدِ قضاي عمره سال پيش روان شد و مسلماناني كه سال پيش با وي بودند، همراهش رفتند و اين به سال هفتم هجرت بود».
1 . طبري، تاريخ الرّسل و الملوك، ج 3، ص 1157، ترجمه فارسي.
2 . «پس رسول الله (صلي الله عليه وآله) در ذي القعده سال هفتم هجرت قضاي عمره را به جا آورد.... شماري از مسلمين همراه با رسول الله (صلي الله عليه وآله) براي عمره خارج شدند. شمار آنان در قضاي عمره دو هزار نفر بود. وقتي به ذي الحليفه رسيد، رسول الله از در مسجد احرام بست و لبيك گفت و مسلمين با وي لبيك مي گفتند.» همچنين نكـ : ابن حجر عسقلاني، فتح الباري بشرح صحيح البخاري، ج 9، ص 499، كتاب المغازي و نيز: ابن هشام، السّيرة النبويّه، ج 3، ص 424 به نقل از ابن اسحاق.
ابن سعد در طبقات الكبري (ج2، ص172)، آغاز حركت را بيست و پنجم ذي قعده مي داند و مي گويد:
«پيامبر و همراهان، در ذي الحليفه نماز را خواندند و احرام بستند.»
«فخرج رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ من المدينة مغتلاً متدّهناً مترجّلا متجرّداً في ثوبين صحاريّين إزار و رداء و ذلك يوم السبت لخمس ليل بقين من ذي القعدة فصلّي الظهر بذي الحليفة ركعتين و إخراج معه نساء».
علي بن برهان الدّين حلبي مي گويد:
«و كان خروجه ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ يوم الخميس لست بيقين من ذي القعده أي و قيل يوم السبت لخمس بيقين من ذي العقده و رحجه بعضهم و أطال في الاستدلال له و ذلك ستة عشر نهاراً بعد أن ترحل و أدهن و بعد أن صلّي عصر ذلك اليوم بذي الحُليفة ركعتين».
كليني در فروع الكافي، فصل «حج النّبي (صلي الله عليه وآله) » به نقل از معاوية بن عمار و او از جعفربن محمّد گفته است:
«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) أَقَامَ بِالْمَدِينَةِ عَشْرَ سِنِينَ لَمْ يَحُجَّ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ } وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلي كُلِّ ضامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق{فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنِينَ أَنْ يُؤَذِّنُوا بِأَعْلَي أَصْوَاتِهِمْ بِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) يَحُجُّ فِي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «پيامبر و همراهان در ذي الحليفه نماز خواندند و احرام بستند. پس رسول الله (صلي الله عليه وآله) از شهر خارج شد، در حالي كه خشنود بود و عطر زده بود و پياده مي رفت و دو لباس; يعني ازار و ردا به تن داشت و اين در روز شنبه، 5 روز مانده به پايان ماه ذي القعده بود، نماز ظهر را دو ركعت در ذي الحليفه خواند و زنان را با خود برد...» نكـ : ج 1، 124
2 . «پيامبر (صلي الله عليه وآله) روز 5 شنبه خارج شد كه به روايت بعضي ها مرجع است، 6 روز مانده به پايان ذي القعده بود و بعضي ديگر استدلال هاي زيادي آورده و گفتند در 16 روز بعد... و عطر زده بود و بعد از آن دو ركعت نماز آن روز را در ذي الحليفه به جا آورد....» نكـ : السيرة الحلبيّه، جزء 3، ص 309
عَامِهِ هَذَا فَعَلِمَ بِهِ مَنْ حَضَرَ الْمَدِينَةَ وَ أَهْلُ الْعَوَالِي وَ الاَْعْرَابُ وَ اجْتَمَعُوا لِحَجِّ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) وَ إِنَّمَا كَانُوا تَابِعِينَ يَنْظُرُونَ مَا يُؤْمَرُونَ وَ يَتَّبِعُونَهُ أَوْ يَصْنَعُ شَيْئاً فَيَصْنَعُونَهُ فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) فِي أَرْبَع بَقِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ فَلَمَّا انْتَهَي إِلَي ذِي الْحُلَيْفَةِ زَالَتِ الشَّمْسُ فَاغْتَسَلَ ثُمَّ خَرَجَ حَتَّي أَتَي الْمَسْجِدَ الَّذِي عِنْدَ الشَّجَرَةِ فَصَلَّي فِيهِ الظُّهْرَ وَ عَزَمَ بِالْحَجِّ مُفْرِداً وَ خَرَجَ حَتَّي انْتَهَي إِلَي الْبَيْدَاءِ عِنْدَ الْمِيلِ الاَْوَّلِ...»
ب: ذُوالْحُلَيْفه
فيروزآبادي (متوفّاي 817هـ .ق.) در «المغانم المطابة في معالم طابه» (ص 119)، تصريح مي كند كه «ذوالحُليفة = بالتّصغير كجهينة... و هو من مياه بني جشم».
ذوالحُليفه را «من العقيق و العقيق من بلاد مزينه» دانسته است. و بكري در «معجم ما استعجم» آن را «مُصغَّر حِلفَه» خوانده است; «فكانت أوّل محطة علي طريق مكّة و قد أحرم منها النّبيّ».
در مقياس قديم، فاصله اين منطقه تا مدينه، 6 ميل بوده است و به تأكيد همه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «پيامبر (صلي الله عليه وآله) 10 سال در مدينه اقامت كرد و به حج نرفت، سپس خداوند عزّ وجلّ بر او نازل كردكه: } وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلي كُلِّ ضامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق{ ; يعني براي حج فراخوان كه پياده و سوار شتر، از هر راه دوري نزد تو آيند. پس به مؤمنان دستور داد كه با صداي بلند جار بزنند كه رسول الله (صلي الله عليه وآله) امسال به حج مي رود، كساني كه در مدينه بودند و همچنين كساني كه در ارتفاعات، در باديه ها بودند خبردار شدند و براي اداي حج و همراه با رسول الله (صلي الله عليه وآله) اجتماعي نمودند. آنان پيرو بودند و به آنچه كه به آن ها دستور داده مي شد عمل مي كردند و دنبال او مي رفتند. او هركاري كه مي كرد، آن ها هم مي كردند و اين در تاريخ 4 روز مانده به پايان ذي القعده بود كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) براي حج رهسپار گرديد. پس هنگامي كه به ذي الحليفه رسيد، خورشيد غروب ننموده بود. پس شستشو كرد و خارج شده و به مسجدي كه نزديك درخت بود و در آنجا نماز ظهر را خواند و عزم حج مفرده كرد تا به البيدا، كنار اولين ميل رسيد...» نكـ : شيخ طوسي، تهذيب، ج 5، ص 55 و همچنين مسلم، صحيح به نقل از ابن عمر.
2 . سمهودي در «وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفي»، (جزء4، ص1193
3 . جزء 2، ص 464 و جزء 3، صص 954، 957 و 1254
4 . «نخستين منزلگاه، در بين راه، مكه بود و پيامبر از آنجا احرام بست.»
جغرافي دانان و تاريخ شناسان مسلمان، ميقات حاجيان از آن بوده است.
1 / ب: ذوالحليفه، شجره
احمدبن ابي يعقوب (= ابنواضح) اين منطقه را اوّل منزلگاه مسكون در ميانه مدينه ـ مكه دانسته است; جايي كه «حاجيان هر گاه از مدينه رهسپار شوند، از آنجا مُحرم گردند.» شهرت آن به شجره بدان لحاظ است كه به گفته ابوعلي هجري در «تحديد المواضع» (ص 297) كه از قرن 3هـ .ق. به دست ما رسيده است: «... ثمّ يفض ذلك إلي شجرة التي بها محرم النبيّ...».
اين درخت، كه در سايه هاي آن پيامبر و يارانش احرام بستند، سَمُرَه نام داشته
و فيروزآبادي در «المغانم المطابه في معالم طابه» (ص 199) آن را چنين تأييد
كرده است:
«...بذي الحليفة و كانت سَمُرَة كان النّبيّ ينزلها من المدينة و يحرم منها و هي علي ستة أميال من المدينة».
نافع به نقل از عبدالله بن عمر با تفصيل بيشتري موقعيّت جغرافيايي شجره را در ذوالحليفه معلوم ساخته و مؤلّف «المناسك و اماكن طرق الحج» (ص 425)، گفته آنان را چنين آورده است:
«انّ رسول الله كان ينزل بذي الحُليفة حين يعتمر و في حجته حين حج تحت شجرة في موضع المسجد الّذي بذي الحُليفة و كان إذا قدم راجعاً من غزو و كان في تلك الطريق أو حج أو عمره هبط بطن الودان فإذا ظهر من بطن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . طريحي، مجمع البحرين، ص 373، چاپ سنگي.
2 . در كتاب «البلدان»، ص 93، ترجمه فارسي و صفحه 313، متن عربي، ضميمه: الاعلاق النّفيسه، چاپ ليدن 1891م.
3 . «در ذي الحليفه. سمره بود (اسم يك نوع درخت است) و پيامبر (صلي الله عليه وآله) هنگام خارج شدن از مكه در آنجا فرود مي آمد و از آنجا احرام مي بست. آن در فاصله 6 مايلي مدينه واقع است.»
الوادي أناخ بالبطحاء الّتي علي شفير الوادي الشرقية فعرّس».
مسلمانان به رعايت سنّت پيامبر (صلي الله عليه وآله) احرام مي بستند و چون احرام در لغت به معني «بر خود حرام كردن» و در اصطلاح «قصد دخول در حج و عمره مقارن با بستن دو قطعه پارچه نادوخته» است. بنابراين، منطقه ذي الحُليفه، ميقات اهل مدينه و شجره، محلّ بستن احرام است.
ابن عبّاس در حديثي اين ميقات را با صراحت بيشتري از پيامبر نقل كرده است كه:
«وقّت النبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ لأهل المدينة ذاالحليفة...» و: «انّ النّبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ لمّا أتي ذا الحليفة أحرم بالحجّ و أشعر هديه في شقّ السنام الأيمن و أماط عنه الدم و قلّد نعلين».
اين مكان در همان روزهاي نخست و مقارن با حيات پيامبر به صورت مسجدي درآمد كه به همان اعتبار آن را مسجد شجره يا ذي الحُليفه خواندند.
منابع نخستين تاريخ اسلام در دهه هاي سده اوّل هجرت، صريحاً از جايگاه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «پيامبر (صلي الله عليه وآله) در هنگام حج و عمره در زير درختي، در ذي الحليفه در موضع مسجدي كه در ذي الحليفه است، فرود مي آيد و چنانچه در راه بازگشت از غزوه اي و يا در راه انجام حج و يا عمره بود، در ميان دره ها فرود مي آيد و هنگام خارج شدن از ميان دره در مسيلي كه در لبه درّه شرقي واقع است، فرود آمده، استراحت مي كرد...»
2 . «... محل درختي است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در كنار آن نماز مي گزارد...» نكـ : امام بخاري، صحيح.
3 . شيخ الإسلام، راهنماي مذهب شافعي، ص 105
4 . احمدبن حنبل، مسند، ج 1، ص 339
5 . «پيامبر (صلي الله عليه وآله) هنگامي كه به ذي الحليفه مي رفت، در آنجا جهت حج احرام مي بست و شتر قرباني خود را در شكاف كوهان، سمت راست آن زخمي مي نمود و خون آن را جاري مي كرد و...» نكـ : همان مأخذ، ص344 و نيز: دارمي، سنن الدارمي، ج 2، ص 30، كتاب المناسك، باب المواقيت في الحج به نقل از ابن عمرو، ابن عبّاس، چاپ دارالفكر.
درخت سمره به عنوان مسجد شجره ياد كرده اند.
ابن عمر در مواضع متعدّدي گفته است:
«بات رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ كان إذا خرج إلي مكّة صلّي في مسجد الشجرة».
ابوهريره آورده است:
«صلّي رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ في مسجد الشجرة إلي الاسطوانة الوسطي استقبلها و كانت موضع الشجرة الّتي كان النبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ يصلّي إليها».
اين مستندات تاريخي نه تنها از وجود بناي مسجد شجره در قرن اوّل هجري حكايت مي كند; بل مؤيّد آن است كه پيامبر خود شخصاً بر مسجد شدن آن مكان تعمّد داشته است.
2 / ب: ذو الحُليفه، آبار علي
بر اين اساس آنچه اصالت و قدمت دارد، نام ذوالحُليفه و شجره است و اين كه چرا بعدها به آن مكان، با آن همه شهرت، آبار علي (= بئر علي) گفتند، جاي تأمّل و در خور بررسي است.
فيروزآبادي در المغانم (ص 82) و با توجّه به اين كه خود در سده 8/9 ق. به سر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نكـ : مسلم، صحيح.
2 . «پيامبر (صلي الله عليه وآله) هرگاه به طرف مكه رهسپار مي گرديد، نيم خوابي مي كرد و در مسجد شجره نماز مي گزارد.» همچنين نكـ : امام حميدي، المسند، ج 2، ص 291، حديث 659 و قسطلاني، ارشادالساريبشرح صحيح البخاري، ج 6، ص 102
3 . «پيامبر (صلي الله عليه وآله) در مسجد شجره، در كنار ستون مياني نماز گزارد، روبه روي آن ايستاد. آنجا محلّ درختي است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در كنار آن نماز مي گزارد.»
مي برده، مي گويد: «أين ذوالحُليفة الّذي لا يعرف اليوم إلاّ بئر عليّ؟».
و چون در صفحه 172 به شرح چاه زمزم در مدينه مي رسد، مي گويد: «زمزم، بئر بالمدينة علي عين السالك إلي بئر عليّ...» و مطري مورّخ مدني، كه در قرن 7/8 ق. به سر مي برده، همين اراده را نموده و سمهودي از كتاب او ضمن شرح چاه سقيا گفته اش را چنين آورده است كه:
«إنّما في آخر منزلة النقا علي يسار السالك إلي بئر عليّ في المحرّم».
البتّه آثار قديمي تر; مانند «صفة جزيرة العرب» هَمْداني و «مناسك و اماكن طرق الحج»، نامي از «آبار علي» نبرده اند; با اين همه، شهرت ذوالحُليفه به آبار علي در طول تاريخ و در ميان آثار پژوهندگان به كرّات ديده و ملاحظه شده است.
علي بن موسي در «وصف المدينة المنوّره» كه مدينه سال 1303 ق. را توصيف نموده است، در موارد متعدّدي صريحاً مي نگارد:
المعرّس في ذي الحليفة المعروف الآن بآبار عليّ» «قال فيه سيّدالبشر من عير إلي ثور حرم، فعير جبل أسود ممتد من آبار علي; يعني محل الميقات».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . «ذوالحليفه كجاست كه امروزه شناخته نمي شود مگر به نام چاه علي؟»
2 . «زمزم، چاهي است در مدينه، در سمت راست راهي كه به طرف چاه علي (عليه السلام) ، است.»
3 . «بلكه در آخرين منزلگاهش النقا است، در سمت چپ راهي كه به طرف چاه علي در المحرم مي باشد.» نكـ : وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفي، ج3، ص973
4 . رسائل في تاريخ المدينه، حمد الجاسر، رياض 1972م.
5 . نكـ : ص 8، 26
6 . «در ذي الحليفه، مسجد الشجره است و مسجد المعرس كه اكنون به نام چاه هاي علي شهرت دارد.»
نكـ : ص 16
7 . «سرور بشريت در باره آن فرموده است: از عير تا ثور. اما عير كوه سياهي است كه از محل چاه هاي علي; يعني محل ميقات كشيده شده و امتداد دارد.» نكـ : ص 30 و همچنين: بتنوني، رحلة الحجازيّة، ص 175
علي حافظ نيز در «فصول من تاريخ المدينة المنوّره» همين مترادف بودن را بر شمرده، مي نويسد:
«تسمّي ذوالحليفة، آبار عليّ و الحسا والمحرم. تعرف بكلّ هذه الأسماء اليوم».
حمدالجاسر استاد مسلّم تاريخ و جغرافياي قديم جزيرة العرب، ضمن پيوستي كه در خاتمه متن تصحيح شده «المغانم» ضميمه نموده، در ص458 گفته است:
«مسجد شجرة يقع شرق طريق مكة. في ذي الحليفة المعروف الآن بأبيار عليّ و بالحساء و بالمحرم علي الجانب الغربي من وادي العقيق».
بدون ترديد در منطقه ذوالحُليفه و در مجاورت مسجد شجره، چاه هاي متعدّدي بوده است و صاحب «المناسك» (ص 428) و ابن رسته در «الأعلاق النّفيسه» (ص177) مانند ديگر مؤلّفان تاريخ و جغرافياي حجاز، صريحاً گفته اند كه در ذوالحُليفه «بها عدّة آبار» «و الماء فيه كثير» و پيامبر اسلام در كناره يكي از چاه هاي ذي الحُليفه و قبل از مُحرم شدن، خود را شستشو و غسل داده اند و مسلمان بايد كه: «أن يبدأ به الغسل من بئر ذي الحليفة».
سمهودي در «وفاء الوفا بأخبار دار المصطفي» (ص1195) گفته العزبن جماعه را آورده كه:
«بذي الحُليفة البئر الّتي تسمّيها العوام بئر عليّ و ينسبونها إلي عليّ بن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «بنام ـ ذوالحليفه ـ چاه هاي علي، الحسا و المحرم ناميده مي شود و امروزه با همه اين نام ها شناخته مي شود.» نكـ : ص 140، ص 257، ص 282، ص 303
2 . «مسجد شجره در سمت شرق جاده مكه واقع است. در ذي الحليفه كه اكنون به نام چاه هاي علي و الحساء و المحرم شهرت دارد و در سمت غرب درّه عقيق (وادي العقيق) واقع است.»
3 . حديث جعفربن محمد، فروع الكافي، باب حجّ النبي.
4 . المناسك، همان صفحه.
أبي طالب ـ رضي الله ـ تعالي عنه لظنّهم أنّه قاتل الجنّ بها و هو كذب و نسبتها إليه غير معروفة عند أهل العلم و لا يري بها حجر و لا غيره كما يفعل بعض الجهلة».
العزبن جماعه، ظاهراً همان محمد بن ابي بكر (متوفّاي 819هـ .ق.) است. بر اساس اين سند، شهرت ذوالحُليفه به «چاه علي» مربوط به باور مردم نسبت به اين واقعه است كه گفته اند: علي بن ابي طالب در چاه مزبور جنّي را كشته است. به عقيده سمهودي، اين خبر دروغ است و باور كنندگانش جاهلان اند.
البتّه چنين خبري و اسطوره چنين چاهي در مورد چاه ذات العلم آمده است و جاي تأمّل است كه سمهودي خود ذيل شرح «بئر ذات العلم» همين باور را آورده كه:
«بئر ذات العلم تجاه الروحاء. يقال: أنّ عليّ بن أبي طالب رضي الله عنه قاتل الجنّ بها و هي بئر متناهية بعد الرشا يكاد لا يلحق قعرها».
فيروزآبادي در «المغانم» (ص44) تأييد مي كند كه آنچه در مورد بئر علي و كشته شدن جنّ در آن به دست علي (عليه السلام) به من گفته شده، مربوط به بئر ذات العلم است كه: «بين مدينة و الصفراء باتجاه الروحاء» است.
صفراء، محل زيست «بنوسالم»، وادي گسترده اي است كه بدر از توابع آن است و روحاء دهكده اي كوچك از توابع بدر در «اماره مدينه منوّره» مي باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . «در ذي الحليفه چاهي است كه عوام الناس آن را چاه علي مي نامند و آن را به علي بن ابي طالب (عليه السلام) نسبت مي دهند، چون گمان مي برند كه علي در آنجا با جن ها جنگيد و اين دروغ است و نسبت دادن آن به وي، نزد اهل علم شهرت و اعتباري ندارد و بر خلاف كرده عده اي نادان، سنگ و يا شيء ديگري در آن نمي اندازند.»
2 . شوكاني، البدر الطالع، ج1، ص147، چاپ السّعاده 1348
3 . «چاه ذات العلم روبه روي الروحاء قرار دارد. گفته مي شود كه علي بن ابي طالب (عليه السلام) ، در آنجا با جن ها جنگيده است و آن چاه از نظر گودي، بعد از الرشي قرار دارد و شايد نتوان به قعر آن رسيد.»
نكـ : وفاءالوفا، ص 1139 و ابن تيميّه، مجموعة فتاوي، ج 1، ص 310، چاپ دارالفكر، 1980 م. بيروت.
4 . حمد الجاسر، المعجم الجغرافي للبلاد، جلد «ر ـ ز»، ص 847
شهرت چنين چاهي در روحاء در طول تاريخ، مسلّم است. ابن جبير سيّاح در الرحله (ص 167)، در سفرنامه حجازش در خلال سال هاي 578 تا 581هـ .ق. مشاهدات خود را از اين چاه ياد كرده، مي نويسد:
«فنزلنا مريحين قائلين ببئر ذات العلم و يقال أنّ عليّ بن أبي طالب ـ رضي الله عنه ـ قاتل الجنّ بها و تعرف أيضاً بالروحاء و البئر المذكورة متناهية بعد الرشا، لا يكاد يلحق قعرها و هي معينة».
بنابراين، انتساب چنين اسطوره اي به چاه هاي ذوالحُليفه و در مجاورت مسجد شجره و آن را وجه تسميه آبار علي دانستن، در خور تأمّل مي باشد. مگر آن كه گفته شود: چنين واقعه اي همانطور كه در الروحاء بوده، در چاه هاي ذوالحُليفه نيز تكرار شده است! و يا دلايل تاريخي ـ ديني ديگري دارد كه متأسّفانه حقير را بدان منابع دسترسي نبوده است.
ابن مجاور (جمال الدّين يوسف بن يعقوب، 601/690هـ .ق.) مورّخ و محدّث قرن 7 ق. و مؤلّف «تاريخ المستبصر» كه در تاريخ و جغرافيا و آداب و رسوم عربستان غربي و جنوبيِ سده هفتم مأخذ بسيار مهمّي به شمار مي رود و توصيف هاي جغرافيايي خود را از شمال و اطراف مدينه آغاز نموده، از بئر ذات العلم و رسوم و عقايد مردم در اطراف آن ياد كرده است و نهايتاً از اين عقايد و رسوم به عنوان خرافات «حول هذه البئر» نام برده است.
به عقيده حقير، شجره از جمله زمين هايي است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) تيول علي بن ابي طالب (عليه السلام) نمود. بر اساس گفته جعفربن محمد كه فيروزآبادي آن را در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «راحت و خشنود در چاه ذات العلم پياده شديم و گفته مي شود كه علي بن ابوطالب (عليه السلام) در آنجا با جن ها جنگيده است و به نام الروحاء نيز معروف است، چاه مزبور از نظر گودي بعد از الرشي قرار دارد و امكان ندارد به قعر آن دست يافت و چاه معيني است.»
2 . ابن مجاور، تاريخ المستبصر، ليدن 1951 م. همچنين: ابومحرمه، تاريخ ثغر عدن، ليدن 1936 م. 2 جزء و نيز: زركلي، الاعلام، ج 9، ص 341 و: G. Rentz :دائرة المعارف الإسلاميه، ابن مجاور.
«المغانم» (صص440، 318) آورده، مسلّم است كه:
«أقطع النّبيّ عليّاً ـ رضي الله عنه ـ أربع أرضين الفقيرين و بئر قيس و الشجرة».
بنابر اين، منطقه شجره از مناطق كشاورزي بوده و بي ترديد علي بن ابي طالب در آنجا چاه هايي زده بود كه به آبياري مزارع بينجامد و شهرت آبار علي نمي تواند غير از اين مُستند، دليل تاريخي ـ جغرافيايي ديگري داشته باشد.
پ: بناي مسجد شجره
با مراجعه به منابع و مُستندات دو بخش الف / ب معلوم مي گردد كه مسجد الشجره (= مسجد ذوالحليفه) در همان دهه هاي نخست تاريخ اسلامي، به صورت مشخّص و بنايي معيّن در آمده بود.
تأمّل بر احاديث و مستندات آورده شده از ابن عمر، انس بن مالك و امام جعفربن محمّد الصّادق (عليه السلام) و... و يا نوشته هاي مورّخان و سياق كلام حديث شناسان، به روشني از بنا و نماي ساختمانِ بنا شده در مكان درخت سمره به عنوان مسجدي مشهور حكايت مي كند.
كتاب المناسك و اماكن طرق الحج و معالم الجزيره، (ص428)، كه مسلّماً در قرن سوم هجري تأليف شده است، در خصوص ذوالحُليفه، از بناي دو مسجد پيامبر (صلي الله عليه وآله) چنين ياد مي كند كه:
«المسجد الكبير الّذي يحرم النّاس منه و هو علي يمين المصعد و الآخر مسجد المعرّس و هو دون مصعد البيداء».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . پيامبر (صلي الله عليه وآله) چهار قطعه زمين به علي بخشيد كه عبارت است از الفقيرين و چاه قيس و الشجره...».
2 . «مسجد بزرگي است كه مردم از آنجا احرام مي بندند و در قسمت راست المصعد است و ديگري مسجد المعرس است كه آن سواي مصعد البيدا است.»
تأكيد بر «المسجد الكبير» نشان دهنده آن است كه در قرن سوم، مسجد شجره ـ كه محلّ احرام زائران مدني بيت الله الحرام بوده ـ داراي ساختماني بزرگ بوده است.
ابن جبير در ميانه سال هاي 578/581هـ .ق. بناي مسجد ذوالحُليفه را چنين وصف مي كند:
«چون به وادي عقيق رسيديم، اوّل چيزي كه در برابر چشمان ما ظاهر گشت، مناره سفيد و مرتفع مسجد ذي الحُليفه بود».
ابن بطوطه سيّاح هم كه در سال هاي 725/726هـ .ق. به ديدار مسجد شجره نائل آمده، مي گويد:
«از مدينه به عزم مكّه حركت كرديم و در نزديكي مسجد ذي الحُليفه كه پيغمبر از آنجاي احرام بسته، فرود آمديم. اين محل آخرين حدّي است كه حجاج از راه مدينه در آن جا احرام مي بندند».
مراجعه به نوشته هاي سمهودي در موارد متعدّدي از «وفاء الوفا» نشان مي دهد كه بناي مسجد در زمان حيات «مطري» صاحب «التعريف بما آنست الهجره» و مُتوفّاي 741ق. رو به ويراني نهاده بود و فيروزآبادي در «المغانم المطابه» از بناي مسجد در سال هاي 800هـ .ق. توصيفي مي كند كه به خوبي نشان دهنده ادامه ويراني بناي مسجد از نيمه سده هشتم هجري است. وي مي نويسد:
«و لم يبق إلاّ بعض الجدران و حجارة متراكمة».
سمهودي (متوفّاي 911هـ .ق.) پس از شرح اين ويراني ها در صفحه 1004 كتابش مي نويسد:
يكي از رجال مصر به نام زين الدين، كه در سال 861 در مدينه مقيم شده بود، مسجد شجره را اينگونه توصيف مي كند:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . رحله ابن جبير، ص167
2 . سفرنامه ابن بطوطه، ص 116، ترجمه فارسي.
«بناه علي أساسه القديم و موضع المنارة في الركن الغربي باق علي حاله و جعل له ثلاث درجات من المشرق و المغرب و الشام في كلّ جهة منها درجة مرتفعة حفظاً عن الدواب و لم يوجد لمحرابه الأوّل أثر لانهدامه. فجعل المحراب فيوسط جدار القبلة و لعلّه كان كذلك و اتخذ أيضاً الدرج الّتي للآبار هناك ينزل عليها من يريد الاستسقاء و طول هذا المسجد من القبلة إلي الشام اثنان وخمسون ذراعاً ومن المشرق إلي المغرب مثل ذلك».
علي بن موسي در «وصف المدينة المنوّره» (ص 16)، ابراز مي كند كه در اواخر قرن 11هـ .ق. مسجد شجره ويرانه گشته بود; تا اين كه مسلماني اهل هندوستان در سال 1090ق. تصميم به بازسازي مجدّد آن مي گيرد و پس از كسب اجازه از دولت عثماني اين امر ميسّر مي گردد.
ميرزا حسين فراهاني از بناي مسجد در سال هاي 1302/1303هـ .ق. چنين ياد كرده است:
«مسجد شجره، مسجد كوچكي است كه يك طرف آن طاق است و در ميان آن حديثي در فضيلت مسجد و نماز خواندن حضرت رسالت پناهي در آنجا نوشته اند.»
اين بنا پس از ويراني، بار ديگر و همزمان با اجراي طرح ساختماني مسجدالنّبي توسط ملك عبدالعزيز، پادشاه سعودي، تجديد ساختمان گرديد و «شيخ محمّد سرور الصبيان» در مجاورت آن، مدرسه اي بنا نمود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . «آن را بر شالوده (پي) قديمي آن ساخت و محل مناره در گوشه غربي آن به همان صورت اوليه باقي است و براي آن، سه پله از سمت شرق و غرب و شام (شمال) گذاشت. در هر سمت از آن يك پله بلند وجود دارد تا در مقابل چهارپايان آن را حفظ نمايد و از محراب اوليه آن اثري نماند; زيرا كه معدوم گرديده است. پس محراب را در وسط ديوار قبله قرار داد كه شايد بدين صورت بوده است. و همچنين پله هايي كه براي چاه هاي آنجا ساخت تا كساني كه مي خواهند رفع عطش نمايند از آن پايين بروند. طول اين مسجد از سمت قبله تا شام، 52 ذرع و از شرق به غرب آن، به همين اندازه است.»
2 . سفرنامه، ص270
3 . علي حافظ، فصول من تاريخ المدينه المنوّره، ص142
تصويري كه مؤلّف حقير به زحمت توانست از عكّاسان قديمي مدينه تهيّه نمايد، به خوبي نشان مي دهد كه بناي آن استحكام يا ظرافت خاصّي در معماري نداشته و در زمان كوتاهي روبه ويراني نهاده است.
در دهه اخير، وزارت اوقاف و حجّ عربستان، تصميم به تجديد بناي جدّي مسجد شجره نمود و در اين خصوص طرح نويي افكندند.
در سال 1395هـ .ق. كه به ديدار مسجد نائل آمدم، هنوز بناي ساختمان و نماي خارجي آن به پايان نرسيده بود; ولي در شعبان 1398 ق. كه توفيق مُحرم شدن را در مسجد شجره پيدا نمودم، بناي پرهيبت مسجد، توأم با فرياد زائران: «لَبَّيْك، اَللّهمَّ لَبَّيك» به فضاي ذوالحُليفه ـ آن سرزمين ميقات ـ شكوه معنوي خاصّي بخشيده بود.
نكـ : پيكره هاي: ــ 1 ـ 12 ; 2 ـ 12 ; 3 ـ 12
فصل سيزدهم: مسجد مُعَرَّس
مُعَرَّس، اسم مكان و از تعُّرس، به معناي خواب مسافر گرفته شده است. ابن اثير در النّهايه (ج 3، ص206) آن را نزول مسافر در آخر شب; يعني مكان تعرس مي داند.
ياقوت حموي در معجمالبلدان (ج 5، ص155)، «معرَّس» را محل خواب مسافري مي داند كه پس از پيمودن راه در دو ثلث نخست شب، در نزديكي هاي صبح و ثلث آخر شب منزل مي گيرد و پس از خوابي خفيف، حركت را به سوي مقصد پي مي گيرد.
مجدالدّين فيروزآبادي در المغانم المطابة في معالم طابه (ص386)، پس از آن كه اِعراب «معرس» را «بضمّ ثمّ فتح و تشديد الرّاء المفتوحه» مي خواند، مي نويسد:
«اسم لمسجد ذي الحليفة علي ستّة أميال من المدينة، كان رسول الله يعرّس قربَه ثمّ يرحل لغزاة أو غيرها» و تعرّس را به همين اعتبار چنين تعريف مي كند:
«نومة المسافر بعد ادلاجه فإذا كان وقت السحر نام نومة خفيفة ثمّ يثور مع انفجار الصبح لجهة قصده».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . «نامي است براي مسجد ذي الحليفه در 6 مايلي مدينه، كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در نزديكي آن استراحت مي كرد و سپس از آنجا براي غزوه و يا غيره رهسپار مي گرديد.»
2 . «خواب مسافر پس از شب روي او، چنانچه هنگام سحر بود خواب سبكي كرده سپس با طلوع صبح برخاسته رهسپار مقصد خود مي شود.»
البكري در معجم ما استعجم ضمن اشاره به موقعيّت ذوالحليفه، تصريح مي كند:
«و كان ينزل تحت شجرة في موضع المسجد الّذي بذي الحليفة اليوم فإذا قدم راجعاً هبط بطن الوادي فإذا ظهر من بطن الوادي أناخ بالبطحاء الّتي علي شفير الدار الشرقية، فعرّس حتي يصبح».
فخرالدّين طريحي در «مجمع البحرين» پس از تعريف هاي لغوي تعريس، معرّس را مكان تعريس و نام مكاني در ذي الحليفه مي داند; زيرا پيامبر «عرس فيه و صلّي الصبح فيه ثمّ رحل و فيه إذا أتيت ذاالحليفة فأت معرس النبيّ فإنّ رسول الله كان يعرس فيه و يصلّي فيه».
اين مكان در تصريحات طُريحي در يك فرسخي مدينه و نزديك مسجد شجره جاي دارد; «و هذا الموضع مسجد النبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ و حيث أنّه نزل به استحب النزول به ليلا أو نهاراً.»
پس از بررسي منابع مهم حديث و شروح كتاب حج مندرج در آثار مفتيان مسلمان، معلوم گرديد كه مسجد معرّس نه تنها مكاني مقدّس است; بلكه نزول زائراني كه از مدينه به قصد حج و عمره عازم مكّه هستند و توقّف در آن، مورد تأكيد قرار گرفته، و منابع فقهي در ذيل «في استحباب النزول بالمعرّس» بسط كلام داده اند; ولي در قرن ما، در هيچ يك از آثار فقهي فريقين، به تعريس در مُعرّس نبي يا اشاره اي نشده و يا از آن نشاني نداده اند و حتّي در حجاز به استثناي معدود پژوهش هاي تاريخي و گزارش هاي آكادميك از مورّخان عرب ـ عموماً ـ و حجاز و نجد ـ خصوصاً ـ نسل امروز از آنان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . جزء ثاني، ص 464، چاپ مصطفي السّقا، قاهره 1947
2 . ص 308، چاپ سنگي.
3 . «در آنجا استراحت كرد و نماز صبح را خواند و سپس رهسپار گشت و چنانچه رهسپار ذي الحليفه شدي، در (معرس النّبي) به استراحتگاه پيامبر (صلي الله عليه وآله) برو، چون رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در آنجا استراحت مي كرد و نماز مي خواند.»
4 . «اينها مواضع مسجد پيامبر است. چون پيامبر دوست داشت شب يا روز در آنجا فرود آيد.»
بي خبر مانده اند.
بر اين اساس، حقير در پژوهش و كاوش هاي خود با سه موضوع روبه رو گرديد:
1 . منابع فقهي تعريس
2 . منابع جغرافيايي شناخت مكان تعريس
3 . مكان كنوني المعرّس
الف: منابع فقهي
در فصل «الحج» باب «معرّس النّبي (صلي الله عليه وآله) » گفته هاي اهل بيت پيامبر را در باره تعريس و معرّس چنين ثبت كرده اند:
معاوية بن عمار به نقل از ابوعبدالله (صلي الله عليه وآله) مي گويد:
«إِذَا انْصَرَفْتَ مِنْ مَكَّةَ إِلَي الْمَدِينَةِ وَ انْتَهَيْتَ إِلَي ذِي الْحُلَيْفَةِ وَ أَنْتَ رَاجِعٌ إِلَي الْمَدِينَةِ مِنْ مَكَّةَ فَائْتِ مُعَرَّسَ النَّبِيِّ (صلي الله عليه وآله) فَإِنْ كُنْتَ فِي وَقْتِ صَلاة مَكْتُوبَة أَوْ نَافِلَة فَصَلِّ فِيهِ وَ إِنْ كَانَ فِي غَيْرِ وَقْتِ صَلاَة مَكْتُوبَة فَانْزِلْ فِيهِ قَلِيلاً فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) قَدْ كَانَ يُعَرِّسُ فِيهِ وَ يُصَلِّي فِيهِ».
محمّد بن قاسم مي گويد: به حضرت ابي الحسن (عليه السلام) عرض كردم:
«جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ جَمَّالَنَا مَرَّ بِنَا وَ لَمْ يَنْزِلِ الْمُعَرَّسَ فَقَالَ: لاَ بُدَّ أَنْ تَرْجِعُوا إِلَيْهِ، فَرَجَعْنَا إِلَيْهِ».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كليني، فروع كافي ; شيخ طوسي، تهذيب، باب 19 ; «المزار، از وسائل الشّيعه شيخ حرّ عاملي و الحج جواهرالكلام نجفي.
2 . «ابو عبدالله گفت: هرگاه از مكه به سوي مدينه رهسپار شدي و به ذي الحليفه رسيدي و در راه بازگشت از مكه به مدينه بودي، به معرّس النبي (استراحتگاه پيامبر) برو و چنانچه در وقت نماز واجب و يا نافله بودي، آنجا نماز بگزار و اگر در غير از زمان نماز واجب بودي، در آنجا براي مدت كمي فرود آي; چون پيامبر (صلي الله عليه وآله) در آنجا استراحت مي كرد و نماز مي خواند.»
3 . «به ابوالحسن گفتم: فداي تو شوم، شتربان همراه ما از اينجا گذشت و در معرس پياده نشد. پاسخ داد بر شما لازم است به آنجا بازگرديد پس به آنجا بازگشتم.»
ابن فضّال روايت مي كند: «قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَسْبَاط لاَِبِي الْحَسَنِ (عليه السلام) ـ وَ نَحْنُ نَسْمَعُ ـ : إِنَّا لَمْ نَكُنْ عَرَّسْنَا فَأَخْبَرَنَا ابْنُ الْقَاسِمِ بْنِ الْفُضَيْلِ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ عَرَّسَ وَ أَنَّهُ سَأَلَكَ فَأَمَرْتَهُ بِالْعَوْدِ إِلَي الْمُعَرَّسِ فَيُعَرِّسُ فِيهِ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ فَإِنَّا انْصَرَفْنَا فَعَرَّسْنَا فَأَيَّ شَيْء نَصْنَعُ؟ قَالَ: تُصَلِّي فِيهِ وَ تَضْطَجِعُ.
وَ كَانَ أَبُو الْحَسَنِ (عليه السلام) يُصَلِّي بَعْدَ الْعَتَمَةِ فِيهِ فَقَالَ لَهُ مُحَمَّدٌ: فَإِنْ مَرَّ بِهِ فِي غَيْرِ وَقْتِ صَلاَة مَكْتُوبَة، قَالَ: بَعْدَ الْعَصْرِ، قَالَ: سُئِلَ أَبُو الْحَسَنِ(عليهما السلام) عَنْ ذَا، فَقَالَ: مَا رُخِّصَ فِي هَذَا إِلاَّ فِي رَكْعَتَيِ الطَّوَافِ، فَإِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيّ (عليه السلام) فَعَلَهُ».
معاوية بن عمار از امام صادق (عليه السلام) روايت مي كند:
«قَالَ: قَالَ لِي فِي الْمُعَرَّسِ مُعَرَّسِ النَّبِيِّ (صلي الله عليه وآله) إِذَا رَجَعْتَ إِلَي الْمَدِينَةِ فَمُرَّ بِهِ وَ انْزِلْ وَ أَنِخْ بِهِ وَ صَلِّ فِيهِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) فَعَلَ ذَلِكَ، قُلْتُ: فَإِنْ لَمْ يَكُنْ وَقْتُ صَلاَة، قَالَ فَأَقِمْ، قُلْتُ لاَ يُقِيمُونَ أَصْحَابِي، قَالَ: فَصَلِّ رَكْعَتَيْنِ وَ امْضِهْ وَ قَالَ: إِنَّمَا الْمُعَرَّسُ إِذَا رَجَعْتَ إِلَي الْمَدِينَةِ لَيْسَ إِذَا بَدَأْتَ».
امام بخاري در: صحيح، به اسنادي در اين خصوص استناد مي كند كه نه تنها براي ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «(ابن فضال گويد:) علي بن اسباط به ابوالحسن (عليه السلام) (در حالي كه ما مي شنيديم) گفت: ما براي استراحت در معرس اطراق نكرديم. و ابوالقاسم بن فضال به ما خبر داد كه او اطراق نكرد و از شما در اين مورد پرسيد، كه دستور داديد به معرس بازگردد و در آنجا اطراق كند. حضرت فرمود: آري. علي بن اسباط گفت: پس ما برگشتيم و در معرّس اطراق كرديم. حال بايد چه كنيم؟ حضرت فرمود: در آنجا نماز بخوانيد و استراحت كنيد.
ابوالحسن (عليه السلام) بعد از مغرب در آنجا نماز مي گزارد. محمّد بن فضال پرسيد: اگر در غير هنگام نماز واجب از آنجا عبور كرد، چه كند؟ گفت: مانند نماز عصر؟ گفت: از ابوالحسن در اين مورد سؤال شد. پس فرمود: در اين مورد (نماز خواندن بعد از عصر) اجازه داده نشده است مگر دو ركعت طواف چون امام حسن مجتبي (عليه السلام) چنين كرد.
2 . «از ابو عبدالله نقل است كه گفت: پيامبر (صلي الله عليه وآله) در مورد المعرس به من گفت: چنانچه به مدينه بازگشتي گذري به المعرس كن و آنجا پياده شو و نماز بگزار. پيامبر (صلي الله عليه وآله) همين كار را كرد. گفتم: و اگر وقت نماز نبود چه؟ گفت: المعرس به هنگام بازگشت به مدينه است و نه به هنگام آغاز سفر از آنجا.» نكـ : كافي، ج 4، چاپ 1391 هـ .
3 . كتاب حج، باب المساجد التي علي طريق المدينة و المواضع التي صلّي فيها النبي، باب هاي: 5 تا 20
اثبات اهميّت مكان معرّس و استحباب تعرّس در آن شاهدي كافي است، بل نشانگر اتّفاق آراي فريقين در رعايت سنّت پيامبر است:
نافع روايت مي كند:
«ان رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ كان ينزل بذي الحليفة حين يعتمر و في حجّته حين حجّ تحت سمرة في موضع لمسجد الّذي بذي الحليفة و كان إذا رجع من غزو كان في تلك الطريق أو حجّ أو عمرة هبط بطن واد; فإذا ظهر من بطن واد أناح بالبطحاء الّتي علي شفير الوادي الشرقية، فعرّس ثمّ حتي يصبح.»
ابن عمر مي گويد:
«انّ رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ كان يخرج من طريق الشجرة و يدخل من طريق المعرّس.»
«ان رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ كان إذا خرج إلي مكة يصلّي في مسجد الشجرة و إذا رجع صلّي بذي الحليفة ببطن الوادي و بات حتي يصبح».
ابو عوانه حديث مي كند:
«كان النّبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ يخرج من طريق الشجرة إلي مكة و إذا رجع من طريق المعرّس».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . «هنگامي كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) براي عمره مي رفت، در ذي الحليفه فرود مي آمد و در هنگام حج، زير سمره (نام درختي) در ذي الحليفه اطراق مي نمود و چنانچه در راه بازگشت از عزوه اي كه در آن جاده بود و يا در راه حج و يا عمره بود، در ميان درّه اي فرود مي آمد و هنگام خارج شدن از درّه از مسير موجود در لبه شرقي دره، حركت مي نمود پس تا هنگام صبح استراحت مي كرد...».
2 . «رسول الله (صلي الله عليه وآله) از راه المعرس خارج مي شد... اگر رهسپار مكه مي شد در مسجد شجره نماز مي خواند و چنانچه در راه بازگشت بود، در ذي الحليفه، ميان درّه اي نماز مي گزارد و شب را به صبح مي رسانيد.»
3 . «پيامبر (صلي الله عليه وآله) از راه الشجر رهسپار مكه مي شد و چنانچه در راه بازگشت بود، از المعرس مي گذشت.»