بخش 12
ب: منابع جغرافیایی پ: مکان فعلی فصل چهاردهم: مسجد ابیّ بن کعب فصل پانزدهم: مسجد عِتْبان بن مالک الف: عتبان بن مالک کیست؟ ب: خانه عتبان بن مالک کجاست؟ فصل شانزدهم: مسجد ابوذر فصل هفدهم: مسجد ابوبکر فصل هیجدهم; مسجد عمر فصل نوزدهم; مسجد علی فصل بیستم; مسجد علی عُرَیض
البزّاز به نقل از ابوهريره نقل مي كند:
«انّ رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ كان يخرج من طريق الشجرة و يدخل من طريق المعرّس».
و در حديث نافع كه گفت:
«إنّ ابن عمر كان إذا مرّ بذي الحليفة بات بها حتّي يصبح و يخبر أنّ رسول الله كان ـ صلّي الله عليه[ وآله ]وسلّم ـ يفعل ذلك» اشاره به همين توقّف در معرّس است.
قسطلاني در ارشاد السّاري بشرح صحيح البخاري معرّس را «بالمهملات و الرّاء مشدّدة مفتوحه» دانسته و آن مكاني است كه «نزول المسافر آخر الليل أو مطلقا و هو أسفل من مسجد ذي الحليفة فهو أقرب إلي المدينة منها».
براين اساس است كه مالك جايز نمي داند كسي از معرّس عبوركند و درآنجا توقّف ننمايد و نماز به جا نياورد; زيرا «بلغني أنّ رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ عَرّس به».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . «رسول الله (صلي الله عليه وآله) از راه الشجره خارج مي شد و از راه المعرس وارد مي گرديد.»
2. ابن عمر اگر از ذي الحليفه رد مي شد در آنجا تا صبح بيتوته مي كرد و مي گفت: رسول اللهچنين مي كرد.
3 . حاكم، المستدرك، ج 1، ص449، كتاب المناسك و نيز:
امام شافعي، الأم، مجلّد الأول، جزء 2، ص 137، في المواقيت. و:
ابن حجر عسقلاني، فتح الباري، مجلّد 3، باب 15، خروج النّبي علي طريق الشجرة، ص 391
ابن حجر معرّس را بنا به روايت كشميهني، به تنوين دانسته و آن مسجدي است كه; «كان هناك في ذلك الزمان» و «علي ستّة أميال من المدينة».
4 . ص 393، همان مأخذ
5 . نكـ : ص 391
6 . مجلّد سوم، ص 103
7 . «پياده شدن مسافر در آخر شب و يا به طور مطلق (در هر زمان) و محل آن پايين تر از مسجد ذي الحليفه است و از آن جا به مدينه نزديك تر مي باشد.»
8 . «به من خبر رسيد كه رسول الله (صلي الله عليه وآله) در آن استراحت كرد. نكـ : محب الدين طبري، «القِري لقاصد امّ القري»، به اهتمام مصطفي السَّقا، ص 691، چاپ 2، قاهره، 1970 م
صاحب جواهر توقّف در معرس را «مستحب مُؤكّد» دانسته، مي نويسد:
«و من الأمر بالعود إليه و الصلاة في الوقت المكروه مع العذر و الإنتظار مع عدمه يفهم كمال تأكّده»ولي نشان صحيحي از مقام معرّس ارائه نمي دهد و تنها به ذكر گفته ابوعبدالله اسدي اكتفا مي كند كه: «المعرّس در ذي الحليفه است»، و چون اين نشان و نشاني، قانعش ننموده با جمله «والله العالم» ختمش نموده است و اين امر نشانگر آن است كه ظاهراً در مدارس فقهي آن دوران، شناختي عيني از معرّس وجود نداشته و سنّتش رعايت نمي شده است. پيش از اين، عموم فقهاي اماميّه بر سنّت نبوي در خصوص معرّس تأاكيد مي كردند ولي نشانِ عملي آن را معلوم ساخته اند.
علاّمه حلّي در «مختصر نافع»، كتاب حج مي نويسد:
«چنين سنّت است; فرود آمدن به معرس و آن موضعي است بر راه مدينه و آنجا دو ركعت نماز بكند و عزم بازگشتن كند، به سنت...»
ب: منابع جغرافيايي
بر اين روال مسلّم است كه مسجد معرّس در ذوالحليفه در جهت قِبلي مسجد شجره جاي داشته است. ابوعبدالله اسدي در قرن دوم هجري به موقعيّت جغرافيايي آن، چنين اشاره مي كند
«... فالمسجد الكبير الذي يحرم النّاس منه و الآخر مسجد المعرس و هو دون مُصْعد البيداء ناحية عن هذا المسجد و فيه معرّس رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ]وسلّم ـ مُنْصَرفَه من مكة»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . جواهرالكلام، كتاب حج، ج 2، ص 73، في استحباب النزول بالمعرس.
2 . «و جزو دستورات است كه به آن بازگشت شود و در وقت مكروه با عذر و انتظار نماز گزارده شود، همانطور كه تأكيد مطلق آن فهميده مي شود.»
3 . «...سپس مسجد بزرگي كه مردم در آن احرام مي بندند و ديگري مسجد المعرّس است. و اين سواي مصعد البيدا است كه آن قسمتي از اين مسجد است و در آنجا استراحتگاه رسول الله و راه بازگشت وي از مكه است.»
اين گفته را بي كم و كاست، مؤلّف «المناسك و اماكن طرق الحج و معالم الجزيره» در صفحه 428 آورده است و اين از جمله دلايل كساني است كه گفته اند ممكن است كتاب ياد شده از آثار ابو عبدالله اسدي باشد.
محمدبن ابي بكر تلمساني در سال 348هـ .ق. از معرَّس و اين كه محلّي است كه پيامبر شب را تا به صبح در آن مي گذرانيد، ياد كرده است.
البكري در معجم ما استعجم، به محو شدن آثار زيباي مسجد از جاري شدن سيل اشاره كرده، مي نويسد:
«فَدَخَل السَّيْلُ بالبطحاء حتّي دفن ذلك المكان الذي كان يُعَرِّس فيه رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ ».
سمهودي در «وفاء الوفا باخبار المصطفي»، از آثار يا بناي مسجد، گزارش دقيقي ارائه نمي دهد و اين امر نشانگر آن است كه بناي مسجد در قرن 9/10هـ .ق. يا به فراموشي سپرده شده بود و يا آثار بناي به جا مانده به نحوي بوده كه باوري براي سمهودي در تطبيق آن با منابع ديني، تاريخي به ارمغان نياورده است; زيرا ذيل گفته ابوعبدالله اسدي مي گويد:
«ليس هناك غير المسجد المتقدّم ذكره في قبلة مسجد ذي الحليفة، علي نحو رمية سهم سبقي منه و هو قديم البنا بالقصة و الحجارة المطابقة فهو المراد».
اين ابهام تا قرن 12هـ .ق. كه در بعضي از رساله ها و سفرنامه هاي موجود در حجاز به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «وصف مكة و المدينه و بيت المقدّس»، تصحيح حمد الجاسر، مجلة العرب، ج 5/6 ذوالقعده و ذوالحجه 1393هـ .ق. داراليمامه، رياض.
2 . جزء 2، ص464
3 . جزء 3، ص 1005
4 . «در آنجا غير از مسجد ياد شده قبلي در جلوي مسجد ذي الحليفه مسجدي نيست و آن دو، به فاصله پرتاب يك تير از هم دور هستند. ساختمان قديمي و از سنگ چيده شده است و منظور همان است.»
مسجد مزبور اشاره شده، ادامه داشته است. علي بن موسي تنها گفته است كه مسجد المعرس در سمت قبلي مسجد شجره است.
به هر حال مسلّم است كه معرّس بنايي داشته; امّا چگونه و با چه ديرينه تاريخي، معلوم نيست.
پ: مكان فعلي
از آن ايّام آثار بناي مسجد به صورتي فراموش شده كه ديگر توجّهي در اذهان زائران و شهروندان مدينه در اين خصوص وجود نداشت. تنها شمّه اي از شرح اين هجران را در كتاب «المدينه بين الماضي و الحاضر»، كه پژوهشگري آن را ابراهيم بن علي العياشي ـ اهل مدينه ـ انجام داده است، يافتم.
پس از پژوهش هاي فراوان در ذي قعده، ذيحجّه و محرّم سال هاي 1395/1396ق. روزهاي متعدّدي به كاوش غرب مدينه تا شعاع 20 كيلومتري پرداختم; ولي محلّ مسجد معلومم نشد. از هر كسي سؤال كردم، يا با تعجّب اظهار بي اطّلاعي مي كرد و يا چنين چيزي را انكار مي نمود.
پس از مأيوس شدن، ادامه جستجو را ترك كردم تا سر فرصت در ايران، منابع مختلف را جمع بندي كنم و دوباره به محل بازگردم.
در شعبان 1398 ق. جهت زيارت و انجام تحقيقات فرهنگي در خصوص نسخه هاي خطّيِ فارسي در كتابخانه هاي العامه و «عارف حكمت» مدينه، عازم ديار پيامبر شدم و آنگاه به ذي الحليفه رفتم. كاوش و تلاش هاي عيني، مرا به محلّ مسجد رهنمون نساخت; تا اين كه در مسجد شجره مُحرم شدم و در آخرين لحظات وداع، در گرماي 50 درجه تيرماه 1357 در وادي ذوالحليفه، مصمّم به جستجوي اطراف مسجد تا شعاع يك كيلومتري شدم. نشاني از محلّ مسجد نبود.
چون براي رفع گرمازدگي به مسجد شجره بازگشتم و مشغول زير و رو كردن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وصف المدينة المنوره، ص16
نقشه ها و يادداشت هاي خود شدم، همسرم مرا متوجّه پير مرد عليل و فقيري از اهل باديه كرد. پيرمرد كه گويا از آن همه كاغذ و كتاب و پرونده در دست زائري مُحرم شده، متعجّب شده بود گفت: «به دنبال چه مي گردي؟» گفتم: «مسجد المعرَّس.» مكثي كرد و به گويش باديه گفت: «مَعْرَس!؟» پولي را به اجرت مطالبه نمود كه با ميل پرداختم. از محل مسجد شجره دور شد و در سمت قبلي آن با دست خود اشاره كرد و گفت:
«هُناك!»
از شوق ديدار، بي تاب و هيجان زده، يادداشت ها را رها كردم و دوان دوان شتافتم. در يكصد و پنجاه متري جنوب غربي مسجد و در كنار چاهي، آثار مخروبه بناي مسجدي را يافتم كه چهار گوشه آن را با 4 ستون سنگ سفيد ـ كه حدود مسجد را نشان مي داد ـ محصور كرده بودند.
به تازگي وزارت اوقاف مدينه، نسبت به تجديد بناي آن مصمّم شده است! زيرا روي سنگ هاي مذكور نوشته شده بود: «اوقاف مسجد المعرس».
از بناي قديمي، تنها سطح اوّلي آن به ارتفاع 1 متر باقي مانده بود و كاملا معلوم مي ساخت كه در بناي قديمي آن، از سنگ هاي سخت استفاده شده كه گذر قرن هاي متمادي را در خود حفظ كرده بود.
به شوق و شكر، تلاطمي كه از رسيدن به استراحتگاه محمّد (صلي الله عليه وآله) در دلم حاصل شد. توقفي به شيوه سنت نموديم و آنگاه به راه كعبه ادامه داديم...
(پيكره هاي 1 ـ 13 ; 2 ـ 13)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نكـ : پيكره هاي 1 ـ 13، 2 ـ 13
فصل چهاردهم: مسجد ابيّ بن كعب
ابن سعد ابي بن كعب را از بنو عمرو بن مالك بن النجار، از بنوحديله دانسته است و كلمه «حديله» (بر وزن جُهَينه) به گفته فيروزآبادي محلّه اي در مدينه است.
سمعاني ابيّ بن كعب انصاري را از مهم ترين بزرگان حُدْلي خوانده كه در آن محل، زندگي مي كرده است.
ابو اسحاق حربي در قرن سوم هجري چنين نگاشته است كه پيامبر اسلام «لم يصلّ داخل المدينة إلاّ في مسجد أبيّ بن كعب و هو مسجد بني حديلة و...».
بر اين اساس، معلوم مي گردد كه در بافت قديمي مدينه، طايفه «بنو حديله» در شهرك خود مسجدي بنا نهاده بودند كه چون منزلگاه هميشگيِ يكي از برجسته ترين ياران محمد (صلي الله عليه وآله) و اشرف طايفه; يعني اُبَيّ بود، به نام او نيز شهرت يافته بود. عمربن شبه به نقل از يحيي بن سعيد گفته است:
«كان النّبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ تختلف إلي مسجد أبي فيصلّي فيه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الطبقات الكبري، ج 3، ص 59 ، القسم الثاني في البدريين من الأنصار.
2 . المغانم، ص106
3 . الأنساب، ص 159، به اهتمام مرجليوت.
4 . المناسك و اماكن طرق الحج، صص400 و 401
5 . «در داخل شهر جز مسجد ابيّ بن كعب، كه مسجد بني حديله است، در جاي ديگري نماز نخواند.»
غير مرّة و لا مرّتين و قال: لو لا أن يميل النّاس إليه لأكثرت الصلاة فيه».
اين سند با آورده هاي ابوبكر بن يحيي و ابن زباله به نقل از ربيعة بن عثمان مطابقت دارد و سمهودي ضمن قبول مستندات مذكور، مكان آن را در «أوّل البقيع علي يمين الخارج من درب الجمعة يعني الموضع الّذي في غربي مشهد عقيل و امّهات المؤمنين» دانسته است.
سمهودي از بناي مسجد در «شامي مشهد عقيل أسفل الكومة» ديدار كرده است و آن «مسجد صغير» ي بوده كه از عمران و آباداني آن در قرن دهم نشاني به ما نمي دهد. با اين همه، سمهودي معتقد است كه مطري نسبت به آن بنا چندان اطميناني نداشته كه آن را ذيل فصل چهارم «في المسجد الّتي علمت جهتها و لم تعلم عينها» به نگارش در آورده است.
آنچه مسلّم است «مسجد ابيّ بن كعب» در تاريخ مدينه، منزلتي خاص داشته; ولي به واسطه مجاورت آن با قبرستان بقيع، طبيعتاً نمي توانسته در ميان آن همه اماكن و بقاع بقيع، براي زائران و سيّاحان مدينه چشم گير باشد.
عليّ بن موسي موقعيّت و نشاني بنا را در ميانه قرن 13هـ .ق. چنين دانسته است:
«ثمّ البقيع الشريف خارج السور السلطاني الجواني مقابل الباب الجمعة المذكور آنفاً وفيه من القباب عشرة و كاجن و مسجد مأثور و يعرف بمسجد الصحابي الجليل سيّدنا أبيّ ابن كعب و من قبليّة قبّة آل البيت العظام».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . «و اگر بيم آن نبود كه مردم بدان گرايش پيدا كنند، نماز بيشتري در آنجا مي خواندم.»
2 . وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفي، جزء 3، ص 853
3 . «ابتداي بقيع در سمت راست خارج شونده از در جمعه است; يعني محلي كه در غرب شهر (آرامگاه) عقيل و مادران مؤمنين واقع است.»
4 . وصف المدينة المنوّره، ص11
5 . «سپس بقيع شريف بيرون از ديوار سلطاني، مقابل درِ جمعه كه پيشتر گذشت و در آن 10 ستون هست. مسجدي است مشهور كه به مسجد صحابه جليل القدر، سرور ما ابيّ ابن كعب معروف است و از قبه هاي آن يكي هم قبة آل البيت بزرگوار است...».
نايب الصّدر شيرازي ضمن شرح قبرستان بقيع در سال هاي 1305 و 1306هـ .ق. بناي مسجد ابيّ بن كعب را ديده و نوشته است:
«وارد بقيع مي شود. به دست راست، مسجد پوشيده اي است; مانند اتاق بر سر او نوشته اند: «هذا مسجد أبيّ ابن كعب و صلّي فيه النّبيّ غير مرّة».
رفعت پاشا از تجديد بناي مسجد توسّط دولت عثماني ياد كرده و مشاهدات خود را در حوالي سال 1318هـ .ق. چنين نگاشته است:
«و قد كان هذا المسجد متخرباً و كانت توضع فيه آلات الحفارين مجددته الدولة العليّة مع محرابه و احكمت بناءه».
تطبيق نشاني آراي متأخّرين از موقعيّت و محلّ بناي مسجد مزبور با شهر مدينه امروزي كه به هر حال دستخوش تغييرات فراواني شده است، چندان مشكل نيست.
خيابان بقيع ـ امتداد خيابان ابوذر ـ كه از مجاورت سمت غربي قبرستان بقيع، از شمال به جنوب امتداد دارد و مكرّراً توسط دولت سعودي تعريض و تجديد شده است، حدود تقريبي ديوار غربي قبرستان بقيع را، كه در كناره حصار قديمي مدينه جاي داشته، معلوم و مشخّص مي سازد. با اين همه و با توجّه به اين كه فاصله چنداني بين بُقاع اهل بيت و عقيل و حدّ نهايي سمت غربي آن نبوده است، مي توان اطمينان داشت كه مكان مسجد، همان بنايي است كه در سمت جنوبي بناي سايبان حفارين كه در سال 1373هـ .ق.تأسيس گشته، قرار دارد. اين بنا كه پشت آن به خيابان بقيع متّصل است، در همان محدوده 30 متري «مظلّه» (محلّ برگزاري مراسم فاتحه خواني و زيارت اهل بقيع) جاي دارد.
متأسّفانه تهيّه عكس و اسلايد در خيابان هاي اطراف بقيع، ممنوع، بسيار سخت و براي ما غير ممكن بود. با اين همه، با توجّه به نقشه دقيق بقيع، عكس هايي كه از نماي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تحفة الحرمين، ص 227، چاپ سنگي، بمبئي، 1306ق.
2 . مرآة الحرمين، ج1، ص 420
3 . «اين مسجد ويرانه بود و وسايل حفاران در آن گذاشته مي شد. دولت بنا و محرابش را تجديد بنا كرد و آن را نيكو ساخت.» نكـ : فراهاني، سفرنامه، ص 287
عمومي قبرستان و از طبقه پنجم ساختماني در خيابان بقيع در سال 1395 ق. تهيّه كرده ام، موقعيّت و نشاني «مسجد ابيّ ابن كعب» را به خوبي نشان مي دهد.
با اين شناسايي معلوم مي گردد، برج يا كوشك «بنو حديله» كه به تصريح فيروزآبادي به مشعط مشهور بوده، مقابل سمت غربي مسجد جاي داشته است و اين كه مطري گفته است: «و في غربي مسجد أبي يقع اطما بني حديلة و أحدهما مشعط» با بافت منازل طوايف «بني معاويه» از «بنونجار» در شهر مدينه مطابقت دارد و سمهودي جزم دارد كه مشعط كمرفق. و گفته است: «اُطُم لبني حديلة غربي مسجد أبيّ بن كعب».
نكـ : پيكره 1 ـ 14
نكـ : نقشه صفحه 440
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اُطُم; و هي الحصون التي تبني بالحجارة. فتح الباري، ابن حجر، ج 4، ص 95
2 . «اطم بني حديله در غرب مسجد ابيّ بن كعب.» وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفي، ج 4، ص 1307).
فصل پانزدهم: مسجد عِتْبان بن مالك
در روز 25 ذي قعده سال 1395ق. مطابق با 1354ش. كه نخستين بار به ديدار مسجد جمعه نايل آمدم، ضمن پژوهش در باره بناي آن، در 50 متري مسجد، توجّهم به يك بناي چهارديواريِ بدون سقف جلب شد، كه به شيوه بسياري از بناهاي قديمي مدينه، با گچ سفيد روكش شده بود. ظاهراً اين بنا از اصالتي تاريخي برخوردار بود; به نحوي كه ما را به شك انداخت كه ممكن است بناي قديمي مسجد جمعه نيز همين باشد; ولي بعدها كه تحقيقات گسترده ما اين ترديد را از بين برد، به سراغ كارشناسان تاريخ و جغرافياي مدينه رفته، از بناي مذكور سؤال نمودم; ولي جوابي مستند به منابع تاريخي نشنيدم.
در خلال سال هاي 1357 تا 1359ش. مطابق با 1400ق. كه در شهرم خرّمشهر به تأليف و تنظيم كتاب حاضر مشغول بودم، يادداشت هايي از هر نشان تاريخي در ميان طايفه «بنوسالم» يا نزديكي هاي مسجد جمعه كه برايم مقدور مي شد، برداشتم; ولي اين يادداشت ها نيز حسّ كنجكاوي مرا اقناع ننمود.
از آن تاريخ تا سال 1361ش. كه خانه ام در جريان جنگ عراق و ايران ويران گشت و كتابخانه ام به يغما رفت و نابود شد، مجال بحث و فحص برايم نبود; تا اين كه در آذر 1362(= 1404هـ .ق.)ضمن بررسي نقشه ها، تصاوير قديمي و منابع مختلفي كه دوباره به زحمت به دست آورده بودم، بر حسب تصادف گذرم به كتاب مسند احمدبن حنبل و احاديث عتبان بن مالك افتاد. لحظه اي احساس كردم كه بايست جواب سؤال هايم را
در باره بناي مذكور در بستر همين احاديث جستجو نمايم و چون جستجوها بيشتر شد و كليّه معلومات و ارتباط موضوعي آن ها با يكديگر تنظيم گرديد، معلومم شد كه آنجا خانه عتبان بن مالك بوده و پيامبر در آنجا نيز به نماز ايستاده است.
الف: عتبان بن مالك كيست؟
ابن حَجر عسقلاني تقريب التهذيب (ج 2، ص 1) عتبان را به «كسر اوّله و سكون مثناه» دانسته و در تهذيب التهذيب (ج7، ص93) نَسبش را «ابن مالك بن عمرو بن العجلان» خوانده است; «الأنصاري، السلمي، البدري، روي عن النّبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ و عنه أنس و محمود بن الربيع و الحصين بن محمد و أبوبكر بن أنس بن مالك».
العجلاني: هذه النسبة إلي بني عجلان = أهل المدينة».
ابن سعد به نقل از عبدالواحد بن ابي عون مي گويد:
«آخي رسول الله بين عتبان بن مالك و عمربن الخطاب... و شهد عتبان بن مالك بدراً واحداً و الخندق و ذهب بصره علي عهد النّبيّ...»
بيهقي عتبان را از بزرگان بني سالم بن عوف دانسته كه با گروهي از مردان «بنوسالم» و «بنوحُبلي» به محضر پيامبر آمدند و گفتند:
«در ميان ما با كمال عزّت و ثروت و قدرت زندگي كن!» پيامبر فرمود: «جلو اين ناقه را باز كنيد و آزادش بگذاريد كه مأمور است.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سمعاني، الانساب، ص 87، اهتمام: مرجليوت.
2 . «رسول الله (صلي الله عليه وآله) ميان عتبان بن مالك و عمربن خطاب عقد اخوّتي بست.... عتبان بن مالك فقط در بدر و خندق شاهد بود و در زمان پيامبر بينايي خود را از دست داد...»
الطبقات الكبري، ادوارد سخو، جزء 3، القسم الثاني، ص 97
3 . دلائل النّبوه، ج 2، ص 167، ترجمه فارسي.
4 . خانه ابوايّوب انصاري.
ابوحبان گفته است كه عتبان در ايّام يزيد بن معاويه در گذشت; ولي ابن حجر عسقلاني در «الإصابه» و نيز ابن سعد، ابن عبدالبرّ و ابن اثير، مرگ او را در زمان معاويه دانسته اند.
احمدبن حنبل در «مسند» (ج5، ص449) از محمود بن الربيع بن سراقه انصاري، كه از بزرگان تابعين بوده و در 99هـ .ق. وفات يافته، چهار حديث ثبت كرده است، كه همگي آن ها مُبيِّن آن است كه پيامبر اسلام در خانه عتبان بن مالك به نماز ايستاده است.
1): «عن الزهري قال حدثني محمود بن الربيع عن عتبان بن مالك قال: أتيت النّبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ فقلت إنّي قد أنكرت بصري و السيول تحوّل بيني و بين مسجدي. فلوددت أنّك جئت فصليت في بيتي مكاناً اتخذه مسجد فقال النّبيّ افعل ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ إن شاءالله. قال: فمرّ علي أبي بكر فاستتبعه فانطلق معه فاستأذن فدخل عليّ فقال و هو قائم: أين تريد أن أصلّي فاشرت له حيث أريد قال: ثمّ حبسة علي خزير ضعناه له قال: فسمع أهل الوادي يعني أهل الدار فثابوا إليه حتّي امتلأ البيت...»
2): «عن أنس بن مالك ثنا محمود بن الربيع عن عتبان بن مالك، فلقيت عتبان بن مالك فقلت: ما حديث بلغني عنك؟ قال: فحدثني قال: كان في بصري بعض الشيء فبعث إلي رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الثقات، جزء الثالث، ص318
2 . براي شرح احوال محمود بن الربيع نكـ : تهذيب التهذيب، ابن حجر، ج 10، ص 63
3 . «از زهري نقل است كه گفت: محمود بن ربيع به نقل از عتبان بن مالك گويد: وي گفت: نزد پيامبر (صلي الله عليه وآله) رفتم و گفتم: بينايي ام را از دست دادم و سيل هاي آب ميان من و مسجدم مانع شده اند. خشنود مي شوم اگر بيايي و در محلي از خانه ام نماز بگزاري تا آن را مسجد كنم. پيامبر (صلي الله عليه وآله) گفت: به خواست خدا اين كار را مي كنم. گفت پس پيامبر (صلي الله عليه وآله) نزد ابوبكر رفت و او را همراه آورده، با او به راه افتاد و اجازه ورود خواست و بر من وارد شد. در حالي كه ايستاده بود، گفت: كجا مي خواهي نماز بگزارم؟ پس به جايي كه مي خواستم اشاره كردم. گفت: سپس روي پوستي... كه برايش گذاشته بوديم. نگه داشتم. گفت: اهل درّه; يعني اهل خانه شنيدند و به سوي آن آمدند تا جايي كه خانه پر شد.»
فقلت: إنّي أحبّ أن تجيء إلي منزلي تصلّي فيه فاتخذه مصلّي، قال: فاقبل
رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ و من شاء من أصحاب قال فصلّي رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ في منزله و أصحابه يتحدّثون و يذكرون المنافقين و...»
3): «عن الزهري حدّثني محمود بن الربيع عن عتبان بن مالك ـ قال: أتيت النّبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ فقلت: فذكر نحوه، قال: ثمّ حبسته علي خزير لنا صغناه له فسمع به أهل الوادي; يعني أهل الدار فثابوا إليه حتّي امتلأ البيت...»
4): «عن الزهري عن محمود بن الربيع عن عتبان بن مالك أنّ رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ]وسلّم ـ صلّي بيته سبحه الضحي فقاموا وراءه فصلّوا بصلاته».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . «از انس بن مالك، از محمد بن الربيع، از عتبان بن مالك نقل است كه عتبان بن مالك را ديدم و گفتم: چگونه است خبري كه درباره تو به من رسيده است؟ گفت: كمي قادر به ديدن بودم، رسول الله (صلي الله عليه وآله) كسي را نزد من فرستاد. گفتم: دوست دارم به خانه ام آمده، در آن نماز بگزاري و من آنجا را مصلّي كنم. گفت: رسول الله آمد، همراه صحابه هايي كه خواستند بيايند. گفت رسول الله (صلي الله عليه وآله) در خانه اش نماز خواند و صحابه از او پيروي كردند و منافقان را به مبارزه طلبيدند...».
2 . «از زهري نقل است كه گفت: محمود بن الربيع به نقل از عتبان بن مالك به من گفت:
نزد پيامبر (صلي الله عليه وآله) رفتم. پس گفتم همانند آنچه در بالا تكرار شد. گفت: پس او را روي پوستي جلي كه برايش گذاشته بودم نگه داشتم. پس اهل وادي آن را شنيدند; يعني اهل خانه به سوي آن آمدند تا اين كه خانه پر شد...»
3 . «از زهري، از محمود بن الربيع، از عتبان بن مالك نقل است كه رسول الله (صلي الله عليه وآله) در نيمروز، در خانه اش نماز خواند. پس، از جا برخاستند و پشت سر او به نمازش ايستادند.»
مسند احمد، ج5، ص43 با سلسله اسنادي ديگر و با كاست و زيادي هايي در لفظ. و نكـ : صحيح امام بخاري، كتاب الصلاة، باب المساجد في البيوت، باب صلاة النوافل جماعة. و همچنين: السنن الكبري، امام بيهقي، كتاب آداب القاضي، باب لايقبل الجرح، ج 10، ص 124 و كتاب الصلاة، باب صلاة النافلة جماعة، ج 3، ص 53 . و نيز: صحيح امام مسلم، كتاب الأيمان، ج 1، ص 26 و شرح نووي، ج 1، ص 362
دراين حديث، كه محور معني با همه لفظ هاي متعدد، برگزاري نماز جماعت توسّط پيامبر در خانه عتبان است، مورد تأييد ديگر منابع تاريخي نيز قرار گرفته شده است:
ابن حبان (متوفّاي 354هـ .ق.) با اطمينان نوشته است:
«جاءه النبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ إلي بيته».
و ابن سعد ضمن ذكر حديث محمود بن ربيع به نقل از عتبان بن مالك، از طريق محمدبن عمر، به گفته عبدالواحد بن ابي عوت استناد جسته كه گفت:
«فسأل النبيّ أن يأتيه فيصلّي في مكان من بيته فيتخذه مصلّي ففعل ذلك رسول الله».
براساس كثرت منابع حديث مذكوراست كه ابن سعد درسده دوم هجرت ازاستادش محمدبن عمر واقدي نقل مي كند: «فذلك البيت يصلّي في النّاس بالمدينة إلي اليوم».
ب: خانه عتبان بن مالك كجاست؟
پس از معلوم شدن اسناد تاريخ، اكنون به بررسي و شناخت مكان خانه در شهر مدينه مي پردازيم. گفتيم كه عتبان بن مالك در ميان منازل «بنوسالم» كه بين قبا و مدينه در مجاورت مسجد جمعه زندگي مي كردند، به سر مي برده است. بررسي هاي همه جانبه نشان داد كه كوشك (= برج) معروف به «الْمُزْدَلِف» در ميان اين طايفه بنا شده بود.
فيروزآبادي در المغانم المطابه في معالم طابه (ص 381) مي نويسد:
«المزدلف; اُطُم بالمدينة، ابتناه سالم و غنم ابناء عوف بن عمرو بن عوف ابن الخزرج و هو عند بيت عتبان بن مالك»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الثقات، ج3، ص318
2 . الطبقات الكبري، جزء 3، القسم الثاني، ص 96، ادوارد سخو.
3 . «المزدلف، ساختماني است در مدينه كه سالم و غنم پسران عوف بن عمرو بن عوف، فرزند خزرج آن را ساختند و آن، كنار خانه عتبان بن مالك واقع است.»
بالمزدلف بدار بني سالم» مي توان نتيجه گرفت كه برج يا كوشك مزدلف، همان خانه عتبان بوده است كه به تصريح سمهودي(ص878); «الّذي في شامي مسجد الجمعة، عند عدوة الوادي الشرقية».
مطري، مورّخ مدني، اين نشاني را ذيل وصف مسجد جمعه به آشكار نوشته است، كه: «في شمال هذا المسجد (الجمعة) أُطم خراب يقال له المزدلف أطم عتبان بن مالك. والمسجد في بطن الوادي صغير جدّاً مبني بحجارة قدر نصف القامة».
«أُطُم، و هي الحصون الّتي تبني الحجارة»
اين توصيفات و نشاني ها با نشاني هاي بناي فعلي; چهار ديواري بدون سقف، مطابقت كامل دارد. اولا: در قسمت شمالي (شامي)، مسجد جمعه است و ثانياً: بنايي است سنگي با ديوارهاي بسيار كوتاه و مساحتي بسيار كوچك.
هنگام ديدار از اين بنا در سال هاي 1395/1398هـ .ق. مشاهده كردم، حصيري در داخل اتاق غير مسقّف مذكور انداخته بودند كه نشانگر توجّه بعضي از مردم بود. بر ديوار مجاور در شكسته و چوبي آن هم با ذغال و به غلط نام هاي مختلفي از جمله «مسجد جمعه» را نوشته بودند.
استقرار بنا بر تلّي از خاك، به خوبي نشان مي دهد كه بناي مسجد بر ويرانه اي از بناهاي گذشته احداث شده است و اگر مجال خاك برداري داده شود، ممكن است نشانه هايي از ديرينه هاي برج بني سالم و خانه عتبان يا بناهايي كه به ياد آن ايجاد شده اند، به دست پژوهندگان دهد. نكـ : پيكره هاي 1 ـ 15 ; 2 ـ 15
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفي، ج3، ص876
2 . «مسجد عتبان بن مالك، در اصل ساختماني است كه به نام مزدلف در خانه بني سالم موسوم است.»
3 . «در شمال اين مسجد (جمعه)، ساختمان ويرانه اي است كه به آن مزدلف ساختمان عتبان بن مالك مي گويند و مسجد بسيار كوچكي در ميان وادي است كه با سنگ ساخته شده و اندازه آن به اندازه نيمه قامت انسان است...» نكـ : وفاء الوفا، جزء3، ص820
4 . «أُطُم، دژهايي است كه با سنگ ساخته مي شود.» ابن حجر، فتح الباري، ج4، ص95
فصل شانزدهم: مسجد ابوذر
مسجد ابوذر در تقاطع شارع المطار و شارع ابي ذر قرار دارد. در منابع اسلام شناسي، از اين مكان به سه نام مختلف، كه سه اعتبار تاريخي ـ ديني متفاوت را نشان مي دهد، ذكر و ياد شده است:
قولي بر آن است كه اين مكان «مسجد السجده» است و عده اي آن را «مسجد البحيري» خوانده اند و صاحب نظراني «مسجد ابوذر غفاري» مي خوانندش.
بيهقي در «شعب الأيمان» و ابن زباله در «اخبار المدينه» و احمدبن حنبل در «مسند» و سمهودي در «وفاء الوفا باخبار دارالمصطفي» حديثي را به اسناد مختلف از عبدالرحمان بن عوف نقل مي كنند; كه آن سند، ادّعاي كساني است كه مكان مذكور را مسجد السّجده مي دانند:
عبدالرحمان روايت مي كند:
«خرج رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ فتوجّه نحو صدقته، فدخل ما ستقبل القبلة، فخرّ ساجداً فأطال السجود حتّي ظننت أنّ الله قبض نفسه فيها، فدنوت منه. فرفع رأسه و قال: من هذا؟ قلت: عبدالرحمن! قال: ما شأنك؟ قلت: يا رسول الله سجدتَ سجدة ظننت أن يكون الله قد قبض نفسك فيها.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ج 3، ص 852
فقال: أنّ جبريل أتاني فبشرني فقال: إنّ الله عزّوجلّ يقول: من صلّي عليك صليت عليه و من سلّم عليك سلّمت عليه».
اين روايت با اختلاف چندي از طريق ابن ابي الدنيا، ابويعلي، البزاز، محمدبن جبير، عبدالواحد ابن محمدبن عبدالرحمان بن عوف ثبت شده است.
بيهقي در «الخلافيات» بيان حاكم را تأييد كرده است كه:
«هذا صحيح و لا أعلم في سجدة الشكر أصحّ من هذا الحديث...».
از حديث مذكور معلوم مي گردد كه مكان ياد شده يكي از صدقات رسول اسلام در شهر مدينه بوده است و اين به گفته سمهودي در مسير راه السّافله مي باشد كه آن در طريق شرقي مدينه به آرامگاه حمزة بن عبدالمطّلب است و چنين پيداست كه در زمان حيات سمهودي مكان مذكور، به صورت مسجدي در آمده بود كه بر آن نام خاصّي نبوده است.
اما پژوهشگراني كه مي گويند: جايگاهي با اين مشخّصات، مسجد البحير است، صحّت حديث عبدالرحمان را نفي نمي كنند; ولي بدان جهت كه بناي مسجد در ميانه نخلستان البحير، يكي از قديمي ترين خرماستان هاي تاريخ مدينه جاي داشته، آن را مسجد البحير يا به گويش اهل مدينه: مسجد البحيري گفته اند.
اين نخلستان با همين شهرت و نام، تا اين اواخر از املاك مرحوم «شيخ عبدالجليل بري»، يكي از نويسندگان دادگاه شرع مدينه بود و از آوازه آن، توجّهي در خور اهميّت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «پيامبرگرامي (صلي الله عليه وآله) خارج شدند و به سوي محلّ صدقه اش عزيمت نمودند.، پس از ورود به آنجا، به طرف قبله ايستادند و سجده كردند، چون زمان سجود به طول انجاميد، گمان كردم خداوند روحش را قبض كرد. به او نزديك شدم، سرش را بالا برد و فرمود: كيست؟ عرض كردم: عبدالرحمان، فرمود: چه مي خواهي؟ گفتم: يا رسول الله چون به سجده رفتي و سجده به طول انجاميد، گمان كردم خداوند روحت را قبض كرده است. فرمود: جبرئيل به نزدم آمد و به من مژده داد و گفت: خداوند عزّوجلّ مي فرمايد: كسي كه بر تو درود فرستد، من بر او درود فرستم و كسي كه به تو سلام كند، به او سلام مي كنم.»
2 . «اين درست است و معتبرتر از اين حديث در سجده شكرگزاري نيافتم.»
يافته بود.
با اين همه، در تاريخ و اوصاف جغرافيايي بافت شهري مدينه و تا آنجا كه منابع مدينه شناسي، امكان بررسي را مجال مي دهند، مكان يادشده را مسجد ابي ذر الغفاري دانسته اند:
مطري در «التعريف بما آنست الهجرة من معالم دارالهجره» با قاطعيّت، آن را محل خانه ابوذر غفاري ـ صحابي پيامبر ـ دانسته است.
سمهودي اگر چه شرح و تاريخ مسجد مجاور باغستان بحير را تحت عنوان «مسجد ابي ذرالغفاري» مي نگارد، ولي روايات مطري را در اين خصوص قابل اعتماد نمي داند. خود او با تمام تحقيقات جامعش، در خصوص منابع تاريخ و جغرافياي مدينه، سند يا دليلي بر صحّت اعتبار چنين نام و نشاني نيافته و ارائه نكرده است و حتّي از مجموع جملاتش چنين بر مي آيد كه از شهرت مسجد، به نام ابوذر متعجّب بوده است. با اين همه، اين شهرت، چه قبل از سمهودي (متوفّاي 911هـ .ق.) و چه پس از او، تا زمان ما، هيچگاه در ميان مردم جاي خود را به نام هاي بحيري يا سجده نداده است.
علي بن موسي يكصدسال پيش دركتاب «وصف المدينة المنوّره» (ص 16)، مسجد ابوذر غفاري را از جمله مسجدهاي مدينه مي شمرد و آن را چنين مشخّص مي كند:
«و في جزع الصدقة، مسجد صغير غير مسقوف عند مفيض عين الصدقة و يعرف بمسجد سيدنا أبي ذر الغفاري رضي الله عنه».
اين مسجد به گفته مورّخ معاصر علي حافظ ، در كتاب «فصول من تاريخ المدينة المنوّره»، در زمان سعود تجديد بنا شد و مناره اي در ركن شمال غربي آن احداث كردند و اطراف آن را كه در مركز تقاطع شارع مطار با شارع ابي ذر قرار دارد، به باغچه هايي زينت بخشيدند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وفاءالوفا، ج 3، ص 851
2 . «در محل جزع الصدقه.... مسجد كوچك غير مسقّفي وجود دارد، كه به مسجد ابوذر الغفاري ـ رضوان الله عليه ـ معروف است.»
در سال هاي اخير و با توجّه به تأكيدهاي مكرّر اهالي و راهنمايي مرحوم سيّد مصطفي عطّار، بار ديگر مسجد مزبور توسّط وزارت اوقاف و حجّ عربستان دوباره سازي شد و مناره آن با ارتفاع بيشتر و سبك نوين تجديد بنا گرديد و پس از جمع بندي آراي پژوهندگان، بر تابلويي در كنار مدخل ورودي مسجد، عبارت «مسجد ابي ذر» را نگاشتند.
در خلال سال هاي 1395 تا 1398هـ .ق. كه به ديدار مسجد نايل آمدم، ديدم كه در آنجا نماز جماعت برگزار مي گردد و مردم و كسبه اطراف، از اهميت ديني آن مطلع هستند. نكـ : پيكره هاي 1 ـ 16 ; 2 ـ 16
فصل هفدهم: مسجد ابوبكر
مسجد ابوبكر، نزديك ترين مسجد به المصلّي، در مناخه مي باشد كه در بافت قديمي شهر، عرصه آن به حديقة العريضي ـ مجاور الزرقاء ـ متّصل بوده است.
در اسناد معتبر تاريخي، به قداست و اعتبار تاريخي آن اشارتي نرفته است; ولي گفته اند كه ابوبكر در عهد خلافتش، نماز عيد را در آن مكان به جاي آورده است.
مسجد ابوبكر در زمان عمر بن عبدالعزيز ـ والي مدينه در سال 91/93هـ .ق. ـ و همزمان بانوسازي مسجد المصلّي (= مسجد علي بن ابي طالب) احداث شده است.
از تجديد و ترميم هاي مكرّر اين مسجد در طول تاريخ، گزارش هاي مستندي در دست نداريم. تنها مي دانيم كه در سال 1254ق. و آخرين بار به امر محمود عثماني، تجديد بنا شده و به هيكلي كه تاكنون پا برجاست، در آمده است.
بناي مسجد به لحاظ برخورداري از گنبدي گچي و مناره اي زيبا، مجموعه بديعي دارد و ساختمان آن مانند المصلّي و مسجد علي با سنگ هاي سخت سياه معماري شده است.
مسجد ابوبكر در شمال غربي المصلّي (= غمامه)، مدخل: زقاق العريضيّه در شارع المناخه واقع گشته و حقير در خلال سال هاي 1395 تا 1398هـ .ق. كه به ديدار مسجد نائل آمدم، آن را مورد توجه بسياري از مسلمانان كشورهاي اسلامي و زائران مدينه ديدم.
نكـ : پيكره 1 ـ 17
فصل هيجدهم; مسجد عمر
در هيچ يك از منابع تاريخي و سيره و اخباري كه بدان دسترسي داشتم، از اين مسجد ذكري نشده است و سمهودي نيز به آن اشاره اي ندارد و ممكن است يكي از احتمالات مورد بحث ذيل بناي دو مسجد علي و ابوبكر، شامل آن هم باشد.
مسجد مذكور از ساخته هاي سلطان محمود عثماني در سال 1254ق. است و به نظر مي رسد كه بدان لحاظ، مسجدي به نام عمربن خطاب نيز تأسيس كرده باشند.
مسجد عمر در جنوب شرقي المصلّي، كناره وادي بطحان واقع شده و متّصل به پلي است كه اهل مدينه آن را «كوبري المدرج» رقم 2 شهرت داده اند. نكـ : پيكره 1 ـ 18
فصل نوزدهم; مسجد علي
در محدوده المصلّي و شمال مسجد ابوبكر، بنايي وجود دارد كه به مسجد علي بن ابي طالب مشهور است. سمهودي و ديگر قدماي مدينه شناس، مستقلا از اين مسجد، مطلبي به نگارش در نياورده اند. سمهودي ضمن شرح روايات و ذيل اسناد مربوط به مسجد المصلّي به مسجدي به نام عليّ بن ابي طالب اشارتي دارد و اين اشارت مجمل، نشان مي دهد كه مسجد مذكور، ويژگي خاصي در شهر مدينه نداشته است. با اين همه، سمهودي از ابن شبه مدركي از طريق «سعدبن عبيد مولي ابن ازهر» ارائه كرده است كه:
«قال: صلّيت العيد مع عليّ ـ رضي الله عنه ـ و عثمان محصورٌ. فصلّي ثمّ خطب بعد الصلاة».
و در سندي از «زهري» آمده است:
«صلّي سهل بن حُنَيف و عثمان محصور الجمعة و صلّي يوم العيد عليّ بن أبي طالب».
بر اين اساس ممكن است سجدگاه عليّ بن ابي طالب در برگزاري نماز عيد، آن هم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «سهل بن حنيف، روز جمعه نماز را به جاي آورد، در حالي كه عثمان در محاصره بود و علي بن ابي طالب روز عيد نماز را به جاي آورد.»
در ايّام محاصره خانه خليفه سوم: «عثمان بن عفان» كه بي شك در المصلّي بوده است و در آن ايّام، عرصه نمازگزاران، محدود به فضاي بسته اي نبوده، همين محلّ باشد كه بعدها به اعتبار وقوع آن سجده، مسجدي در آن بنا نهاده باشند.
مسجد علي را اوّلين بار عمر بن عبدالعزيز در عهد وليدبن عبدالملك بنا يا ترميم و دوباره سازي كرد و امير زين الدّين ضيغم منصوري از بنومَهْنا، كه از سادات علوي و امير وقت مدينه بوده، بار ديگر آن را در سال 881 ق.تجديد بنا كرد; تا در زمان عثماني ها از ترميم و تجديد بنا بي بهره نمانند.
ساختمان مسجد، كم عرض و طولاني و داراي محرابي است كه زير گنبدي بزرگ واقع شده است و در دو جانب آن، سه گنبد در شرق و سه گنبد در غرب، احاطه اش كرده اند.
همچنين مسجد داراي مناره اي است به سبك معمول بناهاي عثماني، كه به اعتبار مداركِ اداره اوقاف مدينه، بناي آن مربوط به سال 881 ق. مي باشد.
در سال هاي 1395 تا 1398هـ .ق. كه به ديدار مكرّر اين مسجد نايل آمدم، ديدم كه به واسطه احداث ساختمان ايستگاه تقويت برق در مقابل در مسجد، تا حدودي از زيبايي نماي خارجي آن كاسته شده بود.
مسجد با سنگ هاي بزرگ سياه و ستون هاي ضخيم و پهن و بسيار مستحكم ساخته شده است و با توجّه به سبك مناره، دقيقاً معلوم مي شود كه به استثناي آثار ترميمي جزئي، اساس بنا از قرن 9 ق. تا كنون پا برجا مانده است.
مسجد علي در سمت غربي مناخه و مدخل زقاق الطيار واقع شده و فاصله آن تا مسجدالنّبي كه در قسمت شرق مسجد علي قرار دارد، تنها 350 متر است.
نكـ : پيكره هاي 1 ـ 19 ; 2 ـ 19
فصل بيستم; مسجد علي عُرَيض
عُرَيض، مُصغَّر عِرض يا عُرض، نام يكي از وادي هاي شرقي مدينه است. و آن از جمله اراضي يثرب است.
اين نام را پيامبر در متن گفته اي كه موقعيّت جغرافيايي آن را نيز بيان مي كند، چنين آورده است:
«أصحّ المدينة من الحمَّي ما بين حرّة قريظة إلي العُريض» به نقل از محمدبن عقبة بن ابي مالك و او از زبير.
«حمي»، در سند مذكور و بنا به گفته عيني:
«موضع الكلا يحمي من النّاس و لا يرعي و لا يقرب... انّ لفظ حمي اسم غير مصدر وهوعليوزن فعل بكسرالفاء بمعني مفعول أي محمي محطور...»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . فيروزآبادي، المغانم، ص 260 ; طريحي، مجمع البحرين، ص 331، چاپ سنگي.
2 . همداني، صفة جزيرة العرب، ص 262 ; ياقوت حموي، معجم البلدان، عريض، ج 4، ص 114
3 . «بهترين چراگاه مدينه، بين حره قريظه تا عريض قرار دارد.»
4 . فيروز آبادي، همان.
5 . عمدة القاري بشرح صحيح البخاري ،ج13، ص212
6 . «محل چراگاه از ورود مردم به داخل آن جلوگيري و حمايت مي شود; به طوري كه به كسي اجازه نزديك شدن به آن داده نمي شود و چهارپايان از چريدن در آن محل منع مي شود...» لفظ حمي اسم غير مصدر است بر وزن فعل با كسر فاء الفعل به معناي معفول; يعني حمايت شده و منع شده...».
و در اصطلاح مفتيان مسلمان، ذيل حديث: «لا حمي إلاّ لله و لرسوله» آورده اند:
«معناه أن يمنع من الأحياء من ذلك الموات ليتوفر فيه الكلأ فترعاه مواش مخصوصة و يمنع غيرها... عند الشافعية أنّ الحمي يختص بالخليفة و منهم من ألحق به ولاة الأقاليم و محلّ الجواز مطلقا أن لا يضرّ بكافّة المسلمين...»
حرّه قريظه همان حرّه واقم است كه «عُريض» در شمال شرقي آن قرار دارد و آن، يكي از بهترين مناطق كشاورزي اطراف مدينه، در سده هاي پي در پي بوده است.
«علي»، يكي از فرزندان امام جعفربن محمّد صادق بود كه به لحاظ كثرت علم و عبادت، به زين العابدين شهرت داشت. و چون در منطقه عريض مسكن گزيده بود، در تاريخ نامش به صورت علي عُريض (= علي عُريضي) برده شده است.
علي عُريض (= علي المَدَني)، به گفته ابن حجر عسقلاني در تقريب التهذيب :
«أخو موسي ـ مقبول ـ من كبار العاشرة ـ مات سنة 210 ق.»
ابن عماد نيز در شذرات الذهب، در باره اش گفته است: «من جلة السادة الأشراف».
و طوسي درالفهرستاو را: «جليل القدر ثقه» دانسته كه پس از وفات، در زيستگاه ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «معناي آن، اين است كه از نزديك شدن چهارپايان به آن زمين جلوگيري به عمل آيد تا اين كه زمين سبز گردد و چهارپايان مخصوصي در آن بچرند...».
شافعي ها معتقدند آنچه كه از او حمايت و دفاع مي شود، مختص خليفه است و بعضي از آنان، واليان مناطق را به آن ملحق كردند، مشروط بر اين كه به عموم مسلمين ضرر و زياني نرساند. نكـ : ابن حجر، فتح الباري، ج 5، ص 44، كتاب المساقاة.
2 . سمهودي، وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفي، جزء 4، ص 1188
3 . علي عريض، ابن شهرآشوب، المناقب، ج 4، ص 280 و نيز: طبرسي، اعلام الوري، ص 284
4 . النجاشـي، كتاب الرجـال، ص 176 ; مامقـاني، تنقيـح المقال، ج 2، ص 272 ; ابو علي، منتهـي المقال، ص 209
5 . ج 2، ص 33
6 . ص 212، به اهتمام محمود راميار