بخش 13

فصل بیست و یکم: مسجد ثنیّة الوداع الف: ثنیّة الوداع، مکان تودیع 1 / الف: ثنیّة الوداع، غزوه احد 2 / الف: ثنیّة الوداع، سریّه مؤته 3 / الف: ثنیّة الوداع، غزوه تبوک ب : بنای مسجد ثنیّة الوداع کتاب دوّم: خانه های مدینه فصل اوّل: خانه کلثوم بن هدم، سعدبن خیثمه فصل دوّم; خانه ابوایّوب انصاری الف: میزبانی ابوایّوب


300


خود به خاك سپرده شد و نظر به مقام علمي ـ معنوي وي، مرقدش مورد احترام مسلمانان در تاريخ مدينه گرديد.

علي بن موسي در «وصف المدينه المنوره» (ص10)، از بناي مسجد و مرقد علي عُريض چنين ياد كرده است:

«مرقد سيّدنا علي العُريض، ابن سيّدنا جعفر الصادق، له مسجد معقود و بجانب القبّة منارة. و من غربي المقام مزارع كثير بآبار و تعريف بمزارع أبي الرشيد بينه و بين المدينة من طريق الحرّة الشرقية ساعة واحدة».

اين مرقد چنانكه رفعت پاشا گفته، داشته كه به «ضريح شيخ علي العريضي»
مشهور بوده است و اين امر نشان مي دهد كه اين مكان ها نيز تا قبل از روي
كار آمدن «سعودي ها» محلّ توجّه زائران مدينه; خصوصاً شافعي ها و امامي ها
بوده است.

العياشي كه به تفصيل از منطقه العريض سخن به ميان آورده، تأكيد مي كند:

«و عنده مسجد يعرف بمسجد علي العريض يقصدون زين العابدين»، ولي از قدمت آن اطّلاعاتي به ما نمي دهد.

تصويري كه رفعت پاشا در ميانه سال هاي 1318 تا 1325هـ .ق. از دورنماي
بناي مسجد يا مرقد تهيّه كرده، به خوبي نشان داده است كه آن مكان از رونق
معمول برخوردار بوده است; ولي آثار همان آباداني منعكس در تصوير مذكور،
با آنچه در ديدار در خلال سال هاي 1395 تا 1398هـ .ق. بدان نائل آمدم، مطابقت
ندارد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «مرقد سرور ما علي العريض، فرزند جعفر صادق (عليه السلام)  ، داراي مسجدي در جاي پردرخت و سبزه زاري است و نزديك قبه، گلدسته اي وجود دارد. در مغرب مرقد، مزارع فراواني هست كه به مزارع ابو الرشيد معروف است. فاصله بين اين مرقد و مدينه از طريق منطقه شرقي ـ مسكوني يك ساعت راه است.»

2 . مرآت الحرمين، ج1، ص427

3 . المدينه بين الماضي و الحاضر، صص366 و 524


301


هم اكنون آثار بناي مسجد «علي عُريض» مخروبه شده و در كنار مزارع «خرم عُريض» پابرجاست. در آن، نه اثري از بناي مرقدي يافتيم و نه مكاني براي عبادت! بل به صورت انبار غلاّت ساكنان مجاورش در آمده و ديگر مسائل آن به بوته فراموشي سپرده شده است.

پيكره هاي 1 ـ 20 ، 2 ـ 20


302


فصل بيست و يكم: مسجد ثنيّة الوداع

فيروزآبادي در «المغانم المطابه» : «اسم من التوديع» و بنا به تعريف عبدالقدّوس الأنصاري : «الطّريق العالي في الجبل» و به قول ياقوت حموي : «پشته كوه».

الف: ثنيّة الوداع، مكان توديع

مسلّم است كه ثنيّة الوداع در تاريخ و جغرافياي مدينه، نام مكان هايي بوده كه مسافران مدينه ازآن حد، به سوي مكّه (كه اصطلاحاً جهت قِبلي يا جنوبي ناميده مي شده) و به سوي شام (كه جهت شامي يا شمالي شهر به شمار مي رفته) توديع و بدرقه مي شده اند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ج 9، ص 59

2 . ص 80

3 . آثار المدينة المنوّره، ص 159

4 . معجمالبلدان، ج 2، ص 89

و همه مدينه شناسان باور دارند كه «ثنيّة الوداع» مكان توديع مسافران مدني بوده است و آن اصطلاحي است كه قدمت آن به دوران جهالت باز مي گردد و به گفته فيروزآبادي: «سمّي لتوديع المسافرين»

5 . ص 81، همان مأخذ


303


ياقوت حموي در معجمالبلدان، همان مأخذ، ثنيّة الوداع را تپّه اي مُشرف بر مدينه دانسته است و چون پيامبر اسلام در آن جايگاه، حضور مكرّر داشته اند، ثنيّة الوداع موقعيّت خاصي در تاريخ مدينه پيدا كرده است. بررسي حضورهاي مكرّر مذكور ـ كه اين قدمت و اصالت را بر ما بشناساند ـ مستلزم شناخت محلّ دقيق آن است. اين شناخت و آن حضور، موقعيّت تاريخي ـ ديني ثنيّة الوداع را به عنوان نشاني از زندگي پيامبر، در قرون متمادي مورد علاقه مسلمانان قرار داده است. ازاين رو، در جستجوي موقعيّت تاريخي ـ جغرافيايي آن، به بررسي كتاب ها و به انگيزه شناخت مكان فعلي آن و تطبيق آراي قدما در اين خصوص، با موقعيّت هاي كنوني شهر مدينه، به گشتوگذار در اين شهر پرداختم:

1 / الف: ثنيّة الوداع، غزوه احد؟

منذر» (متوفّاي 60هـ .ق.) اشاره مي كند كه: پيامبر (صلي الله عليه وآله) روز اُحد، از مدينه به سمت ثنيّة الوداع حركت نمود. ناگاه لشگري را ديد، فرمود: اينها كيستند؟

گفتند: عبدالله بن ابيّ بن سلول با 600 نفر از بنوقينقاع.

پيامبر فرمود: آيا مسلمان شده اند؟.

گفتند: خير.

فرمود: «قولوا لهم فليرجعوا فأنّا لا نستعين بالمشركين علي المشركين».

اين حديث اگر چه در مسند احمدبن حنبل، در ذيل احاديث ابوحميد نيامده است; ولي متّقي هندي در «كنزالعُمّال» آن را به استناد ابن نجّار ذكر نموده، به اين كه:

«واقدي» نيز در «المغازي»، ذيل غزوه اُحد آن را تأييد كرده است.

مسير حركت پيامبر از شهر به جانب اُحد، كه در سمت شمالي مدينه قرار دارد، به خوبي نشان مي دهد كه ثنيّة الوداع در اين مستند تاريخي، در جهت شامي (شمالي) مدينه و بر سر راه احد واقع شده است.

2 / الف: ثنيّة الوداع، سريّه مؤته

محمدبن جرير طبري در تاريخ الرّسل و الملوك مي نويسد:

«ابن اسحاق مي گويد: پيامبر وقتي از خيبر به مدينه باز گشت، دو ماه ربيع را در آنجا به سر برد و در جمادي الأوّل گروهي را سوي شام فرستاد كه در مؤته كشته شدند.»

آنگاه به گفته عروة بن زبير استناد مي كند كه:

«پيمبر در جمادي الأوّل سال هشتم، كسان را سوي مؤته فرستاد و زيدبن حارثه را سالار قوم كرد و گفت: اگر زيد بن حارثه كشته شد، جعفربن ابي طالب سالار قوم باشد و اگر جعفر كشته شد، عبدالله بن رواحه سالار قوم باشد.

هنگامي كه قوم روان مي شدند، عبدالله بن رواحه پيش پيمبر رفت و با وي وداع كرد و با قوم از مدينه بيرون شد و پيمبر آن ها را بدرقه كرد.»

بر اين اساس معلوم مي گردد كه پيامبر، سپاه را بدرقه كرده است. امّا در كجا؟ طبري آن مكان را معلوم نساخته است. ابن هشام در السيرة النّبويه بي آن كه مكان را معلوم ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ج 2، ص 48 و چاپ ادوارد سخو، ج1، ص 34

2 . ابن حجر، تقريب التهذيب، ص 414، ج 2

3 . «به آن ها بگوييد تا مراجعت كنند; زيرا ما براي سركوبي مشركين، از مشركين كمك و مساعدت نمي گيريم.»

4 . ج 5، ص 423

5 . ج10، ص275

«إنّ النّبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ خرج يوم أحد حتّي إذا جاوز ثنيّة الوداع.»

1 . «رسول گرامي (صلي الله عليه وآله) روز يكشنبه خارج شد تا اين كه از محلّ ثنيّة الوداع رد شد و از آن گذشت.»

2 . ج 1، ص 157، ترجمه فارسي.

3 . ج 3، ص 1169، ترجمه فارسي.

4 . ج3، ص429


305


سازد، بدرقه را در خارج از شهر پذيرفته و مي نويسد: «ثمّ خرج القوم و خرج رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ يُشَيّعُهُم حتّي إذا وَدَّعَهُمْ و انصرف عنهم».

ابن سعد در «الطبقات الكبري» ذيل: «سريّة مؤته» ضمن اشاره به واقع شدن توديع و مشايعت، صريحاً مي نگارد:

«و خرج مشيّعاً حتّي بلغ ثنيّة الوداع فوقف و دعهم...»

«و پيامبر ايشان را مشايعت و بدرقه نمود تا ثنيّة الوداع. در آنجا ايستاد و دعاي خير و فتح بر ايشان خواند.»

همين فراز را علي بن برهان الدين حلبي تأييد مي كند و مي نويسد:

«انّ رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ خرج مشيّعاً لهم حتّي بلغ ثنيّة الوداع فوقفه فقال: أي بعد قوله: أوصيكم بتقوي الله و بمن معكم من المسلمين خيراً، اغزوا باسم الله فقاتلوا عدوّ الله و عدوّكم بالشام و ستجدون فيها رجالاً في الصوامع معتزلين فلا تتعرّضوا لهم و لا تقتلوا امرأة و لا صغيراً و لا بصير فانياً و لا تقطعوا شجرة، و لا تهدموا بنا».

عيني در «فتح الباري بشرح صحيح البخاري» قبول كرده است كه پيامبر «خرج ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «سپس مردم بيرون آمدند و رسول الله (صلي الله عليه وآله) به منظور بدرقه كردن آنان خارج شد، همينكه آنان را بدرقه كردند، از آنان دور شد.»

2 . ج2، ص128

3 . چاپ ادوارد سخو، ج1، ص93

4 . السّيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، ج 2، ص 787

5 . «رسول گرامي (صلي الله عليه وآله) براي مشايعت آنان خارج شدند تا اين كه به محلّ ثنية الوداع رسيدند. توقف كرده، فرمودند: شما را به پرهيزكاري خدا سفارش مي كنم و با مسلماناني كه همراه شما هستند، خوشرفتاري كنيد. به نام خدا بجنگيد. سپس فرمودند: دشمن خدا و دشمن شما در شام است; در جاهايي كه خواهيد جنگيد، مرداني گوشه نشين را در صومعه ها خواهيد ديد، به آنان تعرض نكنيد. هيچ زني و كودكي و پيرمردي را نكشيد و هيچ درختي را قطع نكنيد و هيچ بنايي را ويران نسازيد.»

6 . ج 7، صص267 ـ 268، باب غزوه موته من ارض الشام.


306


مشيّعاً لهم حتّي بلغ ثنيّة الوداع».

بدين روال و با توجه به اين كه «مؤته» به گفته ابنواضح يعقوبي قريه اي در نزديكي هاي دمشق بوده، مسلّم است كه مشايعت پيامبر در مكاني تحقّق پذيرفته كه در جهت شمالي يا شامي مدينه قرار داشته است و اين امر مي رساند كه ثنيّة الوداعِ يادشده در منابع مذكور در شمال مدينه بوده است.

3 / الف: ثنيّة الوداع، غزوه تبوك

احمدبن علي بن حجر عسقلاني از اسحاق بن راهويه و ابن حبان، حديثي را از ابوهريره نقل مي كند كه بدون توجه به جهات فقهي مُتعه، در خصوص بازگشت پيروزمندانه پيامبر و مسلمانان، پس از پايان يافتن غزوه تبوك و توقّف آنان در ثنيّة الوداع، مستندي در خور توجّه است:

«إنّ النّبيّ لمّا نزل بثنيّة الوداع، رأي مصابيح و سمع نساء يبكين، فقال: ما هذا؟ فقالوا: يا رسول الله، نساء كانوا تمتّعوا منهنّ. فقال هدم المتعة النكاح و الطلاق و الميراث».


سمهودي ضمن استناد به واقعه مذكور، از طريق ابن شبه و طبراني، وجه تسميه ثنيّة الوداع را به اعتبار ديگري مورد توجّه قرار داده است. ابن شبه گفته است:

«إنّما سمّيت ثنيّة الوداع لأنّ رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ أقبل من

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله) براي مشايعت مردم بيرون آمدند تا اين كه به محلّ ثنية الوداع رسيدند.»

2 . البلدان، ص106

3 . فتح الباري بشرح صحيح البخاري، جزء تاسع، ص 169، كتاب النكاح.

4 . «رسول گرامي (صلي الله عليه وآله) هنگامي كه به محلّ ثنية الوداع رسيدند، نور چراغ هايي را ديدند و صداي گريه زناني را شنيدند. فرمودند: اين چيست؟ عرض كردند: يا رسول الله، زناني هستند كه از آنان بهره جستند و لذت بردند. فرمودند: صيغه، ازدواج و طلاق و ارث آن را از بين برده و نابوده كرده است.»

5 . وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفي، ج4، ص1168


307


خيبر و معه المسلمون قد نكحوا النساء، نكاح المتعة. فلمّا كان بالمدينة قال لهم: دعوانا في أيديكم من النساء المتعة، فأرسلوهنّ فسمّيت ثنية الوداع».

يا به عبارت امام بخاري: «و نهي عن المتعة، فتوا دعنا يومئذ فسمّيت ثنيّة الوداع».

در ارتباط با غزوه تبوك، امام بخاري حديثي از سائب بن يزيد ذيل باب «غزوة تبوك» آورده است كه دقيقاً نشان مي دهد محل ثنيّة الوداع آنگونه كه در شرح سفر تبوك نيز مورد تصريح مورّخان قرار گرفته، موقعيّت شمالي و شامي مدينه بوده است:

«أين خرجت مع الصبيان نتلقي النّبيّ إلي ثنيّة الوداع مقدمة من غزوة تبوك».

مختلف و با كم و زيادهايي معتقد است: «إلي ثنية الوداع ـ الثنية طريق العقبة و كان ثمة يودع أهل المدينة المسافرين» كه با توجه به مسير راه تبوك از سمت شمالي (= شامي) مدينه، مي بايست ثنية الوداع در شمال و خارج از شهر مدينه قرار داشته باشد.

فراز ديگر اين رفت و بازگشتِ نبرد تبوك، مستنداتي است كه گفته اند پيامبر چون از تبوك به مدينه بازگشت،مردم مدينه از او در محلّ ثنية الوداع استقبال كردند. نوجوانان مدينه،مقدمش را با همان سرودموزوني كه در هنگام هجرت و ورودِ نخستينش به مدينه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «از اين نظر ثنية الوداع نامگذاري شده است; زيرا رسول الله هنگامي كه از خيبر همراه مسلمانان مي آمدند، اين عده از مسلمانان، زنان را صيغه كرده بودند، همين كه به مدينه رسيدند، به آنان فرمود: از زنان صيغه اي دست برداريد. آن ها را رها كنيد. از اين نظر ثنية الوداع نامگذاري شده است.»

2 . «رسول الله (صلي الله عليه وآله) صيغه را تحريم كردند و در آن هنگام با هم آشتي و مصالحه كرديم ازاين نظر ثنية الوداع نامگذاري شد. براي شناخت فقه شناسان امامي مذهب». نكـ : ادوار فقه، محمود شهابي، ج1، ص455

3 . «با جوانان به پيشواز پيامبر خد (صلي الله عليه وآله) كه از جنگ تبوك مي آمدند، تا ثنية الوداع بيرون آمدم.»

4 . ج 7، ص 59، جزء 18

5 . «تا ثنية الوداع ـ ثنيه بريده راه ميان كوهي است كه مردم مدينه مسافران را در آن محل بدرقه مي كردند.»


308


اجرا نموده بودند، گرامي داشتند:

طَلَعَ الْبَدْر عَلَينا مِنْ ثَنِيّات الوداع

وَجَب الشُّكرُ عَلَينا ما دَعا للهِِ داع

در «السيرة الحلبيه» و ذيل «غزوه تبوك» از عايشه ـ همسر پيامبر ـ نقل نموده اند
و حلبي عقيده بيهقي را در باره تعدّد اين شعرخواني در مراسم استقبال، چنين آورده
است:

«و لا مانع من تعدّد ذلك».

ب : بناي مسجد ثنيّة الوداع

نخستين سند تعيين ثنيّة الوداع را در حديث ابن عمر مي خوانيم كه:

«قال سبق رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ فأرسل فاضمر منها من الحفياء و أرسل ما لم يضمر منها من ثنيّة الوداع إلي مسجد بني زريق».

گفته شده است كه پيامبر:

«دخل في مسجد بني زريق و توضّأ فيه و عجب من قبلته و لم يصلّ فيه و كان أوّل مسجد قريء فيه القرآن».


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ج 9، ص 262، كتاب مناقب الأنصار، باب مقدم النبي و اصحابه المدينة.

2 . ج 3، ص 123

3 . همچنين نكـ : «التاريخ القويم لمكّة و بيت الله الكريم، ج 1، ص 257 به بعد» كه او نيز به گفته هاي عياض، ابن جوزي و زين الدّين عراقي استناد كرده است.

4 . مسند احمد، ج1، ص11

5 . «وارد مسجد بني زريق شد و در آنجا وضو گرفت و از قبله اش تعجب كرد و در آن نماز به جاي نياورد. اين مسجد، اولين مسجدي بود كه در آن قرآن خوانده شد.»

به نقل از معاذبن رفاعة الزّرقي. نكـ : ابن شبه، سمهودي، وفاء الوفا، جزء 3، ص 857


309


سمهودي مي گويد:

مكان اين مسجد در جنوب (قِبلي) مسجد المصلّي بوده است. عياض در مورد حديث ابن عمر گفته است:

«بينه و بين ثنية الوداع ميل أو نحوه».

بنابر اين، ثنيّة الوداع در فاصله كمتر از 2000 متري (يك ميليِ) شمال مسجد مصلّي قرار داشته است.

سمهودي در «وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفي» در نيمه دوم قرن 9 ق. ثنيّة الوداع را در «شامي المدينه» دانسته، موقعيّت جغرافيايي آن را «بين مسجد الرّاية الذي علي ذباب و مشهد النفس الزكية» معرّفي مي كند; ولي مانند فيروزآبادي از بناي مسجدي كه بر بلندي ثنيّة الوداع ساخته باشند، نشاني نمي دهد و آن را از زمره «مساجد المعلومة العين» نخوانده است.

مؤلفِ كتاب «المناسك و اماكن طرق الحج و معالم الجزيره» در صفحه 409 كتابش، چون به شرح «و بالمدينة برك و عيون» مي پردازد، از بركه اي در ثنية ياد مي كند. حمدالجاسر ـ استادادب وجغرافياي قديم جزيرة العرب ـ ذيل آن درپانويس آورده است:

«و إذا جاوزت مشهد النفس الزكية و ثنية الوداع مرت من شامي سلع علي مسجد الراية.»

البكري در «معجم ما استعجم» ذيل «الَحفْياء» به حديث ابن عمر استناد كرده كه آن در امتداد ثنيّة الوداع بوده و «بين الحفياء و ثنيّة الوداع تسعةُ أميال».

مؤلّفان سده 1300هـ .ق. از ثنيّة الوداع يادهايي كرده اند; ولي به بناي مسجدي به نام ثنية الوداع كه يادبودي از مشايعت ها و بدرقه هاي پيامبر باشد،برخورد نكرده اند واين امر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . جزء 4، ص 1169

2 . «چنانچه ازآرامگاه النفس الزكيه و ثنية الوداع عبور كني، ازراه شامي سلع به مسجد الرايه خواهي رسيد.»

3 . الجزء الثاني، ص 458، به اهتمام: مصطفي السقا.


310


نشان مي دهد كه به هر حال در طول قرون، ثنية الوداع، تنها نام تپّه اي مشرف بر مدينه و رو به وادي قناة بوده است.

علي حافظ در فصول من تاريخ المدينة المنوّره (ص 231)، ضمن شرح «المدرسة الصناعيّه» به اجمال از ثنية الوداع ياد كرده و با اين جمله كه «المسجد الذي عليها» به بناي مسجد ثنيّة الوداع اشاره كرده است. همچنين ذيل «عين الزبير» صريحاً مي نگارد:

«ثنية الوداع شرق جبل سلع علي نحو كيلومتر من المسجد النبوي و قد بني عليها مسجد بمئذنة».

بدون ترديد، راهي كه ميانه اين تپّه سنگي مجاور شرقي كوه سلع به سوي وادي قناة احداث شده و شهر مدينه را به قسمت هاي شمالي آن متّصل نموده، در قرون گذشته وجود نداشته است. احداث اين راه، منسوب به «يوسف پاشا» است. وي از طرف حكومت عثماني به صدارت مدينه و بندر جدّه منصوب شد و وقتي به عنوان «صاحب المدينه» در سال 1215هـ .ق. وفات يافت، يكي از بزرگان قلمرو سياسي ـ نظامي عثماني بود. او در ايّام رياستش خدمات فراواني در سرزمين حجاز انجام داد و نامش در صحنه هاي تاريخ مدينه ماند.

بر اساس تعليقات مرحوم شيخ ابراهيم فقيه بر كتاب «وفاء الوفا» كه عبدالقدّوس انصاري بدان دسترسي داشته، «يوسف پاشا» تپّه سنگي ثنيّة الوداع را در سال 1114ق. نقْر و راه ميانه را احداث نمود كه مدّت ها به «كشك يوسف باشا» شهرت داشت.

تا اين اواخر، مدني ها كشك يوسف را «القُرَيْن» مي گفتند كه پس از بناي مسجد توسط حكومت سعودي بر بلندي هاي آن، نام تاريخي ثنيّة الوداع بر زبان ها افتاد و نام و نشان هاي ديگر به فراموشي سپرده شد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : ص 278

2 . «ثنية الوداع در مشرق كوه سلع، در يك كيلومتري مسجد النبي واقع است. در آن مسجدي با يك گلدسته بنا گرديده است.»

3 . شوكاني، «البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع»، ج 2، ص 357، چاپ: السعاده، قاهره، 1348ق.


311


بناي كنوني مسجد ثنيّة الوداع دقيقاً بر همان تپّه اي بنا شده است كه از سمت جنوبي بر مدينه و در سمت شمالي بر دشت قناة مُشرف است.

هنگام عبور از مدينه به دشت شمالي كه به كوه اُحد منتهي مي شود و كوه سلع و ذباب در غرب آن قرار گرفته است، مسجد ثنيّة الوداع را در سمت راست مسير خود مي نگريم. ما با طيّ پلكاني تا قسمت فوقاني تپّه، به مسجد ره سپرديم.

تصويري كه در سال 1396ق. از بناي مسجد تهيّه كردم، نه تنها وصف بنا را در بر دارد; بلكه نشانگر موقعيّت آن در ارتباط با كوه احد در سمت شامي مدينه است و ما را از هر توصيفي بي نياز مي كند. نكـ : پيكره 1 ـ 21


313


كتاب دوّم

خانه هاي مدينه


315


فصل اوّل: خانه كلثوم بن هدم، سعدبن خيثمه

همچنان كه در بخش اوّل كتاب، در مبحث مسجد قبا گفتيم، مسجد دهكده قبا، نخستين منزلگاه پيامبر اسلام در سرزمين يثرب بود.

حضرت در روزهايي كه در اين دهكده به سر برد، مسجدي بنا نهاد و مقدّمات اقامت طولاني اش را در مدينه فراهم نمود.

بدون ترديد، پيامبر و ديگر مهاجران مكّي، در آن ايّام، ميهمانِ قُبايي ها بودند. در خانه هايشان اقامت گزيده و از ميهمان نوازيشان بهره مند مي شدند.

اكنون در جستجوي منزلگاه پيامبر اسلام، به دهكده قبا باز مي گرديم; تا بيابيم: خانه هايي را كه محمّد (صلي الله عليه وآله) در آنجا منزل گزيده بود و ببينيم اكنون، پس از گذشت قرون متمادي، وضعيّت اين خانه ها چگونه است؟

ابن اسحاق در «السيرة النبويه» مي نويسد:

پيامبر در دهكده قبا ميهمان كلثوم بن هَدم و سعدبن خيثمه بوده است:

«فنزل رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ فيما يذكرون علي كلثوم بن هدم، أخي بني عمرو بن عوف ثمّ أحد بني عبيد و يقال: بل نزل علي سعد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : ج 2، ص 138


316


ابن خيثمة».

به گفته حلبي كلثوم بن هدم:

«كان شيخ بني عمرو بن عوف أي و هم بطن من الأوس قيل وكان يومئذ مشركا ثمّ أسلم و توفّي قبل بدر بيسير و قيل أسلم قبل وصوله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ المدينة».

و به تصريح ابن سعد در «الطبقات الكبري» سعدبن خيثمة بن الحارث بن مالك:

«شهد العقبة مع السبعين من الأنصار وكان... أحد النقباء الإثني عشر من الأنصار».

به نقل از عثمان بن عمر و او از ابن عون به روايت از عمير بن اسحاق و نيز بيهقي در «دلائل النّبوه» و ابن نجّار در اخبار مدينة الرسول (ص 25)، به نقل از عبدالرحمان بن يزيد حارثه متفّق القول اند كه محمّد ـ صلّي الله عليه و سلّم ـ در قبا، ميهمان كلثوم بن هدم و سعد بن خيثمه بوده و در خانه ايشان اقامت گزيده بود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «آن گونه كه روايت كنند: رسول گرامي (صلي الله عليه وآله) در منزل كلثوم بن هدم، از قبيله بني عمرو بن عوف اقامت گزيدند، سپس با يكي از قبيله بني عبيد دوست شدند و گفته مي شود. بلكه در منزل سعدبن خيثمه اقامت گزيدند.»

2 . السيرة النبويه، ج2، ص32

3 . «رييس عشيره بني عمرو بن عوف، كه تيره اي از عشيره اوس مي باشند، گفته مي شود روزي مشرك بوده سپس مسلمان شد و كمي پيش از جنگ بدر وفات يافت و نيز گفته مي شود پيش از اين كه رسول الله (صلي الله عليه وآله) وارد مدينه شوند مسلمان شده بود.»

4 . جزء ثالث، قسم الثاني، في البدرييّن، ص 47

5 . المستدرك (تأليف: حاكم)، كتاب معرفة الصحابه، ج 3، ص 189، چاپ دارالفكر.

6 . ج 3، ص 196

7 . ج 2، ص 29، ذيل «في دخوله (عليه السلام) المدينة».

8 . ج 2، ص 166، في دخوله المدينه.


317


ابن اسحاق مي گويد:

«إنّما كان رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ إذا خرج من منزل كلثوم بن هدم، جلس للناس في بيت سعدبن خيثمة».

ابن قيّم جوزي گفته است:

محمّد ـ صلّي الله عليه و سلّم ـ «فسار حتّي نزل بقباء في بني عمروبن عوف فنزل علي كلثوم بن الهدم و قيل بل علي سعد بن خيثمة». و چون علي بن ابي طالب از مكّه به قبا رسيد; «لحق برسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ فنزل معه علي كلثوم بن هدم.»

بر اين اساس، يك سلسله از مستندات تاريخي به منزلگاه پيامبر در خانه كلثوم بن هدم و سلسله ديگر به خانه سعد بن خيثمه اشارت كرده اند و اين دو سلسله را ابن حجر عسقلاني همانندِ ابن اسحاق جمع نموده، مي گويد:

«و جمع بين الخبرين بأنّه نزل علي كلثوم و كان يجلس مع الصحابة عند سعدبن خيثمة».

احمد بن ابي يعقوب يعقوبي معتقد است:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . السّيرة النّبوية، ج 2، ص 137

2 . «رسول گرامي (صلي الله عليه وآله) وقتي براي حل و فصل امور مردم از منزل كلثوم بن هدم خارج مي شدند، در منزل سعدبن خيثمه مي نشستند.» نكـ : الطبقات الكبري، ابن سعد، ج 1، ص 229 كه معتقد است: «روايت صحيح نزد ما همين است.»

3 . زادالمعاد، ج 1، ص 54، جزء 2

4 . «...رسول الله (صلي الله عليه وآله) به راهشان ادامه دادند تا اين كه به قبا، به ميان قبيله بني عمرو بن عوف رسيدند و در منزل كلثوم بن هدم اقامت گزيدند و گفته مي شود در منزل سعد بن خيثمه اقامت نمودند.»

5 . «به رسول الله ملحق شدند و به همراه ايشان در منزل كلثوم بن هدم اقامت گزيدند.»

نكـ : السيرة النبويه، ج 2، ص 138، به نقل از ابن هشام و نيز: همين مأخذ، ج 2، ص 270 و همچنين: نويري در: نهاية الإرب، جزء 16، ص 341، دارالكتب مصر، 1949 م

6 . فتح الباري، ج 7، ص 260، كتاب مناقب الأنصار.

7 . «البلدان»، ص 313، ضميمه كتاب الأعلاق النفيسه.


318


«فإنّه ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ نزل بقباء علي كلثوم بن الهدم ثمّ مات كلثوم فنزل علي سعد بن خيثمة الأنصاري و دار سعد بن خيثمة إلي جانب مسجد قباء».

به عبارت ديگر خانه كلثوم بن هدم محل استراحت و طعام و عبادت پيامبر (صلي الله عليه وآله)  ، يا به اصطلاح در پارسي متداول، «اندروني» و خانه سعدبن خيثمه، مُضيف يا محل پذيرايي، ملاقات و يا «بيروني» بوده است.

آنچه مسلّم است، دو خانه كلثوم و سعد، به عنوان منزلگاه پيامبر در طول تاريخ قبا مورد توجّه مسلمانان و پژوهندگان مدينه شناس بوده است.

سمهودي از خانه سعد بن خيثمه با عنوان «مسجد» ياد كرده، مي نويسد:

«از جمله مساجد مدينه، مسجد دار سعد بن خيثمه در قبا است.»

اين نظريّه موجب شده است برخي پژوهندگان چنين پندارند كه مسجد دار سعد، همان خانه سعد است; در حالي كه از گفته هاي مطري و ابن زباله مستفاد مي شود كه خانه سعد در جنوب مسجد قبا تا ركن جنوب غربي بناي فعلي مسجد امتداد داشته و بين محل مسجد و محل خانه، بركه (چاه اريس) واقع شده بود. به عبارت ديگر، زمين خانه سعدبن خيثمه به صورت مربدي بوده كه در سمت شمال غربي آن، بناي خانه سعد و در سمت جنوبي آن، نمازخانه سعد بن خيثمه جاي داشته است.

از سويي ديگر و با توجّه به روايت عبدالملك بن ابي ليلي از پدرش كه گفت:

«پيامبر بزرگوار در مسجد قبا، در كنار ستون سومي كه در شبستان مسجد ـ از طرف در خانه سعد بن خيثمه ـ جاي دارد، نماز خوانده است» معلوم مي شود كه خانه سعد در مجاورت ركن جنوبي ديوار غربي مسجد قرار داشته است; به تعبير سمهودي:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «رسول الله در قبا، در منزل كلثوم بن هدم اقامت نمودند و آنگاه كه كلثوم بن هدم مرد، در منزل سعدبن خيثمه انصاري اقامت نمودند منزل سعد بن خيثمه در جوار مسجد قبا است.»

2 . وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفي، ج3ـ4، ص 875


319


«درِ غربي مسجد قبا، كه مسدود گشت، كنار خانه سعد بن خيثمه بوده است.»

مكان مذكور پيش از توسعه و مرمّت مسجد قبا توسّط سعودي ها موجود بوده و سمهودي در سده دهم هجري از آن به نام «مسجد علي بن ابي طالب» ياد كرده است.

نايب الصّدر شيرازي در 1305هـ .ق. اين مكان را ديده و از سر درش ياد كرده كه بر آن جمله: «هذا مقام عليّ كرّم الله وجهه» را كتيبه كرده اند.

بعدها در جريان مرمّت مسجد و احداث ميدان قبا، اين مكان خراب و آثار آن محو گرديد. يادآوري مي شود: اين مكان غير از مسجد دار سعد بن خيثمه است كه طبق تحقيقات مطري و سمهودي و ديگر مورّخان مدني، در جنوب مسجد قبا بوده است. به عبارت ديگر، خانه كلثوم بن هدم به صورت مربدي بزرگ در جهت جنوبي يا قِبلي مسجد قبا بوده و ملاصق محلّ خانه و مسجد سعد، كه رحبه امروزي آن را مي توان محلّ بناي جديدالتّأسيس «مدرسه سعودي» در جنوب مسجد قبا دانست و خانه كلثوم بن هدم در قسمت جنوبي رحبه مذكور واقع شده بود.

با توجّه به اين كه مربدهاي قديمي از زميني بزرگ، مشتمل بر باغ و چاه و جايگاه حيوانات و... تشكيل مي شد و با توجه به اين كه مسلّماً دو خانه سعد و كلثوم در مجاورت يكديگر بودند و در جنوب تا جنوب غربي مسجد قبا امتداد داشتند، تعيين شكل هندسي آنها بسيار مشكل است.

اكنون در جنوب مسجد قبا، به فاصله كمتر از پنجاه متر، آثاري از دو بناي قديمي مشاهده مي شود. وضعيت بقاياي به جا مانده، با توصيفات مورّخان و سيّاحان مطابقت دارد; ولي با آنچه عبدالقدّوس انصاري در آثار المدينة المنوره و عيّاشي در المدينة بين الماضي و الحاضر آورده اند، تطبيق نمي كند. شايد علّت اساسي اين اشتباه ها، همانند بناي قديمي مسجدي است كه با گنبدي بزرگ در جنوب مسجد قباست كه به هر حال خواسته اند طوري مستندات را جمع بندي كنند كه مغايرتي با آثار مذكور نداشته باشد.

اين دو بناي قديمي مجاور يكديگر و هر يك داراي گنبدي رفيع مي باشد و با توجّه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تحفة الحرمين، ص 251، چاپ سنگي، بمبئي، 1306 ق.


320


به وصف رفعت پاشا در «مرآت الحرمين» و تحقيقات عيني و محلّي حقير در دهكده قبا، معلوم مي شود كه معماري بنا از هنرهاي عثماني است. مقصوره گنبد بزرگ به نام «مقام العمره» يا محلّ خانه كلثوم بن هدم است. در شمال گنبد مذكور ـ بين گنبد بزرگ و مسجد قبا ـ بناي ديگري وجود دارد كه گنبدي كوچك تر بر فراز آن است و آنجا خانه سعد بن خيثمه يا در لسان اهل قبا «بيت فاطمه» است.

اين دو بنا، كه اكنون (1396/1398هـ .ق. = 1357 ش.) كاملا مخروبه و تنها گنبدهايش افراشته است، به خوبي نشان مي دهد كه آن مجتمع، اگر چه ساحتش قابل تفكيك به مسجد، خانه سعد و خانه كلثوم نيست; ولي در اين كه يادآور محل سكونت محمد رسول الله (صلي الله عليه وآله) است، شك و شبهه اي بين پژوهندگان و نيز اهل قبا وجود ندارد.

به عقيده مؤلّف حقير، مجموعه بناي دو قبّه اي، محلّ خانه كلثوم مي باشد; كه قدما به قِبلي بودن موقعيّت آن تصريح كرده اند و در قسمتي از سمت غربي محلّ مدرسه فعلي ـ در جنوب مسجد ـ بين بناي قديمي مسجد تا ركن جنوب غربي مسجد، محل خانه سعد بن خيثمه بوده است.

اين نتيجه گيري با توصيفات محمدبن ابي بكر تلمساني در حوالي سال 348 ق.مطابق است كه خانه سعد را مجاور ركن غربي و جلو مسجد قبا دانسته است.

خوشبختانه رفعت پاشا از بناي قديمي دو گنبدان، تصويري تهيّه كرده كه نشانگر موقعيّت آن در سال هاي 1318/1325هـ .ق. است. مي توان اين تصوير را با تصاويري كه مؤلّف حقير از وضعيّت فعلي بناي مدرسه ابتدايي در ارتباط با ديوار جنوبي و غربي مسجد قبا و گنبد قديمي تهيّه كرده است، مطابقت داد و مجموعاً با توصيف ارائه شده از اين مكان، بررسي كرد. نكـ : پيكره هاي 1 ـ 1 ; 2 ـ 1 ; 3 ـ 1

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نايب الصّدر شيرازي، تحفة الحرمين، ص 251، به سال 1305هـ .ق.

2 . نكـ : رساله «وصف مكّه و المدينة و بيت المقدس»، مجلة العرب، ج 5/6، ذوالقعده/ ذوالحجّه 1393ق. ـ تصحيح: حمد الجاسر، رياض، داراليمامه.


321


فصل دوّم; خانه ابوايّوب انصاري

الف: ميزباني ابوايّوب

پيشتر گفتيم كه پيامبر پس از ترك دهكده قبا از مسير وادي رانونا عازم مركز يثرب گرديد. در ميان شوق و شعف انصارْ با هلهله ها، الله اكبرها، به سوي شهري كه با قدومش: «مدينه» و با اَنفاسش: «طيّبه و طابه» و به عرفانش: «دارالأيمان» و به ديانتش: «قبّة الإسلام» و به بركتش: «مباركه» و به سنّتش: «دارالسّنه» و به خيرش: «دارالأخيار» و به هجرتش: «دارالهجره» شهرت يافت، ره سپرد. انس بن مالك گفته است:

«قدم رسول الله (صلي الله عليه وآله) المدينة فلمّا دخلنا جاء الأنصار برجالها و نسائها فقالوا: إلينا يا رسول الله. فقال: دعوا الناقة فإنّها مأمورة».

ابن اسحاق پس از شرح تاريخ اوّلين نماز جمعه پيامبر در وادي رانونا مسير حركت مركب و موكب پيامبر را مورد توجّه قرار داده، مي نويسد:

نخستين قبيله اي كه بر سر راهش خواستار اقامت وي شدند، «بنوسالم بن عوف» بود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كتاب اوّل، فصل اوّل، فصل دوم

2 . «هنگامي كه رسول الله (صلي الله عليه وآله) وارد مدينه شدند، مردان و زنان انصار خدمت ايشان رسيدند و عرض كردند: يا رسول الله نزد ما اقامت كنيد فرمودند: شتر را رها كنيد زيرا او مأمور است هر جا نشست خانه من آنجاست.» نكـ : بيهقي، دلائل النّبوة، ج2، ص170، ترجمه فارسي. ابن قيم جوزي، زادالمعاد، جزء1، ص55. علي بن برهان الدين حلبي، السيرة الحلبية، ج2، ص244. ابن اثير، النهاية، ج4، ص239


322


كه توسط «عتبان بن مالك» و «عبّاس بن عباده» بدو گفتند:

«يا رسول الله، أقم عندنا في العدد و العدّة و المنَعَة». ولي پيامبر پذيرا نگشت و به آنان گفت:

«خلّوا سبيلها فإنّها مأمورة يعني لناقته».

آنگاه چون گذرش به طائفه «بنوبياضه» افتاد، «زياد بن لبيد» و «فروة بن عمر» با عدم اجابت و دعوتشان روبرو شدند. سپس پيامبر در منازل «بنوساعده»، خواسته «سعد بن عباده» و «منذر بن عمرو» را قبول نفرموده، به خانه هاي «بنوحارث بن خرزج» ره سپرد. در آنجا «سعد بن ربيع» و «خارجة بن زيد» به نمايندگي از زنان و مردان طايفه خود از پيامبر خواستند تا در ميانشان بماند; ولي او همچنان عنان را مركبش سپرده بود كه: «فانها مأموره».

از آنجا تا خانه هاي قبيله «بنوعدي بن نجار» راه زيادي نبود. «سَليط بن قيس» و «اسيرة بن ابي خارجه» راه را بر پيامبر بستند و لگام ناقه را به دست گرفتند و گفتند:

«تو اي پيامبر! «هلّم أن أخوالك، إلي العدد و العدّة و المنَعَة». ولي محمّد رسول الله (صلي الله عليه وآله) با جمله «خلوا سبيلها فانها مأموره» خواستشان را اجابت نفرمود. تا اين كه در فاصله اي نه چندان دور، مركب پيامبر به سوي شرق مدينه قدم برداشت و در ميان تحيّر و انتظار مشتاقان كه حلقهوار پيامبرشان را دنبال مي كردند، در زمين مجاور خانه هاي «بنومالك بن نجّار» زانو فرود آورد و در ميان تكبيرها، پيامبر قدم بر ارض مدينه نهاد و فرمود:

«رَبِّ أَنْزِلْني مُنْزَلاً مُبارَكًا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلينَ»

اين زمين، مربدي بود از آنِ سهل و سهيل و خانه اي كه در نزديكي آن بنا شده بود، از آنِ «ابوايّوب خالدبن زيد بن كليب نجاري» بود.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «پروردگارا! مرا به منزل مبارك فرود آر كه تو بهترين كسي كه تواني بارها را به منزل خير و سعادت فرود آوري.» مؤمنون : 29

2 . كتاب اوّل، فصل سوم، الف.


323


انس بن مالك مي گويد:

پيامبر به رجال بني نجّار خطاب كرد و گفت:

«أيّ الدور أقربُ؟». فقال ابوايّوب: «داري! هذا بابي...»

در اين هنگام ابوايّوب بار و مختصر جامه دان پيامبر را به خانه خود برد و چون فردي ديگر از «بنونجّار» خواستار شد تا پيامبر در منزلش اقامت گزيند، پيامبر با اين ضرب المثل عرب دعوتش را قبول نكرد كه: «المرء مع رحله»; «مرد، همراه با بار و بنه است.»

علي بن برهان الدّين حلبي گفته است:

«و قد مكث ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ ببيت أبي أيّوب إلي أن بني مسجد و بعض مساكنه و قد مكث في بناء ذلك من شهر ربيع الأوّل إلي شهر صفر من سنة القابلة، أي و ذلك اثنا عشر شهراً و قيل مكث ببيت أبي أيّوب سبعة أشهر».

بر اساس گفته هاي بجا مانده از ابوايّوب انصاري مسلّم است كه خانه اش در آن ايام داراي دو طبقه بوده است. خود و همسرش در قسمت فوقاني و پيامبر در طبقه زيرين اقامت گزيده بود.

ابوايّوب در جزئي از فراز لطيف حديثش مي گويد به پيامبر گفتم:

«يا نبيّ الله بأبي أنت و أمّي! إنّي لأكره و أعظم أن أكون و تكون تحتي. فاظهر أنت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابوايّوب انصاري ابن عبدالبرّ: الاستيعاب، جزء1، ص 195، و دوم، ص638، چاپ حيدرآباد 1318ق.) ابن حجر عسقلاني: تهذيب التهذيب، ج3، ص90) ابن اثير: اسدالغابه، دوم، ص88، پنجم، ص143. ابن سعد، الطبقات الكبري، جزء2، قسم 2

2 . «رسول الله (صلي الله عليه وآله) در منزل ابو ايوب سكني گزيد تا اين كه مسجد و بعضي از اتاق هايش ساخته شد، ساختمان مسجد از ربيع الاول تا ماه صفر سال بعد به طول انجاميد; يعني 12 ماه و گويند مدت هفت ماه در منزل ابوايوب اقامت نمودند.» السيرة الحلبيه، ج2، ص251، چاپ: دارالمعرفه، 1980 م.

3 . به نقل از: افلح. نكـ : مسند احمد، ج5، ص415


324


فكن في العلوّ و تنزل نحن فتكون في أسفل». ولي پيامبر بدو گفته بود:

«أيا أبا أيّوب! إن أرفق بنا و عن يغشانا أن تكون في سفل البيت».

تا اين كه روزي از روزها:

«انكسر حبّ لنا فيه ماء. فقمت أنا و أمّ أيّوب بقطيفة لنا ما لنا لحاف غيرها تشف بها الماء تخوفاً أن يقطر علي رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ منه شيء فيؤذيه».

ولي اين كه آيا پيامبر به تقاضاي ابوايّوب، در قسمت فوقاني خانه منزل گزيد
يا نه، مورد اختلاف مورّخان است. طبخ غذا به عهده امّ ايوب بوده و بر اساس
همان سند روايتي، غذا را در سيني گذارده، خدمت پيامبر مي گذاردند. ابوايّوب گفته است:

پس از اين كه سيني خالي را بالا مي آورديم، به تبرّك، از ته مانده هاي غذاي پيامبر مي خورديم.

از جمله خاطرات ابوايّوب در اين فراز، يادي است كه از عدم علاقه شخصي پيامبر به غذاي توأم با سير و پياز مي كند.

به هر حال تا قبل از اتمام بناي مسجد و خانه، پيامبرْ حدود هفت تا دوازده ماه در خانه ابوايّوب بماند. به گفته ابن رُسته به نقل از ابن جريح:

«أقام رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ في بيت أبي أيّوب ينزل عليه القرآن و يأتيه جبريل عمّ فيه».


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «سبوي (خم) پر از آب ما شكست، به اتفاق مادر ايوب با تكه پارچه اي آب ريخته شده را خشك كرديم تا مبادا آب بر سر و روي رسول الله (صلي الله عليه وآله) ريخته شود و او را ناراحت كند.» نكـ : ابن اسحاق، السيرة النبويه، ج1 به نقل از يزيد بن ابي حبيب. و نيز: بيهقي، دلائل النّبوه، ج2، ص171، ترجمه فارسي.

2 . هنگام اقامت در منزل ابو ايوب، قرآن بر پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله) نازل مي شد و جبرئيل وحي را ابلاغ مي نمود.» الاعلاق النّفيسه، ص64، چاپ بريل، 1891 م.


| شناسه مطلب: 77247