بخش 15
فصل هفتم: خانه حسن بن زید الف: حسن بن زید ب: خانه حسن زید فصل هشتم; خانه های دیگر الف: خانه رباح ب: خانه مقداد بن عمرو پ: خانه خالد بن ولید کتاب سوّم: چاه های مدینه فصل اوّل، چاه غرس ب: موقعیّت جغرافیایی چاه غرس فصل دوّم چاه حاء الف: #171;بئرحا#187; در لغت ب: چاه حاء در حدیث و تفسیر پ: چاه حاء، قصر بنی حدیله
در مجاورت سمت جنوبي خانه ابوايّوب انصاري جاي داشته و قرن ها مورد توجّه زائران مدني بوده است. سمهودي بر ما آشكار مي كند كه در سده نهم هجرت، خانه امام و ابوايّوب، رو به ويراني نهاد. نظر به اهميّت آن در اذهان عمومي، «شاهين جمالي» در حوالي سال 890هـ .ق. به خريداري زمين مذكور مبادرت ورزيد. شاهين جمالي، بزرگ خدّام نبوي بود و همو نخستين بار بر چاه بضاعه مسجدي بنا نهاد و مسجد مخروبه قبلتين را نوسازي كرد.
وي قسمتي از خانه امام صادق (عليه السلام) را به سكونت خود اختصاص داد و قسمت ديگر را به عنوان مسجد درنظر گرفت. مجموع بنا را «دارالمنايفه» نام نهادند و به اعتبار انتساب آن به شريفان منايفه، «بيت الأشراف المنايفه» نيز خوانده شد.
در نيمه دوم سده نهم هجرت، سمهودي بناي «شاهين جمالي» را بر مكان اصلي خانه امام صادق (عليه السلام) «خرابه» توصيف كرد كه آثار محراب و قبّه اي بر آن همچنان باقي بود و به عنوان مسجد جعفر الصادق شناخته مي شد.
بعدها خانه عثمان بن عفّان محل اقامت و زندگي شيخ حرم و خانه امام صادق مكان زندگي نائب حرم گرديد; به نحوي كه شهرت آن تاكنون به «دار نايب الحرم» از بين نرفته است.
هم اكنون (1398هـ .ق.) و با توجّه به نقشه ها و ماكت مسجدِ مزبور در كتابخانه سيّد جعفر فقيه و مصطفي عطّار، اين خانه جنوباً متصل به خانه ابوايّوب انصاري و غرباً به كوچه اي كه حدّ فاصل كتابخانه عارف حكمت مي باشد، قرار دارد و بزرگان مدينه را بر آن مكان توجّهي است.
موقعيّت اين خانه را در نقشه ارائه شده كاملا مشخّص نموده ام; ولي به لحاظ ازدحام جمعيت در اطراف مسجد و مراقبت هاي شديد نگهبانان مسجد پيامبر (صلي الله عليه وآله) ، توفيق عكس برداري از آن برايم مقدور نگشت.
موقعيت خانه جعفر بن محمد
فصل هفتم: خانه حسن بن زيد
الف: حسن بن زيد
حافظ ابوبكر خطيب بغدادي در «تاريخ بغداد او مدينة السلام»، شخصيّت مورد نظر ما را «حسن بن زيد بن حسن بن علي بن ابي طالب» و كنيه اش را ابومحمّد هاشمي و مدني دانسته كه از پدر و عكرمه و عبدالله بن ابي بكر، حديث نقل كرده است و محمد بن اسحاق، مالك بن انس. ابن ابي ذئب و عبدالرّحمن بن ابي الزناد از او حديث ها ثبت كرده اند. ابن حجر عسقلاني نيز وي را از ثقات و صادقين دانسته است.
ابن سعد در «الطبقات الكبري» با جمله «كان عابدا ثقه» ارجش نهاده و ياقعي او را «شيخ بني هاشم في زمانه» خوانده است.
مورّخان گفته اند:
ابوجعفر منصور ـ خليفه عباسي ـ او را والي مدينه كرد; ولي پس از 3 سال بر او غضب نمود و به زندانش افكند.
مهدي عبّاسي چون به خلافت رسيد، او را به احترام آزاد كرد و او بزيست; تا اين كه در سال 168هـ .ق. درگذشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ج7، ص309
2 . تهذيب التهذيب، ج2، ص279 و نيز: تقريب التهذيب، ج1، ص166
3 . مرآة الجنان، ج1، ص335
خطيب بغدادي گفته محمّد بن خلف را ثبت كرده كه او در بغداد وفات كرد و در قبرستان خيزران مدفون گشت; ولي همه محقّقان معتقدند كه گفته ابن خلف اشتباه است و او بين راه مدينه/مكه در مكاني بنام الحاجز فوت كرد و همانجا به خاك سپرده شد.
حسن بن زيد مقارن زندگي امام جعفر بن محمّد (عليه السلام) بسر مي برده است. او نه تنها به لحاظ نسب با امام صادق پيوستگي داشت; بل دخترش «نفيسه» را به عقد «اسحاق المؤتمن» فرزند امام در آورده بود.
سيّده نفيسه متولّد 145هـ .ق. يكي از مشهورترين چهره هاي جامعه زنان اسلام بود كه به علم و تقوي شهرتي بسزا داشت. از مدينه به قاهره هجرت نمود و در آنجا امام شافعي را تحت تأثير فضائلش قرار داد و به صورت حلقه پيوندي بين او و افكار جعفر بن محمّد (عليه السلام) در آمد.
ريشه هاي ژرف احترام و اعتقاد مصريان به اهل بيت پيامبر و نزديكي فقه شافعي به فقه جعفري را مي توان در اين رابطه جستجو نمود. بقعه و آرامگاه سيّده نفيسه در قاهره است.
ب: خانه حسن زيد
سمهودي خانه حسن بن زيد را در غرب و مقابل خانه امام صادق (عليه السلام) دانسته است. عرصه اين خانه نخست محل برج طائفه «بنوغنم بن مالك» بوده كه به فويرع شهرت داشته است. آنگاه ابوعوف نجاري آن را مالك شد و حسن بن زيد پس از خريداري عرصه، خانه خود را در آن بنا نهاد.
سمهودي درسده نهم هجرت از عرصه خانه هاي جعفربن محمد وحسن بن زيد ديدن كرده وآن رامحلّ سكونت سادات منايفه دانسته است.اين محل دقيقاً در جهت غربي خانه ابوايّوب وجعفربن محمد، يا در جنوب ركن جنوب شرقي مسجد پيامبر واقع شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وفيات الأعيان، ابن خلكان، ج5، ص56، قاهره، چاپ 1949 م.
2 . تحقيقات پر ارج «دكتوره سعاده ماهر» در «آثار القاهره»
3 . نكـ : وفاء الوفا باخبار دارالمصطفي، ج1، ص210 و ص733
در قرن 13 هـ .ق. و نظر به اهميّت تاريخي ـ ديني چنين مكاني، «عارف حكمت پاشا» يكي از شخصيّت هاي والا مقام عثماني تصميم گرفت خاطره آن را با بناي كتابخانه اي مُعظم ارج نهد.
1/ب: كتابخانه عارف حكمت پاشا، موقعيّت كنوني خانه حسن بن زيد
خيرالدين زركلي او را «احمد عارف حكمت» فرزند «ابراهيم بن عصمت بن اسماعيل رائف پاشا» دانسته كه سلسله نسبش به امام حسين بن علي (عليه السلام) مي رسد.
نگارندگان «دائرة المعارف الإسلاميّه» پدرش را قاضي عسكر: سلطان سليم سوم، بيست و هشتمين سلطان عثماني (1807/1789م) دانسته اند.
«احمد عارف حكمت» در سال 1231هـ .ق. به مقام استادي و قضاوت بيت المقدس منصوب گرديد و در سال 1236هـ .ق. صاحب منصب قضاءِ قاهره و آنگاه در 1239هـ .ق. عازم مدينه گرديد و ده سال قاضي القضات آن ديار شد. چون از سادات حسيني بود، نقيب الأشراف مدينه گرديد.
وي در سال 1262هـ .ق. به بالاترين منصب قضاوت و ديانت كه در ديار عثماني ها شيخ الإسلام ناميده مي شد، ارتقاء مقام پيدا كرد; ولي در سال 1270هـ .ق. از تمامي مسؤوليّت هاي خود استعفا داد و به عبادت و تحقيق دل سپرد; تا اين كه در 1275هـ .ق. در استانبول درگذشت.
«عارف حكمت» در خلال سال هاي اقامتش در مدينه به جمع آوري آثار و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الاعلام، قاموس تراجم، ج1، ص138، چاپ3، بيروت 1969 م.
2 . دائرةالمعارف الإسلاميّه، ج15، ص479، ترجمه: محمّد ثابت افندي.
3 . محمد شفيق غربال، الموسوعة العربية الميسره، ص1173، دارالشعب. نيز:
محمّد زيور، ديوان شعر، مقدّمه، استانبول 1283هـ .ق. همچنين:
شهاب الدّين آلوسي، «شهي النعم في ترجمته شيخ الإسلام و ولي النعم»، استانبول، 1322هـ .ق. 350صفحه، 4 جلد ، استانبول، 1937 م. ، ج4
EW HSAP TEWEJD] :EYYILLA ,AMITAF :lameK dumhaM ,yrteoP namottO :bbiG ,[INAMAZ[kruzriranoS]
نسخه هاي خطّي اهتمام زيادي مبذول داشت; زيرا در آن ايّام، مدينه داراي يك كتابخانه منظّم و حاوي كتاب هاي مهم علوم اسلامي نبود. شيخ الإسلام در نهايت تصميم گرفت كتابخانه اي در اين شهر بنا نهد.
اگر چه در گزارش هاي تاريخي از مراسم افتتاح اين كتابخانه در سال 1270هـ .ق. يادها شده است; ولي بر اساس كتيبه تركي سر درِ فعلي كتابخانه، پايان عمليّات ساختماني را 1271هـ .ق. رقم زده اند:
ختاميه دعا لطفي تام تاريخ ياپلدي بوكتبخانه مكمل 1271
«عارف حكمت» كتابخانه را وقف مسجد پيامبر نمود و براي اداره آن، اموال منقول و غيرمنقولي وقف نمود كه متن كامل آنها در دفاتر محاكم شرعي مدينه و استانبول ثبت گرديد.
شيخ الإسلام خانه حسن بن زيد را از اولاد حيّ او در نيمه اول سده 13هـ .ق. خريداري كرد و بناي كتابخانه دقيقاً جايگزين اين خانه گرديد. اين اين امر و نيز موقعيّت ممتاز كتابخانه در جوار مسجد نبوي، باعث گرديد: سيّاحان پژوهشگر از آن يادها كنند.
علي بن موسي در 1303هـ .ق. نگاشت:
«.. و بجوار المبرك بيت نائب الحرم كائتا من كان و تجاه بيت حضرة النائب كتابخانه عظيمة للمرحوم عارف حكمة بك شيخ الإسلام بالأستانه سابقا فيها من الكتب النفيسه ما لايوجد في غيرها ولها خدمة بمعاشات شهرية تأتيهم منوقفه الموقوف عليها بالأستانه.»
در اثناي جنگ جهاني اوّل، «فخري پاشا» فرمانده نظامي مدينه، به خاطر حفاظت از اين گنجينه نفيس، تمامي نسخه هاي خطّي كتابخانه را به دمشق منتقل كرد و در تكيه سلطان سليم از دستبرد وقايع و حوادث ناشي از جنگ عالمگير پنهان ساخت. پس از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «... در كنار جاي نشستن شتر پيامبر، منزل قائم مقام حرم (هركه باشد) قرار داشت و در مقابل منزل آن جناب، كتاب خانه بزرگ مرحوم شيخ الاسلام عارف حكمت بك، در آستانه مي باشد كه داراي كتاب هاي نفيس و با ارزشي است و در هيچ كتاب خانه اي نظير آن موجود نيست. اين كتاب خانه داراي خدمه اي است با مقرري ماهيانه كه از راه درآمد موقوفات آستانه تأمين مي گردد.» نكـ : ذيل رساله «وصف المدينه المنوّره، ص14
جنگ، كتاب ها را به مدينه باز گرداندند و بار ديگر كتابخانه «عارف حكمت» رونق خود را بازيافت كه تاكنون پوياست.
نكـ : پيكره 1 ـ 7
موقعيت خانه حسن بن زيد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . در باره كتابشناسي نسخه هاي خطّي كتابخانه «عارف حكمت» نكـ :
شپس O.SPIES، مجلّة الجمعية الأمانية للدّرسات الشّرقيّه» شماره هاي 10، 94، 112، 120، 1936 م. نيز:
كارل بروكلمان، تاريخ الأدب العربي، جزء ثالث، صفحه 217، چاپ2، دار المعارف مصر. همچنين:
فؤاد سزكين، تاريخ التراث العربي، ج1، الهيئة المصرية العامة للتأليف و النشر، قاهره 1971 م. نيز:
يحيي ساعاتي و...، «مخطوطات جامعة الرياض، نشرة خاصه، بمصورات المدينة المنوره»، دانشگاه امام محمّد بن سعود، پلي كپي، 1393 م. ، موجود در كتابخانه دانشگاه جده. و نهايتاً:
دكتر عبّاس طاشكندي: دانشگاه پطرزبورگ 1974 م:
]The Library Arif Hikmat in Medina[
فصل هشتم; خانه هاي ديگر
در مدينه، خانه هايي از شخصيت هاي مشهور سده نخست اسلامي وجود داشته، كه هميشه در بافت شهري، موقعيّت آن ها مورد توجّه مسلمانان بوده است. اين خانه ها، كه روزگاري نام و نشاني در مدينه داشته اند، در دوران ما از بين رفته و ديگر يادي از آنها نيست. غالب منازلي كه در مجاورت مسجد بوده اند، در توسعه ادواري بناي مسجد و بعضي ديگر در محوّطه سازي اطراف مسجد از ميان رفتند.
نگارش تفصيلي فهرستي از خانه هاي مذكور، موجب كسالت خوانندگان است; ولي از آن همه، يادي از سه خانه ضروري به نظر مي رسد:
الف: خانه رباح
ابن سعد، «رباح» را از زمره دوستداران محمّد رسول الله (صلي الله عليه وآله) دانسته كه از آن حضرت احاديثي را روايت كرده است.
سمهودي از ابن شبه نقل مي كند:
رَباح پس از پيامبر، خانه اي در زاويه غربي خانه يزيد بن عبدالملك به محلّ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الطبقات الكبري، جزء1، قسم ثاني، ص179/180. و نيز:
ابن حجر عسقلاني، تهذيب التّهذيب، ج3، ص233
سكونت خود اختصاص داد. با توجّه به اين كه خانه يزيد در جنوب غربي باب السّلام جاي داشته، معلوم مي شود كه خانه رباح در توسعه غربي/ جنوبي مسجد از بين رفته است.
ب: خانه مقداد بن عمرو
ابن حجر عسقلاني در خصوص اين شخصيّت، به گفته ابومعبد استناد جسته كه او را مِقْداد بن الأسود مي گفتند و از نخستين صحابي محمّد (صلي الله عليه وآله) بود كه پس از هجرت، پيامبر (صلي الله عليه وآله) بين او و عبدالله بن رواحه پيمان برادري بست. وي در منابع رجال از راويان حديث رسول است و علي بن ابي طالب، انس بن مالك و... از گفته هاي او يادها كرده اند.
ابن شبه گفته است:
خانه مقداد در جنوب غربي مسجد، بين خانه رباح و كوچه عاصم بن عمر بوده است كه به نظر سمهودي بعدها قسمتي از خانه اويس بن سعد بن ابي سرح عامري شد و قاضي عبدالباسط در حوالي سال 840هـ .ق. مدرسه باسطيّه را در آنجا بنا نهاد.
اين خانه در توسعه نمازگاه سمت غربي ديوار مسجد از بين رفت.
پ: خانه خالد بن وليد
خالدبن مغيرة عبدالله قرشي پس از واقعه حديبيّه، اسلام را پذيرا شد و در اندك مدّتي با عنوان «سيف الله» از مشهورترين شخصيّت هاي صدر اسلام گرديد و نامش در تاريخ فتوحات اوليّه مسلمانان در عراق و شام ثبت شد. وي در سال 22/21هـ .ق. در حمص يا مدينه درگذشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . وفاء الوفا باخبار دارالمصطفي، جزء2، ص722
2 . تهذيب التهذيب، ج10، ص286
3 . سمهودي، وفاء الوفا، جزء2، ص722
4 . ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب، ج3، ص124
واقدي به نقل از «عبيدالله بن عبدالله بن عتبه» به منزل مسكوني خالد در مدينه اشاره كرده كه:
«أَقطع رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ خالد ابن الوليد موضع داره».
محمدبن عمر در اين خصوص گفته است:
«والمناة أقطعه رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ بعد خيبر و بعد قدوم خالد عليه و كانت دُوراً لحارثة بن النعمان ورثها من آبائه فوهبها لرسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ فاقطع منها رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ]وسلّم ـ خالدبن الوليد و عمّار بن ياسر».
بعدها به آورده ابن شبه و ابن زباله به نقل از «يحيي بن المغيرة بن عبدالرحمن»، خالد بن وليد از كوچكي خانه خود به پيامبر اظهار ناراحتي نمود و پيامبر بدو گفت:
«ارفع البنا في السماء و سل الله السَّعة» واقدي مي گويد:
خالدبن وليد: «حبس داره بالمدينة لا تُباع و لا توهب».
اين خانه در شمال شرقي مسجد، مجاور خانه عمروبن عاص قرار داشته است و امام ابواسحاق حربي از آن ياد كرده كه تا قرن 3/4 هجرت مورد توجه بوده است;ولي بعدها در توسعه شمال بناي مسجد نبي، از بين رفته است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الطبقات الكبري، جزء4، قسم ثاني: «في الصحابة الّذين أسلموا قبل فتح مكّة»، ص1/2
2 . «رسول الله (صلي الله عليه وآله) زميني را پس از فتح خيبر و پس از ورود خالد به او بخشيد و آن محلي بود متعلق به حارثة بن نعمان كه آن ها را از پدرانش به ارث برده و به پيامبر (صلي الله عليه وآله) بخشيده بود و پيامبر قسمتي از آن ها را در اختيار خالد بن وليد و عمار بن ياسر گذاشته بود.»
3 . سمهودي، وفاء الوفا باخبار دارالمصطفي، جزء2، ص730
4 . المناسك و اماكن، ص391
كتاب سوّم
چاه هاي مدينه
فصل اوّل، چاه غرس
الف: غرس
«غرس» در لغت، بذر يا درختي است كه در زمين مي نهند تا برويد، و سبز شود.
ابن منظور آن را به «فتح غين و سكون راء و سين مهمله» دانسته است; ولي در گويش مدني ها آن را غُرْس شنيدم.
چاه غرس در منطقه قربان (جنوب شرقي مدينه) در كنار وادي بطحان (= ابوجيدة) قرار دارد.
اهميّت تاريخي ـ ديني اين چاه در تاريخ و جغرافياي اسلامي بدان جهت است كه به گفته سيره نويسان ومُحدثّان،پيكر مطهّر پيامبر محمّد رسول الله (صلي الله عليه وآله) را با آب آن شستشو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «لسان العرب»، ج6، ص154
2 . ج3، ص359
3 . ص26
مدينه است. در كتاب هاي سيره و حديث از موقعيّت آن يادها كرده اند; براي مثال گفته اند: «يستشفون بمائها».
4 . طريحي، مجمع البحرين، ص390، چاپ سنگي. نيز:
متّقي هندي، كنزالعمّال، ج13، ص231 و همچنين: البكري، «معجم ما استعجم»، جزء3، ص994
و غسل دادند.
ابن ماجه به نقل از علي بن ابي طالب (عليه السلام) نقل مي كند:
«قال: قال رسول الله إذا أنا متُّ فاغْسِلُوني بسبع قرب من بئري بئر غَرْس».
ابن سعد به نقل از اسماعيل بن ابراهيم و او از ابن جريج به روايت از ابوجعفر محمّد بن علي، به غسل پيكر پيامبر (صلي الله عليه وآله) با آب چاه غرس كه از اموال سعد بن خيثمه در قبا بوده، باور كرده است.
كلمه بئري (= چاه من) از علاقه خاصّ پيامبر به آب آن چاه حكايت مي كند. ابن نجّار، ابن شبه و ابن زباله از سعيد بن عبدالرّحمن بن رقيش نقل كرده اند كه انس بن مالك او (= سعيد) را از آب غرس كه پيامبر از آن نوشيد و و وضو گرفت، خبر داده است. ابن نجّار به نقل از ابن عمر به گفته پيامبر (صلي الله عليه وآله) كه:
مجدالدّين فيروزآبادي پس از آن كه غرس را: «الشجر الذي يُغرس لينبت» تعريف مي كند، به روايت هاي سعيدبن عبدالرحمن بن رقيش اشاره كرده، تأكيد مي كند:
«كان النبيّ يستطيب ماءَها و يبارك فيها» و «هي بئرٌ بقباء علي منازل ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن، جزء الأوّل، ص471، كتاب الجنائز، باب 10، حديث 1468، اهتمام محمّد فؤاد عبدالباقي.
2 . الطّبقات الكبري، ج2، ص28
3 . «پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله) فرمود: شب خواب ديدم در كنار چاهي از بهشت قرار گرفته ام.»
4 . اخبار مدينة الرّسول، ص45
سر چاه غرس رفته، از آب آن وضو گرفت و عاصم بن سويد گفته است كه پيامبر مي فرمود:
«هذا لبئري بئر غرس».
5 . مجلسي، بحار الأنوار، ج22، ص492
6 . المغانم المطابه في معالم طابه، ص46، 47
7 . «پيامبر آبش را لذيذ و خوشمزه مي ديد و دعا مي كرد تا با بركت شود.»
بني النّضير و حولها مقابر بني حنظلة و هي شرقي مسجد قباء علي نصف ميل إلي جهة الشمال وبين النّخيل».
مجدالدّين فيروز آبادي از عاصم بن سويد از پدرش، سنَدي را ثبت كرده كه:
«انّ رسول أتي بمنّ فشرب منه و أخذ منه شيئاً فقال: هذا لبئري بئر غرس ثمّ صبَّه فيها ثمّ أَنّه بصق فيها و غُسِّل منها حين مات».
ابن سعد در ذيل «ذكر البئار التي شرب منها رسول الله» به اسناد بيشتري دسترسي داشته است كه بر اساس آن مسلّم مي گردد كه پيامبر، آب نوشيدني خود را از چاه غرس نيز تهيه مي كرده و نسبت به آن توجّه خاصي مبذول داشته است: اخبرنا محمدبن عمر به نقل از سعيد بن ابي زيد و او از مروان بن ابي سعيد بن معلّي:
«... و كان يشرب من بئر غَرْس بقباء و برّك فيها و قال هي عين من عيون الجنّة».ابن عمر مي گويد:
«قال رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ و هو جالس علي شفير بئر غرس رأيت الليلة أَنّي جالس علي عين من عيون الجنّة يعني هذه البئر». ابن عبّاس گويد:
«قال رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ: بئر غرس من عيون الجنة.» عمربن حكم گويد:
«قال رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ: نعم البئر بئر غرس هي من
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «آن چاهي است در قبا، نزديك خانه هاي قبيله بني نضير و اطرافش قبرستان بني حنظله. اين چاه در مشرق مسجد قبا، در نيم مايلي طرف شمال و در ميان نخلستان واقع است.»
2 . همان مأخذ، ص47
3 . الطبقات الكبري، الجزء الأوّل، القسم الثاني، ص184، چاپ ادوارد سخو، 1322ق.
4 . «...از آب چاه غرس در قبا مي نوشيد و دعا مي كرد تا بركت دار شود. فرمود: اين چاه از چشمه هاي بهشت است.»
5 . «رسول الله (صلي الله عليه وآله) در حالي كه در كنار چاه غرس نشسته بود، فرمود: شب خواب ديدم در كنار چشمه اي از چشمه هاي بهشت نشسته ام، منظور همين چاه است.»
6 . پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرمودند: چاه غرس از چشمه هاي بهشت است.»
عيون الجنّة و ماؤها أطيب المياه. و كان رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ]وسلّم ـ يُسْتَعْذَب له منها و غسل من بئر غَرْس».
ابن جريج به نقل از ابن جعفر گويد:
«كان رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ يستعدب له من بئر غرس و منها غُسل».
ب: موقعيّت جغرافيايي چاه غرس
واقدي، ابن اثير، فيروزآبادي و... اتّفاق نظر دارند كه چاه غرس در ميان منازل «بنونضير» جاي دارد. مؤلّف حقير، اين كلام را مورد تأمّل مي داند; زيرا چاه غرس در منطقه قربان و ميان نخلستان هاي عوالي در جنوب شرقي مدينه قرار دارد. بنابر اين آنچه را كه راويان در مورد چاه غرس گفته اند كه: «و هي بئر بقباء» با توجّه به مجاورت دو منطقه قربان و قبا و اين كه در قديم قبا شامل قربان نيز مي شده، چندان از واقعيّت دور نيست; ولي فاصله بين منازل بني نضير و چاه غرس، به حدّي است كه نمي توان آراء واقدي و همفكرانش را مقرون به صحّت دانست; مگر آن كه محدوده چاه غرس را با منطقه نخلستاني اطراف آن كه در مجموع به غرس شهرت داشته، يكي در نظر آوريم. ابن سعد مي نويسد:
«خانه و منازل بني نضير در ناحيه غرس واقع شده است» و اين با مجاورت چاه غرس به منطقه قديمي بني نضير تفاوت زيادي دارد. همه مورّخان مدني، چاه غرس را ديده و از آثار و موقعيّت جغرافيايي آن يادها كرده اند: ابن نجّار مشاهدات خود را در سال هاي 600/643هـ .ق. چنين خلاصه كرده است:
«چاه غرس بين دِه قبا و مسجد قبا در ميان باغستاني واقع شده; ولي سيلْ آن را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «رسول الله (صلي الله عليه وآله) فرمودند: چاه غرس از چشمه هاي بهشت و آبش از لذيذترين آب ها است. آن حضرت آب اين چاه را گوارا مي ديد و خود را با آن آب شسته است.»
2 . الطبقات الكبري، ج6، ص57
خراب كرده بود. بناي آن 7 ذرع طول داشت».
مطرّي در معالم دارالهجرة و مراغي در «تحقيق النّصرة بتلخيص معالم الهجره» گفته اند: «بناي چاه غرس پس از سال 700هـ .ق. مرمّت شد. طول آن 10 ذرع و آب آن نيز جاري و سرد و گواراست.»
فيروزآبادي در فاصله نيمه دوم قرن 8 هجري، آن را ملك بعضي از اهل مدينه دانسته كه پس از خرابي بناي آثار آن، تجديد ساخت شده است و: «ذرعتها بذراع فكان من شفيرها الي الماء ستة أذرع».
سمهودي در نيمه سده 9 هجرت، از چاه غرس ديدن كرده، بناي سال 700 را ويرانه ديده و گفته است كه در سال 882هـ .ق. شيخ علاّمه خواجه حسين مشهور به «شهاب الدّين احمد قاواني» بناي چاه را تجديد ساختمان نمود و آن را به باغچه هاي متعدّد محصور كرد و مسجدي به ياد حضور پيامبر در كنار اين چاه بنا نمود. خواجه حسين، چاه و اراضي سرسبز آن را در 882هـ .ق. وقف نمود; كه تاكنون به همان اعتبار، موقوفه آن سنديّت دارد.
در سال هاي 1396/1398هـ .ق. چاه غرس را به زحمت بسيار در ميان نخلستان هاي عوالي پيدا كردم واز عدم آگاهي مجاورنشينان و بي اطّلاعي اهل قبا و حتّي بعضي از ائمّه جماعت مدينه در خصوص اين چاه،متعجّب گشتم.به هر حال به موانع و صعوبت راه در يافتن يادگارهايي ازمدينه دوران حيات پيامبر،خارمغيلانْ حريرآمد وبر كنار چاه ايستادم:
چاه غرس در منطقه قربان يا دهكده جَفاف در شمال محله البلاد البدريّه قرار دارد و از راهِ البصه مي توان پس از طيّ جاده جديد قبا ـ عوالي به آنجا رفت. چاه را با بناي قديمي آن ديدم. با سنگ هاي سياه حرّه، نماسازي شده بود. دهانه چاه 5/3 متر قطر داشت و 11 متر عمق آن بود. بناي چاه و نخلستان موقوفي اطراف، در تصرف «آقا ظاهر» و اولادِ اولاد اوست كه به صورت اجاره در اختيار افراد ديگر قرار داده اند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اخبار مدينة الرّسول، ص46
2 . المغانم المطابه في معالم طابه، ص46
3 . «با ذراع آن را انداره گرفتم. از كرانه اش (لبه اش) تا سطح آب شش ذراع بود.»
از بناي مسجدي كه سمهودي از آن گفتگو كرده، آثاري بجاي نمانده است; ولي بناي ساده و جديدي را در مجاورت چاه مشاهده كردم كه طبق گفته ناظر چاه، مسجدي است كه در مكان مسجد قديم بنا نهاده شده است.
نخل هاي باغستاني كه در فاصله بين جادّه و چاه قرار دارد، پوسيده و بي بارند و به نظر مي رسد كه اين فاصله در زماني نه زياد دور، مسطّح شودو حالت باغستاني خود را از دست بدهد. پس از تهيّه نقشه و فيلم و اسلايدهاي متعدّد، چاه را در سكوت هميشگي و غربت تاريخ رها كردم. نكـ : پيكره هاي 1 ـ 1 ; 2 ـ 1
؟؟؟ نقشه 1ـ اول;
فصل دوّم چاه حاء
الف: «بئرحا» در لغت
در زبان عربي، چاه را بئر گويند و ظاهر كلمه تركيبيِ «بئرحا» بايد به معناي چاهي باشد كه نامش حاء است; ولي واژه شناسان عرب، به تفاوت گويش و نگارش، معاني مختلفي از آن اراده كرده اند:
ياقوت حموي به رأي ابوالقاسم بن عمر استناد كرده كه او اين نام را به صورت «بِئرحاء» استفاده كرده: يعني چاهي كه نامش حاء است; ولي ابن اثير در «النّهايه» گفته است كه اكثريّت اين نام را به صورتِ بيرحاء، بَيْرَحاء يا بَيْرُحا به مدّ و قصر بكار برده اند و مدّعي شده اند كه اين كلمه، مفرد است و از دو جزء تركيب نيافته كه به اضافه خوانده شود.
ابن حجر عسقلاني، عقيده ابوبكر الباجي را پسنديده است كه:
بئرحاء: «أفصحها بفتح الباء و سكون الياء و فتح الرّاء مقصور».
زمخشري، «بيرحاء» را «علي الاضافه» دانسته و مي گويد:
«حاء من أسماء القبائل و قيل اسم رجل». ابوعبدالله صوري نوشته است:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . معجمالبلدان، ج1، ص524
2 . فتح الباري بشرح صحيح البخاري، ج3، ص326، كتاب الزّكاه، حديث 1461
«إنّما هو بفتح الباء و الراء في كلّ حال يعني أنّه كلمة واحده».
مسلم در «صحيح»، از طريق حماد بن سلمة آن را «بَريحا» خوانده است و ابوداود، به واژه «اريحا» نظر داده است.
البكري از واژه اريحا متعجّب است و تلفظ بيرَحا را رد مي كند و معتقد است كه صحيح آن نزد ما، همان بِئر حاء است. عيني به صراحت مي نويسد:
«بئر حاء; بستان و كانت بساتين المدينة تدعي بالآبار التي فيها، أي البستان التي فيه بئر حاء أضيف البئر إلي حا».
بنابر اين مسلّم است كه «حا» يا نام چاهي در باغستان حاء بوده و يا باغستان حاء چاهي داشته كه به نام باغستانش، حاء خوانده مي شده است; چنانچه ابن حجر عسقلاني نيز جزم دارد كه:
«إنّها بئر من آبار المدينة»
ب: چاه حاء در حديث و تفسير
امام بخاري به نقل از اسحاق بن عبدالله بن ابي طلحة مي گويد:
«إنّ سمع أنس بن مالك يقول: كان أبوطلحة أكثر الأنصار بالمدينة مالا من نخل و كان أحبّ أموالِه إليه بَيْرُحاءَ و كانت مستقبلة المسجد و كان رسول الله يدخلها و يشرب من ماء فيها طيَّب. قال أنسٌ: فلما أُنزلت هذهِ الآية: } لَنْ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فيروزآبادي، المغانم المطابه في معالم طابه، ص36
2 . معجم ما استعجم، جزء الثاني، ص413
3 . «چاه حاء، باغي بوده است. باغ هاي مدينه با نام چاه هايش معروف بوده; يعني باغي كه داراي چاه حاء است. چاه به حاء اضافه شده است.» عمدة القاري، جزء 9، ص29
4 . همان مأخذ، ص326
5 . صحيح، كتاب الزكاة، باب 44، الزكاة علي الأقارب، حديث 1461
تَنالُوا البِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّون{ ، قال أبوطلحة إلي رسول الله فقال: يا رسول الله! ان الله تبارك و تعالي يقول: } لَنْ تَنالُوا البِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّون{ و إنّ أحبَّ أموالي إليّ بَئْرُ حاءَ و أنّها صدقةٌ لله أرجو بِرَّها و ذخراً عندالله، فضعها يا رسول الله حيث أراَكَ اللهُ قال: فقال رسول الله بخ ذلك مالٌ رابح، ذلك مالٌ رابح و قد سمعت ما حلت و إنّي أري أن تجعلها في الأقربين. فقال أبوطلحة: افعل يا رسول الله! فقسَمَها أبوطلحة في أقاربه و بني عمّه».
امام بخاري اين حديث را در نقاط مختلف ثبت كرده است.
در اين حديث مسلّم است كه چاه حاء از اموال صحابي پيامبر: «زيد بن سهل بن الأسود بن حرام» ـ مشهور به ابوطلحه ـ بوده است; كه در قسمت شمالي مسجد پيامبر قرار داشته و پس از انتشار خبر نزول آيه 92 از سوره آل عمران، آن را به خويشان خود بخشيد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آل عمران: 92
2 . «شنيده شده كه انس بن مالك مي گويد: ابوطلحه متموّل ترين فرد انصار مدينه از نظر داشتن خرما بوده است و مورد علاقه ترين (محبوب ترين) اموالش چاه حاء بود و اين چاه روبه روي مسجد بوده و رسول گرامي (صلي الله عليه وآله) وارد آنجا مي شد و از آب گوارايش مي نوشيد انس مي گويد: هنگامي كه اين آيه نازل شد «شما هرگز به مقام نيكوكاران و خاصان خدا نخواهيد رسيد مگر آن كه از آنچه دوست مي داريد و بسيار محبوب است، در راه خدا انفاق كنيد.» ابو طلحه به پيامبر (صلي الله عليه وآله) عرض كرد: يا رسول الله، خداوند تبارك و تعالي مي فرمايد: «شما هرگز به مقام نيكوكاران و خاصان خدا نخواهيد رسيد، مگر آن كه از آنچه دوست مي دارد و بسيار محبوب است، در راه خدا انفاق كنيد» و به درستي كه محبوب ترين دارايي ام چاه حاء است. اين چاه را به عنوان صدقه در راه خدا مي بخشم اميدوارم مورد قبول حق واقع شود، يا رسول الله آن را در راهي كه خداوند صلاح مي داند به مصرف برسان. پيامبر فرمودند: آفرين، اين مال سوددهي است، شنيده ام كه امر خدا بر آن واجب شد، صلاح در آن مي بينم آن را ميان نزديكان خود قسمت كني، ابوطلحه عرض كرد: يا رسول الله اين كار را انجام دهيد، پس ابوطلحه اين چاه را در ميان نزديكان و فرزندان عمويش قسمت كرد.»
3 . صحيح، كتاب الوكاله، باب15: «اذا قام الرجل لوكيله». و كتاب الوصايا، باب 10: «إذا وقف أو اوصي لأقاربه». و كتاب الأشربة، باب 13، «استعذاب الماء». همچنين نكـ : صحيح مسلم، كتاب الزكاة، ج1، ص274 و نيز: شرح نووي: ج4، ص474
قرطبي ذيل آيه } لَنْ تَنالُوا...{ به حديث مذكور از«الموطأ» استناد كرده كه: «وكانت
أحبّ أمواله إليه بئر حاء و كانت مستقبلة المسجد و كان رسول الله (صلي الله عليه وآله) يدخلها و يشرب من ماء فيها طيّب».و قرطبي مي گويد كه چون پيامبر به طلحة گفت: «اجعلها في قرابتك حسان ابن ثابت و أبيّ بن كعب» او نيز چنين كرد.
شيخ طبرسي ذيل آيه يادشده به بخشش ابوطلحه اشاره كرده است; ولي فخرالدّين رازي از حديث مذكور چنين ياد مي كند كه ابوطلحة گفت:
«يا رسول الله! لي حائط بالمدينة و هو أحب أموالي إلي أفاتصدّق به؟ فقال عليه السّلام: بخ بخ ذاك مال رابح.»
آنچه مسلّم است، غالب منابع نخستين حديث و سيره، انفاق ابوطلحه را چاه حاء دانسته اند و ابن اسحاق و ابن هشام از محمّد بن ابراهيم ذيل «رسول الله يعوض من ضرب صفوان ايّاه» روايت كرده كه:
«إنّ رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ أعطاه عوضاً منها بئرَ حَاءَ و هي قصر بني حُدَيْلَة اليوم بالمدينة و كانت مالا لأبي طلحة بن سهل تصدَّق بها علي آل رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ]وسلّم ـ فأعطاها رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ حَسَّان في ضربته».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 دوست داشتني ترين اموالش چاه حاء بوده كه روبروي مسجد قرار داشت، رسول اكرم وارد آنجا مي شد و از آب گوارايش مي نوشيد. الجامع لأحكام القرآن، ج4، ص132
2 . مجمع البيان في تفسير القرآن، جزء3، ص140، چاپ دارالفكر 1957 م.
3 . «يا رسول الله، ديواري در مدينه دارم و آن مورد علاقه ترين اموال من است. آيا مي توانم آن را به عنوان صدقه بدهم؟ پيامبر فرمودند: خوشا به حالت (آفرين، آفرين)، آن مالِ سودآوري است. التفسير الكبير، جزء 8، مجلّد 4، ص 146
4 . «رسول الله (صلي الله عليه وآله) به جاي آن، چاه حاء را به وي داد كه امروزه كاخ بني حديله در مدينه شده است. اين چاه پيشتر متعلق به ابوطلحة بن سهل بوده كه به خاندان رسول الله (صلي الله عليه وآله) بخشيده بود. پس از آن، پيامبر آن را به حسان بخشيد.» السّيرة النّبويه، جزء3، ص352
ابن حجر عسقلاني آن را به عنوان شأن نزول آيه } لَنْ تَنالُوا البِرَّ...{ آورده و نيز به اسناد ديگري در آثار احمد بن حنبل، مسلم و سنائي از طريق حماد بن سلمه به نقل از ثابت تصريح مي كند:
«ابن خزيمة طحاوي به نقل از ابن مرزوق و ابونعيم و همچنين بيهقي به روايت از ابوحاتم رازي، متّفق القول اند كه:
«لما نزلت لن تنالوا البرّ... جاء أبوطلحة فقال: يا رسول الله...» و عقيده دارد كه ابوطلحه بعد از مشورت با پيامبر، چاه حاء را به حسان بن ثابت و ابي بن كعب صدقه داد.
ابن حجر عسقلاني و عيني در تفسيرهايشان بر صحيح امام بخاري و نيز: نووي در شرح صحيح امام مسلم، اتّفاق نظر دارند كه موقعيّت چاه مذكور مقابل مسجد نبي بوده است و بعدها معاوية بن ابي سفيان پس از خريداري سهم حسان بن ثابت، در آنجا قصري بنا نهاد كه به قصر بني حديلة شهرت يافت.
از حديث انس كه گفته بود: «و باع حسان حصَّتهُ منه مِعاويه» معلوم مي گردد كه ابوطلحه باغ خود را وقف ننموده; بلكه آن را به خويشان نزديكش بخشيده است.
پ: چاه حاء، قصر بني حديله
فيروزآبادي قصر بني حُدَيْلة را كه در قسمتي از باغستان چاه حاء بنا گرديد، از عطاياي پيامبر به حسان و شيرين ـ خواهر ماريه قبطي و همسر حسان ـ مي داند.
ابي بن كعب و «حسان بن ثابت بن حرام بن منذر بن حرام» چنانچه گفتيم از اقرباء ابوطلحه بن سهل بن الأسود بن حرام بودند، كه به اعتبار طائفه شان نجاري يا از «بنونجّار»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فتح الباري بشرح صحيح، ج8، ص223
2 . كتاب الوصايا، باب 10، «إذا وقف أو أوصي لأقاربه»، ج5، ص379
3 . عيني، عمدة القاري، بشرح صحيح البخاري، مجلّد7، جزء14، ص50، ص53
4 . حسان سهم خود را به معاويه فروخت.
5 . المغانم المطابة في معالم طابه، ص31
به شمار مي آمدند.
ابن شبّه و ابن زباله و سمهودي، قصر بني حديله را داراي دو در دانسته كه چاه حاء در وسط آن قرار داشته است.
با توجه به جمله «و كانت مستقبلة المسجد» در حديث: انس، مسلّم مي شود كه مسجد در قسمتِ قبلي چاه حاء قرار داشته است. سمهودي از «ابوبكر بن حزم» سندي آورده است كه معلوم مي سازد: حسان سهم خود را به يكصد هزار درهم فروخته است.
البكري از اين قصر در نيمه سده پنجم خبر داده كه:
«بئر حاء و هي قصر بني حُدَيْلَةَ اليوم» ; ولي وصفي از آن به ميان نياورده است.
قديمي ترين وصف اين چاه را در گفتاري از ابن نجّار در نيمه سده 7هـ .ق. در «اخبار مدينة الرّسول»مي خوانيم كه چاه حاء در وسط باغچه كوچكي قرار گرفته كه با خرماستان سرسبزي احاطه شده است. عمق چاه، 20 ذراع و قطر آن 3 ذراع است و به گفته مطري در شمال حصار مدينه ـ كه در آن زمان به نوريّه شهرت داشته ـ واقع شده بود.
فيروز آبادي در اوائل قرن 9 هجري ما را از بناي مسجدي كنار چاه آگاه كرده و گفته است كه در زمان او باغستان حاء، وقف فقرا و مساكين شده بود.
سمهودي در سده نهم هجرت، چاه را از نزديك ديده، ولي وصفي خاص از موقعيّت آن بيان نداشته است.
علي بن موسي در شرح بافت مدينه در خلال سال هاي 1200/1300هـ .ق. تنها به بيان اين كه چاه حاء در جهت باب مجيدي و قسمت شمالي مسجد نبي قرار دارد، اكتفا كرده و آن را از چاه هاي «اثري» خوانده است.
تا سال 1350هـ .ق. كنار چاه حاء، آثار باغستان قديمي وجود داشته است. ولي در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابن سعد، الطّبقات الكبري، جزء ثالث، قسم الثاني، ص59 و 64. نيز: ابن حجر عسقلاني، تقريب التهذيب، ج1، ص275، ص161، ص48
2 . وفاء الوفا باخبار دارالمصطفي، ج3، ص963
3 . معجم ما استعجم، ص413 و ص431
4 . اخبار مدينة الرّسول، ص38