بخش 16

فصل سوم; چاه رومه الف: رومه، مُزَنی پ: موقعیّت جغرافیایی چاه رومه فصل چهارم; چاه بُضاعه ب: موقعیّت جغرافیایی چاه بضاعه فصل پنجم; چاه سقیا فصل ششم; چاه اریس، خاتم الف: انگشتر پیامبر ب: انگشتر پیامبر پس از رحلت پ: اریس، چاه خاتم


375


طول سال هاي اخير، خاصه پس از توسعه حدّ شامي مسجد نبي، در زمان «سعودي ها» چهره اطراف مسجد كاملا دگرگون شد. حقير مشاهده كردم كه در اطراف مسجد، آنقدر خانه و هتل و بازار و دكان، به طور متراكم، احداث شده است كه ديگر زمين رها و بلااستفاده در آن محدوده نمي توان يافت; لذا از بئر حاء تنها خود چاه به صورت مخروبه در ميان ساختمان هاي اطراف باقي مانده است. تا حدودي به خاطر شور كسب و تجارت در اهل مدينه حتّي از مجاورنشينان چاه نتوانستيم اطّلاعي در باره آن به دست آوريم و به نظر مي رسد كه رو به فراموشي گزارده است.

اين چاه ـ كه هم اكنون (1396هـ .ق.) در برابرش قرار دارم! ـ بيش از 85 متر از ديوار شمالي مسجد نبي فاصله ندارد و در ركن غربي تقاطع دو مسير بازارچه اي واقع شده كه از طرف جنوبي آن ميدان باب مجيدي و در غرب آن «شارع ساحه» و در شرق و شمال آن خيابان السنبليّه واقع شده است. در جنوب بئر حاء، ساختمان هيئة الأمر بالمعروف و در شمال غربي آن هتل قصر المدينه قرار دارد. بناي مخروبه چاه حاء كه سمت شمال آن دري مسدود داشت، جزء موقوفات آل كردي است كه مدّت ها شيخ ابراهيم كردي متولّي آن بوده است.

پس از تهيه نقشه و اسلايد از اتاقك مذكور، به زحمت و رنج توانستم از روزنه اي، به داخل آن نظري بيندازم. چاه، عميق بود و آثار بناي قديمي در دهانه آن يافت مي شد. از توصيف آن به شيوه قدما معذورم داريد كه امروزه اسلايد رنگي آن، ما را از هر توصيفي بي نياز مي دارد. نكـ : پيكره 1 ـ 2


376


موقعيت چاه حاء


377


فصل سوم; چاه رومه

الف: رومه، مُزَني

ياقوت حموي و ابن اثير گفته اند: رومه نام چاهي است در مدينه كه بين زمين هاي جرف و زغابه واقع شده است.

بوده; ولي بنا به پژوهش هاي قسطلاني، بشر بن بشير الاسلمي، ابوبكر حازمي و ابوعبدالله بن منذه، نام صاحب چاه را «رومه يهودي» و منسوب به قبيله «بنوغفّار» دانسته اند.

يعقوبي ضمن شرح موقعيّت وادي عقيق در مدينه مي نويسد:

«العقيق الكبير و العقيق في آبار منها بئر رومة و هي حفير بني مازن...» و همداني ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . معجمالبلدان، ج3، ص104 و النّهاية، ج2، ص279 و نيز: ياقوت حموي، «المشترك وضعاً و المفترق صقعاً»، ص226، ليپزيك، 1846 م.

2 . المغانم المطابة في معالم طابه، ص40

3 . الطّبقات الكبري، ج1، ص503

4 . ارشاد السّاري بشرح صحيح البخاري، ج4، ص192/193، چاپ دارالفكر، افست، 1304هـ .ق. نيز نكـ : بغوي به نقل از عبدلله بن عمر بن ابان و ابن شاهين، طبراني به روايت از ابن ابان.

5 . البلدان، ص313، ليدن، 1891 م.


378


(= ابن فقيه) گفته است:

در عقيق: «.. بها بئر رومة و يقال أرُومة».

سيره نويسان گفته اند:

پس از هجرت مسلمانان از مكّه به مدينه و سكونت آنان در ميان منازل و طوائف، كمبود آب آشاميدني، بيش از پيش ايجاد مشكل نمود و تنها چاه پر آب رومه مي توانست قسمتي از نياز مسلمانان را تأمين نمايد.

ابن قتيبه دينوري در اين خصوص و ذيل «اخبار عثمان بن عفّان» مي نويسد:

عثمان: «اشتري بئر رومة: و كانت ركية ليهوديّ يبيع ماءها للمسلمين فقال النبي (صلي الله عليه وآله) من يشتري رومة فيجعلها للمسلمين يضرب بدلوه في دلائهم و له بها مشرب في الجنة فأتي عثمان بها فأبي أن يبيعها كلها فاشتري نصفها باثني عشر ألف درهم فجعله للمسلمين. فقال عثمان إن شئت فلي يوم و لك يوم إن شئت جعلت علي نصيبي قربتين قال: بل لي يوم و لك يوم فكان إذا كان يوم عثمان استقي المسلمون ما يكفتهم يومين فلما رأي ذلك اليهودي قال لعثمان أ فسدت علي ركيتي فاشتر النصف الأخر فاشتراه بثمانية آلاف درهم».


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مختصر كتاب البلدان، ص25

2 . «چاه رومه را خريداري كرد، اين چاه متعلق به يك فرد يهودي بود كه آب آن را به مسلمانان مي فروخت، رسول الله (صلي الله عليه وآله) فرمود: چه كسي اين چاه را مي خرد تا در راه مسلمين قرار دهد، دلو خود را براي سيراب كردن آنان به چاه اندازد، در عوض آبخور گاهي در بهشت خواهد داشت. عثمان خواستار خريد آن شد، فرد يهودي از فروختن همه آن امتناع ورزيد، لذا عثمان نيمي از آن را به دوازده هزار درهم خريد و در راه مسلمين قرار داد. عثمان به مرد يهودي پيشنهاد كرد: اگر مايل باشي يك روز من از چاه آب مي كشم و يك روز تو، يا اين كه دومشك را به ثمن من بيافزا. مرد يهودي پيشنهاد اول را پذيرفت، لذا عثمان هرگاه از آب چاه مي كشيد، ما يحتاج دو روز آب مسلمين را تأمين مي كرد. مرد يهودي چون اين را ديد به عثمان گفت: كار و كاسبي ام را خراب كردي، نيمه ديگر چاه را نيز خريداري كن، لذا عثمان آن را با هشت هزار درهم خريد.» المعارف، ص81، احياء التّراث العربي، 1970 م. نيز نكـ : قزويني، آثار البلاد، ص107


379


اين سند تاريخي را امام بخاري چنين آورده كه:

«قال النّبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ مَنْ يَشتري بئرَ رُومة فيكون دَلْوُهُ فيها كدلاء المسلمين. فاشتراها عثمان...». ولي از ابواسحاق به نقل از عبدالرحمن روايت شده است: «إنّ رسول الله قال: من حفر رومة فلهُ الجنّة».

ابن سعد در به نقل از محمدبن عبدالله بن عمروبن عثمان، به تفصيل از چاه رومه در ذيل «ذكر البئار التي شرب منها رسول الله (صلي الله عليه وآله) » ياد كرده كه عثمان آن را از مردي از «مزينه» به 400 دينار خريداري كرد.

بنابر اين چاه رومه يا مُزَني پس از خريداري مورد علاقه پيامبر بود و:

«فسقي رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ ماء باردا في الصيف و قال رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ هذا العذب الزلال».

اين اسناد تاريخي را در منابع مختلف حديث و تاريخ و رجال از قبيل آثار ترمذي، نسائي، ابن خزيمة، ابن بطال و... مي يابيم.

بلاذري از ثمامة بن حَزْنِ قُشيري نقل مي كند:

«أشرفَ عثمان من داره علينا فقال ائتوني بصاحبيكم الَّذين ألباكم عليّ؟ قال: فجيء بهما كأنّهما حماران، فقال: أنشدكما الله هل تعلمان أنَّ رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ قدم المدينة و ليس بها ماء مستعذب إلاّ بئر رومة؟ فقال: من يشتري بئر رومة فيجعل دلوه فيها مع دلاء المسلمين بخير له منها في الجنّة فاشتريتها من صلب مالي قالا اللّهم نعم...»


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «رسول الله (صلي الله عليه وآله) فرمودند: كسي كه چاه رومه را خريداري كند، همانند ساير مسلمانان حق استفاده از آب چاه را خواهد داشت. پس عثمان آن را خريداري كرد.» صحيح، كتاب المساقاة، باب1

2 . «رسول گرامي (صلي الله عليه وآله) فرموده است: كسي كه رومه را حفر كند، بهشت از آنِ اوست.» كتاب الوصايا، باب 33

3 . پيامبر (صلي الله عليه وآله) آب سردي در تابستان نوشيد فرمود: «اين گواراي زلال.» همان مأخذ، ص185/186

4 . «عثمان از بالاي منزلش ما را خطاب قرار داد و گفت: آن دو ياري كه شما بر ضدّ من بسيج كرديد بياوريد. گفت: آن دو را آوردند. عثمان خطاب به آن دو نفر گفت: شما را به خدا سوگند آيا مي دانيد هنگامي كه پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله) وارد مدينه شدند، اين شهر آب نوشيدني گوارايي نداشت، بجز آب چاه رومه و نيز فرموده بودند كسي كه چاه رومه را خريداري كند و خود و ديگر مسلمانان از آن بهره مند شوند، بهشت از آنِ او خواهد بود. از اين نظر آن را خريداري كردم. آن دو مرد گفتند: خدا گواه است، آري...»انساب الأشراف، جزء الخامس، ص5


380


ملاحظه مي كنيم كه عثمان بن عفّان در واپسين روزهاي حيات و خلافتش در برابر آشوبگران، به اين وعده پيامبر استناد كرده تا شايد از حدّت و شور مخالفت هاي لجام گسيخته بكاهد.

نسائي به نقل از زيد بن ابي انيسه و ترمذي از ابواسحاق، همين مضمون را با زياد و كاست هايي در لفظ آورده اند و ابن حجر عسقلاني به تفصيل آنها را مورد نقد و بررسي قرار داده است.

چاه رومه يا به شهرتي ديگر: المُزَني به دو اعتبار مورد توجّه خاص مسلمانان در سده هاي مختلف اسلامي شد; يكي به لحاظ اين كه از صدقات اوليّه اسلام محسوب مي شود و ديگري اين كه از جمله چاه هايي است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) از آب آن نوشيده و در كنارش بارها حضور يافته است.

نويسنده حقير بدين لحاظ در استناد به روايات مذكور، صرفاً به منابع تاريخي و جغرافيايي چاه رومه توجّه كرده، مبحث فضائل را به مؤلّفان ديگري مي سپارد.

پ: موقعيّت جغرافيايي چاه رومه

ابواسحاق حربي در اواسط قرن سوم هجري، ذيل وصف جغرافيايي العقيق كه به دو منطقه كوچك و بزرگ تقسيم مي شده، از چاه رومه ياد كرده، مي نويسد:


«وهما عقيقان واديان، أكبر وأصغر فالأصغر فيه بئر رومة التي اشتراها عثمان.»


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فتح الباري بشرح صحيح بخاري، ج5، ص407/408. نيز نكـ : قسطلاني، ارشاد الساري بشرح صحيح البخاري، ج4، ص192

2 . الغدير، ج9، ص340، متن عربي. و: ج18، ص225، ترجمه فارسي

3 . المناسك و اماكن طرق الحج، ص421


381


از نظرگاه ابوعلي هجري كه در ميان سال هاي حيات ابواسحاق بسر مي برده، منطقه مزبور همان الْعَرَضه است كه در شمال غربي مدينه بوده و چاه رومه در نزديكي آن جاي داشته است.

ابن بطوطه در سفرنامه خود به قلعه «العزاب» اشاره مي كند كه عُمر خليفه ثاني آن را براي عَزَب هاي مدينه بنا نهاد. اين سفرنامه نويس، چاه رومه را در جهت غربي روبروي قلعه مذكور خوانده است.

اين نشاني ها با آنچه ابن نجّار و مراغي و مطري مشاهده كرده اند، مطابقت دارد. محقّقان، در اين كه در تاريخ و جغرافياي مدينه، رومه يكي از هفت چاه پيامبر بشمار مي آمده، ترديدي به خود راه نداده اند:

اذا رمت آبار النبيّ بطيبة فعدتها سبع مقالا بلاوهن

اريس و غرس رومة و بضاعة كذا بصة قل بئر حاء مع العهن

با توجّه به اين كه «مطري» از آثار مخروبه اطراف چاه يادها كرده، زين الدّين مراغي گفته است كه بناي چاه را تعمير و درون آن را پاكسازي و ساختمان هاي اطراف آن را مرمّت نموده است.

قاضي مكّه ـ شهاب الدّين ابن محب طبري ـ در سال 750هـ .ق. بار ديگر چاه را حفر و تجديد نمود و سمهودي گفته اين قاضي را چنين ثبت كرده است كه:

«ان شاءالله ما نيز مشمول حديث پيامبر قرار گيريم كه: من حفر بئر رومة فله الجنه»

فيروزآبادي ضمن اشاره به اقدامات شهاب الدّين طبري در بناي قلعه اي كه به زعم او آثار ديري يهودي است، موقعيّت جغرافيايي آن را در سمت قِبلي جرُف دانسته كه:

«في أطراف هذه البئر آبار أخري كثيرة و مزارع...»


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تحديد المواضع، ص339

2 . سفرنامه ابن بطوطه، ص115

3 . زين مراغي، مختصر وفاء الوفا، سمهودي، ص465

4 . المغانم المطابة في معالم طابه، ص42


382


در زمان او (در خلال سال هاي 729/817هـ .ق.) بناي چاه 18 ذرع طول داشته و مورد توجّه خاصّ مردم بوده است.

رومه در دوران عثماني به چاه عثمان شهرت يافت و از نوشته هاي علي بن موسي چنين پيداست كه بناي آن معمور و مورد نظر آل عثمان بوده است و از نظر جغرافيايي در شمال جُرُف كه در آن ايّام «وادي ابراهيم» ناميده مي شده، قرار داشته است.

رفعت پاشا قطر چاه را 4 متر و عمق آن را 12 متر اندازه گيري كرده است و مي گويد كه در مجاورش حوضي بزرگ و استراحتگاهي در ميان مزارع بنا شده بود; تا زائران پس از ديدار اثري از آثار تاريخ حيات پيامبر (صلي الله عليه وآله) ، ساعاتي آسوده گيرند.

در زمان ما (1398هـ .ق.) بناي چاه رومه از جمله موقوفات مسجد نبي است و اداره اوقاف مدينه بر حفظ و نگهداري آن نظارت مي كند و «وزارة الزراعة و المياه السّعوديّه»، مزرعه نمونه اي در كنار آن احداث كرده است.

در قسمت جنوبي چاه، آثار بناي قديمي به چشم مي خورد كه در پژوهش هاي اكتشافي، مجسّمه و آثاري از مقابر دوران جاهليّت به دست آمد كه مؤيّد نظرگاه سمهودي است كه گفته بود:

«عندها بناء عال بالحجارة و الجص و قد تهدم». و مطري از آن با عبارت: «ان كان ديراً لليهود» ياد كرده است.

براي ديدار چاه رومه، از مسير جادّه دانشگاه اسلامي مدينه گذشتيم و به سمت شمال شرق وادي عقيق، بوستاني نمايان شد كه چاه در ميان آن جاي داشت. در مسجدي كه در جنوب چاه ساخته شده بود، لحظاتي به تأمّل گذرانيدم و پس از تهيّه عكس و اسلايد و نقشه، آنجا را ترك كردم. پيكره هاي 1 ـ 3 ; 2 ـ 3

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وصف المدينة المنوّره، ص16، 29، 33

2 . مرآة الحرمين، ج1، ص425


383


موقعيت چاه رومه


384


فصل چهارم; چاه بُضاعه

الف: بضاعه

ابن فقيه در مختصرالبلدان، موقعيّت جغرافيايي چاه بُضاعه را در عقيق دانسته و اين كه مانند غرس:

«بالمدينة و كانوا يستشفون بمائها» به موقعيّت تاريخي ـ ديني آن اشارتي قابل توجّه دارد. موقعيّت مذكور مستند به اسنادي است كه بعض حديث نگاران از زندگي پيامبر آورده اند:

* 1. در سنن النسائي از ابن ابي سعيد الْخُدْري به نقل از پدرش آمده است:

«قال: مررت بالنّبيّ ـ صلّي الله عليه[وآله] وسلّم ـ وهو يتوضأ من بئر بُضَاعة فقلت: أتتوضأ منها و هي يطرح فيها ما يكره من النتن؟ فقال: الماء

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در كتاب معجم البلدان، ج1، ص442

2 . در النّهايه، ج1، ص134

3 . در مجمع البحرين، چاپ سنگي، ص345

دانسته اند و همگان بر اين كه نام چاهي مشهور در مدينه است، اتّفاق نظر دارند.

4 . قزويني، آثار البلاد، ص107. و نيز: زمخشري، الجبال و الأمكنة والمياه، ص11، چاپ نجف، 1357ق.


385


لا ينجّسُه شيء».

سيوطي در شرح اين حديث صريحاً مي نگارد:

«بئر بضاعه بضمّ الموحّدة و اعجام الصاد و في الأشهر قيل هو اسم لصاحب البئر و قيل لموضعها».

بر اين اساس، چاه بضاعه يكي از چاه هاي مدينه در زمان پيامبر بوده كه با آب آن وضو گرفته و چون در عدم نظافت آن چاه به پيامبر اعتراض كردند، با جمله «المآء لا يُنجّسُه شيء» اصل معروفي را در مباحث فقهي مسلمانان تأسيس كرد.

* 2. ابن ماجه به نقل از ابي امامة الباهلي كلام پيامبر را چنين آورده كه:

«قال رسول الله: إنّ الماء لا ينجّسه شيء إلاّ ما غلب علي ريحه و طعمه و لونه».

اين حديث اگر چه به لحاظ ضعيف بودن «رشدين» (يكي از سلسله راويان) مورد نقد قرار گرفته است; ولي به استناد نسائي و ابوداود و ترمذي از قول ابوسعيد الخدري بدون استثنا، بناي محكمي در منابع نخستين اسلامي دارد.

ابن تركماني متوفّاي 745هـ .ق. به گفته ابوداود استناد كرده كه چاه بضاعه را در مدينه ديده است كه آب آن متغيّراللّون نبود. از اين رو معلوم مي گردد: جاري بودن آب چاه بضاعه علي رغم كثافاتي كه مردم در آن مي ريختند، از نظر پيامبر موجب پاكي آن بوده است.

* 3. ابن سعد از چاه بضاعه در ذيل فصل «ذكر البئار التي شرب منها رسول الله (صلي الله عليه وآله) »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «گفت: از رسول الله (صلي الله عليه وآله) گذر كردم، ديدم از چاه بضاعه وضو مي گيرد. عرض كردم: آيا از آب اين چاه وضو مي گيريد در حالي كه چيزهاي بدبو و متعفن در آن ريخته مي شود؟! فرمودند: هيچ چيز آن را نجس نمي كند.» سنن النّسائي، جزء1، ص174، كتاب المياه، چاپ العلميّة، بيروت.

2 . «چاه بضاعه، با ضم باء و اعجام ضاد، در صحيح ترين روايت آمده است. اين چاه از نام صاحب چاه اقتباس شده و به روايتي ديگر، نام محل آن است.

3 . «پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله) فرمودند: هيچ چيز آن را نجس نمي كند، مگر اين كه بر بو و طعم و رنگ آن غلبه كند.» سنن، جزء اوّل، ص174، كتاب الطّهاره و سننها، حديث 521، چاپ دارالفكر.

4 . بيهقي، سنن الكبري، ج1، ص4، چاپ دارالفكر


386


ياد كرده و گزارشي از ابوسعيد و ابوحميد و ابوسهل بن سعد ثبت كرده است كه:

«أتي رسول الله (صلي الله عليه وآله) بئر بضاعة فتوضّأ في الدلو و ردَّه في البئر و مجَّ في الدلو مرّة أخري و بضق فيها و شرب من مائها».

اين سند نه تنها به وضوي پيامبر با آب چاه بضاعه اشاره دارد; كه حتّي نشان مي دهد پيامبر از آن نوشيده و به آن اظهار علاقه نموده است. شايد بدين لحاظ بوده كه ابن سعد در سند مذكور اضافه مي نمايد:

«و كان اذا مرض المريض في عهده يقول اغسلوه من ماء بُضاعة.»

آنگاه به گفته ابوحميد ساعدي كه چاه بضاعه در ميان منازل آنها جاي داشته، چنين استناد كرده است كه:

«قال سمعت أبا حميد الساعدي يقول: رأيت رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ]وسلّم ـ يقول واقفاً مراراً علي بئر بضاعة و خَيْلُه تُسقي منها و شرب منها و توضأ و دعا فيها بالبركة».

به سياق اين اسناد، مدارك متعدّد ديگري در كتاب هاي حديث و تاريخ از جعفر بن محمد و محمّد بن ابي يحيي الأسلمي از مادرش امّ يحيي مورد استناد ابن زباله و ابن نجّار قرار گرفته است كه همگي از چاه بضاعه و علي رغم آب آن كه مطلوب اعراب نبوده، يادها كرده اند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «رسول الله (صلي الله عليه وآله) به چاه بضاعه آمدند و از آبي كه در دلو بود وضو گرفتند و بقيه آب دلو را به چاه رختند و بار ديگر آب دهانش را در دلو خالي كردند و آبش نوشيدند.» الطّبقات الكبري، جزء اول، قسم الثّاني، چاپ 1322هـ .ق. ، ص185

2 . «در ايام حياتش اگر شخصي بيمار مي شد، مي فرمود: او را با آب بضاعه شستشو دهيد...»

3 . «ابوحميد الساعدي را شنيدم مي گويد: رسول الله (صلي الله عليه وآله) را بارها ديدم كه در كنار چاه بضاعه ايستاده و اسب هاي خود را از آب چاه سيراب مي كرد و خود آب مي نوشيد و وضو مي گرفت و دعا مي كرد اين چاه بركت دار شود.»

4 . ابن حجر عسقلاني، تهذيب التّهذيب، ج9، ص532


387


ب: موقعيّت جغرافيايي چاه بضاعه

ابن نجّار در نيمه سده هفتم هجري، چاه بضاعه را از نزديك مشاهده كرده، مي نويسد كه ميان باغچه اي بزرگ قرار داشت. آبش گوارا، بي بو و پاك و رنگ آن سفيد و صاف بود. عمق چاه را 11 ذراع و يك وجب اندازه گرفته و عرض آن را 6 ذراع دانسته است. اين توصيفات با گفته هاي فيروزآبادي (729/817هـ .ق.) چندان تفاوتي ندارد. وي بضاعه را در ميان بافت قديمي خانه هاي بنوساعده، در شمال حصار مدينه و شمال غربي چاه حاء دانسته است و تصريح مي كند:

«و هي بئر مليحة طيبة الماء» و چون آبش جاري بود، رنگشش نيز ثابت بود.

البكري در در نيمه سده پنجم هجري صريحاً از موقعيّت اين چاه در «دار لبني ساعدة معروفه» ياد كرده كه آن در ميان «اطم بني ساعده» جاي داشته است.

فيروزآبادي ضمن ديدارش از مدينه، شخصاً چاه را اندازه گيري كرده، آن را با ذرع دست، 11 ذراع دانسته و موقعيّت آن را در ميان اهل مدينه مشهور خوانده است.

سيّاحاني كه در سده هاي گذشته از مدينه بازديد كرده اند، چاه بضاعه را از اهمّ آثار بجامانده از حضور پيامبر دانسته اند:

ابن جبير در ميانه سال هاي 578/581هـ .ق. بناي چاه بضاعه را ديده است و آن را در نزديكي هاي قبّه حجرالزّيت دانسته كه:

«و لجهة الجوف منه بئر بضاعة.»

ابن بطوطه در سفرنامهاش بسان ابن جبير تنها به بيان اين كه چاه بضاعه در شمال گنبد حجرالزّيت قرار دارد، بسنده كرده است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اخبار مدينة الرّسول، ص44

2 . المغانم المطابة في معالم طابه، ص31

3 . معجم ما استعجم، جزء الأوّل، ص255

4 . الرحله، ص176، چاپ بيروت، 1964 م.

5 . سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه فارسي، محمّد علي موحّد، ص114، چاپ 1337 ش. بنگاه ترجمه و نشر كتاب.


388


تا سال 1355هـ .ق. چاه بضاعه در باغِ بضاعه ـ كه «حظيره» شهرت داشت ـ واقع شده بود; ولي از آن ايّام به بعد، گذر زمان، موقعيّت باغ را تغيير داد:

باغ بضاعه در شمال غربي چاه حاء قرار دارد كه در مشرق آن، باغ فيروزيّه ـ از موقوفات آل حماد ـ و در جنب آن، باغ محمّد عبداالجواد و در مغرب آن، باغ سيّد حسين جمل اللّيل واقع شده بود. متأسّفانه بعدها به علّت كثرت جمعيّت مدينه، باغ هاي موقوفه مذكور قطعه قطعه و ساختمان هاي نوساز، جايگزين باغچه هاي باب شامي مدينه گرديد.

در اين اواخر «شريف زيد» يكي از شهروندان مدينه، ميان باغ بضاعه عمارتي بنا نهاد كه چاه بضاعه، هم ديوارِ آن شد. سپس آن را وقف نمود.

قطر چاه بضاعه حدود 5 ذراع و عمق آن 10 متر است. در اطراف آن سكّوي بسيار مستحكمي با سنگ هاي حجّاري شده وجود دارد كه به خوبي نشان مي دهد: بناي قسمت هاي تحتاني چاه، از قدمت زيادي برخوردار و قسمت فوقاني، جديدالأحداث است.

متأسّفانه در سال هاي اخير ساختمان هاي جديدالأحداث پيرامون چاه بضاعه، موقعيّت بناي چاه را به فراموشي سپرده است و آن را به سبب بي توجّهي، دستخوش خرابي نموده است و آثارش رو به نابودي است.

محلّه چاه بضاعه حدود 500 متر از مسجد نبي فاصله دارد و در غرب خيابان «سحيمي» بين عمارت «شيخ عبدالعزيز بن صالح» رئيس محكمه شرعيّه و خانه هاي ورثه «شيخ بدرالدّين» مدير سابق گمرك مدينه قرار دارد.

حقير، پس از جستجو نقشه اي از موقعيّت اين چاه تهيّه نمودم و از محوّطه بايري كه حكايت از باغچه هاي قديمي مي نمود ـ كه به گفته علي بن موسي در نزديكي باب شامي بوده و به «حديقة بضاعة» شهرت داشته است ـ عكس و اسلايدي گرفتم; تا اهميّت نشاني آن، در جريده تاريخ ثبت گردد. نكـ : پيكره 1 ـ 4

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وصف المدينة المنوّره، ص16


389


موقعيت چاه بضاعه


390


فصل پنجم; چاه سقيا

پيشتر در باره مسجد سقيا و موقعيّت جغرافيايي آن در ارتباط با مسير بدر سخن ها گفتم. چاه سقيا در نزديكي مكاني كه بعدها مسجد سقيا ناميده شد و از اراضي سعد بن ابيوقّاص بود، قرار داشته است.

ابن سعد از سقيا در ذيل «ذكر البئار الّتي شرب منها رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ]وسلّم ـ» ياد كرده و از هشام بن عروه حديثي را از عايشه ثبت نموده كه:

«قالت كان رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ يُسْتَعْذَبُ له مِن بيوت السقيا.»

بيوت سقيا در حرّه سقيا همان مكاني است كه در مسير بدر، پيامبر توقّفي كرد و از آب آن وضو گرفت و براي اهل مدينه دعا نمود.

اين فراز با حديث عاصم بن عبدلله الحكمي كه مورد استناد ابن سعد قرار گرفته، مطابقت دارد كه:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فصل پنجم كتاب حاضر، كتاب اوّل.

2 . «آن زن عرض كرد: براي رسول گرامي (صلي الله عليه وآله) آب گوارا از بيوت (خانه هاي) السقيا آورده مي شود.» الطّبقات الكبري، جزء الأوّل، قسم الثّاني، چاپ 1322 ق. ص186

3 . نكـ : مسجد سقيا.


391


«شرب رسول الله حين خرج إلي بدر من بئر السقيا فكان يشرب منها».

موقعيّت چاه با توجّه به گفته ابورافع از سلمه كه: «فلمّا صار رسول الله إلي منزله كان أنس بن مالك و هند و أسماء ابناء حارثة يحملون قدور الماء إلي بيوت نسائه من بئر السقيا» مسلّم مي دارد كه چاه سقيا در نزديكي مركز بافت شهر مدينه جاي داشته است; خاصه آن كه واقدي و ابن سعد در همان كتاب و به دنبال همان حديث، ياد مي كنند كه:

«...ثمّ كان خادمه رباح عبداً أسود يستقي مرّة من بئر غرس و مرّة من بيوت السقيا بأمره».

متأسفانه فيروزآبادي ترديدهايي در موقعيّت جغرافيائي چاه سقيا پيدا كرده و سمهودي كلام او را مورد نقد عالمانه قرار داده و نهايتاً اين گفته فيروزآبادي را كه: «امّا البئر التي علي باب المدينة بينها و بين ثنية الوداع علي يسار السالك إلي ذي الحليفة و يظنها أهل المدينة أنّها هي السقيا المذكور في الحديث فالظاهر أنّه وهم» نادرست دانسته است.

«إن النّبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ اتَّخذ خاتماً من ورق فصُّه حبشيٌ و نقش فيه محمد رسول الله» همچنين ابن شهاب به نقل از انس بن مالك روايت مي كند:

«كان لرسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ خاتماً فضة يختم به في يمينه فصُّه حبشيٌ يجعل فصّه ممّا يلي كفَّهُ».

نسائي ضمن استناد به چند حديث ديگر كه همگي به نقره اي بودن انگشتر و نگين آن صراحت دارند، به سندي ديگر دسترسي داشته كه معلوم مي دارد: علّت اين كه پيامبر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «رسول گرامي (صلي الله عليه وآله) هنگامي كه به طرف بدر حركت كردند، از چاه السقيا آب نوشيدند و هميشه از آب آن مي نوشيدند.» همان مأخذ.

2 . «هنگامي كه پيامبر به منزلش رفت، انس بن مالك و هند و اسماء، فرزندان حارثه ديگ هاي آب را كه از چاه سقيا پر كرده بودند، به خانه همسران پيامبر حمل مي كردند.»

3 . «...خدمتكارش رباح، كه بنده اي سياه بود، بنا به دستورش يك بار از چاه غرس آب بر مي داشت و يك بار از بيوت السقيا.»

4 . المغانم المطابة في معالم طابه، قسم المواضع، ص179، تحقيق: حمد الجاسر، 1969 م.، رياض.

5 . «اما چاهي كه در كنار دروازه مدينه و ميان آن و ثنية الوداع در سمت چپ ذي الحليفه قرار دارد، و مردم مدينه گمان مي كنند اين همان چاه السقياي ياد شده در حديث است، ليكن ظاهراً اين توهمي بيش نيست.»

6 . وفاء الوفا باخبار دارالمصطفي، ج3، ص971/975

به عقيده حقير و نظر به اعتمادي كه به گفته هاي ابن سعد در اين خصوص پيدا كرده ام، چاه سقيا نمي تواند واژه اي نامربوط با سقيايي باشد كه پيامبر در آنجا به دعاي اهل مدينه پرداخته و در كنار منازلشان توقّفي داشته است.

زين الدّين مراغي از چاه سقيا ياد مي كند كه در سال 778هـ .ق. توسّط عدّه اي از ايرانيان مسلمان تجديد بنا گرديد و در آنجا عمارتي بنا نهادند كه سال ها به بئرالأعجام زبانزد اهل مدينه گشت.

در اواسط سده نهم هجرت كه نورالدّين سمهودي آثار زيرين مسجد سقيا را يافت، بار ديگر چاه سقيا مورد توجّه اهل مدينه و مدينه شناسان قرار گرفت و بدرالدّين بن عليبة در 886هـ .ق. به بازسازي و مرمّت آن همّت گماشت.

موقعيّت فعلي اين چاه، همان طور كه در مستندات تاريخي ذكر شده، در آغاز مسير راه ذي الحليفه قرار دارد: 14 متر عمق و 6 متر قطر آن است. اين چاه در جنوب مسجد سقيا، يا جنوب غربي ايستگاه قديمي راه آهن مدينه ـ دمشق واقع شده و فاصله آن تا مسجد عنبريّه كه هم اكنون در ميانه ميدان مدخل شهر مدينه جاي گرفته، بيش از 120 متر نيست.

متأسفانه بعد از تعريض جادّه آسفالته مدينه ـ جدّه ـ مكّه كه از مجاورت جنوبي مسجد سقيا مي گذرد، چاه سقيا موقعيّت خود را از دست داد و شايد به گفته بعضي از سرشناسان مدينه، بار ديگر فرصتي دست دهد تا آن را بسان سده هاي گذشته احيا و حفظ و مرمّت نمايند.

موقعيت چاه سقيا

فصل ششم; چاه اريس، خاتم

الف: انگشتر پيامبر

آنچه مسلّم است، محمّد رسول الله (صلي الله عليه وآله) انگشتري در دست داشته است. منابع تحقيقي ايران و عرب كه از سيره پيامبر يادي نموده اند، پيدايي خاتم و نقش و نگار آن را دقيقاً ثبتِ جريده تاريخ كرده اند.

نسائي، ذيل «صفة خاتم النّبي» سندي را از زهري به نقل از انس بن مالك ثبت كرده است كه:

1 . سنن، جزء الثّامن، ص172، چاپ: المكتبة العلميّه، بيروت.

2 . «رسول الله (صلي الله عليه وآله) انگشتري از جنس نقره داشت كه در دست راست مباركش بود و با آن مهر مي زد. نگين آن از حبشه بود...»


395


انگشتري در انگشت خود نهاد، چه بوده است؟ وي از قتادة به نقل از انس روايت مي كند:

«أراد رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ يكتب إلي الروم فقالوا إنّهم لا يقرؤن كتاباً إلاّ مختوماً فاتخذ خاتماً من فضة كأنَّي إلي بياضه في يده و نَقش فيه محمدٌ رسول الله».

نسائي بر اساس حديث عبدالله بن جعفر گفته است:

انگشتر در انگشت دست چپ پيامبر بوده است.

ابن ماجه اسناد مربوط به انگشتر پيامبر را در دست داشته و ذيل «باب نقش الخاتم» به آن اشاره مي كند:

ناقع به نقل از ابن عمر مي گويد:

«قال اتخذ رسول الله خاتماً من ورق ثمّ نقش فيه: محمّد رسول الله». و گفته است كه پيامبر ياران را از تقليد نقش انگشتر خود منع نمود; زيرا نقش آن، مهر خاص پيامبر براي مكاتبات خود بود.

ابن ماجه بر اساس سندي از عبدالله بن زبير از عايشه نقل مي كند:

نجاشي انگشتر طلايي را كه داراي نگيني حبشي بود، به پيامبر هديه داده است.

در اين خصوص، ابن سعد با تفصيل بيشتري از انگشتر طلايي پيامبر ياد كرده و به نقل از ابن عمر روايت مي كند:

«اتخذ رسول الله خاتماً من ذهب فكان يجعل فصّه في بطن كفّه إذا لبسه في

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «رسول الله (صلي الله عليه وآله) مي خواستند نامه اي به روميان بفرستند. عرض كردند: آن ها نامه بدون مهر را نمي خوانند. لذا پيامبر انكشتري نقره اختيار كردند كه نقش نگين آن جمله «محمد رسول الله» بود و از آن به عنوان مهر استفاده نمودند.»

2 . همچنين نكـ : سنن النسائي، همان مأخذ، ص174/177

3 . حديث 3644، همان مأخذ.

4 . سنن، جزء الثّامن، ص1201، كتاب اللّباس، به اهتمام: محمّد فؤاد عبدالباقي، دارالفكر، چاپ بيروت.


396


يده اليمني فصنع النّاس خواتيم من ذهب فجلس رسول الله علي المنبر فنزعه و قال إنّي كنت ألبس هذا الخاتم و أجعل فصّه من باطن كفّي فرمي به و قال لا والله ألبسه أبدا و نبذ النبيّ الخاتم فنبذ النّاس خواتيمهم».

اين سند از امام جعفر بن محمّد (عليه السلام) از پدرش نيز مورد استناد ابن سعد قرار گرفته است و به هر حال به تصريح ابوهريرة:

«عن النبي انه نهي عن خاتم الذهب».

ابن سعد به انگشتر نقره اي پيامبر با نقش محمّد رسول الله، تصريحات
متعدّدي نموده و همانند نسائي و ابن ماجه، اَسنادي چند را در خصوص نگين حبشي آن و اين كه پيامبر ديگران را از تقليد و روسازي چنين نقشي منع فرمود،
يادآور شده است.

بر اين اساس و مأخذ، سه نظريّه مهم در چگونگي نقش انگشتر پيامبر ارائه شده است كه همگي آنها مي تواند با توجّه به تعدّد آنها در زمان حياتش مورد قبول واقع شود. ابن سير معتقد بود نقش مزبور «بسم الله محمّد رسول الله» بود. ديگر محدّثان از جمله انس بن مالك مدّعيند متن حك شده بر انگشتري پيامبر «محمّد رسول الله» بود.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «رسول گرامي (صلي الله عليه وآله) انگشتري طلا اختيار كرد و هرگاه آن را به انگشت دست راست مي كرد، نگينش را در داخل كف دست قرار مي داد. مردم چون اين را ديدند انگشترهاي طلا ساختند، رسول گرامي (صلي الله عليه وآله) بالاي منبر رفتند و آن را از دست در آوردند و فرمودند: من اين انگشتر را به دست مي كردم و نگينش را در داخل كف دستم قرار مي دادم، پس آن را به دور انداختند و فرمودند به خدا سوگند هرگز آن را به دست نخواهم كرد. پيامبر انگشتر را به دور انداختند و مردم نيز چنين كردند.» الطّبقات الكبري، جزء الأوّل، قسم الثاني، ص160/162، چاپ 1322، ليدن.

2 . «آمده است كه پيامبر انگشتر طلا را تحريم كرد.»

3 . همچنين نكـ : طريحي، مجمع البحرين، ص470، چاپ سنگي. امام بخاري، صحيح، كتاب اللّباس، باب 48، 50، 52، 54، 55. ابوداود، سنن، كتاب 33، باب 1/4. ترمذي، سنن، كتاب 22، اللباس، باب 14، 17. مالك، الموطأ، كتاب 49، حديث 37. ابن كثير، البداية و النّهاية، ج6، ص3

4 . همچنين نكـ : شهاب الدّين نويري، نهاية الارب في فنون الأدب، ج18، ص290، چاپ دارالكتب المصريّه، 1955 م.


397


ب: انگشتر پيامبر پس از رحلت

متأسّفانه از سرنوشت انگشتر پيامبر پس از رحلت آن بزرگوار، اطّلاعات روشني در دست نداريم و تنها لابلاي برخي از مستندات تاريخي به آن اشاراتي شده است كه پژوهندگاني را اقناع و محقّقان ديگر را به ترديد انداخته است. ذكر مواردي از آن دانسته هاي مكتوب در اينجا ضروري است:

امام بخاري در حديثي از نافع به نقل از ابن عمر تصريح مي كند:

«قال ابن عمر: فلبس الخاتم بعد النّبي أبوبكر ثمّ عمر ثمّ عثمان حتي وقع من عثمان في بئر أريس». و در «باب نقش الخاتم» از عبيدالله به نقل از نافع و او به روايت از ابن عمر تكرار مي كند:

«اتخذ رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ خاتماً من ورق و كان في يده ثمّ كان بعد في يد أبي بكر ثمّ كان بعد في يد عمر ثمّ كان بعد في يد عثمان حتي وقع في بئر أريس. نقشه محمّد رسول الله».

در اين مسير، مسلِم به احاديثي اشاره كرده است كه مؤيّد اسناد صحيح بخاري است.

مسلم در «باب تحريم خاتم الذهب» حديث ابن عمر را از طريق ابن نمير به نقل از عبيدالله چنين ثبت كرده كه:

«اتخذ رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ خاتماً من ورق فكان في يده ثمّ كان في يد أبوبكر ثمّ كان يد عثمان».

ابن سعد ذيل «ذكر خاتم رسول الله (صلي الله عليه وآله) الذهب» در سندي مستند به گفته عبدالله بن نمير از عبيدالله بن عمر از نافع از ابن عمر همان حديث صحيحين را يادآور شده است كه عاقبت:

«ثمّ كان في يد عثمان حتي وقع في أريس». و ذيل «ذكر ما صار إليه أمر خاتمه صلّي الله عليه و آله» با تصريحات بيشتري به اين مسئله اشاره كرده است.

اهم اين مستندات، گفته انس بن مالك است كه ابن سعد آن را از طريق محمّد بن عبدالله انصاري از ثُمامة بن عبدالله چنين ثبت كرده است كه:

«كان خاتم النبيّ في يده حتي مات و في يد أبي بكر و عمر حتي ماتا ثمّ كان يد عثمان ستَّ سنين فلمّا كان في الست الباقية كنّا معه علي بئر أريس و هو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح، كتاب اللّباس، باب خاتم الفضّه، حديث 83

2 . «پسر عمر گفت: پس از پيامبر، انگشتر را ابوبكر سپس عمر و پس از او عثمان به دست كردند تا اين كه در چاه اريس افتاد.»

3 . «رسول گرامي (صلي الله عليه وآله) انگشتري از سكه اختيار كردند و آن را در دست داشتند، سپس در دست ابوبكر و پس از آن در دست عمر و بالأخره در دست عثمان بود تا اين كه در چاه اريس افتاد. جمله «محمد رسول الله» روي آن نقش بسته بود.»

در سندي ديگر، امام بخاري ذيل «باب هل يجعل نقش الخاتم ثلاثة اسطر» از انس بن مالك گفته است:

«كان خاتم النبيّ في يده و في يد أبي يكر بعده و في يد عمر بعد أبي بكر فلمّا كان عثمان جلس بئر أريس قال فأخرج الخاتم فجعل يعبث به فسقط قال فاختلفنا ثلاثة أيام مع عثمان فننزح البئر فلم نجده».

1 . «انگشتر پيامبر در دست مباركش بود و پس از او در دست ابوبكر و پس از آن در دست عمر سپس در دست عثمان بود. گويند روزي عثمان در حالي كه در كنار چاه اريس نشسته بود، انگشتر از دست بيرون آورد و با آن بازي كرد، ناگهان انگشتر از دستش رها شد و به قعر چاه افتاد. از اين روز مدت سه روز به اتفاق عثمان به اين چاه رفت و آمد كرديم تا آب آن را كشيديم، اما انگشتر را نيافتيم.»

2 . صحيح، كتاب اللباس، باب تحريم خاتم الذهب.

3 . «رسول گرامي (صلي الله عليه وآله) انگشتري از سكّه اختيار كردند. اين انگشتر در دست مباركش بود. پس از آن در دست ابوبكر و پس از او در دست عثمان.» شرح الإمام النووي علي متن صحيح الإمام مسلم، كتاب اللباس، ص380، حاشيه كتاب ارشادالساري قسطلاني، ج8، چاپ دارالفكر، افست، چاپ6، سال 1305ق.

4 . الطّبقات الكبري، الجزء الأوّل، القسم الثّاني، صفحه 160/166، چاپ 1322هـ .ق. ادوارد سخو.


399


يتحرك خاتم رسول الله في يده فوقع في البئر فطلبناه مع عثمان ثلاثة أيّام فلم نقدر عليه».

و از محمّد بن سيرين نقل كرده است كه انگشتر پيامبر:

«سقط من يد عثمان فابُتغي فلم يوجد».

بستاني، «اريس ARIS» را در اصطلاح شاميان، «كشاورز» دانسته است. عدّه اي ديگر گفته اند كه آن واژه اي عبري است كه اصل آن ارّيس به معني رئيس مي باشد.

ابن اثير آن را به فتح همزه و تخفيف راء و سكون ياء و سين خوانده است و سمهودي در «وفاء الوفا باخبار دارالمصطفي»، چاه را منسوب به يكي از يهوديان مدينه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «انگشتر پيامبر تا زمان حياتش در دست مباركش بود. پس از وفات پيامبر، ابوبكر و عمر تا زمان مرگ خود آن را در دست داشتند. پس از آن، مدت شش سال در دست عثمان بود. در مدت شش سال دوم زمامداري عثمان، روزي به اتفاق هم دركنار چاه اريس نشسته بوديم و او با انگشتر پيامبر بازي مي كرد، ناگهان از دستش رها شد و به قعر چاه افتاد. مدت سه روز با عثمان آن را جستيم اما نيافتيم.»

2 . همچنين نكـ : بيهقي، دلائل النّبوه.

3 . تاريخ بغداد، ج9، ص239

4 . ميزان الإعتدال، ج1، ص467

5 . نك: لسان الميزان، ج3، ص192

مورد تحليل و نقد قرار گرفته شده است.

پ: اريس، چاه خاتم

6 . دائرةالمعارف، ج3، ص273

7 . النّهايه، ج1، ص39


| شناسه مطلب: 77250