بخش 17

فصل هفتم; چاه بصّه فصل هشتم; چاه العهن فصل نهم; چاه ابوایّوب، انس بن مالک کتاب چهارم: مقابر مدینه فصل اوّل بقیع، دیرینه و آثار ب: دیرینه مسلمانی پ: موقعیّت و آثار تاریخی


400


دانسته كه نامش اريس بوده است.

ابن حجر عسقلاني، اريس را «بفتح الهمزة و كسر راء و با سين المهملة» خوانده و گفته است: «و هي في حديقة بالقرب من مسجد قباء».

ابن فقيه همداني مانند ابن زباله، ابن شبّه و امام حربي، چاه اريس را از جمله چاه هاي مشهور دانسته كه در گفته مورّخان و آثارشناسان مدينه، از هفت چاهي است كه به آبارالنّبي شهرت دارد.

حديقه يا باغچه اي كه در برابر مسجد قبا قرار داشته و طبق گفته هاي ابن حجر عسقلاني و عيني و قسطلاني، چاه اريس در ميانه آن بوده است، به استناد پژوهش هاي فيروزآبادي، در سمت غربي مسجد و از املاك «بنوحسين بن علي بن ابي طالب» بوده است.

ابن سعد در ذيل «ذكر ما خلّف عثمان و كم عاش و اين دُفِن» خود چاه را از صدقات عثمان دانسته است. و سمهودي به استناد گفته ابن شبّه از ابوغسان با ابن سعد هم عقيده است.

به هر حال آنچه مسلّم است، چاه اريس ـ يا به اعتبار ديگر: چاه خاتم ـ هميشه مورد توجّه اهل مدينه بوده است.

ابن نجّار از بناي خانه اي كه بر فراز چاه به صورت يك طبقه فوقاني احداث شده بود، يادها كرده است و صفي الدّين ابوبكر بن احمد سلامي در 714هـ .ق. بناي قديمي چاه را كه از اقدامات «نجم الدّين يوسف رومي» وزير امير طفيل بوده، تجديد ساختمان نمود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فتح الباري، ج10، ص319. نيز نكـ : عيني، عمدة القاري، جزء 22، مجلّد 11، ص31 و نيز: البكري، معجم ما استعجم، جزء الأوّل، ص143/144

2 . المناسك و اماكن طرق الحج، ص410

3 . مختصر كتاب البلدان، ص25، چاپ ليدن، 1302 ق.

4 . المغانم المطابه في معالم طابه، ص25

5 . الطبقات الكبري، ج3، ص76

6 . اخبار مدينة الرّسول، ص41


401


ابن بطوطه در نيمه اوّل قرن 8 هجري، بناي چاه اريس را در قبا ديده است كه چون خاتَم پيامبر از دست عثمان در آن افتاد، به چاه خاتم مشهور گشت. وي آن را محاذي بناي مسجد قبا دانسته است.

عثماني ها بر فراز چاه، گنبدي بنا نهادند كه نماي خارجي آن با گچ روكش شده بود. در سمت جنوبي آن نيز محرابي به نشانه تبرّك به آثار پيامبر بنا كردند. اين بنا در ميان باغستان نورالدّين شهيد، ميزبان زائران مسجد قبا بود.

نايب الصّدر شيرازي، چاه اريس را ديده و از آن به عنوان «مسجد كوچك» ياد كرده كه در آن:

«چاه آب شيرين و گوارا معروف به بئر الخاتم است... مِن باب تبرّك قدري از آن مي نوشند و در آنجا نمازي مي خوانند و در سر آن مسجد... اين بيت منقوش است:

عين زرقا اندر زنچه آب ناب كوثري حكمت ايله و يردي دادن خاتم پيغمبري».

رفعت پاشا در سال هاي 1318/1325هـ .ق. چاه اريس را از نزديك ديده و چگونگي آن را به تفصيل، چنين نگاشته است:

«چاه اريس در شمال غربي مسجد قبا قرار دارد و به چاه الخاتم يا التّفَله موسوم است.»

وجه تسميه تفله، شايد به خاطر حديث انس بن مالك است كه در آن تصريح شده كه پيامبر در اين چاه، آب دهان خود را ريخت. رفعت پاشا به توصيفات خود از چاه اريس چنين ادامه مي دهد:

«بناي آن داراي 13 متر عمق است و قسمت تحتاني آن دو مجرا دارد كه آب آنها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سفرنامه ابن بطوطه، ص114، ترجمه فارسي.

2 . علي بن موسي، وصف المدينة المنوّره، ص10، ص45

3 . تحفة الحرمين، ص 250، چاپ سنگي، بمبئي، 1306 ق

4 . مرآت الحرمين، ج1، ص294


402


به اطراف چاه مي ريزد و از كانالي ديگر به عين زرقاء مي رسد. باغي كه از آب اين چاه بهره مي گيرد، به بستان بئرالنبي شهرت داشته و از موقوفات محمّد پاشاي عثماني بود و توليت آن در زمان رفعت پاشا به عهده خزانه داري مدينه گذارده شده بود.»

رفعت پاشا نحوه خارج كردن آب از چاه اريس را چنين توصيف كرده است:

«چرخي بالاي چاه قرار دارد كه دو بشكه را در جهت مخالف يكديگر با طناب به آن بسته اند و سر دو طناب به حيواني وصل شده است. در اين حال، يكي از بشكه ها در قعر چاه (در حال پُرشدن از آب) و ديگري بر فراز چاه در حال فرورفتن است. وقتي حيوان را حركت مي دهند تا از چاه دور شود، بشكه پرشده بالا مي آيد و بشكه ديگر براي پرشدن به قعر چاه مي رود. اين عمل را در اصطلاح اهل مدينه سواني گويند.»

سواني كه در گويش عاميانه اهل مدينه، سانيه گفته مي شود، در واقع نشاندهنده وضعيت فوقاني بناي چاه اريس است.

اين بنا تا سال 1384 برقرار و پابرجا بود; با اين كه آب چاه كاملا خشك شده بود. دولت سعودي پس از ملاحظه فرسودگي گنبدها و بناي چاه، به جاي بازسازي و يا مرمّت، به كلّي آن را خراب كرد و آثارش را زير ميدان جديدالتّأسيس قبا محو نمود.

حقير پس از بررسي و پژوهش محلّ چاه اريس، پي برد كه محلّ كنوني آن، در سمت غرب مسجد قبا يا قسمت جنوبي ميدان بزرگي است كه مقابل مسجد قبا بنا شده است; به نحوي كه فاصله آن تا بناي مسجد، 42 متر مي باشد. حقير از آن نقشه اي تهيّه كردم تا موقعيّت جغرافيايي اش را ثبت و ضبط نمايم. نكـ : پيكره هاي 1 ـ 6; 2 ـ 6


403


موقعيت چاه اريس، خاتم


404


فصل هفتم; چاه بصّه

سمهودي اين چاه را البُصَّه به ضم باء و فتح صاد مشدّد و گرفته از بَصَّ خوانده است. فيروزآبادي آن را البُضَّه به فتح ضاد از ريشه بَضّ نگاشته است.

سمهودي سند مذكور را به استناد ابن زباله و ابن عدي از ابوسعيد خدري ثبت كرده است. مدينه شناساني چون ابن نجّار آن را از مالك بن سنان پدر ابوسعيد خدري دانسته اند كه در مجاورت كوشك او و مسجد بنوخُدره در جنوب غربي قبرستان بقيع

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وفاء الوفا باخبار دارالمصطفي، جزء3، ص954

2 . المغانم المطابه في معالم طابه، ص30

با آن كه قدمت حفر اين چاه به سال هاي جاهليّت باز مي گردد، به استناد سندي از زبير، مورد توجّه مسلمانان در سده هاي اسلامي قرار گرفت. سند مزبور از اين قرار است:

«إنّ النّبيّ... فجاء يوماً أبا سعيد الخدري فقال: هل عندك من سدر أغسل به رأسي؟ فإنّ اليوم الجمعة؟ قال: نعم. فأخرج له سِدْراً و خرج معه إلي البُصّة فغسل رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ]وسلّم ـ رأسه و صب غسالة رأسه ومُراقة شعره في البصة»

3 . «روزي پيامبر نزد ابوسعيد خدري آمد و فرمود: آيا سدر داري تا با آن سرم را بشويم؟ زيرا امروز روز جمعه است. ابو سعيد گفت: آري. سدر را به وي داد و به اتفاق هم به محل «بُضه» عزيمت كردند و در آنجا پيامبر سرش را شست و آب شستشو و موهاي ريخته شده سرش را در آن ريخت.»


405


جاي داشته است.

ابن نجّار به ديدن چاه بُصَّه نائل آمده است. به زعم او در باغستاني دو چاه ـ يكي بزرگ و ديگري كوچك ـ قرار دارد و چاه بزرگ كه در سمت جنوبي آن باغ واقع شده، همان بناي چاه بصه است. ولي سمهودي در قرن 9 تحقيقاتي به عمل آورده است; كه نشان مي دهد چاه كوچك، اثر چاه بصه است.

از مستندات تاريخي بر مي آيد كه چاه مذكور، توسّط احمد بن موسي بن عجيل كه از عرفاء صالح يمن بود، تعمير گرديد و «عزيزالدّوله ريحان بلادي شهابي» بنا به موقعيّت زيارتي آن، چاه و باغ را در سال 695هـ .ق. وقف مسجد نبي نمود. در قرن 9 هـ .ق. كه بناي چاه رو به ويراني نهاد، «زكي الدّين بن ابي الفتح بن صالح» ـ قاضي مدينه ـ به بازسازي آن همّت گماشت. احمد عبّاسي در «عمدة الاخبار في مدينة المختار»، فصل «بئر بصة» از توجّه خاصّ مشايخ مدينه به اين چاه، يادها كرده است; كه به هر حال مسلّم مي دارد كه چاه مذكور پس از وقف، موقعيّت تاريخي، ديني خود را در شهر مدينه ثبت نموده است.

موقعيّت كنوني چاه همان است كه مورّخان از آن ياد كرده اند: در ميان باغي كه به اعتبار نام چاه، «حديقة البصه» ناميده شده، محفوظ مانده است.

حقير در لسان بعضي از اهل مدينه آن را «البُوصَه» شنيدم. موقعيّت اين چاه به «بلاد البصه» شهرت دارد و هم اكنون جزء اموال تصرفّ شده از سوي اوقاف حرم مدينه است و به اجاره داده شده است.

پس از ورود به منطقه البصه از در شمالي، چاه بزرگ در سمت چپ و چاه كوچك به فاصله 60 متري شمال آن قرار دارد و هر دو به اعتبار اختلافي كه بين مورّخان بروز كرده، مورد توجّه زائران بوده است. متاسفانه وضعيّت كنوني اش روبه ويراني نهاده و در غربت تاريخ فرو رفته است. حقير، توجّهي از سوي اهل مدينه و زائران به آن نديدم.

موقعيّت چاه بين حدّ فاصل دو جادّه اصلي عوالي و النخاوله در امتداد جنوبي خيابان ابوذر و درب الجنائز، در 200 متر ركن قِبلي قبرستان بقيع جاي دارد و در تراكم ساختمان هاي جديدالإحداث، محو آثار زمانه شده است.


406


موقعيت چاه بصه


407


فصل هشتم; چاه العهن

فيروزآبادي تلفّظ آن را به كسر عين و سكون ها و نون خوانده است و مدينه شناسان آن را از جمله چاه هاي هفتگانه مدينه دانسته اند كه پيامبر را در آنجا حضوري بوده است:

آبار طه بالمدينة سبعة منظومة كالدر بل هي أنفس

عهنّ أريس بصه و بضاعة غرس و رومة بئر حاء هي توثر

يادآوري: در اين شعر، كلمه «سبعه» براي ضرورت شعري آمده است; زيرا «بئر» مونث است.

به سروده زير نيز از «زين مراغي» مورّخ مدني توجّه كنيد:


أريس و غرس رومة و بضاعة كذا بصة قبل بئر حاء مع العهن

فيروزآبادي در نيمه سده هشتم هجرت، چاه «عهن» را چاهي معروف در ميان باغي از خرماستان هاي عاليه دانسته كه به عقيده ديگر محقّقان، روزگاري منازل طائفه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . المغانم المطابه في معالم طابه، ص45

2 . از عبّاس رضوان.

3 . سمهودي، «خلاصة الوفاء»، ص65 و پاورقي حمد الجاسر.


408


انصار «بنواميّة ابن زيد» بوده است.

مطري و ابن نجّار در اين كه چاه مزبور، برخوردار از موقعيّت تاريخي باشد، ترديد كرده اند و سمهودي اطميناني به ارزش تاريخي آن نشان نمي دهد. وي در زمان خود، مشاهده كرده است كه مردم، به چاه عهن به عنوان چاهي كه پيامبر از آن آبي نوشيده و وضو گرفته و حضوري در كنارش داشته، تبرّك مي جويند; ولي در نوشته هاي خود با ترديد از كنار اين موضوع گذشته است.

چاه مزبور چون خارج از شهر مدينه قرار دارد، تاكنون (1398هـ .ق.) محو توسعه شهر نشده است. در حال حاضر مي توانيم در سمت شرقي مجاورت جنوبي وادي بطحان و منطقه اي كه به بلاد البدريّه شهرت دارد، از اين چاه ديدار كنيم. قطر چاه حدود 3 متر و به گفته كشاورزانِ حول آن، عمقش 16 متر است.

از اسناد اوقافي مدينه چنين برمي آيد كه خاندان برزنجي، چاه و باغِ در برگيرنده اش را وقف عام نموده اند. اكنون حدودش از جانب مغرب به بلاد ابراهيم شاكر و از شمال به بلاد ناعمه و از مشرق به بلاد نقيرة الغري و از جنوب به بلاد القطيعة مشخّص شده است.

موقعيّت تاريخي اين چاه براي مدني ها و زائران، ناشناخته مانده است و فضلاي مدينه، موقعيّت جغرافيايي آن را با تعبير «بلادالعهن» مي شناسانند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وفاء الوفا باخبار دارالمصطفي، جزء3، ص978

2 . درباره واژه «عهن» نكـ : ابن فارس، معجم مقاييسُ اللّغه، ج4، ص177، اهتمام: عبدالسّلام محمّد هارون.


409


نقشه چاه عهن


410


فصل نهم; چاه ابوايّوب، انس بن مالك

اين چاه در شمال شرقي قبرستان بقيع كه به محله روميّة معروف است، قرار داشته است. آثار تاريخي چاه تا سال 1353هـ .ق. در ميان باغي از موقوفات اشراف علوي موجود بود و بعد از خرابي حصار مدينه و گسترش شهر، موقعيّت آن از ديده ها پنهان شد.

سمهودي از اين چاه به عنوان چاه انس بن مالك، ياد كرده است كه در كنار خانه اين فرد جاي داشته است; ولي «البكري»، چاه ابوايّوب را در مجاورت بقيع دانسته و آن را به عنوان «ناحية بئر أبي أيوب» مورد توصيف قرار داده است.

اين چاه به استناد حديثي كه امام بخاري به نقل از زهري از انس بن مالك ثبت كرده است، مورد توجّه مسلمانان بوده است:

«حدّثني أنس بن مالك أنّهُ حلبت لرسول الله شاة داجن ـ و هو دار أنس بن مالك ـ و شيب لبَنُها بماء من البئر التي في دار أنس، فأعطي رسول الله القدح فشرب منه، حتي إذا نزع القدح عن فيه...».


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . معجم ما استعجم، جزء الأوّل، ص265

2 . «انس بن مالك(رضي الله عنه) نقل مي كند: پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله) در حالي كه در خانه وي بود، گوسفند ماده اي را براي وي دوشيد و شير آن را با آب چاهي كه در منزل خود بود، افزود. پيامبر ليوان شير را پس از اين كه سركشيدند، از دهان مباركشان دور كردند.» صحيح، كتاب الحرث والمزارعه، از كتاب: مساقاه. همچنين نكـ : ابن حجر عسقلاني، فتح الباري، ج5، ص30/31. نيز: عبدالقدّوس الأنصاري، آثار المدينة المنوره، ص252 و همچنين: سمهودي، وفاء الوفا باخبار دارالمصطفي، جزء3، ص950/951


411


متأسّفانه رفعت پاشا، ضمن ديدار از مدينه سال هاي 1318 ق/1325هـ .ق. چاه انس را به نام «چاه حضارم» كه در مجاورت قبر عبدالله بن عبدالمطلب جاي داشته، ذكر كرده است. اين امر با آنچه در باره چاه ابوايّوب در شرق بقيع آمده است، مغايرت داد و به هر حال نشانگر تشتّت آراء در تعيين واقعي چاه مذكور و انتساب آن به ابوايّوب يا انس بن مالك است. نكـ : نقشه صفحه 336

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مرآة الحرمين، ص428، جزء1


413


كتاب چهارم

مقابر مدينه


415


فصل اوّل بقيع، ديرينه و آثار

الف: واژه و قدمت

ابن فارس به نظريه خليل بن احمد ـ واژه شناس ادب عرب ـ استناد كرده كه:

را فيروزآبادي پذيرفته است; ولي در كتاب «المغانم المطابه معالم طابه»، ص61 آن را: «كل مكان فيه اروم الشجر من ضروب شتي» نگاشته كه:

«به سمي الغرقد، و الغرقد كبار العوسج» و «هو مقبرة أهل المدينة».

ابن منظور در «لسان العرب» غرقد را در رابطه با بقيع:

«شجر له شوك كان ينبت هناك فذهب وبقي الاسم لازماً للموضع» دانسته است.

بكري به گفته الأصْمَعيُّ استناد كرده كه:

«قطعت غرقداتٌ في هذا الموضع، حين دفن عثمان بن مظعون و به مُسمّي بقيع الغرقد و الغرقد: شجر كان ينبت هناك».


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «بقيع; جايي است كه درختان گوناگون در آن رشد و نمو مي كند. از اين نظر بقيع الغرقد مدينه ناميده شد.» معجم مقاييسُ اللّغه، ج1، ص281، اهتمام: عبدالسّلام محمد هارون.

2 . القاموس المحيط، الباء، باب العين.

3 . «درخت خارداري در آن محل مي روييد كه درخت از ميان رفت و نام آن ملازم آنجا گرديد.»

4 . معجم ما استعجم من اسماء البلاد والمواضع، جزء1، ص265، به اهتمام: مصطفي السّقا، قاهره 1945م.


416


مؤلّفان «دائرة المعارف الإسلاميّه»، مادّه بقيع، با يك جمع بندي از تعاريف موجود در منابع لغت عرب گفته اند:

«بقيع: هذا الاسم يدّل علي أرض كانت في الأصل مغطاة بنوع من شجر التوت مرتفع».

قدمت اين گورستان به تاريخي تاريك در عصر جاهليّت باز مي گردد و پژوهندگان مدينه شناس نتوانسته اند اسناد تاريخي اين قدمت را به ما ارائه دهند. شايد هم نخستين بار دو واژه بقيع غرقد را در مرثيه منظوم «عمروبن نعمان بياضي» يافته اند كه از قدمت و اصالت آن در بافت منطقه يثرب، يادي كوتاه است.

ابن اثير ضمن شرح تاريخ عرب در سال هاي طولاني جاهليّت از نبردهاي دو طائفه خزرج به سيادت «عمروبن نعمان بياضي» و اوس به رياست «حُضَيْر بن سِماك الأشهلّي» يادها كرده است.

در اين ماجراها عمروبن نعمان ضمن وصف يكي از نبردها اشعاري سروده است كه فيروزآبادي آن را چنين ثبت كرده است:

خَلسّتِ الديارُ فُسدْتُ غير مُسَوَّدِ و منَ العناءِ تفرُّدي بالسُّؤدُدِ

أينَ الّذينَ عَهِدْتُهُم في غِطةِ بين العقيق إلي بقيع الغرقَدِ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «بقيع; در اصل نام سرزميني بوده كه با يك نوع درخت توت پوشيده بود.» (توتستان).

2 . الجبال و الأمكنة و المياه، ص10، چاپ نجف، 1357هـ .ق. مكتبة المرتضويّه، چاپ 2

3 . معجم البلدان، ج1، ص473

4 . معجم ما استعجم، جزء 1، ص265

گورستان شهروندان مدينه است، اتّفاق نظر دارند.

5 . نكـ : بنو بياضه.

6 . الكامل في التاريخ، ج1، صص671، 679 و 681، چاپ: دار صادر، بيروت 1982 م.

7 . المغانم المطابه، ص61


417


«ابوتمام» متوفّاي 226هـ .ق. صاحب «ديوان الحماسه» كه به اشعار شعراي جاهلي شناخت و توجّه دقيق داشته، در باره اين شعر به اظهار نظر پرداخته و آن را به فردي از «بنوخَثعَم» نسبت داده است.

ب: ديرينه مسلماني

پس از هجرت مكّيان به مدينه و تشكيل جامعه مسلمان، بقيع تنها قبرستان مسلمانان شد و به گذر زمان بسياري از اهل بيت، صحابه، تابعين، زهّاد و مشهورين را در سينه خود جاي داد و بدين منوال، موقعيّتي خاص و برخوردار از معنويّت ديني يافت و بسانِ «معلاء مكّه» مقدّس ترين مقابر مسلمانان در عالم اسلام گرديد.

اهميّت اين تقدّس، مستند به رفتار و گفته هايي است كه همواره محمّد پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) نسبت به آن اعمال و اظهار مي داشته است:

* 1. مسلم در «صحيح» مي گويد:

محمّد بن قيس بن مَخْرَمَة بن المطلب آورده است كه پيامبر گفت:

به من گفته شد كه «ان ربك يأمرك ان يأتي اهل البقيع فتستغفر لهم». آنگاه مسلم
به متن دعاي پيامبر از عايشه اشاره مي كند كه چون در برابر قبرستان بقيع مي ايستاد،
مي گفت:

«السّلام عليكم دار قوم مؤمنين وأتاكم ما توعدون غداً مؤجلون وأنا إن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابوتمام، «ديوان الحماسه»، چاپ: دار المعارف، مصر. نيز در باره ابوتمام نكـ : بروكلمان، «تاريخ الأدب العربي»، جزء الأوّل، ص77، چاپ3، دار المعارف، مصر. ترجمه عربي: دكتر عبدالحليم النّجار. نيز: دكتر شوقي ضيف، «تاريخ الأدب العربي، العصر العبّاسي الأوّل»، جلد3، ص268، چاپ: دار المعارف مصر، چاپ 6. همچنين: ابن نباته مصري، «سَرْح العُيُون»، تحقيق: محمّد ابوالفضل ابراهيم، ص324، چاپ 1964 م. قاهره: دارالفكر العربي.

در باره «بنو بياضه» نكـ : سمعاني، «الأنساب»، البياضي، چاپ مرجليوت. نيز: ابن سعد، «الطّبقات الكبري»، ج3، ص131.

و در باره «خثعم» و «الخثعمي» نكـ : سيوطي، «لبّ اللّباب»، چاپ ايتاليا، افست: مكتبة المثني.


418


شاءالله بكم لاحقون.»

امام نووي در ذيل حديث مذكور گفته است:

«و في هذا الحديث دليل لإستحباب الزيارة و السلام علي أهلها و الدعاء لهم و الترحم عليهم»; زيرا پيامبر تأكيد كرد:

«اللّهم اغفر لأهل بقيع الغرقد». از اين روي: نووي به «فضيلة زيارة قبور البقيع» صحّه مي نهد.

* 2. نسائي حديث مفصّلي را از همسر پيامبر: عايشه ثبت كرده است كه اوّلا پيامبر در آن اعلام كرده است:

«امرني ان آتي البقيع فاستغفر لهم» و يا:

«إنّي بعثت إلي أهل البقيع لأصلّي عليهم.»

آنگاه به دعاي پيامبر اشاره كرده كه آن بزرگوار در برابر گورستان بقيع ايستاد و گفت:

«السلام علي أهل الديار من المؤمنين و المسلمين يرحم الله المستقدمين منّا و المستأخرين و إنّا إنْ شاءالله بكم لاحقون».

* 3. ابن ماجه به نقل از عايشه گفته است:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «سلام بر شما اي موطن مؤمنان، خداوند آنچه كه به شما وعده داده بود عطا فرمود و ان شاءالله ما نيز به شما ملحق خواهيم شد.» صحيح مسلم، كتاب الجنائز، ج4، ص40، جزء 7/8، شرح امام نووي. باب «ما يقال عند دخول القبور و الدعاء لأهلها».

2 . «در اين حديث، دليل مستحب دانستن زيارت قبرها و سلام كردن بر خفتگان در آن و دعا كردن و رحمت فرستادن بر ارواح آنان است.»

3 . شرح صحيح الإمام مسلم، ج4، صص306، 311، حاشيه كتاب: «ارشاد الساري قسطلاني».

4 . «سلام بر صاحبان ديار از مؤمنان و مسلمانان. خداوند رفتگان دور و نزديك شما را بيامبرزد و ان شاءالله ما نيز به شما ملحق خواهيم شد.» «سنن»، جزء 4، ص91، چاپ: المكتبة العلميّه، بيروت، ذيل كتاب الجنائز، باب: الأمر بالإستغفار للمؤمنين.


419


«فَقَدْتُهُ (تَعْنِي النبيّ) فَإذا هُوَ بالبقيع فقال: السلام عليكم دار قوم مؤمنين أنتم لنا فرطٌ و إنّا بكم لاحقون. اللّهم لا تحْرِمْنا أجْرهُم و لا تفِتنَّا بعدهُم».

* 4. مالك بن انس در «الموطأ» كتاب الجنائز، باب 16، حديث 55، ج1، 424، به اهتمام محمد فؤاد عبد الباقي، چاپ دار احياء التراث العربي.

عايشه به گفته پيامبر استناد كرده كه: «إنّي بُعِثْتُ إلي أهل البقيع لأصلّي عليهم».

* 5. ابن سعد در «الطبقات الكبري» ذيل «ذكر خروج رسول الله صلي الله عليه وآله و سلم إلي البقيع و استغفاره لأهله و الشهداء، ضمن استناد به روايت عايشه، سندي را از ابو مويهبه، خادم پيامبر ثبت كرده كه:

«قال رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ من جوف الليل: يا أبا مويهبه! إنّي قد أمرت أن استغفر لأهل البقيع ما نطلق معي فخرج و خرجت معه حتي جاء البقيع فاستغفر لأهله طويلاً.»

ذيل «ذكر خروج رسول الله (صلي الله عليه وآله) إلي البقيع و استغفاره لأهله و الشّهداء» ضمن استناد به روايت عايشه، سندي را از ابو مويهبه ـ خادم پيامبر ـ ثبت كرده كه:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «پيامبرگرامي (صلي الله عليه وآله) را نديده بود ـ در حالي كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در بقيع بوده است ـ پس آن حضرت فرمودند: سلام بر شما اي موطن مؤمنان، از ما پيش گرفتيد و ما به شما ملحق خواهيم شد، بار الها! اجر آن ها را عطا فرما و ما را در همان مسير قرار ده.» «سنن»، كتاب الجنائز، باب 36، «ما جاء فيما إذا دخل المقابر»، ج1، ص493، چاپ: دارالفكر، به اهتمام: محمّد فؤاد عبدالباقي.

2 . «من براي خفتگان بقيع مبعوث شدم تا بر آنان نيايش كنم.»

3 . ج2، ص203، چاپ دار صادر، بيروت.

4 . «پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله) در نيمه شب فرمودند: اي ابو مويهبه، پروردگار مرا امر كرده براي اهل بقيع استغفار و آمرزش نمايم، پس خارج شد و من همراه ايشان بيرون آمدم تا اين كه به بقيع رسيدند. مدّت مديدي براي ساكنان آن طلب مغفرت كردند.» همچنين نكـ : ابوداود، «سنن»، كتاب 20، باب 77. ترمذي، «الجامع الصحيح»، كتاب الجنائز، باب 59: «ما يقول الرجل إذا دخل المقابر»، حديث 1059 به نقل از ابن عبّاس. نيز: احمدبن حنبل، «مسند»، ج2: ص300، ص375، ص408 و ج3: ص488، ص489 و ج5: ص353، ص360 و ج6: ص71، ص111، ص221، ص252


420


ضرورت زيارت مقابر در سفر به مدينه تصريح كرده اند و متن دعائي را به صورت روايت ثبت كرده اند.

شيخ صدوق متن دعائي را كه در منابع اهل سنّت به پيامبر نسبت داده اند، از زبان امام جعفربن محمّد (عليه السلام) چنين ثبت كرده است:

«و كان رسول الله (صلي الله عليه وآله) إذا مر علي القبور قال: السلام عليكم من ديار قوم مؤمنين و إنّا إن شاءالله بكم لاحقون».

پ: موقعيّت و آثار تاريخي

«بقيع» زميني است مستطيل شكل كه در سده هاي متمادي، خارج از حصار مدينه قرار داشت و مساحتش بيش از پانزده هزار مترمربّع نبود. اين قبرستان به صورت كنوني، مسطّح و قبور موجود در آن ساده و بي نام و نشان نبود. واليان مدينه در طول تاريخ، مقابر اهل بيت، همسران، فرزندان و ياران پيامبر و تابعين مشهور و مدفون در اين قبرستان را با سنگ نبشته هاي هنري و بناهاي عظيم و ضريح هاي ثمين و سيمين، مشخّص مي كردند و حراست و حفاظت از آنها را برعهده مي گرفتند. بازآفريني و بازسازي ها اين آثار، همواره سنّتي رائج بود. اين سنّت در رابطه با قبوري كه از نظر غالب مذاهب اسلام، متبرّك هستند، پيوندي معنوي بين فرقه ها به وجود آورده بود. البتّه همواره كم و كيف اين بناها و قبّه ها و آرايش و تزئينِ آن ها در قياس با «سنّت» و «سيره» پيامبر مورد پرسش
قرار مي گرفت; ولي پاسخ همگان از چشم اندازهاي فقهي، كلامي و عرفاني يكسان نبود. مذاهب اسلامي در اصل بناسازي بر فراز قبور، برخوردي متفاوت داشتند و شرايط

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الفروع من الكافي، ج4، ص559، كتاب الحج، چاپ: دارصعب، چاپ 3، 1401هـ .ق.

2 . من لايحضره الفقيه، ج2، ص344، چاپ: دارصعب، بيروت 1981 م. ذيل «زيارة قبور الائمّة... بالبقيع»

3 . «هر گاه پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله) از ميان قبرها عبور مي كردند، مي فرمودند: سلام بر شما اي موطن مؤمنان، ان شاء الله ما نيز به شما ملحق خواهيم شد.» «من لا يحضره الفقيه»، حديث32، ص114، چاپ دار صعب، بيروت 1981 م. نيز نكـ : كافي، «الفروع من الكافي»، كتاب الجنائز، ج3، ص229


421


معيشت و آگاهي مردم و خزائن و بودجه حكومت ها، در نحوه آراء، تأثير فراواني مي نهاد. از اين رو اولا يافتن حدّ ميانه آن آراء در سده هاي اسلامي ممكن نيست. و ثانياً در جمع بندي آنها نمي توان به نتيجه اي مطابق نص دست يافت.

به هر حال به ظاهر بقيع در روند تاريخي ـ كه مجموعه اي از آثار، قبّه ها، كتبيه ها و... بوده است و مورّخان و سيّاحان و زائران مدينه شناس به آن گواهي ها داده اند، نظري مي افكنيم.

ارائه همه گواهي ها با رعايت اختصار كلام مناسبت ندارد; لذا مجملي از آن را به حدّ كفايت بيان مي كنيم; تا ويرانه امروز را با آثار گذشته بقيع تطبيق دهيم:

* 1. «ابوالحسن علي بن حسين مسعودي» متوفّاي 345هـ .ق. به مقبره اهل بيت در قبرستان بقيع اشاره نموده، مي نويسد:

«و علي قبورهم في هذا الموضع من البقيع رخامة مكتوب عليها: بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله مبيدا لأمم و محيي الرمم هذا قبر فاطمة بنت رسول الله (صلي الله عليه وآله) سيدة نساء العالمين و قبر الحسن بن عليّ أبي طالب و عليّ بن الحسين بن عليّ بن ابي طالب و محمد بن عليّ و جعفر بن محمد رضي الله عنهم.»

* 2. محمد بن ابي بكر تلمساني ضمن وصف مدينه قرن 4 هجري، در باره «بقيع الغرقد» گفته است:

«و قبر الحسن بن عليّ عن يمينك إذا خرجت من الدرب ترتفع إليه قليلا عليه مكتوب: هذا قبر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «بر روي قبرهاي آنان در اين موضع از بقيع، سنگي قرار دارد كه روي آن چين نوشته شده است: بسم الله الرحمن الرحيم، حمد و سپاس خداوند نابود كننده ملت ها و زنده كننده استخوان هاي پوسيده اين آرامگاه را. فاطمه دختر رسول الله، سيده نساء العالمين و آرامگاه حسن فرزند علي ابي طالب و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد (عليهم السلام) است.»

مروج الذّهب و معادن الجوهر، ج2، ص288. همچنين نكـ : سبط ابن جوزي متوفّاي 654هـ .ق.، «تذكرة الخواص»، ص311، چاپ بيروت 1981 م. به نقل از واقدي.


422


الحسن بن عليّ دفن إلي جنب أمّه فاطمة رضي الله عنها و عنه.»

* 3. حافظ محمّد بن محمود بن نجّار متوفّاي 643هـ .ق. ضمن وصف مقابر بقيع در اواخر سده 6 هجري از قبّه ها و بناهاي بقيع خبر داده، از جمله مي نويسد:

«في قبّة كبيرة عالية قديمة البناء في أوّل البقيع و عليها بابان يفتح أحدهما في كلّ يوم للزيارة رضي الله عنهم أجمعين».

سپس از لوحي كه در جريان حفّاري گوري به دست آمده بود، ياد كرده، مي نويسد:

«عليه لوح مكتوب: هذا قبر فاطمة بنت رسول الله».

همچنين از گنبداوّل بقيع كه برفرازمزارهاي «عقيل بن ابي طالب» و «عبدالله بن جعفر» بنا شده و گنبد برافراشته بر قبر ابراهيم و بناي مرقد فاطمه بنت اسد و... ما را مطّلع مي كند.

* 4. ابن جبير متوفّاي 614هـ .ق. كه در سال هاي 578/581هـ .ق. به سياحت جهان اسلام همّت گماشت، در سفرنامه خود كه بعدها به عنوان «رحلة ابن جبير» مشهور شد، از شهر مدينه سده 6 هجري يادها كرده كه در كتاب حاضر به آن استنادها كرده ايم.

وي در باره قبرستان بقيع و موقعيّت و آثار آن، توصيف نسبتاً جامعي ارائه كرده
است: بقيع الغرقد را در شرق مدينه و خارج از حصار شهر، مجاور راهي كه به باب بقيع

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «...آرامگاه حسن بن علي در سمت راست مسير، كمي به طرف بالا قرار دارد و روي آن نوشته شده است: اين آرامگاه، حسن فرزند علي است كه در كنار مادرش فاطمه (عليها السلام) دفن گرديده است.» نكـ : «وصف مكَّة شرّفها الله و عظمها و وصف المدينة الطيّبة كرّمها الله و وصف بيت المقدّس.»

(المبارك ما حوله)، به اهتمام حمد الجاسر، بر اساس نسخه خطي 404 اسكوريال، اسپانيا، مندرج در «مجلّة العرب»، رياض، شماره 5/6، ذوالقعده، ذوالحجّه 1393هـ .ق. و نيز نكـ : ورق 50

2 . «در ابتداي بقيع، گنبد بزرگ ومرتفع و قديمي قراردارد و داراي دو در است; يكي از آن دو، روزانه براي زيارت مردم از اهل بقيع(رحمهم الله) گشوده مي گردد.» در «اخبار مدينة الرسول»، ص153، به اهتمام: صالح محمد جمال، بر اساس نسخه خطّي 1217هـ .ق. استنساخ 975هـ .ق.، چاپ مكّه: 1366هـ .ق.

3 . چاپ بيروت، 1964 م.، دار صادر، دار بيروت.


423


مشهور بوده، دانسته است. از بنا و گنبدي كه بر فراز قبر مالك بن انس ساخته شده بود، ياد كرده و آنگاه مي نويسد:

مقابل قبر مالك: «قبر السّلاله الطّاهرة ابراهيم ابن النّبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ]وسلّم ـ ، عليه قبّة بيضاء» قرار داشته است و «علي اليمين منها تربة ابن لعمر بن الخطّاب و بإزائه قبر عقيل بن أبي طالب(رضي الله عنه) و عبدالله بن جعفر طيّار(رضي الله عنه) . و بإزائهم روضة فيها أزواج النّبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ]وسلّم ـ و بإزائها روضة صغيرة فيها ثلاثة من أولاد النّبي ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ و يليها روضة العبّاس ابن عبدالمطّلب و الحسن بن عليّ رضي الله عنهما و هي قبّة مرتفعة في الهواء علي مقربة من باب البقيع المذكور و عن يمين الخارج منه، و رأس الحسن إلي رجلي العبّاس رضي الله عنهما و قبراهما مرتفعان عن الأرض متسعان مغشّيان بألواح ملصقة أبدَع الصاق، مرصّعة بصفائح الصُّفْر و مكوكبة بمساميره علي أبدع صفة و أجمل منظر و علي هذا الشكل قبر إبراهيم ابن النّبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ]وسلّم ـ . و يلي هذه القبّة العباسيّة بيت ينسب لفاطمة بنت الرسول (صلي الله عليه وآله) و يعرف ببيت الحُزْن و في آخر البقيع قبر عثمان و عليه قبّة صغيرة مختصرة و علي مقربة منه مشهد فاطمة ابنة أسد أمّ علي رضي الله عنها و عن بنيها.»

و مشاهد هذا البقيع أكثر من أن تحصي لأنّه مدفن الجمهور الأعظم من الصحابة المهاجرين و الأنصار: رضي الله عنهم أجمعين و علي قبر فاطمة المذكورة مكتوب: ما ضمّ قبر أحد كفاطمة بنت أسد رضي الله عنها و عن بنيها».


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «آرامگاه پاك سرشت ابراهيم، فرزند پيامبر، كه بر فراز آن گنبد سفيدي قرار دارد.»

2 . «آرامگاه هاي بقيع بسيارند; به طوري كه خارج از حصر و شمارش اند; زيرا آنجا مدفن قسمت اعظم ياران پيامبر از مهاجرين و انصار(رحمهم الله) است. بر روي آرامگاه فاطمه نوشته شده است: مهمترين قبر موجود در بقيع قبر فاطمه (عليها السلام) و فرزندان او است.»


424


* 5. ابن بطوطه متوفّاي 770/779هـ .ق. در سال 726هـ .ق. به قصد زيارت مكّه به مدينه سفر كرده و اين شهر را توصيف كرده است. وي در باره بناهاي قبرستان بقيع، چنين گفته است:

«روبروي قبر صفيّه، قبر ابوعبدالله مالك بن انس است كه گنبد مختصري هم دارد و در جلو آن قبر فرزند ارجمند پيغمبر: ابراهيم واقع شده كه گنبد سپيدي دارد و در طرف راست آن، تربت عبدالرّحمن بن عمر بن خطّاب ـ معروف به ابي شحمه ـ و محاذي آن، قبور عقيل بن ابي طالب و عبدالله بن جعفر واقع است و در محاذات اين قبور، مقبره اي است كه مي گويند قبور زنان پيغمبر در آن قرار دارد و پس از آن، مقبره ديگري از آن عبّاس عموي پيغمبر و حسن بن علي است كه گنبد بلند و محكمي دارد. اين مقبره در دست راستِ دروازه بقيع واقع شده و قبر حسن در پائين پاي عبّاس قرار دارد و هر دو قبر، بزرگ و مقداري از سطح زمين بالاتر مي باشد و روي آنها را تخته سنگ هايي كه با منتهاي مهارت بهوسيله صفحات زردرنگ ترصيع شده، پوشانده است. در انتهاي قبرستان بقيع، قبر عثمان بن عفّان واقع است كه گنبد بزرگي دارد و قبر فاطمه بنت اسد مادر عليّ بن ابي طالب در نزديكي آن است».

* 6. «نورالدّين علي بن احمد سمهودي» متوفّاي 911هـ .ق. در سال 872هـ .ق. قاهره را به سوي مدينه ترك كرد تا در آنجا رحل اقامت گزيند.

سمهودي مؤلّف كتاب مشهور و محققانه «وفاء الوفا باخبار دارالمصطفي» است و شهر مدينه را در قرن 9 هجرت، به استادي تمام وصف كرده و اطّلاعات جامعي در اين خصوص در دسترس ما قرار داده است. در اين كتاب وي مشاهدات عيني خود را توأم با نقد و بررسي آراء مورّخان مدينه در خصوص بناهاي ساخته شده بر مقابر مشهور قبرستان بقيع، ذيل فصلي مستقل با «بيان المشاهد المعروفة اليوم بالبقيع» به رشته تحرير در آورده است. سمهودي مي نويسد:

«.. قد ابتني عليها مشاهد: منها مشهد... المشهد المنسوب لعقيل بن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سفرنامه ابن بطوطه، صص113 و 114 ; ترجمه فارسي، چاپ 1337 ش.


| شناسه مطلب: 77251