بخش 21
ب: مقبره أسعد بن زُرَاره پ: مقبره خُنَیس بن حُذافه ت: مقبره سعد بن معاذ ث: مقبره عبدالله بن مسعود ج: مقبره عبدالرّحمان بن عوف چ: مقبره عثمان بن عفّان ح: مقبره سعد بن ابیوقّاص خ: مقبره ابوسعید خدری د: دیگر صحابه فصل نهم; مقبره شهیدان حرّه فصل دهم; دیگر مقابر مشاهیر تاریخ اسلام الف: مالک بن انس
وي نه تنها از صحابه شريف و والامقام پيامبر بود; بل در دوران جاهليّت، حكيم و عارف فرزانه اي به شمار مي آمد. چنين زمينه اي او را پس از مسلماني وآشنايي با معنويّت اسلامي، از خود بيرون نهاد و ترك همه لذائذ دنيوي و انزوا و سجده را پيشه نمود.
پيامبر اين رهبانيّت را رد كرد و «عثمان بن مظعون» را به ازدواج تشويق نمود و به رعايت اعتدال در بهره مندي از مادّه و معني هدايت كرد.
درگذشت وي تأسّف و تأثّر عمومي را برانگيخت. پيامبر بر جنازه اش حاضر گشت و در حالي كه به او خطاب مي كرد: «طوبي لك يا عثمان لم تلبسك الدنيا و لم تلبسها»در فقدانش اشك ها ريخت و از خود بي تابي ها نشان داد.
مورّخان گفته اند: عثمان بن مظعون اوّلين فرد از مهاجران بود كه در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد و تا آن هنگام حدّ مسلمانيش معلوم نبود. پيامبر بر گور او سنگي به نشانه گذارد و فرمود:
«هذا قبر فرطنا». و «ليعلم(أتعلم) بها(به) قبرأخيوادفن إليه من مات من اهلي».
در عقبه اوُلي «اسعدبن زراره» از پيامبر خواست كه فردي آشنا به قرآن را به يثرب اعزام دارد تا مردم، بنيادهاي فكري و معنوي آيين جديد را از او فرا گيرند. پيامبر (صلي الله عليه وآله) مصعب بن عمير را مأمور اين كار كرد. مصعب در يثرب در ميان طايفه «بنونجّار» در خانه اسعد بن زراره سكونت گزيد و به مأموريّتي كه به او محوّل شده بود، همّت گماشت.
اسعد بن زراره و مصعب بن عمير نخستين كساني بودند كه نماز جمعه را در «حره بني بياضه» در مكاني به نام «نقيع الخضمات» بجاي آوردند.
اسعد بن زراره در سال اوّل هجرت و در حالي كه هنوز بناي مسجد نبي به پايان نرسيده بود، درگذشت. پيامبر بر نعش او حاضر شد; او را غسل داد و كفن بر تنش ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . يافعي، «مرآة الجنان» ج1، ص6 ; ابن عبدالبرّ، «الاستيعاب في أسماء الأصحاب» ج3، ص86 به نقل از ابن مبارك.
2 . دارمي، «سنن»، كتاب النّكاح، باب «النّهي عن التبتّل»، ج2، ص133 به نقل از سعيد بن مسيّب و او از سعدبن ابيوقّاص.
3 . «خوشا به حالت عثمان، دنيا تو را فريب نداد و تو نيز دنيا را فريب نداده اي.»
4 . ترمذي، «سنن» ج2، ص229، «باب ما جاء في تقبيل الميّت»، «كتاب الجنائز» به نقل از قاسم بن محمد و او از عايشه ; ابن ماجه، «سنن»، حديث 1476 ; ابو داود، «سنن» ج3، ص101، حديث 3163 ; بيهقي، «السّنن الكبري» ج3، ص407، كتاب الجنائز ; متّقي هندي، «كنزالعمال» ج16، ص137، «كتاب الفضائل» به نقل از ديلمي ; ابونعيم، «حلية الأولياء» ج1، ص105 به نقل از ابن عبّاس.
5 . «اين قبر پيشينيان ما است.»
6 . ابن سعد، «الطبقات الكبري» ج3، ص393 به نقل از عبدالله بن ابي رافع ; ابن ماجه، «سنن» ج1، ص473، باب «ما جاء في العلانه في القبر» حديث 1581، كتاب الجنائز ; بيهقي، «السّنن الكبري» ج3، ص412 به نقل از مطلب بن عبدالله بن حنطب تابعي ; همچنين در باره گفتگوي پيامبر با همسرِ «عثمان بن مظعون» (= امّ خارجه) بر سر گور عثمان نكـ : ابونعيم، «حلية الأولياء» ج1، ص106 به نقل از زيدبن اسلم ; ابن عبدالبرّ، «الاستيعاب»، ج3، ص88 به نقل از ابن عبّاس ; امام بخاري، «صحيح» باب «مقدم النبي و اصحابه المدينه» حديث 407 به نقل از خارجة بن زيد بن ثابت ; احمد بن حنبل، «مسند» ص237، 235 ; متّقي هندي، «كنزالعمال» ج12، ص307
ب: مقبره أسعد بن زُرَاره
ابوامامة، اسعد بن زرارة بن عدس النّجاري، نقيب و رئيس طايفه بنونجّار در مدينه بود. وي پس از شناخت كلّي از تعاليم اسلام، به اتّفاق شش نفر ديگر از يثرب، عازم مكّه شدند تا با پيامبر ملاقات كنند و در باره دعوي جديد به گفتگو پردازند. اينان در مكاني به نام «عقبه» به ديدار محمد (صلي الله عليه وآله) نايل آمدند; با او بيعت كرده، به اسلام ايمان آوردند و خود را متعهّد نمودند تا به نشر اين آيين در ميان طوائف يثرب كوشش نمايند.
اسعد بن زراره همراه با دومين و سومين گروه از يثربي ها به مكّه رفت و از اين رو در عقبه سه بار و هر بار با گروهي، تجديد بيعت نمود.
1 . يعقوبي، «تاريخ» ج1، صص296 و 297 ; ابن هشام، «السيرة النّبويّه» جزء2، ص75، «بدو الإسلام الأنصار» به نقل از ابن اسحاق ; ابن حجر عسقلاني، «الإصابه» ج1، ص34، به نقل از واقدي. ابن عبدالبرّ، «الاستيعاب» ج1، ص81، هامش: الاصابه.
2 . ابونعيم، «حلية الأولياء» ج1، ص106 به نقل از ابن شهاب. در باره عقبه نكـ : ازرقي، «اخبار مكّه» ص428، «مسجد البيعه» به نقل از جابر بن عبدالله ; ياقوت حموي، «معجم البلدان» ج4، ص134 ; راغب، «معجم مفردات الفاظ القرآن» ص352
3 . ابن هشام، «السيرة النّبويّه» ج2، ص77 به نقل از ابن اسحاق ; ابونعيم، «حلية الأولياء» ج1، ص107 ; نقيع به نقل از فيروزآبادي، «المغانم المطابه» صص415 و 416
4 . يافعي، «مرآة الجنان»، سال اوّل هجرت.
پوشاند و در حالي كه مي گريست، پيشاپيش جنازه اش تا بقيع پياده رفت; در قبرش نهاد و بر او نماز گزارد.
پ: مقبره خُنَيس بن حُذافه
عمر را كه بعدها همسر پيامبر شد، به عقد خود در آورد. پيامبر بين او و «ابوعبيس بن جابر بن عمرو» از انصارِ بنوحارثه عقد برادري بست. او تنها فرد از بني سهم بود كه در نبرد بدر شركت جست. آنچه مسلّم است، او بر اثر زخمي كه در بدر يا احد برداشته بود، به شهادت رسيد.
تاريخ وفات وي را در بيست و پنجمين ماه يا اوّلين ماه سال سوم هجرت گفته اند. اين تاريخ با توجّه به اين كه پيامبر حفصه را پس از سال سوم به عقد خود در آورد، با واقعه مزبور مطابقت دارد.
آنچه مسلّم است و ابن سعد اَسناد آن را ارائه داشته، پيامبر بر جنازه خُنيس نماز گزارد و او را در كنار مقبره عثمان بن مظعون در قبرستان بقيع به خاك سپرد.
ت: مقبره سعد بن معاذ
بنوعبدالأشهل طايفه اي از اوس بودند كه با بنوظفر در سمت جنوبي منازل بنوحارثه در حرّه شرقي مدينه سكونت گزيده بودند. در اين حره كه آن را حرّه واقم نيز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابن سعد، «الطبقات الكبري» ج3، ص608
2 . سمعاني، «الأنساب» ص319
3 . ابن هشام، «السيرة النّبويّه» ج2، ص6
4 . ابن سعد، «الطبقات الكبري» ج3، ص392 ; ابن هشام، «السيرة النّبويّه» ج2، ص341
5 . ابن عبدالبر، «الاستيعاب» ج1، ص437
6 . ابن سعد، «الطبقات الكبري» ج3، ص392 ; يافعي، «مرآة الجنان» ج1، ص7
مي گفتند و از شرق تا شمال شرقي مدينه امتداد داشت، مردمان اوس يعني بنوعبدالأشهل، بنومعاويه، بنوظفر و بنوحارثه اقامت داشتند.
«سعد بن معاذ بن نعمان بن امريء القيس بن زيد بن عبدالأشهل» و «اُسَيْد بن حضير» از بزرگان بنوعبدالأشهل به راهنمايي مصعب بن عمير مسلمان شدند.
ابن اسحاق در كتاب خود اهميّت اين گرويدن را در گسترش اسلام به ما نشان داده، مي نويسد:
«معصب در كنار چاه مرق و در مجاورت ديوارهاي منازل بنوظفر مي نشست و قرآن تعليم مي داد. در همين مكان بود كه مصعب توانست با حضور اسعد بن زراره، سعد بن معاذ و اُسَيد بن حضير را مسلمان كند.
سعد توانست در اندك مدّتي طايفه خود را به اسلام مؤمن كند و خود با ايماني پرشور، از صحابه بزرگ پيامبر شد و موقعيّت معنوي خاصّي در ميان انصار پيدا كرد.
سعد در نبرد بدر، پرچمدار مدني اوس بود. گفته اند كه پيشاپيش پيامبر، دو پرچم قرار داشت: پرچم مهاجران مكّي در دست علي بن ابي طالب بود و پرچم انصار مدني را سعد بن معاذ حمل مي نمود.
ابن هشام ذيل «استثياق الرّسول من أُمراء الأنصار» با ديگر سيره نويسان هم عقيده است كه سعد بن معاذ به نمايندگي از انصار، وفاداري مجدّد مدني ها را در راه جانبازي براي اسلام، به اطّلاع محمّد (صلي الله عليه وآله) رساند و در اين خصوص بياناتي اظهار داشت كه شور و عشق خاصّ او را به اسلام نشان مي دهد.
نظر به كوهستاني بودن منطقه بدر، سعد بن معاذ مكان خاصّي را كه بعدها به العريش شهرت يافت، براي اقامت پيامبر در نظر گرفت. محمّد (صلي الله عليه وآله) با قبول حسن انتخاب وي، برايش دعا كرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سمعاني، «الأنساب»، الأشهلي. ابن هشام، «السيرة النّبويّه» ج2، صص72 و 78
2 . علي بن برهان الدين حلبي، «السيرة الحلبيّه» ج2، ص150 ; ابن هشام، «السيرة النبويّه» ج2، ص264
3 . احمد زيني دحلان، «السيرة النّبويّه» ج1، ص383، هامش: السيرة الحلبيّه.
4 . ابن هشام، «السيرة النّبويّه» ج2، ص272 به نقل از عبدالله بن ابي بكر، «بناء العريش لرسول الله».
او نگهباني از چادر پيامبر را به عهده داشت و دستوراتش را به انصار مدينه و
مهاجران مكّه منتقل مي نمود.
سعد و انصارِ بنو عبد الأشهل در واقعه اُحد شركت كردند و عمرو بن معاذ را در اين نبرد از دست دادند. نظر به كثرت كشته شدگان، پيامبر براي دلداري انصار، به منازلشان شتافت و در نزد بنوعبدالأشهل بر فقدان عمرو بن معاذ و ديگر شهدا گريست. از آنجا كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) خود در شهادت حمزه عميقاً متأثّر و فرموده بود: «لكن حمزة لا بواكي لي...» از اينرو سعد و اُسيد بسيار متأثّر شدند و طائفه خود را گفتند كه بر حمزه عموي پيامبر بگريند.
در سال ششم، سعد در غزوه خندق شركت جست و در آستانه اين نبرد، نسبت به ترغيب يهوديان بني قريظه به عدم نقض پيمانشان با مسلمانان جديّت فراوان نمود; ولي او و هيئت همراهش نتوانستند بني قريظه را از پيمان با قريش منصرف نمايند و مانع اعلام فسخ پيمان همزيستي مسالمت آميز با مسلمانان از جانب يهوديان مزبور شوند.
بني قريظه چنين باور داشت كه مسلمانان در اين نبرد شكست خورده، قريش قدرت را در مدينه به دست خواهد آورد. از اين رو پيمان خود را با مسلمانان شكستند و علي رغم مفاد آن، با قريشيان مكّي در سركوبي مسلمانان هم پيمان شدند.
پس از نافرجامي تلاش هاي مسلمانان، غزوه خندق به نفع مسلمانان خاتمه يافت; ولي «سعد بن معاذ» بر اثر تير رهاشده از كمان «حِبّان بن قيس» يا «ابواساقه الحُبَشمي» يا «خفاجة بن عاصم» به شدّت مجروح و در خيمه اي كه برادرش در مسجد نبي برپا ساخته بود، بستري شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . «گفت: ليكن حمزه دست دعا برايم بر نمي دارد.»
2 . ابن حجر عسقلاني، «الاصابه» ج2، ص37 ; ابن حجر عسقلاني، «تهذيب التّهذيب» ج3، ص481 ; ابن هشام، «السيرة النّبويّه» ج3، صص129 و 104 به نقل از ابن اسحاق، ابن كلبي، ابن شهاب به نقل از موسي بن عقبه.
3 . احمد زيني دحلان، «السيرة النّبويّه» ج2، ص107، ص113 ; حلبي، «السيرة الحلبيّه» ج2، صص316، 316 و 321 ; ابن هشام، «السيرة النّبويّه» ج3، ص232، ص238 ; ابن حجر عسقلاني، «الاصابه» ج2، ص37 ; سهيلي، «الرّوض الأنف» ذيل روايات ابن اسحاق.
شدّت خونريزي از بازوي سعد، او را در آستانه مرگ قرار داد. دائماً دعا مي كرد كه مهلتي يابد تا در از بين بردن فتنه بين قريظه نقشي داشته باشد.
پيامبر پس از شنيدن پاسخ هاي زشت بني قريظه، به دعوت مسلمانان در حفظ پيمان همزيستي مسالمت آميز، تصميم گرفت با بني قريظه كه آماده فتنه و نبرد با مسلمانان شده بودند. به نبرد بپردازند.
سرانجام آنان حكميّت سعد بن معاذ را در حلّ ماجرا پذيرفتند و چون در دشمني خود نسبت به مسلمانان پافشاري نمودند، سعد از پيامبر خواست كه بني قريظه را محاصره نمايد و با آنان به نبرد بپردازند. دليلش اين بود كه ممكن نيست مدينه در كنار چنين طايفه لجام گسيخته كه نسبت به مسلمانان نفرت و خشم داشتند، روي آرامش به خود بيند. پيامبر از اين حكمت استقبال نمود ودر حقّ سعد دعا كرد. سعد يك روز بعددرگذشت.
جنازه سعد را از خانه اش تا قبرستان بقيع تشييع كردند و را در ركن شمال شرقي قبرستان كنار مقبره «فاطمه بنت اسد» به خاك سپردند و پيامبر بر او نماز گزارد.
پيامبر در باره سعد فرمود:
«اهْتَزّ العَرْش لِموت سعد بن معاذ».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بدرالدّين احمد عيني، «عمدة القاري» ج4، ص239 ; ابن هشام، «السيرة النّبويّه» ج3، ص238، ص25 ; امام بخاري، «صحيح»، كتاب الصلاة، حديث 123 به نقل از عايشه.
2 . يعقوبي، «تاريخ» ج1، ص411
3 . سوره احزاب، آيه 24 ; سيوطي، «الدرّ المنثور في التّفسير بالمأثور» ج5، ص193 ; قرطبي، «الجامع لأحكام القرآن» ج14، ص142 ; ابن حجر، «الاصابه» ج2، ص37 ; عيني، «عمدة القاري» جزء 16، ص268 ; زركلي، «الأعلام» ج3، ص139
4 . سمهودي، «وفاء الوفا» ج3، ص915
5 . «به مناسبت مرگ سعد بن معاذ عرش تكان خورد.» نكـ : امام بخاري، «صحيح»، باب مناقب سعد بن معاذ به نقل از جابر بن عبدالله ; نيز نكـ : تفاسير ابن حجر، عيني، قسطلاني ; مسلم، «صحيح» ج8، ص21 ; ابن ماجه، «سنن» ج1، ص68 به نقل از علي بن محمّد ; ترمذي، «سنن»، باب مناقب، ج5، ص353 به نقل از محمود بن غيلان از جابر (هذا حديث صحيحٌ) ; ابن فورك، «مشكل الحديث» ج1، ص27 ; قمي، «تفسير قمي» ج2، ص181
ث: مقبره عبدالله بن مسعود
صحابي والامقام پيامبر اسلام، مشهور به ابن مسعود، از قبيله بنوزُهْره سومين يا ششمين نفري بود كه به اسلام گرويد.
او از سابقين، اوّلين و معدود صحابه اي بود كه در خواندن و آموختن قرآن به مرتبه رفيعي رسيد و پيامبر در باره اش فرمود:
«من سرّه أن يقرأ القرآن غضاً كما أنزل فليقراء بقراءة ابن أمّ عبد».
عبدالله بن مسعود مي گفت كه فتاد سوره را نزد پيامبر خوانده و محمّد (صلي الله عليه وآله) بر قرائتش ايرادي نگرفته است.
او مانند ابي بن كعب در قرائت، از زيد بن ثابت برتر بود و در هيئت جمع آوري قرآن در زمان عثمان بن عفّان شركت فعّال داشت.
او از نخستين كساني بود كه از بنوهُذَيل به حبشه هجرت كرد و پس از بازگشت به مدينه با سعد بن معاذ يا زبير بن عوام پيمان برادري بست.
ابن مسعود به عنوان «صاحب النّعلين و الوسادة و الطهور» از خدمتگزاران پيامبر به شمار مي رفت و بدين خاطر در خانه پيامبر رفت و آمد مي نمود و فضائلش همواره مورد تأكيد پيامبر قرار مي گرفت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ابن هشام، «السيرة النّبويّه» ج1، ص272 ; سخاوي، «الكواكب الدّريه» ج1، ص64 ; ابن حجر عسقلاني، «الاصابه» ج2، ص368 ; ابونعيم، «حلية الأولياء» ج1، ص26
2 . «...قرآن را آن گونه كه نازل گرديده، آهسته بخواند، پس با شيوه و قرائت ابن امّ عبد آن را قرائت كند.» نكـ : قرطبي، «الجامع لأحكام القرآن» ج1، ص83 ; احمد بن حنبل، «مسند» ج1، ص454 به نقل از ابن حبيش و در باره امّ عبد بنت عبد سواء از بنوهذيل نكـ : ابن حجر عسقلاني، «تهذيب» ج6، ص27
3 . همچنين در باره مناقبش نكـ : امام بخاري، «صحيح»، مناقب عبدالله بن مسعود(رضي الله عنه) به نقل از عبدالله بن عمر، ج4، ص218 ; ابن هشام، «السيرة النّبويّه» ج1، ص336 ; احمد بن حنبل، «مسند» ج1، ص453
4 . ابونعيم، «حلية الأولياء» ج1، ص126 به نقل از علقمه. قرطبي، «الجامع لأحكام القرآن» ج1، ص82
5 . ابن حجر عسقلاني، «تهذيب التّهذيب» ج6، ص28 ; ابن هشام، «السيرة النّبويّه» ج2، ص151 ; ابن حجر عسقلاني، «الاصابه» ج2، ص369
6 . ترمذي، «الجامع الصّحيح» ج5، ص336 ; مناقب، حديث 3894 به نقل از اسود بن يزيد و سفيان ثوري به نقل از ابن اسحاق.
پس از رحلت پيامبر، از روحيه اشرافي مردمان قبيله اش دوري مي گزيد و به سنّت پيامبر و صورت عارفانه زندگي اهل بيت (عليهم السلام) گرايش خاصّي داشت.
در زمان خلافت عمر، به عنوان كارگزار بيت المال مسلمانان و جهت تعليم معارف اسلام به كوفه رفت; ولي نتوانست با ديگر كارگزاران خلافت كه دقّت صادق و ايمان لازم را در انجام امور نداشتند، سازگاري كند. عاقبت از دوران خلافت عثمان كه اين اختلاف نظرها به اوج رسيده بود، از كار كناره گرفت و به مدينه بازگشت و انحراف ها را در مسجد نبي برملاء نمود.
او در سال 32 هـ .ق. درگذشت و بنا به وصيّتش «زبير بن عوام» يا «عمّار بن ياسر» بر جنازه اش نماز گزارد و همان طور كه خواسته بود، در كنار قبر «عثمان بن مظعون» در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.
ج: مقبره عبدالرّحمان بن عوف
مُكنّي به ابومحمّد از جمله كساني بود كه قبل از اجتماع «دار ارقم» به اسلام گرويد و گفته اند كه او هشتمين نفري بود كه اسلام آورد.
در جاهليّت، او را عبدالكعبه، عبد عمرو مي گفتند و پيامبر اسلام نام عبدالرّحمان را بر او نهاد.
پس از مسلماني در همه صحنه هاي مهمّ اسلام حضور داشت. يك بار از طرف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «دائرةالمعارف الإسلاميّه» 1954/1975 م. (= دانشنامه اسـلام و ايران») ج6، ص849 ، بنگاه ترجمه و نشر كتاب.
2 . سمعاني، «الأنساب» ص588، چاپ: مرجليوت ; ابن هشام، «السيرة النّبويّه» ج1، ص389 ; بلاذري، «أنساب الأشراف»، امر عثمان بن عفّان و ابن عقبة حسين ولاه عثمان الكوفه، جزء الخامس، ص1، ص33 و ص63 ; ابن عبد ربّه اندلسي، «العقد الفريد» جزء5، ص54، چاپ دارالفكر.
3 . يافعي، «مرآة الجنان» ج1، ص87 ; ابن سعد، «الطبقات الكبري» ج3، ص159 ; سمعاني، «الأنساب» ص588 ; بلاذري، «انساب الأشراف» جزء5، ص37 ; در باره احاديث و موقعيّت عبدالله بن مسعود در ميان رجال نكـ : احمد بن حنبل، «مسند» ج1، صص374 و 466 كه 848 حديث را از او ثبت كرده است ; ابن حجر عسقلاني، «تهذيب التّهذيب» ج6، ص27 ; جاحظ، «البيان و التّبيين» ج2، ص56، تحقيق: هارون.
پيامبر (صلي الله عليه وآله) به نبرد «دومة الجنْدل» مأموريّت يافت. در اُحد، بيست و يك زخم برداشت و
درنگذشت.
در معيشت، تجارت پيشه بود و به تموّل و بخشش مشهور بود. پس از پيامبر در حوزه قدرت، چيره دست و آنگونه كه گفته اند رأيش در سه خليفه راشدين نافذ بود.
در شوراي شش نفري تعيين خليفه پس از عُمر بن الخطّاب شركت داشت و در انتخاب عثمان به خلافت، نقش اساسي ايفا نمود.
او در سال 31/32 درگذشت و «عثمان بن عفّان» يا «زبير بن عوام» بر جنازه اش نماز گزارد و در بقيع در مجاورت قبور «عثمان بن مظعون» و «اسعد بن زراره» ـ در بيست متري شرق مقبره مالك بن انس ـ به خاك سپرده شد.
بر اساس يكي از مستندات تاريخي كه از فرزندش «حميد بن عبدالرّحمان» نقل شده است، عبدالرّحمان وصيّت كرده بود كه كنار مقبره عثمان بن مظعون به خاك سپرده شود.
چ: مقبره عثمان بن عفّان
عُفّان فرزند «ابوالعاص بن اميّه» و مادرش مادر عثمان يا مادر عفان «امّ حكيم البيضا» دختر عبدالمطلب بود. او از نخستين كساني بود كه به دست ابوبكر مسلمان شدند.
او را بدان جهت كه همسر رقيّه دختر پيامبر بود و پس از وفاتش امّ كلثوم را به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابن هشام، «السيرة النّبويّه» ج1، صص268، 344، 348 و 373. ج2، صص5 ، 114، 122، 151، 236 و 372. ج3، صص88 ، 134، 306، 333، 364 و 372. ج4، صص73، 196، 206 و 307 ; جوزي، «صفة الصّفوه» ج1، ص135 ; ابونعيم، «حلية الأولياء» ج1، ص980 ; طبري، «تاريخ الرّسل و الملوك» ج5، ص2065، ترجمه فارسي. ابن عبدالبرّ، «الاستيعاب» ج2، ص349 ; ابن جوزي، «تذكرة الخواص» ص156 ; همچنين در باره مقام او در رجال حديث نكـ : «تاريخ الخميس» ج2، ص357 ; «الرّياض النّظره» ج2، ص281 ; «الجمع بين رجال الصّحيحين» ص281
2 . سمهودي، «وفاء الوفا» جزء3، ص899 به نقل از ابن زباله.
3 . «الرّياض النّظره» ج2، صص82 و 152 ; بلاذري، «أنساب الأشراف» جزء5، ص1 ; ابن هشام، «السيرة النّبويّه» ج1، ص266
همسري برگرفت، ذوالنّورين گفته اند.
عُثمان در غالب نبردهاي پيامبر شركت داشت و موقوفات و بخشش هاي زيادي در جهت آسايش عمومي مسلمانان از خود بجاي نهاد.
موقعيّت قريش و بني اميّه در استحكام بخشيدن به نفوذ و موقعيّت او پس از رحلت پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقشي اساسي ايفا نمود و عاقبت در شوراي تعيين خليفه، جانشين عمربن خطّاب گرديد و به عنوان سومين خليفه از خلفاي راشدين در تاريخ اسلام حضوري مسلّم يافت.
در دوران او ارمنستان، قفقاز، خراسان، كرمان، سيستان، قسمتي از افريقا و قبرس به اسلام گرويدند. عثمان مسجدالحرام را بازسازي كرد و مبتكر تأسيس دارالقضا در مدينه بود و در جمع آوري قرآن همّت خاصي از خود نشان داد.
نارضايتي هايي كه بر اثر اَعمال بعضي از مأموران خلافتي او بروز كرده بود، موجب روي آوردن عده اي از آنان به مدينه و متعاقب آن محاصره خانه خليفه گرديد.
عاقبت به علّت نافرجام ماندن همه اقدامات مصلحت جويانه، پس از چهل روز كه از محاصره خانه او مي گذشت، جمعي ناشناخته به حياتش پايان دادند و اين حادثه آغاز تحوّلات اجتماعي ـ سياسي مهمّي در سرزمين هاي مسلمان شده، گرديد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ابن عبد ربه، «العقد الفريد» ج2، ص361 ; ابن قتيبه، «المعارف» ص84 ; بيهقي، «سنن الكبري» ج6، ص301 ; ابن سعد، «الطبقات الكبري» ج3، ص44 ; دميري، «حياة الحيوان» ج2، ص399 ; بلاذري، «انساب الأشراف» ج5، صص127، 25 و30 ; حلبي، «السيرة الحلبيّه» ج2، ص87
2 . بيهقي، «سنن الكبري» ج2، ص41 به نقل از انس بن مالك ; امام بخاري، «صحيح» فضائل القرآن، باب جمع القرآن. طحاوي، «مشكل الآثار» ج3، ص4، به نقل از خارجه ; متّقي، «كنزالعمال» ج1، ص81 ; سيوطي، «الاتقان في علوم القرآن».
3 . بلاذري، «انساب الأشراف» ج2، صص26 و 69 ; ابن عبد ربه اندلسي، «العقد الفريد» ج2، ص263 ; دميري، «حياة الحيوان» ج1، ص53 ; سيوطي، «تاريخ الخلفاء» ص106 ; ابن اثير، «الكامل» ج2، ص70
4 . «در باره هرمزان نكـ : بلاذري، «انساب الأشراف» جزء5، ص150 ، مدايني ; يعقوبي، «تاريخ» ج2، ص141 ; ابن سعد، «الطبقات الكبري» ج5، ص8 ; بيهقي، «سنن الكبري» ج8، ص61
در باره ابوذر غفاري در دوران خلافت عثمان نكـ : مسعودي، «مروُج الذَّهَب» ج1، ص438 ; ابن سعد، «الطبقات الكبري» ج4، ص168
پس از قتل عثمان، آشوب و التهاب مدينه باعث شد كه نتوانستند جسد خليفه را با تشريفات و احترام خاصّ مربوط به صحابه پيامبر در بقيع به خاك سپارند. لذا جسد او را پس از سه روز بلاتكليفي در محلّي به نام «حش كوكب» دفن كردند.
طبري، «حش كوكب» را يكي از باغ هاي مدينه دانسته است كه يهوديان مردگان خود را در آنجا دفن مي كردند. چون بنواميّه به حكومت رسيدند، آن باغ را كه در مجاروت بقيع قرار داشت، جزء بقيع نمودند.
بلاذري، «كوكب» را صاحب آن باغ دانسته است. ابن كثير تصريح مي كند كه معاوية بن ابي سفيان ديوار مابين باغ مذكور و قبرستان بقيع را برداشت و دستور داد تا مردم مردگان خود را در آنجا به خاك سپارند.
ياقوت حموي، «حش» را بوستان تعريف كرده است و مي گويد:
كوكب يكي از انصار بود و عثمان آن باغ را خريداري و ضميمه بقيع نمود و چون مقتول گشت، او را در آنجا به خاك سپردند.
به هر حال «حش كوكب» در انتهاي سمت شرقي قبرستان بقيع جاي دارد و فاصله آن تا قبور شهداي حرّه، 135 متر مي باشد.
ح: مقبره سعد بن ابيوقّاص
او فرزند «ابيوقّاص مالك بن اهيب» بود كه از قريشيان زهري به شمار مي آمد. سعد، مُكنّي به ابواسحاق و از امراء عرب، صحابه پيامبر، فاتح عراق، مدائن، قادسيّه عصر ساساني بود و به فارس الإسلام شهرت داشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بلاذري، «انساب الأشراف» ; محبّ طبري، «الرّياض النّظره» ج2، ص131 ; ابن جوزي، «صفة الصفوه» ج1، ص117، به نقل از خجندي ; يعقوبي، «تاريخ» ج1، ص73 ; ابن سعد، «الطبقات الكبري» ج3، ص55 ; ابن قتيبه، «الإمامة و السّياسه» ج1، ص40 ; ابن ابي الحديد، «شرح نهج البلاغه» ج1، ص168
2 . «تاريخ الرّسل و الملوك» ج6، ص2314
3 . «تاريخ ابن كثير» ج8، ص190
4 . «معجم البلدان» ج2، ص262
5 . سمهودي، «وفاء الوفا» ج2، ص914 به نقل از خضرا و ابن زباله به نقل از ابن شهاب.
او احاديثي را از پيامبر حديث كرد و از او نيز روايت ها كرده اند.
در شوراي انتخاب خليفه، از طرف عمر بن خطّاب برگزيده شد و مدّت ها والي كوفه بود. وي در خلافت علي بن ابي طالب انزوا پيشه كرد و در خانه اش در «وادي عقيق» بماند; تا اين كه در 83 يا 74 سالگي به سال 51/58هـ .ق. درگذشت. جنازه اش را از خانه تا بقيع تشييع كردند و مروان بن حكم بر او نماز گزارد و در كنار عثمان بن مظعون و اسعد و خنيس به خاك سپرده شد.
مقبره او در بيست متري شرق مقبره مالك بن انس كه قبر او نيز در پنجاه متري شرق باب بقيع در جهت شمال شرقي مقبره عقيل است، قرار دارد.
خ: مقبره ابوسعيد خدري
«سعد بن مالك بن سنان بن عبيد بن تغلبة ابن عبد بن الأبجر» بود كه چون ابجر
را خُدْره لقب داده بود، او را «سعد خُدْري» يا به كنيه اش «ابوسعيد خدري» شهرت
دادند.
او و پدرش «مالك بن سنان انصاري» از صحابه پيامبر و چهره هايي برجسته در تاريخ اسلام به شمار مي روند.
مالك بن سنان در غزوه احد نبرد كرد و چون پيامبر زخمي شد، او را ياري داد و خون زخم هاي صورتش را پاك كرد. مالك تنها كسي از بنوابجر بود كه در آن نبرد به شهادت رسيد.
ابوسعيد از همان سنين نوجواني در همه صحنه هاي حسّاس تاريخ مسلماني حضور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «الرّياض النّظره» ج2، صص292 و301 ; ابونعيم، «حلية الأولياء» ج1، ص92 ; ابن جوزي، «صفة الصفوه» ج1، ص138 ; ابن سعد، «الطبقات الكبري» ج6، ص6 ; ابن حجر عسقلاني، «تهذيب التّهذيب» ج3، ص482 ; ابن اثير، «الكامل» ج2، ص3 ; محمّد بن جرير طبري، «تاريخ الرّسل و الملوك» ج5، ص6، ترجمه فارسي.
2 . خطيب بغدادي، «تاريخ بغداد او مدينة السّلام» ج1، ص180 ; سمعاني، «الأنساب» ص190
3 . ابن هشام، «السيرة النّبويّه» ج3، ص84 و 129 ; ابن حجر عسقلاني، «الاصابه» ج3، ص345
داشت و با دو خصلت شجاعت و علم، به عنوان يكي از سرشناس ترين صحابه پيامبر در جريده تاريخ ثبت شد.
پس از رحلت پيامبر (صلي الله عليه وآله) ، چون از راويان مناقب اهل بيت (عليهم السلام) بود، پيوندي معنوي با آنان داشت.
وفات ابوسعيد را سال 74 يا 64 در مدينه دانسته اند. سمهودي و ابن شبه از پسرش آورده اند كه او قبل از وفات وصيّت كرد كه در جايي از بقيع به خاك سپرده شود كه كسي در آن حوالي مدفون نباشد و خود جايي را در نظر گرفت و به فرزندش نشان داد.
اين مكان در قسمت شرقي قبرستان بقيع، نزديك مقبره فاطمه بنت اسد مي باشد.
د: ديگر صحابه
با آن كه مسلّم است كه عدّه كثيري از مهاجران و انصار، در مدينه وفات كرده و در بقيع به خاك سپرده شده اند، نمي توان محلّ قبرشان را مشخّص نمود. ذيلا به ذكر نام جمعي از آنان كه در منابع و مآخذ مختلف اشاره كرده اند، بسنده مي كنيم:
1/د: مِقداد بن عمر
مشهور به «ابن الأسود الكذري» از صحابه پيامبر بود و پيامبر در باره اش گفته بود:
«ان الله عزوجل امرني بحب اربعة وأخبرني انّه يحبهم: علي ومقداد و ابوذر و سلمان».
محمّد بن عمر واقدي گفته است كه «مقداد» در سال 33هـ .ق. به سنّ هفتاد سالگي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابن حجر عسقلاني، «تهذيب التّهذيب» ج3 ; ابن قُتيبه، «المعارف» ص116، در ذيل حديثِ «من استعف اعفه الله و من استغني أغناه الله» ; احمد، «مسند» ص9، 45، 47 ; نسائي، «سنن» جزء5، ص98
2 . در باره احاديث مشتمل بر فضايل اهل بيت و منقول از وي، نكـ : احمد، «مسند» ج3، صص3 و 14، حديثِ «الحسن و الحسين سيّدا شباب أهل الجنّة» و حديثِ «إنّي تارك فيكم الثّقلين» ; سيوطي، «جمع الجوامع». «الدرّ المنثور». «تاريخ الخلفاء»، حديث غدير، «انساب الأشراف»، مشاجره ابوسعيد با مروان، أمر الحسن بن علي بن...
درباره مقام رجالي او نكـ : ابن حجر،«تهذيب التّهذيب»،ج3،ص480 ; واقدي، يافعي، «مرآة الجنان» ج1، ص55
3 . سمهودي، «وفاء الوفا» جزء3، ص915
در جُرُف در سه ميلي مدينه درگذشت و جنازه اش را به مدينه حمل كرده، با حضور عثمان بن عفّان در قبرستان بقيع به خاك سپردند.
2/د: ابوهريره
ابن سعد گفته است:
«لمّا مات أبوهريرة كان ولد عثمان يحملون سريره حتي بلغوا البقيع حفظاً بما كان من رأيه في عثمان».
3/د: صُهَيْب بن سنان
«ابن مالك بن عبد عمرو» بود و ابن سعد گفته است:
«توفي صهيب في شوال سنه ثمان و ثلاثين و هو ابن سبعين سنة بالمدينة ودفن بالبقيع».
4/د: ابوعبس
ابن سعد در باره اش نوشته است:
«مات أبوعبس في سنة أربع و ثلاثين في خلافة عثمان بن عفّان و هو ابن سبعين سنة و صلّي عليه عثمان و دفن بالبقيع».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ابونعيم، «حلية الأوليا» ج1، ص172، «ذيل المذيل» ص10 ; «مجمع الزّوائد» ج9، ص306 ; ابن حجر عسقلاني، «الاصابه» ج3، ص454 ; ابن سعد، «الطبقات الكبري» ج3، ص161 ; يعقوبي، «تاريخ» ج1، ص524
2 . «هنگامي كه ابو هريره وفات يافت، فرزندان عثمان جنازه وي را تا بقيع حمل كردند; زيرا رازدار عثمان بود.»، «الطبقات الكبري» ج4، ص340
3 . «صهيب در شوال سال 38 در سن هفتاد سالگي در مدينه وفات يافت و در بقيع دفن گرديد.»، «الطبقات الكبري» ج3، ص226
4 . «ابو عبس در سال 34 در سن هفتاد سالگي در دوران خلافت عثمان بن عفان وفات يافت. عثمان بر او نماز گزارد و در بقيع دفن گرديد.»، «الطبقات الكبري» ج3، ص451
5/د: اُسَيْد بن الحضير
ابن سعد ذيل شرح احوال «اُسيْد» چنين نوشت:
«توفّي أُسيد بن الحضير في شعبان سنة عشرين فحمله عمر بن الخطاب بين العمودين من بني عبدالأشهل حتي وضعه بالبقيع و صلّي عليه بالبقيع».
6/د: حويطب بن عبدالعُزَّي
همان «ابن ابي قيس عامريِ» صحابي و از آگاهان به تاريخ مكّه است كه پس از 12 سال زندگي در سال 54هـ .ق. درگذشت.
7/د: رُكانة بن عبد يزيد
ابن هاشم بن عبدالمطلب بود و در اوّل خلافت معاويه درگذشت.
8/د: زيد بن سهل، ابوطلحه انصاري
«ابن اسود بن حرام» از بزرگان صحابه بود كه در سال 34هـ .ق. يا به گفته اي در چهلمين سال وفات پيامبر در مدينه درگذشت.
9/د: ارقم بن ابي ارقم
از اوّلين گروندگان به اسلام بود كه خانه اش در مجاورت كوه صفا مركز تعليمات و تبليغات پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) بود. در آنجا كساني كه بعدها از بزرگترين شخصيّت هاي اسلام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «اسيد بن حضير در شعبان سال 20 وفات يافت و عمر بن خطاب او را از ميان قبيله بني عبدالأشهل حمل و به بقيع منتقل كرد و در بقيع بر او نماز گزارد.»، «الطبقات الكبري» ج3، ص606
2 . ابن حجر عسقلاني، «تهذيب التّهذيب» ج1، ص207
3 . همان، ص252
4 . همان، ص275
شدند، مسلمان گشتند. از اينرو خانه اش به دارالإسلام شهرت يافت.
پيامبر بين او و ابوطلحه زيد بن سهل انصاري پيوند اُخوّت بست.
او در همه نبردها و حوادث مهمّ زندگي پيامبر حضور داشت و در سال 55هـ .ق. حدوداً در 80 سالگي در مدينه درگذشت.
10/د: اُسامة بن زيد
وي همان ابن حارثه بود كه در سال 54هـ .ق. در 75 سالگي در مدينه درگذشت.
11/د: عبدالله بن سلام
كنيه اش ابويوسف بود و در سال 43 هـ .ق. در مدينه درگذشت.
12/د: عبدالله بن عمرو
«ابن شريح بن قيس» معروف به ابن امّ مكتوم از صحابه پيامبر بود كه در غياب آن حضرت و به دستور ايشان در مدينه نماز را امامت مي كرد. در قادسيّه شركت داشت و چون به مدينه بازگشت، در زمان خلافت عُمر بن خطاب درگذشت.
13/د: ابوسلمه بن عبدالأسد
نامش عبدالله، از «بنومخزوم» و همسر امّ سلمه بود. او قبل از دعوت در خانه ارقم مسلمان گشت. به حبشه و مدينه هجرت نمود و اوّلين كسي بود كه به مدينه رسيد. پيامبر بين او وسعد بن خيثمه عقد اخوّت بست.در سي و پنجمين ماه هجرت پس از بازگشت از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «الطبقات الكبري» ج3، ص505
2 . همان مأخذ، صص242 و 244 ; ابن هشام، «السيرة النّبويّه» ج1، ص270
3 . ابن حجر عسقلاني، «تقريب التّهذيب» ج1، ص52
4 . ابن حبان، «الثقات» ج3، ص228 ; ابن اثير، «اسدالغابه» ج3، ص176 ; ابن حجر، «الاصابه» ج4، ص80 ; ابن سعد، «الطبقات الكبري» ج2، ص352
5 . همان، ج3، ص214
«سريه بني اسد / قطن» در مدينه درگذشت. مشهور است كه پيامبر چشم هاي او را پس از مرگ، بر هم نهاد.
14/د: عبدالله بن عَتيك
از صحابه و انصار پيامبر بود و از طرف آن حضرت مأمور شد تا ابورافع سلام را از ميان بردارد.
15/د: قتادة بن نعمان
پسر «زيد بن عامر انصاري» و صحابي مشهور پيامبر (صلي الله عليه وآله) بود كه در سال 23هـ .ق. در مدينه درگذشت و عمر بن خطّاب بر او نماز گزارد. او پرچم دار بنوظفر در غزوه فتح مكّه بود.
16/د: جَبّار بن صَخْر
از صحابي و انصار پيامبر كه آن حضرت بين او و مقداد بن عمرو پيوند اخوّت بست.
17/د: حاطب بن ابي بَلْتَعة
او با عويم بن ساعدة عقد اخوّت بست. در همه صحنه ها حضور داشت و كسي بود كه نامه پيامبر به مقوقس را به اسكندريّه برد. وي در سال 30 هـ .ق. در مدينه درگذشت و عثمان بن عفّان بر او نماز گزارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ابن سعد، «الطبقات الكبري» ج3، صص239 و 242
2 . سريّه عبدالله بن عتيك، سال 6هـ .ق. نيزابن حبّان، «الثقات» ج3،ص226 ; ابن اثير، «اسدالغابه» ص304
3 . ابن حجر عسقلاني، «تهذيب التّهذيب» ج2، ص23 ; ابن سعد، «الطبقات الكبري»، ج3، ص452
4 . ابن سعد، «الطبقات الكبري» ج3، ص161
5 . همان، صص114 و 459
18/د: حكيم بن حزام
ابن خويلد، پسر برادر خديجه امّ المؤمنين بود كه روز فتح مكّه، اسلام را پذيرا شد و پس از سال 54 هـ .ق. در مدينه درگذشت.
19/د: عمرو بن حزم
از صحابه پيامبر بود كه مأموريّتي در نجران به او واگذار شد. ابن اثير گفته است:
«توفّي بالمدينة سنة احدي و خمسين.»
20/د: مَخْرَمَة بن نوفل
مُكنّي به ابوصفوان يا ابوالمسور كه در سال 54 هـ .ق. درگذشت. مادرش رقيه بنت ابي صيفي بود.
21/د: عبدالله بن أُنيس
از صحابه و انصار پيامبر از جهينه بود و پس از رحلت پيامبر در «اعراف» ـ منزلگاه يك بريدي مدينه ـ زندگي كرد و در دوران معاوية بن ابي سفيان در مدينه درگذشت.
22/د: بَراء بن مَعْرور
«ابن صَخر بن خنساء» يكي از 12 نفري بود كه از يثرب با پيامبر در عقبه ملاقات كرد و به ديانتش ايمان آورد. او از بزرگان صحابه محسوب مي شد و يك ماه قبل از ورود پيامبر به مدينه درگذشت و پيامبر پس از آمدنش به مدينه بر قبر او نماز گزارد و اوّل كسي از نقباء بود كه درگذشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ابن حجر عسقلاني، «تهذيب التّهذيب»، «تقريب التّهذيب» ج1، ص194
2 . ابن حبّان، «الثقات» ج3، ص267 ; ابن اثير، «اسدالغابه» ج4، ص98
3 . همان، ص394 ; ابن حجر، «الاصابه» ج6، ص70
4 . همان، ص233 ; ابن حجر عسقلاني، «الاصابه» ج4، ص37
5 . ابن سعد، «الطبقات الكبري» ج3، ص618
23/د: جبير بن مُطعِم
«ابن حدي بن نوفل» صحابي مشهور و عارف به انساب، در 80 يا 95 هـ .ق. در مدينه درگذشت.
24/د: جابر بن عبدالله
«ابن عمرو بن حَرَام» صحابي مشهوري بود كه در 19 غزوه شركت داشت و بعد از 94 سال در سال 90 هـ .ق. درگذشت.
25/د: مِسْطَح بن أُثاثة
«ابن عباد بن المطلب» مُكنّي به ابوعباده از صحابه پيامبر بود كه از بدر تا صفّين حضور داشت و در سال 34 هـ .ق. در سنّ 56 سالگي در مدينه درگذشت.
26/د: معاذ بن عَفْراء
او از نخستين كساني بود كه از مدينه به مكّه رفت و اسلام را پذيرا شد. پيامبر پس از هجرت، بين او و معمر بن حارث پيمان برادري بست.
28/د: ابن عمرو بن نفيل
مشهور به ابوالأعور كه در سال 50 هـ .ق. در منطقه عقيق مدينه درگذشت و او را به مدينه حمل نمودند و در بقيع به خاك سپردند. او در زمره ده مسلماني بود كه پيامبر ارجشان نهاد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ابن حجر عسقلاني، «تقريب التّهذيب» ج1، ص126
2 . همان، ص122
3 . ابن سعد، «الطبقات الكبري» ج2، ص7، ج3، ص51، ج8، ص228 ; ابن حجر عسقلاني، «الاصابه» ج6، ص88
4 . ابن سعد، «الطبقات الكبري» ج1، ص272
5 . همان، ج3، ص379 ; ابن حجر عسقلاني، «تقريب التّهذيب» ج1، ص296
29/د: سهل بن سعد ساعدي
ابوالعبّاس انصاري خزرجي كه در سال 88 هـ .ق. پس از يكصد سال زندگي در مدينه درگذشت.
30/د: مالك بن التَّيهان، ابوالهيثم
وي صحابي پيامبر و از انصار مدني از بنو عبدالاشهل محسوب مي شد. از نقباي دوازده گانه بود و در همه حوادث مهمّ تاريخي با پيامبر بود.
31/د: ابوالسيد ساعدي
از صحابه پيامبر بود كه در سال 30 يا به تصريح مدائني در سال 60 هجري درگذشت. او آخرين كس از بدريان مسلمان بود كه وفات يافت.
32/د: محمّد بن مَسْلمه
يكي از افاضل صحابه پيامبر و كسي بود كه كعب بن اشرف را به قتل رساند. وي در سال 43هـ .ق. در مدينه درگذشت; يا به دست بعضي از اهالي شام در خانه اش كشته شد.
33/د: عويم بن ساعده
در گردهمايي مدني ها با پيامبر در عقبه شركت داشت. از صحابي پيامبر بود كه حضورش در بدر و احد و خندق مسلّم است و پيامبر بين او و حاطب بن ابي بلتعه عقد اخوّت بست. گفته اند كه در زمان خلافت عمر بن خطّاب در مدينه وفات يافت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ابن حجر عسقلاني، «تقريب التّهذيب» ج1، ص336
2 . ابن سعد، «الطبقات الكبري» ج3، ص607
3 . ابن حجر عسقلاني، «تقريب التّهذيب» ج2، ص225
4 . همان، ج9، ص454
5 . همان، ج8 ، ص174
34/د: كعب بن عمر
«السلمي» مشهور به «ابواليَسَر» از انصار و صحابه پيامبر بود كه در ملاقات عقبه حضور داشت و بعدها از راويان حديث پيامبر شد. وي در سال 55 هـ .ق. در مدينه درگذشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ابن حجر عسقلاني، «تهذيب التّهذيب» ج8، ص437 ; «تقريب التّهذيب» ج2، ص135
فصل نهم; مقبره شهيدان حرّه
در ميانه سال هاي 61/63 هـ .ق. در پي واقعه كربلا، مخالفت هايي عليه امويان به ظهور پيوست. مركز اصلي اين موضع گيري ها سرزمين حجاز بود و عبدالله بن زبير در شكل دادن و متمركز نمودن مسير مخالفت ها نقش اساسي داشت.
عدّه زيادي از مردم مدينه و مكّه با عبدالله بيعت كرده، رفته رفته از اطاعت امويان سرپيچي كردند و بر قيام و خروج، عزم راسخ نمودند.
يزيد براي فرونشاندن قيام مدني ها و مكّي ها، هيئتي به مكّه فرستاد; تا با عبدالله بن زبير گفتگو كنند; ولي بي نتيجه باز گشتند. «عمرو بن سعيد» والي وقت مدينه، عمرو بن زبير برادر عبدالله را تحريك و تجهيز نمود تا با برادرش به جنگ پردازد.
در اين نبرد عبدالله بن زبير غالب شد و عمرو را به اسارت درآورد.
پي آمد اين پيروزي گسترده، فرار امويان از حجاز و مسلّط شدن عبدالله بر طائف و مكّه بود. مدني ها نيز «عثمان بن محمد بن ابي سفيان» والي مدينه را اخراج كردند و به صف عبدالله بن زبير پيوستند و خانه هاي امويان را در مدينه به محاصره خود در آوردند.
يزيد، «مسلم بن عقبة المُرّي» را فرمانده لشكر كرد و او را عازم مدينه نمود.
اموياني كه به اسارت مدني ها درآمده بودند، پس از تعهّد به عدم همكاري با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابن اعثم كوفي، «الفتوح» جزء5، صص262 و 263، «ابتداء ذكر عبدالله بن الزّبير».
خلافت شام، آزاد و از حجاز تبعيد شدند. آنان در بين راه به مسلم بن عقبة ملحق شدند و او را در اجراي نقشه حمله و تصرّف مدينه ياري دادند.
در اين طرح نظامي، لشكريان شام مصمّم شدند كه از سمت شرق مدينه ـ كه حرّه واقم ناميده مي شد ـ به شهر حمله كنند. «حرّه واقم» منطقه اي مشتمل بر زمين مسطّحي پوشيده از سنگ هاي سياه بود; كه به لحاظ گرم و غيرمزروعي بودن، آن را حرّه مي گفتند و بدان جهت كه محلّ سكونت «واقم» يكي از عمالقه عهد باستان بود، به «حرّه واقم» شهرت يافته بود.
در اين منطقه بين شاميان و مدني ها كه غالباً فرزندان صحابه از انصار و مهاجر بودند، جنگي به وقوع پيوست كه منجر به شكست فرزندان صحابه و موفّقيّت «مسلم بن عقبه» شد.
متعاقب اين شكست، شهر مدينه به تصرّف لشگريان مسلم درآمد و كشتند و سوختند و هتك حرمت ها كردند. به گفته بلاذزي و واقدي:
«أباح مسلم المدينة ثلاثة أيّام يقتلون و يأخذون المتاع و يعبعون بالإماء و يفعلون ما لا يحبّه الله».
يعقوبي مي نويسد:
«كمتر كسي باقي ماند كه كشته نشد و حرم پيامبر خدا را مباح گذاشت تا آن كه دوشيزگان فرزند آوردند و شناخته نبود چه كسي آنها را باردار كرده است». مسعودي مي نويسد:
«هفتاد و چند نفر از ساير قريشيان و معادل آنها از انصار و چهارهزار كس
از مردم ديگر كه شمار شد ـ بجز آنها كه شناخته نشده بودند ـ به قتل رسيدند».
1 . ياقوت حموي، «معجمالبلدان» ج2، ص249
2 . سبط ابن جوزي، «تذكرة الخواص» به نقل از مدايني.
3 . «مسلم مدت سه روز مدينه را غارت كرد و يارانش به قتل مردم و چپاول كالاي آنان و آزار و اذيت كنيزان و زنان و كارهاي خداناپسند دست زدند.»
ابوريحان بيروني مي گويد:
«وقعة الحرّة و هي التي قتل فيها بنو أمية أهل المدينة و انتهبت أموالهم و هتكت ستور المهاجرين و الأنصار و فضحت نساؤهم فلعن الله من لعنه رسول الله من المدثينفي المدينة و جعلنا غير راضين بالفساد في أرض الله».
مدنيان و مكّياني را كه در حرّه و شهر مدينه كشته بودند، در قبرستان بقيع جمع كردند و بر آنان خاك ريختند. مقبره شان بعدها به عنوان «شهداءالحرّه» مشهور تاريخ مسلماني شد.
اين مكان كه بسياري از فرزندان انصار و مهاجرين در آن دفن شده اند، اتاقي مسقّف بود و امروز، سقف آن هم سطح زمين قبرستان گرديده است و در 75 متري شرق قبر عثمان بن مظعون و 135 متري غرب مقبره عثمان بن عفّان جاي دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «حادثه حره، كه بني اميه مردم مدينه را در آن قتل عام كردند و دارايي آنان را به غارت بردند. نسبت به مهاجرين و انصار بي عفتي كردند و زنانشان را رسوا كردند. خداوند و رسول الله كساني را كه در مدينه مرتكب فساد شده بودند، لعنت و نفرين كردند.» نكـ : مسعودي، «مروُج الذّهب» ج2، ص740 ; ابوالفرج، «مقاتل الطّالبيين» ص123 ; يعقوبي، «تاريخ» ج2، ص190 ; اعثم كوفي، «الفتوح» ج5، ص295 ; بلاذري، «الأنساب الأشراف» جزء5، ص37 ; ابن اثير، «الكامل» ج4، ص114 ; محمّد بن جرير طبري، «تاريخ الرّسل و الملوك» ج7، ص3099، ترجمه فارسي ; ابوريحان بيروني، «الآثار الباقيه» ص334
فصل دهم; ديگر مقابر مشاهير تاريخ اسلام
الف: مالك بن انس
«الأصبحي الحميري» مُكنّي به ابوعبدالله، به امام دارالهجرة مشهور است و يكي از ائمّه چهارگانه اهل سنّت (مذهب مالكي) محسوب مي شود.
تولّد و وفات «مالك» در مدينه بود و توانست يكي از جوامع صحاح ستّه را به نام خود و با نام «الموطأ» ثبت كند.
فقه را از ربيعة الرّأي اخذ كرد و از امرا و ملوك دوري گزيد. از حديث گفتن در حال شتاب و ايستاده پرهيز مي كرد و در مدينه به احترام مرقد پيامبر اسلام (عليه السلام) هرگز بر مركبي سوار نشد. امام شافعي در باره اش گفت:
«مالك حجة الله تعالي علي خلقه بعد التابعين».
وي در سال 174 يا 178 يا 179 هـ .ق. در مدينه وفات يافت و در بقيع به خاك سپرده شد. مقبره «مالك» در پنجاه متري شرق درِ بقيع جاي دارد. اين محل در شمال شرقي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «مالك حجت خداوند ـ عزّوجلّ ـ بر خلقتش پس از تابعين است.»