بخش 1

پیشگفتار غزا حرب جهاد


1


بسم الله الرحمن الرحيم


3


مدينه شناسي

تأليف:

سيد محمّدباقر نجفي

جلد دوّم


9


پيشگفتار

بيست و پنج سال پيش، هنگام پژوهش درباره غزوات پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) به آيه سيزدهم از سوره توبه رسيدم:

} وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّة....{ .

تعجّب كردم! زيرا تا آن زمان هر چه در منابع سيره و تاريخِ مغازي خوانده بودم، خروج مسلمانان به سوي بدر، موجب واقعه بدر شده بود.

و چون در آيه نود از سوره نساء خواندم:

} فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْوَأَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَماجَعَلَ اللهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً{.

بيشتر متحيّر شدم; كه هر چه در سياق كلام مغازي نويسان يافته بودم، حرب پيامبر با مشركان و جهاد مسلمانان عليه يهوديان و قتالِ هم پيمانان آنان بود و در اين مجموعه از كتب مغازي، با غازيان «شمشير به دست» رو به رو بودم; سواراني كه در اجراي فرمان:

} وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّي لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ{ مي تاختند و مي كشتند تا مردمي را به زور مسلمان ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . توبه : 13

2 . نساء : 90

3 . بقره: 193 ، انفال: 39


10


كنند و به هدف } وَيَكُونَ الدِّينُ للهِِ{ جامه عمل پوشانند.

پس به خود گفتم يا من تعارض بين قرآن و تاريخ را نمي فهمم; يا مغازي نويسان و مورّخان بي توّجه به قرآن، مستندات تاريخي را بد فهمانده اند.

در انبوه كتاب ها غوطهور شدم. هر چه چرخيدم و غلتيدم، ره به حلّ معمّا نيافتم. هر چه گفتگو و بحث و جدل كردم، زير برف انباري از مدارك تحليل نشده تاريخي، مجال تكاني نيافتم. عموم را بي توجّه به قرآن و مرعوب قدرتِ جور حاكمان و شهرت بي مأخذ عاميان و كتابت پرطمطراق مستشرقان ديدم. به هر روي، تعصّبِ «له و عليه» دين مانعي بر سر هر پژوهش خردمندانه و آزاد بود.

اوراق را جمع كرده، به جزيرة العرب رفتم تا مستندات تاريخي وقايع را در محل، مورد بررسي قرار دهم و آن را با مقتضيات جغرافيايي حجاز تطبيق دهم.

روزها، ماه ها، در خاك رهش غلتيدم; با كتاب و نقشه و دوربين بر هر نشاني كه در منابع جغرافيايي و تاريخي يافته بودم، سفر كردم; ايستادم و پرسيدم و خواندم و نگريستم; تا مستندات تاريخي محقّقان و مورّخان طبرستاني و مصري و شامي و بخارايي و بغدادي و مغربي و... را به لحاظ زماني و مكاني، طبقه بندي و آن ها را با حضور در منطقه و لمس موقعيّت ها، درك و تحليل و پالايش كنم.

آنچه در آن كوي عشق خواندم و ديدم و يافتم، بر سينه كشيدم; بر ديده نهادم; بر دوش گذارده، به وطن بازگشتم.

سال ها گذشت تا در ميان دو كوي عقل و عشق، اوراق پراكنده را جمع كردم. نه در طول هشت سال جنگ عراق با ايران، قلم بر زمين نهادم و نه در سال هاي غُربت غرب، در تنظيم و تدوين نهايي تعلّلي ورزيدم. هم آن صبر را عنايتش ديدم، هم اين درد را مبلّغان آن.

بي هيچ اتّكايي به علايقي يا اعتقادي به محقّقان سلف و مدرّسان و مبلّغان آن، بي هيچ غضبي از صداي جدال و جنگ يا القاء مبلّغان و خاورشناسان غيرمسلمان،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : 193


11


بي هيچ توجّهي به هياهوي رسانه ها يا ذوق و انتظاري از كس يا از غم و شادي خلق، به هر كوي و كتاب و خانه و فكر و سخني روي نهادم تا راستي را بيابم; راستي را بي آن كه بنگرم از كيست و از كجاست و يا چراست؟

غزا

در لغت به معناي «قصد دشمن كردن» است; معادل كارزار، پيكار، نبرد و جنگ. راغب گفته است: «الخروج إلي محاربة العدو».

واژه هاي غزا و غزوات و مغازي و غزوه در منابع ديني، رواج گسترده اي دارد. تلاش كردم تحت تأثير معني لفظي اين واژه و هم خانواده هاي آن، مدارك تاريخي را مورد بررسي قرار دهم. هر چه جلو مي رفتم، بين مفهوم اين واژه و مدلول تاريخي آن شكاف عميقي احساس مي كردم. گمان نخستين من اين بود كه در فهم مدلول ها دچار سرگرداني شده ام. صادقانه در تحليل و تفسير وقايع سعي ها نمودم تا اين شكاف عميق را به نحوي از انحاء توجيه كنم; ولي از نتايج بررسي و تعمّق خود راضي نمي شدم و صدها گفتار محقّقان مسلمان و غيرمسلمان قادر نبود مرا از اين شكاف عميق بيرون بكشد. هر چه جلو مي رفتم، بيشتر به مستندات تاريخي شك مي كردم; تا آن كه روزي در كنار شنزارهاي منطقه بدر، سايه كم رنگي از شك در مفهوم «غزا» وجودم را در خود فرو برد. به خود گفتم آيا نبايد به جاي شك در مستندات تاريخي، تعريف رسمي و مشهور غزا را مورد شك قرار دهم؟!

پس مبناي پژوهش را بر آن نهادم كه موجبات وقايع درگيري را مورد بررسي قرار دهم و آنگاه بي هيچ تعصّبي جستجو كنم تا واژه اي ديگر را به جاي غزا برگزينم تا با مدلول هاي مسلّم تاريخ آن مطابقت كند; يا مفهوم تاريخي آن را در نظر آورم; شايد با اتّخاذ اين روش، از سرگرداني در شكاف عميق رها شوم.

در بدر، در احد و هرجا كه به نظرم رسيد، پژوهش ها كردم; ولي سندي نيافتم
كه ثابت كند پيامبر طرح تهاجمي را عليه بت پرستان تدارك ديده است. پس به خود
گفتم:


12


«اگر چنين نتيجه اي مسلّم و غيرقابل مناقشه است، چرا تحت عنوان غزوه بدر و غزوه احد، مفهومي از تدارك و تهاجم مهاجران و انصار را القا كنيم؟ و دانسته يا ناخواسته، صداي خونخواران شمشير به دست قريش را در سايه آرام مدينه پنهان كنيم و با تأكيد بر دفاع چند انسان، آن هم با آخرين رمق بازمانده از ستم مكّيان، اسلام را دينِ «شمشير به دست» معرّفي كنيم؟

پس قرآن را در برابر خود نهادم; تا ببينم «غزا» به چه معني است و آيا محقّقانِ نخستينِ سيره و تاريخ در انتخاب اين واژه براي بيان نبردها، با توجّه به سياق و شأن نزول آيات، راه صوابي پيموده اند؟ يا بدون توجّه به موضوع قرآني آن، مفهوم لغوي واژه را در ذهنيّت زباني قبايل عرب به من و تاريخ ما، شما و ديگران و تاريخ ملّت ها القا كرده اند؟

هر چه در آيات مربوط به واقعه بدر و خيبر و مريسيع، مكّه و حنين و طائف جستجو كردم، از اين واژه به هر معني نشاني نبود; با آن كه بر حسب ظاهر تاريخ، اين مسلمانان مدينه بودند كه از مدينه خارج شدند!

در آيات واقعه احد و خندق تأمّل كردم. در هر دو واقعه، اين بت پرستانِ شمشير به دست بودند كه به شهر مدينه و مردم آن هجوم برده بودند. در خندق از اين واژه نشاني نبود; ولي در پايان غم انگيز واقعه احد و كشتار يكتاپرستان به دست بت پرستان، يك بار و آن هم در اين آيه آمده است:

} يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا وَقَالُوا لاِِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُوا فِي الاَْرْضِ أَوْ كَانُوا غُزّيً لَوْ كَانُوا عِنْدَنَا مَا مَاتُوا وَمَا قُتِلُوا...{ .

براي فهم اين آيه به همه تفاسير چاپ شده مفسّران بزرگ قديم و جديد در عالم اسلامي مراجعه كردم. همه نوشته اند قبل از انتشار خبر حمله بت پرستان متعصّب به مدينه، پيامبر (صلي الله عليه وآله) به مشورت پرداخت كه آيا درمدينه بمانيم واز ايمان و معرفت و حيات خودو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آل عمران : 156


13


خانواده هايمان دفاع كنيم; يا به خارج از شهر رفته، هجوم دشمنان را به مدينه سد كنيم؟
جمعي گفتند: بمانيم و جمع ديگري نظر دادند بيرون رويم.

پس از كشتار جمع كثيري از صالحان توسّط قريشي ها، چون بازماندگان به مدينه بازگشتند، كافران مدينه كه از همياري مسلمانان شانه خالي كردند، اهل مدينه را سرزنش كردند كه چرا از مدينه خارج شديد؟ اگر مانده بوديد، به اين سرنوشت دچار نمي شديد! بر اين اساس:

اوّلاً واژه غزا را عَرب هايي به كار بردند كه زبانشان محصور در مفاهيم قبيله اي بوده، چنانچه قرآن صريحاً گفته است:

شما مانند كساني نباشيد كه كفر ورزيدند و گفتند اگر به «غزا» بيرون نمي رفتيد،...

در نتيجه واژه «غزا» (به معناي «به قصد جنگ رفتن») كلمه اي نيست كه اسلام يا خداي قرآن آن را براي نبرد پيامبر (صلي الله عليه وآله) و اصحابش با كينه توزان متعصّب برگزيده باشد. اين واژه در سخن كافرانِ پراكنده در قبايل يثرب آمده است و نه بيان مؤمنان مدينه. اگر هم فرض كنيم توجّه آيه به استدلال غلط كافران بوده و نه تعبير غلط آنها، بايد مدلول آن را در نظر آوريم. مدلول آن چيست؟

در واقعه احد، اين قريشي ها بودند كه با طيّ حدود چهارصد كيلومتر با غرور و تعصّب و سلاح به مدينه حملهور شدند و صالحان مدينه جز صيانت از انتخابِ آزادانه ايمان توحيدي خود و دفاع از جان و زندگي و خانواده خويش راه ديگري نداشتند. يعني عمل و قصد مسلمانان، جنگ كردن نبود. بلكه دفاع اجتناب ناپذير در برابر تهاجم كينه توزانه قريشي ها و طالبان خون بوده است.

موضوع واقعه، شمشير تهاجم قريش بوده; براي انتقام و احياي حاكميّت بت پرستي در مدينه و نه در ستيزه جويي مسلمانان مدينه براي پيشبرد دين به وسيله زور و شمشير.

هم به اعتبار واژه غزا و هم به لحاظ مدلول آن، غزا نه يك انتخاب و مُصطلح قرآني است و نه مورد آن، تهاجم و جنگيدن است; كه در طول تاريخ، جنگ جويان مسلمان


14


خود را «غازيان» بخوانند و باعث شوند مردم و ملّت ها در سايه واژه غزا و مغازي، اسلام را دين شمشير معرفي كنند!

آيا مهم ترين انگيزه هاي گسترش تأليف آثاري تحت عنوان مغازي و غزوات ناشي از ذهنيّت و خوي حاكم بر جنگ جويان عرب و ترك و فرس در گسترش خلافت عربي و امپراطوري عثماني و سلجوقي و فاطمي و صفوي و... نبوده است؟

آيا شمشيرزنانِ چنين حاكميّت هايي نيازمند تعبيري چون «شمشير اسلام» نبودند تا بر كشتار و غارت و تصرّف و قدرت خود نقش و نگار اسلام كشند؟ كتاب حاضر مستندات چنين تعبيرهايي را مورد بررسي قرار داده است.

حرب

به سراغ واژه حرب، معادل جنگ در زبان فارسي رفتم. گفتم شايد قرآن به جاي غزا، واژه حرب را برگزيده است. هر چه در اَشكال متعدّد اين واژه به صورت هاي حارب، يحاربون، حرب و... در قرآن تدبّر كردم، موردي را نيافتم كه قرآن يا مفسّران قرآن ذيل چنين آياتي، نشان دهند كه به وقايع بدر و احد و خندق و... مربوط است و به حرب پيامبر (صلي الله عليه وآله) ، حرب اسلام، يا حرب مؤمنان و... اطلاق مي شود. برعكس هر جا از اين واژه يادي شده، منظور، قصد و تلاش متعصّبان و كافران و بت پرستان است. براي مثال در آيه 107 سوره توبه، از عمل سازندگان مسجدِ ضرار با تعبير } حَارَبَ اللهَ وَرَسُولَهُ{ ياد شده است و يا در آيه 33 سوره مائده، به جزاي اخروي كساني كه } يُحَارِبُونَ اللهَ {اشاره دارد و يا آيه 279 سوره بقره خطاب فرموده: } فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْب مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ{ كه به تلاش جنگ جويان يهود اشارت دارد; } فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ{ .

به پيامبر (صلي الله عليه وآله) مي فرمايد:

اگر با كساني كه پيمان صلح خود را مي شكنند، در نبردي روبرو شدي... كاري كنيد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : 279

2 . انفال : 57


15


تا نفرات پشت سر آنان از قصد خود مبني بر كشتار مسلمانان و ابطال كلمه حق منصرف شوند; نه اين كه اگر به جنگ آنان رفتي. و نفرموده است كه با داشتن عهد صلح، به عهدشان بي احترامي كنيد و به ستيز با آنان برخيزيد! بلكه بايد بدانيد كه خداوند شما را به رعايت عقود موظّف مي داند; } أوْفُوا بِالْعُقُودِ{ .

در آيه 4 سوره محمّد كه مسلمانان را دعوت كرده در برابر تلاش هاي جنگ جويان متعصب قريش، مقاومت و كاري كنند تا اساساًافزار جنگ از ميان برخيزد: } حَتّي تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِكَ{ .

در تمام اين آيه ها، نشاني از قصد پيامبر (صلي الله عليه وآله) به حرب يا حرب مسلمانان با كفّار نيست و تنها عكس العمل در برابر حرب قريشي ها عليه پيامبر (صلي الله عليه وآله) و مردم مدينه است.

بنابر اين هر دو واژه حرب يا غزا، چون معرّف تلاش هاي پيامبر (صلي الله عليه وآله) و اصحابش براي دفاع ـ به عنوان امري اجتناب ناپذير ـ نيست، مورد تصريح قرآن قرار نگرفته است. شايد علّت مهم آن اين بوده كه هر دو واژه، دو سوي غيرقابل تمييز دارند; يكي جنبه دفاعي و ديگري جنبه تهاجمي.

به تأمّل نشستم تا ببينم قرآن در شرح وقايع، تلاش هاي دفاعي پيامبر (صلي الله عليه وآله) را با چه واژه اي بيان كرده است؟ در مسير اين جستجو به واژگان جِهاد رسيدم:

جهاد

جهاد در لغت بر خلاف غزا، صرفاً جنگ و شمشير و قتل را تداعي نمي كند. راغب مفهوم قرآني آن را در سه بعد نهفته يافته است:

ـ «مُجاهدة الشَّيطان» مانند } وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ{ .

ـ «مجاهدة النّفس ومجاهدة العدوّ الظّاهر» مانند: } وَ جاهِدُوا فِي اللهِ حَقَّ جِهادِهِ{ .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مائده : 1

2 . محمد : 4

3 . توبه : 40

4 . حج : 78


16


به تعبير ديگر جهاد، مفهومي است كه در قرآن بر سه وجه بيان شده:

ـ جهاد كردن به گفتار; مانند: } يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفّارَ وَ الْمُنافِقِينَ{ .

ـ جهاد كردن به گفتار چنانچه مي خوانيم: } وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا...{ ; يعني: «عِملوا لنا».

ـ و جهاد به معني دفاع در برابر حمله ظالمان و ستمگران همچون:

} الْمُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ{ .

يعني مقاومان در برابر متجاوزان، آن هم براي خدا و نه نفس خود. (يعني فارغ ازانگيزه رياست طلبي و مال اندوزي و كين توزي.)

راغب، «جهد» را الطاقَةُ و المَشقَّهُ و «اجتهاد» را اخْذ النفس ببذل الطّاقَةِ و تحمّل المشقّه دانسته است و صريحاً مي نويسد:

در مفهوم «المجاهده»، «مدافعة العَدوّ» نهفته است; يعني در برابر دشمني كه كين خود را با برداشتن سلاح ظاهر كند.

اين واژه در صورت هاي مختلف: جاهد، جاهدوا، تجاهدون، يجاهد، جِهاد، المجاهدون در آيات قرآني مشاهده مي شود كه هم متوجّه كردار نيكوي فردِ مجاهد و گفتار راست اوست و هم متوجّه جامعه او و دربرگيرنده مفهومي از تلاش براي مخالفت با هواي نفس خود تا اصلاح هواي نفس ديگران است. نيز شامل دفاع در برابر حرص و شهوت خود تا دفاع در برابر ستم و جهل و تعصّب ديگران مي شود.

در نتيجه به هيچ وجه مفهومي نظامي نيست و يك تعبير فرهنگي است كه هم موجب سير انسان به سوي كمال عقلاني و معنوي است و هم عامل حفظ حقوق فرد و جامعه از جاهلان ستمگر.

هر چه در آيات قرآن تأمّل كردم، به هيچ روي مفهوم تجاوز و تلاش براي اِعمال

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . توبه : 73

2 . عنكبوت : 69

3 . نساء : 95


17


قدرت و گسترش سلطه حاكميّت نهفته نيست. وقتي مي گويد: } لَكُمْ دينكُمْ وَ لِيَ دِين{ .

دعوت مسلمان به جهاد با نفس است; تا درقبال آزار مشركان، به خويشتن داري و پرهيز از خشم ونفرت ونزاع روي آورند. پس اي پيامبر: } وَاصْبِرْ عَلي ما يَقُولُونَ وَ...{ .

ولي وقتي قريشي ها، متعصّبانه و جاهلانه، اصل هميشه جاويد } لا اَعْبُدُ ما تَعْبُدونَ{ را تحمّل نكردند و نخواستند اصل باارزش } لَكُمْ دينكُمْ وَ لِيَ دِين{ را پذيرا شوند، صِرف پرستش بت ها را فرو نهاده و آزار و ستم و جمع كردن قبايل و تحريك و تهييج متعصّبانه را پيش گرفتند و به تعقيب و تهديد و كشتار اصحاب پيامبر (صلي الله عليه وآله) شدّت بخشيدند، حقّ دفاع مشروع در واژه جهاد نمايان شد; جهاد با كساني كه مورد حمله قرار مي گيرند و ستم مي كشند و به ناحق از خانه ها و شهرهايشان بيرون رانده مي شوند.

و هيچ تصريحي در قرآن وجود ندارد كه مفهوم دفاع را در جهاد تا آن حد توسعه دهد تا مقتضي آن، توسعه حكم جهاد به معني توسعه طلبي و وادار كردن مردم به پذيرش اجباري اسلام باشد; برعكس هر چه در قرآن آمده، شكيبايي و خويشتن داري در قبال اذيّت و آزار متعصّبان نظام جهل و زور است. سپس دعوت به خردمندي، علم، فكر و عمل درست با صبوري فرد و جامعه براي دعوت عارفانه و حكيمانه و موعظه نيكو. البتّه اگر در قبال چنين تسامح و تساهلي، متعصّبان زور و جهل به تهاجم پرداختند، آنگاه مسلمانان مجاز به دفاع هستند.

مفهوم دفاع خردمندانه با مضمون همه آيات جهاد و نيز مدلول هاي تاريخي آن در سيره پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) مطابقت دارد. در تمام اين آيه ها به تعبير مُفسّر الميزان، اين شرط كه در جهاد «از هر تعدّي و ظلم و جفايي پرهيز شود»، وجود دارد. اگر تعدّي و ظلم در كار نيست، جهاد، دفاع و تلاشي براي صلح است; نتيجه اي كه مستندات تاريخي آن را در مدينه شناسي مطرح كرده ايم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كافرون: 6

2 . مزّمّل : 10

3 . كافرون: 2

4 . حج : 40


18


پس از نيل به اين نتيجه، باز هم انتقادي در ذهنم ايجاد شد. به خود گفتم: اگر چه حرب و غزا در قرآن نيست، ولي جهد و جهاد وجود دارد و به هر حال قرآن، مسلمانان را
به قتال ترغيب و تشويق كرده است. قرآن را گشودم تا ببينم آيا اعتراضم درست است؟

به مطالعه قرآن نشستم و با تمامي آيه ها كه در آن واژه قتل به كار رفته است، آشنا شدم. از اين واژه به 71 صورت و در حدود 170 آيه ياد شده است; براي مثال مشتقّاتي چون يقاتل، قاتلوهم و...

كثرت استعمال كلمه قتل و هم خانواده هاي آن، از طرفي موجب شده كه محقّقان غيرمسلمان به هراس افتند و ايجاد شبهه كنند. به زورمندان و حاكمان تاريخ هم در جوامع مسلمان، شوق و توان داده است.

هر محقّقي در نظر نخست، برق شمشير و سمّ ستوران را زير نور اين واژه ها مي بيند. در اين حال من به خود گفتم:

اگر اين استنباط از قرآن صحيح است، كجا پيامبر و اصحابش، نشستند و تصميم گرفتند و برخاستند و تاختند؟ هر چه در تاريخ حيات پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) وجود دارد، اين است كه نشسته اند و تصميم گرفته اند; ولي به سوي او و اصحابش تاخته و تازيده اند.

به بازنگري در مستندات تاريخي و سيره پرداختم. هر آيه اي كه در آن به قتل و قتال اشاره شده است، با تاريخ و مدلول هاي تاريخي آن محك زدم. چون به طبقه بندي بر حسب موضوع و زمان و مكان پرداختم، يافتم كه اوّلاً بيشترينِ اين آيات، ربطي به وقايع حيات تاريخي پيامبر (صلي الله عليه وآله) ندارد و مربوط به عبرت هاي تاريخي است. تعدادي ديگر تأكيدهايي مبني بر مذمّت قتل و هدايت انسان ها و جوامع است; تا مرتكب قتل نشوند. همه اين آيه ها حول اصل عظيم } مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْس أَوْ فَساد فِي اْلأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِيعاً{ قرار دارند. چند آيه هم، به هدايت پيامبر (صلي الله عليه وآله) و اصحابش مي پردازد و آنان را توجيه مي كند كه مسلماناني كه مظلومانه و صرفاً به خاطر ايمان الهي و اعتقادات
معنوي اسلام، به دست قريشي هاي متعصّب به قتل رسيده اند، نزد خداوند رحمان،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مائده : 32


19


جاودانند. پس: } وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْواتاً{ .

چون اين سه گروه از آيات را از مجموعه ديگر جدا كردم، با تعداد معدودي از آياتي روبرو شدم كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) و مسلمانانش را به قتال دعوت كرده است. اين آيات، اكثراً حول اين اصل قرآني است كه چون بي رحم ها و ستمگرانِ «سلاح به دست» بخواهند شما را بكشند، دفاع كنيد ولي از حدّ دفاع تجاوز نكنيد كه اگر چنين كنيد، از زمره تعدّي كنندگان خواهيد بود.

در حقيقت دعوت به قتال در چنين آيه هايي، پس از تلاش هاي صلح جويانه عمدتاً براي قبولاندن اصل } لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دِين{ آن هم با تحمّل و شكيبايي و پس از تلاش براي دعوت جبهه كفر به ترك زور و جهل و قدرت طلبي، با تحمّل مكرّر غارت اموال مسلمانان، تهديد آنها و حمله و لشكركشي عليه مردمي كه هيچ گناهي جز ايمان به وحدانيّت الهي نداشتند، آن هم پس از هجوم خصمانه، صادر شده است.

تشويق چنين آياتي به قتال، جز دعوت به دفاع نيست. پس:

ـ } فَاِن قاتَلُوكُم{ ; زيرا } فَاقْتُلُوهُمْ{ .

ـ } وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا{ .

موارد و شأن تاريخي نهفته در اين آيات، مربوط به هنگامي است كه قريشي ها به سوي مدينه تاخته اند و مسلمانان راهي نداشتند جز اين كه يا كشته شوند; يا در برابر كشته نشدن كه توأم با حفظ نام خداوند شده بود، مقاومت كنند.

وقتي آيات را مي خوانيم و در صحنه هاي سيره و تاريخ تفحّص مي كنيم، درمي يابيم كه امر به استقامت براي كشته نشدن، فرمان قتال نيست; بلكه تجويز دفاع در برابر هجوم سفّاكان براي كشتن بيگناهان است. طبيعي است كه در اين حال اگر مهاجمان دست از قتل بردارند، مسلمانان حق ندارند تلاشي كنند كه بر آنان سلطه يابند; يا مرتكب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آل عمران : 169

2 . بقره : 191

3 . بقره : 190


20


قتل شوند و از صلح طفره روند:

} فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ{ .

در اين حال دو آيه در قرآن جلب نظر مي كند كه به نظرِ نخست، فرمان قتال است; بي آن كه مسلمانان در معرض كشتار قرار گرفته باشند.در سوره توبه آيه 123 مي خوانيم:

} يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفّارِ وَ لْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ{ .

اولاً معناي «غلظه» در جزء } وَ لْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً{ اين نيست كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) يا مسلمانان به گفته صاحب الميزان:

با كافران، خشونت و سنگدلي و بداخلاقي و قساوت قلب و جفا و بي مهري نشان دهند; زيرا اين معنا با... دين اسلام سازگار نيست و تعاليم اسلامي همه اين رفتارها را مورد مذمّت و تقبيح قرار داده و آيات مربوط به جهاد هم از هر تعدّي و ظلم و جفايي نهي كرده است.

با اين شرط ها چگونه مي توان از آيه مذكور اين برداشت را كرد كه مسلمانان مي توانند بدون دعوت و مذاكره حكيمانه و موعظه نيكوي دشمن، بي آن كه مورد تهاجم و كشتار قرار گيرند، به قتال كافران مبادرت ورزند. مرحوم علاّمه، ذيل همين آيه شاهد را، سيره پيامبر دانسته است.

ما در اين كتاب، بعضي از اين شاهدها را مورد بررسي قرار داده ايم.

آيه ديگري كه در وهله اوّل به نظر مي رسد متضمّنِ فرمان قتال حتّي در صورتي است كه مسلمانان در معرض كشتار قرار نگرفته باشند، اين است:

} وَ قاتِلُوهُمْ حَتّي لا تَكُونَ فِتْنَةٌ{ .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نساء : 90

2 . الميزان، ج9، ص643

3 . همان، ج2، ص91

4 . بقره: 193 ، انفال: 39


21


جاي اين سؤال وجود دارد كه چرا در اين آيه تعبير شده است: و قاتلوهم؟ مگر دشمنان چه كرده اند كه بايد با آنان مقاتله كرد؟ در سه آيه قبل از آيه مزبور آمده است:

} وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ{ .

نظير آن را در سوره انفال آيه 39 مي خوانيم:

} وَ قاتِلُوهُمْ حَتّي لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّهِ...{ ولي } فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ{ .

نتيجه مي گيريم كه اين آيه ها، از زمره آيات دفاع است; هم به دليل جمله (به كشتار «يُقاتِلُونَكُمْ» شما پرداخته اند) و هم به اعتبار بكارگيري تعبيرِ «از بين رفتنِ فتنه». پس فتنه اي رخ داده و آثار آن، حيات مردم را تهديد كرده است. در اين حال، دعوت صالحان بي نتيجه مانده است و راهي نمانده جز پذيرش مرگ، به غارت رفتن، گمراهي و جهل; يا دفاع از خود، از علم و معنويّتي كه انسان را تعالي مي بخشد.

بد نيست در باب مفهوم «فتنه» تأمّل بيشتري مبذول داريم:

مؤلّفان كتبي كه درباره مفردات و وجوه قرآن نوشته اند، گفته اند كه واژه «فتنه» در هر آيه اي به معناي خاصّي است و مجموعاً آن را در پانزده وجه تعريف كرده اند:

شورش، شرك، كفر، عذاب كردن، كشتن، سوزاندن، گمراه شدن، ديوانه شدن، خطا و بزه، ناسپاسي و گمراهي، آزمايش و وسوسه و انديشه هاي بد.

جمع «فتنه»، فتَن است كه به گفته بخارايي در التمستخلص: «سوختن و در رنج افكندن» است.

پس از بررسي تعريف هاي لُغوي به تفاسير مراجعه كردم و ديدم همگان معني فتنه را در آيه هاي يادشده «بت پرستي» دانسته اند. به خود گفتم كه آيا صِرف شرك و بت پرستي، مستوجب قتل است؟ به نظر مي رسد پاسخ، منفي باشد. مرحوم علاّمه در الميزان گر چه فتنه را بت پرستي دانسته است; ولي از كلام او مي توان فهميد كه شركِ مورد نظر از نوع خاص و حادّ بوده است:


22


«مشركان مي خواستند مؤمنان را نيز به زور وادار به قبول آن كنند.»

شركِ مشركان صدر اسلام در حدّي بود كه به تعبير بخارايي، مي خواستند «به آن بسوزانند و در رنج افكنند.» چرا؟

زيرا اساساً ادامه حيات بت ها بدون جنگ متعصّبانه عليه مؤمنان ممكن نبود. نظام اجتماعي مبتني بر قدرت بت ها با خشونت وحشيانه توأم شده بود. نه اين از آن رها مي شد و نه آن از اين و پيامبر (صلي الله عليه وآله) و صحابه او در مقام رويارويي با چنين وضعي جز دفاع از نفوس مردم و نگاهباني تعاليم اسلام راه ديگري نداشتند.

چون تاريخ و سيره را به ياد آوردم، قانع شدم كه فتنه:

مجموعه عذاب ها، محنت ها، تهديدها، اقدامات جنگي و برپاكردن آشوب و شورش هايي بود كه مشركان براي حفظ بت هايشان، عليه مسلمانان مدينه و نه صرفاً شخص پيامبر، به راه انداخته بودند و قصدشان اين بود كه مسلمانان را از صفحه مدينه بزدايند.

چون به صراحت تاريخ، چنين فتنه هايي عليه مردم برپا شده بود، پس: «قاتِلُوهُمْ» يعني: با مشركان و معاندان بجنگيد; تا فتنه برچيده شود و جاي خود را به تفاهمي در سايه اين اصل دهد كه همه انسان ها مخلوق خداوندي يكتا هستند و از رحمت و نعمت او برخوردارند.

تاريخ نشان مي دهد كه شمشيرها را قريشيان بلند كردند و آغازكننده هجوم، آنان بودند. حتّي همه قبايل عرب را ترساندند تا از درِ صلح با مسلمانان وارد نشوند و هر پيماني را كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) براي هم زيستي مسالمت آميز بسته بود، پاره كردند. بر هر استدلال و استشهادي خنديدند و هر دعوتِ به تفكّر و تأمّل را پس زدند.

طبل زنان و رجزخوانان به اين قبيله و آن قبيله رفتند تا با اتّحاد، مدينه كوچك آن روزگاران را دَرهم بكوبند; بكشند و به سنّت هاي عرب، اسير كنند.

از آنجا كه كفّار، در برابر تعاليمِ رو به گسترش اسلام پيروز نشدند و آمالشان
براي حفظ سنّت هاي پوسيده و وحشيانه قبايل، جامه تحقّق به بر نكرد، آنان مظلوم
تاريخ اند! و اسلام بايد جواب دهد كه چرا } وَ قاتِلُوهُمْ حَتّي لا تَكُونَ فِتْنَةٌ؟{ در حالي


23


كه بايد رابطه برعكس باشد و آنان كه ظالمان و جاهلان تاريخ بودند، در برابر پرسش و
اتّهام قرار گيرند كه چرا پيامبر (صلي الله عليه وآله) را در موقعيّت تدافعي (دفاعي براي صلح و ارزش ها و كمالات انساني كه آدمي قادر است به سوي آنها عروج كند) قرار دادند.

ممكن است سؤال كنيد:

با اين تفاصيل چرا در كتاب حاضر، عنوان «غزا; دفاعي براي صلح» را انتخاب كرده ام؟

در پاسخ بايد بگويم: به جاي حذف واژه غزا، بهتر است آن را از معاني يي كه موجب سوءتعبير شده، پالايش كنيم و با نقد صحيح و يافتن مصداق و مدلول هاي چنين واژه اي در تاريخ مدينه، به جاي زحمت فراوان براي زدودن و حدف واژگاني از اين دست، متحمّل زحمت فراوان براي درست فهميدن آن واژه در ميراث معنوي ـ فرهنگي خود شويم.

اين كتاب سعي كرده تا نشان دهد غزا، جهاد يا هر واژه ديگري كه در بيان وقايع زندگي پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) به كار مي رود، مفهومي جز بازداشتن آزاردهندگان از آزار ندارد. مقاومت مهاجران و انصار براي حفظ زندگي پيامبر (صلي الله عليه وآله) ، آزار و ايجاد زحمت محسوب نمي شد و دفاع پيامبر (صلي الله عليه وآله) از زندگي انسان ها و در واقع: دفاعِ «كتاب به دستان» در برابر تهاجمِ «شمشير به دستان» بود.

ممكن است سؤال كنيد: آيا واقعاً فهم آيات و سيره پيامبر (صلي الله عليه وآله) ، به همين سادگي است؟! پس از چهارده سال كه از پژوهش هاي مدينه شناسي مي گذرد، به سادگي به نتيجه اي رسيدم كه ناصرخسرو آن را به سادگي يافته بود كه:

چرا نامه الهي را نخواني چه گردي گرد افسانه مغازي

به همان سان كه مولوي دريافته بود كه:

پس غزا زين فرض شد بر مؤمنان تا ستانند از كف مجنون، سنان

مشكل، قرآن و سيره و تحقيق و تطبيق نيست; مشكل، رهاشدن از هزاران تعبير و


24


تفسير و تبليغي است كه به مقتضاي خوي جنگ جويان و كشورگشايان، ذهنيّت تاريخ اسلامي مردم را در هر عصر آشفته كرده است. مشكل، رهاشدن از راه هاي پرسنگلاخ كينه ها، تعصّبات، ناآگاهي ها و عداوت هاي فردي و خانوادگي و قومي و سياسي و... است; تا با دلي صاف و ذهني راست، به وادي مدينه او برسيم. مشكل، رهانبودن از اله هاي تمدّن سياسي هر عصري است كه باعث شده صداي الاّ الله فرهنگ مدينه را نشنويم. مشكل، در خود ماست كه با خود، با كسان و با مردم خود و ملّت ها و انسان ها در جنگيم كه دفاعِ براي صلح و سازش را نمي شناسيم.

پس راهنماي من در اسناد مدينه، رهايي از تعبيرهايي بود كه زير سايه حكومت هاي محلّي و خلافت هاي قومي، جانشين اسنادِ مدينه شده است. رهايي از انگيزه هاي نفي و اثبات، ولي مشتاق براي قبول هر حقيقتي كه بتوان در وراي تعلّقات شخصي، ديني يا ملّي، اسناد تاريخي آن را ارائه داد. رهايي از اتّهام شمشير يا دفاع با شمشير و در جستجوي حقيقتي كه اسناد مدينه، ما را به مدينه او نزديك كند; حتّي اگر خوشايند نامسلماني يا ناخوشايند مسلماني باشد.

هم از آن، هم از اين رهاشدن، ولي بر موضع تحقيق ماندن; بي آن كه تاريخ حيات پيامبر (صلي الله عليه وآله) را با كلّ تاريخ جوامع مسلمان بياميزيم; بي آن كه مدينه عصر پيامبر (صلي الله عليه وآله) را با مدينه عصر خلفا و امرا و واليان و سلاطين و ملوك دَرهم كنيم; بي آن كه اسناد تاريخي حيات پيامبر (صلي الله عليه وآله) را با صدها مكتب و آراء فلسفي و عرفاني و فقهي و كلامي مخلوط كنيم; بي آن كه بخواهيم به مدينه او، تاريخ بغداد و ري و شام و اسلامبول و قاهره و رباط و رياض را تحميل كنيم.

نه به قضاوت هاي خاورشناسان دل دادن يا رنجيده شدن و نه به دفاع اسلام شناسان بي حرمتي كردن يا بيش از حدِّ پژوهش ارج نهادن، شيوه ماست.

نمي دانم با اين رهايي ها حيات پيامبر (صلي الله عليه وآله) را جستجو كردم; يا در لحظه اي با مدينه اش بودم كه به اين رهايي ها رسيدم. نمي دانم!

همي دانم كه با هر كلمه از اين كتاب، بر خاك رهش بوسه زدم; تا بويي از خاك مدينه را به درون كتاب ها كشانم; تا كتاب ها را بر حقيقتِ رهش اندازم.


| شناسه مطلب: 77257