بخش 7

2 / ت : مسیر بت پرستان ث: آثار تاریخی بدر 1 / ث : مسجد عریش 2 / ث: مقابر شهدای بدر 3 / ث : عُدوة الدّنیا، عُدوة القصوی


150


اگر قول واقدي را صحيح بدانيم كه گفته است:

«پيامبر روز يكشنبه دوازدهم رمضان از مدينه خارج شده و شب چهاردهم يا پانزدهم رمضان به روحاء رسيده است.

معلوم مي شود كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) پس از چهار روز از طيّ راه، هنوز نه از قريش خبري دارند و نه از كاروان. جاي اين سؤال وجود دارد كه آن حضرت و پيروانشان چطور تنها به سوي جنوب در حركت بودند؟

مسلّم است كه مسلمانان حتّي براي رفتن به بدر، نقشه و فكر خاصّي از پيش نداشته اند و صرفاً تلاش مي كردند تا به يكي از تقاطع هاي محلّ عبور قريش دست يابند. در اين كه اين تقاطع در كجا واقع شده است، تا منزلگاه «روحاء» چيزي معلوم نيست و هيچ سند تاريخي در دست نداريم كه نشاني از پيش انديشي هاي مسلمانان باشد. البتّه بدر، تقاطعي بود كه از موقعيّت مناسبي برخوردار بود; ولي اين كه كاروان ابوسفيان به بدر مي آيد يا خير و آيا رسيدن ابوسفيان به بدر با رسيدن مسلمانان به اين مكان، همزمان شود، نشانه تاريخي درستي در دست نيست.

ابن اسحاق مي نويسد:

«پيامبر پس از ترك روحاء به المنصرف رسيد»

«و ترك طريق مكة بيَسار و سلك ذات اليمين علي النازية يريد بدراً».

ولي واقدي نام مكان هاي ديگري را در فاصله ميان روحاء و منصرف، برشمرده است. وي مي نويسد:

«پيامبر از روحاء بيرون آمد و از تنگه عبور فرمود و به خبيرتين رسيد. سپس به راست رفت و آنگاه به چپ پيچيد; تا به درّه خيف رسيد و آنگاه راه تنگه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . واقدي، «مغازي»، ج1، ص16

2 . ج1، ص35

3 . «السيرة النّبويه»، ج2، ص265


151


معترضه را در پيش گرفت تا به تيا رسيد.»

موقعيّتِ «المنصرف» مورد تصريح ابن اسحاق است و واقدي به آن اشاره نكرده است. ابن سعد نيز آن را چنين ثبت كرده است: «ثمّ يريد بالمنصرف».

«منصرف» در واقع از نظر موقعيّت جغرافيايي، همان منطقه اي بوده است كه النّازيه يا المسيجيد نيز ناميده مي شده است.

وادي بزرگ المسيجيد در ميان اعراب به نام «المنصرف» نيز مشهور بوده و براي رفتن به سوي وادي الصّفراء، به سمت راستِ «منصرف» حركت مي كردند. اين منطقه قبل از آن كه به تنگه و وادي صفراء برسيم، از وادي رحقان تشكيل مي شده است.

مؤلّف «المناسك و اماكن طرق الحج» در صفحه 445 كتابش از منطقه مذكور به نام المنصرف ياد كرده، مي نويسد:

«و ذلك العرق انتهاء طرفه علي حافة الطريق، دون المسجد الذي بينه و بين المنصرف»

در حال حاضر در المسيجيد مسجدي به نام «مسجد المنصرف» به ياد نماز پيامبر (صلي الله عليه وآله) در سفر بدر ساخته شده است; كه اهالي آن را مسجد الغزاله مي خوانند.

براي شناخت اين موقعيّت بايد توجّه داشت كه السّقيا (ام البرك) در مسير مكّه ـ مدينه قرار داشته و در سده هاي نخست اسلام، در ميانه مكّه ـ مدينه، موقعيّتي ممتاز داشته است. با طيّ طريق در سمت چپ «سقيا» به المنصرف كه امروزه آن را مسيجيد مي نامند، مي رفتند و از آنجا به النازيه و وادي الصّفراء و بدر عزيمت مي كردند.

رُحْقان وادي يي است كه امتداد آن از النّازيه تا مستعجله كشيده شده و پس از آن است كه به تنگه صفراء ره مي رسيم.

ابن اسحاق پس از ذكر طريق النّازيه در مسير بدر، به ياد مي آورد كه پيامبر: «فسلك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «مغازي»، ج1، صص37 و 38. متن اصلي، ج1، ص50

2 . «الطّبقات الكبري»، ج2، ص13، متن اصلي.

3 . «زيرا منتهي اليه عرق، بركناره جاده قرار دارد، در كنار مسجدي كه ميان عرق و المنصرف واقع است.»


152


في ناحية منها حتي إذا جزع وادياً يقال له رُحْقان بين النازية و بين مضيق الصفراء»

از نظر واقدي در فاصله حسرتين و تيا، به مواضعي ديگر بر مي خوريم:

«اَلدَبّه» مكاني است در تنگه ورودي به وادي صفراء كه به دبة المستعجله شهرت داشته; ولي به تصريح واقدي، به مكاني اطلاق مي شده كه بين اضافر و بدر بوده است. «الأضافر» پس از دفران در مسير بدر بوده و سَيَر تپه اي شني بوده كه بين تنگه صفراء و النّازيه قرار داشته و گفته اند كه به شِعب سَيَر شهرت داشته است.

در ادامه به تصريح ابن سعد به «ذات اجدال» مي رسيم كه دقيقاً موقعيّت جغرافيايي مضيق الصّفراء را داشته و به اين اشتراك هم موصوف بوده است.

بر مبناي آنچه گذشت، بايستي متوجّه يك مسأله مهم شد و آن اين كه وادي «صفراء» پس از وادي روحاء، بزرگترين منطقه اي بود كه در مسير پيامبر به سوي بدر
قرار داشت. در اين منطقه، مواضعي را مي بينيم كه مورّخان و سيره نويسان از آنها به نام هاي مختلف و شواهد متعدّد ياد كرده اند. آنچه مهم است، تعقيب اين موضوع مي باشد كه پيامبر در كجا از ابوسفيان و يا لشكركشي قريش مطّلع شده است؟ ابن اسحاق تصريح مي كند:

«حتي إذا كان قريباً من الصفراء بعث بَسْبَسَ بن عمرو الجُهَني، حليف بني ساعدة و عَدِيَّ بن أبي الزَّغْباء الجُهني، حليف بني النجّار إلي بدر، يتجسسان الأخبار عن أبي سفيان بن حَرْب و غيره».

منزلگاه «صفراء»، قريه اي ميان دو كوه بود كه دو قبيله «بنوحُراق» و «بنوالنّار» در آن زيست مي كردند. پيامبر (صلي الله عليه وآله) پس از شنيدن نام اين دو قبيله اظهار كراهت كرده، در باره آن دو كوه سؤال مي كند. به اطّلاع آن حضرت مي رسانند كه نام يكي از آنها مُسْلِح و نام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «در بخش هايي از آن راه پيمود و از دشتي گذر كرد در ميان نازيه و تنگه صفرا، كه آن را رحقان مي نامند»; «السيرة النّبويه»، ج3، ص265، متن عربي.

2 . «وقتي به نزديكي الصفراء رسيد، بسبس بن عمرو جُهني (هم پيمان بني ساعده) و عَديّ بن ابي زغباي جُهني (هم پيمان بني نجار) را به سوي بدر فرستاد تا اخباري از ابوسفيان بن حرب و ديگران بياورند.»


153


ديگري مُخْزيء است.

ابن اسحاق قبل از آن كه اخبار آن دو فرد را ذكر كند، چنين ثبت مي كند:

«و سلك ذات اليمين علي واد يقال له: ذَفَران فجزع فيه ثمّ نزل»

در اين موقعيّت جغرافيايي است كه براي اوّلين بار و قبل از اين كه خبر كاروان ابوسفيان به پيامبر (صلي الله عليه وآله) برسد (و أتاه الخبر عن قريش بمسيرهم ليمنعوا عيرهم) خبر حمله قريش به اطّلاع محمّد (صلي الله عليه وآله) رسيد.

اينجاست كه محمّد (صلي الله عليه وآله) با مسأله قريش روبرو مي شود و اصلاً موضوع كاروان مورد مشورت و بررسي قرار نمي گيرد.

در اين منطقه جغرافيايي و موقعيّت تاريخي بايد بررسي كرد كه نحوه برخورد محمّد (صلي الله عليه وآله) با مسأله هجوم قريشيان - در حالي كه هنوز او به بدر نرسيده و كاروان ابوسفيان نيز در مسير بدر قرار نداشته ـ چگونه بوده است؟ واقدي مي نويسد:

«پيامبر... از آمدن قريش آگاه شد و سپاه را از آمدن قريش آگاه كرد. با مردم مشورت نمود و آراي ايشان را پرسيد.»

آنها در گيرودار چنين موقعيّتي چه مي توانستند بكنند؟: فرار و يا مقاومت؟ فرار به كجا؟ قريش مصمّم بود بساط اسلام را در هر جا و به هر نحو ممكن دَرهم بپيچد. آيا اگر مسلمانان اين راه طولاني را باز مي گشتند، آنها به تعقيب مسلمانان بسيج نمي شدند؟

موقعيّت جغرافيايي وادي هاي اطراف مدينه به نحوي بود كه مسلمانان گريزي از رو در رويي با قريش نداشتند. لذا پيامبر (صلي الله عليه وآله) نيز قبل از آن كه به بدر برسد و حتّي مشخّص شده باشد كه بايد به بدر بروند، در باره نحوه مقاومت و دفاع با يارانش به مشورت نشست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «و به طرف راست ادامه مسير داد تا به دشتي به نام ذَفِران رسيد و در آن پيش رفت و سپس فرود آمد.»

2 . «به آن حضرت خبر رسيد كه قريش بر سر راه قرارگرفته تا راه را بركاروان آنان ببندد». نكـ : ج2، ص226

3 . واقدي، «مغازي»، ج1، ص36، ترجمه پارسي.


154


اگر سندي را كه واقدي در كتابش آورده، از حاشيه هاي آن مبرّا سازيم، مسلّم مي شود كه مسلمانان در اين موضع جغرافيايي، مستقر ماندند تا سرنوشت حمله قريش را پي گيرند. توجّه كنيد:

پيامبر به اصحاب خود فرمود:

«در باره اين مكان كه در آن فرود آمده ايم، اظهار نظر كنيد.» حباب بن مُنذر گفت: «اي رسول خدا! اگر به فرمان خداوند در اينجا فرود آمده اي و اردوگاه ساخته اي، بر ما نيست كه گامي جلوتر يا عقب تر برويم. ولي اگر نبرد و چاره انديشي و رايزني است، صحبتي بداريم.»

پيامبر فرمود: «نبرد و چاره انديشي و رايزني است.» (بل هو الرأي و الحرب و المكيده.) حباب گفت:

«در اين صورت اينجا اردوگاه خوبي نيست. ما را به نزديك ترين آب برسان!» در نتيجه حركت و موضع گيري در كنار چاه هاي بدر پس از اعلام نظر مشورتي حباب بن منذر تحقّق يافته است و اين كاملاً مؤيّد آن است كه قبل از اين نيز مسلمانان نقشه اي براي رفتن به بدر - جهت دفاع يا اساساً درگيرشدن با كاروان قريش - نداشته اند.»

از نظر ابن سعد آخرين منزلگاهي كه مسلمانان به سوي بدر طي كرده اند، الأثيل و سپس ميلان بوده است. به نظر مي رسد اين موضع گيري براي رفتن به سوي چاه هاي بدر و در همين مناطق تحقّق پذيرفته باشد. آخرين منزلگاه از نظر ابن اسحاق: «الحنّان» و از نگاه واقدي: «مُعترضه» است.

«الأُثَيل»، تصغير الأثل، منطقه اي است بين بدر و صفراء; و «ميلان» نيز بين الأثل و بدر واقع شده است. «الحنّان» هم تپّه شني بزرگي بود كه بر منطقه بدر مشرف است. «معترضه» نيز به خيف المعترضه شهرت داشته است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . واقدي، «مغازي»، ج1، ص40، ترجمه پارسي. متن عربي : ج1، ص52

2 . «السيرة النّبويه»، ج2، ص267

3 . «مغازي»، ج1، ص38


155


به تصريح مورّخان، ورود مسلمانان به بدر، دو مرحله داشته است: يكي ورود به منطقه بدر و ديگري اقامت در كنار چاه بدر و يا موضع گيري در پشت تپّه شني و بزرگِ «عُدوة الدّنيا». در نهايت نيز آنان در زمين شنزار و مسطّح بدر كه به سهل بدر مشهور است، حضور پيدا كردند. اين حضور بنا به تقويم واقدي، در شامگاه جمعه، هفدهم رمضان بوده است.

نقشه تطبيق مسير مسلمانان از مدينه تا بدر در نقشه جاده هاي ارتباطي امروز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . واقدي، «مغازي»، ج1، ص38. نكـ : نقشه مسير بدر.


156


2 / ت : مسير بت پرستان

شناخت مسير بت پرستان از مكّه تا بدر، به ما اين توان فكري را مي بخشد كه همزمان با بررسي مسير مسلمانان و تلاش آنها براي اتّخاذ راهي جهت خروج از بن بست فشار قريش بر اهالي مدينه، از كوشش هاي مكّيان آگاه شويم و پي ببريم آيا حركت قريش به سوي بدر براي نجات كاروان ابوسفيان بوده; يا آنان برنامه اي از قبل براي رفتن به بدر نداشته اند و تنها تلاش مي كردند تا بر مسلمانان چيره شوند و آنها را هر جا كه بيابند، از پاي درآورند و از اين راه تسلط خود را بر طوايف يثرب و راه هاي شمالي تحكيم بخشند؟

براي رسيدن بدين منزلگاه پژوهشي، بايد بيابيم ابوسفيان چه وقت و در كجا از خروج مسلمانان مطلّع شد؟

حقير گمان مي كند ابوسفيان قبل از خروج مسلمانان از مدينه، نگران خود و كاروان خود بود و رعبي كه از نزديكي به طوايف هم پيمان مدينه در دل داشت، موجب گرديد تا او براي پيش گيري تشويش بيشتر، قريشيان را براي رودررويي با مسلمانان تحريك و تحريض كند. واقدي مي نويسد:

«ابوسفيان ضمضم بن عمرو را از تبوك روانه مكّه كرد تا فرياد برآورَد: كمك! كمك!»

فاصله بين تبوك تا مدينه آن روزگاران، حدود پانصد كيلومتر بود و اين مسافت را حدود پنج روز و شب طي مي كردند. با توجّه به اين كه قريش همزمان با مسلمانان به حوالي بدر رسيده اند، معلوم مي شود كه ابوسفيان قبل از خروج مسلمانان از مدينه، احساس نگراني كرده، قريش را از تلاش احتمالي مسلمانان مطلّع نموده است. پس از حصول اين آگاهي است كه قريشيان، چندين روز به تدارك و جمع آوري نيرو همّت گماشته و حدوداً همزمان با مسلمانان از مدينه راهي بدر شده اند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . واقدي، «مغازي»، ج1، ص21


157


اين نكته از نظر تاريخي حائز اهميّت والايي است; زيرا واقدي در همان مأخذ از «مخرمة بن نوفل» (يكي از هم راهان ابوسفيان در كاروان) سندي را ثبت مي كند كه
او گفته بود:

چون به شام رسيديم، مردي از قبيله جذام پيش ما آمد و گفت:

«هنگامي كه عازم شام بوديم، محمّد مي خواست به كاروان حمله كند.» مخرمه گويد: «ما [وقتي اين خبر را شنيديم] از شام ترسان بيرون آمديم و از كمين مي ترسيديم. اين بود كه... ضمضم بن عمرو را گسيل داشتيم.»

بنابر اين نگراني ابوسفيان و هم راهان او مربوط به ايّام اقامت او در شام بوده و ضمضم در آستانه خروج كاروان از شام، به سوي مكّه حركت كرده است; تا از قريشيان ياري طلبد. واقدي در همان مأخذ، صفحه 30 تصريح مي كند:

«گويند: ابوسفيان با كاروان پيش مي آمد. چون نزديك مدينه رسيدند، ترس شديدي ايشان را فراگرفت. به نظر آنها خبر بردن ضمضم و بيرون آمدن قريش خيلي دير شده بود.»

چنين ترس و اضطرابي بود كه موجب خروج مكّي ها قبل از خروج مسلمانان شد. ولي از آنجا كه در تاريخ، سخن از خروج مسلمانان از مدينه به ميان آمده است، شروع ماجرا به مسلمانان نسبت داده شده است; يعني در عمل، تاريخ واقعه بدر از مدينه نگاشته شده است و نه از مكّه; در حالي كه از نظر تاريخي، ترديدي نبايست داشت كه حادثه بدر، از شام و سپس از مكّه آغاز شده است و اصطكاك هايي كه به هر حال ميان نظام دوگانه حجاز وجود داشت و تداخل راه ها و تردّد ميان قبايل را مشكل كرده بود، نمي توانست بدون اِعمال خشونت از جانب مكّي ها به روال خود ادامه دهد.

از سويي ديگر و با توجّه به نياز به زمان بيشتر براي جمع آوري نيرو و تجهيزكردن طوايف اطراف مكّه و با در نظر گرفتن فاصله مكّه تا بدر كه بيش از فاصله مدينه تا بدر است، معلوم مي گردد كه ابوسفيان هنگامي به مكّه رسيد كه قريشيان در نزديكي هاي بدر منزل گزيده بودند.


158


براي قبول چنين موضوعي، بايد بررسي كنيم كه پيك ابوسفيان در كجا به قريشيان خبر داد كه بازگرديد!; زيرا كاروان به سلامت به مكّه رسيده است؟

واقدي مي نويسد:

ابوسفيان... قيس بن امريء القيس را كه از مكّه همراه كاروان بود، پيش قريش فرستاد و به آنها دستور بازگشت داد و پيام فرستاد:

«كاروان شما از خطر جست. شما خود را با اهل يثرب درگير نسازيد; زيرا شما چيز ديگري غير از اين نمي خواستيد.» ولي قريش با سرسختي از بازگشت خودداري كردند و گفتند:

«كنيزان آوازه خوان را بر مي گردانيم.» و آنها را از جُحفه برگرداندند.

مدرك نشان مي دهد: رسيدن كاروان به مكّه مصادف بود با رسيدن قريشيان به حوالي جُحفه. باز تأمّل مي كنيم. واقدي مي نويسد: «بني زهره از جُحفه برگشتند.»

و در مورد «بني عديّ» به نقل از «ابوبكر بن عمر بن عبدالرّحمن بن عبدالله بن عمر» صراحت دارد:

«بني عدي همراه قريش بيرون آمده بودند و چون به تنگه لِفت رسيدند، سحرگاه خود را به سوي دريا كشانده، به مكّه بازگشتند.»

«تنگه لِفت» از منازل «قديد ـ جحفه» بوده و اين امر منافاتي با اين گفته ندارد كه پيك ابوسفيان، خبر عزم قريش را به ادامه راه در «هدّه» (در هفت ميلي گردنه عُسفان و سيونه ميلي مكّه) به ابوسفيان داده است; لذا مي توان نتيجه گرفت كه قريش در ادامه راه خود، بدر را منزلگاه نهايي خود نمي خوانده است و الاّ چگونه است كه ابوجهل در پاسخِ فرستاده ابوسفيان فرياد برآورد:

«نه به خدا! بر نمي گرديم تا به بدر برويم. بايد به آنجا برسيم و سه روز بمانيم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . واقدي، «مغازي»، ج1، ص32

2 . مغازي، ج1، ص34


159


شتران را بكُشيم و اطعام كنيم و شراب بياشاميم و نوازندگان براي ما بنوازند و عرب از ما و مسير ما آگاه شود تا همواره از ما بترسد.»

ابوجهل از سه روز سخن مي گويد. بايد ديد پس از سه روز چه قصدي دارند؟ آيا در نظر داشتند كه باز گردند; يا به راه خود ادامه دهند؟ تاريخِ نوشته در اين خصوص ساكت است; ولي آنچه مهم است، اين است كه بدر به عنوان يكي از منزلگاه هاي موقّتيِ قريش، مدّنظر بت پرستان بود; نه اين كه فكر مي كردند در بدر با مسلمانان برخورد مي كنند. مواضع جغرافيايي را پي مي گيريم:

«ابي بكر بن سليمان بن ابي حَثَمه» به نقل از «حكيم بن حزام» روايت مي كند كه پس از خروج از مكّه به «مرّ الظهران» رسيديم. اوّلين منزلگاه قريش، «مرّ» بوده است. «مرّ» قريه اي در وادي الظّهران بود.

ياقوت حموي، «وادي الظهران» را «قرب مكة و عنده قرية يقال لها مرّ تضاف
إلي هذا الوادي فيقال مرُّ الظهران» توصيف كرده است. ولي «حربي» آن را
بطن مرّ خوانده كه فاصله آن تا مكّه سيزده ميل و به طرف شمال، تا عسفان بيست و سه ميل و به طرف جنوب به سرف و از آنجا تا تنعيم سه ميل و تنعيم تا مكّه 2 ـ 3 ميل بوده است.

امروزه در عربستان به اين منطقه، «وادي فاطمه» مي گويند و ديگر كسي نام قديمي آن را به زبان جاري نمي سازد.

«هَدّه»; كه قيس در آنجا با ابوسفيان ملاقات كرد و از اصرار قريش به ادامه راه،
وي را مطّلع نمود، به تصريح واقدي در: «هفت ميلي گردنه عسفان و سيونُه ميلي
مكّه است.»

ولي اين مسافت با آنچه كه ما از هدّه بر سر راه طائف مي شناسيم، مطابقت ندارد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «معجم البلدان»، ج6، ص9، چاپ اوّل، قاهره، 1906م.

2 . «المناسك و اماكن طرق الحج»، ص464


160


«عسفان»; منزلگاه «بنومصطلق» بود كه در بيستوسه ميلي شمال بطن مَرّ جاي داشته است; شهركي مملو از چاه هاي آب و يكي از توقّفگاه هاي مهمّ حاجيان در طول تاريخ مسلماني.

«أمَج»; سرزمين حاصل خيري است كه تا عسفان دوازده ميل فاصله دارد. فيروزآبادي آن را از «اعراض المدينه» دانسته; ولي به عقيده ديگران از «اعراض مكه» است.

«او در اين حال گفتار ابوجهل را شنيد كه مي گفت: بر نمي گرديم!»

واقدي مي نويسد:

و همچنان رفتند تا شبانگاه به جحفه رسيدند. جُهَيم بن صَلت خوابيد و خوابي ديد. گفت: «بين خواب و بيداري بودم كه ديدم مردي اسب سوار كه شتري همراه داشت، پيش آمد و كنار من ايستاد و گفت: عتبة بن ربيعه و شيبة بن ربيعه كشته شدند.»

ابوجهل گفت: «اين هم پيشگويي ديگري از بني مطلب است! فردا به زودي خواهد دانست كه چه كسي كشته مي شود؟»

و واقدي گويد: «بني زهره از جحفه برگشتند.»

قريش پس از طيّ اين مسير و پشت سر گذاردن جحفه ـ به تصريح واقدي ـ در «پشت تپّه هاي ريگي» در بدر منزل گزيدند. اين مطلب را از شرح تاريخي واقدي در صفحه 39 كتاب مغازي، به خوبي استفاده مي كنيم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . قاموس المحيط ، ص18

2 . البكري «معجم ما استعجم»، ص956. نيز : سمهودي، «وفاءالوفا»، ج2، ص248

3 . «المغانم»، ص334 ; البكري، «معجم ما استعجم»، ص1054

4 . «المناسك و اماكن طرق الحج»، ص460

بيستوسه ميل بوده است.

«لِفت» يا «لَفت»; وادي مجاور «هرشي» عقبه اي بين مكّه و مدينه بوده است و طبق آنچه در «المناسك»، ص460 آمده است، قبل از جُحفه بوده است:

«و العقبة قبل خليص بثلاثة أميال و هي ثنية لفت عندها مسجد للنبي».

چنين موقعيّتي نشان مي دهد كه لِفت: «ثنيّة جبل قديد».

«جُحفه»; «حربي» از بركه ها و چاه هاي متعدّد و منازل و بازارِ جُحفه يادها
كرده است و اين كه در قرن دوم هجري در آنجا مسجدي به نام «عزور» و مسجدي ديگر به نام «الأئمه» وجود داشته كه به ياد نمازهاي محمّد (صلي الله عليه وآله) در آنجا برپا شده بود. فاصله بين جحفه تا بحر احمر، شش ميل و ميقات اهل شام بوده است. ابواسحاق
بكري گويد:

«مردم جُحفه از خزاعه هستند و غديرخم در چهار ميلي آن جاي دارد. جُحفه در تاريخ اسلام از اهمّيّت والايي برخوردار بود و منزلگاهي بس مهم در مسير قريشيان محسوب مي شد.»

واقدي مي نويسد:

«فرات بن حيان عجلي - نماينده قريشيان - كه قرار بود خبر عزم و خروج قريشيان را به ابوسفيان برساند، پس از عدم امكان ملاقات با ابوسفيان، دوباره در جحفه به مشركان پيوست.»

1 . «مغازي»، ج1، ص33

2 . همان، صص32 و 33


162


نقشه تطبيق مسير مسلمانان از مدينه تا بدر در نقشه جاده هاي ارتباطي امروز


163


نقشه موقعيت جغرافيايي جحفه

نقشه موقعيت تپه ريگي عدوة القصوي، موضع بت پرستان در بدر


164


ث: آثار تاريخي بدر

به روال تحقيقِ پيوسته در خصوص مدينه شناسي، تلاش ها كردم تا به بدر روم و آنجا را وجب به وجب جستجو كنم. در مقام تطبيق متون و وضعيّت جغرافيايي آن روزگاران با موقعيّت فعلي، نياز به عنايت و توفيق داشتم.

در سال هاي 1354هـ .ش. تا 1357هـ .ش. مكرّراً به اين منطقه سفر داشتم و قريه تاريخي بدر را كه بهوسيله امكانات جديد، در شنزارهاي اطراف آن، رو به گسترش نهاده است، ديدم و به دقّت بر آن نواحي نظاره ها كردم.

در آن تاريخ، امارت بدر حدود 4300 نفر سكنه داشت; ولي با توجّه به قراء تابعه آن مانند المسيجيد، الفاجه، الرايس و الواسطه جمعاً در آن امارت، حدود 44000 نفر زيست مي كنند. امارت از نظر تقسيم بندي اداري كشور عربستان، در منطقه مدينه منوّره واقع شده و تابع امير مدينه است.

وجود نخلستان ها در حاشيه شهر بدر، از وفور آب هاي جاري كه عموماً از چاه هاي عميق سيراب مي شوند، حكايتي روشن داشت و اين مي رساند كه منزلگاه بدر در طول قرن ها از دوران قبل از اسلام تاكنون، به خاطر وجود آب جاري در صحراهاي خشك حجاز، موقعيّتي خاص داشته و توقّفگاهي مهم محسوب مي شده است.

«البكري» به جاري بودن دو چشمه بزرگ در اين منطقه كه سرچشمه آب آنها به «الجار» در ساحل بحر احمر متّصل است، اشارت كرده است. امروزه الجار را البريكه خوانند كه بيش از بيستونه كيلومتر با بدر فاصله ندارد. از سويي ديگر دو بندرگاه مهمّ الرايس و البريكه در طول تاريخ باعث شده اند كه مسافراني كه از مصر به سوي حجاز طيّ طريق مي كنند، پس از پياده شدن در اين دو بندر، از بدر عبور كرده، عازم مدينه يا مكّه شوند.

شهر بدر ميان دو كوه يكي در امتداد شمال تا شمال غربي و ديگري در امتداد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «معجم ما استعجم» و «المناسك»، ص419


165


نقشه موقعيت جغرافيايي جان رايس، بريكه، بدر

جنوب تا جنوب شرقي كه به گفته اهل آن: الصَدْمة (الشمالي) و الصّدمة (الشرقية) نام دارند، قرار گرفته است. از جانب غرب به ميدان بدر يا قبرستان و كوه اسفل ـ يعني حدّ فاصل بين شهر و ساحل درياي احمر ـ محدود مي شود.

جستجوهاي حقير نشان داد كه اگر بخواهيم از آثار تاريخي واقعه بدر نشاني در بدر امروزي پيدا كنيم، جز محلّ عريش محمّد (صلي الله عليه وآله) كه اكنون نيز بر آن جايگاه، مسجدي بنا نهاده اند و «قبرستان شهداء بدر»، به چيزي ديگر دست نمي يابيم. با اين همه شناخت موقعيّت جغرافيايي و ملموسِ دو تپّه «عدوة الدّنيا» و «عدوة القصوي» و دامنه كوه اسفل كه به هر حال ميدان وقوع حادثه بوده است، از نظر آثارشناسي، اهمّيّت تاريخي مهمّي دارد و مي توان حضور محمّد (صلي الله عليه وآله) را در آن شنزاهاي سوزان و تپّه هاي شني و سنگي اشراق نمود. از اين رو به شرح و توصيف تفكيكيِ هر يك از اين مواضع و اماكن مي پردازيم; تا در همان فضاي جغرافيايي، به روند تاريخي آن بپردازيم و در لحظاتِ محمّد (صلي الله عليه وآله) كه در روزگار خود در اين اماكن حضور داشته است، سهيم شويم.


166


1 / ث : مسجد عريش

عريش در لغت به سايباني شبيه خيمه اطلاق مي شود. ابن اسحاق مي نويسد:

«أنّ سعد بن معاذ قال: يا نبي الله! أ لا نبني لك عريشاً تكون فيه و نُعِدُّ عندك ركائبك ثمّ نلقي عدوّنا فإن أعزّنا الله و أظهرنا علي عدوّنا كان ذلك ما أحببنا و إن كانت الأخري جلسَت علي رَكائبك فلحِقت بمَنْ وراءنا من قومنا، فقد تخلّف عنك أقوام. يا نبي الله! ما نحن بأشدّ لك حبّاً منهم و لو ظَنُّوا أنّك تلقي حرباً ماتخلّفوا عنك يَمنُعك الله بهم يُناصحونك و يجاهدون معك فأثني عليه رسول الله ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ خيراً و دعا له بخير. ثمّ بُني لرسول الله ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ عَريش فكان فيه».

محمّد بن عمر واقدي در «المغازي»، ج1، ص41، فارسي و ج1، متن عربي به نقل از محمّدبن صالح به نقل از عاصم بن عمر به روايت از محمود بن لبيد، اين سند تاريخي را ثبت كرده است:

«همين كه پيامبر، كنار چاه بدر فرود آمد، براي آن حضرت سايباني از شاخه هاي خرما ساختند و سعد بن معاذ در حالي كه شمشير خود را به گردن آويخته بود، بر در سايبان ايستاد و پيامبر و ابوبكر وارد سايبان شدند.»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . طريحي، «مجمع البحرين»، افست چاپ سنگي، ص318

2 . «سعدبن معاذ گفت: اي پيامبر خدا، آيا برايت سايباني بسازيم كه در آن باشي، مركبت را هم بياوريم و سپس به جنگ دشمن برويم، اگر خداوند ما را كرامت داد و بر دشمن چيره شديم، اين همان مطلوب ماست; و اگر ديگرگونه شد، بر مركبتان مي نشينيد و به سوي قوم ما كه در پيش هستند، رهسپار مي شويد; زيرا گروهي از ما (در مدينه) مانده اند و همچون ما، دوستدار تو هستند. اگر مي دانستند كه جنگ در پيش داري، بازنمي ماندند و مي آمدند. (در صورت شكست ما در جنگ) خداوند تو را بهوسيله آنان محافظت خواهد كرد. آنان خيرخواه تو هستند و در كنار تو پيكار مي كنند.

پيامبر (صلي الله عليه وآله) با شنيدن اين عبارات، سعد را دعاي خير گفت و براي آن حضرت سايباني برپا شد و در آن جاي گرفت». «السيرة النّبويه»، ج2، ص272، عربي به نقل از عبدالله بن ابي بكر.


167


در اين سند تصريح شده است كه سايبان مزبور از جريد (= شاخه هاي خرما) ساخته شده بود و اين با وجود نخل هاي بدر و عدم دسترسي مسلمانان به خيمه و خرگاه، كاملاً مطابق با واقع است و اكنون نيز در بيابان هاي حجاز و مجاور قريه ها از اين نوع سايبان ها كه با سعف (برگ هاي بلند درخت خرما) ساخته شده، به وفور ديده مي شود.

ابن سعد به اجمال نوشته است:

«و بُني لرسول عريش من جريد، فدخله النبيّ و أبو بكر الصديق و قام سعد بن معاذ علي باب العريش متوشّحاً بالسيف».

نگراني سعد بن معاذ ناشي از آن است كه عريش، دقيقاً در محلّي قرار داشته است كه بت پرستان قريش هر آن مي توانستند به آن حمله كنند. اين امر از موقعيّت مكاني عريش كه در نزديكي هاي «عدوة القصوي» ـ محلّ استقرار مشركين ـ قرار داشته است، حكايتي آشكار دارد كه بعداً به بيان آن مي پردازيم.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «براي پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) سايباني از شاخه خرما برپا شد و پيامبر (صلي الله عليه وآله) و ابوبكر به آن وارد شدند و سعدبن معاذ كه شمشيري در دست داشت، بر در آن ايستاد». نكـ : «الطّبقات الكبري»، ج2، ص15، چاپ دار صادر.

2 . «دلائل النّبوه»، ج2، ص232، ترجمه پارسي.

3 . «السيرة النّبويه»، ج2، ص403، چاپ دارالمعرفه، بيروت، 1976م.

حزم و مورد تصريح ابن اسحاق بوده، استناد كرده اند. ابن كثير در خصوص نگراني مسلمانان در حراست از جان محمّد (صلي الله عليه وآله) تصريح دقيق تري آورده است:

«و كان سعد بن معاذ ـ رضي الله عنه ـ واقفاً علي باب العريش متقلّداً بالسيف و معه رجال من الأنصار يحرسون رسول الله ـ صلّي الله عليه [ وآله ]وسلّم ـ خوفاً عليه من أن يَدْهمه العدو من المشركين».

4 . «سعد بن معاذ با شمشير بر در سايبان ايستاده بود و مرداني از انصار در كنار او، از حضرت پيامبر (صلي الله عليه وآله) حراست مي كردند تا مبادا دشمنان او از ميان مشركان بر ايشان يورش برند».

همان، ص410 ; همچنين : كازروني، «نهاية المسؤول»، ج1، ص392، چاپ 1366 ; نويري، «نهاية الارب»، ج2، ص28، ترجمه فارسي، الجزء السابع عشر، ص21، چاپ دارالكتب المصريّه، 1955 م.


168


مسلمانان در طول تاريخ، مكان اين عريش را گرامي داشتند و بر آن جايگاه، مسجدي بنا نهادند; تا ياد حضور پيامبر (صلي الله عليه وآله) را در عريش بدر زنده نگه دارند.

سمهودي ذيل وصف مساجد بين مكّه و مدينه در باره مسجد بدر مي نويسد:

«مسجد بدر: كان العريش الذي بني لرسول الله ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ يوم بدر عنده و هذا المسجد معروف اليوم بقرب بطن الوادي بين النخيل و العينُ قريبه منه».

مشهور بودن چنين مسجدي در عصر سمهودي ـ يعني سده 9 ـ 10 هـق ـ آن هم
در مجاورت چشمه اي جاري، نشانه ديرينه تاريخي آن در ازمنه قبل از حيات
اوست.

مقدّسي بشاري جغرافي دان مشهور در «احسن التّقاسيم في معرفة الأقاليم»، ص82، 38، چاپ ليدن، بريل، 1906.م كه خود در ميانه سال هاي 336 ـ 380 هجري قمري مي زيسته است، در ذيل وصف جغرافيايي «جزيرة العرب»، از بدر با وصف «مدينة صغيرة من نحو الساحل» ياد كرده و مي نويسد:

«ثم عين النبيّ ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ و موضوع الوقعة و مساجد بناها ملوك مصر...».

اين تصريح به خوبي نشان مي دهد كه ميدان واقعه بدر و چشمه آبي كه كنار عريش بوده و مساجدي كه پادشاهان مصر نسبت به آن اهتمام ورزيده اند، مي تواند انگيزه قدسيّت يا مستندات پذيرفته شده اي در خصوص بدر باشد و قرن ها بين مسلمانان و اهالي محل از شهرت و معروفيّت برخوردار بوده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «مسجد بدر، در محل سايباني بوده كه در جنگ بدر براي پيامبر (صلي الله عليه وآله) ساخته شد، و اين مسجد اكنون در ميانه دشت و درميان نخل ها، دركنار چشمه اي قراردارد». سمهودي، «وفاءالوفا»، جزء4، ص1026

2 . «...سپس چشمه پيامبر (صلي الله عليه وآله) و جايگاه نبرد (در نزديك شهر بدر قرار دارد) و مساجد آن را پادشاهان مصر بنا كرده اند.»


169


مسلّم است كه موقعيّت العريش در ايّام توقّف محمّد (صلي الله عليه وآله) و وقوع حادثه به نحوي بوده كه اوّلاً بر بلندي و مُشرف بر ميدان روبروي آن، جاي داشته و دو موضع عدوة الدنيا در سمت راستش و عدوة القصوي در سمت چپش بوده است. به مرور كه اين پستي ها و بلندي ها در اثر گسترش شهر و رفت و آمدها از بين رفته است، دقيقاً نمي توان معلوم ساخت كه آيا مسجدي كه در مكان عريش ساخته شده، دقيقاً در همان موضع عريش است و يا اندكي اين سو و آن سو شده است؟

حقير كاتب، بناي فعلي مسجد عريش را بر شنزار بدر و كنار نخلستان ها و چشمه آبي كه منتهي به جاده آسفالته مي شود، ديدم. اهالي بدر همزبان با تاريخ، اين مسجد را محلّ عبادت هاي محمّد (صلي الله عليه وآله) در عريش مي دانند.

مسجد جديدالبناي عريش كه جايگزين بناهاي قديمي آن شده است، مستطيل شكل و داراي مناره اي برافراشته بر ميدان بدر است و شبستان نمازي كه معدودي از زائران و عاشقان راه محمّد (صلي الله عليه وآله) ، با اداي نماز، ياد تاريخي و حضور پيامبر (صلي الله عليه وآله) را در اين مكان، گرامي مي دارند، مورد ديدار و حضور مكرّر حقير قرار گرفت. هر سال در ظاهر بنا، تغييرات كوچكي را مشاهده مي كردم. سبك بنا با توجّه به وزش طوفان هاي شني و بادهاي تند و گرم منطقه، از تنوّع معماري و يا هنري خاصّي برخوردار نيست. با اين همه هيبت تاريخ معنوي چهارده قرن، به آن شكوه خاصّي بخشيده است. چشم اندازي كه حقير از روي بام مسجد مشاهده كردم، دقيقاً با اسناد تاريخي و اوصاف ميدان بدر سازگار است و مغايرتي ندارد و همانطور كه گفته شد، هم بر ميدان واقعه كه اكنون به صورت قبرستان عمومي بدري ها درآمده و هم بر دو موضعِ «قُصوي» و «دُنيا» مسلّط است.

اين موقعيّت را در تصاويري كه در سفرهاي متعدّد از آن تهيّه كردم، در اين كتاب به ثبت مي رسانم; تا اگر پژوهندگان تاريخي، اين تحقيق را در آينده پي گيرند، در خصوص اين برهه از زمان، سند و يادي داشته باشند.

پيكره هاي 3 ـ 1 ; 4 ـ 1 ; 5 ـ 1 ; 6 ـ 1 ; 7 ـ 1


170


2 / ث: مقابر شهداي بدر

آن تعداد از صحابه پيامبر كه در جنگ بدر، به دست بت پرستان قريش كشته شدند، به استثناي «عبيدة بن الحارث» از بنومطلب بن عبدمناف كه او را «شيبة بن ربيعه» به شهادت رساند و به تصريح واقدي: «فدفنه النبيّ ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ بالصّفراء»، مابقي شهيدان در يك جا در ميدان بدر به خاك سپرده شدند.

در اين كه شهيدان مزبور، چهارده تن بودند (شش تن از مهاجران و هشت تن از انصار) اختلاف مهمّي در منابع تاريخي وجود ندارد.

1 ـ عُمير بن ابيوقّاص: برادر سعد بن ابيوقّاص از «بنوزهره» كه عمرو بن عبدود العامري او را به قتل رساند.

2 ـ ذوالشَّمالين: ابن عبد عمرو بن نَضْلة الخزاعي حليف بني زهره.

3 ـ عاقل بن ابي البُكير: از سابقين و اوّلين در اسلام بود كه نامش نخست غافلا بوده و پيامبر او را عاقل خواند.

4 ـ مِهْجَعْ: مولي عمر بن الخطاب كه عامر بن الحضرمي او را به قتل رساند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 14، ص207

2 . «الطّبقات الكبري»، ج2، ص17

3 . «السيرة النّبويه»، ج2، ص510

4 . «همان»، ج2، ص364

5 . «مغازي»، ج1، ص83، متن فارسي. و ج1، ص145، متن عربي.

نويري و... نام شهيدان صحابه از اين قرار است:

6 . «نهاية الارب»، ج2، ص46، متن فارسي.

7 . ابن حجر عسقلاني، «الاصابه»، ج 3، ص 35، چاپ مصطفي محمد، قاهره 1939م ; ابن سعد «الطبقات الكبري»، ج 2، ص 18، چاپ بيروت.

8 . ابن حجر عسقلاني، «الإصابه»، ج1، ص474 ; ابن سعد، «الطّبقات الكبري»، ج3، ص167

9 . همان، ج2، ص238 ; ابن سعد، «الطّبقات الكبري»، ج2، ص18 و 3،ص456

10 . ابن سعد، «الطبقات الكبري»، ج2، صص16 و 18


171


5 ـ صفوان بن بَيْضا: به اختلاف او را ابن وهب، ابن اهيب وابن سهل بن ربيعه نوشته اند.

6 ـ سَعد بن خَيْثمه: ميزبان محمّد (صلي الله عليه وآله) در قبا.

7 ـ «مُبَشِّر بن عبدالمنذر بن زنبر» برادر ابولبابه.

8 ـ يزيد بن الحارث (ابن فُسْحُم): انصاري خزرجي كه پيامبر بين او و ذوالشِّمالين پيوند برادري بست.

9 ـ «عُمير بن الحُمام ابن الجموح بن زيد»: محقّقان از اشتياق او به شهادت ذيل اين حديث از پيامبر (صلي الله عليه وآله) يادها كرده اند:

«و الذي نفسي بيده لا يقاتلهم اليوم رجل فيقتل صابرا محتسباً مقبلاً غير مدبّر إلاّ أدخله الله الجنّة»

10 ـ «رافع بن المُعلّي بن نودان» كه از قبيله بنوزريق بود و او را عكرمة بن ابي جهل به قتل رساند.

11 ـ «حارثة بن سراقة بن الحارث بن عدي» از بنوالنّجار انصاري كه مادرش «ربيع بنت النضر» عمّه انس بن مالك بود.

12 و 13 ـ عوف و مُعَوّذ بن «الحارث بن رفاعه» كه دو برادر از فرزندان عَفرا بودند كه بعضي آنها را عوذا و عوف خوانده اند.

قبور شهيدان بدر در طول تاريخ حجاز مورد زيارت همه زائران اين سرزمين قرار داشته است. مطمئنّاً بناي مشخّصي در تاريخ از اين قبور ـ مستقل از قبرستان اهالي بدروجود داشته است. در مقطعي كه به زيارت و ديدار پژوهشي اين منطقه نائل آمدم، مشاهده كردم كه موقعيّت قبور شهدا در ميان قبرستان عمومي بدر واقع شده و مانند همه مقابر عربستان، مسطّح و بي نام و نشان است. تنها چهار ديواري كوتاه و پوشيده از سيمان سفيد كه با ميله هاي آهني حصاربندي شده، اين قبور را از ديگر گورها جدا مي كند و بدان تشخّصي خاص مي بخشد.

قبرستان عمومي نيز به طور كامل با ديوار حصاربندي شده است و كنار درب اصلي آن، بنايي براي انجام مراسم مردگان و اسكان متصدّي آن ساخته اند.

تصاويري كه از اين مكان تهيّه كردم و در اين كتاب ارائه مي شود، مربوط به سال هاي 1354 و 1357هـ .ش. است. تلاش كرده ام كه چشم انداز موقعيّت قبور شهدا را در ميدان نبرد (= سهل بدر) از نماي دور و نزديك، به تصوير بكشم; تا وضعيّت اين قبور را در ارتباط با كوه اسفل و دو تپّه عدوة الدنيا و عدوة القصوي نشان دهم و نيز بناي فعلي قبور را در ميانِ ديگر قبور كه به رسم مسلمانان عربستان، از تكّه هاي سنگ سخت مشخّص شده اند، ارائه دهم. همچنين تصويري از همسرم به پاس پانزده سال همدردي و كوشش او براي امكان بخشيدن به تنظيم اين كتاب و مساعدت هايش در طيّ سفرهاي پژوهشي به چاپ مي رسانم.

پيكره هاي 8 ـ 1 ; 9 ـ 1 ; 10 ـ 1 ; 11 ـ 1 ; 12 ـ 1 ; 13 ـ 1 و 14 ـ 1

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن حجر، «الاصابه»، ج3، ص185 ; ابن سعد، «الطّبقات الكبري»، ج2، صص18، 3، 415، 600، 623

2 . خانه سعد، كتاب2، فصل اوّل، ص299، ج1 ; همچنين نكـ : ابن سعد، «الطّبقات الكبري»، ج1، ص233. ج2، صص18، 29 و 280 ـ ج3، صص9، 44، 47 و 48

3 . ابن حجر عسقلاني، «الاصابه»، ج3، ص340 ; ابن سعد، «الطّبقات الكبري»، ج3، ص90 و ج1، ص18

4 . همان، ج3، ص616 ; همان، ج2، ص18 و ج3، 167

5 . همان، ج3، ص31 و همان، ج2، ص18 و ج3، ص51

6 . همان، ج2، ص487. نيز : همان، ج2، ص18 و ج3، ص601

7 . همان، ج1، ص297 ; همان، ج2، صص17 و 18

8 . ابن سعد، «الطّبقات الكبري»، ج2، ص18

9 . ابن حجر عسقلاني، «الإصابه»، ج3، ص42

*

پيامبر (صلي الله عليه وآله) خود، يارانش را با اندوه و تأثّر به خاك سپرد. «مجلسي» در «البحار» ياد مي كند:

«پيامبر به جاي پنج بار تكبير، بر شهداي بدر 97 بار الله اكبر گفت.»

1 . مجلسي، بحار الأنوار، ج19، صص319 و 320 به نقل از محمّد بن فضيل از ثمالي از ابي جعفر. نيز نكـ : عبدالحميد بن ابي ديلم به استناد صدوق.


173


3 / ث : عُدوة الدّنيا، عُدوة القصوي

با اين دو نام، نخستين بار در آيه 42 از سوره انفال آشنا مي شويم. چنين پيداست كه مراد از آنها، دو منطقه جغرافيايي واقعه بدر بوده است. اگر چه مخاطبان آيه، ابهامي در فهم آن نداشته اند، ولي پژوهندگان قرون بعد، تأمّل بر شناخت جغرافيايي اين دو منطقه را در فهم آيه ضرورتي اجتناب ناپذير دانسته اند. در اينجا بي آن كه در انبوهي از مفاهيم مختلف سردرگم شويم، به همان شيوه اوّليّه سعي مي كنيم به درك و ذهنيّت نخستين راهيانِ بدر بازگرديم و آن را بشناسانيم.

در آيه يادشده مي خوانيم:

} إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوي وَ الرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ...{ .

«هنگامي كه شما در كناره نزديكتر بوديد و آنها در كناره دورتر بودند و كاروان، پايين تر از شما.»

در اين آيه، با سه قسمت مهمّ واقعه بدر روبرو مي شويم:

ـ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا

ـ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوي

ـ الرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ

طبرسي، «عُدوه» را كنار وادي دانسته است. هر وادي دو كناره دارد كه هر يك را عُدوه گويند و «دنيا» مؤنّث «ادني» به معناي نزديكتر است. بر عكس، «قصوي» مؤنّث «اقصي» است و «دورتر» معني مي دهد. بنابر اين منظور از «عدوة الدنيا» كنار وادي نزديك تر است كه طبق تصريح آيه، مسلمانان در آنجا حضور يافتند و «عدوة القصوي» كنار وادي دورتر است كه قريشيان در آن منزل گزيدند و «الرّكب» جمع راكب،به معناي
كاروان يا سواران است و اشاره به كاروان ابوسفيان دارد كه «أسفل منكم»- يعني پايين تر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بر اساس ترجمه زين العابدين رهنما.

2 . «مجمع البيان»، ج1، ص225، ترجمه فارسي و متن عربي ذيل آيه.


174


از شما ـ قرار داشت.

طبرسي در ذيل: } إِذْ أَنْتُمْ...{ به حديثي از ابن عبّاس استناد مي كند:

«منظور اين است كه خداوند قادر است كه شما را ياري كند; زيرا هنگامي كه در كنار وادي نزديك به مدينه بوديد و ذلت و زبوني دامن گير شما شده بود، شما را ياري كرد و «هُم بالعدوة القصوي»; يعني: مشركين هم در آن طرف وادي كه از مدينه دورتر بود، فرود آمده بودند و «الركب اسفل منكم»; ابوسفيان كه همراه كاروان بود، در محلّي پايين تر در طرف ساحل دريا قرار داشتند.»

طبرسي در ادامه به گفته كلبي استناد مي كند كه بر اساس آن كاروان ابوسفيان در سه ميلي ساحل دريا بودند.

قرطبي، «العدوه» را كه هم به ضمّ عين (عُدوة) و هم به كسر آن (عِدوه) خوانده مي شود، «جانب الوادي» معنا مي كند و در باره واژه «الدّنيا» معتقد است:

«فالدنيا كانت ممّا يلي المدينة، و القصوي ممّا يلي مكة» يا: «أنتم نزول بشفير الوادي بالجانب الأدني إلي المدينة، و عدوّكم بالجانب الأقصي».

و در باره الرّكب أسفل منكم صريحاً مي نويسد: «يعني ركب أبي سفيان و غيره».

از مفسّران جديد، سياق «رشيد رضا» را مورد توجّه قرار مي دهيم كه او نيز همين استنباط و درك را از آن روزگاران، ادراك كرده است:

«العدوة... جانب الوادي و هي من العدوّ «كالغزو» الذي معناه التجاوز... و الدنيا مؤنث الأدني و هو الأقرب و القصوي مؤنث الأقصي و هو الأبعد. المراد بالمركب العير التي خرج المسلمون للقائها... في مكان أسفل من مكانكم و هو ساحل البحر».


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «تفسير قرطبي»، ج8، ص21، ذيل آيه. همچنين نكـ : راغب، «مفردات القرآن»، ص330، چاپ تهران، مصطفوي، 1373 هـ .ق.

2 . «عدوه، در كناره دشت قرار دارد و از ريشه عدو اقتباس شده (مانند غزوة كه از غزو ريشه مي گيرد) و معناي آن گذشتن و تجاوز كردن است. دنيا مؤنث ادني به معناي نزديك تر است». و قُصوي مؤنث اقصي به معناي دورتر است، و منظور از رَكب، كارواني است كه مسلمانان براي رويارويي با آن، از مدينه بيرون رفتند; محل آن كاروان پايين تر از جايگاه مسلمانان و به سوي ساحل دريا بود». «تفسير المنار»، ج10، صص18 و 19


| شناسه مطلب: 77263