بخش 10
4 / ب : هجوم قریش و دفاع مؤمنان پ : مواضع و بقاع احد 1 / پ : غاری بر بلندی های احد 2 / پ : قبّة الثنایا 3 / پ : سجدگاه پیامبر در احد 4 / پ: مهراس 5 / پ : مقابر شهداء صحابه
|
|
فبقي مع رسول الله ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ سبعمائة رجل»
بخاري نيز به نقل از جابر بن عبدالله(رضي الله عنه) مي نويسد:
«فينا نزلت إذ همّت... بنوحارثة و بنوسلمة».
ابن حجر عسقلاني، واژه قرآني «الفشل» را «الجبن» خوانده و آيه را متوجّه دو طايفه بنوسلمه از «خزرج» و بني حارثه از «اوس» دانسته است.
و در همان مأخذ صريحاً عقيده اش را در اين خصوص با دقّت و باريك انديشي نوشته است:
«و رجع عند عبدالله بن أبي سلول في ثلثمائة فبقي في سبعمائة، فلمّا رجع عبدالله سقط في أيدي طائفتين من المؤمنين و هما بنوحارثة و بنو سلمة».
به هر حال با تأمّل بر معدود راوياني كه سعي كرده اند آيه را مربوط به واقعه بدر يا خندق بدانند، به گفته فخر رازي:
«أن أكثر العلماء بالمغازي زعموا أن هذه الآية نزلت في وقعة أُحُد»
فخر رازي «طائفتان» را انصار «بنوسلمه» و «بنوحارثه» دانسته است كه چون بعدها در عالم مسلماني راه صواب را برگزيدند، به تعبير او:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حلبي، «السيرة الحلبيّه»، المجلّد الثّاني، ص494
2 . بخاري، «صحيح»، كتاب التفسير 65، حديث 4558
3 . «فتح الباري، شرح صحيح الإمام بخاري»، المجلّد السابع، ص357، كتاب المغازي.
4 . «عبدالله بن ابي بن سلول با سيصد نفر بازگشت و هفتصد نفر باقي ماندند، و چون عبدالله بازگشت، به دست دو طايفه بني حارثه و بني سلمه، افتاد». نكـ : همان، ص346. نيز براي بررسي مطابقت با همين رأي نكـ : قسطلاني، «ارشاد السّاري شرح صحيح البخاري»، المجلّد السادس، ص296، بهامشه شرح نووي
5 . «بيشتر علما در كتب مغازي (تاريخ نبردهاي مسلمانان) چنين باور دارند كه اين آيه در واقعه احد نازل شده است». «التفسير الكبير»، ج4، ص223، دارالفكر 1981م، ذيل آيه
|
|
«ان الله تعالي أبهم ذكرهما و ستر عليهما فلايجوز لنا ان نهتك ذلك الستر».
واقعه ديگري كه ظاهراً در شيخين و همان روزِ عزيمت به احد رخ داده است، عدم پذيرش پيامبر (صلي الله عليه وآله) از شركت نوجوانان كمتر از پانزده سال در جنگ مي باشد كه بعدها به عنوان يك اصل حقوقي در تعليمات اسلام جاي گرفت و ريشه دواند.
متّقي هندي در كتاب خود به نقل از عروه مي نويسد:
«قال رد رسول الله ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ يوم أُحُد نفراً من أصحابه استصغرهم فلم يشهدوا القتال منهم عبدالله بن عمر الخطاب و هو يومئذ ابن اربع عشرة سنة و اُسامة بن زيد و الْبَرَاء بن عازب و عرابة بن اوس و رجل من بني حارثة و زيد بن ارقم و زيد بن ثابت و رافع... للذراري و النساء بالمدينة».
ابن هشام در كتاب خود نوجوانان مزبور را اينگونه معرّفي كرده است:
«اسامة بن زيد وعبدالله بن عمر بن الخطاب وزيد بن ثابت، احد بني مالك بن النجار والبراء بن عازب احد بني حارثة وعمرو بن حزم احد بني مالك أُسيْد بن ظُهَير احد بني حارثة، ثم اجازهم يوم الخندق و هم ابناء خمس عشرة سنة»
نگرش تاريخي را رها مي سازيم; تا موقعيّت جغرافيايي و محلّ چنين مكاني را در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «خداوند متعال، آن دو طايفه را با ابهام ذكر كرده و از آنان مستقيماً نام نبرده و بر آنان پرده پوشي كرده است، پس بر ما روا نباشد كه آن پرده را درافكنيم». نكـ : همان، ص226
2 . «در روز احد، پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) گروهي از اصحاب را كه كم سن و سال بودند، بازگرداند و آنان، وقايع جنگ را شاهد نبودند، از آن جمله، عبدالله بن عمر بن خطاب بود كه در آن زمان چهارده سال داشت و اسامة بن زيد و بَراء بن عازب و غرابة بن اوس و جواني از بني حارثه و زيد بن ارقم و زيد بن ثابت و رافع بودند. رافع، اعتراض كرد و حضرت به او اجازه فرمود، اما بقيه را در مدينه برجا گذاشت تا از خانواده ها و زنان پاسداري كنند; نكـ : «كنزالعمّال»، ج10، ص276، چاپ عثمانيّه حيدرآباد.»
3 . «السيرة النّبويه»، همان مدرك، ص11
|
|
مدينه مورد بررسي قرار دهيم:
فيروزآبادي در كتاب خود «شيخان» را «موضع بالمدينه» دانسته است; كه وجه تسميه آن اين است:
«هما اُطمان سميا به لأن شيخاً و شيخة كانا يتحدثان هناك» سپس به قول مطري استناد كرده كه اين مكان:
«موضع بين المدينة و بين جبل أحد علي الطريق الشرقية مع الحرّة إلي جبل أُحُد و ذكر أنّه من هناك غدا ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ إلي أُحُد يوم احد... و بات بالشيخين و غدا صبح يوم السبت إلي أحد».
و از اين كه در چنين مكاني به ياد حضور محمّد (صلي الله عليه وآله) مسجدي بنا شده باشد، مي گويد: «و كان بالشيخين مسجد بُني علي مصلي النبيّ».
بنابر اين مسجد الشّيخين در سمت شمالي شهر مدينه ـ مابين اُحد و شهر ـ از بناهاي تاريخي بوده است. سمهودي اين مسجد را در كتاب خود از جمله مساجد مشهور دانسته است كه در زمان خود به مسجدالبدايع شهرت داشته است. سمهودي مداركي را از امّ سلمه، جعفر بن محمّد، محمّد بن طلحه و ابن عبّاس ثبت كرده است كه همگي نشان مي دهد كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در اين محل استراحت كرده، نماز عصر، عشا و صبح را به جاي
آورده و صبح روز بعد، يعني روز شنبه عازم اُحد شده است. تصوّر مي كنم با توجّه به اين كه شيخين در طريق مجاور حرّه شرقي جاي داشته است، بايد آنجا را محدوده منازل
1 . آنجا دو بناي سنگي وجود دارد كه شيخان نام گرفته; زيرا پيرمرد و پيرزني در آنجا گفتگو مي كردند». نكـ : «المغانم المطابة في معالم طابه»، ص112، تصحيح حمد الجاسر، رياض 1969م
2 . «منطقه اي است ميان مدينه و احد، در شرق جاده، بر كنار دشتي كه در امتداد احد قرار دارد، و گفته اند كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در روز جنگ احد از آن نقطه به سوي احد حركت كرد، ...شب را در شيخان ماند و صبح روز شنبه به سوي احد حركت كرد.»
3 . «در شيخان و در نمازگاه پيامبر (صلي الله عليه وآله) ، مسجدي بنا شد.»
4 . «وفاءالوفا»، ج403، ص865
|
|
بنوحارثه بدانيم.
اين مكان حدود 5/2كيلومتر از مسجدغمامه فاصله داشته، درنزديكي باغ السّالميه ـ دقيقاً در سمت راست ميانه اُحد به مدينه ـ قرار دارد.«عليّ بن موسي»درسال1303هـ .ق. (1885م) در كتاب «وصف المدينة المنوّره» از اين مسجد ياد كرده و آن را بنايي غير مسقّف دانسته است; «يعرف الآن بمسجد الدرع علي يسار الذاهب إلي المدينة».
ولي العياشي نسبت به چنين تسميه اي اظهار شك و ترديد كرده و بهتر آن دانسته كه آن را همان شيخين بخوانيم; خاصه آن كه ابراهيم رفعت پاشا چون از آن بنا به عنوان مسجدي ياد مي كند كه داراي دو گنبد (مسجد ذوقبّتين) بوده است، تلويحاً اسم الدرع را مورد قبول قرار نمي دهد.
*
4. حرّة بن حارثه: مورّخان نوشته اند كه محمّد (صلي الله عليه وآله) چون خواست از حرّه بني حارثه به سوي قريش رود، خواست تا فردي آشنا به موقعيّت منطقه، مسلمانان را راهنمايي كند تا بدانند از چه راه هايي خود را به مصاف مهاجمان رسانند. ابن اسحاق بر اين باور است كه ابوخيثمه پيشگام شد و مسؤوليّت اين كار را به عهده گرفت:
«فنفذ به في حرّة بني حارثة و بين أموالهم».
محمّد بن جرير طبري مي نويسد:
«آنگاه پيمبر به ياران گفت: چه كسي مي تواند ما را از راهي ببرد كه بر اين قوم گذر نكنيم.» ابوخيثمه گفت: «اي پيمبر خدا! من اين كار را مي كنم.» پيش افتاد و او را از حره بني حارثه و اراضي آنها عبور داد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «اكنون آن مسجد، مسجد درع نام دارد وبرجانب چپ كساني كه به سوي مدينه مي روند، واقع شده است.»
2 . «المدينة بين الماضي و الحاضر»، ص374
3 . «مرآة الحرمين»، الجزء الأوّل، ص389، دارالكتب 1925م
4 . همان، ص9
5 . «تاريخ الرّسل و الملوك»، ج3، ص1019. همچنين نكـ : حلبي، «السّيرة الحلبيّه»، المجلّد الثّاني، ص495
|
|
نقشه
مسير مسلمانان از مدينه به كوه احد، تپه روماة، وادي قناة
|
|
سؤال پيامبر در همه مأخذ به اين صورت عنوان شده است:
«من يخرج بنا علي القوم من كثيب: اي من طريق قريب لايمر بنا عليهم؟»
اين كه پيامبر فردي را مي طلبد كه منطقه را بشناسد و مسلمانان را به نحوي به سوي اُحد هدايت كند كه قريشيان از تردّد و محلّ اقامتشان مطلّع نشوند، به خوبي مُبيّن آن است كه زمين هاي حرّه بني حارثه تا وادي قناة مانند زمان ما كاملاً مسطّح و قابل ديد نبوده است; بلكه نخلستان ها، منازل و پستي و بلندي هايي داشته است كه براي رفتن از شيخين به كوه، نيازمند راهنما بوده است.
به هر حال چون مسلمانان در زمين هاي بني حارثه گام نهادند، آنگونه كه مورّخان نوشته اند، به زمين فردي به نام مِرْبَع قَيْظِي وارد شدند. او از مخالفان پيامبر و آيين جديد او بود. ابن اسحاق تصريح مي كند:
«فلما سمع حِسَّ رسول الله ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ و من معه المسلمين قام يَحْثي في وجوههم التراب و يقول ان كنت رسول الله فاني لا أحل لك ان تدخل حائطي و قد ذكر لي انه اخذ حفنة من تراب في يده، ثمّ قال و الله لو أعلم أنّي لا أصيب بها غيرك يا محمّد! لضربت بها وجهك».
همه مأخذ سيره اين قضيّه را به رشته تحرير درآورده اند كه مسلمانان در برابر اهانت «مِربَع» خواستند به او آزاري رسانند و يا بكشندش; ولي پيامبر آنها را منع كرد و فرمود:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «چه كسي مي تواند از راهي نزديك، ما را از ميان اين قوم خارج كند; يعني ما را از راهي ببرد كه هم نزديك باشد و هم از كنار آنها نگذريم.»
2 . «چون صداي آمدن پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) و همراهان ايشان را شنيد، برخاست و به صورت آنان خاك پاشيد و گفت: اگر پيامبر خدا تو هستي، اجازه نمي دهم كه به بوستان من وارد شوي. و گفته اند كه او مشتي خاك برداشت و خطاب به پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) گفت: به خدا اگر مي دانستم كه به ديگري برخورد نمي كند، اين خاك را به صورتت مي زدم». نكـ : همان مدرك، ص9
|
|
«لاتقتلوه! فهذا الأعمي أعمي القلب، أعمي البصر».
سمهودي، «مِرْبَعْ» ـ بر وزن منبر ـ را كوشكي در ميان «بني حارثه» دانسته است و فيروزآبادي تنها به گفتن «أُطم بالمدينة في بني حارثه» اكتفا كرده است.
تأكيد پيامبر به تيراندازان مستقر بر روماة كه هرگز مواضع خود را رها نكنند،
در تاريخ اسلام و سيرت پيامبر (صلي الله عليه وآله) مشهور است. تصوّر پيامبر اين بود كه تسلّط تيراندازان بر ميدان، موجب برتري آنها مي شود و بدون ترديد در صورتي كه اين
تسلّط از آنِ قريشيان باشد، كساني كه در ميدان باشند، زير ضربات نيزه اندازان، قدرت مقاومت نخواهند داشت. اتّخاذ چنين شيوه اي متناسب با موضع دفاعي مؤمنان
بوده است.
قريش از سمت غرب، حمله را آغاز كرد و مؤمنان در برابر آنها پايمردي نمودند و به اتّكاي آرمان هاي بلندي كه در انديشه و قلب داشتند، نيروي شگفت انگيزي را از خود بروز دادند.
كتب تاريخ، شرح و وصف اين حالات را به تفصيل آورده اند و ما در مدينه شناسيبه ذكر آنها نمي پردازيم; زيرا موقعيّت بحث را در مدينه شناسي، شناخت مدينه در ارتباط با حيات پيامبر (صلي الله عليه وآله) مي دانيم و نه تاريخ نگاري. ابتدا مجملي از واقعه احد بيان مي كنيم و در ادامه به «ذكر مواضع جنگ» خواهيم پرداخت:
قريشيان حمله كردند و در ميدان با صفي از مدافعان مؤمن برخورد كردند و به ستيز و نبرد پرداختند. نيزه اندازان روماة، سواران قريش را از پاي درآوردند. انبوه تيرهاي رهاشده كه قريشيان را در ميدان به سختي انداخته بود، باعث شد كه دشمن، افراد زخمي خود را رها كرده، مجبور به عقب نشيني شود. يك باره نظم قشوني آنها دَرهم ريخت و به طور جدّي شكست را پذيرا شدند.
مع الأسف نيزه اندازان برخلاف تأكيد پيامبر، تپّه را رها كردند و به عشق دنيا و متاع آن، هواي غنائم را نمودند و دستورات عبدالله بن جبير را ناديده گرفتند و سفارش پيامبر را فراموش كردند. از تپّه پايين آمدند و در ميدان مشغول جمع آوري كالاهاي بي ارزش دنيا شدند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «او را نكشيد، كه كوردل و كورديده است». همچنين نكـ : حلبي، «السّيرة الحلبيّه»، المجلّد الثّاني، ص495. ابن جوزي، «زاد المعاد»، المجلّد الأوّل، الجزء الثّاني، ص92، چاپ دارالفكر، بيروت، 1973م
2 . «وفاءالوفا»، جزء4، ص304
3 . «بنايي (قلعه اي) در مدينه و در محله بني حارثه بوده است.»
4 . «المغانم»، ص375
بنابر اين اگر با توجّه به نقشه هاي كتاب حاضر در مجلّد نخست، بخواهيم چنين مسيري را تجسّم كنيم، كاري صعب نخواهد بود. از اين روي مسير مذكور را طيّ نقشه اي ترسيم نموديم تا پژوهندگان در تطبيق آن با مستندات تاريخي بهتر بتوانند موقعيّت مسلمانان را در عزيمت به سوي احد، مدّ نظر آورند.
4 / ب : هجوم قريش و دفاع مؤمنان
گفتيم كه موقعيّت ميدان اُحد به نحوي است كه تپّه روماة مقابل بريدگي كوه قرار دارد. لذا اگر بر فراز روماة و دهانه درّه، تيراندازاني موضع گيرند، به راحتي مي تواند هجوم دشمن فرضي را از سمت غرب به ميدان مذكور متوقّف نمايند; بنابر اين بسيار منطقي به نظر مي رسد كه محمّد (صلي الله عليه وآله) در همان نظاره نخست بر موقعيّت اُحد، طرح را به مرحله اجرا درآورَد. لذا تيراندازاني را به سرپرستي «عبدالله بن جُبَير» بر تپّه روماة گماشت و عدّه اي ديگر را بر دو قسمت چپ و راست دهانه ورودي به درّه مستقر داشت. آذوقه و زناني را كه براي كمك همراه پيامبر آمده بودند، در داخل بريدگي كوه پنهان كرد و نيروي باقيمانده و اصلي پياده را به دو قسمت تقسيم نمود: عدّه اي را در ميدان مقابل مسير حركت و هجوم قريشيان به صف كرد و عدّه اي ديگر را در درّه نگاه داشت تا هنگام مصاف در ميدان، آنها نيز به كمك ياران خود بشتابند.
نقشه
موقعيت جغرافيايي مسير حمله بت پرستان به مسلمانان در ميدان احد، تپه روماة كوه احد
نقشه
هجوم بت پرستان پس از تصرف روماة از طريق دور زدن: كوه احد
نقشه
هجوم بت پرستان شكست خورده، پس از تصرف روماة از طريق دور زدن: وادي قناة
1 . ابن سعد «الطّبقات الكبري»، ج3، ص475، چاپ بيروت
|
|
در اين حال خالد بن وليد از قشون دشمن، با عدّه اي از سواركاران فرصت را مغتنم شمرده، به زعم حقير با دورزدنِ كوه احد از سمت شرقي دامنه احد به طرف روماة حملهور شدند و بر تپّه بدون محافظ روماة مسلّط گشتند. اين بار نيزه اندازان قريش، مسلمانان را در ميدان به خاك و خون كشيدند. نيروهاي ديگر قريش هم كه فرار را پيشه خود كرده بودند، چون موفّقيت را به دست قريش ديدند، بازگشتند و با كينه و دشمني زائدالوصفي مؤمنان را قتل عام نمودند.
پيامبر به شدّت زخمي و حتّي شايع شد كه كشته شده است. مسلمانان در شرايط بسيار سختي متحمّل آخرين ضربات قريش شدند و با تحمّل و بردباري، نبردي را كه در آغاز، كم تلفات بود، به يكباره با تلفات سنگيني به پايان رساندند.
كشته شدگان مسلمان در ميدان اُحد افتاده بودند و اجساد شخصيّت هاي برجسته اي مانند حمزه، عبدالله بن جحش و مصعب بن عمير در ميان آنها، به چشم مي خورد و اندوه مسلمانان را تشديد مي كرد. آن دفاع اجتناب ناپذير با مظلوميّت اندوهبار مؤمنان، واقعه اي بس جانگداز در زندگي محمّد (صلي الله عليه وآله) و تاريخ شهر مدينه بهوجود آورد.
پس از ذكر كلّيّاتي از واقعه، اكنون به مواضع تاريخي آن مي پردازيم و در ضمن به گوشه هاي مهمّي از تاريخ دفاع احد اشاره مي كنيم.
پ : مواضع و بقاع احد
تاريخ، مواضع مهمّ واقعه تأسّف آور احد را ثبت كرده است.
غار، مكان پنهان شدن پيامبر، استراحتگاه، مكان شهادت حمزه، مقابر ياران پيامبر، مدفن دندان پيامبر و... مجموعه اي از آثار طبيعي و بجامانده از واقعه اي است كه اگر با دقّت مورد پژوهش و بررسي قرار گيرد، نه تنها با ديرينه اين آثار آشنا مي شويم، بل به زواياي ديگري از تاريخ احد در پهنه مدينه شناسي رهنمون مي گرديم. از اين رو مي توان هنگام حضور در دامنه كوه احد، قرون متمادي گذشته را شكافت و روزهاي آخرين تجربه ديني بشر را احساس و ادراك نمود.
|
|
1 / پ : غاري بر بلندي هاي احد
فيروزآبادي مأخذ خود را ذكر نمي كند; ولي سمهودي آن را به ابن شبّه مدينه شناس مشهور مستند كرده است.
با اين همه ابن نجّار و مطري هر دو اذعان داشته اند كه در كوه احد غاري است كه مي گويند پيامبر (صلي الله عليه وآله) در هنگام پراكندگي مؤمنان، خود را در آنجا از ديد قريشيان پنهان كرده است.
آنچه در تاريخ واقعه مورد ترديد نيست، مستنداتي است كه حكايت مي كند: در ميان قريشيان و مسلمانان خبري انتشار يافت مبني بر اين كه پيامبر كشته شده است. نيز در لابلاي مآخذ از ناپيداشدن آن حضرت در يكي از بريدگي هاي كوه و مقابل موضع مسلمانان در مدخل درّه مدارك كافي به دست ما رسيده است. ولي ما گفته ها و اسنادي كه از صدر اسلام در بيان موقعيّت غار يا اصل پنهان شدن پيامبر باقي مانده باشد، نيافتيم. با اين همه نمي توانيم شهرت تاريخي اين موضوع را آن هم از قرون دوم هجري تاكنون، بي اصل و منشأ بدانيم.
مطري و ابن نجّار با اين بيان كه:
ذكر مي شود كه: «ان النّبي (صلي الله عليه وآله) اختفي فيه» به بودنِ غاري كه مخفي گاه پيامبر شد، اشاره كرده اند; امّا منابع مستند، اين خبر را بيان نداشته اند و آن دسته از محقّقيني كه درصددند وجود چنين موقعيّت تاريخي را براي غار اثبات كنند، به گفته «مطلب بن عبدالله» استناد جسته اند.
و از اين كه سمهودي اين مطلب را ذيل «مزاعم في مواضع من جبل احد» آورده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . در «المغانم المطابه»، ص11، 12
2 . در «وفاءالوفا»، ج3 ـ 4، ص929
استناد كرده كه: «ان النبيّ يدخل الغار الذي بالجبل».
3 . «پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) وارد غاري شد كه در كوه قرار داشت.»
4 . در خصوص مطلب بن عبدالله نكـ : ثقه، ابن حجر عسقلاني، «تهذيب التّهذيب»، ج10، ص178 و 179
|
|
است، به خوبي نشان مي دهد كه سمهودي، مدارك تاريخي مستندي در مورد غار به دست نياورده است و در عين حال نمي خواهد كه به قبول مردم در طول تاريخ و به شهرت آن اعتراضي داشته باشد.
به هر حال، غار بر بلندي كوه احد، قرن ها مورد ديدار زائران و مسافران مدينه بوده است و آن را به عنوان اثري از واقعه احد مورد توجّه قرار مي دهند.
ابن جبير، سيّاحِ مشهور سده 6 هـ .ق. ذيل شرح مشهد و مسجد حمزه احد، به غاري كه مورد توجّه زائران در احد بوده، اشاره كرده، مي نويسد:
«و الغار الذي أوي إليه النبيّ ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ ».
لذا معلوم مي شود كه در حوالي سال هاي 578 ـ 581 هـ .ق. موقعيّت غار، مشهور اهل مدينه بوده است.
اين غار با فضايي براي پنهان شدنِ يك فرد بر سمت شرقي دهانه درّه جاي دارد و «ابراهيم رفعت پاشا» بي آن كه از آن سخني به ميان آورد، عكسي از قسمت نهايي راهِ منتهي به غار به سوي عرصه ميدان اُحد تهيّه كرده است كه به خوبي از موقعيّت تاريخي آن در سال 1321 هـ .ق. حكايت مي كند و زائراني را نشان مي دهد كه براي ديدار آن در رفت و آمد هستند.
حقيركه درسال هاي 1395 ـ 1397هـ .ق. به اُحد رفتم، اسلايدهاي متعدّدي رااز زاويه ميدان وقوع نبرد به طرف غار تهيّه كردم كه دقيقاً موضع آن را بر بلندي كوه احد نشان مي دهد و از كثرت جمعيت ديداركننده حكايتي آشكار دارد. پيكره 16 ـ 2; 17 ـ 2
2 / پ : قبّة الثنايا
ابن هشام به سلسله اسنادش از ابوسعيد خدري روايت مي كند كه «عُتْبَة بن ابيوَقّاص» در روز اُحد سنگي به سوي پيامبر پرتاب كرد كه موجب شكسته شدن دندان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «رحلة ابن جبير»، ص173، چاپ بيروت، 1964م
2 . پيكره 15 ـ 2
|
|
پيشين او شد:
«أنّ عتبة بن أبيوقاص رمي رسول الله ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ يومئذ فكسر رباعيته اليمني السُفْلي».
طبري از انس بن مالك ياد كرده كه گفته بود:
«چون روز اُحد دندان پيمبر بشكست و زخمدار شد و خون بر چهره اش روان بود، آن را به دست مي ماليد و مي گفت: قومي كه صورت پيمبر خويش را خونين كرده اند، چگونه رستگار مي شوند؟»
مُسلم از انس بن مالك حديثِ: «كيف يفلح قوم شجُّوا نبيهم» را ثبت كرده است.
با توجّه به اين كه ابن جوزي جزم دارد: «حتي سقطت ثنيتاه من شدة غوصهما في وجهه»
«رفعت پاشا» دو تصويرِ بسيار باارزش از آخرين بناي قبّة الثّنايا در اُحد در مجلّد اوّل كتابش ثبت كرده، كه دقيقاً موقعيّت ساختماني آن را در سال هاي 1318 ـ 1325 هـ .ق. (1901 ـ 1908م) نشان مي دهد.
دو سال بعد، يعني در سال 1327 هـ .ق. «محمّد لبيب البتنوني» اين مكان را ديده و تنها به بيان اين كه «قبّة السّن» نزديك مسجد سيّدنا حمزه است، بسنده كرده است و دقيقاً قسمتي از بناي گنبدي شكل آن را در پشت تصويري از مسجد حمزه نشان داده است كه مي تواند مستند خوبي در آثارشناسي مدينه به شمار آيد.
سابقه چنين بنايي طولاني نيست و علي بن موسي در كتاب خود، چون مدينه سال 1303 هـ .ق. برابر 1885 ميلادي را توصيف مي كند، به تجديد بناي اين بنا توسّط
«رامز پاشا» داماد «سليم بك ماينجي» از شهروندان صاحب منصب استانبول اشارتي كرده
1 . الرّباعية : السن التي بين الثنيّة و الناب.
2 . «عتبة بن ابيوقاص، به سوي پيامبر (صلي الله عليه وآله) سنگي پرتاب كرد كه دندان پيشين سمت راست پايين آن حضرت را شكست». نكـ : «السّيرة الحلبيّه»، المجلّد الثّالث، محمّد محيي الدّين، ص27
عتبه برادرِ «سعد بن ابيوقّاص» بود كه در همان روز به دست «حاطب بن ابي بلتعه» كشته شد.
3 . حلبي، السّيرة الحلبيّه، المجلّد الثاني، دارالمعرفه، ص513
4 . «تاريخ الرّسل و الملوك»، مجلّد سوّم، ترجمه فارسي، ص1027. همچنين نكـ :
نويري، «نهاية الارب»، ج2، ص89، ترجمه فارسي، تهران، 1365. متن عربي، السّفر السّابع عشر، ص93
5 . «صحيح»، كتاب الجهاد و السّير، جزء12، غزوة الأحد، شرح نووي.
6 . «چندان در صورت آن حضرت فرو رفت كه دو دندان ثناياي ايشان فرو افتاد» نكـ : «زاد المعاد»، المجلّد الأوّل، الجزء الثّاني، ص93
7 . ج1، ص109
8 . «مجمع البيان في تفسير القرآن»، الجزء الرّابع، ص193، ذيل آيه 128 از سوره آل عمران.
مالك، ابن عبّاس، الحسن، قتاده و الرّبيع، نقل كرده اند، نمي توان در اصل واقعه ترديدي داشت; ولي آنچه قابل تأمّل است، وجود قبّه اي در قسمت شمالي مزار شهداي احد به عنوان قبّة الثّنايا يا مدفن ثنايا النّبي يا قبّة السّن مي باشد. اين بنا اگر چه مبتني بر يك واقعه تاريخي بنا شده بود، ولي مدارك تاريخي مشخّصي در اثبات اين كه چنين محلّي مكان دفن دندان پيامبر بوده است، به دست ما نرسيده است. با اين همه نزد مردم مدينه، اين قبّه به عنوان يادگاري از واقعه شكسته شدن دندان پيامبر، از ديرينه و شهرت زيادي برخوردار است.
«ابراهيم رفعت پاشا» ضمن شرح مشاهدات خود از قبّه مذكور مي نويسد:
«و لا مستند لمن زعم ذلك و انما هو اشاعة بين أهل المدينة».
1 . «سند و مدركي در اين باره وجود ندارد، اما برخي چنين پنداشته اند و ميان اهل مدينه شايع شده است». نكـ : «مرآة الحرمين»، ج1، ص393
2 . پيكره 18 ـ 2 ; 19 ـ 2
3 . «الرّحلة الحجازيّه»، ص224، چاپ 1910م
4 . پيكره 20 ـ 2
|
|
است و بي آن كه مستندات تاريخي چنين بنايي را اظهار دارد، به بيان اين جمله كه:
«قبة الثنايا الشريفة النبوية محل سقوط ثنايا سيدنا الحبيب الأعظم في غزوة احد» قناعت كرده است. ميرزا حسين فراهاني نيز در سفرنامه اش آن را مسجد كوچكي داراي محوّطه و ايوان دانسته است.
نقشه
موقعيت مواضع تاريخي واقعه احد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «وصف المدينة المنوّره»، ص14
2 . «قبة الثنايا، محل افتادن دندان هاي مبارك سرورمان، حضرت حبيب الله اعظم (صلي الله عليه وآله) در جنگ احد.»
3 . «سفرنامه ميرزا حسين فراهاني»، ص293
|
|
پس از تسلّط «خاندان سعود» بر جزيرة العرب، بناي مذكور را كه هر روز هزاران ديداركننده داشت، تخريب نمودند; زيرا در عقيده مذهبي حاكم، چنين بنايي اصالت نداشته است. به هر حال حاكمان وقت، نتوانستند «قبّة الثّنايا» را به عنوان يادي از واقعه مجروح شدن پيامبر حفظ كنند. در سال 1396هـ .ق. كه به طور مكرّر به ميدان اُحد مي رفتم، از بقاياي مخروبه قبه مزبور ديدار كردم. آن را ميان ساختمان هاي فقراي مقيم احد، به صورت تلّي از سنگ و خاك كه تنها قسمت پي آن باقي مانده بود، ملاحظه كردم. بقاياي بناي مزبور ديگر ديداركنندگان را نمي طلبيد و زائران عموماً بدون توجّه به آن، از كنارش گذشته، عازم كوه مي شدند.
دو تصوير يكي به نيّت شناساندن موقعيّت آن در ارتباط با چشمه و كوه و ديگري از اصل بناي مخروبه تهيّه كردم تا در مدينه شناسي ثبت اوراق تاريخ گردد.
3 / پ : سجدگاه پيامبر در احد
اگر گفته ابن هشام را مبني بر اين كه:
«ان النبيّ ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ صلّي الظهر يوم أُحُد قاعداً من الجراح التي أصابته و صلي المسلمون خلفه قعوداً».
سندي موثّق تلقّي كنيم، نتيجه خواهيم گرفت كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) پس از وقوع حادثه خونين احد، در مكاني از آن موقعيّت به نماز ايستاده است:
«آن روز از درد و ضعف جراحت ها، نماز پيشين از زمين بكرد و اصحاب كه با وي بودند.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . پيكره 21 ـ 2 ; 22 ـ 2. نيز نكـ : نقشه، موقعيّت مواضع احد، كتاب پنجم، نقشه 5 ـ دوم241
2 . «پيامبر (صلي الله عليه وآله) در روز جنگ احد، بر اثر جراحتي كه بر ايشان عارض شد، نماز ظهر را نشسته به جا آوردند و مسلمانان نيز در پشت ايشان، نشسته نماز خواندند.»
3 . «السيرة النّبويه»، مجلّد الثّالث، ص36. همچنين نكـ : نويري، «نهاية الارب» ترجمه فارسي، ج2، ص92، متن عربي، السّفر السّابع عشر، ص98
|
|
حلبي نظر داده كه مراسم برگزاري نماز ظهر بعد از خاتمه نبرد بوده است و به جاي آوردن نماز به صورتِ نشسته، به علّت جراحت ها و دردهاي شديدي بود كه پيامبر و ديگر مسلمانان به آن دچار بودند. شدّت درد جراحت ها را به خوبي مي توان از لابلاي اسناد واقعه احد دريافت نمود:
نورالدّين سمهودي به سلسله اسناد تاريخي ابن شبّه كاملاً اطمينان دارد كه:
«ان النبيّ ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ في المسجد الصغير الذي باحد في شعب الجرار علي يمينك لازقاً بالجبل»
و «مطري» با توجّه به اين گفته كه:
«ان النبيّ صلي فيه الظهر و العصر يوم أُحُد بعد انقضاء القتال»
تلويحاً بر ارزش تاريخي چنين مكاني صحّه گذاشته و اهميّت داده است; خاصه آن كه در صفحه 930 از همان مأخذ، به ابن نجّار ايراد گرفته كه چرا گفته است:
«و مسجد يذكرون انه صلي فيه»
در حالي كه سند مسجد را به خوبي مي توان از روايت ابن شبّه قبول كرد كه آورده است:
«أمّا المسجد قد ثبت النقل به من رواية ابن شبه كما سبق لكن لم يقف عليه ابن النجار».
«وجود مسجد در آن محل، بنابر روايت ابن شبه كه ذكر گرديد ـ به اثبات مي رسد، اما ابن نجار چنين روايتي را متذكر نشده است.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «السيرة النّبويه»، مجلّد الثّاني، ص521
2 . «پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در مسجد كوچكي كه در احد و در شِعب (دره) جزار، و در جانب راست كوه قرار دارد، نماز گزارد». نكـ : «وفاء الوفا بإخبار دارالمصطفي»، جزء3، ص848. نكـ : رافع بن خديج
|
|
سمهودي بناي اين مسجد را چسبيده به كوه احد و در سمت راست كسي كه از مشهد حمزه به سوي مهراس مي رود، معرّفي مي كند و قبول ندارد كه آن را مانند «زين المراغي»، «القبيح» و يا «الفسح» بخواند; زيرا معتقد نيست كه آيه: } يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللهُ لَكُمْ وَ إِذا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات وَ اللهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ{ در چنين مكان و محلّي اعلام شده باشد.
عليّ بن موسي از مسجد مذكور به عنوان «و من شامي قبة الثنايا عند ذيل الجبل مسجد غيرمسقوف» ياد كرده است و به اين نكته كه عموم محقّقين گمان مي كنند كه آيه
فوق الذّكر در اين مكان نازل شده باشد، اشارتي دارد.
«ابراهيم رفعت پاشا» جزم دارد كه اين مسجد را به نام «الفسح» خوانده اند; زيرا «يزعمون ان في مكانه نزل قوله تعالي: إذا قيل لكم تفسّحوا في المجالس فافسحوا يفسح الله لكم». امّا خود با سمهودي هم رأي است كه اين امر سنديّتي ندارد و نبايد آن
را قبول داشت; ولي در اين خصوص كه مكان مزبور را سجدگاه پيامبر در اُحد دانسته اند، اعتراضي ننگاشته است.
ميرزا حسين فراهاني بي آن كه موقعيّت تاريخي اين مكان را بيان كند، تنها به بيان اين جمله بسنده كرده است كه:
«در آخر دره مسجد كوچكي است.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «اي ايمان آورندگان! اگر به شما گفته شد كه هنگام نشستن، جا باز كنيد (و ديگران را جا دهيد)، پس چنين كيند تا خداوند نيز (در بهشت) شما را جايگاه وسيع دهد; و اگر گفته شد كه برخيزيد، پس برخيزيد، كه خداوند ايمان آورندگانِ شما و علم يافتگان را درجاتي والا عطا كند و خداوند به كرده هاي شما آگاه است». مجادله : 11
2 . «وصف المدينة المنوّره»، ص15
3 . «چنين مي پندارند كه در آن محل اين آيه نازل شده است: ...اگر به شما گفته شد كه هنگام نشستن، براي ديگران جا باز كنيد، پس چنين كنيد كه خداوند، شما را جايگاه وسيع دهد... ». «مرآت الحرمين»، جزء1، ص393
4 . «سفرنامه ميرزا حسين فراهاني» ص292
|
|
حقير ذيل آيه يادشده از سوره مجادله، به تفسيرهاي معتبري چون «مجمع البيان» مورد اعتماد امامي مشربان ـ و «الجامع لأحكام القرآن» ـ مورد وثوق عامه مراجعه نمود; ولي هيچ يك از آنها حتّي احتمال نزول اين آيه را در احد عنوان نكرده اند.
سمهودي بناي مزبور را ديده و آن را مخروبه دانسته است و عليّ بن موسي در سال 1303هـ .ق. آن را غيرمسقّف يافته و عبدالقدّوس الأنصاري تنها گفته است:
«مسجد صغير علي يمين الذاهب إلي المهارس جزم المطري بأن النبيّ ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ فيه الظهر والعصر يوم أُحُدبعد انقضاء القتال».
در سال 1395 ـ 1396 هـ .ق. از بقاياي اين بناي متروكه و مخروبه ديدن كردم. چهارديواري آن به صورت فرسوده و خرابه باقي مانده است و با گچ سفيد، سفيدش كرده اند و همانطور كه همه مدينه شناسان گفته اند، چسبيده به كوه احد و در سمت راست كسي است كه از مقابر شهداء به سوي قسمت هاي شمالي احد در حركت باشد; ولي كسي
را نيافتم كه در آنجا توقّفي، نمازي و يا دعايي داشته باشد. هر چه هست، يادماني است از سجدگاه پيامبر و ياران او در ساعت پاياني واقعه احد; در حالي كه همگان مجروح و خسته بودند و از شدّت درد و خونريزي، حتّي قادر به اداي نماز به صورت ايستاده نبودند.
از اين مكان تصويري تهيّه كردم تا ياد چنين سجدگاهي را فراموش نكنيم و بي آن كه بر موقعيّت هاي جغرافيايي تأكيدي داشته باشيم، موقعيّت تاريخي و قلبي آن را در صفحه روح و انديشه مسلمانان ثبت نماييم.
پيكره 23 ـ 2
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . قرطبي، «الجامع»، ج17، ص296. طبرسي، «مجمع البيان»، جزء28، ص16 ـ 13
2 . «مسجد كوچكي هست كه در جانب راست كساني كه به سوي مهراس مي روند، قرار دارد و مطري با قاطعيت گفته است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در روز احد و پس از پايان نبرد، نماز ظهر و عصر را در آن به جا آورد». «آثار المدينة المنوّره»، ص199، چاپ سوم، 1973م
|
|
4 / پ: مهراس
ابن هشام ذيل شرح وقايع احد مي نويسد:
فلما انتهي رسول الله ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ إلي فم الشّعب خرج عليّ ابن أبي طالب حتي ملأ دَرَقَتَهُ ماءً من المهراس فجاء به إلي رسول الله ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ ليشرب منه فوجد له ريحا فعافه يشرب منه و غسل عن وجهه الدم و صبَّ علي رأسه و هو يقول:
«اشْتَدَّ غَضَبُ الله علي مَنْ دمي وجه نبيّه».
و چون سيّد (عليه السلام) به دامن كوه رسيد، تشنه بود. آب خواست و علي - كرّم الله وجهه - برفت و اسپر خود در آب زد و بياورد و پيغمبر (عليه السلام) آن را كراهيّت داشت و از آن آب نخورد و گفت:
«اين آب به سر من فرو ريزيد!» و آن آب به سر وي فرو ريختند و سيد خون از رخساره مبارك خود پاك مي كرد و مي گفت:
«خشم خداي سخت باد بر آن كس كه روي پيغمبر خود به خون بيالود.»
نويري نيز به اين خبر اشاره كرده است و ترجمه پارسي آن از اين قرار است:
«و چون پيامبر به دهانه درّه رسيد، عليّ بن أبي طالب رفت و سپر خود را پر آب كرد و پيش پيامبر آورد كه از آن آب بياشامد; ولي چون بويي از آن استشمام شد، آب را نياشاميد و به مصرف شستن خون هاي صورت رساند.»
«مهراس» در لغت به معناي سنگاب است; يعني سنگي كه ميان آن نقر شده و آب در آن گودي قرار گيرد. چنين وصفي دقيقاً همان معني «آبگير» را در فارسي مي دهد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «السيرة النّبويه»، المجلّد الثّالث، ص34
2 . بر اساس ترجمه پارسي كهن متن ابن هشام، ج2، ص673. نيز نكـ : علي بن برهان الدّين حلبي حديث را با اضافاتي از منابع ديگر در «السّيرة الحلبيّه في سيرة الأمين المأمون» المجلد الثاني، ص 518 ثبت كرده است.
3 . نويري، «نهاية الارب» الجزء السّابع عشر، ص97 و ترجمه پارسي آن : ج2، ص92
|
|
طبيعي است كه آب مذكور از مجموعه آب هاي باراني فراهم آمده باشد كه در ميان بريدگي هاي كوه جريان دارد. فيروزآبادي مي پذيرد كه مهراس: «ماء بجبل احد»; ولي سمهودي دقيق تر از آن ياد مي كند: «ماء باقصي شعب أُحُد».
نقشه
موقعيت جغرافيايي دره احد، مكان تمركز مسلمانان، مهراس
و از اين كه مجمعي از آب هاي باراني است كه در آن گودال سرازير مي شود، شناخت صحيحي را ارائه داده است. همچنين سهيلي تصريح مي كند: «انّ المهراس يطلق علي كلّ حجر منقور يمسك الماء».
نبايد ترديد داشته باشيم كه «مهراس» سنگابي بوده كه موضع آن از همان سده اوّلاسلام، مورد توجّه محدّثان، سيره نويسان و مورّخان بوده است و وجه معروف شدن آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . «المغانم المطابه»، ص396
2 . «خلاصة الوفاء»، ص611، حمد الجاسر، چاپ مدينه، 1972 هـ .ق.
3 . «الرّوض الأنف»، ج2، ص158. همچنين نكـ : ابوالفداء، «تقويم البلدان»، ص114. طبري، «تاريخ الرّسل و الملوك»، ج3، ص1030، ترجمه پارسي
4 . احمد «مسند»، ج1، ص287 به نقل از ابن عبّاس
|
|
كه عبارت است از آب آوردن عليّ بن ابي طالب در سپر خود براي محمّد (صلي الله عليه وآله) در حالي كه
به شدّت زخمي و خون از چهره اش جاري بود، مورد شكّ هيچ يك از محقّقان و حديث شناسان نيست.
به هر تقدير وقتي آب آورده شد، بدبو، بدرنگ و بدطعم بود و پيامبر (صلي الله عليه وآله) در حالت عطش سوزان، آن را ننوشيد و تنها به شستشوي خون ها اختصاص داد. طبيعي به نظر مي رسد كه آب چنين گودالي از باران هاي زمستاني بوده است و واقعه اُحد چون در ايّامي به وقوع پيوست كه مدتّ ها از فصل زمستان گذشته بود، مي توان پذيرفت كه بو و رنگ و طعم نامطلوب آن به لحاظ راكد ماندنش زير آفتاب سوزان مدينه، در مهراس بوده است.
سمهودي جزم دارد كه مهراس در درّه اُحد (اقصي شعب يا فم شعب) يعني در سمت شمالي غار واقع شده است.
فاصله بين مقبره شهداي اُحد تا دهانه درّه را در حدود پانزده دقيقه طي كرديم و چون وارد درّه شديم، مهراس ـ كه مشهور اهل مدينه و مجاورنشينان آن بود ـ در شرق ما قرار داشت.
5 / پ : مقابر شهداء صحابه
شكست مقاومت مؤمنان، نتيجه اشتباهي بود كه بعضي از مدني هاي همراه پيامبر در ترك غيرعمدي روماة مرتكب شدند. قريش فرصت را مغتنم شمرد و با تجديد روحيّه مي خواست در اندك فرصت، حدّاكثر تلاش را براي ارضاي حسّ كينه و انتقام جويي خود اِعمال كند. لذا تا توانستند، كشتار كردند، زخم زدند و خون ريختند و ميدان اُحد را به كشتارگاهي تبديل ساختند. بزرگان مهاجر و انصار در خون غلتيدند و زيرِ سمّ اسبانِ مدافعان جهالت و متعصّبان سُنن انتقام جويي قبايل عرب، مجروح و پراكنده گشتند.
با اين همه، مؤمنان تا آنجا كه مقدورشان بود، دفاع و مقاومت كردند و با ايمان و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «وفاءالوفا» جزء4، ص1315
|
|
اعتقاد، محمّد (صلي الله عليه وآله) را تنها نگذاشتند. نخواستند كه ظفر يابند; بلكه خواستند مدافع حقّشان و نيز آيين و راهشان باشند و مُردن را بر بازگشتن به جاهليّت ترجيح دادند تا خدايشان از آنها راضي باشد.
قريش، در پي آن بود كه انتقام حقارت خويش را در بدر، بگيرد و نمي دانستند كه بدر براي مسلمانان، نه پيروزي بود و نه شكست; بلكه درس مقاومت و ايمان بود. اسلام با رهنمودهاي تربيتي خود و بر اساس معنويّت و اعتلاي مقام عالي انساني، انسان هاي مقاومي را با انديشه هاي نوين و روي آوردن به نظامي جديد، بهوجود آورده بود. اُحد هم براي مسلمانان، چنين حكمي را داشت. آنان به اُحد آمده بودند تا در برابر ظلم قريش سر خم نكنند و مقابل بت هاي قريش كه ميان لشكريان از مكّه تا مدينه دست به دست شده بود، تواضع ننمايند. آمده بودند تا از شهر و ديارشان، از نواميس و استقلال انديشه و روح متعاليشان حفاظت كنند. اگر نياز شد، وارد جنگ شوند و از خود ايستادگي نشان دهند و در غير اين صورت، بازگردند و ستيزي در كار نباشد. هر قومي را راهي است و هر ملّتي را مشربي.
كينه هاي ناپاك ترين آدم هاي جزيرة العرب را مي توان به خوبي در صحنه وقايع اُحد نظاره كرد و آن را از لابلاي اوراق تاريخ باز يافت.
ابن اسحاق روايت مي كند:
«هند زن ابوسفيان با ديگر زنان كفّار، ميان اجساد مؤمنان مي گشتند; تا آن ها را مُثله كنند. از گوش و بيني اجساد بي جان، خلخال ها و گردن بندها مي ساختند و بر گردن و دست و پاي خود مي بستند. تا آنگاه كه به پيكر حمزه رسيدند. مُثله اش كردند و هند شكم حمزه را دريد و جگر وي را بيرون آورد و پاره اي از آن را جويد و از دهان خارج كرد و بيرون انداخت. هند هر زينت و زيوري را كه به خود بسته بود، پيشكش وحشي ـ آن وحشي ترين غلام قريشيان ـ نمود و «كفّار فرياد مي زدند:
ما انتقام روز بدر را گرفتيم...
نحن جزيناكم بَيَوم بدر و الحرب بعد الحرب ذات سَعْر