بخش 12
ب: نقش یهود در اتّحاد احزاب و هجوم گسترده به مدینه پ: هجوم قوای مشترک; دفاع اجتناب ناپذیر مسلمانان 1 / پ: مواضع شمال غربی مدینه 2 / پ: مواضع جنوب شرقی مدینه
ديرينه ساختن خندق در تاريخ نظامي ايران طولاني است. شاهپور دوم در برابر هجوم اعرابِ باديه نشين در صحراي كوفه، خندقي بزرگ حفر كرد و خسرو انوشيروان در تكميل و مرمّت آن اهتمامي خاص ورزيد. با توجّه به اين كه شايد نخستين بار اعراب در سال پنج هجري قمري با حفر خندق آشنا شدند، مورّخان عرب پذيرفته اند كه:
«قريشيان از كارآيي خندق در شگفت شدند و گفتند:
به خدا اين حيله اي است كه اعراب را از آن اطّلاعي نبوده است.»
عبارت طبري چنين است:
«عمرو بن عبد ودّ و عكرمة بن أبي جهل و هبيرة بن أبيوهب و نوفل بن عبدالله... ثمّ اقبلوا نحو الخندق حتي وقفوا عليه فلما رأوه قالوا: و الله إنَّ هذه لمكيدة ما كانت العرب تكيدها».
تاريخ نويسان در اين كه طرّاح خندق، «سلمان فارسي» (همان روزبهِ ايراني تبار) بوده است، هيچ ترديدي ندارند. سلمان نيز اين طرح را از شيوه هاي مرسوم ايرانيان در حفاظت و حراست از استحكامات نظامي يا شهرها اقتباس كرده و با پيامبر (صلي الله عليه وآله) در ميان گذاشته و در جنگ به مرحله اجرا درآمده است.
ظاهراً بلعمي در برگردان فارسي تاريخ طبري مي نويسد:
«سلمان پارسي گفت: اندر شهرهاي ما پارسيان چون لشكري بسيار روي بديشان نهادي و ايشان نتوانستندي پيش باز شدن، گرد شهر اندر كَنده فرمودندي، تا سواران را راهِ اندر آمدن نبودي. پس پيغمبر را عليه السّلام اين تدبير سلمان صواب آمد و همه ياران نيز جواب ديدند. پس گرداگرد مدينه جمع شدند و كنده كردند.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . «عمر بن عبدود و عكرمة بن ابي جهل و هُبيرة بن ابيوهب و نوفل بن عبدالله (آمدند) و به سوي خندق رفتند، كنار آن ايستادند و با ديدن آن گفتند: به خدا سوگند عرب ها چنين حيله اي را به كار نمي بستند». «تاريخ الرّسل و الملوك»، ج3، ص48، چاپ الحسينيّة المصريّه، چاپ اوّل
2 . «تاريخنامه طبري»، ج1، ص202، به اهتمام محمّد روشن، تهران، 1366
با توجّه به اين كه نثر مذكور از كهن ترين متون فارسي قرن چهارم هجري است، بكارگيري واژه پارسيِ «كَنده» و تصريح به اين كه: «اندر شهرهاي ما پارسيان...» كفايت مي كند كه ما به ايراني بودن واژه و طرح پي ببريم.
ترجمه منسوب به بلعمي دقيقاً مطابق است با اين جمله از متن اصلي تاريخ طبريكه به نقل از محمّد بن عمر مي نويسد:
«يا رسول الله! انّا كنّا بفارس إذا حوصِرنا خَنْدَقْنا علينا».
همين سند تاريخي را كه سلمان بر اساس ديرينه حفر كانال در ميان ايرانيان، پيشنهاد حفر خندق را به پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) داده است، مورد تأييد واقدي قرار گرفته، مي نويسد:
«فقال سلمان: يا رسول الله! انّا إذ كنّا بأرض فارس و تخوّفنا الخيل خندقنا علينا».
«اي رسول خدا! روزگاري كه در سرزمين فارس بوديم، هرگاه از سواران بيم داشتيم، بر گِردِ خود خندق مي كنديم.»
ابن حَجر عسقلاني از اصحاب مغازي مي پذيرد كه سلمان چنين گفته است:
«مكايدالفرس» در جنگ مي داند. و ابن كثير به نظر سلمان براي حفر خندق اشاره كرده و خود به ديرينه چنين كاري در عصر منوچهر پسر ايرج پسر فريدون تصريح مي كند.
از ميان جغرافي دانان عرب، ياقوت حموي به تفصيل از تدبير خندق و مسبوق بودن آن به ابتكار ايرانيانِ عصر ساساني سخن به ميان آورده است. وي به اجمال از خندقي كه
شاپور در بيابان هاي اطراف كوفه حفر نمود تا مانع هجوم اعراب به سرزمين هاي سواد
1 . تاريخ طبري، ج3، ص44، چاپ 1901، مصر
2 . «مغازي»، ج2، ص445، چاپ مارسدن جونس و ترجمه پارسي، ج2، ص333، چاپ 1362
3 . «فتح الباري»، ج7، ص393، ذيل باب 19، غزوه خندق، كتاب مغازي.
4 . «السّيرة الحلبيّه»، ج2، ص631، چاپ دارالمعرفه.
5 . «السيرة النّبويه»، ج3، ص183، چاپ دارالمعرفه، 1976م
شود، ياد كرده است. ولي در كتاب ديگر خود به تفصيل مي نويسد:
«و خندق سابور: في بريّة الكوفة، حفره سابور بينه و بين العرب خوفاً من شرّهم، قالوا: كانت هيت و عانات مضافة إلي طسوج الأنبار، فلما ملك انوشروان بلغه أنّ طوائف من الأعراب يغيرون علي ما قرب من السّواد إلي البادية، فأمر بتجديد سور مدينة تعرف بالنَّسر، كان سابور ذوالأكتاف بناها، و جعلها مسلحة تحفظ ما قرب من البادية، و أمر بحفر خندق من هيت يشقُّ طَفَّ البادية إلي كاظمة ممّا يلي البصرة و ينفذ إلي البحر، و بني عليها المناظر و الجواسق و نظمه بالمسالح، ليكون ذلك مانعاً لأهل البادية من السواد، فخرجت هيت و عانات بسبب ذلك الخندق من طسوج شاه فيروز، لأنّ عانات كانت قريً مضمومة إلي هيت».
لذا اگر براي اعراب مناطق جنوب شرقي عراق، خندق امري شناخته شده بود، مسلّم است كه هنگام اقدام مسلمانان در اتّخاذ چنين شيوه اي براي دفاع از شهر مدينه، اعراب حجاز، نجد و غير آن از اين كيد جنگي آگاهي نداشته اند; والاّ همه مورّخان عرب مانند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «المشترك وضعاً و المفترق صقعاً»، ص160، چاپ دانشگاه گوتينگن، آلمان، 1846م، به اهتمام WUSTENFELD
2 . «و از جمله، خندق شاپور در دشت كوفه است كه شاپور آن را ميان خود و اعراب حفر كرد تا از شر آنان در امان باشد و آن خندق، مناطق هيت و عانات و نيز منطقه طسوج از شهر انبار را در بر مي گرفت و چون انوشيروان به پادشاهي رسيد، او را خبر دادند كه قبايلي از اعراب، به مناطق سواد و باديه چشم طمع دارند، پس فرمان داد كه باروي شهر نسر را كه شاپور ذوالاكتاف آن را بنا كرده بود، نوسازي كنند و آن را مسلح نمايند تا پيرامون باديه را در امان دارد، و نيز فرمان داد كه در هيت خندقي بكَنَند كه صحراي باديه را مي شكافت و از نزديك بصره تا كاظمه امتداد داشت و به دريا مي رسد. بر كنار آن، محل هاي ديدباني و قلعه هاي نگهباني ساختند و آن را مستحكم كردند تا اهل باديه تا سواد را حراست كند و بدين سان، مناطق هيت و عانات بيرون از آن قرار گرفتند و شاه فيروز آن خندق را از طسوج حفر كرد، زيرا عانات، دهكده اي در كنار هيت بود.»
«معجم البلدان، جزء3، ص470، چاپ مصر، مطبعه السّعاده، 1906م
«نويري» نمي گفتند: «سلمان فارسي چون اشاره به كندن خندق كرد، مسلمانان را به تعجّب و شگفتي واداشت.»
ب: نقش يهود در اتّحاد احزاب و هجوم گسترده به مدينه
واقعه خندق است، با تعبير «يومُ اجتماع قبائل العرب علي قتال رسول الله» ياد كرده است.
اصطلاحِ «حزب» در قرآن، گاه به معناي خاصّ آن بكار رفته است; مانندِ: «وَ لمّا رَأَي المؤمنون الأحزاب» كه به اتّفاق مفسّران:
«عبارةٌ عن المجتمعين لمُحاربة النبيّ»
و گاه به اعتبار مفهوم عام، يعني «گروه» مورد استعمال قرار گرفته است; مانندِ «فإنّ حزب الله هم الغالبون»
اطلاق «اَحزاب» بر قبايل متعدّد عرب، به صِرف قوميّت، طايفه و نَسب نبوده است; بلكه اين كلمه، مجموع قبايل و طوايفي را شامل مي شود كه هر يك داراي مذهب و مشرب و معتقدات خاصّ هستند و براي هدف مشخّص، اختلافات خود را كنار نهند و
وجه مشترك منافع همگان را منشأ حركتي جديد و تلاشي هماهنگ نمايند. چنين
1 . نهاية الارب، ج2، ص150، ترجمه پارسي. نيز نكـ : متن اصلي : «فأشار عليه سلمان الفارسيّ بالخندق فأعجب ذلك المسلمين...»، الجزء السّابع عشر، ص168، چاپ دارالكتب المصريّه، 1955م. همچنين در باره سلمان نكـ : ابونعيم، حلية الأولياء، ج1، ص185. آغابزرگ طهراني، الذّريعه، ج1، ص332. مافروخي، محاسن اصفهان، ص23، چاپ تهران، 1352. ماسينيون، سلمان پاك، مشهد، 1343
2 . «مفردات الفاظ القرآن»، ص114، چاپ دارالكاتب العربي، اهتمام نديم مرعشلي.
3 . «مجمع البحرين»، چاپ سنگي، ص105، تهران، مصطفوي.
4 . مجمع البحرين، طريحي، ج1، ص499
5 . مفردات الفاظ القرآن.
اتّحادي درجزيرة العرب براي نخستين بار در سال پنجم هجري وآن هم در جهت كُشتن
محمّد (صلي الله عليه وآله) و نابودي مدني هاي مسلمان و به طور كلّي ازهم پاشيدن جامعه معنوي و نوپاي مدينه، تحقّق پذيرفت.
ابن هشام در يك جمع بندي نهايي از احاديث مربوط به «غزوة الخندق» كه از عروة بن زبير زهري، ابن قتاده، عبدالله بن ابي بكر و غير آنها (من علمائنا كلهم قد اجتمع حديثه في الحديث عن الخندق) نقل مي كند، نقطه شروعِ حركتِ اين اتّحاد وسيع همگاني عليه محمّد (صلي الله عليه وآله) را از ناحيه يهوديان خيبر مي داند; يهودياني همچون:
سلام بن أبي الحُقيق النّضري و حُيَيّ بن أخْطب النضري و كِنانة بن الرّبيع بن أبي الحقيق النّضري و هَوْنة بن قيس الوائلي.
اين اشخاص از دو طايفه متعصّب و يهوديِ «بنونضير» و مشركان «بنوخَطْمَه» تشكيل شده اند. «بنونضير» در مدينه بر اساس پيمان زندگي مسالمت آميز با مسلمانان، به كار و كوشش و معاشرت با مسلمانان مشغول بود; ولي بر اثر سوء قصدي كه به جان محمّد (صلي الله عليه وآله) كردند و نقض پيماني كه روا داشتند، امكان ادامه چنين همزيستي صميمانه اي از بين رفت و مجبور به ترك زندگي از شهر مدينه گشته، عازم خيبر شدند.
«بنوحطمه» از اوس، طايفه متعصّب و بت پرستي بود كه در ميان طوايف مدينه، حاضر به پذيرش اسلام در سال هاي نخست هجرت نشدند و پيوند دوستي خود را با قريشيان بت پرست حفظ كردند و كنار «بنوواقف» و «بنووائل» به سختي در برابر مسلمانان و آيين جديد، ايستادگي كردند.
سران يهوديان بني نضير با حمايت يهوديان خيبر، نخست پيوندي با مشركان «بنوحطمه» منعقد نمودند; آنگاه به صورت هيئتي جهت مذاكره با قريش عازم مكّه شدند. هدف اصلي از اين ملاقات و مذاكره، جلب حمايت قريش براي حمله و هجوم همگاني به مدينه بود. ابن اسحاق مي گويد:
در حقيقت اين سران يهودي بودند كه: «... حزّبوا الأحزاب علي رسول الله...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «السيرة النّبويه»، به نقل از ابن اسحاق، ج3، ص224
فدعوهم إلي حرب رسول الله...».
سران قريش از پيشنهاد يهوديان براي تشكّل نيرو و همبستگي با بت پرستان براي رودررويي با مسلمانان متعجّب شدند. از اين رو به تصريح ابن اسحاق گفتند:
«يا معشر يهود! إنّكم أهل الكتاب!»
و به بيان سيره نويسي واقدي:
«أنتم أهل الكتاب الأوّل و العلم...».
«اي گروه يهود! شما پيروان اوّلين كتاب و صاحب علميد. در باره محمّد خبر دهيد كه آيا آيين (بت پرستي) ما بهتر است يا آيين محمّد؟» يهوديان گفتند: «اللّهم أنتم أولي بالحقّ منه»; «مسلّم است كه شما از او بهتريد.»
يهوديان، آيين بت پرستان را به خاطر دشمني با پيامبر بر نظام توحيدي او رجحان دادند; تا در جلب حمايت بت پرستان عليه مسلمانان موفّق شوند. واقدي قصد هيئت يهودي را به مكّه «يدعون قريشاً و أتباعها إلي حرب محمّد» دانسته است و آشكارا از گفته آن ها سندي را ثبت مي كند كه آنها به قريش قول دادند:
«ما با شما خواهيم بود تا محمّد را از پاي درآوريم».
نحن معكم حتي نستأصل محمداً.
لذا آنها اظهار آمادگي كردند كه:
ما آمده ايم تا با شما در باره دشمني با محمّد و جنگ با او همپيمان شويم و بر اين كار سوگند بخوريم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «روزي كه قبايل عرب براي نبرد با پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) گرد آمدند.»
2 . «المغازي»، ج2، ص442
3 . همان، ص441
4 . همان.
جئنا لنحالفكم علي عداوة محمّد و قتاله.
يهوديان قرار گذاشتند تا با سران بت پرست قريش به خانه كعبه روند. زير پرده هاي كعبه، در حالي كه پهلوهايشان به هم چسبيده بود، سوگند ياد كردند كه هيچ يك از آنها ديگري را رها نكند و تا آخرين نفر كه زنده ماند، بر دشمني با محمّد هماهنگ و متّحد باشد.»
پس از انعقاد اين پيمان در مكّه، قريش و يهود متّفقاً براي متّحدكردن قبايل و طوايف مختلف عرب بر عليه محمّد (صلي الله عليه وآله) و تدارك يك هجوم همگاني كارساز و نهايي به مدينه، وارد كار شدند و با اميد و غرور و كبرِ ناشي از پيروزي در اُحد و ترس ناشي از اشاعه روزافزون تعاليم محمّد (صلي الله عليه وآله) تلاش وسيعي را آغاز كردند. واقدي مي نويسد:
«يهوديان نزد بنوسليم آمدند و وعده كردند كه چون قريش حركت كند، آنها هم همراهشان بيرون روند.»
از سوي ديگر «قريش» به همراه «بنواسد»، «بنوفزاره»، «اشجع» و «بنومرة» به تحكيم نيرو مبادرت ورزيدند.
ابن اسحاق جمع كلّ نيروهاي مهاجم را ده هزار نفر دانسته است و از آمار تفكيكي آن گزارشي نمي دهد; ولي واقدي با تأييد رقم ده هزار نفر، به تفكيك به ذكر اسناد مربوط به بعضي از قبايل شركت كننده در نبرد و رقم نيروهاي شركت كننده از هر قبيله پرداخته است كه ذيلا به آن اشاره مي شود:
1 ـ «و خرجت قريش و من تبعها من أحابيشها» 4000 نفر
2 ـ «و بنو سليم يومئذ» 700 نفر
3 ـ «و خرجت أشجع و قائدها مسعود بن رُخَيله» 400 نفر
4 ـ «و خرج الحارث بن عوف يقود قومه بني مُرّه» 400 نفر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «مغازي»، ج2، ص442. متن عربي و ترجمه پارسي، ج2، ص330
2 . «السيرة النّبويه»، ج3، ص230
5 ـ «و خرجت بنوفرارَه» 1000 نفر
اين نيروها با كمك هاي بي دريغ مادّي يهوديان و حضور فعّال آنها به سوي مدينه حركت كردند; ولي قريش از سران «بني نضير» خواسته بودند كه «بنوقريظه» (تنها طايفه يهودي مقتدر مدينه را كه هنوز به پيمان همزيستي اهل كتاب، پايبند مانده بودند) وادار كنند كه به آنها بپيوندند و يهوديان نيز اين قول را به بت پرستان قريش و طوايف بت پرست داده بودند كه بنوقريظه را نيز در اين هجوم شركت دهند.
اسناد اين تلاش در تاريخ مدينه بسيار بااهمّيّت است و بايد با نهايت دقّت مورد بررسي و پژوهش قرار گيرد. واقدي در «المغازي» به استناد گفته ابوايّوب بن نعمان مي نويسد:
«حُيَيّ بن اخطب ضمن راه به ابوسفيان بن حرب و قريش گفته بود: قوم من بني قريظه همراه شما خواهند بود و ايشان هفتصد و پنجاه جنگ جويند كه اسلحه فراواني هم دارند.»
كان حُيَيّ بن أخطب يقول لأبي سفيان بن حرب و لقريش في مسيرة معهم:
«ان قومي قريظه معكم و هم أهل حلقة وافرة. هم سبعمائة مقاتل و خمسون مقاتلاً.»
با اين توافق، وقتي قريش به نزديكي هاي مدينه رسيد، ابوسفيان از حُيَيّ خواست:
«نزد قومت برو از ايشان بخواه تا پيمان خود را با محمّد بر هم زنند.»
قال أبوسفيان، (لحيي بن أخطب): «ائت قومك حتي ينقضوا العهد الذي بينهم و بين محمّد». فذهب حُيَي حتي أتي بني قريظة.
در فصول بعدي به تفصيل از اين عهدشكني يهوديان و تأثيري كه بر پيروزي احتمالي قريش داشت، سخن خواهيم گفت. ولي آنچه در اين مقطع پژوهشي مورد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «المغازي»، ج2، ص443
2 . ترجمه پارسي، ج2، ص430 و متن اصلي، ج2، ص454
توجّه است، تأثيري است كه يهوديان بني نضير در اتّحاد قبايل و طوايف مختلف (به
اصطلاح اسلام: احزاب) داشته اند.
بايد توجّه داشت كه يكي از مفادّ عهدنامه مهاجران و انصار از يك طرف و يهوديان مدينه از طرف ديگر آن بود كه:
«هرگاه مدينه مورد حمله و تاخت و تاز دشمن قرار گيرد، هر دو با هم در دفاع از شهر، تشريك مساعي كنند.»
«و إنّ اليهود ينفقون مع المؤمنين ما داموا محاربين».
با مشاركت بني قريظه دو جبهه در برابر مدينه گشوده شد: يكي از جنوب و جنوب غربي توسّط بنوقريظه و ديگري از طريق شمال شرقي و غربي توسّط مكّه و همپيمانان آن ها. با توجّه به اين كه همه منابع تاريخ و سيره، تعداد محافظان مسلمان مدينه را سه هزار نفر دانسته اند، هجوم بيش از ده هزار نفر از احزاب مختلف عرب و يهود، پيروزي قطعي را به دشمنان محمّد (صلي الله عليه وآله) نويد مي داده است.
نكته اساسي تر اين است كه متأسّفانه مورّخان و سيره نويسان، دو واقعه خندق و بنوقريظه را از هم جدا و به عنوان دو برخورد دفاعي مسلمانان تلقّي كرده اند; در حالي كه ما آن دو را مربوط به يك هجومِ تدارك ديده شده و هماهنگ از سوي دشمنان كينه توز محمّد (صلي الله عليه وآله) و معنويّت اسلام مي دانيم; لذا روش تحقيق خود را بر قبول آن استوار ساخته ايم. از اين رو هجوم قواي مشترك را در دو موضع مورد بررسي قرار مي دهيم:
اوّل در شمال مدينه كه به عنوان «خندق» مشهور است.
دوم در جنوب مدينه كه به عنوان «بنوقريظه» شهرت دارد.
پ: هجوم قواي مشترك; دفاع اجتناب ناپذير مسلمانان
ابن اسحاق ـ هم رأي با عروة بن زبير و قتاده ـ تاريخ هجوم احزاب را به مدينه در شوّال سال پنجم هجرت دانسته است; ولي موسي بن عقبه به نقل از زهري، شوّال سال ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابن اسحاق، «السيرة النّبويه»، ج2، ص147
2 . «السيرة النّبويه»، ج3، ص224
چهارم را تاريخ وقوع اين هجوم مي داند. به نظر بيهقي اين اختلاف، مهم نيست; چرا كه:
«... مرادهم أنّ ذلك بعد مضيّ أربع سنين و قبل استكمال خمس».
اين امر نشان مي دهد كه با مراجعه به منابع متعدّد و ملاحظه دقيق اسناد، نمي توان به طور حتم، نظر واقدي را در تعيين تاريخي مشخّص، پيدا نمود. با اين همه به گفته ابن كثير:
«و الصّحيح قول الجمهور: ان أُحداً في شوّال سنة ثلاث و أن خندق في شوال سنة خمس من الهجرة».
بر اساس نظر واقدي، نيروي ده هزار نفري احزاب به سه لشكر تقسيم شده بود و فرمانده كلّ نيروهاي مهاجم، ابوسفيان بود. تنها قريش با سيصد اسب و يكهزار و پانصد شتر وارد ميدان شده بود و مسلمانان بيش از سه هزار نفر نبودند. لذا انتشار خبر هجوم جديد مخالفان محمّد (صلي الله عليه وآله) ، مدينه را در نگراني زايدالوصفي فرو برد و هر كس براي چاره جويي، سخني مي گفت و رأيي مي داد.
مسلمانان در برابر حمله بت پرستان خشمگين و يهوديان كينه توز، آن هم پس از لطمه هاي شديدي كه مسلمانان در «اُحد» از قريشيان ديدند، راهي جز دفاع نداشتند; امّا چگونه؟ آنان براي اتّخاذ تصميم، فرصت كمي داشتند; زيرا با توجّه به سند زير كه واقدي به آن تصريح كرده است، معلوم مي شود مسلمانان و پيامبر در مدينه، با يك هجوم غافلگيرانه روبرو شده بودند:
«چون قريش از مكّه، آهنگ مدينه كردند و بيرون آمدند، گروهي از سواران خزاعه خود را به پيامبر رسانده، خبر دادند كه قريش از مكّه راه افتاده اند.»
بر اساس مدارك تاريخي، در خصوص كيفيّت دفاعِ مسلمانان از خود و شهر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «منظور آنان، پس از گذشت چهار سال و پيش از پايان سال پنجم بوده است.»
2 . «السيرة النّبويه»، ج3، ص181
3 . «المغازي»، ج2، ص333
مدينه، چندين پيشنهاد با پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) مطرح شده است كه هر يك از آنها را مورد بررسي قرار مي دهيم:
اوّلاً همه آثار نشانه آن است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در اتّخاذ راه براي دفاعِ اجتناب ناپذير به مشورت پرداخت و آراء صحابه را به دقّت ملاحظه كرد و نكات ضعف و قوّت آن را سنجيد. سؤال پيامبر از صحابه اين بود:
ـ آيا براي دفاع از مدينه بيرون برويم؟ يا در مدينه باقي بمانيم؟ يا در فاصله نزديك مدينه مستقر شويم؟
در تاريخ به اين پرسش ها سه پاسخ داده شد:
1 ـ گروهي گفتند:
«ما در فاصله ميان منطقه بُعاث و ثنيّة الوداع تا جُرْف قرار مي گيريم.»
2 ـ بعضي گفتند:
«اي رسول خدا! روزگاري كه در سرزمين فارس بوديم، هرگاه از سواران بيم داشتيم، بر گرد خود خندق مي كنديم. آيا صلاح مي دانيد كه اكنون هم خندق درست كنيم؟»
نويري، پاسخ نهايي پيامبر (صلي الله عليه وآله) و واكنش مسلمانان را چنين ثبت كرده است:
«مسأله كندن خندق، مسلمانان را به تعجّب و شگفتي واداشت.»
واقدي با اين جمله، پيشنهاد سلمان را مورد پذيرش مسلمانان و پيامبر خوانده است:
فأعجب رأي سلمان المسلمين و ذكروا حين دعاهم النبيّ ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ يوم أُحُد أن يقيموا و لايخرجوا، فكره المسلمون الخروج و أحبّوا الثيات في المدينة.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . واقدي، «مغازي».
2 . متن اصلي، جزء17، ص168
3 . «مغازي»، ج2، ص445، متن اصلي و ترجمه فارسي، ج2، ص333
اين پيشنهاد و رأي سلمان، مسلمانان را خوش آمد و اين مطلب را به ياد آوردند كه پيامبر در جنگ اُحد هم دوست مي داشت كه مسلمانان در مدينه بمانند و از آن بيرون نروند. بدين جهت مسلمانان، بيرون رفتن از مدينه را دوست نداشتند و ترجيح مي دادند در شهر بمانند.
مسلمانان به حفر خندق در مسيري كه مشخّص شد، مبادرت ورزيدند. در باره مسير خندق، در مبحث آتي سخن خواهيم گفت و خاطرات هر يك از صحابه را در مدّت كندن خندق، به اسلام شناسان وامي گذاريم; ولي چيزي كه از گفتن آن ناگزيريم، تلاش هماهنگ همه ياران محمّد (صلي الله عليه وآله) براي اجراي نقشه خندق مي باشد و به تصريح واقدي در اين راه: «پيامبر براي ترغيب مسلمانان، همراه ايشان در خندق كار مي كرد.»
پيامبر (صلي الله عليه وآله) طبق يك برنامه منظّم، حفر هر بخش از خندق را به گروهي واگذار فرمود. واقدي از ابن ابي سَبْره نقل مي كند:
«پيامبر در آن روز با زنبيل خاك حمل مي فرمود.»
و مسلمانان در هنگام كار رجز مي خواندند. اسناد متعدّدي مورد استناد قرار داده است كه نشان مي دهد پيامبر (صلي الله عليه وآله) خود در اين تلاش همگاني همراه ياران خود بود. همه اين اسناد مؤيِّد آن است كه پيامبر:
«گاهي كلنگ مي زد. گاهي با بيل، خاك ها را كنار مي زد و گاهي با زنبيل خاك حمل مي كرد. وقتي سخت خسته مي شد، بر لبه چپ خندق به سنگي تكيّه مي داد و مي خوابيد. چون بيدار مي شد، برمي خاست; دوباره كلنگ را برداشته، شروع به ضربه زدن مي كرد.»
واقدي مي نويسد: «براي پيامبر خيمه اي چرمي در كنار كوه زدند.»
پس از اتمام كار كندن خندق ها، نيروهاي تحت فرماندهي ابوسفيان در قسمت هاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «مغازي»، ج2، ص333
2 . واقدي، «مغازي» ج2، ص339. ابن هشام، «السيرة النّبويه»، ج3، ص230 ـ227
3 . «مغازي»، ص340، ج2. طبري، «تاريخ الرّسل و الملوك»، ج3، ص1070، ترجمه فارسي.
شمالي مدينه يعني در امتداد وادي عقيق پديدار گشتند. واقدي در خصوص مسير هجوم قريش به اطراف مدينه، مي نويسد:
« فنزلت قريش بُرومة، و وادي العقيق في أحابيشها، و من ضَوي إليها من العرب. و أقبلت غطفان في قادتها حتّي نزلوا و نزلت غطفان بالزَّغابة إلي جانب أُحُد و جعلت قريش تُرح ركابها في وادي العقيق في عِضاهِه و ليس في الْعِرْضِ زرع، فقد حصد الناس قبل ذلك بشهر، فأدخلوا حصارهم و أتباتهم و كانت غطفان تُرسل خيلها في أثر الحصاد ـ و كان خيل غطفان ثلاثمائة ـ بالعرض فيمسك ذلك من خيلهم و كادت إبِلهم تهلك من الهزال و كانت المدينة ليالي قدموا جديبه.
«سپاه حركت كرد و چون به نزديك مدينه رسيدند، قريش در ناحيه رومه در وادي عقيق فرود آمدند. عدّه اي از اعراب و همپيمانان حبشي ايشان هم، آنان را همراهي مي كرد. غطفاني ها در منطقه زغابه كه در سمت اُحد قرار دارد، فرود آمدند. قريش چهارپايان خود را براي چرا در وادي عقيق و خارستان هاي آن رها كردند; امّا در آنجا هيچ گونه علفي براي اسب ها نبود; مگر همان علوفه اي كه با خود از مكّه آورده بوند. علوفه اي كه قريش با خود آورده بودند، ذُرّت بود. غطفاني ها هم شتران خود را براي چرا به بيشه هاي اطراف جُرْف فرستادند تا خار بخورند وبچرند. اين سپاه هنگامي به مدينه رسيدند كه هيچگونه زراعتي باقي نمانده بود و مردم، يك ماه قبل از آن، كشت خود را درو و محصول و كاه خود را جمع آوري كرده بودند. غطفاني ها اسب هاي خود را براي چريدن باقيمانده علف هاي كشتزار رها كردند. تعداد اسب هاي غطفاني ها سيصد رأس بود و علف موجود تكافوي ايشان را نمي داد. شتران از شدّت لاغري مُشرف به مرگ بودند. به هنگام ورود ايشان، مدينه نيز در اثر نباريدن باران خشك بود.»
در اين مناطق، با چند مكان مشخّص روبرو مي شويم كه معلوم مي دارد هجوم به مدينه از سمت شمال غربي آن بوده است:
1. رومه: در شمال غربي مدينه واقع است و دقيقاً همان منطقه يثرب قديم محسوب
مي شود كه از آن در ذيل «چاه رومه» ياد كرديم.
2. زغابه: از اين نام نيز كه در شمال غربي مدينه، شهرتي عام دارد و امروزه شهروندان مدني آن را به البركه مي شناسند، مُكرّراً ياد كرديم.
اين مواضع جغرافيايي، به يك سرزمين متّصل به هم اشاره دارد كه از شمال، يا دامنه كوه اُحد، به سمت غرب تا شمال غربي وادي قنات امتداد داشته است.
بنابر اين خطّ خندق در حدّ فاصل بين مشركان و مسلمانان كه در اطراف قسمت هاي شمالي كوه سلع تا منطقه شيخين ايستاده بودند، موقعيّت صف آرايي مدافعان مدينه و مهاجمان مكّه را نشان مي دهد و ما دقيقاً آن را بر اساس مستندات تاريخي در نقشه اي گنجانده و منظور كرده ايم.
مسلمانان راهي جز اين نداشتند كه خود در برابر خندق ها موضع گيرند و خانواده هاي خود را در كوشك ها، برج ها و استحكامات قبيله اي خود در مدينه پنهان سازند و با وحشت و نگراني زايدالوصفي كه مدارك تاريخي از آن يادهاي آشكار دارد، در انتظار بمانند كه چه هنگام، مهاجمان كينه توز، هجوم خود را آغاز مي كنند.
در اين لحظه شماري ها، ناگهان خبر لغو قرارداد زندگي مسالمت آميز با يهوديان بني قريظه، مسلمانان را در هراس جدّي و مدينه را در حالتي آسيب پذير قرار داد; زيرا بني قريظه در جنوب شرقي مدينه زندگي مي كردند و آنها با قبول تعهّد براي نابودي مسلمانان و شخص محمّد (صلي الله عليه وآله) ، مي توانستند از شرق و جنوب، خانه هاي بي دفاع مانده مسلمانان را مورد تهاجم قرار دهند. در واقع مدينه كاملاً محاصره شده بود و لحظه به لحظه حلقه اين فشار تنگ تر مي گشت. آيه ده از سوره احزاب، اشاره به همين محاصره تنگ و سخت دارد:
} إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ اْلأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللهِ الظُّنُونَا{ .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كتاب سوم، فصل سوم.
2 . مسجد شيخين.
نقشه
موقعيت جغرافيايي شمال غربي و غرب كوه سلع، مكان و مسير بت پرستان
نقشه
موقعيت جغرافيايي فعلي كوه سلع، رومه، حد فاصل بين مسلمانان و بت پرستان
«آن هنگام كه [دشمنان] از نقطه بالا و پايين شما بيامدند; روزي كه چشم ها از ترس، خيره شد و دل ها به گلوگاه رسيد و در باره خدا به پندارها افتاديد.»
در اين آيه } إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ...{ مربوط به منطقه جغرافيايي هجوم مكّي ها و طوايف همپيمانان آنها در وادي عقيق است و } مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ{ از مناطق جنوب شرقي مدينه (منطقه تحت نفوذ بني قريظه) نشاني دقيق دارد و جزء آخر آيه يعني: } وَ إِذْ زاغَتِ اْلأَبْصارُ ... {حالت ترس و وحشت مسلمانان را از دامي كه يهوديان و بت پرستان براي آنها ساخته بودند، نشان مي دهد. اين وحشت و اضطراب طبيعي از هجوم گسترده بيش از ده هزار تن به يك روستاي نخلستاني را كه جمعيّتي بسيار كمتر از تعداد مهاجمان داشتند، در اسناد ديگري جستجو مي كنيم; تا بيابيم كه در آن لحظه ها مدينه چه وضعيّتي داشته است:
1 ـ واقدي گويد:
«مسلمانان زنان و بچّه ها را در برج ها قرار دادند. بني حارثه هم كودكان را در برج ها و كوشك هاي مرتفع خود جاي دادند. بني عمرو بن عوف نيز زنان و كودكان را در كوشك ها مستقر كردند.»
جابر بن عبدالله گويد:
«ديدم رسول خدا مشغول كندن خندق هستند. احساس گرسنگي به من دست داد. در آن لحظات ديدم ميان چين هاي شكم آن حضرت را گرد و خاك پر كرده است. پيش همسرم آمدم و از گرسنگي پيامبر با او صحبت كردم.»
«مسلمانان متوجّه پيمان شكني بني قريظه شدند و ترس و بيم فزوني يافت و كار بر ايشان سخت و دشوار شد.»
«گويند در اثر اين امر نفاق رونق گرفت و مردم سست شدند و گرفتاري بزرگ شد و ترس و بيم شدّت يافت; مخصوصاً نسبت به زن ها و بچّه ها.»
«گروهي سخنان زشتي گفتند; چنانكه معتب بن قُشَير گفت:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «مغازي»، ج2، ص327
محمّد گنج هاي خسرو و قيصر را به ما وعده مي دهد و حال آن كه هيچ يك از ما تأمين ندارد كه براي قضاي حاجت خود برود!»
ابن ابي سَبره از قول حارث بن فُضَيل برايم نقل كرد:
«بني قريظه تلاش كردند شبانه به هسته مركزي مدينه شبيخون بزنند.»
ابوبكر صدّيق در اين باره گفت:
«ما از يهود بني قريظه نسبت به زن ها و بچّه هايي كه در مدينه بودند، بيشتر مي ترسيديم تا از قريش و غطفان.»
امّ سلمه مي گفت: «من در غزوه خندق در تمام مدّت اقامت رسول خدا همراه ايشان بودم و با آن كه سرماي سختي بود، پيامبر شخصاً در خندق پاسداري مي دادند...»
امّ سلمه گويد: «...هيچ كدام از غزوات، به اندازه غزوه خندق، پيامبر را به زحمت نيفكنده بود و براي ما هم هيچكدام ترسناكتر از خندق نبود. علّت آن بود كه ما از طرف بني قريظه در مورد حمله به زن ها و بچّه ها اطمينان نداشتيم; لذا مدينه تا صبح پاسداري مي شد و تمام شب بانگ تكبير در مدينه بلند بود و شب را با ترس به صبح مي آوردند.»
محمّد بن مَسْلَمه مي گفت: «در غزوه خندق شب هاي ما همچون روز بود.»
اين اسناد، وضعيّت اندوهبار و موقعيّت وحشتناك مسلمانان را در هجوم و محاصره دشمنانشان نشان مي دهد. براي حقير روشن نيست كه چگونه بعضي از نويسندگان، بر اساس ذهنيّت خود و نه مُستند به مدارك تاريخي، سعي كرده اند تا محمّد (صلي الله عليه وآله) را پس از هجرت،مردي جنگجو ودر پِي قدرت بخوانند! اگر مدينه آن روزگاران را فقط بر اساس همين دقايق تاريخي و مورد تصريح واقدي بخواهيم تجسّم كنيم، نمي توانيم تصويري جز شهري در بُهت و وحشت كينه توزان بت پرست و يهوديان بي بند و بار ارائه دهيم. مسلمانان براي دفاع از حقّ طبيعي خود در برابر مهاجمان و متجاوزان گرسنگي كشيدند. شب ها را به وحشت گذراندند و نگران خانواده هاي خود، لحظه اي آرامش نداشتند.
محمّد (صلي الله عليه وآله) چه مي توانست بكند؟; در حالي كه به گفته واقدي:
«بت پرستان و يهوديان، تمام حملات خود را متوجّه يك هدف (خيمه پيامبر) كرده بودند.»
2 ـ اين محاصره بيش از بيست روز، مدينه را در خود مي فشرد. محمّد بن جرير طبري در وصف آن روزها مي نويسد:
ترسِ مسلمانان فزوني گرفت و دشمن از بالا و زير بيامد و مؤمنان گمان ها ناروا كردند و نفاق منافقان نمايان شد; تا آنجا كه معتب بن قشير گفت:
«محمّد به ما وعده مي دهد كه گنج هاي كسري و قيصر را مي خوريم; امّا به قضاي حاجت نمي توانيم رفت.»
اوس بن قيظي در حضور مردم قوم خويش گفت:
«اي پيمبر! خانه هاي ما بي حفاظ است. اجازه بده به سوي محلّه خويش باز گرديم.» و مسلمانان به محنت افتادند.
3 ـ واقدي نيز اين وضعيّت را در يك جمله چنين خلاصه كرده است:
«هنگام جنگ خندق، مسلمانان در سرما و گرسنگي شديد قرار داشتند. حذيفة بن يمان در اين مورد گفته است:
«شبي بسيار سرد با رسول خدا كنار خندق بوديم و در آن شب، سرما و گرسنگي و ترس در ما جمع بود.»
آيا چنين وضع محنت باري را مي توان غزوه و عزم مسلمانان براي جنگ كردن خواند؟ يا بايد دفاع اجتناب ناپذير لقب داد؟
4 ـ مورّخان متّفقند كه پيامبر حاضر شد كه به سران غطفان، يك سوم حاصل خرماي مدينه را بدهد تا آنها دست از محاصره مسلمانان بردارند. آن حضرت، دلايل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «مغازي»، ج2، ص351
2 . «تاريخ الرّسل و الملوك»، ذيل شرح واقعه خندق، سال پنجم. نيز نكـ : ترجمه فارسي، ج3، ص1073
مبادرت به چنين كاري را اينگونه به اطّلاع ياران خود رساند:
«اين كار به خاطر شماست كه مي بينم عرب ها بر ضدّ شما هم سخن شده و از هر سو به دشمني برخاسته اند».
با اين حال ياران وفادار پيامبر و همه شهروندان مدينه مانع پيشنهاد پيامبر شدند و حاضر گشتند تا آخرين توان، از جان، شهر، خانواده و حيثيّت و شرافت و ايمان خود دفاع كنند. محمّد بن جرير طبري مي نويسد:
پيامبر در برابر اين پافشاري ها فرمود: «هر طور كه خواهيد!»
و سعد بن معاذ نامه را برگرفت و نوشته آن را محو كرد و گفت: «هر چه مي توانند بكنند و پيمبر همچنان در محاصره دشمنان بماند.»
تاريخ نويسان از حمله سواران به فرماندهي خالد بن وليد و نافرجامي آن به خاطر عدم امكان عبور از خندق يادها كرده اند. همچنين از حمله فوج سواركاران به فرماندهي ابوسفيان بن حرب و زماني ديگر به سرپرستي هُبيرة بن ابيوهب و يا سپاهي به سركردگي عكرمة بن ابي جهل يا ضرار بن خطّاب نقل ها آمده است. ولي بت پرستان در تمام اين حمله ها، اگر چه ميان مسلمانان وحشت و ترس مي آفريدند و حلقه هاي محاصره را شديدتر مي كردند; ولي از عدم توفيق آنها در هجوم يكپارچه كه لازمه اين توفيق، عبور از گودال هاي خندق بود، مدارك تاريخي زيادي در دست داريم.
عاقبت در يك يورش، عدّه اي از بت پرستان توانستند، مسيري را كه خندق آن باريك و امكان عبور از آن ممكن بود، پيدا كنند; ولي ترسي كه از تدبير حفر خندق در دل بت پرستان و يهوديان به وجود آمده بود، مانع هجومِ هماهنگ شد; تنها عمرو بن عبدود حاضر به نبرد تن به تن گرديد كه او نيز به دست عليّ بن ابي طالب (عليه السلام) از پاي در آمد. زبير بن عوام نيز نوفل بن عبدالله را بكشت و...
بر اثر اختلافاتي كه بين قريش و طايفه غطفان از يك سوي با يهوديان بنوقريظه پيش آمد و با شروع وزش بادهاي سرد و طوفاني، بت پرستان ادامه محاصره و حمله را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «تاريخ الرّسل و الملوك»، ذيل شرح واقعه خندق، سال پنجم. نيز نكـ : ترجمه فارسي، ج3، ص1073
2 . «السّيرة النّبويّه»، ج3، ص234، متن اصلي.
3 . ترجمه فارسي، ج2، ص154
مورد تأييد قرار داده اند و در بيان دليل آن گفته اند:
«چون كار بر مردم مسلمان دشوار شد.»
و در شرح آن آورده اند:
محمّد (صلي الله عليه وآله) كسي را نزد عُيَيْنة بن حصن و حارث بن عوف مرّي از فرماندهان غطفان فرستاد و تعهّد فرمود كه اگر آنها به اتّفاق همراهان خود برگردند، يك سوم از محصول خرماي مدينه را از طرف خود و يارانش به آنها پرداخت خواهد كرد. و وقتي حضرت، نظر مشورتي سعد بن معاذ و سعد بن عباده را شنيد و دانست كه آنها مخالف اين توافق هستند، فرمود:
«من اين كار را به خاطر شما مي خواهم انجام بدهم; چون مي بينم همه اعراب به شما هجوم آورده و چون سگ بر شما پارس مي كنند.»
قال رسول الله (صلي الله عليه وآله) : بل شيء اصنعه لكم و الله ما أصنع ذلك إلاّ لأنني رأيت العرب رَمتْكم عن قَوْس واحدة و كالبوكم من كلّ جانب; فأردت أن أكسر عنكم من شوكتهم إلي أمر ما...»
1 / پ: مواضع شمال غربي مدينه
خندق و طولاني بودن گودال آن، مانع هجوم سواركاران قريش به مواضع دفاعي مسلمانان شده بود. بت پرستان به پرتاب تير مبادرت ميورزيدند; ولي امكان درگيري مستقيم را نداشتند.
1 . واقدي، «مغازي»، ج2، ص349
بي نتيجه يافتند. در اين حال، ابوسفيان خطاب به آنها گفت:
«اي گروه قريش! اينجا براي شما جاي توقّف و مقام نيست و مي بينيد كه اسبان و چارپايان ما در شُرف نابودي اند. بني قريظه هم بر خلاف قول و پيمان خود رفتار كردند و اموري ناخوشايند از ايشان به ما رسيده است; وانگهي شدّت طوفان را هم مي بينيد كه چه مي كند! راه بيفتيد و برويد كه من هم اكنون كوچ مي كنم.»
بازگشت قريش با به جاي گذاردن چهار كشته، باعث شد تا غطفاني ها نيز به سوي سرزمين هاي خود بازگردند. مسلمانان هم صبح همان روز به مدينه بازگشتند و محاصره بت پرستان در مناطق شمالي به پايان رسيد و درگيري ها خاتمه يافت. پيامبر و مسلمانان هم با از دست دادن پنج يار و يك زخمي كه بعدها در مدينه به شهادت رسيد، متوجّه مواضع جنوبي و شرقي مدينه كه در دست بني قريظه بود، شدند.
2 / پ: مواضع جنوب شرقي مدينه
«يهوديان بنوقريظه»، مدينه را از جنوب و مشرق تحت فشار قرار داده بودند و هماهنگ با مواضع شمالي، مدينه با خطر جدّي ويراني و قتل عام زنان و كودكان روبرو بود. محاصره مسلمانان حدود بيست روز به طول انجاميد و لحظه هاي ترس و نگراني توأم با سرما و گرسنگي، جان مدافعان مدينه را به خطر انداخته بود. آنان تصوّر نمي كردند كه بني قريظه، پيمان همزيستي برادرانه خود را به خاطر منافع بت پرستان قريش ناديده گيرند و انتشار خبر پيمان شكني مذكور، وحشت و نگراني مسلمانان را دوچندان كرد. از اين رو وقتي غطفاني ها و قريشيان، يكباره دست از محاصره برداشتند، مسلمانان، سراسيمه متوجّه مواضع بني قريظه شدند.
وقتي مدارك تاريخي مربوط به اين وقايع را مورد نقد و بررسي قرار مي دهيم، به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نويري، «نهاية الارب»، ج2، ص158، فارسي. نيز نكـ : حذيفة بن يمان. ابن هشام، «السيرة النّبويه»، ج3، ص243، متن اصلي : «ثم قال ابوسفيان : يا معشر قريش، انكم و الله ما أصْبحتم بدار مُقام...تا آخر»
خوبي مي فهميم كه مسلمانان به قصد حمله به بني قريظه عازم آن مناطق نشدند; بلكه اين
بني قريظه بودند كه با گشودن موضع جديدي عليه شهر مدينه، مسلمانان را به پيكار و رودررويي دعوت كردند. اگر تحوّلات مواضع شمالي و شمال غربي خندق ها رخ نداده بود، يهوديان مزبور مصمّمانه به هدف هاي هماهنگ شده خود مي پرداختند و براي قلع و قمع مردم مدينه وارد عمل مي شدند; ولي توقّف محاصره، و ترس مهاجمان عرب از تدبير خندق، اجراي نقشه بني قريظه را نيمه تمام گذارد و مسلمانان توانستند با رساندنِ به موقع خود در اطراف دژهاي يهوديان بني قريظه، ابتكار عمل را از دست آنها بگيرند.
چنين اوضاعي، نتيجه مخاصمات همه طوايف عرب از بت پرست تا يهودي با اسلام بود. در نتيجه دفاع مسلمانان در برابر هجوم احزاب، ربطي به يهودي يا بت پرست بودن آنها نداشت; بلكه تلاش صادقانه اي براي حفظ جان و مال و خانواده هاي خود بود. اين قريش بود كه بر اثر فريب يهوديان جزيرة العرب، به شهر مسلمانان حملهور شده بودند و اين بنوقريظه بود كه با زير پا گذاردن همه ميثاق هاي تاريخي و طايفه اي، مدينه را به محاصره كشاند. مسلمانان در مقابل، چه مي توانستند بكنند; جز اين كه راهي قلعه هاي اين طايفه لجام گسيخته و خيانت پيشه شوند و از آنها سؤال كنند كه پس از اين چگونه مي توانيد به حيات مسالمت آميز خود با طوايف مدينه كه در مجاورت شما زندگي مي كنند، ادامه دهيد و چه تضميني وجود دارد كه اين خيانت ها در حسّاس ترين لحظه هاي مرگ و زندگيِ طوايف انصار و مهاجران مقيم مدينه تكرار نشود؟
براي پاسخگويي به اين پرسش هاي تاريخي، به روزهاي نخست ورود محمّد (صلي الله عليه وآله) به قبا و يثرب باز مي گرديم:
ابن هشام و ابن اسحاق، وقايع نخستين روزهاي پس از هجرت و ورود به مدينه را ثبت كرده اند. اهمّ اين وقايع، تلاش محمّد (صلي الله عليه وآله) براي «اتّحاد يثرب» بود. از يك سو انصار يا مسلمانان يثرب را برادران مهاجر معرّفي نمود و رسم برادرخواندگي را ميان آنها برقرار ساخت و از سوي ديگر ميان مهاجران و انصار با يهوديان، پيماني منعقد نمود و همه را به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «السيرة النّبويه»، ج2، ص147، متن اصلي مصطفي السّقا، ابراهيم الأبْياري، قاهره 1936م
دوستي، احترام متقابل و تضمين «آزادي عقايد» دعوت كرد.
اين ميثاق مهم، از جهان بيني محمّد (صلي الله عليه وآله) نشأت مي گرفت كه يهوديان و مسيحيان و مسلمانان و صائبين و زرتشتيان را «اهل كتاب» و پيامبرانشان را انبياء بر حق مي دانست; پيامبراني كه خداوند هيچگونه فرقي بين آنها نگذاشته است.
} وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَد مِنْهُمْ{ .
مفاد قرارداد، صرفاً ميثاقي ديني به معناي اخصّ آن نيست; بلكه بر اساس سنن قبايل و طوايف يثرب در يك مجموعه دور از نفاق و تفرقه تنظيم شده بود; با اين هدف كه همه مردم از هر طايفه و قبيله و با هر ديانت و ايماني، به صورت يك «ملّت واحد» درآيند. لازم است بر نكات مهمّ ميثاق مذكور نظر اندازيم; تا در خصوص روند وقايع بني قريظه با توجّه به زمينه ها و كُنه واقعيّت تاريخي ـ اجتماعي آن، نظر دهيم.
متن عهدنامه
«بسم الله الرحمن الرحيم. هذا كتاب من محمّد النّبي ـ صلّي الله عليه [ وآله ]وسلّم ـ بين المؤمنين و المسلمين من قريش و يثرب، و من تبعهم، فلحق بهم، و جاهد معهم، إنّهم أمّة واحدة من دون الناس. المهاجرون من قريش علي رِبْعَتهم يتعاقلون بينهم، و هم يُفدون عانِيهم بالمعروف، و القِسْط بين المؤمنين، و بنوعَوْف علي رِبْعتهم يتعاقلون معاقلهم الأولي و كلّ طائفة تَفْدي عانيها بالمعروف و القسط بين المؤمنين. و بنوساعدة علي رِبعتهم يتعاقلون معاقلهم الأولي و كلّ طائفة منهم تفدي عانيها بالمعروف و القسط بين المؤمنين. و بنوالحارث علي ربعتهم يتعاقلون معاقلهم الأولي. و كلّ طائفة تفدي عانيها بالمعروف و القسط بين المؤمنين. و بنوجُشَم علي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «و آنچه از جانب پروردگارشان به پيامبران داده شده، كه ميان هيچ يك از آنان تفاوتي قائل نيستيم». آل عمران : 84، بقره : 136
ربعتهم يتعاقلون معاقلهم الأولي و كلّ طائفة منهم تفدي عانيها بالمعروف و
القسط بين المؤمنين و بنوالنّجار علي ربعتهم يتعاقلون معاقلهم الأولي و كلّ طائفة منهم تفدي عانيها بالمعروف و القسط بين المؤمنين...
... الصحيفة و آمن بالله و اليوم الآخر أن ينصر مُحْدِثا و لا يُؤويه. و إنّه من نصره أو آواه، فإنّ عليه لعنة الله و غضبه يوم القيامة و لايؤخذ منه صرف و لا عدل. و إنّكم مهما اختلفتم فيه من شيء، فإنّ مرده إلي الله ـ عزّوجلّ ـ و إلي محمد ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ .
و إنّ اليهود ينفقون مع المؤمنين ما داموا محاربين و إنّ يهود بني عوف أمّة مع المؤمنين. لليهود دينهم و للمسلمين دينهم مواليهم و أنفسهم إلاّ من ظلم و أَثِم، فإنّه لايوتغ إلاّ نفسه و أهل بيته.
و إنّ ليهود بني النجار مثل ما ليهود بني عوف، و إنّ ليهود بني الحرث مثل ما ليهود بني عوف، و إنّ ليهود بني ساعدة مثل ما ليهود بني عوف، و إنّ ليهود بني جُشم مثل ما ليهود بني عوف، و إنّ ليهود بني الأوس مثل ما ليهود بني عوف، و إنّ ليهود بني ثعلبة مثل ما ليهود بني عوف إلاّ من ظلم و أثم، فإنّه لايوتغ إلاّ نفسه و أهل بيته، و إنّ جفْنة بطن من ثعلبة كأنفسهم و إنّ لبني الشُّطيبة مثل ما ليهود بني عوف و إنّ البرّ دون الإثم و إن موالي ثعلبة كأنفسهم و ان بطانة يهود كأنفسهم و إنّه لايخرج منهم أحد إلاّ بإذن محمّد ـ صلّي الله عليه [ وآله ]وسلّم ـ و انه لاينحجر علي ثأر جُرْح و إنّه من فتك نفسه فتك و أهل بيته إلاّ من ظَلم و إنّ الله علي أبرّ من هذا و إنّ علي اليهود نفقتهم و علي المسلمين نفقتهم و إنّ بينهم النصر علي من حارب أهل هذه الصحيفة و إن بينهم النصح و النصيحة و البرّ دون الإثم، و إنّه لم يأثم امرؤ بحليفة و إنّ النصر للمظلوم.