بخش 14

2 / ت: خیمه گاه پیامبر; مسجد فتح 3 / ت: مساجد خندق 4 / ت: کهف بنی حرام 5 / ت: صخرة البیضاء 6 / ت: مسجد بنی قریظه فصل چهارم: خیبر; تدارک تهاجمی گسترده به مدینه و دفاع مسلمانان الف: خیبر، واژه و موقعیّت


325


نقشه، ميدان خندق، مسير هجوم بت پرستان به محل تجمع مسلمانان


326


خانه ابن ابي الجنوب كه به بيت و دار ابي الجنوب نيز شهره است،همان مكاني
بود كه نخستين بار پيامبر (صلي الله عليه وآله) نماز عيد را در مجاورت آن بجاي آورد. اين مكان در سمت غربي وادي بطحان و به عنوان «مُصلّي الأوّل» در مناخه مشهور است. شايد همين مدرك تاريخي است كه ابن نجّار و مطري ـ مورّخان مدني ـ را متقاعد كرده است تا بگويند مسير خندق از بالاي وادي بطحان در امتداد حرّه غربي تا مصلاّي عيد بوده است.

به نظر حقير، قبول حفر خندق در چنين امتدادي از شمال شرقي تا شمال غربي مدينه و از آنجا در طول سرزمين هاي غربي شهر تا جنوب، تنها در عرض شش روز، بسيار بعيد به نظر مي رسد. متأسّفانه فيروزآبادي تنها به ذكر گفته هاي مطري در تعيين مسير خندق بسنده كرده و خود نظر يا پژوهش جديدي ارائه نكرده است.

به هر حال آنچه مسلّم است، هيچ مورّخي در طول سده هاي گذشته، از آثار بجامانده خندق، وصف و نشاني به ما نداده است و امروز نيز نمي توانيم اثري حتّي از كوچكترين جزء آن بيابيم. تنها بر اساس متون نخستينِ مغازي و سيره پي مي بريم كه خندق، حدود هفت ذرع عمق داشته يا به گفته واقدي به اندازه قامت يك انسان بوده است. عرض آن نه ذرع داشته و به گفته واقدي داراي درهايي بوده است.

و پيكره هاي 1 ـ 3، 2 ـ 3

2 / ت: خيمه گاه پيامبر; مسجد فتح

احمد بن حنبل حديثي را از ابوعامر به نقل از ابن زيد و او از عبدالله بن عبدالرّحمن ابن كعب بن مالك به روايت از جابر بن عبدالله انصاري ثبت كرده است كه:

«ان النبيّ ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ دعا في مسجد الفتح ثلاثاً; يوم الإثنين و يوم الثلاثا و يوم الأربعاء، فاستجيب له يوم الأربعاء بين الصلاتين فعرف البشر في وجهه. قال جابر: فلم ينزل بي أمر مهم غليظ إلاّ توخيت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «المغانم»، ص134


327


تلك الساعة، فادعو فيها فاعرف الإجابة».

1 . «پيامبر (صلي الله عليه وآله) سه روز، يعني دوشنبه، سه شنبه و چهارشنبه را در مسجد فتح به نيايش گذراند، پس در روز چهارشنبه، بين دو نماز دعاي حضرت مستجاب شد و در چهره ايشان آثار خرسندي پديدار گشت. جابر گويد: هرگاه امر مهم و خطيري برايم پيش مي آمد، در آن ساعت دعا مي كردم و به اجابت مي رسيد». نكـ : «مسند»، المجلّد الثّالث، ص332، چاپ افست، دارالفكر و بهامشه منتخب كنزالعمّال

اين حديث نيز در «مسند» احمد به نقل از ابن ابي ذنب و او از «رجل من بني سلمه» به روايت از جابر بن عبدالله، در وصف دعاي محمّد (صلي الله عليه وآله) در مكان مسجد فتح ثبت شده است:

«ان النبيّ ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ أتي مسجد - يعني الأحزاب ـ فوضع رداءه و قام و رفع يديه مداً يدعو عليهم و لم يصل. قال ثمّ جاء و دعا عليهم و صلّي».

بر اساس اين دو سند تاريخي، مسلّم است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در مكان فعلي مسجد كه به «فتح» يا «احزاب» شهرت دارد، براي نجات مسلمانان از بن بست محاصره و فشار مهاجمان بت پرست، دست به دعا بلند كرده و پس از اجابت، فتح را به مسلمانان مژده داده است. به اين اعتبار، مسجد مذكور را «فتح» و به لحاظ اين كه دعاي محمّد (صلي الله عليه وآله) در روزهاي سخت هجوم احزاب به مدينه بوده، مسجد مزبور را «الأحزاب» خوانده اند.

از متن دعاي محمّد (صلي الله عليه وآله) در اين مكان، اسناد تاريخي مختلفي به دست ما رسيده است. در بعضي از آنها به نام «مسجد فتح» تصريح شده است و برخي ديگر بي آن كه به موضوع مشخّصي اشاره كنند، از سياق دعاهاي محمّد (صلي الله عليه وآله) در ايام سخت واقعه خندق يادها كرده اند:

محمّد بخاري، سندي را از قتيبة بن سعيد به نقل از الليث و او از سعيد بن ابي سعيد به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

2 . «پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) به مسجد (يعني مسجد احزاب) آمده رداي خويش را پهن كرد و ايستاد و دستان خويش را بالا برد و بر آنان دعا كرد، اما نماز نگزارد، پس گفت: ديگر بار بدانجا آمد و بر آنان دعا كرد و نماز گزارد». نكـ : «مسند»، المجلّد الثّالث، ص393


328


روايت از ابوسعيد و او از ابوهريره ثبت كرده است كه:

«أنّ رسول الله ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ كان يقول: لا إله إلاّ الله وحده، أعزّ جنده، و نصر عبده و غلب الأحزاب وحده، فلا شيء بعده».

بخاري در همان مأخذ، حديث 4115 از عبدالله بن ابي ياد مي كند كه گفته بود:

«دعا رسول الله علي الأحزاب فقال: اللهم مُنزل الكتاب، سريع الحساب، اهزِم الأحزاب، اللهم اهزمْهم و زلزلهم».

ولي در حديث 4116 از همان مأخذ، از طريق نافع به نقل از عبدالله بن عمر، متن دعا را چنين مي خوانيم:

«لا اله الا الله وحده، لا شريك له، له الملك و له الحمد، و هو علي كل شيء قدير. آيبون، تائبون، عابدون، ساجدون لربّنا حامدون، صدق الله وعده، و نصر عبده، و هزم الأحزاب وحده».

سمهودي در كتاب خود به گفته مجد استناد كرده است كه:

«مسجد مذكور را بدان جهت فتح خوانند كه شأن و مكان نزول سوره الفتح

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) مي فرمود: نيست معبودي جز خداي يگانه، كه لشكريان خود را عزت عطا كرد و بندگان خود را ياري داد، و خود بر احزاب چيره شد، پس جز او چيزي نيست». نكـ : بخاري، «صحيح»، كتاب مغازي 64، باب غزوة الخندق. نكـ : ابن حجر عسقلاني، «فتح الباري بشرح صحيح»، المجلّد السّابع، ج7، ص406، حديث 4114

2 . «پيامبر خدا بر احزاب دعا كرد و فرمود: بار الها، اي فرو فرستنده كتاب، اي سريع الحساب، احزاب را شكست بده، خداوندا! آنان را شكست بده و متزلزل گردان.»

3 . «نيست معبودي جز خداي يگانه، كه شريكي ندارد، پادشاهي از آن اوست، و حمد و ستايش او راست، و او بر همه چيز تواناست. ما باز آيندگان و توبه كنندگان و پرستشگران و سجده كنندگانيم و پروردگار خويش را حمد گوييم، خداوند به وعده خويش وفا كرد و خود، احزاب را شكست داد.»


329


بوده است.»

اين نظر اگر چه با اجتماع مفسّران در مدني بودن سوره فتح مطابق است، ولي نگارنده نمي داند چگونه آن را با اقوال همه مفسّران در اين كه به سختي سعي
كرده اند به استناد اسانيد متعدّد، شأن نزول سوره را واقعه حديبيّه، خيبر بخوانند، مطابقت دهد.

آنچه نمي توان در آن ترديد تاريخي روا داشت، بشارت فتح است كه به استناد كتاب «مغازي» به نقل از ابن عقبه، پيامبر (صلي الله عليه وآله) در اين محل به اطّلاع مسلمانان رساند:

«فسمي بذلك لوقوع البشارة بالفتح فيه».

نكته مهم اين است كه آيا اين محل، مسجدي بوده كه محمّد (صلي الله عليه وآله) در ايّام محاصره مسلمانان از سوي احزاب، در آن نماز به جاي مي آورده است; يا تنها خيمه گاه آن حضرت بوده و بعدها مسجدي در آن بنا شده است و مكرّراً محلّ نماز پيامبر بوده است؟ فيروزآبادي صريحاً در ذيل شرح واقعه خندق مي نويسد:

«و جعل المسلمون ظهورهم إلي جبل سلع و ضرب ـ صلّي الله عليه [ وآله ]وسلّم ـ قبة علي موضع مسجد الفتح اليوم».

اين سند نشان مي دهد كه خيمه گاه محمّد (صلي الله عليه وآله) در مكان فعلي مسجد فتح بوده; نه اين كه آنجا مسجدي بوده كه محمّد (صلي الله عليه وآله) در آن به عبادت مشعول بوده است. اين نظر با اسناد تاريخي مكتوب در مغازي ها و سيره ها مطابقت كامل ندارد; زيرا واقدي از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «وفاء الوفا باخبار دار المصطفي»، جزء3، ص835

2 . قرطبي، «جامع الأحكام القرآن»، ج16، ص259، سوره الفتح

3 . «آن را به اين سبب مسجد فتح ناميده اند كه بشارت فتح و پيروزي در آنجا داده شد». نكـ : «وفاء الوفا» همان مدرك.

4 . «مسلمانان، پشت به كوه سلع ايستادند و پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در محل امروزي مسجد فتح، خيمه زد». «المغانم المطابة في معالم طابه»، ص134


330


عبدالحميد بن جعفر نقل مي كند:

«پيامبر در دامنه كوه سلع فرود آمدند و آن كوه را پشت سر خود و خندق را روبروي خويش قرار دادند. لشكرگاه پيامبر آنجا بود. براي پيامبر خيمه اي چرمي در كنار مسجدي كه بيخ كوه - كوه احزاب ـ قرار داشت، بر پا كردند.»

متن عربي:

«و ضرب قبّة و كانت القبّة عند المسجد الأعلي الذي بأصل الجبل; جبل الأحزاب».

در سند ديگري در خصوص همين وصف، چنين مي خوانيم:

«أتي عمر بن الخطّاب(رضي الله عنه) إلي رسول الله ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ و هو في قبّة و قبّة رسول الله ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ مضروبة من أَدَم في أصل الجبل عند المسجد الذي في أسفل الجبل».

عُمر بن خطاب به حضور پيامبر آمد. آن حضرت در خيمه خود كه از چرم بود و كنار مسجد در بُن كوه قرار داشت، بودند.»

بنابر اقوال واقدي، مسلّم است كه از نظرگاه اسناد تاريخي، خيمه گاه پيامبر (صلي الله عليه وآله) مجاور مسجد بوده است; نه اين كه مسجد، بنايي بوده كه بر محلّ خيمه گاه ساخته شده است.

محمّد بن جرير طبري از «عبدالله بن عمرو بن عوف المزني» پس از وصف سنگ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «مغازي»، ج2، ص340

2 . همان، ص454، مارسدن جونس.

3 . واقدي، «مغازي»، ج2، ص457

4 . واقدي، «مغازي»، ترجمه فارسي، ج2، ص343


331


سختي كه سلمان و ياران، قادر به شكستن آن براي حفر خندق نشدند، مي نويسد:

«فرقي سلمان حتي أتي رسول الله ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ و هو ضاربٌ عليه قبّة تركيّه».

ترجمه فارسي جمله از اين قرار است:

«سلمان پيش پيمبر رفت كه در يك خيمه تركي جاي داشت.»

همين مضمون تاريخي را علي بن برهان الدّين به استناد ابن حزم چنين جمع بندي كرده است:

«إنّه الصحيح الذي لا شك فيه و لا وهم و عسكر بهم ـ صلّي الله عليه [ وآله ]وسلّم ـ إلي سفح سلع و هو جبل فوق المدينة أي فجعل ظهر عسكره إلي سلع... و الخندق بينه و بين القوم، أي و ضربت له ـ صلّي الله عليه [ وآله ]وسلّم ـ قبة من أدم».

با توجّه به اين پژوهش، مي توان از نظر تاريخي پذيرفت كه خيمه گاه محمّد (صلي الله عليه وآله) در مجاورت مسجدي بوده كه بعدها مسجد فتح بر آن مكان بنا شده است. لذا بناي مذكور در دو برهه از زمان ـ يكي در واقعه خندق و ديگري در موارد متعدّدي پس از پايان يافتن واقعه ـ مكان دعا و نماز محمّد (صلي الله عليه وآله) بوده است.

چنانچه در وصف مسجد ذباب آورديم، پيامبر در نظارت بر امر خندق كَني مدافعان مدينه، خيمه گاه ديگري بر تپّه ذباب داشته كه آنجا نيز به دعا و نماز مي پرداخته است. همين امر موجب اشتباه بسياري از محقّقان در تفكيك تاريخي و موضوعي اين دو خيمه گاه در جريان يك واقعه شده است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «تاريخ الرّسل و الملوك»، جزء2، ص45

2 . واقدي، «مغازي»، ترجمه فارسي، ج3، ص1070

3 . «السّيرة الحلبيّه»، ج2، ص635. همچنين ابن كثير، «السّيرة النّبويّه»، ج3، ص192 به نقل از عمرو بن عوف.

4 . همين كتاب، كتاب اوّل، فصل هشتم.


332


بناي مسجد فتح ـ كه به الأحزاب و الأعلي نيز شهره است ـ از همان سال هاي نخست قرن اوّل هجري مشهور بود و براي اهل مدينه و همه مسلماناني كه از اقصي نقاط جهان به زيارت مرقد پيامبر (صلي الله عليه وآله) و مدينة النّبي مي آمدند، از زمره اماكن مقدّسه به شمار مي آمد. اين موقعيّت تاريخي ـ اسلامي در طول پانزده قرن، همچنان پابرجاست.

مسلّم است كه نخستين بناي مسجد فتح در ايّام حيات پيامبر (صلي الله عليه وآله) و خلفا ساخته شد. تاريخ نويسان در توصيف آن گفته اند:

مصالح نخست بناي مسجد را خشت و سنگ و شاخه هاي خرما تشكيل مي داد كه چون رو به فرسودگي و خرابي نهاد، عُمر بن عبدالعزيز ـ والي مدينه ـ همزمان با بازسازي مسجد النّبي، در سال 93 هـ .ق. (عهد وليد بن عبدالملك) بناي جديدي جايگزين آن نمود و در آن سه ستون قرار داد تا محلّ عبادت پيامبر (صلي الله عليه وآله) كه در كنار ستون سوم بوده است، براي مسلمانان مشخّص گردد.

سمهودي اين اقوال را از مطري ـ مورّخ مدني ـ ذكر كرده و مي افزايد:

اين سه ستون كه زير بام و جلوي مسجد قرار داشته، در بازسازي مجدّد مسجد فتح توسّط «امير سيف الدّين حسين بن هجاء» به سال 575 هـ .ق. همان نقشه معماري
محفوظ ماند. سمهودي، خود در سال هاي 890 ـ 910هـ .ق. نام اين وزيرِ پادشاهان مملوكي مصر را بر لوحه اي در قسمت فوقاني سمت قِبلي مسجد ديده و آن را ضبط و ثبت كرده است.

بسياري از مورّخان مدينه شناس مانند ابوغسّان، يحيي و ابن شبه به نشاني ستون سوم، مستندات متعدّدي را ذكر كرده اند; ولي مسلّم است كه با فرسودگي ستون هاي مذكور، تغييراتي در بنا ديده شده است و سمهودي در نيمه دوم سده نهم هجري كه از اين مكان بازديد كرده، آن را مقابل محراب فعلي مسجد كه به صورت رواقي بدون

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در مورد ارزش معنوي مسجد فتح، نكـ : شيخ طوسي، «تهذيب الأحكام»، ج6، صص13 و 14، باب5، روايت امام صادق (عليه السلام) به نقل از معاوية بن عمّار.

2 . «وفاء الوفا باخبار دار المصطفي»، جزء3، ص836


333


ستون درآمده بود، مشخّص كرده است.

صاحب «المناسك و اماكن طرق الحج» در صفحه 401 كتابش، مسجد فتح را از جمله «مساجد النبيّ ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ بالمدينة» دانسته و معتقد است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله)  : «جلس في مسجد الفتح و دعا فيه».

ابن جبير كه در ميانه 578 ـ 581 هـ .ق. مدينه را زيارت و سياحت كرده است، در باب اهميّت مسجد فتح در ميان اهالي شهر مي نويسد:

«مسجد الفتح الذي أنزلت فيه علي النبيّ ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ سورة الفتح».

همين مضمون را ابن بطوطه در كتاب خود ياد كرده است كه:

«در راه اُحد سه مسجد وجود دارد... و سومي مسجد فتح است كه سوره فتحِ قرآن در آن نازل شده است.»

در ماه هاي ذيقعده و ذي الحجّه سال 1396 هـ .ق. و روز جمعه دوم شعبان 1398 هـ .ق. مطابق با 7 ژوئيّه و برابر با 16 تيرماه 1357هـ .ش. مكرّراً به منطقه خندق رفت و آمد داشتم و ضمن يادآوري عبادت هاي محمّد (صلي الله عليه وآله)  ، به تطبيق متون تاريخي و موقعيّت جغرافيايي منطقه پرداختم. در آن روزها فاصله مسجد تا مركز شهر مدينه، حدود سه كيلومتر بود.

بنايي در شمال غربي كوه سلع، بر صخره اي سنگي كنار وادي بطحان ـ كه امروز مدني ها آن را وادي ابي جيده مي خوانند ـ وجود دارد كه گويي با مشاهده آن، تاريخي را مي نگريم كه از حسّاس ترين لحظه هاي حيات محمّد (صلي الله عليه وآله) و روزهاي پر از زجر و رنج او

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سمهودي، «خلاصة الوفاء»، ص387، المكتبة العلميّه، مدينه، 1972م، به اهتمام حمد الجاسر.

2 . «مسجد فتح محلي است كه در آن، سوره فتح بر پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) نازل گرديد». نكـ : «الرّحله/ جبير»، ص176، چاپ بيروت، 1964م، دار صادر، دار بيروت

3 . سفرنامه ابن بطوطه، ص115


334


نقشه

موقعيت مسجد فتح بر دامنه شمال غربي كوه سلع


335


و يارانش براي دفاع از ايمانشان، شهرشان و زنان و كودكانشان در برابر هجوم لجام گسيخته اقوام و طوايف بت پرست عرب در ائتلاف و اتّحاد با يهوديان بنوقريظه، بنونضير و بنوقينقاع، يادي آشكار دارد.

بر مدخل ورودي پلّكان مسجد، تابلويي را ديدم كه بر آن نوشته شده بود:

«مسجد الفتح أسس عام 575 هـ . ـ اوقاف مدينة».

اين تاريخ دقيقاً آخرين بازسازي اساسي مسجد توسّط «امير سيف الدّين حسين» را يادآوري مي كند; ولي از تعميرها و مرمّت هاي بعدي نشاني نيست. تنها مي توان از تلاش اندك سعودي ها در حفظ و تعميرهاي مكرّر آن نشانه هايي گرفت.

رواق مسجد بر ستوني استوار نيست; ولي شيفتگان آثار تاريخ حيات پيامبر از مكان ستون سوم مسجد فتح كه برابر محراب فعلي مسجد است، خبر دارند و براي اداي نماز و عبادت در آن موضع خاصّ، صف ها تشكيل مي شود و براي اداي نماز، به نوبت صبر و شكيبايي مي كنند. پيكره هاي 3 ـ 3، 4 ـ 3

3 / ت: مساجد خندق

در دامنه سمت غربي كوه سلع، زمين مسطّح و وسيعي وجود دارد كه بر اساس متون تاريخي، محلّ استقرار مسلمانان از طوايف مختلف انصار و مهاجران مكّي بوده است. خيمه گاه محمّد (صلي الله عليه وآله) بر بالاي صخره اي از بلندي هاي سمت غربي سلع و مُشرف بر قرارگاه مسلمانان بوده است كه به پيامبر (صلي الله عليه وآله) اين امكان را هم مي داده است تا بر مواضع شمالي مسير خندق نظاره كند. اما اين كه چه وقايع يا خاطرات موثّقي رخ داده كه موجب شده است: در زمين هاي مسطّح مذكور، مساجد ديگري هم به غير از مسجد فتح بنا شود، مدّت ها انديشه نگارنده را به خود مشغول مي داشت.

اگر بخواهيم از منظر ابن نجّار به موضوع مورد شك بنگريم، بناي سه مسجد در
اين زمين مُسطّح ـ كه در آن زمان نخلستاني بوده ـ ديده شده است. وي بي آن كه منابع تاريخي هريك از اين مساجد را ياد كند، دو بنا را معمور و سومي را ويرانه دانسته است.


336


اين مقدار معلومات، براي شناخت منابع تاريخي مساجد مذكور، مشكلي را حل نمي كند; ولي مطري ـ مورّخ ديگر مدني ـ دقيقتر به وصف بناهاي مذكور پرداخته، مي نويسد:

«مسجدي كه پس از مسجد فتح در سمت قِبلي (جنوبي) قرار گرفته، به نام مسجد سلمان فارسي است و دومي كه در سمت قِبلي مسجد سلمان واقع است، به مسجد اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) مشهور است.

مطري از مسجد سومي كه در دوران او جز ويرانه اي از آن باقي نمانده، نام يا نشاني تاريخي نمي شناساند.

سمهودي از دو مسجدِ «علي» و «سلمان» تنها بر اساس شايعات مردم سخن مي گويد و نظر مي دهد كه بناي مسجد ويران شده و تنها آثاري از پايه هاي بناي بجامانده به نام «مسجد ابي بكر» بين مردم شهرت دارد. سمهودي اظهار شگفتي مي كند كه نمي دانم چرا مردم به مسجد سلمان، مسجد ابي بكر هم مي گويند!

مسجد علي (عليه السلام) كه با عرض شانزده و طول سيزده ذرع (از شمال به جنوب) محاسبه و ثبت شده است، از سوي «امير زين الدّين ضيغم بن خشرم» ـ امير مدينه ـ در سال 876 هـ .ق. تعمير و مرمّت شده و براي آن گنبدي ساخته شده است. امير مزبور نام «ابن ابي الهيجاء» از وزراي مملوكي هاي مصر را كه سيصد سال قبل از امير زين الدّين مي زيسته است، به عنوان اهتمام كننده براي مرمّت مسجد در لوحه اي ميانه سقف ديده است. نام ابن ابي الهيجاء نشان مي دهد كه همزمان با مرمّت مسجد فتح، دو مسجد سلمان و علي نيز توسّط او در سال 575 هـ .ق. تجديد بنا شده است.

مسجد «سلمان فارسي» نيز در زمان سمهودي چهارده و هفده ذرع بوده و طول آن از شرق به غرب مساحت داشته است.

اين مساجد بدان جهت در تاريخ محفوظ مانده است كه به گفته معاذ بن سعد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سمهودي، «وفاءالوفا»، ج3، ص836


337


«پيامبر در مسجد فتح و مسجدهاي اطراف آن نماز خوانده است.»

يا چون تيره هاي مختلف انصار در روزهاي خندق، آن محل را براي استراحت خود انتخاب كرده بودند، مكان هايي جهت نمازِ خود اختصاص داده بودند و پيامبر (صلي الله عليه وآله) نيز در همه آنها به نماز مي ايستاده است. به هر حال اين اقوال، به پژوهش هاي زيادي نيازمند است. شايد هيچ يك از اين كلمات، حقيقت نداشته باشد و به مناسبت نقش برجسته سلمان فارسي در ابتكارِ حفر خندق و عليّ بن ابي طالب (عليه السلام) در قتل عمرو بن عبدود ـ كه تأثير بسزايي در شكست و نافرجامي كار قريشيان داشته اند ـ مساجدي به نام اين بزرگان بنا شده باشد.

ابن بطوطه به غير از مسجد فتح، از دو مسجد در دامنه كوه سلع ياد كرده است و نامي از مسجد ابي بكر نمي برد.صاحب «المناسك و اماكن طُرق الحج» در صفحه 402 ـ339 كتابش، به استثناي مسجد فتح، نشاني از دو مسجد ديگر در سده 2 تا 3 هـ .ق. ارائه نداده است. فيروزآبادي نيز ذيل شرح خندق تنها به مسجد فتح اشارتي دارد ولاغير.

به هر حال آنچه مسلّم است، هر سه مسجد سلمان، علي و ابوبكر كه در سال 902 تجديد بنا شده، در عصر عثماني ها مكرّراً تعمير و مرمّت شده و به همين اسامي يا مساجد الأربعة شهرت داشته است. علي بن موسي در رساله اش مي نويسد:

و غربي جبل سَلع المساجد الأربعة منهم مسجد الفتح المأثورة من يوم الأحزاب.

در خلال سال هاي 1395 تا 1398هـ .ق. كه نگارنده از اين منطقه بازديد كرد، به غير

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سمهودي، «وفاء الوفا»، جزء3، ص834

2 . علي حافظ، «فصول من تاريخ المدينه»، ص130

3 . سفرنامه ابن بطوطه، ص15

4 . «المغانم»، ص134

5 . وصف المدينة المنوّره، ص39. نيز : رسائل في تاريخ المدينه، صص17، 37، 39 و 42


338


از مسجد فتح، پنج مسجد ديگر در حول آن در برابر چشمانش نمودار بود:

1 ـ مسجد سلمان فارسي در سمت قِبلي مسجد فتح.

2 ـ مسجد علي ابن أبي طالب پس از مسجد سلمان فارسي.

3 ـ مسجد ابوبكر صدّيق به دنبال مسجد عليّ بن ابي طالب كه اندكي به جانب خاور تمايل دارد.

4 ـ مسجد عُمر بن خطّاب.

5 ـ مسجد فاطمة الزّهرا.

دو مسجد عُمر و فاطمه تنها در سال هاي اخير شهرت عمومي يافته است و در كتب تاريخي نشاني از آن پيدا نكردم.

نقشه، 6 ـ سوم؟؟؟.


339


آنچه مسلّم است، اصالتِ دو مسجد سلمان فارسي و عليّ بن ابي طالب است كه نقش اساسي اين دو بزرگوار در واقعه خندق، هر پژوهنده اي را به ريشه داربودن اين دو مسجد متقاعد مي سازد. ولي اين كه بر اساس چه مأخذ و منبع موثّقي، مسجد ابوبكر بنا شده و يا در عصر سعودي ها مساجدي به نام هاي عُمر و فاطمه ساخته شده است، جز شايعات مردم، سند ديگري نيافتم. و پيكره هاي 5 ـ 3 ; 6 ـ 3 ; 7 ـ 3

4 / ت: كهف بني حرام

«بنوحرام بن كعب بن غنم بن كعب بن سلمه» طايفه اي از انصار بودند كه بين گورستان بني سلمه و المذاد زندگي مي كردند و سپس در بريدگي هاي كوه سلع، بساط حيات قبيله اي خود را گستردند.

كانوا أيام الخندق يخرجون مع رسول الله و يخافون البيات، فيدخلون به كهف بني حَرَام فيبيتُ فيه حتي إذا أصبح هبَطَ.

بنابر اين محلّ كهف يا غاري كه مسلمانان در روزهاي سخت هجوم كينه توزان يهود و قريش به آن پناه مي بردند تا شب را به صبح آورند، مورد توجّه اهل مدينه و به نشانه اثري از تاريخ خندق از اهمّيّت خاصّي برخوردار بوده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الثقات، ابن حبان، ج1، ص266

2 . طلحة بن خِراش.

3 . «المغانم المطابه»، ص249

4 . «وفاء الوفا»، ج2، ص149

ابن نجّار نيز ضبط و ثبت كرده اند. سند مزبور از اين قرار است:

5 . «الدّرة الثّمينة في تاريخ المدينه»، ص39

6 . «در ايام جنگ خندق، مسلمانان به همراه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) بيرون مي رفتند و از توقف شبانه مي هراسيدند، پس وارد غار بني حرام مي شدند و بيتوته مي كردند و چون صبح مي رسيد، (از فراز كوه) پايين مي آمدند.»


340


در قرون 2 تا 3هـ .ق. صاحب كتاب «المناسك» درصفحه 401 كتاب خود، باعبارت: «و جلس في كهف سلع» به موقعيّت تاريخي كهف بني حرام به عنوان غاري كه پيامبر به آن رفت و آمد مي كرده، اشاره روشن دارد. اهمّ مدارك مربوط به نشست و برخاست پيامبر (صلي الله عليه وآله) را مي توانيم سندي بدانيم كه طبراني در«الأوسط»از ابوقتاده نقل كرده است كه:

خرج مَعاذ بن جبل لطلب النبيّ فلم يجده... فخرج حتي رقي جبل ثواب فنظر يميناً و شمالا فبصر به في الكهف الذي اتخذ الناس إليه طريقاً إلي مسجد الفتح. قال معاذ: «فإذا هو ساجدٌ...».

اين سند نشان مي دهد كه كهف بني حرام، منتهي به راهي مي شده كه مسجد الفتح در آنجا قرار داشته است و نيز غاري بوده كه يك بارپيامبر (صلي الله عليه وآله) را در آن، در يك سجده طولاني يافته اند.

سهمودي در سده هاي هشتم و نهم هجري، غار را ديده است و آن را محلّ زيارت مردم به ياد روزهاي اقامت محمّد در واقعه خندق توصيف كرده است. اين محقّق، از مسجد فتح گذشته است و از طريق بريدگي هاي كوه سلع، به كهف كه در بطن شعب بني حرام قرار دارد، رسيده است.

امروزه كهف بني حرام در قسمت غربي كوه سلع كه در شمال آن مسجد فتح واقع است، شهرتي خاص ميان مردم مدينه دارد. از اين محل است كه مي توان به قسمت جنوبي كوه سلع ره يافت و كتيبه كوفي نقرشده بر سنگِ صيقل داده شده را مشاهده كرد. اين كتيبه ظاهراً از دوران صحابه بجا مانده و متن آن بدين قرار است:

أمْسَي و أصْبَحَ عُمَرُ و أبُوبكر يشكوان إلي الله من كل مايكره يقبلُ الله عُمَرَ الله يُعَامِلُ عُمَرَ بالمغْفِرةِ.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «معاذ بن جبل به جستجوي پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) رفت و ايشان را نيافت، پس به كوه رفت و به جانب چپ و راست نظر كرد و آن حضرت را در غاري ديد كه مردم از راه آن، به سوي مسجد فتح مي روند و پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) را در آنجا در حال سجده يافت.»

2 . پيكره 8 ـ 3


341


به هر حال شهرت غار بني كهف در تمام متون تاريخي مدينه تا به امروز، بي اساس نيست; خاصه آن كه دقيقاً مستندات نقل شده در باره آن با وقايع تاريخي رخ داده در اين محدوده جغرافيايي (اطراف كوه سلع) مطابقت دارد. آنچه مورد نظر محقّقان است، چشمه اي است كه گفته اند در كنارآن غاربه دست پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقر شده است.از دوران مطري تاكنون، همگان گفته اند كه اثري از اين چشمه كه به «عين النبي» شهرت داشته، نيافته اند.

امروزه بناي غار بني حرام به صورت بناي مسجدي كوچك در بريدگي كوه سلع در شمال غربي مدرسه المنصوريّه و شمال غربي مدينه و مقابل باغچه نقيبه، از طريق راهي كه به منطقه السِيح و مساجد اطراف فتح منتهي مي شود، جلوه اي آشكار دارد.

5 / ت: صخرة البيضاء

ابن اسحاق گويد:

سلمان فارسي ـ آنگونه كه خود نقل مي كند ـ هنگام حفر خندق با سنگ سختي برخورد كرد كه قادر به شكستن آن نبود. پيامبر (صلي الله عليه وآله) كه در همان نزديكي به كندن زمين مشغول بود، به كمك او شتافت:

«فأخذ المِعْول من يدي، فضرب به ضربة لَمَعَت تحت المِعول برقةٌ. قال: ثمّ ضرب به ضربة أخري. قال: قلت: بأبي أنت و أمي يا رسول الله ما هذا الذي رأيت لمع تحت المِعول وأنت تضرب؟ قال: أوقَد رأيت ذلك ياسلمان؟ قال: قلت نعم. قال: أماالأولي فإنّ الله فتح عليَّ باب اليمن. و أمّا الثانية فإنّ الله فتح عليّ باب الشام و المغرب. و أمّا الثالثة فإنّ الله فتح عليّ باب المشرق».


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «پس كلنگ را از دست من گرفت و با آن ضربتي زد و برقي از زير كلنگ جهيد، سپس ضربه ديگري زد، گفتم: پدر و مادرم به فدايت اي پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) ، اين برقي كه هنگام ضربه زدن از زير كلنگ جهيد، چه بود؟ حضرت فرمود: آن برق را ديدي، سلمان؟! گفتم: بلي; فرمود: در برق اول ديدم كه خدا يمن را براي من فتح كرد، در برق دوم، شام و مغرب را و در برق سوم، مشرق را برايم فتح كرد». نكـ : «السيرة النّبويه»، ج3، ص230


342


واقدي اين سند را از طريق عاصم بن عبدالله حَكمَي به نقل از عمر بن حَكم آورده است; با اين تفاوت كه اوّلا آن را در ارتباط با تلاش عُمر در حفر خندق آورده و ثانياً در هر ضربه، شكست و فتح كاخ هاي شام، يمن، و كاخ كسري را نام برده است.

محمّد بن جرير طبري مژده پيامبر (صلي الله عليه وآله) را در فتح سرزمين ها به گونه ديگري آورده و در نقل او «قصرهاي حيره»، «سرخ روم» و «صنعا» اضافه شده است و شدّت برق را تا آنجا برده كه مي گويد: «دو طرف مدينه را روشن كرد!»

بر اين اساس، سندهاي مختلفي كه از طُرق مختلف ثبت شده است، تفاوت هاي فاحشي با هم دارند. محقّقان به سندي كه حافظ أبوالقاسم طبراني آورده، اعتماد نكرده اند; زيرا «عبدالرّحمن بن زياد بن أنعم» در سلسله زنجيره اي آن قرار گرفته است.

به هر تقدير، تمام اسنادِ منقول از حافظ بيهقي، نسائي، ابن اسحاق، محمّد و بخاري كه به «داستان پيامبر (صلي الله عليه وآله) و سنگي كه سلمان از عهده شكستنش بر نيامد»اشاره دارد، در اين نكته ترديد و ابهام ندارند كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) ، مسلمانان را به آينده اي روشن و پيروزمندانه كه در آن بر قدرت هاي بزرگ آن عصر فائق آمده اند، نويد داده است. نبايد توصيف هاي مختلف و متضاد در خصوص اين نويدها در اصل مسأله، ترديد ايجاد كند. تنها بايد در نظر داشت كه منظور از پيروزي در ادبيّات پيامبر (صلي الله عليه وآله) ، پيروزي ايمان به خداي يكتا و تعاليم معنوي اسلام در سرزمين هاي مجاور جزيرة العرب است و نه آنچه در قاموس كشورگشايان و امپراطوران عرب وجود دارد. لذا به نظر مي رسد بيان ابن اسحاق در ذكر حديث مذكور، مقبولتر باشد.

به هر عنوان، انعكاس چنين واقعه اي در متون تاريخي به حدّي است كه هر پژوهنده اي مجال نفي وجود مشترك اقوال را نخواهد داشت.

آنچه از نظر مدينه شناسي مهم است، موقعيّت جغرافيايي موضعِ «داستان پيامبر و سلمان» است كه نويد پيامبر در حسّاس ترين و سخت ترين شرايط محاصره، توان ايمان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «مغازي»، متن اصلي، ج2، ص450. ترجمه فارسي، ج2، ص336

2 . «تاريخ الرّسل و الملوك»، ج3، ص1070

3 . ابن كثير، «السيرة النّبويه»، ج3، صص197 ـ 195


343


صحابه را دوچندان كرده است.

در سفر نخست به مدينه، روزي مرحوم سيّد مصطفي عطّار ـ شهردار مدينه در فاصله سال هاي 1361 تا 1368 هـ .ق. ـ به حقير گفت:

«آيا محلّ سنگي را كه سلمان قادر به شكستن آن نبود و پيامبر در هر ضربه، جهاني شدن اسلام را نويد مي داد، ديده اي؟» گفتم:

«خير; بايد در مسير خندق باشد; ولي چون از خندق، آثاري بجاي نمانده، نتيجتاً به چنين موضعي نمي توان ره يافت. والاّ جغرافي دانان از آن نام و اشاره اي مي داشتند.» ايشان با اطمينان به معلومات خود گفت:

«محلّ اين موضع در پايين كوه سلع، نزد اهل مدينه مشخّص است! روزي را قرار بگذاريد كه شما را آنجا ببرم.»

متأسّفانه مرحوم عطّار به علّت كهولت سن و تنگي شديد نفَس كه غالباً با كپسول اكسيژن مصنوعي، حالت خفقاني خود را آرام مي نمود، نتوانست به اين وعده وفا كند.

از آن روز به بعد و در هر گذر و سفري كه به مناطق شمالي مدينه داشتم، در پي شناخت اين محل، جست وجوهايي داشتم; تا اين كه به عنوان صخره سلمان يا صخرة البيضاء راهي به دامنه شمالي كوه كوچكِ قرين پيدا كردم. آنجا را منطقه خيف الأغواث مي گويند. زمين با سنگ هاي سخت كه با مستندات تاريخي مبني بر اين كه مسلمانان نتوانستند در آن حوالي، خندق را به پهناي لازم حفر كنند، مطابقت دارد و ظاهراً در همين مكان بوده كه بت پرستان قادر به نفوذ در مواضع مسلمانان شدند و منجر به نبردهاي تن به تن گشت.

اين نبردها كه اهم آنها همان نبرد علي بن ابي طالب با عمرو بن عبدود است، در شمال كوه سلع و حدوداً بايد در محلّ كنوني ساختمان استاديوم ورزشي فعلي مدينه روي داده باشد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . طبري، «تاريخ الرّسل و الملوك»، ج3، ص1074 كه واقعه نبردهاي تن به تن را در شوره زار - ميان خندق و كوه سلع - مي داند.


344


6 / ت: مسجد بني قريظه

بخاري در كتاب «صحيح» از محمّد بن بِشّار نقل مي كند:

قال سمعت أبا أمامة قال سمعت أباسعيد الخدريَّ رَضي اللهُ عنه يقول:

«نزل أهل قريظة علي حكم سعد بن مُعاذ، فارسَل النبيُّ إلي سعد، فأتي علي حمار، فلما دَنا من المسجد قال للأنصار: قوموا إلي سيِّدكم ـ أو خيركم ـ فقال: هؤلاء نزلوا علي حكمك. فقال سعد...».

در اين سند تاريخي، به ماجراي حكميّت سعد اشاره شده است كه به تفصيل از آن ياد كرديم; ولي تأكيد ابوسعيد به اين كه «فلمّا دَنا من المسجد» نشان مي دهد كه پيامبر در ايام محاصره بني قريظه، محلّي را جهت عبادت، به عنوان مسجد انتخاب كرده بودند و مسلمانان نمازها را در آنجا ادا مي نمودند و وقتي سعد بن معاذ از خيمه گاه خود در مسجد نبي عازم آن محل مي شود، وارد محلّي مي گردد كه به آن «مسجد» اطلاق مي شده است.

اين واقعيّت را ابن حجر عسقلاني ذيل «فلما دنا من المسجد» مورد تأييد قرار داده كه مراد از مسجد: «... المسجد الذي كان النبي ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ أعدّه للصلاة فيه في ديار بني قريظة أيّام حصارهم».

ابن شبّه در تاريخ خود از اماكن مدينه، بر اساس مستنداتي مي گويد كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) در منزل زني از قبيله خضر نماز خواند كه بعدها آن خانه جزء بناي مسجدي به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «از ابا امامه شنيدم كه گفت: از ابوسعيد خدري شنيدم كه بني قريظه به داوري سعد بن معاذ گردن نهادند و پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) سعد را فراخواند و او سوار بر استري آمد، چون نزديك مسجد آمد، فرمود: به احترام سرورتان ـ يا مِهترتان ـ به پا خيزيد. پس (به سعد) گفتند: اينان (بني قريظه) به حكم تو گردن نهاده اند. پس سعد گفت:...». نكـ : صحيح بخاري، كتاب 64، مغازي، 30، باب «رجع النّبي من الأحزاب».

نكـ : ابن حجر عسقلاني، «فتح الباري بشرح صحيح البخاري»، ج7، ص411، حديث4121، چاپ عبدالعزيز بن باز، دارالفكر

2 . «فتح الباري»، همان مدرك.


345


نام بني قريظه شد.

ابن زباله اشاره كرده است كه وليد بن عبدالملك در بناي مسجدي در محلّ موقّتِ عبادت پيامبر در ايّام محاصره بني قريظه، اهتمام خاصّي ورزيده است.

ابن نجّار نيز بناي مسجد را ديده و آن را داراي شانزده ستون با سقف و ديوارهاي مخروبه توصيف كرده است. مطري ـ مورّخ ديگر مدني ـ بقاياي آثار بنا را كه فاقد سقف و ستون بوده، رؤيت كرده است. چنين وصف و وضعي تا قرن نهم هجري باقي مانده بود و سمهودي از آن بي هيچ تغييري ياد كرده است; ولي از اين كه شاهين شجاعي - شيخ الحرم مدينه ـ در سال 893 هـ آن را مرمّت و تعمير كرده، معلوم مي شود بعضي از قسمت هاي آن بازسازي شده است.

سمهودي عرض مسجد را چهل و چهار متر و طول آن را چهل و سه متر دانسته كه به وسيله ديواري به بلندي نصف قامت انسان، آن را محصور كرده اند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سمهودي، «وفاء الوفا»، ج3، ص823. رفعت پاشا، «مرآة الحرمين»، ج1، ص419


346


فصل چهارم:

خيبر; تدارك تهاجمي گسترده به مدينه و دفاع مسلمانان

الف: خيبر، واژه و موقعيّت

ياقوت حموي واژه خيبر را غير عربي و اصطلاحي رايج در زبان خاصّ يهوديان شبه جزيره دانسته كه:

«هو بلسان اليهود: الحصن».

به همين اعتبار در زبان عربي واژه «خيابر» به عنوان جمع قلعه (قلعه هايي كه در آن منطقه وجود داشته است) رواج مي يابد.

ادلف گرومان ADOLF GROHMAN به گفته سهل بن محمد كاتب استناد كرده است كه او سرزمين مذكور را بدان جهت خيبر مي خواند كه:

«إنّ هذه الواحة اشتقت اسمها من خيبر بن كانية بن مهلائيل أوّل من استقرّ بها.»

چنين استنادي را ـ كه مورد توجّه مؤلّفان عربي قرار گرفته است ـ عموماً از ابوالقاسم عبدالرّحمن زجاجي لغت شناس مشهور زبان عرب (337هـ .ق.) دانسته اند. با اين همه ابن دريد، خيبر را به معناي «ارض خبرة اي طيبة الطين سهلة» دانسته است.

به هر حال سرزمين خيبر، به عنوان محلّ سكونت يهودياني كه از شمال شبه جزيره عرب به داخل سرزمين حجاز مهاجرت كرده اند، ديرينه تاريخي مُستند و پرسابقه اي دارد و نمي توان نژاد اصلي آنها را غيرعرب خواند. لذا بعضي از محقّقان از آنجا كه معتقدند: قبل از سكونت يهوديان در خيبر، اين سرزمين محلّ سكونت اعراب غيريهودي بوده است، نظر ابن دريد را در تعريف ريشه اي واژه خيبر پذيرا شده اند.

سرزمين خيبر از نظر موقعيّت جغرافيايي، يكي از بهترين زمين هاي مساعد حجاز براي كشاورزي بود و سكونت يهوديان و قبيله مقتدر و متنفّذ غطفان در مجاورت آن، باعث گرديد كه در همه ادوار تاريخي، به عنوان يكي از مراكز مهمّ تجمّع يهودان و سرزميني از بلاد قبيله غطفان درآيد و از نظر اقتصادي به شكل يكي از بازارهاي مهمّ عرب در عصر جاهلي (معروف به سوق نطاة خيبر) سلطه اقتصادي ـ ديني خود را توأمان بر سرنوشت قبايل عربِ سرزمين حجاز تثبيت كند.

براي نگارنده مجهول است كه چه وقايعي در خيبر به وقوع پيوسته بود كه عموم مورّخان عرب،يهودان آن سرزمين را مردمي مكّار وخبيث خوانده اند! آلوسي مي نويسد:

«خيبر... وكان فيها قبائل من اليهود المستعربة وكانوا يوصفون بالمكر والخبث.»


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «معجم البلدان»، ج3، ص495، چاپ قاهره، الخانچي، 1907م

2 . «نام اين دشت از نام خيبر بن كانية بن مهلائيل اقتباس شده كه نخستين كسي بود كه در آن ساكن شد.» نكـ : «دايرة المعارف الإسلاميّه»، ج9، خ / د، ترجمه عربي، ص54

3 . «سرزمين خبره است; يعني دشت است و خاك خوب دارد.»

4 . نكـ : «جمهرة اللّغه»، ج3، ص356

از ميان اين سه نظريه، نظريّه ياقوت حموي با زبان شناسي باستاني عبري و آرامي تطابق بيشتري دارد و براي پذيرش آن منابع قابل قبول تري در دست ماست. البتّه پيوند نژادي ونَسبي خيبر به عنوان پسر «قانية بن مهلائيل» با واژه «ربذه» كه آن را مورّخان عرب، عموي خيبر و زرود و شقره دختران يثرب، متخصّصان شناخت افسانه هاي عرب مانند ابن كلبي و زجاجي را متقاعد كرده است تا براي نام هاي مذكور ريشه هاي افسانه اي و نه زبان شناسي جستجو كنند. به نظر مي رسد: منسوب كردن نام سرزمين ها به افرادي كه تاريخ حيات آنها دور از دسترس شناخت است، نمي تواند مورد اعتماد محقّقان امروزي قرار گيرد.

1 . «التاريخ العربي القديم»، ص249، ترجمه عربي : فؤاد حسنين علي.

2 . «بلوغ الارب في معرفة احوالِ العرب»، ج1، ص192، چاپ3، قاهره، دارالكتب الحديثه، 1342 هـ .ق.


348


همين مسأله را «بستاني» در ذيل واژه خيبر KHAIBAR مورد تصريح قرار داده است كه: «و يهود خيبر موصوفون بالمكر و الخبث.»

از نظر موقعيّت جغرافيايي، سرزمين خيبر در مجاورت حرّه خيبر كه بزرگترين حرّه جزيرة العرب پس از حرّه بني سُلَيم است، قرار گرفته است; ولي در متون جغرافيايي قديم عرب،حرّه بزرگ خيبر، به حرّه هاي متعدّدي تقسيم شده، هر يك از آن را نامي داده اند:

جنوب شرقي آن را حرّه فدك، شمال شرقي آن را حرّه ضرغد (= لابة ضرغد) و وسط آن را كه منازل خيبر در آن قرار گرفته، حرّة النّار خوانده اند. سمت غربي آن نيز تا شمال مدينه و نزديكي هاي وادي القري، به اسم حرّه ليلي مشهور بوده است.

با اين نگرش جغرافيايي است كه مي توان موقعيّت جغرافيايي زمين هاي سرسبز و مسكوني و آباد را كه ميان ريگزارهاي حرّه خيبر قرار دارند، مورد شناسايي قرار داد. سرزمين فدك در شرقِ آن و سرزمين يديع نزديك فدك قرار گرفته و در سمتِ جنوبي آن نيز، سرزمينِ ضرغد در شمال واقع شده است.

امّا درّه هايي كه ميان كوه ها واقع است يا تپّه هايي كه سيل در آن جاري مي شود و عرب آن را واد مي خواند، در سرزمين خيبر بسيار است:

نخست بايد از وادي طرّف ياد كنيم كه امروز مردم ساكن خيبر به آن صويدره مي گويند. در مجاورت آن وادي الشقره قرار گرفته است و در مشرقش وادالنُّخَيل و در مجاورت شرقي آن وادي نخل قرار دارد كه امروز به آن الحناكيه مي گويند.

در تمام اين وادي ها روستاهاي متعدّدي ديدم كه در آن مردم، زندگي مي كنند و با وفور آب جاري، به كار كشاورزي مي پردازند.

امروزه به سادگي، بيشتر مردم از مناطق مهم حرّه نام مي برند. حرّه خيبر را به وسطِ اين منطقه، حرّة الكوره را به جنوب غربي آن و حرّة هُتَيم را به شمالش اطلاق مي كنند. مساحت اين حرّه در آخرين منابع جغرافيايي سرزمين حجاز كه به دستم رسيده، بدين قرار است: جهت جنوبي آن در خطّ عرض جغرافياييَ35/ْ24 تقريباً تا خطّ عرضَ30/ْ26 در شمال آن امتداد دارد و از شرق به خطّ طول َ35/ْ40 و در غرب َ30/ْ38 است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «دايرة المعارف البستاني»، ج7، ص507


349


نقشه

موقعيت جغرافيايي خيبر، در جاده هاي ارتباطي كنوني حجاز


| شناسه مطلب: 77270