بخش 8

#171; ش #187; #171; ص #187; صدقات و انفاقات پیامبر (صلی الله علیه وآله)


200


پوست درختي خوشبو به نام «بان» به
دست مي آيد. در حديث است كه از امام صادق (عليه السلام) سؤال شد، مُحرِم مي تواند پس از غسل آن را بر بدن بمالد؟ فرمود: آري. ]

سُلَيع : مصغّر «سَلْع»، كوهي است در مدينه كه به آن «عثعث» نيز مي گويند ودر غرب كوه «سَلْع» واقع است. خانه هاي اَسلم بن اَفصي در بالاي اين كوه بوده است.

سَليل : (به فتح سين و كسر لام)، بعضي گفته اند: همان عرصه (و ميدانگاه) عقيق مدينه است. اما ابن سعد از عبدالرحمان بن عوف روايت مي كند كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) سرزميني در شام را كه به آن سليل مي گويند، به اقطاع وي داد.

من در شام جايي را به نام «سليل» نتوانستم شناسايي كنم.

سُلَيم : به صيغه تصغير، قبيله اي عربي است كه در سيره و اخبار از آن ياد شده است. جاها و اماكن بسياري به اين نام اضافه مي شود، بي آنكه موقعيت آنها مشخص شود. اين قبيله در عاليه نجد، نزديك
خيبر، سكونت داشتند. و حَرّه سُليم و وادي القُري و تيماء از جمله

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . طريحي، ج2، ص398، ماده «سلخ».



زيستگاه هاي آنها بوده است.

از سرزمين هاي اين قبيله است: حجر در نزديكي قلهيّ، ذو رولان، جموم، سوارقيه و رحضيه.

از كوه هاي آنان است: جُمدان و ميطان.

از وادي هاي آنها است: ذو رولان، حوزه، اللّوي، سايه و سلوان.

از آب هاي اين قبيله است: دفينه، قلهيّ و الكُدر.

بيشتر اين اسامي را كه نام بردم، اگر با حديث و سيره ارتباطي داشته اند، در اين فرهنگ شرح و معرفي شده اند; از جمله رخدادهاي مربوط به اين قبيله است: غزوه كُدر يا ذي قرقره، غزوه بحران و سريّه ابوالعوجاء سُلمي با بني سليم.

سَمْران : (به فتح سين و سكون ميم)، كوهي است در خيبر. روايت شده كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) بر فراز كوهي در خيبر كه به آن «سمران» مي گويند، نماز خواند. بعضي اين كلمه را با «شين» (شمران) ضبط كرده اند.


201


سَمُرَه : درختي بوده كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) از آنجا مُحرِم مي شد و به تدريج نام آن براي آن مكان عَلَم شد. سمره در «ذو الحليفه» (مسجد شجره) واقع است و هركس براي حج يا عمره از آنجا بگذرد از همانجا نيت احرام مي كند.

سِمْعان : (دير)، موضعي است در شام كه قبر عمربن عبدالعزيز در آنجا است.

سُمَيْره : مصغّر «سَمُره» است و «سَمُره» درخت بياباني معروفي است. عمره دختر دريد بن صمّه، در شعري كه در رثاي پدرش كه در جنگ حنين در نخله كشته شد، اينگونه سروده و اين نام خاص را آورده است:

لعمرك ما خشيت علي دُريد ببطن سميرة جيش العَناق

سُمَيْنه : در خبر وفات امّ المؤمنين، زينب بنت جحش آمده است: قبر او را در بقيع كندند و از سمينه خشت آوردند و قبر را پوشاندند. سمينه آنگونه كه در معجم المعالم معرفي شده، از مدينه دور است و من در اطراف و نواحي مدينه
جايي به اين نام شناسايي نكردم. شايد سمينه وصفي براي يك زمين باشد و نه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در معجم البلدان آمده است: سميره وادي اي است نزديك حُنَيْن كه دُريدبن صمّه در آنجا كشته شد م.



اسم خاص. بر اين اساس، «سمينه» مؤنث «سمين» است به معناي زميني كه در آن سنگ نباشد. در حومه مدينه «سُمَيْنان» داريم كه مصغّر «سمنان» است و وادي اي است كه راه ميان صُلْصله و خيبر، در كيلومتر سيوهشت صلصله، آن را قطع مي كند. صلصله در راه مدينة النبي به تبوك واقع است.

سَناجِيّه : به وزن «كَراهيّه» و «رَفاهيّه»، دهي بوده نزديك عسقلان در فلسطين. به گفته برخي: از اعمار و توابع رمله و دهكده ابوقِرصافه، صحابي پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) بوده است.

سُنْح : (به ضمّ اول و سكون دوم)، جايي است در عوالي مدينة النبي (در قسمت بالاي مدينه) كه ابوبكر هنگام ازدواج با مُلَيكه و به قولي: حبيبه دختر خارجة بن زهر انصاري در آنجا سكونت داشت.
خبر رحلت پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) نيز در سُنْح،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در معجم البلدان، خارجة بن زيدبن زهير... آمده است ـ م.


202


كه منزلگاه هاي بني حارث بن خزرج
است، به ابوبكر رسيد.

همچنين «سُنْح» جايي است نزديك كوه طيء كه خالدبن وليد هنگام جنگ هاي ردّه، در آنجا فرود آمد و عديّ بن حاتم نزد وي آمد واسلام آوردن قبيله طيء را به آگاهي وي رسانيد.

سُوارق : وادي اي است نزديك سوارقيه كه در متن اقطاع نامه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) به زبير، از آن ياد شده است.

سَوارِقِيَّه : (به فتح اول و ضمّ آن)، اين كلمه به صيغه تصغير (سويرقيه) نيز آمده است. ياقوت مي نويسد: دهكده اي بوده متعلق به ابوبكر، ميان مكه و مدينه.

سوارقيه در چهل كيلومتري جنوب غربي مهد الذهب قرار دارد و هنوز هم به همين نام معروف است و سرزميني زراعي است و يكي از روستاهاي آن، جَصَّه مي باشد.

«حَبْس سَبَل» در نزديكي سوارقيه واقع شده; همانجايي كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) خبر داد كه از آن آتشي خارج مي شود كه از روشنايي آن، گردن هاي شتران در



بصري نمايان مي گردد. بعضي گفته اند: حبس سبل در حرّه شرقي مدينه است.

سُواع : (به ضمّ اول)، نام بتي در «رهاط» بوده است ] «رهاط».

سوق بني قينقاع : بازار بزرگي بوده در زمان جاهليت، كه هرسال بارها در جنوب مدينه يا منطقه عاليه آن برپا مي شده است.

سوق حَكَمه : جايي است در نواحي كوفه، منسوب به حكمة بن حذيفة بن بدر. وي در اين محل سكني گزيده بود. اُمّ حَكَمه: همان امّ قِرْفه است كه مردم را عليه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) مي شوراند و از اين رو، زيدبن حارثه او را در خانه اش به قتل رساند.

سوق المدينه : بازاري است كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) آن را در مدينه راه انداخت. اين بازار در مكاني است كه بعدها به نام «المناخه» خوانده شد و از مسجد غمامه در جنوب تا باب الشامي در شمال را در بر مي گيرد. امروزه كتابخانه ملك عبدالعزيز در اين بازار قرار دارد و تونل در غرب مسجدالنبي.


203


سوق النَبَط : بازاري است كه از دوره جاهلي در مدينه منوره وجود داشت و سالي يك بار برپا مي شد. نَبَط : واحدش نَبَطي و نباطي(به تثليث نون ـَــِــُ) و جمع آن اَنباط است. نبيط : قومي از عجم بودند كه در ميان دو عراق(كوفه وبصره، يا عراق عجم و عراق عرب) مي زيستند و علت نامگذاري آنان به نَبَط ، اين بوده كه مواد قابل استخراج را از دل زمين در مي آوردند. اين نام بعدها درباره توده عوام و طبقات پست مردم به كار رفت. عبارت «كلمة نَبَطيه» يعني واژه اي عاميانه، از همين معنا گرفته شده است.
اين قوم ربطي به دولت معروف انباط ندارند. ظاهراً قوم نبيط به مدينه كالا مي آورده اند و مي فروخته اند و به همين دليل اين بازار به آنان نسبت داده شده است. بازار نبط تا صدر اسلام ادامه داشت; دليلش اين است كه در سيره نبوي از آن ياد شده و آمده است كه آن حضرت بعضي شترهاي خود را از اين بازار مي خريد.

سُوي : (به ضمّ اول)، جايي است در بادية السماوه و در عراق، كه خالدبن وليد در



مسير خود به شام از آنجا عبور كرد.

سُوَيْداء : مصغّر «سوداء»، جايي است در راه مدينة النبي به شام كه تا مدينه دو شب راه فاصله دارد.

سُوَيقه : مصغّر «ساق»است. مشهورترين سويقه ها درتاريخ مدينه سويقة الهاشميين يا سويقه عبدالله بن حسن است كه در پنجاه ويك كيلومتري جنوب غربي مدينه قرار دارد. اين سويقه در طول تاريخ بارها ساخته و تخريب شده است وامروزه از آثار باستاني است.

سَهام : (به فتح اول و دوم)، نام مكاني است در يمامه كه نبرد ميان ثمامة بن أثال و مسيلمه كذّاب در زمان خلافت ابوبكر، در آنجا رخ داد. در شعري از ابوسفيان بن حارث، كه در آن، از پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) معذرت مي خواهد، اين نام ذكر شده است.

السِّيّ : (به كسر سين و ياي مشدّد)، سمهودي مي نويسد: جايي است كه با مدينه پنج شب راه فاصله دارد و در ناحيه «ركبه» است. سريّه شجاع بن وهب اسدي براي سركوب جمعي از قبيله


204


هوازن به همين محل اعزام شد. ] «ركبه».

سَياله : به وزن «صحابه»، جايي است ميان مدينه و مكه و در چهل و هفت كيلومتري جنوب غربي مدينه واقع است. سياله يكي از بار اندازهاي پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) بود و نخستين منزل مردم مدينه در سفرشان به مكه محسوب مي شد. امروزه به نام «بئار مرزوق» يا «بئار الصفا» معروف است.

سَيَر : (به فتح سين و ياء)، جايي است ميان مدينه و بدر كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در آنجا غنايم بدر را تقسيم كرد.

سَيْلَحُون : (به فتح سين و سكون ياء و فتح لام و ضمّ حاء)، جايي معروف در نزديك حيره بوده است.


205


« ش »

[ شاذَرْوان : به برآمادگي كوتاهي گفته مي شود كه به استثناي قسمت حِجْر اسماعيل، از سه سوي ديگر، به ارتفاع اندكي از مطاف، در پايين ديوارهاي جنوب غربي، جنوب شرقي و شمال شرقيِ كعبه قرار دارد. دهخدا شاذروان را معرّب شادروان ذكركرده و معناي آن را پايه و اساس دانسته است.

از نظر شيعه و بعضي از مذاهب اهل سنت، طواف بر روي شاذروان جايز نيست; زيرا شاذروان جزئي از كعبه است كه در بازسازي كعبه توسط قريش از قسمت شاذروان به بالا، اندكي از عرض بيروني ديوار كاسته شد و در آن، حالت تورفتگي ايجاد گرديد و در نتيجه، برآمدگي ياد شده در پايين ديوارها به وجود آمد. ]


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . دهخدا، ج8، ص12318

2 . برگرفته از جواهر، ج19، ص299



شاس : هرگاه در نگاه كسي خشم و كينه نمايان شود، مي گويند: «شاسَ الرجلُ». و نيز «شاس» راهي بوده ميان مدينه و خيبر كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) هنگام رفتن به جنگ خيبر، از پيمودن آن خودداري ورزيد و راه مرحب را در پيش گرفت; چرا كه آن حضرت فال نيك زدن را دوست داشت.

شاكر : يكي از مخاليف (دهكده هاي) يمن در عهد پيامبر (صلي الله عليه وآله) بوده است.

شام : اين نام به سه صورت تلفظ مي شود: مدّ بدون همزه، همزه با سكون و همزه
مفتوح. نام شام در تاريخ، بر فلسطين، سوريه، لبنان و اردن اطلاق مي شود. در


206


كتاب هاي سيره و در احاديث نبوي، از
شام فراوان ياد شده است; از جمله، از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل شده كه فرمود: شام از سرزمين هاي برگزيده خدا است و بندگان برگزيده او در آنجا فراهم مي آيند.نخستين بار كه مسلمانان قدم به خاك شام گذاشتند، در غزوه مؤته بود. ] مؤته.

شامه : در لغت به معناي لكه رنگِ كوچكي است كه مخالف رنگ هاي پيرامونش باشد، خال سياه در بدن. و نيز (شامه) كوهي است نزديك مكه كه در مجاورت آن، كوه ديگري است كه به آن «طفيل» مي گويند. بلادي در «معالم الحجاز» مي نويسد: شامه كوهي است در جنوب شرقي جُدّه و مشرف بر ساحل. در مجاورت آن حرّه يا سنگلاخي است به نام طفيل كه همواره در كنار شامه از آن ياد مي شود; مثلاً مي گويند: ميان شامه و طفيل و دريا چيزي جز يك دشت ساحلي نيست.

شُباعه : (به ضمّ اول)، از نام هاي زمزم در زمان جاهليت بوده و علت نام گذار آن به شباعه، آن است كه اين چاه، تشنه را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . معمولاً اين قبيل احاديث در باره شام، در زمان معاويه ساخته شده و پايه واساسي ندارد.



سيراب و گرسنه را سير مي كند.

[ و همچنين «شُباعه» از نام هاي زمزم است. ]

شَبْعان : اُطم يا دژي در «ثمغ» و از صدقات عمر در نواحي خيبر بوده است. ] «ثمغ».

شَبَكه : واحد «شَبَك» است. در شرح حال «قتادة بن اعور» آمده است كه پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) براي او نامه اي در «شبكه» نوشت. «شبكه» جايي است در دهناء و نيز جايي است در كنار كوه «أجأ» در منطقه شهر حايل عربستان سعودي كه به «شبكه ياطب» معروف مي باشد و داراي درختان خرما و طلح بوده است. در ديار عرب، جاهاي متعددي به اين نام وجود دارد. موقعيت «شبكه»، در نامه پيامبر خدا به قتاده، براي من مشخص نشد.

شبكه شدخ : نگاه كنيد به «شَدَخ».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ازرقي، ج2، ص52


207


شَتان : (به فتح اول و تخفيف تاء)، «شَتْن» در لغت به معناي بافتن است و «شاتِن» و «شَتون» به معناي بافنده. شَتان: كوهي است ميان كداء و كُديّ. گفته مي شود: پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) در حج خود، شب را آنجا گذراند و سپس از طريق كَداء وارد مكه شد.

بلادي مي نويسد: شايد «شتان» بين كداء و كُدي (به الف مقصور) باشد; كوهي كه ميان اين دو قرار دارد كوه قعيقعان است و تاريخ مي گويد كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) شب را در دامنه غربي آن در ذي طوي به سر برد. امروزه به اين سوي كوه; يعني جهت غربي قعيقعان، كوه سودان گفته مي شود و ممكن است سودان تحريف شده «شتان» باشد. اين قولي است قابل قبول.

شَجَره : درخت سَمُره (امّ غيلان، طلح) بوده و پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) هنگامي كه از مدينه به قصد حج مي رفت، در در محلّ فرود مي آمد و از آنجا محرم مي شد. اين درخت در ذو الحُلَيفه (آبارعلي) است و در جاي آن مسجد شجره ساخته شد.
مسجد شجره، ميقات مردم مدينه و همه



كساني است كه براي حج يا عمره از آنجا مي گذرند.

افزون بر اين، سه «شجره» ديگر نيز داريم:

1 ـ در آيه 18 ، سوره فتح، از آن ياد شده است; } ...إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ... {اين شجره در حديبيه، نزديك مكه بوده [ و بيعت رضوان زير آن، با پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) انجام گرفت ] .

2 ـ شجره اي كه بعضي از پيامبران در زير آن به دنيا آمدند و نافشان بريده شد. گفته اند كه اين درخت در اطراف مكه بوده است.

3 ـ شجره، نام قريه اي است در فلسطين كه قبر صديق بن صالح (عليه السلام) و قبر دحيه كلبي در آنجاست.

شِحر : (به كسر شين)، شهري ساحلي در حضرموت.

[ شَحْر : ميانه وادي و نيز مجراي سيل است و از اسامي مدينه مي باشد. ]

شَدَخ : (به فتح اول و دوم)، اين كلمه به «شبكه» اضافه مي گردد و گفته مي شود:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاج العروس، ج12، ص146 ماده «شحر».


208


«شبكة شَدَخ». در حديث ابو رُهْم كلثوم بن حصين غفاري در غزوه تبوك از آن نام برده شده است. گمان مي رود «شدخ» وادي اي باشد كه روستاي نَخْل در محل آن قرار دارد و در راه مدينه به قصيم واقع شده است.

شرائع : چشمه اي است در وادي حُنين در بيست و هشت كيلومتري مسجدالحرام. وادي حنين به اين چشمه نسبت داده شده و به نام «وادي الشرائع» خوانده مي شود.

شِراج الحرّه : (به كسر شين)، جمع «شَرْج» به معناي آبراهه اي از زمين سنگلاخ به سوي زمين نرم يا دشت است. شراج الحرّه در مدينة النبي قرار دارد. بر سر همين شراج الحرّه بود كه زبير با شخصي اختلاف پيدا كرد و قضاوت را به حضور پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) بردند.

شَرافِ : نامي است كه در اخبار از آن ياد شده و من نتوانستم موقعيت آن را روشن سازم; مثلاً در سخن عبدالله بن مسعود آمده است: «كاش پرنده اي در شرافِ
بودم». نيز در روايت آمده است: «زود است كه بين شراف و فلان سرزمين نه



بي شاخي باقي بماند و نه شاخداري». سؤال شد: چگونه؟ فرمود: «مردم دسته دسته مي شوند و گردن يكديگر را مي زنند».

شَرِب : (به فتح اول و كسر دوم)، جايي است نزديك مكه كه جنگ فجار در محل آن بهوقوع پيوست. در اين جنگ، حرب و سفيان و ابوسفيان، پسران اميه، براي آنكه از ميدان نگريزند، خود را بسته بودند و از همين رو به نام عَنابِس (شيران) خوانده شده اند. پيامبر اكرم در اين جنگ حضور داشت اما با آنكه به سنّ پيكار رسيده بود، در كار مبارزه و كشتار شركت نكرد و آنچه مانع حضرت از اين كار شد، اين بود كه جنگ در ماه هاي حرام بود.

شَرَبّه : (به فتح اول و دوم و تشديد باء)، در داستان اسلام آوردن نعمان كندي، كه در ناحيه شربّه، در نجد سكونت داشت، از اين مكان نام برده شده است. بعضي گفته اند: شربه از نواحي ربذه است. گروه ديگري گفته اند: ميان «نخل» و معدن بني سليم (مهد) قرار دارد. مورّخان اين نواحي را از نجد به شمار آورده اند.


209


شَرْج : (به فتح اول و سكون دوم)، جمع آن «شراج» و در لغت به معناي آبراهه اي از زمين سنگلاخ به سوي زمين نرم يا دشت است.

شرج العجوز : جايي است نزديك مدينه و در حديث كعب بن اشرف از آن ياد شده است.

شَرَف : (به فتح اول و دوم)، در لغت به معناي جاي بلند و مكان مرتفع است. اصمعي مي گويد: شرف همان كبد (وسط) نجد است و قرقگاه ضريّه در آنجا است. ربذه، يا همان قرقگاه راست (الحمي الايمن) در شرف واقع مي باشد و شُريف در پهلوي آن است و وادي تسرير، آن دو را از يكديگر جدا مي سازد. بنابراين، آنچه در شرق قرار دارد، شُريف است و آنچه در سمت غرب مي باشد شَرَف است. گفته اند: شَرَف قرقگاهي است كه عمربن خطاب آن را قرق كرد، نه «سرف».

شرف الأثايه : ] «أثايه».

شرف الروحاء : ] «روحاء».

شَرَف السَّياله :بين ملل و روحاء قرار دارد.



در حديث آمده است كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) صبح روز يكشنبه به ملل، كه با مدينه يك شب راه فاصله دارد رسيد و سپس شبانگاه حركت كرد و شام را در شرف السياله صرف كرد و نماز صبح را در عرق الظبيه خواند. شرف السياله اينك به نام «شُرْفه» معروف است.

شَري (ذو الشري) : بتي بوده از قبيله دوس در سرزمين زهران (در عربستان سعودي). در داستان طفيل بن عمرو دَوْسي از اين اسم خاص ياد شده و آمده است كه وي پس از گرويدن به اسلام، نزد قوم خود برگشت و از همسرش خواست كه به قرقگاه ذو الشري برود و با آب آنجا خود را تطهير كند، ] «دوس».

شظاة : وادي قنات (در مدينه) بعد از سدّ عاقول تا روبه روي كوه اُحُد را شظاة گويند و از آنجا تا محلّ تلاقي قنات با عقيق و بطحان به نام قنات موسوم است و پس از آن را اِضم مي گويند. اين ها نام هايي قديمي است، اما امروزه بالاي وادي قنات را وادي عاقول مي گويند و بخش نزديك به آرامگاه حضرت حمزه


210


به نام ايشان خوانده مي شود و محلّ اجتماع و تلاقي وادي هاي مدينه را «الخُليل» مي نامند و از سد تا دريا را وادي حمض مي گويند.

[ شعائر حج : شعائر حج جمع شِعار است كه به معناي مناسك و اعمال حج مي باشد; مانند وقوف در عرفات، طواف كعبه مكرّمه،سعي ميان صفا ومروه، رَمْيِ جمرات، قرباني و ديگر اعمال حج».

در سوره مباركه مائده مي فرمايد : } يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللهِ...{ ; «اي كساني كه ايمان آورده ايد،شعائر الهي را (محترم شماريد و مخالفت با آن ها را) حلال ندانيد.» ]

[ شِعار حج : مناسك و اعمال حج است; مانند وقوف، طواف، سعي، رمي، قرباني و... و جمع آن شعائر مي باشد كه شرح آن گذشت. ]

شِعْب : (به كسر شين)، در لغت به معناي راه ميانِ دو كوه يا شكاف و شيار ميان دو كوه و يا آبراهه اي است در روي زمين كه از دو طرف لبه هايي مشرف بر آن قرار دارد; درّه تنگ. اين واژه به اماكن و اسامي چندي اضافه مي شود، مانند:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مصباح المنير، ج1، ص315

2 . مائده : 2

3 . مصباح اللغه، ص315، ماده «شعر».



شِعب آل اَخْنَس : اين درّه در مكه است. اخنس بن شريق ثقفي، كه نام اصلي او اُبيّ است، همپيمان بني زهره بوده و بدين سبب به اخنس (بازدارنده) معروف شد كه بني زهره را از شركت در جنگ بدر بازداشت و آنان در اين جنگ شركت نكردند و بر ضدّ پيامبر (صلي الله عليه وآله) نجنگيدند. پيامبر (صلي الله عليه وآله) در روز فتح مكّه، از همين درّه وارد مكه شد.

[ شِعْب آل قُنْفُذ : درّه اي است در سمت راست راه منتهي به منا و بالاتر از «حائط خُرمان» كه در آن خاندان «قُنفذبن زهير» از قبيله بَني اَسَد» سكونت داشته اند.

در اين شعب مسجدي بنا شد كه اكنون نيز پا برجا است و گفته مي شود : پيامبر (صلي الله عليه وآله) در آن نماز گزارده است. امروزه به آن درّه، كه در دامنه غربي كوه «مَعابده» و در ميان اين كوه و «صَفِيُّ السَّباب» واقع است، «الشُّعبه» و «شُعْبَة الحُرَّث» مي گويند; زيرا بزرگان «بني حُرُّث» در آنجا فرود آمدند. ]


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بلادي، ج5، ص63


211


شِعب اَبي دُبّ : دره اي است در مكه. گفته مي شود آرامگاه آمنه بنت وهب، مادر رسول الله (صلي الله عليه وآله)  ، در همين درّه است، اما طبق نظريه مشهور، آرامگاه آن بانو در ابواء است. گورستان قديمي مردم مدينه در اين درّه بوده است.

شِعب ابي طالب : همان درّه اي است كه قريش، در آغاز دعوت اسلام، بني هاشم را در آنجا محاصره كردند. اين دره به نام «شِعب بني هاشم» و «شعب علي» نيز خوانده مي شود. پيامبر خدا در اين دره ديده به جهان گشودند. ] «شعب ابي يوسف».

شعب ابي يوسف : همان درّه اي است كه وقتي قريش بر ضدّ بني هاشم همپيمان شدند و آن عهدنامه كذايي را نوشتند، پيامبر خدا و بني هاشم به آنجا پناه بردند. اين دره منزلگاه بني هاشم بود و در آن خانه هايي داشتند... اين شعب به نام هاي شعب بني هاشم و شعب ابي طالب نيز خوانده مي شود و امروزه به آن «شعب علي» مي گويند.

شِعب اُحد : روايت شده است كه: «پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در روز احد حركت كرد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . محقّق دانشمند، مرحوم شيخ محمد علي اردوبادي، در كتابي كه در اين باره تأليف نموده و آن را «علي وليد الكعبه» نام نهاده مي نويسد:

ولادت اميرمؤمنان علي بن ابي طالب (عليه السلام) در كعبه، از نظر تاريخي، مسأله اي قطعي و مسلّم است، گرچه بعضي به خاطر انحراف افكار عمومي در پي مخدوش جلوه دادن آن برآمده اند، ولي ما جز نقلي ضعيف كه واقعيت هاي تاريخي آن را تكذيب مي كند، دليلي بر اعتبار آن نيافتيم.

و سپس به نقل اسناد و اخباري مي پردازد كه علماي بزرگ اهل سنت در كتاب هاي خويش آورده و بر آن تكيه و اعتماد كرده اند; براي نمونه از حاكم نيشابوري در كتاب مستدرك چنين نقل مي كند:

اين مسأله از نظر اخبار در حدّ تواتر، به ثبوت رسيده است كه فاطمه بنت اسد علي بن ابي طالبـ كرم الله وجهه ـ را در داخل كعبه به دنيا آورد.

عليٌّ وليد الكعبه، ص10 و 22 ، مستدرك حاكم، 3، ص483



و در شعب (درّه) اُحُد در كرانه طرف كوه وادي فرود آمد و خود و سپاهيانش پشت به احد مستقر شدند». ] «نقشه پيكار احد».

شِعْب ثبير : ميان مستعجله و صفرا است،در راه ميان مدينه و بدر. روايت شده است


212


كه رسول الله (صلي الله عليه وآله) غنايم را در اين دره تقسيم كرد.

شِعب الجرار : جايي است نزديك كوه احد كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) روز جنگ اُحد در آنجا نماز خواند.

[ شِعْب حوّا : در منطقه اي از شهر مكه واقع است كه اكنون به آن «عزيزيّه» گفته مي شود و از مناطق مسكوني است. در آنجا چاهي بوده كه «كُر آدم» ناميده شده است. ملحس در پاورقي كتاب ازرقي مي نويسد : در بعضي از نسخه ها، از آن به جاي حوّا، «حرا» ذكر شده است و براي ما مشخّص نيست كه كدام صحيح است. ]

شعب الرَّخْم : ازرقي مي نويسد: راه پيامبر (صلي الله عليه وآله) از حِرا به غار ثور، از درّه رخم مي گذشت.

شِعب سَلْع : درّه اي است منسوب به كوه سلع، در مدينة النبي.

شعب العجوز : در حومه مدينة النبي است. در همين درّه بود كه كعب بن اشرف يهودي، به دستور پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) كشته شد. ] «شرج العجوز».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ازرقي، ج2، ص277، فاكهي، ج4، صص96 و 156



شُعبة عبدالله : شُعْبَه واحد «شُعب» است به معناي قلّه كوه و شاخه درخت. سيره نويسان از اين نامِ خاص، در راه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) به غزوه ذو العُشَيره ياد كرده اند و گفته اند كه نزديك مدينه قرار دارد.

شُعَيْبه : مصغّر «شُعبه» است. در حديث ساختن كعبه، از قول وهب بن منبّه آمده است كه باد كشتي اي را به شُعيبه راند. شعيبه بندرگاه كشتي ها در ساحل درياي حجاز و پيش از جدّه، بندر مكّه و لنگرگاه كشتي هاي آن بود. قريش با استفاده از چوب هاي آن كشتي، ساختمان كعبه را نوسازي كردند.

شعيبه، اكنون در فاصله حدود شصت و هشت كيلومتري جنوب جدّه واقع است. در آنجا دو خليج وجود دارد كه يكي از آنها را «الشعيبة المغلقه» (شعيبه بسته) مي گويند و ديگري را «الشعيبة المفتوحه» (شعيبه باز).

شَغْب : (به فتح اول و سكون دوم)، ياقوت مي نويسد: مِلك و كشتزاري بوده در


213


پشت وادي القري متعلّق به زُهَري و قبر
او نيز در همين ملك است. بنابراين، شَغْب در نواحي شهر «اعلا»، در شمال عربستان سعودي واقع است.

شُفَر : (به ضمّ شين و فتح فاء)، كوهي است در مدينه، در بيخ قرقگاه يا جمّاء امّ خالد كه به بطن عقيق سرازير مي شود. گلّه مدينه در روزي كه كر زبن جابر به آن دستبرد زد،در اين كوه، مشغول چرا بود. پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در جستجوي او تا بدر يا نزديك بدر رفت. جمّاء امّ خالد همان است كه راه مكه (از راه بدر) از سايه عصرگاهي آن مي گذرد; يعني در واقع از شرق آن مي گذرد و كوه شغر در ميان اين جمّاء و عقيق واقع شده است و از ميان آن دو، راه شوسه اي مي گذرد كه به ذي الحُليفه منتهي مي گردد.

شِقّ : (به كسر شين و فتح آن، هر دو روايت مي شود)، يكي از دژهاي خيبر يا وادي اي در خيبر بوده است. شقّ و نطاء، دو دژي هستند كه در تقسيم غنايم سهم پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) شد. بلادي مي نويسد: شقّ، در حال حاضر به نام وادي صوير معروف است.



شَقْراء : مؤنث «اَشْقَر» است. ياقوت از ابوعبيده روايت كرده كه گفت: عمرو بن سلمة بن سكن اسلام آورده و مسلمان واقعي شده بود. او خدمت پيامبر (صلي الله عليه وآله) آمد و از آن حضرت تقاضا كرد قرقگاهي را كه ميان شقرا و سعديه است، به اقطاع وي دهد. سعديه و شقراء ، دو آبگاه هستند. سعديه از عمرو بن سلمه بود و شقراء ، از بني قتادة بن سكن بن قريط ; اين قرقگاه مساحتي است به طول نُه ميل در نه ميل.

شُقْره : (به ضمّ اول و سكون دوم)، جايي است در راه فَيْد، ميان كوه هايي سرخ رنگ، كه (به روايت بيهقي) برخي از به هزيمت رفتگانِ در جنگِ احد به آنجا گريختند. در شقره مقدار زيادي از چوب هاي درختان خرماي هندي را براي ساختن مسجدالنبي، بعد از حريق، قطع كردند (سمهودي).

شقره نزديك نُخيل در راه مدينه و قصيم است و شصت و هفت كيلومتر با مدينة النبي فاصله دارد و هنوز هم به همين نام معروف است.

شُقوق : (ذات الشقوق)، نام محلّي است.


214


بكري مي نويسد: جايي است در پشت
حزن، در راه مكه. او مي نويسد: حربي روايت كرده كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) سپاهي به سوي بني عنبر فرستاد و اهالي آن را در ذات الشقوق دستگير كردند و هنگام صبح اذاني نشنيدند و آنان (اسيران) را به نزد پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) بردند. اين روايت دلالت بر آن دارد كه ذات الشقوق از منازل بني عنبر بوده و منازل بني عنبر در جنوب جزيرة العرب واقع است.

شُقه بني عذره : جايي است نزديك وادي القري (العُلا) كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در غزوه تبوك از آنجا عبور كرد.

[ ياقوت مي نويسد: پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در جايي از «شُقَّه بني عذره» ، به نام «رَقْعَه» مسجدي ساخت كه از جمله مساجد نبوي به شمار مي رود. ]

شَكَر : (به فتح اول و دوم)، كوهي است نزديك جُرش كه در مغازي از آن ياد شده است. در محلّ همين كوه بود كه صُرَدبن عبدالله اَزْدي با اهالي جُرش جنگيد; چراكه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) وي را به نزد اين مردم فرستاد اما آنان از اواطاعت
نكردند. اين كوه پيش از اين «كَشَر» نام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ج3، ص356



داشت و پيامبر (صلي الله عليه وآله) آن را به «شَكَر» تغيير
نام داد. كوه شكر در نزديكي «خميس مشيط»، واقع در نزديكي «ابها» در جنوب عربستان سعودي واقع است. در كتب جغرافياييِ قديم، آن را جزو سرزمين يمن ذكر مي كنند، اما خواننده گرامي بايد توجه داشته باشد كه تقسيمات جغرافياييِ گذشته، با آنچه امروز هست فرق مي كند; مثلاً اماكن و شهرهايي كه امروز در جنوب عربستان سعوي است، به خصوص نجران و عسير، در گذشته از يمن به شمار مي رفت و اين يمن، امروزه در خاك سعودي قرار دارد. بنابراين، خواننده توجه داشته باشد كه «يمن» فعلي، همان يمن قديم نيست; چنانكه بحرين قديم همان بحرين كنوني نمي باشد; زيرا در گذشته، بحرين تقريباً جزو منطقه عربستان سعودي به حساب مي آمد.

كوه «شكر» هنوز هم به همين نام معروف است و در نقشه هاي جغرافيايي عربستان سعودي به اين نام مشخص مي شود.


215


شَمْران : (به گفته سمهودي) كوهي است در خيبر كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در بالاي آن نماز خواند.

شِمْشاط : شهري است در ناحيه ارمينيه (ارمنستان) كه صفوان بن معطل در آنجا وفات يافت.

شَمْطه :از روزهاي جنگ فجار درجاهليت است و جايي نزديك عُكاظ مي باشد.

شَمَنْصير : (به فتح اول و دوم و سكون نون و كسر صاد)، كوهي است كه در تعيين محل آن اختلاف است. ظاهراً در بلاد عرب كوه هاي متعددي به اين نام وجود دارد. اما طبق نظريه مشهور، اين كوه در يكصد و پنجاه كيلومتري شمال مكه واقع است و از كوه هاي بلند و پردرخت است.

شَنار : (به فتح شين)، اين نام را به صورت «شِنان» (به كسر شين) نيز ذكر كرده اند; و آن وادي اي است كه در آنجا به دحيه كلبي، هنگام بازگشتن از نزد قيصر، حمله شد و چون به مدينه برگشت، از اين واقعه به پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) شكايت كرد و آن حضرت زيدبن حارثه را به جنگ آنان فرستاد (ياقوت).



شَنُوكه : (به فتح اول و ضمّ دوم و سكون واو): نام كوهي است كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در غزوه بدر از آن عبور كرد.

شُنَيْف : به وزن «زُبير»، اُطم يا دژي بوده نزديك احجار المراء كه در اخبارمربوط به ورود پيامبر گرامي به قبا، از آن نام برده شده است. ] «احجارالمراء».

شَواق : نامي است كه در خبر مربوط به عطيه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) به حرام بن عوف از بني سُليم، از آن نام برده شده و آمده است كه: «پيامبر (صلي الله عليه وآله) إذاما و شواق را به او عطا كرد».

همچنين، «شواق» وادي اي است كه در طرف هاي ليث، حدود دويست كيلومتري جنوب شهر جُدّه، از آن اسم برده مي شود و در مصبّ وادي ليث واقع شده است.

شُواق : (به ضمّ شين)، وادي اي است در سرزمين بَليّ كه به درياي سرخ مي ريزد. قبيله بَليّ در شمال سعودي، در موازات ساحل درياي سرخ، به سر مي برد.

شَوْران : (به فتح اول و سكون واو)، كوهي است كه حرّه شوران به آن نسبت داده


216


مي شود و نزديك مدينه است. در تعيين
مكان اين كوه اتفاق نظريه نيست، اما معروف است كه در شرق مدينه قرار دارد; براي اينكه حربي مي گويد: (آب) وادي قنات از قرقره و شوران مي آيد.

شَوْط : (به فتح اول و سكون دوم)، در لغت به معناي «دويدن» است. ابن اسحاق مي نويسد: هنگامي كه سول خدا (صلي الله عليه وآله) به سمت اُحد خارج شد، وقتي به شوط، واقع در بين اُحد و مدينه رسيد عبدالله بن اُبيّ از شركت در جنگ خودداري كرد و به مدينه برگشت.

گفتني است كه هيچكس جاي شوط را نمي داند. شايد اين نامهايي كه مورّخان ذكر مي كنند، در زمان جاهليت و صدر اسلام شناخته و به نام نبوده اند و لذا هرگاه حادثه و رخدادي را توصيف
كرده اند،نام هاي اماكني را كه بعدها پديد آمده بر روي آن گذاشته اند... احتمالاً، شوط در اينجا: محل مسابقه اسب ها بوده كه در روزگار رسول گرامي شهرتي نداشته، بلكه بعدها در زمان اين روايت در عصر عباسي بهوجود آمد و يا نام
بستاني است كه مردم در عصر عباسي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سركرده منافقان در مدينه.



كاشته اند و قبلاً ميدان اسب دواني
بوده است.

[ و نيز «شَوْط» به يك بار رفتن به سوي نهايت چيزي گفته مي شود و جمع آن «اَشْواط» است و در حديث آمده كه: «طافَ (صلي الله عليه وآله) بِالْبَيْتِ سَبْعَةَ اَشْواط»; «پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) هفت بار خانه كعبه را طواف كرد.» ]

[ همچنين «شَوْط» نام بستاني در مدينه بوده كه امروزه به محلّه هاي مسكوني مختلف تبديل گرديده و هر كوي و محلّه اي از آن، نام خاص خود را دارد و نام سابق آن (شوط) براي كسي آشنا نيست. ]

مي گويند در حديث آمده : «لا بَأْسَ أَنْ
تَشُمَّ...الشَّيْحَ وَ أَشْباهَهُ وَ أَنْتَ مُحْرِمٌ» ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . طريحي، ج2، ص56 ماده «شَوَط».

2 . بلادي، ج5، ص105

3 . لسان العرب، ج2، ص502 ماده «شيح»

4 . تهذيب، ج5، ص305، ح1041


217


بوييدن شيح و امثال آن در حالي كه محرم باشي بي اشكال است. ]

شَيْخان : جايي است در مدينه كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) شبي كه براي جنگ با مشركان در احد بيرون رفت، در آنجا اردو زد و از سپاه مسلمانان سان ديد و به
عده اي اجازه شركت در جنگ را داد و عده اي را بازگرداند. مطري مي گويد: شيخان جايي است ميان مدينه و كوه اُحد در راه شرقي حرّه به احد. اين بدان معناست كه شيخان در حرّه شرقي قرار داشته است.


219


« ص »

[ صابِح : نام كوهي است كه «مسجد خَيف» در دامنه آن واقع شده و كوه مقابل آن، «قابِل» است. ] 

صادره : درخت كناري بوده در ابتداي وادي نَخْب. در سيره آمده است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در غزوه طائف در كنار اين درخت نماز خواند و در آنجا مسجدي بنا كرد. ] «نَخْب» . اين مسجد امروزه موجود است و به نام مسجد صادره و مسجد نخب خوانده مي شود. [ ] «مسجد صادره» ]

صاع : نام مكان نيست; بلكه فقط بدين سبب آن را ذكر كردم كه روايت شده است، پيامبر (صلي الله عليه وآله) با يك مُدّ آب وضو مي گرفت و با يك صاع غسل مي كرد. صاع در اصل به معناي زمين هموار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بلادي، ج5، ص121

2 . صاع النبي (صلي الله عليه وآله) پنج مدّ است و مدّ دو كفِ (دست) پر است از طعام. مجمع البحرين، ماده «صوع و مدد»، دهخدا، ماده «صاع».



فرو رفته است; مانند حفره و گودال.

صافِيه : يكي از صدقات پيامبر (صلي الله عليه وآله) است كه در شرق مدينه در جزْع زهره قرار دارد. زُهره در طرف عوالي مدينه به طرف حرّه شرقي مي زيستند. صافيه (جمع آن صوافي) به معناي زميني است كه پادشاه به خود اختصاص مي دهد (املاك خالصه).

صالحه : خانه بني سَلَمه از انصار بوده است در نزديك مسجد قبلتين در مدينه. نام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . جِزْع، محله قوم، زمين بلندي است كه در پهلوي آن، زمين هموار باشد، جاي فراخ رود، خم رود.


220


پيشين آن «خُزبي» (بر وزن «كُبري») بود و پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) آن را به «صالحه» تغيير نام داد.

صُحار : شهري است در كشور پادشاهي عمان. در خبر آمده است كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) با دو جامه بافت صُحار احرام بست.

صحبان : در شرح حال مجمّع بن حارثه، صحابي پيامبر (صلي الله عليه وآله)  ، آمده است كه «ما، در صحبان بوديم...». نامبرده اهل مدينه بوده است. شايد «صحبان» نزديك اطراف مدينة النبي بوده و يا تصحيف شده «ضحيان» باشد كه دژي بوده در نواحي قبا در مدينة النبي (صلي الله عليه وآله) .

صَخْره : مقصود صخره بيت المقدس است كه نخستين قبله مسلمانان بوده و يكي از سه مسجدي است كه سفر به آنها توصيه و ترغيب شده است. در حديث آمده است كه: «صخره و عجوه و شجره از بهشت هستند». «عَجْوه» گونه اي خرماي مرغوب و نيكوست و مقصود از «شجره» تاك يا درخت انگور است.

زماني كه بيت المقدس به دست عمربن خطاب فتح شد، محل صخره به



زباله داني تبديل گرديده بود و عمر دستور داد آنجا را از زباله و كثافت پاك كنند.

صُخَيْرات : مصغّر «صخره» است. اين كلمه به نام «ثمام» يا «يمام» اضافه مي شود. «ثمام» به معناي گياه «يز» است. در اخبار غزوه بدر و غزوه ذات العُشَيره، از اين مكان ياد شده و آمده است كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) از آنجا عبور كرد. «صخيرات» ميان سيّاله و ملل، در وادي غميس، در شمال غربي روستاي فُريش، ميان مدينه و بدر، واقع شده است.

صُداء : قبيله اي قحطاني است كه نمايندگان آنها خدمت پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) رسيدند. مكان اين قبيله بر من معلوم نشد.

صدقات النبي (صلي الله عليه وآله)  : صدقه به معناي چيزي است كه به فقيران مي بخشند، يا در راه خدا به تهيدستان مي دهند.

ابن شبّه درباره اموال و صدقات پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) روايت كرده، مي گويد: صدقات پيامبر (صلي الله عليه وآله) اموالي بوده متعلق به مخيريق يهودي، كه اسلام آورد و در
جنگ احد شركت كرد و كشته شد. او وصيت كرده بود كه اگر كشته شد، اموال


221


و دارايي هايش به پيامبر (صلي الله عليه وآله) برسد و آن حضرت هرطور كه صلاح ديد، در مورد آنها عمل كند. پيامبر (صلي الله عليه وآله) هم همه آنها را صدقه داد. اموال او عبارت بود از هفت بستان به نامهاي مِئثَب، صافيه، دلال، حُسني، برقه، اَعواف و مشربه امّ ابراهيم.

صدقات و انفاقات پيامبر (صلي الله عليه وآله) در مدينه و حوالي آن :

ـ محمد بن يحيي، از عبدالعزيزبن عمران، از عبدالله بن جعفربن مسور، از ابوعون، از ابن شهاب روايت كرد كه گفت: صدقات رسول الله (صلي الله عليه وآله) اموالي بود متعلّق به مُخَيْريق يهودي. عبدالعزيز گفت: شنيده ام كه وي از بقاياي بني قُيْنُقاع بوده است. ابن شهاب گفت: مخيريق اموالش را براي پيامبر (صلي الله عليه وآله) وصيت كرد و در جنگ اُحد شركت كرد و در اين نبرد كشته شد. رسول الله (صلي الله عليه وآله) فرمود: «مخيريق پيشتاز يهود است و سلمان پيشتاز ايرانيان و بلال پيشگام حبشيان». ابن شهاب گويد: اسامي اموال مخيريق كه به پيامبر (صلي الله عليه وآله) رسيد، چنين است: دلال، بُرقه، اَعواف، صافِيَه، مَيْثِب، حُسني و مشربه اُمّ ابراهيم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . از تاريخ المدينه ابن شبّه.



صافيه و برقه و دلال و مئثب در كنار هم، در بالاي «صورين»، پشت قصر مروان بن حكم واقع شده اند و از آب مَهْزور آبياري مي شوند.

مشربه امّ ابراهيم نيزباآب وادي مهزورمشروب مي شود. مكتب خانه (بيت مِدْراس) يهود را كه پشت سر گذاشتي، به ملكي از ابوعبيدة بن عبدالله بن زمعه اسدي مي رسي; مشربه امّ ابراهيم در كنار آن قرار دارد. علّت نامگذاري «مشربه امّ ابراهيم» بدين نام، آن است كه اُمّ ابراهيم، همسر پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله)  ، ابراهيم را در اين محل به دنيا آورد. هنگامي كه درد زايمان به سراغ وي آمد، به چوبي از چوب هاي مشربه چنگ زد. اين چوب در اين مشربه معروف بوده است.

حُسْني با آب مهزور مشروب مي شود و در ناحيه قُفّ است.

اَعواف نيز از آب وادي مهزور آبياري مي شود و در اموال بني مُحَمَّم واقع است.

ـ ابوغسان گويد: درباره صدقات


222


(پيامبر) اختلاف نظريه است; برخي گفته اند: اين صدقات اموال قُرَيظه و نَضير بوده است.

ـ عبد العزيزبن عمران از اَبان بن محمد بجلي، از جعفربن محمد از پدرش برايمان گفت كه:دلال مال زني از بني نضير بود. وي با سلمان فارسي كه برده او بود، قرار گذاشت كه اگر آن را احيا كند، آزاد است. سلمان اين موضوع را به اطلاع پيامبر (صلي الله عليه وآله) رساند. آن حضرت به دلال رفت و كنار گودالهايي كه براي كشت نهال كنده بودند، نشست و سلمان (و ديگر مسلمانان) براي آن حضرت نهال خرما مي آوردند و ايشان با دست خود غرس مي كرد. همه اين نهالها گرفت و به زودي طَلع و شكوفه برآورد. پدر جعفربن محمد گفت: بعد خداوند دلال را عايد رسول خود ساخت.

او گفت: در نظر ما مؤكّد است كه دلال از اموال بني نضير است. آنچه بر اين مطلب دلالت دارد اين است كه مهزور آن را آبياري مي كند; و همواره شنيده مي شود كه مهزور فقط املاك و اراضي بني نضير را آبياري مي نمايد.

ـ او همچنين گفت: از يكي از اهل



علم شنيديم كه مي گفت: بُرْقَه و مَيْثب از زبيربن باطا هستند و همان دو بستاني است كه سلمان درختان آنها را كاشت و از جمله اموال و املاك بني قريظه هستند كه خداوند آنها را عايد پيامبرش گردانيد. گفته مي شود: «دلال» و «حُسني» از اموال يهود بني ثَعْلَبه بوده و «مشربه امّ ابراهيم» از اموال بني قُريظه، و «اَعواف» مال خناقه يهودي از بني قريظه. ما اين مطالب را بدانگونه كه شنيده ايم نقل كرديم ولي خداوند بهتر مي داند كه كدام يك از اين اقوال درست است.

ـ واقدي گويد: پيامبر (صلي الله عليه وآله) «اعواف» و «برقه» و «مَئْثَب» و «دلال» و «حُسني» و «صافيه» و «مشربه امّ ابراهيم» را در سال هفتم هجري وقف كرد.

ـ او گفت: واقدي از ضحّاك بن عثمان از زهري نقل كرد كه: اين بستانهاي هفتگانه از اموال بني نضير بودند.

ـ او گفت: واقدي از عبدالحميدبن جعفر، از محمدبن ابراهيم بن حارث، از عبدالله بن كعب بن مالك، از مُخَيريق نقل كرد كه وي در روز احد گفت: اگر كشته شدم اموالم در اختيار محمد قرار گيرد تا


223


درباره آنها هرطور كه حكم خداست
عمل كند. اينها مجموع صدقات پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) بوده اند.

ـ او گفت: واقدي، از ايّوب بن ابي ايّوب، از عثمان بن وثاب نقل كرد كه: اين صدقات جزئي از اموال بني نضير بودند. پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) هنگامي كه از اُحُد برگشت، اموال مخيريق را تقسيم كرد.

حيّان بن بشر، از يحيي بن آدم، از ابراهيم بن حميد رواسي، از اسامة بن زيد ما را حديث كرد كه گفت: ابن شهاب از قول مالك بن اَوس بن حدثان از عمر خبر داد كه: خالصه هاي خيبر و فدك و بني نَضير از آنِ پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) بود. (املاك) بني نضير وقف نوّاب او بود و «فدك» وقف ابناء السبيل (در راه ماندگان). اما «خيبر» را سه بخش كرد; دو بخش را به مسلمانان اختصاص داد و يك بخش را براي خرجي خانواده اش و مازاد بر هزينه خانواده اش به نيازمندان و فقراي مسلمان برگردانده مي شود.

صِرار : (به كسر اول)، بكري مي گويد: چاهي قديمي است در سه ميلي مدينه روبه روي حرّه واقم (حرّه شرقي). وي داستان



عمربن خطاب را در اين رابطه بازگو
كرده است.

ياقوت مي نويسد: صِرار در لغت به معناي جاهاي مرتفع و بلندي است كه آب بر آنها بالا نمي رود. سمهودي نقل كرده كه: صرار چاهي است در سه ميلي مدينه در راه عراق. عياض مي گويد: نام جايي است كه در آن چاههايي وجود دارد. در اخبار غزوه قرقرة الكدر آمده است: آنان غنايم خود را در صرار، واقع در سه ميلي مدينه، تقسيم كردند. در بخاري آمده است: پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) هنگامي كه از غزوه ذات الرقاع به مدينه برگشت، در جايي به نام «صِرار» دستور داد قرباني كردند. اين صرار در مدينه است; به همين دليل بخاري گفته است: صرار جايي است در ناحيه مدينه.

صَرْخد : در شعري كه اعشي قيس در مدح پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) سروده آمده است:

و ابتذل العيس المراقيل تغتلي مسافة ما بين النُّجير فصرخدا

نجير، دژي بوده در يمن نزديك حضرموت و «صرخد» كه امروزه به آن «صلخد» مي گويند، شهري است در


224


سوريه واقع در شرق بصري و جنوب
سوبداء در كوه عرب (دروز).

در اين بيت، شاعر براي نشان دادن كثرت سفرهايش، دو مكان دور دست را نام برده است.

[ صَرورَه :صروره به مرد و زني گفته مي شود كه حج نگزارده باشند. حرف آخر آن جزو كلمه است و علامت تأنيث نيست.

در روايتي از پيامبر (صلي الله عليه وآله) آمده است كه آن حضرت فرمود : «لا صَرُورَةَ فِي اْلإِسلام».

ابن اثير در توضيح اين حديث گفته است : در زمان جاهليت، هنگامي كه فردي، شخصي را در حرم مكه مي كشت و به كعبه پناهنده مي شد; كسي متعرض او نمي گشت و چنانكه وليّ دم او را در حرم مي ديد به او گفته مي شد كه او صروره است متعرّض او نشود. اين حديث ناظر به اين مسأله است كه هركس فردي را در حرم به قتل برساند، اگر چنين عذري بياورد كه من صروره ام، از او پذيرفته نيست يعني اين قانون جاهلي جايگاهي در اسلام ندارد و بايد چنين شخصي قصاص شود. ]

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . لسان العرب، ج4، ص453 ماده «صَرَّ».



صُعَيْب : مصغّر «صَعْب» است به معناي سركش، سرسخت و كار دشوار. بعضي آن را «صُعَين» (بانون) گفته اند كه مصغّر «صَعْن» است، به معناي كسي كه سرش كوچك باشد.

و نيز «صُعيب» جايي است در وسط وادي بُطحان. در آن حفره اي بود كه مردم از خاكش براي شفا برمي داشتند; در اين باره حديثي وارد شده كه بكري در معجم خود و سمهودي در «وفاءالوفا» آن را نقل كرده اند.

صَفا : (به فتح اول)، صفا، صفوان، و
صفواء ، هر سه به معناي تخته سنگ پهن و صاف است. در آيه شريفه آمده است: } إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللهِ...{ . و پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرمود:
«از آن آغاز كنيد كه خداوند بدان آغاز كرده است». بنابراين، در سعي حج و عمره، آغاز كردن سعي از صفا و ختم نمودن آن به مروه واجب گرديد. صفا تپه اي سنگلاخي است كه آغاز مسعي از جنوب است و سعي از محل آن شروع


| شناسه مطلب: 77282