بخش 17
#171;هـ #187; #171;ی#187;
|
|
«هـ »
هُبَل (به ضمّ اول و فتح دوم)، ياقوت مي گويد: گمان مي كنم از «هابل» باشد، به معناي فربه و پرگوشت و پيه و يا از «هبل» به معناي فرزند مردگي; يعني كسي كه از هبل اطاعت نمي كرد، اين بت جان فرزند او را مي گرفت.
هُبل بتي بوده از بني كنانه كه قريش آن را مي پرستيدند. بعضي گفته اند: هبل يكي از بت هاي كعبه بوده و نزد قريش از همه بت ها احترام و عظمت بيشتري داشته است. همين بت است كه ابوسفيان، وقتي در جنگ احد به پيروزي دست يافت، خطاب به آن مي گفت: زنده باد هبل، اي هبل! آيين خود را برتر گردان و پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در پاسخ فرمود: خداوند برتر و والاتر است.
[ هُبَل : از هباله گرفته شده كه به
|
|
معناي غنيمت است; يعني بتي كه عبادت او مُغتنم مي باشد، يا هركس او را پرستش كند به غنيمت مي رسد.
هُبَل بت قبيله «بني كنانه» بود كه قريش نيز آن را مي پرستيدند و قبيله كنانه نيز بت هاي «لات» و «عُزّي» را كه مربوط به قريش بود، عبادت مي كردند و ديگر اقوام عرب هم مجموع آنها را حرمت مي نهادند و در هر سال اجتماعي از آنها برگرد اين بتان تشكيل مي شد.
به گفته «اَبومُنذِر» بت هاي قريش در داخل كعبه و در اطراف آن بودند و بزرگ ترين بت ها از نظر قريش بت هُبَل بود كه «خُزَيْمَة بن مَدْرَكَه» آن را در كعبه نصب كرده بود و از اين رو به آن هُبل خزيمه مي گفتند و هدايايي به آن تقديم و در كنار آن قرعه كشي مي كردند.
|
|
اين همان بتي است كه ابوسفيان در
جريان جنگ اُحد، هنگامي كه احساس پيروزي
كرد، شعار «اُعْلُ هُبَل»; «سربلند باشي اي هبل» سر مي داد، پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) فرمود : «اللهُ اَعْلي وَ
اَجَلّ»; «خداوند بالاتر و والاتر است.»
هنگامي كه پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) در فتح مكه وارد مسجدالحرام شد، با كمان خويش بر چشم و صورت بت ها مي زد و مي فرمود : «جاءَ الحَقُّ وَزَهَقَ الباطِلُ إِنَّ الباطِلَ كانَ زَهُوقاً»; حق آمد و باطل از ميان رفت، همانا باطل از ميان رفتني است.
علي (عليه السلام) هُبَل را از بام كعبه به زير افكند و سپس دستور داد كه در درگاه «باب بني شيبه» (زير پاي زائران كعبه) دفن كنند. ]
هَجَر : (به فتح اول و دوم)، گفته شده به معناي دهكده است. اين كلمه ـ چنانكه در بخاري آمده ـ با الف و لام تعريف (الهجر) نيز مي آيد.
به گفته ياقوت: هجر نام شهري است كه مركز بحرين مي باشد. گفتني است مقصود، بحرين معروف فعلي كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بلادي، ج 9، ص158 ـ 160
2 . طريحي، ج4، ص404 ماده «هبل».
|
|
در داخل خليج فارس قرار دارد نيست،
بلكه در گذشته به منطقه شرقي عربستان
سعودي بحرين مي گفتند كه مركز آن هجر، يا همان احساء بود.
سبوهاي هَجَري منسوب به همين هَجَر احساء است. بعضي هم گفته اند: منسوب به روستايي است نزديك مدينه كه در آن كوزه و سبوهاي بزرگ مي ساختند.
هدّار : از نواحي يمامه و زادگاه مسيلمه كذّاب بوده است.
هَدْأه : اين نام كه به صورت «هداة» و «هدة» نيز روايت شده، جايي است ميان عُسْفان و مكه، يا در هفت ميلي عسفان. در خبر غزوه رجيع از اين مكان سخن به ميان آمده است.
بعضي گفته اند: درست آن «هدة» ـ بدون الف و يا همزه ـ است. امّا «هدأة» ميان مكه و طائف است و در هجده كيلومتري غرب طائف قرار دارد و راه مكه به طائف از آن مي گذرد.
|
|
هَدْم : در ماجراي درهم شكستن «لات»، در طائف، از اين مكان نام برده شده است. در اين داستان آمده است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) ابوسفيان بن حرب و مغيرة بن شعبه را براي خراب كردن بت لات فرستاد. مغيره براي درهم شكستن آن رفت و ابوسفيان در ملكي كه در ذي الهَدْم داشت مقيم شد. اين مكان شناخته شده نيست.
[ هَدْي : به شتر يا حيوان ديگري گفته مي شود كه براي قرباني به مكه مي برند و به آن هَدِيّ بر وزن فعيل نيز گفته اند. خداوند در سوره مباركه بقره به آن اشاره فرموده است : } حَتّي يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ...{ ; «تا وقتي كه حيوان قرباني به قربانگاه برسد.»
در لسان العرب آمده است: نخست عرب به شتري كه براي قرباني به كعبه اهدا مي شد، هَدِيّ ; يعني اهدا شده، مي گفت و سپس به ديگر شتران كه براي قرباني در نظر گرفته نمي شد «هَدِيّ» گفت. ]
هُذَيْل : قبيله اي عدناني است كه در سروات سكونت داشتند و سراة آنان چسبيده به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره، ص196 ; مجمع البحرين، ج4، ص416 ماده «هدي».
2 . لسان العرب، ج15، ص358
|
|
كوه غزوان است و اين كوه متصل به طائف مي باشد. آنان در پايين دست سراة، در نواحي نجد و تهامه، ميان مكه و مدينه، اماكن و آبهايي داشتند.
از منزلگاه هاي هذيل است: عُرنه و عَرَفه و بطن نعمان و اوطاس و هزوم.
و از كوه هاي ايشان است: مَشْعر و شمنصير و عمايه و اَراك و عسيب.
و از وادي هاي آنان است: نخله شامي و ملكان و عروان.
و از آبها و قنات هاي آنهاست: مجاز و رجيع و بئر معونه كه از اين آخري در سيره ياد شده است.
يكي از بت هاي اين قبيله «رهاط» بود كه در سال هشتم هجري توسط عمروبن عاص در هم شكسته شد.
هَرْشي : (به فتح اول و سكون دوم و الف مقصور)، گردنه اي است در راه مكه نزديك جُحفه كه از آنجا دريا ديده مي شود و داراي دو راه است كه از هر راه بروي به يك جا مي رسي.
|
|
هَزْم : (به فتح اول و سكون دوم)، در لغت به معناي زمين هموار است. در خبر برگزاري نخستين نماز جمعه در مدينه آمده است كه اين نماز، قبل از ورود پيامبر (صلي الله عليه وآله) به مدينه، در هزم بني نبيت برگزار شد. هزم بني نبيت جزو حرّه بني بياضه، در نقيع الخضمات است. در ذيل مبحث «نقيع الخضمات»، و «نبيت» درباره هزم توضيحاتي داده شد. هزم در غرب مدينة النبي واقع است.
هَمْدان : قبيله اي قحطاني است كه در يمن مي زيستند. در قديم،
جنوب عربستان سعودي جزو يمن بوده است. هيأت
نمايندگي اين قبيله، در سال نهم هجري
خدمت پيامبر (صلي الله عليه وآله) شرفياب شد.
هَوازن : قبيله اي عدناني است كه در نجد، اراضي بعد از يمن، سكونت داشتند. يكي از وادي هاي اين قبيله، «حنين» است كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) ، بعد از فتح مكه، به آنجا لشكر كشيد.
هَيْفاء : سمهودي مي نويسد: جايي است در يك ميلي چاه مطّلب. در خبر اعزام سريّه ابو عبيده جرّاح به سوي «ذوالقصّه» آمده است كه گلّه مدينه در هيفاء، در هفت ميلي مدينه، مشغول چرا بود.
|
|
«ي»
يَأْجَج : نام يكي از وادي هاي مكه است در شمال عمرة التنعيم، كه وادي تنعيم به آن مي ريزد. راه مكه به مدينه، در ده كيلومتريِ مسجدالحرام، وادي يأجج را قطع مي كند. امروزه به «ياج» مشهور است.
در داستان هجرت زينب، دختر پيامبر (صلي الله عليه وآله) از اين وادي ياد شده است.
[ اين يَأْجَج : همان جايي است كه زيد بن حارثه با مردي از انصار از سوي پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) به آنجا اعزام شدند تا آنكه وقتي زينب دختر آن حضرت از مكه به آن محل مي رسد، او را تا مدينه همراهي كنند.
«ابوالعاص» با دختر پيامبر (صلي الله عليه وآله) در زمان جاهليت ازدواج كرده بود و پس از بعثت بر خلاف همسرش زينب، آيين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بلادي، ج10، ص10
|
|
اسلام را نپذيرفت تا اينكه در جنگ بدر
شركت كرد و اسير لشكر اسلام شد. همسر
او زينب، آن ايام در مكه به سر مي برد. مسلمانان به پيشنهاد پيامبر (صلي الله عليه وآله) او را بدون پرداخت فديه آزاد كردند.
پيامبر (صلي الله عليه وآله) از ابوالعاص پيمان گرفت
كه زينب را به مدينه بفرستد، او نيز به پيمان خود عمل كرد وخود نيز
اسلام آورد. ]
يُبْني : دهي است در فلسطين كه قبر عبدالله بن ابي سرح، صحابي در آنجاست.
يَتيب : (به فتح اول)، اين نام به صورت هاي تحريف شده متعددي آمده است، اما
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . برگرفته از فرازهايي از تاريخ اسلام، صص247 و 248
|
|
همه آنها نام يكجا هستند. در خبر غزوه
سويق آمده است كه ابوسفيان در يتيب كه
كوهي است در شرق مدينه، فرود آمد. اين كوه از حدود حرم مدينه به شمار
مي آيد. ] «تيأب».
يَثْرِب : نام قبلي مدينه است. موقعيت اين شهر در شمال مركز مدينه فعلي، ميان كناره وادي قناة تا كناره جرف بوده است.
يراحم : بعضي اين كلمه را به همين صورت; يعني با حاء ذكر كرده اند و برخي با جيم (يراجم). يراحم غدير يا آبگيري است در نقيع . روايت شده است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) از آب آن وضو گرفت و فرمود: «شما در بقعه مباركي هستيد».
يَرموك : رودخانه اي است به طول 57 كيلومتر كه هفده كيلومتر آن
در خاك فلسطين قرار دارد. اين رودخانه به طول سي كيلومتر، حد فاصل ميان سوريه
و اردن و از بزرگترين ريزابه هاي رود اردن است و از ارتفاعات حوران سرچشمه
مي گيرد و در شش كيلومتري جنوب
درياچه طبريه، نزديك پل مجامع به رود اردن
مي پيوندد.
|
|
درسال13 هـ . نبرد سرنوشت ساز
يرموك در دشت واقوصه، واقع در خم رود
يرموك، قبل از پيوستنش به رود اردن، رخ داد. واقوصه دهي است از توابع درعا كه در 63
كيلومتري غرب درعا قرار دارد. ] نقشه هاي نبرد يرموك).؟؟
يُسري : آبراهه اي است ميان ليّه و نخب، كه در نزديكي بحرة الرّغاء، به ليّه مي ريزد. اين آبراهه، پيش از اين «ضيقه» نام داشت و پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) ، چون از اين نام خوشش نيامد، آن را به يُسري تغيير داد كه هنوز هم به همين نام خوانده مي شود. در خبر غزوه طائف، از يُسري نام برده شده است.
يَسيره : ] «عسير».
يَعْقوق : بتي بوده است در يمن.
يَغوث :نام بتي است كه اهالي جُرَش آن را از مَذْحِج، در نزديك خميس مشيط، واقع در جنوب عربستان سعودي، گرفتند.
يَلَمْلَمْ : كه به آن «اَلَمْلَم» هم مي گويند، وادي عظيمي است كه از
فاصله يكصد كيلومتري جنوب مكه مي گذرد. ميقات
|
|
نقشه شماره (54)
يرموك در شرايط عادي
|
|
نقشه شماره (64)
هجوم روميان بر مسلمانان
|
|
نقشه شماره (74)
حركت روميان بسوي مسلمانان
|
|
يمني هايي كه از راه مكه مي آيند، در اين
وادي است. اين ميقات تا
سال 1399 هـ .ق. به نام «سعديه» معروف بود، اما پس از آن، آسفالت
شدن راه ماشين رو ساحلي، اين ميقات به دليل فاصله زيادش با جاده جديد،
متروك ماند.
يَلْيَل : در اخبار غزوه بدر، آنجا كه از محل استقرار سپاه قريش در آوردگاه سخن مي رود، از اين مكان ياد شده است.
به بخش پايين وادي صفرا كه از بدر مي گذرد «يَلْيَل» يا وادي بدر مي گفتند. نام «يليل» معروف نبوده است.
يَمامَه : مركز مسيلمه كذاب در نجد بوده است.
يَمَن : زاويه جنوب غربي جزيرة العرب را يمن مي گويند. اين
مرزبندي هايي كه امروزه به نام يمن شمالي و يمن جنوبي معروف است، در
گذشته وجود نداشت; زيرا جنوب عربستان سعودي نيز جزو منطقه اي بود كه به آن يمن
مي گفتند. عربها به اراضي واقع در سمت جنوب
«يمن» اطلاق مي كردند و به
سرزمين هاي واقع در شمال، «شام»
|
|
مي گفتند. اهالي حجاز به كليه سرزمين هايي كه در جنوب مكه است، يمن مي گويند.
[ يُمْن و جُبار : در سمت جنوب «قو» و «رُؤاف» قرار دارد و منزلگاه «بني مرّه» از قبيله بني غطفان مي باشد و اين دو محلّ به همين ترتيب هميشه با يكديگر ذكر مي شوند و حتي جُبار و يُمن گفته نمي شود، بلكه يُمن پيش از جبار مي آيد.
پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) در شوال سال هفتم هجري، اطلاع يافت كه «عُيَينْة بن حصينْ» رييس غطفانيان، نيرويي فراهم آورده است تا به مدينه يورش ببرد. از اين رو، «سرّيه»اي به فرماندهي «بَشير بن سَعْد» با راهنمايي «حسيل بن نُوَيْره اَشْجَعي» به آنجا اعزام كرد و آنها را شكست داد. ]
يَمْن يا يُمْن : آبي است ميان تيماء و فيْد متعلق به قبيله غطفان. يكي از سراياي پيامبر (صلي الله عليه وآله) در سال هفتم هجري در محل اين آب بهوقوع پيوست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بلادي، ج10، ص34
|
|
يَنْبُع : در خبر غزوه ذوالعُشَيْره از اين مكان ياد شده است. اگر در متون قديمي، از اين نام ياد شود، مقصود وادي ينبع النخل است كه رودخانه اي است داراي چشمه ها، قريه ها و نخلستان هاي فراوان. اما شهر ينبع النخل كه امروزه يكي از شهرهاي اصلي و عمده عربستان سعودي است، جديد مي باشد.
ينبع از بلاد جهينه بود و چون پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) آن را تصرف كرد، به تيول مردي از جهينه به نام كُشدبن مالك داد.
[ يَوْمُ الأَحْزاب : احزاب جمع حزب است كه به معناي گروه و جمعيت مي باشد و يوم احزاب يا يوم خندق، روز اجتماع قبايل عرب براي جنگ با پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) بوده است.
اين احزاب كه لشكري ده هزار نفري بسيج كردند، از «احابيش» ـ ساكنان ناحيه كوه جُبْش در شش ميلي مكه ـ طايفه «بني كَنانَه»، اهالي «تَهامَه» و قبيله هاي «غَطْفان» و «هوَازِن» و يهوديان «بني قُرَيْظَه» و «بَني نَضير» تشكيل مي شدند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . طريحي، ج1، ص499، 500 ماده «حزب».
|
|
ولي شمار مسلمانان از سه هزار نفر تجاوز نمي كرد. با اين حال سرنوشت جنگ به وسيله امير مؤمنان علي (عليه السلام) با كشتن قهرمان عرب «عَمْرِوبْن عبد وَدّ» به سود مسلمانان رقم خورد. ]
[ يَوْمُ الاَْضْحي : نام روز دهم ذي حجّه است كه در آن روز گوسفند قرباني مي شود. ]
[ يَوْمُ التَرْويَه : روز هشتم ذي حجه است، از آنجا كه در گذشته حاجيان آب مورد نياز خود را براي توقف در منا، از مكه بر مي گرفتند و به اين كار تَرَوّي مي گفتند، اين روز به اسم ترويه ناميده شده است. ]
[ يَوْم جَمْع : نام روز عرفه است; زيرا مردم در عرفات اجتماع مي كنند. ]
[ يَوْمُ الْحَصْبَه : روز چهاردهم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . قاموس المحيط 4، ص356 ماده «ضحا».
2 . لسان العرب، ج14، ص347 ماده «روي».
3 . تاج العروس، ج20، ص452 ماده «جمع».
|
|
ذي حجّه است. ]
[ يوْمُ الرُّؤوس : مكّيان روز يازدهم ذي حجّه، سرهاي حيوانات قرباني را، مي پختند و مي خوردند و به همين مناسبت آن روز را، يوم الرّؤوس; يعني روز سرها مي ناميدند. ]
[ يَوْمُ الْقَرّ : نام روز پس از يوم النحر (عيد قربان) است; زيرا آن مردم در منزلگاهشان در منا مستقر مي شوند. ]
[ يَوْمُ المَشْهُود : روز عرفه است; زيرا مردم در سرزمين عرفه حضور به هم مي رسانند. ]
[ يَوْمُ النَّحْر : روز نحر كردن و كشتن شتر است كه همان روز عيد قربان مي باشد; زيرا در آن روز شتران با فرو كردن كارد در نحر (گلوي) آنها، قرباني مي شوند. ]
[ يَومُ النَّضْر : روز بازگشت حجاج از مكه به منا است. ]
يهيق : در حديث آمده است: «زود باشد كه ساختمان هاي آنان به يهيق
برسد».
مقصود، ساختمان هاي مردم مدينه است. هيچ يك از
جغرافي دانان از جايي
1 . طريحي، ج1، ص521، 522 مادّه «حَصَب».
2 . تاج العروس، ج16، ص109 ماده «رأس».
3 . طريحي، ج3، ص486 ماده «قرر».
4 . طريحي، ج2، ص550 مادّه «شهد».
5 . برگرفته از جَمْهرة اللّغه، ج2، ص145 مادّه «نحر».
6 . طريحي، ج4، ص345 ماده «نفر».
|
|
به اين نام ياد نكرده اند.
يَيْن : (به فتح اول و سكون دوم)، ] «مرّيَيْن»; زيرا بعضي از پژوهشگران معتقدند كه جايي به نام «يَيْن» وجود ندارد; بلكه اين كلمه در اصل «مري» بوده كه تثنيه بسته شده و در حالت جرّ به صورت «مريَيْن» در آمده و لذا برخي خيال كرده اند «مريين» مركّب اضافي است.
|
|
نقشه شماره (84)
نقشه تقريبي منطقه مَديَيْن
از عاتق بن غيث بلادي
|
|
تصوير
حدود حرم و اعلام آن
|
|
تصوير
موقعيت قبر مطهر رسول خدا (ص) و خانه حضرت علي (ع)
|
|
تصوير
ميقات حج