بخش 6
کعبه و ارکان و اجزای آن داستان هشام و فرزدق شاعر ترجمة قصیدة فرزدق داستانی دیگر از حَجَرالأسود مقام ابراهیم
[سوال] مطالب خوبي از كعبه شنيديم، حال از
خصوصيات و شكل ظاهري كعبه برايمان بگوييد؛ آيا از اولين روز پيدايش كعبه، اين خانة مقدّس به همين اندازه بوده است؟
• اين خانة كهن در بازسازيهاي مكرّري كه صورت پذيرفته دستخوش تغيير و تحوّل شده است. مثلاً در زمان حضرت ابراهيم و اسماعيل8، ارتفاع آن حدود4 متر، طول ديوار شرقي24 متر، ديوار غربي23 متر، ديوار شمالي16 متر و ديوار جنوبي15 متر و بدون سقف بوده است.
پنج سال قبل از ظهور اسلام، سيل عظيمي از بالاي مكّه به سمت مسجدالحرام جاري شد و ساختمان كعبه را بهطور كامل ويران كرد. در پي آن، قريش تصميم به بازسازي كعبه گرفتند. در اين بازسازي بود كه دري كه روبروي درِ فعلي، در كنار ركن يماني قرار داشت را برداشته و ارتفاع كعبه به 64/8 متر رسيد. سقفي نيز براي آن قرار داده شد كه آب آن به وسيلة ناوداني به حجر اسماعيل ريخته ميشد.
در سال 64 هجري، پس از درگيري بين عبداللهبنزبير و سپاهيان شام، پردة كعبه آتش گرفت و پس از آن كعبه نيز ويران شد. ابنزبير باقي ماندة ديوار كعبه را از پايه و اساس برداشت و بار ديگر آن را بازسازي نمود. در اين بازسازي ـ
150 |
مانند آنچه پيش از بناي قريش بود ـ دو در براي كعبه گذاشت كه هر دو در روي زمين قرار داشت، يك در براي ورود و يك در براي خروج. ابنزبير قدري هم به ارتفاع كعبه افزود.
چند سال بعد، حجّاجبنيوسف ثقفي بر شهر مكّه تسلّط يافت و كعبه را به همان صورت قبل از بعثت كه داراي يك در بود درآورد.
بعدها بازسازي كعبه در حدّ ترميم و تعمير ادامه يافت. در سال 1040 هجري بهخاطر سيل عظيمي كه باعث تخريب كعبه شد، توسط سلطان مراد چهارم، بازسازي كاملي صورت گرفت، امّا تغييراتي در بناي كعبه صورت نپذيرفت.
و سرانجام آخرين بازسازي در سال 1417 هجري توسط دولت سعودي انجام و مسئوليت آن را مؤسّسة بن لادن عهدهدار شد. ( 1 )
در حال حاضر ارتفاع كعبه حدود15 متر، طول ديواري كه حِجر اسماعيل مقابل آن است و ديوار موازي آن حدود10 متر، طول دو ضلع ديگر حدود5/11 متر و گوشههاي كعبه كه به اركان كعبه معروف است، تقريباً به سمت جهات اربعه؛
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1ـ براي مطالعة جزئيات اين بازسازي ر.ك به مجلّة ميقات، ش36، مقالة آخرين توسعة و مرمّت كعبه از عُبيدالله محمّد امين كردي، ص128ـ144.
151 |
شمال، جنوب، شرق و غرب قرار دارد. حَجَرالأسود در ارتفاع5/1 متر از زمين قرار گرفته و درِ كعبه نيز حدود 2 متري زمين قرار دارد. محلّ كعبه تقريبا در وسط مسجدالحرام، متمايل به ضلع جنوب شرقي مسجد قرار دارد.
اركان كعبه به ترتيب، از حَجَرالأسود از اين قرار است؛ ركن حَجَرالأسود، ركن عراقي، ركن شامي و ركن يماني.
درميان اين چهار ركن، دو ركن حَجَر و يماني از فضيلت بيشتري برخوردار بوده چنان كه روايات زيادي از شيعه و سنّي دربارة فضيلت و اهميّت اين دو ركن نقل شده است:
1.امام باقر( عليه السلام ) ميفرمايد:« إنّ رسول الله لا يستلم إلا الركن الأسود و اليماني ثم يقبلهما و يضع خده عليهما و رأيت أبي يفعله » ( 1 ) رسولخدا(صلي الله عليه و آله )، جز دو ركن اسود و يماني را نمي بوسيد و صورت خود را بر آنها مي گذاشت.
2. أبومريم نقل ميكند كه من همراه امام باقر( عليه السلام ) طواف ميكردم. حضرت، در هر دوري از دورهاي طوافش، به ركن يماني كه ميرسيد،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1ـ كافي، جلد4، ص408، ح8..
152 |
آن را ميبوسيد و ميفرمود:« اللّهم تُب عَلَيَّ حتّي أتوب واعصِمني حتّي لاأعود » ( 1 ) خدايا! بر من روي آور، تا توبه كنم، و مرا حفظ كن تا به طرف معصيت برنگردم.
3. امام صادق( عليه السلام ) فرمود: « اَلرُّكنُ اليَّماني بابُنا الَّذي نَدخُل مِنهُ الجَنَّةَ » ( 2 ) ركن يماني درِ متعلق به ماست كه ما از آن در، وارد بهشت ميشويم.
4. و آن حضرت( عليه السلام ) فرمود:« اَلرُّكنُ اليَّماني عَلي بابٍ مِن أبوابِ الجَنَّةِ مَفتوحٌ لِشيعَةِ آلِ مُحَمَّّدٍ، مَسدُودٌ عَن غَيرِهِم » ( 3 ) ركن يماني بر دري از درهاي بهشت است كه تنها بر روي پيروان اهل بيت نبوّت و امامت گشوده است.
5. به رسول خدا (صلي الله عليه و آله )عرض شد كه ما شما را ميبينيم كه ركن يماني را زياد استلام مينماييد! حضرت فرمودند:« من هيچگاه كنار ركن يماني نيامدم مگر اينكه جبرئيل نزد آن ايستاده بود و براي كسي كه استلامش مينمود طلب مغفرت ميكرد. » ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1ـ همان، ص409، ح14.
2ـ مَن لا يحضره الفقيه، جلد2، ص208، ح2108.
3ـ شيخحرعاملي، وسائلالشيعة، ج9، أبوابالطواف، باب23، ح6، ص422.
4ـ محمدي ريشهري، الحج و العمرة في الكتاب و السنة، ص112، ح226.
153 |
6. امام صادق( عليه السلام ) فرمود: خداوند عزّوجلّ، فرشتهاي را موكّل بر ركن يماني نموده است كه دعاهاي شما را آمين بگويد. ( 1 )
7.پيامبر اعظم9: حَجَرالأسود دست خدا بر روي زمين است، كه بهوسيلة آن با بندگانش دست ميدهد. ( 2 )
[سوال] از حَجَرالأسود كمي صحبت كنيد و توضيح دهيد كه از كجا آمده و چرا رنگش سياه است؟!
•حَجَرالأسود يا سنگ سياه، در ركن حجرالاسود كعبه در ارتفاع5/1 متري قرار گرفته است. اين سنگ مقدّس، پيش از اسلام و پس از آن، همواره مورد توجه كامل بوده و در حقيقت در شمار عناصر اصلي كعبه بوده است. به مرور زمان و در اثر تحوّلات و تغييرات، از حجم نخستين آن كاسته شده و حتّي به چند قسمت تقسيم گرديده است كه آخرين بار قسمتهاي مختلف آن را به يكديگر متّصل نموده و آنرا در محفظهاي نقرهاي قرار دادند و در حال حاضر تنها به آن اندازه كه براي بوسيدن و استلام لازم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان، ح 236.
2ـ شيخ حرّ عاملي، وسايل الشيعه، ج 9، ابواب الطواف، باب 22، ح 8
154 |
است جاي گذاشتهاند.
بر اساس برخي روايات، حَجَرالأسود، فرشتهاي از فرشتگان اعظم الهي بوده، از بهشت آمده و در آغاز رنگ آن سفيد بوده و به تدريج بر اثر استلام گنهكاران، سياه شده و به حالت كنوني در آمده است و اگر نبود استلام آن توسط انسانهاي جاهل و گنهكار، هيچ مريض و بيماري آن را لمس نميكرد مگر آن كه شفا مييافت. ( 1 )
حَجَرالأسود از آيات بيّنات الهي در كنار كعبه و دست راست خداوند در زمين است و استلام آن به منزلة بيعت با خداست، همچون مسجد، كه در قيامت به سود عدّهاي شهادت ميدهد.
حضرت اميرالمؤمنين عليّبنابيطالبفر( عليه السلام ) در ردّ سخن كسي كه هنگام استلام حَجَر ميگفت: ميدانم كه تو سود و زياني نداري امّا به سبب محبّت رسول اكرم به تو، ما هم دوستت ميداريم، فرمودند:
به خدا قسم، خدا او را در روز قيامت بر ميانگيزاند در حاليكه زبان و لب دارد و به نفع كسيكه وفاي به عهدش نموده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1ـ شيخحرعاملي، وسائلالشيعة، ج9، أبواب الطواف، باب13، ص402.
155 |
است، شهادت خواهد داد. ( 1 )
امام جعفر صادق( عليه السلام ) ميفرمايند: حَجَرالأسود، تكيهگاه حضرت مهدي عجّلاللهتعاليفرجهالشّريف به هنگام بيعت مردم با او در آغاز قيام جهاني و عدالتگستر آن حضرت است.
داستان هشام و فرزدق شاعر
[سوال] داستان معروف فرزدق شاعر و شعر جاودانهاش دربارة حضرت سيّد السّاجدين به هنگام استلام حَجَر چطور اتّفاق افتاده است؟
• در اوج قدرت عبدالملك مروان، فرزند و وليّعهدش هشام، در موسم حجّ به مكّه آمد و مشغول طواف بود، خواست حَجَرالأسود را لمس كند ليكن جمعيّت انبوه طوافكنندگان، اين اجازه را به او نداد، به ناچار منبري براي او گذاشتند، روي آن نشست و شاميان نيز گرد او نشستند، ناگهان مردي زيباروي و باوقار در حاليكه ردايي بر تن داشت و آثار سجده بر پيشانيش آشكار بود، از در مسجدالحرام وارد و به طواف مشغول شد و چون به حَجَرالأسود رسيد مردم براي او راه را باز نموده و وي به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1ـ همان، ح13، ص406
156 |
راحتي حَجَرالأسود را استلام كرد.
مرد شامي با تعجّب به هشام گفت: اي اميرمؤمنان! اين شخص كيست ؟
هشام براي آن كه شاميان به آن حضرت گرايش پيدا نكنند گفت: او را نميشناسم!
فرزدق شاعر كه حقوقبگير دربار بود و آنجا حضور داشت، گفت: من او را ميشناسم.
مرد شامي پرسيد: اي أبافراس او كيست؟
اينجا بود كه فرزدق شاعر آن قصيدة پرشور و حماسياش را در حقّ حضرت زينالعابدين عليبنالحسين، سرود ( 1 )قسمت اعظم آن از اين قرار است:
1. يَا سَائلِي: أيْنَ حَلَّ الْجُودُ وَالْكَرَمُ
ِعنْدِي بَيَانٌ إذَا طُلاَّبُهُ قَدِمُوا
2. هَذَا الَّذِي تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأتَهُ
وَالْبَيْتُ يَعْرِفُهُ وَالْحِلُّ وَالْحَرَمُ
3. هَـذَا ابْنُ خَيْـرِ عِبَـادِ اللهِ كُلِّهِمُ
هذا التَّقِيُّ النَّقِيُّ الطَّاهِرُ الْعَلَمُ
4. هَذَا الَّذِي أحْمَدُ الْمُخْتَارُ وَالِدُهُ
صَلَّي عَلَيْهِ إلَهِي مَاجَرَي الْقَلَمُ
5. لَوْ يَعْلَمُ الرُّكْنُ مَنْ قَدْ جَاءَ يَلْثِمُهُ
157 |
لَخَـرَّ يَلْثِمُ مِنْـهُ مَا وَطَي الْقَدَمُ
6. هَـذَا عَلِيٌّ رَسُـولُ اللهِ وَالِـدُهُ
أمْسَتْ بِنُورِ هُدَاهُ تَهْتَدِي الاُمَمُ
7. هَذَا الّـَذِي عَمُّهُ الطَّيَّـارُ جَعْفَرٌ
وَالْمَقْتُـولُ حَمْزَةُ لَيْثٌ حُبُّهُ قَسَمُ
8. هَذَا ابْنُ سَيِّدَةِ النِّسْوَانِ فَاطِـمَةٍ
وَابْـنُ الْوَصِـيِّ الَّذِي فِي سَيْفِهِ نِقَمُ
9. إذَا رَأتْـهُ قُـرَيْشٌ قَالَ قَائـلُهَا
إلَـي مَـكَارِمِ هَـذَا يَنْتَهِـي الْكَرَمُ
10. يَكَادُ يُمْسِـكُهُ عِرْفَانَ رَاحَتِـهِ
رُكْـنُ الْحَطِيـمِ إذَا مَا جَاءَ يَسْتَلِمُ
11. يَنْجَابُ نُورُ الدُّجَي عَنْ نُورِ غُرَّتِهِ
كَالشَّمْسِ يَنْجَابُ عَنْإشْرَاقِهَاالظُّلَمُ
12. مَا قَالَ: لاَ، قَطُّ إلاَّ فِي تَشَهُّدِهِ
لَــوْلاَ التَّشَهُّـدُ كَانـَتْ لاَؤُهُ نَعَـمُ
13. مَنْ جَدُّهُ دَانَ فَضْلُ الانْبِيَاءِ لَهُ
وَ فَضْـلُ اُمَّتِـهِ دَانـَتْ لَـهَا الاُمَمُ
14. كِلْتَا يَدَيْهِ غِيَـاثٌ عَمَّ نَفْعُهُمَا
يُسْتَوْكَفَانِ وَ لاَيَعْرُوهُمَا عَدَمُ
15. سَهْلُ الْخَلِيقَةِ لاَتُخْشَي بَوَادِرُهُ
158 |
يَزِينُـهُ خَصْلَتَانِ: الْحِلْمُ وَالْكَرَمُ
16. لاَ يُخْلِفُ الْوَعْدَ مَيْمُوناً نَقِيبَتُهُ
رَحْبُ الْفِنَاءِ أرِيبٌ حِينَ يُعْتَرَمُ
17. مِنْ مَعْشَرٍ حُبُّهُمْ دينٌ وَ بُغْضُهُمُ
كُفْرٌ وَ قُرْبُهُمُ مَنْجًي وَ مُعْتَصَمٌ
18. يُسْتَدْفَعُ السُّوءُ وَالْبَلْوَي بِحُبِّهِمُ
وَ يُسْتَزَادُ بِهِ الإحْسَانُ وَالنِّعَمُ
19. مُقَـدَّمٌ بَعْدَ ذِكْـرِ اللهِ ذِكْـرُهُمُ
فِي كُلِّ فَرْضٍ وَ مَخْتُومٌ بِهِ الْكَلِمُ
20. إنْ عُدَّ أهْلُ التُّقَي كَانُوا أئمَّتَهُم
أوْقِيلَ:مَنْخَيْرُأهْلِالارْضِ قِيلَ:هُمُ
21. مَنْ يَعْرِفِ اللهَ يَعْرِفْ أوَّلِيَّةَ ذَا
فَالدِّينُ مِنْ بَيْتِ هَذَا نَالَهُ الاُمَمُ
22. بُيُوتُهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ يُسْتَضَاءُ بِهَا
فِيالنَّائبَاتِ وَعِنْدَالْحُكْمِ إنْحَكَمُوا
23. فَجَدُّهُ مِن قُرَيشٍ فِي اُرُومَتِها
مُحَمَّــــدٌ وَ عَلــِيٌّ بَعدَهُ عَلـَمٌ
24. بَدْرٌ لَهُ شَاهِدٌ وَالشِّعْبُ مِنْ اُحُدٍ
وَالْخَنْدَقَانِ وَ يَوْمُ الْفَتْحِ قَدْ عَلِمُوا
25. وَ خَيْبَرٌ وَ حُنَيْنٌ يَشْهَدَانِ لَهُ
159 |
وَ فِـي قُرَيْضَـةَ يَـوْمٌ صَيْلَمٌ قَتَمُ
26. مَوَاطِنٌ قَدْ عَلَتْ فِي كُلِّ نَائِبَةٍ
عَلَي الصَّحَابَةِ لَمْأكْتُمْ كَمَا كَتَمُوا
ترجمة قصيدة فرزدق
1- « اي پرسشگر كنجكاوي كه ميپرسي جود و كرم كجاست! نزد من پاسخ آن است، اگر جويندگان حقيقت، طالب آنند.
2- او شخصيّتي است كه سرزمين بَطْحَاء (رَمْلزار اطراف مكّه تا سرزمين منا) جاي قدمهاي او را ميشناسد، و خانة خدا و حِلّ و حرم (خارج و داخل حرم مكّه) همگي او را ميشناسند.
3- اين است فرزند بهترين بندگان خدا، اين است مرد تقيّ و نقيّ و طاهر و رادمرد.
4- اين است آنكس كه احمد برگزيده، پدر اوست. آن كس كه خداي من، تا قلم بر لوح آفرينش جاري است، بر او درود فرستد.
5- اگر ركن حجرالاسود بداند چه كسي براي بوسيدنش آمده است، متواضعانه بر زمين ميافتد و جاي پاي وي را بوسه ميزند.
6- اين علي است، آن كه رسول خدا پدر اوست كه تمام مردم جهان به نور هدايت وي راه
160 |
يافتهاند.
7- اين است آن كه جعفر طيّار و حمزة سيّدالشّهداء آن شير بيشة پيكار و دوست قسم خورده، عموي اوست.
8- اين است پسر بزرگبانوي جهان، فاطمه! و علي؛ وصيّ رسول خدا كه آتش غضب انتقام خداوندي از برق شمشير او ميدرخشيد.
9- چون قبيلة قريش به او بنگرد، گويد كه مجد و كرم به مكارم اخلاق او منتهي ميگردد.
10- با شناختي كه ركن حطيم از او دارد، به محض استلامش توسط او، ميخواهد كه وي را نزد خود نگه دارد.
11- نور جبين او چونان خورشيد عالمافروز، پردههاي تاريكي و ظلمت را مي شكافد.
12- او هيچگاه كلمة نه ( لا ) بر زبان نياورد مگر در تشهّدش كه « لاَ إلَهَ إلاَّ الله » ميگفت. و اگر هم أحياناً تشهّدي در ميان نبود « نهِ » او، آري بود.
13- او شخصيّتي است كه جميع پيغمبران در برابر برتري جدَّش، و همة امّتها در برابر برتري امّتش، پست و پايين به شمار آمدند.
161 |
14- دستانش چو باران، پيوسته همگان را سيراب ميكند و هيچگاه دچار كمي و كاستي نميشود.
15- خُلْق و خويش، ملايم است كه مردم از غضبش هراس ندارند، و دو خصلت حِلم و كرمش زينتبخش اخلاق نيكوي اوست.
16- خُلْف وعده نميكند. طبيعتش سرشته با خير و بركت است. درِ خانهاش پيوسته براي پذيرائي واردين گشوده است. شخصيّتي است عاقل كه در برابر مشكلات فرارو، با درايت و دورانديشي چارهسازي مينمايد.
17- او از گروهي ميباشد كه محبّتِ بدانها دين است و كينه به آنها كفر، نزديكي به آنها ماية نجات و پناه از گزند و بلاها.
18- نه تنها گرفتاريها و فتنهها به واسطة محبّتشان دفع ميشود بلكه همين محبّت، زيادي نعمتها را به دنبال دارد.
19- نام ايشان بعد از نام خدا در هر نماز واجبي لازم است. در پايان هر سخني، بردن نام ايشان ختم كلام است.
20- وقتي اهل تقوي را بشمارند، آنان
162 |
جلودارند، يا اگر گفته شود بهترين مردم كيانند! گفته شود: آنانند.
21- هر كس خدا را بشناسد، اوّليّت او را حتماً ميشناسد، چرا كه دين خدا از خانة او به مردم دنيا رسيده است.
22- در مشكلات و مشاجرات، تنها و تنها خانههاي ايشان در قريش است كه محلّ مراجعة مردم است.
23- زيرا كه ريشة اصلي او از قريش كه اصالت از محمّد گرفته است و پس از او عليّ بن ابيطالب سرشناس است.
24- بدر و احد و خندق و فتح مكّه، همگي گواه بر حقّانيت اويند، و دوست و دشمن هم بر آن آگاهند.
25- خيبر و حُنين و بنيقُرَيضه نيز در كنار آن قلعههاي عظيم و وحشتزا، و لحظات ترس و دلهره، همگي گواه اويند.
26- اينها همه، صحنههايي بودند كه صحابه در چارة تدبير وامانده بودند. اين واقعيّتي است كه هر چند آنان آنرا كتمان نمودند! ولي من آنرا كتمان نميكنم. »
163 |
هشام از شنيدن اين قصيده خشمگين شد، و جايزة فرزدق را قطع نمود و گفت: ألاَ قُلْتَ فِينَا مِثْلَهَا؟! « تو چرا دربارة ما مثل اين قصيده، قصيدهاي نسرودهاي؟! »
فرزدق گفت: هَاتِ جَدّاً كَجَدِّهِ، وَ أباً كَأبِيهِ، وَ اُمّاً كَاُمِّهِ حَتَّي أقُولَ فِيكُمْ مِثْلَهَا!
« جدِّي مانند جدِّ او بياور، و پدري مانند پدرش، و مادري مانند مادرش، تا من دربارة شما مثل آن را بسرايم! »
فرزدق را در عُسْفَان ميان مكّه و مدينه محبوس نمودند. اين خبر به حضرت امام عليبنالحسين8 رسيد. حضرت براي وي دوازده هزار درهم فرستاد و گفت: أعْذِرْنَا يَا أبَافِرَاسٍ، فَلَوْ كَانَ عِنْدَنَا أكْثَرُ مِنْ هَذَا لَوَصَلْنَاكَ بِهِ!
« اي أبوفراس عذر ما را بپذير! اگر در نزد ما بيشتر از اين بود، حتماً آن را براي تو ميفرستاديم! »
فرزدق آن را رد كرد و گفت: يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ! مَا قُلْتُ الَّذِي قُلْتُ إلاَّ غَضَباً لِلّهِ وَلِرَسُولِهِ! وَ مَا كُنْتُ لاَرْزَأَ عَلَيْهِ شَيْئاً!
« اي پسر رسول خدا! آنچه را كه من سرودهام
164 |
علّتي نداشت مگر آنكه دربارة خدا و رسول او خشمگين شدم، و من آن را به اميد چشمداشت خيري و صِلِهاي نسرودهام! »
حضرت آن را مجدّداً براي وي فرستادند و پيام دادند: بِحَقِّي عَلَيْكَ لَمَّا قَبِلْتَهَا فَقَدْ رَأَي اللهُ مَكَانَكَ وَ عَلِمَ نِيَّتَكَ!
« به حقّ من بر تو، سوگندت ميدهم كه، آنرا بپذير! خداوند از منزلت تو خبر دارد و از نيّت تو مطّلع ميباشد. »
فرزدق آن را قبول كرد و در زندان، شروع به هجو و خردهگيري از هشام نمود و از جملة هجويّات او اين ابيات ميباشد:
1. أيَحْبِسـُُنِي بَيْنَ الْمَدِينَةِ وَالَّتِـي
إلَيْهَا قُلُوبُ النَّاسِ يَهْوِي مُنِيبُهَا
2. يُقَلِّبُ رَأساً لَمْ يَكُنْ رَأسَ سَيِّدٍ
وَ عَيْنـاً لـَهُ حَـوْلاَءَ بَادٍ عُيُوبُهَا
1- آيا او مرا زنداني ميكند مابين مدينه و مكّهاي كه به سوي آن دلهاي مردم به جهت انابه و رجوع به خدا ميل ميكند؟
2- او سري تكان ميدهد كه سر بزرگمرد و
165 |
سالار نيست، و چشمان لوچي دارد كه عيبهايش آشكارا و نمايان است.
چون خبر اين ابيات هجويّه را به هشام دادند، مجبور به آزادي او شد و بنا به نقلي او را به بصره تبعيد نمود. ( 1 )
فرزدق در بيت دهم، اشاره به يك حادثة تاريخي نموده است:
به خاطر جنگ حَجّاج با ابن زبير، خانة كعبه تخريب گرديد، در بازسازي آن، هنگامي كه خواستند حَجَرالأسود را نصب كنند، هر يك از علما، قضات، زهّاد يا بزرگان ديگر براي نصب حجر اقدام مينمودند، حجر لرزيده و در جاي خود استقرار نمييافت، تا آن كه حضرت سجّاد( عليه السلام ) آمده و نام خدا را بر زبان جاري نموده و آن را در جاي خود گذاشتند، حَجَرالأسود در جايش استقرار يافت و مردم تكبير گفتند. و اين گونه بود كه فرزدق شاعر، اين جريان را در قصيدة خود گنجاندند: يكاد يمسكه عرفان راحته ...
در اهميّت اين سروده همين بس، كه زني از كوفه فرزدق را در خواب ديد، از وي پرسيد خدا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1ـ علّامه طهراني، امام شناسي، ج15، ص345، با تلخيص و اضافات.
166 |
با تو چه كرد؟
او در جواب گفت: خداوند براي قصيدهاي كه در مدح عليبنالحسين8 سرودم، مرا آمرزيد. ( 1 )
داستاني ديگر ازحَجَرالاسود
[سوال] شنيده شده اين سنگ با عظمت، در اثبات حقّانيّت امام سجّاد( عليه السلام ) لب به سخن گشوده است!؟
• بله همين طور است؛ امام باقر( عليه السلام ) ميفرمايند: چون حضرت سيدالشهدا( عليه السلام ) شهيد شدند محمّد بنحنفيه كه فرزند اميرالمؤمنين( عليه السلام ) بود با حضرت سجّاد زينالعابدين عليّبنالحسين8 در مجلسي در مكّه خلوت كرد و گفت: اي برادرزاده! ميداني كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله )بعد از خود، اميرالمؤمنين( عليه السلام ) را از طرف خداوند به جانشيني خود منصوب نمود و اميرالمؤمنين( عليه السلام ) بعد از خودش از طرف خداوند امام حسن( عليه السلام ) و امام حسن( عليه السلام ) هم پس از خود، امام حسين( عليه السلام ) را و اينك پدر تو كشته شده و كسي را به جاي خود معين نكرده است و من عموي تو هستم و همرديف با پدر تو و من فرزند علي هستم و با اين سنّ و سابقهاي كه دارم از تو كه نوجواني، به امر امامت سزاوارترم، بنابراين در امر وصايت و جانشيني و امامت با من نزاع مكن و احتجاج منما!
1ـ مجلّة ميقات، شمارة 7، ص32.
167 |
حضرت سجّاد( عليه السلام ) فرمود:
« يا عمّ اتّق اللهَ و لا تَدَّعِ ما لَيسَ لَكَ بِحَقٍّ، إنّي أعِظُكَ أن تَكونَ مِنَ الجاهلين » « اي عمو جان از خدا بپرهيز و دنبال مقامي كه شايستة تو نيست مرو، به تو اندرز ميدهم كه مبادا از جاهلان باشي ».
پدر من قبل از آنكه متوجّه به سوي عراق شود به من وصيّت كرد، و ساعتي قبل از آنكه در كربلا كشته شود در امر امامت از من پيمان گرفت ، و اينك اسلحة رسول خدا (صلي الله عليه و آله )كه علامت امامت است در نزد من است، پس متعرّض اين مقام مشو كه ميترسم بدين سبب عمرت كوتاه و حالت تباه گردد. خداوند تعالي امامت را در اولاد حضرت حسين( عليه السلام ) قرار داده است، و اگر ميخواهي يقين پيدا كني بيا با هم نزد حجرالأسود برويم و او را حَكَم بين خود قرار داده و از او سئوال كنيم.
پس هر دو كنار حجرالأسود آمدند، حضرت سجّاد( عليه السلام ) به محمّد بنحنفيه گفتند: با تضرّع و ابتهال به سوي خداوند از او بخواه كه حجرالأسود را براي تو به سخن درآورد، آنگاه از حجرالأسود سئوال كن كه امام بعد از حسينبنعلي8 كيست؟
محمّدبنحنفيه چنين كرد ولي پاسخي نشنيد.
168 |
حضرت سجّاد( عليه السلام ) فرمود: اي عمو جان اگر تو امام و وصي بودي هر آينه حجر پاسخت را ميداد.
محمّد گفت: حال اي برادرزاده! تو خدا را بخوان و دعا كن و از حجر سئوال كن.
حضرت سجّاد( عليه السلام ) چنين كرد و سپس گفت: اي حجر تو را سوگند ميدهم به آن خدايي كه در تو ميثاق انبياء، اوصياء و جميع خلايق را قرار داده است كه بگويي وصيّ و امام بعد از حسينبنعلي8 كيست؟
ناگهان حَجَر چنان به حركت درآمد كه نزديك بود از جاي خود كنده شود! آنگاه به زبان عربي فصيح گفت: امامت بعد از حسين بن علي8 براي عليّبنالحسين بن فاطمة بنترسولالله9 است.
در اين حال محمّدبنحنفيه مراجعت نمود در حالي كه ولايت حضرت سجّاد( عليه السلام ) را پذيرفت و به عهده گرفت.
[سوال] تاريخ پرده و پردهداري كعبه، به چه زماني برميگردد؟
•گفته شده كه براي نخستين بار، حضرت اسماعيل( عليه السلام ) پردهاي بر روي كعبه كشيد. بعدها
169 |
قريش اين سنّت را ادامه دادند و پردهداري كعبه، منصبي ويژه شد.
رسول گرامي اسلام9 پس از فتح مكّه، پردة خانة كعبه را عوض نمود. پوشاندن جامه بر قامت كعبه كه بيشتر به هدف حفظ ديوارهاي آن از آسيبهاي بيروني و نيز حرمت نهادن به آن بوده، به مرور، شكل سياسي به خود گرفت و براي بافندة آن، ماية افتخار بود.
پردة كعبه به دليل قرار گرفتن در معرض آفتاب و باران و باد، هر ساله نياز به تجديد و تعويض دارد كه در دورة معاصر، در روز عرفه يا عيد قربان _ زماني كه همة حاجيان عازم مشاعر مقدّسه ميشوند ـ اينكار صورت ميپذيرد.
پردة كعبه در قرون اخير به رنگ مشكي بوده كه نوشتههاي آن به رنگ طلايي بافته ميشود، امّا در برخي موارد از رنگهاي ديگري هم استفاده ميشده است. براي نمونه در زمان ملكشاه سلجوقي، پردة ارسالي رنگ زرد، در زمان النّاصر عبّاسي به رنگ سبز و از اواخر خلافت وي، به رنگ مشكي تهيّه ميگرديده است، كه گويا از آن پس تا به حال، مشكي بودن رنگ پردة كعبه استمرار داشته است.
170 |
در حال حاضر كارگاه پردهبافي كعبه در مساحت صدهزار متر مربّع و مجهّز به ابزارهاي پيشرفته، در جادة قديم مدينه قرار دارد كه بهخاطر محدوديتها و موانع، فقط تعداد اندكي از زائران، موفّق به بازديد از اين محلّ ميشوند.
براي بافت پردة كعبه، از ابريشم سفيد خالص و رشتههاي نقرهاي و طلافام استفاده ميشود، بهطوريكه در حال حاضر براي تهية آن، سالانه بيش ازهفده ميليون ريال سعودي(حدود چهار ميليارد تومان) هزينه ميشود.
مقام ابراهيم
[سوال] تقريباً روبروي در كعبه، در محفظهاي فلزي، سنگي قرار دارد به نام مقام ابراهيم، لطفاً دربارة آن برايمان صحبت نماييد.
• از جاهاي مقدّس و با عظمت مسجدالحرام، مقام ابراهيم است. امام صادق( عليه السلام ) در بيان مراد از بيّنات در آية شريفة )فيه آياتٌ بَيِّناتٌ( ( 1 )فرمودهاند:نشانههاي روشن الهي؛ يكي مقام ابراهيم است؛ همان سنگي كه ابراهيم( عليه السلام ) بر روي آن ايستاد و اثر پاهايش روي آن باقي ماند، و ديگر حَجَرالأسود و حجر اسماعيل.
1ـ آل عمران، آية 97.
171 |
خداوند سبحان در قرآن مجيد ما را به نماز در كنار مقام ابراهيم سفارش نموده است: )وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلّي ( ( 1 ) در مقام ابراهيم عبادتگاهي براي خود اختيار كنيد.
اين سنگ به شكل تقريبي مربّع با طول و عرض40 سانتيمتر و ارتفاع تقريبي50 سانتيمتر به رنگ ميانة زرد و قرمز متمايل به سفيد است. در آغاز بهطور آزاد در كنار كعبه بر روي زمين قرار داشت. آنگاه آن را در ملتزم نصب كردند تا جابهجا نشود از زمان مهدي عبّاسي ( 2 ) به بعد، اين سنگ با طلا پوشانده شد تا صدمهاي نبيند. و حال حاضر درون محفظهاي فلزي قرار دارد.
دربارة شكلگيري مقام ابراهيم چند وجه محتمل است:
1ـ هنگام ساختن كعبه، حضرت ابراهيم روي آن ميايستادند، لذا اثر پا بر روي آن مانده است؛ يعني نظير جسمي نرم، اثرپذير شد.
2ـ هنگامي كه حضرت ابراهيم براي بار دوّم به مكّه برگشت، همسر اسماعيل به وي گفت: پياده شويد تا من سر شما را شستشو دهم. حضرت هنگام پياده شدن، پا روي آن سنگ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1ـ بقره، آية125.
2ـ نيمة دوم قرن دوم هجري.
172 |
گذاشت و اثر پايش در آن باقي ماند.
3ـ هنگام اجراي فرمان (وَ اذن فِي الناس بالحجّ ) ( 1 ) بالاي آن سنگ رفت و اعلان كرد كه مردم به طرف كعبه بيايند و حجّ بهجا آورند، در اينحال اثر پا در سنگ پديد آمد. ( 2 )
[سوال] مُلتَزَم، مُستَجار و حَطيم كجاست و چه فضيلتي دارند؟
• قسمتي از پايين ديوار كعبه را، كه در يك سوي آن حَجَرالأسود و در سوي ديگرش باب كعبه قرار دارد، ملتزم مينامند. علّت نامگذاري آن به اينخاطر است كه مردم در آن قسمت ميايستند و ملازم آن شده و به آن ميچسبند و دعا ميكنند.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله )فرمودند: « كسي در كنار ملتزم خواستهاي ندارد مگر اينكه براي او مستجاب خواهد شد. » ( 3 )
همچنين اميرالمؤمنين( عليه السلام ) فرمود:« در كنار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1ـ حج، 27.
2ـ آية الله جوادي آملي، صهباي حج، ص278.
3ـمحمدي ريشهري، الحج و العمرة في الكتاب و السنة، ص109 ح21
173 |
ملتزم به همة گناهانتان اقرار كنيد چه آن گناهاني كه به ياد داريد و چه آنهايي را كه فراموش نمودهايد. » ( 1 )
مقابل ملتزم، درست در سوي ديگر كعبه، ديوار كنار ركن يماني را مستجار نامند، به معناي محلّ پناهبردن به خداي مهربان.
امام صادق( عليه السلام ) به ابنعمّار فرمود: چون در دور هفتم طواف نزديك ركن يماني رسيدي آنجا مستجار است، صورت و سينة خود را به كعبه بچسبان و اينگونه بگو:« اَلّلهُمَّ البَيتُ بَيتُكَ وَ العَبدُ عَبدُكَ وَ هذا مَقامُ العائِذِ بِكَ مِنَ النّارِ »، يعني: « بارالها! خانه، خانة توست! بنده، بندة توست! و اينجا، جاي پناهآوردن به توست! »، آنگاه به خطاها و لغزشهايت اعتراف كن زيرا هيچ مؤمني در اين مكان به گناهان خويش اقرار نميكند مگر آنكه بخشوده خواهد شد. ( 2 )
از امام زينالعابدين( عليه السلام ) نقل شده كه فرمودند:« آدم بعد از هبوط به زمين، نزديك خانه شد و كنار ملتزم آمد آنگاه دستانش را بهسوي آسمان بلند نمود و گفت: خدايا مغفرتت را شامل حالم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1ـ همان، ص110، ح215.
2ـ محمدي ريشهري، الحج و العمرة في الكتاب و السنة، ص111، ح218.
174 |