بخش 7
داستان شکافتن ماه نکاتی دربارة سعی برتری حلق بر تقصیر فلسفة طواف نساء زیارت دوره طواف وداع
نماز در مكه و مدينهكن، ندا آمد: هر آينه تو را بخشودم. آدم مجدّداً عرض كرد: فرزندانم چه؟ خداوند مهربان خطاب فرمود: هر كس از فرزندانت با اقرار به گناهانش به اينجا بيايد، او را خواهم بخشيد. » ( 1 )
و امّا دربارة محدودة حطيم، اقوال مختلفي هست:
- فاصلة ميان حَجَرالأسود و درِ كعبه.
- همان ديوار قوسي مقابل ناودان طلا.
- محدودة داخلي حجر اسماعيل.
- قسمتي از سطح مسجدالحرام است كه از حجرالاسود آغاز و به سمت چاه زمزم و از آنجا تا مقام ابراهيم و پس از آن تا حجر اسماعيل ادامه مييابد. ( 2 )
دربارة علّت نامگذاري اين مكان به حطيم هم وجوهي گفته شده از جمله اينكه، مردم بر اثر ازدحام، يكديگر را در فشار قرار ميدهند. ( 3 )
[سوال] آيا حضرت اسماعيل همراه مادرش هاجر8 در محدودة حِجر زندگي مينمودهاند؟ و آيا مدفن بعضي از پيامبران از جمله حضرت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ همان، ص111، ح220.
2ـ جوادي آملي، صهباي حج، ص271؛ و رسول جعفريان، آثار اسلامي مكّه و مدينه، ص97.
3ـ جوادي آملي، صهباي حج، ص271.
175 |
هود( عليه السلام ) در اين مكان است؟
• حجر اسماعيل يادگار دوران ابراهيم و اسماعيل8 است. امام صادق( عليه السلام ) ميفرمايند: حجر، خانة اسماعيل و محلّ دفن هاجر و اسماعيل است و در برخي روايات آمده كه پيامبران زيادي در اينجا مدفونند. از پيامبراني كه احتمال دفنشان در اين مكان داده شده، حضرت هود( عليه السلام ) است. ( 1 )
لذا اين مكان از مكانهاي بسيار مقدّس و پرخاطرة مسجدالحرام است كه شاهد وقايع گوناگوني بوده و مجموعهاي گرانبها از خاطرات تلخ و شيرين را در خود جاي داده است.
داستانها و رؤياهاي اجداد طاهرين پيامبر صلواتاللهعليهماجمعين ونيز حضور مداوم رسول اعظم9 در حجر، صفحات زرّيني را در تاريخ اسلام، به يادگار گذاشته است. در يك نگاه، حجر؛ محلّ جلوس، موضع اعلام رسالت، جايگاه تلاوت آيات قرآن، محلّ عبادت، مكان پاسخ به سؤالات، و موضع وقوع و مشاهدة معجزات پيامبر9 مثل شقّ القمر و معراج بوده است.
همچنين ائمّة اطهار: در حجر اسماعيل خاطراتي بس شنيدني دارند؛ گاه عاشقانه با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1ـ مجلّة ميقات، شمارة 9، ص108.
176 |
معبود خويش نجوا نموده و با دلي سوزان و اشكي روان، پاكي سرشت و صفاي سيرتشان را در طَبَق اخلاص نهادهاند. و گاه از اينجا بر ناريان تاخته و با حقيقت، دل تاريك و سياه آنان را شكافته و به خشوع و كرنششان در برابر حق واداشتهاند، اينجا را مَدرس خود قرار داده و درس توحيد و معارف گفتهاند و گاهي هم از اسرار، سخن به ميان آوردهاند.
طاووس يماني نقل ميكند: شبي داخل حجر شدم، عليبنالحسين8 را ديدم كه وارد حجر شد و مشغول نماز گرديد، آنگاه به سجده افتاد، با خود گفتم او مردي صالح از اهل بيت پيامبر9 است همينجا بنشينم و به دعايش گوش فرا دهم. همينكه نزديكش شدم، شنيدم كه در سجده با چنان سوز وگدازي ميگفت:« عُبَيدُكَ بِفِناءِكَ، مِسكينُكَ بِفِناءِكَ، فَقيرُكَ بِفِناءِكَ، سائِلُكَ بِفِناءِكَ. »يعني: بندة كوچك تو در آستان توست! مسكين تو در آستان توست! فقير تو در آستان توست! نيازمند تو در آستان توست!
طاووس ميگويد اين دعا را در هر گرفتاري كه خواندم، خداوند گره از مشكل كارم گشود. ( 1 )
1ـ براي مطالعة بيشتر دربارة حجر اسماعيل به مجلّة ميقات، شمارة 8 و 9 مراجعه فرماييد.
177 |
داستان شكافتن ماه
[سوال] لطفاً داستان شقّالقمر را تعريف نماييد.
• شبي رسول خدا (صلي الله عليه و آله )در حجر اسماعيل نشسته بود، قريش نيز در محفلي مشغول سخنپراكني بودند، در اينهنگام يكي از ايشان گفت: ماجراي محمّد ما را بيچاره و وامانده ساخته است، ما نميدانيم دربارة او چه بگوييم؟
يك نفر از آنان پيشنهاد خود را اينگونه مطرح ساخت: بياييد هماكنون همة ما از جاي برخيزيم و به نزد وي برويم و از او بخواهيم براي اثبات ادّعاي خود، نشانهاي از آسمان بياورد، چرا كه سحر او در آسمان تأثير ندارد!
اين پيشنهاد مورد پذيرش قرار گرفت و همگان به طرف رسول خدا (صلي الله عليه و آله )در حجر اسماعيل به راه افتادند وبه محض رسيدن، خواستة خود را مطرح ساختند.
پيامبر اكرم در حاليكه به سمت ماه اشاره مينمود فرمود: آيا اين ماه را كه در اين شبچهاردهم، تمام آن روشن است، ميبينيد؟
گفتند: بلي.
178 |
فرمود: آيا دوست داريد كه آن نشانه در اين ماه صورت پذيرد؟
گفتند: پيشنهاد بسيار خوبي است.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله )با انگشت خود اشاره نمود و ماه به دو نيم تقسيم شد و همة آنان اين واقعه را به خوبي مشاهده كردند. پس از آن ايشان خواهان بههمچسبيدن ماه شدند! رسول خدا (صلي الله عليه و آله )بار ديگر اشاره فرمود و ماه به حالت اوّليّة خود بازگشت. مشركين سياهدل و نگونبخت بهجاي آنكه ايمان بياورند و دست از لجاجت جاهلانه بردارند، گفتند: سحر محمّد در آسمان نيز كارگر است!
اينجا بود كه آيات اوّل سورة قمر )اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ( نازل گشت؛ يعني « ، و هرگاه نشانهاي ببينند، روي بگردانند و گويند: سحري دائم و هميشگي است. »( 1 )
طبق نقل بعضي رسانههاي خبري، ستارهشناسان و محقّقين علم نجوم، به تازگي از آثار بهجا مانده بر روي ماه، متوجّه شدهاند كه گويا ماه در دورهاي از زمان به دو نيم شده و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1ـ مجلّة ميقات، شمارة 9، ص125.
179 |
مجدّداً به هم چسبيده است!
[سوال] بعد از طواف و نماز آن، براي انجام عمل بعدي، يعني سعي صفا و مروه به محلّ سعي ميرويم، لطفا نكات ضروري اين عمل عبادي را شرح دهيد.
نكاتي دربارةسعي
•پس از انجام نماز طواف، بايد هفت مرتبه فاصلة بين صفا و مروه را كه در حال حاضر بهصورت سالني ساخته شده و كنار مسجدالحرام قرار دارد، بپيماييم و اين عمل عبادي سعي ناميده مي شود.
چند نكته دربارة سعي را بهخاطر بسپاريد:
- سعي بايد از « صفا » آغاز و به « مروه » ختم شود.
- پيمودن فاصلة صفا تا مروه يك دور و برگشتن از مروه به صفا دور دوّم به حساب ميآيد، نه اينكه رفتن و برگشتن يك دور به حساب آيد، بنابراين دور هفتم سعي به « مروه » ختم ميشود.
نشستن و استراحت كردن و رفع خستگي بر بالاي صفا و مروه و در بين آنها جايز است و اگر در بين سعي باشد، بايد از همانجا كه
180 |
- سعي را قطع نموده، ادامه دهد.
- سعي بين صفا و مروه لازم نيست با وضو و طهارت انجام شود، گر چه مستحب است، بنابراين زن حائض نيز بايد سعي را خودش بهجا آورد.
- سعي در قسمتي كه اخيراً در طبقة همكف توسعهيافته است صحيح است، امّا در طبقة دوّم و پشتبام چون بالاتر از دو كوه صفا و مروه ميباشد، اشكال دارد.
- در سعي، وقتي كه به طرف مروه ميرويد واجب است رو به مروه و وقتي كه به طرف صفا ميرويد، رو به صفا باشيد، پس اگر عقبعقب يا به پهلو برويد، سعي باطل است. ولي نگاه كردن به چپ و راست و گاهي به پشت سر مثلاً براي آن كه ببينيد همراهانتان ميآيند، اشكالي ندارد.
- تأخير انداختن سعي و فاصلة زياد بين نماز طواف و سعي؛ مثلاً براي برطرف شدن خستگي يا تمام شدن طواف دوستان، اشكالي ندارد ولي تأخير انداختن سعي به روز بعد بدون عذر جايز نيست.
- اگر شخصي متوجّه شود كه سعي را از مروه شروع كرده، بايد آن را دوباره انجام دهد.
181 |
- محل سعي جزء مسجد نيست بنابراين كسي مانند حائض كه نبايد داخل مسجدالحرام شود، ميتواند به محلّ سعي برود و سعي را خودش بهجا آورد.
- « هروله » كه در قسمتي از سعي، براي مردان مستحب است، براي بانوان مستحب نيست. در ضمن « هروله » به معناي دويدن يا به حالت رژه رفتن نيست بلكه به معناي كمي تندتر و شتابان راهرفتن است.
- بانواني كه در ايّام عادت به سر ميبرند، به هيچ عنوان نميتوانند وارد مسجدالحرام شوند. بهترين راه براي اين افراد، نشستن روي كوه صفا و نگاه به كعبه و اشتغال به ذكر و دعا و مناجات است.
[سوال] آيا زدنِ پا به سنگهاي كوه صفا و مروه واجب است؟
•خير، وقتي از صفا به طرف مروه ميرويم، به محض تمام شدن نردههاي وسط سالن، دور زده و به طرف صفا، سعيمان را ادامه ميدهيم و وقتي به صفا رسيديم از ابتداي شيب صفا بر ميگرديم و به كارهاي زايدي كه عوام النّاس انجام ميدهند توجّه نميكنيم.
182 |
برتري حلق بر تقصير
[سوال] وقتي سعي بين « صفا » و « مروه » به پايان رسيد، در « مروه » بايد تقصير كنيم، يعني قدري از ناخن يا موي سر و يا صورت خود را بچينيم، آيا مردان ميتوانند بهجاي تقصير، حلق نمايند يعني سر خود را بتراشند؟
•اوّلاً، تقصير مكان معيني ندارد ولذا لازم نيست حتماً در « مروه » انجام شود، گرچه در حال حاضر متعارف است كه بعد از سعي، در مكان « مروه » تقصير ميكنند.
ثانياً، تراشيدن سر در عمرة مفرده جايز است، بلكه ثواب و تأكيد بر انجام آن شده است.
البتّه رجحان حلق بر تقصير اختصاص به مردان دارد و بانوان عمرهگزار، فقط بايد تقصير نمايند، همچنين به هنگام تقصير مواظب پوشيدن موي خود از نامحرمان باشند.
كسي كه حلق يا تقصير كرده، ميتواند در انجام اين عمل به ديگري كمك كند.
[سوال] و امّا آخرين عمل...
• دو كار ديگر باقي مانده؛ و آن طواف نساء
183 |
و نماز آن است كه در احكام و شرايط دقيقاً همانند طواف اوّل است. اين طواف و نمازش با طواف اوّل در وجوب، هيچ فرقي با هم ندارند.
فلسفة طوافنساء
[سوال] آيا اين طواف را فقط بايد مردان انجام دهند؟
[جواب] خير،نه تنها مردان و زنان همسردار، بلكه آنهايي كه همسر ندارند يا به سنّ پيري رسيدهاند و حتّي اطفالي كه همراه ما هستند و آنها را لباس احرام ميپوشانيم، بايد طواف نساء را انجام دهند و اگر بچّهها اين طواف را انجام ندهند، بعدها وقتي كه بزرگ شدند و ميخواهند ازدواج نمايند تا اين طواف را انجام ندهند، نميتوانند ازدواج كنند.
[سوال] پس چرا نامش طواف نساء است؟
[جواب] از باب تغليب است؛ يعني وقتي از مسائل جنسي سخني به ميان ميآيد، جلوهگري و خودنمايي جنس مؤنّثبيشتر به ذهن خطور ميكند تا جنس مذكّر. تغليب، در زبان عربي مورد استفاده قرار ميگيرد؛ مثلاً به امام حسن و امام حسين، و حضرت زينب و حضرت امّ كلثوم:،
184 |
حسنين و زينبين گفته ميشود، يا به امام صادق و امام باقر8، باقرين و صادقين گفته ميشود، يا به خورشيد و ماه شمسين و قمرين گفته ميشود.
البتّه بعد از حلق يا تقصير كلّية محرّمات احرام بهغير از تمتّعات جنسي حلال شده و ميتوان لباسهاي احرام را درآورد، و بعد از طواف نساء و نماز آن، تمتّعات جنسي هم حلال خواهد شد.
در ضمن لازم نيست فوراً بعد از حلق يا تقصير، طواف نساء را بهجا آورد، بلكه ميتوان با تأخير آن را انجام داد.
185 |
زيارت دوره
[سوال] در مكّه هم مثل شهر مدينه، برنامة زيارت دوره داريم، در اين شهر به ديدن چه مكانهايي خواهيم رفت؟
[جواب] قبرستان ابوطالب،
دو كوهي كه غار حراء و ثور در آن قرار دارد،
عرفات، مشعر و منا.
[سوال] چه زماني براي رفتن به غار حرا و ثور مناسب است؟
[جواب] براي صعود به غار حراء، نزديكيهاي عصر، و براي صعود به غار ثور، حدود ساعات اولية صبح مناسب است.
زيرا صعود به غار حراء از دامنة شرقي كوه نور، و صعود به غار ثور از دامنة غربي كوه ثور ميباشد و در ساعات فوق، اشعّة خورشيد كمترين تابش را بر بدن خواهد داشت.
[سوال] نكات ديگر صعود به اين دو كوه...؟
186 |
[جواب] چند تجربة سودمند در اينباره:
حتماً از كفش كتاني مناسب، براي اينكار استفاده كنيد، نه با دمپايي و كفش ميهماني! اگر قبل از سفر، براي آن تدارك ببينيد، بهتر است.
يك روز قبل از صعود به كوه، يك بطري آب يكليتري در جايخي يخچال بگذاريد تا كاملاً يخ ببندد تا در طول مسير رفت و برگشت، به مرور آب شده و تا پايان مسافت، آب خنك براي نوشيدن داشته باشيد.
مقداري مواد خوراكي، مخصوصاً ميوه، همراه داشته باشيد.
بالاي كوه و بين راه، مخصوصاً هنگام نماز يا دعا، مواظب كيف و دوربين و اشياي ديگر خود باشيد، زيرا در كوه نور، ميمونهاي زيادي زندگي ميكنند و منتظر فرصتند تا اشياي شما را به عنوان خوراكي برداشته و پا به فرار گذارند!
در صورت ازدحام بيش از حدّ در غار حراء، اگر احياناً ميخواهيد نماز تحيّت بخوانيد، ميتوانيد بيرون غار و يا حتّي در مسجدالحرام بخوانيد، خداوند إنشاءالله قبول خواهد نمود و اگر احياناً توفيق پيدا نموديد درون غار شويد به يك نماز كوتاه بسنده كنيد تا نوبت به ديگران هم
187 |
برسد.
گاهي اوقات در شلوغي و فشار جمعيّت، مسائل محرم و نامحرم رعايت نشده و باعث زحمت براي سايرين خواهد شد. در واقع بهخاطر انجام يك عمل مستحبّ، مرتكب چندين گناه و حرام شدهايم!
زبالههاي خود را در كوه نريزيد بلكه آنها را با خود آورده و درون سطلهاي زبالة پايين كوه بريزيد. شايستة يك مسلمان نيست كه طبيعت خدا را اينچنين آلوده كند چه رسد به مكان مقدّس و كوهي كه به كوه قرآن، كوه اسلام و كوه نور معروف است و پيامبر اعظم 9 براي مدّت مديدي در بالاي آن، اوقات شريفشان را به عبادت سپري مينمودهاند. در ضمن ديگران را هم سفارش به اين امر و رعايت نظافت بنماييد.
188 |
كوي عشق
اي دل اگر عـزم ديار يار داري
قصد حجاز و كعبة ديدار داري
شـوق شهـود حضرت دلدار داري
اوّل ز دل نقش سِوَيالله پاك گردان
بايد نخست از جـامة عصيان برآيي
بـا جـامة طاعت به كوي دلبـر آيي
بشكست اگر پايت در اين ره با سر آيي
تا گـام بتـواني زدن در كـــوي جـانـان
احرام بستي در رهش از جان گذشتي؟
وز دنيـاي دون در ره ايمــان گذشتي؟
از هر چه جز يــاد رخ جـانـان گذشتي؟
كانجا شوي در باغ حسن دوست مهمان؟
لبّيك گويان آمـدي در كـوي يـاري؟
كردي در آن درگاه عزّت، آه و زاري؟
گشتي ز اشك شوق چون ابر بهاري؟
تا خار زار دل شــود باغ و گلسـتان؟
احرام چون بستي به كوي عشق ايزد
لبّيـك گفتـي دعوت آن يـار سرمـد
گشتي چو محو جلوة آن حسن بيحدّ
ديـدي درون كعبـة دل نـور سبحـان؟
189 |
كـار تن و جـان را به ايــزد واگـذاري
زادي به جز مهرش در اين ره برنداري
گامـي مـزن جز بـر رضاي ذات باري
جز طاعتش باش از همهكاري پشيمان
***
جمال كعبه
بهكعبه رفتم و زآنجا، هواي كويتو كردم
جمال كعبه تماشا به ياد روي تو كردم
شعار كعبـه چو ديـدم سياه، دست تمنّـا
دراز جـانـب شَـعر سياهموي تو كردم
چو حلقة درِ كعبه به صـد نيـاز گرفتـم
دعـاي حلقة گيسـوي مشكبوي تو كردم
نهاده خلق حرم سوي كعبه روي عبادت
من از ميان همه روي دل بهسوي تو كردم
مرا به هيـچ مقـامي نبـود، غيـر تو نامـي
طوافوسعي كه كردم بهجستجوي تو كردم
به موقف عرفات ايستاده خلق دعاخوان
من از دعا لب خود بسته، گفتگوي تو كردم
فتـاده اهـل منـا در پـي مُنـا و مـقاصد
چو جامي از همه فارغ، من آرزوي تو كردم
190 |
سائل درگه
من كيم بندة ضعيف و ذليل
ســائل درگه خداي جليــل
هستياز دستدادهاي هستم
بـنــدة بـيارادهاي هســتم
كه ارادت به كـوي او دارم
چشمرحمت بهسوي او دارم
باز احرام بسـتهام يا ربّ
خسته و دلشكستهام يا ربّ
ارمغان اشـك و آه آوردم
به حـريـمت پنــــاه آوردم
آمدم مَـحرم حرم گـردم
غوطهور در يَمِ كــرم گـردم
آمدم فارغ از غمم سازي
مُجــرمم بلكه مَحرمم سازي
آمدم من بـر آسـتانة تـو
تا بگــردم بگـرد خــانة تـو
ايكه وصلت به عقلاندر نيست
ديدنتچون بهكس ميسّرنيست
لطف تو بِه ز هر كساست مرا
ديـدن خـانهات بـس است مرا
191 |
آمدم تا شوم كنار حطيــم
من مقيـــم مقـــام ابـراهيــم
هاجرآسا به حِجر اسماعيل
من بخوانم تو را به نام خليل
تا شود يا مفـتــّح الابواب
جـانـم از بوسة حَجَر سيراب
اي خضوع تمام ابراهيم
بـه خشوعت ســلام ابراهيم
***
خالق بخشنده
من ماندم و آهي كه تو ميداني و من
با روي سياهي كه تو ميداني و من
اي خالق بخشنده ببخشا و بپوش
هرگونه گناهي كه تو ميداني و من
***
يك لحظه نگاه
بر درگه لطف و كرمت يا الله
من جـامهسفيد آمدم و نـامهسياه
در پيش تو آمدم كه از من بخري
يك عمر گناه را به يكلحظه نگاه
***
192 |
[سوال] بعد از رسيدن به مكّه و استقرار در هتل، و كمي استراحت شبانه، وپس از صرف صبحانه، به طرف مسجدالحرام حركت نموده و اعمال عمره را با موفّقيّت و بدون وجود هر گونه مشكل بهجا آورديم.
شب دوّم، بعد از صرف شام، حدود ساعت ده شب، روحاني محترم به همراه مدير كاروان، معذورين و افراد سالخورده را براي انجام اعمال و مناسكشان به حرم برده و اعمال آنها هم با صحّت و سلامت به پايان رسيد.
الان سوّمين روزي است كه پا به اين سرزمين مقدّس و نوراني گذاشتهايم، شهري كه اصلاً احساس غربت در آن نميكني! گويا در شهر و ديار خود به سر ميبري! و عطر و شميمِ دلانگيز قدوم مبارك حضرت محمّد مصطفي9 را حس ميكني! از سراسر دنيا آمدهاند، زرد و سفيد و سياه و سرخ! پير و جوان و خرد و كلان! همه ميهمان خدايند و عزيز، و ما بايد به تمامي آنان با ديدة تكريم و مهرباني نظر كنيم، نه اينكه خداي نخواسته خود را از آنان بهتر و بالاتر بدانيم كه در اين صورت، سقوط ما حتمي است، تكبّر و خودپسندي همان! و از لطف و رحمت خداي
193 |
متعال، رانده شدن همان! مگر شيطان لعين، كاري جز اين كرد! او خود را بهتر از آدم ديد و همين امر، موجب سقوط او و نابودي عبادات چندين هزار سالة او شد.
گرماي شديد و تابش مستقيم نور آفتاب رو به كاهش است و غروب دلانگيز مسجدالحرام كمكم فرا ميرسد. بعد از انجام طواف مستحبّي، منتظر ميمانيم تا وقت نماز مغرب فرا رسد.
پشت مقام ابراهيم و نزديك آب زمزم، مكان خوبي براي نشستن است آنجا معمولاً هم خلوت است و هم پشت سر امام جماعت است.
[سوال] انواع طوافها را نام ببريد:
- طواف عمرة مفرده.
- طواف عمرة تمتّع.
- طواف زيارت.
- طواف نساء.
- طواف وداع.
- طواف مستحبّ.
[سوال] چندتاي آنها از طوافهاي واجب است؟
[جواب] چهارتاي اوّل واجب، و دوتاي آخر مستحب است.
194 |
طواف وداع
[سوال] خيلي از زائران دوست ندارند، طواف وداع بهجا بياورند! دليلش چيست؟
[جواب] زيرا فكر ميكنند كه با انجام اين طواف، ديگر موفّق به تشرّف به اين سفر روحاني و لذّتبخش نخواهند شد! يا اينكه خداحافظي از خانة خدا مثلاً يك نوع بياحترامي به حرم و كعبه و مكّه است! در حاليكه اينطور نيست. بلكه بهعكس، همچنان كه در روايات آمده؛ خداحافظي از كعبه و مكّه، يك نوع عرض ادب و احترام به ساحت مقدّس آنان است.
همچنين طواف وداع پيام مهمتر ديگري نيز دارد و آن اينكه با طواف وداع، از بديها و رذيلههاي اخلاقي و اعتقادي خداحافظي كرده و آنها را از خود دور كنيم. كردار و گفتار خويش را نكو نماييم و به تمام پليديها و پلشتيها، پشت نموده و رنگ و جلاي خدايي بگيريم. درجة
195 |
استقامت و استواري خود را در برابر ناملايمات و سرد وگرم روزگار بالا ببريم، و در يككلام، بندة خوب و خالص خدا گرديم.
مگر حضرت ابراهيمخليل و اسماعيل ذبيح8، بعد از تجديد بناي كعبه و تحمّل آنهمه شكنجهها و شدائد، دعايشان اين نبود كه پروردگار عالمآنها را تسليم فرمان خود قرار دهد و از نسلشان امّتي فرمانبردار خود پديد آورد و آداب ديني را به آنان نشان دهد.
و مگر نه اينكه خداي سبحان در قرآن كريمش فرمودهاند!: )فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً( ( 1 ) بهپروردگارت قَسَم كه آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اينكه در اختلافات خود، تو را به داوري طلبند؛ و سپس، از حكميكه كردهاي در دلهايشان احساس ناراحتي نكنند؛ و كاملاً تسليم باشند.
نه اينكه در مكّه و مدينه، سخت مشغول عبادت و نماز و دعا و تلاوت قرآن باشيم، امّا هنوز به شهر و ديارمان نرسيده، همانكسي باشيم كه سابقاً بوديم بدون هيچ تغيير محسوس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1ـ نساء، آية65.
196 |
و قابل ملاحظهاي! اگر اين باشد، سفر با آنهمه عظمت در ما تأثير چنداني نداشته و يقين داشته باشيم كه وضعيّت چندان مناسبي نداريم و بايد فكر اساسيتري به حال خود نماييم!
طواف وداع، يعني اين!
بلي، با توّجه به اين نكته، در روايات اهلبيت: داريم كه در وقت وداع از مكّه و كعبه، از خداي سبحان بخواهيد كه اين سفر را سفر آخر شما قرار ندهد و إنشاءالله بارها و بارها به اين سفر معنوي و روح افزا مشرّف شويد و تا جان در بدن داريد در راه وصول به اعلي درجة انسانيّت و اخلاص قدم برداريد.
و سرانجام وقت جدايي فرا رسيد، آخرين ساعات حضور ما در مكّه و اينجا مسجدالحرام و طواف وداع، بغض بر گلو و اين اشعار بر لب:
خداحافظ اي كعبه، اي بزم يار
خداحافظ اي بيت پـرودگـار
خداحافظ اي محفل اهل راز
خداحافظ اي قبـلهام در نمـاز
خداحافظ اي كوي مطلوب من
خداحافظ اي بيت محبوب من
197 |
خداحافظ اي از تو دل منجلي
خداحافظ اي زادگــــاه علي
خداحافظ اي سجدهگاه رسول
خداحافظ اي جاي پاي بتول
خداحافظ اي شمع هر انجمن
محلّ طـواف حسين و حسن
به خاك تو اي آرزوي همه
بود جـاي پيشـاني فـاطمــه
اگر ميهمــان بدي بودهام
به دامـان پاك تو رخ سودهام
از اين در برون با چه حالي روم
مبـادا كه با دست خالي روم
خوشآندم كهبا سوزوشور و دعا
درآغوش خود من گرفتم تورا
خوش آندم كه در استلام حَجَـر
نهـادم به دامـان پـاك تو سر
چو مُحرم شدم با تو مَحرم شدم
كنـار تو از اشك، زمزم شدم
اگر خواهي از خود جدايم كني
كرم كن كه عبد خدايم كني
198 |
صـفايـي دگر بـر روانــم بـده
امـام زمـانم نشـانـم بــده
سراپا شدم ناله و اشك و سوز
امـام زمـانم نديدم هنــوز
به ناچار اگر ميروم زينحـرم
مبـــادا بُـوَد نـوبـت آخــرم
اگرچـه بـه وقـت وداع همـه
شنيـدي ز هر حاجياي زمزمه
دلـش از شـرار غـم افـروختـي
به وقت خداحافظي سـوختي
همانشب كهبا گريهو شوروشين
خداحافظي كرد با تـو حسين
چه باشد مرا هم عطـايـي كنـي
چو مولاي خود كربلايي كني
« وآخر دعوانـا ان الحمدللّه ربّالعـالمين »
199 |