بخش 7

داستان شکافتن ماه نکاتی دربارة سعی برتری حلق بر تقصیر فلسفة طواف نساء زیارت دوره طواف وداع

نماز در مكه و مدينهكن، ندا آمد: هر آينه تو را بخشودم. آدم مجدّداً عرض كرد: فرزندانم چه؟ خداوند مهربان خطاب فرمود: هر كس از فرزندانت با اقرار به گناهانش به اين‏جا بيايد، او را خواهم بخشيد. » ( 1 )


و امّا دربارة محدودة حطيم، اقوال مختلفي هست:

  • فاصلة ميان حَجَرالأسود و درِ كعبه.
  •   همان ديوار قوسي مقابل ناودان طلا.
  • محدودة داخلي حجر اسماعيل.
  • قسمتي از سطح مسجد‏‏الحرام است كه از حجر‏‏الاسود آغاز و به سمت چاه زمزم و از آن‏جا تا مقام ابراهيم و پس از آن تا حجر اسماعيل ادامه مي‏يابد. ( 2 )

دربارة علّت نام‏گذاري اين مكان به حطيم هم وجوهي گفته شده از جمله اين‏كه، مردم بر اثر ازدحام، يك‏ديگر را در فشار قرار مي‏دهند. ( 3 )

[سوال] آيا حضرت اسماعيل همراه مادرش هاجر8 در محدودة حِجر زندگي مي‏نموده‏اند؟ و آيا مدفن بعضي از پيامبران از جمله حضرت

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ همان، ص111، ح220.
2ـ جوادي آملي، صهباي حج، ص271؛ و رسول جعفريان، آثار اسلامي مكّه و مدينه، ص97.
3ـ جوادي آملي، صهباي حج، ص271.


175


هود( عليه السلام ) در اين مكان است؟
حجر اسماعيل يادگار دوران ابراهيم و اسماعيل8 است. امام صادق( عليه السلام ) مي‏فرمايند: حجر، خانة اسماعيل و محلّ دفن هاجر و اسماعيل است و در برخي روايات آمده كه پيامبران زيادي در اين‏‏جا مدفونند. از پيامبراني كه احتمال دفنشان در اين مكان داده شده، حضرت هود( عليه السلام ) است. ( 1 )
لذا اين مكان از مكان‏هاي بسيار مقدّس و پر‏خاطرة مسجدالحرام است كه شاهد وقايع گوناگوني بوده و مجموعه‏اي گران‏بها از خاطرات تلخ و شيرين را در خود جاي داده است.
داستان‏ها و رؤياهاي اجداد طاهرين پيامبر صلوات‏الله‏عليهم‏اجمعين ونيز حضور مداوم رسول اعظم9 در حجر، صفحات زرّيني را در تاريخ اسلام، به يادگار گذاشته‏ است. در يك نگاه، حجر؛ محلّ جلوس، موضع اعلام رسالت، جايگاه تلاوت آيات قرآن، محلّ عبادت، مكان پاسخ به سؤالات، و موضع وقوع و مشاهدة معجزات پيامبر9 مثل شقّ القمر و معراج بوده است.

همچنين ائمّة اطهار: در حجر اسماعيل خاطراتي بس شنيدني دارند؛ گاه عاشقانه با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ مجلّة ميقات، شمارة 9، ص108.


176


معبود خويش نجوا نموده و با دلي سوزان و اشكي روان، پاكي سرشت و صفاي سيرتشان را در طَبَق اخلاص نهاده‏اند. و گاه از اين‏جا بر ناريان تاخته و با حقيقت، دل تاريك و سياه آنان را شكافته و به خشوع و كرنششان در برابر حق واداشته‏اند، اين‏جا را مَدرس خود قرار داده و درس توحيد و معارف گفته‏اند و ‏گاهي هم از اسرار، سخن به ‏ميان آورده‏اند.
طاووس يماني نقل مي‏كند: شبي داخل حجر شدم، علي‏بن‏الحسين8 را ديدم كه وارد حجر شد و مشغول نماز گرديد، آن‏گاه به سجده افتاد، با خود گفتم او مردي صالح از اهل بيت پيامبر9 است همين‏جا بنشينم و به دعايش گوش فرا دهم. همين‏كه نزديكش شدم، شنيدم كه در سجده با چنان سوز وگدازي مي‏گفت:« عُبَيدُكَ بِفِناءِكَ، مِسكينُكَ بِفِناءِكَ، فَقيرُكَ بِفِناءِكَ، سائِلُكَ بِفِناءِكَ. »يعني: بندة كوچك تو در آستان توست! مسكين تو در آستان توست! فقير تو در آستان توست! نيازمند تو در آستان توست!
طاووس مي‏گويد اين دعا را در هر گرفتاري كه خواندم، خداوند گره از مشكل كارم گشود. ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ براي مطالعة بيشتر دربارة حجر اسماعيل به ‏مجلّة ميقات، شمارة 8 و 9 مراجعه فرماييد.


177


داستان شكافتن ماه

[سوال] لطفاً داستان شقّ‌القمر ‏را تعريف نماييد.
شبي رسول خدا (صلي الله عليه و آله )در حجر اسماعيل نشسته بود، قريش نيز در محفلي مشغول سخن‏پراكني بودند، در اين‏هنگام يكي از ايشان گفت: ماجراي محمّد ما را بيچاره و وامانده ساخته است، ما نمي‏دانيم دربارة او چه بگوييم؟
يك نفر از آنان پيشنهاد خود را اين‏گونه مطرح ساخت: بياييد هم‏اكنون همة ما از جاي برخيزيم و به نزد وي برويم و از او بخواهيم براي اثبات ادّعاي خود، نشانه‏اي از آسمان بياورد، چرا كه سحر او در آسمان تأثير ندارد!
اين پيشنهاد مورد پذيرش قرار گرفت و همگان به طرف رسول خدا (صلي الله عليه و آله )در حجر اسماعيل به راه افتادند وبه محض رسيدن، خواستة خود را مطرح ساختند.
پيامبر اكرم در حالي‏كه به سمت ماه اشاره مي‏نمود فرمود: آيا اين ماه را كه در اين شب‏چهاردهم، تمام آن روشن است، مي‏بينيد؟
گفتند: بلي.


178


فرمود: آيا دوست داريد كه آن نشانه در اين ماه صورت پذيرد؟
گفتند: پيشنهاد بسيار خوبي است.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله )با انگشت خود اشاره نمود و ماه به دو نيم تقسيم شد و همة آنان اين واقعه را به خوبي مشاهده كردند. پس از آن ايشان خواهان به‏هم‏‏چسبيدن ماه شدند! رسول خدا (صلي الله عليه و آله )بار ديگر اشاره فرمود و ماه به حالت اوّليّة خود بازگشت. مشركين سياه‏دل و نگون‏بخت به‏جاي آن‏كه ايمان بياورند و دست از لجاجت جاهلانه بردارند، گفتند: سحر محمّد در آسمان نيز كارگر است!
اين‏جا بود كه آيات اوّل سورة قمر )اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ( نازل گشت؛ يعني « ، و هرگاه نشانه‏اي ببينند، روي بگردانند و گويند: سحري دائم و هميشگي است. »( 1 )

طبق نقل بعضي رسانه‌هاي خبري، ستاره‏شناسان و محقّقين علم نجوم، به تازگي از آثار به‏جا مانده بر روي ماه، متوجّه شده‏اند كه گويا ماه در دوره‏اي از زمان به دو نيم شده و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ مجلّة ميقات، شمارة 9، ص125.


179


مجدّداً به هم چسبيده است!
[سوال] بعد از طواف و نماز آن، براي انجام عمل بعدي، يعني سعي صفا و مروه به محلّ سعي مي‏رويم، لطفا نكات ضروري اين عمل عبادي را شرح دهيد.

نكاتي دربارةسعي

پس از انجام نماز طواف، بايد هفت مرتبه فاصلة بين صفا و مروه را كه در حال حاضر به‏‏صورت سالني ساخته شده و كنار مسجدالحرام قرار دارد، بپيماييم و اين عمل عبادي سعي ناميده مي شود.
چند نكته دربارة سعي را به‏خاطر بسپاريد:

  1. سعي بايد از « صفا » آغاز و به « مروه » ختم شود.
  2. پيمودن فاصلة صفا تا مروه يك دور و برگشتن از مروه به صفا دور دوّم به حساب مي‏آيد، نه اين‏كه رفتن و برگشتن يك دور به حساب آيد، بنابراين دور هفتم سعي به « مروه » ختم مي‏‏شود.

نشستن و استراحت كردن و رفع خستگي بر بالاي صفا و مروه و در بين آن‏ها جايز است و اگر در بين سعي باشد، بايد از همان‏جا كه

 


180


  • سعي را قطع نموده، ادامه دهد.
  • سعي بين صفا و مروه لازم نيست با وضو و طهارت انجام شود، گر چه مستحب است، بنابر‏اين زن حائض نيز بايد سعي را خودش به‏جا آورد.
  •  سعي در قسمتي كه اخيراً در طبقة هم‏كف توسعه‏يافته است صحيح است، امّا در طبقة دوّم و پشت‏بام چون بالاتر از دو كوه صفا و مروه مي‏باشد، اشكال دارد.
  • در سعي، وقتي كه به طرف مروه مي‏رويد واجب است رو به مروه و وقتي كه به طرف صفا مي‏رويد، رو به صفا باشيد، پس اگر عقب‏عقب يا به پهلو برويد، سعي باطل است. ولي نگاه كردن به چپ و راست و گاهي به پشت سر مثلاً براي آن كه ببينيد همراهانتان مي‏آيند، اشكالي ندارد.
  • تأخير انداختن سعي و فاصلة زياد بين نماز طواف و سعي؛ مثلاً براي برطرف شدن خستگي يا تمام شدن طواف دوستان، اشكالي ندارد ولي تأخير انداختن سعي به روز بعد بدون عذر جايز نيست.
  • اگر شخصي متوجّه شود كه سعي را از مروه شروع كرده، بايد آن را دوباره انجام دهد.

181


  • محل سعي جزء مسجد نيست بنابراين كسي مانند حائض كه نبايد داخل مسجدالحرام شود، مي‏تواند به محلّ سعي برود و سعي را خودش به‏جا آورد.
  • « هروله » كه در قسمتي از سعي، براي مردان مستحب است، براي بانوان مستحب نيست. در ضمن « هروله » به معناي دويدن يا به حالت رژه رفتن نيست بلكه به معناي كمي تندتر و شتابان راه‏رفتن است.
  • بانواني كه در ايّام عادت به سر مي‏برند، به هيچ عنوان نمي‏توانند وارد مسجدالحرام شوند. بهترين راه براي اين افراد، نشستن روي كوه صفا و نگاه به كعبه و اشتغال به ذكر و دعا و مناجات است.

[سوال] آيا زدنِ پا به سنگ‏هاي كوه صفا و مروه واجب است؟
خير، وقتي از صفا به طرف مروه مي‏رويم، به محض تمام شدن نرده‏هاي وسط سالن، دور زده و به طرف صفا، سعيمان را ادامه مي‏دهيم و وقتي به صفا رسيديم از ابتداي شيب صفا بر مي‏گرديم و به كارهاي زايدي كه عوام النّاس انجام مي‏دهند توجّه نمي‏كنيم.

 


182


برتري حلق بر تقصير

[سوال] وقتي سعي بين « صفا » و « مروه » به پايان رسيد، در « مروه » بايد تقصير كنيم، يعني قدري از ناخن يا موي سر و يا صورت خود را بچينيم، آيا مردان مي‌توانند به‏جاي تقصير، حلق نمايند يعني سر‏ خود را بتراشند؟
اوّلاً، تقصير مكان معيني ندارد ولذا لازم نيست حتماً در « مروه » انجام شود، گرچه در حال حاضر متعارف است كه بعد از سعي، در مكان « مروه » تقصير مي‏كنند.
ثانياً، تراشيدن سر در عمرة مفرده جايز است، بلكه ثواب و تأكيد بر انجام آن شده است.
البتّه رجحان حلق بر تقصير اختصاص به مردان دارد و بانوان عمره‏گزار، فقط بايد تقصير نمايند، هم‏چنين به هنگام تقصير مواظب پوشيدن موي خود از نامحرمان باشند.
كسي كه حلق يا تقصير كرده، مي‌تواند در انجام اين عمل به ديگري كمك كند.
[سوال] و امّا آخرين عمل...

دو كار ديگر باقي مانده؛ و آن طواف نساء

 


183


و نماز آن است كه در احكام و شرايط دقيقاً همانند طواف اوّل است. اين طواف و نمازش با طواف اوّل در وجوب، هيچ فرقي با هم ندارند.

فلسفة طوافنساء

[سوال] آيا اين طواف را فقط بايد مردان انجام دهند؟
[جواب] خير،نه تنها مردان و زنان همسر‏دار، بلكه آن‏هايي كه همسر ندارند يا به سنّ پيري رسيده‏اند و حتّي اطفالي كه همراه ما هستند و آن‏ها را لباس احرام مي‏پوشانيم، بايد طواف نساء را انجام دهند و اگر بچّه‏ها اين طواف را انجام ندهند، بعدها وقتي كه بزرگ شدند و مي‏خواهند ازدواج نمايند تا اين طواف را انجام ندهند، نمي‌توانند ازدواج كنند.
[سوال] پس چرا نامش طواف نساء است؟

[جواب] از باب تغليب است؛ يعني وقتي از مسائل جنسي سخني به ميان مي‏آيد، جلوه‏گري و خودنمايي جنس مؤنّثبيشتر به ذهن خطور مي‏كند تا جنس مذكّر. تغليب، در زبان عربي مورد استفاده قرار مي‏گيرد؛ مثلاً به امام حسن و امام حسين، و حضرت زينب و حضرت امّ كلثوم:،

 


184


حسنين و زينبين گفته مي‏شود، يا به امام صادق و امام باقر8، باقرين و صادقين گفته مي‏شود، يا به خورشيد و ماه شمسين و قمرين گفته مي‏شود.
البتّه بعد از حلق يا تقصير كلّية محرّمات احرام به‏غير از تمتّعات جنسي حلال شده و مي‏توان لباس‏هاي احرام را درآورد، و بعد از طواف نساء و نماز آن، تمتّعات جنسي هم حلال خواهد شد.
در ضمن لازم نيست فوراً بعد از حلق يا تقصير، طواف نساء را به‏جا آورد، بلكه مي‏توان با تأخير آن را انجام داد.




185


زيارت دوره
[سوال] در مكّه هم مثل شهر مدينه، برنامة زيارت دوره داريم، در اين شهر به ديدن چه مكان‌هايي خواهيم رفت؟
[جواب] قبرستان ابوطالب،
دو كوهي كه غار حراء و ثور در آن قرار دارد،
 عرفات، مشعر و منا.
[سوال] چه زماني براي رفتن به غار حرا و ثور مناسب است؟
[جواب] براي صعود به غار حراء، نزديكي‌هاي عصر، و براي صعود به غار ثور، حدود ساعات اولية صبح مناسب است.
زيرا صعود به غار حراء از دامنة شرقي كوه نور، و صعود به غار ثور از دامنة غربي كوه ثور مي‏باشد و در ساعات فوق، اشعّة خورشيد كمترين تابش را بر بدن خواهد داشت.
[سوال] نكات ديگر صعود به اين دو كوه...؟

 


186


[جواب] چند تجربة سودمند در اين‏باره:
حتماً از كفش كتاني مناسب، براي اين‏كار استفاده كنيد، نه با دم‏پايي و كفش ميهماني! اگر قبل از سفر، براي آن تدارك ببينيد، بهتر است.
يك روز قبل از صعود به كوه، يك بطري آب يك‏ليتري در جايخي يخچال بگذاريد تا كاملاً يخ ببندد تا در طول مسير رفت و برگشت، به مرور آب شده و تا پايان مسافت، آب خنك براي نوشيدن داشته باشيد.
مقداري مواد خوراكي، مخصوصاً ميوه، همراه داشته باشيد.
بالاي كوه و بين راه، مخصوصاً هنگام نماز يا دعا، مواظب كيف و دوربين و اشياي ديگر خود باشيد، زيرا در كوه نور، ميمون‏هاي زيادي زندگي مي‏كنند و منتظر فرصتند تا اشياي شما را به عنوان خوراكي برداشته و پا به فرار گذارند!

در صورت ازدحام بيش از حدّ در غار حراء، اگر احياناً مي‏خواهيد نماز تحيّت بخوانيد، مي‏توانيد بيرون غار و يا حتّي در مسجدالحرام بخوانيد، خداوند إن‏شاء‏الله قبول خواهد نمود و اگر احياناً توفيق پيدا نموديد درون غار شويد به يك نماز كوتاه بسنده كنيد تا نوبت به ديگران هم

 


187


برسد.
گاهي اوقات در شلوغي و فشار جمعيّت، مسائل محرم و نامحرم رعايت نشده و باعث زحمت براي سايرين خواهد شد. در واقع به‏خاطر انجام يك عمل مستحبّ، مرتكب چندين گناه و حرام شده‏ايم!
زباله‏هاي خود را در كوه نريزيد بلكه آن‏ها را با خود آورده و درون سطل‏هاي زبالة پايين كوه بريزيد. شايستة يك مسلمان نيست كه طبيعت خدا را اين‏چنين آلوده كند چه رسد به مكان مقدّس و كوهي كه به كوه قرآن، كوه اسلام و كوه نور معروف است و پيامبر اعظم 9 براي مدّت مديدي در بالاي آن، اوقات شريفشان را به عبادت سپري مي‏نموده‌اند. در ضمن ديگران را هم سفارش به اين امر و رعايت نظافت بنماييد.

 


188


كوي عشق
اي دل اگر عـزم ديار يار داري
قصد حجاز و كعبة ديدار داري


شـوق شهـود حضرت دل‏دار داري
اوّل ز دل نقش سِوَي‏الله پاك گردان


بايد نخست از جـامة عصيان برآيي
بـا جـامة طاعت به كوي دلبـر آيي


بشكست اگر پايت در اين ره با سر آيي
تا گـام بتـواني زدن در كـــوي جـانـان


احرام بستي در رهش از جان گذشتي؟
وز دنيـاي دون در ره ايمــان گذشتي؟


از هر چه جز يــاد رخ جـانـان گذشتي؟
كان‏جا شوي در باغ حسن دوست مهمان؟


لبّيك گويان آمـدي در كـوي يـاري؟
كردي در آن درگاه عزّت، آه و زاري؟


گشتي ز اشك شوق چون ابر بهاري؟
تا خار زار دل شــود باغ و گلسـتان؟


احرام چون بستي به كوي عشق ايزد
لبّيـك گفتـي دعوت آن يـار سرمـد


گشتي چو محو جلوة آن حسن بي‏حدّ
ديـدي درون كعبـة دل نـور سبحـان؟

 


189


كـار تن و جـان را به ايــزد واگـذاري
زادي به جز مهرش در اين ره برنداري
گامـي مـزن جز بـر رضاي ذات باري


جز طاعتش باش از همه‏كاري پشيمان
***
جمال كعبه
به‏كعبه رفتم و ز‏آن‏جا، هواي كوي‏تو كردم
جمال كعبه تماشا به ياد روي تو كردم


شعار كعبـه چو ديـدم سياه، دست تمنّـا
دراز جـانـب شَـعر سياه‏موي تو كردم


چو حلقة درِ كعبه به صـد نيـاز گرفتـم
دعـاي حلقة گيسـوي مشك‏بوي تو كردم


نهاده خلق حرم سوي كعبه روي عبادت
من از ميان همه روي دل به‏سوي تو كردم


مرا به هيـچ مقـامي نبـود، غيـر تو نامـي
طواف‏و‏سعي كه كردم به‏جستجوي تو كردم


به موقف عرفات ايستاده خلق دعا‏خوان
من از دعا لب خود بسته، گفتگوي تو كردم


فتـاده اهـل منـا در پـي مُنـا و مـقاصد
چو جامي از همه فارغ، من آرزوي تو كردم


190


سائل درگه
من كيم بندة ضعيف و ذليل
ســائل درگه خداي جليــل


هستي‏از دست‏داده‏اي هستم
بـنــدة بـي‏اراده‏اي هســتم


كه ارادت به كـوي او دارم
چشم‏رحمت به‏سوي او دارم


باز احرام بسـته‏ام يا ربّ
خسته و دل‏شكسته‏ام يا ربّ


ارمغان اشـك و آه آوردم
به حـريـمت پنــــاه آوردم


آمدم مَـحرم حرم گـردم
غوطه‏ور در يَمِ كــرم گـردم


آمدم فارغ از غمم سازي
مُجــرمم بلكه مَحرمم سازي


آمدم من بـر آسـتانة تـو
تا بگــردم بگـرد خــانة تـو


اي‏كه وصلت به عقل‏اندر نيست
ديدنت‏چون به‏كس ميسّر‏نيست


لطف تو بِه ز هر كس‏است مرا
ديـدن خـانه‏ات بـس است مرا


191


آمدم تا شوم كنار حطيــم
من مقيـــم مقـــام ابـراهيــم
هاجر‏آسا به حِجر اسماعيل
من بخوانم تو را به نام خليل
تا شود يا مفـتــّح الابواب
جـانـم از بوسة حَجَر سيراب
اي خضوع تمام ابراهيم
بـه خشوعت ســلام ابراهيم
***
خالق بخشنده
من ماندم و آهي كه تو مي‏داني و من
با روي سياهي كه‏ تو مي‏داني و من
اي خالق بخشنده ببخشا و بپوش
هر‏گونه گناهي كه تو مي‏داني و من
***
يك لحظه نگاه
بر درگه لطف و كرمت يا الله
من جـامه‏سفيد آمدم و نـامه‏سياه
در پيش تو آمدم كه از من بخري
يك عمر گناه را به يك‏لحظه نگاه
***


192


[سوال] بعد از رسيدن به مكّه و استقرار در هتل، و كمي استراحت شبانه، وپس از صرف صبحانه، به طرف مسجدالحرام حركت نموده و اعمال عمره را با موفّقيّت و بدون وجود هر گونه مشكل به‏جا آورديم.
شب دوّم، بعد از صرف شام، حدود ساعت ده شب، روحاني محترم به همراه مدير كاروان، معذورين و افراد سال‏خورده را براي انجام اعمال و مناسكشان به حرم برده و اعمال آن‏ها هم با صحّت و سلامت به پايان رسيد.

الان سوّمين روزي است كه پا به اين سرزمين مقدّس و نوراني گذاشته‏ايم، شهري كه اصلاً احساس غربت در آن نمي‏كني! گويا در شهر و ديار خود به سر مي‏بري! و عطر و شميمِ دل‏انگيز قدوم مبارك حضرت محمّد مصطفي9 را حس مي‏كني! از سراسر دنيا آمده‏اند، زرد و سفيد و سياه و سرخ! پير و جوان و خرد و كلان! همه ميهمان خدايند و عزيز، و ما بايد به تمامي آنان با ديدة تكريم و مهرباني نظر كنيم، نه اين‏كه خداي نخواسته خود را از آنان بهتر و بالاتر بدانيم كه در اين صورت، سقوط ما حتمي است، تكبّر و خود‏پسندي همان! و از لطف و رحمت خداي

 


193


متعال، رانده شدن همان! مگر شيطان لعين، كاري جز اين كرد! او خود را بهتر از آدم ديد و همين امر، موجب سقوط او و نابودي عبادات چندين هزار سالة او شد.
گرماي شديد و تابش مستقيم نور آفتاب رو به كاهش است و غروب دل‌انگيز مسجدالحرام كم‏كم  فرا مي‏رسد. بعد از انجام طواف مستحبّي، منتظر مي‌مانيم تا وقت نماز مغرب فرا رسد.
پشت مقام ابراهيم و نزديك آب زمزم، مكان خوبي براي نشستن است آن‏جا معمولاً هم خلوت است و هم پشت سر امام جماعت است.
[سوال] انواع طواف‌ها را نام ببريد:

  1. طواف عمرة مفرده.
  2. طواف عمرة تمتّع.
  3. طواف زيارت.
  4. طواف نساء.
  5. طواف وداع.
  6. طواف مستحبّ.

[سوال] چند‏تاي آن‏ها از طواف‏هاي واجب است؟
[جواب] چهارتاي اوّل واجب، و دوتاي آخر مستحب است.

 


194


طواف وداع
[سوال] خيلي از زائران دوست ندارند، طواف وداع به‏جا بياورند! دليلش چيست؟
[جواب] زيرا فكر مي‏كنند كه با انجام اين طواف، ديگر موفّق به تشرّف به اين سفر روحاني و لذّت‏بخش نخواهند شد! يا اين‏كه خداحافظي از خانة خدا مثلاً يك نوع بي‏احترامي به حرم و كعبه و مكّه است! در حالي‏كه اين‏طور نيست. بلكه به‏عكس، هم‏چنان كه در روايات آمده؛ خداحافظي از كعبه و مكّه، يك نوع عرض ادب و احترام به ساحت مقدّس آنان است.

 هم‏چنين طواف وداع پيام مهم‌تر ديگري نيز دارد و آن اين‏كه با طواف وداع، از بدي‏ها و رذيله‏‏هاي اخلاقي و اعتقادي خداحافظي كرده و آن‏ها را از خود دور كنيم. كردار و گفتار خويش را نكو نماييم و به تمام پليدي‏ها و پلشتي‏ها، پشت نموده و رنگ و جلاي خدايي بگيريم. درجة

 


195


استقامت و استواري خود را در برابر ناملايمات و سرد وگرم روزگار بالا ببريم، و در يك‏كلام، بندة خوب و خالص خدا گرديم.
 مگر حضرت ابراهيم‏خليل و اسماعيل ‏ذبيح8، بعد از تجديد بناي كعبه و تحمّل آن‏همه شكنجه‏‏ها و شدائد، دعايشان اين نبود كه پروردگار عالمآنها را تسليم فرمان خود قرار دهد و از نسل‌شان امّتي فرمان‏بردار خود پديد آورد و آداب ديني را به آنان نشان دهد.
 و مگر نه اين‏كه خداي سبحان در قرآن كريمش فرموده‏اند!: )فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً( ( 1 ) به‏پروردگارت قَسَم كه آن‏ها مؤمن نخواهند بود، مگر اين‏كه در اختلافات خود، تو را به داوري طلبند؛ و سپس، از حكمي‏كه كرده‏اي در دل‏هايشان احساس ناراحتي نكنند؛ و كاملاً‏ تسليم باشند.


نه اين‏كه در مكّه و مدينه، سخت مشغول عبادت و نماز و دعا و تلاوت قرآن باشيم، امّا هنوز به شهر و ديارمان نرسيده، همان‏كسي باشيم كه سابقاً بوديم بدون هيچ تغيير محسوس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ نساء، آية65.


196


و قابل ملاحظه‏اي! اگر اين باشد، سفر با آن‏همه عظمت در ما تأثير چنداني نداشته و يقين داشته باشيم كه وضعيّت چندان مناسبي نداريم و بايد فكر اساسي‏تري به حال خود نماييم!
طواف وداع، يعني اين!
بلي، با توّجه به اين نكته، در روايات اهل‌بيت: داريم كه در وقت وداع از مكّه و كعبه، از خداي سبحان بخواهيد كه اين سفر را سفر آخر شما قرار ندهد و إن‏شاء‏الله بارها و بارها به اين سفر معنوي و روح افزا مشرّف شويد و تا جان در بدن داريد در راه وصول به اعلي درجة انسانيّت و اخلاص قدم برداريد.
و سرانجام وقت جدايي فرا رسيد، آخرين ساعات حضور ما در مكّه و اين‏جا مسجدالحرام و طواف وداع، بغض بر گلو و اين اشعار بر لب:

خداحافظ‏ اي كعبه، اي بزم يار
خداحافظ اي بيت پـرودگـار
خداحافظ اي محفل اهل راز
خداحافظ اي قبـله‏ام در نمـاز
خداحافظ اي كوي مطلوب من
خداحافظ اي بيت محبوب من

 


197


خداحافظ اي از تو دل منجلي
خداحافظ اي زادگــــاه علي
خداحافظ اي سجده‏گاه رسول
خداحافظ اي جاي پاي بتول
خداحافظ‏ اي شمع هر انجمن
محلّ طـواف حسين و حسن
به خاك تو اي آرزوي همه
بود جـاي پيشـاني فـاطمــه
اگر ميهمــان بدي بوده‏ام
به دامـان پاك تو رخ سوده‏ام
از اين در برون با چه حالي روم
مبـادا كه با دست خالي روم
خوش‏آن‏دم كه‏با سوز‏و‏شور ‏و‏ دعا
در‏آغوش خود من گرفتم تو‏‏را
خوش آن‏دم كه در استلام حَجَـر
 نهـادم به دامـان پـاك تو سر
چو مُحرم شدم با تو مَحرم شدم
كنـار تو از اشك، زمزم شدم
اگر خواهي از خود جدايم كني
كرم كن كه عبد خدايم كني


198


صـفايـي دگر بـر روانــم بـده
امـام زمـانم نشـانـم بــده
سراپا شدم ناله و اشك و سوز
امـام زمـانم نديدم هنــوز
به ناچار اگر مي‏روم زين‏حـرم
مبـــادا بُـوَد نـوبـت آخــرم
اگرچـه بـه وقـت وداع همـه
شنيـدي ز هر حاجي‏اي زمزمه
دلـش از شـرار غـم افـروختـي
به وقت خداحافظي سـوختي
همان‏شب كه‏با گريه‏و‏ شور‏و‏شين
خداحافظي كرد با تـو حسين
چه باشد مرا هم عطـايـي كنـي
چو مولاي خود كربلايي كني


‌« و‏آخر دعوانـا ان الحمد‏للّه ربّ‏العـالمين »


199



| شناسه مطلب: 77305