بخش 3
* حجر اسماعیل در بستر تاریخ ریشه حجر از کجاست ؟ دفن شدگان در حجر اسماعیل 1 . عده ای از پیامبران 2 . مادر اسماعیل 3 . اسماعیل 4 . دختران اسماعیل سیری در برخی از وقایع حجر اسماعیل 1 . مطلب بن عبدالمناف در حجر اسماعیل 2 . عبدالمطلب در حجر اسماعیل 1 . رؤیای صادق عبدالمطلب در باره چاه زمزم در حجر 2 . رؤیای صادق عبدالمطلب درباره پیامبر ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) 3 . جایگاه عبدالمطلب در حجر 3 . ابوطالب در حجر اسماعیل 1 . دفاع ابوطالب از پیامبر ( صلی اللّه علیه و آله وسلم )
67 |
حجر اسماعيل در بستر تاريخ
ريشه حجر از كجاست ؟
اين مكان با راهنمايي جبرئيل امين ، محل نزول ابراهيم خليل ( عليه السلام ) و همسرش هاجر و كودك شير خواره اش اسماعيل ( عليه السلام ) شد و به امر الهي خانه و مأواي اسماعيل و مادرش گشت . بر طبق نقلي كه شيخ كليني از امام صادق ( عليه السلام ) آورده است ، هنگامي كه اسماعيل ولادت يافت ، ابراهيم ( عليه السلام ) او و مادرش را بر الاغي سوار كرد و با راهنمايي جبرئيل حركت كردند تا به جايگاه حجر رسيدند . آنان مقداري غذا و آب به همراه خود داشتند . محل كعبه به صورت تپه اي كوچك و تلي از خاك سرخ مملو از كلوخ بود ، ابراهيم روي به جانب جبرئيل كرد و پرسيد : آيا بدين جا ماموريت يافته اي ؟ در پاسخ شنيد : آري ! (1) و بدين سان اينجا خانه اسماعيل شد بيش از آنكه نام حجر اسماعيل به خود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الكافي ( الفروع ) ، ج4 ، ص201 ، ح1 ، بحار الأنوار ، ج12 ، ص115 ، ح48 .
68 |
گيرد . از همين روست كه مي بينيم گاهي در روايات از آن تعبير به منزل و بيت اسماعيل مي شود ؛ مثل روايتي كه مفضل بن عمر از امام صادق ( عليه السلام ) نقل كرده است كه :
الحجر بيت اسماعيل ؛ (1)
حجر خانه اسماعيل است .
اسماعيل در اين خانه پرورش يافت و رشد كرد و منشأ آثاري جاويدان شد .
دفن شدگان در حجر اسماعيل
1 . عده اي از پيامبران
اين مكان مدفن عده اي از پيامبران الهي است و سرانجام محلي كه به امر خداوند و هدايت جبرئيل امين به عنوان خانه اسماعيل مشخص شده بود ، آرامگاه و مضجع عده اي از رادمردان متصل به رشته وحي خداوندي گرديد تا از نو منشأ نور و هدايت گردد و عنوان آيت پروردگاري به خود گيرد و بازتابش جهان را فراگيرد .
در پايانِ روايتي كه شيخ كليني به سندش از معاويه بن عمار از حضرت امام صادق ( عليه السلام ) درباره حجر اسماعيل نقل كرده ، چنين آمده است :
. . فيه قبور الأنبياء ؛ (2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان ، ح14 ؛ بحارالأنوار ، ج12 ، ص17 ، ح54 .
2 . همان ، ح15 .
69 |
در آن قبرهاي پيامبران است . (1)
از جمله پيامبراني كه احتمال دفن او در حجر اسماعيل داده شده است ، حضرت هود ( عليه السلام ) است . اين مطلب را علامه مجلسي به عنوان يكي از اقوالي كه در محل دفن اين پيامبر گفته شده است ، نقل مي كند و پس از آن ، ديگر اقوال را كه عبارت از دفن آن حضرت در حضرموت و يا در نجف اشرف ، در نزديكي قبر اميرمؤمنان ( عليه السلام ) است نقل كرده و بعد به صورتي جمع مي كند . (2) هم اكنون در وادي السلام نجف اشرف قبر هود و صالح وجود دارد كه زيارتگاه مؤمنان است .
2 . مادر اسماعيل
ظاهراً نخستين كسي كه پيكر او در اين مكان به خاك سپرده شده ، هاجر مادر اسماعيل است و همان گونه كه گفتيم ، اسماعيل پس از دفن مادر ، اطراف آن را سنگ چين كرد تا زير پاي مردم قرار نگيرد . اين كار او شدت علاقه اش را به مادر رنج كشيده اش نشان مي دهد .
شيخ صدوق در علل الشرايع به اسنادش از ابوبكر حضرمي از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند :
إنّ إسماعيل دفن أمّه في الحجر و جعله عالياً ، و جعل عليها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همين تعبير نيز در مستطرفات السرائر ، ج3 ، ص562 ، و همچنين در قصص الانبياء راوندي ، ص 115 ، ح115 ديده مي شود و همچنين صاحب وسائل آن را از شيخ صدوق ( رحمه الله ) نقل كرده است . ر . ك : وسائل الشيعه ، ج9 ، ص430 ، ح6 .
2 . بحار الأنوار ، ج11 ، ص360 .
70 |
حائطاً ، لئلاً يوطأ قبرها ؛ (1)
اسماعيل مادر خود را در حجر دفن كرد و قبر او را بالا آورد و بر آن ديواري ساخت تا قبر مادرش زير پاي قرار نگيرد . (2)
اصل دفن مادر اسماعيل در حجر را بسياري از مورخان ، از جمله ابن هشام در السيرة النبوية (3) و ديگران نقل كرده اند .
بر حسب نقل ابن سعد در الطبقات الكبري اسماعيل هنگام مرگ مادر ، جواني بيست ساله بود و مادرش در نود سالگي وفات يافت و اسماعيل وي را در حجر دفن كرد . (4)
3 . اسماعيل
در قرآن كريم دوازده بار نام مبارك اسماعيل ذكر شده است كه ظاهراً به استثناي يك مورد آن ، طبق يك تفسير ، ساير موارد در حق اسماعيل فرزند ابراهيم خليل است و آن يك مورد استثنا ، درباره اسماعيل صادق الوعد است كه در سوره مريم از او ياد شده است :
( وَاذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَكانَ رَسُولاً نَبِيًّا ) ؛ (5)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . علل الشرايع ، ج1 ، ص37 ، ب 34 ، ح1 ؛ بحارالانوار ، ج12 ، ص104 ، ح13 .
2 . همين مضمون نيز در روايت معاوية بن عمار كه شيخ كليني آن را نقل كرده است ، و نيز در نقل راوندي و همچنين در نقل ديگر شيخ صدوق با اختلافي اندك در تعبير آمده است . ر . ك : الكافي ، ج4 ، ص210 ، ح15 ؛ وسائل الشيعه ، ج9 ، ص429 ، ح1 ، وج9 ، ص430 ، ح7 ؛ قصص الأنبياء ، ص111 ، ح 108 .
3 . السيره النبوية ، ج1 ، ص6 .
4 . الطبقات الكبري ، ج1 ، ص52 .
5 . سوره مريم ، آيه 54 .
71 |
و ياد كن در كتاب اسماعيل را كه او درست وعده وفرستاده اي پيامبر بود .
بر اساس روايتي كه شيخ صدوق در علل الشرايع از امام صادق ( عليه السلام ) درباره اين آيه نقل مي كند مراد از اسماعيل ، اسماعيل فرزند ابراهيم نيست . (1) و در تفسير قمي نام آن پيامبر را اسماعيل بن حزقيل معرفي كرده است . (2) علامه طباطبايي مي نويسد : در قرآن مجيد از اسماعيل بن حزقيل تنها در همين آيه ياد شده است . (3)
در قرآن كريم از مقام و شخصيت اسماعيل فرزند ابراهيم بسيار تجليل شده است ؛ مانند آيه شريفه :
( وَاذْكُرْ إِسْماعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الْأَخْيارِ ) ؛ (4)
و ياد كن اسماعيل و يسع و ذالكفل را كه همه از نيكوكاران بودند .
و آيه شريفه :
( وَإِسْماعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصّابِرِينَ وَأَدْخَلْناهُمْ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصّالِحِينَ ) ؛ (5)
و ( ياد كن ) اسماعيل و ادريس و ذالكفل را كه از بندگان صبر پيشه بودند ، و ما آنها را در رحمت خود قرار داديم ؛ همانا كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . علل الشرايع .
2 . تفسير القمي ، ج2 ، ص51 .
3 . الميزان ، ج14 ، ص64 .
4 . سوره ص ، آيه 48 .
5 . سوره انبياء ، آيه 86 ـ 85 .
72 |
ايشان از نيكان و صالحان بودند .
در سوره انعام پس از آنكه خداوند نام شماري از پيامبران را مي برد ، مي فرمايد :
( وَإِسْماعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطاً وَكلاًّ فَضَّلْنا عَلَي الْعالَمِينَ ) ؛ (1)
و اسماعيل و يسع و يونس و لوط و ما همه آنان را بر عالميان برتري داديم .
و ابراهيم ( عليه السلام ) خداوند را به سبب نعمت وجود اسماعيل ( عليه السلام ) اين گونه مي ستايد :
( الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَي الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَإِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ ) ؛ (2)
ستايش خداي را كه به من در هنگام پيري و سالمندي دو فرزند اسماعيل و اسحاق را عطا فرمود ؛ همانا كه پروردگار من دعا و درخواست بندگان را مي شنود .
اسماعيل از معدود پيامبراني است كه توفيقِ ساختِ مسجد را يافته است . نقل است كه چهار مسجد به دست پيامبران ساخته شده است : كعبه ، به دست ابراهيم و اسماعيل ؛ بيت اريحاء بيت المقدس ، به دست داود و سليمان ؛ مسجد مدينه و مسجد قبا ، به دست پيامبر اسلام . (3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سوره انعام ، آيه 86 .
2 . سوره ابراهيم ، آيه 39 .
3 . وفاء الوفاء ، ج3 ، ص799 ، از ابو محمد مرجاني .
73 |
در قرآن مجيد چنين آمده است :
( وَعَهِدْنا إِلي إِبْراهِيمَ وَإِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَالْعاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ ) ؛ (1)
و ابراهيم و اسماعيل را فرمان داديم كه خانه و حرم الهي را از هر پليدي پاك نگاه داريد براي طواف كنندگان و اعتكاف كنندگان و نمازخوانان .
و در جاي ديگر مي فرمايد :
( وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ رَبَّنا وَاجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنا مَناسِكَنا وَتُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ ) ؛ (2)
و وقتي كه ابراهيم و اسماعيل ديوارهاي خانه خدا را برافراشتند ، عرض كردند : پروردگارا اين خدمت را از ما بپذير ، همانا كه تو شنوا و دانايي ( و بر همه چيز آگاهي ) . و ما را تسليم فرمان خود گردان و فرزندان ما را نيز به تسليم و رضاي خود بدار و راه پرستش و طاعت خود را به ما بنمايان ( و وظيفه بندگي را نشانمان ده ) كه تو بخشنده و مهرباني .
و تقدير چنين بود كه سرانجام مدفن اسماعيل در كنار بيت الهي قرار گيرد و خانه او جايگاه دفن پيكر وي گردد و در جوار قبر مادر زجر كشيده اش بيارامد . دفن اسماعيل در حجر را در كتاب هاي روايي و تاريخي و برخي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سوره بقره ، آيه 125 .
2 . سوره بقره ، آيه 127 .
74 |
تفاسير آورده اند ؛ از جمله :
شيخ كليني به سندش از مفضل بن عمر از امام صادق ( عليه السلام ) روايت كرده است :
الحجر بيت اسماعيل ، و فيه قبر هاجر ، و قبر اسماعيل ؛ (1)
حجر خانه اسماعيل است و در آن قبر هاجر و قبر اسماعيل است .
در وسائل الشيعه به نقل از علل الشرايع از امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده است :
و توفّي إسماعيل بعده و هو ابن ثلاثين و مائة سنة ، فدفن في الحجر مع أمّه ؛ (2)
اسماعيل بعد ( از پدرش ابراهيم ) وفات يافت در حالي كه 130 سال داشت و در جوار مادرش در حجر دفن شد .
قطب الدين راوندي چنين روايت مي كند :
. . و دفن بالحجر مع أمّه . . ؛ (3)
و اسماعيل با مادرش در حجر دفن گرديد .
از مورخان ، ابن سعد از ابوجهم بن حذيفة بن غانم نقل مي كند :
و توفّي إسماعيل بعد أبيه فدفن داخل الحجر مما يلي الكعبة مع أمّه هاجر ؛ (4)
اسماعيل پس از پدر وفات يافت و داخل حجر در نزديكي كعبه در كنار مادرش هاجر دفن گشت .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الكافي ، ج4 ، ص210 ، ح14 .
2 . وسائل الشيعه ، ج9 ، ص431 ، ح8 ؛ جامع احاديث الشيعه ، ج10 ، ص26 ، ح48 .
3 . قصص الانبياء ، ص113 ، ح112 .
4 . الطبقات الكبري ، ج1 ، ص52 .
75 |
ابن هشام نقل مي كند :
و دفن في الحجر مع أمّه هاجر ؛ (1)
( اسماعيل ) در حجر در كنار مادرش هاجر دفن گرديد .
ابن سعد به اسنادش از اسحاق بن عبدالله بن ابي فروة نقل مي كند :
ما يعلم قبر نبيّ من الأنبياء إلا ثلاثة ، قبر إسماعيل فإنّه تحت الميزاب بين الرّكن و البيت ، و قبر هود . . و قبر رسول الله ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ، فإنّ هذه قبورهم بحقّ ؛ (2)
قبر هيچ يك از پيامبران جز سه تن از ايشان معلوم نيست : قبر اسماعيل كه در زير ناودان ( حجر ) ما بين ركن و كعبه است ؛ قبر هود . . . ؛ و قبر رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كه به درستي قبور ايشان در اين مكان ها حتمي و واقعي است .
اگرچه حصر اين خبر خالي از اشكال نيست ، اما بر اساس آن ، اسماعيل از جمله پيامبراني است كه موقعيت قبر او مشخص و معلوم است .
از طيبي در شرح مشكوة درباره جواز خواندن نماز در كنار قبر صالحان و نيكان به دليل برخورداري از عنايت الهي چنين استدلالي نقل شده است :
ألا يري أنّ مرقد إسماعيل في الحجر في المسجد الحرام و الصلاة فيه أفضل ؛ (3)
آيا نمي بينند كه قبر اسماعيل در حجر داخل مسجدالحرام است و نماز در آن برتر از جاي ديگر است ؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . السيرة النبوية ، ج1 ، ص6 .
2 . الطبقات الكبري ، ج1 ، ص52 .
3 . بحارالأنوار ، ج 82 ، ص 56 .
76 |
قرطبي از ابن عباس روايت كرده است :
و في المسجد الحرام قبران ليس فيه غيرهما ، قبر إسماعيل و قبر شعيب عليهما السلام ، فقبر إسماعيل في الحجر ، و قبر شعيب مقابل الحجر الأسود ؛ (1)
در مسجد الحرام دو قبر ، نه بيشتر ، وجود دارد : قبر اسماعيل و قبر شعيب ؛ قبر اسماعيل در حجر است و قبر شعيب مقابل حجر الاسود است .
گرچه قرطبي اقوال ديگر كه دلالت بر بر وجود قبور پيامبران در مسجد الحرام است نقل مي كند ، از جمله احتمال قبر نوح و هود و صالح در ما بين زمزم و حجر ، و قبور 99 تن از پيامبران در حد فاصل بين ركن و مقام . (2) كه در جاي خود بايد مورد بررسي و تحقيق قرار گيرد ، ولي آنچه كه براي بحث ما مهم است ، مدفن اسماعيل است .
در شفاء الغرام از ابن اسحاق ، دفن اسماعيل در حجر نقل شده است . (3)
و در اخبار مكه پس از نقل مطلبي درباره فضيلت حجر مي نويسد :
و في ذلك الموضع توفّي ، قال خالد : فيرون أنّ ذلك الموضع ما بين الميزاب إلي باب الحجر الغربي فيه قبره ؛ (4)
و در آن موضع ( حجر ) اسماعيل وفات يافت . خالد مي گويد آن موضع در حد فاصل ناودان تا در غربي حجر است كه در آن قبر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الجامع الاحكام القرآن ، ج2 ، ص88 .
2 . همان .
3 . شفاء الغرام ، ج2 ، ص14 .
4 . اخبار مكة ، ج1 ، ص312 .
77 |
وي نيز مي باشد .
و پس از آن به مسئله حفر حجر به دست ابن زبير ، در وقت بازسازي كعبه ، اشاره مي كند و مي نويسد : هنگام حفر حجر ، به يك سنگ سبز برمي خورند ، هيچ يك از قريش ندانستند كه چيست ، تا كه عبدالله بن صفوان به ابن زبير گفت : اين قبر اسماعيل است ، مواظب باش سنگ را از جاي خود حركت نده ، و ابن زبير آن را به حال خود گذاشت . (1)
و از ابن اسحاق نيز مطلبي آورده است كه دلالت بر بودن قبر اسماعيل و مادرش هاجر در حجر است . (2)
با توجه به مطالب نقل شده ، معلوم مي شود كه دفن اسماعيل در حجر از مشهورات و بلكه مسلمات تاريخي است و با توجه به آن ، آنچه را كه مسعودي در مروج الذهب آورده است ، خالي از ضعف نخواهد بود . مسعودي مي نويسد :
و كان عمر إسماعيل إلي أن قبضه الله إليه مائة سنة و سبعاً و ثلاثين سنة ، و دفن بالمسجد الحرام في الموضع الذي كان فيه الحجر الأسود ؛ (3)
سن اسماعيل هنگام قبض روح 137 سال بود ، و در مسجد الحرام در جايي كه حجر الاسود در آن بود دفن شد .
اين مطلب درست نيست ، مگر آنكه بگوييم كه در اين عبارت تصحيف صورت گرفته است و كلمه « الأسود » را نسخه نويسان به آن افزوده باشند و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان .
2 . همان .
3 . مروج الذهب ، ج1 ، ص75 .
78 |
بدين سان حِجر را حَجَر خوانده اند ؛ بلي اگر دليلي داشتيم كه هنگام بناي كعبه ، حجرالاسود در محل فعلي حجر اسماعيل دفن شده بود و بعد ابراهيم آن را استخراج و در ركن اسود ( شرقي ) نهاد ، در اين صورت كلام مسعودي اشكالي نمي داشت ؛ چه آنكه بر طبق آن معناي كلام وي چنين مي شد كه اسماعيل در همان جايي كه قبلا حجرالاسود بود ( يعني حِجْر ) دفن شد .
ليكن ما دليلي بر اين سخن نيافتيم . آنچه در اين باره در روايات ما آمده دو مطلب است :
1 . بر حسب نقل از علل الشرائع از اميرمؤمنان ( عليه السلام ) ، ابراهيم ( عليه السلام ) به واسطه وحي الهي و با كمك فرزندش اسماعيل ( عليه السلام ) حجر الاسود را از كوه ابوقبيس استخراج كرد . (1)
2 . بر طبق نقل تفسير علي بن ابراهيم قمي ، اسماعيل حجر الاسود از ذي طوي نقل داده و بعد از بالا رفتن به آسمان ، ابراهيم آن را اخذ كرد . (2)
درباره مدت عمر اسماعيل ، سه قول نقل شده است :
1 . از شيخ صدوق ( رحمه الله ) در كمال الدين نقل است كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود : اسماعيل فرزند ابراهيم 120 سال عمر كرد . (3) در اثبات الوصيه نيز عمر اسماعيل را 120 سال نقل كرده است . (4) مختار علامه مجلسي همين نقل است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالانوار ، ج99 ، ص217 ، ح1 .
2 . تفسير القمي ، ج1 ، ص62 ؛ بحارالأنوار ، ج99 ، ص38 ، ح15 .
3 . بحارالانوار ، ج12 ، ص113 .
4 . اثبات الوصية ، ص35 .
79 |
و ايشان آن را صحيح ترين روايت درباره عمر اسماعيل مي داند . (1)
2 . شيخ صدوق در علل الشرائع (2) و قطب الدين راوندي در قصص الأنبياء (3) روايتي را نقل كرده اند كه بر اساس آن عمر اسماعيل 130 سال است . در شفاء الغرام نيز از ابن اسحاق ، عمر وي را 130 سال آورده است . (4)
3 . مسعودي در مروج الذهب عمر اسماعيل را 137 سال نقل كرده است . (5)
4 . دختران اسماعيل
چند تن از دختران اسماعيل ، از جمله كساني هستند كه در حجر اسماعيل به خاك سپرده شدند . در كافي به نقل از امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده است :
دفن في الحجر مما يلي الرّكن الثالث عذاري بنات اسماعيل ؛ (6)
در حجر نزديك ركن سوم كعبه ( غربي ) تني چند از دختران اسماعيل دفن شده اند .
سيري در برخي از وقايع حجر اسماعيل
حجر اسماعيل از جمله مكان هايي است كه حوادث بسياري را به خود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحاراالانوار ، ج12 ، ص113 ، در بيان ذيل خبر 42 .
2 . علل الشرائع ، ج1 ، ص38 ؛ بحارالانوار ، ج12 ، ص79 ، ح8 .
3 . قصص الانبياء ، ص113 ، ح112 .
4 . شفاء الغرام ، ج2 ، ص14 .
5 . مروج الذهب ، ج1 ، ص75 .
6 . الكافي ، ج4 ، ص210 ، ح15 ؛ وسائل الشيعه ، ج9 ، ص430 ، ح4 ؛ بحار الأنوار ، ج12 ، ص118 ، ح57 ؛ الوافي ، 2 ، جزء 8 ، ص28 ؛ و مجمع البحرين ، ج3 ، ص260 .
80 |
ديده است ، و مجموعه اي از خاطرات تلخ و شيرين را در خود گرد آورده است كه برشماري كامل آن در دوره هاي مختلف تاريخي مجال و فرصتي ديگر مي طلبد . آنچه كه مورد توجه است ، بررسي آن در برهه اي از زمان و مربوط به وجود مقدس پيامبر بزرگ اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و امامان معصوم ( عليه السلام ) است كه به مناسبت ، برخي از قضاياي مربوط به شماري از نياكان و خاندان ايشان را مطرح مي كنيم .
1 . مطلب بن عبدالمناف در حجر اسماعيل
مطلب بن عبدالمناف ، عموي جد بزرگوار پيامبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) جناب عبدالمطلب ، و برادر هاشم ( پدر عبدالمطلب ) است . نام عبدالمطلب « شيبه » بوده است و در سبب اين نامگذاري آورده اند كه چون هنگام ولادت مقداري موي سفيد بر سر داشته است ، نام وي را شيبه نهادند . (1) مادر عبدالمطلب زني از اشراف اهل مدينه به نام « سلمي » دختر عمرو بن زيد بن لبيد بن خداش بن عامر بن غانم بن عدي بن النجار است . (2)
برخي از مورخان ، از جمله ابن سعد در طبقات ، و ابن هشام در سيره ، و يعقوبي در تاريخ خود آورده اند كه هاشم بن عبدالمناف هنگامي كه در يك سفر تجاري به مدينه آمده بود ، با سلمي ازدواج كرد . ثمره اين ازدواج فرزندي بود كه نام او را شيبه نهادند . به نقل از ابن هشام هاشم فرزند خود را نزد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الطبقات الكبري ، ج1 ، ص79 .
2 . الطبقات الكبري ، ج1 ، ص64 ؛ سر السلسة العلوية ، ص2 .
81 |
مادرش در مدينه گذارد ، (1) ولي يعقوبي چنين مي نگارد : هنگامي كه هاشم قصد خروج به سوي شام را داشت ، همسر و فرزند خود را به مدينه برد تا در طي مدت سفر در نزد پدر همسر و خويشانش به سر برند ؛ (2) اما در اين سفر هاشم در غزه بيمار شد و سرانجام همان جا وفات يافت و دفن گرديد . (3)
پس از فوت هاشم فرزند او شيبه ، در نزد مادر خود در مدينه باقي ماند ، تا آن گاه كه به نزديكي سن بلوغ رسيد و آثار بزرگي و نجابت در رفتار و كردار او نمايان بود .
يعقوبي مي نويسد : عده اي از نوجوانان مدينه مشغول مسابقه تيراندازي بودند . مردي از قبيله تهامه به ايشان برمي خورد . در ميان ايشان نوجواني را ديد كه در تيراندازي بسيار ماهر بود و تيرهايش به خطا نمي رفت و در وقت برخورد با هدف چنين مي گفت : منم فرزند هاشم ، منم پور سيد بطحاء ، آن مرد كه از قدرت و توانايي اين نوجوان به وجد و شعف آمده بود سراغ وي رفته و به او مي گويد : پسر ! تو كيستي ؟ ! ، نوجوان گفت : منم شيبه فرزند هاشم فرزند عبدمناف . (4)
در نقل بحارالانوار آن مرد را از بني الحارث بن عبدالمناف معرفي كرده است . وقتي كه از اصل و نسب وي مطلع شد به او چنين گفت : خداوند در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . السيرة النبوية ، ج1 ، ص145 .
2 . تاريخ اليعقوبي ، ج1 ، ص244 .
3 . الطبقات الكبري ، ج1 ، ص79 .
4 . تاريخ اليعقوبي ، ج1 ، ص245 .
82 |
وجود تو بركت دهد و مانند تو را در بين ما بيفزايد ! (1) ابن سعد نام آن مرد را « ثابت بن المنذر بن حرام » ، پدر حسان بن ثابت شاعر معروف معرفي كرده است . (2)
طبق نقل تاريخ يعقوبي و نيز بحارالانوار آن مرد به مكه آمد ، و بي درنگ سراغ « مطلب بن عبدالمناف » كه داخل حجر اسماعيل نشسته بود رفت و تمام آنچه را كه در مدينه ديده بود نقل كرد . مطلب گفت : به خدا قسم كه از او غافل شدم ، به خانه خود نخواهم رفت تا كه وي را به مكه بازآورم . و از همانجا به سوي مدينه حركت كرد و توانست فرزند برادر را با عزت تمام به مكه آورد . (3)
ابن هشام مي نويسد : هنگام ورود به مكه ، مطلب سوار بر شتر بود و فرزند برادر در پشت سر او . قريش كه از ماجرا بي خبر بودند وقتي كه صحنه را ديدند گمان كردند كه مطلب بنده اي خريده است . از اين رو گفتند : اين جوان بنده مطلّب است كه او را خريداري كرده است .
مطلّب فرياد برآورد : واي بر شما ! همانا كه او فرزند برادرم هاشم است . من او را از مدينه بدين جا آورده ام . بدين سان فرزند هاشم ، به « عبدالمطلب » شهرت يافت . (4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالانوار ، ج15 ، ص122 .
2 . الطبقات الكبري ، ج1 ، ص82 .
3 . تاريخ يعقوبي ، ج1 ، ص245 ؛ بحارالانوار ، ج15 ، ص122 .
4 . السيرة النبوية ، ج1 ، ص145 .
83 |
2 . عبدالمطلب در حجر اسماعيل
1 . رؤياي صادق عبدالمطلب در باره چاه زمزم در حجر
در سيره ابن اسحاق به نقل از اميرمؤمنان علي بن ابيطالب ( عليه السلام ) درباره چگونگي حفر دوباره چاه زمزم چنين آمده است :
عبدالمطلب در داخل حجر استراحت مي كرد و در ميان آن به خواب رفته بود . در عالم رؤيا مي بيند كه كسي نزد وي آمده و به او چنين مي گويد : برخيز و « بره » را حفر كن . عبدالمطلب پرسيد : بره چيست ؟ در پاسخ چيزي نشنيد و او رفت .
فرداي آن روز عبدالمطلب به حجر باز آمد و دوباره در عالم خواب ديد كه كسي به وي چنين مي گويد : « مضنونه » را حفر كن ، پرسيد : مضنونه كدام است ؟ پاسخي نداد و رفت .
عبدالمطلب در روز سوم نيز به ميان حجر آمد و باز در عالم رؤيا كسي را ديد كه به وي مي گويد : « طيبه » را حفر كن ، پرسيد طيبه چيست ؟ جوابي نداد و رفت .
و سرانجام در روز چهارم به حجر آمد و در ميان آن به خواب رفت و در خواب ديد كه كسي به نزد وي آمده و مي گويد : زمزم را حفر كن . پرسيد : زمزم چيست ؟ در پاسخ شنيد : جايي است كه هيچ گاه آب آن تمام نمي شود و كسي به ژرفاي آن نمي تواند برسد . و پس از آن موقعيت زمزم را نشان عبدالمطلب داد . عبدالمطلب از خواب بيدار شد و بلافاصله از جاي خود برخاست و يك سر به آن موقعيت رفت و مشغول كندن زمين گشت تا به آب زمزم
84 |
رسيد . (1)
چاه زمزم داراي تاريخي طولاني و پرفراز و نشيب است كه خارج از بحث فعلي ماست ، ولي تذكر اين نكته درباره اين فراز تاريخي ضروري است كه قبيله « جرهم » هنگام خروج از مكه چاه زمزم را پر كرده و خارج شدند (2) و بعدها آثار آن از ميان رفت و كسي از موقعيت آن خبر نداشت .
2 . رؤياي صادق عبدالمطلب درباره پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در حجر
در امالي صدوق از جناب ابوطالب به نقل از حضرت عبدالمطلب چنين روايت شده است :
در ميان حجر به خواب رفته بودم . خوابي عجيب ديدم كه بر اثر آن ترس مرا گرفت . از جا برخاستم و براي فهم تفسير و تعبير آن سراغ پيش گوي قريش رفتم . رنگ چهره ام عوض شده بود . او كه حالت مرا ديد به من گفت :
ـ آقاي عرب را چه شده است كه او را پريشان چهره مي بينم ؟ ! آيا امري ناگوار واقع شده است ؟
گفتم : آري ، امشب خوابي را در حجر ديده ام كه حالت مرا دگرگون ساخته است . در عالم رؤيا ديدم كه مانند درختي بر كمرم روييده شده است كه بلندي آن به آسمان ، و شاخه هايش شرق و غرب را فراگرفته است و از ميان آن نوري را ديدم بسيار شديد ، كه هفتاد برابر نور خورشيد بود . عرب و عجم را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سيره ابن اسحاق ، ص24 ؛ و همچنين السيرة النبوية ، ج1 ، ص150 ؛ البداية و النهاية ، ج2 ، ص303 .
2 . السيرة النبويه ، ج1 ، ص116 .
85 |
ديدم كه در برابر او به سجده افتاده اند و مرتب بر شدت نور افزوده مي شد . عده اي از قريش را ديدم كه مي خواهند آن درخت را قطع كنند كه ناگاه جواني زيبارو و پاكيزه لباس در برابر ايشان قد علم كرد و كمر آنان را شكست و چشم هايشان را از حدقه بيرون آورد . وقتي كه تمام خواب را براي او بازگو كردم رنگ چهره او نيز دگرگون شد و گفت : اگر راست بگويي از نسل تو فرزندي به وجود خواهد آمد كه حكومت او ، شرق و غرب را فراخواهد گرفت و او پيامبر در بين مردم خواهد بود . پس از شنيدن اين سخن ، غم و اندوه از دلم بيرون رفت . ابوطالب ! دقت كن ، شايد كه تو همو باشي !
ابوطالب كه پس از بعثت پيامبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) اين سخن و روايت را نقل مي كرد مي گفت : به خدا سوگند كه آن درخت ابوالقاسم امين است . (1) و ما مي افزاييم كه آن جوان زيبارويِ پاكيزه لباسِ مدافع از حريم رسالت نيز ، فرزند برومند او اميرمؤمنان علي بن ابيطالب ( عليه السلام ) است .
3 . جايگاه عبدالمطلب در حجر
در اخبار مكه از عطا به نقل از ابن عباس ، و او نيز از پدرش عباس بن عبدالمطلب ( عموي پيامبر ) چنين نقل شده است : عبدالمطلب داراي قدي بسيار رشيد و بلند ، صورتي بسيار زيبا بود كه هيچ يك از مردم به پايه او نمي رسيدند و هر كس كه او را مي ديد شيفته او مي شد . براي او در حجر محلي بود كه تنها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . امالي الصدوق ، ص216 ، مجلس 24 ، ح1 ؛ بحارالانوار ، ج15 ، ص254 ، ح7 .
86 |
براي وي فرش مي شد و هيچ كس با او در آن فرش نمي نشست و ديگر شخصيت هاي قريش هر يك به حسب موقعيت و شخصيتي كه داشتند به ترتيب در اطراف جايگاه و وي مي نشستند . يك روز در حالي كه عبدالمطلب در جايگاه خود نشسته بود و اطرافيان دور او حلقه زده بودند ، رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كه كودك خردسالي بود و تازه به راه افتاده بود ، آمد تا در كنار پدر بزرگش روي فرش او بنشيند . اطرافيان او را كشيدند . او به گريه افتاد . عبدالمطلب كه در آن هنگام بينايي خود را از دست داده بود ، وقتي صداي گريه نواده خود را شنيد گفت : فرزندم را چه شده است كه مي گريد ؟ گفتند : او مي خواست با شما روي فرشتان بنشيند و چون ديگران مانع گشتند گريه مي كند . عبدالمطلب گفت : بگذاريد بيايد و مانع او نشويد . اميد دارم آن چنان بزرگي و شرافت يابد كه هيچ عربي بدان اندازه نرسد . (1)
3 . ابوطالب در حجر اسماعيل
ابوطالب از چهره هاي درخشان ، و چون فرزندش مظلوم تاريخ است . در وقت تنهايي و بي كسي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) يار و مدافع او و آيين وي بود و سيل تهمت ها و دشنام ها را از آن روز تا به امروز تحمل كرده است .
فخار بن معد الموسوي در كتاب الحجة علي الذاهب الي تكفير ابي طالب به اسنادش از ابوبصير به نقل از حضرت امام باقر ( عليه السلام ) نقل مي كند :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اخبار مكه ، ج1 ، ص315 .
87 |
مات أبوطالب بن عبدالمطلب مسلماً مؤمناً ، و شعره في ديوانه يدلّ علي إيمانه ، ثم محبته و تربيته و نصرته و معاداة أعداء رسول الله صلي الله عليه و آله و موالاة أولياءه ، و تصديقه فيما جاء به من ربّه ، و أمره لولديه علي و جعفر بأن يسلما و يؤمنا بما يدعو إليه ، و أنّه خير الخلق ، و أنّه يدعو إلي الحقّ و المنهاج المستقيم ، و أنّه رسول رب العالمين ؛ (1)
ابوطالب فرزند عبدالمطلب در حال اسلام و ايمان از دنيا رفت و سروده او در ديوان شعر وي دلالت بر ايمان او دارد و همچنين سرپرستي و ياري او پيامبر را ، و ابراز محبت به او و دشمني با دشمنان او و دوستي با دوستداران او و تصديق و اقرار به آنچه كه از جانب خدايش به صورت وحي بر او نازل شد ، و فرمان به اسلام آوردن دو فرزندش علي و جعفر و ايمان آوردن ايشان به آنچه كه وي مردم را بدان فرا مي خواند ، و اقرار به اينكه او بهترين مردم است و مردم را به حق و راه و روش مستقيم فرامي خواند و اينكه او پيامبر از جانب پروردگار جهانيان است ( همه اينها دلالت بر كمال ايمان ابي طالب دارند ) .
آيت الله طبسي نجفي - جدّ نگارنده - در كتاب منية الراغب في ايمان ابي طالب روايتي از حضرت امام باقر ( عليه السلام ) نقل مي كند كه بر اساس آن حضرت درباره حدث ضحضاح و كساني كه نسبت هاي ناروايي را در حق ابوطالب روا مي دانند مي فرمايد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الحجة علي الذاهب الي تكفير ابي طالب ، ص162 .
88 |
كذبوا والله ، إنّ إيمان أبي طالب لو وضع في كفّة ميزان و إيمان هذا الخلق في كفّة ميزان لرجّح إيمان أبي طالب علي إيمانهم ؛ (1)
به خدا سوگند ، آنها دروغ مي گويند . اگر ايمان ابوطالب را در يك كفه ترازو و ايمان اين مردم را در كفه ديگر آن نهند ، همانا ايمان ابوطالب بر ايمان همه ايشان فزوني و برتري خواهد يافت . »
ابوطالب به عنوان مدافع راستين پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) از خود خاطراتي جالب و تكان دهنده و شنيدني درباره پيامبر و دفاع جانانه او از آيين و دين رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به جاي گذارده است كه براي نمونه به چند مورد آن كه مربوط به حجر اسماعيل است ، اشاره مي كنيم .
1 . دفاع ابوطالب از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم )
قطب الدين راوندي مي نويسد : در شب معراج ، ابوطالب از وضع حال و مكان و سرنوشت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بي خبر بود . آن شب را با عده اي از بني هاشم به جستجوي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پرداخت . ابوطالب كه بر جان پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) مي ترسيد ، به دست هر يك از ايشان خنجري داد كه اگر پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را نيافتيم معلوم مي شود كه به دست دشمنان كشته شده است . شما به سراغ دشمنان او رفته و آنان را به خاك ذلت و هلاك بيفكنيد كه به خدا سوگند ، زندگي بر هيچ يك از ما و ايشان پس از محمد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) روا نباشد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . منية الراغب في ايمان ابي طالب ، ص40 .
89 |
همگي آنان در پي يافتن رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به راه افتادند تا آن گاه كه ابوطالب پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را در برابر منزل ام هاني ، پس از پايين آمدن از براق يافت . در آن هنگام روي به جانب فرزند برادر خود كرد و گفت : با من بيا و پيشاپيش من به مسجدالحرام وارد شو ( وارد مسجد شدند تا نزديك كعبه رسيدند . عده اي از دشمنان نظاره گر اين صحنه بودند ) . ابوطالب در برابر حجر شمشير خود را كشيد و گفت : بني هاشم ، سلاح هايتان را خارج سازيد ( تمام خنجران از غلاف بيرون كشيده شد ) . آن گاه ابوطالب رو به جانب دشمنان پيامبر نمود و گفت : اگر من او را نيافته بودم ، هيچ يك از شما زنده نمي مانديد !
از آن روز به بعد قريش حساب كار خود را كردند و فكر ترور و سوء قصد به جان پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را از سر خود دور كردند . (1) و دانستند كه تا ابوطالب زنده است كسي نمي تواند كمترين تعرضي به جان رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كند . (2)
تذكر اين نكته هم خالي از لطف نيست كه ممكن است بگويند دفاع ابوطالب در حمايت از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كنار حجر الاسود بوده است ، چون در نقل چنين آمده است : « و سلّ سيفه عند الحجر » كه كيفيت معنا بسته به چگونگي خواندن كلمه « الحجر » است ، ولي با توجه به اينكه حجر اسماعيل محل اجتماع بزرگان قريش بود ، و بر طبق نقل « و كان لا يقعد فيه صبيان قريش » (3) ( در آن كودكان قريش نمي نشستند ) رجحان احتمال حِجْر بي وجه نيست .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الخرائج و الجرائح ، ج1 ، ص85 ، ح140 ؛ بحارالانوار ، ج35 ، ص82 ، ح25 .
2 . ابن شهراشوب به نقل از شرف النبي خرگوشي همانند اين واقعه را نقل كرده است ؛ مناقب آل ابي طالب ، ج1 ، ص23 ؛ بحارالانوار ، ج18 ، ص384 ، ح86 .
3 . بحارالأنوار ، ج19 ، ص16 ، ح8 .
90 |
در رابطه با دفاع ابوطالب از رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) اين ماجرا را طبرسي وقطب الدين راوندي آورده اند :
روزي رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در حجر نشسته بود كه مشركان قريش شكمبه گوسفندي را بر پيامبر خدا مي اندازند . پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بسيار اندوهگين شد ، و نزد ابوطالب آمد و فرمود : عمو ، موقعيت من نزد شما چگونه است ؟
ابوطالب پرسيد : پسر برادر ، چه شده است ؟
حضرت ماجرا را نقل مي فرمايد .
ابوطالب بسيار ناراحت و خشمگين شد و روي به جانب حمزه سيد الشهدا نمود و فرمود : اين شمشير را به دست گير و همراه من بيا .
ابوطالب با همراهي حمزه به سمت مسجد آمدند و يكسر نزد اهانت كنندگان رفتند . آن گاه ابوطالب رو به حمزه كرد و گفت : اين شكمبه را بر سر و صورت همه اين افراد بگذار و هر كس خواست مانع شود گردن او را بزن !
هيچ يك از قريش نتوانست هيچ گونه حركت و عكس العملي از خود نشان دهد و اين گونه تاوان عمل ننگين خود را پس دادند و دستور ابوطالب اجرا شد .
آن گاه ابوطالب روي به جانب رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نمود و فرمود : پسر برادر ، موقعيت شما در نزد ما اين گونه است . (1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اعلام الوري ، ص57 ؛ قصص الانبياء ، ص320 ، ح399 ؛ از آنها بحارالانوار ، ج18 ، ص209 ، ح38 و ج18 ، ص187 ، ح17 .