بخش 4

2 . رؤیاهای صادق ابوطالب در حجر 3 . گفتگوی ابوطالب با مشرکان در حجر اسماعیل 4 . پیامبر اسلام ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) 1 . جلوس پیامبر خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) 2 . تلاوت قرآن در حجر اسماعیل 3 . عبادت پیامبر ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) 4 . پاسخ به پرسش ها 5 . درخواست شق القمر از پیامبر ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) 6 . معراج پیامبر ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) 7 . سخنرانی پیامبر اسلام ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) 8 . بر زمین فکندن بتان در اطراف حجر اسماعیل 9 . مانور قدرت برابر حجر 5 . توطئه های دشمنان پیامبر اسلام ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) 1 . پیمان مشرکان در حجر اسماعیل بر کشتن پیامبر ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) 2 . بدگویی مشرکان از پیامبر اسلام ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) 3 . طرح ترور پیامبر ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) 6 . امامان ( علیه السلام )


91


رحمت و بلندي مقام بر پدر اميرمؤمنان ( عليه السلام ) ، جناب ابوطالب ( عليه السلام ) باد كه با شهامت و غيرت و جوانمردي خود ، دل پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را شاد و خرسند ساخت .

2 . رؤياهاي صادق ابوطالب در حجر

ابن شهراشوب در المناقب به نقل از كتاب مولد اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) از ابن بابويه آورده است : ابوطالب در حجر به خواب رفته بود . در خواب ديد كه دري از آسمان به روي او گشوده شده و از آن نوري نازل شد و وجود او را فراگرفت . از خواب بيدار شد و براي تعبير آن ، نزد راهب جحفه رفت و آنچه را كه ديده بود بازگو كرد . راهب پس از شنيدن آن اين اشعار را خواند :

أبشر أبا طالب عن قليل * * * بالولد الحلاحل النّبيل

يال قريش فاسمعوا تأويلي * * * هذان نوران علي سبيل

كمثل موسي و أخيه السؤل

مضمون اين اشعار تعبير خواب ابوطالب است كه به وي بشارت ولادت فرزندي آقا ، شجاع و ياري فداكار براي پيامبر آخر زمان ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) مي دهد .

ابوطالب به سمت كعبه بازگشت و در حالي كه به طواف مشغول شده بود اين اشعار را گفت :

أطوف للإله حول البيت * * * أدعوك بالرّغبة محيي الميت

بأن تريني السّبط قبل الموت * * * أغرّ نوراً يا عظيم الصوت

منصلتاً بقتل أهل الجبت * * * و كلّ من دان بيوم السّبت


92


مضمون اين اشعار آرزوي ابوطالب مبني بر ديدن آن فرزند بزرگوار جهادگر با مشركان است .

ابوطالب به حجر باز آمد و دوباره در ميان آن آرميد . در عالم رؤيا ديد كه گويي لباسي از ياقوت و پيراهني بسيار زيبا بر تن كرده است و در آن حال كسي كه به وي مي گويد : ابوطالب ، چشم هايت روشن باد و دست هايت پيروز و ديدارت نيكو ! فرزندي ارجمند و بسيار برومند به تو عنايت شده است ؛ گرچه حسودان را ناخوش آيد .

ابوطالب كه به وجد و شعف آمده بود و از خوشحالي در پوست خود نمي گنجيد ، از خواب بيدار شد و به طواف خانه پرداخت ؛ در حالي كه مي گفت :

أدعوك ربّ البيت و الطواف * * * والولد المحبوّ بالعفاف

تعينني بالمنن اللّطاف * * * دعاء عبد بالذّنوب واف

و سيد السادات و الأشراف

مضمون اين اشعار درباره لطف و عنايت ويژه اي است كه از ناحيه ايزد متعال شمال حال ابوطالب شده است و مناجات او با خداوند بزرگ و درخواست استمرار اين عنايات و اعتراف به بندگي است .

ابوطالب دوباره به حجر بازگشت و در عالم رؤيا عبدمناف را ديد كه به او مي گويد : چرا با دختر اسد ازدواج نمي كني ؟

ابوطالب پس از اين رؤيا به خواستگاري فاطمه بنت اسد رفت و سرانجام ، اين ازدواج با بركت صورت گرفت . آن گاه به طواف كعبه آمد و اشعاري را سرود كه در اول آن چنين آمده است :


93


قد صدقت رؤياك بالتّعبير * * * و لست بالمرتاب في الأمور

أدعوك ربّ البيت و النّذور * * * دعاء عبد مخلص فقير

فأعطني يا خالقي سروري * * * بالولد الحلاحل المذكور

يكون للمبعوث كالوزير * * * يا لهما يا لهما من نور

قد طلعا من هاشم البدور * * * في فلك عال علي البحور . .

مضمون اين اشعار نيز آن است كه تعبير خواب مطابق با واقع شد و من هيچ شكي در اين مطلب ندارم . اي خداي خانه و تعهدها ، من از تو مي خواهم همانند خواسته بنده اي خالص و تهي دست ، كه به من آن فرزند شجاع وعده داده شده را عنايت كني تا براي آن كسي كه به پيامبري برانگيخته خواهد شد وزير و يار و ياور باشد . . . (1)

آري ، ابوطالب در كنار كعبه خوابي صادق درباره فرزند برومندش علي ( عليه السلام ) ديد و ديري نپاييد كه علي ( عليه السلام ) ، در درون كعبه ولادت يافت . رابطه علي ( عليه السلام ) با كعبه شگفت آور است . بشارت ولادتش در كنار كعبه بود و خود زاده كعبه شد و سرانجام بت شكن كعبه گشت و در نهايت شهادتش در مسجد و رو به سوي كعبه ، در حالي كه مي گفت : فزت و ربّ الكعبة ؛ به خداي كعبه سوگند ، رستگار شدم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مناقب آل ابي طالب ، ج2 ، ص245 ؛ بحارالانوار ، ج38 ، ص47 ؛ و نيز منية الراغب في ايمان ابي طالب ، ص117 ، از دارالسلام حاجي نوري ، ج1 ، ص119 .


94


3 . گفتگوي ابوطالب با مشركان در حجر اسماعيل

علامه مجلسي به نقل از خرائج راوندي مي نويسد : بني هاشم حدود سه سال در شعب ابي طالب زندگاني بسيار سخت و همراه با گرسنگي را سپري كردند كه در آن فاصله زماني ابوطالب و خديجه تمام سرمايه شان را خرج آنان كردند . پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به ابوطالب خبر مهمي را مي دهد كه بر اساس آن با اراده الهي صحيفه و پيمان نامه مشركان را موريانه خورده است و از آن چيزي جز اسم الله باقي نمانده است . پس از اين خبر تمامي بني هاشم از شعب بيرون آمدند . قريش گفتند : فشار گرسنگي آنان را مجبور ساخت كه از شعب بيرون آيند و بزرگان قريش براي بررسي ماجرا به ميان حجر آمدند و در آنجا گرد هم جمع شدند . ابوطالب در جلسه حاضر بود . آنان رو به ابوطالب كردند و گفتند : الان وقت آن فرارسيده است كه ماجراي خويشانت را پايان دهي ( كنايه از اينكه الان وقت ضعف آنان فرارسيده است و بايد از ادعاي خود درباره رسالت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و اعلان دين جديد دست بردارند و بايد ابوطالب در اين جريان پادرمياني كند ) .

ابوطالب گفت : خبري براي شما دارم ، برخيزيد و صحيفه خودتان را به نزد من بياوريد ، اميد است كه به واسطه آن بين ما و شما مصالحه اي صورت پذيرد .

مشركان اين پيشنهاد را پذيرفتند . پيمان نامه قبلا در كعبه بود ، و از ترس دستبرد مكان آن را تغيير دادند و در نزد ام ابي جهل قرار دادند . آنان كساني را براي آوردن صحيفه به نزد وي فرستادند . و ايشان پيمان نامه را در حالي كه مهرهاي قريش بر آن زده شده بود و مهر و موم شده بود ، آوردند و در مقابل


95


آنان قرار دادند .

ابوطالب گفت : شما درباره اين پيمان نامه حرفي نداريد ؟

گفتند : خير .

ابوطالب گفت : پسر برادرم به من خبر داده است ـ و او هيچ گاه خلاف واقع سخن نمي گويد ـ كه خداوند به موريانه مأموريت داده است كه اين صحيفه را بخورد و موريانه آن را خورده است و از آن جز نام الله چيزي باقي نمانده است . ( ما اين پيمان نامه را مي گشاييم و اگر او راست گفته باشد معلوم مي شود كه در ادعاي خود راستگو است ) و شما ديگر دست از ظلم و تعدي نسبت به ما برداريد ، وگرنه ما او را به شما وامي گذاريم كه او را بكشيد .

وقتي ابوطالب اين پيشنهاد را داد همه فرياد برآوردند كه اي ابوطالب ، انصاف به خرج دادي ( و نيكو داوري كردي ) .

پيمان نامه را گشودند آن را همان گونه يافتند كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) خبر داده بود . در اين هنگام مسلمانان تكبير گفتند و رنگ چهره مشركان از ناراحتي و غم دگرگون شد . (1)

4 . پيامبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در حجر اسماعيل

تاريخ صحنه هاي گوناگوني را از حضور پيامبر بزرگ اسلام حضرت محمد مصطفي ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در حجر اسماعيل ضبط و نقل كرده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالانوار ، ج19 ، ص16 ، ح8 .


96


در يك نگاه ، حجر اسماعيل جايگاه او ، محل اعلام رسالت ، جايگاه تلاوت قرآن كريم ، تريبون سخنراني ، عبادتگاه ، مكان پاسخ دهي به پرسش ها و محل انجام و ديده شدن برخي از معجزه هاي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بوده است كه با مرور به برخي از وقايع تاريخي ، اهميت اين مكان بيش از پيش روشن مي شود .

1 . جلوس پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در حجر اسماعيل

در اخبار مكه نقل است كه وقتي سوره « مَسَد » (1) كه رسواساز ابولهب وهمسرش ام جميل بود نازل شد ، ام جميل به مسجدالحرام آمد و در حالي كه سنگي را در دست مي گردانيد به سمت حجر اسماعيل كه در آن رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و يكي از صحابه نشسته بودند آمد و مرتب به پيامبر ناسزا مي گفت . ابوبكر به پيامبر گفت : اين زن ، ام جميل است و من از او بر شما مي ترسم ، او زن است ، اگر از جاي برخيزيد مناسب است .

رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود : او نمي تواند مرا ببيند و آياتي را تلاوت فرمود و پناه به خدا برد . آن گاه اين آيه را خواند :

( وَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً ) ؛ (2)

هنگامي كه قرآن را مي خواني بين تو و بين كساني كه ايمان به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره مسد ، آيات 1- 5 : ( بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَب وَتَبَّ ما أَغْني عَنْهُ مالُهُ وَما كَسَبَ سَيَصْلي ناراً ذاتَ لَهَب وَامْرَأَتُهُ حَمّالَةَ الْحَطَبِ فِي جِيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَد ) ، به نام خداوند رحمتگر مهربان ، بريده باد دو وست ابولهب ، ومرگ بر او باد ، دارايي او وآنچه اندوخت ، سودش نكرد ، بزودي در آتشي پر زبانه در آيد ، وزنش ، آن هيمه كش ( آتش افروز ) ، بر گردنش طنابي از ليف خرماست .

2 . سوره الاسراء ، آيه 45 .


97


آخرت ندارند ، مانع حجابي قرار مي دهيم .

ام جميل آمد تا در برابر ابوبكر ايستاد و به او گفت : رفيق تو كجاست ؟ ابوبكر گفت : الان اينجا بود . ام جميل گفت : شنيده ام كه او مرا هجو كرده است ( و مرا رسوا و دشنام داده و عيوب مرا شمرده است ) . قسم به خدا كه من و شوهرم شاعر هستيم و قريش مي داند كه من دخت آقاي آنهايم ! (1)

البته در اين نشست ها گاه به ساحت مقدس پيامبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) جسارت و اهانت شد ، كه آن حضرت همه را بخاطر خدا وانجام هدف بلند خود به جان خريد .

2 . تلاوت قرآن در حجر اسماعيل

در تفسير قمي در ذيل آيه ( ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً ) (2) چنين آمده است :

اين آيه در باره وليد بن مغيره كه پيرمردي دنياديده و باتجربه و زيرك بود و از دشمنان و مسخره كنندگان ساحت مقدس پيامبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به شمار مي آمد نازل شد . رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در ميان حجر مي نشست و به تلاوت و قرائت قرآن مي پرداخت .

روزي قريش نزد وليد بن مغيره آمده و گفتند : ابوعبد الشمس ! اين مطالب و سخناني كه محمد مي خواند چيست ؟ آيا شعر است و يا آنكه جادو است ؟ و يا خطابه ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اخبار مكه ، ج1 ، ص316 .

2 . سوره مدثر ، آيه 11 .


98


وليد گفت : مهلتي دهيد تا كه خود سخن او را بشنوم .

وليد نزد پيامبر آمد ، و گفت : اي محمد ، مقداري از اشعارت را برايم بخوان !

پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود : اينها شعر نيست ، كلام خداوند است .

وليد گفت : مقداري از آن را برايم بخوان .

پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آياتي را از سوره حم سجده خواند تا به اين آيه رسيد :

( فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عاد وَثَمُودَ ) ؛ (1)

اي رسول ما ، اگر قريش از خدا روي گردانند به آنان بگو من شما را از نزول صاعقه اي همانند آنچه كه بر قوم عاد و ثمود نازل شد مي ترسانم .

وقتي وليد اين آيات را شنيد بر خود لرزيد . به اندازه اي كه موهاي بدن او بلند ايستاد . از جاي خود حركت كرد و به جاي آنكه نزد قريش رود راه خانه را پيش گرفت و رفت .

قريش نزد ابوجهل آمده ، گفتند : ابوالحكم ! گويا ابوعبدالشمس ( وليد ) به اسلام گراييده باشد . مگر نمي بيني كه نزد ما بازنگشت .

ابوجهل نزد وليد رفت و گفت : عمو ، تو ما را سرافكنده و رسوا و شاد كردي . آيا تو به دين محمد گراييده اي ؟

وليد گفت : خير ، ولي سخني سخت از او شنيدم كه پوست ها را به لرزه درمي آورد .

ابوجهل گفت : آيا كلام او خطابه است ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره فصلت ، آيه 13 .


99


وليد گفت : نه ، خطابه سخني متصل است ، ولي كلام او نثر و جملات آن شبيه جملات خطابه نيست و بعضي از آن با بعض ديگر شباهت ندارد .

ابوجهل پرسيد : بنابراين آيا كلام او شعر است ؟

وليد گفت : خير ، من انواع و اقسام اشعار عرب را شنيده ام ، سخن او شعر نيست .

ابوجهل سؤال كرد : پس چيست ؟

وليد كه از جواب باز مانده بود و از طرفي سياهي قلب و كوري دل او مانع اقرار به حقانيت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) شده بود ، گفت : مرا تا فردا مهلتي ده كه فكر كنم .

فرداي آن روز قريش نزد وليد آمدند و پرسيدند : پاسخ پرسش ما چيست ؟

وليد گفت : برويد و بگوييد سحر است ! كلام او قلب مردم را تسخير كرده است .

پس از آن بود كه خداوند متعال اين آيه را درباره او نازل كرد :

( ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً ) (1)

مرا با كسي كه او را خود به تنهايي آفريده ام واگذار ! (2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره مدثر ، آيه 11 .

2 . تفسير قمي ، ج2 ، ص293 ؛ بحارالانوار ، ج9 ، ص244 ، ح148 . اين ماجرا را بسياري از بزرگان و مفسران از جمله طبرسي ، قطب الدين راوندي و ابن شهراشوب آورده اند . ر . ك : اعلام الوري ، ص51 ؛ مناقب آل ابي طالب ، ج1 ، ص52 ؛ قصص الانبياء ، ص319 ، ح397 ؛ بحارالانوار ، ج17 ، ص211 ، ح17 ، و ج18 ، ص186 ، ح16 .


100


3 . عبادت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در حجر اسماعيل و سوء قصد دشمن

ابن شهراشوب از جابر وابن عباس چنين نقل كرده است : مردي از قريش گفت : من محمد را خواهم كشت . در اين هنگام اسب او جستن گرفت و او را محكم بر زمين زد و گردن او شكست .

دشمنان به سراغ معمر بن يزيد كه شجاع ترين افراد بود و بني كنانه فرمانبردار وي بودند رفتند ( تا كه او خواسته ايشان را برآورد و پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را از سر راه بردارد ) .

معمر گفت : اين كار از دست من ساخته است و من شما را از وجود او راحت خواهم كرد . بيست هزار سلاح بدست فرمانبردار من اند و بني هاشم را توان رويارويي و جنگ با من نيست . اگر آنان پس از كشتن محمد خواهان خون بهاي او باشند ، من ديه ده نفر را خواهم داد ؛ چون وضع مالي و موقعيت اقتصادي من بسيار عالي است !

معمر در حالي كه شمشير بلند و پهن خود را برداشته بود ، به سوي رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كه در حجر اسماعيل به سجده افتاده بود حركت كرد و هنگامي كه نزديك مي شد ناگهان پاي او لغزيد و صورتش محكم به سنگ برخورد كرد و پس از آن با صورتي پر خون از جاي خود برخاسته ، دوان دوان خود را به كنار آب رسانيد .

قريش كه نظاره گر صحنه بودند اطراف او را گرفتند و صورت غرق در خون او را شستند . آن گاه به او گفتند : تو را چه شد ( كه به زمين افتادي ) ؟

معمر گفت : بيچاره واقعي كسي است كه گول شما را بخورد !


101


پرسيدند : مگر چه شده است ؟

گفت : مهلتي دهيد تا جانم به من بازگردد . هيچ روزي را همانند امروز نديدم !

پرسيدند : مگر چه پيش آمده است ؟

گفت : وقتي كه به او نزديك مي شدم از مقابل سر او دو مار بزرگ بي مو ديدم كه از دهانشان آتش بيرون زده بود و به سويم حملهور شدند . (1)

4 . پاسخ به پرسش ها

حجر اسماعيل از جمله جاهايي بود كه پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در آنجا مي نشستند و پاسخ گوي كساني بودند كه براي عرضه پرسش هاي خود به نزد ايشان مي آمدند و ما اين روش را در سيره ديگر امامان معصوم ( عليهم السلام ) نيز مي يابيم .

در رساله المحكم و المتشابه كه منسوب به سيدمرتضي و معروف به تفسير نعماني است چنين نقل شده است :

قريش سه تن را به نام هاي نضر بن حارث بن كلدة ، عقبة بن ابي معيط ، و عاص بن وائل نزد والي نجران فرستادند ، تا آنان بتوانند با فراگيري مسائلي از يهود و نصاري آنها را بر رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) عرضه كنند .

دانشمندان يهود و نصاري گفتند : ما به شما مسائلي را از تورات آموزش مي دهيم تا بتوانيد آنها را بر وي عرضه كنيد . اگر او از عهده پاسخ آنها برآمد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مناقب آل ابي طالب ، ج1 ، ص76 ؛ بحارالانوار ، ج18 ، ص65 .


102


بدانيد كه او همان پيامبر موعودي است كه در تورات بشارت او داده شده است . و بعد مسئله ديگري از او بپرسيد ، اگر ادعا كرد كه پاسخ آن را مي داند بدانيد كه او دروغگوست ؛ چون كسي غير از خدا آن را نمي داند .

آنان چهار مسئله را آموخته و به مكه بازآمدند و ماجرا را براي قريش بازگو كردند .

قريش كه تصور مي كردند پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) از پاسخ آنها ناتوان است ، نزد رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آمدند كه در حجر اسماعيل نشسته بود و ابوطالب نيز در كنار ايشان بود . ابتدا روي به جانب ابوطالب كردند و گفتند : ابوطالب ، محمد فرزند برادر تو با قوم خود به مخالفت پرداخته است و عاقلانشان را سفيه و نادان شمرده است و خدايانشان را ناسزا گفته و جوانان را گمراه ساخته است . در بين جماعت تفرقه انداخته و گمان مي دارد كه اخبار آسمان براي او نازل مي شود . ما مسائلي را همراه خود داريم . اگر او از عهده پاسخ آنها برآيد راستگويي او بر ما معلوم خواهد شد ؛ وگرنه خواهيم دانست كه او در ادعاي خود دروغگوست .

ابوطالب گفت : سؤالات خود را بر او عرضه كنيد كه او را توانا و پر خواهيد يافت .

آنان رو به سوي رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كردند و گفتند : اي محمد ، گروهي در زمان سابق بودند كه ناگهان از ديده ها پنهان شدند و بعد خوابيدند و آن گاه بيدار شدند ، به ما بگو كه آنان چه كساني بودند ؟ چند نفر بودند ؟ داستان ايشان با قوم خود چه بود ؟

و داستان موسي و آن عالمي كه موسي در پي او بود چيست ؟


103


و به ما بگو آن كسي كه شرق و غرب را از محل طلوع خورشيد تا محل غروب آن پيمود كيست و داستان او چيست ؟

و به ما بگو كه قيامت چه وقت بر پا مي شود ؟

رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود : من از خودم چيزي نمي توانم بگويم ، مگر آنچه كه از ناحيه خداي من به من برسد . در انتظار وحي به سر مي برم و فردا خبرتان مي دهم . چون رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) اين كلام را مقيد به خواست خداوند نفرمود و « إن شاء الله » نگفت ، وحي تا چهل روز قطع شد ، تا آنجا كه جماعتي از ياران پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به شك افتادند و رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) اندوهگين گشته و قريش شادمان شدند واين داستان بر سر زبان ها رفت . پس از گذشت چهل روز ، سوره كهف بر پيامبر نازل شد و در آن سوره پاسخ اين پرسش ها داده شد .

رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) سوره را براي آنان تلاوت فرمود .

آنان وقتي كه پاسخ را گرفتند شگفت زده شدند و گفتند : به خوبي از عهده پاسخ برآمدي ؛ تنها مسئله آخري باقي ماند . چيزي را در آن باره ( زمان برپايي قيامت ) نفهميديم . در اين هنگام اين آيه نازل شد :

( يَسْئَلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ أَيّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلاّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَالأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلاّ بَغْتَةً يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللّهِ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ ) ؛ (1)

درباره ساعت ( قيامت ) از تو مي پرسند كه چه وقت فرامي رسد ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره اعراف ، آيه 187 .


104


بگو كه علم آن در نزد خداي من است ، و جز او نمي تواند آن ساعت را روشن كند ، آن ساعت در آسمان ها و زمين بسي سنگين و عظيم است ، كه ناگهان خواهد آمد ، از تو مي پرسند گويي كاملاً به آن آگاهي ، بگو علم آن فقط نزد خداست ولكن بيشتر مردم نمي دانند . (1)

5 . درخواست شق القمر از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در حجر اسماعيل

فقيه محدث قطب الدين راوندي نقل مي كند : شبي رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در حجر اسماعيل نشسته بود . قريش در محفلي مشغول افسانه سرايي بودند . يكي از ايشان چنين گفت : ماجراي محمد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ما را بيچاره و وامانده ساخته است . ما نمي دانيم درباره او چه بگوييم ؟

كسي از آنها پيشنهادي را اين گونه مطرح ساخت : بياييد همگي ما الآن از جا برخيزيم و نزد وي برويم و از او بخواهيم براي اثبات درستي ادعاي خود نشانه اي از آسمان بياورد و به ما نشان دهد ؛ چرا كه سحر او تنها در روي زمين كارگر است و او قدرت تأثير بر آسمان را ندارد .

اين پيشنهاد پذيرفته شد و همگي آنان مجلس را ترك گفتند و به سمت پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كه در حجر نشسته بود رفتند و وقتي كه خدمت حضرت رسيدند خواسته خود را بر ايشان عرضه كردند .

پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در حالي كه اشاره به جانب ماه مي نمود فرمود : آيا اين ماه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . رسالة المحكم والمتشابه منسوب به سيد المرتضي ، ص 79 ، ( اين رساله در اول جلد 93 بحارالانوار چاپ شده است ) .


105


را كه در اين شب چهاردهم آن ، تمام آن روشن است ، مي بينيد ؟

گفتند : بلي .

فرمود : آيا دوست داريد كه آن نشانه درخواستي در اين ماه باشد ؟

گفتند : پيشنهاد خوبي است .

پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) با انگشت خود اشاره فرمود و ماه به دو نيم تقسيم شد و هر قسمتي به يك طرف افتاد و همه آنان به خوبي آن را ديدند . پس از آن ايشان خواهان به هم چسباندن ماه شدند . رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) يك بار ديگر اشاره فرمود و ماه به صورت قبلي خود بازگشت . قريش سياه دل به جاي آنكه ايمان آورند گفتند : سحر محمد نه در زمين كه در آسمان هم كارگر است !

آنجا بود كه اين آيه نازل شد :

( اقْتَرَبَتِ السّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ ) ؛ (1)

آن ساعت نزديك شد و ماه شكافته شد . اگر كافران آن را ببينند باز هم روي گردانده و مي گويند كه اين جادويي هميشگي است . (2)

6 . معراج پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) از حجر اسماعيل

وقوع معراج ، انكارناپذير است . قرآن كريم نيز با صراحت از آن ياد مي كند ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره قمر ، آيه 1 ـ 2 .

2 . الخرائج و الجرائح ، ج 1 ، ص141 ، ح 229 ؛ بحارالأنوار ، ج 17 ، ص 355 ، ح10 .


106


و مي فرمايد :

( سُبْحانَ الَّذِي أَسْري بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الأَقْصَي الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ) ؛ (1)

پاك و منزه است آن خدايي كه بنده خود را شبانه از مسجد الحرام به مسجدالاقصي كه پيرامونش را بركت داده سير داديم تا به او آيات خود را بنمايانيم ، همانا كه او شنوا و بيناست .

يكي از مباحث درباره معراج ، آغاز اين سير آسماني است . در اينجا چند قول وجود دارد :

1 . نقطه آغاز معراج از خانه ام هاني خواهر اميرمؤمنان ( عليه السلام ) و همسر هبيرة بن ابي وهب مخزومي است . شيخ طبرسي اين قول را نظر بيشتر مفسران مي داند . بر طبق اين نظر مراد از مسجدالحرام مكه است و مكه و حرم ، مسجد است . (2) البته اين نكته در قول دوم نيز جاري است ؛

2 . نقطه آغاز معراج شعب ابوطالب بوده است ؛ (3)

3 . مبدأ معراج ، خود مسجدالحرام است ؛ همان گونه كه از ظاهر آيه نيز همين مطلب استفاده مي شود . بر طبق اين نظر ديگر مجالي براي توجيه و تأويل آيه باقي نمي ماند . طبرسي اين نظر را گفته حسن و قتاده مي داند . (4)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره اسراء ، آيه 1 .

2 . مجمع البيان في تفسير القرآن ، ج3 ، ص396 .

3 . الميزان في تفسير القرآن ، ج13 ، ص31 .

4 . مجمع البيان في تفسير القرآن ، ج3 ، ص396 ؛ الدر المنثور ، ج4 ، ص137 .


107


البته تعداد اقوال را با نظر تعدد وقوع معراج مي توان جمع كرد ؛ چنانچه رواياتي در اين زمينه وارد شده است (1) و بر اساس آنها معراج دو بار و يا حتي بيشتر از آن روي داده است و هر كدام مي تواند نقطه آغازي جداگانه داشته باشد .

بر طبق قول سوم اين پرسش پيش مي آيد كه معراج پيامبر از كجاي مسجدالحرام آغاز شده است ؟

رواياتي در اين زمينه وجود دارد كه دلالت بر انجام آن از حجر اسماعيل دارد :

سيد ابن طاووس ، در كتاب سعد السعود از محمد بن العباس در تأويل آيه شريفه : ( سُبْحانَ الَّذِي أَسْري بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الْأَقْصَي ) (2) روايتي را از اهل سنت نقل مي كند كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود :

در حجر خواب بودم كه جبرئيل آمد و به پايم زد . از خواب برخاستم ، ولي كسي را نديدم . بار ديگر آمد و به پايم زد . باز بيدار شدم . بازوان مرا گرفت و در ميان چيزي همانند آشيانه پرنده نهاد . براي يك لحظه چشم هايم را فروبستم . جبرئيل گفت : مي داني الان كجايي ؟ گفتم : نه . گفت : اينجا بيت المقدس است . . . . (3)

همچنين ايشان در كتاب اليقين في إمرة أميرالمؤمنين ( عليه السلام ) روايتي از كتاب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نور الثقلين ، ج3 ، ص98 ، ح7و 8 ، به نقل از الخصال و الكافي .

2 . سوره اسراء ، آيه 1 .

3 . سعد السعود ، ص100 ؛ تأويل الآيات ، ج1 ؛ ص265 ، ح1 ، بحارالانوار ، ج18 ، ص317 ، ح32 ؛ مستدرك الوسائل ، ج4 ، ص28 ، ح5 و ج4 ، ص43 ، ح6 .


108


محمد بن العباس نقل مي كند كه پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود : داخل حجر به خواب رفته بودم كه جبرئيل آمد و به آرامي مرا تكان داد و به من گفت : محمد ، برخيز و سوار شو ، آن گاه براق را نزدم آورد و سوار بر آن شدم . . . . (1)

مفاد اين دو روايت آن است كه مبدأ معراج از خود حجر اسماعيل بوده است .

ابن هشام ماجرا را به گونه ديگري آورده است . او پس از ذكر خواب پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در حجر و بيدار كردن ايشان تا سه بار به دست جبرئيل ، به نقل از رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نقل مي كند كه جبرئيل مرا به در مسجد الحرام آورد و سوار بر مركب نمود . (2) اين نقل نيز مي تواند در جمع روايات كمك كند .

7 . سخنراني پيامبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بر روي حجر

در تفسير قمي در ذيل آيه ( فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ إِنّا كَفَيْناك الْمُسْتَهْزِئِينَ (3) ) (4) آمده است :

كساني كه پيامبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را مسخره مي كردند پنج نفر بودند كه عبارت اند از : وليد بن مغيره ، عاص بن وائل ، اسود بن عبدالمطلب ، اسود بن عبد يغوث ، حارث بن طلالة خزاعي . پس از آنكه خداوند اينان را هلاك فرمود رسول

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اليقين في امرة اميرالمؤمنين ، ص83 ، باب 104 ؛ تأويل الايات ، ج1 ، ص267 ، ح2 ؛ بحارالانوار ، ج18 ، ص390 ، ح98و ج37 ، ص312 ، ح46 .

2 . السيرة النبوية ، ج2 ، ص38 .

3 . ( پس آنچه را بدان مأموري آشكار كن واز مشركان روي برتاب ، كه ما ( شرّ ) ريشخندگران را از تو برطرف خواهيم كرد ) .

4 . سوره حجر ، آيه 95 ـ 96 .


109


خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) از منزل خارج شد و بر روي حجر ايستاد (1) و فرمود :

يا معشر قريش ، يا معشر العرب ، ادعوكم الي شهادة أن لا اله الا الله و أني رسول الله ، و آمركم بخلع الأنداد و الأصنام ، فأجيبوني تملكوابها العرب ، و تدين لكم العجم ، و تكونوا ملوكاً في الجنة ؛ (2)

اي قريش ، اي مردم عرب ، شما را به اقرار به يگانگي خداوند و رسالت خود از جانب او فرامي خوانم و شما را به دوري از بت ها دستور مي دهم . اگر درخواست مرا اجابت كنيد بر عرب حكومت خواهيد كرد و عجم برابر شما تسليم خواهد شد و شما حكمرانان در بهشت خواهيد بود .

اين سخنراني و خطابه از نخستين سخناني است كه از زبان مطهر پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پس از بعثت صادر شده است .

8 . بر زمين فكندن بتان در اطراف حجر اسماعيل

سيد ابن طاووس در سعد السعود از تفسير كلبي چنين نقل مي كند : رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) هنگام فتح مكه 360 بت چيده شده را در اطراف حجر اسماعيل ديد كه هر كدام در مقابل قبيله پرستش كننده آن قرار داشت . پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تعبير مصدر اينگونه است : « فخرج رسول الله فقام علي الحجر » ، از آنجايي كه اين الف ولام براي عهد است ممكن است مراد از آن حجرالاسود باشد و مقصود ايستادن كنار آن باشد ، ويا آنكه مقصود اين باشد كه بر روي ديوار حجر اسماعيل ايستاد .

2 . تفسير القمي ، ج1 ، ص 378 ـ 379 ؛ بحارالانوار ، ج18 ، ص180 ؛ ون . ك : قصص الانبياء ، ص318 ، ح396 ؛ بحارالانوار ، ج18 ، ص185 ، ح15 ؛ مدينة البلاغة ، ج1 ، ص31 . خطبه اول .


110


حالي كه عصاي خود را در چشم و شكم بت ها قرار مي داد ، اين آيه رامي خواند :

( جاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً ) (1)

حق آمد وباطل نابود شد ، آري ، باطل همواره نابود شدني است .

و در همان حال نيز بتان با صورت بر روي زمين مي افتادند و اهل مكه نيز از اين رويداد شگفت زده شدند . (2)

9 . مانور قدرت برابر حجر

از ابن عباس پرسيدند : گروهي از مردم گمان مي كنند كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) دستور داد در اطراف كعبه دوان دوان هروله كنان حركت كنند . آيا اين ماجرا حقيقت دارد ؟

ابن عباس گفت : دروغ گفته اند ، و راست گفته اند !

راوي پرسيد : چگونه چنين است ؟ !

گفت : رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) هنگامي كه اهل مكه مشرك بودند ، براي انجام عمره قضا داخل مكه شد . به آنها گفته بودند كه ياران محمد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) خسته و ناتوان اند . رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به ياران خود فرمود : خدا رحمت كند كسي را كه توانايي و استواري خود را به ايشان نشان دهد . آن گاه دستور داد كه بازوان خود را بيرون آورده و دوان دوان كعبه را سه بار دور زدند ، در حالي كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) سوار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره اسراء ، آيه 81 .

2 . سعد السعود ، ص220 ؛ ازاو بحارالانوار ، ج18 ، ص180 .


111


بر شتر خود بود و عبدالله بن رواحه افسار آن را به دست گرفته بود ، و مشركان در برابر ناودان كعبه نظاره گر مسلمانان ( و مبهوت قدرت و عظمت پيامبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و ياران از جان گذشته اش ) بودند . پس از آن سال رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به حج مشرف شد و در اين بار ، نه خود در اطراف دوان دوان حركت كرد و نه به كسي چنين دستوري داد . پس آنها در گفته خود هم راست گفته اند ( كه در يك جرياني به منظور قدرت نمايي چنين دستوري صادر فرمود ) ، و هم دروغ ( چون دستور ايشان هميشگي نبوده است ، كه به نحو سنت باقي بماند تا همه مسلمانان در حال طواف چنان كنند . ) (1)

5 . توطئه هاي دشمنان پيامبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در حجر اسماعيل

چندين نقشه و توطئه حساب شده بر ضد رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) چه در زماني كه در مكه بودند و چه پس از هجرت كه در مدينه به سر مي بردند ، در حجر اسماعيل طرح ريزي شد و در اين مكان ، سخن ها عليه ايشان گفته شد كه با خواست و مشيت الهي آنها ناكام ماند ؛ از جمله :

1 . پيمان مشركان در حجر اسماعيل بر كشتن پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم )

ابن شهراشوب در المناقب از ابن عباس نقل مي كند : قريش در حجر اسماعيل اجتماع كردند و با سوگند به خدايان خود ، لات و عزي و منات ، با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالانوار ، ج99 ، ص353 ، ح6 .


112


يكديگر عهد و پيمان بستند كه همه با هم متحد شده و رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را بكشند .

فاطمه زهرا ( عليها السلام ) كه كودكي خردسال بود و از ماجرا آگاه شده بود ، گريه كنان بر پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) وارد شد و گفته مشركان را براي آن حضرت نقل نمود . رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود : دخترم ، قدري آب برايم بياور تا وضو بسازم .

پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) وضو گرفت ، و به سوي مسجد الحرام حركت كرد . قريش وقتي كه نگاهشان به پيامبر افتاد ، ايشان را به يكديگر نشان دادند و گفتند : او آمد ، اما همگي سرهاي خود را پايين انداختند تا آنجا كه چانه هايشان به سينه رسيد و هيچ كس ، هيچ گونه كاري نتوانست انجام دهد .

پيامبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نزديك آمد و يك قبضه خاك از روي زمين برداشت و به طرف آنها پرتاب كرد و فرمود : « شاهت الوجوه ؛ زشت باد رويتان ! » و سرانجام تمام كساني كه از اين پرتاب خاك بهره مند شدند در روز جنگ بدر به هلاك افتاده و به درك واصل شدند . (1)

2 . بدگويي مشركان از پيامبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در حجر اسماعيل

ابن هشام در السيرة النبوية از عبد الله بن عمرو بن عاص نقل مي كند : روزي در مجلس اشراف قريش داخل حجر اسماعيل نشسته بودم . سخن از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به ميان آمد . شنيدم كه گفتند : ما آن صبر و تحملي را كه درباره او

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مناقب آل ابي طالب ، ج1 ، ص71 ؛ بحارالانوار ، ج18 ، ص60 .


113


كرده ايم تا كنون در هيچ چيزي روا نداشته ايم . او خردمندان ما را نادان شمرده و پدران ما را دشنام داده و كيش و آيين ما را فاسد مي داند . او در بين ما تفرقه افكنده و خدايان ما را دشنام داده است و ما بر همه اينها صبري بزرگ از خود نشان داده ايم .

در اين هنگام بود كه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به سوي كعبه آمد و بادست نهادن بر روي حجرالاسود استلام ركن نمود و به طواف مشغول شد . وقتي كه از برابر آنها در حين طواف گذشت آنان لب به ناسزاگويي او گشودند . آثار ناراحتي را در چهره پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ديدم و اين در هر دور از طواف تكرار شد تا نوبت به دور سوم رسيد . آنجا بود كه پيامبر از طواف باز ايستاد و به آنها فرمود :

أتسمعون يا قريش ؟ ! أما والذي نفسي بيده لقد جئتكم بالذبح ؛

آيا گوش فرامي دهيد اي قريش ، قسم به آن كسي كه جانم در دست اوست ، هلاك شما به دست من واقع خواهد شد .

با اين كلام رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) تمام صداها در سينه ها خفه شد و هيچ كس نتوانست چيزي در برابر ايشان بگويد ، بلكه بر عكس كسي كه بدترين كلمات را در تحريك قريش عليه پيامبر زده بود خود در مقام عذرخواهي از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) برآمد . (1)

3 . طرح ترور پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در حجر اسماعيل

واقدي در المغازي نقل مي كند : پس از جنگ بدر و هلاك اشراف قريش ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . السيرة النبوية ، ج1 ، ص309 .


114


عمير بن وهب بن عمير به مسجدالحرام آمد و در كنار صفوان بن اميه در حجر اسماعيل نشست . عمير از شياطين قريش بود . او كسي بود كه در مكه ، پيش از هجرت به آزار پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و مسلمانان مي پرداخت . در جنگ بدر ، فرزندش وهيب بن عمير به اسارت مسلمانان افتاد . اشراف قريش پي آمدهاي جنگ بدر را با يكديگر مطرح كردند .

صفوان گفت : ديگر زندگي پس از كشته هاي ما لطفي ندارد .

عمير گفت : راست گفتي ، اگر من قرض و ترس از آينده اهل و عيال نداشتم حركت مي كردم و محمد را مي كشتم ؛ زيرا كه من فرزندي اسير دارم و بنابراين بهانه اي براي رفتن ( به مدينه ) دارم .

صفوان گفت : قرض تو را من پرداخت مي كنم و همان گونه كه عهده دار اداره زندگي خانواده خود هستم ، اداره اهل و عيال تو با من خواهد بود ( پس از اين جهت نگران مباش ) .

عمير گفت : حال كه چنين است اين ماجرا را به كسي مگو ( اين راز تا زمان انجام مراد پوشيده بماند ) .

عمير شمشير خود را تيز و زهرآلود كرد و مكه را به قصد مدينه ترك گفت . وقتي مسلمانان در مدينه او را ديدند ، به وي شك بردند و او را دستگير كرده ، نزد پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آوردند . (1)

رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پس از مقدماتي به او فرمود : چرا به مدينه آمده اي ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بر حسب نقل بحارالانوار ، خود او نزد پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آمد .


115


گفت : آمده ام سفارش فرزند اسيرم را بنمايم !

پيامبر فرمود : پس چرا اين شمشير را به گردن آويخته اي ؟

گفت : روي آن سياه باد كه هيچ گاه به كارم نيامده است . پس از رسيدن به مدينه فراموش كردم آن را از خود دور سازم . من كاري ديگر دارم .

پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود : راست بگو ، براي چه به مدينه آمده اي ؟

گفت : مطلب همان است كه گفتم .

رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود : آن شرطي كه تو با صفوان بن اميه در حجر كردي چه بود ؟

عمير كه ترسيده بود گفت : كدامين شرط ؟

حضرت فرمود : تو متعهد شدي كه مرا به قتل رساني و در عوض او متعهد پرداخت قرض و اداره زندگي اهل و عيال تو شده است . خداوند نگهبان من است .

عمير گفت : شهادت مي دهم كه تو رسول خدا و راستگو هستي و شهادت مي دهم كه هيچ معبودي جز الله وجود ندارد . ما شما را در ادعاي خود دروغگو مي پنداشتيم ، ولي شما رازي را افشا كرديد كه غير از من و صفوان هيچ كس از آن آگاه نبود . من به او سفارش كردم كه همچنان اين راز را پوشيده نگاه دارد ، ولي خدايت تو را به آن آگاه ساخت . من ايمان به خدا و رسول او پيدا كردم و شهادت به حقانيت تو و آيينت مي دهم . خداي را سپاس كه مرا به اين راه هدايت فرمود .

مسلمانان از اينكه عمير راه راست را پيدا كرده و هدايت شده بود شادمان


116


شدند . پيامر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به ايشان فرمود : به برادرتان قرآن و احكام ديني بياموزيد . آن گاه خود فرزندش را آزاد ساخت .

پس از آن عمير خدمت پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آمد و عرضه داشت : من پيش از اين ، كوشش بسياري عليه شما داشتم ، دوست دارم به مكه بازگردم و مردم را به خدا و اسلام فراخوانم . اميد آنكه موجب هدايت آنان باشم و در صورت عدم موفقيت مايه اذيت و آزار ايشان باشم .

رسول خدا به او اجازه بازگشت داد و عمير به مكه باز آمد و شمار بسياري به بركت او اسلام آوردند . (1)

و اين گونه كسي كه به قصد ترور پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به مدينه آمده بود ، به عنوان سفير و مبلغ موفق رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به مكه بازگشت . (2)

6 . امامان ( عليه السلام ) در حجر اسماعيل

اهل بيت عصمت وطهارت ( عليهم السلام ) نيز هريك با حضور در حجر اسماعيل ، از خود صفحات ماندگار ثبت كرده اند واينجا را نه تنها عبادتگاه ، بلكه مدْرس ودانشگاه خود قرار دادند ، كه با پاسخ دهي به پرسشهاي پرسشگران ، دلهاي دلداگان را به نور حق جلا دادند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . المغازي ، ج1 ، ص125 .

2 . اين جريان را علامه مجلسي از كتاب المنتقي في مولود المصطفي اثر كازروني نقل كرده است . ( بحارالانوار ، ج19 ، ص326 ، ح82 ) ، و همچنين به صورت مختصر از ابن شهراشوب در مناقب آل ابي طالب آورده است ، كه بر طبق آن بنابر نقل قتاده ، شأن نزول آيه 10 سوره رعد : ( سَواءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ ) نيز همين جريان بوده است . ر . ك : بحارالانوار ، ج18 ، ص140 ، ح40 .


| شناسه مطلب: 77309