بخش 4
خلاصه درس خودآزمایی درس دوم: مواضع نظام جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با جریانهای مختلف موجود در کشورهای اسلامی
|
|
(1357 ش) به وجود آمده بود، چالش و تهديد اصلي فراروي نظم ليبراليستي بينالمللي به رهبري ايالات متحده در قرن جديد است. اين حضور اسلام در چارچوب حضور در حاكميت و حكومت جوامع پس از قرنها در حاشيه بودن دين از صحنه اجتماعي، با موج چهارم دموكراسي و مردمسالاري پس از انقلاب اسلامي ايران آغاز شده بود.
تصويري كه ايالات متحده به عنوان مدير و ناظم نظم ليبراليستي بينالمللي در اوايل قرن بيستويك با آن مواجه بود، رشد اسلامخواهي ملتها از يك سو و ناتواني دولتها در هدايت و مديريت اين نضج از سوي ديگر بود.
با طرح موضوع جايگزين شدن اسلام و حاكميت وحي در صحنههاي ملي و فراملي، بار ديگر موضوع مقابله با يك انديشه و ايدئولوژي در ميان انديشمندان، تصميمسازان و سياستگذاران اروپايي و آمريكايي مطرح شد. لذا با الهام از روش قياسي و رجعت به نيمه دوم قرن بيست و جايگزين نمودن كمونيسم و فاشيسم با اسلام، تلاش نمودند موضوع «خطر اسلام» را به عنوان يك مذهب و تمدن جهاني در قالب جنگ تمدنها يا تقابل آرمانهاي نظم ليبراليستي بينالمللي با حاكميت وحي به طور جدي مطرح و پيگيري نمايند.
اما انقلاب اسلامي ايران كه براساس قدرت منطق و اقناعسازي رهبر فقيد و كبير انقلاب و منطق حكمت و موعظه حسنه و مجادله به احسن و بنيانهاي مستدل و استوار الهي و مردمي شكل گرفته بود، بهانههاي لازم
|
|
را براي غرب در جهت ايجاد يك جريان هماهنگ عليه اسلام فراهم نميساخت و در واقع آنها را به لحاظ منطق خلع سلاح مينمود. در واقع، منطق انقلاب اسلامي ايران و مردم سالاري ديني ناشي از آن، بهانههاي غرب را براي به چالش كشيدن اسلام به عنوان عامل خشونت و عقبماندگي سلب ميكرد.
نظم ليبراليستي بينالمللي در نيمة اول قرن بيست فاشيسم و نازيسم و در نيمه دوم آن، كمونيسم را دشمن و رقيب خويش معرفي ميكرد و براساس آن راهبرد كلان امنيت ملي ايالات متحده آمريكا به عنوان ناظم و مدير اين نظم رقم خورده بود. در آغاز قرن بيستويك، چين هنوز چالشگر بالقوه بود و نميتوانست در قالب بالفعل به عنوان رقيب نظم ليبراليستي بينالمللي تلقي و معرفي شود، اما گرايش به اسلام و حاكميت وحي كه پس از انقلاب اسلامي در ايران به وجود آمد از چنان پيچيدگي و مهارتهاي فرهنگي و از چنان رهبري داهيانه و خردمندانهاي برخوردار بود كه به غرب اجازه نميداد راهبرد كلان امنيت ملي والزامات نظامي، امنيتي، سياسي و صرف هزينههاي هنگفت را براي مقابله با انقلاب اسلامي توجيه نمايد.
وقايع يازدهم سپتامبر اين فرصت و بهانه را فراهم كرد. خشونت و تروريسمي كه توسط اقليتي از مسلمانان داراي گرايشات خاص سلفي و به نام اسلام به اجرا گذاشته شد، اين فرصت را در اختيار نظم ليبرال دموكراسي، خصوصاً گرايشات نومحافظهكار آنان قرارداد تا اهداف
|
|
خود را عملي و عملياتي نمايد و دشمني را كه براي استمرار خويش بدان نياز داشت يافته و از آن به نحو كامل بهرهبرداري كند. لذا پس از وقايع يازدهم سپتامبر 2001، آمريكا در راستاي همان طرحهاي مقابله با اسلام، طرح خاورميانه بزرگتر را ارائه نمود.
نظم ليبراليستي كليد واژة اصلي درك طرح خاورميانة بزرگتر (وسيعتر) ميباشد. طرح خاورميانه بزرگتر نه يك طرح مستقل، بلكه بخشي از راهبرد كلان امنيت ملي آمريكا براي استقرار يك نظم ليبراليستي بينالمللي در منطقة اسلامي خاورميانه و شمال آفريقا و استمرار آن در سطح و صحنه جهاني است. پس از اين وقايع بود كه مفاهيمي مانند جنگ سوم جهاني و جنگ طولاني مدت و پايانناپذير و نهايتاً جنگ صليبي ميان تمدن غرب و آن چه كه آنها فاشيسم اسلامي ميناميدند در ادبيات سياسي غرب مطرح و رايج شد. انديشمندان و تحليلگران اروپا و آمريكا درصدد آسيبشناسي علل عقبافتادگي جوامع شرقي و اسلامي برآمده و در نهايت، نظم ليبراليستي بينالمللي و ليبرال دموكراسي حاكم بر غرب را به عنوان تنها الگو و درمان و پيشگيري معرفي نمودند.
براي جلوگيري از رشد روند اسلامخواهي، جهان سلطه به فكر جلوگيري از زمينهها و عللي افتاد كه اين گرايش را موجب ميشوند. بدين ترتيب در محافل فكري و تصميمسازيهاي كلان در اروپا و آمريكا اين مسأله در دستور كار قرار گرفت كه علل گرايش جوامع و
|
|
ملل جهان به شكل عام و خاورميانه و شمال آفريقا به شكل خاص به اسلام و حكومت اسلامي در اواخر قرن بيست و اوايل قرن بيستويكم چيست؟ پس از بررسيهاي تاريخي و جامعه شناختي بسيار، به اين جمعبندي رسيدند كه گريز از استبداد سياسي و حرمان اجتماعي و محروميتهاي موجود، عامل اصلي گرايش ملل و به ويژه جوانان و بانوان به اسلام و حاكميت وحي است. آنان به اين نتيجه رسيدند كه با ايجاد فرصت مشاركت در صحنههاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي براي اقشار گوناگون و به ويژه جوانان و زنان ميتوان از گرايش آنان به اسلام جلوگيري نمود.
بدين ترتيب طرح خاورميانه بزرگتر را ميتوان فرآيند پيشگيرانه يا پيشدستانه و هم چنين درمان براي گرايش به حكومت ديني و حاكميت وحي انگاشت. اگر چه ميان خود تصميمسازان و حتي انديشمندان غربي ميان تقدم و تأخر و اولويتبندي ليبراليسم و دموكراسي نسبت به يكديگر، اختلافنظر وجود داشته و دارد. نحلههاي نومحافظهكار غالباً بر لزوم و اولويت برقراري دموكراسي در اين مناطق تأكيد داشتهاند و به همين دليل حتي با توسل به قوة قهريه به دنبال برقراري دموكراسيهاي هدايت شده در سرزمينهاي شرق اسلامي بر آمدند. حمله به دو كشور اسلامي افغانستان و عراق توسط دولت نومحافظهكار بوش پسر، به اين نگرش بيارتباط نبود. آنان معتقدند ميتوان از طريق بهرهگيري از قوة قهريه نظامي برتر نيروهاي مسلح ايالات متحده، به ملتسازي در ممالك
|
|
اسلامي دست زد و از اين طريق تا ساليان متمادي امنيت و منافع آمريكا و غرب را تأمين نمود. بدين ترتيب، دموكراسي هدايت شده و نوسازي اجباري در كشورهاي مسلمان از طريق اشغال نظامي را ميتوان راهكار نومحافظهكاران براي تأمين امنيت ملي و منافع ملي آمريكا و غرب در قرن بيستويك دانست.
اما نوليبرالها با تأكيد بر اولويت ليبراليسم بر دموكراسي، اعلام ميكردند كه برقراري مردمسالاري بدون ليبراليسم، نه تنها مانع حاكميت وحي محور نخواهد شد، بلكه بدان مشروعيت خواهد بخشيد. آنان
با تأكيد بر مكانيسم «اقناع ـ اجماع ـ اجبار» به دنبال بهينهسازي
عملكرد دولتهاي مستبد موجود در جهان اسلام ـ خصوصاً منطقه خاورميانه و شمال آفريقا و استفاده از توانمنديهاي دولتهاي موجود دوست غرب، براي ايجاد تغييرات تدريجي از طريق ليبراليزه كردن صحنه اجتماع، سياست، اقتصاد و فرهنگ (و نه ملتسازي و سرنگوني دولتهاي مستبد به شكل اجباري و قهري كه مورد توصيه محافظهكاران بود) هستند.
در اين راستا، آمريكا و غرب بايد به دنبال دستاويز عامه پسندتري جهت آغاز مرحلة جديد تهاجم خود عليه دنياي اسلام ميگشتند و موضوع «تروريسم» اين بهانه را در اختيار آنان قرار ميداد. تروريسم و استفاده از خشونت جهت نيل به اهداف سياسي از دير باز مطرح و عليه دولتها، ملتها و گروههاي مختلف به كار گرفته شده است. طرح
|
|
موضوع فاشيسم اسلامي و تروريسم اسلامي توسط غرب به ويژه آمريكا نمايانگر اين امر بود كه برخورد با اصل گرايش به وحي و حضور اسلام در صحنه حكومت و حاكميت به تنهايي نميتوانست عامل و محوريتي براي ساماندهي راهبرد كلان غرب در صيانت از استمرار نظم ليبراليستي بينالمللي تلقي شود، اما خشونتورزي و تروريسم اقليتي از مسلمانان كه از ارتكاب هيچ جنايتي ابا نداشته و شنيعترين اقدامات را عليه مخالفان خويش اعمال مينمايند، ميتوانست و ميتواند جايگزين كمونيسم، فاشيسم و نازيسم در قرن بيستويك گرديده و لزوم مقابله با آن در قالب يك جنگ جهاني مورد تأكيد قرار گيرد. گفتار و كردار اصحاب منطق زور و قوه قهريه تحت هر عنوان و مسلكي باعث ميگردد كه اهل قدرت منطق و اقناعسازي از طريق گفتوگو، مذاكره، مكاتبه و مبادلة افكار و آراء (آن گونه كه در متن صريح وحي بدان اشاره شده است)، در محاق قرار گيرند و تحتالشعاع اين جو واقع گردند.
ايالات متحده خود، تجلي عيني تضاد و دوگانگي ميان دموكراسي (حاكميت اكثريت مردم) و ليبراليسم (حاكميت نخبگان واجد شرايط و صاحب صلاحيت) براساس قواعد و ضوابط از پيش تعيين شده است. انتخاب دو مرحلهاي رئيس جمهور آمريكا توسط آراء عمومي و سپس توسط كالج الكترال در همين رهگذر معنا مييابد. بدين ترتيب آمريكا به عنوان ناظم و مدير نظم ليبراليستي بينالمللي، آشكارا اين امر را به نمايش ميگذارد كه در ليبرال دموكراسي ـ به طور عام ـ و طرح خاورميانة
|
|
بزرگتر ـ به طور خاص ـ دموكراسي تابع ليبراليسم و در خدمت آن ميباشد و بدون ليبراليسم، دموكراسي، فاقد مشروعيت و صلاحيت براي ادارة اجتماع، سياست و حكومت است. تفكيك جوامع و نظامهاي سياسي به چهار مجموعة «استبداد ليبراليستي»، «دموكراسي غيرليبرال»، «ليبرال دموكراسي» و «استبداد غيرليبرال» بر همين اساس ميباشد. بنابراين، آغاز قرن بيستويك را بايد تقابل و تعاطي ميان دو نظم «ليبرال دموكراسي» و «دموكراسي غيرليبرال» دانست.
ليبرال دموكراسي استبداد ليبراليستي دموكراسي غير ليبرال
اما همان طور كه در نمودار خطي فوق ملاحظه ميشود، در حد فاصل اين دو جريان آغازين قرن بيستويك، سازماندهي و مديريت جوامع مسلمان در خاورميانه و شمال آفريقا براساس الگوي «استبداد ليبراليستي» است كه در آن صحنههاي اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي به شدت ليبراليزه شده اما حوزة سياست كماكان استبدادي باقي ميماند تا استمرار نظم ليبراليستي بينالمللي به رهبري ايالات متحده آمريكا را تضمين نمايد و از شكلگيري يا موفقيت دموكراسيهاي وحي محور جلوگيري به عمل آيد.
نظم ليبراليستي بينالمللي مورد نظر غرب، براساس اصالت «مذهب مدني» شكل گرفته است كه در آن مذهب در قالب يك نظام سياسي حاكم بر يك محيط جغرافيايي مشخص و مرزبندي شده (دولت ملي) مشروعيت مييابد و در واقع تابعي از مدنيت آن جامعه محسوب ميشود.
|
|
در نقطة مقابل اين امر، انديشة سياسي اسلام بر «مدنيت مذهبي» استوار است كه تلاش مينمايد جوامع و نظامهاي گوناگون اجتماعي بشر را از طريق «اقناع ـ اجماع ـ اجبار» ديني نمايد. طرح خاورميانة بزرگتر در قالب نظم ليبراليستي بينالمللي، تجلي عيني، عملي و نظري جهانيسازي مذهب مدني است و اين امر درست در نقطة مقابل مدنيت مذهبي و تلاش جهت جهاني شدن آن است. به عبارت ديگر، نظم ليبراليستي بينالمللي مستتر در طرح خاورميانة بزرگتر، همانند خود ليبراليسم است. يعني به نفي مذهب در حوزة فردي و خصوصي نميپردازد بلكه تأكيد دارد كه وحي و حاكميت الهي نبايد به حوزة سياست، اقتصاد، امنيت و اجتماع ـ يعني جايگاه و جولانگاه حاكمان ثروت و قدرت در نظامهاي سياسي مختلف ـ تسري يابد. لذا ماهيت نظم ليبراليستي موجود در طرح خاورميانة بزرگتر را نبايد يك رويكرد پيشرو و آيندهنگر، بلكه بايد رويكردي كاملاً معطوف به گذشته و نظم شكل گرفته ناشي از صلح وستفالي در 1648 دانست.
بدين ترتيب از نظر آمريكا و غرب، همان گونه كه ورود اروپا به عصر مدرنيسم به دنبال صلح وستفالي، پس از جنگهاي 30 سالة مذهبي ميان كاتوليكها و پروتستانها (1648 ـ 1618) انجام شد و اين جنگها در واقع عامل سازماندهي نظم و صلح وستفالي به شمار ميآيد، در شرايط فعلي نيز ايجاد تغيير، دگرگوني و بحران و جنگ در مناطق اسلامي ـ خصوصاً خاورميانه و شمال آفريقا ـ ميتواند زمينهساز استقرار
|
|
ثبات و آرامش محسوب گردد. اين فرآيند به اصطلاح «تخريب سازنده»، در واقع همان «تخليه انرژي قبل از استقرار صلح» است كه از اركان و ابعاد اصلي نظم ليبراليستي بينالمللي به نحو عام و طرح خاورميانة بزرگتر به شكل خاص تلقي ميشود.
از زمان استقلال آمريكا تاكنون، منطق حاكم بر راهبرد كلان امنيت ملي ايالات متحده آمريكا «امنيت مطلق» از طريق تفوق و حاكميت و استيلاي نظامي و عمليات پيشدستانه عليه چالشگران و دشمنان بالقوه و بالفعل واقعي و خيالي بوده و هست.
بدين ترتيب مبدأ تاريخي طرح خاورميانة بزرگتر را نيز ـ كه در راستاي همين راهبرد كلان يعني جهت ايجاد امنيت مطلق براي ايالات متحده آمريكا ميباشد ـ بايد به همان زمان استقلال آمريكا باز گرداند. همان گونه كه گفته شد، در قرن نوزده اين چالشگر و دشمن، امپراتوري انگلستان، در نيمه اول قرن بيستم فاشيسم و نازيسم و در نيمه دوم قرن بيستم اتحاد جماهير شوروي و كمونيسم و در قرن بيستويك موج چهارم دموكراسي و حاكميت وحي به عنوان دشمن آرماني و الهامي و چين به عنوان رقيب جغرافيايي و سياسي است. طرح خاورميانة بزرگتر از اينرو ميبايست در قالب راهبرد كلان امنيت ملي ايالات متحده آمريكا در طول تاريخ لااقل دو قرن اخير، براي استقرار و استمرار «امنيت مطلق» براي خود درك و فهم گردد:
قرن چالشگر جغرافيايي چالشگر ايدئولوژيك
|
|
قرن 19 امپراتوري انگلستان - قرن 20 نيمة اول قرن 20: آلمان ( قدس سرّه ) ژاپن
نيمه دوم قرن 20: شوروي نيمة اول قرن 20: نازيسم ( قدس سرّه ) فاشيسم
نيمة دوم قرن 20: كمونيسم قرن 21 نيمة دوم قرن 21: چين نيمة اول قرن 21: اسلام و حاكميت وحي
اين جدول نشان ميدهد كه جهان اسلام (خصوصاً خاورميانه و شمال آفريقا)، از يك سو و چين از سوي ديگر، خطر بالقوه و بالفعل براي آمريكا ترسيم شدهاند و تنها در صورت انقياد و تسليم محض و يا اضمحلال و نابودي قدرت دشمن و رقيب، تهديدات عليه امنيت مطلق ايالات متحده رفع يا دفع ميگردد. اين نگاه، شالودة راهبرد كلان امنيت ملي ايالات متحدة آمريكا را در قرن بيستويك تشكيل ميدهد و بدون حصول اطمينان از امنيت مطلق و حذف آسيبپذيري به شكل مطلق و تام، اين كشور دست از تلاش بر نخواهد داشت. هر الگويي كه يك تهديد واقعي و يا فرضي را به شكل بالقوه يا بالفعل به نمايش بگذارد، از نظر آمريكا تنها دو گزارة انقياد و تسليم و يا اضمحلال و نابودي را در پيشرو دارد.
از آن جا كه ماهيت آمريكا با نظم ليبراليستي بينالمللي گره خورده است، هر آن چه كه تهديد بالقوه يا بالفعل اين نظم باشد، تهديد عليه امنيت مطلق ايالات متحده نيز محسوب شده و با آن مقابله خواهد شد. راهبرد كلان امنيت ملي آمريكا كه در قالب طرح خاورميانة بزرگتر خود نمايي كرده است، در واقع تلاش براي مقابله با اسلام به عنوان
|
|
چالشگر ايدئولوژيك عليه نظم ليبراليستي بينالمللي و عليه منافع و امنيت مطلق آمريكاست و اين همان طرحهايي است كه آمريكا ميخواهد در منطقه اجرا نمايد و از آن به عنوان «درد زايمان» در منطقه ياد ميكند.
بدين ترتيب اهداف آمريكا و غرب نه ايجاد اصلاحات و تغييرات مردمي حقيقي و دموكراتيزه كردن مناطق اسلامي (خاورميانه و شمال آفريقا)، بلكه ليبراليزه كردن و تغيير انگارههاي قومي و ديني و گفتارها و رفتارهاي متناسب با آن كه در اين جوامع موجود است، به قواعد و هنجارهاي ليبراليستي و هم سو با غرب است. ضمن آن كه قواعد موجود در جوامع شرق اسلامي از نظر غرب و جهان سلطه، داراي مباني ديني و وابسته به دوران ماقبل مدرن تصور شدهاند و نظم ليبراليستي و قواعد مربوط به آن مترادف با مدرنيته انگاشته شدهاند. لذا از نظر آنان تغيير قواعد موجود در اين جوامع به قواعد مدرن امري اجتنابناپذير عنوان شده است. براين اساس، اهداف آمريكا و غرب از ارائه طرح خاورميانة بزرگتر را ميتوان بدين شكل خلاصه كرد:
دشمن جديد و خطر بالفعلي را براي طراحي و اجراي راهبرد كلان امنيت ملي ايالات متحده آمريكا معرفي نمايند.
لزوم رويكردي آفندي، امپراتوري و براساس اجبار ـ اجماع ـ اقناع را با استفاده از نيروهاي مسلح آمريكا و متحدان آن به منظور استمرار نظم ليبراليستي بينالمللي در راهبرد كلان خود عليه اسلام و مسلمانان نهادينه نمايند.
|
|
استيلا و برتري عليالاطلاق آمريكا و غرب را در حوزههاي نظامي، سياسي، امنيتي و اقتصادي، براي دهههاي متوالي در نظام بينالمللي در قالب مقابله با تهديد فاشيسم و تروريسم اسلامي تضمين نمايند.
تسلط بر منابع اصلي انرژي (نفت و گاز به عنوان منابع اوليه ثروت و قدرت در قرن بيستويك) را تضمين و با رقبايي كه با استفاده از اين منابع قصد چالشگري دارند، به شكل پيشدستانه مقابله نمايند.
عوامل (بالفعل و بالقوه) مخل منافع و امنيت آمريكا و غرب در قرن بيستويك را كه ممكن است به چالشگري دست بزنند، در نطفه خفه نموده و انحصار قدرت هستهاي را نيز توسط خود تضمين نمايند.(1)
خلاصه درس
پس از صلح وستفالي در سال 1648، روابط بينالملل براساس يك الگوي ليبراليستي شكل گرفته بود. شاكلة اصلي اين الگو، تفكيك و جدايي ميان دو حوزة ديانت و سياست و تابع قرار دادن حوزة ديانت از عوامل حاكم بر قدرت و سياست بود.
اما در اين دوره، ذهن استراتژيستهاي غربي درگير مسألة فوريتر و مهمتري به نام جنگ سرد بود. با پايان جنگ سرد، انديشمندان،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . در تدوين اين مقاله از كتاب "امنيت انرژي و انرژي امنيت" نوشته دكتر حسن حسيني از انتشارات مركز تحقيقات استراتژيك بهرهبرداري شده است.
|
|
تصميمسازان و سياستگذاران راهبرد كلان امنيت ملي در آمريكا بر اين امر متفق گرديدند كه اسلام و حضور آن در صحنههاي گوناگون، چالش و تهديد اصلي فراروي نظم ليبراليستي بينالمللي به رهبري ايالات متحده در قرن جديد است.
با طرح موضوع جايگزين شدن اسلام و حاكميت وحي در صحنههاي ملي و فراملي، بار ديگر موضوع مقابله با يك انديشه و ايدئولوژي در ميان انديشمندان، تصميمسازان و سياستگذاران اروپايي و آمريكايي مطرح شد. لذاتلاش نمودند موضوع «خطر اسلام» را به عنوان يك مذهب و تمدن جهاني در قالب جنگ تمدنها يا تقابل آرمانهاي نظم ليبراليستي بينالمللي با حاكميت وحي به طور جدي مطرح و پيگيري نمايند.
وقايع يازدهم سپتامبر اين فرصت و بهانه را فراهم كرد كه آمريكا در راستاي همان طرحهاي مقابله با اسلام، طرح خاورميانه بزرگتر را ارائه نمايد.
آنان به اين نتيجه رسيدند كه با ايجاد فرصت مشاركت در صحنههاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي براي اقشار گوناگون و به ويژه جوانان و زنان ميتوان از گرايش آنان به اسلام جلوگيري نمود.
بدين ترتيب طرح خاورميانه بزرگتر را ميتوان فرآيند پيشگيرانه يا پيشدستانه و هم چنين درمان براي گرايش به حكومت ديني و حاكميت وحي انگاشت.
|
|
آمريكا و غرب به دنبال دستاويز عامه پسندتري جهت آغاز مرحلة جديد تهاجم خود عليه دنياي اسلام ميگشتند و موضوع «تروريسم» اين بهانه را در اختيار آنان قرار ميداد.
طرح موضوع فاشيسم اسلامي و تروريسم اسلامي توسط غرب به ويژه آمريكا نمايانگر اين امر بود كه برخورد با اصل گرايش به وحي و حضور اسلام در صحنه حكومت و حاكميت به تنهايي نميتوانست عامل و محوريتي براي ساماندهي راهبرد كلان غرب در صيانت از استمرار نظم ليبراليستي بينالمللي تلقي شود.
نظم ليبراليستي بينالمللي مستتر در طرح خاورميانة بزرگتر، همانند خود ليبراليسم است. يعني به نفي مذهب در حوزة فردي و خصوصي نميپردازد بلكه تأكيد دارد كه وحي و حاكميت الهي نبايد به حوزة سياست، اقتصاد، امنيت و اجتماع تسري يابد. بدين ترتيب مبدأ تاريخي طرح خاورميانة بز رگتر به همان زمان استقلال آمريكا باز گرداند.
راهبرد كلان امنيت ملي آمريكا كه در قالب طرح خاورميانة بزرگتر خود نمايي كرده است، در واقع تلاش براي مقابله با اسلام به عنوان چالشگر ايدئولوژيك عليه نظم ليبراليستي بينالمللي و عليه منافع و امنيت مطلق آمريكاست و اين همان طرحهايي است كه آمريكا ميخواهد در منطقه اجرا نمايد و از آن به عنوان «درد زايمان» در منطقه ياد ميكند.
بدين ترتيب اهداف آمريكا و غرب نه ايجاد اصلاحات و تغييرات
|
|
مردمي حقيقي و دموكراتيزه كردن مناطق اسلامي (خاورميانه و شمال آفريقا)، بلكه ليبراليزه كردن و تغيير انگارههاي قومي و ديني و گفتارها و رفتارهاي متناسب با آن كه در اين جوامع موجود است، به قواعد و هنجارهاي ليبراليستي و هم سو با غرب است، ميباشد.
خودآزمايي
1. عوامل زمينه ساز شكلگيري طرح خاورميانه بزرگ را توضيح دهيد.
2. مفهوم نظم ليبراليست بين المللي را به طور خلاصه بيان نماييد.
3. امريكا و اروپااز ارائه طرح خاورميانه بزرگتر چه اهدافي را دنبال ميكنند، شرح دهيد.
|
|
درس دوم
مواضع نظام جمهوري اسلامي ايران در ارتباط با جريانهاي مختلف موجود در كشورهاي اسلامي
اهداف آموزشي
انتظار ميرود با مطالعه اين درس:
ـ گروهها و احزاب جهان اسلام را بشناسيم.
ـ با منشور جنبش حزب الله لبنان آشنا شويم.
ـ دلايل گسترش ارتباط ايران با جنبش اخوان المسلمين را بدانيم.
ـ با ماهيت سازمان القاعده آشنا شويم.
ـ تفكرات ايدئولوژيك القاعده را بدانيم.
ـ به روند شكلگيري وهابيت جديد واقف شويم.
ـ اصول سازمان القاعده را بدانيم.
ـ دلايل لزوم توجه ايران به ماهيت فكري و فرهنگي القاعده را بشناسيم.
در اين درس مواضع نظام جمهوري اسلامي نسبت به جريانهاي مختلف در كشورهاي اسلامي از جمله حزب الله لبنان، اخوان المسلمين و القاعده مورد بررسي قرار گرفته است.
گروههاي مختلف سياسي، اجتماعي، فرهنگي و مذهبي در كشورهاي اسلامي در قالب تشكلهاي مختلف همانند احزاب،
|
|
سازمانهاي سياسي ـ نظامي، NGO و غيره به چشم ميخورند. جمهوري اسلامي ايران ميتواند در قالب ديپلماسي نرم يا ديپلماسي عمومي (Public Diplomacy) با آنها در ارتباط قرار گيرد و اهداف و منافع ملي خود را علاوه بر شيوههاي كلاسيك يعني روابط بينالدولي و ديپلماسي رسمي، از اين كانالها نيز پيگيري نمايد. البته در بحث حاضر، امكان بررسي تمامي آنها وجود ندارد و به ناچار روي مهمترين و اثرگذارترين اين گروهها بحث خواهيم كرد. در اين بعد، گروهها و احزاب مهم جهان اسلام به دو دستة كلي قابل تقسيم هستند:
الف ـ گروهها و احزاب اسلام گرا (مذهبي)؛
ب ـ گروهها و احزاب غير آن.
به جهت تناسب موضوع، بحث ما در مورد دسته نخست است و در اين ميان نيز دو گروه قابل شناسايي است:
آن دسته از سازمانهاي اسلامي كه داراي رابطة تعريف شدهاي با جمهوري اسلامي ايران هستند. به عنوان مثال ميتوان از حزب الله لبنان و حماس يا جهاد اسلامي در فلسطين اشغالي نام برد.
از آن جا كه در كتاب حاضر، موضوع حزبالله در مبحث لبنان و موضوع گروههاي فلسطيني در مبحث فلسطين مورد توجه قرار گرفتهاند، در اين جا اشارهاي اجمالي درباره حزبالله خواهد شد.
گروههايي كه چنين رابطة تعريف شدهاي ندارند و در اين بخش نيز دو گروه بزرگ و با اهميت اخوانالمسلمين و القاعده را كه اولي
|
|
گرايش سلفي معتدل و دومي گرايش سلفي افراطي با مشخصة ضد شيعي دارد، مورد بررسي اجمالي قرار خواهيم داد.
اگر چه در اين بخش ما از گروه نخست به اختصار ياد خواهيم كرد و نوع نگاه جمهوري اسلامي ايران به آنان را مورد ارزيابي قرار خواهيم داد. باز هم به دليل تناسب موضوع، بحث اصلي را به دو گروه اخوان و القاعده اختصاص ميدهيم و منافع جمهوري اسلامي ايران را در چگونگي برخورد با اين دو گروه بررسي خواهيم كرد:
1. حزبالله
جنبش حزبالله از بدو تشكيل خود در سال 1361 تاكنون تنها يك اثر مكتوب ـ كه بيانگر مواضع اين حزب باشد ـ انتشار داده است كه همانا اعلامية اعلام موجوديت خود در سال 1363 و در سالگرد شهادت شهيد شيخ راغب حرب، در حسينية شياح بيروت بوده است. لذا اين نامه سرگشاده را كه در يك كتابچة 48 صفحهاي تنظيم شده است ميتوان منشور يا «مانيفست سياسي حزبالله» ناميد. همين كتابچه در واقع نوع نگاه و رويكرد ايران به حزبالله را به خوبي تبيين خواهد كرد:
اين نامه كه با آيهاي از قرآن آغاز و به شهيد راغب حرب و ساير شهيدان لبنان تقديم ميشود، حزبالله را ادامه دهندة راهي ميداند كه امام خميني و انقلاب اسلامي ايران پيشتاز آن بودهاند. همچنين حزبالله خود را يك سازمان شيعي اما بخش تفكيكناپذيري از پيكرة امت
|
|
واحده اسلامي در سراسر جهان ميداند. حزبالله خود را پيرو ولي فقيه و منبع فرهنگ خود را قرآن و سنت معصومين عليهم السلام و فتاواي مراجع تقليد زمان اعلام ميكند و قدرت نظامي خود را بينهايت ميداند، زيرا در صورت اعلام جهاد، تمام افراد به يك مبارز تبديل ميشوند. حزبالله معتقد است تمامي استكبار جهاني به جنگ عليه مسلمين برخاسته و ريشة تمام مصيبتها آمريكاست. نهايتاً رويارويي اجتنابناپذير است و اهداف حزبالله عبارت از اخراج نهايي اسرائيل، آمريكا، فرانسه و همپيمانان آنان از لبنان، محاكمه عادلانه خائنين داخلي و اعطاي حق تعيين سرنوشت به ملت لبنان ميباشد. مسيحيان ماروني را از سياستهايي كه سبب تعصبات قومي ميشود بر حذر داشته و به وحدت فراخوانده است. حزبالله معتقد به لزوم ريشهكني و نابودي اسرائيل و ضرورت اتحاد مسلمانان و پيروي علماي اسلام از انديشههاي امام خميني است و...
همين سير و بررسي اجمالي از منشور حزبالله به تنهايي ميتواند بيان كنندة نوع نگاه جمهوري اسلامي ايران به اين گروه باشد. زيرا تمامي مواد لازم براي اتحاد و همراهي و هماهنگي ايران را با حزبالله در خود گنجانده است و شايد اين تنها گروه و گزينة منحصر به فرد در جهان اسلام براي ايجاد يك اتحاد استراتژيك شيعي كه هم منافع شيعيان لبنان و هم منافع جمهوري اسلامي ايران را تأمين مينمايد، باشد. حزبالله از يك نگاه، عمق استراتژيك جمهوري اسلامي ايران در خاورميانه و يك
|
|
عامل بازدارنده در مقابل اقدامات احتمالي رژيم صهيونيستي عليه ايران محسوب ميشود. بدين ترتيب حمايت همهجانبه معنوي و سياسي ايران از تمامي شيعيان جهان و خصوصاً شيعيان لبنان امري كاملاً عادي و مشروع تلقي ميشود.
2. اخوانالمسلمين
از آن جا كه اسلام از دروازه مصر وارد آفريقا شده، لذا همواره آفريقاي مسلمان از دريچة مصر به جهان اسلام مينگريسته و در طول تاريخ اسلامي، مصر جوامع اسلامي آفريقا را تغذيه نموده است. نظر به توانمنديها و امكانات مصر در گذشته و حال، هميشه اين كشور تغذيه كنندة عمدة تفكرات مذهبي جهان اهل سنت بوده و بسياري از علماي برجستة اهل سنت كه در كشورهاي اسلامي مشغول تبليغ ميباشند يا مصري هستند و يا فارغ التحصيل دانشگاه الأزهر ميباشند.
بالا بودن سطح علمي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي در مصر اين امكان را فراهم كرده است تا اين كشور به مهد و كانون انديشههاي متعدد سياسي، اجتماعي و مذهبي تبديل شود. پناه بردن سيدجمالالدين اسدآبادي به مصر به همين دليل بوده و بخش عمدهاي از موفقيتهاي وي نيز در دوران اقامت او در قاهره حاصل شده است. يكي از مهمترين جنبشهاي اسلامي شكل گرفته در مصر، جنبش اخوانالمسلمين است و او از اين كانون، انديشهها و افكار خود را به ساير كشورهاي اسلامي نيز
|
|
گسترش داد. در حال حاضر ستون فقرات جنبشهاي اسلامي در جهان به ويژه در آفريقا و خاورميانه را اخوان يا اخوانيهاي سابق تشكيل ميدهند. رهبران اصلي دو گروه جهاد اسلامي و جماعت اسلامي از اعضاي سابق جنبش اخوانالمسلمين ميباشند. به رغم تفاوت ديدگاه شاخههاي مختلف اخوانالمسلمين در كشورهاي اسلامي، ميتوان تأكيد كرد كه هم چنان مصر مركز اصلي و مؤثر تصميمگيري ايشان است. محمد مهدي عاكف، رهبر معنوي فعلي اخوانالمسلمين در مصر مستقر است.
در حال حاضر حدود 13 حزب سياسي عمده در مصر مشغول فعاليت هستند كه برخي از آنها احزاب اسلامگرا محسوب ميشوند. گروههاي اسلامي مصر به دليل عدم امكان فعاليت قانوني، بالأجبار داراي فعاليتهاي زيرزميني هستند كه مهمترين اين گروهها اخوانالمسلمين است كه البته فعاليت زيرزميني نداشته و به طور علني ولي غير قانوني به فعاليت ميپردازد. يكي از احزاب مهم مصر، يعني حزب كار عمدتاً از طريق ائتلاف با اخوانالمسلمين فعاليت ميكند. يكي از ثمرات نزديكي اين دو حزب سياسي و مذهبي اين است كه اخوانالمسلمين بتواند در ميان سنديكاهاي صنفي مصر، حضوري فعال پيدا كند. به عنوان مثال از اواخر دهه هشتاد، اخوانالمسلمين تصميم گرفت تا با شركت در انتخابات سنديكاهاي مختلف (همانند سنديكاهاي پزشكان، كارگران، مهندسان، دانشگاهيان، دندانپزشكان، داروسازان و...) در ادارة آنها نقش
|
|
محوري ايفا نمايد و بدين ترتيب توانست با سيطره بر اكثر سنديكاها، آنها را به صحنة سياسي وارد نمايد و از حالت صنفي صرف خارج سازد. البته دولت مصر نتوانست اين وضعيت را تحمل نمايد و حتي با مداخله آشكار در مسائل صنفي، شوراهاي قانوني و منتخب سنديكاهاي مذكور را كه اكثراً از اعضاي اخوانالمسلمين بودند منحل و بركنار
نمود. اما به هر حال همين مقدار حضور اخوانيها در اين سنديكاها،
نقش مهمي در سياسي شدن آنها ايفا كرد و اين وضعيت كماكان
ادامه دارد.
همان گونه كه گفته شد، اخوان المسلمين به دليل سابقة تاريخي، گرايشات اسلامي سلفي معتدل، تشكيلات منسجم و بسيار قوي و سلسله مراتب ايدئولوژيك و روحاني، قابليت بسياري براي استمرار حيات سياسي و نيز توسعه به ساير نقاط جهان اسلام و عرب از خود نشان داده است. به طوري كه امروزه ستون فقرات بسياري از نهضتهايي را كه در گوشه و كنار جهان عرب و با نامهاي گوناگون فعاليتهاي آشكار و پنهاني را دارند تشكيل ميدهد. اخوان امروزه در مصر، سوريه، عراق، اردن، فلسطين، سودان، ليبي، الجزاير، يمن، عربستان، كويت و حتي تركيه و پاكستان و اندونزي و غير آنها فعال است و نمايندگاني را در مجالس اين كشورها در اختيار دارد. اخوانالمسلمين از توان بازيگري سياسي بالايي برخوردار است و در هر كشوري كه فرصت و ظرفيت فعاليت سياسي پيدا نموده است، حتي تا بالاترين مراتب سياسي پيشرفته
|
|
است. به عنوان مثال حزب عدالت و توسعه، يعني همان اسلامگراياني كه حكومت را در تركيه در اختيار گرفتند داراي گرايشات اخواني هستند. در فلسطين نيز در پي نخستين مشاركت حماس به عنوان يك سازمان اخواني در انتخابات، با كسب اكثريت بالا به دولت دست يافتند. اگر چه بعدها با فشار آمريكا، اروپا و اسرائيل اين حق قانوني از آنان سلب شد. اخوان حتي در يك انتخابات نيمه آزاد در مصر، به كسب بيش از هشتاد كرسي در پارلمان نائل شد و نمايندگان زيادي در برخي مجالس عربي همانند اردن در اختيار دارد.
جمهوري اسلامي ايران مناسب است به دلايل زير، ارتباطات خود را با اخوانالمسلمين گسترش داده و از تواناييها و نفوذ آن به نحو احسن استفاده نمايد:
الف. ماهيت متعادل و معتدل ايدئولوژيك و اسلامگرايانة اخوان كه معتقد به لزوم وحدت همة گرايشات اسلامي در راه دستيابي به آرمان وحدت اسلامي است و اين امر با آرمانهاي انقلاب اسلامي بسيار نزديك است؛
ب. نفوذ اخوانالمسلمين در ميان افكار عمومي، روشنفكران و حتي دولت مردان در بسياري از كشورهاي عربي و اسلامي؛
ج. استفاده از رابطه با اخوان به عنوان پل ارتباطگيري با ساير جريانهاي سني مذهب در جهان اسلام.
|
|
3. القاعده
در سالهاي اخير، شاهد تشكيل و گسترش گروهي سياسي، نظامي با عنوان "القاعده" بودهايم. آنچه در نخستين مرحله به ذهن متبادر ميشود، مذهب سني از نوع وهابيت، مليتهاي عمدتاً عربي، شيوههاي مبارزاتي خشونتآميز و تروريستي و ماهيت ظاهراً ضد آمريكايي و ضد غربي آن است. دلايل متعددي كه نهايتاً به امنيت ملي كشورمان معطوف هستند، لزوم شناخت ماهيت اين سازمان و سازمانهاي اقماري آن را اجتناب ناپذير مينمايند، تا بدين وسيله اين خطر از حيطة منافع و امنيت ملي ايران دور نگاه داشته شود.
تفكرات ايدئولوژيك القاعده
مذهب مورد نظر القاعده وهابيت است. وهابيت تركيبي است از چهار ميراث تاريخي شامل:
الف. ميراث وهابيت از خوارج:
1. كافر پنداشتن بقية مسلمانان به جز خودشان.
2. عداوت سخت با حضرت علي عليه السلام و خاندان او و تكفير شيعيان.
3. اخذ به ظاهر الفاظ قرآن و سنت بدون لحاظ مباني عقلي و بدعت دانستن هر چيزي كه در قرآن و سنت نيامده است.
|
|
ب. ميراث وهابيت از مذهب حنبلي:
1. از نظر فقهي ميتوان آنان را در زمرة اهل حديث دانست.
2. تمسك به «سلف صالح».
ج. ميراث وهابيت از كلام اشعري:
به معناي مخالفت شديد با رأي و استدلال عقلي و مخالفت با منطق، فلسفه و علم كلام.
د. ميراث از ابن تيمّيه:
كه مهمترين اصول عقايد وي عبارتند از:
1. تجسيم خداوند، قائل بودن به جبر، انكار حسن و قبح ذاتي افعال.
2. ارائه تعريف جديدي از "بدعت".
3. تحريم زيارت قبور انبياء و صلحا و ساخت گنبد و ضريح بر آنها و تحريم درخواست شفاعت، دعا، زيارت، توسل، استغاثه و سوگند به غير خدا.
وهابيت جديد (القاعده) و طرح سؤالي براي جمهوري اسلامي ايران
پس از آن كه دولت سعودي با حمايت وهابيان و بهرهگيري از نيروي آنان توانست با حذف همة رقبا در عربستان به قدرت برسد، با دو نيرو مواجه بود: يكي زمامداران امور ديني در نجد كه سخت به تعاليم وهابي پايبند بودند و با هر چيز تازهاي حتي استفاده از تلگراف و اتومبيل تحت