بخش 4
فصل هشتم فصل نهم فصل دهم باب دوم
75 |
فصل هشتم
در خصايص مدينه پر سكينه
بدان كه خصايص ( 1 ) مدينه زياده بر صد است الاّ آنكه ، در بعضي حرم مكه مُعظمه نيز مشارك به آن [ دارد ] همچون تحريم قطع شجر رطب ( 2 ) و حشيش ( 3 ) و اصطياد ( 4 ) و تنفير صيد ( 5 ) و حمل سلاح براي قتال در آنجا و حكم لقطه ( 6 ) و نقلِ تراب و مانند آن از آنجا و نبش كافري كه مدفون شود در آنجا .
اما آن احكامي كه مُمتاز شده است مدينه به آن يكي تحريم اوست به لسان افضل الانبياء به دعوت آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله و سلم .
ديگر مسلوب شدن جاني است در آن حرم مُحترم همچون قتيل كافر و بنابر قول ( 7 ) ، عدم الجزا نيز ابلغ است زيرا كه جنايتي است بي جايز .
ديگر جواز نقل ترابش بنابر مداوا ( 8 ) و فضيلت آن بلده شريفه .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ م : اين خصايص .
2 ـ رطب : تر .
3 ـ حشيش : گياه خشك ، خار .
4 ـ اصطياد : شكار كردن چيزي را ، ل : حشيش تر .
5 ـ م : ندارد .
6 ـ م : لقط .
7 ـ د : ندارد .
8 ـ م و ل : تداوي .
|
76 |
|
ديگر دفن افضل الخلايق ـ صلي الله عليه و آله و سلم . [ 15 ـ ب ] .
ديگر دفن افضل اين ( 1 ) اُمت .
ديگر دفن اكثر اهل خير ( 2 ) القرون .
ديگر خلقت ايشان از آن تربت بابركت .
ديگر بعثت ايشان از آن .
ديگر محفّوفيه مدينه به شهدا - كما قاله مالك .
ديگر بودن افاضل شهدايي كه بذل انفس مطهّره خود كردند في ذات الله در حضرت حبيب او ( 3 ) ـ صلي الله عليه و آله و سلم .
ديگر اختيار نمودن حق ـ سبحانه ـ آن محل شريف را جهت قرار كار خيرالانبيا ـ صلوات الله و سلامه عليهم .
ديگر اختيار كردن حق ـ سبحانه ـ اهل آن بلده طيبه را براي نصرت حبيب خود ـ صلي الله عليه و آله و سلم .
ديگر افتتاح كردن آن مُوطن مبارك به قرآن ( 4 ) .
ديگر افتتاح كردن ساير بلاد از آن محل يقين و گردانيدن آن مظهر دين .
ديگر وجوب هجرت به سوي آن مُوطن فتوّت قبل از فتح مكه .
ديگر وجوب سكنا به مدينه جهت نصرت آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و موأسات نمودن به آن حضرت با نفسهاي خويش . گفته اند هر كه پيش از فتح مكه هجرت كرده بود ، ممنوع بود او را اقامت كردن در مكّه بعد از فتح و رخصت بود در حق او سه روز بعد از قضاي نسك .
ديگر حثْ و تحريض بر سكناي مدينه و بر اتخاذ اصل در آنجا و ترغيب بر موت در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل و د : آن .
2 ـ ل : ندارد .
3 ـ د و ل : ندارد .
4 ـ ل و د : و ساير بلاد به بلارك و سنان .
|
77 |
|
آنجا با وعده ( 1 ) به شفاعت يا شهادت .
ديگر اِسْتِحْباب ( 2 ) دعا به موت در آنجا .
ديگر حرص آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به مردن در آنجا .
ديگر شفاعت يا شهادت او در حق صابر بر لاءواي آنجا .
ديگري طلب كردن آن حضرت زيادتي بركت را در مدينه نسبت به مكه .
ديگر دُعاي آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به آنكه حق ـ سبحانه ـ قرارگاه او گرداند مدينه و روزي گرداند او را در آنجا رزقي حسن .
ديگر تحريك آن حضرت دابه خود را نزد قدوم مدينه از فرطِ حُبّ و طرح رداي شريف از مَنْكَب ( 3 ) طاهر مَنيْف ( 4 ) به هنگام نزديكي آن محل سكينه .
ديگر تسميه مدينه به طيّبه و غيرها از اسماء طيبه .
ديگر از خصايص او طيب رايحه اوست چنان كه [ 16 ـ آ ] به مشام اهل آن رسيده .
ديگر خوبي و حُسن رايحه روايح طيبه است در آنجا به مثابه اي كه آن خوبي مخصوص است به همان جا .
ديگر خوشي عيش است در آنجا .
ديگر كثرت اسماي اوست .
ديگركتابت او در تورات به اسم مؤمنه و مرحومه و محبوبه و غيره از آنچه مذكور شد .
ديگر اضافت او با لله ـ سبحانه ـ در آيه كريمه « أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ الله وَاسِعةً » . ( 5 )
ديگر اضافتش به رسول ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به عنوان بيت در كريمه « كما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِك ( 6 ) » ديگر سوگند ياد كردن حق ـ سبحانه ـ به او در كريمه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ م و ل : و عدبان .
2 ـ استحباب : مستحبّ بودن ، ثواب داشتن .
3 ـ منكب : ج : مناكب ، دوش ، كتف .
4 ـ منيف : پاك و بزرگ .
5 سوره نسا ، آيه 97
6 سوره انفال ، آيه 5
|
78 |
|
« لا أُقْسِمْ بِهَذَا الْبَلَد » ( 1 ) نظر به بعضي تفاسير .
ديگر ابتدا كردن به او و تقديم نمودن او در كريمه « رب ادخلني مدخل صدق » ( 2 ) با وجود تقدم مخرج به حسبِ واقع .
ديگر كثرت دعاي آن حضرت در حقّ آن خصوصاً به بركت در آن و در ثمار و مكيال و بازار و اهل آن .
ديگر تنصيص نمودن آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به آنكه او نافي خُبث و ذنوب است .
ديگر تصريح آن سرور ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به آنكه هر كه از آنجا رغبت كند به جاي ديگر ابدال كند خداي تعالي به جاي او بهتر از وي را .
ديگر هر كه اراده كند او را او اهل او را به بدي بگدازد خُداي تعالي او را همچو ارزيز در آتش يا نمك در آب .
ديگر وعيدِ شديد در حق كسي كه احداث كند در آن بلده شريفه مُنكري را يا پناه دهد و حمايت كند مُحدِثي را .
ديگر وعيد در حق كسي كه بر اهل او ظلم كند يا بترساند ايشان را .
ديگر وعيد كسي كه اكرام نكند اهل او را با وجود آنكه اكرام و حفظ حرمت ايشان حق است بر اُمت يعني واجب است .
ديگر وعده آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به شفاعت و شهادت در حقّ كسي كه حفظ ايشان كند در مُحبت رسول ـ صلي الله عليه و آله و سلم .
ديگر وعيد شديد به قول شريف « من اخاف اهل المدينه فقد اخاف ما بين جنبي » .
ديگر اختصاص او به ملك ايمان و حيا به آنكه التجا مي كند [ 16 ـ ب ] به او ايمان . چنان كه در باب فضايل گذشت .
ديگر اشتباك اوست به ملائكه و حراست ايشان او را .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 سوره بلد ، آيه 1
2 سوره الاسراء ، آيه 80
|
79 |
|
ديگر آنكه دار اسلام است به حديث « أن الشياطين قد يئست أن تعبد ببلدي هذا . »
ديگر آنكه او آخر قراي ( 1 ) اسلام است از حيثيّت خراب شدن .
ديگر عصمت او از طاعون و دجّال با خروج مردي كه خيرالناس است يا اخيار از ناس از مدينه به سوي آن معدن خبائث ( 2 ) .
ديگر نقل و با و حُمي از آنجا .
ديگر استشفا به خاك پاك و ثمار طيّبه ازهار او .
ديگر تشرّف او به شرف حقّ « علي كل مسلم زيارتُها . »
ديگر سماع آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ صلوات و سلام كسي را كه در آن محل شريف در حضرت مَنيْف به اداي آن قيام مي نمايد .
ديگر وجوب شفاعت آن حضرت كسي را كه مستسعد مي كرد به زيارت قبر انور و غير ذلك از اموري كه در باب زيارت خواهد آمد .
ديگر اتّخاذ مسجد براي عامه مسلمين اوّل بار از آنجا .
ديگر تأسيس مسجد مدينه به يد مبارك و كار كردن سيّد ابرار به نفس نفيس و صديق صديق و ساير مهاجرين و انصار و نزول كريمه « لَمَسْجِدٌ أسِّسَ علي الْتَقْوي مِن اوّلِ يَوْم ( 3 ) » الآيه .
ديگر بودن آن مسجد شريف آخر مساجد انبياء ـ عليهم الصلوة و السّلام .
ديگر بودن آن از مساجدي كه مخصوص است به شدرِحال و به ( 4 ) زيارت نساء و رجال .
ديگر مضاعفه ثواب چنان كه خواهد آمد .
ديگر كتابت برائت به جهت مُصلاّ كه چهل وقت نماز را ادا نمايد در آن مسجد شريف از آتش دوزخ و عذاب و نفاق .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ م : قري .
2 ـ م و ل : خبائث و ضغينه .
3 سوره توبه ، آيه 108 .
4 ـ م و ل : احقيه آن به زيارت .
|
80 |
|
ديگر كسي كه بيرون آيد به طهارت و نمي خواسته باشد الاّ اداي نماز در آن محل نياز به منزله حج است .
ديگر آنچه ثابت شده است كه آمدن به مسجد قبا و نماز گزاردن ( 1 ) در آن موضع با بهجت و ضيا ، برابري مي كند به عُمره و غير ذلك از اموري كه در فضايل آن خواهد آمد .
ديگر آنچه به ثبوت پيوسته كه ميان خانه آن حضرت و منبر ايشان ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ [ 17 ـ آ ] روضه اي است از رياض جنت مع آنكه بعضي بر آن رفته اند كه آن روضه نسبت به جميع مسجد نبوي عموم و شمول دارد ، پس مسجدي است كه در روي زمين هيچ بقعه اي به اين شرف معروف نيست .
ديگر آنكه ( 2 ) منبر شريف بر ترعه اي ( 3 ) است از ترع جنّت ، ترعه روضه اي كه بر مكان مُرتفع است يا درجه يا باب ، يعني در .
ديگر آنكه منبر او ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مُشرف بر حوض اوست .
ديگر ورود حديث كه مابين منبر و مصلاّي او ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ روضه اي است از رياض جنّت و خواهد آمد كه مراد ( 4 ) مصلاّي عيد است .
ديگر قول آن سرور ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ كه اُحد كوهي است كه دوست مي دارد ما را و ما دوست مي داريم او را و اُحد بر ترعه اي ( 5 ) است از جنّت .
ديگر قول او ـ عليه السلام ـ در وادي بطحان مدينه كه او بر ترعه اي ( 6 ) از جنّت است .
ديگر وصف كردن آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ وادي عقيق مدينه را به آنكه وادي مبارك است دوست مي دارد ما را و ما دوست مي داريم او را .
ديگر قول آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در ثمار مدينه كه عجوه از جنّت است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ م : كردن .
2 ـ م : ندارد .
3 ـ معناي ترعه در اينجا همان است كه در متن اشارت شده : محلي كه بر مكان مرتفع واقع است . ل ، نزعه .
4 ـ ل : ندارد .
5 ـ ل : نزعه اي .
6 ـ ل : نزعه .
|
81 |
|
ديگر خواهد آمد كه رسول ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ خود را در سرچاهي ديد از چاه هاي جنّت ، چون ( 1 ) از خواب بيدار ( 2 ) شد خود در سر چاه غرس بود و رؤياي انبياء ـ عليهم الصلوات والسلام ( 3 ) ـ مُقرّر كه حق است .
ديگراختصاص مسجد مدينه به مزيد ادب و خفض ( 4 ) صوت تأكُد تعلّم و تعليم ( 5 ) در آن .
ديگر عدم جواز ( 6 ) از خروج بعد از شنيدن ندا در آن مگر براي حاجتي و رجوع نمودن بعد از قضاي آن مگر مُنافقي باشد كه به اين مقيد نشود .
ديگر اختصاص اين مسجد شريف به عدم دُخول كسي كه سير خورده باشد نزد بعضي به جهت اختصاص اين مسجد به ملائكه رجاء و الاّ اين حُكم عام است در جميع مساجد .
ديگر وعيد شديد در حق كسي كه سوگند دروغ خورد [ 17 ـ ب ] نزد منبر شريف .
ديگر مُضاعفه ساير اعمال در مدينه دارالسلام چنان كه تصريح نموده به آن حجة الاسلام .
ديگر خواهد آمد كه روزه رمضان در مدينه همچو هزار ماه است در غير او .
ديگر وقوع شفاعت در حق اهل مدينه پيشتر از همه .
ديگر اختصاص ايشان به مزيد شفاعت و اكرام .
ديگر آمده كه مبعوث مي شود ميّت مدينه در حالتي كه از آمنين است .
ديگر آنكه مبعوث مي شود از بقيع هفتاد هزار بر صورت قمر و داخل مي شوند به جنّت بي مُزاحمت حساب و مُناقشه كتاب .
ديگر ورود مثل وعده مذكور در حق مقبره بني سلمه .
ديگر توكُل ملائكه به مقبره بقيع كه هرگاه كه پُر شود از مُوتي از اطراف او بگيرند و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل : ديد چون .
2 ـ م : درآمد .
3 ـ م : عليهم السلام .
4 ـ خفض : بلند نكردن آواز ، ل : حفض .
5 ـ م : ندارد .
6 ـ م : ندارد .
|
82 |
|
اندازند به جنّت المأوي .
ديگر مبعوث شدن آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و اهل مدينه از قُبور خود پيشتر از همه خلايق .
ديگر استحباب دُعا در اماكني كه دُعا كرده است آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در آنجا در مدينه و تفصيلش خواهد آمد ، ان شاءالله .
ديگر آمده كه دُعا مستجاب است نزد استوانه مُخلق ( 1 ) و نزد منبر شريف و در زاويه دار عقيل ـ رضي الله عنه ـ و در مسجد فتح خواهد آمد .
ديگر كثرت مساجد و مشاهد و مواضع مُتبرّكه همچنان كه تفصيلش خواهد آمد .
ديگر استحقاق تعزير كسي كه خاك مدينه را عيب كند . امام مالك فتوا داده به تعزير كسي كه خاك مدينه را ردي گفته و فرموده كه سي درّه ( 2 ) زده اند و در سِجْنْ كرده .
ديگر استحباب دُخول مدينه از راهي و خروج به ديگري .
ديگر استحباب غسل براي دخول ( 3 ) آن .
ديگر تخصيص اهل آن ( 4 ) به ابعد مواقيت .
ديگر تفضيل بعضي از سلف بدايت به زيارت مدينه ( 5 ) بر بدايت زيارت مكه ـ زادهماالله شرفاً .
ديگر عبدي از مالكيه گفته كه مشي از براي زيارت قبر آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ افضل است از مشي براي كعبه .
ديگر خواهد آمد كه كسي نذر كند [ 18 ـ آ ] زيارت قبر آن سرور را ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ واجب مي شود وفاي آن نذر و در وفاي زيارت غير آن سرور دو وجه است و ناظر ( 6 ) زيارت را اتيان ( 7 ) مسجد كافي است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ يكي از ستونهاي مسجد مدينه .
2 ـ درّه : تازيانه .
3 ـ م : دخل .
4 ـ م : مدينه .
5 ـ م : ندارد .
6 ـ ل : نازر .
7 ـ اتيان : درآمدن .
|
83 |
|
ديگر آمده است كه جلب امتعه به بازار مدينه همچو مُجاهَده في سبيل الله است .
ديگر آمده است كه احتكار ( 1 ) در مدينه همچو الحاد ( 2 ) في كتاب الله است .
ديگر اختصاص او به ظهور نار حجاز كه از او انذار واقع شده و انطفاي آن آتش نزد حرم مدينه .
ديگر اختصاص او به مضمون حديث خجسته صحيح « يوشك الناس أن يضربوا أكباد الإبل فلا يجدون عالماً أعلم من عالم المدينة » يعني نزديك است كه مردم ضرب اكباد ابل كنند و اين كنايت است از كمال سعي و اجتهاد كردن در سير براي طلب علم ، پس نيابند عالمي عالمتر از عالم مدينه ، گفته اند مراد به عالم مدينه امام مالك است و غير آن نيز گفته .
ديگر امام مالك گفته كه اجماع اهل مدينه مُقدم است بر خبر واحد به جهت سُكناي ايشان در مهبط وحي و معرفت ايشان به ناسخ و منسوخ .
ديگر اختصاص اهل مدينه به سي و شش ركعت غير وتر در ماه رمضان . بنا بر مشهور از مذهبَ شافعي . و در سبب اين از امام منقول است كه تا حاصل شود به سبب اين شانزده ركعت مساوات ايشان با اهل مكه كه ايشان ميان هر دو ترويحه ( 3 ) يك اسبوع طواف مي كردند ركعتين طواف مي گزاردند ( 4 ) .
پوشيده نيست كه ( 5 ) مكه مُعظمه در بعضي از مذكورات مشارك است به مدينه و از جمله احكامي كه هر دو در آن شريك اند قيام هر يك از ايشان است در مقام مسجد اقصي در حق كسي كه نذر صلوات يا اعتكاف كرده است در آنجا . يعني واجب مي شود وفا نمودن به آن و اگر نذر كند در مسجد مدينه يكي از صلوات و اعتكاف را مجزي ( 6 ) نيست از اين نذر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ د : اجتكاء ، ل : احتكاء .
2 ـ م و د : اتخاذ .
3 ـ ترويحه : نماز تراويح : بيست و دو ركعت نماز نافله در شبهاي ماه رمضان معمول عامه .
4 ـ م : مي گزارند .
5 ـ م : ندارد .
6 ـ م : مجزا .
|
84 |
|
اداي آن در مسجد اقصي وليكن اگر اداي آن كند در [ 18 ـ ب ] مسجدالحرام آن ( 1 ) مجزي است بنابر زيادتي ثواب آن و اگر نذر مشي ( 2 ) كند به سوي مسجدالحرام يا مسجد نبي ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ لازم مي شود او را مشي به سوي آن و در نذر مشي به سوي اقصي مخير است ميان آنكه مشي كند به سوي مسجد اقصي يا به يكي از اين دو مسجد شريف . ليكن آنچه مرجّح است عدم لزوم مشي است در غير مسجدالحرام . كلام امام الحرمين مُتردّد است در لزوم نذر به تطييب ( 3 ) مسجد مدينه و مسجد اقصي ، پس اگر نظر كنيم به تعظيم اين دو مسجد شريف بايد كه الحاق كنيم به مسجدالحرام . و اگر نظر به امتياز كعبه اندازيم فلاّبد آنكه از اوّل اين باب تا آنجا ترجمه كلام مُورّخ است بلا زياده و نقصان . ليكن بنا بر غايت تميز ( 4 ) بر سر هر خاصه اي از خواص لفظ اندازيم ديگر به حمرت نوشته شده تا كثرت تعدد و شمردن آن ( 5 ) ظاهر و آسان باشد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ م : ندارد .
2 ـ مشي : روش و رفتن .
3 ـ د : تطيب ؛ م : تظيب .
4 ـ د و م : تميز ندارد .
5 ـ م : ندارد .
|
85 |
|
فصل نهم
در بدايت و مآب شأن آن بلده غرّاء و شرح آنچه سمت وقوع يافته در اين توده غبراء ( 1 )
عايشه روايت كرده است كه مكه شهري است كه مُعظم ساخته خداي ( 2 ) تعالي او را و مُفخّم گردانيد حُرمت وي ( 3 ) را و او را آفريده و به ملائكه درهم پيچيده پيش از آنكه مخلوق شود چيزي از زمين به هزار سال و به او پيوسته است مدينه را و به مدينه پيوسته بيت المقدس را و بعد از آن آفريده است تمامي زمين را بعد از هزار سال به يكبار و اين حديث به حسب اسناد واهي است و از اميرالمؤمنين علي ـ عليه السلام ـ مروي است كه فرمودند : زمين آب بود پس خداي تعالي باد را فرستاد تا روفت آن ( 4 ) را و مسح نمود آب را پس ظاهر شد بر روي زمين كفي پس قسمت گردانيد ( 5 ) آن را چهار قسم . از قسمي مكّه مخلوق شد و از قسم دوم مدينه و از قسم سوّم بيت المقدس و از چهارم كُوفه و اين اثر را نيز واهي گفته اند ( 6 ) .
و رزين روايت كرده و رفع ( 7 ) نموده به پيغامبر ( 8 ) ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ غبراء : زمين .
2 ـ م : او را خداي .
3 ـ ل : او .
4 ـ م و د : ندارد .
5 ـ م : ندارد .
6 ـ م : است گفته .
7 ـ رفع به پيامبر حديث مرفرعاً .
8 ـ م : پيغمبر .
|
86 |
|
فرمود در آن هنگام كه خُداي تعالي [ 19 ـ آ ] بر طور سينا تجلي كرد آن كوه شش پاره گرديد پس فرود آمد از آنها سه پاره به مكه مُعظّمه كوه حِراء و كوه ثبير و كوه ثور و سه پاره به مدينه مُشرفه ، كوه اُحد و كوه عير و كوه ورقان و در روايتي كوه رضوي كه در ينبع ( 1 ) است در بدل كوه عَير واقع شده و مروي شده كه ساكن گردانيده شدم در زميني را كه كمتر است از جايهاي ديگر از ممّر باران و حال آنكه آن زمين در ميان دو چشمه آسمان است يعني چشمه شام و چشمه يمن . پس « فاتخذوا الغنم علي خمس ليال من المدينه » [ يمن ] رمه گيريد در پنج شبه مدينه و در روايتي آنكه كمتر سازيد چهار پايان خود را و بر شما باد كه در زراعت كوشيد و بسيار سازيد جماجم را يعني چوبي كه در سر او آهن اماج ( 2 ) را مُحكم كنند و در روايتي آمده كه پيغامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود كه يا عايشه چون خواهد بود حال تو هر گاه كه مردم رجوع نمايند ( 3 ) به سوي مدينه و مدينه باشد همچو انار پُر دانه . عايشه گفت : پس از كجا خواهند خورد يا رسول خداي . يعني خوردني و رزق ايشان از كُجا خواهد بود . فرمود كه اطعام خواهد كرد ايشان را خداي تعالي از فوق ايشان و از شيب ( 4 ) بامهاي ايشان و از جنات عدن .
در روايتي آمده كه ساعت يعني قيامت قائم نشود تا كه برسد بناهاي مدينه به شجره يعني درختي كه در ذوالحليفه است و در روايت صحيح مُسلم است كه خواهد رسيد مساكن اهل مدينه به « اهاب » يا « يهاب » به كسر مثناه تحتانيّه و بئر اهاب بعد از اين ذكرش خواهد آمد .
گفته اند كه قبل از ويراني عمارت مدينه به آنجا رسيده بوده واز ابوذر ـ رضي الله عنه ـ مروي شده كه گفت پيغامبر ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ فرمود : هر گاه كه بنا برسد به سلع به سوي شام رحلت كن و چون بنا به آنجا رسيد به شام آمدم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ينبع : شهري است بين مكّه و مدينه .
2 ـ آماج : نشانه تير . ابزار برزيگران .
3 ـ م : كنند .
4 ـ م و ل : پايهاي .
|
87 |
|
در حديثي ديگر آمده كه زود باشد كه بنا و معموري برسد به سلع و بعد از آن زماني بيايد بر مدينه كه مسافران بر بعض اقطار او بگذرند و گويند كه به درستي كه اينجا در وقتي [ 19 ـ ب ] معمور بود . يعني از طول زمان و خرابي آن موضع و مكان اين سخنان گويند و در حديثي ديگر آمده كه آخر قريه هاي اسلام از حيثيّت خرابي مدينه است و ترمذي به اسناد حسن روايت كرده ( 1 ) كه معموري بيت المقدس خرابي يثرب است و خرابي يثرب خروج ملحمه است و خروج ملحمه فتح قسطنطنيّه است و فتح قسطنطنيّه خروج دجّال است و مر دجّال راست ملحمه ( 2 ) بزرگ و فتح قسطنطنيّه و خروج دجّال ( 3 ) در هفت ماه خواهد بود و در موطّاست كه هر آينه ترك كنند مدينه را بر بهترين و خوبترين حالتي كه داشت تا آن حدي كه سگ يا گرگ درآيد و بر بعضي از ستونهاي مسجد شريف بول كند و غير اين نيز ، احاديث ديگر كه دلالت دارد بر آنكه وقتي بر مدينه خواهد آمد كه اهل مدينه را به خوبترين احوال و رسيدن ثمرات بركت مآل آن گذاشته از آنجا ارتحال نمايند و در اينجا اختلاف است . پس بعضي گفته اند كه اين ترك مذكور در عصر اوّل بوده و اهل اخبار نيز در ذكر رفتن و محنتهايي كه صورت وقوع يافته ذكر كرده اند كه اكثر اهل مدينه از آن معدن سكينه رحلت كرده اند چنان كه ثمار بركت دثار آن موطن اخيار و مسكن ابرار متروك و مُسيب ( 4 ) مانده بود ( 5 ) و بعد از آن باز مُعاودت نمودند و به مُوطن خود رجوع فرمودند و بدر بن فرحون گفته : قومي ديده اند كه آنچه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ از آن ترسانيده يعني بول كردن سگان برستونهاي مسجد شريف سمت وقوع يافته و امام نووي ( 6 ) ـ رحمه الله عليه ـ گفته : مختار آن است كه اين ترك مذكور در آخر الزمان نزد قيام قيامت خواهد بود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ د : گفت .
2 ـ م : بلحمه .
3 ـ ل : و خروج دجال ندارد .
4 ـ مُسيّب : رها شده .
5 ـ م : ماند .
6 ـ ل : نواوي .
|
88 |
|
صاحب تاريخ مي گويد : ابن شبّه ( 1 ) حديثي روايت كرده كه هر آينه بيرون شوند اهل مدينه از مدينه و باز عود كنند به آن معدن سكينه و باز بيرون آيند از آنجا و ديگر معاودت نكنند ابداً پس اين تَرك ثاني . كه مراد امام نووي ( 2 ) است هنوز واقع نشده و لهذا ابن شبّه ( 3 ) [ 20 ـ آ ] روايت كرده از ابوهريره موقوفاً كه آخر كسي كه محشور شود دو مردند يكي از « جهينه » و ديگري از « مزينه » كه بگويند كجايند مردم و بيايند به مدينه و نبينند در آنجا مگر روبهان ، پس نازل شود به سوي ايشان دو فرشته كه ايشان را كشال ( 4 ) كرده و ناهشته ( 5 ) به مردم الحاق كنند و از اين چنان معلوم مي شود كه آن دو مرد همچنان كه آخر مردمان اند از حيثيّت مردن آخر ايشان خواهند بود در محشور شدن ( 6 ) ـ والله اعلم .
ايضاً مروي شده كه قيامت قائم نمي شود ، تا آنكه غلبه كند بر اين مسجد من سگ و گرگ و كفتار ، پس بگذرد بر دَرِ آن مردي كه مي خواهد در آنجا نماز كند و قادر نشود بر آن و بدين مضمون و اموري مانند اين ، احاديث ديگر نيز وارد شده پس ترك اوّل چنانچه ابوهريره اشارت كرده به آن خروج مردم است از آنجا به سبب اُمراي بد و مُؤيّد اين است آنچه مروي شده از ابوهريره كه ( 7 ) گفت به خدايي كه نفس من به يد قدرت اوست هر آينه در مدينه ، ملحمه ( 8 ) يعني معركه حربي خواهد بود كه آن را حالقه گويند و نمي گويم كه حالق موي است وليكن حالق دين است . پس بيرون شويد از مدينه اگر چه مقدار بريدي باشد و هم از ابوهريره مروي شده كه دعا كرد : « اللهم لا تدركني سنة ستين ولا امرة الصبيّان » و گفته اند كه ( 9 ) اين اشارت است به امارت يزيد بن مُعاويه ـ عليه ما يستحق اللعن ـ كه امارتش در سنه ستّين بود . اشارت است به واقعه حرّه كه از قبل يزيد واقع شد در مدينه .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل : اين شيبه ، م : اين شيه ، درباره ابن شبّه ر . ك : مقدّمه همين كتاب .
2 ـ ل : نواوي .
3 ـ ل : ابن شيبه .
4 ـ كشال : كشاله : از پس چيزي كشيدن ( نفيسي ) .
5 ـ هشته : رها كرده و معلّق و آويخته و آويزان شده .
6 ـ م : ندارد .
7 ـ م : ندارد .
8 ـ ل : ملحمد .
9 ـ م : ندارد .
|
89 |
|
مجمل قضيه ( 1 ) حرّه آنكه يزيد بن معاويه ، مُسلم بن عقبه المري را به لشكر عظيم از شام به مدينه فرستاد و آن ظالم به اهل مدينه مُشرّفه مقاتله نموده ايشان را شكست داده قتل بي دريغ نموده و مدينه شريفه را سه روز به قتل و نهب و ساير فساد استباحه نمود و اين حرب در حرّه مدينه بود و لهذا مسمّا شده به وقعه حرّه و مقتول شدند در آن ( 2 ) حرب بقاياي مُهاجرين و انصار و خيار تابعين ابرار ـ رضوان الله عليهم ـ مادامت [ 20 ـ ب ] الليل والنهار ـ و گويند كه ايشان هزار و هفتصد كس بودند و از غير ايشان از عوام الناس ده هزار كس ، غير زنان و كودكان و هفتصد كس از حَمَلة قران كه به شرف شهادت رسيدند و امام بن حزم روايت كرده كه در آن فتنه اسبان را ( 3 ) به مسجد رسول درآوردند و آن حيوانات در ميان قبر شريف و منبر منيف بول و سرگين انداختند و مردم را به اكراه به بيعت يزيد خواندند كه ايشان بنده او باشند اگر خواهد بفروشد و اگر خواهد آزاد كند و چون يزيد بن عبدالله بن زمعه گفت : بيعت مي كنم به حكم قرآن و سنّت ، گردن او را به شمشير زدند .
به سبب اين قصّه بر وجهي كه ابن جوزي گفته آن است كه عثمان بن مُحمد بن ابي سفيان متولي مدينه شد و جماعتي را از مدينه به شام فرستاد چون آن جماعت فرستاده ( 4 ) از شام برگشته به مدينه آمدند گفتند ما از نزد مردي مي آييم كه دين ندارد و شراب مي خورد و طنبور مي شنود و با سگان بازي مي كند و ماگواه مي سازيم شما را كه بيعت او را خلع مي كنيم با وجود احسان و جوايز او بر ما . پس در نزد منبر شريف بيعت يزيد را خلع كرده عبدالله بن حنظلة الغسيل و عبدالله بن مطيع را بيعت كردند كه ابن حنظله امير انصار باشد و ابن مطيع امير قريش باشد و عامل يزيد ، عثمان مذكور را از مدينه اخراج كردند و از ابن حنظله مروي است كه گفت خروج نكرديم تا آن زماني كه ترسيديم كه از آسمان سنگ ببارد . ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ م : قصه .
2 ـ ل : در اين .
3 ـ م : ندارد .
4 ـ ل : آن جماعت فرستاده ، ندارد .
5 ـ م : نبارد .
|
90 |
|
شيخ مجدالدّين و غير او ذكر كرده اند كه لشكر يزيد اهل مدينه اهل مدينه را اسير كردند و فروج زنان را مُباح ساختند و آن اولادي را كه از آن حملها پيدا شده بودند اولاد حرّه مي گفتند و ابن جوزي گفته كه بعد از حرّه هزار زن حرّه از غير شوهر خود بچه آورد ! از جمله صحابه كه در آن روز به شرف شهادت رسيده اند يكي عبدالله بن حنظلة الغسيل است كه با هشت نفر از پسران خود و ديگر ( 1 ) عبدالله بن زيد كه حكايت كننده وضوي پيغمبر [ 21 ـ آ ] است ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ و ديگر معقل بن سنان اشجعي است كه در فتح مكّه صاحب رايت قوم خود بود . و ابن جوزي از سعيد بن مُسيّب روايت كرده كه گفت به تحقيق خود را ديدم در شبهاي حرّه كه نبود در مسجد احدي از خلق الله غير از من ، و اهل شام فوج فوج در آمدند و مي گفتند كه نظر كنيد به اين شيخ ديوانه . و هيچ وقت نماز نمي شد الاّ آنكه مي شنيدم از قبر شريف ـ صلي الله عليه وآله وسلم ( 2 ) ـ آواز اذان و بعد از آن اقامت مي كردند . پس ، پيش مي شدم و نماز مي كردم و حال آنكه در مسجد غير از من احدي نبود و اين مُسلم نا مُسلم بعد از اين فساد شنيع به داعيه زيادتي افساد مُتوجّه مكه شريفه و قتل ( 3 ) عبدالله بن زبير گرديده امّا ( 4 ) در راه هلاك شد و در وقت هلاك حصين بن نمير را وصيّت كرد و گفت كه يزيد تو را بعد از من به جاي من ساخته و علم امارت بر سر تو افراخته بايد كه تيز بر سر ابن زبير رفته منجنيق نصب كني . و حصين به موجب وصيّت او بر سر ابن زبير آمده منجنيق نصب نمود و شخصي از لشكريان او بر سر نيزه آتش گرفته بود كه از آنجا باد برانده به كعبه شريفه رسانيده آتش در استار كعبه چسبيد خانه كعبه از آن آتش سوخت و در اين اثنا خبر مردن يزيد بي سعادت رسيد و خداي تعالي از سر اهلِ مكه آن بلا را دفع كرد و از اقبح امور و اشنع كارها كه در دولت شوم يزيد ـ لعنة الله ـ صدور يافته قتل امام همام سبط خيرالانام حسين بن علي ـ عليه السلام ـ است و وقعه حرّه مذكوره و رمي كعبه به منجنيق و سوخته شدن آن ميان وقعه حرّه و مردن يزيد ، سه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل : ديگر ندارد .
2 ـ ل : ندارد .
3 ـ ل م : قتل ندارد .
4 ـ ل : امّا ندارد .
|
91 |
|
ماه بود يا كمتر زيرا كه وفات او در نصف ربيع الآخر بود و وقعه حرّه در اوّل سال .
مروي شده كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به سفري بيرون شده چون به حره رسيد در آنجا ايستاده « اِنا لِلّهَ وَاِنا اِلَيْه راجِعُون » ( 1 ) گفت [ 21 ـ ب ] اصحاب از اين امر غمگين و بد حال شدند و پنداشتند كه مگر در سفر ايشان مكروهي خواهد بود پس عمر گفت : يا رسول الله چيست اين كه ديدم ؟ پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ فرمود : در اين سفر ( 2 ) شما نيست پس گفتند پس آن چيست ؟ فرمودند : در اين حرّه ، خيار اُمت من بعد از اصحاب كشته خواهند شد . اين است مجمل اين قصه شنيعه حرّه ـ والله اعلم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سوره بقره ، آيه 156 .
2 ـ د : سفير .
|
92 |
|
فصل دهم
در ظُهور نار حجاز از زمين مدينه و انطفاي او نزد وصولش به حرم محترم آن معدن سكينه
در صحيحين است كه قائم نمي شود ساعت تا كه ظاهر شود آتشي در حجاز و در صحيح بُخاري است كه بيرون مي شود آتشي از زمين حجاز كه روشن مي سازد گردن اشتران را به بصري . و بصري بلدي است به شام . و طبراني از عاصم بن عدي انصاري روايت كرده كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ پُرسيد ما را آن حدثان ما تقدم ، پس گفت كه كجاست حبس و سيل ( 1 ) گفتيم نمي دانيم بعد از آن مردي بر من گذشت از بني سليم ، گفتم از كجا مي آيي گفت از حُبَس و سيل . پس نعل خود را طلبيدم و مُتوجه شدم به جانب رسول الله ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ و گفتم يا رسول الله پرسيدي ما را از حبس و سيل ، ما گفتيم علم نداريم به آن و اين مرد زعمش آن است كه اهل او در آنجاست . پس رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ پرسيد كه كجاست اهل تو . گفت به حبس و سيل . پس گفت رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ كه بيرون كن اهل خود را از آنجا به دُرستي كه نزديك است كه بيرون شود از آنجا آتشي كه روشن مي سازد گردن شتران را به بصري و حبس به ضم حاء مهمله و سُكون موحده ميان حرّه بني سليم و سوارقيه جايي است و به فتح با نيز گفته اند كه يكي از حرّتين بني سليم است و اين آتش ظاهر شده است در مدينه از قبله [ 22 ـ آ ] مايلي مشرق در جهت طريق سوارقيه و بدر بن فرحون گفته : اين نار سيلان كرد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ در معجم البلدان ج2 ص 246 و وفاء الوفا ج1 ص 140 : « حبس سَيل » درج شده است .
|
93 |
|
در وادي احيليين و موضع او شرقي مدينه است در طريق سوارقيه ، و غير او گفته كه از صدر وادي احيليين سيلان نمود و قطب قسطلاني ( 1 ) گفته نار در شرقي مدينه ظاهر شد اين نار در شرقي مدينه به يك مرحله متوسطه در موضعي كه او را « قاع الهيلا » گويند نزديك به مساكن قريظه ( 2 ) ميان مساكن قريظه و اُحيليين بعد از آن ممتد شد در مشرق به سوي نزديكي احيليين .
صاحب تاريخ مي گويد كه شايد كه محل ظهور اين نار اولاً همان موضعي باشد كه در حديث به آن اشارت شده و مردم حاضر نشده باشند تا آن زمان كه سيلان كرده باشد به محل مذكور . و امام نووي ـ رحمة الله ـ كه در آن وقت بوده گفته كه به اين آتش يعني ظهور او علم تواتري حاصل شد و پيش آن ظهور اين آتش زلازل مهوِلَه واقع شده چندين روز ابتداي زلزله در مدينه در مستهل جمادي الآخر سنه ششصد و پنجاه و چهار بود ليكن خفي بوده كه بعضي حاضر نشده اند با وجود تكرار آن ، اشتداد يافته در روز سه شنبه و ظهور عظيم نموده در شب چهار شنبه سوم شهر مذكور در ثلث اخير شب و حادث شده زلزله عظيمي كه ترسيده اند مردم و تا آخر شب استمرار يافته و بعد از آن نيز مي جنبيده تا روز جمعه . و دويّ ( 3 ) و آوازي داشته عظيم تر از رعد و زمين موج مي زده و ديوارها حركت مي كرده تا كه در يك روز به غير شبش هيجده بار حركت كرده چنان كه قسطلاني كه در آن وقت بوده حكايت كرده در كتابي كه در اين باب نوشته و عجايب بسيار در اين باب نقل كرده اند روايت كرده كه روز جمعه چنان زلزله سخت شد كه آوازي عظيم از سقف مسجد شنيدند و قسطلاني گفته كه در روز جمعه نصف النهار آن آتش ظاهر شد در محل خود و در هوا [ 22 ـ ب ] دودي بود مُتراكم كه اُفق را سوادش پوشيده بود و چون مُتراكم شد ظلمات و اقبال نمود شب ساطع شد شعاع آتش و ظاهر شد همچو شهر عظيم در جهت مشرق .
قرطبي حكايت كرده كه بيرون شد نار حجاز در مدينه شريفه و در ابتداي او در شب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ د : قسِطاني .
2 ـ د : قريضه .
3 ـ دويّ : آواز نرم و غليظ .
|
94 |
|
چهارشنبه سوم شهر جمادي الاخري زلزله اي بود بغايت عظيم و استمرار يافت تاضحي روز جمعه پس ساكن شد و بعد از آن ظاهر شد آتش و ديده مي شد همچو بلد عظيمي كه محيط است بر وي سوري كه كنگره ها و برجها دارد و ديده مي شد رجالي كه مي راندند آن آتش را و مرور نمي كرد آن آتش بر كوهي ، الاّ آنكه او را مي كوفت و مي گداخت و بيرون مي آمد از مجموع آن همچو جويي سرخ و كبود و آوازي داشت همچو آواز رعد كه سنگها را پيش انداخته مي برد و جمع مي شد از اين سنگها بندي همچو كوهي عظيم و مُنتهي مي شد نزديك به مدينه شريفه و با وجود اين حال نسيم خنك به مدينه مي آمد و مُشاهده مي شد اين آتش را جوشيدني همچو جوشش دريا و بعضي اصحاب من گفتند كه ديدم آتش را كه نزديك به پنج روز مُتصاعد بود در هوا و شنيدم كه ديده شده است از مكه و از كوههاي بُصري . و قسطلاني گفته كه نور و روشنايي آتش مُستولي شد بر پستيها و جايهاي پنهان . پس ظاهر شد پنهانيها تا آنكه گوييا اشراق كرده بود آفتاب بر حرم محترم ( 1 ) مدينه و روشن ساخته بود آن را و مُتأثر شده بود از لهيب اين آتش آتشها و نور آفتاب ، در زمين به زردي مي زد و نور آتش به سرخي مايل بود و كأنّه كه منخسف شده بود و ابوشامه نقل كرده كه مرعي مي شد آن آتش از مكّه و از جميع فلوات و از ينبع .
ابوشامه مي گويد : اخبار كرد مرا كسي كه به صدقش واثقم و از جمله مردي است كه مُشاهده كرده است اين حالت را در مدينه كه رسيده است وبه او در تيماء كه موضعي است كه از بصري تا آنجا همان مقدار است كه از مدينه تا بصري نوشته شده است در آنجا كتابها به روشنايي آن آتش [ 23 ـ آ ] و ماه و آفتاب در آن مُدت طالع نمي شده الاّ منخسفاً و منكسفاً ، و مي گويد : در دمشق اثر آن كسوف را از ضعف نوري كه بر ديوارها مي افتاد مشاهده مي نموديم و حيران بوديم كه چه بوده باشد تا آنكه خبر آن به ما رسيد و عماد بن كثير نقل مي كند از قاضي القضات صدرالدين حنفي كه اخبار كرد مرا پدر من شيخ صفي الدين ، مُدرّس مدرسه بصري كه اخبار كرد مرا غير واحد از اعراب در صباح آن شبي كه اين آتش ظاهر شده كه ديده اند صفحات اعناق شتران خود را در روشنايي آن آتش .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل : ندارد .
|
95 |
|
پس دانسته شد كه آن آتش موعود است و سرّ ظهور آن در آن بلاد شاسعه بعيده و امتداد مدّت آن چنان كه خواهد آمد آن بوده باشد كه انذار تمام خواص و عوام را حاصل شود و مُنزجر شوند و از اين نار تذكره نار آخرت كنند در حقيقت اين نعمتي بود در صورت نِقْمَت و بلا زيرا كه مردم را خوف عظيم دست داد و روي انابت به درگاه مُحب السائلين آوردند و تشفّع به حضرت سيّدالمرسلين ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ كردند و آمده كه در آن روز امير مدينه جميع غلامان خود را آزاد كرد و ردِّ مظالم نمود و ابطال مكس ( 1 ) كرد و توجه به حضرت سيدالمرسلين ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ نموده شب او و جميع اهل مدينه از رجال و نساء و كبار و صغار و اهل نخل در مسجد نبوي ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به گريه و تضرّع سر برهنه از روي اعتراف استغفار و استجاره به رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ كردند پس صرف نمود حق ـ سبحانه تعالي ـ از ايشان آن بليه عظيمه را به جانب شمال مدينه و مُستمر بود اين آتش مدّت سه ماه چنان كه مورخان گفته اند و روايت كرده اند كه امير مدينه سواران فرستاد تا حال آتش معلوم كنند هيچ اسبي نزديك آن نرفت . چندي پياده شده پيش رفتند و نزديك شدند ديدند كه شرارها [ 23 ـ ب ] مي اندازد همچو قصر يعني درختهاي غليظه بزرگ ، پس نتوانستند كه حقيقت حال معلوم كنند . امير خود عزيمت نمود و دو سنگ انداز راه به آن نزديك رسيد و زياده از آن نتوانست پيش رفت به سبب حرارت زمين و سنگها همچو مسامير كه در ته آن آتشي روان بود و تصاعد لهب نار از مقابل پس مُشاهد نموده است امير ، آتشي همچو جبال راسيات يعني كوههاي ثابت و همچو تلهاي مجتمعه سايرات ، يعني روان كه مي برتابد سنگها را همچو برابيدني درياي مُتلاطم الامواج كف خود را و عقد لهيب خود كرده است در اُفق همچو غبار . بيننده از غايت تيرگي پندارد كه آفتاب و ماه مگر منخسف شده اند و مطري خلاف اين ذكر كرده از يكي غلامان امير مدينه كه امير او را فرستاده است به شخصي از عرب كه نزديك آتش روند ، بينند كه هيچ كس تاب نزديكي او دارد يا ني كه مردم از او بسيار ترسانند . پس گفت نزديك رفتيم حرارتي در وي نيافتيم و من فرود آمدم از اسب خود و رفتم سوي او تا كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مَكْسْ : ج : مكوس ؛ باج و خراج گرفتن .
|
96 |
|
رسيدم به او ديدم كه سنگهاي خُرد و بُزرگ را مي خورد پس تيري از تركش خود بيرون گرفتم و پيش داشتم تا پيكانش به او رسيد هيچ المي و حرارتي نيافتم ديدم كه پيكان فرو رفت و چوبش نسوخت و نيز مطري گفته است كه بر هر كوهي و سنگي كه مرور مي كرد آن را مي خورد ليكن بر شجر ضرر نمي كرد و مي گويد كه از اين ظاهر شد كه اين به سبب حرام ساختن نبيّ است ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ كه شجر آن حرم محترم را ممنوع شده از اَكل آن به جهت وجوب طاعت آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ بر همه مخلوقات .
ليكن قسطلاني تصريح كرده به آنچه رَدِّ اين قول مي كند ، زيرا كه مي گويد : لايزال مرور مي كرد بر سبيل خود ، سحق ( 1 ) مي نمود و مي گداخت آنچه به او مي رسيد از شجر اخضر و حصي ( 2 ) و حجر و طرف شرقي او متوجّه جانب جبال بود و چون به جبال رسيد ايستاد و طرف شامي او كه يلي حرم محترم بود متصل [ 24 ـ آ ] شد به كوهي كه وعيره گويند و نزديك است به جانب شرقي اُحُد و گذشت كه در طرف اوست وادي حمزه تا آنكه مُستقر شد و ايستاد در برابر حرم محترم نبوي ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ و مُرد .
و گفته است كه شخصي كه بر وي اعتماد دارم خبر داد و گفت كه سنگي بُزرگ كه بعضي از وي داخل حرم بود و بعضي خارج چون آتش به او رسيد به طرف خارجش مُتعلق شد چون به جانب داخلش رسيد في الحال مُرد و مورخان گفته اند كه اين آتش سيلان مي كرد به سرعت در واديي كه طول او چهار فرسخ و عرضش چهار ميل و عمق او يك و نيم قامت و دوان دَوان بود بر روي زمين و سنگ آب مي شد از وي همچو سُرب و لايزال مُجتمع مي شد در آخر وادي نزد منتهي حرّه يعني در جانب مشرق تا كه منقطع شد در وسط وادي شظاة به سوي جهت جبل وعيره و سدّ نمود وادي مذكور را به سدّي عظيم از سنگ گداخته شده به آتش و گفته اند كه اين آتش از در روي زمين مقدار قدّ نيزه اي دراز جمع كرد تا كه مُنقطع شد وادي شظاة به سبب آن و بعد از آن سيل مُنحبس مي شد در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سحق : سودن و كوفتن يا ريزه ريزه كردن و محو و ناپديد كردن .
2 ـ ل : ندارد .
|
97 |
|
پس آن و همچو بحري مي شد طولاً و عرضاً .
از عجايبي كه در آن سال صورت وقوع و سمت حدوث يافته يكي احتراق مسجد نبوي است ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ يعني حريق اول در عقب انطفاي اين آتش مذكور ، ديگر زياده شدن دجله بغداد است به حيثيّتي كه بسياري از اهل بغداد غرق شده اند و مُنهدم شده دار و زير .
ديگر طامه كبراي واقعه تتار است كه گرفته اند و خليفه و اهلش بذل سيف شربت شهادت چشانيدند و از تخريب و فساد آنچه مناسب شأن كفار است همه را به تقديم رسانيدند و بعد از اين آتش عظيم در بغداد افتاده عموم و شمول اين آتش معموره شهر به خرابه گورستان خلفا رسيده و در بعضي ديوارهاي گورستان [ 24 ـ ب ] اين ابيات را مُشاهده نموده اند .
ان ترد عبرة فهذي بنوا العــ * * * باس دارت عليهم الدائرات
استبيح الحريم ادقتل الأحـ * * * يإمنهم واحرق الاموات
|
98 |
|
|
99 |
|
باب دوم
در فضيلت زيارت و فضل مسجد نبوي ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ و آنچه مُتعلق است به آن
و اين باب مشتمل است بر سه فصل ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ م و ل : فصول ثلاثه .