بخش 8
فصل دوم فصل سوم فصل چهارم فصل پنجم فصل ششم
|
175 |
|
يعني مقبره مشهور .
صاحب تاريخ گفته كه آنچه نزد ما راجح شد آن است كه بئر ابوايّوب همان چاهي است كه امروز مشهور است به بئر ايّوب و آن در يسار كسي است كه بيرون مي آيد از شهر مدينه از راه بقيع چون برسد به مشهد سيدنا ابراهيم در يسار او راهي است كه مروي مي كند به خاك توده كه از آنجا توصل ( 1 ) كرده مي شود به حديقه اي كه معروف است به اولاد الصّيفي ( 2 ) و چاه مذكور در آن باغ است و درجها ( 3 ) دارد كه از آن درجها به آن چاه فرود مي آيند و همان نواحي ناحيه [ 57 ـ ب ] خبخبه ( 4 ) است و آنچه در باب ذرع مسجد مذكور شد محمول است بر بناي اول چه از روايت ديگر معلوم مي شود كه صد گز درصد گز بوده باشد بر هيئت تربيع ، اين است مرضي و مختار .
صاحب تاريخ چنان كه تصريح نموده بر اين معني . و مسجد را اول سه در بود يكي در جانب پس ، يعني كعبه و دوم دري ديگر كه باب عاتكه و باب الرحمه گويند ، سوم دري كه آن سرور ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از آنجا در مي آمد و آن را باب آل عثمان گويند و امروز مشهور است به باب جبرئيل ـ عليه السلام ـ و اين دو در به حال خود است و تغيير نيافته اما آن دري كه در جهت كعبه بود بعد از تحويل قبله از جانب بيت المقدس به جانب كعبه تغيير يافت و در محاذي او دري ديگر گشادند و ابن زُباله تصريح كرده به آنكه مسجد شريف را در زمان شريف او دوبار بنا كردند يكي در اوّل قدوم و آن كمتر از صد در صد بود و چون فتح خيبر شد يك مثل اول در جميع اطراف زياده كردند چون در اين روايت تصريح و تنصيصي نيست بر آنكه در اين دو بنا مسجد شريف چند گز بود بايد بر آنچه سابقاً مذكور شد كه هفتاد در شصت بود و بعد از آن صد در صد شد ، حمل نمود تا توفيق بين الروايات حاصل شود و تاييد مي كند تعدد بناي مسجد شريف را آنكه مروي شده است كه رسول ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به صاحب آن بُقعه كه به ادخال اومسجد زياده شد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ توصل : 1 رسيدن ، وصول .
2 ـ ل ، م : الصفي .
3 ـ درج : پله .
4 ـ هر سه نسخه : حبحيه .
|
176 |
|
گفت كه تو را در مقابله اين زمين خانه اي است در جنّت و او راضي نشد . بعد از آن عثمان به ده هزار درهم آن زمين را خريده به نزد رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ آمد و گفت يا رسول الله از من بخر آن خانه اي را كه از انصاري مي خريدي و آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ آن زمين را به خانه [ اي ] از جنّت از عثمان طلبيد ( 1 ) و خشتي به دست مبارك خود بر آنجا نهاد . بعد از آن ابوبكر را طلبيد پس او خشتي نهاد . بعد از آن عمر و بعد از آن [ 58 ـ آ ] عثمان و بعد از آن به مردم ديگر اشارت فرمود تا هر كس خشت خود را در آنجا كار فرمود ( 2 ) . احاديثي كه تجديد بنا و تعدّد او را تاييد مي كند از صحاح و غير ذلك بسيار است اگر اطلاع خواهد كسي ، بر اصل رجوع كند .
بيهقي در دلايل النبوه روايت كرده كه انصار ـ رضي الله عنهم ـ مال جمع كرده به نزد آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آوردند و گفتند ( 3 ) كه يا رسول الله اين مسجد را بناي تازه كن و زينت فرماي . تا چند در زير اين جريد يعني شاخ خرما نماز گزاريم . آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود مرا رغبت نيست از كرده برادرم موسي ـ عليه السلام ـ عريشي ( 4 ) مي خواهم همچو عريش ( 5 ) موسي . و در بيان عريش از حسن بصري ـ رضي الله عنه ـ روايت كرده اند كه هر گاه كه دست خود بالا برمي داشت بر سقف عريش مي رسيد .
در حدود مسجد شريف بر آن وجهي كه در زمان آن سرور بوده ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ آنچه مخلص مي شود از كلام صاحب تاريخ كه مرضي او است آن است كه حدّ قبلي مسجد شريف در آبزين ( 6 ) يعني پنجره اي است كه در جهت قبله روضه شريفه است و در پس در آبزين مذكور زياده از يك گز سنگ مرمري است كه عرضش سه گز است و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل و د : خريد .
2 ـ در اينجا مترجم قسمت مربوط به فعاليت عمار ياسر را حذف كرده است . سمهودي در كتاب ، روايت مربوط به گفتار پيامبر را نقل مي كند كه عمار دو خشت دوخشت بر مي داشت و پيامبر به او فرمود « ويح عمار تقتله الفئة الباغيه » عمار ياسر در جنگ صفين شهيد گرديد و معلوم شد كه فئه باغيه همان معاويه و يارانش هست .
3 ـ در اينجا مترجم علّت آمدن مردم خدمت پيامبر را ترجمه نكرده است كه السمهودي ذكر مي كند كه باران كف مسجد را گل آلود مي كرد و نماز مشكل مي شد . ص 192
4 ـ و د : عرايش .
5 ـ عريش : خانه از چوب و گياه ساخته شده ، هر پوششي كه سايه افكن ، سايبان ، ل : بلكه عريشي .
6 ـ آبزين : ظاهراً همان آبزن است به معناي حوض كوچك .
|
177 |
|
طولش طول مسجد به حيثيّتي كه منبر شريف در وسط آن بوده باشد و آن سنگ مرمر محل ديوار مسجد شريف بوده و اين زمان آن سنگ ظاهر و نمايان نيست . و حدّ شامي كه مقابل حدّ قبلي آن مسجد شريف است دو چوبي است كه در آن جهت نشانده اند و امروز چوب معدوم ( 1 ) است و به جاي او دو سنگ است در صحن مسجد شريف نزد بالوعه و امّا حدّ شرقي و غربي آن از حجره شريفه نبويّه است تا استوانه اي كه بعد از منبر شريف است در آخر بلاط يعني از مشرق حجره شريفه و از مغرب استوانه مذكور ، اين است بر سبيل اجمال و اقتصار آنچه ملخص مي شود از كلام متفرقه بسيار ، هر كه زياده مي خواهد بايد كه تاريخ مدينه را به مدينه برده ( 2 ) در حرم در حضور اهل آن حرم مباحثه و مذاكره نمايد [ 58 ـ ب ] تا حال آن مكان شريف منكشف و معاين او شود ـ والله اعلم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل : معدودم .
2 ـ ل و م : رفته .
|
178 |
|
فصل دوم
در مقام آن حضرت ـ صلي اللّه عليه وآله وسلم ـقبل از تحويل قبله و بعد از آن و آنچه مُتعلق است به اين معني .
بدان كه آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بعد از هجرت در مدينه مُشرّفه به روايتي شانزده ماه و به قولي هفده ماه روي مُبارك به سوي بيت المقدس نموده نماز مي كرد و خاطر شريفش مايل توجه بود به سوي كعبه مُشرّفه تا كه در نصف رجب علي الصحيح مأمور شد كه روي به سوي كعبه ( 1 ) كنند . در اثناي صَلات متوجه كعبه شدند . اختلاف است در آنكه كدام نماز بود بعضي گفته اند نماز پيشين بود و بعضي ديگر گفته اند نماز ديگر يعني عصر بود . و نيز خلاف است در آنكه ( 2 ) در كجا بود . قولي آنكه در مسجد ذوالقبلتين بود و در روايتي آنكه در مسجد نبوي بود و اول اصّح است .
حافظ عصر بن حجر گفته كه تحقيق آن است كه اول نمازي كه در ميان بني سلمه گزارده اند يعني مسجد ذوالقبلتين نماز ظهر است و اول نمازي كه در مسجد نبوي گزارده [ نماز ] عصر . و عباد بن بشر كه در نماز ظهر به آن حضرت بود در نماز عصر به بني حارثه عبور كرد كه نماز عصر مي كردند روي به سوي بيت المقدس و خبر داد كه قبله تحويل يافت به سوي كعبه ، ايشان در نماز روي خود را به سوي كعبه كردند و در نماز صبح تحويل به اهل قُبا رسيد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ م : ندارد .
2 ـ م : از آنكه كدام . . . . تا اينجا ندارد .
|
179 |
|
فايده : گفته اند كه آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در مكه اولاً نماز را روي به سوي كعبه مي كرد بعد از آن هم در مكه مأمور شد به آنكه قبله بيت المقدس را گرداند و بعد از اين باز مأمور شد به آنكه كعبه را استقبال نمايد .
ابن عبدالبر گفته كه اختلاف است در آنكه قبله آن حضرت در كعبه مكه بود يا بيت المقدس و استحسان كرده قول آن كسي كه گفته در مكه استقبال قبلتين مي كرد يعني كعبه را در ميان گرفته استقبال بيت المقدس مي كرد .
فايدت آخري : مروي شده است كه [ 59 ـ آ ] در آن هنگام كه رسول ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تعديل قبله مي كرد ، جبرئيل ـ عليه السلام ـ آمد و گفت كه به كعبه نظر كرده وضع قبله نماي و به دست خود اشارت كرد كه كوههاي ميانه مُرتفع شد پس آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نظر به آن اساس مسجد شريف را نهاد و چون از آن تأسيس فارغ شد باز جبرئيل ـ عليه السلام ـ آنچه برداشته بود بر جاي خود نهاد و حال آنكه بر محاذي ميزاب شده بود و در اين فصل بعضي فوايد ديگر هست كه ان شاءالله تعالي اگر توفيق واسعاد حق ـ سبحانه و تعالي ـ زيارت مدينه مُشرفه كرده شود از روي تحقيق آن فوايد به تحرير رسانيده خواهد شد .
اما مقام و مصلاي نبوي كه تحرّي آن بر زاير كالواجب است . آنچه از سخن صاحب تاريخ فهم مي شود مجملاً آن است كه در همين مصلاّيي كه امروز مشهور و معروف است در روضه شريفه در جهت منبر او است ، چنان كه مي گويد كه كسي كه در اين مصلاّ در ميان ايستاده نماز كند مصلاّي نبوي در يمين او مي ماند ، پس كسي كه قصد آن مقام داشته باشد بايد كه در جانب منبر آن محل بايستد .
|
180 |
|
فصل سوم
در خبر جذع و منبر و آنچه مُتعلق است به آنها و س تونهاي مسجد نبوي ـ صلي اللّه عليه و آله و سلم .
امّا اصل خبر جذع و حديث حَنين و ناله او مشهور و متواتر است . زياده از ده تن از صحابه روايت كرده اند هر كس اين خبر را به كيفيّتي و خصوصيّتي ذكر كرده اند از جمله طرقي كه خيلي خصوصيات را شامل است حديث بريده است كه نبيّ ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ هر گاه كه خطبه خواندي برخواستي و اطاله قيام كردي و طول قيام بر وي شاق آمدي پس جذعي يعني تنه خرمايي آورده در پهلوي آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ ايستاده ساختند كه هر گاه كه خطبه خواندي و اطاله قيام كردي بر آن جذع [ 59 ـ ب ] استناد و اتكا نمودي .
روزي مردي كه به مدينه ورود كرده بود آن را ديد و گفت كه اگر دانم كه محمّد را ستايش مي كند از جهت كاري كه راحت او در آن است هر آينه آن را به جاي آورم و مجلسي براي او سازم كه اگر خواهد بر بالاي او ايستاده شود و اگر خواهد بنشيند . چون سخن آن شخص به سمع شريف رسيد ، او را طلب نمودند و او منبري كه سه پايه داشت يا چهار پايه براي آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ ترتيب نمود و آن سرور از آن ضيع راحت يافت و چون بعد از اين از جذع مفارقت نموده قصد منبر فرمود از جذع ، جزع و حنين ظاهر شد همچون حنين ناقه كه بچه او را از او جدا كرده باشند و راوي بر سبيل گمان گفته كه نبيّ ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ چون استماع حنين او كرد به سوي او
|
181 |
|
برگشته دست مبارك بر وي نهاد و گفت اختيار كن يكي از اين دو را كه يا تو را بنشانم در جايي كه بودي تا مي بوده باشي در آنجا چنان كه بودي و يا آنكه بنشانم تو را در جنّت كه آب از انهار ( 1 ) جنّت مي خورده باشي و حُسن تو زياده مي شده باشد و ميوه مي كرده باشي و ميوه تو را اولياء الله مي خورده باشند و تو در آنجا مخلد مي بوده باشي و راوي زعم كرده كه از آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ مسموع شد كه مي گفت « نعم قد فعلت » دو بار پس از آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ پرسيدند . فرمود كه اختيار جنّت كرد و حسن بصري ـ رضي الله عنه ـ هر گاه كه به اين حديث تحديث مي كرد ، مي گريست و مي گفت كه چوبي از روي شوق به سوي رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ حنين و ناله مي كند و شما اولي و احقيد به آنكه مشتاق باشيد به سوي لقاي شريف آن سرور ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ و در بيان موضع اين جذع گفته اند كه در يمين مصلاّ به ديوار قبلي مسجد چسبيده بود در موضع كرسي شمع كه در يمين امام است .
و در روايتي آنكه بعد از آن به منبر انتقال فرمود آن جذع فرياد كرد و پاره شد ابي بن كعب او را گرفته [ 60 ـ آ ] در آن زمان كه مسجد را هدم ( 2 ) كردند و لايزال نزد او بود تا آنكه كهنه و پوده ( 3 ) شد و در روايتي آنكه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ فرمود كه زمين را كندند و او را در آنجا دفن نمودند و در موضع دفن او چند قولي است يكي آنكه در تحت منبر دفن كردند ، ديگر آنكه نزديك به منبر در جانب يسار او دفن كردند ، ديگر آنكه در جهت شرقي منبر در خلف او ، ديگر آنكه در موضعي كه در آنجا بود . و در آنكه صانع منبر كه بود و چه نام داشت نيز اختلاف بسيار كرده اند در قول اشهر آنكه مردي باقوم نام كه براي قريش بناي كعبه كرده بود اين منبر را راست كرد و باقول نيز گفته اند بدل ميم به لام و اشبه اقوال به صواب آنكه ميمون نام داشت و قولي آنكه صباح نام غلام عباس ـ رضي الله عنه ـ اين خدمت را به تقديم رسانيد و بعضي گفته اند كه نام غلام ، كلاب بود و قولي آنكه صانع منبر ، مينا ، نام غلام زني از انصار بود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ م : نهار .
2 ـ هدم : خراب كردن .
3 ـ پوده : كهنه ، پوسيده .
|
182 |
|
اين منبر شريف مشتمل بود بر دو درجه و مجلسي كه در آنجا نشينند و آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در آن مجلس مي نشست و پاي مُبارك خود را بر درجه دوم مي نهاد چون ابوبكر خليفه شد در درجه دوم مي نشست و پاي خود در درجه سفلي مي نهاد و عمر در درجه سفلي نشسته پاي خود بر زمين مي نهاد و عثمان شش سال از خلافت خود به طريقه عمر مي نشست . بعد از آن بلند قدم نهاد و به جاي آن حضرت نشست . الحق در اينجا مصلحتي بود كه به آن دفع حرج نمود .
از منصور خليفه حكايت كرده اند كه روزي مي گفت كه به عثمان مردم بنابر آن بد شدند كه او بر خلاف شيخين بر جاي آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ نشست ، يكي از ظرفاي حضار مجلس او ( 1 ) گفت كه اي امير پس عثمان بر تو حق عظيم داشته است كه اگر او نه چنان كردي تو امروز بايستي كه در ته چاه خطبه خواندي و عثمان اول كسي است كه منبر [ 60 ـ ب ] شريف ( 2 ) را كسوت پوشانيد و چون معاويه خليفه شد منبر را شش درجه ساخت و چون به حج آمد منبر شريف را از جايش جنبانيد و مي خواست كه به شام ببرد ناگاه آفتاب منكسف شد به حيثيّتي كه ستاره ها مرئي گرديد . پس معاويه به مردم عذرخواهي كرد و گفت كه مي خواستم كه ته منبر شريف را نظر كنم و ملاحظه نمايم كه مبادا كرم خورده باشد و در روايتي آنكه معاويه به مروان نوشته و امر كرده بود كه منبر شريف را به شام فرستد و او به موجب فرموده چون منبر را كند ، بادي تاريك تند برخاست كه ستاره ها در روز نمايان شد چون مروان آن حال را مشاهده كرد گفت كه معاويه به من نوشته بود كه منبر شريف را بلند سازم و در حال درودگران ( 3 ) طلبيد و فرمود كه شش درجه زياده كردند و حال آنكه قبل از آن هيچ كس چيزي بر منبر شريف زياده نساخته بود و چون مهدي خليفه عباسي به مدينه مُشرّفه قدوم نمود به امام مالك گفت : مي خواهم كه منبر شريف را به حالت اولي اعاده كنم ، امام فرمود كه منبرش از چوب گز است و اين زيادتي را به آن ميخ دوز كرده و محكم ساخته اند ، مي ترسم كه چون زيادتي را از آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل و د : ندارد .
2 ـ م : ندارد .
3 ـ ل : دودگران .
|
183 |
|
بكشي و دور سازي اصل ريخته و از هم پاشيده گردد و مهدي خليفه به اين سخن امام از آن داعيه برگشت و گفته اند كه طول منبر نبي ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ دو گز بود و عرض او گز در گز بود بر هيئت تربيع و زيادتي معاويه چهار گز وصفه رُخامي ( 1 ) كه منبر بالاي او است يك گز ، پس مجموع هفت گز باشد و چون اين منبر شريف به طول زمان كهنه و از هم پاشيده شد بعضي از خلفاي بني عباس آن را تجديد نموده و بعضي بقاياي كه از چوب منبر شريف نبوي بوده مانده بود آن را براي تبرك شانه ها ساخت .
صاحب تاريخ مي گويد : در آن زمان كه براي تأسيس اين منبر نو ( 2 ) دّكه قديمه منبر را كافتند چوب پاره هاي [ 61 ـ آ ] سوخته بسيار در جهت قبه آنجا يافتند كه از آن منبر قديم كه مشتمل بود بر منبر شريف و در حريق اول سوخته بود و آن چوب پاره ها را براي تبرك و ابقاء علي ما كان در ته محلّ منبر نو نهاده منبر نو را بر بالاي آن بنا كردند .
صاحب تاريخ مي گويد : چون در سنه ست و ثمانمائه مسجد نبوي سوخت اهل مدينه به ظن و تخمين ( 3 ) خود به جاي منبر شريف منبري از خشت بنا كرده به نور مطلاّ نمودند و خطيب در آنجا خطبه مي خواند تا آنكه در اثناي رجب سنه ثمان و ثمانين از قبل ملك اشرف قايتباي ، آمده دكه اي كه در ته منبر اول بود از جانب شامي او را ويران كرده ته او را كافتند و به نهايت او نرسيدند و چون اوضاع و اطوار منبر معلوم ايشان شد ترك حفر كردند و من بسيار حرص ورزيدم و اهتمام نمودم كه جانب قبله و جانب روضه منبر بر آن وجه واقع شود كه در زمان نبيّ بود ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ و مُتقدمين حريص بودند در اتباع آن وضع متولي عمارت به سبب حفظ نفس خود بر اين نشد و زعم نمود كه معتمد و معوّل مكان همان منبري است كه در زمان ما محترق شد نه آنچه اخبار نموده اند مورخين متقدّمين و نه آنچه مُشاهده شد در زمان حال از ظهور حوض دكه منبر و آثار پايه هاي منبر بر بالاي دكه . پس وضع كرد منبر را به حيثيّتي كه در جانب قبله مقدار بيست قيراط گز متقدم شد و در جانب روضه شريفه پنج انگشت پيش آمد و محل عمود منبر كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل : رخالي .
2 ـ ل م و د : نو ندارد .
3 ـ ل : تحمين .
|
184 |
|
در آن جانب بود آن را پوشيد و به سبب اين فعل او مقدار مذكور از زمين روضه شريفه نقصان يافت ـ و لاحول ولا قوة الا بالله العلي العظيم .
اما اساطين شريفه ، از جمله آنها يكي استوانه اي است كه علامت مصلاّي شريف است و معروف است به مخلق و جذعي كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ بر وي تكيه فرموده خطبه مي خواند در پيش اين استوانه است و جذع مذكور شد كه در محل [ 61 ـ ب ] كرسي شمع است در يمين امام كه در مصلاّي شريف ايستاده باشد .
ديگر استوان عايشه است و به استوانه قرعه و استوانه مهاجرين نيز معروف است و اين استوانه را مطري وصف كرده است به مخلقه و ابن زباله گفته است كه اين استوانه سوم است از منبر و سوم است از قبر مُنّور معطّر و سوم است از قبله و سوم است از رحبه مسجد ، يعني قبل از زيادتي دورواقي كه مذكور خواهد شد و در ميان روضه است و بعد از تحويل قبله رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ ده روز و چيزي در نمازهاي مكتوبه روي شريف به سوي اين استوانه مي كرد و بعد از آن تقدم نمود به مصلاّي شريف كه رو به روي محراب است در صف ميانه و ابوبكر و عمر و زبير و عامر بن عبدالله به سوي او نماز مي كردند و مهاجرين قريش نزد آن اجتماع مي نمودند و لهذا او را مجلس مهاجرين گويند .
طبراني از عايشه روايت كرده است كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ فرمود كه در اين مسجد من در پيش اين بقعه هست كه اگر مردم فضيلت آن را دانند هر آينه از براي آن قرعه اندازند جماعتي از فرزندان صحابه در نزد عايشه بودند گفتند : يا عايشه كدام است آنجا . جوابي نامشخص به ايشان گفت . چون ايشان از نزد او برآمدند عبدالله بن زبير نشسته ماند . پس ايشان گفتند كه هر آينه به ابن الزبير خواهد گفت و او را پاييدند چون بعد از ساعتي بيرون آمد در نزد اين استوانه كه عامر بن عبدالله به سوي او نماز مي كرد نماز گزارد . و در روايتي كه در جانب يمين او نماز گزارد و در خبري آمده كه اسماعيل بن عبدالله از پدر خود نقل كرده كه گفته كه به ما رسيده است كه دعا در نزد اين استوانه مُستجاب است .
ديگر استوانه توبه است و استوانه ابولبابه [ 62 ـ آ ] نيز گويند و ابولبابه به احد نقباي
|
185 |
|
اوس است و او حليف بني قريظه بود . چون بني قريظه با او مشورت كردند در نزول به حُكم رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ و او چون گريه بچگان و زنان را ديد رقّت نموده نعم گفت و به دست خود اشارت به حلق خود كرد يعني ذبح خواهند كرد شما را ، و ابولبابه گفته است كه والله كه هنوز قدمهاي من از جاي خود زايل نشده بود كه دانستم كه خيانت كردم به خدا و رسول او ، ليكن به اين حال به نزد رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ رجوع نكرد ، بلكه به مسجد آمد و خود را در موضع استوانه توبه به جذعي به سلسله كران و بزرگ بربست ده شب و چيزي تا آنكه سامعه اش رفت و باصره اش نيز نزديك بود كه برود و چون وقت نماز شدي يا به قضاي حاجت محتاج گشتي دخترش سلسله را وا كردي و چون فارغ شدي باز سلسله را رد كردي و در بند شدي تا آنكه آيه كريمه :
« يا أيُّهَا الَّذِيْنَ آمَنُوا لا تَخُوْنُوا اللهَ وَالرّسول ( 1 ) . » الآيه
نازل شد و سوگند خورد كه خود را وا نسازد تا رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ وا نسازد و رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ فرمود كه اگر پيش من مي آمد من براي او استغفار مي كردم ليكن چون كه خود را بسته است من او را اطلاق نمي كنم تا آن زمان كه خداي بر وي توبه دهد . سحري بود كه در خانه امّ سلمه ـ رضي الله عنها ـ توبه او نازل شد و آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ آمده او را وا كرد و در قولي آنكه سبب ارتباط او به اين استوانه تخلف ( 2 ) او بود از غزوه تبوك ومروي شده است كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ نوافل را مستقبل اين استوانه ادا مي فرمود و بعضي ديگر گفته اند كه چون آن حضرت ـ صلي الله عليه وآلهوسلم ـ ازنمازصبح منصرف مي شد به سوي اين استوانه [ 62 ـ ب ] مي آمد و حال آنكه ضعفا و مساكين و ضعيفان ( 3 ) آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ و مُؤلّفة القلوب و مردمي كه غير مسجد مبيتي نداشتند در حوالي اين استوانه جمع شده حلقه زده بودند ، پس آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ نزد ايشان مي نشست و به ايشان مكالمه و محادثه مي كرد و اگر آيتي در آن شب نازل شده بودي بر ايشان مي خواند تا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 سوره انفال آيه 27
2 ـ م : خلف .
3 ـ ل : ضيفان .
|
186 |
|
آفتاب بر ( 1 ) مي آمد و اهل طول و شرف و غني مي آمدند و مجلسي براي خود نمي يافتند و نفس ايشان به سوي حضرت و نفس نفيس حضرت به ايشان مشتاق مي شد تا آنكه ـ حق سبحانه ـ آن را فرمود . آيه كريمه :
« واصبر نَفْسَك مَعَ الّذَين يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالغداوة وَالعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَه ولا تَعْدُ عَيْنَاك عَنْهُم ( 2 ) . »
مروي شده است : هر گاه كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ معتكف شدي فرشي يا سريري براي ايشان در پس استوانه توبه نهادندي و در روايتي آنكه در پيش استوانه نهادندي تا بر وي استناد نمودي و مستقبل قبله بودي .
ديگر استوانه سرير است مع ماسبق . مروي شده است كه رسول را ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ سريري بود از جريد خرما كه ميان استوانه كه در رو به روي قبر شريف و ميان قناديل است نهادندي و آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در آنجا اضطجاع ( 3 ) نمودي در اعتكاف .
صاحب تاريخ مي گويد : اين استوانه امروز لاحق است به شبّاك ( 4 ) كه قُبّه شريفه و سرير را گاهي نزد استوانه توبه مي نهادند و گاهي نزد اين استوانه و يا آنكه قبل از آنكه در جانب شرقي مسجد شريف چيزي زياده كنند ، سرير را در نزد استوانه توبه مي نهادند ، و بعد از زيادتي در موضع اين استوانه مذكور مي نهادند و اين وجه را تاييد نموده .
ديگر استوانه محرّس است كه مسَمّاست به استوانه علي ـ عليه السلام ـ زيرا كه در آنجا نماز مي كرد [ 63 ـ آ ] و در جانبي كه يلي قبر شريف است نشسته حراست رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ مي كرد و اين استوانه در مقابل خوخه اي بود كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ از خانه عايشه از اين خوخه به روضه درمي آمد و اين در پس استوانه توبه است از جهت شمال .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل : مي بر .
2 سوره كهف ، آيه 28
3 ـ اضطجاع : خواب ، راحتي ( جامع ) .
4 ـ شُبّاك : پنجره .
|
187 |
|
صاحب تاريخ مي گويد : امروز امراي مدينه در نزد اين استوانه نماز مي كنند .
ديگر استوانه وفود است در پس استوانه محرس از جهت شمال . رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به جهت وفود عرب نزد اين استوانه مي نشست و با ايشان در آنجا ملاقات مي نمود و اين استوانه قبل از آنكه رواقين را زياده كنند در يلي رحبه مسجد بود و سراة ( 1 ) و افاضل صحابه اينجا مي نشستند و ميان اين استوانه و مربعه قبر شريف يكي استوانه ديگر است كه ملاء حق است به شبّاك و اين استوانه را مجلس قلاده نيز گويند .
ديگر استوانه مربعه قبر شريف است و اين را مقام جبرئيل ـ عليه السلام ـ نيز گويند و اين استوانه در حايز حجره شريفه است نزد منحرف صفحه غربيه ( 2 ) او به جانب شمال و ميان اين استوانه و استوانه وفود يك استوانه اي است كه ملاصق ( 3 ) شبّاك است و گفته اند كه محل اين استوانه در خانه ( 4 ) حضرت فاطمه است ـ عليهاالسلام ـ از مربعه قبر شريف كه آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به آنجا مي آمد و در را گرفته مي گفت كه « السلام عليكم اهل البيت انما يُريدُ اللهِ لِيذهب عَنْكُم الرِجْس اَهَلَ البيت و يُطهِّرُكُم تطهيرا » ، و در روايتي آنكه هر روز آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ اين كار را مي كرد و امروز به سبب آنكه شبّاك داير بر حجره مانع است از وصول به اين استوانه و استوانه اي سرير مردم از تبرك جستن به اين دو استوانه محروم اند .
ديگر استوانه تهجّد است ، مروي شده است كه ـ رسول صلي الله عليه وآله وسلم ـ هر شب بوريايي بيرون مي آوردند و چون مردم مي رفتند آن بوريا را در پس خانه [ 63 ـ ب ] اميرالمومنين علي ـ عليه السلام ـ مي انداخت و بعد از آن در آنجا نماز شب مي كرد يك مردي اين را ديد و به نماز آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ نماز كرد بعد از آن ديگري ديد و به ايشان نماز كرد تا آنكه بسيار شدند و آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به ايشان نظر كرد و ايشان را ديد پس امر فرمود كه بوريا را در نورديدند و خود به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 1 ـ سراة : بزرگان و مهتبران قوم .
2 ـ ل : عربيه .
3 ـ ل : ملاحيق .
4 ـ د و م : ندارد .
|
188 |
|
خانه درآمد چون صباح شد آن جماعت آمدند و گفتند يا رسول الله شما در شب نماز مي كرديد و ما نيز به شما نماز مي كرديم . فرمود كه ترسيدم از آنكه نماز شب بر شما نازل شود يعني فرض شود و شما را قوت قيام بر آن نبود و عاجز شويد و اين موضعي است امروز معروف به متهجّد .
صاحب تاريخ گفته : بعد از حريق ثاني در موضع اين استوانه دعامه اي نهادند و محراب مُرخمي بنا نمودند و مقتضاي تحديد ماسبق خروج اين موضع است از مسجد .
|
189 |
|
فصل چهارم
در حُجره هاي ( 1 ) شريفه آن حضرت ـ صلي اللّه عليه وآله وسلم ـ و حجره منيفه حضرت ( 2 ) فاطمه ـ سلام اللّه عليها .
در بناي مسجد شريف مذكور شد كه از براي دو حرم خود دو خانه بنا فرمود يعني عايشه و سوده چه ( 3 ) در اول قدوم غير ايشان زن ديگر نداشت و به عايشه هنوز زفاف نكرده بود . بعد از آن در همان سنه اولي زفاف واقع شد و بعد از آن عندالحاجة براي ازواج طاهرات ـ رضي الله عنه ـ حجره ها بنا نمود و ابن جوزي ذكر كرده كه حارثة بن نعمان در نزديك مسجد شريف و حوالي آن منزلها داشت و هرگاه كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ اهلي به عصمت خود درآوردي او محلّ حجره اي به ايشان دادي تا آنكه جميع منازل او از آن سرور و ازواج ايشان شد و در روايتي آنكه بيوت ازواج طاهرات در جهت قبله و مشرق و شام بود و در غربي مسجد هيچ حجره نبود و حجره هاي ازواج طاهرات از شاخه هاي خرما بود به پلاس پوشيده بودند و درهاي آنها يك طبقه بود و [ 64 ـ آ ] در روايتي آنكه بيوت ازواج طاهرات ـ رضي الله عنهن ـ بعضي به خشت بود و بعضي ديگر به جريد بود كه به گل اندوده بودند و مجموع نه خانه بود و همه در ما بين خانه عايشه و باب الرحمه بود و حسن بصري ـ رضي الله عنه ـ گفته كه به خانه هاي رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ مي درآمدم و حال آنكه قريب بلوغ بودم و دست من به سقف آنها مي رسيد و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ م و د ول : حُجرهاي .
2 ـ م : ندارد .
3 ـ م : ندارد .
|
190 |
|
در روايتي آنكه چون در برابر امام ايستاده شوي در نماز ، همه حجره ها در يسار تو بُوَد .
امام مالك از ثقه روايت كرده كه بعد از وفات رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ مردم به ( 1 ) حُجره هاي ازواج طاهرات ـ رضي الله عنهن ـ مي درآمدند و نماز مي كردند در روز جمعه و مسجد تنگ مي شد بر اهلش و اين حجره ها از مسجد نبود ليكن درهاي آنها در مسجد بود .
ابن سعد گفته : سوده خانه خود را به عايشه وصيت كرد و اولياي صفيه خانه او را به معاويه فروختند و خانه عايشه را نيز خريد و شرط كرد كه مادام كه عايشه در حيات است ساكن باشد .
در روايتي آنكه ابن زبير خريد به شرط مذكور اما حُجره شريفه فاطمه ـ رضي الله عنها ـ در اين موضع بود كه ميان او و ميان خانه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ يعني حجره عايشه خوخه اي بود و گفته اند كه طهارت خانه آن سرور در آن جانب بود ، هر گاه كه به طهارت خانه رفتي از آن خوخه به فاطمه ـ رضي الله عنها ـ نظر كردي و حال او را دانستي ، يك بار عايشه نيم شبي به طهارت خانه درآمد و ميان او و فاطمه گفت و گوي شد . پس فاطمه ـ رضي الله عنها ـ از رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ درخواست كرد كه آن خوخه را سدّ كند . پس به التماس او مسدود گشت ( 2 ) و عايشه گفت يا رسول الله ما در شب به طهارت خانه مي رويم و چيزي را از اذي ( 3 ) نمي يابيم . فرمودند كه از انبيا ظاهر مي شود اذي [ اما آن را ] زمين فرو مي برد .
مخلّص سخن در شأن [ 64 ـ ب ] حجره فاطمه ( 4 ) ـ رضي الله عنها ـ آنكه در ميان مربعه قبر شريف و استوانه تهجّد بود و عُرس او ـ رضي الله عنها ـ در نزد استواني كه محراب متهجّد يلي آن شد در موضع خانه او ـ رضي الله عنها ـ غير اين نيز گفته اند و آن بعيد است و موضعي كه مردم احترام آن مي كنند و مي گويند كه قبر مبارك فاطمه ـ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ م : در . ل : به ندارد .
2 ـ ل : منسد شد .
3 ـ اذي : پليدي .
4 ـ م : ندارد .
|
191 |
|
رضي الله عنها ـ آنجاست .
بنابر خلافي كه خواهد آمد و در وقت حفر اساس آن قبه شريفه در آنجا لحدي برآمده و مُتولي عمارت دعامه اي در آنجا بنا نمود و آن معروف است و مطري گفته : عمر بن عبدالعزيز بعضي از خانه فاطمه را ـ رضي الله عنها ـ داخل ساخت در حايزي كه بنا كرد بر گرد قبر شريف و قبه آن از جهت شمال بيرون ماند .
طبراني روايت كرده است : هرگاه كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ از سفري قدوم فرمودي ابتدا به مسجد كردي و در آنجا دو ركعت نماز گزاردي و بعد از آن به خانه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ آمدي و بعد از آن به خانه هاي ازواج طاهرات رفتي .
|
192 |
|
فصل پنجم
در درهايي كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ امر فرمود به سدّ آن و استثنا نمود از آن بابي را كه خواست
بدان كه در صحيحين بخاري و مسلم و غيرهما آمده كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ فرمود : كه « سدّوا الابواب الاّباب ابي بكر » يعني : « بربنديد درهارامگر درابي بكر را . »
در روايت مسلم به جاي باب ، خوخه است به فتح خاي معجمه و آن عبارت از تاقي است در ديوار كه براي روشني گذارند و ممكن باشد از آن به پايان نظر كردن و اين قصه چنان كه ابن عباس ـ رضي الله عنهما ـ بيان نموده در مرض موت ـ رسول صلي الله عليه وآله وسلم ـ از جُندب ـ رضي الله عنه ـ روايت كرده كه رسول را ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ شنيدم كه مي گفت قبل از موت به پنج شب و حديث را ذكر كرد .
از جمله احاديث يكي اين حديث بخاري است از ابو سعيد خدري [ 65 ـ آ ] ـ رضي الله عنه ـ كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ خطبه خواند و گفت كه خداي تعالي بنده اي را مخيّر ساخت ميان دنيا و ميان آنچه نزد اوست پس آن بنده اختيار كرد آنچه نزد اوست و ابوبكر گريست و ما از گريه او تعجّب كرديم و حال آنكه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ آن بنده مُخيّر بوده و ابوبكر اعلم ما بوده و در آن خطبه فرمود « امن ناس علي » يعني : منّت دارترين مردم بر من در صحبت خود و در مال خود ابوبكر است و اگر من غير پروردگار خود كسي را دوست مي گرفتم هر آينه ابوبكر را دوست مي گرفتم وليكن اُخُوّتّ اسلام و مودت اسلام است
|
193 |
|
ميان ما و او و هيچ دري نماند الاّ آنكه بسته شود مگر در ابوبكر ( 1 ) .
در طبقات ابن سعد است كه جماعتي از مردم گفتند كه درهاي ما را بست و در دوست خود را گذاشت . پس رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ فرمود كه رسيد به من آنچه گفتند در باب ابوبكر به درستي كه من مي بينم بر در ابوبكر نوري و بر درهاي شما ظلمت .
در روايتي آنكه چون رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به سدّ ابواب امر فرمود الاّ باب ابوبكر ، عمر گفت كه يا رسول الله مرا بگذار كه سوراخي واكنم كه نظر مي كرده باشم از آنجا به سوي تو هر گاه كه بيرون مي آيي به نماز . رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ گفت كه ني . گفته اند كه در اينجا كنايت از خلافت است و سد او اشارت به سد باب خلافت ، يعني غير ابوبكر كسي طلب آن نكند .
روايتي كه آن خانه كه ابوبكر از آنجا به مسجد خوخه گذاشته بود ، در كوچه بقيع بود در رو به روي دار صُغراي عثمان .
در روايتي آنكه آن خوخه اي كه شارع است در دارالقضا همان خوخه ابوبكر است و دارالقضا رحبه قضاست ميان باب السلام و باب الرحمه بود ، و چون مسجد را توسعه كردند و زياده [ 65 ـ ب ] ساختند و درهايي كه آنجا بود همه را بستند آن خوخه را در محلّي ساختند كه در مسجد بود و چون مدرسه اشرفيه را بنا كردند در مابين باب السلام و باب الرحمه ، متولي عمارت ، آن محل را سه در گذاشت به جانب مسجد ، در سوم از آن سه در ، در يسار داخل از باب السلام محل آن خوخه است .
حافظ عصر ابن حجر ـ رحمة الله ـ گفته كه منافي ظاهر احاديث به سدّ ابواب است . حديث سعد بن ابي وقاص كه امر كرد رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به سدّ ابواب شارعه در مسجد و گذاشت باب علي را ـ رضي الله عنه ـ امام احمد و نسائي ( 2 ) اخراج اين حديث كرده اند و سندش قوي است و طبراني در اوسط زياده كرده و گفته كه رجال اين حديث ثقات اند و گفته كه گفتند يا رسول الله درهاي ما بستي فرمود كه من نبستم درهاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ روايات سدّ ابواب در مورد خانه حضرت علي ( ع ) نيز آمده است . سمهودي در ادامه آن را نقل مي كند كه ، حديث فوق را علماي اماميّه وضعي مي دانند .
2 ـ ل : نساي .
|
194 |
|
شما را و ليكن خداي تعالي درهاي شما را بست و آنچه مروي شده است از زيد بن ارقم كه گفت جماعتي از صحابه را ـ رضي الله عنهم ـ ابواب شارعه بود در مسجد . پس رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ فرمود بربنديد ( 1 ) همه درها را مگر در علي . پس مردم در آن باب سخن كردند و آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ فرمود كه والله دري نگشادم و دري نبستم ، ليكن مأمور شدم و تبعيت امر كردم .
امام احمد و حاكم و نسائي تخريج اين حديث كرده اند و رجالش ثقات اند و از ابن عباس ـ رضي الله عنهما ـ نيز مروي شده است كه امر كرد رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به سدّ ابواب پس همه مسدود شد مگر باب علي و در روايتي آنكه امر شد به سدّ ابواب مسجد غير باب علي و حال آنكه علي بنابر آنكه غير آن دري نداشت جنب به مسجد مي درآمد و اين دو حديث را امام احمد و نسائي به رجال ثقات تخريج نموده اند و طبراني از جابر بن سمره ( 2 ) مثل حديث مذكور روايت كرده و از ابن عمر مروي است كه گفت در زمان رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ مي گفتيم كه خيرالناس رسول الله است [ 66 ـ آ ] ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ بعد از آن ابوبكر بعد از آن عمر و به تحقيق كه علي را داده سه خصال كه هر آينه اگر يكي از آن سه از آن من باشد دوستر است به سوي من از شتران سرخ موي ( 3 ) . تزويج كرد ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به او دختر خود را و او براي او فرزند آورد و سدّ ابواب مردم كرد مگر باب او را به او داد رايت را در روز فتح خيبر .
روايت كرده است اين حديث را امام احمد ـ رحمه الله ـ به اسناد حسن و نسائي از طريق علاء بن عرار روايت كرده كه به ابن عمر گفتم كه مرا اخبار كُن از علي ـ عليه السلام ـ و عثمان و حديث گذشته را ذكر كرده است تا آخر و در آنجاست او را از هيچ كس مپرس و نظر كن و به منزلتي كه داشت از رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به تحقيق كه همه درها را بربست و در او را تقرير فرمود و رجال اين حديث رجال صحيح است الاّ علاء كه او را هم ابن معين و غيره توثيق كرده اند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ م : ببنديد .
2 ـ ل : جابر ابن سحره ، م : ثمره .
3 ـ م : ندارد .
|
195 |
|
حافظ بن حجر مي فرمايد :
با وجود آنكه همه طرق قابل احتجاج است ، بعضي از اينها تقويت بعضي ديگر مي كند و ابن جوزي بعضي از اين طرق را در موضوعات آورده و تعطيل نموده به بعضي از روات آنكه در حق او تكلّم كرده اند و حال آنكه آن مقدار در صحت آن قادح ( 1 ) نيست و ايضاً تعطيل نموده به آنكه مخالف احاديث صحاح است كه در باب ابوبكر وارد شده و زعم كرده كه اين از اوضاع رفضه است و مي گويد كه ابن جوزي خطاي شنيع كرده است كه ردّ نموده احاديث صحيحه را به توهّم معارضه با وجود امكان جمع . و در وجه جمع از بزّار روايت كرده كه اگر ثابت شود روايات احاديث باب علي جمعش به حديث ابي سعيد خُدري است كه ترمذي روايت كرده است از وي كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ فرمود كه حلال نيست احدي را كه مرور كند بر اين مسجد در حالت جنابت غير من و علي و اين بنا بر آن بود كه در خانه علي ـ عليه السلام ـ در مسجد بود و غير آن در ديگر [ 66 ـ ب ] نداشت پس مأمور نشد به سدّ آن به خلاف ابوبكر كه غير خوخه مسجد در ديگر داشت پس او محتاج بود به استثنا نه علي ـ عليه السلام ـ كه مخصوص بود به چيزي كه زياده از ابقاي باب است و اما روايت استثناء علي ـ عليه السلام ـ بنا بر دفع توهم سدّ بوده باشد يا آنكه اول مأمور شدند به سدّ ابوابي كه در مسجد داشتند الاّ باب علي ـ عليه السلام ـ و بعد از آن به استيذان هر كسي دريچه از خانه خود وا كرد و بعد از آن مأمور شدند به سدّ اين دريچه ها الاّ خوخه ابوبكر و مي گويد كه اين وجه اوضح است و تأييد مي كند به آنكه مروي شده است كه حمزة بن عبدالمطلب ـ عليه السلام ـ بيرون آمد و حال آنكه قطيفه خود را مي كشيد از غايت اضطراب و بد حالي از خانه به حدّت و سرعت برآمده بود و پاره اي از قطيفه او در زمين بوده او را مي كشيد و چشمان او از گريه پر شده بود و مي گريست و مي گفت يا رسول الله عمّ خود را بيرون كردي و پسر عمّ خود را ساكن گردانيدي آن سرور ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ فرمودند كه من بيرون نكردم تو را و من ساكن نساختم پسر عم خود را بلكه خداي تعالي او را ساكن ساخت . و اين قصه اي صريح است در تقدّم باب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ قادح : عيب كننده .
|
196 |
|
علي بر قصه خوخه ابوبكر زيرا كه حمزه ـ رضي الله عنه ـ در اوايل شهيد شد و قصه ابوبكر چنان كه سبق ذكر يافت در مرض موت آن سرور بود ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ و به غير اين نيز اخباري چند كه دلالت مي كند بر تقدّم امر باب علي بر امر خوخه ابوبكر و ما اقتصار كرديم بر ذكر حديث مذكور . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سمهودي در نقل اين حديث سرانجام عادلانه نظر خويش را در تقدم امر باب علي بن ابيطالب عليه السلام ابراز كرد .
|
197 |
|
فصل ششم
در زيادتي عمر كه بر مسجد نبوي افزوده و اتخاذ بطيحاء در ناحيه آن .
بدان كه ابوبكر چيزي در بناي مسجد شريف زياده نساخت مگر آنكه ستونهاي مسجد كهنه شده بود به جذوع نخل ، آن را تجديد فرمود [ 67 ـ آ ] و عمر زياده كرد و به خشت بنا نمود و در جانب قبله زياده كرد از حدّ ستونهايي كه در قبله مقصوره است و ستونها را از چوب ساخت و معارضه نمي كند به اين خبر صحيح آنچه مروي شده است كه در زمان عمر ستونها را از خشت بنا كرد و چوبها را بيرون آورد .
از ابن عمر مروي شده است كه در زمان عمر طول مسجد از قبله تا جهت شامي صد و چهل گز بود و عرضش صد و بيست گز و از اين سخن ملخص مي شود كه زيادتي عمر در جانب مغرب مقدار دو ستون بوده باشد كه به اين زيادتي صد و بيست گز نزديك مي شود و نهايت زيادتي در جهت مغرب ستون هفتم است و از جهت مشرق به سبب ابقاي حجره هاي شريفه نبويّه چيزي نيفزود و زيادتي جهت قبلي چنان كه مذكور شد تا حد ستونهاست و آن مقدار ده گز باشد . پس بايد كه سي گز ديگر در جهت شامي زياده شده باشد و مروي شده است كه بلندي سقف از زمين يازده گز بود و اساس مسجد را مقدار طول قامت به سنگ بنا نمود و شش درگذاشت ، دو در يمين قبله ، يعني باب مروان مشهور به باب السلام و باب عاتكه معروف به باب الرّحمه و دو در از يسار قبله ، يعني بابي كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ از آن در مي آمد و باب النساء و دو در از پس قبله
|
198 |
|
يعني ، در جهت شامي ، از عمر مروي شده است كه گفت اگر نمي شنيدم از رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ كه مي گفت سزاوار آن است كه در مسجد من زياده كني ، زياد نمي كردم و هم از وي مروي شده كه گفت اگر مسجد رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ تا ذوالحليفه كشند و زياده كنند آن زيادتي هر آينه از مسجد نبوي است چنان كه ابوهريره از رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ روايت كرده كه اگر اين مسجد را برد تا صنعا كه بلدي است از يمن هم مسجد [ 67 ـ ب ] من است و ايضاً مروي شده است كه روزي رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در مصلاّ بر سبيل تمنّا فرمود كه اگر اين مسجد را زياده مي ساختيم و به دست مُبارك خود به جانب قبله اشارت كرد پس در وقت زيادتي مردي را در مصلاّي آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ نشانيده دست او را بالا برمي داشتند و پايين ( 1 ) مي گذاشتند تا آنكه آن وضع را شبيه اشارت آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ پنداشتند پس عمر جهت قبله راپيش برد وامام يافعي گفته كه اين قصه در سال هفدهم بود .
ابن سعد و يحيي روايت كرده اند كه چون مسلمانان بسيار شدند عمر به عباس ـ رضي الله عنه ـ گفت به درستي كه مسجد تنگ شد و من از براي توسعه مسجد منازلي كه در حوالي مسجد بود خريدم مگر خانه تو و حجره هاي امهات المؤمنين اما حجره هاي امهات المؤمنين راهي ندارم به گرفتن آن و اما خانه تو با آن است به هر بهايي كه مي خواهي بفروشي به من و يا تصدّق كني خانه خود را به مسلمانان . عباس ـ رضي الله عنه ـ گفت هيچ يك را نمي كنم كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ اين خانه را به دست خود خط كشيده براي من و همراه با من ( 2 ) بنا كرده . پس ميان ايشان اختلاف شد بعد از آن اُبي بن كعب را ـ رضي الله عنه ـ ميان خود حَكَمْ ساختند و پيش او رفتند و قصه خود به او عرض نمودند و او براي ايشان قصه داوود را ـ عليه السلام ـ خواند و گفت از رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ شنيدم كه گفت خداي تعالي به داوود ـ عليه السلام ـ وحي كرد كه براي من خانه اي بنا كن تا در آنجا ذكر من كنند . پس او بيت المقدس را خط كشيد بر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل : به شيب . م : شيب .
2 ـ ل : با من همراه .
|
199 |
|
هيئت مربع و يك كُنج آن مربع بر خانه يكي از بني اسرائيل واقع شد وداوود ـ عليه السلام ـ هر چند خريداري كرد او ابا نمود و داوود ـ عليه السلام ـ را بر خاطر عاطر گذاشت كه آن خانه را به هر وجهي از وي بگيرد . پس خداي تعالي وحي [ 68 ـ آ ] فرستاد كه من تو را امر كردم كه براي من خانه اي بنا كني و تو خواستي كه مغصوبي ( 1 ) را در آنجا در آري و حال آنكه غضب ( 2 ) از شأن من نيست و عقوبت تو آنكه اين خانه را نتواني بنا كرد . پس داوود ـ عليه السلام ـ گفت : يا رب پس ( 3 ) از فرزند من و خداي تعالي دعاي او را اجابت نموده اين كار را به دست سليمان ـ عليه السلام ـ تمام ساخت و چون ابي بن كعب اين قصه بر ايشان خواند ، عباس گفت كه اين خانه را براي مسلمانان تصدّق كردم اما براي مخاصمت تو ، ني . و نيز در ميزاب اين خانه ميان عباس و عمر مخاصمت اتفاق افتاده و آن اين است كه از ناودان اين خانه عباس بر مسجد يا بر در مسجد آب مي ريخت عثمان آن ناودان را از آنجا كند . پس عباس ـ رضي الله عنه ـ گفت : والله اين ناودان را در اين مكان ننشانده است الاّ رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به دست مبارك . پس عمر گفت كه والله اين ميزاب را در اينجا محكم نمي كني الاّ آنكه دو قدم ( 4 ) تو بر كتف من بوده باشد . يعني قسم ياد كرد كه دو پاي خود [ عباس ] را بر دوش او نهاده بالا شود و ناودان را در جاي خود محكم سازد و موضع آن خانه . چنان كه از ابن عمر منقول است آن است كه در ما بين موضع استوانه مربعه است كه در يلي خانه مروان است و در موضع خانه مروان امروز ميضات ( 5 ) باب السّلام است و اين استوانه مذكور پنجم ، اساطين است از منبر شريف و در حريق آخر تربيع اين استوانه غريق بحر عدم گرديد .
اما اتّخاذ بطيحاء : به سند معتبر از سالم بن عبدالله بن عمر مروي شده است كه عمر در ناحيه مسجد رحبه اي بنا كرد كه آن را بطيحاء خوانند و گفت هر كه لفظ خواهد يا انشاد شعر هوس نمايد يا خواهد آواز بلند كند بايد كه به سوي اين رحبه بيرون شود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ م : مغضوبن .
2 ـ م و د : غصب .
3 ـ ل : بشي .
4 ـ م : پاي .
5 ـ ميضات : جاي وضو گرفتن ، و آبي كه از آن وضو مي گيرند و مطهره .