بخش 9

فصل هفتم فصل هشتم فصل نهم فصل دهم در کیفیت قبور شریفه فصل یازدهم کسوت حجره شریفه فصل دوازدهم


200


فصل هفتم

در زيادتي عثمان و مقصوره گرفتن ايشان

 

مروي شده است كه در سنه اربع [ 68 ـ ب ] و عشرين چون عثمان مُتولي خلافت شد مردم به ايشان گفتند كه در روزهاي جمعه مسجد تنگي مي كند و مردم در رحبه ها ( 1 ) نماز مي كنند و از اين معني اظهار شكايت كردند و عثمان به صحابه اي كه اصحاب رأي بودند مشاورت نمود و ايشان اجماع نمودند بر آنكه ديوار مسجد را هدم كرده در مسجد افزايد . پس عثمان چون نماز پيشين را با مردم ادا نمود بر منبر صُعود فرمود ، حمد و ثنا گفت و بعد از آن فرمود : ايهاالناس به درستي كه من اراده نمودم كه مسجد رسول را ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ هدم نموده زياده سازم و گواهي مي دهم از رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ شنيدم كه گفت هر كه براي خدا مسجدي بنا كند خداي تعالي براي او خانه اي بنا كند در جنّت و به درستي كه در اين كار سلف و امام من عمر بن الخطاب است و به درستي كه به اهل رأ ي اصحاب رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در اين باب مشاورت كردم ايشان اجماع نمودند بر هدم و بنا و توسعه آن . پس مردم را در آن روز تحسين كردند و دعا كردند .

چون صباح شد مرد كار طلبيد و به نفس نفيس خود مباشرت نمود و حال آنكه صايم الدهر و قائم الليل بود و از مسجد بيرون نمي آمد و فرمود كه گچ پُخته ( 2 ) از بطن نخل آرند و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل : درجها .

2 ـ ل : نپخته .


201


ابتداي عمل او در ربيع الأول ( 1 ) بود از سنه تسع و عشرين و فراغش در مستهل محرم سنه ثلاثين . پس مدّت كار ده ماه بوده باشد و در كتاب صحيح و سنن ابوداود از ابن عمر مروي شده است كه بعد از بناي عمر ، عثمان آن را تغيير داد و بسيار چيز در آن زياده ساخت و ديوار مسجد را به سنگ منقوش و گج بنا نمود و ستونهاي آن را سنگ منقوش گردانيد و به ساج مُسقف ساخت . و در صحيح مسلم است كه عثمان بن عفان اراده كرد كه مسجد نبوي را بنا كند و مردم آن را مكروه داشتند . مرضي و محبوب [ 69 ـ آ ] ايشان آن بود كه بر همان هيئتي كه بود بگذارند پس عثمان گفت كه از رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ شنيدم كه مي گفت هر كه براي خداي مسجدي بنا كند خداي تعالي براي او خانه اي بنا كند مثل آن در جنّت و گفته اند كه مردم ، بنا را به سنگِ ( 2 ) منقوش مكروه مي داشتند و مي خواستند كه به همان جذوع نخل و خشت بگذارد ؛ چنان كه عمر كرده بود نه اصل زيادتي و توسعه را و در تجديد زيادتي عثمان اين مُستفاد مي شود .

از روايت كثيره آن است كه ديوار قبله را تقديم نمود به حدي كه امروز ديوار قبلي مسجد است و از جانب مغرب يك ستون زياده نمود و آن ستون هشتم است از منبر شريف و در مواجه داخل باب السّلام استوانه اي است كه پايان آن را مربع ساخته اند ظاهراً كه همان ستون نهايت زيادتي عثمان باشد و ابتداي زيادتي وليد .

اما زيادتي جانب شام ، در روايتي پنجاه گز و از روايت ديگر لازم مي آيد كه ده گز بوده باشد . چه مروي شده است كه طول مسجد شريف را صد و شصت گز ساخت معلوم است كه نظر به آنكه در زمان رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ علي الصحيح صد گز بود و چهل گز در زمان عمر در مجموع طول زايد شد .

صاحب تاريخ مي گويد : توفيق بين الرّواتين آن است كه مجموع زيادتي زمان عمر و عثمان صد و شصت گز است و از جانب مشرق چيزي زياده نساخت و از حجره هاي شريفه چيزي را ادخال نكرد و از روايتي معلوم مي شود كه خانه حفصه را ـ رضي الله عنهما ـ داخل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل : ربيع الرسول .

2 ـ ل : سندله .


202


ساخته باشند ـ والله اعلم ـ و زيادتي توضيح اين در بيان خانه هايي كه در حوالي مسجد شريف است خواهد آمد ، انشاءالله .

اما مقصوره ، در قاموس است كه « المقصورة الدار الواسعة المحصنة اوهي اصغر من الدار لايدخلها الا صاحبها » بدان كه آمده است كه اول كسي كه [ 69 ـ ب ] به خشت مقصوره ساخت ( 1 ) عثمان بن عفان بود و در ديوار مقصوره سوراخها نهاد كه از آنجا مردم به امام نظر كنند و بر احوال او مطلع شوند و عمر بن عبدالعزيز در وقتي كه از قبل وليد مسجد را بنا كرد و آن مقصوره را از چوب ساج عمارت نمود و اما از امام مالك ـ رحمة الله عليه ـ مروي است كه گفت چون عثمان خليفه شد مقصوره اي براي خود ساخت از ترس آنچه رسيد به عمر و در آنجا از براي مردم امامت مي كرد و نيز از امام مالك ـ رحمة الله ـ منقول است كه اول كسي كه مقصورة ساخت مروان بن حكم بود در وقتي كه يماني او را طعنه زد و از امام نووي ـ رحمة الله ـ منقول است كه گفت اول كسي كه مقصوره ساخت معاويه است بعد از ضربه ( 2 ) خارجي .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل : ندارد .

2 ـ ل : خربئه .


203


 

 

فصل هشتم

 

در زيادتي وليد و اتّخاذ او محراب و شُرفات ( 1 ) و منارات ( 2 ) و منع كردن او نماز ( 3 ) جنازه را در مسجد

رزين ( 4 ) نقل كرده كه بعد از عثمان ، علي و معاويه و پسر او يزيد و پسر او عبدالملك در مسجد نبوي چيزي نيفزودند تا آنكه وليد بن عبدالملك خليفه شد و عمر بن عبدالعزيز را كه برادرزاده و نايب او بود در مكه و مدينه امر كرد و مال فرستاد و گفت كه هر كه خانه خود را به تو فروشد از او بخر و بهايش بده و هر كه نفروشد و ابا نمايد خانه او را هدم كن و مال به او ده و اگر قبول نكند به فقرا صرف نماي و امر كرد به ادخال حجره هاي شريفه . واقدي از عطاء خراساني روايت كرده كه گفت حجره هاي ازواج طاهرات نبي را ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ دريافتم و حاضر شدم به مجلس كه كتابت وليد بن عبدالملك را مي خواندند ، امر كرده بود كه حجره هاي ازواج طاهرات ـ رضي الله عنهن ـ را داخل مسجد سازند ، هيچ روزي را نديدم به بسياري گريه مثل آن روز و سعيد بن مسيب را ديدم كه مي گفت [ 70 ـ آ ] ـ والله ـ كه دوست داشتم كه اين حجره ها را به حال خود گذارند كه بعد از اين از مدينه مردمي خواهند پيدا شد و از آفاق عالم مردم به مدينه خواهند آمد يعني بايستي كه مردم ما بعد اين حجره ها را ( 5 ) آن حضرت را ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در زمان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شُرفات : ج : شرفه ؛ كنگره كه در بالاي ساختمان ساخته مي شود .

2 ـ منارات : ج : مناره : مأذنه ، گلدسته .

3 ـ ل : وضع .

4 ـ م : ندارد . ل : زرين .

5 ـ م : حجره ها را و اكتفا نمودن .


204


حيات خود به اين مقدار مي ديدند و از اين ديدن در امور دنيا زهد و تورع اختيار مي كردند .

در گرفتن خانه هاي مردم كرهاً و تشدّد نمودن وليد اخباري ، كه اسائت ظن مي كند در حق او بسيار وارد شده ، اما چون به مُباشرت امام عادل و خليفه راشد عمر بن عبدالعزيز بوده شايد كه خداي تعالي مسامحه و عفو فرموده باشد و ما از جهت اختصار از ترجمه آن اخبار صرف قلم نموديم هر كه خواهد به اصل رُجوع كند . و آنچه محرّر مي شود از اخبار و روايات كثيره مختلفه در تجديد زيادتي وليد بر سبيل اختصار و اجمال آن است كه در جانب مغرب دو ستون زياده ساخت و در جانب مشرق چهار ستون و ادخال حجره هاي ( 1 ) شريفه از اين جانب نمود در جانب شام چهارده ستون ، چهار از اين در زير مُسقف متصل مربعه قبر شريف و ده از آن در رحبه مسجد و از روايت ديگر فهم مي شود كه اين چهارده همه در رحبه بود و چهار ديگر غير آن در تحت مُسقف بوده باشد و ذرعي كه در تحديد زيادتي وليد ذكر كرده اند مؤيد اين است و ابن زباله خبري روايت كرده كه وليد به ملك روم نامه اي نوشت كه مسجد اعظم نبوي را مي خواهم كه عمارت نمايم امداد و اعانت فرماي مرا به كارگران و به فسيفساء ( 2 ) يعني شيشه هاي رنگين ( 3 ) رومي كه در ديوار به كار برند پس ملك با ده نفر كارگر احمال ( 4 ) فسيفساء ( 5 ) فرستاد و صد و هشتاد هزار دينار و قناديل با سلاسل ارسال نمود و گفته اند كه نوره اي ( 6 ) را كه به آن فسيفساء ( 7 ) را به كار برند يك سال خمير كردند و اساس را به سنگ برآوردند و ديوار را به سنگ و گچ بنا نمودند و ستونها را از سنگ بنا كرده ميان [ 70 ـ ب ] آن را با عمودهاي آهنين و رصاص حشو كردند و جميع ديوارهاي مسجد را از درون به رُخام و فسيفساء ( 8 ) ها و طلا مزخرف ساختند و سرهاي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ م : حجره ها را و اكتفا نمودن .

2 ـ م : حجرات .

3 ـ فسيفساء : قطعات كوچك از كاشي و يا سنگ و يا شيشه كه به صورت معرّق چيني كنار هم قرار داده مي شوند . ل : شيشه هاي رنگين رومي .

4 ـ احمال : ياري دادن كسي را به برداشتن بار ، ياري دادن در باربر نهادن .

5 ـ ل : شيشه ها .

6 ـ نوره : آهك .

7 ـ ل : شيشه ها .

8 ـ ل : شيشه ها .


205


ستونها را و ابواب را به طلاّ مُذهب و منقّش ( 1 ) كردند و گفته اند كه عمر بن عبدالعزيز اول كسي است كه احداث محراب و شُرفات كرد و طنف ( 2 ) مسجد و ميازيب ( 3 ) آن را از رصاص ساخت و چهار مناره در چهار زاويه مسجد بنا كرد هر يكي شصت گز يا چيزي كمتر و در خبري آنكه دو مناره شاميه پست ( 4 ) تراز آن دوي ديگر بود و سليمان بن عبدالملك مناره اي كه در باب السلام بود و مشرف بود بردار مروان و در زمان اذان سايه مؤدن بر وي افتادي . امر كرد كه آن را هدم كردند و بعد از آن لايزال مسجد بر سه مناره مشتمل بود تا زمان محمد بن قلاوون ( 5 ) و در زمان او به امر او در سنه سته و سبعمائه ، آن مناره تجديد يافت و آن اطول مناره ها بود . طولش نود و پنج گز ليكن مناره مقابل او معروف به رئيسيّه در عمارت آخر صد و بيست گز شد به امر قايتباي در سنه اثنين و ثمانين و ثمانمانه و در تاريخ عمارت وليد روايتي آنكه در سال نود و يك ، عمر بن عبدالعزيز ديوار مسجد قديم را هدم نمود و در روايتي آنكه در هشتاد و هشت مُتولي عمارت شد و در روايتي آنكه در سنه ثمانيه و ثمانين ابتداي عمارت كرد و در سنه احدي و تسعين از آن فارع شد .

اما منع صلات جنازه در مسجد ، مروي شده است كه حارسان عمر بن عبدالعزيز مردمي را كه در مسجد ، نماز جنازه مي كردند از مسجد مي راندند و ابن نجار نيز قصه حارسان عمر بن عبدالعزيز را ذكر كرده و گفته كه اين سنت تا زمان ما جاري است مگر در حق علويان و كسي كه اراده كند از اُمرا و اعيان كه در مسجد جنازه او را نماز كنند و جنازه باقي مردم را در خلف حايط شرقي مسجد نماز مي كنند .

صاحب تاريخ مي گويد : در زمان ما بر جنازه در مسجد نماز [ 71 ـ آ ] مي كنند و تخصيص مي كنند جنايز ( 6 ) اعيان را به روضه شريفه مگر جنايز شيعه غير اشراف ايشان كه از ادخال مسجد شريف ممنوع است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل : شش .

2 ـ طنف : هر چه بلند و بيرون آمده باشد از بنا گوشه هاي ديوار از خشت فروگرفته ل : طيف .

3 ـ ميازيب ، ج ميزاب ، ناودان .

4 ـ ل : پستر .

5 ـ الناصر ناصرالدّين محمّد بن قلاوون از ممالك بحري است كه بين سالهاي 693 تا 741 سه بار در مصر به حكومت رسيد .

6 ـ جنايز : جنائز . ج : جنازه .


206


فصل نهم

در زيادتي مهدي

 

بدان كه بعد از عمارت وليد مسجد شريف لايزال به رسم آن عمارت بود تا آنكه ثاني خلفاي عباسي ابوجعفر منصور اراده آن كرد كه چيزي در آن افزايد ليكن توفيق نايافته از اين دار فنا رحلت نمود و بعد از او پسر او مهدي در سنه ستين و مائه چون از حج مُنصرف شد به مدينه مُشرّفه آمد و جعفر بن سليمان را والي مدينه ساخت به زيادتي مسجد شريف امر فرمود و عبدالله بن عاصم بن عبدالملك بن شبيب ( 1 ) الغساني را مُتولي عمارت ساخت و چون عبدالله بن عاصم وفات كرد عبدالله بن موسي الحمصي را به جاي او نصب نمود و ايشان در جانب شامي مسجد ده ستون ديگر زياده ساختند و در سه جهت ديگر چيزي زياده نساختند .

صاحب تاريخ مي گويد : از خبري چنان معلوم مي شود كه عمارت مهدي نيز به شيشه هاي رنگين مزخرف بود و ما نيز بقيه اي از آن يافتيم كه شاهد اين معني بود و آن در حريق آخر به آخر رسيد و در حدّ عمارت مهدي [ صاحب تاريخ ] مي گويد كه در مُسقف شرقي ستوني است كه اسفلش مربع به قدر جلسه است و آن نهم ستون است از مربعه قبر شريف و آن علامت ابتداي زيادتي مهدي است كه از آنجا تا آخر مسجد بناي اوست و بعد از او علي الصحيح كسي در مسجد شريف چيزي زياده نساخته و فراغ از براي زيادتي مهدي در سنه خمس و ستين و مائه بوده .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در متن خلاصه الوفا : خبيب امّا در پاورقي ذكر شده كه در نسخه ديگر شبيب آورده شده است .


207


فصل دهم

در اخباري كه متعلق است به حجره شريفه كه حاوي قبور متبرّكه است و صفت قبور منوره ( 1 ) مطهره و حائزي كه داير است بر حجره منيفه .

بدان كه به كرّات مذكور شد كه مدفن رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در خانه عايشه بود و اين خانه را گفته اند كه عرضش مقدار شش گز بود و سمكش يعني بالا تا پايان او ميان هشت گز و نه گز و گفته اند كه يكي [ 71 ـ ب ] يا دو در داشت و از عايشه منقول است كه لايزال در آن خانه مي بودم تا آنكه عمر در آن خانه مدفون شد بعد از آن دائم جامه هاي خود را مُحافظت مي نمودم يعني در تستر ( 2 ) مي كوشيدم تا آنكه ميان خود و ميان قبور شريفه ديواري بنا كردم . و مروي شده است كه مردم از خاك پاك قبور شريفه مي گرفتند پس عايشه فرمود كه ديواري زدند بعد از آن از سوراخي كه در ديوار بود خاك مي گرفتند . آن را نيز امر كرد كه سد كنند و مروي شده است كه آن خانه كه مدفن شريف است لايزال مكشوف بود تا آنكه عمر بن عبدالعزيز در خلافت وليد ، حايطي بر آن بنا كرد و آن حايط مدوّر بود و مربع نساخت تا كه مشابه كعبه نشود و مردم آن را قبله نسازند و در صحيح از هشام بن عروه منقول است كه از پدر خود عروه روايت كرد كه در آن زمان كه حايط ساقط شد شروع كردند در بناي آن و در آن وقت قدمها از موضع اساس ظاهر شد و مردم در فزع شدند و گمان بردند كه قدمهاي مُبارك رسول است ـ صلي الله عليه وآله

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل : ندارد .

2 ـ تستر : پوشيده گشتن ، در پرده شدن ، روي نهفتن ، پرهيز كردن .


208


وسلم ـ و كسي نيافتند كه آن را مي شناخته باشد و عروه به ايشان گفت والله كه اين قدم آن سرور نيست و قدم عُمر است .

در روايتي آنكه عمر بن عبدالعزيز ، ابن وردان بنّا را امر كرد كه در آيد و او براي نزديك كس طلب نمود و عمر ساق خود را برهنه ساخت كه به مدد اندرون رود و قاسم بن محمد و سالم بن عبدالله ـ رضي الله عنهما ـ نيز ساقهاي خود را برهنه ساختند كه همراه درآيند عمر پرسيد كه چه مي شود شما را . گفتند كه مي خواهيم به همراهي تو اندرون رويم . عمر گفت كه به كثرتِ خود نمي خواهيم كه آن حضرت را ايذا نماييم . پس مزاحم را گفت كه اندرون رود و خود با ايشان اندرون نرفت و در روايتي آنكه عمر بن عبدالعزيز

ابنوردان را فرمود كه اساس خانه را نظر و ملاحظه كند و چون او اندرون رفت كه [ 72 ـ آ ] ملاحظه نمايد ناگاه دست خود را برداشته مضطربوار بركناره شد . پس عمر بن عبدالعزيز از روي فزع برخاست چون عبدالله بن عبيدالله را ( 1 ) ديد گفت مترس كه اين دو ، قدم جدّ تو عمر بن الخطاب است كه از تنگي خانه در زير ديوار مانده . پس در اساس خانه براي قدمهاي مباركيش موضعي راست كردند .

مروي شده است كه در حدود سال پانصد و هفتاد تقريباً و تخميناً ، اَهل مدينه آواز افتادن ديوار از آن منبع انوار شنيدند و آن را به خليفه وقت يعني مستضي بالله ظناً و قياساً عرض كردند و او با فقها و علما مشورت نمود و ايشان افتاء ( 2 ) نموده اند كه يك مردي صالحي فاضلي ( 3 ) از قائمان به خدمت مسجد شريف اندرون شود . پس بدر نام شخصي را از جوانان بني العباس كه به صيام نهار و قيام ليل موصوف و از روي اخلاص كمر به خدمتكاري بسته بود به اين كار اختيار نمودند و او آويزان شده اندرون رفت و ديد كه حايط غربي خانه اندرون افتاده پس از خاك مسجد خشت ساخت و آن ديوار را كماكان اعاده نموده و در آنجا طغاره چوبيني يافت كه افتادگي ديوار به آن رسيده و او را شكسته و آن طغاره را به پاره اي از خاك ديوار افتاده به همراهي خود به بغداد برد و آن روز دخول او روز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل : اين را .

2 ـ افتاء : فتوي دادن ، حكم صادر كردن .

3 ـ از اينجا تا چند صفحه بعد را نسخه د : ندارد .


209


مشهودي بود كه به استقبال او مردم اجتماع نموده بودند و صناعات شهر معطل شده بود .

ابن نجّار گفته كه مي دانم در سنه ثمان و اربعين و خمسمائه ( 1 ) آواز ديوار افتادن شنيدند و امير مدينه قاسم بن مهناالحسيني را خبر كردند و او گفت كه شخصي به آنجا نزول نمايد تا ببيند كه صورت حال چيست ؟ مردم فكر كردند و غير شيخ شيوخ صوفيه موصل عمرالنسائي ( 2 ) كه در مدينه مجاور بود كسي را لايق اين كار نديدند و او فتقي داشت كه مانع بود از دخول . پس مهلت طلبيد كه روزي چند نفس خود را به رياضت معالجه نموده قابل دخول سازد و اورا بعداز روزي چند به ريسمان بسته از خوخه كه از آن [ 72 ـ ب ] به درون روند انداختند و او از آن خوخه به حظيري ( 3 ) كه عمر بن عبدالعزيز بنا كرد و فرود آمد و از آنجا به حجره شريفه درآمد و به او شمعي همراه بود ، ديد كه پاره اي از گل سقف بر قبور شريفه افتاده پس آن را برداشت و به محاسن خود آن را جاروب كرد . و در شهر ربيع الاخر از سنه اربع و خمسين نيز در ايام قاسم از جهت حجره شريفه رايحه كريهه اي استشمام نمودند پس امير قاسم فرمود كه كسي پايين ( 4 ) رود . بيان اسود خصي كه يكي از خدّام حرم محترم بود با متولّي عمارت و هارون شادس ( 5 ) صوفي اندرون رفت ، گربه اي يافتند كه ميان حايز عمر و حجره شريفه مرده و گنديده بود و ابن نجار گفته كه از اين تاريخ تا زمان ما ديگر كسي به اندرون فرود نيامد .

صاحب تاريخ مي گويد : ظاهر در آن است كه قضيه گذشته و آنچه ابن نجار نقل كرده متحد بوده باشد و آن را بيان نموده .

در تصوير حجره شريفه صاحب تاريخ مي گويد : شكي نيست در آنكه بنايي كه در اندرون حايز ظاهر است مربع است و ابن نجار و اتباع او كه مخمس تصوير كرده اند خطاءست و من حجره شريفه را از اندرون ذرع كردم مقدم او كه يلي قبله است ده گز و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ 548 .

2 ـ خلاصة الوفا : عمر النشائي . ص 257 .

3 ـ حظيره : محوطه اي كه پيرامونش از چوب و ني و خار حصار كشند ، ديوار پست .

4 ـ ل ، م : پايان .

5 ـ ل ، م : هارون شاذلي .


210


ثلث گز بود و موخر او كه يلي شام است يازده گز و ربع و سدس و ذرع عرض او از جانب مشرق و مغرب هفت گز و نصف و ثمن و عرض ديوار آن از همه جوانب يك گز و نيم و دو قيراط مگر جانب شرقي مجدد كه ذراع و ربع و ثمن است و عرض جدار حايز ذراع و ربع و ثمن است و ارتفاع او از زمين مسجد تا جهت آسمان سيزده گز و ثلث و در بعضي جهات اندكي زيادتي مي كند بر سيزده گز و اين حايز مبني بود به حجر غشيم ( 1 ) غير مطابق و رؤيت ( 2 ) آن شاهد است به آنكه مقدار نيم گز در بالاي او به جهت ستره سقف ـ كه بعد از اين خواهد مذكور شد ـ با آجر ( 3 ) يعني با خشت ( 4 ) پخته بنا كرده اند و ابن نجار ذكر كرده كه جمال الدين ( 5 ) اصفهاني ـ رحمة الله ـ از براي حايز حجره شريفه شبّاكي از صندل و آبنوس ساخت و حوالي آن را به اين شبّاك [ 73 ـ آ ] اراده ( 6 ) نموده تا سقف مسجد و صاحب تاريخ مي گويد كه اين است صورتي كه ما حجره شريفه را بر آن يافتيم .

 

جــــــــــــاي نمودار

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حجر غشيم : سنگ تراش نخورده .

2 ـ م : روايت .

3 ـ م : جرد .

4 ـ ل : با ندارد .

5 ـ در متن عربي جمال .

6 ـ م : ارّه .


211


بعد از اين خواهد آمد آنچه احداث كرده از تغييرات متولي عمارت ابن زمن و آنچه قرار يافته است بر آن و آنكه بعضي گفته اند كه قبر شريف را غير مسجد سقف ديگر نيست مردود است بلكه در صدر اول مسقوف بود و لهذا دارمي در صحيح خود روايت كرده كه اهل مدينه را قحط سخت رسيد ، به عايشه شكايت كردند و او فرمود كه به قبر شريف نظر كنيد و از آنجا سوراخي به آسمان واكنيد كه تا ميان او و آسمان سقفي حايل نباشد پس آن را كردند و آن مقدار باران باريد كه گياهان روييد و شتران فربه شدند و از فربهي و كثرت شحم ، شحم بعضي شتران دريده شد و منفتق گرديد و آن سال را به اين سبب عام الفتق [ 73 ـ ب ] ناميدند و زين مراغي گفته كه « فتح سوراخ عندالقحط » سنت اهل مدينه است الي الآن .

صاحب تاريخ مي گويد : سنت ايشان امروز فتح دري است كه مواجه وجه شريف است از مقصوره محيط به حجره شريفه و اجتماع مردم در آنجا .

امّا صفت قبور شريف در حجره متبرّكه منيفه

بدان كه در آنجا اختلاف بسيار است و مجموع آن به هفت صورت مي رسد و آن صور به ادله اش در تاريخ كبير صاحب تاريخ مذكور است و مي گويد كه از آن صور سه صورت را اسناد و طريقش بد نيست و قابل اعتبار هست اما بقيه ضعيف است بنا بر آن در اين تاريخ ذكر نكرديم و آن صورتي كه اكثر بر آنند آن است كه قبر رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در قبله قبر شيخين است بر وجهي كه سر ابوبكر مقابل دوش مبارك رسول است ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ و سر عمر محاذي دوش صديق و صورتش اين است :

النبي ـ صلي الله عليه وآله وسلم .

ابوبكر

عمر

و مراغي نقل كرده كه رزين ( 1 ) و يحيي ـ رحمهما الله ـ بر اين صورت جزم كرده اند :

النبي ـ صلي الله عليه وآله وسلم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل : زرين .


212


ابوبكر

عمر

و صورت ديگر از قاسم بن محمد بن ابي بكر ( 1 ) منقول است كه گفت به عايشه . گفتم : اي مادر من قبر رسول را ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ و قبر صاحبين او را به من بنماي پس او كشف كرد سه قبري را كه نه مشرف بود و نه به زمين چسبيده و بر آن بطحاي عرصه حمراي انداخته . يعني ريگ سرخ موضعي كه مسماست به عرصه و اين ريگي است سرخ و بزرگ همچو سنگ ريزه و گفت ديدم رسول را ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ كه مقدم بود و سر ابوبكر ميان دو كتف مبارك او و نيز عمر نزد پاي مبارك او ـ صلي الله عليه وآله وسلم و علي صاحبيه ـ و صورتش اين است :

النبي ـ صلي الله عليه وآله وسلم . عمر

ابوبكر

صاحب تاريخ مي گويد : روايت اولي اشهر است ( 2 ) و روايت ثانيه را حاكم به صحيح نموده پس اين روايت ارجح روايات است .

صورت ديگر كه در بعضي [ 74 ـ آ ] از روات او از قبل حفظه ( 3 ) طعن كرده اند و بقيه ايشان ثقات اند . اين است كه مي گويد كه عمره گفت كه عايشه قبور رسول و صاحبين او را ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ براي ما وصف كرد و اين قبور در سهوه ( 4 ) خانه او بود يعني صفّه يا مانند مخدع ( 5 ) جايي بر اين وجه كه سر رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به سوي مغرب بود و سر ابوبكر نزد پاي مبارك او و قبر عمر در خلف رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ و موضع يك قبر در آنجا خالي مانده بود و صورتش اين است :

النبي ـ صلي الله عليه وآله وسلم . ابو بكر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل ، د : ابي بكر و عمر .

2 ـ م : روايت اولي اشهر است ندارد .

3 ـ ل : حفط .

4 ـ سَهْوَه : دالان خانه .

5 ـ مُخدع : گنجينه و خانه خود در خانه كلان .


213


عمر

و ردّ مي كند اين قول را آنچه مروي شده است در صحيح كه در وقت هدم جدار حجره شريفه به جهت بناي اساس اقدام عمر ظاهر شد چنان كه سبق ذكر يافت .

در كيفيت قبور شريفه :

قولي آنكه مسنّم بود يعني مسطح و به زمين چسبيده نبود و قولي ديگر آنكه مسنّم نبود و توفيق بين الرّواتين آنكه اول مسنم نبود . ثانياً بعد از افتادن ديوار حجره شريفه مسنم ساختند ـ والله اعلم .

از سعيد بن مسيب ـ رضي الله عنه ـ و غيره مروي شده است كه عيسي نبيّ ـ عليه السلام ـ در حجره شريفه مدفون ( 1 ) شد . اين نيز دالّ است بر آنكه در حجره شريفه يك قبر و ارجاي باقي است چنان كه دلالت مي كند بر اين معني آنچه مروي شده است كه عايشه آن را بر عبدالرحمان بن عوف در حيني كه محتضر شد عرض كرد . و آنچه مروي شده كه ازبراي دفن [ امام ] حسن ـ عليه السلام ـ نيزاذن كرد ، ليكن بنيّ اُميّه مانع شدند از آن .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل ، م : خواهد مدفون .


214


 

 

فصل يازدهم

در ( 1 ) علامت جهتين رأس شريف و وجه ( 2 ) نيّر لطيف او ـ صلي اللّه عليه وآله وسلم ـ و مقام جبرئيل ـ عليه السلام ـ و تأزير ( 3 ) حجره شريفه به رُخام و تخليق حجره شريفه و معاليق و مقصوره داير بر او و قُبّه محاذي او يعني از جهت بالاي سطح .

اما علامت جهت رأس شريف :

بدان كه علامت جهت رأس شريف صندوقي است مصفّح به صفايح نقره يعني صندوقي كه به تنكه نقره [ 74 ـ ب ] آن را پوشيده اند و اين صندوق در ته ستوني است كه آن ستون ملاصق است به حايز قبر شريف در نهايت صفحه غربيه حايز كه منتهي مي شود به جهت قبله در محاذي صف استوانه سرير و استوانه توبه .

صاحب تاريخ مي گويد : ابتداي حدوث اين صندوق را نمي دانم و مي گويد كه اول در بالاي اين صندوق قائمي بود از چوب ، محيط به ظاهر ستون تا بالاي رخام حجره و اين قايم مختم و مصفح بود به صفايح ( 4 ) فضّه ممّو ( 5 ) و چون در حريق آخر همراه با صندوق ( 6 ) سوخت صندوق را از سر ساخته به جاي آن قائم چوبين از رخام ساخته و در آنجا بسمله و صلات و سلام و غير ذلك نوشتند و اما علامت روي مبارك مسمار فضّه ( 7 ) است كه ميان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ م : از .

2 ـ ل : وجه ندارد .

3 ـ تأزير : پوشاندن .

4 ـ صفايح : پهن گردانيدن ، پوشاندن .

5 ـ فضّه مُمّوه : نقره زراندود شده .

6 ـ ل : با صندوق همراه .

7 ـ در حاشيه متن عربي آورده كه اكنون به جاي « مسمار فضّه » قطعه اي از الماس به اندازه « تخم كبوتر » در صفحه اي از طلاّ مزين به احجار كريمه ياقوت و زمرد قرار دارد كه اين قطعات را سلطان احمد خان عثماني در سال 1111 فرستاده و آنجا نصب كرده اند ، ص 266 .


215


او و ميان صفحه غريبه مقدار پنج گز بوده باشد ، اين است امروز معتبر و اما آنكه پيش از اين چه بود و چگونه بود اگر كسي خواهد به اصل رجوع نمايد .

اما مقام جبرئيل ـ عليه السلام ـ در نزد مُربّعه قبر است و در آنجا چنانكه مراغي ذكر كرده مسمار فضه بوده در محل انحراف مربعه به سوي زاويه شماليه حايز حجره شريفه و گويا كه آن مسمار افتاده و اعاده نكرده اند اما تا زير حجره به رخام چنان معلوم مي شود كه در خلافت المتوكل علي الله كه در سنه اثنتين و ثلاثين و مأتين ( 1 ) بوده باشد و فرش رخامي كه در حوالي حجره شريفه است هم ظاهر در آن است كه از اوست و ابن نجّار ذكر كرده كه در خلافت المقتضي در سنه ثمان و اربعين و خمسمائه ( 2 ) وزير بني زنگي جمال الدين اصفهاني ( 3 ) تجديد نمود و حوالي حجره شريفه را مقدار قامتي مُرُخّم ساخت و ظاهر در آن است كه اين تجديد بعد از حريق اوّل بوده باشد .

صاحب تاريخ مي گويد : در زمان ما در دولت قايتباي دو بار تجديد نمودند اوّل : در سنه احدي و ثمانين و ثمانمائه ( 4 ) قبل از حريق و ثانياً بعد از حريق در سنه سبع و ثمانين و ثمانمائه ( 5 ) . هر رخامي كه بعد از اين در حجره شريفه و غيرها ديده مي شود و همه در عمارت ثاني حادث شده است [ 75 ـ آ ] و بعد از حريق اول در ديوار قبلي مسجد در غير محراب عثماني و اندكي از پهلوهاي او در هيچ جا رُخام نبود و عمارت ثانيه قايتباي كه اكنون بناي مسجد بر آن است ( 6 ) و مناره شرقي را و باب السلام را و منبر و دكّه مؤذنان را و دعايمي را كه مُحدث شده است در حوالي حجره مُرخم ساختند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ 232 هـ . ق .

2 ـ 548 هـ . ق .

3 ـ جمال الدين اصفهاني : از رجال و وزرا عهد سلاجقه كه يك چند وزارت اتابك عمادالدين زنگي ( دوران حكومت 541 ـ 521 هـ . ق . ) حاكم موصل و حلب و پسر او سيف الدين غازي ( دوران حكومت 544 ـ 541 هـ . ق . ) را داشت . اين وزير ايراني خدمات گرانسنگي به شهر مدينه نمود .

4 ـ 881 .

5 ـ 887 هـ . ق . د و ل : ثمانمائه ندارد .

6 ـ ل و م : مي گويد كه مناره .


216


امّا كسوت حجره شريفه :

ابن نجّار بعد از ذكر ترخيم حُجره و شبّاك صندل و آبنوس اصفهاني كه مذكور شد گفته كه لايزال بر همين وضع بود تا آنكه حسين بن ابي الهيجا داماد صالح وزير ملوك مصر ستارت از دبيق ( 1 ) ابيض كه طراز و الجامات مرقوقه داشت و به حرير سرخ ، سوره يس را بر وي نوشته بودند فرستاد و مي خواست كه آن را بر حجره شريفه تعليق نمايند ، امير مدينه قاسم بن مهنا آن را منع كرد تا آنكه از خليفه المستضي بامرالله ( 2 ) ، اذن گرفت و مقدار دو سال آنجا مُعلّق بود و بعد از آن از قبل خليفه ستارت از ابريشم بنفسجي ( 3 ) مطّرز كه در طراز او اسم مستضي بامرالله را نوشته بودند آمد و آن ستارت اول را گرفته او را پوشانيدند و آن ستارت را به مشهد علي ـ عليه السلام ـ برده پوشانيدند و بعد از آن ستار ناصرلدين الله را بر بالاي آن ستارت پوشانيدند و بعد از آن ستاره مادر او را بر بالاي او .

ابن نجّار گفته كه : در زمان ما سه ستاره بر بالاي هم است و ظاهر در آن است كه ابوالهيجا ( 4 ) اوّل كسي است كه حجره شريفه را كسوت نموده . و در عشر ستين و سبعمائه سلطان صالح اسماعيل بن ناصر قريه اي از مال بيت المال مصر خريده وقف كرد كه با حاصل آن ، كعبه شريفه را هر سال و حجره شريفه نبويّه و منبر نبوي را در هر پنج سال يك بار كسوت پوشانند بر همين نعت و صفت كه امروز مشاهد است .

و عادت تقسيم كسوت كهنه است نزد ورود كسوت جديد و علائي ( 5 ) مي گويد كه در جواز قسمت كسوت تردّدي نيست زيرا كه وقف بعد از استقرار عادت بوده بر قسمت .

اما تخليق يعني ماليدن خلوق كه خوشبويي است مركب از زعفران و خوشبوييهاي ديگر بر حجره شريفه و مسجد شريف .

مروي شده است كه در سنه سبعين و مائه ( 6 ) خيزران [ 75 ـ ب ] به مدينه آمد و فرمود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ دبيق : پارچه اي از حرير منسوب به شهر دبيق مصر . ستارت از دبيق : پرده حرير .

2 ـ ل : المستضي بامرالله دوبار تكرار شده است .

3 ـ بنفسجي : بنفشه اي .

4 ـ م : ابواليجا .

5 ـ م و ل : علاي .

6 ـ 170 هـ . ق .


217


كه مسجد را تخليق كنند و مؤنسه نام جاريه خود را متولي اين خدمت گردانيد و بعد از آن قبر شريف را به تمام و استوانه توبه و استوانه علم مصلاّ را به آن اشيايي كه در اول فصل مذكور شد خلوق مي ماليدند .

صاحب تاريخ مي گويد : اما امر خلوق در زمان ما متروك است .

امّا معاليق حجره شريفه يعني آن چيزهايي كه در حوالي حجره شريفه آويخته اند از قناديل ذهب و فضه و غير ذلك .

صاحب تاريخ مي گويد : بر ابتداي حدوثش واقف نيستم ليكن ابن نجار ذكر كرده كه در سقف مسجد ميان ديوار قبلي و حجره شريفه مُشرف بر سر زائران چهل و چند قنديل است خرد و بزرگ ، بعضي منقوش و بعضي ساده . يكي طلا و دو بلور و باقي نقره و اين قنديلها را پادشاهان و بزرگان از اقاليم و بلدان بر سبيل تحفه مي فرستند .

صاحب تاريخ مي گويد : امروز اين قناديل در اندرون مقصوره است و عادت ارسال آنها از اطراف و اكناف مستمر است ، ليكن هر گاه كه بسيار شود يكي را بردارند و به جاي آن ديگري را تعليق كنند و آن برداشته را در قبه اي كه در ميان مسجد است بنهند و در آن قبه چيزبسيار از اين مقوله جمع شده بود ناگاه چنان اُفتاد كه در سنه احدي عشر و ثمانمائه سلطنت جميع حجاز به حسن بن عجلان حسني مفوض شد و حسن مذكور ثابت بن نغير ( 1 ) منصوري را امير مدينه ساخت و قبل از آن جماز بن هبة الجمازي امير مدينه بود قبل از آنكه مراسيم امارت به ثابت واصل شود ، ثابت وفات يافت و در اين اثنا جماز اظهار عصيان نموده آنچه در آن قبه بود از قناديل فضه به وزن هفده قنطار و دو خوشخانه ( 2 ) كه مي گفتند كه در آنها طلاست و بيوت مردم مدينه را نهب و غارت كرد و از براي انزال قناديل حجره شريفه نردبان آورد ليكن خداي تعالي او را از اين صرف نمود و مي گويند كه اين اشياء را دفن كرده و در سنه اثني عشره و ثمانمائه ( 3 ) مقتول شده و كسي [ 76 ـ آ ] نمي داند كه كجا دفن كرده [ است ] .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ د و م و ل : نفير .

2 ـ خوشخانه : واژه فارسي به معناي نوعي ديگ . ل و د : حوشخانه .

3 ـ 812 .


218


بعد از اين واقعه نيز اشياي بسيار جمع شده بود و در سنه اربع و عشرين و ثمانمائه ، امير عزيز بن هبازع بن هبة الجّمازي ( 1 ) پاره اي از آن را بر سبيل قرض گرفت و لايزال قناديل در زيادتي بود تا آنكه برغوث بن بتير الحسيني و دبوس بن سعد الحسيني الطفيلي در سنه ستين و ثمانمائه بر طايفه اي از اين قناديل در موسم حج گُذر كرده اند و آنها ديده اند طامعه ايشان در حركت آمده به حيله به ديوار مسجد بالا مي رفته اند و از سقف فرود مي آمده تا آنكه چيزي بسياري از آنها گرفته اند و هيچ كس مطلع نشده الاّ بعد از مدتي و بعد از آن ايشان را گرفتند و بعضي از آن چيزها را رد نموده ايشان را كشتند .

صاحب تاريخ مي گويد : به ما رسيد كه متولّي عمارت ابن زمن ( 2 ) به قايتباي تزيين و تحسين نموده كه آنچه در قبه جمع شده آن را به مصر برده در عمارت مسجد صرف نمايند و به سخن او پاره اي را قبل از حريق بردند اما مقصوره اي كه در دور حجره شريفه و بيت فاطمه است ـ رضي الله عنها ـ سلطان بيبرس آن را احداث نموده از پنجره چوبين به قد قامت در سنه ثمان و ستين ، و سه در نهاده قبلي و شرقي و غربي از حد ستونهايي كه در يلي حجره است و از جانب شامي تا مسجد نبي ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و پاره اي از روضه شريفه را به اين شباك حجره داخل ( 3 ) كرده كه از صلات در آن مانع است و از هيچ كس از علما و صلحا مسموع نشد كه او را از اين منع كرده باشند و آنكه گفته اند كه سلف او در اين كار عمر بن عبدالعزيز است غلط است زيرا كه چنان كه بالا گذشت چيزي از روضه را ادخال نكرده وي را تقديري كه كرده باشد بنا بر ضرورت محافظت قبر شريف و براي آنكه مخالف بناي كعبه شود بوده نه آنكه به غير ضرورت بوده ، ليكن از كلام شيخ مجدالدين لغوي ( 4 ) چنان معلوم مي شود كه در او دائماً مفتوح بوده كه هر كه مي خواسته در آنجا نماز مي كرده و از كلام ابن جماعه [ 76 ـ ب ] نيز معلوم مي شود كه در غير ايام موسم حج مفتوح بوده [ است ] .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل : عزيز بن هيازع بن هبة الخماري . وفاء الوفا ج : 1 ، ص 587 : غُرير بن . . . الجمازي

2 ـ م : زمبن .

3 ـ ل : ندارد .

4 ـ م : لغوي ندارد .


219


صاحب تاريخ مي گويد : بعد از اين حادث شد بستن در به حيثيتي كه متمكن نمي شود از دخول به آن محل شريف الاّ كسي كه چاهي دارد يا از او دنيايي متوقع است و ساير مردم محروم اند از تبرك جستن به آن مواضعي كه داخل آن شباك است و اين در دولت [ اشرف ] برس بيك ( 1 ) حادث شده و بعد از آن زين الدين كتبغا ( 2 ) در سنه اربع و تسعين و ستمائه شباكي كه بر سقف منتهي مي شد بر داير آن عمارت كرد و بعد از آن در چهارم بر آن ، افزودند ، در دولت ناصر نزد مؤخر مسقف قبلي سنه تسع و عشرين و سبعمائه و بعد از آن در دولت ظاهر ( 3 ) جقمق در پيش اين در رابع سقفي لطيف كه مقدار شش گز باشد احداث نمودند و فرش او را از رُخام ساخته به بساط زينت نمودند در سنه ثلاث و خمسين و ثمانمائه و در حريق ثاني چون همه اين امور مذكور احتراق يافت در جهت قبلي شباكي ساختند از نحاس و در بالاي آن شبكه اي از نحاس همچو زره بافته ( 4 ) تا بالا گرفتند به جهت منع كبوتر از دُخول به آن محل منور معطّر و ساير جهات ثلاثه را شباكي از آهن ساخته بالاي او را به طريق مذكور شبكه گرفتند و درها را نيز از آهن ساخته بالاي او را به طريق مذكور شبكه گرفتند و درها را نيز از آهن ساختند مگر در قبلي كه آن را از ساج مشبك ساختند و مشبك ديگر كه فاصل ( 5 ) است ميان حجره شريفه و ميان رحبه اي كه در خلف مثلث حجره شريفه است ساختند به حيثيّتي كه بعضي از آن مثلث در آن داخل شد و محل شد مستقل كه دو در دارد و از پنجا به مقصوره در مي آيند و كأنّه كه موضع خانه فاطمه ـ عليهاالسلام ـ است .

امّا قبه اي كه محاذي حجره شريفه است از جانب بالا در قديم نبوده تا زمان منصور قلاوون بلكه در قديم در محاذي حجره از جانب بالا در سطح مسجد به خشت پخته خظيره اي جهت علامت به قدر قامت ساخته بوده اند و در سنه ثمان و سبعين و ستمائه ( 6 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سيف الدين برس بيك ، اشرف : از سلاطين مماليك برجي مصر ( دوران حكومت : 842 ـ 825 هـ . ق . ) .

2 ـ ل و م : كيبقا .

3 ـ م و د ول : طاهر حقمق .

4 ـ م : بافتند .

5 ـ م : مفاصل .

6 ـ 678 .


220


قُبّه اي كه ته او مربع [ 77 ـ آ ] و بالاي مثمن و چوب كاري بوده و بالاي آن را به تختهاي رصاص مسمّر ساخته بوده اند بنا كرده اند و در ايام ناصر حسن بن قلاوون به جهت اختلال الواح رصاص تجديد اين قُبه مذكوره كرده اند و در ايام اشرف برس باي ( 1 ) نيز تجديد و اِحكام نموده اند در سنه خمس و ستين و سبعمائه ( 2 ) و در زمان قايتباي نيز پيش از حريق بعضي اصلاح و احكام يافته و آنچه بعد از حريق شده در فصلي كه بعد از اين خواهد آمد به تفضيل مذكور خواهد ( 3 ) شد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ باي : بيك ، برس بيك .

2 ـ 765 هـ . ق .

3 ـ ل ، م : خواهد مذكور .


221


باب چهارم

 

 

فصل دوازدهم

در عمارت مجدد و ابدال سقف حجره شريف به قبه مختصر لطيف در تحت سقف مسجد و تصوير آنچه قرار يافته است قُبّه شريفه ( 1 ) بر آن .

بدان كه چون احتياج مسجد نبوي را عرض كردند به قايتباي سلطان مصر و بلاد عرب ، در سنه احدي و ثمانين و ثمانمائه ( 2 ) قبل از حريق ، شمس بن زمن را به نظارت اين خدمت فرستاد و نظر او چنان اقتضا نمود كه رُخام حجره شريفه را تجديد كرده و استوانه صندوق را كه ترقيده بود بعد از اخراج بعضي خرزات ( 3 ) او استوانه اي كه در مسجد قبا بود شكسته به خرزهاي ( 4 ) اين اصلاح نمود و چون خواستند كه رُخام صفحه شمالي را از كُنجي كه متصل حايز عمر بن عبدالعزيز است با صفحه شرقي بكنند و در نزد ملتقاي جدار شامي و شرقي ترقيدگي قديم بوده كه مردم پيش آن را به گچ و خشت پر و مُحكم ساخته بوده اند و به نوره سفيد ساخته و بعد از آن از ازاره رُخام تا سر ديوار شق شده ، چون به اينجا رسيده اند و آن ترقش را پاك ساخته و آنچه در ميان ترقش بوده بيرون كرده اند ، بناي مربع حجره شريفه ظاهر شده و از آنجا ديده اند كه در نزد ملتقاي جدار شامي و شرقي حجره شريفه نيز خللي و ترقيدگي هست و چون متولي عمارت اين حال را مُشاهده كرد در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ م : ندارد .

2 ـ 881

3 ـ و ل د : حزرات .

4 ـ ل : خررهاي .


222


سيزدهم شعبان در درون مقصوره مجلس عقد نموده در اين باب گفت و گوي كرده اند . راي متولي و مردم ديگر به موافقت او بر آن ميل كرده كه سبب ترقش [ 77 ـ ب ] ديوار ظاهر ديوار درون است . پس در صباح چهاردهم شعبان در هدم شروع كرده از ملتقاي صفحه شامي و شرقي حايز مقدار پنج گز از زمين تا بالا انداختند و در بين جدارين از آثار حريق اولي همچو سرهاي چوبهاي نيم سوخته و غيرها چيزهاي مهول ظاهر شد كه در تنظيف آن به بيل و ميتين ( 1 ) محتاج شده تا زمين كافتند و در آنجا سنگريزه سرخ يافتند و ته آن معلوم شد كه به سنگ مبني است و نيز معلوم شد كه خانه درون مربع است و به سنگ سياه مبني است و هيچ در ندارد و در خلف جدار شامي او استوانه اي است در صف مربعه قبر كه بعضي از آن استوانه داخل جدار است و چون متولي اين امور را مشاهده نمود ، عزيمت كرد كه جدار شامي خانه درون را هدم كرده تجديد نمايد و به جاي سقف قبه بربندد .

صاحب تاريخ مي گويد : من اين كار را بنا بر آنكه موجب هدم اكثر ديوارهاي حجره مي شد و ايضاً مستلزم اتسّاع ( 2 ) بود در مكاني كه اقتصار لايق است مكروه داشتم ليكن متولي بر عزيمت خود راسخ و ثابت شده جدار شرقي و شامي بود منهدم شد و در اين هدم در جهت غربي و مايلي او از قبلي و شام خشتهاي خام كه طولش از يك گز زياده و عرضش نيم گز و چيزي باشد يافتند ظاهراً كه اين خشتها از بناي اول است كه در وقت تجديد حجره بنابر استحكام به سنگ اين خشتها را تبركاً در ميانه گذاشته بنا كرده اند و به بركت آنها آن جهات سالم مانده از خلل و چون ديوار شامي را تا زمين انداختند به تنظيف افتادگيهاي ديوار كه بر بالاي قبور شريفه افتاده آن را پوشيده بود يك روز تمام به كثرت و رخام در آن موطن سكينه و آرام اشتغال نمودند .

صاحب تاريخ مي گويد : از ترس آنكه در ورطه سوء ادب بيفتم ( 3 ) از حضور [ در ] اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بيل و ميتين ترجمه « عُتل و المساحي » است عُتل به معناي ديلم آهني كه بدان زمين و ديوار كنند ، و مساحي و مسحاة بيل آهني و كلنگ را گويند .

2 ـ ل : ايساع .

3 ـ ل : نيفتم .


223


واقعه اجتناب نمودم و صباح آن متولي كس را فرستاده مرا طلب نمود تا به مشاهده وضع حجره شريفه مُشرّف شوم پس داعي شوق غالب و نفس مشتاق به ديدن آن موطن طالب شد ـ و لله درّالقايل [ 78 ـ آ ] :

ولو قيل للمجنون ارض اصابها * * * غبار ثري ليلي لجدّ و أسرع

به استحضار عظيم ( 1 ) قدر و ملاحظه جلالت شأن آن سيد عالمان ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ از حق ـ سبحانه و تعالي ـ حسن ادب و الهام حق آن مقرّب ربّ و قبول و رضا طلب نموده بعد از استيذان از مؤخر حجره به درون آمدم و هنوز از آنجا تجاوز ناكرده به مشام جانم رايحه اي رسيد كه به خوشي آن بويي هرگز به دماغم نرسيده و به حلاوت او چيزي ذائقه جانم نچشيده . چون سلام كردم و تشفّع و توسل جستم بصر خود را نيز از براي آنكه به غايبان تحفه بردارم به نظر كردن در آن موطن عظيم القدر ممتّع ساختم . ديدم كه ساحت آن حجره عنبر سرشت زميني است هموار از آثار قبور شريفه ، هيچ چيز در آنجا پيدا نيست و در ميانه موضعي است مرتفع كه گمان بردند مگر موضع قبر شريف آن است و جهال بنابر اين زعم از خاك آن موضع براي تبرك برداشتند و اين زعم مردود است بنا بر ثبوت بودن قبر رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در ته ديوار و بودن لحد در زير ديوار از اخبار و آثاري كه در اين باب مروي و منقول شده از آن جمله يكي حديث جابر است ـ رضي الله عنه ـ كه ابن عساكر روايت كرده از او كه بر قبر رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ آب پاشيدند و آب پاشنده بلال بن رباح بود كه از قبل سر ابتدا كرد تا به جانب پاي منتهي شد و جابر تصريح كرده بر آنكه بنابر آنكه بر گرد قبر گشتن ميسّر نبود بر ديوار آب پاشيد .

ابن سعد در طبقات خود از محمد بن عبدالرحمان نقل كرده كه عبدالرحمان گفت كه در آن زمان كه حايط قبر رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ حافظ شد در زمان ولايت وليد ، من در ميان مردمي بودم كه اول بار به ديدن آن برخاستند ، پس نظر كردم به قبر نبي ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ ديدم كه ميان قبر شريف او و ميان حايط خانه عايشه نيست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ م : ندارد .


224


الا يك شبر و دانستم كه او را ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ از جانب قبله به قبر اندر ( 1 ) آورده اند [ 78 ـ ب ] و بعد از اين اموري كه مذكور شد در هفدهم ماه شعبان در اعاده حجره شريفه شروع كردند و رأي ايشان چنان اقتضا نمود كه ستوني كه ملاصق جدار شامي بود او را در عرض جدار درآرند پس بنابراين مصلحت پاره اي در عرض ديوار زياده نموده آن را متفاوت العرض ساختند ، چنانچه عرض جانب شرقي مقدار سه گز شد و عرض جانب غربي مقدار نيم گز از آن كمتر و در ثلث آخر حجره كه جانب مشرق و طرف پايه هاي مبارك است قبوي ( 2 ) بنا كردند تا آنچه بر بالاي او خواهند قبه بست مربع باشد زيرا كه حجره چنان كه مذكور شد طولاني است از مغرب به مشرق و فرجه ميان جدارين جانب مشرق او را در عرض ديوار قبوي مذكور درآوردند و جانب قبله را همچنين ساخته بين الجدارين فضايي نگذاشتند پس فضايي نماند بين الجدارين الاّ در جهت شامي و سطح قبوي مذكور ، اعني ميان قبه و جدار شرقي و جدار قبلي فضايي شد و از جانب شامي نيز ستره اي بنا كردند و در جهت رئوس شريفه حجره به سنگهاي سياه تراشيده قُبه بستند و تكميل آن به سنگهاي سفيد تراشيده واقع شد و ارتفاع اين قبه از زمين حجره تا هلال قبه هيجده گز و ربع شد و ارتفاع قبو كه يك جانب قبه بر وي مبني است از زمين حجره تا بام او مقدار دوازده گز و در نحو وسط جدار شامي خوخه گذاشتند و از آن خوخه سنگريزه سرخي كه در مسجد فرش مي كنند بسياري براي آنكه بر روي قبور شريفه گسترند ( 3 ) داماد متولي كه خواهرش در عصمت او بود درآورد و بر آن صورتي كه اشهر اقوال مفيد آن است قبور شريفه را از نزديك ديوار قبلي تصوير ( 4 ) نموده سنگريزه مذكور را بر بالاي آن چيد و قبور شريفه را مسنّم ساخت و عود و عنبر و غير ذلك از خوشبويها چيزي بسياري در آن منبع پُر نور بُخور كردند ، ليكن طيب و خوشبويي رايحه آن محل شريف بر همه غالب بود . و لله درّالقايل :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل و د : نه درآورده اند .

2 ـ قبو : طاق و طاق نما .

3 ـ م : گسترد .

4 ـ م : تصوّر .


| شناسه مطلب: 77367