بخش 10

فصل سیزدهم فصل چهاردهم فصل پانزدهم حواصل مسجد تحصیب مسجد شریف مصابیح مسجد یعنی چراغهای او فصل شانزدهم شرح حال خانه هایی که در حوالی گرداگرد مسجد شریف بود فصل هفدهم


225


بطيب رسول الله طاب نسيمها [ 79 ـ آ ] * * * فما المِسك ماالكافور ما المندل الرطب

جماعتي از مردم ورقها كه در آنجا تشفّع و توسّل و مآرب و مرادات ديگر خود را نوشته بودند به اندرون حجره انداختند و بعد از آن خوخه را بستند و بر سر اين قبه كه نزديك به سقف مسجد بود هلالي از نحاس اصفر ساخته ، نشانيدند و اتمام اين عمارت شريف و اختتام اين بناي عالي منيف در روز پنجشنبه هفتم شوال سال هشتصد و هشتاد و يكم بود ، اين است صورتي كه حجره شريفه بر آن قرار گرفته زيرا كه در حريق آخر كه بعد از اين مذكور خواهد شد حجره شريفه و قبه آن از احتراق سالم مانده .

بدان كه خط سرخ بيرون نشان حايز عمر بن عبدالعزيز است و خط سياه علامت بناي درون و خط ديگر بر سر قبوي مذكور بر حد قُبو و خطوط ديگر كه در ديوار قبوست علامت آن است كه او از زمين حجره نيست والله اعلم بالصواب .


226


 

 

فصل سيزدهم

در آنچه منقول شده است كه حوالي حجره شريفه را خندق كنده اند و به رصاص پرساخته و آنچه متعلق است به اين سخن و مناسب است به آن

بدان كه اسنوي ذكر كرده كه ملك عادل نورالدّين شهيد شبي رسول را ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ دوبار در خواب ديد كه به دو مرد سُرخينه اشارت كرده مي فرمود كه مرا از اينها خلاص ساز . در آن شب به وزير خود كس فرستاده او را طلبيد و به استصواب در بقيّه همان شب به بيست راحله سوار به اموال بسيار به تعجيل تمام متوجه مدينه پرسكينه شد و در شانزده روز ( 1 ) به آن وطن سكينه رسيده بعد از زيارت به احضار اهل مدينه و كتابت اسماي ايشان امر نمود و به ايشان تصدّق مي كرد و در آن اثنا براي شناختن آن صورتي كه در خواب ديده بود در رويهاي مردم تأمل و امعان نظر مي فرمود تا آنكه همه مردم به نظر شريفش درآمدند و از پيش او گذشتند ، پرسيد كه هيچ كس ديگر مانده كه حاضر نشده باشد گفتند مگر دو مرد صالح مغربي كه به كثرت صدقه معروف اند . پس ايشان را طلبيد چون حاضر شدند ديد كه همان دو شخص اند كه در خواب ايشان را ديده بود . از منزل ايشان پرسيد گفتند كه در رباطي كه قريب حجره شريفه است ساكن اند ، پس ايشان را گرفته به منزل ايشان رفت و در آنجا غير ختمتين و كتب و مال بسيار چيزي نديد و اهل مدينه در حقّ آن دو شخص مدح و ثناي بسيار گفتند و به خير ياد كردند و سلطان شهيد چون بورياي ايشان را برداشت در ته آن سردابه اي ديدند كه به صوب حجره شريفه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ د : روز ندارد .


227


منتهي مي شد مردم را از ديدن اين حال وحشت بسيار و اضطراب بي شمار روي داد و سلطان شهيد گفت راست بگوييد كه به چه كار آمده ايد بعد از ضرب شديد اعتراف نمودند كه ايشان نصرانيان اند كه نصاري ايشان را به صورت [ 80 ـ آ ] و زينت حاجيان مغرب ساخته به اموال بسيار فرستاده اند كه به سبب انفاق آن به حجره شريفه تقرب جويند و از آنجا آن حضرت را ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ نقل كرده ، راه ضلالت خود پويند ( 1 ) ، و ايشان در آن رباط بساط انبساط انداخته اند شبها به كندن نقب اشتغال مي نموده اند و روزها به علّت زيارت آن خاك را در محفظه اي از جلد كرده در جانب بقيع مي انداخته اند و چون نزديك قبر شريف رسيده اند ، در آسمان رعد و برق عظيم روي نموده و در زمين رجفه و زلزله موحش ظاهر شده و در صباح آن شب سلطان شهيد به مدينه نزول فرموده . چون سلطان قصه ايشان را شنيد و حال ايشان را دانست در گريه شده ، به ضرب رقاب ايشان امر فرمود و آن دو بدبخت را در تحت شباكي كه در پهلوي حجره شريفه است كشتند . بعد از آن سلطان فرمود كه حوالي حجره شريفه را خندق كنده ، آن خندق را به ارزيز ( 2 ) پُرسازند ، به حسب فرموده عمل نموده به آن خندق حوالي قبر شريف را همچو قلعه اي از رصاص ساختند . مطري نيز اين مضمون را به اندك خلافي در خصوص بعضي امور ذكر كرده از آن جمله يكي آنكه گفته : « كه سلطان نورالدين محمود بن زنگي بن آقسُنقر در سنه سبع و خمسين و خمسمائه به هزار سوار دخل المدينه علي حين غفلة من اهلها . . . » و بعد از آن قصه ديدن مردم الاّ آن دو نصراني را ذكر كرده و گفته كه نماند الاّ دو مردي از اندلس كه مجاور بودند در ناحيه قبله حجره شريفه نزد دار آل عمر معروف به ديار العشره . پس سلطان در طلب ايشان جدّ فرمود و چون ديد به وزير اشارت نمود كه ايشان همان اند كه در خواب ديده ام و بعد از عقوبت و ايذا اقرار كردند كه ايشان نصرانيان اند كه به اتفاق ملوك نصاري آمده اند كه از حجره شريفه عظام طاهره مطهر مقدسه را نقل كنند و ديدند كه از ته حايط قبلي مسجد تا به جهت حجره شريفه زمين را كنده اند و خاك آن را [ 80 ـ ب ] در جايي كه نزديك خانه ايشان بوده انداخته پس به اشارت عالي ، ايشان را در تحت شباك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل و م : پويند فرستاده اند .

2 ـ ارزيز : بر وزن شبخيز ، قلع ، ترجمه رصاص ( غياث ) .


228


شرقي مسجد سر زدند و سلطان در آخر روز سوار شده متوجه شام گرديد و ابن نجار در تاريخ بغداد وقوع حادثه اي را كه نزديك به اين است ذكر كرده و گفته بعضي زنادقه ـ خذلهم الله ـ به حاكم مصر عبيدي اشارت كرده كه رسول را با صاحبين ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به مصر نقل كند و اين معني را در نظر آن بي بصر تزيين نموده و گفته كه اگر اين كار تو تمام شود هر آينه از اقطار ارض و اطراف عالم مردم به سوي مصر توجه نمايند و مصر را مقصد و مزار خود سازند و از اين حيثيّت مصر و سكانش را شرف و منقَبت بزرگ حاصل شود و آن بي بصر در مصر حايزي بنا كرده و ابوالفتوح نام مردي را كه از خواص خود براي نبش قبر شريف به مدينه ارسال نموده و چون او به مدينه رسيده و در آنجا به اهل آن محل سكينه مجالست نموده و ايشان نيز مقصود او را فهميده اند ، در آن اثنا قاري به قرائت قرآن مشغول شده و در ميان قرائت اين آيت را خوانده :

« وَانْ نَكَثُوا اَيْمانَهُم مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا في دِينِكُمْ فَقاتِلُوا اَئمَةَ الْكُفْرِ اِنَّهُم لا اَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ اَلا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا اَيْمانَهُمْ و هَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُولِ ( 1 ) الاية »

وچون اهل مدينه از آيت كريمه اين اشارت صريح رااستماع نموده اند در شور شده نزديك رسيده اند كه ابوالفتوح رابا جماعتش قتل نمايند ، ليكن چون كه مملكت حجاز درتحت حكم مصر است و حاكم مصر را به حجاز تسلط و اقتدار تمام ، به آن اقدام ننموده اند و چون ابوالفتوح اين حالت رامُشاهده نموده گفته كه ازخداي تعالي بترسيدن سزاوارتر است از غيرش والله كه اگر حاكم مصر مرا بكشد به اين موضع شريف تعرض نكنم و آن مقدار ضيق صدر و انزعاج اورا حاصل شده كه ندانسته كه ازآنجا چگونه برخواسته وهنوز از روز باقي بوده كه حق ـ سبحانه ـ بادي فرستاده كه زمين از قوت او در جنبش شده و شتران و اسبان را به جهاز و زين در روي [ 81 ـ آ ] [ است . ] زمين همچو كوهي مي پرانيده و اكثر آن را هلاك ساخته و ابوالفتوح را به مشاهده اين حال عذري حاصل شده خاطرش انشراح و اطمينان تمام يافته [ 81 ـ ب ]

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 سوره توبه ، آيه 12 و 13


229


 

 

فصل چهاردهم

 

در حريق اوّل و آنچه اعاده يافته بعد از آن از عمارت حرم و حريق ثاني و آنچه مترتب شده بر آن

آنكه در اوّل شب جمعه اوّل رمضان سنه اربع و خمسين و ستمائه ( 1 ) مسجد نبوي سوخته و سببش آنكه ابوبكر بن اوحد نام فراش به زاويه اي كه در زاويه غربي جهت شمالي مسجد شريف است در آمد كه قنديلها را بر آورده در مناره ها تعليق كند و روشنيي كه در دست داشت در بالاي قفصي از قفصهاي قناديل گذاشت و آن قفص از آن آتش مشتعل شد و آن شعله در گليم و بوريا و غير ذلك از اسبابي كه در آن زاويه بود افتاد و به جايي كشيد كه التهاب و اشتعال آن آتش به سقف مسجد رسيد و به سرعت تمام اين آتش به جانب قبله روي آورد .

امير به صغير و كبير شهر متوجه آتش شده از كشتن آن عاجز آمدند تا آنكه به جميع سقف مستولي شد و آنچه سقف بر آن محتوي است از منبر و ابواب و خزاين و مقاصير و صناديق و كتب و مصاحف و كسوت حجره شريفه همه سوخت و هيچ چوبي درست نماند . قسطلاني گفته كه در آن زمان يازده كسوت بر بالاي هم بر حجره شريفه پوشيده شده بود و آن آتش جميع زخارفي را كه مرضي نبود ازاله نمود و از آن آتش صفت قهر و عظمت الهيه كه بر شريف و مشروف ( 2 ) مستولي بود مشاهده مي شد و اين آتش در عقب آتشي بود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ 654 .

2 ـ ل : مشروز .


230


كه ذكرش سبق يافت . [ 82 ـ آ ]

از اين حريق غير گنبدي كه الناصرلدين الله براي حفظ ذخاير حرم محترم انشا نموده چيزي سالم نماند و در اين گنبد مصحف عثماني و صندوق بزرگ چند متقدمة التاريخ كه بعد از ثلثمائه ساخته بوده اند سالم مانده و مورّخان گفته اند كه بعد از اين حريق ستونهاي مسجد همچو تنه هاي خرما ايستاده مانده بود و هرگاه كه بادي برمي خواست آن را مي جنبانيد ليكن اين عجيب مي نمايد زيرا كه ستونها از چوب نبود كه باد آن را تواند جنبانيد ـ والله اعلم ـ و رصاص بعضي ستونها گداخت و آن ستون افتاد و سقفي كه بر بالاي حجره شريفه بود افتاد و حجره شريفه نيز به سبب آن بر بالاي قبور منوره معطره افتاد و در صباح جمعه موضعي را براي نماز آماده ساخته كيفيت حال را به خليفه وقت مستعصم بالله عرض نمودند و در موسم حج آلات عمارت و استادان كار به ركب عراق ، يعني حاجيان بغداد و آن نواحي آمده در اول سنه خمس و خمسين و ستمائه ( 1 ) ابتداي عمارت نمودند و قصد كردند كه آنچه از سقف سوخته بر بالاي قبور شريفه افتاده بود آن را ازاله نمايند ليكن به سبب مهابت احترام قبور شريفه كسي بر اين جرأت ننمود ، پس راي امير مدينه به اتفاق اكابر آن حرم محترم بر آن قرار يافت كه اين معني را به خليفه عرض كنند تا هر جوابي كه از آنجا آيد بر وفق آن عمل نمايند و بنابر آنكه خليفه و اهل دولت او به سبب غوغاي تتار و استيلاي ايشان با عمال بغداد ، به حال خود گرفتار بودند در آن سال جوابي نيامد پس آن شكسته و ريختهايي كه بر آن محل شريف افتاده بود همچنان به حال خود ماند و هيچ كس نتوانست كه جسارت نموده به آن محل شريف رفته آن موضع منيف را رُفْتِه از آن اوساخ پاك سازد و كلام مطري و تابعان او مقتضي آن است كه شباك ظاهر و سقف حجره شريفه را تا سر ستونها رسانيدند به حيثيّتي كه سقف [ 82 ـ ب ] حجره و مسجد يكي شد . ليكن اين خطاست زيرا كه سقف مُتقن محكم ديگر در تحت سقف مسجد و بالاي حجره شريفه در حريق ثاني مشاهده شده كه رد اين قول مي كند و در همين سنه خمس و خمسين حجره شريفه و حوالي او تا حايط قبلي و حايط شرقي تا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ 655 .


231


باب جبرئيل و از جهت مغرب تا روضه و منبر معمور شد تا آنكه سنه ست و خمسين درآمد و در محرم اين سنه واقعه بغداد و دخول تتار به آن و افساد ايشان در آن دارالخلافه روي داد . پس بنابراين آلات عمارت از صاحب مصر منصور نورالدين علي رسيد و ايضاً از جانب يمن شمس الدين يوسف آلات عمارت فرستاد و تا باب السلام عمارت كردند و در ذي القعده سنه سبع و خمسين ، صاحب مصر معزول شد و ديگري به جاي او نشست و در اين سال از باب السلام تا باب الرحمه و از باب جبرئيل تا باب النسا معمور شد و در آخر اين سال ظاهر بيبرس صالحي متولي مصر شد و در عمارت اهتمام تمام نموده سيصد و پنجاه كارگر به آلات و مؤنات عمارت به مدينه شريفه فرستاد و ايشان را به نفقه و آلات امداد مي نمود تا آنكه بقيه مسجد مسقف شد به دستور اول مگر ، جانب شمالي كه به يك سقف اكتفا نمودند و لايزال مسجد شريف بر همان عمارت بود تا آنكه در زمان محمد قلاوون صالحي در سنه خمس و سنه ستّ ( 1 ) و سبعمائه مسقف غربي و شرقي كه در يمين و يسار صحن و مسجد است به يك سقف تجديد يافت همچو سقف شمالي و در سنه تسع و عشرين و سبعمائه ، محمد قلاوون دو رواق ديگر در مسقف قبلي كه پيشتر پنج رواق بود زياده ساخت و به سبب اين زيادتي مسجد شريف را مسقفش متسع و گشاده شد و منفعت تمام به خاص و عام رسيد و در سنه احدي و ثلاثين و ثمانمائه به جهت خللي كه در او شده بود اين دو رواق را اشرف برس باي به مال جوالي ( 2 ) [ 83 ـ آ ] قبرس ( 3 ) تجديد نمود و چيزي از سقف شمالي نيز تجديد يافت و بعد از آن ظاهر جقمق ( 4 ) بسياري از سقف مقدم مسجد را از روضه و غيرها در سنه ثلاث و خمسين و ثمانمائه ( 5 ) تجديد فرمود و بعد از آن در زمان اشرف قايتباي جانب صحن مسقف شرقي را تا مناره شامي شرقي بعد از هدم طاقهاي آن ( 6 ) در سنه تسع و سبعين و ثمانمائه ( 7 ) عمارت نموده اند به توليت ابن زمن و بعد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ م : سنه سبع و خمسين و ستمائه .

2 ـ ل و م : حوالي .

3 ـ د و ل و م : قبرص .

4 ـ م : طاهر حقمق .

5 ـ 853 . هـ . ق .

6 ـ م : او .

7 ـ 879 . هـ . ق .


232


از اين در سنه احدي و ثمانين ( 1 ) نيز متولي مذكور كه به تغيير و تبديل مايل و مولع بوده آمده بسياري از سقف مقدم مسجد را از روضه و مايلي او تجديد نموده و سقف حجره شريفه را به قبه ابدال كرده و غير ذلك .

اموري كه در فصل دوازدهم به تفصيل گذشت در آن سنه عمارت كرده و بعد از اين در ثلث اخير شب سيزدهم رمضان سنه ست و ثمانين و ثمانمائه ( 2 ) مسجد نبوي ـ علي صاحبه افضل الصلوات واكمل التحيات ـ دوم باره سوخته و تفصيل قصّه هايله آن است كه :

در ثلث اخير كه رئيس مؤذنان شمس الدين بن الخطيب ـ رحمه الله ـ براي تذكير برخاسته و به بقيه مؤذنان بر بالاي مناره رئيسيه رفته ابر متراكم شده و رعد و صاعقه آن حوالي را فرا ( 3 ) گرفته چنانكه صاعقه عظيميه بر آن محل شريف افتاده و از آن صاعقه باره اي بر هلال مناره رئيسيه رسيده و به اين سبب جهت شرقي مسجد افتاده و سر مناره مذكور پاره شده و رييس مذكور در حال مرده و حال آنكه اين صاعقه همچو آتش لهيبي داشته كه از آن لهب در نزد مناره به سقف بالاي مسجد آتش درگرفته و از بالاي به سقف پايين افتاده و چون اين حال را مشاهده كرده اند ، درهاي مسجد را گشاده ندا كرده اند كه در مسجد شريف آتش افتاد پس امير مدينه با اهل شهر در مسجد جمع شده ، بعضي مردم آب گرفته بالا رفته اند كه به آب آتش را اطفا كنند ؛ قادر نشده اند و نزديك بوده كه آتش ايشان را بسوزد ، پس گريخته به پايان فرود آمده اند [ 83 ـ ب ] و بعضي ديگر از قرب آتش و اضطراب حال خود را از بالا به شيب انداخته مرده اند . حاصل كلام آنكه آتش بزرگ شده و مردم از اطفاي آن عاجز آمده اند و جميع سقف مسجد و آنچه در مسجد بوده از خزاين كتب و مصحفها و ربعها سوخته مگر بعضي از آنها كه در آن زمان جلادت نموده از آن محل بيرون برآورده اند و مگر قبه اي كه در صحن مسجد است و اين همه بليه در مقدار ده درجه از شب بوده و مسجد شريف همچو درياي آتش شده از آتش موج مي زده و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ 801 .

2 ـ 886 .

3 ـ م : فرو .


233


شرارهاي او به خانه هاي همسايه ها مي افتاده ، ليكن ضرري از آن شرر ( 1 ) نمي رسيده .

و صاحب تاريخ [ كه ] در اين حريق به سبب [ حج ] عمره در مدينه شريفه حاضر نبوده ( 2 ) مي گويد :

امير مدينه قسيطل ( 3 ) به من خبر داد كه شخصي از عربان صادق القول پيش از آن واقعه به يك شب ديده كه در آسمان ملخ منتشر شده و در عقيب آن آتش عظيم روي نموده و رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ آن آتش را گرفته و گفته كه اين را باز مي دارم از امت خود . و نيز مي گويد كه جماعتي به من اخبار نمودند كه مشاهده كرده اند كه مرغان سفيد در حوالي آتش مي گشته اند به حيثيّتي كه پنداشته اند كه مگر ايشان آتش را باز مي دارند از خانه هاي همسايه ها با وجود آنكه مرغان ديگر بسياري از ايشان از آن آتش گريخته به بيرون شهر برآمده بوده اند و چون صباح شده مردم به كشتن آتش كه بر بالاي قبه بر سقف حجره شريفه بود و مبادرت نمودند و بعد انطفاي آتش ديدند كه حجره شريفه كه سقف او را به قبه لطيفه ابدال كرده بودند از احتراق سالم مانده و چيزي از آثار اين حريق به درون حجره شريفه درنيامده ( 4 ) با وجود آنكه كوههاي بلا همچو قبه بزرگ بالا و سقف مسجد اعلا بر بالاي آن ريخته و مع آنكه در اين حجره سنگ سفيد كه زود از آتش متأثر مي شود كار كرده بودند و حال آنكه سنگهاي سياه ستونها كه بطيء التأثر است بسياري از آنها از تأثيراتش ريخته و متفتّت شده بود [ 84 ـ آ ] و صد و بيست و چند ستون افتاده بوده ليكن ستونهاي ملاصق حجره شريفه نيز محترق نشده بود و روضه شريفه وصندوق مصلاّي شريف ومقصوره كه درحوالي حجره شريفه است سوخته بود و سر مناره رئيسيه وطلاقهايي كه جانب صحن مسجداست اكثرآن افتاده بود پس پيشگاه مسجد را اميرو قاضي وعامّه اهل مدينه ازرجال ونساو صبيان تقرباً الي الله تعالي از آن سوختگيها و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ م : ندارد .

2 ـ ل : بوده .

3 ـ قسيطل بن زهيرالجمازي ، عربي ، ص 290 .

4 ـ ل و م : نه درآمده .


234


افتادگيهاي سقف وديوارپاك ساخته به سلطان وقت قايتباي كيفيّت واقعه را عرضه ( 1 ) داشتند .

هنوز ( 2 ) ريختگي و سوختگيها را از آخر مسجد بيرون نكرده بودند كه حجاج بيت الله به مدينه رسيدند و آثار اين حريق را كه عبرتي عظيم بود براي اين امت مشاهده نمودند و در ماه ذي القعده قبل ( 3 ) [ از ] دخول حجاج در مكه معظمه سيلي آمده كه ميان دو كوه را پرساخته و در جوف كعبه شريفه زياده از قامت آدمي آب ايستاده و خانه هاي بسيار را انداخته و اموال و انفس را اضاعه و تلف نموده به حيثيّتي كه در وقت تنظيف مسجدالحرام مقدار هشتاد مرده يافته اند و در زمان جاهليت و اسلام همچين سيلي كسي نقل نكرده و همچنين تنظيف ( 4 ) چركينهايي كه از اين سيل در مسجدالحرام جمع شده بود ميسّر نشده الا ّ بعد از آنكه در درون مسجد پشتها جمع كرده اند و حجاج رسيده و اين حالت را مشاهده كرده و چون اين خبر موحش واقعه هايله مدينه به عرض سلطان جهان آراي قايتباي رسيده موفق شدن خود را به اين خدمت سعادت عظمي و دولت دنيا و عقبي دانسته به همگي همت متوجه امر عمارت شده و عمارتهاي مكه را تعطيل نموده ناظر و شاهد عمارت مكه ، سيفي سنقرالجمالي را به زياده از صد استاد و شتر و خر بسيار و مبلغ بيست هزار دينار به مدينه پرسكينه متوجه ساخت و بعد از آن در تجهيز آلات عمارت [ 84 ـ ب ] شروع نمود به مثابه اي كه در طور و ينبع و مدينه از آلات عمارت و مؤنات آن خزينه ها جمع شد و بعد از اين متولي اول شمس بن زمن را در اثناي ربيع الاول به بيشتر از دويست شتر و صد خر و زياده از سيصد نفر استادان كار به مدينه فرستاد و در آن ايام برّ و بحر از مؤنات عمارت خالي نبود بلكه متصل مي رسيد و از حوالي مدينه نيز از چوب دوم ( 5 ) و اشجار ديگر بسياري بريده جمع كرده به اجدّ ( 6 ) و اجتهاد بسيار مشغول كار شدند و مناره رئيسيه را تا اساس آن هدم كردند و جدار قبلي را از مناره باب السلام تا آخر جدار قبله و از آنجا جدار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ م : عرض .

2 ـ ل : در اينجا چند عبارت تكرار شده است .

3 ـ ل : قبيل .

4 ـ ل : تنظيف .

5 ـ چوب دوم : چوب درخت كُنار ( سدر ) .

6 ـ ل : حد .


235


شرقي را تا باب جبرئيل هدم كرده اين جدار شرقي را پاره بيرون برآوردند كه مقدار يك گز و نيم بيرون برآمد و محراب عثماني را توسعه نمودند و اساطين مسجد را كوته تر ساخته بر سرهاي آنها از خشت پخته عقدها بستند و بر بالاي آن چوبهاي سقف را انداخته بر سقف واحد اكتفا نمودند و پيش از اين ستونها همچو جهت غربي و شرقي و شامي بر سقف متّصل بود و بالاي محراب عثماني قبه اي بر بالاي ستونها بستند و بر بالاي حجره شريفه و حوالي آن قبه عالي بر بالاي دعايمي كه در زمين مسجد بود عمارت نمودند و بعضي از آن ستونهايي كه در مقصوره حجره شريفه بود دعامه ساختند و در ميان اين قبه عظيمه و ميان ديوار شرقي و همچنين در جهت شمالي متّصل به متهجّد عقدها و طاقها بستند و در جهت قبله يك قبه مختصر و سه قبه ديگر در حوالي او مختصرتر از آن كه « مجاريد » گويند ، بستند و ميان اين عقده ها و مناره رئيسيه بادگيري براي ضياء و هوا گذاشتند . دَرِ مناره رئيسيّه كه اول در جهت مغرب بود اين بار در جهت شام ساخته در پيش او چهار درجه بنا كردند و محل در اول را از براي خطيب جايي ساختند كه آنجا مي نشسته و انتظار وقت خطبه مي برده [ 85 ـ آ ] در زمان قديم و در اندرون باب السلام در پيش او دو قبه ديگر احداث نمودند و باب السلام را به رُخام سفيد و سياه در غايت زينت بنا كردند و زمين پيشگاه مسجد را نسبت به زمين مصلاّي نبوي پست ساختند و در پيش مصلاّي نبوي به جاي صندوق دعامه بنا كرده محراب آن را در آن دعامه ساختند و اين محراب و محراب عثماني را به رُخام ملوّن در غايت لطافت و خوبي زينت دادند و حجره شريفه و حوالي آن را مثل اول ترخيم نمودند و منبر و دكه موذنان را نيز مثل اول به رخام ساختند و در جهت شرقي از باب النسا تا آخر مسجد و در جهت غربي از باب الرحمه تا آخر مسجد صفه بستند پست تر از صفه جهت شمالي و ديوار مسجد را از باب السلام تا باب الرحمه هدم نموده در آن مابين ، رباطي و مدرسه اي براي سلطان وقت بنا نموده در سه طبقه آن طاقچه ها به جانب مسجد گذاشتند كه مجموع آن سي طاقچه مي شود و بر طبقه بالا و از سيم ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ م : زنجير .


236


برنجين ( 1 ) شبكه ، يعني توري ( 2 ) گرفتند .

و آن طاقي كه يكي از آن خوخه ابوبكر است چنان كه مذكور شد همچنان در آن حاصلي كه در آنجا بود ساختند و آن ابواب ثلاثه نافذ است در مسجد و بنابر آنكه داعيه متولي اوّل آن بود كه رباط و مدرسه سلطاني را در جهت قبلي مسجد سازد در طاقها گذاشته چون كه عزمش از اين جهت به جهت مذكور منصرف شد آنها را بست الا طاق چند كه در محاذي قبه محراب عثماني است پس آن را از شيشه هاي رنگي ( 3 ) تابدانها ( 4 ) ساخته به شبكه برنجين گرفت و چون عمارت مسجد شريف نزديك تمام رسيد در عمارت مدرسه و رباط را شروع نمودند و نزديك باب الرحمه مناره اي براي مدرسه بنا كردند و ايضاً رباطي در بدل رباط حصن العتيق كه محلش را در رباط سلطاني داخل ساخته بودند در ناحيه ميضاة باب السلام بنا نمودند و در تقابل او حمامي نيز ساختند و در اواخر رمضان سنه ثمان و ثمانين [ 85 ـ ب ] سقف مسجد به آن آلاتي كه در آن ولا آورده بودند به اتمام ( 5 ) رسيد و در سال تسع و ثمانين ( 6 ) براي ازاله بعضي مساهله هايي كه از متولّي عمارت شده بود و در سقف بعضي مواضع نيل به كار كرده بود و جماعتي از نقاشان را به لاجورد و آلات كار فرستاد [ ه بود ] ( 7 ) و به سبب اين كار خاطر شريف سلطان به متولي مذكور متغير شده مردي را به كتابهاي بسيار در علوم كثيره به نظر ( 8 ) و اجراي سماطي كه تفصيلش خواهد مذكور شد به احمال ( 9 ) آرد و گندم و ديگهاي بزرگ و بقيه آلات ديگر به مدينه فرستاد ـ جزاه الله عن المسلمين ( 10 ) خيرا .

تتمّه در بعضي خيراتي كه سلطان وقت ـ احسن الله اليه ـ از براي مسجد شريف و عامه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مترجم برنجين را ترجمه « نحاس » به معني « مس » گرفته است .

2 ـ ل : دام .

3 ـ ل و م : رنگه .

4 ـ تابدان : روزني كه براي ورود روشني آفتاب در ساختمان بسازند و طرف درون آن را از شيشه الوان كنند . ( دهخدا )

5 ـ ل : اتمام ندارد .

6 ـ 809 .

7 ـ ل : كار فرش .

8 ـ ل : نصره

9 ـ ل : به اجمال .

10 ـ ل و د : عن المرسل .


237


اهل مدينه و غيرهم از آفاقيان و غربيان در مدينه شريفه احداث نموده .

از آن جمله : يكي رباط و مدرسه است كه مذكور شد در غايت حسن و گشادگي .

ديگرابدال كتابها ومصحفها وربعهاي سوخته است به كثرت هرچه تمامتراز انواع علوم .

ديگر سبيل آب و خراس آرد و فرن و مطبخ براي دشيشه ( 1 ) يعني بلغور ( 2 ) ، و وكالة مشتمل به خانه ها .

ديگر سماطي براي اهل مدينه ترتيب نمود كه پيش از او هيچ كس نكرده بود . تفضيلش آن است كه قبل از اين واقعه خانه هاي عياسا ( 3 ) كه جماعتي از شرفاي مدينه بوده اند و حوالي آن را به مصلحت اين سماط خريده بود و بعد از عمارت مسجد بقاعي كه مذكور شد در آنجا بنا نمود و براي سماط اوقاف بي نهايت تعيين نمود از آن جمله هفت هزار و پانصد ( 4 ) اردب گندم براي اين سماط مقرر ساخت و براي هر نفري هفت اردب مصري كه پنج مُدّ مدني مي شود تعيين نمود و در اين تعيين ميان صغير و كبير و بنده و آزاد تسويه فرمود و از براي آفاقيان براي هر نفري دو قرص نان و آن مقدار دشيشه كه كافي ( 5 ) باشد مقرر گردانيد و ديگر ابطال كرد مكوس . يعني تمغاي مدينه را و در عوض آن هزار اردب گندم به امير مدينه مقرر ساخت كه از مصر بار كرده به ينبع كه بندر مدينه است آورده تسليم او كنند و در سال هشتصد و نود و يك شجاعي شاهين جمالي را ناظر حرم [ 86 ـ آ ] و شيخ خدام را ناظر سماط مذكور ساخته فرستاد و پيش از آنكه او بيايد ، اعالي قبه ترقشها پيدا كرده بود و مناره رئيسيه نيز ميل كرده و قبه را ترميم كرده بودند و ترميم فايده نكرده به جهت خسّت مؤنت و اسباب او و چون شجاعي مذكور آمده به اهل خبرت و وقوف مشاورت فرمود مقتضاي شور آن نمود كه اعالي قبه را بعد از هدم تجديد كنند و مناره را به تمام انداخته به اندك اختصاري از اول تأسيس نمايند پس شاهين مذكور اموري كه سبق ذكر يافت همه را با حسن وجوه به تقديم رسانيد ـ جزاه الله خيرا .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خلاصة الوفا : « جشيشه » ص 294 .

2 ـ ل : بلغوره .

3 ـ وفاء الوفا : عباسا ، ج : 2 ، ص 644 .

4 ـ م : ندارد .

5 ـ د : كفايت .


238


فصل پانزدهم

در آنچه مسجد شريف بر آن مشتمل و محتوي است از رواقها و ستونها و حواصل و غير آن و تحصيب مسجد يعني سنگريزه گستردن در آن و مصابيح آن و تخليق مسجد و اجمار آن

بدان كه رواقهاي قبلي مسجد هفت است و رواقهاي شامي چهار و رواقهاي مسقف شرقي سه و رواقهاي غربي چهار و اما ستونها چنان كه ابن زباله ذكر كرده دويست و نود و شش بوده ليكن بعد از او ، از جانب شامي يك رواق كه به ده ستون مشتمل بوده انداخته آن را در صحن مسجد داخل ساخته اند و دو رواق ديگر كه بر بيست ستون مشتمل باشد از جانب قبله زياده كرده اند پس مجموع سيصد و شش ستون باشد .

اما ذرع مسجد : بدان كه عرض مقدم مسجد يعني جهت قبلي او صد و شصت و هفت گز است وعرض مؤخرش صدوسي و پنج گز و طول مسجد دويست و پنجاه و سه گز .

اما صحن مسجد طولش از قبله تا شام صد و پنجاه و دو گز است و عرضش نود و پنج گز .

اما منارها در فصل تاسع به تفصيل مذكور شد و ابن زباله و يحيي ذكر كرده اند كه در صحن مسجد شريف شصت و چهار بالوعه ( 1 ) است كه بر سرهاي آنها سنگهاي آسيا گذاشته اند كه از سوراخ آن آب به اندرون آنها رود و امروز غير يك بالوعه كه دو سوراخ دارد در نزد دو سنگي [ 86 ـ ب ] كه در حدود مسجد مذكور شد ظاهر نيست و ايضاً ابن زباله گفته كه در زمان او در صحن مسجد نوزده سقايه بوده و ابن فرحون ذكر كرده كه در پيش ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بالوعه : حوض كوچك با دهانه تنگ .

2 ـ ل : بيش .


239


نخيلي كه در صحن مسجد است سقايه اي بود كه بعضي مشايخ حرم آن را احداث كرده ، براي آن مصرف تعيين نموده ليكن چون به سبب ازاله نجاسات و اذي ( 1 ) ، شرّ او بيشتر از خير او شد قاضي و غير او با اكابر گفت و گويي نموده آن را ازاله كردند و ابن نجار ذكر ( 2 ) كرده كه در صحن مسجد ، بعضي امراي شام ، بركه يعني حوضي كه زينه ها داشت و به فوّاره آب عين در آن مي ريخت احداث كرده بود و مطري گفته كه مردم در آنجا وضو مي ساختند چون رفته رفته به جايي رسيد كه موجب انتهاكه حُرمت حرم شريف شد آن را سدّ نمودند . و هم ابن نجار گفته كه مادر خليفه الناصر لدين الله در جانب شامي مسجد براي وضو سقايه اي ساخت مشتمل برخلاجاي بسيارواز ديوارشامي مسجدبه جانب او درها گشاد .

اما حواصل مسجد : يعني خانه كه در درون مسجد است :

يكي از آن جمله قُبّه اي است كه در صحن مسجد است و بارها مذكور شد .

ديگر در پيش چهار مناره ، چهار خزينه است كه از آنجا بالا مي روند .

ديگر در جانب باب غربي شمالي خزانه خرد است و در پهلوي او حاصل كلان است .

ديگر در جانب باب شرقي شمالي دو خزينه و يك حاصل است .

ديگر ميان باب جبرئيل و باب النساء يك خزانه است كه اول از چوب بوده و در پهلوي او صندوقي است كه روغن چراغي كه از قبه ميان صحن مي برآرند در آنجا مي نهند .

ديگر در غربي مسجد حاصلي ديگر است كه در او در محاذات خوخه ابوبكر است و آن خوخه بيشتر راه رحبه قضا بوده و امروز از آن حاصل سه دري است كه از آنها به مسجد در مي آيند و دَرِ سومي كه جانب باب السلام است محل خوخه ابوبكر است و شش فانوس است [ 87 ـ آ ] كه بعد از نماز عشا خادمان حرم به آنها گشته مردم را از مسجد اخراج مي كنند و اين فانوسها را شيخ خدام ، كافور مظفري ترتيب داده و پيش از آن به مشعل هايي ( 3 ) از سقف خرما كه آن را در روي زمين مي كشيده اند مردم را خبردار ساخته از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ د : ندارد .

2 ـ ل : ذكري .

3 ـ ل : شعله هايي .


240


مسجد بيرون مي كرده اند و چهار مشعل است كه در شبهاي زيارت در صحن مسجد را روشن مي سازند معلوم نيست كه آن را احداث كرده و نخيلي كه در نهايت صحن است چنان كه ابن جُبير ذكر كرده اكثر آن در ايام شيخ خدام عزيزالدوله نهال شده و از ترس طول زبان و بزرگي شأن او هيچ كس اظهار انكار نتوانسته و لايزال در مسجد شريف يك امام در مقام سيد انام ـ عليه الصلات و السلام ـ به مردم نماز مي كرد تا آنكه بعضي اتراك در زمان اينال سعي كرده بعد از هشتصد و شصت امام حنفي نيز مقرر ساخته [ است ] .

اما تحصيب مسجد شريف :

ابو داوود در سنن خود از ابوالوليد روايت كرده كه گفت كه پرسيدم ابن عمر را از حصبايي كه در مسجد است گفت كه شبي باران زده شديم چون صباح شد زمين تر بود ، پس هر مردي در جامه خود پاره حصبا ، يعني سنگريزه مي آورد و در جاي ( 1 ) خود آن را مي گسترانيد و بر بالاي آن نماز مي كرد . چون رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ از نماز فارغ شد فرمود كه چه خوب چيزي است . يعني اين حصبا . پس از اين سوال و جواب ابن عمر ، معلوم شد كه به حصيب مسجد از آن زمان متبرك باز عادت بود وليكن از حديث اين دو معلوم مي شود كه عمر آن را اختراع نموده باشد ـ والله اعلم .

يحيي از عبدالحميد بن عبدالرحمان الازهري ( 2 ) روايت نموده كه عمر بن الخطاب در آن حين كه مسجد نبي را ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ عمارت كرد گفت كه نمي دانم كه چه چيز فرش كرده خواهد شد در مسجد ما . گفتند كه حصف ( 3 ) و حصير فرش نماي ( 4 ) گفت : اين عقيق واديي مبارك است زيرا كه [ 87 ـ ب ] شنيدم رسول را ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ كه مي گفت كه عقيق واديي مبارك است . پس تحصيب كرد عمر مسجد را از حصباي وادي عقيق .

در روايت ابن زباله آنكه سفيان بن عبدالله ثقفي به نزد عمر آمد و هنوز مسجد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل و م : ته .

2 ـ خلاصة الوفا : عبدالرحمان الازدي ، ص 299 .

3 ـ م و ل : خصب .

4 ـ د : نمايي .


241


شريف را سنگريزه نينداخته بودند . پس گفت كه مگر شما را وادي نيست . عمر گفت : بلي و او گفت كه پس مسجد را سنگريزه اندازيد .

اما مصابيح مسجد يعني چراغهاي ( 1 ) او

قولي آنكه اول كسي كه در مسجد تعليق مصابيح كرد عمر است در آن زمان كه در تراويح مردم را در پس يك امام جمع كرد .

قرطبي در تفسير خود روايت كرده كه تميم داري ـ رضي الله عنه ـ از شام قنديلهاي شيشه و روغن زيت و مقط ( 2 ) يعني ريسمان تافته بار كرده آورد چون به مدينه منتهي شد قدوم او موافق شب جمعه افتاد ، ابوالبراد نام غلام خود را فرمود كه مقط را بسط نموده قناديل را معلق ساخت و در آنها آب و زيت ريخته فتيله انداخت و چون شب شد ابوالبراد را فرمود كه آنها را افروخت . چون رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به نماز برآمد اينها را ديد كه مي درخشيد ، گفت كه اين كار را چه كس كرده است . گفتند : تميم داري كرده است يا رسول الله . پس فرمود كه اي تميم منور ساختي اسلام را ، الحديث .

اما تخليق مسجد يعني ماليدن خلوق كه طيبي است مركب از زعفران و غيره .

ابوداوود ( 3 ) از ابن عمر ـ رضي الله عنهما ـ روايت كرده كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ روزي خطبه مي خواند ، در قبله مسجد نخامه اي ديد يعني آب دهني كه از اقصاي حلق مي برآيد و از ديدن آن در خشم شد به مردم و بعد از آن ، آن را از آنجا تراشيد و راوي مي گويد : گمان مي برم كه زعفران طلبيد و بر آن موضع ماليد و گفت كه « ان الله قِبَلَ وجه احدكم [ قبل بكسر القاف و فتح الباء الموحدة هكذا ضبط شارح الحديث ، اين ضبط مترجم را موافق نيست ، والله اعلم ( 4 ) ] [ 88 ـ آ ] فلا يبزقنّ بين يديه » . اگر قبل به تخفيف و كسر با باشد ، معني آنكه : به درستي كه خداي تعالي روي يكي شما را قبول كرده پس بايد كه آن كس در پيش او تُف نكند . و اگر به تشديد و فتح با بوده باشد ترجمه اش آنكه : خداي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در نسخه د : اين قسمت را ندارد .

2 ـ مقط : سختي و سخت بافتگي رسن .

3 ـ م : درداء .

4 ـ م : عبارت داخل ] [ را ندارد .


242


تعالي روي يكي از شما را تقبيل كرده پس بايد كه در پيش روي او تف نيندازد . و تقبيل كنايت غايت قبول است و الا حقيقت ـ ان تعالي الله عن ذلك علواً كبيراً .

در اين مضمون هم از ابن عمر به چند وجه احاديث مروي شده و حاصل همه آنكه در زمان مبارك رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به جهت تدارك قبح نخامه بر مسجد زعفران ماليده و در بعضي طرق مروي است كه چون صاحب نُخامه به جاي آن زعفران طلا نمود ، آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ تحسين فرمود . پس از اين احاديث معلوم شد كه حدوث تخليق مسجد در زمان آن سرور بود ـ صلي الله عليه و آله و سلم .

پس آنكه جابر ـ رضي الله عنه ـ گفته كه اول كسي كه مسجد را تخليق نمود و مؤذنان را رزق تعيين فرمود عثمان بود ، محمول است بر آنكه او ترتيب اين كار كرد و در زمان خلافت عمر بن عبدالعزيز به امر شريف او قبله مسجد را تخليق مي كرده اند و مذكور شد كه خيزُران والده ( 1 ) هارون در سال صد و هفتاد از هجرت آمده امر كرد كه مسجد و قبر شريف و غير ذلك از مواضع ديگر را تخليق كنند .

اما اجمار مسجد يعني سوختن عود در مسجد

يحيي روايت كرده كه با عمر از جايي پاره اي عود آمد و به مردم نمي رسيد پس فرمود كه به آن عود مسجد را اجمار كنيد كه مسلمانان منتفع شوند ( 2 ) .

يحيي مي گويد : اجمار مسجد تا اين زمان سُنّتي است ثابت در ميان خلفا كه هر سال پاره اي عود مي آرند وشبهاي جمعه و روزهاي آن نزد خطبه در خلف منبر آن را اجمار مي كنند و نيز روايت كرده كه از شام به [ 88 ـ ب ] عمر ، مجمره نقره اي كه صورتها داشت فرستادند و عمر آن را به سعد كه جد مؤذّنان است داد و گفت كه به اين مجمره در روز جمعه و در ماه رمضان اجمار كن و سعد به آن اجمار مي كرد و آن را در نزد عمر مي گذاشت و ابو يعلي در مسند خود از ابن عمر روايت كرده كه عمر مسجد رسول را ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در هر جمعه اجمار مي كرد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ م : ندارد . ل : خيزران سرية .

2 ـ از اينجا ادامه مطلب در نسخه د شروع مي شود .


243


 

 

فصل شانزدهم

 

در ابواب مسجد شريف و خوخه هاي او يعني دريچه ه

 

بدان كه چنان كه متقدمين و مورخان مدينه ذكر كرده اند بعد از بناي وليد بن عبدالملك مسجد شريف را بيست در بوده ، هشت از جانب مغرب و هشت از جانب مشرق و چهار از جانب شام و چهار در خاصه ديگر از جانب قبله بوده كه دوي آن را مروان احداث كرده و از اينها عامه مردم در نمي آمدند ، ليكن اين زمان همه مسدود است غير چهار در كلان كه دو در جهت مشرق است ، يكي باب عثمان كه نزديك حجره شريفه است و در بعضي روايات اسم باب النبي نيز بر وي اطلاق يافته اما تسميه او به باب عثمان بنابر مقابله اوست به خانه ايشان و امروز مشهور است به باب جبرئيل و گويا كه به سبب تسميه اين در به اين نام آن بوده باشد كه در غزوه بني قريظه جبرئيل ـ عليه السلام ـ زره پوشيده بر اسب سوار شده بود در مسجد نزد موضع جنايز كه نزديك آن در است ايستاده و در مقابل اين در است رباط جمال الدين محمد بن ابي المنصور اصفهاني و زير بني زنگي كه بر فقراي عجم وقف كرده و براي خود در آنجا قبر ترتيب نموده و بعد از آنكه در زندان وفات يافته . اسدالدين شيركوه كه عم صلاح الدين بن ايوب است و ميان جمال الدين و اسدالدين عهدي بود كه هر يك از ايشان كه پيشتر بميرد آن ديگر كه زنده است صاحب متوفاي خود را [ 89 ـ آ ] به مدينه نبوي نقل كند . پس اسدالدين مال صالحي به شيخ ابوالقاسم داد كه او را حمل كرده به حرمين شريفين آورده و به جنازه او در حول بيت الله


244


طواف كرده در نزد كعبه بر وي نماز جنازه گزاردند و بعد از آن به مدينه شريفه آورده مكرراً صلات جنازه گزارده در تربتي كه مهيا ساخته بود در سال پانصد و پنجاه و نه دفن كردند ـ فرحمه الله و رضي الله ( 1 ) عنه ـ كه آثار جميله از او در حرمين شريفين مانده .

دوّم باب ريطه به فتح راء مهمله كه مشهور است به باب النساء و ريطه نام دختر ابوالعباس سفّاح است . اول خلفاي بني العباس و خانه او مقابل اين در بود كه به اين اسم مسما شد و در محل خانه او امروز مدرسه اي است كه يار كوچ ( 2 ) نام يكي از امراي شام براي حنفيه بنا كرده و براي خود در آنجا تربتي ساخته و به آن قبر منقول شده و در شرقي اين محل است خانه ابوبكر كه از آنجا به جوار خدا و رسول انتقال نموده .

اما تسميه او به باب النساء به جهت آن است كه عمر كه اين باب را احداث نموده بود بر سبيل تمنا فرمود كه اين در را به زنان باز مي گذاشتيم . و ابو داوود و غير او روايت كرده اند كه ابن عمر تا زنده بود از آن در در نيامد ( 3 ) .

امّا دو در غربي يكي باب عاتكه بنت عبدالله بن يزيد بن معاويه است كه خانه اش مقابل اين در بود و در قديم معروف بود به باب السُوق زيرا كه بازار مدينه در آن جهت است و ايضاً مشهور است به باب الرحمه و امروز نيز معروف و مشهور به همين اسم است .

صاحب تاريخ مي گويد : نديدم كه كسي بر وجه تسميه به اين اسم تهنيه ( 4 ) نموده باشد الاّ آنكه در صحيح از انس ـ رضي الله عنه ـ آمده است كه مردي در روز جمعه از دري كه در جانب دارالقضاست درآمد و رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ ايستاده خطبه مي خواند پس آن مرد رسول را ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ استقبال نموده گفت كه يا رسول الله اموال يعني چهار پايان هلاك شدند [ 89 ـ ب ] و راه ها منقطع گرديد دعايي كن كه خداي تعالي به فرياد ما رسيده ، غيثي يعني باراني فرستد و آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خلاصة الوفا : چگونگي گريه فراوان مردم بر وي را مي نگارد و مرثيه اي كه گفته شده است . ص 305

2 ـ يركوج بن اولغ طرخان التركي از امراي مصر در عهد خلفاي عباسي كه در سال 258 هـ . ق در مصر مرد . زامباور : نسب نامه خلفا و شهرياران ص 42 ، 64 . وفاء الوفا : يازكوح ج : 2 ، ص 692 ؛ خلاصة الوفا : بازكوش . ص 305 .

3 ـ ل و م : نه درآمد .

4 ـ ل و د : تنبيه .


245


وسلم ـ دعا كرد و ابري همچو سپر از جانب سلع ( 1 ) پيدا شد چون به ميان آسمان رسيد منتشر گشته آن مقدار باريد كه در و ديوار از آن پر شد كه وجه تسميه به اين اسم اين قصّه بوده باشد .

دوم باب مروان است كه مشهور و معروف است به باب السلام و باب الخشوع نيز مي گفته اند ، امّا وجه تسميه اش به باب مروان ملاصقه اوست به خانه مروان كه امروز به جاي آن خانه ميضاتي است كه منصور قلاوون در سنه ست و ثمانين و ثمانمائه ( 2 ) بنا نموده اما از خوخه ها ، يكي خوخه اي است كه در مقابل خوخه ابوبكر است يعني در آن زمان كه مسجد را توسعه كرده اند در محاذي آن خوخه ، خوخه گذاشته اند و زياد بن عبدالله كه خال سفاح بود چون از قبل منصور خليفه والي مدينه شد دارالقضاي عمر را هدم كرده رحبه مسجد ساخت و از آن رحبه دري گذاشت كه مسمّا بود به باب الزياد و اين خوخه كه در محاذات خوخه ابوبكر بود آن را نيز راهي ساخت از مسجد به رحبه مذكور و بعد از آن اين خوخه را از بيرون مسجد بسته دري ساختند براي حاصلي كه در رحبه قضا مبني شده بود و ديگر در اول فصل گذشت كه در جهت قبله چهار در ديگر بود كه عامه مردم از آنها نمي درآمدند و مخفي نماند كه اين چهار در مذكور از آن بيست در نيست پس معلوم مي شود كه اين چهار در خوخه ها بوده اند نه درهاي كلان عام ـ والله اعلم .

شرح حال خانه هايي كه در حوالي گرداگرد مسجد شريف بود

اوّل : خانه عبدالله بن عمر است در ديوار قبلي مسجد از جانب مشرق و اين خانه در اصل از آن امّ المؤمنين حفصه بود ـ رضي الله عنها ـ كه بر سبيل [ 90 ـ آ ] ميراث به عبدالله رسيده بود و در اصل جايي بود كه در آنجا خرما خشگ مي ساختند چون عثمان در زياده ساختن مسجد به آن خانه محتاج شد از ام المؤمنين طلبيد ، او گفت كه حال راه من به مسجد چون خواهد شد عمر فرمود كه جايي دهم كه از خانه تو گشاده تر باشد و از آنجا راهي گذارم به مسجد همچو راه تو ، پس خانه عبدالله بن عمر را كه اول مربد بود به او داد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ م : ينبع .

2 ـ 886 .


246


و غير اين نيز گفته اند و اين خانه معروف است به دار آل عمر .

دَرِ غربي او دار مروان است كه بعضي از او ، و از جمله خانه عباس است ـ رضي الله عنه ـ كه بعضي از آن را عمر در مسجد ادخال كرد و در محلش ميضات باب السلام است چنان كه مذكور شد .

در غربي او دار يزيد بن عبدالملك است و در موضع او دار آل ابي سفيان كه بهترين خانه مدينه بود از روي صفا و امروز در محل او سبيل و وكالة است و متصل آن در قبله و مغرب عمارت سلطان اشرف قايتباي است و در مواجهه او دار اويس ( 1 ) بن ابي سرح است كه در جاي او امروز مدرسه باسطيه است و در پهلوي او دار مطيع بن الاسود است و در نزد او اصحاب فاكهه يعني ميوه فروشان مي نشينند .

ديگر در غربي مسجد دار ابن مكمل و در موضع اوست امروز مدرسه چُوپانيه ( 2 ) و در مقابل او در جهت شام دارالنحام العدوي ( 3 ) است ميان اين خانه و خانه گذشته راهي است مقدار شش گز و در پهلوي دار نحام ، دار جعفر بن يحيي البرمكي است كه خانه عاتكه بنت يزيد بود و اطم حسان بن ثابت در اين دار داخل شده و در جاي اين دار ، امروز مدرسه مزهريّه است و در شامي او مدرسه گلبرگيّه و ديگر دار نصير صاحب مصلاّست و قبل از آن خانه سكينه بنت حسين بود ـ رضي الله عنهما ـ و در موضع اين دار ، خانه صاحب تاريخ است كه به اقرباي خود وقف كرده ديگر دار منيره [ 90 ـ ب ] مولاة ام موسي است و در اصل از آن عبدالله بن جعفر بن ابي طالب بود ـ رضي الله عنهما ـ و در پهلوي او خوخه آل يحيي بن طلحه است و در جنب او حَشّ طلحه بن ابي طلحه انصاري است و در جنب او طريق است مقدار پنج گز و اين راه شامي ميضاتي است كه ابيات خالصه ( 4 ) داه ( 5 ) خليفه است و در شرقي او بيمارستان منتصر بالله است و در پهلوي ابيات خالصه دار ابوالمغيث بن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ د : ادريس .

2 ـ ل : امروز چواپانيه .

3 ـ د و ل : النجام العروي ، م : النجام العدي .

4 ـ م : ابيات خالصه ندارد و به جاي آن نوشته دارالمغيث .

5 ـ داه : دايه ، پرستار .


247


المغيرة بن حميد بن عبدالرحمان بن عوف است ـ رضي الله عنهم ـ و معروف است به دار حميد و اين خانه اي است كه عبدالرحمان ـ رضي الله عنه ـ در حَشّ طلحه آن را اختيار كرده و در روايتي آنكه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ آن را به عبدالرحمان داده و او ـ رضي الله عنه ـ ميهمانان رسول را ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ آنجا فرود مي آورده و زعم بعضي روات آن است كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به دست مبارك خود در آنجا بنا كرده در محل اين خانه ظناً و تخميناً رباط ظاهريه و متّصل او محلي معروف به دارالمُضيف است ، بقية دار ابن مسعود ـ رضي الله عنه ـ اين دار را دارالقري يعني ميهمان خانه مي گفتند و بعضي از آن در زيادتي وليد داخل مسجد شريف شد و بعضي ديگر در زيادتي مهدي .

صاحب تاريخ مي گويد : آنچه مقتضاي ظاهر است آن است كه بقيه دار مذكور ملاصق مناره شرقي شامي و آنكه ذكر كرده اند كه بقيه مذكور در جنب شرقي دارالمضيف است ، ديگر در جهت مشرق دار موسي بن ابراهيم المخزومي است و در جنب دار موسي ابيات قهطيم ( 1 ) صوافي است و در محل او رباط قاضي فاضل و دار رسام است و ديگر طريق است يعني زقاق مناصع و بعد از آن دار عمرو بن عاص است كه آن را تصدق كرده و محلش متصل زقاق مناصع است از جانب مؤخر رباط سبيل كه مخصوص رجال است و در جنب او دار خالد بن الوليد است و همين [ 91 ـ آ ] دار است كه از ضيقش به رسول ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ شكايت كرد و ايشان فرمودند : « اتّسع في السماءِ » يعني ( 2 ) به بلندي بناي آن را گشاده ساز يعني خانه بر بالاي خانه ساز .

در محل او مقدم رباط سبيل مذكور است در جنب او دار اسماء بنت الحسين عَباسيّه است و در محل او رباط سبيلي است كه مخصوص نساست متّصل آنچه به مردان اختصاص دارد و در جنب او دار ريطه بنت ابي العباس است كه شرقي آن ماخوذ است از دار ابوبكر و بعد از آن طريق است مقدار پنج گز يعني كوچه بقيع گورستان مشهور و بعد از آن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وفاء الوفاء : قهطم . ج : 2 ، ص 729 .

2 ـ ل : تعني .


248


دار عثمان است يعني دار عظمي او و محلش در نزد موضع جنايز است و بعد از آن از جهت قبله طريق است مقدار پنج گز يا نزديك به پنج گز و اين كوچه فاصل است ميان دار عثمان و مدرسه شهابيه و بعد از آن منزل ابوايوب انصاري است ـ رضي الله عنه ـ كه به قدوم شريف نبي ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ و نزول ايشان ممتاز و مبتهج گشته و در محل اوست مدرسه شهابيه كه شهاب الدين غازي برادر سلطان نورالدين شهيد ـ رحمهما الله ـ بر اهل مذاهب اربعه وقف كرده [ است ] .

ديگر دار امام جعفر صادق ـ عليه السلام ـ آبي كه جعفر ـ عليه السلام ـ تصدق آن را كرده بود آن را در اين خانه به مردم مي دادند و در اين خانه محراب ايشان و اثر محاريب ديگر هست . شاهين شجاعي اين محل را تملك نموده براي خود در آنجا خانه بنا كرده و مسجد ايشان را تجديد نموده و در مقابل دار جعفر ، دار حسن بن زيد بن حسن بن علي بن ابي طالب . و ساباطي ( 1 ) است كه متّصل است به مدرسه شهابيه و ديگر طريق است مقدار پنج گز ميان دار حسن و ميان دار فرج خصي و در موضع اوست رباط مراغه و بعد از آن در جنب دار فرج دار عامر بن عبدالله بن الزبير بن العوام است و در موضع او خانه اي است كه آن خانه غربي رباط [ 91 ـ ب ] مراغه است و بعد از اين دار عبدالله بن عمر است كه اول بار مذكور شد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ساباط : پوشش رهگذر ، پوشش سقفي كه زير آن راه بود .


249


 

 

فصل هفدهم

 

در بيان بلاطي كه بر حوالي و گرداگرد مسجد شريف كرده بودند و شرح سور مدينه و سوق آن

بدان كه بُخاري ـ رحمة الله ـ در صحيح خود بابي ساخته و آن باب را ترجمه نموده به اين عبارت : « لِمَن عَقَلَ بَعيره بالبلاط او باب المسجد » يعني كسي كه شتر خود را بربندد در بلاط يا دَرْ درِ مسجد و در آن باب آورده حديث جابر را ـ رضي الله عنه ـ كه گفت رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به مسجد درآمد پس من نيز درآمدم به سوي او و بربستم شتر را در بلاط ؛ در حديث ديگر است كه دو يهودي را رجم يعني سنگسار كردند در نزد بلاط ؛ در حديث ديگر آمده كه عثمان آب آورد و وضو ساخت در بلاط ، پس اين همه مقتضي است كه بلاط پيش از خلافت معاويه بوده است .

صاحب تاريخ بعد از آنكه ذكر اقوال مردم كرده مي گويد : آنچه ملخّص مي شود يعني از سخنان اهل تاريخ آن است كه حوالي مسجد همه مبلّط بود و ممتد مي شد آن بلاط يعني كشيده مي شد از پيش باب الرحمه تا زرگران و بازار عطّاران و متجاوز مي شد آن كشيدگي او از خانه هاي امراي مدينه يعني براي عهد ما تا آنكه پيوسته مي گشت به مشهد مالك بن سنان و از مقابل باب السلام نيز به اندك خمي ممتد مي شد تا آنكه پيوسته مي گرديد به بلاط باب الرحمه مذكور و هم از باب السلام به راستي ممتد مي گشت تا آنكه منتهي مي شد به دروازه مدينه كه معروف است به باب سويقه يعني دروازه [ اي ] كه اهل مكه و مصر از آنجا درمي آيند و بعد از آن مي رسيد به مصلاّي عيد در نزد دار ابن هشام و


| شناسه مطلب: 77368