بخش 13
باب ششم فصل اول بئر اریس بئر اعواف بئر أنا بئر انس بن مالک بن النضر رضی الله عنه بئر اهاب بئر البُصه بئر بُضاعه بئر جاسوم بئر جمل بئر حاء بئر حُلوه بئر ذرع بئر رُومه بئرالسقیا بئر العقبه بئر ابی عنبه بئرالعهن بئر غرس بئر القراضه بئر القریصه بئر الیسیره تتمه فصل دوم باب هفتم فصل اول مسجد الشجرة مسجد المعرس مسجد شرف الروحاء مسجد عرق الظبیّه مسجد الروحا مسجد المنصرف
|
300 |
|
وجه تسميه آن كوه مبارك به اُحد يا توحّد و يگانگي اوست از كوههاي ديگر و يا به سبب اتصّاف اهل اوست به توحيد . و نصرت و اعانت اهل توحيد حُسن اين اسم شريف از روي مجانست و اشتقاق بر احدي از اهل وحدت و اتحاد ، بايد كه پوشيده نباشد و حبّ مذكور در احاديث مذكوره بر حقيقت محمول است چه [ 111 ـ ب ] نزد قدرت حق ـ سبحانه ـ ايجاد محبت در كوه ممكن است ؛ چنان كه ايجاد نموده در كوه قوّت تكلم را به تسبيح و مؤيد اراده حقيقت است وجود احد در جنّت كه « المرء مع احبّ » و ايضاً خطاب مستطاب رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ او را در وقت اضطراب به صيغه « اُسكن يا اُحد » دال است بر معني مذكور چه از خواص ذوي العقول است و هيچ كس انكار نكرده است اتصّاف جمادات را به محبّت انبياء ـ عليهم الصلوات و السلام ـ همچو حنين استوانه بر مفارقت حبيب الله ـ سبحانه ـ و مذكور شد كه هارون ـ عليه السلام ـ در آنجا مدفون است و در اُحد شعبي است ، معروف به شعب هارون كه زعم مردم آن است كه قبر مُباركش در بالاي اوست و مستعبد است ، و در او مسجدي است منسوب به حضرت رسالت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ و در فصل مساجد سبق ذكر يافت .
اما غاري كه مي گويند كه آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در آنجا در آمده پنهان شده اند و ديگر آنكه مي گويند كه آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ بر سنگي نشسته سر مُبارك خود را به سنگ ديگر كه منقور است درآورده ، از كلام ائمّه نقل ، همچو امام احمد ـ رحمة الله ـ و غيره فهم مي شود كه اصلي ندارد .
اما فضل شهداي اُحد ـ رضي الله عنهم ـ ابوداوود و حاكم روايت كرده اند كه رسول ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود كه چون رسيد به برادران شما در اُحد آنچه رسيد ، خُداي تعالي ارواح ايشان را درون مُرغان سبز گردانيد كه به انهار جنت و جويهاي او فرود مي آيند و از ثمرات جنت مي خورند و از انهار او مي آشامند و در آخر اين حديث است كه پس انزال فرمود خداي عزوجل « وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللهِ اَمْواتا ( 1 ) » الآيه .
در صحيح بخاري است كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ نماز كرد بر كشته شده هاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 سوره آل عمران ، آيه 169
|
301 |
|
اُحد [ 112 ـ آ ] بعد از هشت سال همچو كسي كه وداع مي كرده باشد به احيا و اموات . و نيز وارد شده كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در سر سال به قُبور شهداي اُحد مي آمد و مي گفت : « اَلسْلامُ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعم عُقْبَي الْدار » و نيز آمده كه رسول ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ هرگاه كه مُتوجه شعب مي شد مي گفت : « اَلسْلامُ عَلَيْكُم بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ اَجْرَالْعامِلِينْ » .
مروي شده است كه حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ بود كه زيارت مي كرد قبر حمزه را ـ رضي الله عنه ـ و مرمت و اصلاح مي نمود قبر شريفش را و به تحقيق كه علامت نمود بر قبر شريفش به سنگي و ايضاً مروي است از اميرالمومنين علي ـ عليه السلام ـ كه گفت كه فاطمه زيارت مي كرد قبر عم خود حمزه را در هر جمعه پس نماز مي گزارد و گريه مي كرد در نزد او و ايضاً روايت كرده اند كه آن خاتون جنت در هر دو روز و سه روز يك بار به قبور شهداي اُحد مي آمد ، پس نماز مي گزارد و دُعا و گريه مي كرد تا آنكه به رحمت حق واصل شد .
بيهقي در دلايل النبوه روايت كرده است كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ زيارت كرد قبور شهداي اُحد را ، پس گفت : اي پروردگارا به درستي كه بنده تو و پيغامبر تو گواهي مي دهد كه اين گروه شهيدان اند ( 1 ) و آنكه هر كه زيارت كند ايشان را به او سلام كند بر ايشان تا روز قيامت ايشان نيز جواب آن مي دهند .
عطاف گفت كه خاله من به من گفت كه زيارت كردم شهداي اُحد را ، پس سلام كردم بر ايشان و شنيدم جواب سلام را و گفتند به درستي كه ما مي شناسيم شما را ، همچنان كه مي شناسد بعضي از بعضي ديگر را و گفت كه از شنيدن اين كلام قشعريره تمام مرا روي داد و از فاطمه خزاعيه ايضاً مروي شده كه گفت : به تحقيق كه خود را ديدم در قُبور شهداي [ 112 ـ ب ] اُحد و حال آنكه آفتاب نشسته بود و خواهر نيز با من همراه بود ، پس به وي گفتم كه بيا تا بر قبر شريف حمزه ـ رضي الله عنه ـ سلام كنيم . پس بر سر قبر شريف او ايستاده گفتيم : « السلام عليك يا عم رسول الله » پس شنيديم كلامي كه رد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ م : اين گور شهيدان است .
|
302 |
|
سلام مي كرد بر ما و مي گفت « و عليكم السلام و رحمة الله » و مشهور آن است كه مردمي كه به شهادت اكرام يافته اند در آن روز هفتاد مَردند و از آن جمله است : اسدالله و اسد ، رسوله حمزة بن عبدالمطلب و خواهرزاده او عبدالله بن جحش و مصعب بن عمير ـ رضي الله عنهم .
مروي است كه چون حمزه ـ رضي الله عنه ـ مقتول شد در ته كوه خُرد سرخ كه در بطن وادي است و همان است كه تيراندازان در آنجا بودند ، در موضع قتلش ماند ، بعد از آن به امر رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ از آنجا برداشته به بطن وادي به سوي ربوه اي كه قبر مقدس او در آنجاست آوردند و آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به بُرد اطهر خود پيچيد و مصعب بن عمير را در بُرد ديگر پيچيده هر دوي ايشان را در يك قبر نهاد و بعضي گفته اند كه عبدالله بن جحش نيز با ايشان مقتول شد و مدفون گرديد با ايشان در يك قبر و همان قائل گفته كه غالب نزد من آن است كه مصعب و عبدالله ـ رضي الله عنهما ـ در شيب مسجدي كه از براي حمزه بنا كرده اند مدفون اند و هيچ يك از ايشان با حمزه در يك قبر نيست ـ والله اعلم . بايد كه در زيارت حمزه ـ رضي الله عنه ـ بر ايشان نيز سلام كند و ديگر سهل بن قيس است ـ رضي الله عنه ـ در شامي قبر حمزه ـ رضي الله عنه ـ يعني ميان قبر شريف و كوه اُحد . ديگر عمرو بن الجموح و عبدالله بن عمرو بن حزام اند ـ رضي الله عنهما ـ در موطاست كه هر دو در يك قبر بودند در امرسيل ، پس خواستند كه مكان ايشان را [ 113 ـ آ ] تغيير دهند . چون قبر ايشان را كندند چنان يافتند كه گويا كه دي مرده اند و هيچ تغيير نكرده و يكي از ايشان كه مجروح شده بود و دست خود را بر جراحت نهاده مدفون شده ديدند كه همچنان است . پس دست مباركش را از جراحت دور ساخته چون گذاشتند باز عُود نمود و حال آنكه ميان روز شهادت و روز حفر قبر چهل و شش سال گذشته بود و در روايتي آنكه عبدالله را كه جراحت رسيده و دستش بر جراحت بود چون دستش را از جراحت برداشتند خون روان شد و چون باز به مكانش گذاشتند خون تسكين يافت .
واقدي گفته : با عمرو بن الجموح است در قبر ، خارجة بن زيد و سعد بن الربيع و
|
303 |
|
نعمان بن مالك و عبدالله بن الحسحاس ( 1 ) و ايضاً گفته اند : مولاي عمرو بن الجموح ابوايمن و خلاد بن عمرو بن الجموح نيز با ايشان مدفون است ، پس بر همه بايد سلام كرد و موضع قبر ايشان ظناً و تخميناً در غربي مُسيل آنجا واقع است و نزديك به آنجاست از جهت قبله مجراي عين .
اما بقيه شهداي اُحد ـ رضوان الله عليهم : ـ قبور ايشان معروف نيست ليكن ظاهر آن است كه نزديك موضع مذكور و حوالي قبر حمزه ـ رضي الله عنه ـ بوده باشد از ابو سعيد خدري مروي شده كه امر كرد رسول ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ كه هر كه نقل كرده باشد از شهداي اُحد به سوي مدينه هر كجا كه مُخبر رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ ايشان را دريابد در همان جا دفن كنند ، پس دريافته شد پدر من مالك بن سنان در نزد اصحاب عبا يعني مردمي كه عبا مي فروختند و مدفون شد در آنجا و ايضاً مروي شد كه چندي از شهداي اُحد در مقبره بني سلمه مدفون [ 113 ـ ب ] شده اند و عبدالله بن سلمه و المحذر ( 2 ) بن زياد از شُهداي اُحد در قبا آسوده اند و رافع بن مالك زرقي در بني زريق مدفون است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ م : الجسحاس .
2 ـ هر سه نسخه : المجدر .
|
304 |
|
|
305 |
|
باب ششم
در آبار مباركات مدينه و عين و غراس و صدقاتي كه منسوب است به رسول ـ صلي الله عليه و آله و سلم .
در اين باب دو فصل است :
|
306 |
|
|
307 |
|
فصل اول
در آبار مُباركات يعني چاه ها بر ترتيب حروف تهجّي
بئر اريس
اريس بر وزن جَليس منسوب است به دهقاني از يهود و اريس به لغت شام ، دهقان را گويند . از احاديث مشهوره صحيح مسلم است حديث ابو موسي اشعري كه وضو ساخته از خانه خود برآمده رسول را ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در بئر اريس يافته كه وضو ساخته بر بالاي چوبي كه در روي چاه بود پايهاي مبارك را آويزان ساخته نشسته بوده اند كه آمدن ابوبكر و عمر و عثمان به ترتيب اتفاق افتاده ( 1 ) هر يك بعد از اذن به نزد آن حضرت درآمده اند ، حاصل حديث طويل در اين باب اين است ، اگر كسي مي خواهد كه بخصوص حديث اطلاع يابد بر اصل رُجوع كند و در صحيح بُخاري است كه انس ـ رضي الله عنه ـ گفت كه خاتم در دست رسول بود ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ و بعد از آن حضرت در ( 2 ) دست ابوبكر و بعد از آن در دست عمر و چون زمان عثمان شد روزي بر بالاي بئر اريس نشسته خاتم را از دست خود برآورده با آن بازي مي كرد كه ناگاه از دستش افتاد و گفته كه سه روز همراه با عثمان بر سر چاه مي رفتيم و مي آمديم و آب چاه نيز تمام كشيده و مع ذلك نيافتيم خاتم شريف را و از بعضي احاديثي ديگر چنان فهم مي شود كه در بئر خريف بوده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ م : افتاده اتفاق .
2 ـ م : به .
|
308 |
|
از آبار [ 114 ـ آ ] مالي كه مسماست به بئر اريس از اموال عثمان و در اينجا مالي است كه آن را دومه گويند و آنكه ابن جماعه در مناسك خود گفته كه به صحت رسيده كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ آب دهن خود را در بئر اريس انداخته . صاحب تاريخ آن را استغراب نموده ، امّا درجه ( 1 ) يعني زينه هاي چاه اريس كه امروز موجود است ، در سال هفتصد و چهاردهم تجديد يافته [ است ] .
بئر اعواف
يكي از صدقات نبوي است ـ عليه افضل الصلوات ـ در خبري آمده كه آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بر كنار او نشسته ، در آنجا وضو ساخته و آب وضوي شريف بر چاه سيلان نموده و بر اثر آن وضو گياه رُسته ولايزال در آنجا بوده و مروي شده است كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ دُزدي را طلب فرمود و آن دُزد فرار نمود و در ميان اعواف و شطبيه ( 2 ) سنگي بر او خورد تا از پا افتاد و رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ او را گرفته [ و آن ] سنگ ( 3 ) را مُتبرك ساخت و دعا كرد و اين سنگ همان است كه در ميان اعواف و شطبيه است كه مردم بر آن دست مي مالند ، اعواف جرعي ( 4 ) است بُزرگ در جهت قبله او مربوع و جهت شاميش خناقه ( 5 ) است و شطبيه معروف نيست . شايد كه موضعي باشد كه معروف است به عتبي در شرقي مايلي خناقه ( 6 ) .
بئر أنا
أنا به ضم همزه و تخفيف نون و يا به فتح همزه و تشديد باء موحده همچو حتّي و يا غير مذكور . مروي شده كه در حين مُحاصره بني قريظه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ خيمه مبارك خود را بر بالاي بئر أنا زد و در مسجدي كه در آنجاست نماز گزارد و از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ درجه : پلكان .
2 ـ هر سه نسخه : شطيبه .
3 ـ هر سه نسخه : سنگ مباركش فرموده .
4 ـ م : جدعي ، ل : جز .
5 ـ م : خنافه ؛ د : خنافنه ، ل : خفافه .
6 ـ ل : خنافه .
|
309 |
|
آن چاه آب خورد و دابه خود را به سدره اي كه در آن زمين بود بر بست .
صاحب تاريخ مي گويد : اين بئر معروف نيست .
بئر انس بن مالك [ 114 ـ ب ] بن النضر ـ رضي الله عنه
از انس مروي شده كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در چاه خانه او آب دهان مبارك خود را انداخته پس چنان شده كه در مدينه چاهي خوش آب تر از آن نبوده و غير اين نيز احاديث ديگر در باب اين چاه مبارك وارد شده .
صاحب تاريخ مي گويد : ابن شبّه بيان نموده كه دار انس در بني حديله بوده و مي گويد كه ملخص مي شود از كلام او كه مرجح آن است كه اين چاه همان چاهي است كه امروز معروف است به رباطيّه وقف رباط يمنه ( 1 ) در شامي حديقه معروف به روميه در نزديكي دار فحل و آبش شيرين است .
بئر اهاب
مروي شده كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در آن چاه آب دهان مبارك خود را انداخته و ايضاً مروي شده كه آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ بيرون شد تا كه به بئر اهاب آمد و گفت نزديك است كه بنيان يعني بنا و معموري به اينجا رسد و حال آنكه آن موضع در حره غربي بود و از آنچه گفته اند چنان ملخص مي شود كه اين همان چاهي است كه امروز معروف است به زمزم و در طرف جدار قبلي حديقه آثار بناي قديم هست كه ظاهر در آن است كه اثر قصر اسماعيل بن الوليد بن هشام است كه نصف آن چاه را خريده بود و مطري گفته كه لايزال اهل مدينه قديماً و حديثاً از آن چاه تبرّك مي جويند و آب آن را به آفاق عالم همچو زمزم نقل مي كنند .
بئر البُصه
البصه به ضم باي موحده و تخفيف صاد مهمله ، چنان كه بر السنه اهل بلد داير است و مجد گفته كه به تشديد است گويا از بَصّ الماء به معني رشح است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل : ربا يمنه ؛ د : يمنيه .
|
310 |
|
از ابوسعيد خدري ـ رضي الله عنه ـ مروي شده كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به شهدا مي آمد و فرزندان و عيالان ايشان را تعاهد مي نمود ، روزي با ابوسعيد خُدري آمده گفت كه آيا نزد تو سدر هست كه سر خود را بشويم كه روز جمعه است [ 115 ـ آ ] گفت آري و سدر بر آورده به همراهي آن سرور به بُصه آمد ، پس آن سرور سر مبارك خود را شسته ، غساله آن را به آن چاه انداخت و اين چاه نزديك بقيع است در راه قبا و الزكوي ( 1 ) بن صالح در محل اطمي كه آنجا بوده منزلي ساخته و چاه را از زينه ها بنا كرده و حديقه اي را كه اين چاه در اوست شيخ خُدام ، ريحان بدري شهابي ( 2 ) بر فقراي صادر و وارد وقف كرده .
بئر بُضاعه
مشهور ضم موحده است كه و كسرش نيز منقول است و ضادش معجمه است و بعضي مهمله نيز گفته اند و عينش مهمله است و در آخرش ، هاست و اين چاه در غربي بئرحاء ( 3 ) است مايل به جهت شمال . به روايت صحيح از ابوسعيد خُدري ـ رضي الله عنه ـ منقول است كه گفت : رسول را ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ شنيدم و حال آنكه به او گفته مي شد كه از براي تو از بئر بضاعه ( 4 ) آب مي آرند و حال آنكه چاهي است كه در آن گوشت سگان و خرقه هاي حيض و گندگي مردم را مي اندازند ، پس آن سرور ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ فرمود كه آب ، پاك سازنده است هيچ چيز او را نجس نمي سازد و در روايتي الاّ آنچه غالب شود بر بوي و طعم و رنگ او .
مروي شده كه آب دهان مبارك را به آن انداخته و به دست مبارك از آنجا آب كشيده و ايضاً مروي شده به روايت ثقات كه در حق او به بركت دعا كرده و در حديث ديگر آنكه در آنجا وضو ساخته و آب وضو را در آن چاه انداخته و در ايام با بركات سيد كاينات ـ عليه افضل الصلوات ـ مريض را به آب آن چاه مي شسته اند و عافيت مي يافته و در روايتي آنكه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ م و ل : زكوي . وفاء الوفا : زكي الدّين بن ابي الفتح بن صالح . ج : 3 ، ص 955 .
2 ـ وفاء الوفا : بدري شهامي ، ج : 3 ، ص 955 .
3 ـ م : درع بئرحاست .
4 ـ ل : بصاعه .
|
311 |
|
سه روز مي شستند و اين چاه در ميان دو حديقه بوده كه هر دو بستان را شاهين جمالي از شيخ خدام خريده يكي ساخته ، در آن بستان مسجدي بنا كرده [ 115 ـ ب ] و در نزد چاه بركه اي ساخته .
بئر جاسوم
جاسوم به جيم و جاسم نيز گويند . مروي شده كه آن سرور ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ از آن چاه آب خورده و در حايط آن نماز كرده و صاحب اين چاه ابوالهيثم بن تيهان بوده ـ رضي الله عنه ـ و اين چاه امروز معروف نيست ليكن جهتش جهت مسجد راتج است .
بئر جمل
جمل به معني شتر وجه تسميه اين به جمل يا به سبب آن است كه شتري در آن مرده و يا مُسما شده به اسم مرد جمل نام كه آن را حفر نموده . از عبدالله بن رواحه و اسامة بن زيد ـ رضي الله عنهم ـ مروي شده است كه گفته اند كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ رفت به سوي بئر جمل و ما نيز رفتيم با او ، پس آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در آمد و بلال نيز با او درون رفت گفتيم سؤال مي كنيم از بلال كه چگونه وضو ساخت ، پس سؤال كرديم و بلال گفت كه وضو ساخت و مسح كرد بر هر دو موزه و خمار يعني دستار ( 1 ) و در روايت صحيح و غيره اقبال آن سرور ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ از جانب بئر جمل منقول و مروي است و اما در تعيين آن بعضي گفته اند كه اين بئري است معروف در ناحيه جرف ( 2 ) در آخر عقيق و اما مي گويد : صواب آن است كه در نواحي بقيع بوده باشد و گفته كه بعضي اقوال مقتضي آن است كه اين بئر همان چاهي است كه امروز معروف است در مؤخر شرقي مسجد شريف به خزق الجمل ( 3 ) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ « مسح علي الخفين و الخمار » را فقهاي اماميّه به تفضيل بحث و ردّ كرده اند .
2 ـ م : جوف .
3 ـ خزق الجمل كوچه اي بوده است در ناحيه « شرشوره » . در سال 1269 هـ . ق خانه بزرگي در آن مكان ساخته شد . عربي حاشيه ص 401 . ل و م : خرق الجمل ؛ د : حرق الجمل .
|
312 |
|
بئر حاء
بئر حاء به فتح موجده و كسر او و به فتح راء مهمله و ضم او و به مدّ همزه در هر دو و به فتح موحده وراء مهمله مقصوره ، فعيلي ( 1 ) است مشتق از البراح . به معني زمين منكشف و غير اين نيز گفته اند و در صحيح است كه ابوطلحه اكثر انصار بود به حسب مال از نخل و دوست ترين اموالش بئرحا بود و بئرحا مستقبل مسجد بود و رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ بود كه به آنجا [ 116 ـ آ ] مي درآمد و از آب او مي آشاميد و در سايه آن حديقه استظلال مي نمود و هم در روايت صحيح است كه ابوطلحه آن را به اقارت خود تصدق نمود از جمله اقرباي او يكي ابي وحسان بود ـ رضي الله عنها . وحسان حصه خود را به معاويه فروخت ، چون به او در اين معني عتاب كردند گفت : آيا صاع خرما به صاع دراهم نفروشم و در اين روايت هست كه اين حديقه در موضع قصر بني حُديله ( 2 ) بود كه آن را معاويه بنا كرده بود و در روايتي ديگر است كه معاوية بن سفيان قصر بني حديله ( 3 ) را بنا كرد تا كه حصن شود و در ميان اوست ، بئرحاء و آن قصر را دو دَر است و در كلام مطري آنكه دَرِ شمالي سور مدينه است در ميان او و سور راه است و معروف است امروز به نُويريه به سبب آنكه بعضي از زنان نويريّين آن را خريده بر فقرا و مساكين و قف نموده و صاحب تاريخ مي گويد : ظاهر در آن است كه بعضي از آن امروز داخل سور باشد .
بئر حُلوه
به حاء مهمله . آمده كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در تحت اراكي كه در سر آن بئر بوده قيلوله فرموده ليكن امروز معروف نيست .
بئر ذرع
به ذال معجمه . آمده است كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به بني خطمه ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ م : فعلي .
2 ـ م و ل : حديله .
3 ـ م و ل : حديله .
4 ـ هر سه نسخه : حطمه .
|
313 |
|
آمده و در خانه عجوزي نماز كرد و بعد از آن در مسجد بني خطمه ( 1 ) نمازگزارد و بعد از آن به جانب چاه ايشان كه ذرع نام داشت گذشت و بر سر چوب چاه نشسته وضو ساخت و آب دهان مبارك در آن انداخت . وضو ساختن و آب دهان مبارك انداختن ، از طرق متعدد مروي شده ، ليكن معروف نيست و اما آثار قريه بني خطمه ( 2 ) در قرب ماجشونيه است .
بئر رُومه
رومه به ضم راء مهمله ، به همزه بعد از راء نيز گفته اند . در [ 116 ـ ب ] حديث است كه چه خوب چاهي است چاه مزني ، بخر آن را يا عثمان و تصدق نماي به آن و ايضاً در حديث ديگر است كه چه خوب حفيره اي است حفيره مزني ، يعني بئر رومه . چون عثمان آن را شنيد نصف آن را به صد شتر جوان خريد و تصدق نمود . پس مردم از آن چاه آب مي گرفتند ، چون صاحبش آن را ديد و دانست كه آن چنان كه بود نماند نصف ديگر را به چيز اندك به عثمان فروخت ، پس او جميع آن را در راه حق تصدّق نمود . در باب رومه و وعده پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ كسي را كه آن را بخرد و خريدن عثمان و اظهار نمودن عثمان در وقت مُحاصره اين معني را و گواهي خواستن از مردم بر اين معني و شهادت مردم بر آن ، احاديث بسيار و آثار بي شمار وارد است از آن جمله يكي آن است كه مذكور شد .
و ديگري آنكه بغوي از بشير اسلمي روايت كرده كه چون مهاجران ، مدينه را به قدوم شريف خود معمور ساختند آب آن را مكروه داشتند و مردي از بني غفار عيني داشت كه آن را رومه مي گفتند كه مشك آب را از آن چاه به مُدّي مي فروخت ، پس پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به او گفت كه عين خود را به عيني از جنت بفروش . او گفت : يا رسول الله مرا و عيال مرا غير آن هيچ چيز ديگر نيست و چون خبر به عثمان رسيد به سي و پنج هزار درهم آن را خريد و اين بئر از آبار جاهليت بوده كه از براي قوم تُبّع از آن چاه آب كشيده اند و اين چاه در پايان عقيق است نزديك به مجتمع سيلها و خراب شده و سنگهاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ هر سه نسخه : حطمه .
2 ـ هر سه نسخه : حطمه .
|
314 |
|
او ريخته بوده كه قاضي مكه محب الدين طبري احياء و تجديد [ 117 ـ آ ] نموده ، در حدود سال هفتصد و پنجاه .
بئرالسقيا
السقيا به ضم سين مهمله و سكون قاف . نبذه اي از احوالش در مسجد سقيا سبق ذكر يافت . از عايشه مروي است كه از براي رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ آب خوش را از بئر سقيا مي آوردند و در خوشي آبش و استقا نمودن براي پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ احاديث متعدده وارد شده . اين چاه چنان كه مطري گفته در آخر منزل نقاء است بر يسار كسي كه به جانب بئر علي مي رفته باشد و در كوه كنده اند و معطل و خراب شده بود كه بعضي از فقراي عجم در سال هفتصد و هفتاد و هشت تجديد و تعمير كرد و لهذا مسمّا شده به بئر اعجام و غير اين نيز اختلافات كرده ، اگر كسي خواهد به اصل رُجوع كند .
بئر العقبه
بعضي گفته اند كه اين چاهي است كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ و ابوبكر و عمر در بالاي او پاهاي مبارك خود را آويزان كرده نشسته اند ليكن مشهور آن است كه وقوع اين قصّه در بئر اريس بوده اگر هر دو واقع باشد ، قصه متعدد بوده باشد ـ والله اعلم .
بئر ابي عنبه
به لفظ واحد عنب به معني انگور . مروي شده كه لشكر بدر را در بئر ابي عنبه عرض كرده ، مردمي را كه خُرد ( 1 ) بودند رد كردند و آنكه گذشت كه عرض لشكر بدر در بئر سقيا بود مي تواند بود كه اولاً در سقيا بوده باشد و ثانياً در اينجا به سبب گردانيدن صغار صحابه ـ رضي الله عنهم ـ و شايد كه اين بئر همان چاهي باشد كه امروز معروف است به بئر وادي ( 2 ) كه اعذب آبار است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل : جوزد .
2 ـ م و ل : ودي .
|
315 |
|
بئرالعهن
العهن به كسر عين مهمله و سكون ها به معني پشم رنگين .
بعضي گفته اند كه اين بئر در عاليه است يعني بالاي مدينه يعني قبا و حوالي آن و در آنجا زراعت مي كنند و در نزد او سدره [ 117 ـ ب ] اي است و بعضي ديگر گفته اند كه اين بئر معروف است در حوالي مدينه و آبش خوش است و منقور است در كوه ، بعضي ديگر گفته اند آن سدره امروز مقطوع است .
صاحب تاريخ مي گويد : بعد از تأمل به من چنان ظاهر شد كه اين بئر العهن همان چاهي است كه مسمّاست به بئر يسيره كه بعد از اين خواهد آمد .
بئر غرس
غرس به ضم معجمه و سكون مهمله . بعضي گفته اند به فتح و سكون است و بعضي ديگر به تحريك بر وزن شجر ضبط كرده اند و بئر اغرس نيز گويند و اين بئر در شرقي مسجد قباست ، مايل به شمال مقدار نصف ميل دورتر از مسجد . مروي شده است كه از آب آن براي پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ مي برده اند . از انس ـ رضي الله عنه ـ مروي شده كه گفته : آب بياريد براي من از بئر غرس كه ديدم رسول را ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ كه از او آب مي خورد و وضو مي ساخت .
از اميرالمؤمنين علي ـ عليه السلام ـ مروي شده كه گفت : پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ فرموده كه هر گاه كه من بميرم غسل كنيد مرا به هفت مشك آب از چاه من ، چاه غرس و حال آنكه اين چاه در قبا بود و رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ از آن چاه آب مي خورد و اين معني از طرق متعدده وارد شده است .
در حديثي آمده كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ وضو ساخت از چاه غرس و بقيه آب وضوي خود را در آن چاه ريخت ؛ و در حديثي ديگر است كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ گفت كه ديدم امشب كه بر سرچاهي شدم از جنّت ، پس صباح آن سرور ، بئر غرس آمده از آن چاه وضو ساخت و آب دهان مبارك در آن انداخت و عسلي به هديه آوردند آن را در آن چاه ريخت و اين چاه مبارك را [ 118 ـ آ ] بعد از خرابي ، خواجه حسين
|
316 |
|
بن شهاب احمد قاوان ( 1 ) خريده ، برگرد او محوطه ساخته ، بستان كرده و زينه ساخته كه از آن زينه به چاه درآيند و در پهلوي چاه در سال هشتصد و هشتاد و دو مسجدي بنا نموده ـ فرحمه الله .
بئر القراضه
قراضه به قاف وراي مهمله و در بعضي نسخ به عين مهمله به جاي قاف و به ضاد معجمه صاحب تاريخ مي گويد : گمان مي برم كه صواب اين است .
از جابر بن عبدالله ـ رضي الله عنهما ـ مروي است كه گفت : چون پدرم شهيد شد قراضه را به اصل و تمرش به قرضداران او عرض كردم از قبولش ابا نمودند و در اين حديث است كه پس رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ بيرون آمد در جماعتي از اصحاب و آب دهان مُباركش را در آن چاه انداخته ، دعا كرد كه خداي از عبدالله ادا كند و اين بئر امروز معروف نيست ، ليكن بايد كه در غربي مساجد فتح بوده باشد در جهت مسجد خربه .
بئر القريصه
كسي لفظش را ضبط نكرده ، مظنون آن است كه تصغير قرصه اي است كه ذكرش گذشت . در مسجد قرصه از سعد بن حرام و حرث ( 2 ) بن عبيدالله ـ رضي الله عنهما ـ مروي شده كه گفتند : وضو ساخت رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ از چاهي كه در قريصه است يا ( 3 ) بئر حارثه ، آب خُورد و آب دهان مبارك انداخت در آن و خاتم شريفش در آن ( 4 ) افتاد ، پس بيرون كردند آن خاتم را . در شرقي مدينه نزديك به قرصه ، چاهي است معروف به بئر قريصه ، اگر لفظ قريصه به تصغير صحيح باشد آن بئر همين خواهد بود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ د : قا ن .
2 ـ هر سه نسخه : حارث بن عبدالله .
3 ـ ل و م و د : قريصه است بئر حارثه يا .
4 ـ ل : او .
|
317 |
|
بئر اليسيره ( 1 )
يسيره مشتق است از يسر ضد عسر ، مروي شده كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به بني امية بن زيد آمده بر سر چاه ايشان ايستاده ، پرسيد كه نام اين چاه چيست ؟ گفتند عسيره ، پس آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ [ 119 ـ آ ] فرمودند چنين است ، ليكن اسم او يسيره است و آب دهان مُبارك خود در آن انداخته به بركت در حق آن دعا نمود ، در روايتي وضو ساخت و اين مضمون از طرق ديگر نيز وارد است و گذشت كه بئر العهن بايد كه همين بئر يسيره بوده باشد پس بر اين تقدير آبار ( 2 ) مُباركه نوزده بوده باشد و آنكه در هفت عدد حصر كرده اند مردود است ليكن آنچه مشهور شده هفت است : بئر اريس ، بئر حاء ، بئر رومه ، بئر غرس ، بئر بضاعه ، بئرالبصه ، بئرالسقيا يا بئر العهن يا بئر جمل در سابع سه قول است ( 3 ) ، همچنين گفته است حافظ عراقي در تخريج احاديث احياء و اين نظمي است در اسماي آبار ( 4 ) سبعه .
اذا رمت ابار النبي بطيبة * * * فعدّتُها سبع مقالا بلا وهن
اريس و غرس رومة و بضاعة * * * كذا بصة قُل بئر حاء مع العهن
تتمه :
بدان كه اين عيني كه امروز در مدينه مُشرّفه جاري است و فايده او در عروق عامّه ( 5 ) مردم ساري است ، مسمّاست در زبان عامه به عين الزرقا ، اما صوابش آن است كه عين ازرق گويند چه او مسمّاست به ازرق به جهت آنكه به امر معاويه ، مروان اجرا كرده بود و مروان ازرق بود ، پس مُلّقب شد اين عين به ازرق و گفته اند كه در مدينه و حوالي آن عيون بسيار بود و معاويه در اين باب اهتمام تمام داشت ، گويند كه در زمان او صد هزار وسق ( 6 ) گندم مي درويدند در مدينه .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ وفاء الوفا : اليسره . ج : 3 ، ص 983 .
2 ـ م : آبار مبار مباركه .
3 ـ خلاصة الوفا ، ص 408 .
4 ـ م : ندارد .
5 ـ ل و د و م : آورده عامه .
6 ـ وسق : بار شتر ، ( منتهي الارب ) .
|
318 |
|
فصل دوم
در صدقات نبويّه و آنچه به دست مبارك خود نهال كرده ـ صلي اللّه عليه و آله و سلم .
زهري ـ رحمة الله ـ گفته كه ، صدقات پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ اموال مُخيريق يهودي بود به خاي معجمه و قاف به صيغه تصغير [ 119 ـ آ ] گويند كه مخيريق از بقاياي بني قينقاع بود و ذهبي گفته كه مخيريق حبري بود عالم از بني النضير كه ايمان آورده بود به پيغامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم . ليكن واقدي گفته : ايمان نياورده بود ليكن مقاتله كرده بود و يهودي بود چون بمرد در ناحيه مقبره مسلمين دفنش كردند و نماز نگزاردند بر وي و زهري ـ رحمة الله ـ گفته كه مخيريق وصيّت كرد اموال خود را از براي رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ و در اُحد حاضر شد و در آنجا مقتول گرديد و رسول ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ گفت كه مخيريق سابق يهود است و سلمان سابق فارس و بلال سابق حبشه و هم زهري گفته اسماي اموال مخيريق كه به آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ مُتعلق گشت الدلال و برقه و الاعواف و الصافيه و الميثب و حسنا و مشربه اُمّ ابراهيم است . فأما صافيه و برقه و دلال و ميثب مجاور يكديگرند در اعلاي صورين از پس قصر مروان بن الحكم كه از وادي مهزور آب مي خورند و اما مشربه اُمّ ابراهيم در مسجد مشربه ، سبق ذكر يافت و حسنا از نواحي قفّ است و از وادي مهزور آب مي خورد و اعواف از اموال بني محمم است او نيز از مهزور آب مي خورد .
بدان كه كلام علما در آنكه اين اموال در اصل از كه بود مُختلف است ـ والله اعلم
|
319 |
|
بحقيقتها .
واقدي گفته : پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در سال هفتم از هجرت ، حوايط سبعه ، يعني اين هفت موضع را وقف كرد ، اما نهال كردن آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله و سلم ، مروي است از امام جعفر ـ عليه السلام ـ كه دلال از آن زني بود از بني النضير كه سلمان مملوك او بود و او سلمان را ـ رضي الله عنه ـ مكاتب ساخته در عوض كتابت شرط كرد كه براي او [ 119 ـ ب ] پاره اي نخل سبز كند و بعد از آن حُرّ باشد و سلمان ـ رضي الله عنه ـ به پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ اخبار كرد و آن حضرت بيرون آمده در فقير نام موضعي نشست و به سوي حضرت نهالهاي خرد را در مي آوردند و آن حضرت به دست مُبارك خود آنها را مي نشاند ، پس همه آن نهالها گرفته به زودي بارآورد و بعضي ديگر گفته اند كه آن موضع كه در آنجا پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ از براي سلمان ـ رضي الله عنه ـ نهال كرده مثيب بود و غير اين نيز گفته اند پس علي اختلاف الاقوال آن موضع به نهال نشاندن آن حضرت سعادتمند گرديد يا دلال است و يا الميثب و يا برقه ؟ ـ والله اعلم .
صافيه امروز در شرقي مدينه معروف است به جزع زُهيره ، تصغير زهره و برقه نيز معروف است در قبله مدينه مايل به مشرق و آن ناحيه به اين اسم مشهور است و دلال نيز جزعي معروف است در قبله صافيه نزديك به مليكي و وقف است به مدرسه شهابيّه و ميثب امروز معروف نيست ، ليكن مذكور شد كه مجاور آن سه مذكور است و اعواف جزعي است در عوالي مدينه و در بئر اعواف حَدّش مذكور شد و مشربه امّ ابراهيم معروف است در عوالي مدينه و در ذكر مسجد او نيز مذكور شد و حسناء به ضم حا و سكون سين مهملتين و فتح نون معروف نيست و اگر اين لفظ تصحيف حنا باشد به نون بعد از حا معروف است در شرقي ماجشونيه و آنچه ظاهر مي شود آن است كه حسنا همين موضعي است كه معروف است به حسينيات نزديك به جزع دلال . فايده اين مواضع سبعه مذكوره آن است كه سيدة نساء العالمين فاطمه ـ عليه السلام ـ آنها را به اسم پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ از خيبر و فدك [ 120 ـ آ ] از ابوبكر طلب نمود و در جواب گفت كه نيستم من ترك
|
320 |
|
كننده چيزي را كه مي كرد آن را پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ الاّ آنكه مي كنم آن چيز را براي آنكه مي ترسم كه اگر ترك كنم امري را از امور رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ گمراه شوم و بعد از آن صدقاتي را كه در مدينه بود به علي ـ عليه السلام ـ و عباس ـ رضي الله عنه ـ داده خيبر و فدك را نگاه داشت .
گفته اند : ابوبكر احتجاج مي كرد به قول پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ « لانورث ما تركنا صدقة » و ايضاً در صحيح آمده كه علي ـ عليه السلام ـ و عباس ـ رضي الله عنه ـ به نزد عمر آمده آنچه فاطمه ـ عليهاالسلام ـ طلب كرده طلبيده كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ گفته كه « لانورث ماتركنا صدقة » پس وجهش آن باشد كه علي ـ عليه السلام ـ و عباس ـ رضي الله عنه ـ با سيده عالميان از قول پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ آن فهميده اند كه صدقات او وقف است و ديده اند كه نظارت آن به طريق ارث به ايشان مي رسد نه اصل رقبه آن صدقات و رأي ابوبكر آن تقاضا كرده ، نظارت به او تعلق دارد كه خليفه رسول است ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ و لهذا عمر وقتي كه به علي و عباس داد ـ رضي الله عنه ـ از ايشان عهد گرفت كه همچنان كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ و خليفه او عمل مي كردند عمل كنند و اين صدقات به دست اميرالمومنين علي ـ عليه السلام ـ بود و بعد از آن به دست امام حسن ـ عليه السلام ـ و بعد از آن به دست امام حسين ـ عليه السلام ـ و بعد از آن علي بن حسين و حسن بن حسن و بعد از آن به دست زيد بن حسن و بعد از آن معمر گفته كه به دست عبيدالله بن حسن بود تا آنكه بني العباس [ 120 ـ ب ] متولي خلافت را كُشتند پس قبض نمودند آن صدقات را ايشان ( 1 ) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ درباره فدك و حديث مجعول « لانورث ماتركنا صدقه » كه خلاف قرآن و سنّت بوده مطالب فراوان گفته شده است . ر . ك به كتاب « فدك » محمّدرضا مظفر و بخش اضافات .
|
321 |
|
باب هفتم
در مساجدي كه منسوب است بر پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ كه در سفرها و غزوات مباركه در آن مساجد نماز كرده اند .
اين باب مشتمل است بر سه فصل :
|
322 |
|
|
323 |
|
فصل اول
در مساجدي كه در طريق مكّه است
يعني آن طريقي كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ سلوك مي نموده اند از براي حج و غيره و آن طريق انبياست ـ عليهم الصلوات و السلام .
بدان كه اين راه بعد از روحاء و مسجد غزاله از راه متعارف جدا مي شود و بر خيف ( 1 ) و صفرا مرور نمي كند .
مسجد الشجرة
اين شجرة درخت سمره اي است در ذوالحليفه كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در زير آن فرود مي آمده اند و اين مسجد را مسجد ذوالحليفه نيز گويند و اين ميقات اهل مدينه است . در صحيح مسلم است كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ شب كرد در ذوالحليفه و نماز گزارد در مسجد او و در روايتي از مسلم آنكه بود رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ كه دو ركعت نماز مي كرد در ذوالحليفه و بعد از آنكه ناقه مباركش مي ايستاد و راست مي شد در نزد مسجد اهلال مي كرد به اين كلمات ، يعني آواز شريف خود را بلند مي كرد به تلبيه و در آنكه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در آنجا نماز كرده در وقت توجّه به مكه معظمه از براي حج يا عمره احاديث بسيار وارد شده . مطري گفته كه اين مسجد مذكور آن مسجد بزرگ است كه در ذوالحليفه است در قبله او عمارتي بود و در ركن غربي ـ شمالي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل : حيف .
|
324 |
|
او مناره و به طول ايام منهدم گشت .
صاحب تاريخ مي گويد : در سال هشتصد و شصت و يك تجديد يافت و مجدّد آن چاه ها را زينه ها ساخت و مي گويد در قبله اين مسجد بزرگ مسجدي است [ 121 ـ آ ] خُردتر از آن كه بنايش عمري است و مطري گفته كه دور نيست كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در آنجا نماز كرده باشند .
مسجد المعرس
اسدي گفته كه در ذوالحليفه دو مسجد است ، يكي مسجد بزرگ كه مردم از آنجا محرم مي شوند و ديگر مسجد معرس است كه در ناحيه اي است از مسجد كبير در پايان مصعد بيداء يعني در زير آن محلي كه از آنجا به صحرا بالا مي شوند و صعود مي نمايند . بايد دانست كه در آن نواحي غير آن مسجدي كه مذكور شد كه در قبله مسجد بزرگ است ، مسجد ديگر نيست و ميان اين دو مسجد يك تيرانداز ( 1 ) راه باشد و اين مسجد را سيل خراب ساخته .
از ابن عمر مروي شده كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در وقت توجّه به حج يا عمره در ذوالحليفه در تحت سمره كه مسجد بزرگ در موضع اوست نزول مي فرمود و در حين رُجوع چون از بطن وادي ظاهر مي شد شتر را بر كنار شرقي وادي در ريگ مي خوابانيد و آنجا خواب مي كرد تا آنكه صُبح مي دميد و در آخر اين حديث است كه آن موضع را سيل خراب كرده و ايضاً در صحيح است كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ بيرون مي شد از راه شجره و درمي آيد از راه معرس و هرگاه كه رُجوع مي نمود در ذوالحليفه نماز مي كرد در بطن الوادي و شب در آنجا مي بود تا صباح و آن سرور ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در همان موضع خواب ديد كه گفتند كه تو در بطحاي مكّه ( 2 ) مباركي .
مسجد شرف الروحاء
در صحيح بخاري است كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ نماز كرد در جاي مسجد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ م : تيراندازه .
2 ـ م و ل : ندارد .