بخش 16

حرف الزای حرف السین المهمله حرف الشین حرف الصّاد حرف الضاد حرف الطاء حرف الظآء حرف العین حرف الغین حرف الفاء حرف القاف


375


ذوحده : به حاء مهمله در جانب ذُباب است .

ذوالطفينتين : به ضم طا و سكون فا از مغاكيهاي آب وادي عقيق است و امروز مشهور است به ابوالطفا .

ذات الغار : چاه خوش آبي است و سيراب است در سه فرسخي سوارقيه .

ذوالغرا : به فتح و مد از عقيق است .

ذوالفصن : به معني شاخ درخت از اوديه عقيق است .

ذوالغضوين : ( 1 ) به لفظ ثنيه غضا در سفر هجرت مذكور است و به مهملين نيز گفته اند .

ذوالقصّه : به فتح قاف و تشديد صاد مهمله موضعي است يك بريد راه از مدينه در مقابل نجد و بعضي در مسافت زياده تر [ 141 ـ آ ] نيز گفته اند .

ذوالقطب : به ضم قاف و سكون طاء مهمله از اوديه عقيق است .

ذوالمرخ : به خاء معجمه و سكون راء مهمله موضعي است در قرب ساحل بحر در قرب ينبع .

ذومَرخ : به فتحتين يا به فتحه و سكون « واديي است ميان فدك و ابشيه ( 2 ) .

ذوالمرْوَه : در مساجد تبوك مذكور شد .

حرف الراء مهمله

رائع : در وادي عقيق است .

رابغ : به موحّده و معجمه واديي است از جُحفه و غديري است در طرف اسقف كه آبش نادر است كه خشك شود و اسم قديمش رابوغ است .

راتج : اطمّي است كه آن ناحيه به اسم آن مُسمّا شده و آن در شرقي ذباب است مايل شام ، مطري گفته : راتج كوهي است در پهلوي كوه بني عبيد ، پس اگر اين قول صحيح باشد آنچه بالا گذشت غير اين است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل ، م : ذو الفضوين .

2 ـ ل ، م : ابوا .


376


راذان : ياقوت گفته از نواحي مدينه مُشرّفه است و در حديث ابن مسعود مذكور است و ايضاً راذان دو قريه است از سواد عراق .

رامة : منزلي است در راه حاج عراقي يك مرحله راه از بصره و بعضي رامتان نيز گفته اند .

رانوناء : به دو نون و مدّ الف بر وزن عاشورا ، در ذكر اوديه گذشت .

راية الأعمي : از واديه هاي عقيق است .

راية الغراب : ايضاً از واديهاي عقيق است .

رَباب : بر وزن سَحاب كوهي است در راه فيد مدينه .

رُبا : به ضم راء ، جمع ربوه است ميان ابواء و سقيا در راه مكه شريفه .

رَبَذه : به تحريك با و اعجام ذال قريه اي است به نجد از اعمال مدينه مُشرّفه ، چهار روزه راه از آنجا و پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ آنجا را براي ابد صدقه قُورق نموده و قولي آنكه ابوبكر آن را قُورق ساخته و قولي ديگر آنكه عمر قُورق ساخته و اين قول مشهورتر است .

رَبيع : به فتح را و كسر با موحّده و سكون مثناة تحتانيه [ 141 ـ ب ] موضعي است در نواحي مدينه و يوم الربيع روزي از روزهاست اوس و خزرج در آنجا به هم قتال كرده اند .

رِجام : بر وزن كتاب كوهي است دراز در راه اهل اضاخ و سيزده ميل است از ضريه و در غربي آن آبي است مُسمّا به اسم آن .

رجلي : در حرة الرجلي بيان كرده شد .

رجيع : همچو امير واديي است نزديك خيبر كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در آنجا لشكر كشيده نشسته اند تا ميان اهل خيبر و غطفان حايل و آنها را نگذارند تا به يكديگر مدد كنند و اين مقدمه جنگ بود به اهل خيبر .

رحابه ( 1 ) : موضعي است در ميان بني بياضه .

رَحَبه : همچو رقبه در بلاد عذره نزديك وادي القري و سقيا الجزل است و ياقوت به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل : رجله .


377


ضم و سكون ضبط نموده .

رِحضِيّه : ( 1 ) به كسر را و ضاد معجمه بر وزن زنجيّه از رحضيه مذكوره است .

رُحْقان : به ضم را و سكون حاء مهمله و قاف و نون واديي است در يمين كسي كه از نازّيه متوجّه مستعجله است كه به خيف بني سالم مي ريزد .

رُحيْب : ( 2 ) تصغير رحب ( 3 ) است . كوهي است معروف نزديك اراين .

رُحيّه : تصغير رحاست ، چاهي است در ميان مدينه و جُحفه .

رديهه : از اوديه عقيق است . ( 4 )

رَسّ : به فتح را و تشديد سين مهمله ، اوديه قبليه ، ابن دريد گفته : رس و رسيس دو وادي است يا دو موضع است در نجد .

رشاد : از اوديه اجرد است . نامش در قديم غوا بوده كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ آن را تغيير داده رِشاد ناميده اهل آن را گفته اند كه بني رشدان اند .

رضوي : همچو سكري كوهي است يك روزه ينبع و چهار روزه راه از مدينه شريفه كه سنگهاي مسان ( 5 ) را از آنجا مي گيرند .

رِعْل : به كسر اول و سكون ثاني ، اطمي است در منازل بني عبدالاشهل .

رقمتان : دو بلندي است از بلنديهاي [ 142 ـ آ ] حره غربيّه كه رنگش سُرخ به زردي مايل است و رقمه نيز گويند به صيغه مفرد و ايضاً رقمه موضعي است در قرب وادي القري و نجد و بصره و ايضاً در زمين بني اسد موضعي است مُسمّا به رقمتان .

رقم : به تحريك وسط و سكون آن موضعي است در شرقي مدينه كه در آنجا به اربد بن صيفي كه قصد قتل پيغامبر داشت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ حق ـ سبحانه ـ صاعقه را بر وي فرستاد و بعضي ديگر گفته اند رقم كوههايي است در دار غطفان و آبي است در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل : رخضيه .

2 ـ ل : رجيب .

3 ـ ل : رجب .

4 ـ د : از رديهيه تا است ندارد .

5 ـ ل : افسان .


378


آن مكان .

رقيبه : تصغير رقبه به معني گردن كوهي است مُشرف بر خيبر و بر وزن سَفينه نيز گفته اند .

رِكابيّه : منسوب به ركاب كه شتران است و آن موضعي است ده ميلي راه از مدينه .

رَكوبه : همچو حَلوبه به ياء موحده ، كُتلي است پرمشقت قبل از عرج به سه ميل .

رِمّه : به ضم را و كسر آن و تخفيف ميم و تشديد آن . دشتي است عظيم در زمين نجد كه ما بين بالا و پايان آن هفت شبانه راه است از حره فدك تا قصيم و بطن الرمه در بلاد غطفان است در راه فيد مدينه .

رُواوه : به ضم را و رواتان نيز گويند موضعي است كه در آنجا غديري است كه سيل عقيق از ميان آن مي گذرد .

رَوْحا : به فتح را و سكون واو و حاء مهمله است . ميان آن و مدينه در قولي چهل ميل است و در قولي سي و شش و در ديگري سي ميل گويند كه چون تبّع از قتال اهل مدينه بازگشته آنجا فرود آمده استراحت كرد آنجا را روحا نام نهاد و بعضي ديگر گفته اند : به سبب گشادگي و روح آنجا مُسما شده به روحا و در مسجد عرق الظبيه گذشت كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ گفته اند : اين سجاسج روحاست و اين واديي است از واديهاي جنّت و آن موضعي كه در آنجا مقبره [ 142 ـ ب ] سيدنا ابراهيم است از بقيع نيز مسمّاست به روحا .

روضة الأجاول : ( 1 ) به جيم در نواحي ودّان است .

روضة الاجداد : قريه اي است در بلاد غطفان از وادي قصيبه در قبلي خيبر .

روضة الجام : به فتح همزه و سُكون لام و بعد از آن جيم و الف و ميم از وادي عقيق است .

روضة الخَرْج : [ به ضم حاء معجمه و سكون راء مهمله از نواحي مدينه است و روضه خرجين نيز گويند . [ روضة الخزرج : به لفظ قبيله اي از انصار در نواحي مدينه ] .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل و د : الاوجال .


379


روضة الحماط : [ از وادي عقيق ] .

روضة الصُها : به ضم صاد مهمله و ها جمع صهوه ، كوهي چند است در شامي مدينه سه روزه راه كه اين روضه در نزد آن كوههاست و بسيار است كه مها نيز گويند .

روضه عُرينه : بر وزن حُهينه واديي است در ناحيه رحضيّه كه در زمان جاهليت و اسلام آن را براي اسبان قُورق مي كرده اند و پايان تر از اينجاست قلهي .

روضه عقيق : يعني عقيق مدينه كه واديي مشهور است .

روضة الفلاج : ( 1 ) در كلمه فلجه مذكور خواهد شد .

روضه مَرَخ : به تحريك ميم و راي مهمله و خاي معجمه ، موضعي است از مدينه .

رُوَيثه : به ضم اول و فتح ثاني و سكون ياء تحتيه و ثاء مثلثه منهلي است در راه مكه مقدار شصت ميل راه از مدينه و منهل محل آب خوردن است .

رُهاط : بر وزن فُرات به طاء مهمله ، موضعي است در ينبع و نيز گفته اند كه قريه اي است در نزديك مكه ، آن را رهاط گويند .

رَيّان : ضد عطشان . اطمي است از آن بني حارثه و ديگري از آن بني زريق يعني بناهاي عالي و آبي است در حماي ضريه مسمّا به رَيّان .

رَيْدان : بر وزن سلمان . اطمي است يعني بناي عالي از آن بني واقف در قبله مسجد فضيخ .

ريم : به كسر را و سكون ياء تحتيه به همزه واديي است از آن مزينه كه به ورقان مي ريزد و بعد از آن ملاقي مي شود به عقيق .

حرف الزاي

زباله : [ 143 ـ آ ] اول يثرب است از جانب شامي مدينه .

زجّ : به ضم اول و تشديد جيم چنان كه مجد گويد و به خاء معجمه . ديگري گفته موضعي است در ناحيه ضريه .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل : الغلاج .


380


زراب : بر وزن كتاب و ذات الزراب نيز گويند چنان كه در مساجد تبوك مذكور شد .

زَرُود : به فتح اول و ضم راء مهمله و در آخر كلمه دال مهمله ، موضعي است در نزديكي ابرق العَزاف كه در حرف همزه مذكور شده .

زغابه : همچو سحابه به غين معجمه و به ضم اوّل نيز گفته اند محل جمع شدن سيلهاي عقيق است در غربي مشهد سيدنا حمزه ـ رضي الله عنه .

زمزم : در چاه هاي مبارك مدينه مذكور شد .

زَوْر : به فتح اول و در آخر راء مهمله ، كوهي است و يا واديي در نزديك سوارقيه .

زَوْراء : به فتح اول و سكون ثاني موضعي است از بازار مدينه در نزد مشهد مالك بن سنان ـ رضي الله عنه ـ كه در آن موضع خانه اي داشته است . عثمان مسمّا [ كرد ( 1 ) ] به زوراء كه نداي اول جمعه كه قبل از نداي خطبه است در زمان ايشان مسنون ( 2 ) شد در بالاي آن خانه وقوع يافته و آن موضعي كه ابراهيم بن النبي ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ مدفون است ، ايضاً مسمّاست به زوراء . نيز مالي است از آن احيحة بن الجلاّح ( 3 ) .

زهره : به ضم اول و سكون ثاني در ميان حره شرقيه و حره سافله از جهت قف . قريه اي بوده به غايت بزرگ ، چنان كه گويند كه سيصد زرگر در آن مُتوطن بوده اند .

زَيْن : مقابل شين مزرعه اي است در جرف كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ آنجا زراعت فرموده اند چنان كه ابن زباله روايت كرده .

حرف السين المهمله

ساير : به صيغه فاعل و سايره نيز گويند از نواحي مدينه است .

سافله : مقابل عاليه است [ 143 ـ ب ] و مدينه مُشرّفه منقسم است به عاليه و سافله و آخر عاليه سنح ( 4 ) يعني شورستان است به مقدار يك ميل از مسجد متبرك نبوي ـ علي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل ، م : شد .

2 ـ مسنون : خوب .

3 ـ ل : حلاج .

4 ـ م : سبح .


381


صاحبه افضل الصّلوات ـ و آنچه پايان تر از آن است سافله است و بايد دانست كه سافله مخصوص نيست به شامي مدينه چنان كه توهّم كرده مي شود از بعضي عبارات .

ساهيه : از واديهاي عقيق است .

ساية : واديي است عظيم . كوه او را شمنصير گويند و در اين وادي زياده از هفتاد چشمه آب بوده كه موز و انار و انگور و نخل خرما داشته .

سِتار : ( 1 ) به كسر و مثناة فوقيه ، كوهي است در حماي ضريه و كوه ديگر از عاليه در ديار بني سليم و سه كوه ديگر از ينبع .

سُدّ : به ضم بندي است كه عبدالله بن عمرو بن عثمان آن را بسته و از اينجا مي آيد وادي رانوناء به قرب غير و غير اين نيز بعضي مواضع ديگر هست كه سدّ مي نامند .

السراة : ( 2 ) به فتح و تخفيف راء مهمله از بزرگترين كوه هاست و اين است حدّ ميان نجد و تهامه زيرا كه اين كوهي است كه از جانب يمن آمده و تا اطراف شام رسيده و حاجز شده يعني فاصله گشته ميان غور و نجد يعني پستي و بلندي و لهذا مسمّا شده است به حاجز .

ذوسرح : به فتح سين مهمله و سكون راي مهمله و بعد از آن حاي مهمله واديي است نزديك ملل .

سِرّ : به كسر موضعي است در نجد از آن بني اسد و موضعي است ديگر در بلاد بني تميم و به ضم موضعي است در ديار مزينه .

سَرّاره : به فتح و تشديد راي مهمله ، اوّل در منازل بني بياضه است غير باغي كه امروز معروف است در نزد قبا .

سَرْغ : به فتح و غين معجمه قريه اي است در وادي تبوك سيزده مرحله از مدينه مُشرّفه و اواخر اعمال مدينه است چنان كه مجد گفته [ 144 ـ آ ] .

سرير : همچو زبير واديي است نزديك جار .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل : سنار .

2 ـ ل و م : سراة .


382


سَعْد : به فتح اول و سكون عين مهمله كوهي است نزديك ذات الرقاع سي ميل راه از كديد .

سَفا : بر وزن قفا از نواحي مدينه شريفه است .

سفان : واديي است كه نزد بحر با ضم ملاقي مي شود .

سَفَوان : ( 1 ) به فتحات واديي است از ناحيه بدر كه غزوه بدر اولي در آنجا واقع شده .

سقايه : سقايه سليمان بن عبدالملك در جرف است ، از آنجا حاج شامي متوجه شام مي شود .

سُقْيا : به ضم سين و سكون قاف چند موضع است كه سُقيا مي نامند از آن جمله يكي سقياي سعد است در حره غربيّه ؛ ديگر قريه بزرگ است از اعمال فرع در راه قديم مكّه مُعظمه و نيز موضعي است در وادي جزل نزديك وادي القري مقدار هفت مرحله راه از مدينه .

سقيفه بني ساعده : هر بنايي كه مُسقف باشد نه به طرح خانه چنان كه به فارسي ايوان گويند آن را سقيفه نامند و سقيفه بني ساعده در حديث بيعت ابوبكر مذكور است .

سَكاب ( 2 ) : همچو قَطام كوهي است از كوههاي مدينه .

سَلاح : ايضاً همچو قطام موضعي است پايان تر از خيبر كه جمعي از غطفان به بشير بن سعد انصاري كه به جانب يمن فرستاده شده بود واخوردند .

سلاسل : به لفظ جمع آبي است در ارض جذام در پس وادي القري ده روزه راه از مدينه مُشرفه .

سُلالم : به ضم اول نام آخرترين موضعي است از خيبر كه فتح شده .

سَلْع : به فتح سين و سكون لام و حرف عين مهمله ، كوهي است در مدينه معروف و در آنجاست كهف بني حرام كه در مساجد فتح مذكور شد .

سُلَيْع : تصغير سلع كوهي است در مقابل سلع كه بر بالاي آن كوهي است قلعه امير

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ م و ل : سنوان .

2 ـ هر سه نسخه : سكاف .


383


مدينه اعني جماز بن [ 144 ـ ب ] شحنه كه قبل از ششصد و هفتاد بوده .

سَليل : همچو امير عرصه عقيق است .

سليله : موضعي است از رَبذه .

سليم : تصغير سَلم است و ذات السليم ( 1 ) از اوديه عقيق .

سمران : كوه خيبر است كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ بر بالاي او نماز گزارده اند و عوام مسمران مي نامند و بعضي به شين معجمه نيز ضبط كرده اند ـ والله اعلم .

سُميْحه : تصغير سمحه به حاء مهمله ، چاه قديم سيراب معروف است در مدينه .

سَنام : هَضبه اي است در نزديك ربذه يعني كوه بچّه اي است .

سنح : ( 2 ) به ضم و سكون و يا به ضمتين ، اطم جشم و زيد پسران حارث است و اطمّ چنان كه بسيار مذكور شد عبارت از بناهاي عالي است كه در بيرون معموري براي احتياط مي كنند ( 3 ) و اين سنح ( 4 ) است كه ادناي عاليه مدينه است كه آن ناحيه به اسم آن مُسمّا شده و در اينجا بوده است منزل ابوبكر به زوجه انصاريه ايشان .

سِن : به كسر كوهي است مقابل شوران و ميطان .

سُواج : به سين مضموم و حرف جيم از كوههاي ضريه است و گويند كه در آنجا مسكن جنّ است .

سوارق : واديي است نزديك سوارقيه كه آبش در غايت خوشي است .

سَوارقيه : به فتح و ضم اول و بعد از راء مهمله قاف و ياي نسبت و سُويرقيه ( 5 ) نيز گويند به تصغير ، قريه بُزرگي است كه منبر داشته و نخل و فواكه داشته و از بني سليم كسي نيست كه در آنجا جايي نداشته .

سُوق : سوق بني قينقاع يعني بازار ايشان در نزد پُل ( 6 ) بطحان بوده است در جاهليّت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل ، م : ذات السلم .

2 ـ د و ل : سبخ ، م : سبح .

3 ـ همان طور كه مذكور شد اطمّ خانه هاي ييلاقي خارج از شهر را گويند .

4 ـ ل : سبح .

5 ـ هر سه نسخه : سورقيه .

6 ـ ل : پلي .


384


كه هر سال چند بار بازار بر پاي مي شده و مردم در آن بازار بر يكديگر تفاخر مي كرده اند و در آن باب اشعار مي خوانده اند و در آنجا بوده است اجتماع حسان بن ثابت [ 145 ـ آ ] به نابغة بني ذبيان ( 1 ) مشهور در شاعري و فصاحت . قينقاع به دو قاف است و بينهما ياي تحتانيه و نون است و در آخر عين مهمله .

سُويْداء : تصغير سوداء ، ( 2 ) موضعي است بعد از ذي خشب به مقدار دو شبه راه از مدينه .

سويد : اطمي است در بني بياضه در شامي حماضه .

سُوَيقه : گويند از صدقات اميرالمؤمنين علي است ـ عليه السلام ـ در جهت يمين كسي است كه مُتوجه مكه است از مدينه و در آنجا مقتول شداند جماعتي از اهل بيت كه بر مُتوكّل خروج كرده بوده اند و ايضاً سويقه كوهي است ميان مدينه و ينبع كه امروز معروف است به سويق منازل بني ابراهيم .

سياله : همچو سحابه در مسجد شرف روحاست و تا اينجا سي ميل است از مدينه مُشرّفه .

سيح : به كسر اول و سكون مثناة تحتانيّه ، اسم حوالي مساجد فتح ( 3 ) است از جانب مغرب .

سَيَر : به فتح اول و مثناة تحتانيه بر وزن جبل و يا به موحده مشدده مكسوره و يا به شين معجمه مفتوحه و مثناة تحتيه مكسوره مشدّده بر وزن ثيب ، ميان نازيه و صفراست و قسمت غنايم بدر در آنجا واقع شده .

صاحب تاريخ مي گويد : گمان مي برم كه اين موضع در شعب سير است كه معروف است به فركات خيف ( 4 ) در نزد بركه قديمه بعد از مستعجله به مقدار نيم فرسخ .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ هر سه نسخه : دينار . ل : خايفه بني دينار كه زني است .

2 ـ ل : سواد .

3 ـ م : فسح .

4 ـ ل : حيف .


385


حرف الشين

شابه : به باي موحّده مخففه كوهي است ميان ربذه و سليله .

شاس : اطمّي است در رحبه قبا كه از آن شاس برادر ابن عطية بن زيد بود .

شبا : بر وزن عصا واديي است در اثيل .

شباع : همچو كتاب كوهي است مُشرف بر بئر سائب .

شباك : همچو حباك موضعي است در بلاد غني ميان مدينه و ابرق [ 145 ـ ب ] عزاف ( 1 ) و ( 2 ) .

شبعان : ضد جيعان از آطام مدينه است .

شبكه : به معني دام مالي است در اضم بعد از ذي خشب .

شجرة : مسجد شجره ذي الحليفه منسوب است به آن و ايضاً مالي است كه در آنجا اطم بني قريظه است .

شدخ : به سكون دال مهمله و خاي معجمه واديي است كه در آنجا موضعي است مُسما به نخل [ شرات : كوه مرتفعي است پايين عسفان ] .

شَربّه : به سه فتحه و باي موحّده مشدّده . هر زميني را كه علفزار باشد و درخت نداشته شربه گويند . ميان سليله و ربذه به اين نام موضعي مشهور است و غير اين نيز گفته اند .

شَرْج : به فتح شين و سكون را و در آخر جيم ، موضعي است در بيرون مدينه معروف به شرج عجوز و اين موضع مذكور است در قتل كعب بن اشرف و به اين نام آبي است در نجد و واديي است ايضاً به اين نام فزاره ( 3 ) را .

شَرعَبِي : به فتح شين و سكون راء مهمله و فتح عين مهمله و كسر موحده و در آخر ياي است اطمّي است پايان تر از ذباب .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در متن عربي عراف نوشته امّا در پاورقي ص 491 نوشته است درست آن عزاف است با زاي معجمه .

2 ـ هر سه نسخه : عراق .

3 ـ هر سه نسخه : قراره .


386


شَرَف : در لغت موضع عالي است . شرف الروحا و شرف السياله سبق ذكر يافت .

شريق : تصغير شرق و در بدل قاف به فا نيز روايت كرده اند . موضعي است در وادي عقيق .

شُطْمان : مالي است در بني قريظه .

شطون : چاهي است [ در ناحيه شعر ( 1 ) ] .

الشطبيه : گفته در جنب اعواف است شايد كه مالي باشد كه معروف است در آنجا به عتبي .

شظات : همچو قطات ( 2 ) ، وادي قناة است و يا آنچه چسبيده سدّ است از وادي قناة .

شُعب : به ضم واديي است كه به صفرا مي ريزد اما شِعْب به كسر كه جمعش شعاب است به معني دره كوه ، يكي از آن جمله شعب احد است كه رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ [ 146 ـ آ ] در روز احد به دهنه آن رسيده اند و شعب العجوز : در بيرون مدينه است كه كعب بن الاشرف در نزد او كشته شده و اين را شرج العجوز نيز گفته اند .

شعب المشاش : در پس جما العاقل است از اراضي عقيق .

شعب شوكه : ( 3 ) همان شعبي است كه امروز معروف است به شعب علي و خواهد آمد .

شعبي : به ضم اول و سكون مهمله و فتح موحده و الف مقصوره كوهي است و يا كوههاي بلند است در حماي ضريه .

شعبة : به ضم و سكون چشمه اي است نزديك بليل ( 4 ) و وادي شعبه از اوديه ابلي است .

شعث : به ضم و سكون و مثلثه جمع اشعث موضعي است ميان سوارقيه و معدن بني سليم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مطالب داخل قلاب از متن وفاء الوفا گرفته شده است . ج : 4 ، ص 1243 .

2 ـ ل : قطاط .

3 ـ هر سه نسخه : شنوكه .

4 ـ ل ، م : يليل .


387


شعر : كوهي است مُشرف بر معدن ماوان ( 1 ) .

شَغبا : به فتح شين و سكون معجمه و فتح موحده قريه اي است ميان مدينه و ايله و ايضاً بدا قريه ديگر است كه بينهُما يك مرحله راه است .

شُفَر : همچو زفر جمع شفير ، كوهي است در ته حماي ام خالد كه از آنجا به بطن وادي عقيق فرود مي آيند .

شُقَر : به قاف ايضاً به وزن زفر آبي است در ربذه و كوهي مشرف بر معدن ماوان .

شقرا : تأنيث اشقر آبي است در باديه و همچنين سعديه نيز آبي است كه بينهُما قُورقي است كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به عمرو بن سلمه كلابي داده اند .

شقراة : كوهكي است در غربي نقيع .

شُقْرة : به ضم و بعد از آن سكون ، موضعي است در ميان كوههاي حمر يعني سرخ در راه فيد هيجده ميل از نخل و دو روزه راه از مدينه و در روز غزوه احد بعضي مردم گريخته تا اينجا رسيده بوده اند .

شِقَ : به فتح يا به كسر از قلعه هاي خيبر است و يا موضعي است كه در آنجا قلعه هاست از قلعه هاي خيبر .

شلوَل : [ 148 ـ آ ] همچو صبور موضعي است در نواحي مدينه .

شمّاء : به تشديد و مَدّ بعضي ديگر گفته اند شيماست به ياي تحتانيه ، به هر حال پشته اي است سرخ در حماي ضريه در ناحيه عرفجا .

شَمّاخ : به فتح و تشديد و خاي معجمه اطمّي است در قبله خانه هاي بني سالم .

شَمنَصير : به فتح شين و ميم و نون ساكن و صاد مهمله مكسوره و بعد از آن مثناة تحتيّه و بعد از آن راء مهمله كوه سايه است .

شناصير : ( 2 ) از نواحي مدينه است .

شنوكه : به فتح شين و ضم نون و سكون و او و فتح كاف كوهي است بعد از شرف

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل ، م : باوان .

2 ـ ل : شناصر .


388


روحا ، مقابل دره اي كه معروف است به شعب علي كه شعب شوكه است .

شُنَيف : همچو زبير اطمّ بني ضبيعه است در قبا .

شُواحِط : به ضم شين و كسر حاء مهمله و طاي مهمله ، كوهي است در قرب سَوارقيه .

شَوْران : همچو سلمان كوهي است محاذي ميطان كه حره شوران به آنجا منسوب است و پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ شتراني كه در آنجا چريده فربه شده بودند ديده ، پرسيدند كه آنها كجا چريده اند . گفتند كه در شوران . پس ايشان فرمودند : « بارك الله في شوران » .

شَوْط : ( 1 ) به فتح شين از مواضعي است كه به وادي عقيق مي ريزد در نزد حره بني سليم .

شَيْخان : دو اطمّ است در جهت والج كه مُسما شده اند به اين اسم به جهت شيخ و شيخه كه در آنجا مي بوده اند .

حرف الصّاد

صاحة : به تخفيف در لغت زميني است كه اصلاً نَروُيَد اما در اين مقام مراد به آن پنج پشته است نزديك عقيق .

صاري : به كسر را و تخفيف يا ، كوهي است در قبله مدينه .

صُحْرِه : به ضم صاد و سكون حاء مهمله نام زميني است كه از جانب غربي حماي نقيع را محيط است .

صَحْن : به فتح صاد و سكون حاء مهمله كوهي است بلندتر از سوارقيه كه آب [ 147 ـ آ ] خوش دارد كه به آن زراعت مي كنند .

صُخيرات الثمام : ( 2 ) به خاء معجمه و ثاء مثلثه .

صُدار : به ضم صاد معروف است به صداره در وادي روحا .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل : شوطان .

2 ـ ل و م : الثمان .


389


صرار : به كسر صاد اطم است در شامي مدينه در جوانيه در حره شرقيه و آن ناحيه به اسم آن مُسمّا شده و گفته اند كه در آنجا آبي است و آنجا را در حديث ذكر بسيار است چنان كه بعضي گفته اند كه در غزوه قرقرة الكدر غنايم را در آنجا قسمت كردند و ايضاً آمده عمر ، جماعتي را از انصار كه به كوفه تعيين فرموده بود تا آنجا مشايعت فرمود .

صُعَيْب : تصغير صعب و كوه صعين به نون تصغير صعن است .

صَعْبيه : به فتح صاد و سكون عين مهمله چاههاي خوش آب است كه در آنجا زراعت كنند در قرب ابلي .

صِفاح : به كسر صاد و فا و حاء مهمله موضع روحاست .

صفاصف : موضعي است ميان سُدّ عبدالله عثماني و صعيبه ( 1 ) .

صَفْرا : به فتح صاد و سكون فا ، واديي است كثيرالماء و النخل در غايت معموري و گويند كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ بارها بر آنجا عبور فرموده .

صَفَر : به فتح صاد و فتح فا كوهي است سُرخ در فرش ملل و در آنجا بنايي است از آن حسن بن زيد .

صَفْنه : به فتح صاد همچو جفنه منزل بني عطيّه است در رحبه مسجد قبا .

صَفِينه : همچو سفينه به معني كشتي ، موضعي است ميان بني سالم و قبا و در قاموس گفته كه همچو جُهَيْنه بلدي است در عاليه در ديار بني سليم .

صُلْحه : به ضم و بعد از آن سكون اسم داري است از آن بني سلمه كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ را به آن ناميده اند و بعضي طلحه نيز گفته اند .

صَلْصَل : كوهي است معروف در اثناي بيداي شرقي هفت ميل راه از مدينه و فريابي گفته كه قصه نزول تيمم در صلصل بوده و بكري گفته كه او نزديك ذوالحُليفه است ـ والله اعلم . [ 147 ـ ب ] .

صلاصل : زميني است در حره بطحان .

صَمْد : به فتح صاد و سكون ميم آبي است در قرب مدينه .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل و م : عصبه .


390


صمغه : به غين معجمه مزرعه اي است در كاريز .

صَمّان : به فتح صاد و تشديد ميم كوهي است سرخ كه تجاوز مي كند از دَهِناء كه هفت كوه است از رمل و لهذا گفته اند كه صمان قريب رمل عالج است .

صُوار : به ضم صاد و واو و الف و راء مهمله موضعي است در مدينه .

صَوْري : به فتح همچو حمراء واديي است در جانب نَقيع و امروز معروف است به صَوْريه .

صوران : به صيغه تثنيه موضعي است در اقصاي بقيع غَرْقد ، يعني مقبره مشهور ، و پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در وقت توجّه بني قريظه بر آنجا عبور و مرور فرموده اند .

صَهْبا : به لفظ مرادف خمر از خيبر مدينه است كه ابن عباس ـ رضي الله عنهما ـ مالي كه آنجا داشته تصدق نموده .

صَياصي : چهارده اطمّ است در قبا .

صيصه : همچو شيشه اطمّي است در قبا .

حرف الضاد

ضاحك : به معني خنده كننده ، كوهي است در فرش ملل كه ميان او و ضويحك واديي است كه يَيْن گويند .

ضارِج : به راء مهمله و جيم به صيغه فاعل موضعي است قريب عذيب ( 1 ) كه در شعر امريء القيس و غيره مذكور است و گويند كه موضعي است در يمن .

ضاس : به سين مهمله بر وزن ناس واديي است ميان مدينه و ينبع .

ضاف : واديي است در غربي نقيع كه گرداگردش كوه هاست از آن جمله كوه ها يكي قُدس است در غربي ضاف و ديگر زمين همواري است در فرود آمدن كوثل ينبع از آن اتمة ابن الزبير .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ د : غريب .


391


ضبا : از اعمال مدينه است كه در آنجا چاه هاي خوش آب است و شجر مقل نيز در آن موضع بسيار است .

ضبع : به سكون موحّده و ضم ، آن از واديهاي عقيق است .

ضَبوُعه : منزلي است در نزد [ 148 ـ آ ] يليل ميان مشيرب و حلايق .

ضجنان : به فتح ضاد و سكون جيم نزديك مكه است يك روزه راه از قدير .

ضحيان : ( 1 ) به فتح ضاد و سكون مهمله و مثناة تحتيه ، اطم است در عصبه از آن احيحة بن الجلاح . [ ضرعاء : نزديك كوه شمنصير ] .

ضَرِيّه : به فتح ضاد و كسر راء مهمله و ياء تحتانيه مشدّدة قريه اي است هفت مرحله راه از مدينه در راه حُجّاج بصره كه مسمّا شده است آن قريه به نام چاه خوش آبي كه در آن محل است و ابن كلبي گفته : به نام دختر نزار ، اُمّ حلوان بن عمر بن الحاف بن قضاعه مسمّا شده و ابن ضريه مشهورترين حماها يعني قورقهاست به قول بعضي اول كسي كه آنجا را قورق كرده عمر بن الخطاب است و در زمان خلافت عثمان است بسيار گشاد و زياده شد ( 2 ) .

ضُري : مانند سما ( 3 ) چاهي است در ضَريّه .

ضع ذرع : اطمّي است در نزد بئر بني خطمه كه مسمّاست به ذرع .

ضِغن ( 4 ) : به كسر ضاد و سكون غين معجمه و نون بعد از آن آبي است از آن فزاره ( 5 ) ميان خيبر و فيدي كه در آنجا نخيلي است معروف به حايط و كرانيف .

ضَفِر : به فتح اول و كسر ثاني موضعي است قريب مدينه مُشرّفه كه قبر ابي عبيدة بن عبدالله بن زمعة بن الاسود بن المطلب بن اسد بن عبدالعزّي ( 6 ) كه يكي از جوانمردان عرب است در آنجاست .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل : صيحان .

2 ـ در متن عربي مطالب فوق درج نشده است . ص 497 .

3 ـ م : به ضم .

4 ـ م : ضعن .

5 ـ ل ، م : قراره .

6 ـ ل : لعري .


392


ضلع بني شيصبان : بطني است از كفار جن .

ضلع بني مالك : بطني است از مسلمين جن .

ضلعان : دو كوه است در حماي ضريه كه [ بين آن دو ] واديي است يك روزه راه و ميان اين دو بطن قتال واقع مي شود .

ضلع بني مالك : مردم فرود مي آيند و از آنجا صيد مي كنند و دواب ( 1 ) خود را مي چرانند به خلاف ضلع بني شيصبان كه اينها آنجا واقع [ 148 ـ ب ] نمي شود .

ضُويحك : در ضاحك مذكور شد .

ضيقه : نزديك ذات حماط است .

حرف الطاء

طاشا : به شين معجمه ، از واديهاي اشعر است كه به صفرا مي ريزد .

طِخْفه : به كسر طا و سكون خاء معجمه ، كوه سرخ درازي است در برابرش منهل و چاه هاست كه در حماي ضريه مردم ذكر كرده اند .

طَرَف : به فتح طا و راي مهملتين آبي است دون نخيل در طريق عراق ، بيست و پنج ميل يا بيشتر از مدينه و بيست ميل از بطن نخل كه در آنجا چاه ها و بركه هاست .

طفيل : كوه خردي است متوسط در پهلوي خبث ( 2 ) ، نه آنكه در شعر بلال است .

طويلع : تصغير طالع نزد عوام موضعي است در مدينه و في الحقيقه آن در نجد است .

حرف الظآء

ظاهره : ناحيه نقاست از حرّه غربيّه .

ظَبْيه : موضعي است در ديار جُهينه و جايي است ميان ينبع و غيقه در ساحل بحر و آبي است در نجد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ دواب : چار پايان ، حيوانات .

2 ـ ل ، م : پهلوي بزوي .


393


ظلم : همچو كتف موضعي است قبلي از واديهاي اشعر و كوه سياه است از ابن عمرو بن كلاب .

ظِهار : همچو كتاب قلعه اي است از خيبر .

حرف العين

عابِد : به كسر موحّده و دال مهمله و عَبّود به فتح و تشديد موحّده و عبيد به ضَمّ سه كوه است . كلان تر آن عبود است در ميان آن سه در فرش ملل .

عاص و عويص : دو وادي عظيم است ميان حرمين شريفين ، زادهما الله تشريفا .

عاصم : به صيغه فاعل اطمي است از آن بني عبدالاشهل در فقاره و اطم ديگر است در قبا و ذوعاصم از اوديه عقيق است .

عاقل : كوهي است در حماي ضريه .

عاليه : عبارت از اعلاي حجاز است و آن بلادي است واسع در غايت خوبي و عاليه مدينه و عوالي آن جهت قبلي مدينه مُشرّفه است ادناي آن به جانب مدينه يك ميل است از مسجد نبوي ـ علي صاحبه [ 149 ـ آ ] افضل الصّلوات ـ و اقصاي معموره آن سه يا چهار ميل است و اما اقصاي غير معموره هشت يا شش ميل است به اين كه گفته توفيق مي يابد و روايات مختلفه كه در مقدار عوالي مدينه وارد شده .

عاند : به كسر و دال مهمله ، به او منسوب است وادي عاند كه قبل از سقياست از اعمال فُرُع و آن را وادي قاحَه نيز گويند وعاند به مثناي تحتيّه و ذال معجمه نيز گويند .

عاير : به مثناة تحتيّه به او منسوب است ثنيه عاير در يمين ركوبه و غاير به عين معجمه نيز گفته اند .

عبابيد : موضعي است قريب تعهن و عبابيب نيز گفته اند به سه باء موحّده و عثيانيه نيز مروي شده به مثلّثه و تحتانيّه و الف و نون .

عباثر : جمع عبيثران كه نبات معروف است ، واديي است از اشعر ميان نخل و بواط .

عَبْلاء : به فتح اوّل و سكون ثاني و مدّ همزه از اعمال مدينه است .


394


عِتْر : به كسر عين و سكون فوقاني و راء مهمله كوهي است در قبله مدينه كه او را مستندر اقصا نامند .

عثاعث : كوههاي خرد سياه است در حماي ضريّه كه مُشْرِف است بر مهزور .

عثعث : كوهي است كه او را سليع گويند .

عجمتان : تثنيه عجمه است در جانب بطحا از وادي عقيق .

عُدنيه ( 1 ) : و به نون هَضْبه اي است يعني پشته كوهي در فرش ملل و موضعي است از شربه كه ذكرش تقديم يافت .

عَدَنيه ( 2 ) : تصغير عدنه اطمّي است در عصبه ميان صفاصف و وادي .

عَذْق : به فتح عين و سكون ذال . اطمي است از آن بني امية بن زيد و بئر عذق سبق ذكر يافت .

عُذيبه : تصغير عذبه آبي است ميان ينبع و جار . عذيب نيز گويند بغيرها .

عراقيب : قريه بزرگي است و معدني در حماي ضريه .

عَرا : همچو غرا نام وادي نقماست كه خواهد آمد .

عَرْج : به فتح عين و سكون مهمله قريه بزرگي است در راه مكّه و گفته اند كوه او متّصل [ 149 ـ ب ] مي شود به كوه لبنان شام و بعد از آن به كوه لگام در انطاكيه و بعد از آن به حرز و طولش پانصد فرسخ است .

عَرْصه : به فتح عين و سكون راء مهمله ، و صاد مهمله ، فضايي واسع است كه در آنجا [ ساختماني ] نباشد و عرصه عقيق گذشت .

عِرْض : به كسر . مطري گفته : مزارع حوالي مسجد قبلتين است و اعراض مدينه ميان سواد اوست يعني محل زراعت يا قراي اوست كه در واديهاست و عراض خيبر در وادي دوم خواهد آمد .

عَرَفات : تلّي است در قبله مسجد قبا كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در روز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ هر سه نسخه : عدينه .

2 ـ هر سه نسخه : عدنه .


395


عرفه بر سر آن از آنجا عرفات را مي نموده اند اين سخن را ابن جبير در رحله خود ذكر كرده .

عرفجاء : از آبهاي اشق ( 1 ) است .

عُرفه : همچو غُرفه به حسب وزن و حروف غير حرف اول چند موضع است يكي : عرفه حماي ضريه و ديگري عرفه منعج و ديگري عرفه الاجبال .

عرق الظبيه : در حرف ظاء گذشت .

عُريان : به ضم عين و سكون راء مهمله و ياي تحتانيه ، اطم است .

عُريض : تصغير عرض واديي است در شرقي حره شرقي نزديك قناة .

عُريفطان : تصغير عرفطان واديي است در ابلي .

عُرَيْنه : همچو جُهينه قُراي مدينه است در راه شام و گفته اند فدك از آن جمله است .

عَرّافَ : ( 2 ) به فتح و تشديد را مهمله و در آخر فاديه كي است ( 3 ) در نزديكي زرود از آن بني سعد و يا آبي است از آن بني اسد كه به او منسوب است ابرق العزاف ( 4 ) و گويند كه در آنجا آواز جن را مي شنيدند و گويند : كوهي است در دهنا به اين نام .

عَزْوزي : ( 5 ) به دو زاي معجمه اولي مضموم موضعي است در ميان مكه و مدينه .

عَسْعَس : همچو صَرصَر كوهي است در حماي ضريه و به او منسوب است دار عسعس .

عُسْفان : به ضم عين و سكون سين مهمله و فا و نون قريه اي است [ 150 ـ آ ] در ميان مكه و مدينه كه مشتمل است بر چاه ها و بركه ها و در آنجا چاهي است معروف به عولا و عسفان دو روزه مكه است .

عسيب : كوهي است مقابل برام در شرقي نقيع از جهت اعلاي او .

عَسيه : به فتح عين موضعي است در ناحيه قبلي معدن و به غين معجمه و شين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ل و د : اشنق .

2 ـ د : عران .

3 ـ ديه كي : ديه كوچك .

4 ـ مصحّح متن عربي ذكر كرده كه بايد العزاف باشد « كان يسمع به عزيف الجنّ » ص 501 ؛ ل و د : ابرق العراف ، م : ابرق العراق .

5 ـ هر سه نسخه : عزوزا .


396


معجمه نيز مروي شده .

عُش ذوالعش : از اوديه عقيق است .

عُشَيْرة : تصغير عشره از اوديه عقيق است و موضعي است از جمله حدود حرم مدينه و موضعي ديگر است در صمان و قلعه اي خُرد است در ميان ينبع و ذوالمروه .

عصبه : به سكون صاد مهمله و ضم اول يا فتح او و يا به فتحات ثلاث و معصب بر وزن محمّد نيز گفته اند منزل بني جحجباست در غربي مسجد قبا .

عصر : ( 1 ) به كسر و سكون و يا به فتحتين كوهي است كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در وقت توجه خيبر بر آنجا مرور فرموده اند و مع ذلك قول ابن اثير كه ميان مدينه وفرع و نزد مسجد پيامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ است .

عَظَم : به فتحتين در اعظم مذكور شد و دو عَظُم به ضمتين از عراض خيبر است .

عَقْرب : اطمي است در شامي روحا .

عْقِيان : به كسر اول و سكون قاف و مثناة تحتيه ، اطم بني بياضه است در جنب سبخه .

عقيربا : تصغير عقرب مالي است در شامي بني حارثه .

عَلاء : به فتح و مدّ اطم يا موضعي است در مدينه و علاء : به ضم و قصر در ناحيه واديي القراست و در مساجد تبوك نيز مذكور شد .

عَمْق : به فتح عين و سكون ميم و در آخر قاف واديي است در فرع كه عمقين نيز گويند و ايضاً منزلي است از منازل حجاج ميان سليله و معدن بني سليم .

عَميس : به فتح عين و كسر ميم و سكون مثناة تحتيّه و سين مهمله و غين را بعضي معجمه نيز گفته اند واديي است ميان فرش و ملل .

عُنّاب : به ضم عين نام راهي است كه ميان مدينه و فيد است و بعضي گفته اند [ 150 ـ ب ] كه نام كوهي است و بعضي ديگر گفته اند كه او ميان سقيا و ذي المروه است در راه شام .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در هر سه نسخه : عضد .


397


عنابس : مزرعه هاست در جهت قبله مسجد قبا .

عنابه : به زيادتي ها بر لفظ عناب سابق قاره سوداست يعني پاره اي كه ( 1 ) پايان تر از رويثه و آبي است در ديار بني كلاب و بركه و موضعي است در قرب سُميرا .

عناقه : به نون و قاف بر وزن سحابه موضعي است يا آبي در قرب ضريه . ( 2 )

عواقر : ( 3 ) پشته كوهي چند است در فرش .

عُوال : به ضم و تخفيف به او منسوب است حزم بني عوال و آن يكي از سه كوهي است كه در جانب اوست طرف و در آنجاست بئر اليه .

عَوالي : در عاليه مذكور شد .

عوسا : حوسا نيز گويند از مواضعي است كه سيل وادي رانوناء بر آنجا عبور مي كند و از آنجا گذشته به بطحان جمع مي شود .

عُويقل : تصغير عاقل نقبي است در حزره .

عَيْر : به فتح عين و سكون مثناة تحتيه وراء مهمله در حدود حرم مدينه مذكور شد .

عِيص : به كسر عين و سكون تحتانيّه و صاد مهمله واديي است از نواحي ذي المروه چهار روزه راه از مدينه مُشرّفه .

عَيْنان : تثنيه عين كوهي است در كنار كاريزي كه در قبله مشهد حمزه است ـ رضي الله عنه ـ كه تيراندازان در آن كوه بوده اند در روز غزوه احد و در ركن شرقي اين كوه است مسجد نبوي ـ علي مُشرّفه افضل الصّلوات .

عين ابراهيم بن هشام : در فرش ملل است .

عين ابوزياد : در ادناي غابه است .

عين ابي نَيْزَر : به فتح نون و سكون مثناة تحتانيه و فتح زاي معجمه و بعد از همه راي مهمله نام پسر نجاشي است كه او را اميرالمؤمنين علي ـ عليه السلام ـ خريده آزاد كرده و قولي آنكه خود به اسلام رغبت كرده در خُردي به خدمت پيغامبر ـ صلي الله عليه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در وفاء الوفا آمده است كه امام زين العابدين در آنجا ساكن بود . ج : 4 ، ص 1269 .

2 ـ از اينجا تا چند صفحه بعد را نسخه د ندارد .

3 ـ ل : عوارق .


398


وآله وسلم ـ آمده و به فاطمه زهرا [ 151 ـ آ ] ـ سلام الله عليها ـ و اولاد كرام او مي بوده و از قبل اميرالمومنين علي ـ عليه السلام ـ بر سر آن عين قيام مي نموده و اين عين از جمله صدقات ايشان است در ينبع .

عين ازرق : در تتمه آبار مذكور شد .

عين تُحنَس : به ضم تاء فوقانيه و فتح حاء مهمله و كسر نون مشدده و سين مهمله .

عين حديد : ( 1 ) در اضم است .

عيون حسين بن زيد بن علي بن الحسين ـ سلام الله عليهم : سه عين است يكي در مضيق و دوم در ذي المروه و سوم در سقيا .

عين خَيف : ( 2 ) حوالي مساجد فتح از آنجا آب مي خورند و امروز معروف است به شبشب .

عين الشهداء : معروف بوده است به كاظمه .

عين الغوار : ( 3 ) به غين معجمه در اضم است .

عين فاطمه : در آنجايي است كه براي مسجد نبوي ـ صلي الله علي مشرّفه ـ خشت مي پخته اند در نزديك بطحان در حره غربيه سنگ توده اي چند است كه در قديم جاي خشت پزي بوده .

عين قشيري : ( 4 ) در راه مكه است ميان سقيا و ابوا كه در آنجا نخل بسيار است .

عين مروان : در اضم است .

عين النّبي ـ صلي الله عليه و آله و سلم : در تعيين موضع و محل آن ، كلمات اهل تاريخ بسيار مختلف است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ هر سه نسخه : جديد .

2 ـ م و ل : حيف .

3 ـ ل ، م : عين الغورا .

4 ـ ل و م : فشيري .


399


حرف الغين

غابه : به موحده در حديث سِباق يعني اَسْبان را براي امتحان تاختن و غيره مذكور است و آن موضعي است معروف در پايان سافله مدينه از جهت شامي و آنكه بعضي در جهت ديگر وهم كرده اند غلط است .

الغبيب : تصغير غب موضع مسجد جمعه است .

غدير الاشطاط : سه ميل راه است از عسفان در جهت مكه .

غدير خم : در حرف خاي معجمه گذشت .

غُراب : كوهي است در شامي مدينه ميان مدينه و مخيض . غراب الضايله ( 1 ) و غرابات نيز گويند و امروز [ 151 ـ ب ] به صيغه تصغير معروف است و راية الغراب از اوديه عقيق است و ايضاً غراب غديري است در طريق رحضيه يك روزه راه از مدينه .

غران : به ضم و تخفيف وادي ازرق است .

غرّة : به لفظ اول ماه اطمي است كه به جاي مناره مسجد قبا بوده .

غَزّه : به فتح و تشديد زاي معجمه منزل بني خطمه است در نزد مسجد ايشان وجه تسميه تشبيه آنجاست به غره شام در بسياري اهلش .

غزال : به لفظ آهو واديي است از آن خزاعه در نواحي شمنصير .

غشيّه : ( 2 ) به فتح اول و كسر معجمه و تشديد مثناة تحتيّه موضعي است در ناحيه قبليه معدن و به مهملتين نيز مروي شده .

غَضْوَر : همچو جعفر به ضاد معجمه موضعي است ميان مكه و مدينه در ديار خزاعه .

غمره : ( 3 ) به فتح اول و سكون ثاني . ابن سعد آن را غمر مرزوق ناميده بغيرها بعد از آنجا آبي است از آن بني اسد در طريق نجد .

غُموض : به ضمّ اول و به حرف ضاد معجمه قلعه بني الحقيق است در خيبر و بعضي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ م و ل : الصايله .

2 ـ از اينجا نسخه د شروع مي شود .

3 ـ د : غمزه .


| شناسه مطلب: 77374