بخش 17
حرف الکاف حرف اللاّم حرف المیم حرف النون حرف الهآء حرف الواو حرف الیاء تعلیقات و اضافات
|
400 |
|
به قاف و صاد مهمله نيز گفته اند .
غَميم : به فتح غين موضعي است ميان رابغ و جُحفه و به او منسوب است كراع الغميم و ابن شهاب ـ رحمة الله ـ گفته : ميان عسفان و ضحيان ( 1 ) و غير از اين نيز گفته اند ـ والله اعلم .
غوْر : به فتح و بعد از آن سكون موضعي است در ديار بني سليم و آنچه سيلان مي كند از زمين قبلي به جانب ينبع و آنچه پايان رويه مي رود به جهت مغرب از تهامه و ميان ذات عرق و بحر را نيز غور مي گويند .
غوْل : همچو جَوْل در غربي حِليت كوهي است كه در آنجا خرمايِسْتان است .
غَيقه : به فتح غين و سكون مثناة تحتيه و قاف و ها موضعي است در ساحل بحر قريب جار بلندتر از عُذَيْبه كه وادي ينبع بر آنجا مي ريزد و ايضاً در ظهر حرة النار موضعي است از آن بني ثعلبة بن سعد .
حرف الفاء
فارع : به مهملتين بر وزن صاحب [ 152 ـ آ ] اطمي است كه داخل شده است در دار جعفر برمكي كه رو به روي باب الرحمة است و ايضاً قريه اي است بلندتر از سايه مُشتمل بر نخيل و عيون .
فاضجه : به كسر صاد معجمه مالي است در عاليه در ناحيه جفاف كه در آنجا اطمي بوده از آن بني النضير و ايضاً فاضجه واديي است از شغبا تاضريه .
فاضح : به كسر ضاد معجمه و حاء مهمله كوهي است .
فَجّ روحا : ( 2 ) به فتح فا و جيم مشدده بعد از سيّاله است .
فحلان : تثنيه فحل در قاموس است كه فحلان به كسر موضعي است در احد .
فَدَك : به فتح و دال مُهمله و كاف گويند دو روزه راه است از مدينه و قلعه او را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ در عربي : الظهران .
2 ـ در متن عربي روحا .
|
401 |
|
شمروخ نامند و بعضي سه روزه و بعضي شش روزه گفته اند . صاحب تاريخ آخر را صواب داشته اهل فدك يهود بودند . چون خيبر فتح شد اهل او امان طلبيدند به شرط آنكه آنجا را براي پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ گذارند . پس بعد از آن آنجا خاصه آن حضرت بود ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در وجه تسميه آنجا گفته اند . اول كسي به آنجا نزول كردند فدك حام بود پس به نام او مُسمّا شد .
فُرآء : همچو غراب به مدّ همزه و به قصر او نيز گفته اند . كوهي است در عقيق در غربي عَيْر و در قاموس است كه ذوالفرا موضعي است نزد عقيق .
فرش ملل : فريش تصغير اوست هر دو وادي در قرب ملل مشهورند و ميانشان بطن وادي فاصل است و بيست و دو ميل است از مدينه .
فُرُع : به ضمّتين و عين مهمله و نزد بعضي به فتح عين و اسكان را زمين گشاده اي است مشتمل بر قريه ها و در آنجا مساجد چند است منسوب به پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ چهار مرحله راه است از مدينه و اما فَرَع به فتحتين از اوديه اشعر است در قرب سُويقه .
فَضَاء : به فتح فا و ضاد معجمه و همزه ممدوده يا مقصوره فضايي است مُتعلق به بني خطمه كه سيل وادي بطحان [ 152 ـ ب ] به آنجا مي ريزد و در آنجا سيل مهزور و مذينب در قرب ماجشونيه ملاقات مي كند .
فَغْوة : به سكون غَين معجمه قريه اي است در جبل آره ( 1 ) .
فقاره : حزره اي كه مذكور شد اينجاست و چنان گمان مي شود كه همان است كه امروز معروف است به فقرة .
فقير : به لفظ ضد غني . در مدينه دو موضع است كه آنها را فقيران گويند به صيغه تثنيه . گويند كه فقيران از جمله چهار موضع است كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به اميرالمومنين علي ـ عليه السلام ـ داده بودند ( 2 ) و قولي آنكه فقير اسم چاهي است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل ، م : لآر .
2 ـ در متن عربي اين روايت از حضرت صادق نقل شده است . ص 507 .
|
402 |
|
فُلْجان : به ضم فا و سكون لام و جيم زمين سُقْياي سعد است در حره غربيّه .
فَلْجه : به فتح فا و سكون لام از اوديه عقيق است و فلاج نيز گفته اند بر وزن كتاب و امّا فلاج كه در اعلاي وادي ذي رولان است جلگه و النگي ( 1 ) است كه در ايام بهار در آنجا مردم جمع مي شوند و در آنجا مغاكي است كه آب جمع مي شود از جمله غديري است كه مختبي مي نامند . ( 2 )
فليج : ( 3 ) و ( 4 ) به تصغير كاريزي است كه چركين هاي وادي مدينه در آنجا جمع مي شود . [ فويرع : ( 5 ) به ضم اطم بني غنم از بني النجار است . ]
فيفا الخبار : فيفا به معني صحراست و خبار در حرف خاء معجمه مذكور شد .
حرف القاف
قائم : به صيغه فاعل مالي است در قبله قبا .
قاحه : واديي است سه مرحله راه از مدينه به مقدار يك ميل از سقيا در جهت مدينه و آن را وادي العباديد نيز گفته اند .
قار : از قراي مدينه است .
قاع : موضع مسجد بني حرام است در غربي مساجد فتح و در راه مكه نيز موضعي است و قاع النقيع در ديار بني سليم است .
قبا : به ضم قاف و قصر همزه و مدّ آن قريه اي است در عوالي مدينه و مسجد قبا و فضل آن در غايت شهرت است چنان كه سبق ذكر يافته و صاحب تاريخ مي گويد از در مسجد شريف نبوي ـ علي صاحبه افضل الصّلوات ـ يعني باب جبرئيل تا در مسجد قبا از راه شرقي پيمودم هفت هزار [ 153 ـ آ ] و دويست گز بود به اندك زيادتي كه دو ميل و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ د و م : جلگه : يعني سبزه زار ؛ النگ : سبزه زار .
2 ـ در نسخه د از و در آنجا مغاكي . . . تا مي نامند ندارد .
3 ـ د : ندارد .
4 ـ ل ، د : فليح .
5 ـ ل : ندارد و در م بعد از فليج آمده است .
|
403 |
|
خُمسَيْن سبْع ميل مي شود و ايضاً قريه اي بزرگ مشتمل است بر آبار و مزارع و نخيل در ناحيه افاعيه و مران در راه ضريه .
قُباب : از اطام مدينه است يعني از عمارتهاي عالي مدينه است .
قبليه : به فتحتين و يا به كسر اول و حركت ثاني و به او منسوب است معادن قبليه از نواحي فرع .
قُدْس : به ضم قاف و سكون دال مهمله ، هجري ( 1 ) گفته : جبال قدس در غربي بقيع كوههاي متصل است در غايت بزرگي و كثرت خير و در آنجا بساتين و منازل و فواكه است و اسدي گفته : كوهي كه در جانب ايسر است و مشرف است بر عين قشيري او را قُدس مي گويند .
قَدُوم : بر وزن صَبور كوهي است و بعضي گفته اند كاريز واديي است كه بر يك طرف قبور شهداي اُحد مي گذرد و ايضاً عقبه اي است در سراة مسمّا به قدوم و موضعي است از نعمان و نام چاهي كه ابراهيم خليل را ـ صلوات الله عليه ـ در آنجا ختنه كرده اند .
قُدَيدْ : همچو زبير قريه بُزرگي است كثيرالمياه در راه مكه و طرف قديد به او منسوب است .
قُدَيْمه : همچو جُهينه كوهي است در مدينه .
قِراصه : به كسر اول و صاد مهمله بئر قراصه به آنجا منسوب است ( 2 ) .
قراقر : به دو قاف بر صيغه منتهي الجموع ، موضعي است از اعراض مدينه از آن آل حسين بن علي ـ عليه السلام .
قرائن : سه حويلي ( 3 ) عبدالرّحمان بن عوف است ـ رضي الله عنه ـ كه به مسجد نبوي ـ علي صاحبه افضل الصّلوات ـ داخل شده .
قُرّان : به ضم قاف و تشديد راء مهمله واديي است در جنب ابلي .
قُرح : به ضم قاف و سكون راء مهمله بازار وادي القراست و صعيد قرح به او منسوب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل : حجري .
2 ـ وفاء الوفا : قراصه و توضياحات مربوط به آن را ندارد .
3 ـ حويل : چهار ديواري خانه . ( غياث )
|
404 |
|
است .
قَرَد : به فتحتين و ذو قرد آنجايي است كه در غزوه غابه مسلمانان تا آنجا رسيده اند و گويند ميان مدينه و خيبر است دو روزه يايك روزه راه از مدينه .
قَرْده : [ 153 ـ ب ] همچو سجده و به فانيز گفته اند . روايت كرده اند در قاف آبي است از آبهاي نجد كه سريّه زيد بن حارثه ـ رضي الله عنه ـ در آنجا بوده .
قَرصَه : به تحريك را و اهمال صاد محل غله و زراعت سعد بن معاذ است ـ رضي الله عنه .
قَرْقرة الكدر : ( 1 ) در حرف كاف خواهد آمد و قرقره ايضاً جايي است در خيبر .
قُسْيان : همچو عثمان به قاف و مهمله و مثناة تحتيّه و قُسَيّان مصغر اول از اوديه عقيق است .
قصر اسماعيل بن وليد : در سر بئر اهاب است .
قصر ابراهيم بن هشام : در حويلهاي بني امية بن زيد است .
قصر بني حُدَيله : به ضم حاء مهمله در بئر حا مذكور شد .
قصر خلّ : به خاء معجمه مي گويند كه قلعه اي بود در خلّ در ظاهر حرّه غربي بطحان در راه دومه كه معاويه او را به دست نعمان بن بشير ـ رضي الله عنهما ـ ساخته بود . وجه تسميه اش آن است كه او در سر راهي بود از حرّه و هر راهي كه در حرّه يا در ريگستان باشد او را خلّ گويند و گفته اند كه اينجا مدتي زنداني بود .
قصر ابن عراك : در نسخه ياقوت ، ابن عوان است و اين قصر در مقبره بني عبدالاشهل است در راه احد .
قَصْرهاي عقيق : بدان كه در بيان عرصه عقيق و قصور و اوديه و مواضع آن صاحب تاريخ يك فصل علي حدّه نوشته ، حاصلش آنكه به سبب كمال لطافت و ورود احاديث بسيار و آثار صحابه اخيار در شأن آن ( 2 ) حُكّام مدينه و اصحاب غنا به آنجا كمال اعتنا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ در عربي « الكديد » آمده ج /3 ص 1288 در چند صفحه بعد ص 1294 ، الكدر نوشته شده است .
2 ـ ل : او .
|
405 |
|
داشته اند و لهذا قصرهاي بسيار و عمارت بي شمار در آنجا كرده اند و شُعرا شعرها در آن باب گفته ، اگر كسي خواهد به اصل اين ترجمه رُجوع كند .
قصر ابن ماه : در پايان بئر هُجيم است .
قصر مروان بن الحكم : در قرب صورين است و امروز در آن ناحيه مواضعي هست كه به قصور معروف است .
قصر نفيس : به فتح نون [ 154 ـ آ ] و كسر فا در حره واقم است دو ميل راه از مدينه .
قصر بني يوسف : پايان تر از قصر مروان است .
قصَيْبه : به ضم قاف و فتح صاد و سكون مثناة تحتيّه و فتح موحده ، واديي است ميان مدينه و خيبر . [ ذوالقطب : به ضمّ و سكون طا مهمله از وادي عقيق . ]
قفّ : به ضم قاف و تشديد فا در اصل لغت عبارت است از زمين عالي درشت كه اشرافي بر حوالي خود داشته باشد و در آنجا سنگهايي باشد كه بيشتر خسبيده ماند و در آن زمين سبزه زارها و فضاهاي خالي از درخت بود . ليكن در مدينه اسم واديي است مشهور كه از صدقات نبويّه حسنا و مشربه امّ ابراهيم در آن وادي است .
قلادة : از كوههاي قبليه مدينه است .
قَلَهِيّا : به فتحتين و كسرها و مثناة تحتيه مُشدده حفيره اي است يعني جايي كه براي آب كنده اند مُتعلق به سعد بن ابي وقاص كه بعد از قتل عثمان در آنجا از مردم عُزلت اختيار كرده بود و فرموده : هيچ خبري را به سمع شريفش نرسانند تا آنكه زمان كه در ميان مسلمانان صلح شود .
قَلَهَي : ( 1 ) به فتح قاف ثلاث و يا به سكون لام دهي است در وادي ذي رولان .
قُموص : ( 2 ) به فتح قاف و ضم ميم و صاد مهمله كوهي است كه بر سر اوست قلعه بني الحقيق .
قواقل : به دو قاف بر صيغه جمع ، اطمي است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ در وفاء الوفا ، « قلهيا و قلهي » هر دو را به مانند هم نگاشته شده است . ج /4 ص 1292
2 ـ قموص همان مكاني است كه پيامبر اسلام قريب بيست شب آنجا را محاصره كرد و سپس پرچم اسلام را به علي ـ عليه السلام ـ داد و حضرت علي با قتل مرحب آنجا را فتح فرمود . ر . ك : متن عربي ، ص 512 .
|
406 |
|
قَناة : يكي از واديهاست به طرف منازل بني سالم مايلي عصبة . [ قوبع : به فتح از وادي عقيق ]
قوران : واديي است كه به حرّه مي ريزد و در بطن اوست ملحاء از قراي سوارقيه .
قوْراي : همچو سَكْري در بعاث مذكور شد .
حرف الكاف
كاظمه : بعضي گفته اند موضعي است در قرب مدينه و بعضي ديگر گفته اند در راه بصره است به جانب مكه سه روزه راه از بصره ـ والله اعلم .
كَبّا : به فتح كاف و تشديد موحّده ، موضعي است در بطحان .
كُتانه : به ضم كاف و مثناة فوقيه [ 154 ـ ب ] و الف و نون و ها چشمه اي است ميان صفرا و اثيل .
كتيبه : به فتح كاف و كسر تا فوقانيه و سكون تحتانيّه و موحده قلعه اي است از خيبر كه به خمس خدا و رسول معين و مقرر شده .
كُدَر : به ضم كاف جمع اكدر است و به او منسوب است قرقرة الكدر .
كديد : به فتح كاف و دو دال مهمله و ميان آنها مثناة تحتيه ، واديي است در قرب نخيل كه راه فيد به سوي مدينه او را قطع مي كند و ايضاً چشمه اي است بعد از خليص به هشت ميل در يمين راه .
كراع الغميم : در غين معجمه مذكور شد .
كُرّ : جزيره اي است در درياي شور شش ميل از جُحفه .
كشب : ( 1 ) همچو كُتبُ كوه سياهي است معروف به ناحيه آن .
كَفْته : به فتح كاف و سكون فا مقبره بقيع است .
كُلاب : به ضم كاف و موحّده آبي است در ناحيه ضريه .
كَلْب : اطمي است از مدينه و رأس الكلب كوهي است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل : كُسب .
|
407 |
|
كُليّه : تصغير كليه قريه اي است نزد چاه شور دوازده ميل از جُحفه .
كملي : به فتح كاف و سكون ميم و فتح لام اسم بئر ذروان است . [ مثل كسري اسم چاه ذروان . ]
[ كنس حصين : به فتح كاف و سكون نون و اهمال سين و حصين تصغير اطمي است در نزد مهراس در قبا ] .
كواكب : به ضم كاف اولي و يا كسر او و كسر ثانيه بر هر تقدير كوهي است و يا كوههاست در ميان مدينه و تبوك .
كومة ابي الحمرا : يعني خاك توده منسوب است به او در قرب ثمغ از جهت شامي آن و شايد كه همان باشد كه امروز معروف است به كومة المدر .
كُوَيْر : مصغر كوهي است در ضريه .
كُويره : مصغر به زياده ها از كوههاي قبلي است .
كَيْدَمه : به فتح كاف و سكون مثناة تحتيّه و فتح دال مهمله و ميم و ها سهم عبدالرحمان بن عوف است ـ رضي الله عنه ـ از بني النضير كه به عثمان فروخته بود به چهل هزار دينار و ايشان وقف كرده بودند ميان بني زهره و فقرا مسلمين و ازواج طاهرات پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـو رضي [ 155 ـ آ ] عنهنّ .
حرف اللاّم
لاِي : از نواحي مدينه است .
لابتان : عبارت از حرتين مدينه است .
لاَي : از اوديه عقيق است .
لَحيي جَمَل : به فتح لام و كسر نيز آمده و سكون حاء مهمله تثنيه لحي است كه او عبارت از دو استخوان است كه دندانهاي پايان بر آن مي رويد و جمل به معني شتر در مساجد راه مكه مذكور شد و ايضاً كوهي است در طريق فيد .
لَظي : به لفظي كه مرادف نار است و ذات لظي منزلي است از آن جُهنيّه در خيبر .
|
408 |
|
لعبا : به موحده و مَدّ موضع كثيرالحجاره است و يا آب باران كه در حزم بني عوال است كه كوهي است از آن غطفان و ايضاً زمين غليظي است در بالاي حماي ابوبكر بن كلاب .
لعلع : به دو عين مهمله كوهي است در قرب مدينه و آبي است در باديه .
لفت : ( 1 ) به فتح و يا به كسر اول و به سكون ثاني و يا به تحريك آن ، عقبه اي است در راه مكه و قولي آنكه واديي است در جنب هرشي .
لِقف : به كسر لام و سكون قاف و فا چاههاي شيرين خوش آب است در بالاي قوران كه واديي است در ناحيه سوارقيه .
لِوا : به كسر لام و قصر همزه ، اطمي است و وادي در منازل بني سليم و موضعي در چهل ميلي از ضريه .
حرف الميم
مابه : مالي است از آن بني انيف در قبا .
ماجشونيه : منسوب به ماجشون و آن مالي است در وادي بطحان كه در نزد اوست تُربت صعيب .
مئْثب : بعد از ميم به همزه و تاي مثلثه بر وزن منبر و يا بلال همزه و يا ميثم به باء موحده در بدل ميم ثانيه و يا به راء مهمله در بدل آن يكي از صدقات نبويّه است ـ صلي الله عليه وآله وسلم .
مَبْرَك : همچو مقعد خوابگاه شتر پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در خانه ابوايوب انصاري ـ رضي الله عنه ـ و ايضاً نقبي است از ينبع به سوي مدينه ، يعني [ 155 ـ ب ] راهي است ميان دو كوه و عرضش گفته اند كه چهار ميل است يا پنج ميل و ثنيه مبرّك به او منسوب است .
مبضعه : به ضاد معجمه ميان حجر و رويثه است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل ، م : لقت .
|
409 |
|
مَثقبَ : به كسر ميم و يا فتح آن و سكون مثلثه و فتح قاف و موحّده اسم راهي است ميان مكه و مدينه و ايضاً اسم راهي است از مكه به كوفه .
مَجْدِل : ( 1 ) به فتح ميم و سكون حا و فتح دال مهمله ، اطمي است در مزرعه اي كه مقابل سقايه سليمان بن عبدالملك است و ايضاً منزلي است از منازل هذيل .
مَجْر : به فتح ميم و سكون جاء و راء مهمله غديري است ميان پُشته هاي قوران در حوالي ملحا .
مَحْضه : به فتح ميم و سكون حاء مهمله قريه اي است در جبل آره .
محيص : به فتح ميم و كسر حا مهمله بر وزن مليك ، موضعي است در مدينه .
مَختبي : غديري است در فلاج از ذي رولان و مختبيات فليح ( 2 ) از غديرهاي عقيق است .
مُخَرِّي : به ضم ميم و فتح خاء معجمه و كسر راي مهمله مُشدده اسم يكي از دو كوه صفراست كه آن ديگر را مَسْلح گويند .
مَخيض : كوهي است كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ بر آن رفته اند .
مدارج عقبة العرج : مدارج جمع مدرجه است به معني پله پايه و اين مدارج قبل از عقبه به سه ميل است .
مُدَجّج : به ضم ميم و تشديد جيم مكسوره واديي است در طريق مكه .
مدران : تثنيه مدران كه در مساجد تبوك مذكور شد به او منسوب است .
مُدّرج : به فتح راء مشدده عقبه اي است كه به عقيق فرود مي آيد و مجد گفته كه آن ثنية الوداع است .
مِدْعا : به كسر ميم و سكون دال و عين مهمله و همزه مقصوره واديي است كه به ذي عثث مي ريزد .
مدين : كه در قرب بحر قلزم است در محاذي تبوك و در آنجاست چاهي كه موسي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل : محدل .
2 ـ ل : فليج .
|
410 |
|
ـ عليه السلام ـ براي گوسفندان شعيب ـ عليه السّلام ـ آب كشيده و آن را بعضي از مدينه گفته اند .
مَذاد : به فتح ميم و ذال معجمه و بعد [ 156 ـ آ ] از آن مهمله اطمي است در غربي مساجد فتح .
مذاهب : موضعي است در مدينه .
مذينب : تصغير مذنب از اوديه است .
مرابد : جمع مربد موضعي است در عقيق .
مراخ : به ضم ميم و خاء معجمه از اوديه عقيق است .
مَراض : به فتح ميم در ناحيه طرف است سي و شش ميل از مدينه .
مرّان : به فتح ميم يا ضم آن و تشديد را مهمله و نون قريه بزرگي است در جهت كشب .
المَراوِح : جمع مروح ، اطمي است در قبا .
مِربد لنعم : ( 1 ) به كسر ميم در زمان عمر گوسفندان را در آنجا نگاه مي داشتند و گويند يك ميل است از مدينه يا دو ميل
مربع : همچو منبر ، اطمي است در بني حارثه .
مَرْتِجْ : به فتح ميم و سكون راء مهمله و كسر مثناة فوقيه و در آخر جيم واديي است در قُرب مدينه از آن حسين بن علي ـ عليه السلام ـ و يا نزديك ودّان .
مرجَحْ : به جيم مفتوحه و حاء مهمله موضعي است در راه مكه .
مرحب : به حاء مهمله راهي است كه از ميان راهها آن را پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ اختيار كرده اند براي سفر خيبر .
مَرخْ : به خاء معجمه تصغير مرخ است كه شجره اي است نام موضعي در قرب ينبع .
[ ذومرخ : بادو فتحه وادي بين فدك و وابشية . ياقوت مي گويد موضعي از عقيق است ] .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ هر سه نسخه : مربد الغنم .
|
411 |
|
[ ذوالمروة : با لفظ مروه از مساجد تبوك ] .
مريخ : به تصغير و حاء مهمله ، اطمي است از آن بني قينقاع .
[ مريخ : شجر معروف نزديك ينبع ] .
مُريَسْيع : به ضم ميم و فتح مهمله و سكون مثناة تحتيّه و سين مهمله و مثناة تحتيّه و عين مهمله ، آبي است در ناحيه قديد تا ساحل بحر و بعضي گفته اند آبي است از آن خزاعه يك روزه راه از فرع .
مُزاحِم : به ضم ميم و كسر حاي مهمله اطمي و بازاري است .
مُزْج : ( 1 ) به ضم ميم و سكون [ سپس جيم از عقيق . ]
[ مزدلف : به ضم ميم و سكون ] راي معجمه و فتح مهمله و كسر لام و در آخر فا ، اطم مالك بن عجلان است نزد مسجد جمعه .
مستظّل : به صيغه اسم فاعل ، اطمي است .
مستعجله : تنگي است كه كسي كه نازيه را قطع كرده متوجه [ 156 ـ ب ] خيف ( 2 ) باشد به آن تنگي مي برايد .
[ المسير : اطمّ بني عبدالأشهل است ] .
[ مسكبه : موضع شرقي مسجد قبا ] .
مستندر : كوه خردي است در شرقي مشهد نفس زكيه در منزل حاج شامي و مستندر اقصي كه در عير گذشت .
مَسْلَح : به فتح ميم و سكون سين و فتح لام و حاء مهمله از اعمال مدينه است .
مُسْلِح : به صيغه اسم فاعل در مخرّي مذكور شد .
مشاش : واديي است كه به عرصه عقيق مي ريزد .
مشعل : همچو منبر موضعي است در ميان مكه و مدينه .
مشفق : واديي است ميان مدينه و تبوك .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل : مرج .
2 ـ ل و م : حيف .
|
412 |
|
مشلل : عقبه اي است مشرف بر قديد ( 1 ) .
مشيربِ : تصغير مشرب از حدود حرم است [ مصر : به دو فتحه و تشديد را ، وادي در ضريه ] .
مصلوق : آبي است از آن عمرو بن كلاب .
مَضيق : قريه اي است در آره .
مطلوب : چاهي است قعرش دور و دراز در قرب مدينه كه عبدالملك در آنجا قريه اي معمور ساخته [ از ] بهترين قريه هاي بني اميه .
مُظعن : ( 2 ) به ضم ميم و سكون ظا ( 3 ) معجمه و كسر عين واديي است ميان سقيا و ابوا .
معجب : و در بعضي نسخ فاست در بدل با از اوديه است و معجف به فا حايطي است كه عبدالله بن رواحه ـ رضي الله عنه ـ آن را تصدّق كرده .
معدن الاحسن : و معدن الحسن نيز گويند از اعمال مدينه يا از قراي يمامه است .
معدن بني سليم : به ضم سين مهمله در طريق نجد است .
معدن الماوان ( 4 ) : در مغيث خواهد آمد .
معدن النقرة : دو روزه راه است از بطن نخل .
مُعَرّس : به صيغه اسم مفعول در مسجد معرس مذكور شد .
مُعرقه : ( 5 ) به ضم ميم و سكون عين معجمه و كسر راء مهمله راهي است كه به كنار بحر مي رود و عير قريش يعني قافله ابوسفيان كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ به قصد او برآمده به مشركان مكه در بدر واخوردند و خداي تعالي در آن محل لشكر اسلام را به هزيمت [ 157 ـ آ ] كفار و كشته شدن اكابر ايشان مثل ابوجهل لعين تقويت و تأييد نمود ـ والحمدلله علي ذلك .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل : قدير . وفاء الوفاء : مشلل و مطالب مربوط به آن را ندارد .
2 ـ ل : مضعن .
3 ـ ل : ضاد .
4 ـ وفاء الوفاءِ معدن المامون .
5 ـ ل : مغرقه .
|
413 |
|
مَغْسِله : به غين معجمه و كسر سين همچو منزله جبّانه اي ( 1 ) است كه در آنجا جامه مي شويند در راه مدينه و امروز آنجا باغي است اقرب باغها به مدينه .
مغيث : به صيغه اسم فاعل بين معدن النقره وربذه ( 2 ) است و معروف است به مغيث ماوان .
مغُوثه : به ضم غين معجمه موضعي است در قرب مدينه .
مَقاعِد : جمع مقعد به معني محل نشستن دكانهاست در نزد عثمان كه در نزد باب جبرئيل بود در شرقي مسجد در موضع جنايز .
مُقشعر : به صيغه اسم فاعل از كوه هاي قبلي مدينه است .
مُقَمّل : به فتح قاف و ميم مشدد است .
مكرعه : به فتح موضعي است در قبا بالاي بئر عذق .
مكسَّر : به صيغه اسم مفعول و ذو المكسر از اوديه عقيق است .
مكيمن : تصغير مكمن و مكيمن جما نيز گويند .
ملتذ : اسم مفعول موضعي است در عقيق كه به او منسوب است روضة الملتذ .
ملحا : به حاء مهمله و مد همزه از اوديه عقيق است .
ملحه : اطمي است از آن بني قريظه .
ملحتان : از اوديه قبليه اي است كه در اشعر است .
مَلَل : به دو لام واديي است معروف در راه مكه بيست و يك ميل از مدينه يا هيجده و يا دو شبه راه از آنجا و آمده است كه عثمان جمعه را در مدينه گزارده نماز عصر را در ملل ادا نمود و فرش ملل به او منسوب است ؛ از وجوه تسميه آنجا به ملل يكي آن است كه تُبّع چون به آنجا رسيد مانده شد .
مَناصع : موضعي است كه زنان مدينه قبل از آنكه در خانه هاي آنجا خلا ( 3 ) سازند براي قضاي حاجت خود آنجا بيرون مي رفتند گويا كه محلش همان است كه امروز معروف است به بئر [ 157 ـ ب ] ايوب در شرقي سوق مدينه و شمالي بقيع غرقد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل : جنانه .
2 ـ ل و د : « و ربذه » ندارند .
3 ـ ل و م : نها .
|
414 |
|
مناقب : كوهي است گويا محلش همان است كه امروز معروف است در قرب مدينه كه در آنجا كتل هاست و از كلام بعضي چنان مفهوم مي شود كه در قرب ذات عرق است به خلاف گذشته .
منبجس : به نون و موحده و جيم و سين مهمله به صيغه اسم فاعل وادي عرج است .
منتخر : به نون و مثناة فوقيه و به خاي معجمه به صيغه اسم فاعل موضعي است در فرش ملل در جنب مثعر .
منحنا : به ضم ميم و سكون نون و فتح حاء مهمله در نزد اهل مدينه به نزديك مصلاّست در جهت قبله در شرقي بطحان .
مُنشِد : به صيغه اسم فاعل كوهي است در يسار حمرا الاسد شايد كه همان باشد كه امروز معروف است به حمراي نمله و ايضاً ميان رضوي و ساحل موضعي است و ايضاً بلدي است از آن تميم .
منقي : ( 1 ) به صيغه اسم مفعول موضع معروف است در شرقي مدينه كه در روز اُحد مردم گريخته به آنجا رسيده بوده اند .
منكثه : از اوديه قبليه است و ايضاً كوهي است از آن جُهَيْنه در جلس .
مَنْورَ : همچو مقعد موضعي است در پشت حره بني سليم و اطمي است از آن بني النضير .
مَنيع : بر وزن فعيل اطمي است در يماني مسجد قبلتين .
مهايع : قريه بزرگي است در قرب سايه كه والي او پيشتر از قبل امير مدينه مي بود .
مِهْراس : به كسر ميم و سكون ها و سين مهمله آبي است در اقصاي شعب اُحد كه از باران جمع مي شود و در مغاكي كه آنجاست ( 2 ) و اميرالمؤمنين علي ـ عليه السلام ـ در روز غزوه اُحد براي پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ از آنجا آب آورد و ايشان به جهت بوي كريه آن آب از خوردن آن ( 3 ) امتناع نموده بر سر خود ريختند و خون خود را به آن آب [ 158 ـ آ ] شستند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل : منفي .
2 ـ ل : نجاست .
3 ـ ل : او .
|
415 |
|
مهروز : به ضم را و در آخر زاي معجمه موضع بازار مدينه است .
مهزور : به فتح ميم و سكون ها از اوديه مدينه است .
مهزول : به لام واديي است در پيش چاهي كه در حماي ضريه است .
مَهيَعه : همچو مرحله و يا مَعِيشه اسم جُحفه است .
مَيْطان : به فتح ميم و يا به كسر و سكون مثناة تحتيه و طاء مهمله و الف و نون كوهي است در محاذي شوران در شرقي قريظه .
حرف النون
نابع : به صيغه فاعل موضعي است در قرب مدينه .
ناجيه : به جيم موضعي است يا آبي است در بلد بني اسد پايان تر از حبس .
نازيه : به راي معجمه و مثناة مخففه تحتيّه مواضع واسع است در راه مكّه .
نازيين : ( 1 ) موضعي است كه در آنجاست قبر ابي معاويه عبيدة الحارث ؛ چنان كه در مسجد صفرا مذكور شد .
ناصفه : ( 2 ) از اوديه عقيق است .
ناعم : به صيغه فاعل از قلعه هاي خيبر است .
ناعمه : حديقه يعني باغي است در عوالي و در جنب اوست نويعمه . مصغر ناعمه و در جنب او و امروز معروف اند به نواعم .
نباع : به كسر از اوديه عقيق است .
نُبيَعْ : همچو زبير موضعي است در قرب مدينه .
نُجّيَرْ : همچو زبير آبي است در محاذي صفينه .
نُخال : به ضم واديي است كه به صفرا مي ريزد .
نَخْل : موضعي است در نجد دو روزه مدينه در واديي كه او را شدخ گويند و مروي شده كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ آنجا را به نزول مبارك مُشرّف ساخته اند .
نَخْلي : همچو سَكْري از اوديه اشعر است كه به ينبع مي ريزد .
نُخيلْ : تصغير نخل چشمه اي است پنج ميل از مدينه و منزلي است در راه فيد كه در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل : نازيتين .
2 ـ ل : ناضفه .
|
416 |
|
آنجا آبهاست و گويند : در آنجا مسجدي است نبوي ـ علي مشرفه الصّلوات و السّلام ـ [ 158 ـ ب ] و امروز نخيل ( 1 ) در قرب كديد معروف است بلندتر از شقيره ( 2 ) .
نِسار : همچو كتاب كوهي است در حماي ضريه ( 3 ) .
نَسْر : موضعي است در عقيق از بلاد مزينه .
نِسْع : به كسر نون و سكون سين مهمله و در آخر عين مهمله صدر وادي عقيق است كه حماي نبوي است .
نِصْع : به كسر و اهمال صاد ، كوههاي سياه است ميان صفرا و ينبع و نَصُيع مصغر كوهي است در قرب مدينه .
نَضاد : به فتح نون و ضاد معجمه كوهي است در حماي ضربه .
نَطاة : به فتح نون و طاء مهمله قلعه اي است از قلعه هاي خيبر و يا آنكه اسم جميع زمين خيبر است .
نُعمان : به ضم نون واديي است در جانب اُحد كه او و نقما هر دو به غابه مي ريزند .
نُعيم : همچو زبير موضعي است در قرب مدينه و بعضي به صيغه جمع نعايم نيز گفته اند .
نَفّاع : به صيغه مبالغه اطم است .
نَقات : ( 4 ) به كسر نون از اعمال مدينه است كه از آنجا دو راه مي شود به وادي القري .
نَقا : به فتح و تخفيف و همزه مقصور ميان وادي بطحان و منزله معروف به بئر اعجام و وادي ميان او و مصلاّ فاصل است .
نقبِ بني دينار : و نقب مدينه نيز گويند و آن راه عقيق است در حرّه غربيه و در آنجاست سقيا و مروي شده كه در غزوه بدر به آن راه رفته اند .
نَقْعا : ( 5 ) همچو حمرا اسم واديي است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل : نحيل .
2 ـ ل و م : شفيره .
3 ـ ل ، م : مزينه .
4 ـ ل : نقاب .
5 ـ ل : نفعا .
|
417 |
|
نقمي : همچو جمزي ( 1 ) و نسكي . قاله المجد اسم واو و ذنب نقما در جانب اُحد است .
نَقيع : بر وزن فعيل حماي مشهور است و آن صحرايي است بي درخت ، كثيرالخير ، كل زمينش خوب و صحرايش مرغوب و علف و گياهش چنان بلند و بسيار كه اگر سوار در آيد از نظر غايب شود در جنوب مدينه چهار برد راه و آنكه گفته اند شصت ميل است محمول است بر اقصاي آن و نقيع صدر وادي عقيق است [ 159 ـ آ ] و گفته اند : اول قورقها و افضل همه آن است كه نبيّ ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ براي اسبان مسلمانان آن را قورق كرده فرمود : مردي بلند آوازي بر بلندي برآمده فرياد كرد و به هر جا كه فرياد او رسيده آنجا در قورق داخل شده و گفته اند كه طولش يك بريد و عرضش يك ميل است و گويند در آنجا مسجد نبوي است ـ علي مشرفه افضل الصلوات ـ و بعد از آن حضرت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ بني اميّه و ما بعد ايشان از امرا بسياري بر آن افزوده اند .
نَقيع الخَضِمات : به فتح خاءمعجمه وكسرصادمعجمه موضعي است درقرب مدينه از اوديه حجازكه عمر براي مسلمانان قورق كرده و خضمه در لغت علف نرم و زمين نرم علف است .
نَهْبان : به فتح نون و سكون ها نهب الاسفل و نهب الاعلي دو كوه اند مقابل قدسين .
نُوبه : به ضم نون و سكون واو و باي موحّده موضعي است سه ميل راه از مدينه كه در مغازي مذكور است و ايضاً پشته كوهي است سرخ در زمين بني ابي بكر بن كلاب .
نيار : به كسر نون به او منسوب است اطم نيار .
نير : بر وزن تير كوهي است در حماي ضريه يا در اعلاي نجد .
نَيق العُقاب : به كسر نون و ضم عين مهمله موضعي است در قرب جُحفه .
حرف الهآء
هَجَر : به فتح ها و جيم قريه اي است در قرب مدينه كه قِلال هجر به او منسوب است در حديث قلّتين .
هُجَيْم : اطم است .
هُدبَيْه : به فتحتين و كسر موحده و تشديد مثناة تحتيّه سه چاه است در سه ميلي سوارقيه .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل ، م : كحمري .
|
418 |
|
هُدُن : به ضمتين و دال مهمله آبي است در پس وادي القري .
هرب : از اوديه اجرد است كه به غور مي ريزد ( 1 ) ، [ 159 ـ ب ] .
هَرّشي : همچو سكري پشته كوهي است در زمين هموار كه دو ميل پايان تر از اوست وَدّان در جانب آفتاب نشستنن و ميان او و بحر ، صحرايي است و ثنيّه هرشي به او منسوب است وبعد ازآن به مقدار يك ميل عَلَمي است در راه مكّه كه گويند علامت نصف راه است .
هلوان : از اوديه عقيق است .
هَكْر : به فتح ها و سكون كاف و راء مهمله موضعي است معروف و در آنجا آبي است ، چهل ميل راه از مدينه .
هَكران : به فتحتين كوهي است در محاذي قبا .
هَمَج : به فتحتين آب چشمه اي است كه در آنجا نخلستان است در ناحيه وادي القري .
هيفا : به مثناة تحتيّه و فا موضعي است تكميل راه از بئر مطلب و هفت ميل از مدينه .
حرف الواو
وابل : موضعي است در اعالي مدينه .
واتده : و وتده به غير الف نيز مروي شده و در اعلاي نقيع است .
وادي بلا اضافت : علم واديي است كه در آنجاست فج روحا .
وادي اُحَيْلَيَيْن : به ضم همزه و فتح حاء مهمله و سكون مثناة تحتيّه و لام و مثناتين تحتيين و نون در نار حجاز در اوايل كتاب مذكور شد .
وادي ازرق : بعد از امج است به ميلي .
وادي الجزل : به جيم و راي معجمه واديي است كه در آنجاست رحبه و سقيا الجزل در قرب وادي القري است .
وادي القري : واديي است كثيرالقري و يا بلدي است ميان شام و مدينه . مروي است كه چون اسامة بن زيد ـ رضي الله عنهما ـ از غزوه روم برگشت از وادي القري به سرعت سير در هفت شب به مدينه آمد و ايضاً مروي شده كه مادون وادي القري حجاز است .
[ واردات : هضبه هاي خرد در حماي ضريه ] .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ وفاء الوفاء : هرب و مطالب مربوط به آن را ندارد .
|
419 |
|
واسط : اطم بني خدره و اطم بني خزيمه ( 1 ) و موضعي است ميان ينبع و بدر . كوهي است [ 160 ـ آ ] كه سيلهاي عقيق درنزداوبريكديگر مي خورند و از آنجا به جثجاثه ( 2 ) مي روند .
[ والج : اطمي است در شيخان . ]
[ الوبره : به سكون موحده ، قريه اي است در كوههاي آره . ]
[ وبعان : به فتح و سكون بعد آن ، قريه اي در آره . ]
واقم : به صيغه فاعل اطم چند است به قبا .
وَدّان : به فتح واو و تشديد دال مهمله قريه اي است به يك مرحله از جُحفه ميان او و ابواء شش يا هشت ميل يا اكثره .
وَدْعان : به فتح و سكون مهمله موضعي است در ينبع .
وَرْقان : به فتح واو و به كسر يا سكون راء مهمله كوه بزرگ است در جهت راه مكّه و از حوالي اوست سياله و عرج ( 3 ) و رويثه و غير ذلك و در فصل احد گذشت كه ورقان از كوههاي بهشت است .
[ الوسباء : به فتح و سكون سين مهمله ، مالي از بني سليم در لحف ابلي . ]
[ وسط : كوهي در حماي ضريه . ]
[ وسوس : از وسواس از وادي قبليّه . ]
[ الوشيجه : به فتح و كسر شين معجمه از وادي عقيق . ]
[ ذووشيع : از اموال مدينه . ]
[ الوطيح : به فتح و كسر طا مهمله ، از بزرگترين حصن خيبر . ]
[ وظيف الحمار : از عقيق ، مابين سقايه سليمان بن عبدالملك تا زغابه و عيره . ]
وعِيره : به فتح واو و كسرعين مهمله وسكون مثناة تحتيّه در حُدود حرم مذكور است .
حرف الياء
يَتِيب : به فتح اول و كسر مثناة فوقيه و سكون مثناة تحتيه و به موحده در حُدود حرم مذكور است چنان كه مجد گفته و فيه نظر است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ل ، د : بني خداره و اطم بني خرتمه .
2 ـ ل : حثحاثه .
3 ـ ل : عرح .
|
420 |
|
يراجم : غديري است در بطن وادي نقيع كه مروي شده كه پيغامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ از آنجا وضو ساخته اند و در حق او فرموده : شما در بقعه مبارك ايد .
[ يرعه : در ديار فزاره . ]
[ اليسيره : چاهي از بني اميّه در آبار . ]
يليل : به دو ياي مفتوحه واديي است در ناحيه ينبع و صفرا كه به بحر مي ريزد و در آن وادي چشمه اي است كه از ريگ مي برآيد .
يَنْبع : به فتح مثناة تحتيّه و سكون نون و ضم موحده و عين مهمله از نواحي مدينه است و بندر آنجا و وجه تسميه اش كثرت چشمه ها و كاريزهاي آنجاست . گويند صد و هفتادعين داردپيغامبر ـ صلي الله عليهوآله وسلم ـ ازينبع ذوالعشيره به اميرالمؤمنين علي ـ عليه السلام ـ داده بودند وبعد از آن عمر نيزپاره اي ازينبع ، به ايشان دادند و خود نيز پاره اي از آنجا را خريدند و ايشان را [ 160 ـ ب ] در آنجا اموال بود از چشمه ها كه آن را تصدق كردند .
يهيق : موضعي است در قرب مدينه در حديث است كه نزديك است كه بنيان مدينه برسد به يهيق .
[ يين : به دو ياي مفتوحه ، از اعراض مدينه . ]
الحمدلله علي الاتمام و الصلوات علي خيرالانام و آله الكرام و اصحابه العظام شرف اتمام يافت و آفتاب اختتام بر اين اوراق تافت در آخر روز چهارشنبه هفتم ماه شوال سنه تسع و ستين و تسعمائه ( 1 ) در مكه معظمه ـ زادها الله شرفا ـ و بعدها اين ترجمه شريفه كه تواريخ مدينه منوّره است از جهت كتابت من يد .
المذنب المحتاج الي رحمة الله
و غفرانه و احسن الي والديهم
في اليه ، احمد بن قيا بن يوسف
غفرالله لهم و لجميع المسلمين
اتمام يافت في سنه اثني بعد الف ( 2 )
في يوم سبع و عشرين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ 969 هجري .
2 ـ ل : در حاشيه آخرين صفحه آمده است : صاحبه و مالكه مير مهدي هذا التاريخ 1255 و عشر جز وكان واضحا .
|
421 |
|
|
421 |
|
تعليقات و اضافات
ص 55/س 9و18 اللهم بارك لنا في تمرنا . . . . وفاء الوفا ج /1 ، ص 53
ص 61/ س 11 در حديث صيحاني و تسميه حضرت علي ـ عليه السلام ـ به سيدالاوليا و سيف الله يكي از ده ها روايت است در منقبت و شأن آن امام همام از طريق عامه .
ص 72/ س 10 درباره سنت صيد در حرم و رأي عثمان درباره غذايي كه با صيد در حرم پخته شده بود و فرموده حضرت علي ـ عليه السلام ـ درباره اين عمل و نخوردن غذا و سخنان عثمان در پايان كه گفت : « لولا عَلي لهلك عثمان » ر . ك : الغدير ، ج /8 ، ص 189
ص 101 ابن تيميه به حرمت شدرحال براي زيارت قبر پيامبر اكرم فتوا داده است و بر اين فتوا ، علماي اهل سنت و تشيع ده ها ردّيه نوشته اند . علامه اميني ( ره ) مبحث مبسوطي در بيش از صد صفحه در اين باره دارد تحت عنوان « الحث علي زيارة النبي » الغدير ، ج /5 ، ص 87 به بعد .
ص 101/ س 1 درباره آداب زيارت حضرت ختمي مرتبت ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ از نظر ائمه معصومين و بزرگان اماميه ر . ك :
ـ علل الشرايع ، ص 358
ـ مصباح كفعي ، ص 474
|
422 |
|
ـ كامل الزيارات ، ص 15
ـ مصباح الزائر ، ص 20
ـ المزار الكبير ، ص 13
ـ بحارالانوار
ـ كتاب المزار ، ج /97 ، ص 146
ص 101/ س 1 در آداب زيارت پيامبر ر . ك : الغدير ، ج /5 ، ص 135 .
همچنين ر . ك به مبحث ادب الزائر عندالجمهور ، الغدير ، ج /5 ، ص 130
در احياء العلوم اثر فخرالاسلام ابوحامد محمد غزالي نيز بابي به نام « باب زيارة النبي » هست كه در توسل و تشفع به مزار تابناك پيامبر مفصلاً بحث كرده است . احياء العلوم ، ج /1 ، ص 244
ص 101/ س 1 در توسل و طلب شفاء از مزار پيامبر اكرم ـ ص ـ ر . ك به الغدير ، ج /5 ، ص 143
در طلب شفاعت از پيامبر و توسل جستن به وي مطالب فراوان نقل كرده اند و سمهودي برخلاف وهابيان به آن اعتقاد كامل دارد .
ص 127/ س 5 حديث لاتشد الرحال غير از صحيحين مسلم و بخاري در سنن ابي داوود ( ج /1 ، ص 469 ) نيز آمده است . در روايات شيعه نقل شده كه :
عن اميرالمؤمنين : « لاتشدالرحال الا الي ثلاثة المساجد ، المسجد الحرام ، مسجد رسول الله و مسجد الكوفه »
الخصال ، ج /1 ، ص 94 / بحارالانوار ، ج /96 ، صص 240 و 379
معني اين روايت اين است كه « به هيچ مسجدي از مساجد بار سفر بسته نمي شود مگر به اين سه مسجد » و از آن برداشت نمي شود كه تمام سفرهاي زيارتي و سياحتي ممنوع است . كه در غير اين صورت خلاف نص صريح قرآن و سنت است . امام محمد غزالي در احياء العلوم
|
423 |
|
در اين مورد مفصل بحث كرده و گفته است « شدرحال » به هدف سفرهاي مختلف قبور پيامبران و اولياء اشكال ندارد و منافي با حديث شدّرحال نيست . احياءالعلوم ، ج /2 ، ص 247
ص 157/ س 13 ابودجانه : ابودجانه همان « سماك بن خرشه » يا « اوس بن خرشه » است كه با حضرت رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ در جنگهاي بدر و اُحد حضور داشت . اطم او تا سالها در داخل مرزعه بزرگي وجود داشت .
براي اطلاع بيشتر در اين مورد ر . ك : الاصابه في تمييز الصحابه ابن حجر ، ج /4 ، ص 58 ـ 59 ؛ آثار ، ص 77
سالشمار مسجدالنبي
سال هجري قمري
1 ـ ص /173 بناي مسجدالنبي .
7 ـ توسعه مسجد در زمان پيامبر اكرم .
17 ـ توسعه مسجد در زمان عمر بن الخطاب .
29 ـ توسعه مسجد در زمان عثمان بن عفّان .
88 تا 91 ـ بازسازي مسجد در روزگار وليد .
161 تا 165 ـ توسعه مسجد در عهد مهدي .
548 ـ تعمير مسجد توسط وزير ايراني جمال الدين اصفهاني .
557 ـ كندن خندق اطراف حجره مطهّر و پُر كردن آن از سرب مذاب .
654 ـ فعال شدن آتشفشان نزديك مدينه و سوختن مسجد .
655 ـ تعمير مسجد در عهد المستعصم .
705 ـ تعمير مسجد در روزگار محمد بن قلاوون .
|
424 |
|
706 ـ تعمير مسجد در روزگار محمد بن قلاوون .
729 ـ تعمير مسجد و توسعه آن توسط محمد بن فلاوون .
831 ـ تجديد بناي دو رواق مسجد در زمان اشرف برس باي .
853 ـ تجديد بناي سقف روضه مُطهّر .
879 ـ تعمير و مرمت مسجد در زمان قايتباي .
886 ـ آتش گرفتن مناره رئيسيه در اثر برق گرفتگي و توسعه آتش در مسجد .
886 ـ 900 ـ تعمير اساسي مسجد توسط سلطان قايتباي .
938 ـ تعمير و بازسازي محراب نبوي و محراب سليماني .
974 ـ ساخت مناره سليمانيه .
980 ـ تعمير در روزگار سلطان سليم .
1233 ـ تجديد و تعمير ساختمان گنبد مسجد و رنگ آميزي آن به رنگ سبز و معروف شدن گنبد به « قُبة الخضراء »
1265 تا 1277 ـ بازسازي اساسي مسجد در عهد سلطان عبدالمجيد ، و ساختن باب مجيدي .
1336 ـ تعمير محراب رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ توسط فخري پاشا و تعمير چاهي كه داخل حياط مسجد قرار داشت .
1348 تا 1350 ـ ترميم در زمان ملك عبدالعزيز آل سعود .
1354 ـ ترميم توسط حكومت مصر .
1273 ـ شروع تعميرات و بازسازي و توسعه مسجد در زمان سعوديها .
مسجدالنبي
ص 173 راويان در مساحت و مقياسهاي مسجد در ابتداي ساختمان آن اختلاف نظر دارند ولي با توجه به نظريه سمهودي طول مسجد 70 ذرع عربي يعني 4/36 متر و عرض آن 63 ذرع عربي معادل 76/32 متر و مساحت آن تقريباً حدود 1192 متر مربع بوده است اين مسجد بدون سقف بوده و فقط داراي چهار ديوار در اطراف و سه در به