بخش 4

حجرة غیبت باب غیبت کتیبة در متن دستخط کنده‌کاری شده در اطراف در کتیبة کوفی در محلّ غیبت امام زمان حدیث زیارت فصل چهارم : یک آسمان ستاره در ساحل دجیل بلد سید محمّد آستانة سید محمّد عمارت اوّل عمارت دوّم عمارت سوم عمارت چهارم عمارت پنجم عمارت ششم عمارت جدید کتیبة آستانه شیرمرد دجیل خطیب بزرگ بلد سایة سید بر بلندای بلد حماسة دجیل مرقد حسین بن علی الهادی حضرت حکیمه، دختر جوادالائمّه سمانه، مادر امام هادی

مسجد و بر ديواري قرار گرفته كه ورودي نمازخانه نيز در آن واقع است.
حجرة غيبت
در انتهاي غرفة مستطيل شكل بزرگ، يعني در انتهاي مصلاي مردان، درِ چوبي (باب غيبت) واقع شده است. در پشت اين در، اتاق كوچكي قرار دارد، اين اتاق به نام «محل غيبت امام زمان7» شهرت دارد و در جلوي آن در واقع حفاظ مشبّكي است كه آن را از بقية غرفه جدا مي‌كند. چاه معروف به «چاه غيبت» هم در گوشة همين اتاق قرار دارد.


باب غيبت
اين همان در چوبي است كه حجرة غيبت را از مصلاي مردان جدا مي‌كند، سمت جلو اتاق را به صورت كامل فراگرفته است و به وسيلة دو قطعة مستطيل شكل از جلو اين حجره فراتر مي‌رود و بدين ترتيب قسمت پايين ديوار رو به رويي مصلا را نيز مي‌پوشاند. بنابراين مي‌توانيم بگوييم كه طول در، برابر با عرض نمازخانة مردانه است؛ امّا ارتفاع آن بيش از سه متر مي‌باشد.

قسمتهاي مختلف اين در كه سمت پيشين اتاق غيبت قرار دارد، مشبّك است؛ ولي بخشهايي كه ديوار نماز خانه را پوشش داده، غير مشبّك هستند. قسمتهاي


76


مشبّك در از پيوستن قطعه‌هاي چوبي با اشكال هندسي، به يكديگر ساخته شده كه در چشم بيننده به سه گونه جلوه مي‌كند:
الف – دو قسمت مشبّك كه به عنوان دو لنگة در محسوب مي‌گردند.
ب – دو قسمت مشبّك كه در دو طرف در واقع شده‌اند.
ج – يك قسمت مشبّك كه كتيبة تزيين شدة سر در را تشكيل مي‌دهد.
كتيبة در
اين كتيبه بر چوب اطراف چهار چوبة در و دو طرف مستطيل شكلي كه از دو سو به آن پيوسته است، كنده كاري شده است. متن نوشته به خط نسخ بسيار زيبايي بر زمينة طلايي نوشته شده است.
اين نوشته حاكي از آن است كه اين در به فرمان خليفة عباسي «الناصر لدين الله» و در سال 606 هجري قمري (1209 ميلادي) به سرپرستي «معد بن الحسين بن سعد الموسوي»، ساخته شده است. در كتابهاي تاريخي، راجع به اين «معد» آمده است كه او «شرف الدين ابوتميم معد بن الحسين الموسوي» متوفّاي 617 ق (1220م) است.
متن دستخط كنده‌كاري شده در اطراف در


78


بسم الله الرحمن الرحيم، قل لا اسألكم عليه اجرا الاّ المودة في القربي. و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا، ان الله غفور شكور.


هذا ما امر بعلمه سيدنا و مولانا الامام المفترض الطاعة علي جميع الانام ابوالعباس احمد الناصر لدين الله اميرالمؤمنين و خليفة رب العالمين ( 1 ) الذي طبق البلاد احسانه و عدله و غمر العباد بره و فضله قرب الله اوامره الشريفة باستمرار النجح واليسر و ناطها بالتأييد و النصر و جعل لايامه المخلدة حدا لايكبو جواده و لا رائه الممجدة سعدا لايخبو زناده في عز تخضع له الاقدار فتطيعه عواصيها و ملك تخشع له المملوك فتملكه نواصيها بتولي المملوك معد بن الحسين بن السعد الموسوي الذي يرجو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . لازم به يادآوري است كه اين اوصاف به ويژه وصف «اميرالمؤمنين» از ديدگاه شيعيان جز به امير مؤمنان علي بن ابي طالب7 به هيچ كس ديگري اطلاق نمي‌شود و ديگران را با اين نام، ناميدن حرام است، ولي ما به رسم امانت‌داري و عدم تحريف تاريخ متن را دست نخورده آورديم.


79


الحياة في ايامه المخلدة و يتمني انفاق بقية عمره في الدعاء لدولته المؤيدة استجاب الله ادعيته و بلغه في ايامه الشريفة امنيته.
(ذالك في ربيع الثا)ني من سنة ست و ستمائة هلالية و حسبنا الله ونعم الوكيل و صل الله علي سيدنا النبيين و علي آله الطاهرين و عترته و سلم تسليما
به نام خداوند بخشندة مهربان. بگو (اي پيامبر) از شما جز مهر ورزيدن در حقّ بستگان، هيچ مزد و پاداشي نمي‌خواهم و آن كس كه كار نيكو انجام دهد، بر نيكي‌اش بيفزاييم وخدا بسيار آمرزنده و پذيرندة شكر بندگان است. (سورة شورا، 23)

اين كار به دستور پيشوايي كه اطاعتش بر همة مردم واجب است؛ سيّد و مولاي ما «ابوالعباس احمد الناصر لدين الله»، فرمانرواي مؤمنان و خليفة پروردگار جهانيان كه عدل و احسانش همه جا را فراگرفته و جود و كرمش بندگان را شامل گشته. خداي متعال فرمانهاي فرخنده‌اش را همواره به سهولت و رستگاري مقرون سازد و با نصرت و پشتيباني خويش مستدام دارد و براي روزگار اقتدار پايند‌ه‌اش كرانه‌اي مقرّر دارد كه هرگز پايان نپذيرد و به افكار و انديشه‌هاي بزرگش پرتوي بخشد كه هيچ‌گاه به خاموشي نگرايد؛ در مقام منيع عزّتي كه شوكتمندان سر بر آستانش سايند و سركشان، تسليم و مطيعش گردند و با دولتي كه ساير دولتمردان سر بر آستانش سايند و سركشان، تسليم و مطيعش گردند و با دولتي كه ساير


80


دولتمردان به بند طاعتش درآيند و سررشتة كارها بدو سپارند. به سرپرستي بندة درگاه «معد بن الحسين بن سعد الموسوي» صورت پذيرفت، كه آرزمند زيستن در روزگار اقتدار جاودانة اوست و اميدوار گذراندن باقيماندة عمر خويش در دعا براي دولت مؤيد او مي‌باشد. اميد است خداوند دعاهاي او را مستجاب نمايد و در اين روزگار خجسته او را به آمال و آرزوهايش برساند.
] اين اقدام در ماه ربيع الثاني [  سال 606 قمري به انجام رسيد. و خداوند ما را بس است و او بهترين وكيل است، سلام و صلوات بر سيّد و سرور ما؛ خاتم پيامبران و بر آل و دودمان پاكيزة او باد.
كتيبة كوفي در محلّ غيبت امام زمان7
ديوارهاي محلّ غيبت با كاشيهاي رنگي و مزيّن به گلبوته آراسته شده است. چيزي كه هست در ميان اين كاشيها، يك نوار چوبين در طول ديوارهاي سه گانه اين محل امتداد پيدا كرده است. اين نوار چوبي، نوشته‌اي به خط كوفي را با خود دارد كه متن آن از اين قرار است:

«بسم الله الرحمن الرحيم، محمد رسول الله. اميرالمؤمنين عليّ بن ابي‌طالب، الحسن بن علي، الحسين بن علي، عليّ بن الحسين، محمّد بن علي، جعفر بن محمد،‌ موسي بن جعفر، علي ابن موسي،‌ محمد بن علي، علي بن محمد، الحسن


81


بن علي، القائم بالحق عليهم السلام. هذا عمل علي بن محمد و بن آل محمد رحمة الله.»
اين نوشته  بر سه قطعه چوپ بلند، كنده كاري شده است.


حديث زيارت
در اينجا به ذكر چند حديث در خصوص زيارت حضرت عسكريين7 مبادرت ورزيده و دل را با كلام درربار پيشوايان پاك و امامان معصوم7 صفا و جلا مي‌بخشيم،‌ چراكه سخنان آن برگزيدگان خدا، حيات بخش و روح نواز است:
1 – عن ابي هاشم الجعفري قال: قال ابومحمّد الحسن بن علي العسكري7:
«قَبري بِسُرَّ مَنْ رَأي أَمانٌ لأَهْلِ الْجانِبَيْنِ». ( 1 )
ابوهاشم جعفري از مولا امام حسن عسكري7  نقل مي‌كند كه آن حضرت فرمود:
«قبر من در سرّ من رأي (سامرا) به اهل هر دو طرف، امان است.»

2 ـ عن زيد الشّحّام قال: قلت لأبي عبدالله7: «ما لمن زار واحداً منكم؟ قال:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وسائل الشيعه، ج 10 ، ص 448.


82


كَمَنْ زارَ رَسُولَ الله صلي الله عليه و آله». ( 1 )
 ـ زيد شحّام مي‌گويد به امام صادق7 عرض كردم: كسي كه يكي از شما را زيارت كند، چه ثوابي عايدش مي‌شود؟ چه نفعي مي‌برد؟ حضرت فرمود:
«كسي كه ما را زيارت كند مثل كسي است كه رسول خدا6 را زيارت كرده باشد.»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان مدرك، حديث اوّل.


83


فصل چهارم

يك آسمان ستاره

بآل مُحَمَّد عُرفَ الصَّوابُ
وَ في اَبْياتهمْ نَزَلَ الْكتابُ
وَ اَنْوارٌ تُري في كُلّ عَصرٍ
لإرشاد الْوري فَهُمُ شهابٌ
ناشي صغير (271 ـ 365ق) از شاعران قرن چهارم



84


در ساحل دجيل
عربها دو رودخانه را با اسم «دجيل» نام مي‌برند، يكي در ايران كه همان رود كارون باشد و ديگري در عراق و در حوالي سامرا كه مورد بحث ماست، اوّلي را دجيل الاهواز و دومي را دجيل العراق گويند.
علاوه بر اين «دجيل» نام ولايتي شيعه‌نشين هم هست كه در جنوب سامرا، بين بلد و بغداد واقع است.
رودخانة دجيل كه روزگاراني بيش از پنجاه شهر و روستاي عراق را در بر مي گرفت و با آب زلالش سيراب مي‌كرد، از ميان بغداد و تكريت و از مقابل قادسيّه تا حوالي سامرا امتداد و جريان داشت، ولي امروز جز دو شهر «بلد» و «سميكه» را در برنمي‌گيرد، بويژه بلد را زير پوشش دارد كه در سايه سارش باغها و بوستانهاي زيادي، در حول و حوش شهر زيارتي بلد، مي‌بالند و آن شهر زيارتي را سرسبز و خرّم مي‌دارند كه با نشاط و پدرام، آن بلد پاك را طراوتي ويژه و دوچندان بخشيده‌اند.


85


و در تاريخ، جنگ معروفي كه ميان مصعب بن زبير و لشكريان عبدالملك مرواني رخ داد و مصعب در آن كشته شد در ساحل همين دجيل بوده است.
وابوالعباس احمد بن مزج، فرزند راشد بن محمد مدني دجيلي ورّاق هم به همين رودخانه يا ولايت دجيل منسوب است. ( 1 )
چنان كه استاد عبدالصاحب عمران الدجيلي، محقق و شاعر معاصر و نويسندة نام‌آور نيز چنين است، هم او كه موسوعة شعراء العراق را نوشته و ديوان شاعر شهير شيعي، دعبل خزاعي را تحقيق و تصحيح كرده است و نمونه شعري را از او كه در تقريظ كتاب بزرگ الغدير و تجليل از علاّمه اميني (ره) نوشته در آخر جلد 7 آن كتاب مي‌توان ديد.


علاّمه اردوبادي (1312 تبريز ـ 1380ق)، نويسندة نامور و اديب بزرگ شيعه در قرن گذشته، كه استحكام قلم و بيانش حتّي نويسندگان چيره‌دست عرب زبان را نيز به حيرت وامي‌داشت، اسم كتابش «حياة سبع الدجيل» را كه در زندگاني سيد محمد فرزند بزرگ امام هادي7 نوشته، از همين دجيل اقتباس كرده است. كتابي كه براستي در اين خصوص بهترين كتاب شمرده مي‌شود و ما در فصلهاي آتي از اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. دائرة المعارف الاسلامية الشيعيّة، ج 3 ، ص 154؛ معجم البلدان حموي، ج 2 ، ص 443.


86


كتاب وزين استفاده خواهيم برد، فصلي كه از «بلد سيد محمد» و از حيات آن «شيرمرد دجيل» سخن خواهيم گفت. ( 1 )


بلد سيد محمّد
بلد نام شهري است در حوالي دجيل در جنوب سامرا كه در گذشته از اعمال بغداد و امروز از توابع استان صلاح الدين است و مرقد شريف ابوجعفر سيد محمد7، فرزند بزرگ امام هادي7 در همين بلد مبارك واقع شده است.
و اين همان قبر مقدّسي است كه مرحوم محدّث نوري عليه الرحمه آن را در زمان ميرزاي بزرگ شيرازي، شناسايي كرده و بناي آن را سيد محمّد فرزند علاّمه آقا حسين قمي حسني تجديد نموده است، و درست به خاطر اين كه قبر آن مرد بزرگ (فرزند امام هادي7) در اين شهر واقع شده است آن را «بلد سيّد محمّد» مي‌نامند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. براي مطالعه حيات سراسر تحقيق علّامه اردوبادي، بنگريد به: دائرة المعارف تشيّع، ج 2، ص 72. در آنجا نام كتاب به اشتباه «حياة سبع الدجيل» نوشته شده، ما نيز چنان كه در متن آمده از آنجا نقل كرديم، ولي كتاب را كه ديديم نام صحيح آن عبارت بود از: «ابوجعفر محمّد بن الامام علي الهادي7،  سبع الدجيل».


87


فاصله بلد سيد محمّد تا بغداد حدود 80 كيلومتر است و مقبرة سيد محمّد مناره‌اي به ارتفاع 40 متر دارد كه در سال 1339ش. ساخته شده است و هر روزه مطاف مردمان زيادي از شيعيان جهان است.


آستانة سيد محمّد
عمارت اوّل
اين آستانة مباركه چون در مسير اصلي راه سامرا نبوده و با راه اصلي فاصله داشته، بر اثر ناامن بودن آن منطقه تا عصر صفويّه متروك مانده بود، لذا به طور دقيق از تاريخ بناي آن اطلاعي در دست نيست، جز اين كه در تعميرات اساسي كه در سالهاي 1379 ـ 1384ق. در اين آستانه انجام گشت و از قرائن و پي‌هايي كه مشاهده شده بعضي از اهل اطلاع اظهار مي‌دارند كه عمارت اوّل اين آستانه متعلّق به قرن چهارم است كه توسط عضدالدوله ديلمي انجام گرفته است.
عمارت دوّم
در قرن دهم هجري، عمارت دوم، توسط شاه اسماعيل صفوي، پس از فتح بغداد انجام گشت كه در آن هنگام قسمتي هم جهت سكونت زائرين اين آستانه بنا شد.


88


عمارت سوم
در سال 1198ق، توسط ملا محمّد رفيع فرزند محمدشفيع خراساني تبريزي، به هزينه احمد خان دنبلي انجام گشت.
عمارت چهارم
حدود 1208ق. توسط شيخ زين العابدين كاظمي آل سلماسي انجام گرفت و گنبدي از گچ و آجر بر روي قبر شريف بنا شد و همچنين كاروانسراي بزرگي در جهت شرقي آستانه براي سكونت زائرين ساخته شد كه قسمتي از هزينة آن را احمد خان دنبلي تقبّل كرد.
عمارت پنجم
در سال 1244ق. توسط ملا محمّد صالح برغاني قزويني حائري و با نظارت سردار حسن خان و حسين خان قزويني انجام گشت كه تمامي عمارت سابق را خراب نمودند و آستانة مجلّلي با گنبد كاشيكاري شده بنا كردند كه شروع آن در سال 1244ق. و پايان عمارت در سال 1250ق. بود.
عمارت ششم

اين عمارت در سال 1310ق. توسط علامه ميرزا حسين طبرسي معروف به محدّث نوري گردآورندة


89


آخرين مجموعة بزرگ احاديث شيعه (مستدرك الوسائل)، با تعميرات زيادي انجام پذيرفت، قسمتهايي از كاشيكاري گنبد كه ريخته بود مرمت شد و تاريخ آن در پيشاني گنبد ثبت شده و هشت حجره در جنوب صحن احداث گرديد و پس از هجرت ميرزاي شيرازي به سامرا، در يكي از مسافرتهاي ميرزا كه همراه شاگردانش پياده از سامرا بر آستانة سيد محمد مشرّف گشتند، تعميراتي انجام داده و چند حجره به حجرات صحن افزودند.
مرحوم محلاتي در تاريخ سامرا، در خصوص اين عمارت مي‌نويسد:

«علامة خبير ميرزا حسين نوري، هشت حجره در جنوب صحن شريف و چهار حجره در طرف غرب بنا كرد، در حالي كه پيش از آن، تنها چند كلبة كوچكي بود كه عرضشان بيشتر از چهار وجب نبود، و طول صحن شريف بيش از 50 متر، و عرض آن زياده از 28 متر، و درازاي ديوارش بالاتر از حد قامت يك انسان و دو وجب نمي‌شد تا اين كه علامة نوري قدّس سره، آستين همّت را بالا زد و گنبد را با كشيكاري رنگيني پوشاند و بر روي مرقد مطهّر ضريحي از پولاد زرد نصب كرد و كف صحن شريف را با سنگ مرمر مفروش ساخت، و ديوارهايش را به مقدار يك قامت با سنگ مرمر مزيّن كرد و سطح بالاي ديوارها را نيز با آينه‌هاي نگارين آينه كاري كرد.» ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مأثر الكبراء في تاريخ سامرا، ج 2، ص 301 ـ 300.


90


سپس ميرزا محمد تهراني عسكري، گردآورندة مستدرك البحار، صحن شريف را توسعه داده، حجراتي ديگر بدان افزود، در عصر مرجعيّت حاج آقا حسين قمي (م 1366ق) جمعي از مردم خيرخواه تهران و ديگر شهرهاي ايران اموال زيادي جهت تعميرات آستانة سيد محمد ارسال داشتند، بويژه بين سالهاي 1380 تا 1384ق. اين آستانه با شكل باشكوهي تكامل يافت.
عمارت جديد
حرم مطهّر با كاشيكاري و آينه كاري هنرمندان ايراني مزيّن شده و آيتي از هنر اسلامي را منعكس مي‌كند، قبر مطهّر در وسط حرم واقع است و بر روي آن صندوق نفيس و ضريح نقره نصب است.
كتيبة آستانه
مرحوم حاج شيخ عباس قمي رضوان الله تعالي عليه مي‌نويسد:
«شيخ ما ثقة الاسلام نوري نوّرالله مرقده، اعتقاد عظيمي به زيارت آن بزرگوار داشته و در تعمير بقعه و ضريح مباركش سعي فرموده و صورت كتبيه‌اي كه بر ضريح شريفش نوشته است اين است:


«هذا مرقد السيّد الجليل ابي جعفر محمّد


91


بن الامام ابي الحسن عليّ الهادي7 عظيم الشأن جليل القدر، كانت الشيعة تزعم انّه الامام بعد ابيه7 فلمّا توفّي نصّ ابوه علي اخيه ابي محمّد الزّكيّ7 و قال له احدث لله شكراً فقد احدث فيك امراً و خلّفه ابوه في المدينة طفلاً قدم عليه في سامرا مشتدّاً و نهض الي الرّجوع الي الحجاز و لما بلغ بلد علي تسعة فراسخ، مرض و توفي و مشهده هناك و لما توفي شق ابومحمد7 عليه ثوبه و قال في جواب من عابه عليه قد شقّ موسي علي اخيه هارون و كانت وفاته في حدود اثنين و خمسين بعد المأتين». ( 1 )


شيرمرد دجيل
ابوجعفر سيد محمد7 فرزند امام هادي7 در ميان صحرانشينان دجيلي و ساكنان شهر بلد، معروف به «سبع الدجيل» يعني شيرمرد دجيل است، شيعيان عرب زبان، به اين بزرگوار درست همان احترامي را قائل و معتقدند كه شيعيان فارسي زبان بويژه ايرانيان براي حضرت ابوالفضل العباس قائلند.

وي كه برادر بزرگ امام حسن عسكري7 است، شخصيّتي فوق‌العاده و در حدّ معصومين: بود، تا آن جا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. كليات مفتايح الجنان، ص 912.


92


كه تصوّر مي‌شد پس از پدرش امام هادي7 او مقام امامت را دارا خواهد بود.
حديث حيات او را چنين آورده اند: در حدود سال 228ق. به دنيا آمد و در حدود 252ق، يك يا دو سال پيش از شهادت پدرش، در شهر بلد، هشت فرسخي شرق شهر سامرا، چشم از اين سراي خاكي بست و به ابديت پيوست، هنگامي كه وفات يافت، برادرش امام حسن عسكري7 از فرط غصّه و غم، گريبان لباسش را دريد، عيب جويان وقتي خواستند، به اين كار امام7اشكال كنند، حضرت فرمود: حضرت موساي پيامبر نيز در وفات برادرش هارون گريبان چاك كرد.
سيّد محمد سلام الله عليه را انسي عجيب با قرآن بود و زماني كه قرآن مي‌خواند، روحانيت خاصّي از او جلوه‌گر مي‌شد، او شيفتة قرآن و عاشق تلاوت و قرائت آن بود.

«حديث بداء» را كه حاكي از مقام بس بزرگ او، و نشانگر عظمت و جلالت فوق العادة اوست، ثقةالاسلام كليني در اصول كافي، شيخ بزرگ شيعه، مفيد، در ارشاد، شيخ الطائفه (طوسي) در كتاب غيبت خويش و امين الاسلام طبرسي در اعلام الوري و... همگي نوشته‌اند و همين خود روايتي است معروف و معتبر كه فضيلت بسيار بزرگي را در حق سيد محمد فرزند امام هادي7 و عموي بزرگ امام زمان[، ثابت مي‌كند، ديگر نيازي نيست كه در شأن آن بزرگ مرد


93


علوي و شيرمرد حسيني، احاديثي ديگر و رواياتي بيشتر نقل شود.
بعلاوه بزرگان ما، اين احرام را بسته و اين سفر باصفا را رفته‌اند، چنان كه در حق آن بزرگوار، رساله‌هاي زيادي شريف تحرير يافته و كتابهاي چندي مرقوم شده است، از آنهاست:
1 ـ رسالة في كرامات السيد محمد بن الامام علي الهادي، توسط شيخ هاشم بن محمد علي بلداوي (م 1305ق.)، از شاگردان شيخ اعظم انصاري، مردي كه در دين راسخ و محكم بود و بصيرتي باز و ضميري روشن داشت.
2 ـ كرامات السيد ابي جعفر محمد،‌ نوشتة شيخ جابر آل عبدالغفّار كشميري (م ح 1320ق.)، آقا بزرگ تهراني، در نقباء البشر مي‌نويسد: شيخ جابر، مقيم بلد و مرجع شيعه در آن ديار بود و رسالة مذكور را به امر علامه نوري (محدّث نوري طبرسي) نوشت، وي علاوه بر آثاري كه در فقه و اصول دارد، ديوان شعري نيز در قطر بزرگ دارد.
3 ـ ابوجعفر محمد بن الامام عليّ الهادي7، سبع الدجيل، علاّمة اديب محمد علي اردوبادي، چاپ اوّل 1375ق، نجف اشرف، از منشورات كتابخانة اميني.
اين كتاب كه تنها منبع ما در اين فصل بود، كتابي با قلم محكم و متين و ادبي است.


94


خطيب بزرگ بلد
در عراق روستايي است به نام خضر كه بر ساحل فرات واقع شده و امروز تابع استان المثني است، در سال 1339ق. در اين روستا فرزندي از سلالة زهرا3 پا به عرصة گيتي گذاشت و به ياد بزرگ بانوي اسلام، جدّه سادات، حضرت فاطمه3 عبدالزهراء ناميده شد.
اين فرزند فرات كه بعدها با نام علامه سيد عبدالزهراء حسيني و بزرگ خطيب منبر عاشورا معروف شد مولود مباركي بود كه از خانداني با فضيلت و با حسب و نسب سر برآورد، خاندان با اخلاصي كه توسط زيد شهيد، فرزند امام سجاد7 نسبت به سادات حسيني مي‌برند و امروزه در عراق و سوريه، به آل سميه يا اخوة سميه معروفند.
علامه حسيني محضر درس بزرگان چندي از دانشوران نامي و انديشمندان شيعي را درك كرده و از فرات فضيلت آنها جان تشنه و جستجوگر خويش را سيراب كرده بود و افتخار شاگردي و ملازمت بسياري از بزرگان از جمله: علامه سيّدكاظم حسيني، علامه شيخ محمد حسين كاشف الغطاء و... را داشته است.
ساية سيد بر بلنداي بلد

علامه حسيني وكيل آيت‌الله سيد محسن حكيم و آيت‌الله شهيد سيد محمدباقر صدر و آيت‌الله سيدابوالقاسم خوئي در منطقة دجيل به ويژه در شهر


95


بلد بود.
ساليان درازي بود كه شهر بلد در آتش اختلافات طائفه‌گري و عشيره‌پرستي مي‌سوخت و اين آتش ويرانگر بيش از پانزده سال بود كه زبانه مي‌كشيد، حتّي مراجع مذهبي و مسئولين دولتي نيز هيچ كدام نه به تنهايي و نه به اتفاق، هيچ وقت نتوانسته بودند آن آتش را مهار و آن فتنه را خاموش كنند.
تا اين كه در سال 1385ق، سيد عبدالزهراء براي نجات شيعيان آن ديار قيام و عزمش را جزم كرد كه به داد آن ديار شيعه‌نشين بشتابد و هر چه دوستان، او را از اين كار خطرناك و طاقت‌فرسا نهي كردند او در تصميم خود ترديدي به خود راه نداد، تا توانست شهر را از شرّ غائله‌هاي قبيله‌گري نجات دهد و دوباره آفتاب محبّت و الفت و وحدت را در سپهر بلد به فروزش و نورافكني وادارد، چنان كه همة اختلافات فراموش شد و مردم با مهرباني و محبّت، و با برادري و بردباري با هم كنار آمدند و همّت خويش را مصروف آباداني شهر و ديار خود ساختند.
سيّد حسيني در دجيل و بلد چنان دلها را تسخير كرده بود كه صغير و كبير، پير و جوان همگي او را از دل دوست مي‌داشتند و حاضر نبودند برخلاف ميل او كاري بكنند و شعارشان شده بود: «نحن اولاد واحد».

سيّد در آبادي شهر، شب و روز كوشيد و در تاريخ 1349ش/1970م. مسجد جامع بلد را تجديد بنا كرد و


96


به صورت آبرومندي آن خانة خدا را آباد ساخت و امروزه آن مسجد بزرگ را «جامع الزهراء» مي‌نامند.
سيّد با شجاعت و صلابت از مواضع انقلابي مراجع بزرگ شيعه بويژه آيت‌الله حكيم و آيت‌الله شهيد صدر دفاع مي‌كرد و تا آخرين لحظة ممكن عراق را ترك نكرد تا اين كه مجبور شد خانوادة خويش را در عراق گذاشته و خود در به در، به افشاگري ستمگران تكريتي پرداخته و آوارة كشورهاي ديگر شود، پس از آن كه روزگاري به دور از خانه و كاشانه در بحرين و امارات و ... گذرانيد، بالأخره رو به آستان قدس زينب كبري پيام‌آور عاشورا آورده و در سوريّه ماندگار شد و در نهايت نيز پس از ارتحال در دهم رجب 1414، در نزديكي مرقد منور حوراي عاشورا، زينب كبري مدفون شد.


حماسة دجيل

در سال 1361 ش. (هفتم تموز 1982م.) به جهادگران مبارز شيعي ( 1 ) خبر رسيد كه صدام تكريتي با هيأت همراهش، امروز مي‌خواهد از شهر دجيل و نواحي آن ديدن كند. وصول اين خبر و حصول اطمينان به اعتبار آن، زماني پيشِ دلير مردان دجيلي تحقق يافت كه تنها نيم ساعت به رسيدن صدام به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. جوانان رشيدي كه مرتبط با حزب الدعوة اسلامي عراق بودند.


97


منطقة دجيل مانده بود، يعني در ساعت 2 بعد از ظهر آن روز خبر به مجاهدان حزب الدعوه رسيد و درست در ساعت 30/2 بعد از ظهر همان روز صدام با همراهان خود كه تا دندان مسلح بودند به منطقه رسيدند.
با اين همه در اين مدّت كوتاه، شيعيان رشيد دجيل و سامرا در چند موضع استقرار يافته و در كمين صدام، آن حجّاج ثاني و يزيد زمان نشسته بودند، و تازه لحظه شماري مي‌كردند كه سر و كلّة نرون عرب و هيأت همراه پيدا گشت. گروه اوّل مبارزين وارد عمل شدند و ماشيني كه صدام را حمل مي‌كرد، با اسلحه‌هاي آتشين خود به رگبار بستند.


در اين عمليّات متهوّرانه چند نفر از محافظان صدام، از جمله، عكّاس ويژة وي، در مقابل ديدگان بهت‌زدة سفّاك عراق كشته شدند ولي از آنجايي كه ماشين مخصوص ضدّ گلوله بود آسيب چنداني به شخص سفّاك نرسيد و ماشين با سرعت و دست پاچگي از معركه دور شد، چنان كه يك كودك و دو زن عابر را زير گرفت و كشت. در اين گير و دار، دوباره گروهي از مجاهدان شيعي عراق به ماشين صدام يورش بردند و آن را به آتش كشيدند. زد و خورد سنگيني ميان مبارزان دجيل و محافظان صدام درگرفت و صدّام سفّاك با چهرة ترسناك و لرزان توانست ـ در حالي كه زخم خورده بود ـ ماشين را


98


ترك كند و به نزديكترين درمانگاه منطقه پناه برد. چنان بود كه ديكتاتور عراق بار ديگر از آتش قهر مظلومان گريخت.
امّا قضيّه به اينجا خاتمه پيدا نكرد، با فاصله اندكي گروه دوّم از مجاهدان حزب‌الدعوه از راه رسيدند و جنگ سختي باز ميان مبارزان شيعه و محافظان و سربازان صدام سفّاك درگرفت، اين در حالي بود كه تعداد محافظان ويژه به هزار عنصر مي‌رسيد تازه اين تعداد هم مدام در حال افزايش بود چرا كه پي در پي عناصر عفلقي به سربازان صدام مي‌پيوستند و با وجود اين همه و در عين اين كه هشت هواپيماي جنگي نيز از آسمان، سربازان را ياري مي‌كردند حماسه دجيل تا غروب آن روز ادامه داشت و گروه گروه مجاهدان شيعي و مردم دلير منطقه حتّي شيرزنان دجيل به ياري مبارزان مظلوم مي‌شتافتند.
فرداي آن روز نيز جنگ به شدّت ادامه داشت و قواي رژيم بعث با كمك دوازده جنگندة هوايي و يك لشگر زرهي با چندين تانك و زره‌پوش ، ساعت به ساعت به دايرة جنايت خويش مي‌افزودند و لحظه به لحظه دست به جنايتهاي هولناكي مي‌زدند، خودفروختگان صدّامي كه تعدادشان به دوازده هزار نفر رسيده بود شهر دجيل و باغها و گندم زارهاي آن را به خاك و خون مي‌كشيدند.

دليرمردان وشيرزنان دجيل نيز از پشت بامها و از


99


بالاي درختان از خود و از شهر و ديار خود با شهامت و رشادت دفاع مي‌كردند، ديگر سامرا، كربلا شده بود و جاي جاي دشت دجيل، آغشته به خون فرزندان عاشورا، قتلگاه قهرمانان و مشهد شهيدان گشته بود، شهر پر از شهيد و زخمي گشته بود كه چون آلاله‌هاي سرخ در حال پرپر شدن بودند، اين بار نيز خيلي از خوبان و محبوبان داشتند ختم سورة پرواز را جشن مي‌گرفتند، از طرفي ديگر سرسپردگان سفّاك، از كشته پشته مي‌ساختند و خود را هر چه بيشتر در چاه مذلّت و لعنت مي‌انداختند.
چهار روز پي در پي سربازان صدام، شهر دجيل را ميدان تاخت و تاز جنايت ساخته بودند، سقفها را بر سر بچه‌ها و پيرمردان و زنان آوار مي‌كردند و هر كس را كه مي‌ديدند به رگبار مسلسلها مي‌بستند، چنان كه نوشته‌اند در دجيل ساختمان سالمي نماند، يزيديان تكريتي به شهر نيز قناعت نكردند و در تعقيب مردم مسلمان و مظلوم شهر، باغات و كشت‌زارها را كشتارگاه كردند،‌ مزارع و بوستانها را تا امتداد صدها هكتار به آتش كشيدند.

حديث حماسة دجيل و روايت تلخ عراق به اينجا خاتمه نيافت سرسپردگان سفّاك ماهها، بلكه سالها پس از اين جريان جانگداز نيز به جنايات خويش ادامه دادند و هرگز دست از سر مردم مظلوم و بي دفاع دجيل برنداشته بودند تا اينكه آه مظلومان بالأخره كار


100


خود را كرد، صدّام نيز به دام افتاد و تاريخش به سرآمد و در دادگاه به خاطر همين جناياتي كه در دُجيل و شهر بلد مرتكب شده بود به مرگ محكوم و به دار آويخته شد.


مرقد حسين بن علي الهادي
در ارتباط با شخصيّت اين بزرگوار سخن بسيار است و حرف زياد، ما تنها به نقل سخني از محدّث پارسا حاج شيخ عباس قمي در اين خصوص بسنده مي‌كنيم، ايشان مي‌نويسد:

«حسين بن علي الهادي7 شخصيّت ناشناخته‌اي است و من از بعضي روايات استفاده كردم كه از مولاي ما امام حسن عسكري7 و برادرش حسين بن علي تعبير به سبطين مي‌كردند و اين دو برادر را به دو جدّشان، دو سبط پيغمبر رحمت، امام حسن و امام حسين8 تشبيه مي‌كردند، و در روايت ابوالطيّب است كه صداي حضرت حجّت، امام زمان صلوات الله عليه به صداي عمويش حسين، فرزند امام هادي7 شبيه بود، و نقل مي‌كند كه آن بزرگوار از زاهدان و عبادتگران بود و به امامت برادرش امام عسكري اعتراف داشت.»

مرقد شريف اين سيّد جليل و امام‌زادة كريم را در حرم مطهّر عسكريين8 ذكر كرده‌اند كه در پايين پاي آن دو امام معصوم دفن شده است.

وي داراي چهار پسر به نامهاي جعفر، محمود، باقر


101


و زين‌العابدين بود كه پس از رحلت پدرشان، سامرا‌ را ترك كردند و در شهر لار، از شهرهاي ري آن روز ساكن، (به احتمال، تهران امروز) و همگي در آن ديار شهيد شدند.


حضرت حكيمه، دختر جوادالائمّه
در بزرگي مقام اين بانوي بزرگوار ـ دختر امام محمّد تقي الجواد7 ـ هيچ شكي نيست، او محرم اسرار و مورد اعتماد آل علي: بود و فيض حضور چهار امام، از امامان معصوم شيعه را درك كرده و افتخار تربيت حضرت نرگس خاتون با او بود، و آن بزرگ بانو پيش از آن كه همسر امام عسكري7 شود، تحت تكفّل او بود و در ساية الطاف او درس تربيت و طريق تكامل را به كمال رسانده بود و حضرت حكيمه خاتون، مربّي حضرت نرگس خاتون شمرده مي‌شد.
در روزگار بسيار سختي كه شيعيان، از ملاقات پيشوايان پاك خويش محروم بوده و نمي‌توانستند درد دلشان را با آن بزرگواران بدون واسطه در ميان بگذارند، يعني در دوران امام هادي7 بويژه عصر امام عسكري و اوايل غيبت صغري، اين بانوي بافضيلت، يكي از كساني بود كه ميان امام7 و امّت اسلام، واسطة فيض بود و از سفراي آنها شمرده مي‌شد.

رسالتي كه حضرت زينب كبري3 پس از شهادت پيشواي شهيدان، به عهده داشت، در زمان امام حسن


102


عسكري به‌ويژه پس از شهادت او، درست همين رسالت بزرگ، با همان سختي و سنگيني بر دوش اين بزرگ بانو بود و به راستي كه چون زينب، آن شير زن عاشورا و مردآفرين روزگار، رسالت خود را به خوبي تمام انجام داد.
و تاريخ را مي‌سزد كه او را دومين زينب، در تاريخ تشيّع بنامد.
حضرت حكيمه3 اوّلين تشنه‌اي بود كه نخستين جوشش آب حيات را به زيارت نشست و روزگار رهايي را با رؤيت هلال انتظار روايت كرد او با ديدن فلق نور، فرجام حسرت را با حديث حيرتش بشارت داد.
شگفتا! چه توفيق بزرگ و چه قابليّت عظيمي داشت اين بانو؟! قابليّتي كه توانست او را قابلة نور ناب و آخرين آفتاب گرداند و آغوشش را اوّلين مهد حضرت مهدي[ كند.
در مدح و منزلت اين بانوي بزرگ، سخن زياد و حرف بسيار نوشته‌اند كه ما تنها به يك نوشته بسنده مي‌كنيم،‌ مي‌نويسند:

«عظمت، منزلت، قدر و جلالت او چون آفتاب در وسط روز روشن است و نياز به بيان ندارد، درك خدمت چهار امام كرده و در ميان دختران حضرت جواد7 به علم و فضل فراوان ممتاز گشته، مربّي عليا مخدره، نرگس خاتون بود و بعد از امام عسكري منصب سفارت را داشته از طرف امام عصر[(سفير سحر بود) و عرايض مردم را به آن


103


حضرت مي‌رسانيد و توقيعات شريفه را از ناحية مقدّسه مي‌گرفته و به مردم مي‌رسانيده و مفتخر به قابله شدن براي امام زمان شرافتي بزرگ مي‌باشد كه محرم اين سرّ مكتوم گرديد و او اوّل كسي بود كه امام زمان را بوسيد. درود و سلام بر او باد.
شوهر اين بانو، سيّد بزرگواري بود به نام ابوعلي حسن محدّث، كه با چهار واسطه نسب شريفش به حسين الاصغر فرزند امام سجّاد7 مي‌رسد و داراي سه پسر به نامهاي ابوعبدالله الحسين و زيد و حمزه بوده است و امروزه مرقد آن بانوي بزرگ را كه در پايين پاي برادرش امام هادي7 واقع است شيفتگان آل عدالت و مسلمانان روشن دل، زيارت مي‌‌كنند.


سمانه، مادر امام هادي
اين بزرگ بانو را كه دهمين رهبر معصوم شيعيان را در دامن پاك و پرفضيلت خويش پروريده، ام الفضل (مادر فضيلت‌ها) يا سمانه يا سمانة مغربيّه مي‌نامند و با اسم سيّده معروف است.
از برترين زنان روزگارش، بلكه با فضيلت‌ترين آنها بود و هيچ زني در زهد و تقوا و پارسايي به پاي او نمي‌رسيد، او شيفتة راز و نياز با حضرت پروردگار بود و نور نيايش و نمازش كه از سجّاده ساده و صميمي او برمي‌خاست، هفت آسمان را در مي‌نورديد.

مقام شامخ او تا بدانجا رسيد كه خداي سبحان او را محرم راز بزرگ و مادر سرّي سترگ ساخت، چنان


104



| شناسه مطلب: 77403