بخش 6
فصل ششم : حوزة بزرگ سامرا سامرا پیش از میرزای مجدّد علل هجرت میرزا به سامرا فتوای بزرگی از سامرا صادر شد رسالت قلم در حوزة سامرا شعر و شاعران در حوزة سامرا شعرای سامرا مورّخ سامرا کتاب تاریخ سامرا ابرار سامرا فهرست منابع و مآخذ
130 |
سامرا پيش از ميرزاي مجدّد
آن روزها با وجود آستان قدس عسكريّين8 و با آن همه پيشينه تاريخي و... سرزمين سامرا به بوته فراموشي سپرده شده بود و تنها به عنوان يك شهر تاريخي و كهن، اسمي از آن مطرح بود و بس.
شهري كه روزگاري سه امام معصوم: را دربرداشت و اسمش زينتبخش محافل محدّثان و فقيهان بزرگ گشته و شهرتش زمين و زمان را درنورديده بود، آن روزها، جز نام از آن خبري نبود.
با وجود آن همه پيشينه پاك و تابناك، آن روزها از سامراي قديم صحبتي در ميان نبود و ديگر سامرا را كسي ناحيه مقدّسه نميخواند، بلكه شهري در دست اغيار، اسير بود. حريم مقدس عسكريين8 خرابآباد گدايان و سيه بختان شده بود، چنان كه گداي سامرا در زبانها مثل گشت و مشكل ميشد كسي يافت كه از اين همه غربت و غم قصّهاي در دل نداشته باشد. غبار اين غربت چشمهاي شيعيان را آزار ميداد تا اين كه سيد جليلي از فقيهان نامدار، قيام كرد و با هجرت
132 |
خويش از نجف به سامرا، شهر را دوباره احيا كرد و غبار غربت از گنبد ملكوتي عسكريين8 زدود و ديدة ديدهوران را معطوف آن آستان مقدّس ساخت و به پاس اين بزرگداشت، چه توفيقهاي بزرگي كه خدا رفيقش ساخت چنان كه نام ميرزاي بزرگ شيرازي جاودانه شد و يادش تا ابد زنده و پايدار ماند.
هر آن كه جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست
كه آشنا سخن آشنا نگه دارد ( 1 )
ميرزاي بزرگ كه به حق مجدّد مذهب ناميده شده است و هميشه دل به سوي حضرت دوست داشت و خود را جز غلام خانهزاد حضرت مهدي نميدانست.
آنهايي كه در دايرة تنگ و تاريك مقام جويي و رياست طلبي بودند نميتوانستند اين هجرت ميرزا را بفهمند و مجبور بودند كه بگويند: آقا چرا نجف را ترك ميكنيد، اينجا باشيد براي شما بهتر است.
امّا ميرزاي بزرگ، كه دلش با مهر مهدي (روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء) مهد نور و فضيلت، خانه خير و خلوص بود، در سر سوداي عشق داشت و بس. و نميتوانست آستان قدس عسكريين8 و ناحيه مقدّسه را در غربت ببيند و آرام نشيند، تنها به راه افتاد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ديوان حافظ.
133 |
و ديار دوست را در پيش گرفت و رفت.
در خصوص سامراي پيش از ميرزا 1 و تأثير اين هجرت در سا ختار اجتماعي و فرهنگي آن شهر، چنين مينويسند:
ورود ميرزا به ديار عسكريين، به آن حيات علمي و فرهنگي بخشيد و روح تازهاي در كالبد اين شهر غريب و مظلوم، دميد. قبل از آن، سامرا در انحصار اهل سنّت بود. ميداني بود براي رقابت عشاير و تعصّبات قبايل. شيعه و زوّار امامان امنيّت نداشتند و جوار حضرت هادي وعسكري با فرهنگ شيعي و علوم آن بيگانه بود. آمدن ميرزا سبب شد كه اين شهر از الطاف الهي بهرمند شود و جويباري عظيم، از نهر جاري حوزه و ميراث عظيم آن، در اين شهر جريان يابد. طلاب، گروه گروه از اقطار عالم اسلام براي كسب دانش به سرزمين مقدّس عسكريين سرازير شدند. محافل علمي و مدارس آيات در آن بر پا شد تا جايي كه به گفتة مرحوم حرزالدين:
«هجرت به سامرا در ايّام ميرزا، در عرض هجرت به نجف معمول شد و تدريس دروس مقدمات و علوم عالي، علاوه بر درس ميرزا، فراوان شد.»
به تعبير تذكره نويس و مورّخ بزرگ شيعي، مرحوم سيد محسن امين:
ـ در ايّام ميرزا مركز علمي به سامرا انتقال يافت، در
134 |
نتيجه، سامرا به پرورشگاه بزرگان علم، ادب، حديث و فلسفه تبديل شد.
ـ سامرا به مركزي علمي و فرهنگي تبديل شد كه نوابغ بزرگ و بزرگان دانش را تربيت كرد و نوابغ و استوانههاي دين از آن فارغ التحصيل شدند. ( 1 )
علل هجرت ميرزا به سامرا
ميرزاي بزرگ از اين هجرت اهداف چندي را در نظر داشت از آن جمله است:
1 ـ اسكان شيعه در سامرا، با توجه به اين كه سامرا، مدفن عسكريين8 و منزل آن بزرگواران ميباشد و خيلي چيزها كه مورد علاقه و احترام شيعه است در آن جا قرار دارد، مرحوم ميرزا سعي كرد كه شيعيان در آن مكان، اسكان بيابند.
2 ـ تبليغ تشيّع در نواحي عراق.
3 ـ تقريب ميان شيعه و سنّي.
4 ـ اجتناب از رياست و مرجعيّت، در اين خصوص مينويسند:
«او آنقدر از رياست و زعامت پرهيز داشت كه بارها سوگند ياد مي كرد كه هيچگاه به فكرم خطور نميكرد كه روزي مرجع ديني مردم باشم، حتّي يكي از علل هجرت او از نجف به سامرا دوري از نجف و از رياست و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مجلّه حوزه، شمارة 51 ـ 50، ص 84 به بعد.
135 |
مرجعيت ذكر كردهاند.» ( 1 )
5 ـ عشق اهل بيت عصمت و طهارت، بويژه به حضرت عسكريين8 و مهر مهدي صلوات الله عليه دل ميرزا را به سوي سامرا معطوف داشته و وي را به آن ديار كشيد.
فتواي بزرگي از سامرا صادر شد
ناصرالدين شاه قاجار در سال 1306ق. براي سوّمين بار رهسپار اروپا گشت تا هرچه بيشتر و بهتر مشغول عيش و نوشهاي شاهانه گردد و در همين سفر تفريحي بود كه امتياز انحصار خريد و فروش توتون و تنباكوي ايران و صدور آن به خارج را براي مدّت 50 سال به شركت انگليسي رژي داد، پس از آن كه در اين سفر گفتگوهاي مقدماتي اين قرارداد كه به نام قرارداد رژي معروف است در لندن انجام گرفت، در 28 رجب 1308ق. در تهران به امضاي ناصرالدين شاه رسيد.
اين قرارداد ننگين ماهيّتاً استعماري و به زيان ملّت و دولت ايران بود و انگلستان اهداف چندي را از اين كار تعقيب ميكرد از آن جمله:
1 ـ اعزام مبلغان فرهنگ منحطّ فرنگ، در لباس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 . حماسة فتوا، ويژهنامة جمهوري اسلامي به مناسبت يكصدمينU ? سالگرد رحلت ميرزاي شيرازي، ص3، به نقل از مقدمة مكاسب، ج1، ص134
136 |
كاركنان كمپاني، چنان كه نوشتهاند: «در مدتي اندك، بيش از دويست هزار فرنگي به عنوان كارگزاران اين شركت به ايران اسلامي هجوم آوردند و گروه گروه در شهرها و ولايات ايران مستقر شدند. ( 1 )
2 ـ استخدام مسلمانان در اين شركت براي استثمار و استعمار هر چه بيشتر آنها.
3 ـ ترويج فحشا و در نهايت استعمار و استثمار يك ملّت و در يك كلمه، اشغال غير مستقيم ايران.
قضيه چنان خفّتبار و رسوا كننده بود كه مردم بويژه علماي كشور را به قيام واداشت؛ علماي تبريز، ضمن تلگرافي به شاه نوشتند:
«با كمال حيرت مشاهده ميكنيم كه پادشاه ما كافّة مسلمين را مثل اسيران به كفّار ميفروشد... مسلمانان مرگ را بر زير دست شدن كفّار ترجيح ميدهند.» ( 2 )
و در تلگرافي ديگر نوشتند:
«42 سال است سلطنت ميكني، محض طمع، مملكت خودت را قطعه قطعه به فرنگي فروختهاي، خود داني، امّا ما اهالي آذربايجان خودمان را به فرنگي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 . مجلّه حوزه، شمارة 51 ـ 50، ص 194 به نقل از «قرارداد رژي» ص25
2 . همان، ص199، به نقل از «ميرزاي شيرازي» ملحقات، ص241...
137 |
نميفروشيم.» ( 1 )
علماي شهرهاي ديگر نيز سعي كردند تا شاه را از اين قرارداد ننگآور منصرف و او را وادار به لغو آن كنند، امّا شاه كه جز به عيش و نوش خويش فكر نميكرد، وقعي به اين هشدارها ننهاد.
چنان بود كه روحانيون و علماي آگاه و بيدار، يكي پس از ديگري به هر طريقي كه ممكن بود حوزه سامرا را ـ كه آن روز خانه اميد و پناهگاه مسلمانان بود ـ به ياري طلبيدند، تا اين كه در نهايت امر، آيتالله سيد محمد حسن شيرازي معروف به ميرزاي بزرگ و زعيم حوزة سامرا و مرجع بزرگ آن روز، فتواي بسيار معروف خويش را در تحريم تنباكو صادر كرد و با اين كار خداپسندانه، تمام رشتههاي استعمارگران و خودفروختگان را پنبه كرد...»
در خصوص خاستگاه آن حماسه بزرگ كه به حق حماسة فتوا ناميده شده و در مورد شأن صدور فتواي تحريم، آيتالله سيد رضي شيرازي يكي از نوادگان ميرزاي بزرگ، از فرزند مرحوم آيت الله ناييني، آقا ميرزا علي آقاي نائيني نقل ميكند كه ايشان گفت:
«از پدرم (مرحوم ناييني) شنيدم: در جريان دخانيه، بين ميرزاي شيرازي و ناصرالدين شاه، مكاتبات بسياري شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 . همان، ص199، به نقل از «پيكار پيروز تنباكو»، ص42...
138 |
رفت و آمدهايي هم بود.»
مرحوم ميرزا، شبها با عدّهاي از شاگردان، جلوس داشت، در يكي از شبها، به آن عده از شاگردانش گفت: در جلسة آينده، هر كدام از شما، صورت تلگرافي مبني بر تحريم تنباكو بنويسيدو بياوريد. در جلسة بعد، هر كدام از افراد شركت كننده نوشتهاي آورده بوديم ، خوانديم و خدمت ميرزا تقديم كرديم، ميرزا پس از آن كه تمام نوشتهها را گرفت، صورت تلگرافي را، خودش بيرون آورد و خواند:
«اليوم، استعمال تنباكو و دخانيّات، در حكم محاربه با امام زمان7 است.»
و فرمود:
«اين تلگراف از ناحية مقدّسه، شرف صدور يافته است. اين گونه فرمودند كه صادر كنيم.» ( 1 )
روزگار شكوفايي حوزة سامرا، مصادف بود با دوراني كه در ايران و عراق، خيلي از نويسندگان، قداست قلم را شكسته، بي هيچ ملاحظهاي مشغول تاخت و تاز در حريم مقدّس قلم و نويسندگي بودند، فرنگ رفتگاني كه خود را به كلي باخته و تبليغ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان.
139 |
فرهنگ بيگانگان را كار خود ساخته بودند و ناخودآگاه تيشه بر ريشة خويش ميزدند و از سر غفلت و يا خدا نكرده از روي غرض، آب به آسياب دشمن ميريختند.
يكي از نويسندگان در ترسيم سيماي آن عصر مينويسد:
«در آن عصر، كتب گمراه كننده و الحادي به عراق و ساير ممالك اسلامي هجوم آورد، استعمارگران انگليسي بعد از اشغال عراق، به منظور گمراه كردن جوانان، به ايجاد مدارس مبادرت ورزيدند، كتابهاي گمراه كننده با هدف ترويج مادّيت گسترش يافت، تا آن جا كه جوانان از اسلام بي خبر مانده و دينشان را از ناحيه اسلام اسمي پدر و مادر ميشناختند.» ( 1 )
در برابر اين تهاجم، مكتب سامرا به نويسندگان نيك نظر ارج و بها داد، چنان كه مؤسس حوزة سامرا، ميرزاي مجدّد، محدّث نوري را كه خطّي خوب و خوانا و در دو زبان عربي و فارسي قلمي محكم و توانا داشت، منشي و ملازم نزديك خود ساخت، وي نيز به خوبي از عهدة اين كار سترگ و سنگين برآمد.
ميان ميرزاي بزرگ و ميرزا حسين نوري، رابطة تنگاتنگي برقرار بود، علاوه بر پيوند استاد، شاگردي، صميمّت خاصي بين اين دو بزرگوار حاكم بود تا آنجا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. مجلّه حوزه، شماره 51 ـ 50، ص 124 به نقل از معارف الرّجال، ج 1، ص 80.
140 |
كه ميرزاي بزرگ و به تبعيّت از او، فرزندان و يارانش، محدّث نوري را، «حاجي آقا» خطاب ميكردند.
محدّث نوري كه بزرگترين محدّث اخير شيعي شمرده ميشود، بيشتر كتابهايش را، زير نظر مستقيم ميرزاي بزرگ و برخي را با تقريظ ايشان، در حوزة سامرا نوشته است.
يكي از نويسندگان، دربارة نقش بزرگ و كارساز حوزة سامرا در مورد قلم و ارباب قلم مينويسد:
«اگر بگوييم بعد از غيبت كبري، يعني دوران مرحوم شيخ صدوق و طوسي و مفيد، اين دوران، مهمترين نقش را در معرّفي تشيّع و مكتب اهل بيت داشته است، گزاف نگفتهايم. نويسندگان و خطيباني همچون: مرحوم سيدحسن صدر، سيد محسن امين، شرف الدين عاملي، كاشف الغطاء، محمد جواد بلاغي، شيخ محسن شراره، آقا بزرگ تهراني، علاّمه اميني، محمد رضا مظفّر، كاشاني و... از فارغ التحصيلان مكتب سامرا بودند كه توانستند جلو تهاجمات فرهنگي دشمن را سد كنند و در جبههاي وسيع، به پهنه همة عالم اسلام، بر دستاوردهاي دشمنان اسلام و اهل بيت يورش ببرند و رشتههاي آنان را پنبه كنند.» ( 1 )
درباره شعر و شاعران در حوزة سامرا، بسنده ميكنيم به آنچه كه در ويژهنامه ميرزا، در مجلّه حوزه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مجلّه حوزه، شماره 51 ـ 50، ص 124.
141 |
آمده است، در آنجا نويسندة مقاله پس از آن كه در تجليل پيامبر6 و امامان معصوم: از شاعران متعهد و به تبع آن عالمان بزرگ شيعي در طول تاريخ، سخن ميگويد، ميرسد به «ادبيات و شعر در مكتب سامرا» و در ادامه، مكتب سامرا را ادامه خط امامان اهل بيت ميداند و از سيدمحسن امين عاملي نقل ميكند كه: ميرزا در جهت هنر شعر نيز صاحب نظر بود، شعر ميگفت و شاعران را دوست ميداشت. «كان اديبا يحبّ الشعر و انشاده» ( 1 ) به شاعران متعهد اهميّت ميداد؛ از اين روي، شاعران از هر سو آهنگ سامرا كردند و بازار ادب و شعر در عصر وي، رواج يافت و قصايد بلند ادبي سروده شد، و از نقباءالبشر نقل ميكند كه: «ميرزا، شعر را دوست داشت و بر آن جايزه ميداد، از اين روي شعراي عرب و عجم، از هر سو، آهنگش كردند و بازار ادب در عصر وي رواج يافت. و ميرزا به اكرام شاعران شهرت يافت». ( 2 )
نويسندة مقاله سپس اضافه ميكند:
«در آن عصر، گرچه مجالس شعري و ادبي در نقاط
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 . اعيان ا لشيعه، ج 23، ص 128.
2 . نقباءالبشر، ج 1، ص 439؛ يحبّ الشعر و انشاده و يجيز عليه و لذلك قصده الشعراء من ساير البلاد عرباً و عجماً كما راجت في ايّامه بضاعة الادب و اشتهر باكرامه للشعراء و هباته لهم».
142 |
مختلف عراق، چون بغداد و حلّه و نجف، وجود داشت، ولي تجليل از شعر و شركت در مجالس ادبي، از جانب مرجعي بزرگ، چون ميرزاي شيرازي، بسيار نادر بود، اهتمام ميرزا، موجب شد كه علما بيش از پيش به شعر روي آورند و طبع شعري خود را تقويت كنند.»
و در ادامه از علماي بزرگي نام ميبرد كه طبع شعر داشته و از شاگردان ميرزاي بزرگ بودند و شاعران حوزة سامرا محسوب ميشدند، بزرگمرداني چون:
1 ـ آيت الله سيداسماعيل صدر، پسر عموي ميرزا و شاگرد وي، كه در عين فقاهت، اديبي سرآمد و شاعري بزرگ بود و در مدح و مراثي اهل بيت شعر بسيار سروده است.
2 ـ مولي رشيد دزفولي، از شاگردان ميرزا در نجف و سامرا وي، علاوه بر تبحّر در علوم ديني، اديبي ماهر و شاعري توانا بود، با نظمي روان شعر ميسرود، ديوانش به طبع رسيده است.
3 ـ شيخ عباس كاشف الغطاء، وي از شاگردان ميرزا است و در شعر سهمي وافر داشت. از ايشان، منظومهاي در شرح درايه، تأليف مرحوم بحرالعلوم به يادگار مانده و منظومههايي در احكام كه مورد استقبال مردم قرار گرفت و عدّهاي به لحاظ سهولت، آنها را حفظ كردهاند.
شعراي سامرا
143 |
علاوه بر بزرگاني كه ذكرشان پيش از اين رفت، شاعران بزرگ و نامور زيادي در تاريخ به نام شعراي سامرا خوانده شدهاند، مرحوم محلاتي يك جلد از تاريخ سامرا را مخصوص شاعران سامرا ساخته است كه سوگمندانه چاپ نشده و به صورت نسخههاي خطي نگهداري ميشود كه ما با همه تلاش به دست نياورديم، امّا در جلد سوّم كه چاپ شده است مينويسد:
«شاعران امام هادي7 بسيارند كه از آنهاست: عوفي؛ ديلمي؛ محمد بن اسماعيل فرزند صالح صميري، معروف به صميري قمي؛ حبيب بن اوس، مشهور به ابوتمّام طايي؛ ابوالغوث اسلم بن مهموز منبجي؛ داود بن قاسم، معروف به ابوهاشم جعفري؛ يحيي بن عبدالحميد حمّاني كوفي؛ و شاعر معروف سوسي (م.243ق.) كه بدين زودي ترجمة آنان در ضمن شعراي سامرا، به صورت تفصيلي ميآيد ان شاء الله تعالي». ( 1 )
و در جايي ديدم كه مرحوم محلاتي، بزرگ شاعر شيعي، شيخ كاظم ازري را از شاعران سامرا شمرده است.
شاعر بزرگي كه قصيدة بس مشهوري در مدح آل عدالت: دارد، اين قصيدة بلند، ميان مردم با نام «ملحمة كبري» و «قرآن الشعر» شهرت يافته ا ست، قصيدهاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تاريخ سامرا، ج 3، ص 321.
144 |
كه مرحوم صاحب جواهر آرزو ميكرد اي كاش ثواب اين قصيده به جاي ثواب جواهرالكلام در نامه اعمال او نوشته ميشد! ( 1 )
مورّخ سامرا
شيخ ذبيح الله عسكري محلاتي (م 1310ق. محلات ـ 1364ش. تهران)، وي مدّتي در حوزة نجف و زماني در حوزة سامرا مشغول تحصيل و تحقيق بوده، در درس خارج شخصيّتهايي چون: آيتالله ناييني، آيتالله ضياءالدين عراقي، آيتالله اصفهاني، آيتالله حاج سيد حسن صدر شركت كرده و استفادهها برده است، و از بزرگاني چون: شيخ آقا بزرگ تهراني و آيتالله اصفهاني و آيتالله ناييني و حاج سيد حسن صدر كاظمي، اجازه نامة روايتي داشته است، قلم او روان و فصيح و دائرة المعارف 6 جلدي «رياحين الشريعه» معروفترين كتاب او به زبان فارسي است و در آن، شرح حال تمام زنان دانشمند شيعه كه در زمينة علم و ادب و مذهب در تاريخ اسلام نقشي داشتهاند، گرد آمده است.
1 . دائرة المعارف تشيّع، ج 4، ص 36، ذيل عنوان تاريخ سامرا كه تنها به يك جلد از آن نظر داشته و باقي را فراموش كرده و گويي خبري از 9 جلد ديگر نداشتهاند.
145 |
كتاب تاريخ سامرا
«مأثر الكبراء في تاريخ سامرا» عنوان معروفترين كتاب مرحوم محلاتي، در زبان عربي است و جامعترين و مفصلترين كتابي كه تا كنون در تاريخ سامرا نوشته شده است. ما در اينجا تنها به فهرست برخي از مطالب اشاره ميكنيم و اين اشارت نيز فقط شامل آن سه جلدي است كه چاپ شده است، بدين ترتيب:
جلد اوّل
نامهاي سامرا ـ آغاز ساخته شدن آن كه به زمان سام فرزند نوح نبي ميرسد ـ تعيين درجة آن كه در اقليم چهارم با طول 69 و نيم و عرض 37 درجه واقع است، ـ نوسازي آن در زمان هارون الرشيد (170 ـ 139ق.) ـ بازسازي آن در زمان معتصم عباسي (218 ـ 227ق.) ـ و علت بيرون رفتن وي از بغداد به آنجا و پايتخت شدن آن براي عراق و امپراتوري عبّاسي، ـ نوسازي آن به روزگار الواثق بالله، (227 ـ 232ق.) ـ بازسازي آن در عصر متوكّل عباسي(232 ـ 247ق.) ـ علّت ويراني آن، ـ عراق و علت نامگذاري و دلايل و فضيلت عراق، ـ آرامگاه بزرگان و مقدّسان مذهب شيعه از آن ميان نرگس خاتون مادر امام زمان7 ـ مختصري از تاريخ آل حمدان، ـ فضايل و بزرگواريهاي آل بويه، باورهاي شيعيان امام دربارة
146 |
سرداب سامرا ـ مختصري از تاريخ سلسلة صفوي، مؤلف از نگارش جلد اوّل كتاب در تاريخ 1350 فراغت يافته است. ( 1 )
جلد دوم
تاريخ برخي از تعميرات آستان قدس عسكريين، عمارت سيزدهم، عمارت چهاردهم، تا عمارت شانزدهم، نامة سيدجمال همداني به ميرزاي بزرگ در خصوص تحريم تنباكو، ميرزاي كبير و آثار او در سامرا، حوزة سامرا، آيتالله ميرزا محمد تقي شيرازي و استقلال عراق، برتري زيارتنامهها، زيارت جامعه و شرحهايي كه بر آن نوشته شده، نقل كشف و كرامات در آستان قدس عسكريين، آل سلماسي و حديث حياتشان، ذكر كساني كه در سامرا دفن شدهاند و... .
جلد سوم
اين جلد مخصوص زندگاني امام علي النقي الهادي7 است.
ابرار سامرا
از آن جا كه برخي از ابرار سامرا، حديث حياتشان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . دائرة المعارف تشيّع، ج 4، ص 36، ذيل عنوان تاريخ سامرا كه تنها به يك جلد از آن نظر داشته و باقي آن را فراموش كرده و گويي خبري از 9 جلد ديگر نداشتهاند.
147 |
در سلسلة «ديدار با ابرار» آمده است، ما تنها به ذكر اسم آن كتابها اكتفا كرده و طالبان تفصيل را به آنها ارجاع ميدهيم:
1 ـ ميرزاي شيرازي، احياگر قدرت فتوا.
2 ـ محدّث نوري، روايت نور.
3 ـ ميرزا محمد تقي شيرازي، سروش استقلال.
4 ـ سيدابوالحسن اصفهاني، شكوه مرجعيّت.
5 ـ هبةالدين شهرستاني، ستارة سامرا و ... . ( 1 )
امّا ستارگان فروزاني كه در آسمان سامرا درخشيده و هر يك جهاني را با نتايج تلاش و تكاپوهاي مستمر و طاقت فرساي خويش، روشن كردهاند:
1 ـ علامة فقيه آقا رضا همداني (م. ح 1250 همدان ـ 1322 سامرا):
وي را كه با اوصافي چون، فقيه آگاه، عالم ربّاني، و ... و... ستودهاند، فرزند دانشور و ژرفانديش ملاّ آقا هادي بود، از همدان به نجف هجرت كرده و در آن جا حوزة درس شيخ اعظم مرتضي انصاري و ميرزاي بزرگ شيرازي را درك ميكند، هنگامي كه ميرزاي بزرگ احرام سفر به سوي سامرا ميبندد، علامه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اين آثار به ترتيب ذيل، توسط دوستان ارجمند و ياران ابرار، آقايان: سيد محمود مدني؛ نگارندة اين مقال، صحتي سردرودي؛ محمّد اصغري نژاد و عباس عبيري، نوشته شده و به زيور طبع آراسته گشته است.
148 |
همداني نيز چون ديگران به ميرزا ميپيوندد و مدّت زماني را در محضر درس ميرزا حاضر و از افاضل شاگردان آن بزرگوار ميشود. تا اين كه خود حوزة مستقلي را كه در تدريس و تصنيف ممتاز بود، در آن ديار ترتيب ميدهد و خيل كثيري از بزرگان بارز و علماي برجسته، مثل محمدسعيد حبوبي، شيخ مشكور حولاري، شيخ هادي آل كاشف الغطاء، شيخ مرتضي آل كاشف الغطاء، حاج شيخ علي قمي نجفي و ديگران در حلقة درسش گرد ميآيند.
اين فقيه فرهيخته، پس از آن كه به مرض سل مبتلا شد، پناه به آستان قدس عسكريين آورد و بعد از چند ماه بيتوته در سراي سامرا، رحلت كرد و راه ابديت را در پيش گرفت.
پيكر پاكش را در جهت شرقي رواق مطهر ميان حجرهاي كه محاذي با درب شرقي صحن شريف است در روبروي مرقد مقدّس بانو حكيمه خاتون دفن كردند. ( 1 )
2 ـ شيخ محمد ابراهيم نوري كبير (م1322ق.)
وي را براي تمايز از همنام خود شيخ ابراهيم نوري صغير، كبير ميگفتند تا اين دو شاگرد بزرگ ميرزاي مجدّد هم شناخته شوند، نوري كبير را با الفاظي چون: عالم، فقيه و مجتهد و... ميستايند، وي كه پس از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تاريخ سامرا، ج 2، ص 328.
149 |
وفات ميرزا، تا آخر عمر معتكف ديار عسكريين8 و يكي از مدرّسين حوزه سامرا بود، پس از عمري تلاش و تكاپو، آفتاب عمرش در دامن آستان قدس عسكريين غروب كرد و در رواق مطهّر آستانة سامرا به خاك سپرده شد. ( 1 )
3 ـ شيخ محمد حسين زرقاني شيرازي (م 1300ق.)
وي كه او را با القابي چون: عالم، فاضل، ربّاني، و ديندار ميستايند، از شاگردان ميرزاي كبير و علامه سيد محمد اصفهاني بود، سخت به دين پايبند بود و در اين راه ملامت هيچ ملامتگري او را از امر به معروف و نهي از منكر باز نمي داشت و مهر و قهرش با ديگران، در راه خدا و براي خدا بود و اين نهايت فضل و شرف و غايت كرامت و فضيلت است، چنان بود و چنان زيست تا اين كه در سال 1300ق. از چشمها پنهان شد، پس از آن كه ياران و شاگردانش به پرس و جو مي پرداختند، پيكرش را در ميان چاه حسينيّه يافتند، به ناچار فراقش را فرا روي ديدند تا در زاوية صحن شريف عسكرييين8 نزديك صندوق سرداب مطهّر دفنش كردند. ( 2 )
4 ـ سيد حسين حسيني اصفهاني نجفي (م.1287
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 . تاريخ سامرا، ج 2، ص 329.
2 . همان، ص 330.
150 |
نجف ـ 1344ق. سامرا)
اين بزرگوار كه زماني مدير مسؤول مدرسة صدر در نجف بود، بنا به وصيّت خودش پس از ارتحال در سامرا، در ساحت صحن شريف نزديك پايين پاي ضريح مطهّر عسكريين به خاك سپرده شد. وي كه ارتباط نزديكي با شيخ آقا بزرگ تهراني داشته، تراجم و احوالش در نقباءالبشر آمده است كه حاكي از روحانيّت خاصّي است كه در وي بوده است. ( 1 )
5 ـ سيد محمد شريف حسيني تويسركاني (م1322ق.):
وي كه از فقهاي بزرگ و علماي ربّاني شمرده ميشود پس از هشتاد سال تلاش و تحقيق در سامرا درگذشت و در رواق شريف پايين پاي امام هادي و امام عسكري8 دفن شد، او داراي اجازهنامه هايي بود كه هر يك شاهد اجتهاد و ژرفانديشي اوست، اين اجازهها از علماي بزرگي چون: علاّمه مولي علي خليلي و سيد علي آل بحرالعلوم و علاّمه شيخ محمد حسين كاظمي و آيتالله شيخ زين العابدين مازندراني و آيتالله سيد حسين كوهكمري صادر شده بودند، وي داراي تأليفات قطور و مفصّلي در فقه و اصول و...
1 . مأثر الكبراء في تاريخ سامرا، ج2، ص 330؛ نقباء البشر.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مأثر الكبراء في تاريخ سامرا، ج 1، ص 134.
151 |
نيز بوده است. ( 1 )
6 ـ ميرزا مهدي شيرازي (م1308ق.):
اين بزرگوار كه در عصر خود از علماي اعلام و از شاگردان طراز اوّل ميرزاي كبير و خواهر زادة ميرزا محمد تقي شيرازي رهبر استقلال عراق و داماد ميرزا فضل الله فيروزآبادي شيرازي بود، داراي آثاري در فقه و اصول از جمله تقريرات بحث ميرزاي بزرگ در باب طهارت و صلوة و متاجر و غيره ميباشد.
مدفن او، در رواق شريف، ميان دو درب حرم مطهّر، جايي كه زوّار براي خواندن اذن دخول، در آنجا ميايستند واقع است، البته زوّاري كه از طرف قبله وارد حرم مقدّس ميشوند. ( 2 )
7 ـ سيد حسين هندي:
در حقّ وي گفته شده: اعجوبة روزگار و داراي مجمع كمالات و فضائل، قاري قرآن، شاعر، طبيب، اصولي و فقيه نيز بود، تا ميرزاي بزرگ زنده بود وي نيز در حوزه سامرا اقامت داشت، پس از رحلت ميرزا در شهر كاظمين اقامت گزيد تا اين كه در زمان آيتالله محمد تقي شيرازي دوباره حوزة سامرا رونق يافت و او نيز بار ديگر عازم سامرا شد و در آنجا سراي خاكي را پشت سر گذاشته به سراي باقي شتافت. ( 3 )
1 . همان، ص 332؛ وشايع السرّاء.
2 . همان، ص 333؛ نقباءالبشر؛ وشايع السرّاء.
3 . مأثر الكبراء في تاريخ سامرا، ج 2 ، ص 335.
152 |
فهرست منابع و مآخذ
1 ـ اختران تابناك يا كشف الكواكب، ذبيح الله محلاتي، تهران، كتابفروشي اسلاميّه، 1349ش.
2 ـ اصلاح المنطق (ترتيب اصلاح المنطق) ابن سكّيت اهوازي، به ترتيب، محمد حسن بكائي، چاپ اوّل مشهد، 1412ق، آستان قدس رضوي.
3 ـ اعلام النساء المؤمنات، محمد الحسّون، ام علي مشكور، چاپ اوّل، 1411ق، از انتشارات اسوه.
4 ـ الامام العسكري من المهد الي اللحد، سيّد محمد كاظم قزويني، چاپ اوّل، 1413ق، قم.
5 ـ الامام الهادي من المهد الي اللحد، سيدمحمد كاظم قزويني.
6 ـ تاريخچة شهر سامرا و زندگاني عسكريين8، سيد مصلح الدين مهدوي، چاپ فردوسي اصفهان، 1381ق.
7 ـ حوزه، (مجلّه)، س 9، ش 3 ـ 2، شمارة مسلسل
154 |
51 ـ 50، از منشورات دفتر تبليغات اسلامي، قم.
8 ـ حياة الامام الحسن العسكري، باقر شريف قرشي، چاپ اوّل، 1409ق، بيروت.
9 ـ دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 5 و 6، جمعي از پژوهشگران، چاپ اوّل، تهران.
10 ـ دائرة المعارف الاسلامية الشيعيه، سيد حسن امين، 1401ق، بيروت.
11 ـ دائرة المعارف تشيّع، ج 1 و 2 و 3 و 4، جمعي از محقّقان، چاپ اوّل، تهران.
12 ـ ديوان الازري الكبير، شيخ كاظم ازري بغدادي، با مقدمه و تحقيق شاكر هادي شكر، چاپ اوّل، 1400ق، دارالتوجيه، بيروت ـ كويت.
13 ـ ديوان صائب تبريزي، به كوشش محمد قهرمان، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ اوّل.
14 ـ رجال العلامة الحلّي، از منشورات الشريف الرّضي، قم، 1402ق.
15 ـ رياحين الشريعه، ذبيح الله محلاّتي، تهران دارالكتب الاسلاميّة.
16 ـ سفينة البحار، محدّث قمي، چاپ جديد 8 جلدي، دارالاسوه، 1414ق، چاپ اوّل.
17ـ شوق مهدي7، ملا محسن فيض كاشاني، با مقدمه و تنظيم علي داوني، چاپ دوم، 1398ق، دارالكتب الاسلامية.
18 ـ علماي معاصرين، واعظ خياباني تبريزي،
155 |
تبريز، 1366ق.
19 ـ الغدير، علاّمه عبدالحسين اميني، ج 3، تا، 1403ق، دارالكتاب بيروت.
20 ـ قاموس الرّجال، علامه شيخ محمد تقي شوشتري، از انتشارات جامعة مدرّسين حوزة علمية قم.
21 ـ قرآن الشعر، شيخ كاظم ازري بغدادي، ناشر محمد علي انصاري قمي.
22 ـ كليّات مفتايح الجنان، محدّث قمي، با ترجمة سراج، شركت سهامي طبع كتاب، تهران، بي تا.
23 ـ كميت اسدي، حديث حريّت، محمد صحتي سردرودي، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اوّل، تابستان 73، تهران.
24 ـ مآثر الكبراء في تاريخ سامرا (تاريخ سامرا) ذبيح الله محلاّتي، ج اوّل، چاپ اوّل، نجف اشرف، بيتا، ج دوم، مطبعة الزهرا في النجف، 1368ق، ج سوم، چاپ تهران.
25 ـ مجمع الرّجال، ج 2 ـ 1، عنايت الله قهپايي، 1364ق، اصفهان.
26 ـ مجموعه نفيسه، حاوي كتابهاي تاريخ الائمة، ابن ابي الثلج بغدادي و مسارّالشيعة شيخ مفيد و تاج المواليد علامه طبرسي و...، قم، انتشارات بصيرتي، 1396ق.
27 ـ محدّث نوري، روايت نور، محمد صحتي سردرودي، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي،
156 |
چاپ اوّل، تهران، پاييز 1373ش.
28 ـ مراقد المعارف، محمد حرزالدين، از منشورات سعيد بن جبير، چاپ اوّل، 1371 ش.
29 ـ مروج الذهب (تاريخ مسعودي) ابوالحسن علي مسعودي، دارالهجره، قم، چاپ دوم، 1363ش.
30 ـ مستدرك الوسائل، (خاتمة مستدرك) محدّث نوري، چاپ قديم سه جلدي.
31 ـ مشاهد العترةالطاهره، سيد عبدالرزّاق كمّونة الحسيني، مؤسسه البلاغ، بيروت، چاپ اوّل، 1408ق.
32 ـ معالم العلماء، ابن شهر آشوب مازندراني، از منشورات المطبعة الحيدريه، نجف، 1380ق.
33 ـ معجم البلدان، ياقوت حموي، ج 2، بيروت.
34 ـ مفاخر الاسلام، علي دواني، ج 1 و 2، چاپ 2، 1363ش، تهران، انتشارات امير كبير.
35 ـ مقاتل الطالبين، ابوالفرج اصفهاني، با ترجمة سيد هاشم رسولي محلاّتي، كتابفروشي صدوق، تهران، بي تا.
36 ـ موسوعة العتبات المقدّسه، قسم سامرا، ج 12، چاپ دوم، 1407ق، بيروت.
37 ـ الموسم، فصلنامة عربي زبان، العدد العشرون، 1994 م / 1415ق، چاپ هلند.
38 ـ ميراث جاويدان، فصلنامة وقف.
39 ـ النّور، (مجلّه، ماهنامه)، سال دوم، ماه سوم، عدد مسلسل 18، جمادي 1، 1413ق، لندن.
157 |
40 ـ وشايع السرّاء في شأن سامرا، علاّمه محمد سماوي، جزء چهارم از عنوان الشرف، چاپ اوّل، نجف، 1360ق.
41 ـ وسائل الشيعه، شيخ حرّ عاملي، كتابفروشي اسلاميّه، تهران، ج6، 1403ق.
42 ـ ابوجعفر محمد بن الامام علي الهادي7 سبع الدجيل، علّامه محمد علي اردوبادي، چاپ اوّل، 1375ق، نجف اشرف، از منشورات مكتبة الاميني.
43 ـ الفكر الجديد، فصلنامه، سال سوم، عدد نهم، چاپ بيروت، لبنان.
44 ـ العراق قديما و حديثا، السيد عبدالرزاق الحسني، مطبعة دارالكتب، بيروت، 1980م / 1359ش.
45 ـ حياة الامام الهادي7، باقر شريف قرشي.
46 ـ لمحات من حياة الامام الهادي7، محمد رضا سيبويه، آستان قدس رضوي، 1413ق.
47 ـ كيهان فرهنگي (مجلّه) و كتابهاي ديگر كه در پاورقيها ذكر كاملشان آورده شده است.
158 |