بخش 7
قلعه حلب بیمارستان نوری بیمارستان ارغونی حمام جوهری حمام یلبغا (ناصری) مسجد توته مسجد و آرامگاه سهروردی موزههای حلب خلاصه فصل چهارم فصل چهارم : سایر اماکن زیارتی در سوریه مقدمه هدف هدفهای رفتاری مقام حجربن عدی در روستای عذر مقام عمار یاسر (عل#1740;ه السلام) تاریخچه مقام عمار یاسر (عل#1740;ه السلام) مقام حضرت سکینه (دختر امام علی (عل#1740;ه السلام) مقام امام زینالعابدین (عل#1740;ه السلام) مرقد محمدبن الحسن (عل#1740;ه السلام) قبر حضرت هابیل (عل#1740;ه السلام) مرقد حزقیل نبی (عل#1740;ه السلام) قبر منسوب به حضرت موسی بن عمران (عل#1740;ه السلام) محل سکونت حضرت موسی و عیسی (عل#1740;ه السلام) مقام حضرت ابراهیم (عل#1740;ه السلام) مقام محمدبن ابی حذیفه مرقد فرزندان جعفر طیار مرقد مقداد بن اسود مرقد دحیه الکلبی مرقد تمیم الداری خلاصه فصل چهارم
مساحت فعلي مسجد در حدود هشت هزار متر مربع است و مسجد در طول تاريخ با
حوادث ويرانكننده و آتشسوزيها متعدد مواجه گرديد، زيرا كه در آن دوران حلب يكي از شهرهاي مرزي خلافت اسلامي بود و هميشه در معرض چپاول و تاراج دشمنان
و بويژه امپراتوري بيزانس بود، و بزرگترين ويراني مسجد به وسيله نكفور فوكاس
امپراتور بيزانس صورت گرفت كه در آن مسجد كاملاً ويران شد و سيفالدوله حمداني
پس از استيلا بر حلب، آن را مجددا بنا كرد.
شكل فعلي مسجد به دورههاي سلجوقيها، زنگيها و ايوبيها بازميگردد براي مثال
بناي مناره مسجد به اواخر قرن يازدهم ميلادي در دوران سلجوقيها بازميگردد،
ساخت و بازسازي بخشي از ديوار قبله به دوران حكمراني نورالدين زنگي و بازسازي
بخشهاي ديگر به دوران مماليك بازميگردد. سقف اوليه مسجد در دوران امويها از
جنس چوب بود و با توجه به آتشسوزيهاي متعدد مسجد، اين سقف در قرن سيزدهم
ميلادي در دوران حكمراني مماليك تبديل به سنگ گرديد تا در آتش سوزيهاي
احتمالي آسيب نبيند.
منبر چوبي مسجد در سال 1285 م. ساخته شده است و قبل از آن منبر چوبي ديگري
وجود داشت كه توسط نورالدين زنگي ساخته شده بود و صلاحالدين ايوبي اين منبر را
بعد از فتح بيتالمقدس به آنجا منتقل كرد. اما در خصوص حضرت زكريا (عليه السلام) ، بسياري
معتقدند كه در اين مرقد سر مطهر حضرت زكريا (عليه السلام) قرار دارد و گويند كه نورالدين
زنگي در قرن دوازدهم ميلادي سر مطهر آن حضرت را از بعلبك به قلعه حلب منتقل
كرد و سپس آن را از قلعه حلب به مسجد اموي حلب منتقل كرد و مرقد وي كاشيكاري
شده و بر روي آن ضريحي از جنس مس قرار دارد كه در حدود چهارصد سال قبل نصب
شده است.
143 |
مسجد اموي سه رواق دارد كه تاريخ بناي آن به دوره عثماني بازميگردد و كف
صحن مسجد سنگكاري شده است. براي سنگكاري از سنگهاي بازالتي استفاده
شده است و در آن محلي براي وضو و يك ساعت آفتابي وجود دارد كه اين ساعت
توسط جميل پاشا والي شهر حلب در يكصد و بيست سال قبل از روي ساعتي كه در قصر
يلدز استانبول وجود داشته كپيبرداري شده و در مسجد اموي حلب نصب شده است.(1)
مناره مسجد يكي از مهمترين بخشهاي مسجد به شمار ميرود كه ارتفاع آن تا
زمين 45 متر بوده و به صورت مربع ميباشد كه طول هر ظلع آن پنج متر ميباشد. مسجد
اموي حلب در سال 1999 م. بنا به دستور رئيس جمهور فقيد سوريه آقاي حافظ اسد
بازسازي گرديد.
مسجد اموي حلب چهار در دارد كه عبارتند از: در شمالي كه در كنار مناره قرار دارد،
در غربي كه به خيابان مساميريه باز ميشود، در شرقي، كه به سوق المناديل باز ميشود و
در جنوبي كه به بازار نحاسين يا مسگرها باز ميشود.
اين قلعه در شهر حلب قرار دارد و يكي از بزرگترين قلعههاي سوريه به شمار
ميرود كه هر روزه پذيراي هزاران نفر توريست و جهانگرد علاقمند ميباشد. اين قلعه
بر روي تپهاي در وسط شهر قرار گرفته است و تقريبا از همه جاي شهر ديده ميشود و راه
ورودي قلعه راهروي بزرگ است كه از روي خندق گذشته و به دروازه قلعه منتهي
ميگردد.
1- فارس محمد كامل، الجامع الاموي الكبير بحلب، تاريخه و معالمه الاثريه.
144 |
گرادگرد قلعه را باروي بلند و دايرهاي شكل و برجهاي متعددي فرا گرفته است. در
داخل قلعه بناهاي متعدد شامل مسجد، بازار و سالنهاي متعدد وجود دارد.
ابعاد قلعه در حدود 373 در 375 متر است و ارتفاع بالاي قلعه تا كف خندق 400 متر
ميباشد. در داخل قلعه قصر و دارالعماره سلطان، زندان قلعه، حمامهاي قلعه، جامع كبير
و صغير و . . . واقع شده است. گفته ميشود اصل اين بنا مربوط به روميهاست. اما در قرن
چهارم «امير سيفالدوله حمداني» بر وسعت اين قلعه افزوده و در آن بناهاي جديد
ساخته است. بعدها «تيمورلنگ» و مغولها بخشهايي از اين قلعه را خراب كردهاند.
ناصر خسرو قبادياني در سفرنامهاش از حلب و قلعهاش چنين ياد كرده است: «حلب را
شهري نيكو ديدم، بارهاي عظيم دارد، ارتفاعش بيست و پنج ارش قياس كردم و قلعهاي
عظيم هم بر سنگ نهاده، به قياس چند بلخ باشد همه آبادان و بناها بر سر نهاده و آن شهر
باجگاه است ميان بلاد شام و روم و بكر و مصر و عراق، و از اين همه بلاد تجار و
بازرگانان آن جا روند...».
اين قلعه در اصل به روميها تعلق داشته ولي عمارت اصلي آن از آثار سيفالدوله
حمداني حاكم موصل، حلب ورقه در سده چهارم هجري ميباشد. برخي گويند نخستين
كسي كه قلعه را بنا كرد سلوكس بود.(1) اين قلعه يكي از استحكامات بسيار قوي و غير
قابل نفوذ مسلمانان در مقابل نيروهاي رومي بوده و به عنوان مقر فرماندهي سيفالدوله
از موقعيتي استراتزيكي برخوردار بوده است. نكفور فوكاس فرمانده سپاهيان روم نيز
يك بار قلعه را به تصرف خود درآورد. پس از دوران سيفالدوله، سلاجقه شام و امراي
ايوبي از اين قلعه به عنوان دژي مستحكم در مقابل نيروهاي صليبي بهره برده و تعميراتي
نيز در آن انجام دادند. متأسفانه در حمله مغول به حلب اين قلعه تقريبا تخريب شد ولي
اشرف بن قلاوون آن را تجديد بنا كرد. قلعه ياد شده براي بار دوم به دست تيمور لنگ
خراب شد ولي باز مورد بازسازي قرار گرفت. آخرين تعميراتي كه بر آن صورت گرفت
در قرن سيزدهم و پس از آسيبهايي بود كه بر اثر زلزله به آن وارد آمد.(2) امروزه بر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- كامل غزي، نهر الذهب في تاريخ حلب، ج 2، ص 23.
2- همان منبع، ج 1، ص 9.
145 |
ديوارهاي در قلعه سوراخهاي فراواني ديده ميشود كه اثر گلوله و توپ است. اين امر
بيانگر آن است كه قلعه مذكور در جنگ اول جهاني و درگيريهاي عثماني با دولتهاي
اروپايي كاربردي نظامي و استراتژيك داشته است. اين قلعه به وسيله پلي كه به وسيله
ستونها و پلههايي از سنگ استوار است با خارج ارتباط دارد. در گذشته اين پل، چوبي و
متحرك بوده و به هنگام لزوم باز يا بسته ميشده است. طول آن حدود پنجاه متر و در
انتهاي آن در اصلي قلعه قرار دارد، كه بسيار بزرگ و عظيم با دو برج ديدباني به ارتفاع
دوازده متر و عرض چهار متر است و ديوارههاي آن از سنگهاي كوهي تراشيده شده
است. بر سر در ورودي، كتيبهاي بسيار بزرگ و طولاني به خط كوفي قرن پنجم هجري از
دوران سيفالدوله و در كنار آن كتيبهاي ديگر از تجديد بناي سلطان اشرف غوري خبر
ميدهد، ديده ميشود. قابل ذكر است كه قبل از اين در، برجي به نام برج متقدم قرار دارد
كه در سال 1507 م. ساخته شده است. پس از در اصلي راهروهاي پرپيچ و خم و تاريكي
وجود دارند كه به درهاي متعددي منتهي ميشوند كه اولين در «باب الحيات» و دومين
آن باب الاسدين (شعار دولت ايوبي) ميباشد.
بخشهاي مختلف قلعه دمشق عبارتند از:
1. قصر سلطان: اين قصر در داخل قلعه قرار دارد و محل استقرار سلطان
سيفالدوله حمداني بوده است و بعدها برخي ديگر از سلاطين شام در آن سكونت
داشتهاند.
2. قصر الضيافه: در قسمت بالاي قلعه، سالن بزرگي به ابعاد 30×30 متر و ارتفاع
پانزده متر قرار دارد كه مهمانسراي سلطان بوده است. اين عمارت سقفي بسيار زيبا از
فسيفساء و منبتكاري شده دارد كه از آثار هنري دوران ايوبي به شمار ميرود.
3. زندان قلعه: كمي بالاتر از قصر سلطان و قصر الضيافه در سمت راست، در
كوچكي است كه پس از عبور از راهرويي به زيرزمين و در حقيقت به زندان قلعه راه
دارد. زندان از دو قسمت تشكيل شده است، اولي كه زيرزميني وسيع با دو سالن بزرگ
ميباشد و دومي مكاني عميق و تاريك است كه به وسيله پلهاي بسيار باريك به آن راه
است و هيچ روزنه و نوري ندارد.
4. حمامهاي قلعه: پس از زندان قلعه در سمت چپ يك حمام عمومي است كه تا
حدودي سالم مانده است. اين حمام براي استفاده سربازان درنظر گرفته شده و كمي
بالاتر از آن در سمت راست، حمام سلطنتي ديده ميشود كه مخصوص فرمانده و يا
فرماندهان بوده و اكنون نيز سالم باقي مانده است.
5. مسجد كبير و مسجد صغير: دو مسجد در قلعه وجود دارد كه احتمالاً يكي از
آن در دوران نورالدين زنگي و دومي در دوران صلاحالدين ايوبي ساخته شدهاند.
6. مقام ابراهيم (عليه السلام) و رأس يحيي (عليه السلام) : در راهروي ورودي قلعه در سمت راست
ايواني است كه داخل آن قبر و صندوقي قرار دارد كه گويند پارهاي از سر حضرت يحيي
در آن بوده است و صحيحتر آن است كه نورالدين زنگي در قرن دوازدهم ميلادي سر
مطهر حضرت زكريا را از بعلبك به قلعه حلب منتقل كرد و سپس آن را از قلعه حلب به
مسجد اموي حلب منتقل كرد و محل مذكور احتمال محل دفن قبلي سر مطهر حضرت
زكريا بوده است. در كنار آن «باب الجنان» يا «مشهدعلي» است وجه تسميه آن به مشهد
146 |
علي (عليه السلام) به خاطر سنگ نبشتهاي است كه ياقوت حموي گويد خط علي بن ابي طالب
است(1) كه اين مطلب نيز فاقد شواهد تاريخي است و نميتواند صحت داشته باشد.
اين بيمارستان همزمان با بيمارستان نوريه دمشق به سال 599 قمري به دستور
نورالدين زنگي ساخته شد. برخي ديگر معتقدند كه اين بيمارستان در سال 458 قمري
ساخته شده و در دوران نورالدين زنگي بازسازي شده است. بيمارستان مذكور در
گذشته بخشي مخصوص زنان داشته است. اين بيمارستان امروزه به صورت مخروبهاي
درآمده است.
اين بيمارستان توسط ارغون بن طيجو كاملي، حكمران حلب در سال 755 قمري
ساخته شد و بنايي بسيار عالي دارد.
يكي از قديميترين حمامهاي حلب است كه در سال 787 قمري به وسيله امير
علاءالدين جوهري ساخته شده است.
يكي از زيباترين حمامهاي حلب است كه توسط امير يلبغا ناصري در سال 892 قمري
تجديد بنا شده است. تاريخ بناي آن روشن نيست ولي در حمله مغول از بين رفته و
دوباره مرمت شده است. اين حمام در ميدان قلعه حلب و سمت راست در قلعه ميباشد.
به اعتقاد بسياري اين مسجد كوچك اولين مسجدي است كه پس از فتح حلب توسط
مسلمانان به سال شانزده هجري بنا شده است. نامهاي ديگر آن «جامع عمري»، «جامع
غضائري» و «جامع شعيبه» است. در دوران زنگيها به سال 545 قمري و در عصر
مماليك به سالهاي 804 قمري و 972 قمري مورد تعمير و بازسازي قرار گرفته(2) و نماي
آن همچنان از آن دوران برجاي مانده است. جامع توته در سمت شمال مسجد اموي
حلب و حدود يكصد متري آن در كنار ميداني واقع شده است.
شيخ شهابالدين سهروردي يكي از دانشمندان اسلامي و بنيانگذار حكمت اشراق
است كه در سال 549 قمري در سهرورد از توابع زنجان به دنيا آمد، وي موفق شد در
فلسفه طريقه اشراق را ابداع نمايد و اين طريقه مورد شك و ترديد بسياري از علماي اهل
سنت قرار گرفته و آنان وي را به الحاد و زندقه متهم نموده و برخي از علماي حلب خون
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- حموي، معجم البلدان، ج 2، ص 284.
2- اسدي، احياء حلب و اسواقها، ص 94؛ غزي، نهر الذهب في تاريخ حلب، ج 2، ص71 و 87 و 152.
147 |
او را مباح دانستند. حكمايي چون ملاصدرا و ملاهادي سبزواري به پيروي و تشريح
عقايد اين فيلسوف بزرگ پرداختند. شيخ شهابالدين از عرفا و حكمايي است كه
عدهاي او را به شيعه منتسب كردهاند، لذا بايد گفت علت قتل او علاوه بر فيلسوف بودن،
ميتواند همين گرايشات شيعي باشد. شيخ شهيد بر اثر سعايتهايي كه از او نزد
صلاحالدين ايوبي فرمانرواي مصر و شام شد، به حبس افتاده و در سال 587 قمري به
شهادت رسيد. اكنون مقبره وي در سمت غربي ميدان باب الفرج داخل مسجد
سهروردي قرار دارد. اين مسجد بسيار كوچك بوده و كمتر در معرض ديد قرار دارد. در
داخل شبستان و سمت چپ آن مقبره سهروردي است كه سنگ قبر كوچكي دارد. بر
بالاي اين قبر شرحي مختصر از زندگي اين فيلسوف ايراني و مكان تولد و رشد او در
ايران به نگارش در آمده است.(1)
شهر حلب سه موزه دارد كه اين موزهها عبارتند از:
1. موزه حلب: اين موزه در مركز شهر حلب قرار دارد.
2. موزه أداب و سنن مردمي: كه محل اين موزه در خانه أجقباش است.
3. موزه قلعه حلب: كه اين موزه در داخل قلعه حلب قرار دارد.
شهر حلب دومين شهر بزرگ و مهم سوريه ميباشد. اين شهر در فاصله 355
كيلومتري دمشق قرار دارد. شهر حلب پيشينه تاريخي كهني دارد و در دوره حكومت
حمدانيان، پايتخت سوريه به شمار ميرفته است. اين شهر در گذشته از شهرهاي شيعه
نشين سوريه به شمار ميرفت و بزرگان و علماي بزرگي در اين شهر زندگي ميكردند كه
متأسفانه شيعيان حلب بر اثر ظلم و ستم صلاحالدين ايوبي قلع و قمع شدند و امروزه فقط
چند روستاي اطراف حلب بر مذهب شيعه باقي ماندهاند. در شهر حلب آثار باستاني
متعدد نظير قلعه حلب، دروازههاي حلب و مسجد جامع اموي وجود دارد. همچنين در
اين شهر زيارتگاههايي نظير قبر حضرت زكرياي پيامبر (عليه السلام) ، قبر محسن فرزند امام
حسين (عليه السلام) ، مسجد النقطه يا مشهد الحسين (عليه السلام) وجود دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- قائدان، تاريخ و اماكن زيارتي و سياحتي سوريه، ص 262-263.
148 |
150 |
در خارج شهر دمشق، اماكن زيارتي متعددي وجود دارد كه توجه بسياري از زايران
ايراني را به خود جلب نموده و آنان را به سوي خود ميكشاند. برخي از اين اماكن از
ديرباز در برنامههاي زيارتي سازمان حج و زيارت گنجانده شده است و برخي ديگر، به
صورت متفرقه بوده و زايران ايراني به صورت گروهي و يا دستهجمعي به ديدن اين
اماكن روي ميآورند.
در اين فصل تلاش شده است تا خواننده با اماكن زيارتي موجود در خارج از شهر
دمشق و حلب آشنا شود. از جمله اين اماكن ميتوان از مقام حجر بن عدي كندي در
روستاي عذرا، مقام عمار ياسر و اويس قرني در شهر رقه، مقام حضرت سكينه در شهر
داريا، مقام امام زينالعابدين در شهر حماه، مرقد محمدبن الحسن در روستاي المزه
دمشق، قبر حضرت هابيل در زبداني، مرقد حزقيل نبي، محل سكونت حضرت موسي و
عيسي در ربوه، مقام حضرت ابراهيم در البرزه، مقام محمدبن ابي حذيفه در شهر كسوه،
مرقد فرزندان جعفر طيار در شهر حمص، مرقد مقداد بن اسود در شهرك ببيلا، مرقد
دحيه الكلبي در روستاي المزه و مرقد تميم الداري در روستاي دير مردان نام برد.
ساير اماكن زيارتي در سوريه براي زايران ايراني حائز اهميت است برخي از اين
اماكن تا دمشق فاصله زيادي دارد و بازديد از آنها براي كساني كه به صورت هوايي وارد
دمشق ميشوند، كار دشوار و مشكلي است و برخي ديگر در اطراف دمشق قرار داشته و
زايران ميتوانند به صورت فوق برنامه به زيارت آنان بروند، البته در اين ميان مقام
حجربن عدي كندي استثنا بوده و تقريبا از آغاز راهاندازي تورهاي زايران ايراني در دهه
شصت، اين محل مورد توجه بوده و بهطور مستمر توسط زايران ايراني، زيارت ميشده
است.
حجربن عدي كندي يكي از صحابه پيامبر اكرم (صلَّي اللّه عليه و آله و سلّم) و از اصحاب خاص
اميرالمؤمنين عليبن ابيطالب (عليه السلام) بود، كه در سال 51 يا 53 به دستور معاويه به شهادت
رسيد.
زمان مرگ ابوذر در ربذه حاضر بود. در حوادث زمان خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام) ، نيز
حجربن عدي نقش فعالي داشت. وقتي «ابوموسي اشعري» نميگذاشت مردم كوفه، در
جنگ جمل، به ياري علي (عليه السلام) بروند، امام حسن (عليه السلام) و عمار ياسر به مسجد رفتند و
ابوموسي را بيرون كردند و با مردم سخن گفتند؛ سپس حجربن عدي كندي كه از افاضل
152 |
اهل كوفه بود برخاست و مردم را به ياري علي (عليه السلام) فرا خواند.
زماني كه ربودن زيورهاي يك زن مسلمان و يك زن ذمّي به وسيله سپاه معاويه را به
اميرالمؤمنين (عليه السلام) گزارش دادند، سخت بر او دشوار آمد و برخاست، به نخيله رفت و
خطبه مشهور «جهاديه» را ايراد كرد. سران كوفه همه اعلام آمادگي كردند. ولي مردم
بسيج نشدند. حجربن عدي به اميرالمؤمنين (عليه السلام) گفت:
«ما همگي آماده رفتن به جنگ هستيم. از هيچ چيز باك نداريم. اما شما هم مردم را به
رفتن جنگ مجبور كنيد، و در ميان آنان بانگ دهيد كه هركس به جنگ حاضر نشد كيفر
خواد ديد».
حجربن عدي نخستين كسي بود، كه پس از صلح امام حسن (عليه السلام) با معاويه، حضرت را
به بازگشت به جنگ فرا خواند و گفت:
«يابن رسول اللّه، آرزو ميكردم كه پيش از ديدن چنين روزي بميرم، ما را از عدل
بيرون آورده به جور وارد كردي، حقي را كه داشتيم پشت سر گذاشتيم، در باطلي
درآمديم كه از آن ميگريختيم، و پستي را از خودمان به خود بخشيديم، و فرومايگي را
پذيرفتيم كه سزاوار آن نبوديم».
سخن حجر بر امام حسن (عليه السلام) بسي گران آمد و در پاسخ او فرمود:
«من خواست اكثريت مردم را در صلح ديدم، دانستم كه از جنگ اكراه دارند، دوست
ندارم آنان را به چيزي كه اكراه دارند، مجبور كنم. به منظور حفظ شيعيان خود از كشته
شدن، مصالحه كردم، و به نظرم رسيد كه اين جنگها را براي روزي مناسب واگذارم، زيرا
خدا در هر روزي شأني دارد».
هنگامي كه «زيادبن ابيه» والي كوفه شد، حجر را فرا خواند و گفت: «ميداني كه من تو
را ميشناسم، من و تو هر دو چنان كه ميداني يك عقيده داشتيم، و منظورش دوستي
علي (عليه السلام) بود، اكنون وضع عوض شده است، ترا به خدا سوگند ميدهم مبادا كاري كني
كه ناچار شوم خون ترا بريزم، زبانت را نگهدار و از خانهات بيرون نيا، همه نيازها و
خواستههايت را برآورده ميكنم. و تو را از اين مردم فرومايه پرهيز ميدهم و برحذر
ميدارم، مبادا انديشهات را سست كنند و به كاري وادارند كه باعث خفت و خواريت در
153 |
نزد من شود.»
حجر گفت: حرفت را فهميدم و به خانه رفت.
روزي حجر به «عمرو بن حريث» جانشين زياد، در يكي از خطبههاي نماز جمعه،
سنگ انداخت و او را از منبر پايين آورد. عمرو به زياد نوشت: اگر به كوفه نياز داري
شتاب كن. زياد به سرعت خود را به كوفه رساند و از حجر خواست تا از او عذرخواهي
كند. آن گاه مأموران خود را فرستاد كه او را بياورند. حجر با كساني كه در خانهاش بودند
با آن مأموران جنگيد. سپس آن افراد پراكنده شدند، مأموران او را گرفتند و به نزد زياد
بردند. زياد گفت: واي بر تواي حجر، اين چه كاري است كه ميكني؟ حجر گفت: من بر
بيعت خود با معاويه هستم و آن را نشكستهام. زياد هفتاد نفر از بزرگان و سران كوفه را
فراخواند و از آنان خواست گواهي خود را عليه حجر و يارانش بنويسند و آنان به دروغ
گفتههاي زياد را تأييد كردند و برخي معتقدند كه اين گواهي دروغين، اولين گواهي ناحق
در بين مسلمانان بود. سپس حجر و يارانش را به نزد معاويه اعزام كرد.
معاويه گفت: آنان را به مرج عذراء ببريد و در آنجا بكشيد. چون بدانجا رسيدند
حجر گفت: اين روستا چه نام دارد؟ گفتند: عذراء، گفت: الحمدللّه، به خدا من نخستين
مسلماني هستم كه سگهاي اين روستا در راه خدا به من پارس كردند، و امروز مرا با غل
و زنجير بدين جا آورند.
هر نفر را به يكي از مردم شام دادند كه بكشد. حجر را به شخصي از حمير دادند.
حجر گفت: بگذار دو ركعت نماز بخوانم. به او اجازه داد. حجر وضو گرفت و دو ركعت
نماز گزارد و آن را طولاني كرد. به او گفتند: از ترس مرگ نمازت را طولاني كردي؟
گفت:
«هرگز وضو نگرفتهام، مگر اين كه با آن نماز به جاي آوردهام، و هرگز نمازي بدين
سبكي و شتاب نخواندهام و اگر هم بترسم بعيد نيست، زيرا شمشيري آخته و كفني آماده
و گوري كنده شده در برابر خود ديدهام.»
در سال 1991 مرقد جديدي توسط برخي از تجار ايراني براي حجر ساخته شد كه
اين مرقد شامل گنبدي كبود و منارهاي بلند بود و در اطراف مرقد نيز حياطي وسيع ساخته
شد. مرقد حجر در مدخل شهرك عذرا و در جاده دمشق دوما قرار دارد مساحت مرقد
(12×17 متر) و مساحت مسجد (17 × 17 متر) است و بر روي قبر حجر گنبدي از جنس
نقره قرار داده شده است. مدت بازسازي مرقد هشت ماه به طول انجاميد.
مقام عمار ياسر (عليه السلام) و اويس قرني (عليه السلام) در شهر رقه
عمار ياسر يكي از بزرگان صحابه رسول اكرم (صلَّي اللّه عليه و آله و سلّم) و از ياران باوفاي امير مؤمنان
علي (عليه السلام) ميباشد، پدر و مادر وي اولين شهداي در راه اسلام بودند كه در زير
شكنجههاي ناجوانمردانه كفار قريش به شهادت رسيدند. عمار زحمات زيادي براي
ترويج اسلام كشيد و در تمامي جنگهاي مسلمانان در كنار رسول اكرم (صلَّي اللّه عليه و آله و سلّم) حضور
داشت و پيامبر هميشه به ايشان ميفرمود: يا عمار! تقتلك الفئه الباغيه، يعني اي عمار، تو
را گروه سركش و نافرمان خواهند كشت، عمار يكي از چهار يار با وفاي حضرت
علي (عليه السلام) بود كه پس از رحلت رسول اكرم بر سر پيمان خويش با حضرت علي (عليه السلام) باقي
ماندند و چون حضرت علي (عليه السلام) به خلافت رسيد، عمار همه جا كنار آن حضرت (عليه السلام) و
در جنگ صفين علي رغم كهولت سن، حضوري جاودانه داشته و در ميدان نبرد در كنار
154 |
ساير ياران پيامبر (صلَّي اللّه عليه و آله و سلّم) بر عليه معاويه جنگيده و به شهادت رسيد. مرقد عمار ياسر در
سمت راست دروازه قديمي شهر رقه كه به دروازه باب علي (عليه السلام) مشهور است واقع شده
است.
قبل از بناي مرقد مطهر عمار ياسر، آرامگاه كوچك و محقري بر بالاي قبر او ساخته
شده بود و در آغاز دهه شصت، آيتاللّه فهري نماينده ولي فقيه در سوريه به اتفاق آقاي
محتشمي سفير جمهوري اسلامي ايران در سوريه طي سفري به شهر رقه از گورستان
قديمي اين شهر كه محل دفن عمار ياسر واويس قرني و بسياري از ياران حضرت
علي (عليه السلام) بود ديدن كرده و به دولت سوريه پيشنهاد كردند كه آرامگاهي براي صحابه و
ياران پيامبر (صلَّي اللّه عليه و آله و سلّم) كه در اين جنگ به شهادت رسيدند برپا كنند. دولت سوريه با اين
پيشنهاد موافقت كرد و قرار شد اين كار در دو مرحله صورت گيرد، در مرحله اول
گورستان جديدي در سمت ديگر شهر ساخته شود و دفن مردگان در گورستان قديمي
متوقف شود و به بستگان و خويشان مردگان مدفون در گورستان قديمي اجازه داده شود
كه جسد مردگان خود را به گورستان جديد منتقل كنند و در مرحله دوم كار ساختن بنا
آغاز گردد. پس از اجراي موفقيت آميز مرحله اول، نمايندگي ولي فقيه در سوريه، با
هماهنگي وزارت اوقاف سوريه سنگ بناي مرقد عمار ياسر واويس قرني را نهادند و
بدين گونه مرحله دوم پروژه آغاز شد، اما به دلايلي كار متوقف شد تا اين كه عاقبت در
مهر سال 1380 وزارت مسكن و شهرسازي سوريه و دفتر مقام معظم رهبري مجددا
پروژه بناي مرقد عمار ياسر را از سر گرفتند و با اين كه قرار بود كه پروژه مذكور طي شش
سال به اتمام برسد، اين پروژه به همت مهندسان جوان و سختكوش ايراني در كمتر از سه
سال به پايان رسيد و عاقبت مرقد و آرامگاه عمار ياسر و اويس قرني در بهار سال 1383 با
155 |
حضور آيتاللّه محمدي گلپايگاني رئيس دفتر مقام معظم رهبري و سفير جمهوري
اسلامي ايران در دمشق و وزير اوقاف سوريه افتتاح گرديد. مرقد باشكوه عمار ياسر
شامل شبستان بزرگي است كه گنبدي مرتفع بر بالاي آن قرار گرفته است.
مرقد اويس قرني يكي از صحابههاي بزرگ رسول خدا (صلَّي اللّه عليه و آله و سلّم) و از شيعيان فداكار
علي (عليه السلام) در سمت چپ قبر عمار ياسر در شبستاني ديگر قرار دارد. وي يكي از
صحابههاي زاهد و متقي و از شيعيان خالص علي (عليه السلام) بود كه در ركاب آن حضرت در
جنگ صفين به شهادت رسيد. بر فراز قبر آن شهيد بزرگوار نيز گنبدي مرتفع قرار دارد.
در سمت چپ قبر اويس قرني مقبره ديگري قرار دارد كه به ابي بن كعب منسوب
است. از آن جا كه نام ابي بن كعب جزو شهداي صفين ذكر نشده و قبر او نيز در بقيع قرار
دارد، به طور قطع اين انتساب صحيح نيست.(1) و احتمال ميرود كه اين قبر متعلق به يكي
ديگر از ياران بزرگ حضرت علي (عليه السلام) نظير ابوالهيثم التيهان و حذيفه يماني و غيره باشد
كه در جنگ صفين به شهادت رسيده و در همان جا به خاك سپرده شدهاند.
مقام حضرت سكينه دختر امام علي (عليه السلام) در شهر داريا
اين مقام تا بيست سال قبل ناشناخته بود و در حدود بيست سال قبل شهرداري داريا
مشغول احداث خياباني جديد بودند كه راننده يكي از لودرها اعلام ميكند كه به قبري
رسيده است كه احتمالاً متعلق به اهل بيت (عليهم السلام) است. مقامات سوريه نيز مراتب را به
اطلاع حجت الاسلام واحدي (توليت فعلي حرم) ميرسانند و ايشان با تحقيقات خويش
به اين نتيجه ميرسد كه صاحب اين قبر سكينه دختر حضرت علي (عليه السلام) ميباشد، از اينرو
براي ايشان ضريحي از نقره ساخته شده و نصب ميگردد. شهرك داريا در فاصله ده
كيلومتري دمشق قرار دارد.(2) درباره اين كه حضرت سكينه (عليه السلام) مذكور دختر حضرت
زهرا عليهاالسلام بوده و يا اين كه بعد از رحلت حضرت زهرا (عليه السلام) به دنيا آمده و مادر وي
شخص ديگري است شك و ترديد وجود دارد، حجتالاسلام واحدي معتقد است كه
وي فرزند حضرت زهرا عليهاالسلام و حضرت علي (عليه السلام) ميباشد كه برخي از تاريخنويسان از
ذكر نام وي غفلت كردهاند و براي اين امر شواهدي نيز نقل ميكند.(3) اما به هر حال
آنچه كه مشهور و متداول است اين است كه حضرت زهرا عليهاالسلام چهار فرزند بيشتر
نداشته است و محتملاً حضرت سكينه عليهاالسلام دختر حضرت علي (عليه السلام) ، از مادر ديگري غير
از حضرت زهرا عليهاالسلام بوده است.
مقام امام زينالعابدين (عليه السلام) در شهر حماه
اين مقام در مدخل شمالي شهر حماه و در بالاي كوه مشرف بر سمت چپ جاده
حلب - حماه قرار دارد. اهالي شهر حماه معتقدند هنگامي كه كاروان اسراي كربلا از
حلب به سمت شهر حماه در راه بودند، خبر ورود آنان چون به شهر رسيد، اهالي شهر به
عنوان سوگواري مغازههاي خود را بسته و دروازههاي شهر را بستند و به كاروان اجازه
ورود به شهر را نداند و بدين علت كاروان اسرا به ناچار در كنار اين كوه اطراق نمود و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- همان منبع، ص 291.
2- علوي، راهنماي مصور سفر زيارتي سوريه، ص 114-115.
3- واحدي، سكينه دختر امير مومنان (عليه السلام) بانوي ناشناخته، ص 16-21.
156 |
حضرت امام سجاد (عليه السلام) براي خواندن نماز به بالاي اين كوه رفته و به عبادت مشغول شد،
امروزه در محل مذكور مقامي ساختهاند كه مردم در روزهاي جمعه بدان مقام مشرف
شده و در آن دو ركعت نماز به جاي ميآورند.
مرقد محمدبن الحسن (عليه السلام)
مرقد محمد فرزند امام حسن مجتبي (عليه السلام) و ابوالقاسم بن محمد نواده آن حضرت در
روستاي المزه در حومه دمشق در يك چهار ديواري محقر و مخروبه قرار دارد. از
خيابان المزه، حدود سيصد متري داخل قريه مذكور، سمت چپ كوچه ديواري است كه
روزنه و پنجره كوچكي از آن باز شده است. نام اين بزرگواران بر سنگ قبر آنان به خط
كوفي نوشته شده است.(1)
قبر حضرت هابيل (عليه السلام) در زبداني
هنگامي كه قابيل در كوه قاسيون، مغاره الدم كنوني، برادرش هابيل (عليه السلام) را كشت،
مسافت زيادي را پيمود و او را به خاك سپرد. در منابع تاريخي مكان دفن هابيل (عليه السلام) در
كوه قاسيون ذكر شده است ولي اينكه در كجاي آن قرار دارد به طور دقيق چيزي ذكر
نشده است. با اين حال امروزه قبري در دامنه كوه (در غرب دمشق) به هابيل منسوب
است. اين مكان نزديكِ قريه «زُبداني» و در مسير دمشق بيروت در 45 كيلومتري دمشق
است. مسير آن از طريق ميدان الامويين و خيابان المزه به سوي بيروت است و پس از دو
راهي قنيطره و زبداني، به سمت زبداني، در سمت راست مسير، تابلويي با عنوان
«نبيهابيل (عليه السلام) » ديده ميشود. از اينجا جادهاي باريك در دامنههاي كوه است كه تا
مقبره هابيل (عليه السلام) حدود 4/5 كيلومتر فاصله دارد.
منطقه مذكور نظامي است و در ابتداي راه نيز دژباني نظامي قرار دارد پس از طي
مسافت مذكور مسجد و مقبرهاي بزرگ با گنبدي سفيد نمايان ميگردد. اين مقبره هابيل
نبي (عليه السلام) است كه از دو قسمت تشكيل شده و قسمتي از آن در سالهاي اخير ساخته شده
است.
1- قائدان، تاريخ اماكن زيارتي و سياحتي سوريه، ص 239-240.
157 |
در يك قسمت، شبستان جامع آن است و در قسمت ديگر نيز «مقبره هابيل (عليه السلام) » قرار
دارد كه از بناهاي دوره عثماني است. در داخل حجره، سنگ قبري به طول هفت متر و
عرض يك متر قرار دارد كه با پارچهاي قرمز پوشيده شده است. در مورد طول
اعجابانگيز اين قبر بايد گفت سازندگان اين سنگ قبر، ميپنداشتهاند انسانهاي
نخستين قد بسيار بلندي دارند. اين امر براي برخي ديگر از قبور پيامبران در شام نيز ديده
ميشود. قبر شيث بن آدم در بعلبك نيز بيست متر طول دارد.
گويند نخستين كسي كه عمارت و مقبرهاي بر اين قبر ساخت، اسكندر مقدوني بود.
سپس در دورههاي اسلامي نيز تجديد بنا گشت. در دوره عثمانيها گنبدي بر فراز آن
ساختند و بعدها نيز قسمتهايي بدان اضافه گرديد. بيرون حجره و مرقد، صحن بزرگي
است كه در سده اخير ساخته شده و جامع آن نيز در كنار آن قرار دارد.
حزقيل يا حزقيال يكي از پيامبران است به ذوالكفل معروف است و علت اين امر آن
است كه ايشان كفالت قوم يهود را در دوران اسارت در بابل برعهده داشته است. اين
پيامبر نزد قوم يهود از مقام والايي برخوردار است، زيرا توانست تورات حضرت
موسي (عليه السلام) را پس از آتشسوزي هيكل حضرت سليمان (عليه السلام) در اورشليم از سوي بخت
نصر، مجددا بازنويسي كند. در روستاي داريا در نزديكي دمشق مرقدي منسوب به
حزقيل نبي قرار دارد كه مورد زيارت اهالي است. اما حقيقت اين است كه قبر حزقيل نبي
يا ذوالكفل در شهر الكفل عراق و در فاصله شصت كيلومتري نجف اشرف قرار دارد.
اين قبر هم براي مسلمانان و هم براي يهوديان مقدس است و در دوران حكومت
عثماني، يهوديان تلاشهاي زيادي كردند تا آن را از دست مسلمانان خارج كنند. قبل از
تأسيس اسرائيل تعدادي از يهوديان در اطراف مرقد ذوالكفل زندگي ميكردند، اما با
تأسيس دولت غاصب اسرائيل، آنان به فلسطين اشغالي مهاجرت كردند و روستاي
158 |
ذوالكفل كاملاً از خانوادههاي يهودي خالي شد.
در قرن ششم هجري (دوازدهم ميلادي) بنيامين تطيلي، از مرقد مذكور بازديد نمود
و آن را چنين توصيف كرد: در جلوي كنيسه شصت ستون ديده ميشود و بين هر ستون و
ستون ديگر اتاقي قرار دارد كه به عنوان محل عبادت به شمار ميرود و در محراب بنا قبر
حزقيال بن موسي كوهيني قرار دارد.(1)
سلطان محمد خدابنده (703-716 قمري) به بازسازي اين مرقد اهتمام ورزيده و
دستور داد كه در كنار آن مسجد و مناره و منبري ساخته شود.
امروزه شهر كفل مركز بخشداري الكفل در استان بابل عراق بوده و در وسط راه حله
به كوفه قرار دارد. نام اين شهرك در معجم البلدان حموي «بئرملاحه» است.(2)
قبر منسوب به حضرت موسي بن عمران (عليه السلام) در نيرب
در روستاي نيرب(3) در شرق شهر دمشق قبري منسوب به حضرت موسي وجود دارد و در آن مسجد بزرگي به نام «جامع القدم» ساخته شده است كه وجه تسميه آن به
خاطر پاهايي است كه بر روي سنگي ديده ميشود و گويند جاي قدمهاي حضرت
موسي (عليه السلام) است.(4) در اين مسجد يك چهار ديواري كوچكي است كه بر روي سنگي
داخل آن نوشته است: «بعضي از صلحا، پيامبر (صلَّي اللّه عليه و آله و سلّم) را در خواب ديدهاند كه ميفرمود:
اينجا قبر برادرم موسي (عليه السلام) است». مسجد مذكور در سال 965 قمري به وسيله سلطان
سليمان عثماني تجديد بنا شد. در شرق اين مسجد قبري است كه بعضي آن را از
موسي (عليه السلام) و بعضي از «ام حنه» مادر مريم (عليه السلام) ميدانند. اين بنا و مقبره به وسيله شيخ
صالح البركه ساخته شده و مورد زيارت و تبرك مردم و اهالي قرار دارد. مسجد القدم در
سال 1044 قمري به وسيله احمد پاشا والي عثماني دمشق مورد ترميم قرار گرفت و بناي
فعلي آن از همان دوران عثماني برجاي مانده است. در خصوص قبر حضرت موسي بايد
اظهار نمود كه حضرت موسي (عليه السلام) بر روي كوه نيبو نزديك مأدبا در اردن درگذشته است
و بنا به روايات تورات ايشان از بالاي كوه نيبو براي آخرين بار نگاهي به سوي سرزمين
موعود انداخت و سپس درگذشت و در همان جا به خاك سپرده شد.
محل سكونت حضرت موسي و عيسي (عليه السلام) در ربوه
در دامنه غربي كوه قاسيون روستاي ربوه قرار دارد و به علت تشابه اسم اين روستا با
ربوه محل استقرار حضرت مريم و عيسي، برخي را اين گمان است كه اين روستا همان
جايي است كه حضرت عيسي (عليه السلام) و مادرش بدان جا پناه آوردند، اما به نظر ميرسد كه
ربوه مذكور در قرآن، اسم جاي خاصي نبوده بلكه صفت آن بوده است و ربوه در زبان
عربي به معني جاي بلند و مرتفع است.
1- قزويني، المزار، ص 93-94.
2- مقدس، راهنماي اماكن زيارتي و سياحتي عراق، ص 261-263.
3- نيرب امروزه دو قسمت شده است كه شامل نيرب اعلي و نيرب ادني ميشود و نيرب ادني داخل شهر
شده و نزديكي ساحه امويين كنوني است.
4- ابن بطوطه، الرحله، ص 70.
159 |
در اين مكان مسجدي قرار دارد كه كتيبهاي به خط كوفي از دوران فاطميها بر بالاي
آن ديده ميشود كمي پايينتر از آن روستاي نيرب و در جنوب آن روستاي المزه قرار
دارد، مكان ربوه در دامنه كوه ميباشد و از زير آن نيز نهر معروف بردي ميگذرد. در
كنار مسجد مذكور غار كوچكي است كه مورد زيارت مردم قرار ميگيرد و ميپندارند كه
عيسي در آن به دنيا آمده است.(1) اين تصور نيز صحت ندارد زيرا كه محل تولد حضرت
عيسي شهر بيت لحم در فلسطين اشغالي است.
مقام حضرت ابراهيم (عليه السلام) در البرزه
اين مقام در دامنه كوه قاسيون و در محله البرزه در شمال شهر دمشق واقع شده است و
عبارت است از مسجد كوچكي كه در آن غاري تنگ و باريك وجود دارد، برخي
عقيده دارند كه حضرت ابراهيم در هنگام فرار از سوريه به فلسطين، چند ماه در اين غار
مخفي بوده است و برخي ديگر عقيده دارند كه اين غار محل تولد حضرت (عليه السلام) بوده
است. در گذشته، مردم شهر دمشق، روزهاي جمعه در اين محل حاضر ميشدند و به آن
«جمعه برزه» ميگفتند و در آن به نمايش سواركاري مشغول ميشدند.
محمدبن ابي حذيفه بن عتبه يكي از ياران با وفاي حضرت علي (عليه السلام) است. وي پسر
دائي معاويه بود، پدرش ابوحذيفه يكي از اولين كساني بود كه در مكه اسلام آورد و با
همسرش «سهله» به حبشه هجرت كرد و بدينگونه بود كه محمدبن ابي حذيفه در حبشه
به دنيا آمد. «عتبه» پدر ابو حذيفه از سران مشركان بود كه در جنگ بدر خود و فرزند
ديگرش «وليد» به دست علي (عليه السلام) به هلاكت رسيدند. در همان حال ابوحذيفه در صف
مقابل در حلقه اصحاب پيامبر (صلَّي اللّه عليه و آله و سلّم) در لشكر حق بود. ابوحذيفه در تمام جنگهاي
رسول خدا (صلَّي اللّه عليه و آله و سلّم) شركت داشت و بعد از رحلت آن حضرت، در جنگ با مسيلمه كذاب
در سرزمين يمامه به شهادت رسيد. محمدبن ابي حذيفه به عنوان يكي از ياران
پيامبر (صلَّي اللّه عليه و آله و سلّم) و علي (عليه السلام) به شمار ميرود. امير مؤمنان علي (عليه السلام) وي را به عنوان والي مصر
برگزيد.
هنگامي كه معاويه براي جنگ در صفين مهيا ميشد، جنگ را از مصر شروع كرد،
محمدبن ابي حذيفه ابتدا در منطقه العريش با معاويه جنگيد، ولي به او اعتماد كرد و با
وي صلح نمود. معاويه از اين اعتماد سوء استفاده كرد و در فرصت مناسب او را دستگير
كرده و در دمشق به زندان انداخت. پس از چندي معاويه او را از زندان بيرون آورد و
گفت: آيا وقت آن نشده كه بينا شوي و دست از علي (عليه السلام) برداري، آيا نميداني كه عثمان
مظلوم كشته شد و اين علي (عليه السلام) بود كه فرستاد عثمان را بكشند و عايشه و طلحه و زبير
براي خونخواهي او خروج كردند، و ما امروز در طلب خون او هستيم.
محمد گفت: اي معاويه تو ميداني كه من از همه مردم به تو نزديكترم و بيش از
ديگران تو را ميشناسم، گفت بله، گفت به خدا قسم كه در خون عثمان كسي جز تو
شريك نيست، چرا كه عثمان تو را والي كرد و مهاجر و انصار از او خواستند كه تو را
بركنار كند، اما نكرد، ناچار بر او هجوم بردند و خونش را ريختند. به خدا قسم، طلحه و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- حموي، معجم البلدان، ج 3، ص 26.
160 |
زبير و عايشه، بودند كه مردم را به كشتن عثمان ترغيب كردند و سپس ادامه داده و گفت:
معاويه! به خدا شهادت ميدهم كه از زمان جاهليت كه تو را شناختم تا بعد از اسلام هيچ
تغييري نكردهاي و اسلام هيچ تأثيري بر تو نداشته است، و نشانه آن هم آشكار است، تو
مرا بر حب علي (عليه السلام) ملامت ميكني در حالي كه روزهداران و شبزندهداران مهاجر و
انصار همراه علي (عليه السلام) آمدهاند، اما همراه تو منافقزادگان، طلقا وعتقا(1) آمدهاند كه تو
آنان را در دينشان فريب دادهاي و آنان تو را در دنيايت.
اي معاويه به خدا قسم نه بر تو و نه بر آنان پوشيده نيست كه خشم خدا در اطاعت
كردن از توست.
به خدا سوگند كه علي (عليه السلام) را به خاطر خدا و رسولش (صلَّي اللّه عليه و آله و سلّم) هميشه دوست دارم و تا
زندهام به خاطر خدا و رسولش (صلَّي اللّه عليه و آله و سلّم) كينه تو را در دل خواهم داشت. معاويه فرمان داد تا
او را به زندان برگرداندند و سرانجام به دستور معاويه به شهادت رسيد.
ابن ابي الحديد آورده كه عمروعاص، محمدبن ابي حذيفه را از مصر دستگير كرد و
براي معاويه فرستاد، معاويه او را حبس كرد، اما از زندان گريخت، مردي از خثعم كه
نامش عبداللّه بن عمر بن ظلام بود دنبال او رفت و او را در غاري يافت و كشت.
آرامگاه او بالاي تپهاي مشرف بر دهكده «عالقين» در استان درعا نزديك شهر
«كسوه» در جنوب دمشق قرار دارد.(2)
در شهر حمص و كمي بالاتر از مسجد خالد بن وليد در خيابان سمت چپ اين
مسجد، حدود سيصد متر به سمت جنوب، مسجد كوچكتري است كه به مسجد طيار
معروف است. در شبستان اين مسجد دو قبر وجود دارد كه به فرزندان جعفر طيار يعني
عبداللّه و عبيداللّه تعلق دارد. اين دو قبر كه بدون ضريح و بارگاه هستند در سمت جنوب
شبستان و داخل حجرهاي كوچك قرار دارند. در خصوص اين موضوع بايد گفت كه
جعفر طيار سه فرزند به نامهاي عبداللّه و محمد و عوف داشته است و اصولاً ايشان
فرزندي به نام عبيداللّه نداشته است و شايد اين آرامگاه متعلق به يكي از نوادگان وي
باشد، اما در خصوص عبداللّه بن جعفر كه شوهر حضرت زينب عليهاالسلام ميباشند،
آرامگاهي در باب الصغير نيز به ايشان منسوب است.
در راه دمشق زينبيه شهركي به نام ببيلا وجود دارد كه در آنجا قبري منسوب به
«مقداد بن اسود» صحابي بزرگ پيامبر اسلام (صلَّي اللّه عليه و آله و سلّم) است.(3) ولي اين نسبت درست
نيست زيرا مورخان و رجالنويسان مينويسند كه مقداد بن اسود در زمان خلافت عثمان
(در سال 33 قمري) در سرزمين جرف در فاصله يك فرسخي مدينه درگذشت و جنازه
او به مدينه حمل و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- مشركاني كه پيامبر (صلَّي اللّه عليه و آله و سلّم) در فتح مكه آزاد كرد.
2- علوي، راهنملي مصور سفر زيارتي سوريه، ص 152-153.
3- پيشوايي، شام سرزمين خاطرهها، ص 123.
4- ابن اثير، اسد الغابه في معرفه الصحابه، ج 4، ص 410؛ مامقاني، تنقيح المقال، ج 3، ص 245.
161 |
شيخ عباس قمي پس از نقل درگذشت او در جرف و دفن وي در بقيع مينويسد:
«قبري در شهر وان تركيه به وي نسبت ميدهند كه واقعيت ندارد، بلي محتمل است كه قبر
مذكور قبر «مقداد سيوري» يا قبر يكي از مشايخ عرب باشد.(1)
دحيه الكلبي يكي از ياران رسول اكرم (صلَّي اللّه عليه و آله و سلّم) است. وي يكي از زُهاد وعابدان
روزگار خويش بود و در روايات آمده است كه حضرت جبرئيل (عليه السلام) هنگامي كه بر
رسول اكرم ظاهر (صلَّي اللّه عليه و آله و سلّم) ميشود به شكل و شمايل دحيه الكلبي ظاهر ميشد. مرقد اين
صحابي در روستاي المزه در حومه دمشق است و به خاطر وجود قبر وي، اين روستا به
«مزه الكلب» نيز معروف است. قبر اين صحابي در قبرستان عمومي محله كه در فاصله
پانصد متري خيابان اصلي المزه و در كوچههاي باريك و قديمي ميباشد، قرار دارد. اين
قبر در يك چهارديواري واطاقك كوچكي در وسط قبرستان ميباشد. كتيبهاي به خط
كوفي نيز بر سنگ قبر او نصب شده كه اين جمله بر آن ديده ميشود «هذا قبر الصحابي
الجليل سيدي دحيه الكلبي، الذي كان يهبط ملك الوحي احيانا بصورته علي
النبي (صلَّي اللّه عليه و آله و سلّم) » در پايين اين كتيبه تاريخ 174 قمري ديده ميشود.(2)
تميم بن حبيب الداري الانصاري يكي از اصحاب بزرگ رسول خدا (صلَّي اللّه عليه و آله و سلّم) بود. وي
از اهل صفه و از زهاد و علماء بوده و كرامات زيادي از او نقل شده است. قبر او در
روستاي دير مران در نزديكي دمشق قرار دارد. مرقد او بسيار معروف بوده و داراي گنبد
و بارگاه ميباشد.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- قمي، منتهي الامال، ج 1، ص 118.
2- قائدان، تاريخ اماكن زيارتي و سياحتي سوريه، ص 238-239.
3- همان منبع، ص 243.
162 |
اماكن زيارتي سوريه محدود به اماكن زيارتي در شهرهاي دمشق و حلب نميباشد و
مراقد و آرامگاههاي مهم ديگري در جاهاي ديگر اين كشور وجود دارد كه زيارت
آنها براي زايران ايراني حايز اهميت است. در يك سفر كوتاه، شايد نتوان از تمامي
زيارتگاه سوريه ديدن كرد، ولي به هرحال آشنايي با اين اماكن زيارتي براي زايران
ايراني لازم و مورد نياز است. لذا در اين فصل به ساير اماكن زيارتي موجود در سوريه
پرداخته شده است و از اماكني نظير: مقام حجربن عدي، عمار ياسر واويس قرني، حضرت
سكينه دختر امام علي (عليه السلام) ، مقام امام زينالعابدين (عليه السلام) در حماه، مرقد محمد بن الحسن
در روستاي مزه، مرقد حضرت هابيل نبي (عليه السلام) و مرقد حزقيل نبي (عليه السلام) و غيره سخن به
ميان رفته است.
163 |