بخش 2

بخش اوّل: تاریخ مرقد امام حسین(علیه السلام) کربلا شخصیّت امام حسین(علیه السلام) آیه ها و حدیث ها درباره امام حسین(علیه السلام)


صفحه 21


كربلا


كربلا، در غرب رودخانه فرات، بر كناره صحرا و در ميان منطقه اي آبرفتي است كه به «ارض السواد» نامور است. شهر انبار در شمال باختري، شهر باستانيِ بابل در شرق، صحراي غربي در سمت باختر و شهر بحيره پايتخت بني منذر در جنوب غربي آن قرار دارد.

راويان در تعيين دقيق سرزميني كه نام «كربلا» بر آن نهاده شده است، اختلاف نظر دارند. برخي گفته اند: اين سرزمين در غرب فرات قديم به موازات مقر بني هبيره و كوفه واقع است.

برخي ديگر هم گفته اند: سرزمين اصلي كربلا در استان هاي قرطه و كماليه در ناحيه شمال باختري كربلاي كنوني بوده است. البته ما اين ديدگاه را دور از واقع مي دانيم، چه، در ميان آن سرزمين و مضجع پاك حسيني، حدود چهارده كيلومتر فاصله است. منطقه اي ديگر هم وجود دارد كه هنوز به نامي همانند كربلا خوانده مي شود; منطقه «كربَلَه» كه در جنوب خاوري كربلاي كنوني واقع است.

در اين ميان، آنچه سخنان حسين بن علي(عليهما السلام) نيز آن را تأييد مي كند، اين است كه سرزميني كه مضجع پاك آن امام را ميزبان شده «كربلا» است; آنگاه كه امام(عليه السلام) بدين سرزمين رسيد درباره نام آن پرسيد و چون پاسخ شنيد كه اينجا كربلا است، فرمود:



صفحه 22


«اين همان است. به خداوند سوگند همينجاست كه در آن بار مي گشاييم و شترانمان زانو بر زمين مي زنند و خون ما نيز در همين جا ريخته مي شود.»(1)


سپس فرمود تا كسان و همراهانش آنجا بار گشايند و آنان نيز فرود آمدند و در آن سرزمين اردو زدند.

نام كربلا پيش از آن هم كه حسين بن علي(عليهما السلام) بدين سرزمين گام نهد، در متون تاريخ ديده مي شود; آن هنگام كه خالد بن عرفطه بدانجا آمد و عبدالله بن وشيمه بصري به نزد او از ذبان شكايت كرد. مردي از خاندان اشجع در اين باره چنين سروده است:

 

لقد حبست من كربلاء مطيتي *** وفي العين حتّي عاد غثا سمينها

إذا رحلت من منزل رجعت له *** لعمري وأيّهاً إنّني لأهينها

ويمنعها من ماء كلّ شريعة *** رفاق من الذبان زرق عيونها(2)


شايد شعر معن بن اوس مزني، يكي از كهن ترين اشعاري باشد كه در آن نامي از كربلا آمده است، آنجا كه مي گويد:

 

إذا هي حلتْ كربلاء فلعْلعا *** فجوز العذيّب دونها فالنوائحا

فبانت نواها من نواك فطاوَعَتْ *** مع الشانئين الشانئات الكواشحا(3)


به هر روي، كربلا شهري است مقدّس و سرزميني است پاك كه برگ هاي روشني از تاريخ كهن و هم، تاريخ دوره هاي پسين را به خود گزين كرده است.

ديرينه اين شهر به دوران بابل و آشور و پس از آن دوره تنوخيان ولخميان;

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار الطوال، دينوري، ص250

2 ـ «در كربلا مركب و كاروان مرا از حركت باز بداشت و نيز در سرزمين عين آن را متوقف ساخت تا طراوتش به ضعف و سستي گراييد.

چون از منزلي بيرون شد ديگر بار به همان منزل بازگشت، سوگند به خدا، من اين را هيچ مي انگارم.

و مركب مرا مرداني سياه چشم از ذبان، از آب هر جوي و شريعه باز مي دارند.»

3 ـ «چون به كربلا، آنگاه لعلع و سپس جوز العذيب و نوائح در آمد.

به آهنگ تو پي برد وهمراه با ديگر دشمنان بدخواه سرفرمانبري فرود آورد.»



صفحه 23


حكمرانان بني منذر و ساكنان حيره باز مي گردد و از همان دوران با مزرعه هاي سرسبز، چشمه هاي فراوان و برخورداري از آب رودخانه فرات، مناطقِ مجاور و همچنين كاروانهاي رهگذر را از محصولات خرما و غلات خود بهره مند مي ساخته است.

كربلا بر كرانه صحرا قرار دارد از همين روي تا زماني نه چندان دير، عربهاي سرزمين حجاز و شام براي ساز و توشه برگرفتن، آهنگِ اين شهر مي كرده اند. اين شهر، همچنين در نزديكي «العين» واقع است و آن خود آباديي است سرسبز و خرّم، با آبهاي فراوان و درختان بسيار. اين آبادي از شهرهاي مهم منطقه صحرايي بوده و مورّخ نامي، ابن اسحاق از اين شهر برخاسته است.

كربلا در روزگار حاضر از شهرهاي مقدّس اسلامي و از مراكز تاريخي جهان است و خداوند چنين خواسته كه جايگاهي والا يابد و كعبه آرزوي ميليون ها مسلماني شود كه گروه گروه، آهنگ آن مي كنند يا آرزوي زيارت آن در دل مي پرورانند.

خداوند اين شهر را از نعمتي ماندگار برخوردار ساخته و در پرتو اين نعمت است كه هر چه روزگار بگذرد و تاريخ ورق بخورد، نام اين شهر در خاطره تاريخ و در گذر همـه عصرها و بر زبان مؤمنـانِ همه نسـل ها ماندگار مي ماند تا در سرتاسر گيتي به هر زبان نام آن را ياد كنند و ياد آن را گرامـي بدارند و از دور و نزديـك دل به ديـدار آن سپـارند.

خداوند بزرگ اين شهر را از جايگاهي والا برخوردار ساخته و آن را ميزبان مضجعي گرامي كرده است; مضجع سبط رسول خدا(صلي الله عليه وآله)، امام حسين بن علي(عليهما السلام). اين شهر، شهر سرور شهيدان، پيشواي آزادگان و پرچمدار شوريدگان است كه به مرتبه بلند و جايگاه والاي خود بر بسياري از شهرها برتري يافته و سزامند ستايش و تقدير همه انسان هاي آزاديخواهي شده است كه دلداده عظمت و عزّت و سربلندي اند.

خاك اين سرزمين به خون مطهّر شهيد عاشورا در آميخته و بدين خون پاك كه خود جزوي از خون پيامبر بزرگ اسلام، محمّد(صلي الله عليه وآله) است طهارتي ديگر يافته است.

حسين(عليه السلام) از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بود. جانش جان او بود و وجودش در وجود او ريشه داشت و بدين گونه خون مطهّرش چراغي فرا راه آزادي و آزادگي شد تا آزاديخواهان



صفحه 24


تاريخ در پرتو اين نور ره پويند و شوريدگان بر ستم و نادرستي در سرتاسر گيتي و در هماره هستي گام بر جاي گام او نهند، كه او خود برترين الگوي حقيقت و حقيقت خواهي و پاسداري از عدالت است و با نام او كربلا بدان جايگاه بلند و نام آشنا دست يافته و تاريخ آن بخشي مهم از تاريخ اسلام و بلكه تاريخ بشر را به خود گزين كرده است.

تاريخ كربلا از ديرينه اي همزاد اقوام كهن و نسلهاي پيشين برخوردار است; شهري است شناخته شده كه در ميان آبادي هاي بين النهرين از آن به نام آوري ياد كرده اند. اين شهر كه مركز بسياري از آبادي هاي ميان دو رود دجله و فرات بوده، در روزگار كلداني شكوفايي يافته و اقوامي از مسيحيان و دهقانان در آن سكونت داشته اند. در آن روزگار «كور بابل» ناميده شده كه به معناي «پرستشگاه خداوند» است.

همچنين در اين سرزمين معبدي بزرگ براي برپا داشتن نماز و در اطراف آن پرستش گاه هاي ديگري نيز وجود داشته است. در آبادي هاي مجاور به جسدهاي مردگاني در ظروف بزرگ سفالين دست يافته اند كه قدمت آنها به پيش از ميلاد مسيح باز مي گردد.

دوران بني منذر دوره شكوفايي كربلاست. در آن روزگار شهر حيره مركز حكومت بني منذر بود و شهر «عين التمر» نيز يكي از شهرهاي آبادي بود كه انواع خرما در آن توليد مي شد. كاروان ها و مسافران فراواني آهنگ اين شهر مي كردند و در اين ميان كربلا هم كه در نزديكي اين شهر قرار داشته، به ناگزير سهم درخور توجّهي از داد و ستد با آن را به خود اختصاص داده و از آنجا كه در دوره پيش از اسلام و هم در دوره اسلامي بر سر راه حيره، انبار، شام و حجاز قرار داشته در داد و ستد اهميتي بسزا يافته است.

طبيعت، فراواني آب و حاصلخيزي زمين را به اين آبادي تاريخي ارزاني داشته و اين آبادي داراي مزرعه هاي فراوان و محصولات گوناگون و ميوه هاي رنگارنگي شده و اينها همه، در كنار سيراب شدن شهر از شاخه فرات كه در جنوب شهر «هيت» از فرات اصلي جدا مي شود، فراواني جمعيت و سكونت مردمان در اين آبادي و همچنين عمران و شكوفايي روز افزون آن را سبب گشته است.

در دوره فتوحات اسلامي، خالدبن عرفطه به فرمان سعد بن ابيوقاص پس از فتح



صفحه 25


شهر مدائن، آهنگ كربلا كرد و اين شهر را گشود. آنگاه به فتح حيره پرداخت و پس از استيلا بر اين شهر، در سال 14هـ .ق. ديگر بار به كربلا بازگشت و براي مدتي اين شهر را پايگاه لشكر خود كرد، گرچه پس از چندي كه كوفه ساخته شد و مركز سپاهيان گرديد، به علت مناسب نبودن آب و هوا و بالا بودن ميزان رطوبت در كربلا، پايگاه خود را از اين شهر به كوفه انتقال داد.

ناگفته نماند در سال 36هـ . ق. نيز امام علي(عليه السلام) هنگامي كه روانه صفّين بود، از سرزمين كربلا گذر كرد و چون از نام آنجا پرسيد، گفتند: اينجا كربلاست. روايت هايي چند درباره آنچه امام(عليه السلام) در مورد كربلا فرموده است وجود دارد كه نمونه هايي را در زير مي آوريم:

1 ـ چون امام علي(عليه السلام) در كربلا فرود آمد، وضو ساخت و نمازگزارد. آنگاه مشتي از خاك اين سرزمين برداشت، بوييد و گفت: اين زمين را رخدادي گران در پيش است. همين سرزمين است كه در آن اردو مي زنند و همين جاست كه خونشان برزمين ريخته مي شود.

2 ـ هم فرمود: اينجا جاي بارافكندن و جاي اردو زدن آنان است.

3 ـ چون امام(عليه السلام) به اين سرزمين درآمد، راست و چپ را نگريست و ديدگانش گريان شد. آنگاه گفت: به خداوند سوگند همين سرزمين است كه در آن اردو مي زنند و در آن كشته مي شوند! پرسيدند: مگر اينجا كجاست؟ فرمود: اين كربلاست. در آن مرداني كشته مي شوند كه ]در روز رستاخيز[ بي هيچ حسابي به بهشت در مي آيند.

همچنين رسيده است كه چون سلمان فارسي در سفر خود به عراق از اين سرزمين گذر كرد و از نامش پرسيد و نام كربلا را شنيد، گفت: همين جاست كه برادرانم كشته مي شوند. اينجاست كه در آن بار مي گشايند و اردو مي زنند و خونشان بر زمين ريخته مي شود. برترين پيشينيان در آن كشته شد و برترين پسينيان نيز در آن كشته شود.

در اين باره كه چرا كربلا را «كربلا» ناميده اند و هم، در اين باره كه اين نام چه معنايي دارد، اختلاف نظر است:

برخي مي گويند: كربلا صورت تغيير يافته واژه بابلي «كوربابل» است كه مجموعه اي



صفحه 26


از آبادي هاي بابل را در برمي گرفته. استاد «آنتوان بارا» در تفسير واژه «كوربابل» مي گويد:
اين دو واژه به واژه كربلا تغيير يافته و بدين سان فشرده شده است. بابل، چونان كه در پيشگويي هاي اَشعياي نبي آمده، صحراي درياست; جلگه اي پر وسعت كه فرات از آن مي گذرد و بركه ها و آبگيرهاي فراواني دارد، بدان پايه كه بيننده مي پندارد اين «بياباني بر روي دريا» است.

منطقه كربلا منطقه بياباني گرمي است و فرات از آن مي گذرد و آبگيرهاي فراواني دارد. از همين روي، نامگذاري آن به «صحراي دريا»، همانند نامگذاري آن به «كوربابل» است.

آنتوان بارا، همچنين، «كوربابل» را مركّب از دو جزء «كور» و «بابل» مي داند و كور را به ابزاري كه آهنگر براي دميدن در آهن، از آن بهره مي جويد معني مي كند و بابل را نيز به معناي صحراي گرم مي داند. برپايه اين تفسير، كوربابل به معناي شعله هاي حرارت صحراست، همانند شعله اي كه از دميدن دمه آهنگر برخيزد.(1)

سرانجام، برخي هم مدعي اند كربلا واژه اي آرامي و برگرفته از «كرب ايلو» است كه خود نام معبدي بوده و از دو جزء «كرب» و «ايلو» تشكيل شده و اين دو در زبان آرامي به ترتيب، به معناي پرستشگاه، حرم يا مصلي و خداوند. و بر اين پايه، معناي اين لفظ «حرم خداوند» يا «پرستشگاه معبود» است.

انستاس كرمليِ كشيش، كربلا را به واژه «كرب ولا» برمي گرداند.

در اين ميان ياقوت حموي واژه كربلا را به ريشه عربي بازمي گرداند و معاني ويژه اين واژه در زبان عربي را بدان مي دهد و اين ديدگاه از نظر دكتر مصطفي جواد پذيرفته نيست.

به هر روي، اگر بخواهيم واژه كربلا را به قالب ساختارهاي واژگانيِ زبان عربي ببريم، براي اين ساختار و ساختارهاي همانند، معاني فراواني خواهيم يافت كه مهمترين آنها از اين قرار است:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الحسين في الفكر المسيحي، آنتوان بارا، ص213



صفحه 27


1 ـ «كربله» به معناي نرمي يا سستي است و از آن روي كه زمين كربلا زميني نرم و سست، و پر از چشمه ها و آبگيرهاست «كربلا» ناميده شده است.

2 ـ «الكربل»(1) نوعي گياه است كه در اين سرزمين به فراواني مي رويد و آن را به نام «حماض» هم خوانده اند.

3 ـ «كربل» به معناي غربل است، با عنايت به اين نكته كه در برخي لهجه ها «غين» را به «كاف» بدل كنند. و وجه نامگذاري از اين ماده هم آن كه سرزمين كربلا سرزميني صاف و هموار و بدون سنگ و ريگ است، گويا كه خاكِ آن را غربال كرده اند.

گفتني است برخي ديگر هم واژه كربلا را به ريشه فارسي «كاربالا» يعني كار بلند، والا و يا آسماني بازمي گردانند.

چونان كه پيشتر گذشت، كربلا مركز آبادي هايي چند بوده و نام آن آبادي ها هم، به صورت مجازي بر كربلا نهاده شده است. برخي از اين نامهاي مجازيِ كربلا، نام آبادي هاي بزرگتر يا منطقه هاي وسيعتر و برخي هم نام منطقه هايي محدود است. از جمله اين نامهاست:

1 ـ طف يا طفوف: طف در لغت به معناي منطقه مجاور اراضي سرسبز عراق است واز آن روي بدين نام خوانده شده كه نزديك اين سرزمين هاست; برگرفته از عبارت عربي «خُذ ما طَفا لَكَ وَ اسْتَطف»; يعني آنچه را به تو نزديك و در دسترس تو است بردار.

منطقه طف پيش از فتح عراق، ملك بزرگان عجم بود. هنگامي كه سعدبن ابيوقاص به سرزمين عراق در آمد، مالكان اين اراضي از بيم استيلاي سعد بر املاك خود، به كسري نامه نوشتند و او را به فرستادن سپاهياني براي رويارويي با هجوم تازيان برانگيختند و همين نيز سبب شد ايرانيان فرمانده نامور خود، رستم فرخزاد را روانه پيكار
كنند. امّا پس از دو نبردِ مدائن و قادسيه، سپاه ايرانيان درهم شكست و اين سرزمين به دست مسلمانان افتاد. مسلمانان پس از تصرف اين منطقه، آن را به خراج دهندگان واگذاشتند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ گياهي است پايا از تيره خلنگها كه انواع بسيار دارد و بيشتر آنها بياباني و برخي از آنها زميني است. برگبوي كوهستاني، Kalmia، نكـ : لاروس. ـ «مترجم».



صفحه 28


افيشر اسدي در قصيده اي مشهور، بدين سرزمين و اين نام اشاره دارد; آنجا كه در مطلع قصيده مي گويد:

 

«صداي كبوتراني كه بر فراز تپه اي در سرزمين «طف» آواز مي خوانند، هند و كنيزش را به يادم مي آورد.»(1)


در احاديث نبوي هم، نيم سده پيش از رخداد عاشورا نام «طف» آمده است; از جمله در حديثي كه ابن سعد و طبراني از عايشه نقل كرده اند، پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: جبرئيل مرا خبر داده است كه فرزندم حسين پس از من در سرزمين طف كشته مي شود. جبرئيل اين خاك را برايم آورده و خبر داده كه مضجع او ]حسين(عليه السلام)[ در همين خاك خواهد بود.(2)

چشمه ها و نهرهاي سرزمين طف همانند چشمه ها و نهرهاي مدينه و آبادي هاي نجد بوده است.

ابو دهبل جمحي در رثاي حسين بن علي(عليه السلام) و كساني كه در طف به همراه او شهيد شدند، ابياتي سروده كه در آنها چنين آمده است:

 

«بر خانه هاي خاندان محمّد گذر كردم و تا آن روز خانه هايي در چنان وضع نديده بودم.

خداوند خانه ها و ساكنانش را از رحمت خويش دور نكند، هرچند به گمان من خانه ها از كسان خالي شده است.

هلا، كه كشتگان طفوف كه از خاندان هاشم اند، مسلمانان را به تسليم در برابر خويش بداشتند و همه در برابر آنان تسليم شدند.»(3)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ       إنّي يذكرني هنداً وجارتها *** بالطفّ صوتُ حمامات علي نيق

نكـ : مجله المقتبس، چاپ دمشق، دوره هفتم، شماره 10، شوال 1330ق. = 1912م.، ص750

2 ـ ابن حجر، الصواعق المحرقه، ص115 ; سيد محسن امين عاملي، اعيان الشيعه، ج4، ص139

3 ـ مررت علي ابيات آل محمّد *** فلم أرها امثالها يوم حلّت

فلا يبعدالله الديار وأهلها *** وإن أصبحت منهم برغمي تخلّت

ألا إنّ قتلي الطفّ من آل هاشم *** أذلّت رقاب المسلمينَ فذلّت

نكـ : معجم البلدان، ج6، ص52



صفحه 29


2 ـ نينوا: منطقه نينوا در شرق كربلا واقع است و رشته اي از تپه هاي باستاني را در برمي گيرد كه از جنوب سدّ هنديه تا مصب نهر علقمي، در هورهاي عراق كشيده شده و به «تپّه هاي نينوا» نامور است.

روزگار امام صادق(عليه السلام) آبادي هايي دانشمند خيز در آنجا بوده و ابوالقاسم حميدبن زياد نينوا از عالمان برجسته اين سامان است. درگذشته، نام كربلا بر اين سرزمين و همچنين نام اين سرزمين بر كربلا نهاده مي شده است. براي نمونه، طبري و ابن اثير درباره بار افكندن امام حسين(عليه السلام) و يارانش در كربلا چنين روايت كرده اند:

 

«چون صبح شد توقف كرد و نماز گزارد. آنگاه به شتاب آهنگ حركت كرد و ياران را به سمت چپ طريق مي برد تا بدين سان آنان را از هم بپراكند. امّا حرّبن يزيد مانع اين راه مي شد. آنان نيز در برابر حرّ ايستادگي مي كردند و چون او و همراهانش را به سوي كوفه مي راندند، آنها نيز مي ايستادند و راه كوفه را سد مي كردند. پس همين گونه به سمت چپ راه خود را ادامه دادند تا به نينوا رسيدند; همان سرزميني كه حسين(عليه السلام) در آن بار گشود.»(1)


ناگفته نماند نام طف در شعر بسياري از شاعران آمده كه براي نمونه ترجمه دو شعر را از نظر مي گذرانيم:

 

* «از آن زمان كه در كربلا استقرار يافتند و نشانه هاي نيرنگ رخ نمود.

اين خنديد و آن لبخند شادي زد. امّا هرگز بر لب مرگ لبخند نمي نشيند.»(2)

** «ياد سرزمين طفوف و روز عاشورا خواب را از ديدگانم ربود.

و به ياد آوردن مصيبتي كه در نينوا بر حسين گذشت، اشك را از چشمانم سرازير ساخته است.»(3)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تاريخ طبري، ج6، ص232 ; الكامل ابن اثير، ج4، ص23

2 ـ و مذ اخذت في نينوي لهم النوي *** ولاح بها للغدر بعض العلائم

غدا ضاحكاً هذا و ذا متبسماً *** سروراً وما ثغر المنون بباسم

3 ـ ذكر الطفوف و يوم عاشوراء *** منعا جفوني لذّة الإغفاء

وتذكري رزء الحسين بنينوي *** أغري دموع العين بالإجراء

نكـ : جغرافية كربلاء القديمة وبقاعها، عبدالجواد كليددار، نسخه خطي، ص30



صفحه 30


3 ـ نواويس ـ بر وزن نواميس ـ : واژه اي است غير عربي و مفرد آن نيز ناووس ـ بر وزن ناموس ـ است. اين منطقه كه در حال حاضر قبرستان است، در شرق كربلا، كنار درياچه سليمانيّه، در جايي به نام «براز علي» واقع شده و نهر حسينيه نيز از مجاورت آن مي گذرد.

در اين منطقه آثاري همانند تپه هايي وجود دارد كه ديرينه وجود آباديي در آن را تأييد مي كند. گاه از زير اين تپّه ها تابوت هاي سفالين بيرون مي آيد، در قسمت هاي پاييني اين تپّه ها آثاري، كوچه ها و گذرهاي باريكي به چشم مي خورد و در قسمتهاي زيرين خاك زردي يابيده مي شود كه چون آن را روي آتش بريزند بويي زننده از آن برمي خيزد كه از دور هم احساس مي شود. اين خود مي تواند وجود آباديي در اين منطقه را در دوران امير مؤمنان علي(عليه السلام) گواهي كند. و شايد هم بويي كه از آن خاك زرد در هنگام ريخته شدن بر روي آتش برمي خيزد، از اين خبر دهد كه اين خاك باقيمانده جسدهايي است كه از زمانهاي بسيار دور در زير اين تپّه ها مدفون شده است.

برخي گفته اند: آن نواويس كه در سخن امام حسين(عليه السلام) آمده، منطقه اي مجاور قبر حرّبن يزيد رياحي است.

برخي ديگر كربلا را مجاور قبر ابن حمزه، و بر كنار نهر مشهور به نهر حلّه دانسته اند كه به وادي عتيق نزديك است. اين ديدگاه چندان پذيرفته نمي نمايد; زيرا دلايل تاريخي و روايت هاي تأييد كننده اي براي آن وجود ندارد و تنها بر پايه حدس و گمانه زني استوار است، نه آن كه از باب استدلال و يقين باشد.(1)

همچنين، آنگونه كه در حواشي كفعمي آمده، نواويس منطقه قبرستان مسيحيان است. شنيده ايم اين قبرستان در جايي قرار داشته كه مزار حرّ بن يزيد رياحي، كه خود از شهيدان عاشوراست، در آن واقع است و در ناحيه شمال غربي شهر قرار دارد.(2)

اين ديدگاه، ديدگاه برتر و گزيده تر نزد مورّخان است; چه، گفته اند نواويس محلّ قبرستان مسيحياني است كه در دوران پيش از فتح اسلامي در كربلا سكونت داشته اند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ المقتبس، چاپ دمشق، دوره هفتم، شماره 10 (شوال 1330ق. = 1912م.)، ص750

2 ـ نوري، مناقب سلمان، تهران، 1285هـ . ق. ، باب ششم.



صفحه 31


اين قبرستان، خود در منطقه شمال غرب كربلا و در اراضي كماليه واقع است.

امام حسين(عليه السلام) در يكي از خطبه هايي كه در راه مدينه تا كوفه ايراد فرمود، از نواويس ياد كرد، آنجا كه گفت:

 

«گويا مي بينم كه گرگان بيابان هاي ميان نواويس وكربلا، بند بند من از هم مي گسلند.»(1)


گفتني است بيابان هايي كه در اين سخن امام(عليه السلام) بدانها اشاره شده، از بابل تا كوفه و حيره و از آنجا تا سواحل خليج فارس امتداد داشته و قبايلي عربي در اين سرزمين مي زيسته و برخي از آنها نيز بر آيين مسيحي و بر مذهب نسطوري بوده اند.(2)

4 ـ عقر ـ بر وزن ظهر ـ : ياقوت حموي مي گويد: از همين ماده است «عقر بابل» و آن، ميانِ كوفه و كربلا و نزديك اين اخير است. روايت شده كه چون حسين بن علي(عليهما السلام) به كربلا رسيد و سپاه عبيدالله بن زياد او را به محاصره درآورد، به آباديِ عقر اشاره كرد و پرسيد: آن آبادي كدام است؟ گفتند: نام اين عقر است. امام(عليه السلام) فرمود: از كشته شدن(3) به خداوند پناه مي بريم. پس پرسيد: نام اين سرزمين، كه اكنون در آن هستيم، چيست؟ گفتند: اينجا كربلاست. فرمود: سرزمين كرب و بلا، رنج و گرفتاري. امام خواست از اين سرزمين بيرون رود، امّا باز داشته شد تا هنگامي كه آن رخداد رخ داد!

در همين سرزمين و در سال 102هـ . ق. يزيد بن مهلب بن ابي صفره به قتل رسيد. او از طاعت مروانيان سر برتافته، مردم را به همراهي خود خوانده بود و مردمان بصره، اهواز، فارس و واسط از او فرمان برده بودند. وي در همان زمان در رأس سپاهي به شمار صد و بيست هزار نفر قيام كرد. يزيد بن عبدالملك برادر خود مسلمه را به سركوب او
فرستاد. در عقر، كه سرزمين بابل است، ميان آن دو، جنگ در گرفت و اين جنگ به كشته

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وكأنّ بأوصالي تقطعها عسلان الفلوات بين النواويس وكربلاء. ظاهراً بر خلاف آنچه مؤلّف آورده، اين خطبه در مكّه ايراد شده است. نكـ : اللهوف، ص53 ـ «مترجم».

2 ـ جرجي زيدان، العرب قبل الاسلام، چاپ سوم، ص187

3 ـ بر خواننده گرامي پوشيده نماند كه يكي از معاني «عقر» سربريدن و سربريده شدن است، «مترجم».



صفحه 32


شدن يزيد بن مهلب انجاميد.(1) ابن خلكان، سپس در شرح حال يزيد بن مهلب چنين  مي نويسد:

 

«كلبي گفته است: در روزگاري كه من مي زيستم، مردم مي گفتند: مروانيان در حادثه كربلا دين را سر بريدند و در حادثه عقر شرافت و بزرگواري را.»(2)


5 ـ غاضريّه: ياقوت حموي در معجم البلدان، از اين نام ياد مي كند و درباره آن چنين مي نگارد:

 

«غاضريه منسوب است به غاضره; يكي از طايفه هاي بني اسد و آن آباديي است از نواحي كوفه و نزديك به كربلا.»(3)


در كتاب مدينة الحسين در اين باره آمده است:

 

«غاضريات منسوب است به غاضره، و غاضره نام زني از بني عامر است. اين خاندان تيره اي از بني اسد هستند كه در اين سرزمين مي زيستند; سرزميني كه امروزه در شمال بياباني است كه در آن كوره هاي آجرپزي وجود دارد و در فاصله كمتر از نيم كيلومتري بغداد است.»(4)


غاضريّه آبادي وسيعي و رونق يافته اي بوده كه در كناره فرات در جايي كه راه قديم بغداد است، از شمال كربلا به سمت شمال شرق كشيده شده است. روايت است كه امام حسين(عليه السلام) نواحيي را كه قبر شريفش در آن قرار مي گيرد، از ساكنان نينوا و غاضريّه به مبلغ شصت هزار درهم خريد و به عنوان صدقه و وقف به خود آنان سپرد، بدين شرط كه مردمان را به قبر او راه نمايند و زائران او را نيز سه روز ميهمان كنند.

امام صادق(عليه السلام) فرموده است: حرم امام حسين(عليه السلام) كه آن را خريده، چهار ميل(5) در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ياقوت حموي، معجم البلدان، ماده عقر.

2 ـ ابن خلكان، وفيات الأعيان، ج2، ص429

3 ـ معجم البلدان، ج6، ص261، مادّه غاضريه.

4 ـ محمّد حسين كليدار، مدينة الحسين، ص14

5 ـ «ميل» مسافتي به اندازه يك چشم رسي و برابر با 1609 متر است، «مترجم».



صفحه 33


چهار ميل است و براي فرزندان و وابستگان او حلال و بر ديگر كساني كه با او مخالفند
حرام است و اين سرزمين را بركتي است.(1)

سيّد بزرگوار رضي الدين بن طاووس علّت حلال شدن اين سرزمين بر امام و فرزندان و كسانش را اين مي داند كه آن مردمان به شرطي كه امام با ايشان گذارده بود عمل نكردند. سيّد مي گويد: محمّد بن داود در باب «نوادر الزمان» روايت مي كند كه آن مردم به شرط خود وفا نكردند.

راه ميان غاضريه و كربلا چند متري بيشتر نبود; همان جا كه اكنون حرم ابوالفضل العبّاس(عليه السلام) در آن قرار دارد; چه، آن حضرت در راه غاضريّه و در كنار آب بندي كه در كرانه فرات با آجر ساخته بودند به شهادت رسيد. اين آب بند از آب بندهاي بزرگي بود كه امروزه ممكن است نمونه هاي آن در زير زمين در كربلا و مناطق مجاور يابيده شود.

گفتني است هم غاضريه و هم آبادي مجاور آن، نينوا با نخل هاي فراوان و درختهاي سر به فلك كشيده، از همه جلوه هاي ثروت و نعمت و رفاه برخوردار بود و در اين دو منطقه زمين داران و باغداران بزرگي مي زيستند كه اراضي وسيعي را تا مسافت هاي دور در اطراف كربلا در اختيار داشتند.

روايت است چون امام حسين(عليه السلام) در اوايل دهه نخست محرّم، سال 61هـ . ق. به كربلا در آمد و آنجا اردو زد، از ساكنان غاضريه و نينوا، اراضي اطراف را كه مساحت آن به چهار ميل در چهار ميل مي رسيد، به شصت هزار خريد و دوباره به خود آنها صدقه داد، بدين شرط كه به راهنمايي زائران قبر او بپردازند و آنان را سه روز ميهمان كنند. امّا آن مردم بدين شرط وفا نكردند و در نتيجه اين اراضي همانگونه كه قبل از صدقه دادن به آنها از سوي امام به ملك آن حضرت در آمده بود، ديگر بار به ملكيت او بازگشت.(2)

نام غاضريّه در ادبيّات كربلا به فراواني آمده است. از جمله در دو بيت زير:

 

«اي ستاره عرش كه از پرتو آن كرسي و هفت آسمان نوراني است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حرم الحسين الذي اشتراه أربعة أميال في أربعة أميال فهو حلال لولده و مواليه و حرام علي غيرهم ممّن خالفهم وفيه البركة.

2 ـ جغرافية كربلاء القديمة وبقاعها، ص12



صفحه 34


چگونه غاضريّه را مضجع خويش ساختي، با آن كه عرش دلداده آن بود كه تو را مضجع  شود.»(1)


همچنين بيتي ديگر كه در آن مي گويد:

 

«بزرگ مرداني در سرزمين غاضريّه اردو زدند و جاي جاي آن منزلگاه آنان را خوش منزل افتاد.»(2)


6 ـ قصر مقاتل: اين قصر در جنوب دژ «اخيضر» بوده است. ياقوت حموي مي گويد: «قصر مقاتل كاخي بود ميان عين التمر و شام.» سكوني مي گويد: اين قصر در نزديكي قطقطانه، سـلام و سپس قريـات بوده است. اين نام منسـوب است به مقاتـل بن حسان بن ثعبلة بن اوس بن ابراهيم بن ايّوب بن مجروف بن عامربن غضبة بن امريءالقيس بن زيد مناة بن تميم.

ابن كلبي مي گويد: من در ميان اعراب جاهليت جز اين دو تن كس ديگر به نام ابراهيم بن ايوب نمي شناسم. اين دو به دليل مسيحي بودن، بدين نام ناميده شده اند. قصر بني مقاتل را عيسي بن علي بن عبدالله ويران كرد و بر جاي آن از نو بنايي ديگر ساخت و از همين روي قصر كنوني از آن اوست.

ياقوت حموي مي نويسد: «نسوخ... سكوني گفته: در جانب چپ و شرق قادسيه و در فاصله ده و اندي ميل از آن قرار دارد. در آنجا چشمه اي است كه به فرزندان عيسي بن علي بن عبدالله بن عبّاس تعلّق دارد و آن را «نسوخ» نامند. پس از آن سرزمينهايي سنگي است.(3)

تاريخ اين آبادي كه به قصر مقاتل نامبردار است، در كتاب هاي ادب و تاريخ آمده و در شعر عرب نيز از آن ياد شده است. چونان كه عبيدالله بن حرّ جعفي در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ يا كوكب العرش الذي من نوره *** الكرسي والسبع العلي تشعشُع

كيف اتّخذت الغاضريّة مضجعاً *** والعرش ودّ بأنّه لك مضجع

2 ـ كرامٌ بأرض الغاضريّة عرّشوا *** وطاب لهم أرجاء تلك المنازلِ

3 ـ معجم البلدان، مادّه قصر، «قصر مقاتل».



صفحه 35


شعري  مي گويد:

«در «قصر» مرا آزموديد و قد خم نكردم، نه باز ايستنده از پيكار بودم و نه درمانده اي شكست خورده.

در «قصر مقاتل» روياروي مردماني بسيار ايستادم و با قهرماناني پيكار كردم و با هر كه به ميدان آمد هماورد شدم.»(1)


در شعري ديگر، طخيم بن أبوطخماء اسدي، در ستايش گروهي از مردمان حيره، از طايفه بني امرئ القيس بن زيد مناة بن تميم و همچنين عشيره عدي بن زيد عبادي چنين مي گويد:

 

«روزي گويا در مزرعه صالح و در قصر، نه سايه اي ماندگار بود و نه دوستي وفادار.

من آهنگ بطحاء، آن سرزمين كه آبش گوارا و به شرابي عتيق آميخته است، نداشتم.

من مردمان آن سرزمين را هر چند مسيحي اند، دوست دارم و دل بدانان مي دهم و دلتنگشان مي شوم.»(2)


7 ـ «حائـر» يا «حيـر»: حائر اسم فاعل از مادّه «حارَ، يحيرُ» و مصدر آن نيز «حير» (بر وزن خير) است. چون آب در جايي گرد آيد، آن را «حائر» گويند.

مبرد در الكامل مي گويد:

«اصل اين كاربرد واژگاني از اين گفته عرب است كه چون آب در جايي گرد آيد، گويند: تحيّر الماء.»(3)

در اين تفسير، حائر به معناي جايي است كه آب در آن گرد آمده است.

همچنين، بر پايه قرينه هاي لغوي، حائر به معناي آستانه خانه است يا آنچه منطقه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وبالقصر ما جربتموني فلم أخم *** ولم أكُ وقّافاً ولا طائشاً فشَلَ

وبارزت أقواماً بقصر مقاتل *** وضاربت أبطالا ونازلتُ من نَزَلَ

2 ـ كأن لم يكن يوم بزورة صالح *** وبالقصر ظلّ دائم وصديقُ

ولم أرد البطحاء يمزج ماؤها *** شراب من البروقتين عتيقُ

وإنّي وإن كانوا نصاري أحبّهم *** ويرتاح قلبي نحوهم ويتوقُ

3 ـ مبرد، الكامل، ج15، ص31



صفحه 36


پيراموني خانه را تشكيل مي دهد. دليل اين كاربرد، سخن ابن منظور است كه در لسان العرب مي گويد: گفته اند: اين خانه را «حائر» وسيعي است. عامّه به جاي حائر، حير
مي گويند و اين نادرست است.(1)

از اين كاربرد هم روشن مي شود كه «حائر» به معناي چيزي است كه برگرد و پيرامون چيز ديگر قرار دارد. بر اين پايه دست كم در اينجا، «حائر» و «دائر» به يك معناست.

به هر روي، حائر نامي از نامهاي چندگانه كربلاست كه از دير باز آشنا بوده و چونان كه از سخن مورّخان و اهل لغت پيداست، گاه بر شهر و گاه نيز بر قبر مطهّر امام حسين(عليه السلام)اطلاق شده است; براي نمونه، در تاريخ آمده است كه در سال 236هـ . ق. و در پي اقدام يكي از فرماندهان سپـاه متوكّل به نام ديـزج براي از ميـان بردن آثار قبر امام(عليه السلام) آب، اراضي گودِ اطراف مرقـد مطهّر را پر كرد و مرقد به دليـل بلندتر بودن در ميـان آب پديـدار ماند.(2)

نام حائر در متون ديني نامي مقدّس است، هم به نيكي و حرمت از آن ياد مي شود. هم براي آن اعمال و مناسكي معيّن بيان شده و هم اين مكان مقدّس جايگاه پذيرفته شدن دعاي مؤمنان و تقرّب يافتن آنان به خداوند دانسته شده است. روايات فراواني از امامان(عليهم السلام) رسيده كه گواه اين تقدّس و اين جايگاه است.

حائر در رواياتِ رسيده از ائمّه(عليهم السلام)، همچنين به معناي بنايي كه قبر شريف امام را در بر گرفته، به كار رفته است. حسين، نوه دختريِ ابوحمزه ثمالي، در حديثي كه از امام صادق(عليه السلام) و در حدود سال 125هـ . ق. روايت مي كند، اين نام را آورده و متن اين حديث به روايت «كامل الزيارات» چنين است:

 

«إذا أتيتَ أباعبدالله(عليه السلام) فاغتسل علي شاطئ الفرات ثمّ البس ثيابك الطّاهرة وامشِ حافياً فإنّك في حرم من حرم الله وحرم رسوله وعليك بالتكبير

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابن منظور، لسان العرب، ج5، ص303

2 ـ تاريخ كربلا، چاپ دوّم، ص60



صفحه 37


والتهليل والتمجيد والتعظيم للهِِ كثيراً والصلاة علي محمّد وأهل بيته حتّي يصير إلي باب الحائر الحسيني».(1)


در گذشته، منطقه حائر سرزمين گود و از سه سمت شمال، غرب و جنوب محصور به زنجيره اي از تپّه هاي كم ارتفاع بوده كه نيم دايره اي را تشكيل مي داده و تنها از سمت مشرق بين همان جا كه آرامگاه حضرت ابوالفضل(عليه السلام) در آن واقع مي شود باز بوده است.(2)

8 ـ نوائح: اين نام برگرفته است از نوحه سرايي و گريه، كه با مجلس مصيبت و ياد حسين(عليه السلام) آميخته است. معن بن اوس مزني در شعر خود نام نوائح را آورده است، آنجا كه مي گويد:

 

«چون به كربلا ولعلع و پس از آن به جوز العذيب و نوائح در آمد.»(3)


9 ـ «شطّ فرات» يا «شاطئ الفرات»: كربلا گاهي به نام شطّ الفرات و گاهي به نام شاطئ الفرات شناخته شده; چرا كه اين شهر از يك سوي در كرانه فرات واقع است و از سويي ديگر به كرانه بيابان مي رسد.

در كتابهاي حديث و تاريخ، به فراواني با اين نام از كربلا ياد شده است; براي نمونه در روايتي كه احمد بن حنبل نقل كرده و ابن ضحاك نيز آن را روايت آورده، آمده است كه: امير مؤمنان(عليه السلام) فرمود: روزي بر پيامبر(صلي الله عليه وآله) وارد شدم، در حالي كه اشك از ديدگان فرو مي ريخت. گفتم: اي پيامبر خدا، آيا كسي تو را آزرده است؟ چيست كه اشك از چشمانت سرازير شده است؟ فرمود: اندكي پيش جبرئيل نزد من بود. او گفت كه حسين(عليه السلام) در شطّ فرات كشته مي شود. ]امير مؤمنان[ فرمود: آن حضرت آنگاه افزود: آيا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ چون آهنگ زيارت ابا عبدالله كردي بر ساحل فرات غسل كن و سپس جامه هاي پاك بپوش و با پاي برهنه روانه شو، كه اينك در حرمي از حرمهاي خدا و رسول اويي. از همان هنگام الله اكبر، لا إله إلاّ الله، و حمد و تعظيم خداوند مي گويي و بر محمّد و خاندان او درود مي فرستي تا به درب حائر حسيني برسي. نكـ : كامل الزيارات، جعفربن قولويه، نجف، 1356هـ . ق.، ص198

2 ـ هبة الدين حسيني، نهضة الحسين، ص80

3 ـ إذا هي حلّت كربلاء فلعلعا *** فجوز العذيب دونها النوائحا



صفحه 38


دوست داري اندكي از تربت او به توهم دهم تا ببويي؟ گفتم: آري. او دست خويش را دراز كرد، مشتي خاك برداشت و به من داد. همان دم بي اختيار اشكم سرازير شد.(1)

ابن سعد از شعبي، از امام علي(عليه السلام)، از پيامبر(صلي الله عليه وآله) روايت كرده است كه فرمود: جبرئيل مرا خبر داده حسين بر ساحل فرات در جايي كه آن را كربلا نامند، كشته مي شود.(2)

نام «شطّ الفرات» در شعر عرب نيز آمده است; از آن جمله در قصيده تائيه مشهور دعبل خزاعي بدين مضمون مي خوانيم:

 

«اي فاطمه، اگر حسين را تصور مي كردي كه تشنه بر كرانه فرات بر زمين افتاده است.

از اين غم، بر گونه خويش مي نواختي و سرشك بر رخساره سرازير مي ساختي.

در ميان آن دو نهر، در سرزمين كربلا جانهايي فدا شد كه در آن سامان بر كرانه شطّ فرات اردو زده بودند.»(3)


در شعري ديگر رفاعة بن ابو صيفي مي گويد:

 

«آيا نمي بيني كه او دير زماني است در ساحل فرات از دوستي ليلي دل به انتظار در آميخته است!

در حالي كه اگر از آن آب گوارا و آن شراب ناب جرعه اي مي نوشيد درد و تشنگي اش فرومي نشست.»(4)


گفتني است كربلا نامهاي فراواني دارد كه از اين ميان شانزده نام در كتابهاي تاريخ و حديث از شهرت بيشتري برخوردار است. آن شانزده نام عبارتند از: كربلا، نينوا،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ذخائر العقبي، ص148

2 ـ ابن حجر، الصواعق المحرقه، ص115

3 ـ أفاطم لو خلت الحسينِ مجدّلا *** و قد ماتَ عطشاناً بشطّ فراتِ

إذاً للطمتِ الخدّ فاطمُ عنده *** وأجريتِ دمع العين في الوجناتِ

نفوس لدي النهرينِ من أرض كربلا *** معرسهم فيها بشطّ فراتِ

4 ـ ألم ترها متي من حبّ ليلي *** علي شاطئ الفراتِ لها صليلُ

فلو شربتْ بصافي الماء عذبٌ من *** الأقذاء زايلها العليلُ



صفحه 39


غاضريه، شاطئ الفرات، طفّ، قبّة الاسلام، عموراء، ماريه، مكان قصيّ، البقعة المباركه، صفوراء، شفيه، موضع الابتلاء، محلّ الوفاء، فيوضات ربّ العالمين و سرانجام حائر الحسين(عليه السلام).

كربلا پس از شهادت امام حسين(عليه السلام) نامهاي ديگري هم به خود گرفته كه برجسته ترين آنها «مشهدالحسين» است.

يكي از ديگر نامهاي كربلا نيز «سرزمين مابين النهرين» است، هم از آن روي كه ميان خندق نهر علقمي واقع است و هم از آن روي كه پيش از فتح مداين، در تقسيمات اداري جزوي از منطقه بين النهرين بوده است.

كوتاه سخن آنكه كربلا با نامهاي گوناگون در كتابهاي مورّخان و جغرافي دانان پيشين و پسين و معاصرين آمده است.

يكي از شاعران، شيخ محمّد السماوي، در شعري عربي نامهاي كربلا را رديف كرده است; اينك متن شعر و ترجمه آن را فراروي داريد:

الطفّ ما أطلّ بالأشراف *** علي العراق وعلي الأرياف

أو ما علا فراته من شطٍّ *** واختص في مثنوي الحسين السبطِ

وسمّي «الحائر» وهو الدائر *** إذا دار فيه الماء وهو حائر

لدن رأي هارون ثمّ جعفرِ *** أن يحرث القبر كما سنذكرِ

وذاك عشرون ذراعاً تضرب *** بمثلها فعم أقصي أقربِ

و«نينوي» لقرية قديمة *** جدّد فيها يونس أديمة

إذ قذفته النون عاري البشرة *** فأنبت الله عليه الشجرة

وذاك في رواية معروفة *** قيل بها و قيل بل بالكوفة

لكنّما التسمية المذكورة *** دلّت علي الطرفة والباكورة

و«كربلاء» لأنّ فيها رخوا *** أو أنّها تنبت ورداً أحوي

أو «كور بابل» كما يقال *** وخفف اللفظة الاستعمال

و«الغاضريات» لأن غاضرة *** من أسد قد تخذته حاضرة

وفيه نهرٌ لهم أو أنهر *** تعرف في نسبتهم وتشهر



صفحه 40


و«مشهد الحسين» حيث استشهدا *** أو حيث ما يشهد من تشهدا

و«شاطئ الفرات» عمّ ثمّ خصّ *** لكن هذا نادر لمن فحص(1)


«طف سرزميني است كه بر عراق و بر همه روستاها و آبادي ها بلندي دارد.

يا فرات آن رودخانه اي والاست و اين ويژگي را از آنِ خود ساخته كه آرامگاه حسين(عليه السلام)نوه رسول خداست.

آنجا «حائر» ناميده شده و حائر به معناي «دائر» است; چه اين كه آب در اين سرزمين گرد آمده است.

آن هنگام كه هارون و پس از او جعفر متوكّل ـ آن سان كه خواهيم گفت ـ خواستند اين زمين را شخم زنند.

آنجا چهار صد ذراع است و دورترين آباديها را نيز در بر گرفته است.

«نينوا» نام آباديي كهن است كه يونس اراضي آن را ديگر بار آباد كرد.

آنگاه كه ماهي او را تهيدست و بي چيز بدين سرزمين افكند و خداوند براي او درختان را سر سبز ساخت.

اين در روايتي مشهور آمده و بنابر اين روايت اين رخداد در كربلا بوده، گرچه گفته اند: اين رخداد در كوفه بوده است.

امّا به هر روي اين نامگذاري بر دست نخورده بودن و خرّمي اين سرزمين دلالت دارد.

آنجا همچنين «كربلا» است، از آن روي كه زمين سست دارد، يا از آن روي كه در آن گُلي سرخ وجود دارد.

يا ـ چونان كه گفته مي شود ـ «كوربابل» است. و اين واژه در گذر زمان و در استعمال مخفّف شده است.

و «غاضريات» است، از آن روي كه غاضره، يكي از طايفه هاي بني اسد، آنجا را مركز و مسكن خود قرار داد.

اين قوم را در آنجا نهر يا نهرهايي است كه هر يك به نام يكي از آنها شناخته و نامور است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ محمّد سماوي، مجالي اللطف بأرض الطف، ص4



صفحه 41


هم «مشهد حسين» است، آنجا كه او شهيد شد، يا آنجا كه شهيدان گواه و شاهدند.

سرانجام، «شاطئ فرات» است، كه نامي عمومي بوده و سپس اختصاصاً بر اين سرزمين دلالت كرده است، هر چند كه براي اهل تحقيق ]روشن شود كه[ اين كاربرد نادرست است.»



صفحه 42


شخصيّت امام حسين(عليه السلام)


انسانها در زندگي خود با وضعيت هايي رو در روي مي شوند كه ارزشهاي فكري و ديني آنان را تهديد مي كند، و بر ايمان و باورشان اثر مي گذارد. چگونگي برخورد هر فرد با چنين وضعيت هايي به پاكي و پاكيزگي نهاد و ريشه و خاستگاه و همچنين اندازه پايبندي آنان به دين وابستگي دارد.

يكي از تهديدهايي كه مسلمانان به طور عام و امام حسين بن علي(عليهما السلام) به طور خاص از آغاز پيدايش اين آيين با آن رو به رو شدند، پديده بني اميّه و در دست گرفتن خلافت مسلمانان از سوي معاويه و چيرگي او بر جامعه اسلامي بود. وي به در اختيار گرفتن خلافت بسنده نكرد، بلكه بيعتي براي فرزندش يزيد سامان داد و او را به خلافت پس از خود گماشت، هر چند بيشتر صحابه اين بيعت و اين جانشيني را نپذيرفتند و آن را سلطنتي موروثي دانستند كه خلافت اسلامي را به حكومتي ستمگرانه و خودكامانه بدل مي كند.

در چنين وضعيتي، امام حسين(عليه السلام)، آن سرور پاك نهاد و والاتبار بهشتيان، برخاست و قيامي برپا كرد كه آوازه آن، همه تاريخ را درنورديد. او برخاست تا به فساد امويان پايان دهد و اسلام را به همان راه راستين پيشين خويش باز آورد; آييني كه امويان آن را به انحراف كشانده و با تكيه بر انسانهايي خودفروخته، دنيا زده و دنياپرست كه براي رسيدن



صفحه 43


به كالاي ناپايدار اين سراي، دين خود فروخته بودند، متون قرآني را تفسيري ناروا بخشيدند و احاديث نبوي را به سود خود توجيه و تأويل كردند.

امّا در اين ميان، كساني بودند كه دنيا را وانهاده، خريدار آخرت شده و ديده بر خشنودي خداوند دوخته بودند و جاه و مقام بر باور و اعتقاد آنان هيچ اثر نگذاشته بود. اينان همان اهل بيت نبوّت، خاستگاه رسالت و ياوران ديانت بودند، كه وحي در خانه آنها فرود آمده و خداوند فرموده بود تا نامش را در آنجا به عظمت برند و آنجا او را بستايند و هم، مردمان به وحيي كه در اين خانه فرود آمده و به مران اين خانه چنگ زنند.

حسين(عليه السلام) فرزند اين خانه بود و بي گمان همو سزامندتر از يزيد بن معاويه و سزاوارترين مسلمان براي در اختيار گرفتن خلافت بود. او سبط رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و فرزند نخستين خانداني بود كه به اسلام ايمان آوردند و اين آيين به جانشان در آميخت. پدر او امير مؤمنان علي(عليه السلام) و مادر او يگانه پيغمبر، فاطمه(عليها السلام) بود. آن هنگام كه ديده بر جهان گشود، طلوعش ديده پيامبر(صلي الله عليه وآله) را روشن ساخت و او خود وي را «حسين» ناميد.

امام هشت سال در پرتو وجود پيامبر(صلي الله عليه وآله) زيست و از آن پرتو بهره ها برد. پيامبر او را به لطف و مهرباني پرورد و پس از عشق به خدا، دوستي و محبّت به اين نوباوه، دل او را آكنده بود; چونان كه البته دل پدر و مادر و برادران و خواهران و همچنين ياران اين خاندان را.

در احاديثي كه راويان ثقه نقل كرده و صاحبان صحاح آنها را آورده اند، آمده است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود:

 

«هذانِ اِبْنايَ مَنْ أحَبَّهُما فَقَد أحَبَّني وَمَن أبغَضَهُما فَقَدْ أبغَضَني».

«اين دو، فرزندان منند، هر كس آنها را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كس با آنان دشمني دارد مرا دشمن است.»
هم فرمود:


«من أحبَّ الحُسَينَ فَقَدْ أحبَّني».

«هر كس حسين را دوست بدارد مرا دوست دارد.»



صفحه 44


در اين حديث شرط محبّت با پيامبر(صلي الله عليه وآله)، كه بر هر مسلماني لازم است، دوستي با حسين(عليه السلام) و دوست داشتن او دانسته شده است. به ديگر سخن، شرط دوست داشتن پيامبر(صلي الله عليه وآله) جوابي مي خواهد و جواب آن شرط دوست داشتن حسين(عليه السلام) است و اين دوست داشتن، كامل كننده محبّت با پيامبر(صلي الله عليه وآله)، ولايت اهل بيت و ولاء و دوستي با آنان از احاديثي چنين سرچشمه مي گيرد.

در حديثي ديگر آمده است كه فرمود:

 

«حُسَينٌ مِنّي وَ أنَا مِنْ حُسَيْن».

«حسين از من است و من از حسين.»


اين حديث بدان اشاره افكنده كه حسين پرچم همان رسالت نياي خود; يعني دعوت به اسلام و بنيادهاي اين آيين، توحيد، پذيرش نبوّت و پذيرش امامت را بر دوش مي كشد و اين است معناي آن سخن اديب توانمند معاصر، عبدالله علايلي كه مي گويد:

 

«انسانيّتي است كه تا پلّه نبوّت فرا رفته و نبوّتي كه تا پلّه انسانيّت فرود آمده است.»(1)


در روايتي ديگر است كه فرمود:

 

«الحَسَن وَ الحُسَين إمامان قاما أو قَعَدا».

«حسن و حسين دو امامند، برخيزند يا بنشينند.»


امامت، رهبري ديني و دنيوي امت و استمـرارِ همان رهبري پيامبر است كه پس از او به امام علي(عليه السلام) و سپس به امام حسن(عليه السلام) و آنگاه به امام حسين(عليه السلام) مي رسد. امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) دو پيشـواي امّتند، خواه در عمل نيز قـدرت را در دست گيرند و خواه نه.

به هر روي، امام حسين(عليه السلام) حق امامت داشت و به استناد همين حق، بيعت با يزيد را رد كرد; چرا كه دين به او اجازه چنين بيعتي را نمي داد; حق امامت و رهبري انحصاراً از
آنِ او بود و همه ويژگيهاي لازم براي فرمانروايي مسلمانان را، كه به موجب نظام قانوني اسلام براي فرمانروا مقرّر داشته شده است، فراهم داشت و از ديگر سوي هيچ نشاني از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عبدالله علايلي، سمو المعني في سمو الذات، ص154



صفحه 45


اين ويژگي ها و شايستگي ها در يزيد بن معاويه نبود. او اصولا در آن مرتبه از شرف و دانش و والايي، دروني و اكتسابي، بود كه هيچ نمي توان با يزيد مقايسه اش كرد، همو كه از پيشينيان خويش پَستي، بدخويي، كينهورزي، ستمگري و بدي را به ارث برده و بدكار و ميگسار بود.

بنابر آنچه مقريزي در خطط آورده، جاحظ او را چنين وصف كرده است:

 

«چون حكومت به وراثتي استبدادي، به يزيد بن معاويه اي رسيد كه ستمگري، سركشي و كينهورزي را از پدر و جدّ و ديگر پيشينيان خاندان خود به ارث برده و همه ويژگيهاي نكوهيده و خوي و سرشت گناهبار اموي در او گرد آمده بود، به استمرار و تكميل سياست پدر و جد خويش پرداخت و كينه و دشمني خود را متوجّه سبط دوّم پيامبر، حسين بن علي(عليهما السلام) ساخت كه چون از او و پدرش به خلافت سزاوارتر و سزامندتر بود به سختي از وي بيم داشت. يزيد در اين انديشه و اين وسوسه شد كه زشت ترين جنايتي را درباره او انجام دهد كه از ياد آن تن انسان به لرزه مي افتد.»(1)


شيخ ازهر، محمود ابوريه نيز در وصف يزيد چنين مي نويسد:

 

«اين يزيد اهل بيهوده گذراني و خوشگذراني بود و با پرده دري در لذّت جويي فرو غلتيده بود. مادرش ميسون مسيحي او را با خود به ميان قبيله اش كه در اطراف تدمر بودند مي برد و او در آنجا ميگساري مي كرد و به خوشگذراني مشغول مي شد. او را يزيد ميمون باز مي ناميدند.»(2)


در جاي جاي كتابهاي تاريخ و منابع غير شيعي متنهاي مطمئن وجود دارد كه بيانگر وضعيت يزيد و ايستار او در برابر اسلام است، تا مباد كسي به دفاع برخيزد و بگويد: اينها اتّهام هايي است كه شيعه بر يزيد وارد ساخته است.

به ديگر سخن، همه مورّخان، خواه پيشينيان و خواه پسينيان، بر فساد و پرده دري يزيد اجماع و اتّفاق نظر دارند و تنها شماري حرام خوار كه شكم بر سفره امويان سركش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ محمود ابوريه، ابوهريره شيخ المضيره، ص145

2 ـ همان، ص21



صفحه 46


سير كرده و دل به كينه اهل بيت آكنده اند، از اين اجماع روي گردانند.

حسين(عليه السلام) نامي است ماندگار كه انسان ها را به سوي فضيلت مي راند و مشعلي است پرفروغ كه تا خورشيد در گستره افقها مي تابد آن نيز مي تابد و در گذر زمانها جاودانگي مي افزايد و با پرتو افشاني اين نام هماره ياد كربلا و نبرد كربلا در دل و وجدان امّت زنده مي ماند.

حسين(عليه السلام)، جان فدا كرد، اصحاب و كسانش جان باختند و زنان و كودكان خاندان رسالت به اسارت رفتند و بدين سان اين فداكاري بزرگ سرمشقي مانا شد كه هر حق جويي با نام و ياد آن، در راه دفاع از عقيده به استقبال مرگ مي رود.

هر كس در حادثه كربلا بينديشد، برايش روشن مي شود كه اين رخداد در برابر غزوه بدر كه خود نخستين فتح اسلامي است، پراوج تر و گران سنگ تر است، چه، در بدر مسلمانان در حالي به رويارويي مشركان و سركشان رفتند كه به پيروزي اطمينان داشتند، سه هزار فرشته از فرشتگان الهي آنان را در ميان گرفته بود و در زير پرچم رسول خدا(صلي الله عليه وآله)و هنگامي كه فرياد فراخواني و مژده دهي پيامبر(صلي الله عليه وآله) در گوش جانشان بود شمشير مي زدند.(1)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عبدالرزاق موسوي مكرم، مقتل الحسين(عليه السلام)، ص67



صفحه 47


آيه ها و حديث ها درباره امام حسين(عليه السلام)


امام حسين(عليه السلام) را تباري والا و خاستگاهي ارجمند است; پدرش علي بن ابي طالب(عليه السلام)، مادرش فاطمه(عليها السلام) پاره تن پيامبر(صلي الله عليه وآله) و خود گلبوته بوستان نبوي و سرور جوانان بهشت است. چون در سوّم شعبان سال چهارم هجرت، ديده بر جهان گشود، جدّ گرامي اش او را «حسين» نام نهاد. كنيه اش ابوعبدالله است و در خَلق و خُلق همانندترين كس به رسول خدا(صلي الله عليه وآله). مردي بود ميان قامت كه هماره ياد خدا در دل، و نام او بر زبان داشت، در پرتو حمايت پيامبر(صلي الله عليه وآله) پرورش يافت و آنگاه كه مادرش زهرا شير نداشت از انگشت پيامبر(صلي الله عليه وآله) سيراب شد و بدين سان غذاي رسول اسلام جزوي از پيكرش گرديد.

او دوست داشتني و مهربان بود، با مردم انس مي گرفت و مردم با او انس مي گرفتند، نيازهاي مردمان برمي آورد و براي گشودن گره از كار آنان كمر همّت مي بست.

داستان ارينب و همسرش و اين كه چگونه امام(عليه السلام) او را به شوهرش بازگردانيد و چه سان اين رخداد بذرهايي از كينه و دشمني با امام در دل يزيد كاشت، تنها يك نمونه برجسته است كه از ديگر دوستيِ آن حضرت خبر مي دهد.

امام از ويژگيهايي برخوردار بود كه او را بدين جايگاه بلند و منزلت والا مي رساند. تقوا و خداترسي، جهاد در راه خدا، تلاش براي كسب علم و فضيلت، سخنوري و  بلاغت، مهرباني با فقيران و تهيدستان، خوشخويي و خوشرويي و گشاده دستي



صفحه 48


و خيرخواهي تنها جلوه هايي از صفاتي است كه آن امام از جدّ و پدر و برادر خويش و از خانه اي كه در آن تربيت يافت، به ارث برده بود.

او در دامن پر مهر نبوّت و امامت بزرگ شده، به خوبي رسالت رسول اسلام را دريافته و سخن او را به گوش جان شنيده بود. امّا بدخواهانِ خاندانِ نبوّت كه در همه جا براي زير پا گذاشتن حقوق اين خاندان تلاش كردند به گمان خود پرده بر فضايل اين خاندان افكندند و اجازه ندادند فضايل اين خاندان به گوش مردمان برسد و آن نوري كه هرگز خاموش شدني نيست بر همگان بتابد.

نگاهي به قرآن مي افكنيم و مي بينيم اين آيات روشنگر كتاب الهي است كه بر جايگاه اين خاندان گواهي مي دهد. براي نمونه، بر پايه آنچه در ميان مفسّران مشهور است، آيه تطهير درباره خاندان نبوّت نازل شده است، آنجا كه فرمود:

 

} ... إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً{.(1)


چون از پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) پرسيدند اهل بيت تو چه كساني اند، فرمود: علي، فاطمه، حسن و حسين.

نمونه ديگر، آيه مودّت است:

 

} قُلْ لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي{.(2)


رسول خدا(صلي الله عليه وآله)، خود در تفسير آيه فرمود: نزديكان من علي اند و فاطمه وحسن و  حسين. او بدين سان پيمان محبّت ايشان بر مردمان نهاد، آن سان كه ولايت خدا و پيامبر بر مردم است.

نمونه سوّم آيه مباهله است:

 

} فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنْ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللهِ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ احزاب: 33، «خداوند فقط مي خواهد آلودگي را از شما خاندان پيامبر بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.»

2 ـ شوري: 22، «بگو بر آن از شما پاداشي نخواهم مگر دوستي درباره خويشاوندان.»



صفحه 49


عَلَي  الْكَاذِبِينَ{.(1)


پس از نزول اين آيه، پيامبر(صلي الله عليه وآله) علي، فاطمه، حسن و حسين را براي مباهله فراخواند.

از آيات قرآن كه بگذريم، كتابهاي حديث، از روايت ها و حديث هاي مسند و  معتبري آكنده است كه از فضايل اهل بيت و از فضايل امام حسين(عليه السلام) خبر مي دهد. ما كار تازه اي نكرده ايم اگر كه برخي از روايت هايي را فرا روي نهيم كه ابن عساكر در كتاب تاريخ دمشق آورده است. او بخشي ويژه از كتاب خود را به فضايل امام حسين(عليه السلام)اختصاص داده و اين بخش كه ابن عساكر نام «ريحانة رسول الله» را بر آن نهاده، چهارصد حديث را در خود جاي داده كه همه از راويان ثقه نقل شده است.

از جمله، ابو بكر حديث خيمه را روايت مي كند و چنين مي گويد: رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را ديدم كه خيمه اي زده و خود بر كمانـي عربي تكيه افكنـده و علي، فاطمه، حسن و حسين نيز در آن خيمه اند. آنگاه فرمـود: من با هر كه با اينـان از درِ صلـح در آيـد در صلحـم، با هـر كس با اينـان بجنگد در جنگـم و وليّ هر كسي هستم كه ولايت اينان در دل بدارد. تنهـا خوشبختان پاكزاد آنان را دوسـت دارند و تنهـا تيره بختـان ناپاك با آنان دشمنـي مي كنند.(2)

در روايتي كه سند آن به عبدالله بن عمر مي رسد آمده است: «از رسول خدا(صلي الله عليه وآله)شنيدم كه مي فرمود: حسن و حسين دو گلبوته من در دنيا هستند.»

در روايت ديگري است كه فرمود: «حسن و حسين سروران جوانان اهل بهشتند.» هم در روايتي از ابن عبّاس است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: «هر كس آنها را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كس آنان را دشمن بدارد مرا دشمن است.»

در حديثي از حذيفة بن يمان صحابي است كه گفت: «رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آل عمران: 61، «پس هر كه در اين باره پس از دانشي كه تو را حاصل آمده، با تو محاجّه كند، بگو: بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان، و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فراخوانيم سپس مباهله كنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.»

2 ـ ابوالقاسم علي بن عساكر، تاريخ دمشق، با تحقيق محمّد باقر بهبودي، فصل: «الحسين ريحانة الرّسول».



صفحه 50


فرشته اي بر من نازل شد كه تا كنون نازل نشده بود. او بر من سلام كرد و مرا مژده داد كه حسن و حسين سروران جوانان بهشتي اند و فاطمه مهتر زنان بهشت است.»

هم در حديثي است كه فرمود: «حسين از من است و من از حسينم. خداوند دوست دارد آنچه را حسين دوست مي دارد. حسين سبطي از اسباط است. از آنجا كه مي دانيم اسباط وارثان پيامبران بودند، حسين نيز (بر پايه اين تشبيه) سبطي است كه رسالت پيامبران; يعني زنده ساختن آيين الهي را از آنان به ارث برده است.

در كتاب نهايه ابن اثير آمده است: حسين «سبطي» از اسباط است; يعني در خير و راهنمايي امّتي از امّتهاست; اسباط در ميان فرزندان اسحاق بن ابراهيم همان جاي «قبايل» در ميان فرزندان اسماعيل را دارا هستند. در حديث است كه حسن و حسين دو سبط رسول خدايند; يعني دو امّت و دو پاره از اويند.(1)

در حديث شريف است كه فرمود: هر كس دوست دارد مردي از بهشتيان را بنگرد، حسين را بنگرد. هم در حديثي ديگر از طريق شيعه است كه فرمود: حسن و حسين سروران جوانان بهشتي اند و پدرشان از آنان برتر است.

سرانجام، در حديث مشهور است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: حسن و حسين دو امامند، برخيزند يا بنشينند.

كوتاه سخن آنكه درباره امام حسين(عليه السلام) در كتابهاي تاريخ و حديث، احاديث نبوي فراواني رسيده كه ما در صدد يادآور شدن همه آنها نيستيم و علاقه مندان مي توانند آنها را كه احاديثي شناخته شده و مشهور هستند در كتابهاي معتبر سنّي و شيعه بيابند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نكـ : تاريخ دمشق، فصل «الحسين ريحانة رسول الله». گفتني است مجموعه احاديث رسيده درباره فضايل امام حسين(عليه السلام) و اهل بيت در كتب اهل سنت را فيروزآبادي در كتاب «فضائل الخمسه من الصحاح الستّه» گرد آورده است. درباره امام حسين نكـ : «فضائل الخمسه»، ج3، ص205 ـ 281 ـ 314 ـ 373، «مترجم».


| شناسه مطلب: 77517