سجده بر تربت امام حسين(عليه السلام)
اين حقيقتي انكارناپذير است كه تربت پاك كربلا به خون حسين بن علي(عليهما السلام) و خون اهل بيت و ياران آن حضرت درآميخته است. عبدالرزاق موسوي مقرم، صاحب مقتل مي گويد:
«يكي از رازهاي مهم تربت كربلا اين است كه چون نمازگزار در وقتهاي پنجگانه، سجده بر اين تربت مي نهد، همه فداكاريهاي آن جان پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) و اهل بيت پر فضيلت و ياران دلاور او در راه استوار ساختن اصول درست آيين اسلام و همچنين اين حقيقت را به ياد مي آورد كه چگونه آن حضرت با صبري كه به تعبير رسيده در زيارت ايشان، فرشتگان آسمان را به شگفت درآورد، در برابر سختيها و فجايعي ايستادگي نشان داد كه سنگ سخت را نرم مي كند.
نمازگزار همچنين به ياد مي آورد كه اين تربت، به خون امامي مظلوم و به خون كسان و ياران پاكبازي از او درآميخته است كه ـ به روايت رسيده در كامل الزياره ـ اميرمؤمنان آنان را سروران شهيدان خواند و فرمود كه هيچ پيشي گيرنده اي بر آنان پيشي نگيرد و هيچ رهروي در پي آنان بديشان نرسد.»
در كتاب تذكره (ص142) آمده است: چون به حسين(عليه السلام) گفتند: اين سرزمين
1 ـ عبدالرزاق موسوي مقرم، مقتل الحسين، ص103
كربلاست، زمين را بوييد و آنگاه فرمود: اين، به خداوند سوگند، همان سرزميني است كه جبرئيل رسول خدا را از آن خبر داده و فرموده است: من در آن كشته مي شوم.
امام(عليه السلام) در خطبه مشهوري كه به هنگام خروج از مكّه و در آستانه سفر به عراق ايراد كرد، چنين فرمود:
«مرگ بر گردن آدميزاده آويخته است، چونان كه گردنبندي بر گردن دختري. چقدر دلتنگ پيشينيان خويشم، آن سان كه يعقوب دلتنگ يوسف بود. برايم مرگي مقدّر شده است كه به ملاقاتش مي روم و گويا مي بينم گرگان بيابانهاي ميان نواويس و كربلا بند بند من از هم مي گسلند و شكمهايي گرسنه و كيسه هايي پر ناشدني از من پر مي كنند. از آن روزي كه به قلم الهي تقدير شده است گريزي نيست. خشنودي خداوند خشنودي ما اهل بيت است، بر بلايي كه او دهد صبر مي كنيم و او خود پاداش شكيبايان به ما مي دهد. پاره هاي تن رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از او جدا نمي شود و فردا در صف قدسيان در كنار اوست تا بدان ديدگانش روشن و دلش خرسند شود. هلا! هر كس در راه ما خون خويش را مي دهد و خود را براي لقاي خدا آماده مي كند با ما همراه شود كه من به خواست خداوند صبحگاهان روانه ام.»
1 ـ بطل العلقمي، ج1، ص394
به هر روي، سرزمين كربلا سرزميني مقدّس و خاك اين سرزمين خاكي پر ثمر و پر بركت است. كاشف الغطا در اين باره مي گويد: اين خاك همان است كه ابوريحان بيروني در «آثار الباقيه» خود آن را «تربت مسعود» مي نامد.
آري، پاكي دو چيز به پاكي آثار و فراواني منافع و سرشار بودن بركتهاي آن است، آن سان كه سرسبزي و خرّمي درختان كربلا و حاصلخيزي اين سرزمين، بر پاكي و طهارت آن گواه است.
كربلا از ديرباز تا كنون از ويژگي حاصلخيزي و سرسبزي و همچنين فراواني و گوناگوني ميوه هايش نامور بوده و غالباً ميوه ها و محصولات زراعي مورد نياز شهرها و باديه هاي مجاور را تأمين مي كرده و برخوردار از گونه هاي ميوه اي بوده كه كمتر در ديگر شهرها يافت مي شده است.
اين، سرزميني است كه بايد پاكترين و والاترين سرزمين باشد تا بتواند آرامگه برترين انسان و والاترين شخصيّتي شود كه تاريخ آدميزادگان به خود ديده است. مادر گيتي براي چنين سرزميني چونان شخصيتي گرانسنگ در دامن مي پرورد كه همه برجستگي ها و شايستگي هايي كه گرد آمدنش در نهاد يك آدميزاده امكان پذير است، در وجود او جمع مي شود و كالبد او روحي بزرگ را در خود جاي مي دهد كه در ملكوت آسمانها و در جايگاه جبروت به عظمت شناخته و نامور است.
او پاره اي از همان نور است كه خداي گيتي بيافريد، سپس آن را دو نيمه كرد; نيمه اي در گوهر هستي محمّد(صلي الله عليه وآله) و نيمه اي ديگر در گوهر وجود علي(عليه السلام) نهاد و آنگاه اين دو پاره نور در وجود شخصيّتي چونان حسين گرد آمد و آن سان شد كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)فرموده بود: «حسين از من است و من از حسينم». امّا زان پس مادر گيتي از زادن همانندي براي او عقيم ماند.
بر تربت چنين انساني والاست كه سجده مي توان كرد، تا اين سجده، خود يادآور عظمت فداكاريي باشد كه حسين(عليه السلام) براي پاسداشت اسلام بدان دست زد.
1 ـ محمّد حسين كاشف الغطاء، الأرض والتربة الحسينيّه، ص21
بناي حرم امام حسين(عليه السلام)
سخن از تاريخ بناي حرم امام حسين(عليه السلام)، سخن گرانسنگ و پردامنه اي است كه تاريخي به درازاي چهارده سده را باز مي كاود، چه، آن سان كه مورّخان گفته اند، تاريخ بناي حرم سالار شهيدان به همان روزهايي باز مي گردد كه گروهي از افراد عشيره بني اسد پيكر آن امام را به خاك سپردند. سيد محسن امين عاملي در اين باره چنين مي نويسد:
«نخستين كساني كه آرامگاه مبارك آن حضرت را ساختند، بني اسد بودند كه پيكر پاك او و يارانش را به خاك سپردند.»
آن نخستين بنا نمادي بود كه آرامگاه امام شيعيان را مي نماياند و زائران را بدان سوي رهنمود مي گشت، هر چند پس از آن در گذر زمان نمادهاي ديگري بر اين آرامگاه ساختند و نشانهاي ديگري بر اين كوي نهادند.
در حديثي رسيده از امام سجاد(عليه السلام) چنين آمده است:
«خداوند از مردماني از اين امّت، كه فرعونيانِ زمين، آنها را نمي شناسند و البته در ميان آسمانيان شناخته اند، پيمان ستانده است كه اين پاره هاي جدا افتاده از هم و اين پيكرهاي به خون آغشته را گرد مي آورند و سپس بر قبر سرور شهيدان پرچمي مي افرازند كه در گذر روزگاران نه نشانش كهنه مي شود و نه نامش از ميان مي رود.»
گواه بازگشت تاريخ مرقد امام(عليه السلام) به نخستين روزهايِ دفنِ او، اين روايت تاريخ است كه مي گويد: چون توّابين به شمار نزديك به چهار هزار تن و به فرماندهي سليمان بن صُرد خزاعي، با شعار خونخواهي حسين بن علي(عليهما السلام) و كشتن قاتلان او قيام كردند، در ربيع الأوّل سال 65هـ . ق. به زيارت آرامگاه امام رفتند و در پيرامون اين آرامگاه، كه در آن زمان روباز بود و سايه باني نداشت، گرد آمدند. آنها يك شبانه روز در كربلا ماندند و سپس به عين الورده كوچيدند.
1 ـ اعيان الشيعه، ج4، ص302
2 ـ سيد حسن صدر، نزهة اهل الحرمين في عمارة المشهدين، چاپ كربلا، ص23
نخستين بنا بر آرامگاه امام حسين(عليه السلام)
چون مختار بن ابوعبيده ثقفي در شعبان سال 65هـ . ق. در قيام خونخواهي حسين(عليه السلام) به پيروزي دست يافت و شركت كنندگان در قتل سرور شهيدان و ياران او را در هم كوبيد، بر آرامگاه امام(عليه السلام) در كربلا بنايي ساخت و بر آن گنبدي از آجر و گچ قرار داد. اين نخستين كسي بود كه در روزگار فرمانروايي خود بر آن مضجع شريف بنايي ساخت. اين بنا شامل يك سرپوشيده و يك مسجد بود و مسجد هم دو در داشت; دري به سمت مشرق و دري ديگر به سمت مغرب. گواه اين روايت تاريخ سخن امام صادق(عليه السلام) درباره چگونگي زيارت امام حسين(عليه السلام) است كه مي فرمايد:
«چـون به دري كه در سمت مشـرق است رسيدي بر در بايسـت و بگو...» و به دنبال آن مي فرمايد: «سپس از سرپوشيده بيرون مي روي و در مقابل قبرهاي شهيدان مي ايستي.» اين مسير شرق ـ غرب هم اكنون نيز وجود دارد و مرقد شهيدان كربلا در سمت مشرق مرقد امام حسين(عليه السلام) و فرزندش علي اكبر و در موازات آن واقـع اسـت. از اين همچنين دانسته مي شود كه آن «سرپوشيـده نخستين» قبر علي اكبـر را نيز در برداشته است.
شيخ مفيد در كتاب «مزار» به سند خود از صفوان بن مهران جمال، از امام صادق(عليه السلام)روايت مي كند كه فرمود:
«چون آهنگ زيارت قبر حسين(عليه السلام) در كربلا داشتي، در بيرون گنبد بايست و در قبر بنگر. سپس به روضه در آي و در برابر آرامگاه، در بالاسر بايست. آنگاه از دري كه در پايين پاي علي بن الحسين (علي اكبر) است بيرون شو و به سوي شهيدان رو. سپس به راه خود ادامه ده تا به شهادتگاه ابوالفضل عبّاس بن علي برسي. آنجا بر درِ سرپوشيده بايست و سلام ده.
اينها همه گواهي روشن بر اين حقيقت است كه نخستين بنا بر مرقد امام(عليه السلام) دري به سمت شرق و دري ديگر رو به قبله و به سمت جنوب داشته و بر مرقد حضرت
1 ـ اعيان الشيعه، ج4، ص502
عبّاس(عليه السلام) نيز سرپوشيده اي بوده است.
گفتني است هنگامي كه بني اسد به دفن پيكرهاي پاك شهيدان كربلا و كشتگان شمشير ستم و سركشي پرداختند همه را در يك نقطه دفن نكردند; چه، در مورد جنازه حرّبن يزيد كه خود از همين خاندان بود، روا نداشتند كه او را در كنار ديگر شهيدان به خاك بسپارند و از همين روي او را در جايي كه اكنون هست به خاك سپردند.
پيكر عباس بن علي(عليهما السلام) نيز پاره پاره بود و نمي توانستند آن را به كنار ديگر شهيدان بياورند. بدين سبب آن را در كناره آب بندي كه بر كرانه فرات بود واگذاشتند. امروزه نشاني مطمئن براي يافتن قبور اصلي اين شهيدان در دست نيست. همين اندازه دانسته مي شود كه قبر امام(عليه السلام) و فرزندش علي اكبر در جاي ضريح فعلي و هر دو در درون يك ضريح است، چونان كه جايي هم كه در آن نشاني از قبور شهداي كربلاست وجود دارد و از اين خبر مي دهد كه گويا همه همان جا دفن شده اند. نشاني هم بيانگر ضريح حبيب بن مظاهر اسدي در دست است.
گفتني است نخستين زائر قبر امام(عليه السلام) در حائر حسيني عبيدالله بن حرّ جعفي بود كه در كنار قبر ايستاد و گريه برگونه، براي امام و اصحابش چنين مرثيه خواند:
«مي گويد: او حكمراني حيله گر و فرزند حيله گر است. تو چگونه با شهيد، پسر فاطمه جنگيدي؟
دريغ و حسرت كه او را ياري ندادم. الاّ آن كه راه ننماييدش هماره پشيمان است.
من گرچه در صف مدافعان او نبودم، امّا هماره در حسرتي هستم كه از من جدايي ندارد.
خداوند ارواح آن رادمرداني را كه در ياري او صف آراستند به باراني از رحمت خويش سيراب سازد.
من بر قبرها و قتلگاه هاي آنان گذر كردم و آنجا بود كه جگر هر بيننده مي سوخت و سرشك هر ناظر از ديده فرو مي ريخت.
به آيينم سوگند، آنان جنگاوراني چابك بودند كه بي باك و پايدار در ياري و دفاع به
1 ـ سيد عبدالحسين كليدار، بغية النبلاء في تاريخ كربلاء، ص12
ميدان مي شتافتند.
آنها در ياري فرزند دختر پيامبر خود با شمشيرهاي خويش و به سان شيران بيشه پايدار و بردبار ايستادند.»
جابربن عبدالله انصاري، صحابي بزرگوار رسول خدا(صلي الله عليه وآله) يكي از ديگر زايران نخستين مرقد امام شهيدان است. او چون در بيستم صفر سال 62هـ . ق. به همراه گروهي از خاندان خود و مردمان مدينه به زيارت مرقد امام آمد، به همراهان گفت: «دست مرا روي قبر بگذاريد.» اين گفته جابر ـ كه نابينا بود ـ نشان مي دهد در آن زمان قبر جاي مشخصي داشته و بني اسد كه امام را دفن كرده بر قبر نشانه هايي گذاشته بودند.
شيخ محمّد سماوي در ارجوزه خود، بدين مضمون مي گويد:
«بني غاضره پس از سه شب به سراغ آن پيكرها آمدند تا آنها را در قبرها به خاك سپارند.
جابر پس از آن، همراه با عطيه آمد و هيچ در اين كار به خود ترس راه نداد.
و گفت: دل من در اين خاك خفته است، پس فرياد كشيد كه اي پاره تن پيغمبر.
پس از آن مختار آمد، آن هنگام كه خونخواهي حسين، او و سپاهيانش را به قيام واداشت.
او بر آن آرامگاه مسجدي بنا كرد و اين نخستين بنايي بود كه بر آن مرقد ساخته مي شد.
آن مسجد از آن روي كه براي پرستش خداوند بنا نهاده شده بود، همچنان بر پيرامون مرقد بر جاي ماند.»
پس از ساخته شدن بناي مرقد امام حسين(عليه السلام)، امويان پاسگاه هايي براي جلوگيري از آمدن زائران به زيارت امام(عليه السلام) برپاكردند، امّا شيفتگان زيارت همچنان راهي اين زيارتگاه مي شدند و از بيم سپاه امويان و ستم اين سركشان شبانه راه مي پيمودند و روزها را در
1 ـ نكـ : تاريخ طبـري، ج6 ، ص270، متـن اين ابيـات با اندكي تغيير در «الكامل» ابن اثير (ج8، ص229 و 230) نيز آمده است، «مترجم».
2 ـ محمّد حسين كليدار آل طعمه، مدينة الحسين، ج1، ص19
مخفيگاه مي ماندند.
سرپوشيده و مسجدي كه بر مرقد امام حسين(عليه السلام) بنا شده بود، در طول دوره فرمانروايي امويان و تا پايان اين دوره; يعني سال 132هـ . ق. و همچنين برپايي حكومت عباسيان پابرجا بود.
گفتني است در سال هاي آغازين حركت مخالف حكومت اموي، رهبري اين حركت در دست فرزندان علي(عليه السلام) بود و زادگان عبّاس جايگاه چنداني نداشتند. دعوت به نام علويان بود و مردم نيز از آن روي كه از امويان نفرت داشتند و خاندان علي(عليه السلام) را به در اختيار گرفتن حكومت و اداره سياسي جامعه سزاوارتر مي دانستند، بدين دعوت پيوستند. نخستين جنبش هاي ضدّ اموي به رهبري زيد بن علي و فرزندان امام حسن(عليه السلام) سامان يافت و عباسيان نيز با اين رهبران پيمان بيعت و امامت سپردند; چرا كه خود ـ آن سان كه گفته شد ـ جايگاه و موقعيت چنداني نداشتند. امّا پس از درگذشت رهبران علوي جنبش ضدّ اموي، عبّاسيان جايگاهي و نام و آوازه اي يافتند، هر چند اين آوازه و اين جايگاه، هم پيش از پيروزي و هم پس از پيروزي وامدار علويان بود.
به ديگر سخن، عباسيان تنها به نام اهل بيت توانستند حركت خود را گسترش دهند و به پيروزي برسند، امّا همين كه قدرت را در اختيار گرفتند روي ديگر سكّه را آشكار ساختند و دست به كار نيرنگ بر ضدّ علويان شدند; براي زندگانش دارها بر پا كردند و قبرهاي مردگانشان را جستند و از ميان بردند.
هارون يكي از خليفگان عباسي است كه در دوره زمامداري اش آهنگ جنگ و مخالفت با علويان نواخت و در صدد بر آمد آرامگاه هاي پاك علويان را نابود كند، بدان اميد كه ياد و نام خاندان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را كه فضايلشان، خواه در حيات و خواه پس از وفاتشان، بر همه مردمان فزوني داشت از يادها ببرند.
امّا دوستداران خاندان ولايت زيارت آن آرامگاه ها را نمي نهادند; چه، آن آرامگاه ها از حقّ غصب شده خاندان علوي سخن مي گفت و مردمان را به ايستادگي در برابر ستمي كه بر اين خاندان و طرفداران اين خاندان رفته است فرامي خواند.
اين آرامگاه ها به همه نسلهاي پسين مي آموخت كه چگونه بايد در پاسداشت آيين
اسلام، حفظ كتاب آسماني از تحريف و پيرايه و همچنين در راه گستراندن عدالت در ميان امّت محمّد(صلي الله عليه وآله) و در ميان همه انسان ها فداكاري كرد.
اين آرامگاه هاي مقدّس دين را به مردم يادآور مي گشت و به يادشان مي آورد كه بايد از سنّت نبوي و آيين محمّدي، كه اهل بيت نبوّت و خاندان رسالت آن را پاس داشته اند، پيروي كرد.
اين آرامگاه ها درس عزّت طلبي، تسليم ناپذيري، دلاوري و غيرت ورزي نسبت به اسلام و دفاع از فضيلت و كرامت انساني و همچنين حرمت انسانها را به انسان ها مي آموخت. از همين روي، مردم دسته دسته به زيارت مرقد پيشواي شهيدان مي شتافتند تا از آن صفت هاي پسنديده و خوي هاي بايسته و از شهادت خواهي امام در راه اصلاح امّت جدّ بزرگوارش بهره ها برگيرند و درس ها فرا آموزند. اين، خود، خشم هارون را برانگيخت و او را بر آن داشت كه از آن آرامگاه هاي پاك انتقام ستاند.
هارون مشتي از مردمي را كه خداوند بر دلهايشان مهر نهاده و خوف خويش را از آنان ستانده است، روانه ساخت تا مرقد آن امام را كه چراغ هدايت و مشعل فرا راه نجات امّت بود ويران سازند. فرستادگان هارون مسجدي را كه بر مرقد امام بنا شده و همچنين مسجدي را كه بر مرقد ابوالفضل(عليه السلام) برپا شده بود ويران ساختند و بنا و نشاني كه از ميراث فرهنگي امّت در آنجا بود از ميان بردند. هارون همچنين از آنان خواسته بود درخت سدري را كه در كنار مرقد امام(عليه السلام) روييده بود قطع كنند و جاي قبر را نيز با خاك يكسان سازند.
اين همه، بدان هدف بود كه زائران آن حضرت به بارگاه او راه نيابند و آهنگ زيارت او نكنند. هارون همچنين مرداني مسلّح گماشت تا مانع رسيدن مردم بدان مرقد نوراني شوند.
به هر روي، روزگار هارون به سرآمد و فرزندش مأمون پس از پيروزي در نبرد با امين، خلافت را در اختيار گرفت و در دوره زمامداري او گشايش حاصل شد و ديگر بار
1 ـ سيد حسن صدر، نزهة اهل الحرمين في عمارة المشهدين، ص28
نور هدايت علويان پاره هاي ظلمت را از هم گسست.
دوّمين بنا:
هنگامي كه مأمون عباسي خلافت را در اختيار گرفت، همه عبّاسيان در برابر او ايستادند و او نيز براي آن كه حكومت خود را ثبات دهد و خود را از مخالفت عبّاسيان برهاند، به فرزندان علي(عليه السلام) و شيعيان او توسّل جست و خواهان نزديكي بيشتر به آنان شد تا از اين رهگذر، حكومت خود را از خطر برهاند و بدان استمرار بخشد و جنبشي را كه در مخالفت با عبّاسيان و به رهبري فرزندان و نوادگان امام حسن(عليه السلام) و پيروان زيد بن علي سامان يافته بود، سركوب كند. او از همين روي، امام علي بن موسي الرضا(عليه السلام) را به ولايتعهدي گماشت.
او همچنين مي خواست خرسندي خراسانيان را كه از دوستداران اهل بيت بودند و او را در پيكار با برادرش امين ياري داده بودند به چنگ آورد. به همين دليل وانمود كرد كه به علوي ها نزديك است و به آنان به عنوان سزامندترين كسان براي عهده داري خلافت تمايل دارد. اين خود دليلي ديگر بود كه ولايتعهدي را به امام هشتم شيعيان بسپارد.
مأمون در چهارچوب همين سياست در سال 193هـ . ق. نشان علويان را جايگزين نشان عباسيان كرد و دستور داد قبر امام حسين(عليه السلام) بازسازي شود و به شيعيان و علاقمندان اجازه داده شود به زيارت مرقد امامان شيعه بروند. در پي اين دستور شيعيان تا حدّي احساس آزادي كردند و بوي كرامت به مشامشان رسيد و طعم آرامش را چشيدند.
در دوره مأمون بنايي در خور بر مضجع شريف امام حسين(عليه السلام) ساخته شد و اين بنا تا سال 232هـ . ق. يعني دوران زمامداري متوكّل عبّاسي برجاي ماند. چون متوكّل به قدرت رسيد كينه و دشمني ديرين او نسبت به امام علي(عليه السلام) و فرزندان و شيعيان و دوستداران آن حضرت، وي را بر آن داشت تا از علويان انتقام بگيرد.
متوكّل بر شيعه سخت گرفت و آنان را در تنگنا قرار داد، فرمان تعقيب علويان را صادر كرد و آنان را از زيارت مرقد امام شهيدان باز داشت. او به گذاشتن پاسگاه هاي منع
و تعقيب زائران كه در همه پانزده سال فرمانروايي اش به سختي دست به كار اين تعقيب و منع بودند بسنده نكرد، بلكه در طي اين مدّت چهار بار به نابود كردن، با خاك يكسان ساختن و آب بستن به قبر شريف امام(عليه السلام) فرمان داد.
بنابر اسناد تاريخي، پيش از دوره فرمانروايي متوكّل، در كربلا خانه هايي ساخته شده و مردم به تدريج در پيرامون بارگاه آن حضرت مسكن گزيده بودند. طبري در حوادث سال 236هـ . ق. چنين مي آورد:
«متوكّل فرمان داد قبر حسين بن علي(عليهما السلام) و خانه ها و سراي هايي كه در آن پيرامون است ويران شود و آن زمين را شخم زنند، در آن بذر بپاشند، بر آن قبر آب بندند و مردم را از گرد آمدن بر آن باز دارند.
گفته شده است رييس پاسبانان در آن منطقه اعلام كرد كه پس از سه روز، هر كس را در كنار قبر او (= امام حسين(عليه السلام)) بيابيم به زندان فرستيم.
از آن پس مردم گريختند و از رهسپار شدن بدان جا دست كشيدند. هم، جاي آن قبر و مناطق مجاور آن را شخم زدند و كاشتند.»
شيخ طوسي در روايتي كه در امالي خود از عبدالله بن دانيه طوري نقل كرده، چنين آمده است:
«در سال 247هـ . ق. حج گزاردم. پس از حج به عراق رفتم و آنجا از بيم حكومت، پنهاني قبر امير مؤمنان علي بن ابي طالب(عليه السلام) را زيارت كردم و سپس به زيارت حسين(عليه السلام) روانه شدم. امّا آنجا ديدم كه زمين شخم زده شده و در آن نهرها جاري ساخته اند و گاوها بر اين زمين رانده و كشاورزان به كشت و زرع مشغول شده اند. من به چشم خود مي ديدم كه چگونه با گاو اين زمين را شخم مي زنند و گاوها چون به قبر مي رسند از سمت چپ و راست آن مي گذرند و هر چه بر آنها تازيانه مي نوازند سودمند نمي افتد و بر روي قبر پيش نمي روند.»
بدين سان زيارت برايم امكانپذير نشد و به بغداد رفتم، در حالي كه مي گفتم:
1 ـ تاريخ طبري، ج11، ص44
«به خداوند سوگند، اگر بني اميّه دست به كار كشتن مظلومانه زاده دختر پيامبر(صلي الله عليه وآله) شد،
عمو زادگان او نيز به كاري همانند دست يازيدند و اينك اين قبر اوست كه ويران شده است.
(بني عباس) از اين تأسّف مي خورند كه نتوانسته اند در كشتن او بني اميّه را همراهي كنند و اكنون از اين روي به سراغ پيكر و آرامگاه او آمده اند.»
چون به بغداد رسيدم سراسيمگي و سر و صداي مردمان شنيدم. پرسيدم: چه خبر است؟ گفتند: پيكي خبر كشته شدن متوكّل را آورده است.
از شنيدن اين خبر در شگفت شدم و با خود گفتم: خدايا! اين شب در برابر آن شب!
در امالي شيخ طوسي همچنين آمده است:
به متوكّل خبر رسيد كه مردمان سواد عراق در سرزمين نينوا براي زيارت حسين(عليه السلام) گرد مي آيند و شمار فراواني آهنگ آرامگاه او مي كنند. متوكّل يكي از فرماندهان خود را به همراه سپاهي فراوان روانه ساخت و به او فرمان داد قبر حسين(عليه السلام) را ويران كند و مردم را از زيارت او و گرد آمدن بر پيرامون آرامگاهش باز بدارد.
آن فرمانده در سال 236هـ . ق. روانه سرزمين طف شد و چون به كربلا رسيد فرمان خليفه را به اجرا در آورد. امّا مردمان سواد عراق بر او شوريدند و نزد او گرد آمده، گفتند: اگر تا آخرين نفر كشته شويم بر جاي ماندگان ما از زيارت او دست نخواهند شست. آن فرمانده كه ديد مردم براي اين كارِ خود انگيزه دارند و دست برنخواهند داشت، در اين باره به متوكّل نامه نوشت. متوكّل به او پاسخ داد كه از آن مردم دست بدارد و روانه كوفه شد.
در سال 237هـ . ق. متوكّل به مرقد امام هجومي دوباره كرد و مردمان را از زيارت
1 ـ شيخ طوسي، الأمالي، ص209
2 ـ همان، ص210
3 ـ مقصود از سواد در اين متن، دِه ها و روستاهاي پيرامون كوفه است، «مترجم».
بازداشت. در نتيجه زائران كمتر شدند و برخي پنهاني به زيارت رفتند. چندي نگذشت كه ديگر بار زائران رو به فزوني نهادند و بدين سان گاه به گاه سختگيري در اين باره كاستي و فزوني مي يافت و بسته به آن زائران نيز كاهش و افزايش مي يافتند. اين وضع تا سال 237هـ . ق. ادامه يافت تا آن كه خبر زياد شدن زائران امام(عليه السلام) به او رسيد و همچنين وي را از اين آگاهانيدند كه شمار فراواني از مردمان سواد عراق و كوفه به كربلا هجرت گزيده، جمعشان به فزوني گراييده و برخي در آنجا وطن كرده اند و جوار مرقد او را برگزيده اند و كربلا داراي بازار و دكانهايي شده است.
خشم متوكّل از اين خبر جوشيد. پس سپاهي انبوه فراهم ساخت و آن را به فرماندهي ديزج روانه كرد. او بدين فرمانده دستور داد قبر و خانه هاي پيرامونش ويران شود، جاي قبر شخم زده و بذر افشانده، و بدان آب بسته شود و مردم هم از زيارت آن بازداشته شوند.
چون آن فرمانده به كربلا رسيد جارچيي را فرمود تا بانگ برآورد: پس از سه روز هر كس را در نزد آرامگاه حسين ببينيم و هر كس را كه به زيارت او برود، بيگانه و بر ضدّ خويش خواهيم دانست.
از آن پس، مردم ترسيدند و گريختند، آن فرمانده نيز فرماني كه داشت اجرا كرد و مضجع امام و بنايي را كه بر آن ساخته شده بود ويران ساخت.
چونان كه در «مروج الذهب» آمده است، ديزج خود تخريب آرامگاه امام را آغازيد، آنگاه دست به كار شخم زدن، بذر افشاندن و آب افكندن در آرامگاه و اراضي مجاور شد، آب پيرامون مضجع امام را فراگرفت و از همين روي نيز آن مضجع شريف را «حائر» ناميدند.
متوكّل افزون بر اين، به تعقيب خاندان پيامبر(صلي الله عليه وآله) و شيعيان اين خاندان پرداخت. امّا به همه خواسته هايش نرسيد و به دست فرزندش منتصر و در انتقام از آنچه با خاندان علي(عليه السلام) كرده بود كشته شد.
متوكّل نديمي غراچه داشت. او كه نامش عباده بود در زير جامه بالش بر شكم مي بست، آنگاه سرتاس خود را برهنه مي ساخت و در حضور متوكّل مي رقصيد، در حالي
كه خنياگران مي خواندند:
«اصلعِ شكم برآمده، كه خليفه مسلمانان بود، آمد.»
مقصود آنان از اين سخن، علي(عليه السلام) بود و درهنگام آواز خواندنشان متوكّل ميگساري مي كرد و مي خنديد. روزي در حالي كه منتصر هم نشسته بود بدين كار پرداخت. منتصر به عباده اشاره كرد و او را هشدار داد. عباده سكوت گزيد. متوكّل پرسيد: تو را چه شد؟ برخاست و آنچه را رخ داده بود با متوكّل بازگفت. منتصر كه چنين ديد به خليفه گفت: اي امير مؤمنان، آن كه اين سگ ادايش در مي آورد و مردم بدان مي خندند، عمو زاده و از بزرگان خاندان تو و مايه افتخار تو است. اگر دوست داري، خود گوشت او را بخور، امّا به كساني همانند اين سگ مده. متوكّل به جاي پاسخ دادن به اين سخن، از خنياگران خواست همه با هم شعري ديگر بخوانند. آن شعر ديگر با توهين به ناموس منتصر، بدين اشاره داشت كه او چرا بر عموزاده اش غيرتي شده است.
اين خود يكي از عواملي بود كه منتصر را به كشتن متوكّل و روا شمردن اين كار بداشت، هر چند وي دشنامگويي متوكّل به حضرت زهرا(عليها السلام) را نيز شنيده و اين هم انگيزه او را قويتر كرده بود.
در كتاب بحار الأنوار و همچنين امالي شيخ صدوق به نقل از ابن حبيش آمده است كه گفت: ابو المفضل گويد: روزي منتصر شنيد كه پدرش فاطمه(عليها السلام) را دشنام مي گويد. پس در اين باره از كسي پرسيد و او پاسخ داد: كشتنش واجب شده است. البته هر كس پدر خويش را بكشد عمرش به درازا نمي كشد. منتصر گفت: اگر با اين كار خود خداي را فرمانبري كرده باشم از اين انديشه ندارم كه عمرم كوتاه شود. بدين سان، منتصر پدر خود را كشت، ولي پس از آن تنها هفت ماه زنده ماند.
نا گفته نماند اهانت متوكّل و كارگزاران ستمگر او، بدان پايه رسيده بود كه شاعر معروف ابن رومي در قصيده اي با مطلع:
1 ـ عار الفتي لابن عمّه *** رأس الفتي في حرامه
2 ـ حسين البراقي النجفي، الدرّة البهيّة في فضل كربلاء وتربتها الزكيّة، ص70
أمامك فانظر أي نهجيك تنهج *** طريقان شتّي مستقيم وأعوج
آغاز مي شود، عباسيان را مي نكوهد و خليفه را نيز نكوهش مي كند.
سوّمين بنا
منتصر در اواخر سال 247هـ . ق. بر كرسي خلافت عباسي نشست و در پي به قدرت رسيدن او، علويان شادمان شدند، چونان كه گرفتاري هاي آنان برطرف گشت و منع آنان از زيارت امام حسين(عليه السلام) پايان يافت. خليفه فرمان داد گنبدي بر مرقد امام(عليه السلام)بسازند و آنجا ستوني هم برپا كنند تا مردم از دور به سوي آن مرقد راه بيابند. خليفه، همچنين به علويان عنايت ورزيد، اموالي در اختيارشان قرار داد و آنان را به زيارت امام حسين(عليه السلام) فراخواند. در پي اين گشايش و اين دعوت، گروهي به كربلا هجرت گزيدند كه از آن جمله اند: فرزندان امام موسي بن جعفر(عليه السلام) و در مقدّمه آنان سيدابراهيم مجاب فرزند امامزاده محمّد عابد كه خود از پسران امام كاظم(عليه السلام) است، فرزندان محمّد افطس نوه حسين اصغر كه خود از فرزندان امام سجّاد(عليه السلام) است و همچنين فرزندان زيد شهيد كه ديگر فرزند امام سجّاد(عليه السلام) بوده است.
بنايي كه منتصر ساخت، تا سال 273هـ . ق. يعني دوره خلافت معتضد عبّاسي بر جاي ماند.
چهارمين بنا
در نهم ذي الحجّه سال 273هـ . ق. و در حالي كه زائران در مرقد امام(عليه السلام) گرد آمده بودند، بنايي كه منتصر بر آن آرامگاه شريف ساخته بود به يكباره فروريخت. چنين مي نمايد در حالي كه مردم براي زيارت مخصوص عرفه در حرم امام حسين(عليه السلام) گردآمده بودند بنا بر سر آنان خراب شد و جمعي فراوان كه بدين مناسبت آنجا آمده بودند از ميان رفتند. يكي از نجات يافتگان اين حادثه ابوعبدالله محمّد بن عمران بن حجّاج است كه خود از كوفيان سرشناس است و اين رخداد را هم از او روايت كرده اند. البته روشن
نيست آيا اين بنا به خودي خود و به صورت طبيعي فرو ريخته و كسي در آن دخالت نداشته و يا آن كه دستهاي سياست و دستگاه حاكم در اين ماجرا نقش داشته و حكومت كه نمي خواسته است، همانند دوره هاي زمامداري منصور، هارون و متوكّل آشكارا به تخريب مرقد سرور شهيدان دست يازد، حيله اي ساخته و سبب شده است بنا به صورتي ابهام آميز ويران شود.
به هر روي، رخدادي تلخ و اندوهبار صورت پذيرفت و بناي آرامگاه ويران شد و پس از آن مرقد امام به مدّت ده سال همچنان بدون بنا باقي ماند، تا آن كه محمّدبن زيد بن حسن (جالب الحجاره) ملقّب به «داعي صغير» پس از مرگ برادرش حسن بن زيد ملقّب به «داعي كبير» به حكومت رسيد. او به ساختن دو زيارتگاه، مرقد امام علي(عليه السلام)و مرقد امام حسين(عليه السلام) و برپا كردن بنايي مناسب براي آنها فرمان داد. تاريخ اين بنا به سالهاي ميان 279 و 289 قمري مربوط مي شود و در اين دوره خليفه عبّاسي معتضد بوده است. محمّد بن زيد كه رابطه استواري با معتضد عبّاسي داشت و به بركت همين رابطه توانسته بود دو بناي نجف و كربلا را بسازد، خود نيز به زيارت اين دو مزار رفت و براي مردمان هجرت گزيده به اين دو آبادي مواد غذايي و هدايايي فرستاد و برايشان مقرّري تعيين كرد.
محمّد بن زيد بنايي در خور در نجف و كربلا ساخت و حرمي كه در كربلا ساخته بود گنبدي بلند و دو در داشت و در هر يك از دو سوي آن نيز يك سرپوشيده قرار داشت. وي همچنين بارويي را كه بر پيرامون حرم امام حسين(عليه السلام) و خانه هاي مجاور بود بازسازي كرد.
پنجمين بنا
در دوران خلافت طائع پسر مطيع عبّاسي، عضد الدوله بويهي حكمراني بغداد را در دست گرفت. او در دوره اندك حكمراني اش كه پنج سال به طول انجاميد يك بار در جمادي الأول در سال 371هـ . ق. كربلا را زيارت كرد. او با اعتقاد به عظمت مرقد امام(عليه السلام)در بزرگداشت آن كوشيد. وي بدين هدف اوقافي به مرقد امام(عليه السلام) اختصاص داد و فرمود
تا آن را نوسازي كنند. او همچنين در زيارت خود به مردمان و زائران امام(عليه السلام) عطايايي بخشيد و مبالغي هم به صندوق حرم اهدا كرد. اين مبالغ را در ميان علوياني كه شمارشان به دو هزار و دويست نفر مي رسيد توزيع كردند و سهم هر يك از آنان سي و دو درهم شد. عضد الدوله، همچنين، صد هزار رطل آرد و خرما و پانصد قطعه جامه در ميان ساكنان كربلا پخش كرد و به ناظر حرم امام(عليه السلام) هم هزار درهم داد. عضد الدوله افزون بر نوسازي بنا، به تزيين آن نيز پرداخت، رواقهايي بر اطراف ضريح امام ساخت. ضريح مطهّر را به ساج و ديبا تزيين كرد و روكشي از چوب برايش ساخت و چراغدانها و شمعدانهايي براي روشن كردن حرم بدان اهدا نمود.
اين توجّهِ عضد الدوله، رونق و شكوفايي و پيشرفت كربلا در زمينه هاي ديني، اجتماعي و تجاري را در پي آورد.
رواق معروف به رواق عمران بن شاهين در مرقد امام علي(عليه السلام) در نجف اشرف و همچنين مسجدي كه در سمت غرب حائر حسيني بنا شده، در همين دوران ساخته شده است.
عمران بن شاهين يكي از مردان بطيح ـ جايي در نزديكي واسط ـ بود كه توانست فرمانداري مستقلي در اين ناحيه جداي از دولت مركزي برپاكند. در پي اين اقدام ميان او و معزالدوله بويهي جنگي در گرفت و در طي اين جنگ، اراضي و متصرفات عمران در بطيح به آب بسته شد و زير آب رفت. در نتيجه عمران به نجف گريخت. شبي امام علي(عليه السلام) را در خواب ديد كه به او مي فرمايد: بيم مدار; فنا خسرو بدين سامان خواهد آمد. به او پناه بر كه گره از كارت برخواهد گشود. عمران همان دم عهد كرد اگر رهايي يابد مسجد يا رواقي در كربلا و نجف بسازد. آنگاه در حرم امام علي(عليه السلام) پنهان شد. تا اين كه روزي عضدالدوله در نجف به زيارت امير مؤمنان(عليه السلام) رفت و آنجا كسي را ديد كه بر ديوار مسجد تكيه زده است. چون نامش را پرسيد خود را عمران بن شاهين معرفي كرد و خوابي كه ديده بود با او در ميان نهاد و سپس نام فنا خسرو را به ياري جويي بر زبان آورد. عضدالدوله از آنچه شنيد در شگفت شد و دست از تعقيب عمران كشيد.
1 ـ تاريخ كربلا، ص172
او همچنين در سال 369هـ . ق. فرمانروايي بطيح را به عمران واگذاشت و عمران هم بيدرنگ دست به كار ساختن مسجد و رواقي در نجف و همچنين مسجد و رواقي ديگر در كربلا و كاظمين شد و بدين ترتيب به نذر خود وفا كرد.
رواقي كه ابن شاهين بنا كرد، به رواق «سيد ابراهيم مجاب» نامور شد، چونان كه مسجدي هم كه در جوار رواق ساخته بود تا دوران حكومت شاهان صفوي برپا ماند و در اين دوره بنا به فتوايي كه ضميمه كردن مسجد به صحن حرم امام حسين(عليه السلام) را مجاز اعلام مي كرد، در توسعه و نوسازي حرم، آن را جزو صحن قرار دادند. البته قسمتي از اين مسجد همچنان جزو بناهاي حرم امام(عليه السلام) مانده و امروزه مخزن فرشهاي حرم و در پشت ايوانِ معروف به ايوان ناصري واقع است.
آتش سوزي در حرم امام(عليه السلام)
در سال 407هـ . ق. يكي از شبها دو شمع بزرگ از شمعهايي كه حرم را روشن مي ساخت بر فرشها فرو افتاد و آتش نخست پرده ها و روكشها را به كام خود فرو برد و سپس به رواقها و گنبد سرايت كرد، به گونه اي كه تنها ديوارها، بخشي از حرم و مسجد عمران بن شاهين از آسيب اين آتش ايمن ماند.
دكتر عبدالجواد كليدار، در تحليلي از اين رخداد تأسّف آور، غير عمدي بودن آن را مورد ترديد مي داند و اين احتمال را دور نمي شمرد كه دستي در اين كار بوده است; چه، نمي توان قادر بالله خليفه عبّاسي را از حوادث و فتنه هايي كه در روزگار حكمراني اش به وجود آمده بود بر كنار دانست.
در سال هايي كه او حكم مي راند ناامني و آشفتگي سرتاسر جهان اسلام را در برگرفته و كار بدان حد رسيده بود كه خليفه ناگزير شد وزير را بركنار كند و حسن بن مفضل بن سهلان، معروف به ابومحمّد رامهرمزي را به جاي او به وزارت گمارد. نخستين كاري را كه رامهرمزي بدان پرداخت آرام كردن اوضاع، امنيت دادن به مردم و فرونشاندن
1 ـ سيد بن طاووس، فرحة الغري، ص73
2 ـ الكامل، ج9، ص122
آشفتگي ها و نا امني ها بود.
ششمين بنا
حسن بن مفضل بن سهلان پس از در دست گرفتن قدرت به بازسازي حرم مطهّر امام حسين(عليه السلام)، كه بخشهايي از آن; شامل حرم و گنبد و رواقها در آتش سوخته بود، پرداخت. او در سال 412هـ . ق. گنبدِ حرم امام حسين(عليه السلام) را بازسازي و قسمت هاي سوخته در آتش را ترميم كرد و فرمان داد ديواري بر پيرامون حرم بسازند. اين ديوار همان است كه ابن ادريس در كتاب «سرائر» آنجا كه از نوسازي حرم امام(عليه السلام) در سال 588هـ . ق. سخن مي گويد، بدان اشاره مي كند.
به هر روي، ابن سهلان اين ديوار را ساخت و بنا را نوسازي كرد و به صورتي زيباتر از آنچه تا آن زمان بود درآورد.
ابن بطوطه در سفرنامه خود از زيارت كربلا در سال 727هـ . ق. سخن به ميان مي آورد و اوصاف اين ديوار را يادآور مي شود و آنگاه مي افزايد:
«ابن سهلان در سال 414هـ . ق. كشته شد، امّا بنايي كه ساخته بود تا دوران خلافت مسترشد عبّاسي بر جاي ماند. در اين دوران ديگر بار جوّ ارعاب، تهديد و ستم و سختگيري بر ضدّ شيعه حاكم شد و مسترشد حتّي اموال، ذخائر، گنجينه ها و موقوفات حرم امام(عليه السلام) را به تصرّف درآورد و بخشي را هزينه سپاه خود كرد و گفت: قبر به خزانه و اموال نياز ندارد! البته وي به همين غارت بسنده كرد و تصرّفي و آسيبي به بناي حرم نرساند.»
بناي هفتم
در سال 620هـ . ق. مؤيدالدين محمّد بن عبدالكريم كندي كه نسبش به مقداد مي رسيد و مردي عالم، فرهيخته، دانش پرور و آگاه به رياضي و فنون و آداب و همچنين
1 ـ تاريخ كربلا و حائر الحسين، ص220 ـ 224
خبره در اداره امور كشور بود، وزارت خليفه عباسي، ناصرلدين الله را به عهده گرفت. او در دوران وزارت خود به ترميم حرم و نوسازي و بازسازي قسمتهاي ويران شده آن پرداخت، ديوارها و چار رواق حرم را پوششي از چوب ساج پوشاند، صندوقي چوبي كه با ديبا و پارچه هاي حرير زينت يافته بود، بر روي قبر نهاد و عطاياي فراوان در ميان علويان و مجاوران حرم امام پخش كرد.
دكتر سيد عبدالجواد كليدار مي گويد:
«اين همه به دستور خليفه انجام گرفت. او آن حرم والا را بازسازي كرد، ديوارهاي حرم را با پوششي از چوب ساج پوشاند و آن را نيز به حرير زربفت و ديبا آذين كرد. وي اصلاحات همانندي در همه عتبات مقدّس به عمل آورد و سرداب ]سرداب غيبت[ را در شهر سامرا ساخت و بر اين سرداب كتيبه هايي كه بر آنها آيات قرآن و نامهاي امامان معصوم(عليهم السلام) نقش بسته بود، قرار داد.»
بناي هشتم
بنايي كه ابن فضلان به فرمان خليفه ناصرلدين الله عبّاسي بنا نهاده بود، بنايي زيبا و با دوام و فراهم آمده از مواد مناسب بود و به همين سبب توانست نزديك به سه و نيم قرن پس از آن همچنان برجا بماند و زيبايي و جاذبه خود را حفظ كند. اين بنا تا اواخر سده هشتم; يعني تا پس از سقوط بغداد، انقراض حكومت عبّاسيان و برپايي حكومت مغولان در عراق همچنان پابرجا ماند، بي آنكه آسيبي بدان رسد يا از رونق و جمالش كاسته شود. تا اين كه در سال 757هـ . ق. معزّ الدين اويس بن شيخ حسن جلائري از نوادگان هولاكو به قدرت رسيد. وي در سال 767هـ . ق. بناي مسجد و حرم را نوسازي كرد و بر فراز ضريح مطهّر گنبدي نيم دايره اي بنا نهاد. اين گنبد بر چهار طاق در چهار سمت مضجع امام استوار بود و سمت بيروني هر يك از اين طاقها رواقي از رواقهاي حرم را تشكيل مي داد. گنبدي بلند بر اين چهار طاق ساخته شد و شكل هندسي بديعي را تشكيل داد كه
1 ـ همان، ص183
به خوبي تصويري روشن از پيشرفت هنري و چيره دستي مسلمانان در ساختن بناهاي ماندگار را به نمايش مي گذارد; به گونه اي كه هوش از هر بيننده اي كه براي زيارت به حرم درمي آمد مي ستاند. اين بنا كه يكي از پسران اويس به نام احمد آن را در سال 786 هـ . ق. تكميل كرد; به گونه اي بود كه اگر كسي بيرون از آن و در سمت درِ قبله مي ايستاد تمام حرم و مضجع و ضريح امام را به طور كامل مي ديد و افزون بر اين، امكان گردش زائران بر گرد ضريح وجود داشت، درست بر عكس وضع موجود كه امكان طواف برگرد مزار شهيدان وجود ندارد. تا پيش از سال 1947م. در سمت جنوب غربي حرم، جايي كه در بالاسر ضريح مطهّر قرار مي گيرد و آن را محلّ «نخل مريم» نامند، محرابي بود كه با سنگهاي روشن مرمرين به سان آيينه آذين يافته بود.
بر يكي از ستونهاي پر پهن در كنار همين محراب، تاريخِ بناي حرم را نوشته بودند. همچنين در داخل آن محراب، قطعه سنگِ سياهي دايره شكل و به قطر تقريبي 40 سانتي متر وجود داشت كه در حفاري هاي دهه هاي پيشين در حرم مطهر بدان دست يافته و تنها و تنها براي بركت و تيمّن آن را در وسط محراب نصب كرده بودند. البته درباره اين سنگ روايت هاي ديگري هم وجود دارد; از آن جمله اينكه در كتاب «بغية النبلاء» آمده است:
«از ]امام[ سجاد(عليه السلام) روايت شده است كه فرمود: خداوند در قرآن فرموده است كه چون مريم خواست عيسي را به دنيا آورد، از مردم دوري جست و به گونه اي اعجازي به كربلا و كرانه نهر فرات رفت. آنجا مسيح در نزديكي جايي كه مرقد حسين(عليه السلام)است، ديده بر جهان گشود و مريم نيز همان شب به دمشق باز گشت.»
اين روايت هم مضمون است با روايتي از امام باقر(عليه السلام) كه ـ تا جايي كه به خاطر دارم ـ مي گويد: در نزديكي قبر امام حسين(عليه السلام) صخره اي در ديوار جاي گرفته كه به اتّفاق نظر ساكنانِ اين سامان، سر حسين(عليه السلام) بر روي آن از تن جدا شده است. همچنين مي گويند: مسيح نيز بر همين صخره به دنيا آمده است.
1 ـ مدينة الحسين، ج1، ص54
2 ـ بغية النبلاء في تاريخ كربلاء، ص71
البته، همان گونه كه ياد آور شديم، اين محراب و همچنين نقش و نوشته هايش در سال 1947م. از ميان رفته و امروزه از آن اثري نيست. در اين تاريخ كه با سال 1216هـ . ق. برابر است وهابيان به رهبري سعود بن عبدالعزيز آل سعود به كربلا يورش آوردند و پس از سلطه بر اين شهر، آن ستون و نوشته هاي موجود بر آن را از ميان بردند. البته در سند نوشته محمّد بن زوير سليماني كه پيش از يورش وهابيان نوشته شده، اين تاريخ ذكر شده است.
همچنين در خلال تعميرات بناهاي حرم امام حسين(عليه السلام) كتيبه هايي به عمق 60 سانتي متر در درون ديوار يابيده شده است. اين ديوارها در گذر زمان قدري آسيب ديده و در سال 1259ق. ديواري ديگر براي تقويت آن با همان نقشها در كنارش ساخته اند. در كتيبه هايي كه در لايه زيرين قرار گرفته و به ديوار قديمي تعلّق دارد، كلمه «اويس بن» به چشم مي خورد.
گفتني است اويس جلائري در سال 774هـ . ق. درگذشت و نتوانست نوسازي حرم را به پايان رساند. از همين روي فرزندش احمد جلائري ادامه نوسازي را بر عهده گرفت. وي ايوان روبروي صحن را كه به ايوان طلا نامور است و همچنين مسجد صحن را، كه به شكل مربعي برگرد حرم قرار گرفته است ساخت، چونان كه به آراستن رواقها و داخل حرم به وسيله آينه كاري و خاتم كاري و نيز كاشيهاي كاشاني كه بر آنها منظره هايي طبيعي نقش بسته اهتمام ورزيد و حاصل كار او به حرم جلوه آسماني ديگري بخشيد، چونان كه هر زائري به هنگام زيارت، خويش را در يكي از باغهاي بهشت بيابد و لذت برد.
افزون بر اين، كاشيها كتيبه هايي منقوش به آيات و سوره هاي قرآن كريم و همچنين كتيبه هايي بر ديوارهاي رواقها به چشم مي خورد كه از آن جمله مي توان از كتيبه اي ياد كرد كه صبري هلالي آن را به خط ثلث زيبايي نوشته و سوره دهر را دربرمي گيرد.
بنا به فرمان سلطان احمد جلايري، دو گلدسته حرم را نيز به آجرهاي زرد كاشاني آراستند و تاريخ بنا را بر ساقه گلدسته ها به زبان فارسي و در قالب حروف ابجد، با عبارت «دو ستون زرين» نوشتند. اين عبارت در حساب ابجد عدد 793 را مي نماياند.
به هر روي، بناي حرم مطهّر امام حسين(عليه السلام) مشتمل بر صحن، ايوان، رواق و بخش
داخلي حرم است و مضجع شريف امام نيز در ميان همين قسمت قرار دارد و بر فراز آن گنبد حرم و در دو سوي آن دو گلدسته آذين يافته به طلاست. اين بنا به خوبي از چيره دستي معماران خبر مي دهد و آيتي از آيت هاي هنر اسلامي را به نمايش مي گذارد.
سير تاريخي مرقد امام حسين(عليه السلام)
تاريخ بنياد نهادن مرقد امام(عليه السلام) به همان روزهاي شهادت آن حضرت باز مي گردد. ابن قولويه در كتاب «كامل الزياره» آورده است:
«كساني كه امام حسين(عليه السلام) را به خاك سپردند براي مرقد او نشاني نهادند و علامتي برپاساختند كه هيچ از ميان نرود.»
شيخ مفيد روايت كرده است كه روز عاشورا با جمعه بيست و يكم مهرماه سال 59 شمسي مصادف بود. جنگ، دو ساعتي پس از طلوع آفتاب آغاز شد و تا هشت و نيم ساعت پس از طلوع ادامه يافت. اگر عاشوراي حسين بيست و يك روز گذشته از «ميزان» رخ داده باشد با ماه ايلول شرقي برابري خواهد كرد.
1 ـ رحله ابن بطوطه، ج1، ص129، چاپ مصر 1357
2 ـ تا آنجا كه مترجم بررسي كرده، علاوه بر تقويم رومي كه اكنون در عراق متداول است و ماههاي آن به ترتيب: كانون ثاني، شباط، آذار، نيسان، ايار، حزيران، تموز، آب، ايلول، تشرين اوّل، تشرين ثاني، و كانون اوّل است و امروزه بر ماههاي ميلادي انطباق دارد، تقويمي ديگر نيز به نام تقويم ماههاي رومي وجود شرقي داشته كه 13 روز از تقويم امروزين رومي و متداول در عراق عقب تر است. بر اين پايه، از دهم اكتبر (تشرين اوّل در تقويم متداول رومي) سيزده روز كه به عقب برگرديم، به بيست و هفتم ايلول شرقي در تقويم رومي شرقي خواهيم رسيد. ماه ايلول در تقويم امروزين رومي، با ماه سپتامبر برابري مي كند، «مترجم».
اگر به اين روايت و همچنين روايت كساني كه شهادت امام حسين را در دهم ماه اكتبر مي دانند دقّت كنيم، روشن خواهد شد كه شهادت امام(عليه السلام) در روز 27 ايلول شرقي رخ داده است. اين با نظريه صاحب كتاب القمقام الصارم هماهنگي دارد. آنچه اينك فراروي داريد تقويم رخدادهايي است كه بر حرم امام حسين(عليه السلام) گذشته است:
سال هـ .سال م.رخداد
611/10/680م. امام حسين(عليه السلام) در حائر حسيني به خاك سپرده شد.
6518/8/684م. مختار بن ابوعبيده ثقفي برگرد مضجع امام ديواري بر پا كرد و بر فراز اين چهار ديواري كه از دو سوي، دو در داشت، گنبدي از آجر و گچ ساخت.
1323/8/749م. در دوران ابوالعبّاس سفاح، در كنار مرقد امام(عليه السلام) سرپوشيده اي ديگر بنا شد
14621/3/763م. در دوران ابوجعفر منصور اين سرپوشيده ويران شد.
15811/11/774م. در دوران مهدي عباسي، اين سرپوشيده از نو بنا شد.
17122/6/787م. در دوران هارون اين سرپوشيده ويران و درخت سدري هم كه در كنار آن بود، بريده و سرانجام گنبد هم تخريب شد.
1931025/808م. در دوران امين بناي حرم از نو برپا شد.
23615/7/850م. متوكّل عباسي مرقد امام را ويران كرد و زمين آن را شخم زد.
24717/3/861 به فرمان منتصر عباسي بناي حرم بازسازي و براي رهنمون شدن مردم بدان سوي، ستوني هم در جوارش ساخته شد. از آن پس علويان، و پيشاپيش همه، سيد ابراهيم مجاب به تدريج به زيارت امام(عليه السلام) و سكونت گزيدن در جوار مرقد او روي آوردند.
2738/6/886م. بنايي كه مختصر ساخته بود رو به خرابي نهاد و از همين رو محمّد بن محمّد بن زيد، همو كه در طبرستان قيام كرده بود، به تجديد اين بنا پرداخت.
28023/3/893م. داعي علوي گنبدي برفراز قبر ساخت كه بناي پاييني آن دو در داشت. وي همچنين در آن سوي اين دو در دو سرپوشيده ساخت. و بر پيرامون هم ديواري بنا كرد.
سال هـ .سال م.رخداد
36729/8/977م. عضد الدوله بويهي گنبدي چهار رواقه و ضريحي از عاج ساخت و در پيرامون حرم نيز خانه هايي بنا كرد و براي شهر برج و بارويي نهاد. در همين دوره ابن شاهين مسجد خود را كه متّصل به رواق است بنا كرد.
40710/6/1016م. در پي سقوط دو شمع بر روي فرشهاي حرم، حرم در آتش سوخت و سپس حسن بن سهل وزير به تجديد بناي آن پرداخت.
4791086م. ملكشاه سلجوقي مرقد امام را زيارت كرد و فرمان داد ديوار پيرامون حرم را نوسازي كنند.
6204/2/1223م. ناصر لدين الله عباسي ضريحي براي مرقد امام ساخت.
7678/9/1356م. سلطان اويس بن حسن جلايري گنبد داخلي را ساخت و صحني محصور به چند ديوار برگرد مضجع امام بنا كرد.
786.../2/1384م. سلطان احمد بن اويس دو گلدسته بنا كرد، اين گلدسته ها را به طلا آذين كرد و صحن را توسعه داد.
9141508م. شاه اسماعيل صفوي بغداد را گشود در دوّمين روز پس از آن به زيارت امام حسين(عليه السلام) رفت و فرمان داد حاشيه هاي ضريح را تذهيب كنند. او همچنين دوازده چراغدان طلا به حرم هديه كرد.
9201514م. شاه اسماعيل، ديگر بار به زيارت كربلا آمد و دستور داد صندوقي از چوب ساج بر ضريح بسازند.
9321526م. شاه اسماعيل دوّم، ضريح مشبك زيبايي كه از نقره ساخته شده به مرقد امام هديه كرد.
9831575م. علي پاشا ملقّب به «وند زاده» بناي گنبد را نوسازي كرد.
10325/11/1622م. شاه عباس صفوي ضريحي مسي براي صندوق ضريح ساخت و گنبد را نيز به سنگهاي كاشاني تزيين كرد.
104815/5/1638م. سلطان مراد چهارم، از سلاطين عثماني، كربلا را زيارت كرد و فرمان داد گنبد را از بيرون با گچ سفيد كنند.
11351722م. همسر نادر شاه اموال فراواني در اختيار گذاشت و فرمان داد نوسازي
سال هـ .سال م.رخداد
گسترده اي در حرم امام(عليه السلام) انجام دهند.
11551742م. نادر شاه كربلا را زيارت كرد و فرمان داد بناهاي موجود را تزيين كنند. او همچنين هديه هاي گرانبهايي به گنجينه حرم هديه كرد.
12117/7/1796م. آقا محمّد خان قاجار دستور داد گنبد را به طلا آراستند.
121614/5/1801م. وهابي ها به كربلا يورش آوردند، ضريح و رواق را ويران كردند و همه نفايس موجود در گنجينه حرم را ربودند.
12271812م. ساختمان حرم رو به فرسودگي نهاده بود. از همين رو مردم كربلا براي فتحعليشاه قاجار نامه نوشتند و فرسودگي گنبد را به وي اطلاع دادند. وي با فرستادن يك ناظر براي نظارت بر هزينه ها و كار تجديد بنا دستور داد بنا را نوسازي و ورقهاي طلاي روي گنبد را تعويض كنند.
123221/11/1816 فتحعليشاه قاجار ضريح نقره اي تازه اي ساخت، دل ايوان گنبد را به طلا آراست و همه آنچه را كه وهابيون ويران كرده بودند بازسازي كرد.
12501834م فتحعليشاه دستور داد گنبد بارگاه امام را نوسازي و گنبد حرم حضرت ابوالفضل را نيز برپا و تذهيب كنند. از سوي وي وكيلش ابراهيم خان شيرازي نظارت بر انجام امور و هزينه ها را بر عهده داشت.
12731856م ناصرالدين شاه گنبد و بخشي از طلاكاري هاي آن را نوسازي كرد.
128316/5/1866م ناصرالدين شاه صحن حرم را توسعه داد.
13511932م نوسازي زير سازي هاي صحن
135821/2/1939م سيف الدين طاهر، داعي اسماعيلي ضريح نقره اي را به ضريحي نو بدل كرد.
136029/1/1941م سيف الدين طاهر يكي از گلدسته ها را كه ويران شده بود از نو ساخت.
13671947م خانه ها و همچنين مدارس ديني مجاور صحن به هدف توسعه آن تخريب شد.
13701950م مرحوم صبري هلالي به خطاطي و كتابت سوره دهر در حرم امام حسين(عليه السلام) و همچنين حرم حضرت عبّاس(عليه السلام) پرداخت. در همين سال ضلع شرقي حرم ساخته و بدان افزوده و ايوانها و طاقها با كاشيهاي نفيس زينت داده شد.
سال هـ .سال م.رخداد
13711951م گنبد تجديد بنا و به خشتهاي طلا آذين شد.
13731953م آينه كاريهاي سقف و رواقهاي حرم به طور كامل بازسازي و كاشيهاي معرّقي از اصفهان براي آراستن حرم امام حسين(عليه السلام) و حضرت عبّاس به كربلا آورده شد. در همين سال قسمت بالاي ايوان قبله (ايوان طلا) را طلاكاري كردند.
13831963م هيأت نوسازي حرم براي نماي ديوارهاي بيروني حرم سنگ هايي از ايتاليا وارد كرد. در همين سال يكي از نيكوكاران به نام قنبر رحيمي ستون هاي سنگي گرانقيمتي براي نماي ايوان قبله اهدا كرد و ديوارهاي مقتل ابي عبدالله را نيز با سنگهاي مرمر روشن تزيين كرد.
13831964م هيأت نوسازي حرم به بلندتر كردن ايوانها و نماكاري ديوارهاي آنها با كاشي اقدام كرد.
13841965م يكي از نيكوكاران ستونهايي سنگي براي نصب در ايوان طلا هديه كرد.
13881968م ستونهايي سنگي از ايران وارد كردند و به برداشتن سقف قديمي ايوان پرداختند. در همين سال رياست اوقاف عراق بالابرهايي براي نصب سنگهاي مرمر در اختيار گذاشت.
13901970م شمشهايي از بتون مسلح كه با پلهاي مسلح به هم متصل مي شد زده شد تا بعداً ستونهاي سنگي ايوان را بر روي آنها استوار كنند.
13921973م كلنگ احداث بناي جديد ايوان طلا بر زمين زده شد.
13941974م طرح نوسازي و هماهنگ سازي صحن شريف تدوين شد. اين طرح شامل احداث مجدد ايوان، خراب كردن ضلع غربي صحن وهمچنين نماكاري ديوارها با كاشي بود.
13951975م كار تعميرات حرم امام حسين(عليه السلام) و حرم حضرت عباس(عليه السلام) با كاشيكاري ديوارهاي جلوي صحن و ساختن كتابخانه و موزه در ضلع غربي حرم امام(عليه السلام) پيگيري شد.
13961976م وزارت اوقاف به تزيين و نوسازي ايوان طلا به وسيله كاشي معرّق و خاتم كاري پرداخت.
توصيف عمومي حرم امام حسين(عليه السلام)
امام صادق(عليه السلام) فرمود: جاي قبر حسين(عليه السلام) از آن روز كه وي در آن دفن شد باغي از باغ هاي بهشت است. امام سجّاد(عليه السلام) هم از عمّه خود زينب(عليها السلام) روايت كرده كه وي از جدّ خود رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نقل كرده كه فرموده است:
«در اين سرزمين طف و بر قبر سرور شهيدان پرچمي مي افرازند كه درگذر روزگاران نه نام آن از يادها مي رود و نه نشانش نابود شود.»
مرقد امام حسين(عليه السلام) و سرزمين و حائري كه آن را دربر گرفته، چهار ويژگي را داراست كه خداوند آنها را سزايي برفداكاري امام قرار داده است:
«شفا در تربت اوست، دعا در زير گنبد او اجابت شود، امامان از نسل اويند و هر كس به زيارتش رود روزهاي زيارت، از عمر او شمره نشود.»
حسين(عليه السلام) شخصيتي يگانه و برجسته است و از چنان بهره اي از دانش برخوردار است و چنان فداكاري سترگي از او خاسته است كه وي را در جايگاه پيامبران و در مرتبه فرستادگان خداوند جاي مي دهد.
او وارث پيامبران و خود سبط برگزيده برگزيدگان خداي جهانيان و سرور جوانان بهشت است. و هم از اين روي هيچ شگفت نيست كه مردمان در بناي قبر او و آراستن
|