در جلوي اين در فراخنايي كوچك و مربع شكل وجود داشته كه پيشتر حوضي براي آب خوردن وجود داشته و همچنين در آنجا چاه آبي و بر پيرامونش نيز شيرهاي آبي براي وضو بوده است.
دردوران مرحوم سيدمرتضي آل ضياءالدين توليت حرم حضرت ابوالفضل،اين مكان دستخوش تغييراتي شد تا كتابخانه عمومي حرم احداث شود. البته سيد مرتضي اين در را بست، به جاي آن، دري ديگر در مدخل باب صاحب الزمان گشود، حضور را تخريب كرد، چاه را نيز پركرد و از اين مكان به عنوان دفتر طرح آبرساني كه امتياز آن را براي خود گرفته بود، بهره جست. اين دفتر بعدها محل استقرار ترانسهاي برق حرم و صحن شد.
پيشتر گفتيم كه در دوره هاي اخير دو در ديگر از صحن حرم حضرت عباس(عليه السلام)گشوده شده است. اين دو در عبارتند از:
7 ـ باب العلقمي; در مقابل خيابان معروف به شارع علقمي و در شرق صحن قرار دارد. به سال 1375 هـ .ق . گشوده شده و بر آن كتيبه هايي نوساخت. با تاريخ 1374 هـ .ق (1955 م.) بعدها به نام باب الرضا معروف شده است.
8 ـ باب الحسن; اين دروازه به سال 1373 هـ .ق . (1954 م.) گشوده شده و در غرب صحن واقع است.
درهاي جديد صحن:
آنچه تاكنون گذشت، فهرست و مشخصات درها و وروديهاي قديم صحن حرم حضرت ابوالفضل(عليه السلام) بود. اما درها و وروديهاي جديد كه به سال 1394 هـ .ق . (1974 م.) سامان يافته، از اين قرار است:
1 ـ باب القبله; در جنوب صحن واقع شده و در سال 1382 هـ .ق . به همّت سيد بدرالدين آل ضياء توليت وقت حرم و نيز همراهي برخي از عالمان; از جمله حجة الاسلام سيدعباس حسيني كاشاني بر مدخل اين باب كتابخانه عمومي حضرت عباس(عليه السلام) احداث گرديده است. در ماه مبارك رمضان در اين كتابخانه جلسه هاي بحث و
گفت و گوي علمي، به هدف تقويت حركت علمي ـ ادبيِ كربلا برگزار شده است.
طول اين در، 4 متر و عرض آن 5/3 متر است و بر بالاي آن اين آيات نوشته است:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللهِ وَأُوْلَئِكَ هُمْ الْفَائِزُونَ *يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَة مِنْهُ وَرِضْوَان وَجَنَّات لَهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُقِيمٌ *خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً إِنَّ اللهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ{. } إِنَّ اللهَ اشْتَرَي مِنْ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمْ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ{».
از بيرون صحن كه بنگريد بر پيشاني درگاه اين كتيبه ديده مي شود:
قال تعالي: بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } مِنْ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَي نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلا * لِيَجْزِيَ اللهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِنْ شَاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللهَ كَانَ غَفُوراً رَحِيماً{.
بر فراز ايوان اين درگاه، ساعت زنگ دار بزرگي نصب شده و در زير اين ساعت نيز از منظر بيرون صحن عبارت: «السَّلامُ عَلَيك يا أبَاالْفَضل الْعَبّاس»، به چشم مي خورد.
2 ـ باب الامام الحسن(عليه السلام); در غرب صحن و برگذر زايران به سمت صحن امام حسين(عليه السلام) واقع است. طول آن 4 و عرض آن 3 متر است و بر بالاي در دايره اي و در آن دايره آيه: } اِنّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً{ در ميان نقش و نگارهايي بر روي كاشي نوشته است. از بيرونِ صحن بر بالاي درگاه، اين آيه ديده مي شود:
1 ـ پس از بسم الله الرحمن الرحيم، توبه: 23 ـ 20 «كساني كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته اند، نزد خدا مقامي هرچه والاتر دارند و اينان همان رستگارانند. پروردگارشان آنان را از جانب خود به رحمت و خشنودي و باغهايي در بهشت كه در آنجا نعمتهايي پايدار دارند، مژده مي دهد.»
2 ـ توبه: 111، «خدا از مؤمنان جان و مالشان را به بهاي اين كه بهشت براي آنان باشد خريده است.»
3 ـ پس از بسم الله الرحمن الرحيم، احزاب: 23 و 24 «از ميان مؤمنان مرداني اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه و وفا كردند. برخي از آنان به شهادت رسيدند و برخي از آنها در همين انتظارند و هيچ عقيده خود را ديگرگون نكردند.»
4 ـ فتح: 1 ، «ما براي تو فتحي آشكار پديد آورديم.»
«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ{ صدق الله العليّ العظيم.»
3 ـ باب الامام الحسين(عليه السلام); در كنار باب الامام الحسن قرار گرفته، طول آن 4 و عرض آن 3 متر است و بر بالاي در دايره اي است كه در آن نوشته است:
«قالَ اللهُ: } سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ{» بلافاصله بر بالاي اين دايره كتيبه اي است و در آن اين آيات نقش بسته است:
«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ} إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّات وَعُيُون *ادْخُلُوهَا بِسَلاَم آمِنِينَ{ صدق الله العلي العظيم».
بر بالاي اين نيز لوحي است كه عبارت: «السَّلامُ عَلَيك يا ساقِي عَطاشي كَربَلا».نقش بسته و اطراف آن با نقشهاي گل و گياه بر روي كاشي تزيين يافته است.
4 ـ باب صاحب الزمان(عليه السلام); در كنار باب الامام الحسين واقع است و به خجستگي و ياد نام امام عصر بدين نام خوانده شده، ارتفاع آن به 4 و عرض آن نيز به 5/3 متر مي رسد. بر بالاي در، كتيبه اي با نقشهاي گل و گياه بر روي كاشي و در ميان آن عبارت: «باب صاحب الزمان» به چشم مي خورد. از منظر بيروني، كتيبه اي بر اين سر در است و متن آن چنين است:
}بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ * لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر * تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ وَالرُّوح{.
1 ـ پس از بسم الله الرحمن الرحيم، احزاب: 53، «اي كساني كه ايمان آورده ايد، به خانه هاي پيامبر در نياييد مگر آن كه شما را اجازه دهند.»
2 ـ زمر: 73، «بر شما درود. پاك وپيراسته ايد. بدان درآييد وجاودانه بمانيد.»
3 ـ پس از بسم الله الرحمن الرحيم و عبارت قال الله تعالي (خداوند فرموده است:) حجر: 45 و 46، «پرهيزگاران در باغها و چشمه سارانند، به آنان گويند: با سلامت و ايمني در آنجا داخل شويد.»
4 ـ «درود بر تو اي آبرسان تشنگان كربلا.»
5 ـ پس از بسم الله الرحمن الرحيم، قدر: 3 ـ 1 و قسمتي از 4، «ما آن را در شب قدر نازل كرديم و از شب قدر چه آگاهت كرد. شب قدر از هزاران ماه ارجمندتر است. در آن شب فرشتگان با روح فرود آيند...»
در سمت چپ اين در، سقاخانه اي است و بر بالاي اين آبخورگاه نقشها و تزيينها و مقرنسهايي است و در ميان اين نقشها و تزيينها بيت شعر زير و همچنين عبارت: «سلام الله علي الحسن و الحسين» به چشم مي خورد:
اشرب الماء هنيئاً يا محب *** واذكر السبط الشهيد المحتسب
پيشاني اين درگاه داراي سه بخش و در بردارنده قوسهايي است كه نقشهاي گل و گياه بر روي كاشي، آنها را در ميان گرفته و در داخل اين گل و بوته نيز بيت شعر زير از شيخ محسن ابوالحب كلبي نقش بسته است:
اذ كان ساقي الناس في الحشر حيدر *** فساقي عطاشي كربلاء أبوالفضل
5 ـ باب الامام موسي بن جعفر; در زاويه غربي صحن قرار گرفته، طول آن 4 و عرض آن 5/3 متر است و از منظر بيروني بر بالاي سر در، كتيبه اي بر روي كاشي است و متن آن كتيبه چنين است:
«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّارِ{ صدق الله العليّ العظيم».
6 ـ باب الامام محمد الجواد (باب امام جواد(عليه السلام)); در شمال صحن قرار گرفته، طول آن 4 و عرضش 3 متر است. بر بالاي اين درگاه سقفي هلالي است كه با كاشي هاي زيبا آراسته شده و بر اين كاشيها اَشْكال گُل و بوته و همچنين اَشكالي هندسي بر زمينه بنفش تيره نقش بسته است. بر بالاي در بلافاصله كتيبه اي است كه آيه زير بر آن به چشم مي خورد:
«بسم الله الرحمن الرحيم، } اللهُ نُورُ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاة
1 ـ «اي دوستدار، آب بنوش كه گوارايت باد و سبط شهيد صبور و پايدار را ياد كن.»
2 ـ «اگر سقاي مردم در روز رستاخيز علي(عليه السلام) است، آبرسان تشنگان كربلا نيز ابوالفضل است.»
3 ـ پس از بسم الله الرحمن الرحيم، رعد: 24، «درود بر شما به پاداش آنچه صبر كرديد، راستي چه نيكوست فرجام آن سراي!»
فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَة الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَة مُبَارَكَة زَيْتُونِة لاَ شَرْقِيَّة وَلاَ غَرْبِيَّة يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَي نُور يَهْدِي اللهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللهُ الاَْمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللهُ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ صدق الله العلي العظيم.»
اين درگاه به ديواري متصل است كه خود به باروي صحن پيوسته است. بر بالاي اين درگاه نيز متن كامل سوره قدر نقش بسته است.
در سمت راست اين درگاه، صفه اي است مسقف، مشرف بر خيابان و در امتداد ديوار بيروني. بر بالاي آن نيز سوره حمد بر كاشي نقش بسته است.
در سمت چپ هم صفه اي است مشرف بر خيابان و در امتداد ديوار بيروني. بر بالاي اين صفه نيز آيات زير بر روي كاشي نقش بسته است:
«بسم الله الرحمن الرحيم، } قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّي* وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّي{.»
7 ـ باب الامام علي الهادي(عليه السلام); اين درگاه در زاويه شمال شرق صحن واقع است، طول آن به 4 و عرضش به 5/3 متر مي رسد و تازه احداث شده است.
8 ـ باب الفرات; در شرق صحن واقع است، طول آن به 4 و عرض آن به 5/3 متر مي رسد. بر بالاي آن سقفي هلالي است كه به كاشيهاي زيبا و تزيينهايي از گل و بوته بر زمينه بنفش تيره آراسته شده است. بر بالاي در، كتيبه اي به خط كوفي به چشم مي خورد كه سوره انشراح بر آن نقش بسته است.
سقف متصل است به ديوار بيروني كه مشرف بر خيابان است و بر پيشاني اين سر
1 ـ پس از بسم الله الرحمن الرحيم، نور: 35، «خدا نور آسمانها و زمين است. حكايت نور او چون چراغداني است كه در آن چراغي، و آن چراغ در شيشه اي است. آن شيشه گويي اختري درخشان است كه از درخت خجسته زيتوني كه نه شرقي است و نه غربي افروخته مي شود. نزديك است كه روغنش هرچند بدان آتشي نرسيده باشد، روشني بخشد. روشني بر روشني است. خدا هركه را بخواهد با نور خويش هدايت مي كند و اين مثلها را خداوند براي مردم مي زند و خدا به هرچيزي داناست.»
2 ـ پس از بسم الله الرحمن الرحيم اعلي: 14 و 15، «رستگار آن كس است كه خود را پاك گردانيد و نام پروردگارش را ياد كرد و نماز گزارد.»
پوشيده، كتيبه اي به خط ثلث است كه اين آيات بر آن نقش بسته است:
«بسم الله الرحمن الرحيم } وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَي الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّي إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ{.»
9 ـ باب الأمير(عليه السلام); در شرق صحن قرار گرفته است و طول آن به 4 و عرض آن نيز به 5/3 متر مي رسد.
1 ـ پس از بسم الله الرحمن الرحيم، زمر: 73، «وكساني كه از پروردگارشان پروا داشته اند، گروه گروه به سوي بهشت سوق داده شوند تا چون بدان رسند و درهاي آن به رويشان گشوده شود و نگهبانان آن به ايشان گويند: سلام بر شما، خوش آمديد، در آن درآييد و جاودانه بمانيد.
سقاخانه ها (آبخورگاههاي عمومي):
در صحن حضرت ابوالفضل(عليه السلام) دو آبخورگاه عمومي وجود داشته است:
1 ـ يكي از اين آبخورگاهها در ضلع شرقي صحن و در مقابل مقبره راجه قرار داشته و بهره هند (طايفه اي از اسماعيليان) آن را نوسازي كرده بودند و در جوار آن نيز دو درخت ميوه و يك درخت سدر بوده است.
2 ـ ديگري در ضلع غربي، در جوار باب السوق بوده و در نزديك آن دو درخت خرما وجود داشته است. البته امروزه از اين آبخورگاهها و همچنين از درختان نخل و سدر اثري نيست.
ضلع هاي صحن:
صحن داراي چهار ضلع است و در هر يك از اين ضلع ها حجره هاي كوچكي است كه شمار آنها به 75 مورد مي رسد. در جلوي هر حجره نيز ايواني كوچك وجود دارد. در ميانه هرضلع از سمت بيروني ايواني است بزرگ و به ارتفاعي افزون بر دو طبقه از طبقه هايي كه حجره ها در آنها جاي گرفته اند. اين ايوانها داراي نقش و نگارهايي از گل و بوته، اَشكال هندسي و آيات قرآن كريم است و در پايين برخي از آنها عبارت: «حرّره محمدحسين بن محمد ابراهيم، سنة 1304 هـ .ق.» به چشم مي خورد.
ضلع شمالي: در اين ضلع چند مقبره واقع است: مقبره آل نصرالله، مقبره آل خياط و مقبره آل لطيف كه قبلا مكتبخانه مرحوم شيخ علي ابوكفانه (پدر شيخ جواد ابوكفانه خطاط و عبدالمهدي ابوكفانه شاعر) بوده است. پس از اين مقبره ها به ايوان بزرگي كه در اين ضلع است مي رسيم و پس از آن نيز به مقبره آل ضياء الدين، مقبره شيخ محسن ابوالحب (خطيب كربلا و درگذشته به سال 1369 هـ .ق .) و فرزندش دكتر ضياءالدين، مقبره آل تاجر، مقبره شيخ محمد علي محمود كشوان و پس از آن به باب الامام موسي بن جعفر(عليهما السلام) بر مي خوريم.
1 ـ اين را محمدحسين بن محمد ابراهيم به سال 1304 هـ .ق تحرير كرد.
ضلع غربي: اين ضلع به ترتيب، آبخورگاه عمومي، مقبره سيد محمد نقاش، مقبره آل نصرالله، سپس ايوان بزرگ تكيه درويشان كه امروز به «باب صاحب الزمان» نامور است، مقبره خطاط و شاعر عراق شيخ فليح حسون رحيم جشعمي، مقبره آل سيبويه، مقبره ديگري از آن آل نصرالله، باب الامام الحسين، مقبره اي از آل ضياءالدين و سرانجام باب الامام الحسن(عليه السلام) را در برگرفته است.
ضلع جنوبي: مقبره آل قزويني در اين ضلع است و دختر توليت حرم حضرت عباس(عليه السلام) نيز در جوار آن است. اين دفتر حجره اي است كه مسؤولان حرم و بزرگان در آنجا گرد مي آيند. پس از آن ايوان بزرگي است كه از باب القبله بدان در مي آييم. برفراز بام اين ايوان ساعت بزرگ زنگداري است و در مدخل ايوان هم دو مقبره است: يكي مدفن سيدمحمدرضا اصفهاني باني صحن است و در مقابل آن نيز مقبره راجه هاي هند قرار دارد.
در سمت راست ايوان نخست به مقبره آل خيرالدين مي رسيم كه يكي از عالمان به نام سيد محمدعلي خيرالدين و همچنين سيدمرتضي وهاب شاعر در آن به خاك سپرده شده اند و پس از آن هم به گنجينه نفايس حرم مي رسيم.
ضلع شرقي: باب الأمير (اميرالمؤمنين علي(عليه السلام)) در اين ضلع است و پس از آن مقبره اي كه سيدمحمد سعيد و برادرش سيدمحمدكاظم; از فرزندان سيدمحمد حسن آل طعمه و همچنين سيديوسف سيداحمد وهاب در آن به خاك سپرده شده اند. پس از آن به ترتيب مقبره هاي آل نصرالله، آل طويل، خاندان تطوه، آل عواد و آل ماميشه قرار گرفته اند.
مقبره اخير زماني مكتبخانه شيخ عبدالكريم كربلايي ملقب به ابومحفوظ بوده است. ايوان بزرگ مشهور به ايوان علقمي، پس از اين مقبره هاست. آنگاه به باب الفرات و پس از آن هم به مقبره هاي آل ماجد، آل عوج، علامه سيد علي قطب و آل معالي و سرانجام باب الامام علي الهادي(عليه السلام) مي رسيم.
به خاك سپرده شدگان حرم ابوالفضل(عليه السلام)
سيّد عبدالرزاق مقرم در كتاب خود «قمر بني هاشم»، به بررسي دفن شدگان حرم
حضرت عبّاس(عليه السلام) پرداخته، در اين باره مي گويد: از جمله اين بزرگان مي توان از كساني ياد كرد كه علاّمه آقا بزرگ در كتاب «الذريعه الي تصانيف الشيعه» (ج2، ص199) نامبرده است. آنجا كه مي گويد:
«حاج سيّد محمّد بن محسن زنجاني به سال 1355هـ . ق. در زنجان درگذشت و پيكر او را بنابر وصيّتش، براي خاكسپاري به حرم حضرت عبّاس(عليه السلام) آوردند.
همچنين در اين كتاب (ج2، ص323) آمده است: شيخ علي بن زين العابدين بارجيني يزدي حائري، صاحب كتاب «الزام الناصب من احوال الحجّة الغائب» در حرم حضرت عبّاس(عليه السلام) به خاك سپرده شده است.
علاّمه شيخ علي اكبر يزدي بفروئي از شاگردان برجسته اردكاني در فراخنايي كه در مقابل حرم است، به خاك سپرده شده است.
سيّد كاظم بهبهاني از شاگردان آيت الله سيّدهاشم قزويني در حرم ابوالفضل(عليه السلام)مدفون است.
علاّمه سيّد عبدالله كشميري از شاگردان اردكاني، در چهارمين حجره از سمت گوشه جنوب شرقي صحن دفن شده است.
شيخ ملاّ علي يزدي مشهور به سيبويه و برادرش ملاّ عباس اخفش كه هر دو در تدريس جايگاهي درخور داشته اند، در حجره اي اختصاصي، در جوار باب صاحب الزمان به خاك سپرده شده اند.
شيخ كاظم الهر، داراي مراتبي از علم و ادب و شاگرد شيخ صادق فرزند علاّمه شيخ خلف در آخرين حجره شمال شرقي صحن به خاك سپرده شده است.
گفتني است بخش قابل توجّهي از ديوارهاي صحن، با آيات قرآن كريم تزيين يافته، از آن جمله مي توان از سوره دهر و سوره عمّ نام برد. همچنين سيّد ابراهيم نقّاش بر اين ديوارها رنگهايي روشن به گونه اي بديع در هم آميخته است كه كمتر هنرمندي مي تواند همانندي برايش بيافريند.
1 ـ بغية النبلاء في تاريخ كربلاء، ص51
گنبد
بر فراز حرم حضرت ابوالفضل گنبدي است به قطر 12 متر و با شكلي متمايز از ديگر گنبدها. گنبدي نيم كروي با نوك تيز و ساقه اي نسبتاً بلند است و از آن، پنجره هايي با قوسهاي كمان ابرويي و نوك تيز به بيرون گشوده مي شود.
نماي داخل گنبد در قسمت ساقه كمربندي با زمينه بنفشه تيره است كه آياتي از قرآن كريم به رنگ سفيد بر آن نقش بسته است.
چونان كه بر قسمتي از گنبد ثبت شده، به سال 1305هـ . آن را از كاشي كاري هاي بديعي برخوردار ساخته اند. امّا در سال 1375هـ . ق. (1955م.) اين گنبد طلاكاري شد. در اين سال علاّمه شيخ محمّد خطيب طي تلگرامي به نخستوزير وقت عراق، محمّد فاضل جمالي، درخواست كرد گنبد را طلا كاري كنند. بنابر اين درخواست، طلاكاري گنبد انجام يافت و بر پايه اسناد موجود در مديريت اوقاف كربلا، 6418 خشت طلا بر پوشش گنبد به كار رفت. در قسمت پايين گنبد آياتي از قرآن همراه با آيينه كاري و طلاكاري نقش بسته است.
ارتفاع گنبد از روي زمين 39 متر است.
شاعر كربلايي، سيّد مرتضي وهاب، به مناسبت طلاپوش كردن گنبد شعري عربي گفته و در آن ماده تاريخ نيز آورده است. متن شعر وي چنين است:
شع ثغر الفجر نوراً وانجلي *** عن سما الدنيا رداء الغيهب
مستطيلا من ذكا رأد الضحي *** يخطف الأبصار غيلا طفحا
وغزال الشرق مجداً سبحا *** ومن الآيات أوحي جملا
نشرت موجتها في المغرب
بكر الطير علي أنواره *** زاحفاً في الروضمن أوكاره
وانتشي البلبل من أزهاره *** وعلي الأغصان بالشدو علا
بأغاريد الهوي والطرب
1 ـ مدينة الحسين، ج1، ص60 و 61
سابحاً وسط حشايم عميق *** من خيالحالم فيه غريق
كلّما يظمأ سلسال رحيق *** يجتني ثغر الأقاحي قبلا
فائزاً منها ببنت الحسب
سحر الطرف بياض السحر *** محلا للسمع لحن الوتر
(ما لعيني عشيت بالنظر) *** أطلي الكأس تجلّت أم طلي
قبّة صيغت بغالي النشِب
خلتها بالتبر لما برقت *** نار موسي جانب الطور بدت
أم سنا الشمس جلالا سجدت *** أم غريض الماء يشفي العللا
سال مشفوهاً بنهر سرب
أنشتار الورد في الأرض انتشر *** فتراءي كاللآلي للبشر
أم تري أدركت الشمس القمر *** أم جلال الله بالقدر جلا
فتجلي للوري عن كثب
قبّة بالتبر لمّا طليت *** شرف التبر بها مذ حليت
فوق طود للمعالي بنيت *** من له يوم وغي في كربلا
خالد رغم مرور الحقب
من بوجه الشمس فرداً غبرا *** وأذاق القوم موتاً أحمرا
فاتحاً نحو الفرات انحدرا *** غرف الماء وعنه عدلا
ذكر السبط ولما يشرب
قبّة فوق الثريا ارتفعت *** وعلي الآفاق بدراً طلعت
من أبي الفضل بنور سطعت *** وحكي تاريخها «صدقاً علي
مرقد العبّاس تاج الذهب»
1 ـ «سپيدي صبح از كرانه آسمان شكفت و آسمان دنيا جامه سياهي شب وانهاد.
انگاه پرتوهاي خورشيد بلندتر شد و بر زمين گسترد و به سرمستي و دلربايي ديدگان را در ربود.
و پرتو آفتاب چاشتگاهان در خاور گسترد و آياتي از زيبايي و نشانهايي از عظمت الهام كرد.
و موج اين پرتو در باختر نيز گسترد
آنگاه پرنده از لانه به بيرون پر زد و در زير اين نورِ صبحگاهي، در باغ و چمن به پرواز در آمد.
بلبل از بوي گلهاي صبحگاهان، بوي خوش شنيد و عطر اين گلها بر شاخه ها پراكند.
و اين همه با سرودهاي سرخوش و شادي همراه گشت
بلبل در ميان دريايي ژرف از خيالهاي رؤيايي شناور و در آن غرق مي شود.
هر گاه تشنه مي شود او را شرابي ناب است. و در اين جهان مگوي بابونه نيز بوسه مي چيند.
و او از اين باغ وبستان گلهاي معطر را از آن خود مي كند
سپيدي سحرگاهان ديده را سحر كرد و آهنگ خوش چنگ گوش را به خود دوخت.
ديده مرا چه شده است كه نيك نمي بيند، آيا اين زيبايي جام است كه رخ نموده يا اين پوششي است كه:
گنبدي ساخته به گرانترين زيورها را پوشانده است.
چون اين گنبد به پوشش طايش درخشيد، گمان بردم اين آتش موسي است كه در طور تجلي كرده، است.
يا اين پرتو خورشيد است كه سرعظمت فرود مي آورد يا اين صداي خوش آبي است فرونشاننده تشنگي
كه از نهري جاري جوشيده و آن را تشنه اي تا سر كشد
بوي گل در همه جاي زمين پراكنده است و گويا اين مرواريدي است كه اينك براي آدميان مي درخشد يا گمان مي كني خوريشد است كه به ماه رسيده است و يا جلال خداوند است كه در شب قدري آشكار شده
و از نزديك بر آدميان تجلّي كرده است.
اين گنبدي است كه از آن روز كه به طلا اراسته شد طلا از آن افتخار يافت.
گنبدي است ساخته بر فراز بنياني بلند، كه مرقد شير بيشه شجاعت در كربلاست.
مردي جاودانه كه به رغم گذشت روزگاران همچنان ياد و نام او و حماسه اش باقي است.
مردي كه يكه و يك تنه چونان گرد و خاكي از پيكار به پا كرد كه پرده آفتاب شد، و آن مهاجمان را طعم مرگي تلخ چشاند.
فاتحانه به سوي فرات پيش رفت و آنگاه مشتي آب براي نوشيدن برداشت و از آن نيز صرف نظر كرد.
او حسن را به ياد آورد كه هنوز آبي ننوشيده است.
گنبدي است كه بر فراز اين كره خاكي افراشته و بدري است كه بر كرانه افقها دميده است.
اين جلوه نور ابوالفضل است كه درخشيده، و تاريخ خويش باز گفته است: به راستي كه بر:
مرقد عباس تاجي از علاست.»
گفتني است عبارت «صدقاً علي مرقد العباس تاج الذهب» به حساب ابجد با عدد 1955 برابري مي كند و نماينگر آن است كه نوسازي و طلاكاري گنبد به سال 1955 ميلادي انجام پذيرفته است.
سيّد محمّد بن سيّد حسن حلّي نيز در شعري ماده تاريخ نوسازي گنبد را به تاريخ قمري آورده است:
قبّة العباس لما ذهبت *** شرف الأبريز منها المراقدا
لم تزد فخراً به من بعدما *** شرفت إذ حلّ فيها الأسد
قلت مذ شعت نضاراً وغدا *** البدر منه خجلا والفرقد
لم تنر بالتبر لابل أرخوا *** «بأبي الفضل أنار العسجد»
1 ـ «گنبد عباس است كه چون طلاكاري شد، طلا از آن شرافت يافت اين مرقدي است كه.
از آن پس كه شير خدا عباس در آن به خاك سپرده شده و بدين سان شرافت يافته ديگر هيچ افتخاري افزون بر آن نيابيده است.
آن دم كه نور اين مرقد تابيده و ماه و ستاره قطب از آن خجل شد، گفتم:
اين گنبد نورانيت خويش از طلا نگرفته است. چنين نيست. تاريخ آن بگوي: بلكه اين طلاست كه به ابوالفضل نورانيّت يافته است.»
گفتني است در اين شعر، عبارت: «بأبي الفضل انار العسجدا» به حساب ابجد نمايانگر عدد 1376 است كه تاريخ قمري طلا كاري گنبد را نشان مي دهد.
گلدسته ها
در گوشه ايوان طلا ودر مجاورت ديوار حرم، دو گلدسته است; نيمه بالاي هر يك از اين گلدسته ها به طلاي خالص روكش شده و مجموع خشتهاي طلاي به كار رفته بدين منظور 2016 تا است. نيمه پايين گلدسته ها نيز تركيب آجر و صفحه هاي كاشي است و از خشتهاي كاشي كه به صورت حصير بافي در كنار هم چيده شده اند. كلمه هاي «الله»، «محمّد»، «رسول» و «عبّاس» به خطّ كوفي پديد آمده است. در قسمت بالايي هر يك از گلدسته ها اتاقكي است مسقّف كه بر لبه هايي بنا شده و در زير سقف نيز مقرنس كاري است. سرگلدسته ها نيز نيم كرده نوك تيز و داراي شيارهاي عمودي نصف النهار مانندي است. گلدسته ها بلند هستند و ارتفاع آنها به 44 متر مي رسد. شاعر هراتي شيخ محمّد حسين فرزند حاج جواد به دقّت شعري درباره گلدسته ها گفته و در آن ماده تاريخي هم براي نوسازي يا بناي گلدسته ها آورده است:
بحضرة القدس وغاية الأمل *** مئذنة زانت لعبّاس البطل
فقل لبانيها سعدت فبذا *** أحبطت نسراً ويغوثاً وهبل
وقل لمن يرقي بها مكبراً *** أرّخ «فقل حَيّ علي خير العمل»
1 ـ «در اين بارگاه قدس و با همه اميدها و آرزوها، بر حرم عبّاس قهرمان مئذنه اي آراسته شد.
به باني آن بگو: چه خوشبختي وسعادتي به چنگ آورده اي و بدين كار همه بتان نسر و يغوث و هبل را نگونسار ساخته اي؟ بدان كس كه براي اذان بر فراز اين مناره ها مي رود بگو: «اين را ماده تاريخ گوي: بگو به سوي برترين كار بشتاب.»
گفتني است، عبارت «فقل حيّ علي خير العمل» در حساب ابجد نمايانگر عدد 1319 است كه تاريخ قمري بنا را بيان مي كند.
چونان كه از نوشته پايين گلدسته ها پيداست، مرحوم محمّد حسين صدراعظم به سال 1221هـ .ق. به نوسازي و كاشي كاري آنها اقدام كرده است.
در زير بناي حرم راهرويي زيرزمين است كه درِ آن از يكي از رواقها باز مي شود و به مدفن امام(عليه السلام) مي رسد. اين راهرو نشاني از دقّت و عظمت معماري آن روزگار است.
متوليان حرم حضرت ابوالفضل
از آغاز سده چهارم هجري، حاجيان و درباناني بر مرقد امام حسين(عليه السلام) و مرقد ابوالفضل(عليه السلام) گماشته شدند تا حرمت اين دو بارگاه را پاس بدارند وآنجا خدمت گزارند. معمولا «سادن» يا همان توليت حرم، از بزرگان خاندانهاي علوي و گاه غير علوي عراق بوده و در بيشتر اوقات يكي از عالمان عهده دار اين سمت شده است.
توليت از سمتهاي مهمي است كه از روزگار آل بويه تا روزگار صفويان جايگاه درخور توجّهي داشته و در عصر صفويان به طور خاص از رشد و عظمت دو چنداني برخوردار شده است. از سده دهم هجري قمري به اين سوي، برخي از خاندانهاي ساكن كربلا فرمانهايي از پادشاه صفوي دارند كه توليت را به آنان واگذاشته است. در دوران سلطه امپراتوري عثماني بر عراق، نامهاي برخي از متولّيان و خدمتگزاران حرم امام حسين(عليه السلام) و حضرت ابوالفضل در دفتر ويژه اي در اوقاف ثبت شده و آنان به موجب همين فهرست، حقوقي ماهيانه دريافت مي كرده اند. اكنون نيز چنين است و خاندانهايي كه توليت را در اختيار دارند آن را براي فرزندان خود به ارث مي گذارند. البته گاه كه توليت از سادات است وي نقابت و پيشوايي علويان را نيز در اختيار مي گيرد و در نتيجه حكمران كربلا مي شود و گاه تنها توليت را در اختيار دارد و نقابت علويان با كسي ديگر است. تنها در اواخر حكومت صفويه و اوايل دوران سلطه عثماني بر عراق، متولّياني غير
علوي توليت را عهده دار شده اند.
معمولا توليت حرم حضرت ابوالفضل جزو وظايف متوليان حرم امام حسين(عليه السلام)بوده و آنان با بر عهده داشتن اين مسؤوليت، فردي شايسته را در خصوص اداره حرم حضرت ابوالفضل به نيابت مي گماشته اند.
اينك فهرستي از متوليان حرم حضرت ابوالفضل را فرا روي داريد كه بر پايه اسناد و مدارك كهن فراهم شده است:
1 ـ محمّد بن نعمة الله; چونان كه از مُهر وي بر وقفنامه «فدان الساده» پيداست در سال 1025 حرمدار بوده است.
2 ـ شيخ حمزه; از خاندان سلالمه، عالمي فاضل كه در فاصله سالهاي 1091 تا 1106هـ . ق. عهده دار حرم بود و يادداشتهاي ارزشمندي نيز درباره تاريخ كربلا از خود بر جاي گذاشت. فرزندي از او نمانده است.
3 ـ شيخ محمّد شريف; چونان كه از مهر وي بر اوراق معلمچي به دست مي آيد،وي به سال 1161هـ . ق. متولي حرم بوده است.
4 ـ شيخ احمد خازن; به سال 1187هـ . ق. توليت حرم را بر عهده داشته و گردآورنده ديوان سيّد نصر الله حائري، او را «اديب فرهيخته ستوده» خوانده است.
5 ـ شيخ علي بن عبدالرسول; از سال 1188 تا 1222هـ . ق. عهده دار اين سمت بوده است.
6 ـ عبدالجليل طعمه; در سال 1224هـ . ق. توليت حرم را بر عهده داشته است.
7 ـ سيد محمّد علي بن درويش بن محمّد بن حسين آل ثابت; از سال 1225 تا 1229هـ .ق. عهده دار اين سمت بوده است.
1 ـ قمر بني هاشم، ص114
2 ـ متن آن مهر چنين است: «الشيخ محمّد شريف كليددار العباس، 1161هـ .».
3 ـ نگارنده مهر او را بر سند فروش باغچه و خانه مقابل حمام مالح ديده، تاريخ تحرير اين سند 1212هـ .ق. است و مهر «شيخ علي جلبي كليدار امام عباس» بر آن به چشم مي خورد.
4 ـ نگارنده مهر او را بر وصيت نامه سيد حسين نقيب اشراف (سر سلسله سادات) ديده است. تاريخ تحرير اين وصيت 15 ذي القعده 1247هـ . ق. و متن مُهر چنين است: «عبدالجليل كليدار العباس السابق».
8 ـ سيّد ثابت بن درويش بن محمّد بن حسين آل ثابت; در سال 1232هـ . ق. عهده دار حرم شده و در سال 1238هـ . ق. و زماني پس از آن نيز در همين سمت بوده است.
9 ـ سيّد حسين بن حسن بن محمّد علي بن موسي، جدّ بزرگ آلوهاب; در چهارم شوّال 1240هـ . ق. و در پي بركناري سيّد ثابت متولّي پيشين حرم، اين سمت را بر عهده گرفته است.
10 ـ سيّد وهاب بن محمّد علي بن عبّاس آل طعمه; در آغاز متولّي حرم امام حسين(عليه السلام)بود و پس از آن در سال 1243هـ . ق. توليت حرم ابوالفضل(عليه السلام) را بر عهده گرفت.
11 ـ سيّد محمّد بن جعفر بن مصطفي بن احمد آل طعمه; به سال 1250هـ . ق. توليت حرم بوده است.
12 ـ سيّد حسين بن حسن بن محمّد علي بن موسي وهاب; در پي عزل سيّد محمّد بن جعفر متولّي پيشين، به موجب فرمان مورّخ 25 جمادي الأولي سال 1254هـ . ق. توليت حرم ابوالفضل به او سپرده شد و در سال 1256هـ .ق. از اين سمت بركنار گرديد. در فاصله سالهاي 1256 تا 1259هـ . ق. دفتر سيّد محمّد جعفر، متولّي اسبق، عهده دار توليت حرم بود و پس از اين تاريخ مجدّداً خود او به توليت حرم رسيد و تا سال 1265هـ . ق. در اين سمت ماند.
13 ـ سيّد سعيد بن سلطان بن ثابت بن درويش آل ثابت; به سال 1265هـ . ق. دو دوره زماني جداي از هم، عهده دار سمت توليت شده و در اين مدّت به انجام كارهاي بزرگي توفيق يافته است; از جمله اين كه با دربار عثماني وارد گفت و گو شد و از آنان خواست افراد خاندان هاي متولي حرم امام حسين و حضرت ابوالفضل(عليهما السلام) را از پرداخت حقّ دفن در حرم معاف بدارد و به آنان حقوقي هم بدهد. دربار عثماني اين درخواست را پذيرفت و براي حرم امام حسين و حرم حضرت ابوالفضل(عليهما السلام) هر كدام 15 خدمتگزار گماشت تا ماهانه از صندوق اداره اوقاف حقوق دريافت كنند.
14 ـ سيّد حسين معروف به نائب التوليه، فرزند سيدسعيد بن سلطان آل ثابت; چون
در هنگام به ارث بردن سمت توليت خردسال بود، به نيابت از او سيّد حسين بن سيّد محمّد علي آل ضياءالدين عهده دار امور حرم شد، تا آن كه ناصرالدين شاه در سفر خود به كربلا، سيّد حسين نايب التوليه را عزل كرد و رسماً اين سمت را به سيّد حسين آل ضياء الدين سپرد. در پي اين اقدام، سيّد حسين آل ثابت ناگزير به استانبول رفت تا به كمك حكومت عثماني سمت خود را بازپس گيرد. امّا در اين كار توفيقي نيافت و در نتيجه راهي ايران شد و در آنجا به تلاشهايي دست زد. شاه ايران در نتيجه اين تلاشها، توليت حرم امام رضا(عليه السلام) را به او سپرد.
15 ـ سيّد حسين بن محمّد علي بن مصطفي بن محمّد بن شرف الدين بن ضياء الدين بن يحيي بن طعمه (طعمه اوّل); به سال 1282هـ . ق. عهده دار توليت شد و تا پايان زندگي; يعني سال 1288هـ . ق. در اين سمت ماند.
16 ـ سيّد مصطفي بن سيّد حسين بن محمّد علي آل ضياء الدين; پس از درگذشت پدرش سيّد حسين متولي پيشگفته، اين سمت را در اختيار گرفت و تا سال 1297هـ . ق. آن را عهده دار بود.
17 ـ سيّد محمّد مهدي بن محمّد كاظم بن حسين بن درويش بن احمد آل طمعه; پس از درگذشت توليت پيشين در سال 1297هـ . ق. بدين سمت گماشته و به سال 1298 يعني سال بعد بركنار شد. او كه خطيبي فاضل بود و به سال 1334هـ . ق. درگذشت، نيكوكاري هاي فراواني داشت. از آن جمله اقدامي است كه روزنامه الزوراي بغداد آن را چنين گزارش مي كند:
«سيّد محمّد مهدي آل طعمه كليددار حرم حضرت ابوالفضل مبلغ 125000 قرش كمك به ساخت كتابخانه رشدي در بغداد كمك كرد.»
18 ـ سيّد مرتضي بن مصطفي بن حسين آل ضياء الدين; چون در هنگام به ارث رسيدن توليت به وي، هنوز خردسال بود، او سيّد محمّد مهدي توليت پيشگفته در رديف 17، اين سمت را در اختيار گرفت تا هنگامي كه نزد حكومت بغداد از او بدگويي كردند. هنگامي كه حكمران بغداد به زيارت كربلا آمد، از نزديك اطمينان يافت
1 ـ مدينة الحسين، ج1، ص86
سيّدمرتضي توانايي اداره حرم را داراست. از همين روي، به سال 1298هـ .ق. دربار عثماني فرمان توليت او را صادر كرد. از اين زمان تا هنگام رسيدن سيّدمرتضي به سنّ بلوغ، عمويش سيّد عباس سيّد حسين آل ضياء الدين به نيابت از او امور حرم را عهده دار بود. در روز پنج شنبه 18 ربيع الأوّل سال 1357هـ .ق. (17 ماه مِه 1938م.) درگذشت. از اقدامات شايسته او مي توان از طرح آبرساني كربلا ياد كرد.
19 ـ سيّد محمّد حسن بن سيّد مرتضي آل ضياءالدين; پس از درگذشت پدرش به سال 1357هـ . ق. توليت حرم را در اختيار گرفت. او كه از شخصيتهاي برجسته و فرهيخته و داراي صفات برجسته اي بود، اقدامات و مواضع شايسته اي داشت كه از آن جمله است: اهداي هديه تشكّر ارزشمندي به عبّاس محمود عقاد به مناسبت تأليف كتاب «ابوالشهدا»، برقراري صلح ميان مردم كاظمين و نجف در شب عاشوراي 1946م. بازداشتن پليس از ورود به حرم حضرت ابوالفضل(عليه السلام) در خلال قيام مردمي در اكتبر 1952م. او در روز 16 ربيع الثاني سال 1372هـ . ق. برابر با سال 1953م. درگذشت و در چهلم درگذشتش مجلس بي همانندي ترتيب دادند و شاعران و اديبان او را رثا گفتند.
20 ـ سيّد بدرالدين بن سيّد محمّد حسن آل ضياءالدين; در سال 1372هـ .ق. عهده دار توليت و به سال 1385هـ . ق. از اين سمت بركنار شد و در روز پنج شنبه 4 شوال 1406هـ . ق. درگذشت.
پس از بركناري اش در سال 1385هـ . ق.، سيّد حسن سيّد صافي آل ضياء الدين به جاي وي اداره حرم را در دست گرفت.
21 ـ سيّد محمّد حسين بن مهدي آل ضياء الدين; از سال 1402 تا 1411هـ . ق. عهده دار توليت بود. اين كار را با درست انديشي و تدبير به انجام رساند.
1 ـ همان، ج4، ص201 و 202
ابوالفضل در شعر فارسي
ماه بني هاشم
عرش بود خيره در جلال اباالفضل *** ماه شود تيره از جمال اباالفضل
بود به حق اتّصال او به حقيقت *** چون به علي بود اتّصال اباالفضل
عقل نخستين كه بُد مكمّل آدم *** بود كمال وي از كمال اباالفضل
ماه بني هاشم است و از شرف و قدر *** ماه برد سجده بر هلال اباالفضل
پاي نهد از شرف به تارك خورشيد *** هركه زند بوسه بر نعال اباالفضل
كرد فراموش رزم خندق و صفّين *** در صف كرب و بلا قتال اباالفضل
قرعه عهد و وفا و همّت و مردي *** روز ازل زد خدا به فال اباالفضل
جان به فدايش كه نيست در كرم وجود *** غير اباالفضل كس همال اباالفضل
از پي ياري شاه بي كس و ياور *** خامه تقدير زد مثال اباالفضل
بردن آب فرات از پي اطفال *** بود همه همّت و خيال اباالفضل
آه كه انداختند دستش و از كين *** تنگ به يك دست شد مجال اباالفضل
شد ز يمين ظالمي برون ز كمينگاه *** تيغ زد و قطع شد شمال اباالفضل
سنگ جحيمش بخوان نه آدم خاكي *** هركه نسوزد دلش به حال اباالفضل
چون ني كلك «طرب» شكر بفشاند *** طوطي اگر بشنود مقال اباالفضل
* * *
صحن مقدّس
يا رب اين بارگه كيست كه خورشيد سما *** هر سحرگه كند از خاك درش كسب ضيا
يا رب اين مرقد پرنور مطهّر از كيست؟ *** كه به تعظيم درش پشت فلك گشته دوتا
يا رب اين اختر تابان ز كدامين برج است *** كه منوّر بود از راي منيرش بيضا
يا رب اين گوهر رخشان ز كدامين دُرج است *** كز نظرها همه چون گنج بود ناپيدا
يا رب اين صحن و رواق و حرم از حضرتِ كيست *** كه ز خاك در او كون و مكان يافت بها
صحن جانبخش ابوالفضل كه در رتبه او *** عقل و وهمند دو حيرت زده چون من شيدا
اين همان صحن شريف است كه از فرط شرف *** خادمش را به سر چرخ برين باشد پا
اين همان بارگه عرش مثال است كه نيست *** گر كني هندسه جز عرش برينش همتا
گوهر دُرج امامت، شه جمشيدغلام *** اختر برج ولايت مه خورشيدلقا
1 ـ شعري است از ميرزا محمدنصير اصفهاني ملخص به «طرب» برگرفته از آيينه ايثار.
يادآور مي شود مؤلف در اين بخش، فصلي به اشعار عربي در رثاي ابوالفضل اختصاص داده است و مترجم براي بهره يافتن بيشتر خوانندگان، اشعاري فارسي با همين مضمون جايگزين آن كرده است.
ماه تابان بني هاشم عبّاس علي *** كز غلاميّ درش فخر كند بر دارا
اندرين صحن مقدّس كه بود كعبه جان *** سعي كن تا كه مقامي به كف آري به صفا
اين همان منظر پاك است كه سرگردان است *** چرخ از بهر طواف در او صبح و مسا
از سر شوق اگر پاي در اين صحن نهي *** دستت از غيب بگيرند به هر رنج و عنا
گر تو را رنج به جان باشد اينجاست علاج *** گر تو را درد به دل باشد اينجاست دوا
* * *
صاحب لوا
در كنار علقمه سروي ز پا افتاده است *** يا گلي از گلشن آل عبا افتاده است
در فضاي رزمگاه نينوا با شور و آه *** ناله جانسوزِ أدْرِكْ يا اَخا افتاده است
از نواي جانگداز ساقي لب تشنگان *** لرزه بر اندام شاه نينوا افتاده است
ناگهان از صدر زين افكند خود را بر زمين *** ديد بسم الله از قرآن جدا افتاده است
تا كنار نهر علقم بوي عباسش كشيد *** ديد بر خاك سيه صاحب لوا افتاده است
1 ـ شعري است از ميرزا محمدحسين عنقا، برگرفته از آيينه ايثار، «مترجم».
دست خود را بر كمر بگرفت و آهي بركشيد *** گفت پشت من ز هجرانت دوتا افتاده است
خيز برپا كن لوا آبي رسان اندر حرم *** از چه رو بر خاك اين قدّ رسا افتاده است
بهر آبي در حرم طفلان من در انتظار *** از عطش شوري نگر در خيمه ها افتاده است
هرچه شد ناليد عباسش ز لب، لب برنداشت *** ديد مرغ روح او سوي سما افتاده است
گفت پس جسم برادر را برم در خيمگاه *** ديد هر عضوي ز اعضايش سوا افتاده است
حال زينب را مگو «علامه» از شه چون شنيد *** دست عبّاس علمدارش جدا افتاده است
* * *
ياري عبّاس
فكند رايت و بوسيد پاي شه عباس *** كه چند لشكر نابود را بدارم پاس؟!
مرا ز كام تو خشكيده تر شده است گلو *** تو را ز حال من آشفته تر شده است حواس
فداييان همه در ياري تو جان دادند *** فداي جان تو، شد وقت ياري عباس
چو شيربچّه يزدان گرفت اذن جهاد *** نمود حمله بدان قوم ناخداي شناس
شكافت لشكر و شد در فرات و آب گرفت *** شتافت تا برساند به كام خسرو ناس
دو دست داد ولي مشك همچنان بر دوش *** خداي را به دو دست بريده كرد سپاس
كه شكر دستم اگر رفت آب ماند به جاي *** كه نوشد آن شه و اطفال آتشين انفاس
چه گويم آه كه آمد ز قوم كين تيري *** به مشك آب به هم بردريد چون كرباس
1 ـ شعري است از محمد علامه، برگرفته از آيينه ايثار. «مترجم»
چو مشك پاره شد و آب ريخت پنداري *** كه ريخت بر دل سوزانش سوده الماس
ز پشت زين به زمين اوفتاد و نعره كشيد *** به ياري آمدش آن خسرو سپهراساس
چه ديد، ديد ز عبّاس اوفتاد دو دست *** كشيد آه كه پشتِ مرا زمانه شكست
* * *
چشم مشك
نيست صاحب همتي در نشأتين *** همقدم عباس را بعد از حسين
در هواداري آن شاه الست *** جمله را يك دست بود او را، دو دست
آن قوي، پشت خدابينان ازو *** وآن مشوّش، حال بي دينان ازو
موسي توحيد را، هارون عهد *** از مريدان جمله كاملتر، به عهد
بُد به عشّاق حسيني پيشرو *** پاك خاطر آي و، پاك انديش رو
عاشقان را بود، آب كار، ازو *** رهروان را رونق بازار، ازو
لاجرم آن قدوه اهل نياز *** آن به ميدان محبّت، يكّه تاز
روز عاشورا به چشم پر ز خون *** مشك بر دوش آمد از شطّ چون برون
جانب اصحاب، تازان با خروش *** مشكي از آب حقيقت پُر، به دوش
شد به سوي تشنه كامان، رهسپر *** تيرباران بلا را شد، سپر
بس فرو باريد بر وي تير تيز *** مشك شد بر حالت او اشك ريز
اشك، چندان ريخت بر وي چشم مشك *** تا كه چشم مشك خالي شد ز اشك
تا قيامت تشنه كامان ثواب *** مي خورند از رشحه آن مشك، آب
بر زمين آب تعلّق، پاك ريخت *** وز تعيّن بر سر آن خاك ريخت
هستي اش را دست از مستي فشاند *** جز حسين اندر ميان چيزي نماند
* * *
1 ـ شعري است از وصال شيرازي، برگرفته از آيينه ايثار. «مترجم»
2 ـ شعري است از عمان ساماني، برگرفته از آيينه ايثار. «مترجم»
قبله اهل صفا
بر عهد خود ز روي محبت وفا نكرد *** تا سينه را نشانه تير بلا نكرد
تا دست رد به سينه بيگانگان نزد *** خود را مقيم درگه آن آشنا نكرد
تا هر دو دست را به ره حق ز كف نداد *** در كوي عشق خيمه دولت به پا نكرد
تا از صفاي دل نگذشت از صفاي آب *** خود را مدام قبله اهل صفا نكرد
شرح غم شهادت او را به نينوا *** نشنيد كس كه چون ني محزون نوا نكرد
در كارزار عشق چو عبّاس نامدار *** جان را كسي فداي شه كربلا نكرد
تا داشت جان ز جانب مقصد نتافت رخ *** تا دست داشت دامن همّت رها نكرد
در راه دوست از سر كون و مكان گذشت *** وز بذل جان خويش در اين ره ابا نكرد
خالي نگشت كشور الاّ ز خيل كفر *** تا دفع خصم دوست به شمشير لا نكرد
از پشت زين به روي زمين تا نيوفتاد *** از روي غم برادر خود را صدا نكرد
ره را به خصم با تن بي دست بست، ليك *** لب را به آه و ناله و افسوس وا نكرد
دل سوخت زين الم كه به ميدان كارزار *** دشمن هرآنچه تير به او زد خطا نكرد
اُمّ البنين كه مظهر صبر و شكيب بود *** غير از فراق، قامت او را دوتا نكرد
غافل ز مهر دوست، «مجاهد» مشو به دل *** لطفي كه دوست كرد به من كيميا نكرد
* * *
بدر منير
ميان ماه بني هاشم و مه تابان *** تفاوت است ز حدّ وجوب تا امكان
مه سپهر شود گاه بدر و گاه هلال *** ولي نمي رسد اين بدر را دمي نقصان
مزيّن است از آن ماه توده غبرا *** منوّر است ازين ماه كشور ايمان
حريم اوست شفاخانه خدا، كه ز خلق *** دراين مقام شود درد بي دوا درمان
نداشت رخصت پيكار آن امير دلير *** نبود عازم جنگ آن غضنفر غرّان
1 ـ شعري از محمدعلي مجاهدي، متخلص به «پروانه»، برگرفته از آيينه ايثار. «مترجم»
|