القاب عثمان بن سعيد، «عسكري» بود. عسكر منطقه اي در شهر سامرا بود كه امام هادي و امام حسن عسكري(عليهما السلام) در آن، اقامتِ اجباري داشتند. فرزند سعيد نيز به دليل ارتباط مستمر با آن دو پيشواي دين و سكونت مقطعي در آن محل، به «عسكري» لقب يافت.
وي از آنجا كه مدتي به شغل روغن فروشي اشتغال داشت، به «سمّان و «زيّات» شهرت يافت. اين تجارت را پوششي براي كار اصلي و اساسي خويش ـ كه ارتباط با ائمه اطهار(عليهم السلام) و وكالت از جانب ايشان بود ـ قرار داد تا انجام وظيفه خطير از ديد نامحرمان پنهان بماند. شيعيان براي رساندن اموال يا نامه هاي خود به امام حسن عسكري(عليه السلام) ، آنها را به سعيد مي سپردند و او نيز براي آگاهي نيافتن جاسوسان و مخالفان، با جاسازي محموله ها در درون مشك روغن، آنها را به امام مي رساند.
امينِ هاديِ امّت
نخستين ايام نوراني زندگي عثمان بن سعيد، در زمان حيات امام هادي(عليه السلام) رقم خورد. امام، بيست سال از پايان عمر مبارك خويش را با فشار و اجبار متوكّل عباسي در سامرا گذراند، هر چند كه در اين مدت طولاني، مأموران خليفه ايشان را به شدّت تحت نظر داشتند و رفت و آمدهاي منزل آن امام را كنترل مي كردند. در اين موقعيت، فرزند سعيد كه يازده ساله بود، به حضور امام رسيد و به مرور زمان از نزديكان آن حضرت گرديد. اين بخش از حيات عثمان را مي توان در دو محور ذيل نظاره كرد.
الف : نماينده امام
او در پرتو عنايت امام دهم تربيت شد و امين، وكيل و نماينده حضرت گرديد و سخن و كردارش مورد تأييد واقع شد. روزي احمد بن اسحاق قمي به حضور امام هادي
1 . سيد حسن شيرازي، كلمة الامام المهدي، ص106
2 . كتاب الغيبه، ص354 ; بحارالأنوار، ج51 ، ص344
3 . رجال الطوسي، ص420
رسيد و به ايشان عرض كرد:
«سرورم! من گاهي توانايي ديدار شما را داشته، گاهي سعادت حضور در نزد شما برايم فراهم نمي گردد. حال گفتار چه كسي را بپذيرم و از دستور چه كسي پيروي نمايم؟»
امام به عثمان بن سعيد كه در جوار آن حضرت زانو زده بود، اشاره كرد و در پاسخ ابن اسحاق فرمود:
«هذا أبو عمرو الثقة الأمين، ما قاله لكم فعنّي يقوله و ما أدّاه إليكم فعنّي يؤديه».
«اين ابوعمرو (عثمان بن سعيد) مردي مورد اعتماد و امين است. آنچه را او براي شما گفت، در واقع از جانب من مي گويد و هر آنچه به شما رساند، از طرف من مي رساند.»
امام هادي(عليه السلام) با بيان اين سخن، اعتماد خويش نسبت به فرزند سعيد را در حضور بعضي از دوستان گوشزد كرد و از سويي يارانش را با نظام وكالت و نمايندگي آشنا كرد و آنان را با يگانه محور هدايت و راهنمايي شيعيان در عصر فرزند و به خصوص نواده خويش و اساسي ترين طريق ارتباطي امت با امام رهنمون ساخت.
رهبري وكالت
امام علي النقي(عليه السلام) گروهي از شخصيتهاي مورد اعتماد را در بغداد و شهرهاي ديگر وكيل خويش قرار داد. آنان مرجع حلّ مشكلات ديني و دنيايي شيعيان و پاسخگو به مسائل ايشان محسوب مي شدند. اگر اموال يا سؤالاتي از سوي مردم مي رسيد، با تدبير و فراست به امام مي رساندند و گروهي از آنها براي مخفي نگهداشتن منصب خويش با پرداختن به شغل و حرفه اي خاص، به انجام وظيفه خطير خود مشغول مي شدند. هر روز
1 . بحارالأنوار، ج51 ، ص344 ; شيخ عباس قمي، سفينة البحار، ج2، ص158
كه از اجراي اين شيوه مي گذشت، مردم بيشتر بدان خو گرفته، وكلا و نمايندگان امام را يگانه حلقه وصل و تنها وسيله ارتباطي خويش با مقتداي معصومشان مي دانستند و از آن طريق، تماسشان را با امام هادي(عليه السلام) حفظ مي كردند. عثمان بن سعيد نيز از زمره اين وكلاي امين بود كه در بغداد وظيفه الهي خويش را به خوبي ايفا كرد و در پي مقصود سفرهاي بسياري به سامرا و ديدار با امام هادي(عليه السلام) انجام داد. وكلاي امام هادي(عليه السلام) در شهرهاي مختلف از طريق وكلاي به خصوص و معيني وجوهات و اموال يانامه ها را به حضرت مي رساندند.
در طي دو سال آخر دوران امامت حضرت هادي(عليه السلام) ، عثمان بن سعيد رهبري سازمان وكالت را عهده دار بود و امور داخلي و جاري وكلا و نمايندگان را هماهنگ مي كرد. نوشته اند زماني كه علي بن عمرو عطار، وكيل قزوين به سامرا آمد و با فارس بن حاتم تماس گرفت تا وجوهات آن ناحيه را تقديم دارد، او اطلاعي از طرد فارس بن حاتم از سوي امام در سال 250 نداشت. از اين رو عثمان به سرعت افراد خود را براي حفظ وجوهات فرستاد و علي بن عمرو را از تماس با فارس بازداشت.
وكيل پيشواي يازدهم
عثمان بن سعيد پس از شهادت امام هادي(عليه السلام) در خدمت امام عسكري(عليه السلام) به عنوان وكيل برجسته امام فعاليت مي كرد. امام حسن عسكري(عليه السلام) در مدت شش سال رهبري امّت اسلامي، خونِ تلاش و تكاپو و رشد را در رگهاي يارانش جاري ساخت و براي
1 . سيد كاظم قزويني، الامام المهدي من المهد إلي الظهور، ص174
2 . همان، ص200
3 . آيت اللهي، تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، ص142
4 . براي اطلاع از ماهيت ابن حاتم و دلايل طرد او از سوي امام، نكـ : به كتاب الغيبه، ص352
5 . اختيار معرفة الرجال، ص526
6 . محمد بن جرير طبري، دلائل الامامه، ص233 ; اصول كافي، ج1، ص503 ; شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، ج2، ص701 ; سيره پيشوايان، ص616
فراهم ساختن زمينه امامت موعود منتظر و به منظور آشنا شدن مردم با دوره غيبت، تلاشهاي بسياري انجام داد تا شيعيان شيوه ارتباط با امام معصوم خويش را در عصر جديد نيك دريابند. امام(عليه السلام) چون پدر ارجمندش و بلكه بيشتر از آن حضرت، با بهره گيري از شيوه «پنهان شدن از ديد مردم» اذهان مسلمانان را آماده پذيرش دوره غيبت مي كرد.
مسعودي ـ مورّخ نامي ـ در اين باره مي نويسد:
«آن حضرت نيز با شيعيان خاص و ديگران ـ به جز زماني كه به اجبار نزد خليفه مي رفت ـ از پس پرده سخن مي گفت. اين كار از سوي او و پدرش، مهيّا ساختن زمينه غيبت صاحب الزمان بوده تا شيعيان با آن انس گيرند و «غيبت» را انكار نكنند و با پنهان شدن و استتار عادت كنند.»
امام(عليه السلام) نمايندگان و وكلايي را از جانب خويش در شهرهاي مختلف منصوب كرد و آنها را تنها وسيله ارتباطيِ خود با شيعيان قرار داد تا مشكلات ديني و دنيايي ايشان را حل كنند. آن حضرت با اين كار، شيوه مراجعه شيعيان به نمايندگان را آموخت و آنها را به انجام اين مهم عادت داد تا در دوره غيبت اين يگانه راهِ تماس با امام انكار نگردد و يا با مشكلي برخورد نكند. در اين ميان عثمان بن سعيد به عنوان شاخص ترين وكيل و نماينده امام نقشي مهم را ايفا نمود. محل استقرار او، بغداد بود و او با حضور و اقامت در آن شهر، آنجا را پايگاه اصلي وكالت ساخته بود.
امام عسكري(عليه السلام) نيز با توصيه هاي پي در پي، شيعيان و ياران خويش را به ارتباط با او سفارش مي كرد; بدان حد كه يگانه طريق ارتباطي امام و امت گرديد. از آن سو، عثمان نيز براي بيان مطالب و سؤالات و رساندن امانات و هداياي مردم، پيوسته به سامرا مسافرت كرده و با نيرويي دو چندان و اراده اي قوي به پايگاه خويش باز مي گشت. او در
1 . منتهي الآمال، ج2، ص704 ; محمدجواد طبسي، حياة الامام العسكري(عليه السلام) ، ص324
2 . علي بن حسين بن علي مسعودي، اثبات الوصيّه، ص262
3 . حياة الامام العسكري، ص324
تمام سفرها به منظور پوشش مأموريت خويش، روغن فروشي را پيشه خود ساخته بود; بدان صورت كه امانات و نامه هاي شيعيان به امام و پاسخهاي آنان را با مهارت، درون مشك قرار. كاركرد فرزند سعيد را در نمونه هاي زير مي توان بررسي كرد:
مورد اعتماد
عثمان بن سعيد در نزد امامِ يازدهم، فردي امين و مورد اعتماد بود. روزي احمدبن اسحاق كه پيشتر درباره وكيل و نماينده امام هادي(عليه السلام) از آن حضرت سؤال كرده بود، در عصر امام حسن عسكري(عليه السلام) به حضور ايشان رسيد و همان پرسش را عنوان كرد و گفت:
«گاهي از فيض ديدار شما محروم مانده، در همه حال سعادت حضور در نزد شما را ندارم; گفتار چه شخصي را بپذيرم و از دستور چه كسي پيروي كنم؟»
امام در پاسخ فرمود:
«هذا أبو عمرو الثقة الأمين ثقة الماضي و ثقتي في المحيا و الممات، فما قاله لكم فعنّي يقوله، و ما أدّي إليكم فعنّي يؤدّيه».
«اين ابوعمرو، مورد اعتماد و امين من است، هم در گذشته (نزد امام هادي(عليه السلام) ) و هم نزد ما مورد وثوق است ـ چه در زمان حيات و چه در زمان ممات ـ آنچه را او به شما برساند از طرف من رسانده است.»
ابوالعباس حميري (از شخصيتهاي برجسته شيعه) مي گويد:
«بسيار رخ مي داد كه درباره اين حديث با هم مذاكره مي كرديم و مقام والاي عثمان بن سعيد را مي ستوديم.»
1 . كتاب الغيبه، ص354 ; الامام المهدي من المهد الي الظهور، ص200
2 . الغيبة للطوسي، ص354
3 . بحارالأنوار، ج51 ، ص344
اسحاق بن اسماعيل ـ يكي از ياران امام عسكري(عليه السلام) كه به واسطه نمايندگان آن حضرت با ايشان در ارتباط بود ـ نامه اي را از حضرت دريافت كرد كه در آن ضمن سفارش به ملاقات با عثمان، از خصوصيات نيك آن وكيل چنين ياد شده بود:
«فلا تخرجنّ من البلدة حتّي تلقي العمري ـ رضي الله عنه برضاي عنه ـ و تسلّم عليه و تعرفه و يعرفك فإنّه الطاهر الأمين العفيف القريب منّا و إلينا، فكلّ ما يحمل إلينا من شيء من النواحي، فإليه يصير آخر أمره، ليوصل ذلك إلينا».
«... از شهر خارج مشو تا عمري را ـ كه خداي به رضايت من از او خشنود باد ـ ملاقات كني. بر او سلام كن و همديگر را معرفي كنيد، بدرستي كه او شخصيتي پاك، امين و پاكدامن و به ما نزديك است. هر آنچه را كه از نواحي و شهرهاي مختلف به سوي ما مي فرستند به دست او مي رسد تا او آن را به ما برساند.»
وكيل امين
عثمان بن سعيد به عنوان نماينده امام حسن عسكري(عليه السلام) شناخته مي شد; روزي گروهي از شيعيان و دوستان امام حسن عسكري(عليه السلام) به حضور ايشان رسيده و گرداگرد او حلقه زده بودند و با نظر به جمال خدايي او، از ارشادهايش بهره مي جستند. در آن هنگام بدر ـ خادم امام ـ وارد شد و به حضرت گفت: سرورم! گروهي با حالتي افسرده و غبارآلود بر در خانه ايستاده اند، امام فرمود:
«آنها از شيعيان ما در يمن هستند... برو و عثمان بن سعيد را نزد من بياور. بدر به سرعت به سراغ ابن سعيد رفته، پيام امام را به او رساند، او نيز بي درنگ به در خانه حضرت حاضر شد. امام رو به او كرد و فرمود:
1 . نكـ : اختيار معرفة الرجال، ص575 ; جامع الرواة، ج1، ص80 ; رجال علاّمه حلي، ص10
2 . رجال الكشي، ص578 ; اختيار معرفة الرجال، ص580
عثمان! تو وكيل من و بر ضبط و گرفتن مال خدا مورد اعتماد و امين هستي. برو و اموالي را كه اين چند نفر يمني آورده اند، از آنها بستان.»
فرزند سعيد نيز در پي انجام فرمان امام، از محضر ايشان خارج شد. پس از رفتن او محمدبن اسماعيل، علي بن عبدالله و گروهي از ياران و شيعياني كه در منزل امام بودند، لب به سخن گشودند و به حضرت چنين گفتند:
«سرورا! به خدا سوگند (پيش از اين نيز) عثمان بن سعيد را از شيعيان، برگزيده و فرهيخته مي دانستيم. امروز با اين فرمايش، جايگاه او را در خدمتگزاري حضرتت بيشتر مبرهن ساختي و ما به خوبي اطمينان يافتيم كه او وكيل شما و در ضبط اموال خدا مورد اعتماد و وثوق شماست.»
امام عسكري(عليه السلام) در پاسخ سخنان ياران فرمود:
«نعم، و اشهدوا علي أنّ عثمان بن سعيد العمري وكيلي».
«آري، شاهد و گواه باشيد كه عثمان بن سعيد وكيل من است.»
اداي قرض
روزي احمد بن اسحاق اشعري و علي بن جعفر همداني، به همراه عثمان بن سعيد به محضر امام حسن عسكري(عليه السلام) شرفياب شدند. در آن جلسه، احمد بن اسحاق كه به شدّت مقروض بود، از قرض خويش ـ و ظاهراً آن مبلغ را براي فعاليتهاي نمايندگي خود مي خواسته اند نه امور شخصي ـ به امام شكوه كرد، حضرت رو به فرزند سعيد (عهده دار اموال امام)، فرمود:
«اي ابا عمرو، سي هزار دينار به او و سي هزار دينار به علي بن جعفر بده و خود نيز سي هزار درهم بردار.»
1 . كتاب الغيبه، صص357 و 356 ; بحارالأنوار، ج51 ، ص345
2 . ابن شهر آشوب، المناقب، ج4، ص409
امام عسكري(عليه السلام) در پرتو علم بي انتهاي الهي، هر سه يار خويش را مقروض يافت و آن مبلغ كلان را به آنها عطا كرد، هر چند تنها احمد بن اسحاق بدين مشكل زبان گشوده بود. اي بسا كه امام افزون بر اداي قرض احمد بن اسحاق، خواسته است دو يار ديگر خويش را نيز مشمول بخشش قرار دهد; چرا كه مي دانست آنها آن اموال را در جايگاه مناسبش صرف كرده و شايسته چنين عطايي هستند.
يك مأموريت زيبا
در شبانگاه جمعه 15 شعبان سال 255 و به هنگام ولادت حضرت مهدي(عليه السلام) ، عثمان بن سعيد در خانه امام حسن عسكري(عليه السلام) حضور داشت و در هنگامه ميلاد، نوري كه از بالاي سرش تا آسمان امتداد يافته بود، او را به تعجّب و حيرت وا داشت. زماني نيز آن نور به حالت سجده درآمد و سر به خاك ساييد و پس از نشستن، اين آيه را تلاوت كرد: } شَهِدَ اللهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ... { امام براي سلامتي فرزند خويش از گزند دشمنان، ولادت مهدي(عليه السلام) را پنهان كرد و آن گروه از ياران خاص خود را كه به آنها بشارت تولّد فرزند خويش را داده بود، به نگهداري اين سرّ و آگاه نساختن ديگران سفارش كرد و پس از آن در اختفاي او كوشيد. امام حسن عسكري(عليه السلام) نيز پس از به دنيا آمدن فرزند دلبند خويش (مهدي(عليه السلام) ) عمري را فراخواند و دستور فراهم كردن چند رأس گوسفند براي انجام عقيقه، به او داد و سپس فرمود:
«ده هزار رطل (پيمانه) نان و ده هزار رطل گوشت آماده ساز و آنها را ميان بني هاشم و ديگر مردم توزيع كن.»
عثمان بن سعيد به سرعت اين مأموريت را انجام داد.
1 . آل عمران : 18
2 . لطف الله صافي، منتخب الأثر، ص342
3 . رطل عراقي = 130 درهم و هر درهم = 6 دانق و هر دانق به اندازه 8 جو متوسط است (مجمع البحرين، ماده رطل).
4 . كمال الدين، ج2، ص430 ; بحارالأنوار، ج51 ، ص5 ; اثبات الهداة، ج3، ص483 ; منتخب الأثر، ص341
زمزمه نيابت
پيوسته در حيات هر امام، ياران وي در پي شناسايي امام بعدي بر مي آمدند و هدايتها و راهنمايي هاي امام معصوم در اين باره يگانه وسيله آشنايي آنان شناخته مي شد. اصحاب امام حسن عسكري(عليه السلام) نيز در پي شناخت امام به حق، از آن حضرت انگيزه اي دو چندان داشتند; زيرا به اين مهم دست يافته بودند كه پيشواي بعدي همان مهدي موعود و آخرين گنجينه ارزشمند كرامت است. بدين منظور گروهي از سرشناسان شيعه، چون علي بن هلال، محمدبن معاوية بن حكيم و حسن بن ايوب بن نوح شرفياب حضور امام حسن عسكري(عليه السلام) شدند تا در مورد امام بعد، از نظر حضرتش آگاه شوند. در همين حال چهل نفر ديگر در محضر امام نشسته و آنها نيز در پي آشنايي با «مهدي موعود» آن آخرين امين حضرت رحمان به حضور رسيده بودند.
... سكوت بر آن محفل سايه افكنده بود. عثمان بن سعيد ـ آن يار ديرين و برجسته امام ـ برخاست و سكوت جلسه را شكست و خطاب به حضرت گفت:
«اي فرزند رسول خدا، مي خواهم مطلبي را از شما بپرسم كه خود نسبت به آن داناتر مي باشيد. حضرت فرمود: عثمان! بفرما بنشين.»
امام پس از بيان اين جمله كوتاه، با حالتي خشمگين از جاي خود برخاست و در آن حال كه اتاق را ترك مي كرد به حاضران فرمود: «هيچ كس بيرون نرود.»
ياران در پيروي از كلام امام، از جاي خويش حركت نكرده، منتظر آمدن آن حضرت شدند. امام(عليه السلام) پس از درنگي، كوتاه اما سراسر شور و التهاب، بازگشت و عثمان بن سعيد را صدا زد. او به سرعت از جاي برخاست و ايستاد. امام رو به او و ديگر ياران فرمود: «بگويم براي چه نزد من آمده ايد؟»
عثمان گفت: «بفرماييد اي فرزند رسول خدا!»
حضرت فرمود: «آمده ايد از امام بعد از من بپرسيد؟»
عثمان گفت: «آري، يابن رسول الله!»
در آن لحظه، كودكي چون شاخه نخلِ نور وارد اتاق شد... عزيزي چون پاره ماه كه
از هر كس بيشتر به امام حسن(عليه السلام) شباهت داشت. امام چون خوشحالي آميخته با حيرت يارانش را ديد، چنين فرمود:
«بعد از من، اين امام شما و جانشين من است. از او پيروي كنيد و پراكنده نشويد (كه در صورت تخلف) در كار دينِ خود، به هلاكت مي رسيد. بدانيد كه بعد از اين ديدار، ديگر او را نخواهيد ديد تا عمر او كامل گردد. پس هر آنچه عثمان بن سعيد از جانب او به شما خبر مي دهد، بپذيريد; چرا كه او نماينده امام شماست و نيابت به وي سپرده مي شود.»
پس از شهادت امام حسن عسكري(عليه السلام) ، عثمان بن سعيد بر پايه مأموريتي كه به او سپرده شده بود، به منظور غسل دادن امام راهي منزل آن حضرت گرديد و پس از حضور، تمام كارهاي لازم ـ چون غسل دادن وحنوط كردن ـ را انجام داد وبدن مطهّر پيشوايش، امام عسكري(عليه السلام) را براي برپايي نماز از سوي حضرت مهدي(عليه السلام) و تدفين، مهيّا ساخت.
نخستين سفير موعود(عليه السلام)
با آغاز امامت حضرت مهدي(عليه السلام) ، عثمان بن سعيد افتخار نمايندگي حضرت مهدي(عج) را در عصر غيبت صغري داشت و محور تماس و ارتباط شيعيان با آن حجت خدا بود.
واژه «سفير» در آن دوره، به جاي واژه «نايب» به كار مي رفت و او يگانه محور ارتباط امام زمان (عج) با مردم بود. عثمان بن سعيد اولين سفير از چهار سفير خاص آن حضرت در دوره غيبت صغري است. غيبت صغري از 260 هجري (سال شهادت امام
1 . كتاب الغيبه، ص357 ; بحارالأنوار، ج51 ، ص346
2 . نكـ : كتاب الغيبه، ص353 ; بحارالأنوار، ج51 ، ص344 ; مامقاني، تنقيح المقال، ج2، ص245
امام حسن عسكري(عليه السلام) اولين سفير حضرت مهدي(عليه السلام) را اين گونه معرفي مي كنند: پس هر آنچه عثمان بن سعيد از جانب او به شما خبر مي دهد بپذيريد; چرا كه او نماينده امام شماست و نيابت به وي سپرده مي شود (نكـ : منتخب الأثر، ص355) همچنين حضرت مهدي(عليه السلام) پس از شهادت پدر ارجمند خويش، به كاروانيان قمي چنين فرمود: «بعد از اين، چيزي به سامرا نفرستيد و مالي را نياوريد. شخصي را در بغداد معين مي كنم، اموال را به او بدهيد. توقيعات از او صادر مي گردد.» پس از آن، عثمان بن سعيد به عنوان سفير امام، فعاليت خويش را در ادامه مسؤوليت گذشته اش، آغاز كرد.
حسن عسكري(عليه السلام) ) آغاز و تا سال 329 (سال درگذشت آخرين سفير خاص حضرت مهدي(عليه السلام) ) ادامه يافت و مدت آن 69 سال بود. اين مقطع از غيبت را مي توان دوره آماده سازي شيعيان براي پذيرش غيبت كبري ناميد; زيرا با توجه به خصوصيت مهم غيبت دوم ـ كه ارتباط مستقيم شيعيان با امام قطع گرديد، آنها احكام خويش را تنها با نايبان عام حضرت; چون فقها و علماي واجد شرايط مطرح مي سازند ـ اگر آن دوره به يكباره رخ مي داد، امكان انحراف در افكار مردم وجود داشت; از اين رو، براي جلوگيري از اين امر، ابتدا غيبت صغري رخ داد تا شيعيان در آن دوره چندين ساله، با سفراي خاص امام انس گيرند و از آن راه، با پيشواي خويش در ارتباط باشند و آنگاه كه زمينه اي بهتر فراهم گرديد، غيبت نخست جاي خويش را به غيبت كبرا دهد. در اين ايام، اگر چه توده مردم از ديدن امام خويش محروم بودند، ليكن ارتباط آنان به طور كامل قطع نبود و ايشان به وسيله نواب خاص با آن حضرت تماس مي گرفتند.
عثمان بن سعيد همچون ساير سفيرانِ بعد از خويش، وظيفه مهمي را ايفا مي كرد، براي آشنايي با اهميت مقام عثمان و چگونگي فعاليت تشكيلات سفارت و وسعت و نفوذ اين سازمان مهم، به اختصار مطالبي عنوان مي گردد.
الف ـ پنهان كردن نام و جايگاه امام
سفراي خاص، از بردن نام امام زمان (عج) و افشاي محلّ او منع شده بودند تا جان آن حضرت از سوي حكومت عباسي و ساير دشمنان به خطر نيفتد. روزي عبدالله بن
1 . گروهي از دانشمندان شيعه، سال تولد آن حضرت را (255هـ .) آغاز غيبت صغري مي دانند كه در نتيجه، دوران آن غيبت 74 سال مي شود. به ظاهر چون حضرت مهدي(عج) از بدو تولّد از ديد مردم غايب بوده سبب طرح اين ادعا مي باشد. (نكـ : اعلام الوري، ص444).
2 . كتاب الغيبه، ص396 ; تاريخ الغيبة الصغري، ص341
3 . سيره پيشوايان، ص673
جعفر حميري ـ صاحب قرب الاسناد كه از شيعيان برجسته به شمار مي رفت ـ در ديدار خود با عثمان بن سعيد، پس از مقدمه چيني، از وي چنين پرسيد:
آيا جانشين امام عسكري(عليه السلام) را ديده اي؟
عثمان بن سعيد پاسخ داد: آري.
عبدالله بن جعفر حميري پرسيد: نام آن حضرت چيست؟
عمري از پاسخ اين پرسش خودداري كرد و گفت:
«بر شما حرام است كه در اين باره پرسش كنيد و من اين سخن را از پيش خود نمي گويم ـ چه، اختياري ندارم كه حلالي را حرام يا حرامي را حلال كنم ـ بلكه اين به دستور خود اوست; زيرا حكومت (عباسي) بر اين باور است كه امام عسكري(عليه السلام) درگذشته و فرزندي از خود باقي نگذاشته است و به همين دليل نيز ارث او را ميان كساني كه وارث آن حضرت نبودند، تقسيم كردند و اين موضوع با صبر و سكوت امام روبه رو گرديد و اكنون كسي جرأت ندارد با خانواده او ارتباط برقرار كند يا چيزي از آنها بپرسد و اگر اسم امام فاش شود، مورد تعقيب قرار مي گيرد. زنهار! زنهار! خدا را در نظر بگيريد و از پي گيري اين بحث، خودداري كنيد.»
ب ـ استتار
سفيران امام براي در امان ماندن از تهديدات و فشارهاي حكومت عباسي، براي انجام مأموريت خود، از پنهانكاري بهره مي جستند و بدين وسيله بر آن بودند كه زمينه محدود ساختن يا تعطيل كردن فعاليتشان پيش نيايد و با بسيج امكانات و نيروهاي متعهد ارتباط خويش را با شيعيان توسعه و استمرار بخشند; از جمله آنكه ايشان در مقابل دريافت وجوه و اموال، قبض و رسيد نمي دادند و يا آنكه براي خويش شغلي را
1 . كتاب الغيبه، ص243 ; سيد هاشم بحراني، حلية الأبرار، ج2، ص687 ; تاريخ الغيبة الصغري، ص466 ; سيره پيشوايان، صص483 و 484
2 . تاريخ الغيبة الصغري، ص470 ; سيره پيشوايان، ص685 ; البته وكلا موظف به ارائه رسيد بودند.
برمي گزيدند تا با آن شيوه صوري، از گزند جاسوسان و مأموران حكومتي در امان باشند. روغن فروشي عثمان بن سعيد نيز از اين نمونه است.
ج ـ سازماندهي وكلا
سفيران خاص، در مدت سفارت خويش، به منظور گسترش حوزه فعاليت و تحت پوشش گرفتن شيعيان در نقاط مختلف، نمايندگاني را در شهرها و ايالات گمارده بودند. اين تعداد كه به وكيل نيز معروف بودند، از ميان پاكترين و با نفوذترين مردم گزينش شدند; گروهي از آنان، از وكلاي عصر امامان معصوم پيش به شمار مي رفتند. وكلا نيز هر يك در مناطق و شهرهاي خاصي فعاليت مي كردند و در بعضي از موارد، آنان هم در مناطق تحت پوشش خويش وكيل به خصوصي داشتند.
ابن سعيد عمري و سه سفير پس از او، در طول دوره غيبت صغري با انتخاب وكلا، تمام شيعيان را در شهرهاي اسلامي تحت پوشش خويش درآورده، به خوبي آيين و مذهب را از گزند توطئه ها پاس داشتند و با نظارت دقيق بر عملكرد كارگزاران با انحرافات و كجروي ها به شدّت برخورد مي كردند.
بحز وكلاي مستقر در بغداد، از وكلاي نواحي ديگر جوامع اسلامي; چون آذربايجان، اهواز، حجاز، مصر، ري، خراسان، قم، كوفه، همدان و يمن مي توان ياد كرد.
بغداد، با آغاز امامت حضرت مهدي(عليه السلام) اهميتي دو چندان يافت; زيرا سامرا به دنبال غيبت آن حضرت، مزيّت خود را از دست داد و از آن سوي، با اشاره و سفارش پيشواي دوازدهم، مركز فكري و هدايت شيعيان به بغداد منتقل شد و سفراي منتخب از جانب امام در رأس قرار گرفتند. از همين رو بغداد را در دوره غيبت صغري مي توان
1 . الامام المهدي من المهد الي الظهور، صص112 و 113
2 . كتاب الغيبه، ص310 ; اختيار معرفة الرجال، ص531 ; كافي، ج1، صص518 و 519 ; رجال نجاشي، ص264 ; ميرزا حسين نوري، مستدرك الوسائل، ج3، ص550 ; كمال الدين، ص496 ; الارشاد، ج2، ص364
نخستين كانون منتظران قائم(عج) و مركز پيوند امت و امام ناميد.
دوري از پايتخت نيز داراي رمزي بود; زيرا تا حدودي فعاليت نواب خاص را از ديد حاكمان عباسي پوشيده مي داشت و آنان در محيطي آرام و بدور از فشار و محدوديت، امور مربوط به سفارت را هدايت و رهبري مي كردند.
امام زمان(عليه السلام) خود به كارواني از شيعيان قم، از محوريت شهر بغداد چنين فرمود:
«بعد از اين، چيزي به سامرا نفرستيد و مالي را نياوريد. شخصي را در بغداد معين مي كنم، اموال را به او بدهيد، نامه ها (توقيعات) از او صادر مي گردد.»
حضرت مهدي(عليه السلام) پس از اين، وكيل و امين پدر و جدّ بزرگوار خويش، عثمان بن سعيد عمري را به عنوان نماينده و سفير خاص خود در بغداد برگزيد. عثمان بن سعيد از پيش در بغداد سكونت داشت و در دوره وكالت از سوي امام حسن عسكري(عليه السلام) زمينه را فراهم ساخته بود. در آغاز غيبت صغري، پس از تصدّي مقام سفارت و نيابت حضرت مهدي(عليه السلام) به تلاش خود ادامه داد و با جدّيت تمام، رهبري وكلاي نواحي و مناطق مختلف جامعه اسلامي را به عهده گرفت. او با استفاده از آن تشكيلات، امانات و وجوهات و هداياي شيعيان را دريافت مي كرد و به حضرت مهدي(عج) مي رساند و از آن سوي، سؤالات رسيده را به محضر آن حجّت خدا تقديم داشته، پاسخ پرسشها و توقيعات را به صاحبان اصلي اش تحويل مي داد.
عمري در بغداد نيز كارگزاران و وكلايي به نام هاي احمدبن اسحاق، محمد قطانحاجز داشت كه هر يك به مسائل و مشكلات مردم پاسخ مي گفتند و هدايا و وجوهات را دريافت مي كردند. اين احتمال وجود دارد كه سفير با واگذاري امور اجرايي سازمان
1 . تاريخ الغيبة الصغري، ص332
2 . كمال الدين، ج2، ص148 ; تاريخ الغيبة الصغري، صص323 ـ 306
3 . دلائل الامامه، ص272
4 . بحارالانوار، ج 51، ص 316
5 . تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، ص150
در بغداد به اين وكلا، خود فعاليتهاي ساير وكلا و نمايندگان ساكن در نواحي و مناطق مختلف را سرپرستي و هدايت مي كرده است.
د ـ سامان دهي امور مردم
* محمد بن علي اسود قمي مي گويد:
«در روزگار وكالت عثمان بن سعيد، زني به من مراجعه كرد و پارچه اي را داد و درخواست كرد كه آن را نزد عمري ببرم. آن پارچه و پارچه هاي ديگر را كه مردم براي رساندن به وكيل امام به من داده بودند، برداشتم و به سمت بغداد حركت كردم. پس از ورود به بغداد، به حضور عمري رسيدم. او دستور داد كه همه آن اموال را به محمدبن عباس قمي تسليم كنم. بي درنگ فرمانش را عملي ساخته، همه را ـ بجز پارچه آن زن كه مفقود شده بود ـ به او تحويل دادم. پس از گذشت مدتي كوتاه، عمري به من پيغام فرستاد تا پارچه زن را نيز به محمدبن عباس تحويل دهم. در آن حال به ياد پارچه آن زن افتادم و به سرعت جستجو را آغاز كردم، ليكن آن را نيافتم. مشكل خويش را با عمري در ميان گذاردم و او در پاسخ گفت:
غمگين نباش; زيرا به زودي آن را خواهي يافت! گفتار عثمان بن سعيد جامه عمل پوشيد و آن پارچه را يافتم و به محمدبن عباس تحويل دادم. عمري با آنكه صاحبان پارچه را نديده بود، از مفقود شدن پارچه آنان خبر داد و نيز از پيدا شدن آن آگاهم ساخت.»
اين عمل عثمان كرامتي بود از آنچه از ارباب معرفت و اولياي خدا به ظهور مي رسد و بي شك كرده وي موجب نظر و فرمان حضرت مهدي(عليه السلام) بوده است.
* زماني مردي از اهل عراق، مبلغي خمس اموال خود را نزد عثمان بن سعيد برد. عثمان وجه را خدمت امام برد ليكن آن حضرت از قبول مال خودداري كرد و فرمود:
1 . بحارالأنوار، ج51 ، ص335
« (به او بگوييد) حق عموزادگانت را كه چهارصد درهم است، از آن بيرون كن!»
مرد عراقي از اين سخن بسيار تعجب كرد... حق عموزادگان و آن هم 400 درهم، دو نكته مهمي است كه هر كس توانايي بيان اين سخن را ندارد! او از نزد عمري خارج شد و بي درنگ حساب دارايي خويش را بررسي كرد. پس از رسيدگي و دقت فراوان، معلوم شد هنوز قسمتي از منافع زمين زراعتي عموزادگانش را كه در دست وي بوده به صاحبانش رد نكرده و سهم آنان از اين زمين چهارصد درهم بوده است; همان مبلغي كه حضرت مهدي(عليه السلام) دستور جدا كردنش را از مبلغ فوق داده بود. لذا مرد عراقي به سرعت آن مبلغ را از دارايي خويش خارج كرد و سپس نزد عثمان آمد و وجه را تقديم كرد و عمري نيز آن را پذيرفت.
غروب سفير
سال 265 هجري قمري پنج سال از دوره سفارت عثمان بن سعيد مي گذشت. او كه غروب آفتاب عمرش را نزديك مي ديد. بزرگان شيعه را نزد خويش فرا خواند و از سفر ابدي خود آگاهشان ساخت و سپس اين خبر را به آنان اطلاع داد كه:
«امام زمان(عليه السلام) دستور داده است تا از سفارت فرزندم محمدبن عثمان، شما را آگاه كنم و پس از من هركس حاجتي داشت نزد او برود!»
او مرگ را در آغوش گرفت. فرزندش محمدبن عثمان، پس از غسل دادن او، مراسم كفن و دفنش را انجام داد و با حضور صدها مرد و زن عزادار، پيكر مطهر او را به خاك سپرد. در هنگامه غم و حزن، از سوي امام زمان(عليه السلام) توقيعي به محمدبن عثمان صادر شد كه دل مجروح ماتم زدگان را التيام بخشيد; هر چند نامه تسليتِ حضرت، خود گوياي سوگ و ماتم آن اميد اميدواران و پناه بي پناهان بود. امام در پايان اين نامه مبارك، پسر را
1 . اثبات الهداة، ج7، ص302
2 . سفينة البحار، ج2، ص159 ; تاريخ الغيبة الصغري، ص404
در منصب پدر منصوب كرد. توقيع شريف امام از اين قرار است:
«ما از آنِ خداييم و به سويش باز مي گرديم، در حالي كه تسليم فرمان اوييم و راضي به قضا و مشيّتش. پدرت سعادتمندانه زندگي كرد و با افتخار مرد، خدايش رحمت كند! و به اوليا و سرورانش ملحق گرداند. او همواره در اطاعت از امرشان كوشا و بدانچه او را به خداي ـ عزّ و جلّ ـ و آنان نزديك مي گرداند، ساعي بود. خدا رويش را تازه و و شاداب كند و از لغزشش درگذرد و اجر تو را زياد گرداند و صبر نيكو در مصيبتش به تو عطا فرمايد! تو مصيبت زده شدي و ما نيز! دوري پدرت تو و ما را بيمناك ساخت و به دلتنگي از تنهايي وا داشت. پس خداوند به رحمت خود او را در آرامگاهش مسرور فرمايد! از كمال سعادت پدرت آن است كه مثل تو فرزندي را به او روزي فرمود تا جانشين پس از او و به امرش قائم مقامش باشي و براي او طلب آمرزش كني و مي گويم كه: ستايش خداي را، پس همانا قلبهاي شيعيانش را به مكان و جايگاه تو و آنچه پروردگار در تو و نزد تو قرار داد، نيكو و مسرور شد. خدا تو را كمك كند و نيرو بخشد و دستگيرت باشد و توفيقت دهد و ولي و حافظ و مواظب و كفايت كننده ات باشد.»
عثمان بن سعيد در محله «رصّافه» در شرق بغداد و در منطقه اي كه امروزه به «بازار شورجه» معروف است، دفن شده و آرامگاه او زيارتگاه است.
محمّدبن عثمان نايب دوم
محمّدبن عثمان نايب دوم
عبدالرحيم اباذري
فرزند خلف
تبار نامه محمدبن عثمان بن سعيد عَمري، به قبيله «بني اسد» منسوب است و به «اسدبن خزيمه» منتهي مي شود. اين قبيله، همان قبيله بني اسد مي باشد كه فرداي حماسه عاشورا، پس از خالي شدن ميدان كربلا از لشكريان عمربن سعد، براي دفن پيكر شهدا به اين منطقه آمدند و آنها را به كمك و راهنمايي و شناسايي امام سجاد(عليه السلام) دفن كردند. اين قبيله، در سال 19هـ . ق. از سرزمين حجاز به منطقه عراق آمدند و در كوفه و غاضريه، از نواحي كربلا را براي خود وطن اختيار كردند. بني اسد از قبايل شجاع و با شهامت عرب به شمار مي آيند، چنانكه جمعي از اصحاب، علما، شعرا و شخصيتهاي برجسته شيعه از اين قبيله اند همان طور كه صحابي بزرگ «عمار ياسر» نيز از اين قبيله است و برخي نايب دوم را از نوادگان عمار به شمار آورده اند. كنيه او «ابو جعفر» است و دوران كودكي در نزد پدرش عثمان بن سعيد عَمري، كه از اصحاب خاص امام دهم و يازدهم و نايبِ اولِ امام دوازدهم بود، فقه، دين و اخلاق آموخت و مدت زيادي نگذشت كه همانند پدر مورد اعتماد و احترام آن امامان معصوم(عليهم السلام) قرار گرفت; چنانكه شيخ كليني از شخصيت
1 . محمدباقر مجلسي، بحارالأنوار، ج51 ، ص344
2 . جواد محدثي، فرهنگ عاشورا، ص77، به نقل از دائرة المعارف تشيع، جمعي از نويسندگان، ج3، ص340
3 . آقا بزرگ تهراني، الذريعه، ج2، ص106
برجسته شيعه، احمدبن اسحاق نقل مي كند كه روزي او به خدمت حضرت امام عسكري(عليه السلام) رسيد و عرض كرد:
«يابن رسول الله! من با چه كسي ارتباط داشته باشم و احكام دينم را از كدام شخصيت به دست آورم و گفتار چه فردي را قبول كنم؟»
حضرت در پاسخ وي فرمود:
«الْعَمْرِيُّ وَ ابْنُهُ ثِقَتَانِ فَمَا أَدَّيَا إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّيَانِ وَ مَا قَالا لَكَ فَعَنِّي يَقُولانِ فَاسْمَعْ لَهُمَا وَ أَطِعْهُمَا فَإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ الْمَأْمُونَانِ»
«عثمان بن سعيد عمري و پسرش (محمد بن عثمان) مورد اعتمادند. آن دو هرچه از جانب من به تو برسانند در واقع از من رسانيده اند و هر چه به تو بگويند از من گفته اند. به سخنان آن دو گوش ده و از آنان اطاعت كن چون كه آن دو، مورد اعتماد و امين هستند.»
در نقل ديگري آمده است: در يك مجلس ديگري هم كه شيعيان و شخصيتهاي برجسته، از اطراف و مناطق مختلف به حضور امام حسن عسكري(عليه السلام) مشرف شده بودند، آن حضرت خطاب به حاضران فرمود:
«اشهدوا علي أنّ عثمان بن سعيد العمري وكيلي و أنّ ابنه محمداً وكيل ابني مهديكم».
«شاهد و گواه باشيد، بدرستي كه عثمان بن سعيد عمري وكيل من است و پسرش محمدبن عثمان نيز وكيل فرزندم مي باشد كه مهدي شماست.»
محمدبن عثمان در زمان امامت حضرت عسكري(عليه السلام) مورد اعتماد و مرجع ديني مردم بود و در هنگام نياز مردم به وي مراجعه مي كردند. بعد از رحلت آن حضرت، در
1 . محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج1، ص330 ; بحارالأنوار، ج51 ، ص348
2 . بحارالأنوار، ج1، ص345 ; اعيان الشيعه، ج2، ص47
زمان نيابت نايبِ اول (پدرش) نيز اين وضع ادامه داشت و او يكي از كارگزاران فعال دستگاه نيابت به شمار مي آمد.
آغاز مسؤوليت
سال 265هـ .ق. ، سال پنجم از دوران غيبت صغري بود. حدود پنج سال از نيابت عثمان بن سعيد مي گذشت كه وي چشم از جهان فرو بست و فرزندش محمدبن عثمان و شيعيان را عزادار ساخت. نايب اول در آستانه رحلت خود، به دستور حضرت ولي عصر(عليه السلام) فرزندش محمد را به جانشيني خود برگزيد و مردم را از اين موضوع مهم آگاه ساخت و آنان را به وي ارجاع داد از اين تاريخ رهبري دستگاه نيابت بر عهده محمدبن عثمان گذاشته شد.
در اين هنگام كه محمدبن عثمان سرگرم برگزاري مراسم غسل، كفن و دفن پيكر پاك پدر بود، توقيع مباركي از ساحت مقدس حضرت مهدي به دست وي رسيد كه حاوي تسليت و تأكيد بر جانشيني او در جاي پدر بود. متن اين توقيع به شرح زير است:
} إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ{ تسليماً لأمره و رضيً بقضائه و بفعله. عاش أبوك سعيداً و مات حميداً. فرحمه الله و ألحقه بأوليائه و مواليه: فلم يزل مجتهداً في أمرهم ساعياً فيما يقربه إلي الله عزّ و جلّ و إليهم نضر الله وجهه و أقاله عثرته ـ و في فصل آخر ـ أجزل الله لك الثواب و أحسن لك العزاء رزئت و رزئنا و أوحشك فراقه و أوحشنا فسرّه الله في منقلبه و كان من كمال سعادته أن رزقه الله ولداً مثلك يخلفه من بعده و يقوم مقامه بأمره ويترحم عليه.
و أقول الحمد لله فإنَّ الأنفس طيّبة بمكانك و ما جعله الله عزّ و جلّ فيك و
1 . اعيان الشيعه، همان.
2 . شيخ عباس قمي، سفينة البحار، ج2، ص159
عندك أعانك الله و قواك و عضدك و وفقك و كان لك وليّاً و حافظاً و راعياً».
«ما از خداييم و به سوي او روانه ايم. در حالي كه تسليم فرمان او و راضي به قضا و فعلش هستيم. پدرت سر افرازانه زندگي كرد و با موفقيت درگذشت. خدا او را رحمت كند و به اوليا و سرورانش ملحق گرداند. او هميشه در پيروي از فرمان ائمه اطهار كوشا بود و به هر آنچه او را به خداي بزرگ و ائمه هدي نزديك گرداند، عنايت داشت. خداوند سيمايش را نوراني و با طراوت كند و از قصوراتش درگذرد!
خداوند به تو اجر دهد و در اين مصيبت صبر عطا نمايد. هم تو مصيبت زده شدي و هم ما. مفارقت او، تو و ما را به غم تنهايي و جدايي گرفتار ساخت، پس خداوند به رحمت خويش او را در منزلش خوشنود گرداند! از كمال خوشبختي پدرت اين است كه خداوند فرزندي مانند تو را به او روزي كرد تا جانشين پدر و در كارهاي او قائم مقامش باشد و برايش طلب رحمت كند.
و من مي گويم كه سپاس خداي را، چون كه همانا دلهاي شيعيان به مقام و منزلت تو و آنچه پروردگار در تو و پيش تو قرار داد، خشنود شد. خداوند تو را ياري كند و نيرومند و پابرجا نگهدارد و توفيق دهد و سرپرست، نگهبان و كفايت كننده ات باشد.»
بروز كرامات
محمدبن عثمان مسؤوليت رهبري دستگاه سفارت را با درايت و مديريتِ لازم پيگيري كرد و بدين سبب، مايه آرامش دل منتظران حضرت مهدي(عليه السلام) شد. علاوه هر از چند گاهي كه با عنايت امام قائم كراماتي چند از ناحيه نايب دوم صادر گشت بر عمق و شعاع اين آرامش و اطمينان افزوده شد و شيعيان مظلوم را بيش از
1 . بحارالأنوار، ج51 ، ص349 ; شيخ طوسي، كتاب الغيبه، ص361 ; شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، ج2، ص505
پيش به آينده روشن اميدوار ساخت. در اينجا به چند مورد از اين كرامات بسنده مي شود:
1 . خبر از پشت پرده
محمدبن علي اسود، يكي از كارگزاران دستگاه نيابت نقل مي كند: در يكي از سالها، زني پارچه اي به من داد تا آن را نزد محمدبن عثمان ببرم. آن را به همراه پارچه هاي ديگر به بغداد آوردم. وقتي به حضور نايب دوم رسيدم، دستور داد كه همه پارچه ها را به شخصي به نام «محمد بن عباس قمي» بسپارم و من نيز چنين كردم ولي پارچه آن زن جاي ماند و تحويل داده نشد. پس از مدتي محمد بن عثمان خطاب به من فرمود: پارچه آن زن را به محمد بن عباس قمي تحويل ده، ناگهان يادم آمد اما هر چه گشتم پارچه اي نيافتم. در اين هنگام نايب دوم فرمود: نگران و ناراحت مباش، بزودي آن را پيدا خواهي كرد. چنانكه بعد از اندكي پيدا شد و اين در حالي بود كه صورت حساب اجناس فقط در دست من بود و محمد بن عثمان هيچ اطلاعي از جزئيات آن نداشت.
2 . ارسال كفن
جعفربن محمدبن مَتِّيل مي گويد: روزي ابو جعفر محمدبن عثمان عمري مرا خواست و دو لباس علامت دار با كيسه اي درهم به من داد و فرمود:
«لازم است همين الآن به جانب منطقه واسط حركت كني و اين محموله را به اولين فردي كه او را در فلان مكان ملاقات مي نمايي، تحويل بدهي.»
او مي گويد: من از قبول اين مأموريت افسرده خاطر شدم و با خود گفتم فردي مانندِ من را حامل اين محموله ناچيز قرار داده، راهيِ واسط مي كند! در هر حال، به سوي واسط به راه افتادم. همين كه به محلّ موعود رسيدم و با اوّلين نفر روبرو شدم، از وي سراغ حسن بن محمد قطاة صيدلاني را كه وكيل موقوفات در واسط بود گرفتم، او گفت: خودم
1 . شيخ صدوق، ج2، كمال الدين و تمام النعمه، ص502
هستم! تو كيستي؟ بعد از معرفي خود، با همديگر معانقه و احوالپرسي كرديم. سلام ابوجعفر عمري را به وي رسانده و محموله را تحويلش دادم. وقتي از موضوع آگاه شد، گفت: خدا را شكر! محمدبن عبد الله حائري فوت كرده است و من اكنون جهت تهيّه كفن بيرون آمده ام. آنگاه محموله را باز كرد و آن چه را كه براي تجهيز ميت لازم مي شود در آن مشاهده كرد. سپس جنازه را با هم تشييع و دفن كرديم و بعد من به بغداد بازگشتم.
ياران سفارت
در دوران نيابت محمدبن عثمان، از جمله شخصيتهاي بزرگ حديثي و سرشناس شيعي، در تشكيلات سفارت و نيابت حضور داشتند و در امور دستگاه رهبري با نايب دوم همكاري مي كردند. برخي از اين شخصيتها به عنوان كارگزار وكيل فعاليت مي نمودند. بعضي هم علاوه بر اين عناوين، افتخار شاگرديِ محمد بن عثمان را داشتند و از وي نقل روايت كرده اند. برخي ديگر نيز از دست وي توقيع گرفتند. در اين بخش به اسامي چند تن از آنان اشاره مي شود:
1. اسحاق بن يعقوب.
2. جعفر بن محمد بن مالك، از محدثان شهر كوفه.
3. جعفر بن محمد بن مَتِّيل.
4. جعفر بن عثمان مدائني.
5. احمد بن ابراهيم نوبختي.
6. محمد بن همام بغدادي.
7. محمد بن علي اسود.
8. عبد الله بن جعفر حميري.
9. قاسم بن علا.
10. محمد بن ابراهيم مهزيار.
1 . همان، ص504
11. ابو الحسين رازي.
12. امّ كلثوم، دختر محمد بن عثمان.
13. اسحاق بن رياح بصري.
14. علي بن احمد دلاّل قمي.
15. ابو علي متيلي.
16. غياث بن اسيد.
17. حسين بن عبد الرحيم اَبراروري.
مدت نيابت محمدبن عثمان (305 ـ 265) كه حدود 38 تا 40 سال به طول انجاميد، مصادف با خلافت خلفاي عباسي; از قبيل: معتمد، معتضد، مكتفي و مقتدر بود. محل حكومت عباسيان در اين ايام، شهر سامرا بود، بدين سبب دستگاه سفارت در شهر بغداد تا حدودي از چشم مستقيم نامحرمان در امان ماند، اما در عين حال خلفاي عباسي از طريق عوامل خود، سعي مي كردند فعاليتهاي نايب دوم را زير نظر و كنترل خويش داشته باشند و در دوران نيابت محمد بن عثمان، حاكم بغداد، شخصي به نام «عبيدالله بن عبدالله ابن طاهر» بود.
از سوي ديگر كارگزاران دستگاه نيابت، به رهبري محمدبن عثمان نيز در تلاش بودند كه فعاليتهايشان با رعايت اصول امنيتي در استتار كامل، به دور از چشم دشمن انجام پذيرد; چنانكه در اين شيوه بسيار موفق بودند. در عصر خلافت معتضد عباسي بخشي از آن، مصادف با يك دهه از نيابت نايب دوم شد، در اثر ظلم و ستم و خونخواري او، سياهچالها پر از ستمديدگان شد و فضاي اختناق به اوج خود رسيد. در اين هنگام شيعيان مناطق مختلف، علاوه بر وكلا و كارگزاران اصل سفارت به وسيله بازرگانان با نايب دوم ارتباط برقرار مي كردند، تا دستگاه سفارت از گزند مزدوران خليفه در امان باشد.
1 . براي آگاهي بيشتر، نكـ : محمد حسن اماني، دومين سفير آفتاب، از مجموعه راويان نور، ش 11
2 . دومين سفير آفتاب، ص100، به نقل از محمد الخضري بك، تاريخ الامم الاسلاميه، ص286
نشاني از نور
ابوعلي، محمدبن همام، يكي از دستياران نايب دوم نقل مي كند كه نقش انگشتري محمدبن عثمان عبارت «لاإِلَهَ إِلاَّ اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبِينِ» بود. از دخترش امّ كلثوم نقل است كه محمدبن عثمان چندكتاب درفقه تأليف نمود كه همه مطالب آن را از محضر امام حسن عسكري(عليه السلام) وحضرت مهدي(عليه السلام) وپدرش عثمان بن سعيد عَمري استفاده كرده بود.آقابزرگ تهراني كتابشناس بزرگ، يكي از كتب وي را با عنوان «الاشربه» نام مي برد.
شيخ صدوق(رحمه الله) به سند خود از نايبِ دوم (محمد بن عثمان) نقل مي كند كه قسم به خداوند، همانا حضرت حجت(عليه السلام) در هر سال، در موسم حج حاضر مي شود و مردم را مي بيند و آنها را مي شناسد، حجاج بيت الله نيز آن حضرت را مي بينند اما نمي شناسند.
در روايت ديگري از محمدبن عثمان سؤال شد: آيا حضرت صاحب الأمر(عليه السلام) را زيارت كرده اي؟ در جواب فرمود:
«آري! آخرين زيارت من با آن حضرت، در بيت الله الحرام بود، در حالي كه مي گفت: اَلَّلهُمَّ اَنْجِزْ لي ما وَعَدْتَنِي . بعد آن حضرت را ديدم در حالي كه به پرده كعبه آويز شده بود و اين دعا را مي خواند: الَّلهُمَّ انْتَقِمْ بي مِنْ أَعْدائِكَ».
نايبِ دوم، پس از نزديك به چهل سال تحمّل مسؤوليت خطير و سرنوشت سازِ نيابت، كم كم خود را آماده سفر به ديار ابدي مي كرد. ابوالحسن علي بن احمد دلاّل قمي مي گويد:
1 . كتاب الغيبه، ص180
2 . منتهي الآمال، ج2، ص506
3 . الذريعه، ج2، ص106
4 . منتهي الآمال، ج2، ص506 ; بحارالأنوار، ج51 ، ص350
5 . همان.
6 . وي از جمله شخصيتهاي حديثي دوران غيبت صغري است كه از نايب دوم نقل روايت مي كند; چنانكه ابن ابي جيد هم جزو شاگردان وي به شمار مي آيد. شيخ طوسي در كتاب الغيبه وي را در باب (فصل في ذكر طرف من اخبار السفراء...) ذكر كرده است، نكـ : معجم رجال حديث، خوئي، ج11، ص275
«روزي وارد بر محمدبن عثمان شدم تا جوياي حالش شوم، پس لوحي را پيش رويش مشاهده كردم و خوشنويسي ديدم كه با خط زيبا آيات قرآن روي آن مي نوشت و اسامي ائمه هدي(عليهم السلام) را در حواشي آن نقش مي بست. عرض كردم: مولايم! اين چه لوحي است؟ فرمود: اين اختصاص به قبر من دارد كه در آنجاست و من هر روز بر آن داخل مي شوم و جزئي از قرآن را در آنجا تلاوت مي كنم، سپس بيرون مي آيم. آنگاه دستم را گرفت و آن لوح را نشانم داد كه ديدم تاريخ دقيق وفات محمدبن عثمان در آن نوشته شده است. از محضر نايب دوم بيرون آمدم و آن تاريخ را يادداشت كردم. بعدها همچنان منتظر و مراقب بودم، ناگهان ابو جعفر بيمار شد و در همان روز موعود رحلت كرد و در همان قبري مدفون شد كه در آن لوح و مجلس عنوان شده بود.»
در روايت ديگري از محمدبن علي اسود نقل است كه مي گويد: روزي ابو جعفر محمدبن عثمان براي خود قبري حفر كرد و روي آن را با تخته اي پوشانيد. از وي علت اين كار را پرسيدم، فرمود: براي مردم سبب هايي است. عرض كردم: منظورتان چيست؟ فرمود: من موظف شده ام به حساب كارهايم رسيدگي كنم و آماده سفر ابدي باشم. تا اين كه دو ماه گذشت و او از دنيا رفت. خدا از او خشنود باشد و او را خشنود سازد.
انتقال نيابت
موضوع نيابت بعد از نايب دوم، در هاله اي از ابهام قرار داشت. كسي نمي دانست چه شخصيتي براي اين مهم برگزيده خواهد شد. شخصيتهاي متعددي در اذهان مردم مطرح مي شدند، اما در اين ميان ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي براي نيابت از ديگران اصلح بود; چنانكه امّ كلثوم دختر نايب دوم كه سالها از نزديك شاهد فعاليتهاي مربوط به دستگاه سفارت بود و با آن همكاري داشت، در اين باره اينگونه مي گويد:
«ابوالقاسم حسين بن روح، چندين سال وكيل و ناظر بر املاك پدرم بود و پدرم
1 . بحارالأنوار، ج51 ، ص351 ; اعيان الشيعه، ج2، ص47
2 . همان مدرك.
از طريق وي با رؤساي شيعه تماس برقرار مي كرد. او از برگزيدگان مخصوص بود و به خاطر اعتماد زيادي كه پدرم به وي داشت، اسرار خود را با او در ميان گذاشت.»
نايب دوم در بستر بيماري به سر مي برد، در اين هنگام شخصيتهاي برجسته شيعه; چون ابو سهل، اسماعيل بن علي نوبختي و چند نفر ديگر، به عيادت او رفتند تا ضمن ديدار با وي، تكليف خود و شيعيان را هم روشن كنند. در اين جلسه از محمدبن عثمان سؤال شد: اگر از دنيا چشم پوشيدي، به جاي تو چه كسي جايگزين خواهد شد؟ او در پاسخ گفت:
«هذا أبو القاسم الحسين بن روح بن أبي بحر النوبختي، القائم مقامي و السفير بينكم و بين صاحب الأمر و الوكيل و الثقة الأمين، فارجعوا في أموركم إليه و عوّلوا في مهمّاتكم عليه فبذلك أُمِرتُ وَ قَد بَلَّغتُ».
در نقل ديگر جعفربن احمد متّيل مي گويد:
«زمان رحلت محمدبن عثمان، بالاي سرش بودم و با او گفتگو مي كردم و ابوالقاسم حسين بن روح هم در پايين پايش قرار داشت. در اين هنگام محمدبن عثمان رو به من كرده، فرمود: أمرت أن أوصي إلي أبي القاسم الحسين بن روح، او ادامه مي دهد: وقتي اين جمله را شنيدم از بالاي سرِ او بلند شدم، دست حسين بن روح را گرفتم و در جاي خود نشاندم و خود در پايين پا نشستم.
در اين روز شخصيتهايي از اهل بصره مانند: علويه صفار و حسين بن احمدبن ادريس به شهر بغداد آمدند و در اين جلسه حضور داشتند و از نزديك شاهد اين اتفاق تاريخي بودند و بعدها آن را براي ديگران نقل مي كردند.»
1 . كتاب الغيبه، ص372
2 . بحارالأنوار، ج51 ، ص355 ; رجال العلامة الحلّي، ص273
3 . الخرائج و الجرائح، قطب راوندي، ج3، ص1120 ; كمال الدين و تمام النعمه، ج2، ص503
4 . بحارالأنوار، همان.
وفات و محل دفن
بدين ترتيب در روز آخر جمادي الاولي سال 305هـ .ق. زندگي پر فراز و نشيب محمدبن عثمان به پايان رسيد و او براي هميشه چشم از جهان فرو بست و به ابديت پيوست يكي از تاريخ نگاران معتبر اهل تسنن مي نويسد:
«وقتي نايب دوم، محمدبن عثمان از دنيا رفت، بنا به وصيت و نصب وي، حسين بن روح نوبختي به طور رسمي در دارالنيابه بغداد حضور يافت و به جاي او نشست و بزرگان شيعه نيز در آنجا حاضر شدند. در اين هنگام شخصي به نام «ذكاء» كه خادم محمدبن عثمان بود، عصا و كليد صندوقچه نايب دوم را به حسين بن روح تحويل داد و گفت: ابو جعفر محمدبن عثمان به من دستور داد پس از آنكه مرا به خاك سپردي و ابوالقاسم به جاي من نشست، اين دو امانت را تحويل تو دهم و اين صندوقچه حاوي خواتيم امامان(عليهم السلام) است.»
پيكر پاك نايب دوم با حضور شيعيان و رجال سرشناس شيعي، تشييع و در خيابان دروازه كوفه در خانه مسكوني خود در كنار مقبره پدرش عثمان بن سعيد عمري به خاك سپرده شد. مرحوم شيخ عباس قمي مي نويسد:
«اكنون اين قبر در مقبره بزرگي، نزديك درِ سلمان كه در ميان مردم بغداد به «شيخ خلاّني» معروف است، واقع شده و علاقه مندان هر از چند گاهي به زيارت آنان مي روند.»
در سال 1349هـ .ق. اين مكان تجديد بنا شد و اشعاري از شاعران عاشق در مقام و منزلت صاحبان آن بر ديوارهاي مقبره نقاشي گرديد.
1 . كتاب الغيبه، ص366
2 . سير أعلام النبلاء، ذهبي، ج15، ص223 ; خاندان عباس اقبال آشتياني، نوبختي، ص216 و نكـ : بحارالأنوار، ج85 ، ص211
3 . سفينة البحار، ج1، ص328
4 . محمد حرزالدين، مراقد المعارف، ج1، ص278
حسين بن روح نوبختي
حسين بن روح نوبختي
عبدالرحيم اباذري
خاندان نايب سوم
حسين بن روح از خاندان ايراني نژاد، به نام «آل نوبخت» سرچشمه گرفته است. نوبخت جدّ اعلاي اين خاندان به شمار مي آيد كه در عهد منصور خليفه دوّم عباسي (158 ـ 136 ق.) از دين زردتشت پيروي مي كرد. سپس با قبول اسلام به دربار خلفاي عباسي راه يافت و در راه نشر علوم و تمدّن اسلامي خدمات چشمگيري از خود نشان داد. او در علم نجوم سرآمد ستاره شناسان عصر خود بود. فرزندان و نوادگان نوبخت در عصرهاي مختلف به ترتيب از مترجمان چيره دستِ زبان فارسي به عربي و از ستاره شناسان، راويان، متكلّمان، فيلسوفان، فقيهان و شعراي سرشناس بوده اند و حتّي برخي از آنان به مسؤوليتهاي مهم حكومتي نيز دست يافته اند.
گرچه خود نوبخت پس از مسلمان شدن در مذهب خلفاي بغداد، سني به سر برد اما بعداً همه نوبختيان به مذهب شيعه گرويدند و جزو شيفتگان اهل بيت(عليهم السلام) شدند كه در اينجا به اسامي بعضي از آنها اشاره مي شود:
1 . ابوسهل بن نوبخت، ستاره شناس.
1 . سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج2، ص93 و عباس اقبال آشتياني، خاندان نوبختي، ص7
2 . همان مدرك.
3 . ابن نديم، الفهرست، ص251
2 . ابوسهل فضل بن نوبخت، فيلسوف و متكلّم.
3 . ابواسحاق بن اسحاق بن ابي سهل، متكلّم و صاحب كتاب «الياقوت».
4 . ابوسهل اسماعيل بن علي، از اصحاب امام هادي و امام عسكري(عليهما السلام) .
5 . ابومحمد حسن بن موسي نوبختي، رجال شناس وصاحب كتاب «فرق الشيعه».
6 . حسن بن سهل نوبختي، منجم مشهور.
7 . ابو عبدالله احمد بن عبدالله نوبختي، شاعر.
8 . ابو حسين علي بن عباس نوبختي، شاعر.
و...
زمينه هاي نيابت
شخصيتهاي خاندان نوبختي به خاطر شيفتگي و ارتباط نزديك با ائمه اطهار(عليهم السلام) ، همكاري خوبي با دستگاه نيابت و سفارت داشتند. در اين ميان نقش حسين بن روح از ديگران چشمگيرتر بود. او در امر وكالت و نيابت به نايب اول و دوم (عثمان بن سعيد و محمد بن عثمان) ياري مي كرد. سالها اين خدمتگزاري و همكاري به طور صادقانه و مستمر ادامه داشت. علاوه، وي با كارداني و هوشياري كامل با بستگان خود از خاندان «نوبختي» و «بنو فرات» كه در رده هاي بالاي حكومت عباسي مسؤوليت و نفوذ داشتند، تماس مي گرفت و مشكلات شيعيان را بر طرف مي ساخت; به طوري كه حتي كارگزاران مهم حكومت نيز نمي توانستند از آن مانع شوند. در سال 298هـ .ق. وقتي علي بن عيسي جرّاح، وزير حكومت وقت در بغداد از حلّ مشكل يكي از علويان به نام «عقيقي» امتناع ورزيد، او به حسين بن روح پناه آورد، وي نيز با ارسال پيامي علي بن عيسي را در تنگنا قرار داد تا اين مشكل را بر طرف كند و او نيز چنين كرد.
با گذشت زمان، شخصيت جامع حسين بن روح بيش از پيش آشكار شد و او يكي
1 . براي آشنايي بيشتر نكـ : خاندان نوبختي ; سيد حسن صدر، تأسيس الشيعه ; اعيان الشيعه، ج2 و 3
2 . شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، ج2، ص505
از ياران نزديك نايب دوم (محمد بن عثمان عمري) بود; چنانكه تعداد زيادي از شخصيتهاي سرشناس دستگاه نيابت زير نظر او فعاليت مي كردند. از سوي ديگر، نايب دوم هر از چند گاهي در فرصتهاي مناسب عملاً حسين بن روح را به عنوان نايب امام زمان(عج) بعد از خود، معرفي مي كرد و مردم را به او ارجاع مي داد. ابو جعفر محمدبن علي اسود نقل مي كند:
«... من همواره موقوفات را خدمت محمدبن عثمان (نايب دوم) مي بردم و او نيز آنها را از من تحويل مي گرفت. دو يا سه سال پيش از درگذشت وي، يكي از روزها، باز مقداري از موقوفاتِ جمع شده را به حضورش بردم. اين بار دستور داد آن را به حسين بن روح تحويل دهم... و فرمود: هر آنچه به دست ابوالقاسم برسد مانند آن است كه به دست من رسيده است...»
شبيه همين واقعه نسبت به ابو عبد الله جعفربن محمد مدائني، يكي ديگر از كارگزاران دستگاه نيابت كه در شهر كاظمين سكونت داشت، رخ داده است. او مي گويد:
«... در روزهاي آخر زندگي، محمدبن عثمان، حدود چهار صد دينار به خدمتش بردم... ولي او قبول نكرد و فرمود: آن را به حسين بن روح تحويل داده، گفتم: مثل هميشه خودت دريافت كن; مانند كسي كه خشمگين باشد، پول را رد كرد و فرمود: خداوند تو را عافيت دهد، بلند شو، پول را ببر و تحويل حسين بن روح بده. مدائني گويد: وقتي او را خشمگين ديدم، از حضورش خارج گشته سوار بر مركبم شدم و از منزل فاصله گرفتم، مقداري راه رفته بودم، دوباره برگشتم، در زدم، خادم آمد... داخل منزل شدم، ديدم محمد بن عثمان به اندرون رفته است سپس آمد روي صندلي نشست و خطاب به من فرمود: چرا امتناع ميورزي و به حرف حق گوش نمي دهي، آنگاه فرمود: برخيز خدا تو را عافيت دهد; فقد
1 . تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، جاسم حسين، ترجمه محمد تقي آية الّلهي، تهران، امير كبير، 1367 ش. صص196، 193 و 170
2 . طوسي، كتاب الغيبه، ص370 و بحارالأنوار، ص51 ، ص354
أقمتُ أبا القاسم حسين بن روح مقامي و نصبته منصبي; همانا حسين بن روح را جانشين خود قرار داده و او را در جاي خود منصوب كردم.»
مدائني ادامه مي دهد:
«بعد از آن، بلند شدم و به حضور حسين بن روح شتافتم... چهار صد دينار را تحويل او دادم و پس از آن نيز همواره، به وي مراجعه مي كردم...»
آغاز نيابت سوم
نيابت دوم، محمدبن عثمان در بستر بيماري قرار داشت، در اين هنگام شخصيتهاي برجسته تشيع; مانند ابو سهل اسماعيل بن عليِ نوبختي و چند نفر ديگر به عيادت او رفتند. در اين جلسه از نايب دوم سؤال شد: اگر از دنيا رفتي چه كسي به جاي تو جايگزين خواهد شد؟ او در جواب گفت:
«هذا أبو القاسم الحسين بن روح بن أبي بحر النوبختي، القائم مقامي و السفير بينكم و بين صاحب الأمر و الوكيل له و الثقة الأمين. فارجعوا إليه في أموركم و عوّلوا عليه في مهمّاتكم فبذلك أمرت و قد بلغت...».
در روايت ديگري جعفربن احمدبن متّيل يكي از سرشناسان دستگاه نيابت كه برخي مي گفتند او نيابت سوم انتخاب خواهد شد، نقل مي كند:
«... زمان رحلت محمدبن عثمان، بالاي سرش نشسته بودم و با او گفتگو مي كردم و ابوالقاسم حسين بن روح هم در پايين پايش قرار داشت. در اين هنگام محمدبن عثمان رو به او كرد و فرمود: أمرت أن أوصي إلي أبي القاسم الحسين بن روح .
1 . كتاب الغيبه، ص367
2 . بحارالأنوار، ج51 ، ص355
جعفر بن احمد مي گويد: وقتي اين جمله را شنيدم از بالاي سرِ وي بلند شده، دست حسين بن روح را گرفتم، در جاي خود نشاندم و خود در پايين پا نشستم...»
روز آخر جمادي الاولي سال 305، نايب دوم چشم از جهان فرو بست و ابوالقاسم حسين بن روح به عنوان سوّمين نماينده و نايب خاص امام زمان (عج) اين مسؤوليت خطير را بر دوش گرفت.
علاّمه مجلسي به نقل از كتاب «منهج الدعوات و منهج العنايات» سيدبن طاووس مي نويسد: روزي كه نايبِ دوم از دنيا رفت، حسين بن روح، آن روز را در منزل وي جلوس كرد، «ذكاء» خادم محمدبن عثمان، به حضور وي رسيد و عصا، صندوقچه و كتابچه اي را كه از مولايش مانده بود، به حسين بن روح تحويل داد. حسين بن روح فرمود:
«اين عصا از آنِ مولايم عسكري(عليه السلام) است. در اين صندوقچه هم، انگشري هاي امامان معصوم نگهداري مي شود. سپس آنها را بيرون آورد و به حاضران نشان داد.»
بعد فرمود: در كتابچه هم قنوت ائمه اطهار(عليهم السلام) نوشته شده است. آنگاه وي، قنوت امام حسن را از حفظ براي حاضران املا كرد و فرمود: اين قنوتها را حفظ كنيد، همان طوركه مهم هاي دينِ خود را حفظ مي كنيد.
يكي از مورخان معتبر اهل سنت، شبيه همين نقل را با مقداري تفاوت، در كتاب خود نقل كرده است.
1 . قطب رواندي، الخرائج و الجرائح، ج3، ص1120 و كمال الدين، ج2، ص503 ; محمد علي عالمي، شاگردان مكتب ائمه، ج2، ص39
2 . كتاب الغيبه، ص366 و آقا بزرگ تهراني، طبقات اعلام الشيعه، ج1، ص113
3 . بحارالأنوار، ج85 ، ص211
4 . نكـ : محمد بن احمد ذهبي، سير اعلام النبلا، ج15، ص223 و خاندان نوبختي، ص216
صدور توقيع
بعد از اندكي، روز يكشنبه پنجم شوال 305هـ .ق. نخستين توقيع از ساحت مقدس حضرت مهدي(عج) در تأييد و تأكيد و نيابت حسين بن روح نوبختي به طور صريح اين چنين صادر شد:
«...نعرفه عرفه الله الخير كلّه و رضوانه و أسعده بالتوفيق وقفنا علي كتابه و ثقتنا بما هو عليه و أنّه عندنا بالمنزلة و المحلّ اللّذين يسرّانه زاد الله في إحسانه إليه إنّه وليّ قدير و الحمد لله لا شريك له و صلي الله علي رسوله محمّد و آله و سلّم تسليماً كثيراً...».
«ما او (حسين بن روح) را مي شناسيم. خداوند تمام خوبي ها و خوشنودي هاي خويش را به وي بشناساند و او را با عنايت خود خرسند گرداند. از نامه او آگاه شديم و در مسؤوليت محوّله به وي اطمينان داريم. او در نزد ما داراي مقامي است كه موجب شادي وي خواهد شد. خداوند احسان خود را نسبت به وي زياد گرداند...»
البته شخصيت جامع حسين بن روح چنان بود كه انتصاب وي براي نيابت امام زمان(عج) بي درنگ مورد توجه و استقبال دست اندركاران دستكاه نيابت و علماي سرشناس و صاحب نفوذ در مناطق مختلف قرار گرفت و در نهايت اين فقيه فرزانه توانست دوران حساس و بحراني اين مقطع را به خوبي پشت سر بگذارد. حتّي فقهاي بزرگ شهر قم كه در آن ايام از قدرت و منزلت خاصي برخوردار بودند، با اين حال در نهايت بردباري و اشتياق، از دستورات وي پيروي كردند; از جمله فقيه سترگ، علي بن بابويه، پدر شيخ صدوق (از فقهاي پر نفوذ شهر قم) در اين هنگام جهت ديدار با نايب سوّم، به شهر بغداد سفر مي كند، چند روزي در محضر حسين بن روح مانده، مسائلي را عنوان كرده و پاسخش را مي گيرد و سپس به شهر
1 . طوسي، كتاب الغيبه، ص372
قم بر مي گردد.
از سوي ديگر عنايات غيبي شامل حال حسين بن روح شد. مردم كه از سرزمين هاي دور اسلامي و غير آن حضورش مي رسيدند، شاهد كرامات متعدد از وي مي شدند و همه اين رخدادها منشأ اطمينان قلبِ توده مردم شد و زمينه رهبري و نيابت او را بيش از پيش تثبيت و آماده تر كرد. در اينجا به چند مورد از اين كرامات اشاره مي شود:
1 . يك شمش طلا
شيخ صدوق(رحمه الله) از حسين بن علي بن محمّد، مشهور به (ابو علي بغدادي) نقل مي كند: هنگامي كه در شهر بخارا بودم، يكي از شيعيان به نام «ابن جاوشير» ده شمش طلا به من داد تا آن را به خدمت حسين بن روح آورم. هنگام بازگشت آنها را با خود به بغداد مي آوردم كه يكي از آنها را در حوالي رودخانه آمويه (بين تركمنستان و خراسان) گم كردم تا اينكه به بغداد رسيدم و تازه از گم شدن آن با خبر شدم. بناچار عوض آن را خريده، جايگزين كردم، بعد به حضور نايب سوم شرفياب شدم، ده شمش طلا را تحويل دادم وي آن يكي را نپذيرفت و فرمود: طلايي را كه در آمويه گم كرده اي در نزد ماست، بعد آن را به من نشان داد و من ديدم همان شمش است كه من گم كرده بودم.
2 . بي نياز از مترجم
محمد بن عليّ بن متّيل نقل مي كند:
«زني به نام زينب، از اهالي «آبه» از توابع ساوه، سيصد دينار سهم امام نزد عمويم جعفربن محمد قبيل آورد و گفت: دوست دارم اين وجه را به دست خودم خدمت حسين بن روح تقديم كنم. در اين حال، عمويم مرا به همراه آن زن به
1 . رجال نجاشي، ص261
2 . كمال الدين و تمام النعمه، ج2، ص518 و الخرائج و الجرائح، ج3، ص1123 و حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج3، ص681
خدمت نايب سوم برد. او به زبان فصيحِ آبي با زن به احوال پرسي پرداخت و از فرزندان وي سراغ گرفت، وقتي اين چنين ديدم، از ترجمه خودداري كردم و بازگشتم.»
3 . تولّد فقيهان
علي بن بابويه، فقيه نامدار قم، چند سالي بود كه با دختر عمويش ازدواج كرده بود اما صاحب فرزند نمي شد، روزي نامه اي از قم به حسين بن روح نوشت و از وي خواست تا از ساحت مقدس حضرت مهدي (عج) بخواهد كه خداوند فرزنداني برايش عطا كند. وقتي نامه به دست حسين بن روح رسيد، از جانب حضرت جواب آمد:
«از اين زن داراي فرزندي نخواهي شد ولي در آينده نزديك با يك زن ديلمي و بيوه ازدواج خواهي كرد و از او صاحب دو پسر فقيه و دانشمند خواهي شد. پس از مدتي اين پيش بيني به وقوع پيوست و علي بن بابويه صاحب دو فرزند فقيه به نامهاي: ابو جعفر محمد بن علي بن بابويه، معروف به شيخ صدوق و ابو عبدالله حسين بن علي بن بابويه شد; كه اين دو، هرگاه با علما و مردم روبرو مي شدند، از نظر اشراف و تسلّط به فقه، حديث و علوم اسلامي، همه را به حيرت و تعجب وا مي داشتند و آنها نيز اعتراف مي كردند كسي كه با دعا و عنايت حضرت ولي عصر (عج) به دنيا آمده باشد، از او جز اين انتظاري نيست.»
نفوذ بر دژها
عامل مهم ديگري كه در موفقيت نايب سوم، نقش بسزايي داشت، نفوذ اين شخصيت بزرگ، توسط خاندان شيعي آل فرات و آل نوبخت به مراكز مهم فرهنگي،
1 . بحارالأنوار، ج51 ، ص336 ; كمال الدين، ج2، ص503
2 . اثبات الهداة، ج3، ص690 ; بحارالأنوار، ج51 ، ص336
سياسي و ا قتصادي دستگاه عباسيان بود. اين نفوذ از زمان خليفه دوم عباسي (158 ـ 137هـ .ق.) با ورود نوبخت جدّ اعلاي اين خاندان به دربار آغاز شد و تا زمان خلافت مقتدر (320 ـ 295) و بعد از آن، حدود بيش از دو قرن ادامه يافت. وقتي ابوالفضل جعفربن معتضد، معروف به «المقتدر بالله» در سال 295هـ .ق. در سيزده سالگي به خلافت رسيد، به خاطر ضعف شخصيت و عدم مديريت و لياقت او، امور جاري كشور به دست وزيران اداره مي شد. در طول 25 سال حكومت او، تعداد ده نفر به عنوان وزير انتخاب شدند كه اسامي و مدت وزارت هر كدام به ترتيب تاريخ به شرح زير است:
1 . ابو الحسن علي بن فرات، (نوبت اول) سه سال (299 ـ 296)
2 . محمد بن عبيدالله بن خاقان، دو سال (301 ـ 299)
3 . علي بن عيسي بن داوود بن جرّاح، چهار سال (304 ـ 301)
4 . ابو الحسن علي بن فرات، (نوبت دوم)، دو سال، (306 ـ 304)
5 . حامد بن عباس، پنج سال (311 ـ 306)
6 . ابو الحسن علي بن فرات (نوبت سوم) يك سال، (312 ـ 311)
7 . ابوالقاسم عبدالله بن محمد بن خاقان، يك سال، (313 ـ 312)
8 . ابو العباس احمد بن عبيدالله الخصيب، يك سال، (314 ـ 313)
9 . علي بن عيسي بن داود بن حراج (دومين مرحله) 2 سال، (316 ـ 314)
10 . ابو علي محمد بن مقله، دو سال، (318 ـ 316)
11 . سليمان بن حسن بن مخلد، يك سال، (319 ـ 318)
12 . حسين بن قاسم بن وهب، يك سال، (320 ـ 319)
13 . ابوالفتح فضل بن جعفر بن فرات، شش ماه، (320).
نخستين سالِ نيابتِ حسين بن روح، مصادف با يازدهمين سال حكومت مقتدر عباسي بود و اين در حالي بود كه ابو الحسن علي بن فرات براي دومين بار به وزارت او
1 . نكـ : عصر الخليفه المقتدر بالله، حمدان عبد المجيد كبيسي، فصل 3 و معجم الانساب و الاسرات، زامباور، ص7 و دستور الوزراء، خوند مير، صص81 ـ 76
انتخاب شده بود. آل فرات همانند خاندان نوبختي، شيعه مذهب بودند و در عصر مقتدر، در سه مرحله به وزارت دست يافتند و در مجموع حدود شش سال عهده دار وزارت دستگاه عباسيان شدند و اين فرصت خوبي براي نايب سوم شد و او توانست در اين برهه بسيار حساس، دستگاه نيابت و سفارت را به نحو احسن اداره كند و شيعيان را در بسياري از تنگناهاي سرنوشت ساز عبور دهد. اين موضوع از نظر تاريخي، بقدري آشكار و واضح است كه حتي آنهايي هم كه اخيراً به دنبال تحقق انگيزه هاي خود، اقدام به تحريف شخصيتها و اسطوره سازي مي كنند، نتوانستند از اين حقيقت تاريخي بگذارند و چنين نوشتند:
«خاندان نوبختي و آل فرات، در حالي كه از بنياد با خلافت عباسيان مخالف بودند، با برنامه ريزي و مديريت لازم، آنچنان خليفه را زير نفوذ فكري خود درآوردند كه وي حتي از بر حق بودن خود نيز به شك افتاد و در اين نفوذ، حسين بن روح نوبختي و علي بن فرات (وزير مقتدر) نقش بيشتر و تعيين كننده اي را به عهده داشتند.»
در زندان خليفه
با همه تدابيري كه حسين بن روح در جهت سر و سامان دادن به وضع آشفته شيعيان به كار مي گرفت و در اين خصوص به موفّقيتهايي هم دست يافت، اما خود نتوانست از حقد و كينه خليفه عباسي و اطرافيانش در امان بماند و آنها نيز هرگز حاضر نمي شدند در مقابل چشمان خويش، شاهد قدرتمند شدن و سر و سامان يافتن شيعيان باشند، از اين رو، به بهانه هاي واهي; از جمله به بهانه همكاري او در آشوبهاي گروه «قرامطه» نايب سوم را دستگير كردند. حسين بن روح از سال 312 تا 317 به مدت 5 سال در كنج زندانهاي تاريك مقتدر بسر برد و شيعيانِ تازه جان گرفته در ظاهر را پريشان حال گذاشت. اما او در طول مدت اسارت، لحظه اي از سرنوشت شيعيان غفلت نورزيد و در
1 . قدس زندگي منصور حلاج، لوئي ماسين يون، ترجمه روان فرهادي، ص54
غياب خود، يكي از دست اندركاران دستگاه نيابت به نام ابو جعفر محمدبن علي شلمغاني را به جاي خود نشاند و به وسيله پيك و نامه با كارگزاران سفارت تماس برقرار مي كرد و همچنان رهبري شيعيان را به نحو مطلوب ادامه داد. او در سال 317 در زمان وزارت «ابوعلي محمدبن مقله» از زندان آزاد شد و دوباره در ميان انبوه شيعيان و با عزّت و عظمت به ايفاي نقش پرداخت; زيرا در اين ايام تني چند از شخصيتهاي برجسته شيعه; مانند ابويعقوب اسحاق بن اسماعيل، ابوحسين علي بن عباس، ابو عبدالله حسين بن علي نوبختي و... در بخش هاي كليدي عباسيان به عنوان: مشاور، كاتب و... حضور داشتند و ديگر كسي نمي توانست مانع و مزاحم فعاليتهاي او شود.
وكلا و دستياران
از برخي كتب رجالي و تاريخي معتبر استفاده مي شود كه تعدادي از شخصيتهاي سرشناس شيعه در مناطق مختلف به عنوان: وكيل، كارگزار و سفيرِ نايب سوم، با دستگاه نيابت همكاري مي كردند كه اسامي و محل فعاليت برخي از آنان بدين شرح است:
1 . ابوسهل بن اسماعيل علي نوبختي، فقيه و متكلم بزرگ در شهرهاي بغداد و اهواز.
2 . علي بن بابويه پدر شيخ صدوق، در شهر قم.
3 . محمد بن فضل موصلي، در شهر موصل.
4 . ابو عبدالله حسن بن علي وجناء نصيبي
5 . ابو علي محمد بن همام اسكافي، در بغداد.
6 . قاسم بن علاء، در منطقه ارّان (جمهوري آذربايجان فعلي)
1 . خاندان نوبختي، صص 193، 200 و 219
2 . كتاب الغيبه، ص315
3 . بحارالأنوار، ج51 ، ص323، 355 و 376
4 . كتاب الغيبه، ص310
7 . ابو جعفر محمد بن علي شلمغاني، در بغداد. وي بعداً دچار لغزش و انحراف شد و از اين سمت بركنار گرديد.
رحلت و بارگاه
اين شخصيت بزرگ تاريخ تشيع پس از يك عمر رهبري و هدايت مردم، در حالي كه اغلب امور مربوط به دستگاه نيابت و غيبت صغري با سربلندي و پيروزي به انجام رسيده بود، آماده كوچ از اين دنياي فاني شد، اما از آنجاكه هنوز سه سال از دوران غيبت صغري باقي مانده بود، ضرورت داشت براي ادامه رياست و تكميل اين دوره سرنوشت ساز، يك فقيه و شخصيت توانمند ديگر به جاي او منصوب شود. از اين رو، حسين بن روح چند روز قبل از رحلت، به دستور امام عصر(عج)، مسؤوليت دستگاه نيابت را به نايب چهارم، علي بن محمد سَمري سپرد و در شب چهارشنبه، هيجدهم شعبان 326 ق. چشم از جهان فرو بست.
شيعيان عاشق پس از تجليل و تكريم و احترام كامل، پيكر مطهّر نايب سوم را در شهر بغداد تشييع كردند و در محله نوبختيه، جنب راست ضلع شرقي بازار «عطاران» او را به خاك سپردند. محدث توانا، مرحوم شيخ عباس قمي(رحمه الله) كه از اين مزار غريب ديدن كرده است، با دلي پر خون و با آهي آتشين مي نويسد:
«اين مزار در يك خانه شخصي واقع شده است. اگر كسي بخواهد وارد آن شود. اول بايد از صاحب خانه اجازه بگيرد.»
اين عالم بزرگ آنگاه ادامه مي دهد:
«هنوز اهل خيري يافت نشده است تا اين خانه را بخرد و صحن مناسبي، همراه با چند ايوان، حوض در اطراف آن بنا كند; زيرا اين كار علاوه بر
1 . نكـ : شيخ عباس قمي، تتمّة المنتهي، ص294 و كتاب الغيبه، ص406 و خاندان نوبختي، ص224
2 . كتاب الاوراق، صولي، ص104 ; بحارالأنوار، ج51 ، ص358
3 . محمد مهدي موسوي، احسن الوديعه، ج2، ص232
تعظيم صاحب بزرگوار آن، محلّ اجتماع و پناهگاه شيعيان در شهر بغداد خواهد شد.»
امروزه بقعه حسين بن روح در محله «رصّافه» در شرق بغداد و در منطقه مركزي و در ميان بازار قرار دارد و به مقام حسين بن روح مشهور است.
1 . تتمّة المنتهي، ص303
علي بن محمد سَمُري، نايب چهارم
علي بن محمد سَمُري، نايب چهارم
عبدالرحيم اباذري
آخرين سفر
اين شخصيت بزرگِ دستگاهِ سفارت كه لقبش را سمري و گاهي هم صيمري نوشته اند. در ماه شعبان سال 326هـ .ق. با وصيت و رحلت نايب سوم، حسين بن روح نوبختي به مقام نيابت حضرت حجت مفتخر شد. وي از اصحاب امام عسكري به شمار مي آمد. مدت نيابت علي بن محمد سمري، حدود سه سال طول كشيد. او در اين مدتِ كوتاه، رابط ميان حضرت مهدي(عج) و شيعيان بود و پاسخ پرسشهاي شيعيان آن حضرت، به وسيله او رد و بدل مي شد و آنان وجوه شرعي خود را در اختيار نايب چهارم مي گذاشتند. همچنين معجزات و كراماتي كه شيعيان در طول اين سه سال از وي مشاهده مي كردند، بر آرامش، اطمينان و اميدواري آنان نسبت به آينده افزوده مي شد. چنانكه شيخ صدوق(رحمه الله) از احمدبن ابراهيم بن مخّلد نقل مي كند كه در شهر بغداد، با جمعي از مشايخ در محضر نايب چهارم بوديم، در اين هنگام بدون اينكه كسي سخن بگويد، علي بن محمد سمري، ابتدا لب به سخن گشود و با جمله: «رَحِمَ اللهُ عَلِيّ بن الحسين بن بابويه» خبر از رحلت آن فقيه سترگ در قم داد. بعد حاضران در مجلس، تاريخ اين جلسه
1 . سيد حسن موسوي، شيعيان بغداد، ص118 ; سيد محمد صدر، تاريخ الغيبة الصغري، ج1، ص412
2 . سيد حسن شيرازي، كلمة الامام المهدي، ص100
3 . شيخ عباس قمي، تتمة المنتهي، ص353 ; منتهي الآمال، ج2، ص508
را يادداشت كردند تا اينكه چند روز گذشت و خبر رسيد، در همان وقتي كه ما به خدمت نايب چهارم شرفياب شده بوديم اين واقعه جانگداز رخ داده است.
پس از سه سال نيابت، در شعبان سال 329هـ .ق. چون نايب چهارم در آستانه رحلت قرار گرفت، گروهي از شيعيان بر بالينش حاضر شدند و از او خواستند فردي را براي پس از خود جايگزين و معرفي كند، اما وي از اين موضوع خودداري كرد و از غيبت كبري خبر داد.
صدور توقيع
شيخ طوسي در كتاب خود از ابو محمد حسن بن احمد مُكتّب نقل مي كند كه او مي گفت:
«سالي كه نايب چهارم از دنيا رفت، من در بغداد بودم. چند روز قبل از وفات او، به حضورش رسيدم. در اين هنگام وي توقيع و فرماني را از جانب ساحت مقدس حضرت صاحب الأمر(عج) بيرون آورد و خواند كه متن آن چنين بود:
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، يا عليّ بن محمد أعظم الله أجر إخوانك فيك فإنّك ميّت ما بينك و بين ستّة أيّام، فاجمع أمرك و لا توص إلي أحد يقوم مقامك بعد وفاتك، فقد وقعت الغيبة التامّة، فلا ظهور إلاّ بعد إذن الله تعالي، و ذلك بعد طول الأمد و قسوة القلب و امتلاء الأرض جوراً و سيأتي من شيعتي من يدّعي المشاهدة، ألا فمن يدّعي المشاهدة قبل خروج السفياني و الصيحة، فهو كذّاب مفتر وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ».
«به نام خداوند بخشنده و مهربان. اي علي بن محمد سمري، خداوند اجر و ثواب برادرانت را در مصيبت تو بزرگ گرداند. تو تا شش روز ديگر از دنيا خواهي
1 . بحارالأنوار، ج51 ، ص360
2 . كتاب الغيبه، ص395 ; اعيان الشيعه، ج2، ص48
3 . كتاب الغيبه، ص395 ; بحارالأنوار، ج51 ، ص361 ; تتمة المنتهي، ص353
رفت. پس امور خود را جمع و جور كن و كسي را براي خود وصي و جانشين انتخاب مكن كه قائم مقام تو شود; زيرا غيبت كبري آغاز شده است. ظهور، تحقّق پيدا نخواهد كرد مگر با اذن خداوند تبارك و تعالي. دوران غيبت كبري طولاني خواهد بود; چنانكه دلها سنگين مي شود و ظلم زمين را فرا مي گيرد. در آينده نزديك، بعضي از شيعيان ادعاي مشاهده خواهند كرد، هركس چنين ادعا كند، پيش از آنكه سفياني خروج كند و صداي آسماني شنيده شود، دروغگو و افترا زننده است و...»
وفات و محل دفن
حسن بن احمد مكتِّب در ادامه اين نقل مي گويد:
«همراه كساني كه در اين مجلس حضور داشتيم، نسخه اي از اين توقيع را استنساخ و يادداشت كرديم و از منزل او بيرون آمديم. چون شش روز گذشت، دوباره به خدمت نايب چهارم شرفياب شديم و او را در حال احتضار يافتيم. يكي از حاضران از وي پرسيد: جانشين بعد از تو كيست؟ فرمود: «للهَِ أَمرٌ هو بالغه» خدا را امر مهمي است كه به آن عمل كرده و ابلاغ خواهد نمود.»
وقتي اين سخن تمام شد علي بن محمد سمري چشم فرو بست و جان به جان آفرين تسليم كرد.
بدين ترتيب علي بن محمد سمري روز نيمه شعبان سال 329هـ .ق. پس از سه سال نيابت خاصه، در ميان غم و اندوه جمعي از شيعيان و سرشناسان حديثي و فقهي شيعه رخت از اين واديِ فاني بربست و به ابديت پيوست. پيكر پاك نايب چهارم با تجليل و احترام غسل داده و كفن شد، بعد در شهر بغداد، جنب مقبره شيخ محمدبن يعقوب كليني، صاحب اصول و فروع كافي دفن گرديد.
1 . منتهي الآمال، ج2، ص509 ; اعيان الشيعه، ج2، ص48 ; سفينة البحار، ج2، ص249 ; كتاب الغيبه، ص393
2 . تتمة المنتهي، ص353 ; سفينة البحار، ج2، ص249
شيخ طوسي به نقل از ابي نصر هبة الله بن محمد كاتب نقل مي كند كه قبر نايب چهارم در شهر بغداد، شارع خلبخي نزديك كناره نهر آبي عتّاب قرار دارد. محمد حرزالدين از علماي معاصر كه مرقد شيخ سمري را از نزديك مشاهده و زيارت كرده است، مي نويسد:
«مرقد نايب دوم در بغداد جانب رصافه در بازار هرج، جنب مستنصريه، كناره چپ از رودخانه دجله قرار دارد كه در حجره اي ميان بازار و مسجد قبلانيه واقع شده است. امروزه بر روي آن مقبره شريف، قبه و بارگاه و گلدسته ساخته اند. مسلمانان، به ويژه شيعياني كه از مناطق مختلف وارد اين شهر مي شوند، به زيارت اين بارگاه مي شتابند. اين مركز قدسي از مراكز مهم شيعي در بغداد است.»
بقعه او امروزه در نزديكي پل «جسرالشهدا» در نزديكي ميدان «الرصافي» قرار دارد.
آغاز رسالت فقها
همزمان با رحلت نايب چهارم، غيبت كبراي امام دوازدهم(عج) آغاز شد و رهبري سياسي و هدايت جامعه اسلامي و شيعي به طور رسمي و كامل در اختيار فقهاي جامع شرايط قرار گرفت. البته زمينه هاي اين كار اساسي از سالها پيش توسط ائمه اطهار(عليهم السلام)آماده شده بود و هر كدام از آن سروران، هر از چند گاهي در وقت مقتضي مردم را به
1 . ابي نصر هبة الله بن محمد كاتب، معروف به «ابن بُرينه» مادرش ام كلثوم از شخصيتهاي حديثي و دختر نايب دوم به شمار مي آيد. ابي نصر حديث بسيار شنيد و اهل بحث و گفتگو بود; چنانكه در مجلسي با ابي الحسن بن شيبه علوي كه قائل به امامت زيد بن علي بود و ائمه را سيزده نفر مي پنداشت، وارد مباحثه شد و اثبات كرد كه امامت، در دوازده امام مختصر است. او در باره اين موضوع مهم كتابي هم تأليف كرد. (مجمع الرجال، قهپايي، ج6، ص212)
2 . كتاب الغيبه، ص396 ; بحارالأنوار، ج51 ، ص362
3 . مراقد المعارف، ج1، ص375
تمكين به چنين اوضاعي ترغيب و تشويق مي كردند، چنانكه هر قدر شيعيان به اين عصر نزديك مي شدند، به همان اندازه هم تذكر و توجّه معصومين(عليهم السلام) نسبت به اين امر مهم بيشتر و جدي تر بروز و ظهور مي كرد. در همين راستا، وقتي يكي از محدّثان به نام اسحاق بن يعقوب به وسيله نايب دوم سؤالاتي را در باره اين موضوع از ساحت مقدس حضرت ولي عصر(عج) مطرح مي كند، آن حضرت با دستخط مبارك خويش، وظيفه مردم را در دوران غيبت كبري معين مي فرمايد و آنها را اين چنين در حوادث واقعه به فقهاي عظام و راويان حديث اهل بيت(عليهم السلام) ارجاع مي دهد:
«أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَي رُوَاةِ حَدِيثِنَا، فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيهِمْ».
زيارتنامه نواب اربعه
مرحوم سيدبن طاووس در كتاب زيارت خود از نايب سوم حسين بن روح نقل مي كند هر وقت خواستيد يكي از نواب چهارگانه را زيارت كنيد، نخست به پيامبر سلام دهيد، بعد حضرت علي و پس از آن حضرت خديجه و حضرت فاطمه زهرا(عليهم السلام) سپس به ترتيب به دوازده امام سلام كنيد، آنگاه كه از سلام آن سروران فارغ شديد، چنين ادامه دهيد:
«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا فُلانَ بْنَ فُلان (نام يكي از نواب اربعه) أَشْهَدُ أَنَّكَ بَابُ الْمَوْلَي أَدَّيْتَ عَنْهُ وَ أَدَّيْتَ إِلَيْهِ مَا خَالَفْتَهُ وَ لا خَالَفْتَ عَلَيْهِ، قُمْتَ خَاصّاً وَ انْصَرَفْتَ سَابِقاً جِئْتُكَ عَارِفاً بِالْحَقِّ الَّذِي أَنْتَ عَلَيْهِ وَ أَنَّكَ مَا خُنْتَ فِي التَّأْدِيَةِ وَ السَّفَارَةِ. السَّلامُ عَلَيْكَ مِنْ بَاب مَا أَوْسَعَهُ ]أَوْسَعَكَ [وَ مِنْ سَفِير مَا آمَنَكَ وَ مِنْ ثِقَة مَا أَمْكَنَكَ. أَشْهَدُ أَنَّ اللهَ اخْتَصَّكَ بِنُورِهِ حَتَّي عَايَنْتَ الشَّخْصَ
1 . شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج18، ابواب صفات قاضي، باب 11، ص101 ; منتهي الآمال، ج2، ص509
فَأَدَّيْتَ عَنْهُ وَ أَدَّيْتَ إِلَيْهِ».
«شهادت مي دهم كه تو رابط مولي و سرور ما بودي، كه از طرف مردم و از مردم به آن حضرت رساندي و هرگز مخالفت او را نكردي و راه خلاف او را نپيمودي. قيام كردي به نيابت خاصه آن حضرت و بازگشتي در حالي كه سبقت مي جستي. به حضورت آمده ايم با معرفت به آن حقي كه بر آني و به راستي خيانت نكردي در اداي وظيفه و مقام سفارت و نمايندگي آن حضرت. سلام بر تو! از كسي كه به تو توانگري داد و به تو اعتماد دارد و از طرف شخصي كه به تو قدرت داد. شهادت مي دهم همانا خداوند تو را به نور خود اختصاص داد تا خود آن حضرت را از نزديك ديدي و از جانب او به مردم پيام رساندي.»
سپس برگرديد و سلام هاي گذشته را از پيامبر تا حضرت صاحب الأمر تكرار كنيد و بگوييد:
«جِئْتُكَ مُخْلِصا بِتَوْحِيدِ اللهِ وَ مُوَالاةِ أَوْلِيَائِهِ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِهِمْ ]أَعْدَائِهِ [وَ مِنَ الَّذِينَ خَالَفُوكَ يَا حُجَّةَ الْمَوْلَي وَ بِكَ إِلَيْهِمْ ]اللَّهُمَّ [تَوَجُّهِي وَ بِهِمْ إِلَي اللهِ ] إِلَيْكَ [تَوَسُّلِي
«به سوي تو آمدم در حالي كه به يگانگي خدا ايمان دارم و از دوستان او پيروي مي كنم و از دشمنانش دوري مي جويم و همچنين از آنهايي كه با تو مخالفت مي كنند. اي حجت امام زمان و به ذات خود اي خدا به من توجه كن كه به وسيله چهارده معصوم به سوي تو توسل مي جويم.»
سپس دعا كنيد و از خداي متعال هر چه دوست داريد بخواهيد كه مستجاب مي شود ان شاء الله.
1 . سيد بن طاووس، مصباح الزائر، ص264 ; بحارالأنوار، ج99، ص292 ; شيخ طوسي، تهذيب الاحكام، ج6، ص118
از مسجد براثا چه مي دانيم؟
از مسجد براثا چه مي دانيم؟
علي احمدي
در غرب بغداد، روستايي به نام براثا وجود داشت كه اكنون محلّه اي از شهر محسوب مي شود و پيشينه آن به قبل از اسلام باز مي گردد. براثا از كلمه «برثيا»، به معناي «بيرون» گرفته شده است ويژگي هاي مسجد براثا كه به آن فضيلت و برتري داده، چنين است:
1 . امام علي(عليه السلام) درسرزمين براثا چند روزاقامت كرد. درسال (37هـ .ق.) هنگامي كه در جنگ خوارج، از منطقه نهروان به كوفه باز مي گشت، در راه، به سرزميني در نزديكي براثا رسيد و پرسيد: نام اين سرزمين چيست؟ گفتند: زوراء.
فرمود: از اين سرزمين دوري كنيد; زيرا ممكن است فرو رود. راه خود را ادامه دادند و به سرزمين ديگري رسيدند، فرمود: اين سرزمين چه نام دارد؟ گفتند: بحرا. در آنجا هم توقف نكرد و به راه خود ادامه داد. پس از اندكي، از دور شبحي ديده شد، نزديكتر كه آمدند، ديدند آن سياهي، صومعه راهبي (مسيحي)، به نام حباب است. راهب كه سر و صداي لشكريان را شنيد، از صومعه بيرون آمد. امام علي(عليه السلام) به راهب گفت: «مي خواهيم در اين مكان پياده شويم». راهب گفت: «خير، شما و لشكرتان، اين سرزمين را ترك كنيد.»
1 . حسن الامين، دائرة المعارف الاسلاميه الشيعيه، ج5 ، ص120
حضرت علّت را پرسيد. راهب پاسخ داد: «در كتاب ما آمده است: در اين سرزمين هيچ كس توقف نمي كند، مگر اينكه پيامبر يا وصي او باشد و بخواهد با لشكر خود در راه خدا بجنگد.»
حضرت در جواب سخنان راهب فرمود: «من وصيّ سيّد الانبيا هستم و نيز سيد اوصيايم.»
راهب با تعجب پرسيد: «شما از بزرگان قريش و وصي محمدبن عبد الله هستيد؟»
امام جواب داد: «آري، من همان شخص هستم.»
راهب گفت: «خبر شما را در انجيل ديده ام كه در اين سرزمين پياده خواهي شد. اكنون شما در سرزمين براثا هستيد; جايي كه روزگاري خانه مريم و عيسي بوده است.
امام در جواب فرمود: «صبر كن اي راهب و ديگر سخن نگو»، سپس حضرت نزديك محلي رفت و با پاي خود خاك را كنار زد و گفت: «اين چشمه حضرت مريم است» و آنگاه به لشكريان دستور داد 17 ذراع خاك را كنار زدند، ناگهان سنگ سفيدي ظاهر شد، امام فرمود: «مريم، عيسي را بر روي اين سنگ نهاد». سپس امام روي همان سنگ نماز خواند و خيمه اش را روي آن نصب كرد و چهار روز در آنجا اقامت فرمود و در اين مدت روي همان سنگ مشغول عبادت بود. راهب با همين ملاقات، اسلام آورد و گفت:
«أشهد أن لا إله إلاّ الله و أنّ محمّداً رسول الله و أنّك عليّ بن أبي طالب وصيّه».
پس از آنكه حباب، مسلمان شد، حضرت دستور داد، صومعه را به مسجد تبديل كند.
1 . دائرة المعارف تشيع، ج3، ص157 ; بحارالأنوار، ج14، ص212
2 . بحارالأنوار، ج52 ، ص218
3 . معارف و معاريف، ج3، ص120
2 . سرزمين مقدسي است كه انبياي بزرگ الهي، چون عيسي و ابراهيم(عليهما السلام) در آنجا نماز خوانده اند.
3 . خانه حضرت مريم و سرزمين حضرت عيسي(عليه السلام) در اين سرزمين بوده است.
4 . به جز امير المؤمنين علي(عليه السلام) امام حسن و حسين(عليهما السلام) هم در آن سرزمين نماز خوانده اند.
5 . محلّ دفن يكي از پيامبران الهي احتمالاً حضرت يوشع(عليه السلام) است.
6 . طبق برخي روايات، بازگشت خورشيد براي امام علي(عليه السلام) در سرزمين براثا نيز اتفاق افتاده است. جريان ردّ شمس براي امام علي(عليه السلام) مكرر اتفاق افتاد كه از جمله در سرزمين براثا نقل شده است.
7 . امام صادق(عليه السلام) فرمود: در كنار شما قبرستاني است كه آن را براثا مي گويند، از آن گورستان 120 شهيد، كه در رتبه شهداي بدر مي باشند، محشور خواهند شد.
به دليل اين قداستِ تاريخي، به خصوص اقامت چند روزه امام علي(عليه السلام) در سرزمين براثا، شيعيان در آن محل مسجدي ساختند و اين مكان را مقدس مي شمردند. در طول سالهاي فرمانروايي بني اميه و بني عباس، مسجد براثا از مهمترين پايگاههاي تجمع شيعيان بود. در زمان مقتدر بالله (295 ـ 320هـ .ق.) خليفه عباسي، رونق اين مسجد به اوج خود رسيد و اين امر باعث حسادت و دشمني بعضي علماي اهل سنت گرديد، لذا نزد مقتدر عباسي رفته و دلايلي آوردند كه امام علي(عليه السلام) در اين مكان حضور نيافته است. همچنين مقتدر عباسي را به خراب نمودن مسجد تحريك كردند و گفتند: شيعيان در آنجا صحابه را سبّ مي كنند. خطيب بغدادي در كتاب تاريخ بغداد در اين باره مي نويسد:
«در موضع معروف به براثا، مسجدي بود كه در آن مردمي منسوب به تشيع براي نماز و دعا تجمع مي كردند. خبر به مقتدر بالله، خليفه عباسي بردند كه
1 . سفينة البحار، دار الاسوه، ج1، ص258
2 . مفاتيح الجنان، ص448
3 . بحارالأنوار، ج41، ص173
4 . معارف و معاريف، ج3، ص119
رافضيها در اين مسجد جهت سب صحابه تجمع مي كنند و قصد خروج از طاعت خليفه دارند. وي دستور داد در روز جمعه شيعيان مراجعه كننده را دستگير و مسجد را خراب كنند.»
به دستور مقتدر، مسجد براثا با خاك يكسان شد و تا سال (328هـ .ق.) به همان صورت باقي بود. در سال (328هـ .ق.) و در زمان خلافت الراضي بالله، شيعيان به بَجكَم ماكاني شكايت كردند، به فرمان وي مسجد براثا باز سازي و بر وسعت آن افزوده شد و نام «الراضي بالله» را بر سر درِ مسجد حك كردند.
در 12 جمادي الاولي سال 329، مسجد براثا مجدداً بازسازي و افتتاح گرديد. خليفه، براي اينكه مسجد براثا را از انحصار شيعيان در آورد و جنبه عمومي به آن بدهد، احمدبن فضل هاشمي را كه اهل سنت بود، به امامت مسجد منصوب كرد و در همين روز، نخستين نماز جمعه، پس از بازسازي اقامه شد. مردم بغداد; اعم از شيعه و سني در نماز جمعه مسجد براثا به طور گسترده شركت كردند. المتقي بالله، منبري كه نام هارون بر روي آن حك شده بود، را در قبله گاه مسجد براثا قرار داد. با ظهور سلسله آل بويه و رونق گرفتن اماكن مقدس شيعيان در عراق، مسجد براثا نيز اهميت ويژه اي يافت. در فتنه بغداد در سال (349هـ .ق.) كه در تمام محله هاي شهر بغداد، نماز جمعه تعطيل بود، در مسجد براثا نماز جمعه با شكوه و عظمت برگزار مي شد.
شيعيان عراق هيچ وقت از مسجد براثا چشم نپوشيدند و با وجود اينكه خطيب نماز جمعه سني بود، در نماز جمعه شركت مي كردند. در سال (420هـ .ق.) ابو منصور، خطيب نماز جمعه مسجد براثا كه از طرف القادر عباسي منصوب شده بود، در يكي از خطبه ها، نام امام علي(عليه السلام) را مقدم نكرد و نيز در پايان خطبه ها گفت: خدايا! مسلمانان و هر كسي كه علي(عليه السلام) را مولاي خود مي داند بيامرز! وي با اين جمله، به شيعيان توهين و آنان را از
1 . دكتر فهمي سعد، العامه في بغداد، ص332
2 . موسوعة العتبات المقدسة، قسم الكاظمين، ج1، ص25
3 . دانشنامه جهان اسلام، ج2، ص599
مسلمانان جدا كرد. نمازگزاران شيعه كه به شدت از حرف خطيب ناراحت شده بودند، به طرفش سنگ انداختند. پس از اين واقعه، تا چند هفته نماز جمعه تعطيل گرديد.
درگيري هاي فرقه اي، طغيان رود دجله و... موجب ويراني كامل مسجد براثا شد به طوري كه در سال 450هـ .ق. مسجد براثا كاملاً متروك شد. علي بن عيسي اربلي و ياقوت حموي كه در قرن هفتم از محل مسجد ديدن كرده اند، از ويراني كامل مسجد براثا خبر داده اند. اين وضع تا سال 914هـ .ق. كه شاه اسماعيل صفوي بغداد را فتح كرد، ادامه يافت. او فرمان داد مسجد براثا را بازسازي كنند. پس از آن، مسجد براثا مأوا و پناهگاه شيعيان شد و تا كنون هم پايگاه نمازگزاران شيعه است.
1 . آل بويه، نخستين سلسله قدرتمند شيعه، ص445
2 . دانشنامه جهان اسلام، ج2، ص599
|