فصل پنجم
سامراء
در محضر امام هادي(عليه السلام)
در محضر امام هادي(عليه السلام)
مهدي احمدي
نام مادر امام، سمانه و معروف به سيّده و امّ الفضل بوده است.
امام جواد(عليه السلام) خود عهده دار تربيت و تهذيب اخلاق آن بانو شد و او در خانه اي زندگي كرد كه زنان آل علي از اعضاي آن بودند. او تحت تأثير هدايت و رفتار و سلوك آنها قرار گرفت. از اين رو، به اطاعت و عبادت خداوند متعال رو آورد و از زنان عابد و متهجّد و قاريان قرآن مجيد شد.
تولد
بيشتر مورّخان برآنند، كه امام هادي(عليه السلام) در سال 212 به دنيا آمده است. تاريخ ولادت آن حضرت را برخي سه شنبه نيمه ذيحجه و برخي 27 ذيحجه، گروهي 23 رجب و عدّه اي 3 رجب مي دانند. در اين ميان، قول اول قوي تر است. در برخي دعاها نيز
1 . منتخب التواريخ، ص704
2 . تحليلي از زندگاني امام هادي، باقر شريف قرشي، ترجمه محمدرضا عطائي، نشر كنگره جهاني حضرت رضا، 1371، انتشارات آستان قدس رضوي، ص21 به نقل از عيون المعجزات ; دلائل الامامه، ص213
3 . برخي معتقدند امام در سال 214 پا به دنيا نهاد. كه قول اول قوي تر است.
4 . شيخ مفيد، الارشاد، ترجمه و شرح سيد هاشم رسولي محلاتي، انتشارات علميه اسلاميه،ص285 ; منتخب التواريخ، ص704
آمده است: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالْمَوْلُودَيْنِ فِي رَجَب مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّ الثَّانِي وَ ابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّد الْمُنْتَجَبِ...».
هنگامي كه وي در صِريا (روستايي نزديك مدينه) به دنيا آمد، او را علي نام نهادند. امام جواد(عليه السلام) براي كنيه فرزندش «ابوالحسن» را انتخاب كرد. كنيه امام كاظم و امام رضا(عليهما السلام) نيز ابوالحسن است، به همين خاطر راويان حديث، براي تمييز بين اين سه امام، مي گويند: ابوالحسن اول (امام موسي بن جعفر)، ابوالحسن دوم (امام رضا)، ابوالحسن سوم (امام هادي)(عليهم السلام) .
القاب امام
امام به القاب مختلفي خوانده مي شد كه در ذيل به آنها اشاره مي شود:
1 . ناصح; چون خيرخواه بود.
2 . تقي; زيرا متقي ترين افراد امت بود.
3 . فقيه; چون فقيه ترين مردم زمان خود بود.
4 . عسكري; چون در شهر سامرا، در اردوگاه نظامي مي زيست.
5 . شهيد; چون به دست دشمنان به شهادت رسيد.
6 . وفيّ; چون باوفاترين مردم بود.
7 . خالص; چون اوج اخلاص در رفتارش نمود داشت.
8 . هادي; مشهورترين لقب ايشان است.
9 . نقي; امام به دو لقب هادي و نقي شهرت دارد.
1 . باقر شريف قرشي، تحليلي از زندگاني امام هادي، صص22 و 23
2 . كنيه نهادن در عرب براي كودكان، نوعي احترام محسوب مي شده و باعث رشد شخصيت كودك بوده است. ائمه اطهار(عليهم السلام) نيز از همان كودكي براي فرزندان خود كنيه برمي گزيدند.
3 . الارشاد، ص258 ; تحليلي از زندگاني امام هادي، ص24
4 . تحليلي از زندگاني امام هادي، ص25
چهره امام
امام هادي(عليه السلام) مانند جدش امام رضا و پدرش امام جواد(عليهما السلام) چهره اي گندمگون داشت. داراي چشماني سياه و درشت، كتف هاي نسبتاً قوي، بيني كشيده، دندانهاي فاصله دار، چهره اي دلگشا، خوشبو و مانند جدش امام باقر(عليه السلام) ، تناور بود، نه زياد كوتاه و نه خيلي بلند بود.
تربيت امام
امام هادي(عليه السلام) در دامان پدرش بزرگ شد و از خصلتهاي او اثر پذيرفت. امام جواد(عليه السلام) هميشه با دعايي كه به «حرز امام هادي» مشهور است، به فرزند خود غذا مي داد. بدين ترتيب نهال ايمان مطلق به مقدّرات الهي را در دل فرزندش غرس كرد.
هنگامي كه امام جواد(عليه السلام) آماده حركت به عراق شد، امام هادي(عليه السلام) شش ساله بود. او را در دامانش نشاند و فرمود: از اشياي زيباي عراق سوغات چه دوست داري؟ امام هادي با لبخندي پاسخ داد: شمشيري كه چون شعله آتش باشد... امام جواد رو به فرزند ديگرش موسي نگريست و از او نيز همان سؤال را پرسيد. موسي گفت: فرش خانه... امام جواد رو به فرزندش امام هادي(عليه السلام) كرده، فرمود: ابوالحسن نظير من است...
امام از اين خواسته فرزندش كه نشانگر شجاعت و دلاوري وي بود خوشحال شد.
كودكي امام
امام هادي شش سال و چند ماه بيشتر نداشت كه معتصم امام جواد را از مدينه به بغداد فرا خواند و نقشه شهادت امام را طرح كرد و در ضمن عمربن فرج را به مدينه فرستاد تا آموزگاري اديب و آشنا به قرآن كه گرايش به اهل بيت(عليهم السلام) نداشته باشد،
1 . تحليلي از زندگاني امام هادي، ص26
2 . تحليلي از زندگاني امام هادي، صص29 و 30
انتخاب كرده، به عنوان معلّم امام هادي برگزينند تا بتواند كينه اهل بيت را به اين كودك شش ساله القا كند. وقتي عمر به مدينه رسيد به همراهي والي و ديگران به نزد جنيدي رفت. جنيدي نسبت به علويان كينه زيادي داشت. جنيدي برابر حقوقي كه هر ماه مي گرفت شروع به تعليم اين كودك نمود. سپس ابوالحسن امام هادي(عليه السلام) را به قصري در «صريا» بردند و مانع تماس شيعيان با آن حضرت مي شدند و شبها نيز درِ قصر را مي بستند.
روز جمعه اي، محمدبن سعيد، جنيدي را ديد و از او پرسيد: حال اين كودك، كه تو تربيت مي كني چگونه است؟
او در جواب گفت: تو مي گويي اين كودك! نمي گويي اين پير! تو را به خدا سوگند بگو ببينم آيا در مدينه كسي در علم و ادب آگاه تر از من هست؟
گفت: نه.
جنيدي گفت: به خدا سوگند من سخني را در علم ادبيات مي گويم و تصوّر ي كنم كه تنها من به آن مطلب رسيده ام، آنگاه مي بينم كه وي ابوابي از آن را مطرح مي كند كه من از او استفاده مي كنم، اما مردم فكر مي كنند كه من معلّم او هستم...
چند روزي گذشت، باز محمد بن سعيد به جنيدي گفت: حال آن كودك چگونه است؟
جنيدي اعتراض كرد و گفت: اين حرف را نزن، به خدا سوگند او بهترين شخص روي زمين و بالاترين آفريده خدا است... به او مي گويم سوره اي از قرآن را بخواند، در جواب مي گويد: كدام سوره قرآن را مي خواهي؟ پس يكي از سوره هاي طولاني را نام مي برم كه هنوز به آنجا نرسيده است. او به خواندن سوره مبادرت ميورزد، به طوري كه صحيح تر از قرائت او نشنيده ام، سوره را با صدايي دلنشين تر از مزامير داوود قرائت مي كند. او قرآن را از اول تا به آخر از بر دارد و تأويل و تنزيل قرآن را مي داند... اين كودك خردسال كه در مدينه ميان ديوارهاي سياه رشد يافته، از كجا اين همه علم فراوان را فراگرفته است. سبحان الله!
وي پس از مدتي كه به عنوان معلم در محضر امام حاضر مي شد. ولايت و دوستي ايشان را پذيرفت و به امامت امام معتقد شد.
تصريح به امامت
امام جواد(عليه السلام) بارها به امامت امام هادي(عليه السلام) پس از خود تصريح كرد، از جمله:
«من از دنيا مي روم و امر امامت به پسرم علي محوّل است و او همان سمتي را پس از من نسبت به شما دارد كه من پس از پدرم داشتم.»
حضرت هادي(عليه السلام) هفت سال و يازده ماه و نيم داشت كه به امامت رسيد. در اثبات الوصيه مسعودي آمده است: امام در سن شش سال و چند ماهگي به امامت رسيد.
هيبت امام
محمدبن حسن اشتر علوي درباره هيبت آن حضرت نقل مي كند: من با پدرم در سامرا، بيرون كاخ متوكل، با جمعي از طالبيان، عباسيان و آل جعفر حاضر بوديم... ناگاه ابو الحسن آمد، تمام مردم به احترام آن حضرت، از اسب پياده شدند، تا اينكه آن بزرگوار وارد قصر شد. بعضي از مردم اعتراض كردند كه چرا بايد براي اين پسر بچه از مركب پياده شويم؟ او نه شرافتش از ما بيشتر است و نه بزرگسال تر از ماست. به خدا سوگند، وقتي از قصر بيرون بيايد از مركب پياده نمي شويم...
ابوهاشم جعفري در برابر آنها گفت: به خدا سوگند كه شما با كوچكي و خواري
1 . علي بن حسين بن علي مسعودي، اثبات الوصيه، منشورات مكتبة بصيرتي، قم، ص222 ; محمدرضا سيبويه، لمحات من حياة الامام الهادي، انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ اول، 1413ق. ص14 ; تحليلي از زندگاني امام هادي، ص32
2 . الارشاد، ص287
3 . منتخب التواريخ، ص704
4 . مسعودي، اثبات الوصيه، ص222
براي او پياده خواهيد شد.
همين كه امام بيرون آمد، صداي تكبير و تهليل بلند شد و مردم همگي به احترام او از اسب پياده شدند. آنگاه ابوهاشم جعفري رو به آن مردم كرد و گفت: آيا شما نبوديد كه تصميم داشتيد به احترام او از مركب پياده نشويد؟ گفتند: به خدا قسم ما بي اختيار از مركبها پياده شديم.
پارسايي امام
سبط بن جوزي مي گويد: علي الهادي هيچ گرايشي به دنيا نداشت و همواره در مسجد بود. وقتي مأموران خانه او را بازرسي كردند، جز چند جلد قرآن و كتاب دعا و كتاب هاي علمي چيزي نيافتند.
مناجات امام
امام در تاريكي هاي آخر شب با دلي شكسته و نفسي آرام، اين چنين مناجات مي كرد:
«إِلهِي مُسِيءٌ قَدْ وَرَدَ وَ فَقِيرٌ قَدْ قُصِدَ، لا تُخَيِّبْ مَسْعاهُ وَ ارْحَمْهُ وَ اغْفِرْ لَهُ و خَطاهُ».
«خدايا! گنهكاري در خانه تو آمده و گدايي آهنگ تو را نموده است. اميدش را نااميد مكن و او را بيامرز و از خطايش درگذر.»
زيارت جامعه كبيره
زيارت جامعه كبيره از مشهورترين زيارتنامه هاي ائمه اطهار(عليهم السلام) از امام هادي(عليه السلام)
1 . اعيان الشيعه، ج2، ص37
2 . تحليلي از زندگاني امام هادي، ص58
3 . تحليلي از زندگاني امام هادي، ص180
نقل شده است.
امام در اين زيارت، به معرفي جايگاه و شناسايي ابعاد وجودي امامان در نظام آفرينش و نقش هدايتگر آنان در به كمال رساندن استعدادها و سيراب كردن تشنگان از سرچشمه هاي زلال معرفت و دانش پرداخته و در بياني ژرف و قالبي رسا و عارفانه از گوشه هايي از اسرار نهفته امامت پرده برداشت و تنها راه سعادت و دستيابي به كمال را در پيروي از آنان و چنگ زدن به ريسمان محبتشان و كناره گيري و بيزاري از دشمنانشان دانسته است.
نقش انگشتري امام
نقش انگشتري امام اين جمله بود: «حِفْظُ الْعُهُودِ مِنْ أَخْلاقِ الْمَعْبُودِ» و همچنين گفته شده كه نقش انگشتري حضرت اين جمله بوده است: «اللهُ رَبِّي وَ هُوَ عِصْمَتِي مِنْ خَلْقِهِ» و قول ديگري نيز مي گويد آن نقش چنين بوده است: «مَنْ عَصي هَواهُ بَلَغَ مُناهُ».
زمامداران عصر امام
دوران امامت امام هادي(عليه السلام) با خلافت معتصم، واثق، متوكل، منتصر، مستعين و معتزّ مقارن بود.
متوكل 14 سال و اندي بر كشور پهناور اسلامي حاكم بود و نسبت به اميرمؤمنان و خاندان پاك او كينه بسيار داشت تا آنكه گروهي از نظاميان ترك، به تحريك فرزندش منتصر، او و وزيرش فتح بن خاقان را در حال عياشي به قتل رساندند.
منتصر به اميرمؤمنان و خاندان او اظهار علاقه مي كرد و با علويان رفتاري خوش داشت. او در نخستين اقدام، صالح بن علي را كه فردي ستمگر و بدخواه علويان بود، بركنار و علي بن حسين را جايگزين او ساخت و وي را به خوشرفتاري نسبت به علويان
1 . علي رفيعي، دهمين خورشيد امامت، امام هادي، نشر انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، چاپ اول 1370، ص112
2 . اعيان الشيعه، ج2، ص37 ; لمحات من الحياة الامام الهادي، ص9
مدينه سفارش نمود و فدك را به نوادگان امام حسن و حسين(عليهما السلام) داد و ممنوعيت زيارت امام حسين(عليه السلام) را برداشت.
خلفاي بعدي، همه شهوت ران بوده و بيت المال مسلمين را حيف و ميل مي كردند. امام هادي(عليه السلام) در زمان معتزّ بالله به شهادت رسيد.
علويان در عصر امام
نهضت هاي علويان كه براي برچيدن ستم عباسيان و بازگرداندن قدرت به اهل بيت(عليهم السلام) تلاش مي كردند، آشكارا مورد حمايت امام هادي قرار نمي گرفتند; زيرا در اين صورت جان خود امام به خطر مي افتاد و براي سران علويان خطرآفرين بود. اما امام در مناسبتهاي مختلف حمايت قلبي و معنوي خود را نشان مي داد; چنانچه ابوهاشم از ياران حضرت مي گويد: با ابو الحسن(عليه السلام) به قصد ديدار برخي از انقلابيون به بيرون «سامرا» رفتيم. وي به نحوه ديدار و سخنان رد و بدل شده اشاره اي نمي كند.
متوكل افرادي را بر سر كار آورد و پستهاي كليدي را به افرادي داد كه به دشمني با اهل بيت(عليهم السلام) معروف بودند. مثل عبيدالله بن يحيي بن خاقان، علي بن جهم (شاعر نامي) و...
اين حكومت اختناق و ترور چنان مردم را ترسانده بود كه از هرگونه تماس و ارتباط با علويان دوري مي جستند، ابراهيم بن هَرمه مي گويد:
«وارد مدينه شدم، يكي از علويان نزدم آمد و به من سلام كرد، به او گفتم: از من دور شو و مرا مهدورالدم مكن!»
1 . دهمين خورشيد امامت امام هادي، صص54 و 53
2 . تاريخ بغداد، خطيب بغدادي، دارالكتب الاسلاميه، بيروت، ج6، ص129 ; دهمين خورشيد امامت امام هادي، ص62. وي شاعر بوده و شعري نيز درباره فرزندان حضرت زهرا(عليها السلام) سرود اما در زمان دولت بني عباس انكار كرد. آن شعر چنين است:
و مهما ألام علي حبّهم *** فانّي أحبّ بني فاطمة
بني بنت من جاء بالمحكمات *** و بالدين و السنة القائمة
فلست أبالي بحبّي لهم *** سواهم من النعم السائمة
(تاريخ بغداد، ج6، ص130)
امام در مدينه
امامت امام هادي(عليه السلام) را 33 سال و اندي مي دانند كه حدود سيزده سال آن در مدينه سپري شد و بقيه در سامرا.
در روزگاري كه امام در مدينه بود، به خاطر ضعف و آشفتگي دستگاه خلافت، به تبيين و گسترش مباني اعتقادي و فرهنگي اسلام روي آورد. شيعيان و دوستان اهل بيت(عليهم السلام) كه تعدادشان بسيار بود. از نقاط مختلف بهويژه از ايران، عراق، مصر به طور حضوري يا از طريق مكاتبه با امام در تماس بودند. وكلا و نمايندگان امام نيز در نقاط مختلف كشور اسلامي با مردم ارتباط داشتند.
امام هادي از چنان موقعيت و محبوبيتي در مدينه برخوردار بود كه فرماندار آن شهر، قدرت موضعگيري عليه آن حضرت را نداشت و در حقيقت تشكيلات آن حضرت، دولتي در درون حكومت عباسي بود و تحت رهبري او اداره مي شد.
بُريحَه عباسي، كه متصدّي نماز در مكه و مدينه بود، طي نامه اي به متوكّل نوشت:
«اگر تو را به حرمين (مكه و مدينه) نيازي هست، علي بن محمد را از اين دو شهر بيرون كن; زيرا او مردم را به سوي خود فراخوانده و گروه زيادي دعوتش را پذيرفته اند.»
احضار امام
متوكّل عباسي همان روش پدران خود را در كنترل اهل بيت به اجرا گذاشت و طي نامه اي امام را به بغداد احضار كرد تا بتواند آن حضرت را دقيق تر تحت كنترل بگيرد. اگر
1 . دهمين خورشيد امامت، امام هادي، ص63
2 . بحارالأنوار، ج50 ، ص209 ; دهمين خورشيد امامت، امام هادي، ص64
چه اين احضار، در ظاهر رنگ دعوت احترام آميز داشت.
متوكّل در اين نامه احضاريّه هشت بار خود را اميرالمؤمنين خطاب كرد تا برتري خود را نشان دهد و در ضمن براي امام عبارات احترام آميز به كار برد، تا مورد سؤال قرار نگيرد و در حالي كه به ظاهر اختيار را به امام واگذارد، سردار خود را با نيروهاي زيادي براي آوردن امام اعزام كرد.
متوكّل از حضور امام در مدينه وحشت داشت. يزداد، پزشك نصراني دربار، در گفتگويي كه با اسماعيل بن احمد كاتب در سامرا داشته، مي گويد:
«بر اساس آنچه شنيده ام انگيزه خليفه از احضار علي بن محمد به سامرا اين بوده است كه مبادا مردم، به ويژه چهره هاي سرشناس، به وي گرايش پيدا كنند و در نتيجه حكومت از دست بني عباس خارج شود.»
واكنش مردم مدينه
يحيي بن هرثمه با در دست داشتن نامه متوكّل مبني بر احضار امام به بغداد، به مدينه وارد شد و پس از تفتيش منزل امام و پيدا نكردن مدركي نسبت به اقدام عليه حكومت، آن حضرت را در جريان تبعيد، همراهي كرد.
مردم مدينه فرياد اعتراض برآورده، شيوه و ناله سر دادند; به گونه اي كه هرثمه مي گويد: «من تا آن روز، چنان ضجه و ناله اي نشنيده بودم.»
هرثمه به مردم قول داد كه اين سفر خطري براي امام در نداشته باشد.
امام كه از نيت پليد متوكّل آگاه بود، با اكراه و اجبار تن به اين سفر داد; چنانكه فحام از منصوري از عموي پدرش نقل مي كند كه امام هادي به من فرمود:
«ابوموسي! من به اجبار و ناخواسته به سامرا آورده شدم.»
1 . بحارالأنوار، ج50 ، ص161 ; دهمين خورشيد امامت، امام هادي، ص66
2 . اعيان الشيعه، ج2، ص37 ; دهمين خورشيد امامت، امام هادي، ص68
3 . بحارالأنوار، ج50 ، ص129
از مدينه تا سامرا
تبعيد امام علي بن محمد(عليهما السلام) در سال 234 ق. اتفاق افتاد و آن حضرت بيست سال و اندي در سامرا به سر برد.
ماجراهاي در حين سفر رخ داد كه به برخي از آنها اشاره مي شود:
تأييد حديث امام علي(عليه السلام)
يحيي بن هرثمه مي گويد: به دستور متوكّل براي احضار علي بن محمّد(عليهما السلام) عراق را به قصد حجاز ترك كرديم. در ميان ياران من، يكي از رهبران خوارج وجود داشت و نيز كاتبي بود كه اظهار تشيّع مي كرد. من نيز بر آيين حَشْويّه بودم. شخصي كه از خوارج بود و كاتب درباره مسائل اعتقادي با هم مناظره مي كردند و من نيز براي گذراندن سفر به مناظره آنان گوش مي دادم. چون به نيمه راه رسيديم، مرد خارجي به كاتب گفت: مگر اين سخن مولايتان علي بن ابي طالب نيست كه هيچ قطعه اي از زمين نيست مگر آنكه قبري است يا قبري خواهد شد؟ اكنون بدين خاك بنگر، كجاست آنكه در اينجا بميرد تا خدا آن را قبر قرار دهد؟
به كاتب گفتم: آيا اين سخن شماست؟ گفت: آري، گفتم مرد خارجي راست مي گويد، چه كسي در اين بيابان وسيع خواهد مرد تا خداوند آن را پر از قبر نمايد! و ساعتي بر اين گفتار خنديديم; به گونه اي كه كاتب شرمنده و خوار شد. هنگامي كه وارد مدينه شديم، نزد علي بن محمد رفته، نامه متوكّل را به او تسليم كردم. امام نامه را خواند و فرمود: فرود بياييد از طرف من مانعي براي اين سفر نيست. چون فردا نزد او رفتيم، با آنكه فصل تموز و هوا در نهايت گرمي بود، امام خياطي را مأمور كرد تا به كمك گروه ديگري از خياطان براي او و خدمتكارانش از پارچه هاي ضخيم
1 . دهمين خورشيد امامت امام هادي، ص79
2 . گروهي از اصحاب حديث بودند كه به ظاهرِ احاديث استناد مي كردند. آنان از نظر اعتقادي قائل به جبر و تشبيه و تجسيم بودند و براي خداوند حركت، انتقال، حد و جهت و... قائل بودند.
«خفتان» بدوزند و تا فردا صبح تحويل دهند. من ازاين سفارش امام شگفت زده شدم و باخودگفتم: در فصل تموز و گرماي شديد حجاز و عراق ده روز راه است. اين لباس ها را براي چه تهيه مي كند. اين مرد كه سفر نكرده فكر مي كند درهر سفري انسان نيازمند چنين لباسهايي است و شگفت از شيعيان است كه بااين درك چگونه او را امام خود مي دانند؟!
چون زمان حركت فرا رسيد، امام به خدمتكارش دستور دادكه لباس گرم همراه خود بردارند، تعجّب من بيشتر شد و با خود گفتم: او مي پندارد كه در بين راه زمستان به سراغ ما خواهد آمد كه اين چنين دستور مي دهد؟! از مدينه خارج شديم، هنگامي كه به جايگاه مناظره رسيديم، ناگهان ابري تيره پديدار شد و رعد و برق آغاز گشت. و چون بر بالاي سرِ ما قرار گرفت، تگرگ هاي درشتي مانند سنگ بر سر ما ريخت. امام و خدمتكارانش «خفتان» را بر خود پيچيده و لباس هاي گرم را پوشيدند و به من و كاتب نيز لباس گرم داد.
بر اثر بارش اين تگرگ هشتاد نفر از ياران من به قتل رسيدند، ابر از روي ما گذشت و گرما به حالت نخست بازگشت. امام به من فرمود: اي يحيي! به بازماندگان يارانت دستور بده مردگان را دفن كنند، خداوند بيابانها را اين چنين پر از قبر مي كند.
من خود را از اسب به زمين انداختم و ركاب و پاي آن حضرت را بوسيدم و گفتم: شهادت مي دهم كه جز الله معبودي نيست و محمّد بنده و فرستاده اوست و شما جانشين خدا در زمين هستيد و من تا كنون كافر بودم ولي هم اكنون به دست شما اسلام آوردم.
از آن لحظه به بعد تشيع را برگزيدم و در خدمت امام بودم تا زماني كه درگذشت.
ورود به سامرا
هنگام ورود امام(عليه السلام) به سامرا، متوكّل خود را ننماياند و دستور داد كه امام را در كاروانسراي ويژه مستمندان، كه به «خان الصَّعالِيك» معروف بود، فرود آورند.
1 . لباس ضخيم ويژه اي كه از ابريشم يا پشم مي بافتند و در هنگام جنگ مي پوشيدند; به گونه اي كه شمشير به آن اثر نمي كرد. (لغت نامه دهخدا).
2 . اثبات الوصيه، صص226 و 227 ; بحارالأنوار، ج50 ، صص142 و 144
محل فرود امام به قدري تحقيرآميز بود كه صالح بن سعيد مي گويد:
«روز ورود امام به سامرا، نزد آن حضرت رفتم. وقتي آن وضع را ديدم، عرض كردم: فدايت شوم! از هر امر و فرصتي براي خاموش كردن نور الهيِ شما و كوتاهي كردن در حقّتان استفاده مي كنند; چندان كه شما را در اين كاروانسراي نامناسب كه اختصاص به مستمندان دارد، فرود آورده اند. امام (رو به من كرده و) فرمود: اي پسر سعيد، تو اينجايي! (معرفت تو نسبت به ما در همين حد است؟) سپس با دست به سمتي اشاره كرد و فرمود: نگاه كن! صالح مي گويد: وقتي نگريستم، باغ هاي زيبا و آراسته با نهرهاي جاري، درختهاي سرسبز ديدم كه بهترين عطرها از آنها استشمام مي شد و پسراني كه همچون مرواريدهاي نهفته و دست نخورده ديدم. با ديدن اين منظره ها، چشمانم خيره و شگفتي ام افزون شد. امام رو به من كرد و فرمود: اي پسر سعيد! ما هرجا كه باشيم اينها از آنِ ماست، ما در خان الصعاليك نيستيم.»
يك روز پس از توقف در آن كاروانسرا، امام را به منزلي در محل مخصوص لشكريان عباسي بردند، كه حكم يك زندان را داشت و از رفت و آمد شيعيان به آن منزل جلوگيري به عمل مي آمد.
امام در عصر متوكل
بيشترين عمر امام در زمان متوكل گذشت و آن بزرگوار سختي هاي فراواني در اين 14 سال تحمّل كرد. در زمان ساير خلفا اطلاع زيادي از حوادث زندگي آن حضرت در دست نيست، گويا پس از متوكّل فشار كمتري متوجه امام بوده است.
1 . الارشاد، ص299 ; دهمين خورشيد امامت، امام هادي، ص86
2 . دهمين خورشيد امامت، امام هادي، ص31
دشمني متوكل با اهل بيت(عليهم السلام)
متوكل در سال 236هـ .ق. ديزج نامي از مأمورانش را به كربلا فرستاد تا قبر مطهر امام حسين(عليه السلام) و خانه هاي اطراف آن را تخريب كرده، سپس شخم زنند و بر آن آب جاري سازند. ديزج تمامي اين كارها را انجام داد و در اطراف حرم حسيني به مساحت هر ميل نگهباناني گذاشت تا مانع زيارت مردم شوند.
مقايسه با فرزندان امام علي(عليه السلام)
يعقوب بن سكّيت كه از دانشمندان معروف علم نحو بود، بنا به درخواست متوكل، به منظور آموزش فرزندانش به دربار راه يافته بود. جلال الدين سيوطي اين گونه نقل مي كند:
«روزي متوكّل در حضور ابن سكيت به فرزندانش ـ معتزّ و مؤيد ـ نگاه كرد و سپس رو به ابن سكيت كرده، از وي پرسيد: كدام يك نزدت محبوب ترند؟ اين دو يا حسن و حسين؟ ابن سكّيت پاسخ داد: قنبر خدمتكار علي از دو فرزند تو بهتر است. متوكل خشمگين شد و دستور داد غلامانِ ترك، شكم او را بدرند...»
پرده ها كنار مي رود
عده اي پس از مشاهده تجليل و احترام خدمتكاران نسبت به امام، به متوكل گفتند:
در رابطه با علي بن محمد هيچ كس به اندازه خودت بد عمل نكرده است. هيچ فردي در خانه تو نيست مگر آنكه در خدمت اوست; يكي پرده برايش بالا مي زند و ديگري در را باز مي كند... مردم كه چنين عظمتي را مي بينند، مي گويند: اگر متوكل او را سزاوار خلافت نمي دانست، نسبت به او اين رفتار را نداشت؟ او را تنها بگذار تا خود،
1 . منتخب التورايخ، ص706 ; مرتضي مدرسي چهاردهي، زندگاني دهمين پيشواي شيعه، امام هادي، انتشارات غدير، تهران، ص208
2 . دهمين خورشيد امامت، امام هادي، ص61
پرده را بالا زند و همچون ديگران راه رود تا از اين طريق خوار و منزوي گردد.
متوكّل پيشنهاد را عملي كرد، اما همان گروه به نزد متوكل آمده و گزارش دادند:
علي بن محمد(عليهما السلام) وارد منزل شد در حالي كه نه خدمتكاري همراه او بود و نه كسي كه برايش پرده را بالا زند، ولي در اين هنگام بادي برخاست و پرده را براي او بالا زد. وقت بيرون آمدن نيز بادي بر خلاف جهت نخست برخاست. و براي او پرده را كنار زد و او گذشت.
متوكل پس از شنيدن اين گزارش گفت: ما نمي خواهيم باد براي او پرده را بالا بزند، همچون گذشته، پرده را برايش بالا بزنيد.
اذيت و آزار امام
متوكّل، روزي در حالي كه مست بود امام را احضار كرد و پياله هاي شراب را در مقابلش نهاد. امام در برابر او ايستاد و او را موعظه كرد و به ياد آخرت انداخت. او كه ديد امام تحت تأثير اين مجلس قرار نگرفته و بر اطاعت از خدا اصرار دارد، دستور داد تا حضرت را به زندان افكنند.
امام در ميان زندان فرمود: من از ناقه صالح عزيزترم و آيه 65 سوره هود را تلاوت فرمود: } فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيّام ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوب...{ سه روز نگذشت كه متوكّل به دست منتصر به هلاكت رسيد.
* از امام(عليه السلام) نزد متوكّل سعايت شد كه در خانه سلاح و اموال زيادي دارد و آنها از شيعيانش در قم به او رسيده است.
متوكّل گروهي از نظاميان ترك را مأمور بازرسي منزل امام كرد. آنان شبانه به خانه امام يورش بردند و منزلش را تفتيش، سپس دستگير كردند و نزد متوكّل آوردند.
1 . بحارالأنوار، ج50 ، ص128 ; دهمين خورشيد امامت، امام هادي، ص95
2 . اعلام الوري، طبرسي، مؤسسه آل البيت، چاپ اول، 1417ق، ج2، ص123 ; تحليلي از زندگاني امام هادي، ص483
هنگام دستگيري امام، در حالي كه جامه اي پشمين بر تن داشت، بر روي شن فرش، رو به قبله نشسته و مشغول عبادت بود. پس از بردن امام به قصر، گزارش خانه امام را به متوكل دادند. متوكل كه از اين كار خود، سودي نبرده بود، به فكر ترور شخصيتي امام افتاد و جام شراب را به امام تعارف كرد. امام فرمود: «مرا معذور بدار، سوگند به خدا گوشت و خون من هرگز به شراب آلوده نشده است». متوكّل دست برداشت و گفت پس شعري بخوان. امام فرمود: «من كمتر شعر مي خوانم» گفت: بايد بخواني. امام اشعار ذيل را خواند:
باتُوا علي قُلَلِ الأَجْبال تَحْرِسُهُم *** غُلْبُ الرّجالِ فَما اَغْنَتْهم القُلَلُ
و اسْتُنْزِلوُا بَعْدَ عِزٍّ عَنْ مَعاقِلِهمْ *** فَاَودَعوُا حُفراً، يا بئْسَ ما نَزَلوا
ناداهُم صارخٌ مِن بَعدِ دفنهم *** اَيْنَ الاساوِرُ و التّيجانُ وَ الحُلَلُ
اَينَ الوُجوهُ الّتي كانتْ مُنَعِّمَه *** مِنْ دُونِها تَضْربُ الاَسْتارُ وَ الكِلَلُ
فَأفْصَحَ القَبْرُ عَنْهم حينَ سائَلَهُمْ *** تِلْكَ الوُجوهُ عَلَيْها الدُّودُ تَنْتَقِلُ
قَد طالَ ما أَكَلُوا دَهْراً و ما شَرَبُوا *** فأصبحُوا بَعدَ طُولِ الأكلِ قد اُكلُوا
«بر بلنداي كوهساران، شب را به صبح آوردند، در حالي كه مردان نيرومند از آنان نگهباني مي كردند.
سرانجام پس از دوران شكوه و عزّت، از جايگاه هاي خويش به زير كشيده شد و در گودال ها (قبرها) نهاده شدند و چه جاي بد و ناپسندي منزل گزيدند.
پس از آنكه به خاك سپرده شدند، فريادگري فرياد برآورد: كجاست آن دستبندها و تاج ها و زيورآلات و لباس هاي فاخر؟! كجاست آن چهره هاي نازپرورده و پرده نشين؟!
قبر به جاي ايشان پاسخ داد: بر آن چهره ها، هم اكنون كرم ها راه مي روند.
در طول زمان چه بسيار خوردند و آشاميدند ولي هم اكنون پس از آن همه خوردنها، خود خورده شدند.»
1 . بحارالأنوار، ج50 ، صص211 و 212 ; دهمين خورشيد امامت امام هادي، صص89 و 90
اشعار امام بزم خليفه را دگرگون ساخت و حاضران را تحت تأثير عميق قرار داد. حتّي متوكّل به گريه افتاد و ريشش تر شد. جام شراب را بر زمين انداخت و دستور داد بساط را جمع كنند. سپس چهار هزار درهم به امام داد و آن حضرت را با احترام به منزلش بازگرداند.
سپاه الهي
متوكّل براي نشان دادن توان نظامي خود، به نيروهاي رزمي اش، كه بالغ بر نود هزار نفرمي شدند، دستور داد هر كدام توبره اسب خود را پر از خاك قرمز كرده و در يك نقطه خالي كنند و سپس لباس رزم بپوشند و سلاح برگيرند و با بهترين وجه صف آرايي كنند. هنگامي كه دستور اجرا شد و كوه بزرگي از خاك توبره اسبان تشكيل گرديد، امام هادي را احضار كرد و گفت هدف از فراخواني شما اين است كه سپاهيان مرا تماشا كنيد. امام كه به نيت پليد او پي برده بود، فرمود: آيا مي خواهي من هم سپاهيانم را بر تو عرضه كنم؟
متوكل كه تا كنون سپاهي براي امام نمي شناخت و احتمال چنين سخني را از امام نمي داد، با ناباوري و تعجب گفت: بله.
در پرتو دعاي امام، يكباره ميان آسمان و زمين و مشرق و مغرب پر از سپاهيان الهي (ملائكه) شد كه همگي غرق در سلاح بودند. متوكل با ديدن آن همه نيروي نظامي از وحشت، مدهوش شد. و چون به خود آمد، امام خطاب با او فرمود: ما در دنيا و مسائل مربوط به آن، با شما به ستيز برنمي خيزيم، ما به امور مربوط به آخرت مشغوليم. بنابراين، از آنچه كه گمان مي كني، به تو زياني نخواهد رسيد.
زيارت حرم حسيني
ابوهاشم جعفري مي گويد: همراه محمدبن حمزه به عيادت امام هادي(عليه السلام) ـ كه بيمار بود ـ رفتيم. امام فرمود: با مال من گروهي را به «حائر حسيني» بفرستيد (تا براي شفاي من
1 . بحارالأنوار، ج50 ، صص211 و 212 ; اعيان الشيعه، ج2، ص38
2 . بحارالأنوار، ج50 ، ص156 ; دهمين خورشيد امامت، امام هادي، ص104
دعا كنند) ما از نزد امام خارج شديم. محمدبن حمزه گفت: ما را به حرم امام حسين مي فرستد در حالي كه خود او (در شأن و مرتبت) همچون صاحب حرم است! برگشتم و سخن او را با امام در ميان گذاشتم. فرمود: مطلب آنگونه كه او مي پندارد، نيست. خداوند جايگاه هايي دارد كه دوست دارد در آن جايگاه ها عبادت شود و «حائر حسيني» از جمله اين مكانها است.
امام، ضمن اين توصيه ها مي خواست كه اشتياق شيعيان به زيارت امام حسين(عليه السلام) از ميان نرود و فشار حكومت هم آن قدر زياد بود كه براي زيارت اجازه نمي دادند. امام در قالب دعا براي شفاي خود، شيعيان را به اين زيارت مي فرستاد.
داستاني ديگر
ابوهاشم مي گويد: زماني كه امام هادي(عليه السلام) بيمار بود، نزدش رفتم. فرمود: ابوهاشم! فردي از دوستان ما را به حائر حسيني بفرست تا براي (شفاي) من دعا كند.
بيرون آمدم تا فردي را پيدا كنم به علي بن بلال برخوردم. موضوع را با او در ميان گذاشتم و از او خواستم به كربلا رود و براي امام دعا كند.
علي شگفت زده شد و گفت: با جان و دل حاضرم ولي به اعتقاد من امام هادي(عليه السلام)برتر از حائر حسيني است; زيرا او در شمار صاحب حرم است و دعاي آن حضرت براي خود بهتر از دعاي من براي اوست.
بازگشتم و آنچه علي بن بلال گفته بود، به اطلاع امام رساندم، امام فرمود: رسول خدا برتر از كعبه و حجرالأسود بود. با اين حال، گرد خانه خدا طواف مي كرد و
1 . ابي القاسم جعفربن محمد قولويه، كامل الزيارات، چاپ نجف اشرف، سال 1356 ق. باب 90، ص273 ; دهمين خورشيد امامت، امام هادي، ص114
2 . وي از ابوالحسن ثالث و امام حسن عسكري روايت نقل كرده است. او از اصحاب امام جواد نيز شمرده شده است. در توقيعي كه امام حسن عسكري براي ابراهيم بن عبدة نوشته، آمده است: اي اسحاق! نامه ما را بر بلالي بخوان. چون او ثقه و امانت دار است و آنچه را كه بر او واجب است، مي شناسد. (معجم رجال الحديث، ج11، صص281 و 282).
حجرالأسود را استلام مي نمود. براي خدا در روي زمين بقعه هايي است كه لازم است خداوند در آن بقعه ها خوانده شود و دعاي افراد در اين گونه جاها مستجاب است، و «حائر حسين» از جمله اين بقعه هاست.
زمينه سازي غيبت
امام دهم(عليه السلام) از اوضاع دوران خود و دوران فرزندش امام حسن عسكري(عليه السلام)به خوبي آگاهي داشت، مي ديد روز به روز بر فشار و اختناق، شديدتر و حساسيت دستگاه خلافت نسبت به امامان شيعه بيشتر مي گردد و همين امر در آينده نزديك تاريخ امامت را در آستانه تحوّلي جديد و بي سابقه; يعني غيبت امام دوازدهم قرار مي دهد، لذا يكي از محورهاي كاري امام هادي(عليه السلام) آماده ساختن اذهان شيعيان نسبت به غيبت نوه بزرگوارش حضرت مهدي(عج) بود.
در روايتي، عبدالعظيم حسني، عقايد خود را به امام هادي(عليه السلام) عرضه مي داشت. نام يكايك امامان را برد و چون به امام هادي رسيد درنگ نمود، امام سخن وي را پي گرفت و فرمود:
«پس از من حسن است، پس مردم با جانشين او چگونه خواهند بود؟ عبدالعظيم پرسيد؟ چگونه سرورم؟ فرمود: زيرا او ديده نمي شود و جايز هم نيست نام او برده شود تا زماني كه قيام كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد، همان سان كه از ظلم و جور پر شده است.»
شهادت
امام هادي(عليه السلام) هفت سال پس از متوكل زنده بود و در اين دوران، فشار دستگاه خلافت نسبت به آن حضرت كمتر شد. اما خط كلي بي بندوباري ادامه يافت.
1 . كامل الزيارات، باب 90، ص274 ; دهمين خورشيد امامت، امام هادي، ص115
2 . كمال الدين، ج2، صص379 و 380
امام(عليه السلام) در ميان مخالفان حكومت عباسي شناخته شده بود. لذا معتز در صدد قتل او برآمد و مسمومش كرد.
روز دوشنبه بيست و پنجم جمادي الاخر سال 254 ق. بود كه زهر در بدن حضرت اثر گذاشت و رو به سمت قبله سوره هايي از قرآن را تلاوت كرد و به امامت امام حسن عسكري تصريح و به آن حضرت وصيت نمود كه او عهده دار مراسم كفن و دفنش گردد و بر بدنش نماز بگزارد و در خانه خود او را دفن نمايد و سپس چشمان خود را بست.
تشييع و دفن امام(عليه السلام)
سرانجام، امام هادي(عليه السلام) پس از 33 سال امامت و 41 سال و اندي زندگي، چشم از دنيا فرو بست.
امام حسن عسكري(عليه السلام) پيش از آنكه جنازه را براي تشييع بيرون ببرند، بر پيكر پدر نماز گزارد. در شهادت حضرت، شهر سامرا را غم جانسوزي فراگرفت و بازار شهر تعطيل شد. در پيشاپيش جنازه، وزرا، علما، قضات، سران سپاه و ساير افراد دودمان عباسي شركت داشتند. امام حسن عسكري(عليه السلام) در حالي در جمع تشييع كنندگان حضور يافت كه سر مبارك خود را برهنه كرده بود.
پس از مراسم تشييع، به دستور معتزّ، احمدبن متوكل بر جنازه مطهر امام
1 . دهمين خورشيد امامت، امام هادي، صص146 و 147
2 . تحليلي از زندگاني امام هادي، صص487 و 488
3 . اعيان الشيعه، ج2، ص39 ; تحليلي از زندگاني امام هادي، ص486
4 . چهل و يكسال و شش ماه و هيجده روز بود. و مدت امامتشان نيز سي و سه سال و هفت ماه و سه روز بوده است. (منتخب التواريخ، ص705)
5 . برخي روز سوم رجب سال 254 را روز شهادت امام مي دانند (بحارالأنوار، ج50 ، صص117 ـ 114 ; دهمين خورشيد امامت، امام هادي، ص147).
6 . اعيان الشيعه، ج2، ص39
7 . اعيان الشيعه، ج2، ص39 ; تحليلي از زندگاني امام هادي، ص487
نماز خواند و سپس براي دفن به منزل آن امام برده شد. امام حسن عسكري(عليه السلام)وارد قبر شد و در حالي كه قطرات اشك بر صورتش جاري بود، پيكر مقدس پدر را به خاك سپرد.
بارگاه امام(عليه السلام)
ابو العباس احمدبن حسن بن يوسف بن منتصر (احمد عباسي) معروف به الناصر لدين الله (درگذشته 622 ق.) ساختمان آن را تجديد كرد.
امير احمد خان دُنبلي، معاصر نادر شاه، آرامگاه امام هادي و عسكري(عليهما السلام) را تعمير كرد و براي دو قبر شريف گنبدي عالي قرار داد و اين همان گنبدي است كه اكنون موجود است و يك صحن جداگانه و مستقل بنا كرد.
دو امام در خانه خودشان دفن شدند و سرداب غيبت همان سردابِ خانه اي بود كه امام هادي و عسكري و صاحب الامر(عليهم السلام) در آن سكونت داشتند و دو قبر شريف در يك خانه بود و راه سرداب و پله هاي آن از داخل حرمِ دو امام عسكري نزديك قبر نرجس خاتون (مادر حضرت مهدي) بود. پس حدود 150 سال پيش اين در مسدود شد.
ناصرالدين شاه وقتي براي زيارت به عتبات مقدس وارد شد، بر روي گنبد شريف روكشي از طلاي خالص كشيد.
حسين بن هادي در پايين پاي دو امام هادي و عسكري(عليهما السلام) قرار دارد. حسين پيش از پدرش امام هادي در سامرا درگذشت. دانشمند پرهيزكار، سيده حكيمه، دختر امام جواد(عليه السلام) و عمه امام هادي(عليه السلام) در سامرا دفن شد. قبر آن بانو در كنار پاهاي ابوالحسن علي الهادي(عليهما السلام) قرار دارد.
1 . اعيان الشيعه، ج2، ص39 ; دهمين خورشيد امامت امام هادي، ص148
2 . اعيان الشيعه، ج2، ص39 ; تحليلي از زندگاني امام هادي، ص488
3 . آرامگاه هاي خاندان پاك پيامبر(صلي الله عليه وآله) و بزرگان صحابه و تابعين، سيد عبدالرزاق كمونه حسيني، مترجم عبدالعلي صاحبي، چاپ دوم 1375، انتشارات آستان قدس رضوي، ص137
قبر نرجس خاتون نيز پشت سر مرقد مطهر امام حسن عسكري آشكار است. جعفر (جعفر كذاب) فرزند ديگر امام هادي(عليه السلام) نيز در سال 271 ق. درگذشت و در خانه پدرش دفن گرديد. وي در آن هنگام 45 ساله بود.
تأليفات امام(عليه السلام)
1 . رساله امام در ردّ اهل جبر و تفويض و اثبات عدل خداوند. تمام اين رساله را حسن بن علي بن شعبه حرّاني در تحف العقول آورده است.
2 . جواب آن حضرت به پرسش هاي يحيي بن اكثم. تمام اين رساله نيز در تحف العقول آمده است.
3 . قطعه اي از احكام دين كه ابن شهرآشوب در مناقب ذكر كرده است.
بر بوستان حديث
احاديث زيادي از امام هادي(عليه السلام) نقل شده و تمامي سخنان ايشان توسط پژوهشكده باقر العلوم(عليه السلام) در قم گردآوري شده و در مجموعه اي به نام «موسوعة كلمات الامام الهادي(عليه السلام) » در حال چاپ است. ما در اين مختصر به يك روايت از آن امام همام اشاره مي كنيم كه مي فرمايد:
«أَوْرَعُ النَّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، أَعْبَدُ النَّاسِ مَنْ أَقَامَ الْفَرَائِضَ، أَزْهَدُ النَّاسِ مَنْ تَرَكَ الْحَرَامَ، أَشَدُّ النَّاسِ اجْتِهَاداً مَنْ تَرَكَ الذُّنُوبَ».
«پارساترين مردم كسي است كه در مقابل شبهات توقف كند. عابدترين مردم كسي است كه واجبات را به جاي آورد. زاهدترين مردم كسي است كه حرام را ترك كند. كوشاترين مردم كسي است كه در راه ترك گناهان بكوشد.»
1 . همان، ص139
2 . اعيان الشيعه، ج2، ص39
3 . ابن شعبه حراني، تحف العقول، دارالكتب الاسلاميه، تهران 1376ق. ص489
در سوگ امام(عليه السلام)
ظالمانه مرغ حق را از ميان لانه بردند *** چون علي با دست بسته نيمه شب از خانه بردند
بس كه او را ظالمانه مي كشيدندش ز لانه *** با حرم گفتا كه ديگر بر نمي گردم به خانه
وا اماما وا اماما، وا اماما وا اماما
اختران هم چشم خود را، بسته بودند از خجالت *** تا نبينند در دل شب، با امامي اين جسارت
چشم گردون گريه مي كرد، دشت و هامون گريه مي كرد *** بر مصيبتهاي هادي آسمان خون گريه مي كرد
وا اماما وا اماما، وا اماما وا اماما
كوچه هاي سامرا، با غربت او آشنا بود *** با دو دست بسته اما بر لب او اين نوا بود
من ز نسل بوترابم، اين شروع انقلابم *** بهر همدردي زينب، عازم بزم شرابم
وا اماما وا اماما، وا اماما وا اماما
در محضر امام حسن عسكري(عليه السلام)
در محضر امام حسن عسكري(عليه السلام)
علي كرجي
طلوع خورشيدي ديگر
امام حسن عسكري در روز جمعه هشتم ماه ربيع الثاني سال 232هـ .ق. در مدينه منوره، طلوع كرد.
نسبي مطهر
پدر بزرگوارش امام هادي(عليه السلام) در 28 جمادي الثاني، سال 254هـ .ق. در 40 سالگي به دست خليفه عباسي «المعتز بالله» در شهر سامرا به شهادت رسيد و پيكر پاكش در خانه مسكوني آن حضرت به خاك سپرده شد.
مادر گراميش، «حُدَيث» بانويي بزرگوار، با تقوا و نيكوكار بود. از ديگر نام هاي او «سوسن»، «سليل» و «جدّه» است. قبل از آنكه امام هادي(عليه السلام) با آن بانو ازدواج كند، امام
1 . بعضي از مورخان روز ولادت آن حضرت را دهم ربيع الثاني، بعضي روز چهاردهم همان ماه و بعضي، روزهاي ديگر گفته اند، ولي مشهور همان روز هشتم ربيع الثاني است. (بحارالأنوار، ج50 ، ص235).
2 . بعضي محل ولادت آن حضرت را شهر صريا معرفي كرده اند (نكـ : بحارالأنوار، ج50 ، ص235)
3 . الارشاد، ج2، ص313 ; بحارالأنوار، ج5 ، ص235 ; منتهي الآمال، ج2، ص701 و...
4 . شهر سامرا از شهرهاي مذهبي ـ زيارتي عراق و مركز استان صلاح الدين است كه در 111 كيلومتري شمال بغداد، 103 كيلومتري كاظمين، 213 كيلومتري شهر كربلا و 276 كيلومتري شهر نجف قرار گرفته است.
5 . الارشاد، ج3، ص297 ; بحارالأنوار، ج50 ، ص113
جواد(عليه السلام) در وصف او گفت:
«سليل; يعني بيرون كشيده از هر آفت و پليدي و ناپاكي (بعد، از آينده او خبر داد و فرمود:) اي سليل، زود است خداوند به تو، حجت خود را عطا فرمايد كه زمين را از عدل پر كند، بعد از آنكه از ستم پر شده باشد.»
«حُديث» با امام هادي(عليه السلام) در سال 231هـ .ق. ازداوج كرد و از ثمرات آن، طلوع خورشيد درخشان امام حسن عسكري(عليه السلام) بود.
سيماي امام عسكري(عليه السلام)
آن حضرت از نظر جسماني و ظاهري، داراي صورتي زيبا و با هيبت بود; به طوري كه هر كس را به خود جذب مي كرد. در وصف آن حضرت گفته اند:
«او مردي گندمگون، خوش قامت، زيبا چهره، خوش اندام و جوان بود و شكوه و جلال مخصوص و شكل نيكويي داشت.»
القاب حضرت
امام حسن عسكري(عليه السلام) داراي القاب متعدّد بود كه هر يك نشانه اي از كمالات بي كران درياي فضايل وجودي آن حضرت است. القاب آن بزرگوار عبارت است از:
1 . صامت; خاموش بودن و جز ياد و ذكر خداوند، تعليم و تربيت و هدايت كردن، لب نگشودن.
2 . هادي; هدايت كننده به راه راست.
3 . خالص; پاك از هر پليدي و آلايش.
4 . زكي; پاك نهاد و پاك سرشت.
5 . سراج; چراغ راهِ هدايت جويان در تيرگي ها.
1 . كشف الغمه، ج3، ص197 ; منتهي الآمال، ج2، ص701 و...
2 . بحارالأنوار، ج50 ، ص236 ; شيخ عباس قمي، چهارده معصوم، ص473
6 . تقي; پرهيزگار.
7 . عسكري; منسوب به عسكر (لشكر)
«عسكري» از مشهورترين القاب آن حضرت است; همان طور كه امام هادي(عليه السلام) را به اين لفظ لقب داده اند. عسكر محله اي بوده در شهر سامرا كه لشكرگاه و محل توقف سپاه خلفاي عباسي در آنجا قرار داشت. خلفاي عباسي براي زيرنظر داشتن فعاليتهاي فرهنگي، علمي و سياسي امام هادي(عليه السلام) ، آن حضرت را در سال 236هـ .ق. از مدينه به سامرا انتقال و در محله عسكر سكونت دادند و به اين خاطر به آن حضرت و فرزندش امام حسن(عليه السلام) عسكري گفته اند.
از ديگر القاب آن حضرت، كه در روايات معصومين(عليهم السلام) نيز آمده است، عبارت است از:
فاضل، امين، نقي، طاهر، ناطق عن الله، مؤمن بالله، مرشد الي الله، علاّم، ولي الله، خزانة الوصيّين، مهتدي، مضيء، شافي، شفيع، سخي و...
دوران كودكي
امام حسن عسكري(عليه السلام) در خاندان وحي به دنيا آمد و در همان محيط سراسر معنوي رشد و نمو كرد.
دوران كودكي آن حضرت، تحت سرپرستي پدر بزرگوارش امام هادي(عليه السلام) سپري شد. پدرش چكيده تمام كمالات امامان معصوم و پيامبرگرامي(صلي الله عليه وآله) بود، به امام حسن عسكري(عليه السلام) ، درس ها آموخت و در همان كودكي به او مقامي بس والا بخشيد تا جايي كه امام هادي(عليه السلام) در حق فرزندش مي فرمايد:
«فرزندم، ابومحمد، اصيل ترين چهره خاندان نبّوت و استوارترين حجت (خدا) است. او بزرگِ فرزندانم و جانشين من است و امامت و احكام به سوي او باز مي گردد.»
1 . بحارالأنوار، ج50 ، ص113 و ج36، ص312 ; حياة الامام العسكري، ص24
2 . اعيان الشيعه، ج2، ص41
جلوه اي از كمالات امام(عليه السلام)
يكي از جلوه هاي روشن كمالات معنوي امام حسن عسكري(عليه السلام) در دوران كودكي، خداترسي آن حضرت بود. نقل شده است كه در ايام كودكي امام، شخصي آن حضرت را ديد كه مي گريد و ديگر كودكان به بازي مشغول اند، پنداشت گريه آن حضرت براي اسباب بازي است كه ساير كودكان دارند و او ندارد! به امام عرض كرد: برايتان اسباب بازي بخرم؟
امام فرمود: ما براي بازي آفريده نشده ايم.
پرسيد: پس براي چه آفريده شده ايم؟
فرمود: براي علم و عبادت.
پرسيد: از كجا چنين مي گويي؟
فرمود: از كلام خداوند (كه در قرآن مي فرمايد:)
} أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ اِلَيْنا لاتُرْجَعُونَ{ .
«آيا مي پنداريد شما را بيهوده آفريديم و به سوي ما باز نمي گرديد؟»
آن مرد تعجب كرد و گفت: تو كودكي بيش نيستي و گناه نكرده اي.
فرمود: مادرم را ديدم كه با چوب هاي بزرگ، آتش روشن مي كرد ولي موفق نمي شد. از اين رو، چوب هاي كوچك و نازك استفاده مي كرد (و با آتش زدن چوب هاي كوچك و نازك، چوب هاي بزرگ را آتش مي زد) و من مي ترسم كه از چوب هاي كوچك جهنمي باشم.
امامت و رهبري
روايات بسياري از امام هادي(عليه السلام) نقل شده كه در آنها بر امامت و رهبري امام حسن عسكري(عليه السلام) تأكيد شده است. صَقْربن ابي دُلَف مي گويد:
1 . مؤمنون : 115
2 . بستاني، دائرة المعارف، ج7، ص45
از امام هادي(عليه السلام) شنيدم كه فرمود:
«امام بعد از من، حسن است و بعد از حسن، پسرش قائم است; كسي كه زمين را پر از قسط و عدل مي كند، همانطوري كه از جور و ظلم پر شده باشد.»
علي بن عمر نوفلي مي گويد:
«همراه امام هادي(عليه السلام) در حياط خانه آن بزرگوار بودم; پسرش محمد از جلوي ما عبور كرد. گفتم: فدايت شوم، بعد از شما اين امام است؟ فرمود: نه، امام شما بعد از من حسن است.»
ابوبكر فهفكي مي گويد:
«امام هادي(عليه السلام) به من نوشت: پسرم ابو محمد حسن عسكري(عليه السلام) ميان افراد خاندان پيامبر(صلي الله عليه وآله) از نظر خلقت صحيح ترين فرد و از نظر منطق و استدلال، استوارترين آنان است و او ارشد فرزندان من مي باشد و جانشين من خواهد بود و سلسله امامت و احكام ما به او منتهي مي شود. پس آنچه از من مي پرسيدي از او بپرس و آنچه به آن نيازمندي، نزد اوست.»
شمه اي از كمالات اخلاقي
زندگي امام حسن عسكري(عليه السلام) مانند اجداد طاهرش مملوّ از جلوه هاي فضايل اخلاقي و كمالات است كه در قالب ارتباط با خدا، معاشرت با مردم و رفتار با دشمنان، دين ظهور كرده است. اخلاق كريمه آن حضرت، چنان از ظرافت و زيبايي برخوردار بود كه حتي دشمنان و مخالفان مذهب و اهل بيت(عليهم السلام) را مجذوب خود كرد و به آن اعتراف مي كردند. احمدبن عبيدبن خاقان، از زمامداران و سياستمداران بلند پايه دربار
1 . بحارالأنوار، ج50 ، ص239
2 . همان، ص243
3 . همان، ص245
عباسي و از دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) درباره آن حضرت مي گويد:
«در سامرا از علويان مردي مانند حسن بن عليّ بن محمدبن رضا، نديده ام و نشناخته ام و هرگز در سلوك، عفت، بزرگواري، بخشش و رفتار، نشنيده ام كسي به پاي او برسد. خليفه عباسي، سران لشكري و كشوري، وزيران، كاتبان و ديگر مردمان، او را بر همگان مقدم مي دارند و از بني هاشم به او بيش از ديگران احترام مي گزارند و بزرگداشت او را برخود واجب مي شمارند... اگر خلافت از ميان خلفاي بني عباس رخت بربندد، كسي از هاشميان (جز حسن بن علي عسكري(عليهما السلام) ) سزاوار نخواهد بود، (تا اداره خلافت را به عهده گيرد) تنها اين مرد است كه با تقوا، عفت، خويشتنداري، زهد و پارسايي، عبادت، اخلاق زيبا و صلاحش شايسته خلافت مي باشد.»
عبادت
امام حسن عسكري(عليه السلام) ، عابدترين فرد زمان خود بود و بيش از همه، به عبادت خداوند و انجام دستورهاي الهي مي پرداخت. شبها را تا بامداد به تلاوت قرآن، نماز و سجده براي خدا مي پرداخت. نماز اول وقت را بر هر كاري مقدم مي داشت و هر وقت به نماز مي ايستاد، با تمام وجود نيايش مي كرد و تا وقتي كه از نماز فارغ نشده بود، هيچ مسأله اي توجه او را به خود معطوف نمي كرد. ابوهاشم جعفري مي گويد:
«خدمت امام حسن عسكري(عليه السلام) شرفياب شدم. حضرت مشغول نوشتن چيزي بود، وقت نماز كه فرا رسيد، از نوشتن دست كشيد و به نماز ايستاد.»
محمد شاكري مي گويد:
«آن حضرت در محراب نماز مي نشست و به سجده مي رفت. در اين هنگام من
1 . بحارالأنوار، ج50 ، ص325 ; الارشاد، ج2، ص322
2 . بحارالأنوار، ج50 ، ص304 ; محمدبن حسن حر عاملي، اثبات الهداة، ج3، ص430
مي خوابيدم (و بعد از مدتي) بيدار مي شدم و هنوز آن حضرت در سجده بود.»
هيچ حادثه و موقعيتي آن حضرت را از عبادت خالصانه باز نمي داشت، حتي در دوران زندان هم بيش از پيش به عبادت و راز و نياز با خداوند مي پرداخت. محمدبن اسماعيل مي گويد:
«او (امام حسن عسكري(عليه السلام) ) در زندان بود... روز را روزه مي گرفت و همه شب را به عبادت مي گذراند (و در اين حالت) نه حرف مي زد و نه به غير عبادت مشغول مي شد.»
چگونگي عبادت و راز و نياز آن حضرت با خداوند، طوري بود كه ديگران را نيز به ياد خدا مي انداخت و گاه موجب هدايت افراد گمراه مي شد. آنگاه كه آن حضرت در زندان صالح بن وصيف بود، گروهي از بني عباس با صالح بن وصيف ملاقات كردند و از او خواستند تا بر امام بيشتر سخت بگيرد. او گفت:
«دو نفر از بدترين آدم ها را برگزيدم و براي اذيت و آزار او به زندان فرستادم ولي آن دو در اثر معاشرت با او، دگرگون شده اند و خود از نمازگزاران و روزه گيران شده اند.»
صالح بن وصيف آن دو را فراخواند و از آنها پرسيد:
«واي بر شما، در مورد اين مرد چه نظري داريد؟»
گفتند: «ما چه بگوييم در مورد كسي كه روزها روزه است و همه شب به عبادت مي ايستد و به غير عبادت سخن نمي گويد و چون بر ما نظري افكند، ما را لرزه گيرد و كنترل خود را از دست مي دهيم.»
1 . سفينة البحار، ج1، ص260
2 . علي بن حسين مسعودي، اثبات الوصيه، ص245
3 . كشف الغمه، ج3، ص210 ; منتهي الآمال، ج2، ص703
امام حسن عسكري(عليه السلام) هر بامداد با دعا كردن و نيايش با خداوند خويش، ارتباط برقرار مي كرد. آن حضرت با دعاهايي كه دربردارنده تجليل، تسبيح، تنزيه و تحميد خداوند، بيان كننده بخشش و الطاف حق تعالي بر بندگان بود، بندگي خويش را بيش از پيش استوارتر مي نمود و در قنوت نماز اين دعا را مي خواند:
«يا مَنْ غَشِيَ نُورُهُ الظُّلُماتِ، يا مِنْ أَضاءَتْ بِقُدْسِهِ الفجاج الْمُتَوعِّرات، يا مَنْ خَشَعَ لَهُ أَهْلُ الاَرْضِ وَ السَّماواتِ، يا مَنْ بَخعَ لَهُ بِالطّاعَةِ كُلُّ مُتَجبِّرعاتِ، يا عالِمَ الضَّمائِرِ الْمُسْتِخْفيات، } وَسِعْتَ كُلَّ شَيْء رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ{ ».
«اي آنكه فروغش تيرگي ها را مي پوشاند. اي آنكه پرتو قدسش دره هاي هولناك را روشن مي كند. اي كسي كه اهل زمين و آسمانها برايش كرنش مي كنند. اي آنكه هر ستمگر متكبّري در برابرش سرافكنده است. اي آنكه كه به ضماير پنهان آگاهي. دانش و رحمت تو همه چيز را فراگرفته است. پس توبه كنندگان و روندگان راهت را بيامرز و آنان را از عذاب دوزخ خفظ فرما!»
بخشش و سخاوت
سخاوت از اخلاق كريمه امام حسن عسكري(عليه السلام) است. او بخشنده ترين مردم زمان خويش بود. هيچ فقير و تهي دستي از منزل آن حضرت، دست خالي برنمي گشت. سعي داشت، قبل از آنكه ابراز فقر شود به آنان كمك كند. آن حضرت در بيشتر مناطق اسلامي، وكيل هاي تعيين كرد تا حقوق شرعي را از مردم بگيرند و به فقيران و درماندگان برسانند و به آنان اجازه داده بود كه از آن اموال در راه خير، حلّ اختلاف ميان مسلمانان و ديگر مواردِ خير، مصرف كنند. ابوهاشم جعفري مي گويد:
«از نظر معيشت در تنگنا بودم، خواستم از حضرت امام حسن عسكري(عليه السلام)
1 . زندگي امام حسن عسكري، ص33
2 . الامام الحسن العسكري، ص40 ; مناقب آل ابي طالب، ج4، ص423
مؤونه و كمك طلب كنم ولي خجالت كشيدم (و از ابراز آن خودداري كردم) آن حضرت براي من صد اشرفي فرستاد و در نامه اي به من نوشت: هرگاه حاجتي داشتي، خجالت نكش و آن را از ما طلب كن كه ان شاء الله به دست خواهي آورد.»
حلم و بردباري
امام حسن عسكري(عليه السلام) به شدت از خشم پرهيز داشت. در برابر بي ادبي ها، توهين ها و خطاهاي ديگران، گذشت مي كرد. از گناه غلامان كه لغزش مي كردند و مرتكب خلافي مي شدند، به زودي مي گذشت و به آنها احسان مي كرد و هميشه سعي داشت از درد آنها بكاهد.
علم وسيع
امام حسن عسكري(عليه السلام) داناترين فرد زمان خود در همه علوم بشري و الهي بود. او وارث علوم نبوي و امامان قبل از خود بود. «بَختِيشُوع»، پزشك مسيحي، به شاگرد خود «بطريق» درباره علم آن حضرت گفت: «بدانكه او داناترين فرد روزگار در زير آسمان است.»
آن حضرت به تمام زبانهاي دنيا احاطه كامل داشت و در موارد متعدد با افراد داراي مليّتهاي مختلف، به زبان آنان سخن مي گفت. اين مسأله كساني را كه با امر امامت آشنايي نداشتند، به تعجب وا مي داشت. ابوحمزه نصير خادم مي گويد:
«از امام حسن عسكري(عليه السلام) بارها شنيدم كه با غلامان خود با زبان تركي، رومي و اسلاو سخن مي گفت. با خود گفتم: پيشواي ما در مدينه متولّد شده است (و
1 . كشف الغمه، ج3، ص208 ; اثبات الهداة، ج3، ص402 ; منتهي الآمال، ج2، ص717
2 . مجموعه زندگاني چهارده معصوم(عليهم السلام) ، ص1224
3 . بحارالأنوار، ج50 ، ص261
دوران كودكي و جواني را تنها نزد پدرش امام هادي(عليه السلام) گذارنده) و پيش كسي نبوده است و تا شهادت امام هادي(عليه السلام) كسي با او ملاقات نكرده است (تا زبان غير عربي به او بياموزد) پس چگونه (با اين زبانها) آشنا شده است؟ (امام از تعجب من آگاه شد) و فرمود: خداوند ـ جلّ اسمه ـ پيشوا و حجت دين خود را بر همه خلقش برتر قرار داده و آگاهي بر همه چيز را به او عطا كرده است و (نيز) به او شناخت لغات، انساب، وقت (اتفاق افتادن) مرگ ها و حوادث (آينده) را، تفضّل نموده است. (بنابراين)، اگر چنين نباشد (آن وقت) ميان امام و مردم فرقي نخواهد بود.»
زهد امام
كامل مدني مي گويد:
«جهت سؤال از مسائلي، خدمت امام حسن عسكري(عليه السلام) شرفياب شدم. ديدم آن حضرت لباس سفيد و نرمي بر تن دارد. پيش خود گفتم: وليّ خدا و حجت او، لباس نرم و لطيف مي پوشد و از طرفي ما را به مواسات با برادران ديني فرمان مي دهد و از پوشيدن چنين لباسي باز مي دارد! امام تبسم نمود و آستين هاي خود را بالا زد (ديدم) پلاسي سياه و خشن (در زير لباس) بر تن دارد. فرمود: اي كامل! «هذا للهِِ وَ هذا لَكُمْ» اين (پلاس خشن) براي خدا است و اين (لباس نرم كه روي آن پوشيده ام) براي شماست.»
فعاليتهاي مذهبي ـ فرهنگي
گر چه زندگاني امام حسن عسكري(عليه السلام) همراه انواع مشكلات، گرفتاري ها، زندان و توطئه هاي مستمر حاكمان عباسي در جهت محصور كردن و جدايي افكندن بين آن حضرت و مردم بود، ولي با اين حال در اين مدت كوتاه
1 . اثبات الهداة، ج3، ص402 ; كشف الغمه، ج3، ص208
2 . بحارالأنوار، ج50 ، ص253
از زندگي، فعاليتهاي مذهبي و فرهنگيِ درخشاني انجام داد; به طوري كه بقاي اسلام را مرهون خود ساخت.
سفرهاي تبليغي
امام حسن عسكري(عليه السلام) سفرهايي از سامرا به شام (سوريه)، شهرهاي عراق، قم و ديگر بلاد داشت كه در اين سفرها علاوه بر نشر معارف و احكام الهي، مردم را متوجه خاندان آل علي(عليهم السلام) نمود و بنيه اعتقادي و علمي شيعيان را بيش از پيش تقويت كرد; به طوري كه حاكمان عباسي را وادار به عكس العمل نموده، در حصر بيشتر آن حضرت كوشيدند.
از جمله فعاليتهاي آن حضرت در اين سفرها، تشويق مردم به ساخت مسجد و مكان عبادت بود. در لواسان اعلاميه اي صادر كرد و در آن، مردم را به ساخت مسجد تشويق نمود. اين اعلاميه به قدري اثر بخش بود كه در مدت كوتاهي، ده ها مسجد در آن منطقه ساخته شد.
ترويج مهدويت
غايب شدن امام، يك حادثه غير طبيعي و نا مأنوس است و باور كردن آن و نيز تحمل مشكلات ناشي از آن، براي نوع مردم دشوار است. از اين رو، امامان معصوم(عليهم السلام)هر يك به گونه اي مردم را با اين وضعيت آشنا مي كردند. اين تلاش ها در زمان امام حسن عسكري(عليه السلام) به اوج خود رسيد. آن حضرت مانند پدر بزرگوارش امام هادي(عليه السلام) كمتر در ميان شيعيان حاضر مي شد و جز در موارد ضروري، با همه مردم از پشت پرده، سخن مي گفت. اين عمل آن حضرت، به جهت آن بود كه شيعيان با جريان غيبت عادت كرده، انس بگيرند و در آينده آن را امري عجيب نشمارند و از آن وحشت نكنند.
1 . مجموعه زندگاني چهارده معصوم، ص1223
2 . منتهي الآمال، ج2، ص703
آن حضرت، بارها فرزندش حضرت مهدي(عليه السلام) را به خواص از اصحاب خود نشان داد تا يقين به وجود او نمايند و او را امام بعد از خود معرفي كرد. سيره و روش او را بيان مي كرد و مردم را به اعتقاد به او ترغيب مي نمود و به شبهات در اين مورد پاسخ مي داد. حسن بن ظريف طي نامه اي از امام حسن عسكري(عليه السلام) سؤال كرد:
«امام قائم (عج) در وقت قيامش بر اساس چه چيزي حكم مي كند؟»
امام در جواب نوشت:
«پس(بدان) هروقت قيام كندميان مردم، به علم خودقضاوت مي كند،مثل قضاوت كردن داوودكه (آن پيامبر در هنگام حكم كردن) از كسي دليل و بيّنه نخواست.»
دفاع از حريم اسلام
امام حسن عسكري(عليه السلام) درمواقع متعدد، دربرابر توطئه دشمنان دين، به صورت هاي مختلف مي ايستاد و گاه با نامه، گاه با ارسال نماينده و گاه خود شخصاً وارد ميدان مي شد و اقدام مناسب را به عمل مي آورد. ابوهاشم جعفري نقل مي كند:
«در سامرا قحطي شديدي پيش آمد. معتمد (خليفه عباسي) فرمان داد تا مردم به نماز استسقا بروند، مردم نيز سه روز پي در پي براي نمازِ باران به مصلاّ رفتند و دست به دعا برداشتند ولي باران نيامد، روز چهارم جاثليق، پيشواي اسقفان مسيحي، همراه مسيحيان و راهبان به صحرا رفت، يكي از راهبان هر وقت دست خود را به سوي آسمان بلند مي كرد باراني درشت فرو مي باريد. روز بعد نيز جاثليق همان كار را كرد و باران زيادي باريد به طوري كه ديگر مردم تقاضاي باران نداشتند.»
اين كار موجب شگفتي مردم و تمايل آنان به مسيحيت شد. خليفه عباسي
1 . الارشاد، ج2، ص348
2 . كشف الغمه، ج3، ص308
نگران شد. از اين رو، به دنبال حضرت امام حسن عسكري(عليه السلام) فرستاد و آن بزرگوار را از زندان آوردند. خليفه به امام عرض كرد: امّت جدّت را درياب كه گمراه شدند. امام فرمود: از جاثليق و راهبان بخواهيد تا فردا (سه شنبه) به صحرا بروند تا شك و شبهه را برطرف سازم. خليفه فرمان داد و پيشواي اسقفان همراه راهبان در آن روز به صحرا رفتند. امام حسن عسكري(عليه السلام) نيز ميان جمعيت زيادي از مردم به صحرا آمد. آنگاه مسيحيان و راهبان دست به دعا برداشتند كه باران زيادي آمد. امام فرمان داد دست راهب معيّني را بگيرند و آنچه ميان انگشتان اوست بيرون آوردند كه استخوان سياهي از استخوانهاي آدمي را در ميان انگشتان او يافتند. امام استخوان را گرفت و در پارچه اي پيچيد و به راهب فرمود: اكنون طلب باران كن. راهب هر چه دعا كرد باران نيامد و ابرها كنار رفت و خورشيد نمودار شد، مردم تعجب كردند و خليفه از امام پرسيد: اين استخوان چيست؟ فرمود: از آن پيامبري از پيامبران الهي است كه از قبرهاي برخي از پيامبران برداشته اند و استخوان پيامبري ظاهر نمي شود، جز آنكه باران مي آيد. امام را تحسين كردند و استخوان را آزمودند و ديدند همانگونه است كه امام مي فرمايد.
تشويق به عمل خير
امام حسن عسكري(عليه السلام) مردم را به انجام خير و برآوردن نيازهاي ديگران تشويق مي كرد. ابوهاشم جعفري مي گويد:
«شنيدم آن حضرت مي فرمايد: در بهشت دري است كه به آن، معروف مي گويند، فقط اهل معروف داخل آن مي شوند... آن وقت به من رو كرد و فرمود: بر انجام كارهاي خير (مثل گذشته) ادامه بده; چرا كه اهل معروف و كارهاي خير در دنيا، همان اهل معروف و كارهاي آخرت هستند، خداوند تو را از آنان قرار دهد اي ابوهاشم.»
1 . كشف الغمه، ج3، ص225
2 . همان، ص216
فعاليتهاي علمي
امام حسن عسكري(عليه السلام) در طول دوران كوتاه عمر پر بار خود، قدم هاي بزرگي در راه نشر و گسترش معارف، احكام و علوم اسلامي برداشت و به قدري آثار علمي از آن حضرت به يادگار ماند كه دانشمندان مي نويسند:
«آن قدر از علوم و معارف گوناگون از او نقل شده كه كتاب را پركرده است.»
عده بسياري از علاقه مندان به معارف و علوم ديني، از نقاط دور و نزديك جهان اسلام آن روز به پيشگاه آن بزرگوار شرفياب مي شدند و از انوار علوم آن حضرت توشه هدايت برمي گرفتند. تاريخ نام بيش از صد تن از آنان را در حافظه خود نگه داشته است مثل: ابراهيم بن خضيب انباري، ابواسحاق اهوازي، نويسنده كتاب البشارات، احمدبن حسن بن علي بن فضايل، نويسنده كتاب هاي الصلاة و الوضوء، احمد بن محمد بن يسار، نويسنده ثواب القرآن و الغارات، حسن بن نضر، سعد بن عبدالله قمي، محمدبن ابراهيم بن مهزيار، محمد بن حسن صفار، يعقوب بن اسحاق برقعي، يوسف بن سخت، هارون بن مسلم بن سعدان و ديگران.
امام حسن عسكري(عليه السلام) با تربيت شاگردان، معارف ديني را در سراسر جهان اسلام ترويج كرد و بنيه علمي و اعتقادي مردم را تقويت نمود.
از جمله اقدامات علمي آن حضرت، تعيين وكيل و نماينده از ميان شخصيتهاي برجسته و با فضيلت شيعه براي ارتباط علمي با مردم بود كه از اين راه مشكلات علمي و مذهبي مسلماناني را كه دسترسي به امام نداشتند حل كرد و شبهات اسلام ستيزان و يا مخالفان اهل بيت(عليهم السلام) را پاسخ مي گفت.
از وكيلاني كه علاوه بر ساير فعاليتهاي اجتماعي و خدمت رساني، به امر نشر علم و احكام دين از ناحيه امام مشغول بودند، مي توان اين افراد را نام برد:
1 . اعيان الشيعه، ج2، ص40
2 . زندگاني امام حسن عسكري، ص138
اسحاق بن ربيع كوفي، ابوهاشم داوود بن قاسم جعفري، داوود بن ابي يزيد نيشابوري، محمد بن علي بن بلال، عبدالله بن جعفر حميري قمي، ابوعمرو عثمان بن سعيد عمري، ابوالقاسم جابر بن يزيد، ابراهيم بن عبده بن ابراهيم نيشابوري، محمدبن احمد بن جعفر و جعفر بن سهيل صيقل.
مكاتبه با شيعيان، از ديگر فعاليتهاي امام حسن عسكري(عليه السلام) در جهت گسترش علوم اسلامي و حل مشكلات علمي آنان بود. از نقاط دور و نزديك جهان اسلام، سؤال هاي فراواني در مورد اصول و فروع دين به امام مي رسيد و آن حضرت، بعد از نوشتن پاسخ، به وسيله پيك هاي مخصوص، آنها را به سؤال كنندگان مي رساند. ابوالاديان، از جمله كساني است كه نامه ها و مراسلات امام را به شهرها و مناطق مختلف اسلامي مي رساند.
امام حسن عسكري(عليه السلام) با استدلال روشن، ساده و در عين حال متقن، شبهات موجود در جامعه را برطرف مي نمود و گاه قبل از انتشار آنها، آن را در نطفه خفه مي كرد و جامعه را از صدمات علمي و اعتقادي آن ايمن مي ساخت.
اسحاق كندي، فيلسوف عراق، به نوشتن كتابي در موضوع «وجود تناقض در قرآن» پرداخت و مدتي از مردم كناره گرفت و مشغول نوشتن آن شد. روزي يكي از شاگردان او خدمت امام حسن عسكري(عليه السلام) رسيد، امام به او فرمود:
آيا ميان شما مرد فهميده اي نيست كه استادتان را از تصميمي كه گرفته است باز دارد؟
آن شاگرد عرض كرد: ما از شاگردان او هستيم، چگونه مي توانيم در اين كارها يا كارهاي ديگر بر او ايراد بگيريم؟
امام فرمود: آيا آنچه به تو بگويم به او مي رساني؟
عرض كرد: آري.
فرمود: نزد او برو و با الفت و مهرباني رفتار كن و او را در كاري كه انجام مي دهد،
1 . مناقب آل ابي طالب، ج4، ص423
2 . بحارالأنوار، ج50 ، ص332
ياري نما. آنگاه بگو سؤالي دارم، آيا مي توانم از شما بپرسم؟ كه به تو اجازه مي دهد. بگو اگر گوينده قرآن نزد تو آيد، آيا احتمال مي دهي كه منظور او از گفتارش، معاني ديگري غير آن باشد كه تو پنداشته اي؟ خواهد گفت: امكان دارد چون «كندي» اگر به مطلبي توجه كند مي فهمد و درك مي كند. هنگامي كه جواب مثبت داد بگو: از كجا اين اطمينان را پيدا كرده اي كه مراد و منظور قرآن همان است كه تو مي گويي؟ شايد گوينده قرآن منظوري غير از آنچه تو به آن رسيده اي داشته باشد و تو الفاظ را در غير معانيِ آن به كار مي بري.
آن شاگرد، نزد اسحاق كندي رفت و به همان ترتيب با او مهرباني كرد تا سرانجام سؤال را مطرح نمود. كندي از او خواست كه سؤال خود را تكرار كند و به فكر فرو رفت و آن را بنا بر لغت، محتمل و بر حسب انديشه، ممكن دانست.
آنگاه شاگردش را قسم داد كه اين سؤال از كجا براي تو مطرح شده؟ گفت: چيزي بود كه به خاطرم رسيد و پرسيدم. كندي گفت: ممكن نيست تو و افرادي مانند تو به چنين پرسشي دست يابند! بگو اين سؤال را از كجا آورده اي؟ شاگرد گفت: ابومحمد امام حسن عسكري(عليه السلام) به من چنين فرمان داد. كندي گفت: درست گفتي، چنين سؤالي جز از آن خاندان نمي تواند بود. آنگاه آنچه در آن زمينه نوشته بود در آتش ريخت و سوزاند.
تفسير امام حسن عسكري(عليه السلام)
از كتاب هاي معروف شيعه، تفسر منسوب به امام حسن عسكري(عليه السلام) است كه آن حضرت در طول سال هاي 254 تا 260هـ .ق. بر ابويعقوب يوسف بن محمد بن زياد و ابوالحسن علي بن يسار از ثقات شيعه، املا كرده است و آن را شيخ صدوق (متوفاي 381هـ . ق.) از طرق مختلف از ابويعقوب يوسف و ابوالحسن علي بن يسار نقل روايت مي كند. شيخ آقا بزرگ تهراني در كتاب «الذريعه» طي استدلال مفصلي در ده صفحه اين تفسير را از امام حسن عسكري، يقيني و مسلم و غير قابل انكار مي داند.
1 . منتهي الآمال، ج2، ص706
اين تفسير دو جلد است: جلد اوّل آن مشتمل بر تفسير استعاذه، سوره فاتحه و سوره بقره تا آيه 108 است و جلد دوم شامل آيات متفرقه از سوره بقره از جمله آيه 153 و آيه 283 مي باشد.
نسخه خطي آن در بيشتر كتابخانه هاي عمومي و خصوصي موجود است. در سال 1268هـ . ق. چاپ سنگي و در سال 1409هـ .ق. در قم توسط مؤسسه الهدي به چاپ رسيد و آيت الله رضا استادي مقدمه اي بر آن نوشته است.
معجزات
امام حسن عسكري(عليه السلام) مانند پدر و اجداد طاهر خود، از ارتباط ويژه با خداوند متعال و جهان غيب برخوردار بود. اين ارتباط، او را نزد خداوند داراي مقامي بس بلند ساخت. از اين رو، احاطه خاصي بر عالم تكوين داشت و گه گاهي از اين احاطه اش بر عالم تكوين، در جهت صلاح امّت اسلامي و حفظ جان شيعيان از خطرات ناشي از حاكمان عباسي استفاده كرده، كرامات و معجزات بسياري را از خود بروز داد كه در كتاب هاي تاريخي و رجالي آن تجلّيات قدرت معنوي حضرت به تفصيل نقل شده است.
شخصي به نام اسماعيل بن محمد مي گويد:
«درِ خانه امام حسن عسكري(عليه السلام) نشستم، وقتي آن حضرت بيرون آمدند جلو رفتم و از فقر خود شكايت كردم و قسم خوردم كه حتي يك درهم هم ندارم. امام فرمود: قسم مي خوري (كه پول نداري) و حال آنكه دويست دينار در خاك پنهان كرده اي؟! و (در ادامه) فرمود: اين را براي اين نگفتم كه به تو عطايي ندهم. در اين هنگام رو به غلام خود كرده، فرمود: آنچه همراه داري به او بده. غلام صد دينار به من داد. خداي را سپاس گفتم و بازگشتم. آن حضرت فرمود: تو از آن دويست دينار كه پنهان كرده اي وقتي كه بسيار به آن نيازمند شوي، محروم
1 . دايرة المعارف تشيع، ج4، ص489
خواهي شد. من سراغ دينارها رفتم و آنها را در جاي خود يافتم، جايشان را عوض كردم و طوري پنهان كردم كه كسي از آن آگاه نباشد. از اين قضيه مدتي گذشت، به دينارها نيازمند شدم، سراغ آنها را رفتم، ليكن چيزي نيافتم، فهميدم كه پسرم جاي آنها را يافته و دينارها را برداشته و برده است و چيزي از آنها به دست من نرسيد و همانگونه شد كه امام فرموده بود.»
عمر بن ابي مسلم مي گويد:
«سميع مسمعي همسايه ديوار به ديوار من بود و مرا بسيار مي آزرد. به امام حسن عسكري نامه اي نوشتم (و در آن) تقاضا كردم كه برايم دعا كند (تا) خداوند فرجي فرمايد (و مرا از آزار او نجات دهد.) امام پاسخ داد: تو را به فرجي سريع بشارت مي دهم. تو مالك خانه آن همسايه خواهي شد. پس از يك ماه آن مرد فوت كرد و من خانه او را خريدم و به خانه خود ضميمه كردم.»
ابوهاشم جعفري مي گويد:
«روزي خدمت امام حسن عسكري(عليه السلام) رفتم و مي خواستم از آن حضرت، نقره اي بگيرم و انگشتري بسازم و به آن تبرك جويم. در محضر آن حضرت نشستم (ولي) فراموشم شد (كه خواسته خود را عرضه كنم)، وقتي برخاستم كه برگردم، امام حسن عسكري(عليه السلام) ، انگشتري به من داد و فرمود: نقره مي خواستي ما انگشتر داريم، نگين و اجرت ساختن آن را سود كردي! گوارايت باد اي ابوهاشم! عرض كردم: سرور من! گواهي مي دهم تو وليّ خدا و امام مني كه اطاعتت را جزو دينم مي دانم. فرمود: خدا تو را بيامرزد اي ابوهاشم.»
1 . منتهي الآمال، ج2، ص720
2 . كشف الغمه، ج3، ص302
3 . كشف الغمه، ج2، ص421
فعاليتهاي سياسي امام(عليه السلام)
امام حسن عسكري(عليه السلام) در طول زندگي خود، با شش نفر از خلفاي بني عباسهم عصر بود دوران امامت شش ساله آن حضرت (از سال 254 تا سال 260هـ . ق.) با سه خليفه عباسي (المعتز، المهتدي و المعتمد) مقارن و از سخت ترين دورانهاي زندگي آن امام معصوم و شيعيان به حساب مي آيد. چه اينكه خلفاي بني عباس مانند خلفاي بني اميه گرفتار انواع هوس ها و آرزوهاي نامشروع شده و حكومت بر مسلمانان را وسيله اي براي خوشگذراني و رسيدن به مطامع دنيوي خود قرار داده بودند و در اين ميان، امامان معصوم را سدّ راه خواسته هاي نامشروع خود مي دانستند، بر آنان و شيعيان با شيوه هاي مختلف; ارعاب، حبس، قتل، تبعيد، محاصره اقتصادي و امثال آن، سخت مي گرفتند. اين اعمال فشارها و محدوديتها در عصر امام جواد، امام هادي و امام حسن عسكري(عليهم السلام) ، به اوج خود رسيد و شدت آن به قدري بود كه آن سه پيشواي بزرگ در سن جواني به شهادت رسيدند. امام جواد(عليه السلام) در سن 20 سالگي، امام هادي(عليه السلام) در سن 41 سالگي و امام حسن عسكري(عليه السلام) در سن 28 سالگي به دست حاكمان عباسي شهيد شدند. و امّا امام حسن عسكري(عليه السلام) دو ويژگي مهم داشتند كه موجب ظلم بيش از پيش خلفاي بني عباس بر آن حضرت و شيعيانش شد و آن دو عبارت بود از:
1 . قوت يافتن شيعيان
شيعيان و اصحاب امام حسن عسكري(عليه السلام) در سايه تعليمات و ارشادهاي روح بخش و آگاهي آفرين مستمر آن حضرت، روز به روز آگاه تر و منسجم تر شده، رو به قوّت و قدرت مي رفتند; شيعياني كه اعتقاد راسخ داشتند حكومت بني عباس مانند حكومت بني اميه، حكومتي نامشروع است و آن را حق مسلّم اهل بيت مي دانستند. خلفاي
1 . المتوكل بالله از سال 232هـ . ق. تا سال 247 ، المتنصر بالله از 247 تا 248 ، المستعين بالله از 248 تا 252 ، المعتز بالله از 252 تا 255 ، المهتدي بالله از 255 تا 255 و المعتمد بالله از 256 تا 279، خلافت كردند.
بني عباس از قوت گرفتن شيعيان هراس داشتند و مي دانستند كه اگر ارتباط امام حسن عسكري(عليه السلام) با مردم بيشتر شود، به يقين در سايه روشنگري آن حضرت، شيعيان به خود آمده، آماده هرگونه جان فشاني و ايثار خواهند بود و بساط ستم حاكمان عباسي را برخواهند چيد. از اين رو هرگونه اعتراض را سركوب مي كردند و با انواع شكنجه، حبس، قتل، محاصره اقتصادي، تحقير و مانند آن، به تضعيف شيعيان مي پرداختند.
2 . مسأله مهدويت
خلفاي بني عباس با استفاده به روايات نبوي(صلي الله عليه وآله) خوب مي دانستند كه از امام حسن عسكري(عليه السلام) فرزندي متولّد شده، ظلم و جور را برخواهد چيد و او همان قائم آل محمّد(عج) است. از اين رو پيوسته مراقب وضع زندگي آن حضرت بودند و به طور جدّي اخبار منزل آن حضرت را بررسي مي كردند تا اگر فرزندي متولد شد، آن را از بين ببرند.
خلفاي بني عباس عليه امام حسن عسكري(عليه السلام) و شيعيان آن حضرت، دست به اقدامات ذيل زدند:
الف ـ سركوب شيعيان
حاكمان عباسي، هرگونه اعتراض و حق خواهي را با شديدترين وجه سركوب مي كردند. در حكومت المعتزّ بالله، بيش از هفتاد نفر از علويان و فرزندان جعفر طيّار و عقيل بن ابي طالب را، كه در حجاز قيام كرده بودند، اسير كرده و به سامرا بردند. شيعيان قم كه به حق خواهي اهل بيت(عليهم السلام) برخاسته بودند، توسط والي آنجا موسي بن يحيي، سركوب شدند. در حكومت المعمتد بالله نيز گروهي ديگر از علويان به شهادت رسيدند و برخي از آنان به فجيع ترين وضع كشته مي شدند، تا آنجا كه پس از كشتن، دست و پا و
1 . مروج الذهب، ج4، ص91
2 . زندگاني امام حسن عسكري، ص213
گوش و بيني آنها را مي بريدند.
كشتار مخالفان، زندان، تعقيب، محاصره اقتصادي و در يك كلام، ظلم و ستم هاي حاكمان عباسي آن چنان فراوان و گسترده بود كه هر حق طلبي را با كمترين بهانه اي سركوب مي كردند و بسياري از شاعران وضعيت نامطلوب زمان خود را به اين مضمون بيان مي كرده اند كه: آشكارا ستم مي كنند و مردم پيوسته در هراسند.
ب ـ قطع ارتباط شيعيان با امام
از جمله اقدامات ستمگرانه حاكمان عباسي، تحت تعقيب قرار دادن شيعيان و كساني بود كه به نحوي مي خواستند با امام حسن عسكري(عليه السلام) رابطه برقرار كنند. از اين رو دوستداران و شيعيان، به سختي مي توانستند با آن حضرت در تماس باشند; بگونه اي كه گاه مدت ها منتظر فرصت مناسب مي ماندند تا با امام ملاقات كنند و يا از باب تقيه، شيعه بودن خود را انكار مي كردند تا مبادا مورد بازجويي قرار گرفته، گرفتار شوند و گاه شغل خاصي را انتخاب مي كردند تا بتوانند رابطه خود را با امام حفظ كنند; مثل عثمان بن سعيد عمري كه به روغن فروشي روي آورد.
ابوالقاسم كاتب مي گويد:
«مردي از علويان در زمان امام حسن عسكري(عليه السلام) ، در طلب معاش از سامرا بيرون آمده بود و به سوي غرب ايران مي رفت، يكي از دوستداران امام حسن عسكري(عليه السلام) از اهالي حلوان (سر پل ذهاب)، به او برخورد و پرسيد: از كجا آمده اي؟ گفت: از سامرا. پرسيد: آيا فلان محلّه و فلان كوچه را مي شناسي؟ گفت: آري. پرسيد: از حسن بن علي خبري داري؟ (آن فرد علوي از روي احتياط) گفت: نه! پرسيد: براي چه به ايران آمده اي؟ گفت: براي كسب درآمد.
1 . پيشواي يازدهم، مؤسسه در راه حق، ص9
2 . زندگاني حضرت امام حسن عسكري، ص209
3 . سيرة الائمة الاثني عشر، ج2، ص514
حلواني گفت: من پنجاه دينار دارم، آن را بگير و با من به سامرا بيا و مرا به خانه امام حسن عسكري(عليه السلام) برسان. علوي نيز پذيرفت و او را به منزل امام رساند.»
اين واقعه نشان مي دهد كه ملاقات با امام بسيار سخت بوده است; به طوري كه برخي از شيعيان براي تحقّق ديدار، حاضر بودند ثروت خود را نيز بدهند.
ج ـ مراقبت بر اعمال امام
خلفاي عباسي، آنچنان از نفوذ و موقعيت مهمّ اجتماعي امام حسن عسكري(عليه السلام) در هراس بودند كه علاوه بر ايجاد محدوديتهاي گسترده و مستمر، هر هفته، در روزهاي دوشنبه و پنج شنبه، آن حضرت را به دربار احضار مي كردند تا از ارتباط مؤثر آن حضرت با شيعيان بكاهند.
د ـ زنداني كردن امام
پافشاري امام حسن عسكري(عليه السلام) در راه حق و عدالت و سازش ناپذيري آن حضرت با خلفاي ستمگرِ عباسي، همواره موجب كينه توزي و شدت عمل آنان نسبت به آن حضرت مي شد. از همين رو، آن حضرت را بارها زنداني كردند. المهتدي بالله، خليفه عباسي، در سال 255هـ . ق. دستور بازداشت امام(عليه السلام) را صادر كرد و به صالح بن وصيف سپرد تا آن حضرت را زنداني كند و بر وي حضرت سخت گيرد. و يك بار ديگر آن حضرت در زندان «عزير» از وابستگان ظالم خلفاي عباسي محبوس شد. او بر امام سخت مي گرفت و آزار مي رساند; روزي زن عزير به او گفت:
«از خدا بترس، تو نمي داني چه شخصي در منزل توست! (آن زن عبادت و شايستگي امام را بيان كرد) و گفت: از ستمي كه بر او روا مي داري بر تو
1 . كشف الغمه، ج3، ص222
2 . مهدي پيشوايي، سيره پيشوايان، ص621
3 . منتهي الآمال، ج2
|